14 PHRASAL VERBS with meanings you can’t guess!

Hi, everybody.

سلام به همه.

Welcome to engVid.

به engVid خوش آمدید.

I'm Adam.

من آدام هستم.

In today's lesson, I want to give you a few more phrasal verbs, because I know they're

در درس امروز، می‌خواهم چند فعل عبارتی دیگر به شما بدهم ، زیرا می‌دانم که بین

very popular with students.

دانش‌آموزان بسیار محبوب هستند.

Everybody wants to learn about phrasal verbs, and again, what are phrasal verbs?

همه می خواهند در مورد افعال عبارتی بیاموزند ، و دوباره، افعال عبارتی چیست؟

They're a combination of a verb and a preposition, and the problem that a lot of people have

آنها ترکیبی از یک فعل و یک حرف اضافه هستند، و مشکلی که بسیاری از مردم دارند

is understanding what these things mean, because in many cases, when you combine the two words,

این است که معنی این چیزها را درک کنند، زیرا در بسیاری از موارد، وقتی دو کلمه فعل و حرف اضافه را با هم ترکیب می کنید، یک کلمه

the verb and the preposition, you have a very completely...

اضافه دارید. کاملا ...

You have a completely different meaning than the two words themselves.

شما معنای کاملاً متفاوتی با خود این دو کلمه دارید.

Now, this is especially true with the phrasal verbs I'm going to show you today.

اکنون، این به ویژه در مورد افعال عبارتی که امروز به شما نشان خواهم داد صادق است.

Okay?

باشه؟

These ones, you probably can't even guess the secondary meanings.

اینها، احتمالاً حتی نمی توانید معانی ثانویه را حدس بزنید.

Some of the literal meanings, like taking the words as they are, they might make sense,

برخی از معانی تحت اللفظی، مانند در نظر گرفتن کلمات همانطور که هستند، ممکن است معنی داشته باشند،

but then the secondary meanings, you really can't understand just by looking at the word.

اما معانی ثانویه، شما واقعاً نمی توانید فقط با نگاه کردن به کلمه متوجه شوید.

So, somebody needs to tell you, so that's what I'm going to do today.

بنابراین، کسی باید به شما بگوید، بنابراین این کاری است که من امروز انجام خواهم داد.

So, for example, let's look at the first one.

بنابراین، برای مثال، بیایید به مورد اول نگاه کنیم.

Size up.

اندازه.

What does it mean to size up a person or a situation, or to size someone up?

بزرگ کردن یک فرد یا موقعیت یا بزرگ کردن یک نفر به چه معناست ؟

Now, a lot of people think of size up, maybe, you know, you go to a hamburger restaurant

اکنون، بسیاری از مردم به اندازه بزرگ فکر می کنند، شاید، می دانید، شما به یک رستوران همبرگر می روید

and they ask you if you want to size up, so you go from a medium french fries to a large,

و از شما می پرسند که آیا می خواهید اندازه آن را افزایش دهید، بنابراین از یک سیب زمینی سرخ کرده متوسط ​​به یک نوشیدنی بزرگ،

from a medium drink to a large drink, sure, that's what it means.

از یک نوشیدنی متوسط ​​به یک نوشیدنی بزرگ ، مطمئناً معنی آن همین است.

But to size someone up means to measure the person.

اما بزرگ کردن یک نفر به معنای اندازه گیری فرد است.

Not physically, you're not measuring height or width or weight, what you're measuring

نه از نظر فیزیکی، شما قد یا عرض یا وزن را اندازه نمی گیرید، چیزی که

is the person's ability, or the person's confidence, or the person's value to you in some way.

اندازه گیری می کنید توانایی فرد است، یا اعتماد به نفس فرد، یا به نوعی ارزش فرد برای شما.

Right?

درست؟

So, when you...

بنابراین، وقتی شما...

