Speaking English – How to give criticism and compliments

[Singing]

[آواز خواندن]

E, what you...? Hi. James from engVid. I've noticed my friend, E, is putting butter

E، تو چی...؟ سلام. جیمز از engVid. متوجه شده ام که دوستم، E، کره را به

all over his little wormy body, and standing in the sun. I think he wants to be tanned.

تمام بدن کرم خورده اش می زند و زیر نور خورشید ایستاده است. فکر می کنم می خواهد برنزه شود.

This is not the best way to get a tan, by the way. I'm just telling you. Don't put butter

اتفاقا این بهترین راه برای برنزه شدن نیست. من فقط به شما می گویم. کره

on yourself and sit in the sun. But this is strange: "Butter me up, baby." Hmm. And then:

به خودت نزن و زیر آفتاب بنشین. اما این عجیب است: "عزیزم، مرا کره کن." هوم و بعد:

"Flattery will get you everywhere with Mr. E." What does that mean? That's today's lesson.

"چاپلوسی شما را با آقای E به همه جا می رساند." معنی آن چیست؟ این درس امروز است.

What we want to talk about is "criticism" and "praise", or "criticize" and "praise".

آنچه می خواهیم درباره آن صحبت کنیم «نقد» و «ستایش» یا «انتقاد» و «ستایش» است.

We have synonyms we're going to work with, and then some common popular expressions.

ما مترادف هایی داریم که قرار است با آنها کار کنیم، و سپس برخی از عبارات رایج رایج.

Right? To help you be able to use them in real life, so you can become like a native

درست؟ برای کمک به شما که بتوانید از آنها در زندگی واقعی استفاده کنید تا بتوانید مانند یک زبان مادری شوید

speaker. And let's go to the board to start.

. و برای شروع به تابلو برویم.

We have a little seesaw here. or heehaw, whatever. And you notice a balance, it's balancing down

ما اینجا یک الاکلنگ کوچک داریم. یا هیهو، هر چی باشه و متوجه تعادل می‌شوید، این تعادل

for criticize, because criticism is usually considered negative. Okay? And praise is usually

برای انتقاد است، زیرا معمولاً انتقاد منفی تلقی می‌شود. باشه؟ و ستایش را

considered good. So you can think of devil - dun-dun-dun-dun", or angel - aaah. Okay?

معمولا خوب می دانند. بنابراین شما می توانید به شیطان فکر کنید - دان-دان-دان-دان، یا فرشته - آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآმა

So, when we say somebody criticizes something it's they say something bad about something.

، کسی از چیزی انتقاد می کند، این است که در مورد چیزی چیز بدی می گوید.

Okay? "The food is too salty, it's too hot. The room's too warm. The car's too big." They

باشه؟ داغ اتاق خیلی گرم است ماشین خیلی بزرگ است.» آنها

criticize it. When they praise it, they might say: "It's very roomy", or: "The food is full

از آن انتقاد می کنند. وقتی از آن تعریف می کنند ممکن است بگویند: «خیلی جادار است» یا: «غذا

of flavour", or: "You did a good job." To praise. Opposites. Right?

پر طعم است» یا: «خوب کردی .» برای تعریف و تمجید. موارد مخالف. درست است؟

So let's go start over here because I'm that kind of guy, and I'm going to look at "critic".

پس بیایید از اینجا شروع کنیم، زیرا من همچین آدمی هستم، و به «منتقد» نگاه

So the noun, a person who criticizes is a critic. Now, a critic doesn't necessarily

می کنم.

always have to be negative. It's considered negative, because when a critic speaks, they're

همیشه باید منفی بود. منفی تلقی می‌شود، زیرا وقتی منتقدی صحبت می‌کند،

going to talk about the things that didn't go well or weren't as good as they thought.

در مورد چیزهایی صحبت می‌کند که خوب پیش نرفت یا آنطور که فکر می‌کردند خوب نبودند.

Okay? Now, a critic is also a job, because they might go see a movie or a book, and they'll

خب حالا، منتقد هم یک شغل، زیرا ممکن است بروند فیلم یا کتابی ببینند و

tell you what they loved about the book. But no critic will keep their jobs if they just

به شما بگویند که در مورد کتاب چه چیزی را دوست دارند. اما هیچ منتقدی شغل خود را حفظ نخواهد کرد اگر فقط

say: "Everything was just great. I loved everything. I love all of the movies." They won't have

بگوید: «همه چیز عالی بود. من همه چیز را دوست داشتم. من همه فیلم ها را دوست دارم." آنها برای

a job very long, because people say: "Not everything's good." So a critic's job is to

مدت طولانی کار نخواهند داشت، زیرا مردم می گویند: " همه چیز خوب نیست." بنابراین وظیفه منتقد این است که به

look at things, maybe say some things are good, but to tell you what was missing and

چیزها نگاه کند، شاید بگوید بعضی چیزها خوب هستند، اما به شما بگوید که گم شده بود و

what could have been done better. So that's an official job, a critic. But a critic could

چه کاری می‌توانست بهتر انجام شود. پس این یک کار رسمی است، یک منتقد. اما منتقد

also be someone who finds faults, so we mean they look for things to be wrong, and then

همچنین می‌تواند کسی باشد که ایراداتی را پیدا می‌کند، بنابراین منظور ما این است که آنها به دنبال چیزهایی هستند که اشتباه هستند و سپس آن را

mention it. They can't just be happy. You're eating dinner, it's a good restaurant, but

ذکر می‌کنند. آنها نمی‌توانند فقط خوشحال باش داری شام می خوری، رستوران خوبیه،

the lighting's not quite right and they're like: "Everything good, but the lighting wasn't

اما نورپردازی درست نیست و می گویند: "همه چیز خوب است، اما نور

right and I don't like it." Why do you got to be such a critic? Why do you have to bring

مناسب نبود و من آن را دوست ندارم." چرا شما باید اینقدر منتقد باشی؟چرا باید

something negative?

یه چیز منفی بیاری

The second one is "cynic". Oh, sorry, I'm wrong. "Pessimist". A pessimist... Unlike

؟دوم "بدبین"ه.اوه ببخشید اشتباه میکنم "بدبین"یه بدبین...برخلاف

a critic, a critic as I said can be a job or someone who finds some fault. A pessimist

یه منتقد یه منتقد مثل من گفته شده می تواند یک شغل یا کسی باشد که ایرادی پیدا می کند. یک بدبین

sees almost everything in a negative light. They see any situation, in a person - they

تقریباً همه چیز را منفی می بیند. آنها هر موقعیتی را در یک شخص می بینند - آنها

see the worst or something bad. You say: -"It's a beautiful sunny day. Like the birds are

بدترین یا یک چیز بد را می بینند. شما می گویید: -"این یک سو زیباست. روز نزدیک مثل پرندگان

out, children are smiling. I got a new car, a new job." -"It's going to rain soon." -"Why

بیرون، بچه ها لبخند می زنند. من یک ماشین جدید گرفتم، یک کار جدید." -"به زودی باران خواهد بارید." -"چرا

you got to bring that up? The children are out, everything's good. Why do you have to

باید آن را مطرح کنید؟ بچه ها بیرون هستند، همه چیز خوب است. چرا باید

talk about it?" -"It will rain. It always does." -"Yes, but not today." Okay? So a pessimist

در موردش صحبت کنی؟" -"باران خواهد آمد. همیشه همینطور است." -"بله، اما امروز نه." باشه؟ پس یک بدبین

will say something will happen or you go: -"Look at my brand new car." -"It will break

می گوید اتفاقی می افتد یا شما بروید: -"به ماشین کاملا نو من نگاه کنید." -" خراب می

down." -"Okay. Leave it alone. I just got it. Okay?" Pessimist.

