English Grammar - How to learn tenses - ALL tenses!!

Hi. James from engVid.

سلام. جیمز از engVid.

I have a small problem.

من یک مشکل کوچک دارم.

I'm gonna get my assistant to help me.

من از دستیارم می خواهم به من کمک کند.

This is my schtick for my gimmick.

این اسکتیک من برای حقه من است.

If anyone asks me what those are I'll be happy to tell you.

اگر کسی از من بپرسد اینها چیست خوشحال می شوم به شما بگویم.

There we go.

ما میرویم آنجا.

Ok, he's wearing his little scarf.

خوب، او روسری کوچکش را سر کرده است.

It's his university scarf.

روسری دانشگاهش است.

Ok?

خوب؟

Mr E is ready for education.

آقای E برای آموزش آماده است.

Right. So what are we gonna work on today?

درست. پس امروز روی چه چیزی کار می کنیم؟

Grammar!

گرامر!

Grammar.

گرامر

Yeah, ok. Tell you something new, like you've never heard grammar before, alright?

آره، باشه چیز جدیدی به شما بگویم، مثل اینکه قبلاً گرامر را نشنیده اید، خوب؟

"What've you got in grammar that-" Oh, my favourite one.

"چه چیزی در گرامر داری که -" اوه، مورد علاقه من.

"Teacher, I have trouble with the present perfect."

"استاد، من با حال کامل مشکل دارم."

"Teacher, I have problems with the simple past."

"استاد، من با گذشته ساده مشکل دارم."

"Teacher, I don't know why you say 'used to' instead of 'use to'."

"استاد، من نمی دانم چرا به جای "استفاده از" می گویید "استفاده شده است".

By the way, these subjects have been covered on EngVid, so go check out EngVid and you'll see all of these and they'll help you out.

به هر حال، این موضوعات در EngVid پوشش داده شده است، بنابراین به EngVid مراجعه کنید و همه اینها را خواهید دید و به شما کمک خواهند کرد.

But my job today isn't really to teach you grammar; I'm gonna use one grammar template - or one grammar lesson, you might say -

اما کار امروز من واقعاً آموزش دستور زبان به شما نیست. من از یک الگوی گرامر - یا ممکن است بگویید یک درس گرامر -

to teach you a way that I think is the most effective and quickest way in order to learn English.

برای آموزش روشی به شما استفاده می کنم که فکر می کنم موثرترین و سریع ترین راه برای یادگیری زبان انگلیسی است.

In fact, I'm gonna start calling all these lessons "the most effective and quickest way to learn English"!

در واقع، من تمام این درس ها را "موثرترین و سریع ترین راه برای یادگیری زبان انگلیسی" می نامم!

"Ever!"

"همیشه!"

Or, go somewhere else.

یا، به جای دیگری بروید.

I'm joking.

Alright, but I'm gonna teach you a way that'll probably help you to be able to put things together in your head.

من شوخی میکنم.

بسیار خوب، اما من راهی به شما یاد خواهم داد که احتمالاً به شما کمک می کند بتوانید همه چیز را در ذهن خود جمع کنید.

Now, this isn't just good for English; it's good for anything you wanna study, ok?

اکنون، این فقط برای انگلیسی خوب نیست. برای هر چیزی که بخواهید مطالعه کنید خوب است، خوب؟

So, let's look at it.

بنابراین، اجازه دهید به آن نگاه کنیم.

We're gonna look at grammar, for instance.

به عنوان مثال، ما به گرامر نگاه می کنیم.

With grammar you're usually gonna be given a title, and that's the beautiful thing - that's what makes it easy: you know what you're gonna study!

با دستور زبان معمولاً عنوانی به شما داده می شود، و این چیز زیباست - این چیزی است که کار را آسان می کند: شما می دانید که قرار است چه چیزی را مطالعه کنید!

There's never been a time or - hopefully, if you have a teacher, you walk in the room, and they say,

هیچ وقت وجود نداشته است یا - امیدوارم اگر معلمی داشته باشید، در اتاق راه می روید، و آنها می گویند:

"We're going to study something that will tell you about time, and then put things in logical consequence order for you so that you can understand what people are saying in English..."

"ما چیزی را مطالعه می کنیم که به شما در مورد زمان بگوید، و سپس همه چیز را به ترتیب نتیجه منطقی برای شما قرار می دهیم. تا بفهمی مردم به انگلیسی چه می گویند...»

Leave the room.

