Vocabulary - four uses of 'right' - Emma part 1

Hello, I'm Mariam. Today I've got a story set in England in the 1800s - it's about a

سلام من مریم هستم امروز داستانی دارم که در انگلستان در دهه 1800 اتفاق می‌افتد - درباره

young woman who's not afraid to speak her mind and who discovers that romance is not

زن جوانی است که از گفتن نظر خود نمی ترسد و متوجه می‌شود که عاشقانه آنقدرها

as simple as seems!

هم که به نظر می‌رسد ساده نیست!

This woman is called Emma - she lives in a small village right in the middle of the English

این زن اِما نام دارد - او در دهکده ای کوچک درست در وسط حومه انگلیسی زندگی می

countryside. She's pretty, smart and a strong and independent woman in her own right. When

کند. او زیبا، باهوش و به تنهایی یک زن قوی و مستقل است.

she's not out socialising, she looks after her elderly father. She thinks life is OK

وقتی بیرون از معاشرت نیست، از پدر پیرش مراقبت می کند. او فکر می کند زندگی خوب است

but would like a bit more excitement and fun. She enjoys her carefree lifestyle and has

اما کمی هیجان و سرگرمی بیشتر می خواهد. او از سبک زندگی بی دغدغه خود لذت می برد و عهد کرده است

vowed never to settle down and get married so instead she decides to make friends with

که هرگز به آرامش نرسد و ازدواج کند، بنابراین در عوض تصمیم می گیرد با

a younger woman called Harriet and help her find a husband.

زنی جوانتر به نام هریت دوست شود و به او کمک کند شوهر پیدا کند.

So she sets out to make Harriet a 'gentleman's wife' and to teach her about the right type

بنابراین او تصمیم می گیرد تا هریت را «همسر نجیب زاده » کند و به او در مورد

of man to marry. She tells her to set her sights on the town's clergyman, Mr Eton. But

نوع مرد مناسب برای ازدواج آموزش دهد. او به او می‌گوید که به روحانی شهر، آقای ایتون، توجه کند. اما

it turns out Mr Eton is in love with Emma - or at least her money. So her plan has failed.

معلوم شد که آقای ایتون عاشق اما - یا حداقل پول اوست. بنابراین نقشه او شکست خورده است.

Then the handsome Frank Churchill arrives and Emma, herself, starts to fall in love

سپس فرانک چرچیل خوش تیپ از راه می رسد و اما خودش

with him. She flirts with him and he does seem to be interested in Emma. But a good

عاشق او می شود. او با او معاشقه می کند و به نظر می رسد که او به اما علاقه مند است. اما یکی از

friend of hers, Mr Knightley, gives her some advice, telling her that it is not right to

دوستان خوب او، آقای نایتلی، به او توصیه هایی می کند و به او می گوید که این

behave like that and also that Frank is not to be trusted. She then decides that perhaps

رفتار درست نیست و همچنین نباید به فرانک اعتماد کرد. سپس تصمیم می گیرد که شاید

Frank could be the perfect man for Harriet.

فرانک بتواند مرد مناسبی برای هریت باشد.

Well, love can be a tricky thing, especially when someone is trying to control it! Join

خوب، عشق می تواند یک چیز فریبنده باشد، به خصوص وقتی کسی سعی می کند آن را کنترل کند!

me again in part two to find out if Emma - and Harriet - finally find true love. See you then.

در قسمت دوم دوباره به من بپیوندید تا دریابید که آیا اما - و هریت - بالاخره عشق واقعی را پیدا کردند. بعدا می بینمت.