شود." -"باشه. اونو تنهاش بذار. تازه گرفتمش خوب؟" بدبین.

So, cynic, we get it. Could be a job or someone finds some fault in something. Okay? A pessimist

بنابراین، بدبین، ما متوجه شدیم. ممکن است یک شغل باشد یا کسی در چیزی ایراد پیدا کند. خوب؟ یک بدبین

sees everything is negative, there's always a negative something to everything. It's not

همه چیز را منفی می بیند، همیشه یک چیز منفی در هر چیزی وجود دارد. این

just looking at a book. Life's a bad situation. "You're born and you're going to die." This

فقط نگاه کردن به یک کتاب نیست. زندگی وضعیت بدی است. "تو به دنیا می آیی و خواهی مرد."

is a pessimist. They can't see: but you are alive.

این یک بدبین است. آنها نمی توانند ببینند: اما تو زنده ای.

So what's a "cynic"? Or what's this "kynikos", kynikos, kynikos. K9, k-ni-, kyninikini. Well,

پس "بدبین" چیست؟ یا این "kynikos" چیست؟ , kynikos K9, k-ni-, kyninikini خوب

let's look. This is actually a Greek word, and this Greek word has to do with doglike.

بیایید نگاه کنیم این در واقع یک کلمه یونانی است و این کلمه یونانی با doglike ربط دارد

So what does doglike and cynic have to do? Well, the pessimist is negative about everything.

پس سگ مانند و بدبین چه ربطی دارد؟ خب بدبین منفی است درباره همه چیز.

Everything's bad. Sun: "Oh, the sun's out. You're going to get cancer." I'm drinking

همه چیز بد است. تو داری سرطان میگیری.» من دارم آب میخورم

water. "Yeah, you're going to have to pee." Nothing is good. A cynic is a special brand

. «آره، باید ادرار کنی.» هیچ چیز خوب نیست. بدبین یک مارک خاص

of animal. A cynic, my friend, thinks that people only do things for themselves; it's

از حیوانات است. یک بدبین، دوست من، فکر می کند که مردم فقط کارها را برای خودشان انجام می دهند،

all about you. They're always about self-interest. They're not saying everything in the world

همه چیز به شما مربوط است، آنها همیشه به دنبال منافع شخصی هستند، نمی گویند همه چیز در

is bad. They don't think the sun is necessarily bad or water is bad, but they think... A cynic

دنیا بد است، آنها فکر نمی کنند لزوماً خورشید بد یا آب بد است، اما فکر می کنند ... یک بدبین

is: -"Oh, he helped you move the couch. He wants a date." Everything someone does is

است: -اوه، او به شما کمک کرد کاناپه را حرکت دهید. او یک قرار می خواهد." هر کاری که کسی انجام

for a reason. They're looking for self-interest. That's what cynics think.

می دهد دلیلی است. آنها به دنبال منافع شخصی هستند. این چیزی است که بدبین ها فکر می کنند.

So, why this word here? Well, it's really a Greek word. You see, the Greeks use this

پس چرا این کلمه اینجاست؟ خب، واقعاً یک کلمه یونانی است. ببینید یونانی ها از این استفاده می کنند.

word, K9, if you know the word for dog is K9, kynikos, it means like a dog. This word

کلمه K9 اگر می دانید کلمه سگ K9 است Kynikos به معنای سگ است این کلمه

means like a dog. So a cynic sees people like a dog. A dog [pants like a dog] does everything

به معنی سگ است پس بدبین مردم را مانند سگ می بیند سگ [شلوار سگ] هر کاری را

for self-interest. Right? It's man's best friend because it will... [Pants like a dog]

برای خودش انجام می دهد. -علاقه.درسته؟این بهترین دوست انسان است چون می شود... [شلوار مثل سگ]

Wants a home and wants food. It loves you because you will take care of it, and they

خانه می خواهد و غذا می خواهد. تو را دوست دارد چون تو از آن مراقبت خواهی کرد و آنها

think cynics are like that. They only look for interest for themselves. "What am I going

فکر می کنند بدبین ها اینطور هستند. آنها فقط نگاه می کنند. برای علاقه به خودشان

to get? That's why I did it." So anything humans do that are good, a cynic thinks you

. به همین دلیل است که من این کار را انجام دادم." بنابراین هر کاری که انسان ها انجام می دهند که خوب است، یک بدبین فکر می کند که شما

did it for a reason because you benefit. And that's what makes it different from a pessimist.

آن کار را به دلیلی انجام داده اید، زیرا شما سود می برید. و این چیزی است که آن را از یک بدبین متفاوت می کند.

So, hey, even if you speak English, you just got schooled, Bub. Okay? A pessimist sees

بنابراین، هی، حتی اگر انگلیسی صحبت کنید، فقط کافی است. درس خوانده ام، باب. باشه؟ یک بدبین

everything negatively, a critic picks certain things, while a cynic looks at the human animal.

همه چیز را منفی می بیند، یک منتقد چیزهای خاصی را انتخاب می کند، در حالی که یک بدبین به حیوان انسان نگاه می کند.

Right? [Pants like a dog] Like a dog.

درست است؟ [شلوار شبیه سگ] مثل سگ.

So what's a "backseat driver"? Got to put it up there. Ladies, gentlemen, you know you're

پس "راننده صندلی عقب" چیست؟ باید خانم‌ها، آقایان، شما می‌دانید که دارید

driving and you're driving 50 and the speed limit's 50, there's always some idiot in the

رانندگی می‌کنید و 50 رانندگی می‌کنید و سرعت مجاز 50 است، همیشه یک احمق

back, saying: "Just go 60. There's no one on the road. I don't know why you don't go

پشت سر است که می‌گوید: «فقط برو 60. هیچ‌کس در جاده نیست. نمی‌دانم چرا

60. And you know, you could also..." That's called a backseat driver. They are a critic

60 نمی‌روی. و می‌دانی، می‌توانی...» به این می‌گویند راننده صندلی عقب. آنها

of the worst kind. They tell you how to drive when they're sitting in the back and it's

منتقد بدترین نوع هستند. وقتی نشسته‌اند به شما می‌گویند چگونه رانندگی کنید . در پشت و

all relax for them, got a drink in one hand, hamburger in the other one: "Hey, you know

همه چیز برای آنها آرامش است، یک دست نوشیدنی گرفت، در دست دیگر همبرگر: "هی، می دانی

what else you can do?" They got all the answers. Right? You know what I'm talking? You know

چه کار دیگری می توانی انجام دهی؟" آنها همه پاسخ ها را دریافت کردند. درست است؟ می دانید من چه صحبتی می کنم می‌دانی

who I'm talking about. There's that one person. And it's worse, they don't sit in the backseat,

در مورد چه کسی صحبت می‌کنم. آن یک نفر است. و بدتر از آن، آنها در صندلی عقب نمی‌نشینند،

they actually sit beside you and tell you how you should drive, and you just want to

در واقع کنار شما می‌نشینند و به شما می‌گویند که چگونه باید رانندگی کنید، و شما فقط می‌خواهید

go: "Okay, take the wheel. Drive. I would like to relax." So a backseat driver always

بروید: "باشه ، چرخ را بگیر راندن. من می خواهم استراحت کنم." بنابراین یک راننده صندلی عقب

has something to say about what you're doing. Usually it's involving a car. It doesn't have

همیشه چیزی برای گفتن در مورد کاری که شما انجام می دهید دارد.

to be backseat; it can be right beside you, and they've got criticism that they spew...