اتاق را ترک کنید.

Immediately.

بلافاصله. مستقیما.

Ok? Usually even the poorest grammar teacher will say, "Today, we're going to study this subject."

خوب؟ معمولاً حتی فقیرترین معلم دستور زبان نیز می گوید: "امروز، ما این موضوع را مطالعه می کنیم."

Alright? So the first thing you wanna do on your page is put down the title.

بسیار خوب؟ بنابراین اولین کاری که می‌خواهید در صفحه خود انجام دهید، قرار دادن عنوان است.

The title.

What am I going to study?

عنوان.

قراره چی بخونم؟

Ok? Boom! Write that out.

خوب؟ رونق! آن را بنویس

Now, here's what I suggest you do, see. See, I'm such a nice guy.

حالا، این چیزی است که من به شما پیشنهاد می کنم انجام دهید، ببینید. ببین من خیلی پسر خوبی هستم

I'm such a nice guy I'm going to help you today.

من خیلی پسر خوبی هستم امروز می خواهم به شما کمک کنم.

Here's what I suggest you do.

این چیزی است که من به شما پیشنهاد می کنم انجام دهید.

Ask the teacher what would they think that particular subject

از معلم بپرسید که آنها در مورد آن موضوع خاص چه فکر می کنند

- whether it be simple present or simple past, the continuous form, or if you're in Britain, the progressive form (simple progressive, the past progressive, whatever, continuous, progressive...) -

- چه حال ساده باشد یا گذشته ساده، شکل پیوسته، یا اگر در بریتانیا هستید، شکل مترقی (ساده مترقی، پیش رونده گذشته، هر چه باشد، پیوسته، پیش رونده. .) -

what would it represent? What is the trigger word?

چه چیزی را نشان می دهد؟ کلمه ماشه چیست؟

So I'm gonna put a little thing here and it's gonna be called a 'trigger word'

بنابراین من چیز کوچکی را اینجا قرار می‌دهم و به آن «کلمه ماشه» می‌گویند.

Now, 'trigger' comes from the use of a gun.

حالا «ماشه» از استفاده از تفنگ می‌آید.

When you have a gun, ok

وقتی اسلحه دارید، خوب

- you can see, this is how I draw worms, this is how I draw weapons -

- می بینید، من اینگونه کرم ها را می کشم، اینگونه اسلحه ها را می کشم -

Before you fire the gun, this is called the 'trigger'.

قبل از اینکه تفنگ را شلیک کنید، به این می گویند "ماشه".

That makes the bullet comes out.

که باعث می شود گلوله بیرون بیاید.

So that starts the process.

بنابراین این روند شروع می شود.

So we wanna have something that will start the process to help you getting all the information you need.

بنابراین ما می‌خواهیم چیزی داشته باشیم که فرآیند را شروع کند و به شما کمک کند تا تمام اطلاعات مورد نیاز خود را دریافت کنید.

This trigger word is important, because it must help you remember what the subject is you're studying.

این کلمه محرک مهم است، زیرا باید به شما کمک کند موضوعی را که مطالعه می کنید به خاطر بسپارید.

So instead of putting 'title' - 'title' is a little bit vague - I'm gonna put 'subject', ok?

بنابراین به جای قرار دادن "عنوان" - "عنوان" کمی مبهم است - من "موضوع" را قرار می دهم، خوب؟

So, what is the subject?

بنابراین، موضوع چیست؟

Then you need a trigger word.

سپس به یک کلمه ماشه نیاز دارید.

What word is gonna help me remember the title, and by helping me do this will help me do the definitions,

چه کلمه ای به من کمک می کند عنوان را به خاطر بسپارم، و با کمک به من در انجام این کار به من در انجام تعاریف کمک می کند،

so I don't have to think anymore - I'm going to know!

بنابراین دیگر لازم نیست فکر کنم - می دانم!

One word will take me one direction, and then the other direction.

یک کلمه مرا به یک جهت می برد و سپس جهت دیگر.

So, what we wanna do is ask a trigger word.

بنابراین، کاری که می‌خواهیم انجام دهیم این است که یک کلمه ماشه بپرسیم.

So you'd say, "teacher, what is the best way to explain this?" With one word - that's the key

بنابراین شما می‌گویید، "استاد، بهترین راه برای توضیح این موضوع چیست؟" با یک کلمه - این کلید

One word. The teacher shouldn't give you a sentence - you don't need a sentence.