انتقادی که می گویند...

Spew, throw out like vomit, blah, at you as you drive. So you're like: "I would kill you

پرت کن، مثل استفراغ، بخدا، همینطور که رانندگی می کنی، به تو می

if I didn't have to drive this car right now. That's right." Okay? And it came from backseat

گویی. درست است." باشه؟ و از صندلی عقب می آمد

because usually it was the person in the back who didn't have a license who had all the

زیرا معمولاً این شخصی که پشتی بود که گواهینامه نداشت همه

advice. Okay, we're done.

توصیه ها را داشت. خوب، کارمان تمام شد.

These are the nouns. Okay? You can even say that about a relationship, even. Like: "You

این اسم ها هستند. خوب؟ حتی می توانید این را در مورد یک رابطه بگویید، حتی مانند: "

don't have a girlfriend. Why are you telling me what to do, you backseat driver? Get a

دوست دختر نداری. راننده صندلی عقب چرا به من می گویید چه کار کنم؟

girlfriend, then talk to me." Okay, sorry. It just went there. I went there.

دوست دختر بگیر، بعد با من صحبت کن." باشه، متاسفم. همین الان رفتم. من رفتم اونجا

All right, "disparage", "lambaste", and "denounce." These are synonyms for the verb "criticize".

. خیلی خب، "تحقیر کردن"، "لمبت کردن" و "محکوم کردن." اینها مترادف فعل "انتقاد" هستند

We talked about what criticize means, okay? So now we're going to talk about the action.

. در مورد اینکه انتقاد به چه معناست صحبت کرد، خوب؟ حالا ما در مورد کنش صحبت می کنیم.

"Disparage", many of us native speakers talk about disparaging or lambasting and denounce,

"تحقیر"، بسیاری از ما بومی زبان ها در مورد تحقیر یا سرزنش صحبت می کنیم و نکوهش می کنیم،

and you go: "It's the same. You know, it's the same." Enh - wrong. When you disparage

و شما می گویید: "همین طور است. می‌دانی، همین‌طور است." اِن - اشتباه است. وقتی

someone or something, you give it little value or worth. When someone's disparaging you,

کسی یا چیزی را تحقیر می‌کنی، به آن ارزش یا ارزش کمی می‌دهی. وقتی کسی تو را تحقیر می‌کند،

they're saying: "You have little value or worth. Maybe you shouldn't exist. You're valueless."

می‌گوید: "تو ارزش یا ارزش کمی داری. شاید تو نباید وجود داشته باشی تو بی ارزشی."

So disparage somebody's work is to say it has little value. It means it means nothing

پس بی ارزش کردن کار یک نفر این است که بگوییم ارزش کمی دارد. یعنی برای هیچ کس معنی ندارد

to anyone; it's not important to anyone. Mm, interesting. Put that away. [Laughs]

؛ برای کسی مهم نیست. مام، جالب است. آن را کنار بگذار. [می خندد]

"Lambaste". Okay, I like to do things to help me remember, and in this case, you know, if

"لمبسته". باشه، من دوست دارم کارهایی انجام دهم تا به من کمک کند به یاد بیاورم، و در این مورد، می‌دانی، اگر به

you think about Easter there's those little lambs [baas like a lamb]. They're so cute

عید پاک فکر می‌کنی، آن بره‌های کوچک [بااس مثل بره] وجود دارند. آن‌ها خیلی بامزه

and innocent and nice. Okay? So you've got the word "lamb". This will help you remember.

و بی‌گناه و خوب هستند. باشه؟ کلمه "بره" به شما کمک می کند تا به خاطر بسپارید.

Trust me. And "baste", when we baste things in English, we cook it. You know, you cook

به من اعتماد کنید. و "baste"، وقتی چیزهایی را به انگلیسی می پزیم، آن را می پزند. می دانید،

it on the oven, and slowly cook it. You totally cook it, so you burn that meat, you eat it,

آن را در فر می پزید و آرام آرام می پزید. پس شما آن گوشت را می سوزانید، می خورید،

you kill it. When you lambaste something... I'm sorry. To lambaste something is to attack

می کشید، وقتی چیزی را می کوبید... متاسفم، کوبیدن چیزی به معنای

it violently. So you're attacking something. Now think of that [baas like a lamb], that

حمله خشونت آمیز به آن است. پس شما به چیزی حمله می کنید، حالا به آن فکر کنید. یک بره]، آن

little innocent lamb being attacked violently over and over. So when you lambaste somebody,

بره کوچولوی بی گناه که بارها و بارها به خشونت مورد حمله قرار می گیرد . بنابراین وقتی به کسی لعنت

you seriously and strongly and severely criticize them. You just go after them and you just

می گویید، به طور جدی و شدید و شدید از او انتقاد می کنید.

kill them. So when you think of lambaste, think of the lamb being cooked, that innocent

ما پس وقتی به لمبست فکر می کنید، به این فکر کنید که بره پخته می شود، آن

little lamb going around and around, going: "He-e-e-elp me", and somebody's barbequing

بره کوچولوی معصوم که دور و برش می چرخد، می گوید: «هه-ای-الپ من»، و

the hell right out of it. Okay? That's to lambaste. Severely criticize. It's one thing

یک نفر درست از آن جهنم کبابی می کند. باشه؟ این برای تهمت زدن است. به شدت انتقاد کنید. این یک چیز است که

if someone criticize you, lambaste is to literally destroy you, violently attack. Whew, got that

اگر کسی شما را مورد انتقاد قرار دهد، این است که شما را به معنای واقعی کلمه نابود می کند، با خشونت حمله می کند. وای، آن

out of my system.

را از سیستم من خارج کردم.

"Denounce". I love this one. A lot religions do it and politicians. "We denounce you!"

"محکوم کردن". من این یکی را دوست دارم. بسیاری از مذاهب و سیاستمداران این کار را انجام می دهند. "ما شما را محکوم می کنیم!"

It means to say publically you think something is wrong or evil. Okay? See the little devil

به این معنی است که علناً بگویید فکر می کنید چیزی اشتباه یا بد است. باشه؟ شیطان کوچک را

thing? "It's evil. I denounce you." So if your parents denounce you, that's some serious

می بینید؟ "این شیطان است. من شما را محکوم می کنم." بنابراین اگر والدینتان شما را محکوم کردند، این چیزهای جدی

stuff. Almost better to be lambaste. I don't know. Tough stuff either way, if you ask me.

است. تقریبا بهتره که لمبست باشه. من نمی دانم. در هر صورت چیزهای سختی هستند، اگر از من بپرسید.

So when we're looking at the verb for "criticize", we can go from "disparage", say you have little

بنابراین وقتی به فعل «انتقاد» نگاه می‌کنیم، می‌توانیم از «تحقیر» برویم، بگوییم ارزش کمی داری

worth; "lambaste you", attack you violently; or "denounce" you and publically say: "I consider

. به شما حمله می کند. یا شما را محکوم می کنند و علناً می گویند: من

you evil and wrong in all ways." Man, this negative stuff is not good. Okay. No wonder

شما را از هر جهت بد و نادرست می دانم. مرد، این چیزهای منفی خوب نیست. باشه. جای تعجب نیست که

they thought people were like dogs. Look at the things we come up with.

آنها فکر می کردند مردم مانند سگ هستند. به چیزهایی که به ذهن ما می رسد نگاه کنید.