یک کلمه است. معلم نباید به شما جمله بدهد - شما به جمله نیاز ندارید.

That's what definitions are for.

تعاریف برای همین است.

The teacher should then after start giving you definitions.

پس از آن معلم باید شروع به ارائه تعاریف شما کند.

The trigger word is a bridge, you might say.

ممکن است بگویید کلمه ماشه یک پل است.

You're going over water - here's some water - and you need to get over the water - there's land over here, and land over here

شما از روی آب می روید - این مقدار آب است - و باید از روی آب بگذرید - اینجا زمینی وجود دارد و اینجا فرود می آیید

and you're saying "I wanna go from point A to point B but I don't know how to swim - how do I go?"

و می گویید "من می خواهم از نقطه A به نقطه B بروم اما نمی دانم چگونه شنا کنم - چگونه بروم؟"

Well, we build a bridge.

خب ما یه پل میسازیم

And that bridge is your trigger.

و آن پل محرک شماست.

That will take you from the subject to definitions and then take you to complete understanding.

این شما را از موضوع به تعاریف می برد و سپس شما را به درک کامل می رساند.

Alright? So.

بسیار خوب؟ بنابراین.

We have a trigger word and the definitions.

ما یک کلمه ماشه و تعاریف داریم.

From the definitions, where you wanna go after that is do some diagrams.

از تعاریف، جایی که می‌خواهید بعد از آن بروید، انجام برخی نمودارها است.

What people forget, usually, our brains, well, we're video cameras.

چیزی که مردم معمولاً مغز ما را فراموش می کنند، خوب، ما دوربین فیلمبرداری هستیم.

Video cameras. Video cameras have listening devices, absolutely. But they take pictures.

دوربین های فیلمبرداری دوربین های فیلمبرداری کاملاً دارای دستگاه های شنود هستند. اما آنها عکس می گیرند.

And from the pictures we get a view of our world.

و از تصاویر ما نمایی از دنیای خود را دریافت می کنیم.

Right now close your eyes, and then try and imagine your room without thinking of a picture.

در حال حاضر چشمان خود را ببندید و سپس سعی کنید اتاق خود را بدون فکر کردن به تصویر تصور کنید.

Come on. Imagine where you're sitting in the room without looking at a picture.

بیا دیگه. تصور کنید کجا در اتاق نشسته اید بدون اینکه به عکس نگاه کنید.

Can't do it, right?

نمی توانید آن را انجام دهید، درست است؟

Soon as you think 'room' boom! Chair pops up, you see a chair in your head.

به محض اینکه فکر می کنید "اتاق" بوم! صندلی بالا می آید، صندلی را در سر خود می بینید.

So you know right away that our world is structured by pictures - so are your thought processes.

بنابراین شما فوراً می دانید که جهان ما با تصاویر ساخته شده است - فرآیندهای فکری شما نیز همینطور است.

So if you can get a picture for it, you'll actually get a basic understanding of it.

بنابراین اگر بتوانید یک عکس برای آن بگیرید، در واقع درک اولیه ای از آن خواهید داشت.

But this should come after the definition.

اما این باید بعد از تعریف بیاید.

Because, as I said, video cameras also have listening devices.

چون همانطور که گفتم دوربین های فیلمبرداری دستگاه شنود نیز دارند.

Go check out my lesson on listening, effective listening, alright?

برو درس من در مورد گوش دادن، گوش دادن موثر را بررسی کن، خوب؟

That should help you.

که باید به شما کمک کند.

Alright. So, you want to get the definition to get an understanding, but to complete that understanding you want a picture.

بسیار خوب. بنابراین، شما می خواهید تعریفی را برای درک درستی به دست آورید، اما برای تکمیل این درک، یک تصویر می خواهید.

If you get a complete picture, you'll notice just by closing your eyes, seeing the picture the idea, the definition, comes up.

اگر یک تصویر کامل به دست آورید، فقط با بستن چشمان خود متوجه خواهید شد که با دیدن تصویر، ایده، تعریف، ظاهر می شود.

Cool. Alright.

سرد. بسیار خوب.

After that, you'll do what standard teachers do, which should be - well, not should be, usually a good idea -

پس از آن، شما همان کاری را انجام می دهید که معلمان استاندارد انجام می دهند، که باید - خوب، نباید باشد، معمولاً ایده خوبی است -

to do the form of the verb

برای انجام شکل فعل

and then to do the structure of the verb

و سپس انجام ساختار

The last thing I usually do when I teach are special cases or special instructions.