Okay, but you know what? Now to go on the side of the angels, aaah. Let's start praising

باشه ولی میدونی چیه؟ حالا برم طرف فرشته ها آااا. بیایید شروع کنیم به تعریف و تمجید از

people. Funny enough, I couldn't find a lot of words about praise. And I think it has

مردم. به اندازه کافی خنده دار است، من نتوانستم کلمات زیادی در مورد ستایش پیدا کنم. و من فکر می‌کنم

to do with English does have a sort of a history with religion with our language, and it's

که این به زبان انگلیسی مربوط می‌شود، به نوعی سابقه دین با زبان ما دارد، و

okay to criticize because criticizing is what we do for humans. Right? But praising is usually

انتقاد کردن اشکالی ندارد زیرا انتقاد کاری است که ما برای انسان‌ها انجام می‌دهیم. درست؟ اما ستایش معمولاً

something we do for the gods above us, so there's not many words for it. In fact, when

کاری است که ما برای خدایان بالای خود انجام می دهیم، بنابراین کلمات زیادی برای آن وجود ندارد. در واقع،

you come over here, you're going to see some of the words for praising aren't really that

وقتی به اینجا می‌آیید، می‌بینید که برخی از کلمات برای ستایش واقعاً

good if you're a human talking about another human, but that's another story.

خوب نیستند، اگر انسانی باشید که در مورد انسان دیگری صحبت می‌کنید ، اما این داستان دیگری است.

Let's go to the board. When you praise somebody or something, it's to say that that person

بریم سراغ هیئت. وقتی از کسی یا چیزی تعریف می‌کنید، به این معناست که آن

of goo-... Is good or institution is good. "McDonald's makes great hamburgers and they

شخص گو-... خوب است یا مؤسسه خوب است. مک دونالد همبرگرهای عالی درست می کند و

make the best Chicken McNuggets." We're praising their service. We're saying they're good at

بهترین مرغ مک ناگت را درست می کند. ما خدمات آنها را می ستاییم . ما می گوییم آنها در

what they do. They're good, which is the opposite is to criticize.

کاری که انجام می دهند خوب هستند. آنها خوب هستند، که برعکس انتقاد کردن است.

So, what do you call a person who says nice words about the work somebody else does? Why,

بنابراین، به فردی که در مورد کاری که شخص دیگری انجام می دهد، کلمات زیبا می گوید، چه می گویید؟ چرا،

boys and girls, I could only find one word that we actually use regularly, and it is

دختران و پسران، من فقط یک کلمه را پیدا کردم که در واقع به طور مرتب از آن استفاده می کنیم، و

the word "flatterer". "To flatter", as a verb-I didn't put it here because I have to explain-is

آن کلمه " چاپلوسی " است. چاپلوسی کردن، به عنوان یک فعل - من آن را اینجا نگذاشتم زیرا باید توضیح دهم

to say nice things. The problem is "flatter" is it means to say things you don't really

- گفتن چیزهای خوب است. مشکل این است که "مطلق تر" این است که به معنای گفتن چیزهایی است که واقعاً

mean. Like you're saying to somebody who is not necessarily or not really beautiful: "You're

منظورشان نیست. مثل اینکه به کسی می گویید که لزوماً یا واقعاً زیبا نیست: "تو

beautiful, and your hair is like, like, like the finest straw, so dry and so, so falling

زیبا هستی و موهایت مانند بهترین نی است، خیلی خشک و خیلی از

apart. And your legs are like broomsticks, they have no shape and it helps people who

هم می پاشد. و پاهایت مانند جارو هستند. ، آنها هیچ شکلی ندارند و به افرادی که مجبور هستند کمک

have to", do you understand? You say nice things that aren't really... You don't believe

می کند، می فهمی؟ چیزهای خوبی می گویید که واقعاً نیستند... باور نمی

them, but you say them. Usually when you want to get a job or a date or you want somebody

کنید، اما می گویید. معمولاً وقتی می‌خواهید شغل یا قرار ملاقاتی پیدا کنید یا می‌خواهید کسی

to do something, you flatter them and say: "My, James, you look good today." I'm like:

کاری را انجام دهد، از او چاپلوسی می‌کنید و می‌گویید: «جیمز من، امروز خوب به نظر می‌رسی». من مثل:

-"Really? I do?" -"No, I don't think so. Yes you do!" -"Don't flatter me." Remember here?

-"واقعا؟ من؟" -"نه، فکر نمی کنم. -"به من چاپلوسی نکن." اینجا را یادت هست؟

Flattery will get you everywhere, because we're all suckers, which means we like to

چاپلوسی شما را به همه جا می‌رساند، زیرا همه ما شیطون هستیم، به این معنی که دوست داریم

be told nice things, we want to believe them,

چیزهای خوبی به ما گفته شود، می‌خواهیم آنها را باور کنیم،

and we'll do nice things to keep hearing nice things.

و کارهای خوبی انجام خواهیم داد تا به شنیدن چیزهای خوب ادامه دهیم.

Here's the problem: "flatterer" is supposed to be a good word, but it can be negative

مشکل اینجاست: "متملق" قرار است کلمه خوبی باشد، اما می تواند منفی باشد

because it means insincere or not real praise. Huh? Sorry, kids, I did my research. There

زیرا به معنای تمجید غیر صادقانه یا غیر واقعی است. متعجب؟ ببخشید بچه ها من تحقیق کردم

are other words we can use that are similar to "flatterer" that the dictionaries threw

واژه‌های دیگری نیز وجود دارد که می‌توانیم از آنها استفاده کنیم که مشابه «متملق» است که فرهنگ‌های لغت

out for me. Want to see a couple of them? "Boot licker", a boot looker-, licker. I'm

برای من بیرون انداخته‌اند. می خواهید چند نفر از آنها را ببینید؟ «چکمه لیس»، چکمه گیر-، لیکر. من

wearing some boots. Is a person who's like [licks boot] you do not lick somebody's boots.

چند چکمه پوشیده ام آیا فردی است که مانند [لیکس چکمه] است، شما چکمه های کسی را لیس نمی زنید.

If someone is from Saudi Arabia watching right now, they're like: "Oh my lord!" because this

اگر کسی از عربستان سعودی در حال حاضر تماشا می کند، مانند: "اوه پروردگار من!"

is such a bad thing I'm showing the boot. This is bad in many countries. Never show

چون این خیلی چیز بدی است که من چکمه را نشان می دهم. این در بسیاری از کشورها بد است. هرگز

your foot to someone. A boot licker actually [licks] licks these boots. So to be a boot

پای خود را به کسی نشان نده. چکمه لیکر در واقع این چکمه ها را می لیسد. بنابراین چکمه

licker is similar to being a flatterer. There's another word I'm not allowed to use, but maybe

لیس بودن شبیه به چاپلوسی بودن است. کلمه دیگری وجود دارد که من مجاز به استفاده از آن نیستم، اما شاید

I can. You can be a [makes noise] licker. See? I didn't say it, you two people, so you

بتوانم. شما می توانید لیسنده [صدا می کند] باشید. دیدن؟ من نگفتم شما دو نفر پس

can't get upset with me. I didn't say it. Okay?

نمی توانید از دست من ناراحت شوید. من نگفتم باشه؟

Another one is a "brown noser". What do I mean by "brown noser"? Imagine this is somebody's

یکی دیگر " دماغ قهوه ای " است. منظور من از دماغ قهوه ای چیست؟ تصور کن این ولگرد کسی است

bum, imagine this is your nose. You put your nose inside their bum and go: "You're lovely.

، تصور کن این بینی توست. دماغت را می‌کنی داخل دست و پاشان و می‌گویی: "تو دوست‌داشتنی هستی.

I just love you. You're the best person in the whole world." That's a brown noser. Do

من فقط تو را دوست دارم. تو بهترین آدم تمام دنیا هستی." این دماغ قهوه ای است.

you know what comes out of people's nose? That's right, they're full of that stuff,

میدونی از دماغ مردم چی بیرون میاد؟ درست است، آنها پر از این چیزها هستند،

ladies and gentleman. So this is the closest word I can get to a person who praises someone.

خانم ها و آقایان. بنابراین این نزدیک ترین کلمه ای است که می توانم به کسی برسم که کسی را تحسین می کند.

There is no such word as a "praiser", or an "applauder", or a "complimenter". They don't

هیچ کلمه ای به نام "مداحی" یا "تشویق کننده" یا "مداح" وجود ندارد. آنها

exist for some strange reason, but we've got all of these negative words. I love my language.

به دلایل عجیبی وجود ندارند، اما ما همه این کلمات منفی را داریم. من عاشق زبانم هستم

Next: so why don't we talk about the verbs? We do have some verbs you can use to talk

بعدی: پس چرا در مورد افعال صحبت نمی کنیم؟ ما چند افعال داریم که می توانید از آنها برای صحبت

in a positive way about something. You can "applaud" somebody. Applause is like this,

مثبت در مورد چیزی استفاده کنید. شما می توانید برای کسی "تشویق" کنید. کف زدن اینگونه است،

clapping. You're like: "You did a great job. We applaud you." It's another way of saying

کف زدن. شما می گویید: "شما کار بزرگی انجام دادید. ما شما را تشویق می کنیم." این یک راه دیگر برای گفتن

"approve". Not even "praise", we approve. We say: "What you did was okay." "Compliment",

"تأیید" است. نه حتی «ستایش»، ما تایید می کنیم. ما می گوییم: "کاری که شما انجام دادید خوب بود." "تعریف"،

we can compliment you. And we can "congratulate" you. -"Way to go, Johnny!" -"Thanks, Bob!"

ما می توانیم از شما تعریف کنیم. و ما می توانیم به شما "تبریک" بگوییم . -"باشه جانی!" -"ممنون باب!"

We can do all of these verbs to praise you, but it's not the same as praise because praise

ما می‌توانیم همه این افعال را برای تمجید از شما انجام دهیم، اما این با ستایش یکسان نیست، زیرا

is like speaking up and saying: "Oh, you're wonderful and godlike." Okay?

ستایش مانند این است که به زبان بیاوریم و بگوییم: "اوه، تو فوق العاده و خداگونه." باشه؟

We do have words that are similar to "praise", but what I found was most of these words are

ما واقعاً کلماتی داریم که شبیه "ستایش" هستند، اما آنچه من پیدا کردم این بود که بیشتر این کلمات

religious. So to "glorify", "exalt", and "eulogize". You won't find people saying these at times

مذهبی هستند. پس «تجلیل»، «تبلیغ» و «مداحی» کردن. نمی‌توانید افرادی را پیدا کنید که این‌ها را در مواقعی

like: "We exalt Brad Pitt." No, but they will exalt God and they will glorify God, and eulogize

مانند: «ما براد پیت را تجلیل می‌کنیم». نه، بلکه خدا را تسبیح می‌گویند و خدا را تسبیح می‌گویند و این را مدح

this. So it's not used in common speech, but if you go to church and you're religious,

می‌کنند. بنابراین در صحبت های رایج استفاده نمی شود، اما اگر به کلیسا می روید و مذهبی هستید،

I just made you the A1 brown noser for the priest. Okay? Sorry. I'm just joking.

من فقط دماغه قهوه ای A1 را برای کشیش در نظر گرفتم. باشه؟ متاسف. من فقط شوخی می کنم.

All right, so I've got a little box here, and every once in a while we put something

بسیار خوب، پس من یک جعبه کوچک اینجا دارم، و هر چند وقت یکبار چیزی را در جعبه قرار می دهیم

in the box, so you want to pay attention here, and it's something that will help you. Because

، بنابراین می خواهید به اینجا توجه کنید، و این چیزی است که به شما کمک می کند. چون

sometimes you might see the word "critic" and "critique". Now, if you've never seen

گاهی ممکن است کلمه «نقد» و «نقد» را ببینید. حالا، اگر

them before, you're going to go like: "Hmm, they seem the same. I think it's the same."

قبلاً آنها را ندیده‌اید، اینطور می‌روید: "هوم، آنها یکسان به نظر می‌رسند. فکر می‌کنم همین طور است."

And I'm going to teach you now, there's a couple of differences that you want to be

و اکنون به شما آموزش خواهم داد، چند تفاوت وجود دارد که می خواهید از آنها

aware of. A "critic", as we discussed, is a noun, a person who reviews or says bad things.

آگاه باشید. «منتقد»، همانطور که بحث کردیم، اسمی است، کسی که چیزهای بدی را مرور می کند یا می گوید.

Right? They review magazines or papers and movies, and gives you some idea like is a

درست؟ آنها مجلات یا مقالات و فیلم‌ها را مرور می‌کنند و به شما ایده می‌دهند که یک

good movie or bad one, or they'll say negative things about things. Also, it's a short sound:

فیلم خوب یا بد است، یا در مورد چیزها چیزهای منفی می‌گویند. همچنین، این یک صدای کوتاه است:

"Critic", i-i-i. Not a long vowel sound. Okay? So that's one of the difference. Person and

"منتقد"، i-i-i. صدای مصوت بلند نیست. باشه؟ پس این یکی از تفاوت هاست. شخص و

it's a short vowel sound. When we look at "critique, critique, critique", it's a long

آن یک صدای مصوت کوتاه است. وقتی به «نقد، نقد، نقد» نگاه می کنیم، صدای بلندی

sound. Right? So we've got: it's a noun, that's the one difference, it's a noun. You can make

است. درست؟ بنابراین ما داریم: این یک اسم است، این یک تفاوت است، این یک اسم است. شما می

a critique on something. Sorry. It's only got one "i" in there. You can make a critique

توانید در مورد چیزی انتقاد کنید. متاسف. فقط یک "i" در آن وجود دارد. شما می توانید

about something. Okay? But it's also a verb, they're critiquing your work, meaning they're

در مورد چیزی انتقاد کنید. باشه؟ اما این هم یک فعل است، آنها کار شما را نقد می کنند، به این معنی که آنها

looking at your work carefully because this is a detailed review of a subject or some

با دقت به کار شما نگاه می کنند زیرا این یک بررسی دقیق از یک موضوع یا

kind of work. So they're critiquing the work now, which is a verb. "Critic" can't do that.

نوعی کار است. پس الان دارند کار را نقد می کنند که فعل است. "منتقد" نمی تواند این کار را انجام دهد.

Right? We have to say: "Criticize", we have to change the word. But a "critique" can be

درست؟ باید بگوییم: «انتقاد»، باید حرف را عوض کنیم. اما «نقد» را می توان

used as a verb or a noun. "Critic" is simply a noun. And don't forget: when we have the

به عنوان فعل یا اسم به کار برد. "منتقد" به سادگی یک اسم است. و فراموش نکنید: وقتی

short vowel sound here; when you say "critique", it's a long sound. It's the long "e", "e":

صدای مصوت کوتاه را در اینجا داریم. وقتی می گویید «نقد» ، صدای بلندی است. "ه" طولانی است، "ه":

"critique". Cool? There you go. Just in case you get confused, now you won't. Helped you.

"نقد". سرد؟ شما بروید. فقط در صورتی که گیج شوید، اکنون این کار را نخواهید کرد. به شما کمک کرد.