فعل آخرین کاری که معمولاً انجام می دهم من آموزش می دهم موارد خاص یا دستورالعمل های خاص است.

So you're gonna look here, and if you look at the board, I've basically outlined my formula for teaching

بنابراین شما به اینجا نگاه خواهید کرد، و اگر به تابلو نگاه کنید، من اساساً فرمول خود را برای آموزش بیان کرده‌ام،

but here's the beautiful thing about it - it's your formula.

اما نکته زیبای آن اینجاست - این فرمول شماست.

Now when you go to a class, you can literally have something like this written out for you

اکنون وقتی به یک کلاس می روید، می توانید به معنای واقعی کلمه چیزی شبیه به این برای شما نوشته شود

where you can organise your work, so each part leads into the next part.

که در آن می توانید کار خود را سازماندهی کنید، بنابراین هر قسمت به قسمت بعدی منتهی می شود.

What am I saying?

من چه می گویم؟

Yeah I know - it's easy to talk, but then you usually have to show it, right?

بله، می دانم - صحبت کردن آسان است، اما معمولاً باید آن را نشان دهید، درست است؟

You need a demonstration.

شما نیاز به تظاهرات دارید.

Because it means nothing to you right now.

چون در حال حاضر برای شما هیچ معنایی ندارد.

So why don't we start off with the - in my case, or my belief - the best one to start off with.

پس چرا ما با - در مورد من، یا اعتقاد من - با بهترین شروع شروع نکنیم.

I'm gonna start off with the simple present.

من با هدیه ساده شروع می کنم.

The simple present. Well, first of all, that's the subject, so I'll put that up here.

حال ساده. خب، اول از همه، موضوع این است، بنابراین من آن را در اینجا قرار می دهم.

'simple present'

"هدیه ساده"

And by the way, start your watch.

و به هر حال، ساعت خود را شروع کنید.

My watch is here.

ساعت من اینجاست

I'm gonna teach you the simple present in five minutes.

من هدیه ساده را در پنج دقیقه به شما یاد می دهم.

"What?" Yup, five minutes.

"چی؟" بله، پنج دقیقه

Are you ready?

اماده ای؟

Ezekiel just got his watch out. "Go ahead, start!"

حزقیال فقط مراقب خود بود. "برو، شروع کن!"

Alright. Starting now.

بسیار خوب. اکنون شروع می شود.

Simple present how do we start?

هدیه ساده چگونه شروع کنیم؟

Trigger word. Simple present.

کلمه ماشه. حال ساده.

In my mind the present is forever, it's permanent.

در ذهن من زمان حال برای همیشه است، دائمی است.

And you know why? Well, the simple present is true.

و می دانید چرا؟ خوب، حال ساده درست است.

Truth. Or I'll say true.

حقیقت. یا راست میگم

I'm gonna erase that 'cos it's kinda messy

من این را پاک می کنم که "چون یک جورایی نامرتب است،

Ok we'll go here

خوب ما به اینجا خواهیم رفت

So, simple present is about true, it's permanent

، بنابراین، هدیه ساده تقریباً درست است، دائمی است،

Now you're gonna say "how can you say it's permanent? You haven't told me anything"

حالا شما می خواهید بگویید "چطور می توانید بگویید دائمی است؟ چیزی به من نگفته اید"

Well give me a second and I will.

خوب یک ثانیه به من بدهید و من خواهم کرد.

I'm gonna say the simple present I'm gonna say it's about truth.

من می خواهم بگویم هدیه ساده ای که می خواهم بگویم در مورد حقیقت است.

The important thing about truth is that it has to be true now, yesterday, and tomorrow.

نکته مهم در مورد حقیقت این است که اکنون، دیروز و فردا باید صادق باشد.

What do I mean?

منظورم چیست؟

I'm a teacher.

من یک معلم هستم.

I was a teacher yesterday.

من دیروز معلم بودم

I believe in my mind I'll be a teacher tomorrow.

من در ذهنم ایمان دارم که فردا معلم می شوم.

Even for five, ten years from now.

حتی برای پنج، ده سال دیگر.

I've been a teacher for five years and I'm a teacher right now

من پنج سال است که معلم هستم و در حال حاضر معلم

It's about truth, so it's true.

هستم.

Yeah? With me so far?

آره؟ با من تا الان؟

Good.

In that case in my mind and my way of thinking, notice I've gone from the grammar lesson and expanded it.

خوب

در این صورت در ذهن و طرز فکرم توجه کنید که از درس گرامر خارج شده و آن را گسترش داده ام.

I've expanded it.

من آن را گسترش داده ام.

I've given you the concept of truth, which is forever.

من مفهوم حقیقت را به شما داده ام که برای همیشه است.

Here's why.

در اینجا دلیل آن است.

A lot of students come to my class, and they'll tell me,

دانش‌آموزان زیادی به کلاس من می‌آیند و به من می‌گویند:

"Teacher, simple present is about habit." And I usually say to them,

"استاد، هدیه ساده مربوط به عادت است." و من معمولاً به آنها می گویم:

"Habit? How do you know it's about habit? How do you know?"

"عادت؟ از کجا می دانید این به عادت مربوط می شود؟ از کجا می دانید؟"

And they just say, "that's what my teacher told me."

و آنها فقط می گویند: "این چیزی است که معلمم به من گفته است."

They don't understand.

آنها نمی فهمند.

I go, "it's a habit based on truth."

من می گویم، "این یک عادت مبتنی بر حقیقت است."

They say, "what do you mean by that?"

می گویند منظورت از این حرف چیست؟

So I say, "well, first of all, truth is permanent.

بنابراین من می گویم، "خب، اول از همه، حقیقت دائمی است

It's gotta be true today or tomorrow or yesterday.

. باید امروز یا فردا یا دیروز صادق باشد.

Birds fly. True a thousand years ago, it'll be true in a thousand years from now, it's true today.

پرندگان پرواز می کنند. درست است هزار سال پیش، هزار سال دیگر درست است، امروز درست است.

Ok? Permanent.

خوب؟ همیشگی.

So that's past, present, and future, right?

پس این گذشته، حال و آینده است، درست است؟

So we'll just put that up here:

پس ما فقط آن را در اینجا قرار می دهیم:

Truth must be true past, present, future.

حقیقت باید گذشته، حال، آینده واقعی باشد.

I've had one minute now; I've got four to go.

من الان یک دقیقه وقت دارم؛ چهار دقیقه وقت دارم به

Keep watching. Alright.

تماشای خود ادامه دهید، بسیار خوب.

So, definitions.

پس، تعاریف.

How do you know something's true?

چگونه می دانید چیزی درست است؟

Well, by definition, if something's true, it should be a fact.

خب، طبق تعریف، اگر چیزی درست است، باید یک واقعیت باشد.

Notice I didn't put fact; I put true.

توجه کنید من واقعیت را بیان نکردم، درست گفتم.

Some things are facts, but they're not true.

برخی چیزها واقعیت هستند، اما آنها حقیقت ندارند.

We disprove them.

ما آنها را رد می کنیم.

We say truths are eternal or forever.

ما می گوییم حقایق ابدی هستند یا برای همیشه.

Right? It's a fact that the prime minister of Canada is Brian Mulroney.

درست است؟ این یک واقعیت است که نخست وزیر کانادا برایان مولرونی است.

Well, that's not a fact. It was a fact, but it's not true anymore, you see.

خوب، این یک واقعیت نیست. این یک واقعیت بود، اما دیگر درست نیست.

I don't even know, cos I don't like Harper so I don't wanna - oops, I said his name

من حتی نمی دانم، چون من از هارپر خوشم نمی آید پس نمی خواهم - اوه، گفتم اسمش

Harper is our prime minister.

هارپر نخست وزیر ماست.

Right, it's a fact now, and it's true now, but it will not be a fact in five years; it'll be another person who's prime minister.

درست است، این یک واقعیت است و الان هم درست است، اما این یک واقعیت در پنج سال آینده نخواهد بود s; این شخص دیگری نخست وزیر خواهد بود.

So facts can be true: limited.

بنابراین حقایق می توانند درست باشند: محدود.

Or it can be shown to be wrong; truth should be true all the time.

یا می توان نشان داد که اشتباه است. حقیقت باید همیشه درست باشد

So we say true, something must be true.

پس ما می گوییم درست است، چیزی باید درست باشد.

Now how do we know it's true?

حالا از کجا بفهمیم که درست است؟

Well, often it's repeated.

خوب، اغلب تکرار می شود.

Now you'll noticed I put repeated with '-ed' on the end - why?

اکنون متوجه خواهید شد که من تکرار را با '-ed' در انتهای آن قرار دادم - چرا؟

'-ed' reminds me of the past.