Pay attention to the special boxes - all those little things that might come up and be confusing,

به جعبه‌های مخصوص توجه کنید - همه آن چیزهای کوچکی که ممکن است پیش بیایند و گیج‌کننده باشند،

we're going to make them not confusing for you. Anyway, you know what we got to do now?

ما آنها را برای شما گیج‌کننده نمی‌کنیم . به هر حال میدونی الان باید چیکار کنیم؟

Of course, we've learned some words, we've learned, you know, the positive and the negative.

البته ما چند کلمه یاد گرفته ایم ، می دانید مثبت و منفی آن را یاد گرفته ایم.

Why did he say that?

چرا این را گفت؟

That's the next part when we come back. Right? Are you ready?

وقتی برگردیم این قسمت بعدی است. درست؟ اماده ای؟

Back in a flash.

یک لحظه برگشت.

[Snaps] And we're back. Whew, you know what? Not to criticize you guys, but man, you're

[عکس می گیرد] و ما برگشتیم. وای، میدونی چیه؟ نه برای انتقاد از شما بچه ها، اما مرد، شما

making my day really long with all these explanations. Let's go to the board. Shall we? Let's be

با این همه توضیحات، روز مرا واقعا طولانی می کنید. بریم سراغ هیئت. آیا ما؟

positive. "Praise", we talked about doing popular expressions, and we're going to start

مثبت باشیم "ستایش"، ما در مورد انجام عبارات عامه پسند صحبت کردیم، و ما

off with the praise, the positive way. "Praise", "p", "positive". Remember that. Okay?

با ستایش، راه مثبت شروع می کنیم. «ستایش»، «پ»، «مثبت». به یاد داشته باشید که. باشه؟

"Something is first rate". When you say something is first rate, think of the number one, or

"چیزی درجه یک است". وقتی می گویید چیزی درجه یک است، به شماره یک یا

"top notch", okay? We're saying think of top is like the very high, like the top of my

"برترین درجه" فکر کنید، خوب است؟ ما می گوییم فکر کردن به بالا مانند بسیار بالا است، مانند بالای

head. We're saying it's the best. We can use this for things or people. "That hotel is

سر من. ما می گوییم این بهترین است. ما می توانیم از این برای چیزها یا افراد استفاده کنیم. "آن

top notch." One of the best. "He's a top notch student." Very good. "She's a top notch mathematic...

هتل درجه یک است." یکی از بهترین ها. او یک دانشجوی درجه یک است . خیلی خوب. "او یک ریاضیدان درجه یک است...

Mathematician or first rate mathematician." First, premier, number one. Okay? So "first

ریاضیدان یا ریاضیدان درجه یک." اول، نخست وزیر، شماره یک. باشه؟ پس «مرتب

rate" means the best. We can use it for people or things. All right?

اول» یعنی بهترین. ما می توانیم از آن برای افراد یا چیزها استفاده کنیم. خیلی خوب؟

"Somebody is on the ball". Can you imagine...? Okay, here's a ball and somebody's standing

"یکی روی توپ است". می توانید تصور کنید...؟ خوب، اینجا یک توپ است و کسی

on it. It's very difficult to stand on the ball. All right? So you have to work hard.

روی آن ایستاده است. ایستادن روی توپ بسیار سخت است . خیلی خوب؟ پس باید سخت کار کنید.

When we say somebody is on the ball, there's a couple of meanings. Number one, we're like:

وقتی می گوییم کسی روی توپ است، چند معنا وجود دارد. شماره یک، ما این گونه هستیم:

"They know. They know their stuff. They know the latest trends and they know the newest

"آنها می دانند. آنها چیزهای خود را می دانند. آنها آخرین روندها را می دانند و جدیدترین

information; they're on the ball." It's also they're doing their job. Remember I told you

اطلاعات را می دانند؛ آنها در حال بازی هستند." همچنین آنها کار خود را انجام می دهند. یادت هست که به تو گفتم

being on the ball is difficult? When they're on the ball, they've got stuff... They know

حضور در توپ سخت است؟ وقتی آنها روی توپ هستند، چیزهایی دارند... آنها می دانند

what's going on, they've got stuff going. They're moving. They're on the ball. All right?

چه خبر است، آنها چیزهایی دارند. آنها در حال حرکت هستند. آنها روی توپ هستند. خیلی خوب؟

They're taking care of things. And it also means they know a lot or they know the newest

اونا دارن به مسائل رسیدگی میکنن و همچنین به این معنی است که آنها چیزهای زیادی می دانند یا جدیدترین

or latest trends or ideas; they're on the ball. Think about being on top of the world.

یا آخرین روندها یا ایده ها را می دانند. آنها روی توپ هستند به این فکر کنید که در بالای دنیا باشید.

Right? Knowing everything.

درست؟ دانستن همه چیز.

"Head and shoulders above the rest". Well, it's an expression that kind of makes sense.

"سر و شانه بالاتر از بقیه". خوب، این بیانی است که به نوعی منطقی است.

My head and my shoulders are above my body and my legs, so when you're head and shoulders

سر و شانه‌هایم بالای بدن و پاهایم هستند، بنابراین وقتی سر و شانه‌هایم

above the rest, you stand tall and everybody else is underneath you. So they're here and

بالاتر از بقیه هستید، قدتان بلند می‌شوید و بقیه زیر شما هستند. بنابراین آنها اینجا هستند و

you're up here. "Look at me! I'm over here." It means, when we talk about people: "head

شما اینجا هستید. "به من نگاه کن! من اینجا هستم." یعنی وقتی از مردم صحبت می کنیم: «سر

and shoulders", it means superior to or better than. It's used a lot in competition, because

و شانه» یعنی برتر یا بهتر از. در رقابت بسیار استفاده می شود، زیرا

"head and shoulders above the rest" means you are here. Okay? And the other people are

"سر و شانه بالاتر از بقیه" به این معنی است که شما اینجا هستید. باشه؟ و افراد دیگر

here, so they're lower. So there's usually competition. So if you say: "What is the best

اینجا هستند، بنابراین آنها پایین تر هستند. بنابراین معمولا رقابت وجود دارد . پس اگر بگویید: "بهترین

water producer?" You say: "Coca-Cola." Actually, yeah they do make water, believe it or not.

تولید کننده آب کدام است؟" شما می گویید: "کوکاکولا". در واقع، بله، آنها آب می سازند، باور کنید یا نه.

Yeah, that's one of their divisions. And you say: "It's head and shoulders above the rest."

آره، این یکی از تقسیمات آنهاست. و شما می گویید: "سر و شانه بالاتر از بقیه است."

Oh, Perrier. Head and shoulders above the rest. It's better than the competition. It

اوه، پریر. سر و شانه بالاتر از بقیه. از رقبا بهتره

can also be used for people and things. Okay?

همچنین می توان از آن برای افراد و اشیا استفاده کرد. باشه؟

"Out of this world". Woo-oo-oo-oo. Think of something, if you're playing baseball and

"خارج از این دنیا". ووووووو. به چیزی فکر کنید ، اگر بیسبال بازی می‌کنید و به

you connect, and you hit this ball out of this world, it's going to go far, far, far.

هم متصل می‌شوید، و به این توپ از این دنیا ضربه می‌زنید، خیلی دور، خیلی دور می‌رود.

And we usually say this. It means something is outstanding. Out of normal measurement.

و ما معمولاً این را می گوییم. یعنی چیزی برجسته است. خارج از اندازه گیری عادی

And we usually say that about things. "This pizza is out of this world. It's delicious.

و ما معمولاً این را در مورد چیزها می گوییم. "این پیتزا خارج از این دنیاست. خوشمزه است.

It's amazing." Nothing like it. Right? Because anything out of this world, there's nothing

شگفت انگیز است." هیچ چیز شبیه آن نیست. درست؟ از آنجا که هر چیزی خارج از این دنیا، هیچ چیز

like it here on Earth. So if you're an... If you're a student that is out of this world,

مانند آن اینجا روی زمین وجود ندارد. بنابراین اگر شما یک ... اگر دانشجویی هستید که خارج از این دنیا

you're outstanding. But to be honest, it's usually used for things; food, technology

هستید، فوق العاده هستید. اما صادقانه بگویم، معمولاً برای چیزهایی استفاده می شود. غذا، فناوری

- out of this world, not people.

- خارج از این دنیا، نه مردم.

We've done the praise, let's do the criticism or the negative. Remember the balancing thing?

ما ستایش را انجام داده ایم، بیایید انتقاد یا منفی را انجام دهیم. تعادل را به خاطر دارید؟

We balance down. We're coming here: criticism. "Pick apart". Imagine somebody doing this

تعادل را پایین می آوریم. ما به اینجا می آییم: انتقاد. "جدا کردن". تصور کنید کسی این کار را

with every little damn thing, everything. Picking apart, taking one part at a time.

با هر چیز لعنتی کوچک و همه چیز انجام می دهد. جدا کردن، گرفتن یک قسمت در یک زمان.

It means to criticize something, everything about it, every little piece. Nothing is left

این به معنای انتقاد از چیزی، همه چیز در مورد آن، هر قطعه کوچک است. هیچ چیز تنها نمی ماند

alone. So when you pick apart someone, you will talk about their hair, their eyes, their

. بنابراین وقتی کسی را جدا می‌کنید، در مورد موهایش، چشم‌ها،

shirt, their pants, their job, their wife, their husband, their... You get the point.

پیراهن، شلوار، شغل، همسر ، شوهر و... صحبت می‌کنید.

Everything. Okay?

همه چيز. باشه؟

Another criticism, this is personal: "scaredy cat". [Meows] Cats are easily scared. Stamp

انتقاد دیگر، این شخصی است: " گربه ترسناک". [میوس] گربه ها به راحتی می ترسند.

your foot, a cat will run. Or a [bocks like a chicken] a chicken. They're called a chicken

پای خود را بکوب، گربه می دود. یا یک [بوکس مانند مرغ] یک مرغ. به یک دلیل به آنها مرغ می گویند

for a reason. If you look at a chicken and a chicken looks at you, and you look at the

. اگر به مرغ نگاه کنی و مرغی به تو نگاه کند و تو به مرغ نگاه کنی

chicken, the chicken will run. It doesn't know why, but it figures: "I could be dinner,

، مرغ می دود. نمی‌داند چرا، اما می‌گوید: "من می‌توانم شام باشم،

I'm out of here." So chicken and scaredy cats are usually easily scared. So if someone says

من از اینجا خارج شده‌ام." بنابراین مرغ و گربه های ترسناک معمولاً به راحتی می ترسند. بنابراین اگر کسی

to you: "Are you a scaredy cat or a chicken?" That mean you're easily frightened, weak,

به شما بگوید: "تو یک گربه ترسو هستی یا یک مرغ؟" این بدان معناست که شما به راحتی می ترسید، ضعیف

or cowardly. Okay?

یا ترسو هستید. باشه؟

"Somebody is trying to butter somebody up". Do you remember we talked about flattery?

"یکی سعی می کند به کسی کمک کند". یادت هست در مورد چاپلوسی صحبت کردیم؟

This is the bad side of flattery. See Mr.... Well, he's gone. But Mr. E was on the board,

این جنبه بد چاپلوسی است. آقای .... خب او رفت. اما آقای E روی تخته

he had the butter, we were putting the butter on him. Doo-doo-doo-doo-doo. Butter makes

بود، کره را داشت، ما کره را روی او می‌زدیم. دو-دو-دو-دو-دو-دو. کره

everything taste good, but it's not good for you. Okay? Too much butter, bad heart; it'll

همه چیز را خوش طعم می کند، اما برای شما خوب نیست . باشه؟ کره زیاد، دل بد؛ تو را خواهد

kill you. So when you butter somebody up, you start giving them: "Oh, you're wonderful.

کشت بنابراین وقتی به کسی کره می دهید، شروع می کنید به او گفتن: "اوه، تو فوق العاده ای. تو فوق العاده ای

You're amazing. Everybody loves you. You're the best." It's giving false praise. I don't

. همه تو را دوست دارند. تو بهترینی." ستایش دروغین است من

even believe what I'm saying to you. Okay? So when you're buttering them up, you're saying

حتی حرف هایی که به تو می زنم را باور نمی کنم. باشه؟ بنابراین، وقتی آنها را به

nice things in order to get them to believe you so maybe they will do something for you.

خوبی حل می کنید، چیزهای خوبی می گویید تا آنها شما را باور کنند تا شاید کاری برای شما انجام دهند.

"Something takes the cake". Hmm? Something takes the cake? Cake is good. Imagine something

"چیزی کیک را می گیرد". هوم؟ چیزی کیک را می گیرد؟ کیک خوبه تصور کنید یک

bad happens and another bad thing happens, and another bad thing happens, and another

اتفاق بد بیفتد و یک اتفاق بد دیگر رخ دهد و یک اتفاق بد دیگر رخ دهد و یک

bad thing happens. So now you've got four bad things, and then this other bad thing

اتفاق بد دیگر رخ دهد. بنابراین اکنون شما چهار چیز بد دارید، و سپس این اتفاق بد دیگر

happens - this is so much worse than these ones. When we say: "Takes the cake", we means

رخ می دهد - این خیلی بدتر از این موارد است. وقتی می گوییم: «کیک را می گیرد»، منظور ما

of all the bad things, this is just the biggest example of something being bad and unbelievable.

از همه چیزهای بد است، این تنها بزرگترین مثال بد و غیرقابل باور بودن چیزی است.

Example: somebody comes late. They come to work, they come to work late five minutes

مثال: کسی دیر می آید. سر کار می آیند، دوشنبه پنج دقیقه دیر سر کار می آیند

on Monday. Okay, not so good. Tuesday they come 20 minutes late. Okay. Wednesday they

. باشه خیلی خوب نیست سه شنبه 20 دقیقه دیر می آیند. باشه. چهارشنبه

come an hour late. Now you're saying: "This is bad." Thursday, they don't only just come

با یک ساعت تاخیر می آیند. حالا شما می گویید: " این بد است." پنجشنبه، آنها نه تنها

late, they come late and they let out the biggest fart and just kill the whole room.

دیر می آیند، بلکه دیر می آیند و بزرگترین گوز را بیرون می دهند و فقط کل اتاق را می کشند.

Everyone says: "Oh my god. We got to leave!" That would just take the cake. Not only are

همه می گویند: وای خدای من باید بریم! این فقط کیک را می برد. نه تنها

you late, but you smelled up the whole room and everybody left. That just takes the cake.

دیر آمدی، بلکه کل اتاق را بویید و همه رفتند. این فقط کیک را می گیرد.

You just went over the top. Okay? So after someone doing something bad, bad, bad, they

شما فقط به اوج رسیدید باشه؟ بنابراین بعد از اینکه کسی کاری بد، بد، بد انجام می

do one more thing that's so big, so bad it's just unbelievable. All right?