"-ed" مرا به یاد گذشته می اندازد.

It starts in the past. True now, true in the future. '-ed'.

از گذشته شروع می شود. اکنون درست است، در آینده درست است. '-ed'.

Now why don't we look at here - what's the other part of it?

حالا چرا ما به اینجا نگاه نمی کنیم - قسمت دیگر آن چیست؟

Repeated doesn't always mean something is true.

تکرار همیشه به این معنی نیست که چیزی درست است.

In fact, this morning I went to the washroom three times.

راستی امروز صبح سه بار رفتم دستشویی.

I've repeated it three times.

سه بار تکرار کردم

Will I do this tomorrow? Maybe, maybe not.

آیا فردا این کار را انجام خواهم داد؟ شاید شایدم نه.

It's not necessarily true, but it's repeated.

این لزوما درست نیست، اما تکرار می شود.

So we need something else to make this repetition true.

بنابراین ما به چیز دیگری نیاز داریم تا این تکرار را واقعی کنیم.

And I'm gonna give it to you.

و من آن را به شما می دهم.

It's 'often'.

"اغلب" است.

How often do you do something? or what is the 'frequency'?

چند وقت یکبار کاری انجام می دهید؟ یا "فرکانس" چیست؟

Cos frequency basically means time you repeat something - the amount of times you repeat something in a given amount of time.

فرکانس Cos اساساً به معنای زمانی است که شما چیزی را تکرار می کنید - تعداد دفعاتی که چیزی را در یک مدت زمان معین تکرار می کنید.

For instance, 'I go to school five times a week.'

به عنوان مثال، "من پنج بار در هفته به مدرسه می روم."

So I go five times, one week.

بنابراین من پنج بار، یک هفته می روم.

Time period: one week. Repetition: five times.

مدت زمان: یک هفته تکرار: پنج بار.

Alright? So that's my frequency - how often.

بسیار خوب؟ بنابراین این فرکانس من است - هر چند وقت یکبار.

And it's repeated. And it's true.

و تکرار می شود. و این درست است.

If I have all of these things true, it becomes the truth.

اگر همه این چیزها را درست بدانم، به حقیقت تبدیل می شود.

It is the truth. I am a teacher, I teach five times a week.

این واقعیته. من معلم هستم، هفته ای پنج بار تدریس می کنم.

Now, habit. We defined habit by saying 'repeated' and 'often'.

حالا عادت ما عادت را با گفتن «تکرار» و «اغلب» تعریف کردیم.

If you repeat it enough, and you repeat it often, it's a habit.

اگر آن را به اندازه کافی تکرار کنید، و آن را اغلب تکرار کنید، این یک عادت است.

I smoke three times a day, it's my habit.

من سه بار در روز سیگار می کشم، عادت من است.

That's where habit comes from.

عادت از اینجاست.

The next time your teacher tells you that, you explain to them cos it's based on frequency, and it's based on repetition.

دفعه بعد که معلمتان این را به شما می‌گوید، به آنها توضیح می‌دهید زیرا بر اساس فرکانس است و بر اساس تکرار است.

"Ooh, student!"

"اوه دانشجو!"

I have two minutes.

من دو دقیقه وقت دارم

Well, let's look here. What did I say about truth?

خوب، بیایید اینجا را نگاه کنیم. در مورد حقیقت چه گفتم؟

I already put the answer up here, and now you know as well.

من قبلاً پاسخ را اینجا گذاشته ام و اکنون شما نیز می دانید.

If something's true, then it has to be true in the past, pres, future.

اگر چیزی درست است، پس باید در گذشته، پیش و آینده درست باشد.

Ok? So that means it's gonna be true.

خوب؟ پس این بدان معناست که حقیقت دارد.

All the way this way and this way.

تمام راه این طرف و آن طرف.

I know it's small, don't worry. Go in [yo??], press that little button, blow up the screen, you'll see it, ok?

میدونم کوچیکه نگران نباش برو داخل [yo??]، آن دکمه کوچک را فشار بده، صفحه را منفجر کن، آن را می بینی، باشه؟

Now the import of the diagram is the idea, so we know something's true all the way here.

اکنون واردات نمودار ایده است، بنابراین ما می دانیم که چیزی در اینجا درست است.

What about 'repeated'? Well, once again, remember I said 'past, present, future'?

در مورد "تکرار" چطور؟ خوب، یک بار دیگر، یادتان هست که گفتم «گذشته، حال، آینده»؟

Well we're gonna go all the way down here, and say this, and here, and here.

خب ما تا اینجا پایین می رویم و این را می گوییم، اینجا، و اینجا.

So when we say here and we talk about 'repeated', it will be repeated over here, see?

بنابراین وقتی اینجا می گوییم و در مورد "تکرار" صحبت می کنیم، اینجا هم تکرار می شود، می بینید؟

In the past you'll do it here, maybe here in the present here, and in the future you'll do it.

در گذشته شما این کار را اینجا انجام خواهید داد، شاید اینجا در حال حاضر اینجا، و در آینده این کار را انجام خواهید داد.

It keeps happening.

این اتفاق می افتد.

Repeated over and over again.

بارها و بارها تکرار می شود.

Yeah? Cool.

آره؟ سرد.

Now the last one is gonna go down here.

حالا آخرین مورد اینجا پایین می آید.

Look it's way down here, so what I'm gonna do is move it up a bit and draw another line ok?

ببین اینجا خیلی پایینه، پس کاری که من میخوام انجام بدم اینه که کمی بالا ببرم و یه خط دیگه بکشم خوبه؟

So we've done that now to make it easy.

بنابراین ما اکنون این کار را انجام داده ایم تا آن را آسان کنیم.

Frequency. I'll put 'week'.

فرکانس. من "هفته" را قرار می دهم.

Ok? Week? You have the word week?

خوب؟ هفته؟ شما کلمه هفته را دارید؟

Well, maybe not.

خوب، شاید نه.

So let's go over here.

پس بیایید به اینجا برویم.

Ezekiel, move over.

حزقیال، حرکت کن.

I've got week. So I say '1 week'.

من هفته دارم بنابراین من می گویم "1 هفته".

That is my 'time'.

"زمان" من است.

Ok? Then I'm gonna say "how many times repeated in a week?"

خوب؟ سپس می خواهم بگویم "چند بار در یک هفته تکرار می شود؟"

One, two, three.

یک دو سه.

Three times a week.

سه بار در هفته.

I go to the gym to work on my big, massive muscles - I only have a big belly - three times a week.

من به ورزشگاه می روم تا روی عضلات بزرگ و حجیمم کار کنم - فقط شکم بزرگی دارم - سه بار در هفته.

That's how many times I repeat it.

چند بار تکرارش میکنم

That's the frequency.

You've now learned the basics for the simple present.

فرکانس همین است.

شما اکنون اصول اولیه را برای هدیه ساده یاد گرفته اید.

You have the diagrams, you've got the definitions, you've got your trigger word: truth.

شما نمودارها را دارید، تعاریف را دارید، کلمه محرک خود را دارید: حقیقت.

Simple present - truth - boom!

حال ساده - حقیقت - بوم!

These three things will come out: how do you know it's true? Bang, bang, bang, bang

این سه چیز آشکار می شود: از کجا می دانید که درست است؟ بنگ، بنگ، بنگ، بنگ

Simple present.

ارائه ساده.

Here's your diagrams.

در اینجا نمودارهای شما است.

'Form'. Here's my favourite.

'فرم'. این مورد مورد علاقه من است.

Verb 'to do' is the auxiliary verb for the simple present.

فعل "to" فعل کمکی برای حال ساده است.

And all we have to do is, basically, if it's singular third person, add 's'.

و تنها کاری که باید انجام دهیم این است که، اساسا، اگر سوم شخص مفرد است، "s" را اضافه کنیم.

Ok? So. Let's move over the form a little bit.

خوب؟ بنابراین. بیایید کمی روی فرم حرکت کنیم.

So if it's singular you add 's'.

بنابراین اگر مفرد است، 's' را اضافه کنید.

And if it's plural, no 's'.

و اگر جمع باشد، "s" وجود ندارد.

That's it.

خودشه.

So, 'they go', 'she goes'.

بنابراین، "آنها می روند"، "او می رود".

Easy, right?

آسان است، درست است؟

'I walk - well see I forgot 'I' is personal, but -

"من راه می روم - خوب ببینید فراموش کردم "من" شخصی است، اما -

'she walks', 'they walk'.

"او راه می رود"، "آنها راه می روند".

Third person singular, so

سوم شخص مفرد، پس

third person singular, add 's'

سوم شخص مفرد، "s" را اضافه کنید

That's it. He/she/it.

همین. او/او

Finally, structure.

در نهایت ساختار.