دهد، یک کار دیگر انجام می دهد که بسیار بزرگ است، آنقدر بد که باور کردنی نیست. خیلی خوب؟

And finally: "A snake in the grass". [Hisses like a snake] Oh, I bit my own tongue. Now

و سرانجام: «ماری در علف». [مثل مار هیس میزنه] آخه من زبونمو گاز گرفتم. حالا

I sound like a snake. [Hisses like a snake] Mike Tyson snake. [Laughs] Sorry. A snake

صدایم شبیه مار است. [مانند مار هیس می زند] مار مایک تایسون. [می خندد] ببخشید. یک مار

in the grass. Grass, you know, there's the trees and that, you're walking, you cannot

در چمن. علف، می‌دانی، درخت‌ها وجود دارند و این، تو راه می‌روی، نمی‌توانی

see a snake, but the snake might bite you. And if it bites you, it gives you poison.

مار را ببینی، اما ممکن است مار تو را نیش بزند. و اگر شما را گاز بگیرد، به شما سم می دهد.

You can never trust a snake in the grass; you have to be careful that when you're walking,

شما هرگز نمی توانید به یک مار در علف اعتماد کنید. شما باید مراقب باشید که هنگام راه رفتن،

you check for snakes because they will hurt you if they get the opportunity. Right? This

مارها را بررسی کنید زیرا اگر فرصت پیدا کنند به شما آسیب خواهند رساند. درست؟

is usually used for people. Okay? So we say: "This person cannot be trusted." You go: "They're

این معمولا برای افراد استفاده می شود. باشه؟ پس می گوییم: «این شخص قابل اعتماد نیست». تو برو: "

a snake in the grass." They're there, they're out there, and they want to hurt you, but

آنها مار در علف هستند." آن‌ها آنجا هستند، بیرون هستند، و می‌خواهند به شما صدمه بزنند، اما

you can't see them so you must be careful to watch all around you that the snake is

شما نمی‌توانید آنها را ببینید، بنابراین باید مراقب باشید که همه اطرافتان را تماشا کنید که مار

not there to hurt you. Okay? You can have a friend who's a snake in the grass. You can

آنجا نیست که به شما آسیب برساند. باشه؟ شما می توانید دوستی داشته باشید که یک مار در چمن باشد. شما می

have a boss who's a snake in the grass. Hell, you can have a husband who's a snake in the...

توانید رئیسی داشته باشید که مار در چمن است. جهنم، شما می توانید شوهری داشته باشید که یک مار در ...

You get the point. Okay? You can't trust them. All right?

شما متوجه موضوع می شوید. باشه؟ شما نمی توانید به آنها اعتماد کنید. خیلی خوب؟

So we've learned criticism, the expressions for that; expressions for praise; we did words.

بنابراین ما انتقاد، عبارات آن را آموخته ایم. عباراتی برای ستایش؛ ما کلمات را انجام دادیم

We did words earlier on. Why don't we play a little game? Shall we play a game? I got

ما قبلاً کلمات را انجام دادیم. چرا ما کمی بازی نمی کنیم ؟ آیا می توانیم یک گیم بازی کنیم؟ من

four questions up there, and the winner, the winner will win my undying love and gratitude

چهار سوال در آنجا داشتم، و برنده، برنده عشق و سپاس بی پایان من را

forever-er-er-er. Whatever. Right? Okay, let's just go to the board and take a look.

برای همیشه خواهد برد. هر چه. درست؟ خوب، بیایید فقط به تابلو برویم و نگاهی بیندازیم.

First question: "Mr. E was __________ up when he said I looked good."

سوال اول: "آقای E __________ بالا بود که گفت من خوب به نظر میرسم."

[Snaps] Remember? E was putting the butter

[عکس‌ها] یادت هست؟ E داشت

on at the front? Yeah, he was buttering me up. He was saying something... Remember we

از جلو کره می زد؟ آره اون داشت منو بهم میزد داشت یه چیزی میگفت... یادته

talked about that? Where are we? Doo-doo-doo-doo-doo-doo-doo. He was buttering me up. Giving me false praise.

که در موردش حرف زدیم؟ ما کجا هستیم؟ دوو دوو دوو دوو. داشت به من کره می زد. ستایش دروغین از من

It wasn't real; he just said it. It wasn't nice. He just said things he didn't believe.

واقعی نبود؛ او فقط آن را گفت خوب نبود او فقط چیزهایی گفت که باور نداشت.

How about number two? "You can't trust her. She's a __________."

شماره دو چطور؟ "شما نمی توانید به او اعتماد کنید. او یک __________ است."

What?

چی؟

That's right. She's a snake in the grass. Can't be trusted. Right? Don't turn your back,

درست است. او یک مار در چمن است. قابل اعتماد نیست درست؟

because she will stab you.

پشتت را برنگردان، زیرا او به تو خنجر می زند.

Number three: "This pizza is delicious. It's __________."

شماره سه: "این پیتزا خوشمزه است . __________ است."

Remember this one? [Whistles]

این یکی را یادت هست؟ [سوت می کشد]

Out of this world. Right? "Out of this world" is used

خارج از این دنیا. درست؟ "خارج از این دنیا" برای چیزها استفاده می شود

for things, not people, so that was your first hint. "It's delicious", "it" is a thing. Yeah,

، نه برای افراد، بنابراین اولین اشاره شما این بود . «خوشمزه است»، «این» یک چیز است. آره

you're good.

تو خوبی

I bet you're going to get four out of four with the last one. Ready? Here we go.

شرط می بندم که با آخرین مورد، چهار از چهار را می گیرید . آماده؟ در اینجا ما می رویم.

"Why do you __________ everything I do? It makes me feel bad."

"چرا هر کاری که من انجام می دهم __________ می کنی؟ این باعث می شود احساس بدی داشته باشم."

And I don't know what they could possibly be. What could it be? [Hums] Another word

و من نمی دانم که آنها ممکن است چه باشند. چه می تواند باشد؟ [هوم] کلمه دیگری

for chews - correct: "pick apart". When somebody picks something apart, they criticize or complain

برای جویدن - صحیح: "جدا کردن". وقتی کسی چیزی را جدا می کند، از

about everything about that thing.

همه چیز در مورد آن چیز انتقاد یا شکایت می کند.

And hey, don't mean to end this lesson early, because I'm not, we're finished I think. Yes.

و هی، نمیخوای این درس رو زود تموم کنم، چون من اینطور نیستم، فکر کنم کارمون تموم شد. آره.

But Mr. E's gone so that means I have to go, too. Now, we've done all we can for this.

اما آقای E رفته است، یعنی من هم باید بروم. اکنون، ما تمام تلاش خود را برای این کار انجام داده ایم.

We've been playing... Praise and criticize. But here's what I want you to do: I want you

داشتیم بازی میکردیم... تعریف و انتقاد. اما کاری که از شما می‌خواهم انجام دهید این است: می‌خواهم

to go take the quiz at, where? www what? Eng as in English, vid as in video .com (www.engvid.com)

برید مسابقه را در کجا انجام دهید؟ www چی؟ Eng as in English، vid as in video.com (www.engvid.com)

where we have this video, the quiz, and so many more quizzes you can take to improve

که در آن ما این ویدئو، مسابقه و بسیاری آزمون‌های دیگر را داریم که می‌توانید برای بهبود

your English. And once again, I want to thank you for being with us. We appreciate it, and

زبان انگلیسی خود شرکت کنید. و یک بار دیگر می خواهم از شما تشکر کنم که همراه ما هستید. ما قدردان آن هستیم و

we look forward to seeing you again soon. All right?

مشتاقانه منتظر دیدار مجدد شما هستیم. خیلی خوب؟

Have a good day.

روز خوبی داشته باشید.