I won't go into that now, because I'm actually running out of board room and time,

من الان وارد این موضوع نمی شوم، زیرا در واقع در حال اتمام زمان و اتاق هیئت هستم،

but you get the picture.

اما شما تصویر را دریافت می کنید.

We do the simple or the regular structure, right? 'I walk', 'I work'

ما ساختار ساده یا منظم را انجام می دهیم، درست است؟ "من راه می روم"، "من کار می کنم"

Negative: 'I do not walk/work', 'I don't work'

منفی: "من پیاده روی/کار نمی کنم"، "من کار نمی کنم"

Question. What do we do with a question? We actually reverse the verb with the subject.

سوال. با یک سوال چه کنیم؟ ما در واقع فعل را با فاعل معکوس می کنیم.

And then the [W5er?] information question where we say 'what?', 'where?', 'when?', 'who?', with the rest.

و سپس سؤال اطلاعاتی [W5er؟] که در آن می‌گوییم «چه؟»، «کجا؟»، «وقتی؟»، «چه کسی؟»، با بقیه.

Cool.

سرد.

I lied, it was more like ten minutes.

دروغ گفتم، ده دقیقه بیشتر بود.

But you get the picture.

اما شما عکس را دریافت می کنید.

What, you spend an hour in another class learning what I taught you in ten minutes?

چه، شما یک ساعت را در کلاس دیگری صرف یادگیری آنچه که من به شما یاد دادم در ده دقیقه می گذرانید؟

Go over this.

برو روی این

You'll notice that if you go over this three times later on you'll go "whoa! I can't forget!"

متوجه خواهید شد که اگر بعداً سه بار از آن عبور کنید، خواهید گفت: "اووو! نمی توانم فراموش کنم!"

I guarantee you, in two weeks you'll go "oh my God, I still remember!"

من بهت تضمین میدم دو هفته دیگه میری "وای خدایا هنوز یادمه!"

Because you have a trigger word that will lead to the rest.

زیرا شما یک کلمه ماشه ای دارید که به بقیه منجر می شود.

Ok? More importantly, you have a structure for yourself to go into any classroom and learn English.

خوب؟ مهمتر از آن، شما ساختاری برای خود دارید تا به هر کلاسی بروید و انگلیسی یاد بگیرید.

You write out the structure, you get the teacher to define it, teach to you, and you will remember.

شما ساختار را می نویسید، معلم را وادار می کنید که آن را تعریف کند، به شما آموزش دهد و شما به یاد خواهید آورد.

Bet it's worth more than a Starbucks coffee.

شرط ببندید که ارزش آن بیشتر از یک قهوه استارباکس است.

Anyway. Ezekiel likes it black and tall. Send one - engVid.

به هر حال. حزقیال آن را سیاه و قدبلند دوست دارد. ارسال یک - engVid.

So, the big quiz after, asking you what are the things you should put down

بنابراین، آزمون بزرگ بعد از آن، از شما می‌پرسد چه چیزهایی را باید کنار بگذارید

and then, you know, try and put it to use.

و سپس، می‌دانید، سعی کنید و از آن استفاده کنید.

Alright? It'll help you with general grammar, and advanced grammar lessons as well.

بسیار خوب؟ این به شما در گرامر عمومی و همچنین دروس گرامر پیشرفته کمک خواهد کرد.

It's always my pleasure helping you,

همیشه خوشحالم که به شما کمک کنم،

and I'd like to be more of service to you,

و دوست دارم بیشتر در خدمت شما باشم،

so why don't you come to engVid?

پس چرا به engVid نمی آیید؟

So I'll put it on the board, ok, just in case

بنابراین، من آن را روی تخته می گذارم، خوب، در هر صورت،

And by the way, check out our other lessons on basic grammar - we've got a whole unit you might wanna take a look at.

و به هر حال، درس های دیگر ما در مورد گرامر پایه را بررسی کنید - ما یک واحد کامل داریم که ممکن است بخواهید نگاهی به آن بیندازید.

Coming up soon, alright?

به زودی، خوب؟

So it's www dot Eng (as in English)

بنابراین www dot Eng (مانند انگلیسی)

Vid (as in video)

Vid (مانند ویدیو)

dot com

dot com است

Where we do our best every day to make life a little easier for you.

که در آن ما هر روز تمام تلاش خود را می کنیم تا زندگی را کمی برای شما آسان کنیم.

Have a great day.

روز خوبی داشته باشی.