For example, when you go to a job interview, yes, the interviewer is asking you questions

به عنوان مثال، وقتی به یک مصاحبه شغلی می روید، بله، مصاحبه کننده از شما سؤالاتی می پرسد

that they have and they ask everybody, but what they're really doing is they're sizing

که آنها دارند و از همه می پرسند، اما کاری که آنها واقعاً انجام می دهند این است که اندازه

you up, they're trying to see what kind of person you are, whether you will be good for

شما را تعیین می کنند. سعی می‌کنم ببینم چه جور آدمی هستی، آیا

the company, whether you will get along with your co-workers, whether you're competent,

برای شرکت خوب می‌شوی، آیا با همکارانت کنار می‌آیی، آیا شایسته هستی،

so all these things they're measuring about you by not so much the words you say, but

بنابراین همه این چیزها را در مورد تو اندازه‌گیری می‌کنند. خیلی از کلماتی که می گویید، اما

how you say them.

نحوه بیان آنها.

Are you using your hands?

آیا از دستان خود استفاده می کنید؟

Are you confident?

آیا شما اعتماد به نفس دارید؟

Are you slouching because you're a little bit nervous, right?

آیا به خاطر اینکه کمی عصبی هستید، خمیده اید، درست است؟

So, all these things help them measure you.

بنابراین، همه این موارد به آنها کمک می کند تا شما را اندازه گیری کنند.

And you can do this for a person, you can do this for a situation.

و شما می توانید این کار را برای یک شخص انجام دهید، شما می توانید این کار را برای یک موقعیت انجام دهید.

So, for example, I want...

مثلاً من می‌خواهم...

I have a big company, I want to buy a smaller company, but before I do that, I want to go

من یک شرکت بزرگ دارم، می‌خواهم یک شرکت کوچکتر بخرم ، اما قبل از انجام این کار، می‌خواهم به

there and just size up the company, make sure it's worth my investment.

آنجا بروم و فقط شرکت را بزرگ کنم، مطمئن شوم که ارزش سرمایه‌گذاری من را دارد.

Okay?

باشه؟

So that is "size up".

بنابراین این "اندازه بالا" است.

So, again, by itself, very hard to guess the meaning of this word.

بنابراین، دوباره، به خودی خود، حدس زدن معنای این کلمه بسیار سخت است.

So, let's look at "dish out".

بنابراین، بیایید به "dish out" نگاه کنیم.

So, again, if you go to a diner and you order a meal, when the meal's ready, the cook will

بنابراین، دوباره، اگر به یک غذاخوری بروید و یک وعده غذایی سفارش دهید، وقتی غذا آماده شد، آشپز

click the bell, ding, and it'll say "dish out", means the waitress or the waiter can

زنگ را می‌زند، زنگ می‌زند و می‌گوید «غذا بیرون»، یعنی پیشخدمت یا پیشخدمت می‌توانند

come pick it up and take it to the customer.

بیایند آن را انتخاب کنند. بالا ببرید و برای مشتری ببرید.

But "to dish out" also means to basically...

اما «غذا کردن» نیز اساساً به معنای

It's like "give", but it's "give" in a very aggressive way.

... مانند «دادن» است، اما به شکلی بسیار تهاجمی «دادن» است.

When you dish something out, you're a little bit insulting or attacking someone in most

وقتی چیزی را بیرون می آورید، در بیشتر موارد کمی به کسی توهین یا حمله می کنید

cases, or you're making fun of.

، یا مسخره می کنید.

Right?

درست؟

So, you're dishing out the insults, you're dishing out the jokes.

بنابراین، شما توهین ها را کنار می گذارید، جوک ها را کنار می گذارید.

Means you're spreading them, you're giving them very quickly, very aggressively.

یعنی شما آنها را پخش می کنید، خیلی سریع، بسیار تهاجمی به آنها می دهید.

Okay?

باشه؟

Now, there's another common expression, "if you can't take it, don't dish it out".

حال، یک عبارت رایج دیگر وجود دارد، "اگر نمی توانید آن را بردارید، آن را بیرون ندهید".

So, if you don't like people making fun of you, don't make fun of other people.

بنابراین، اگر دوست ندارید دیگران شما را مسخره کنند ، دیگران را مسخره نکنید.

Right?

درست؟

That's what that means.

معنی آن همین است.

If you can't take it, don't dish it out.

اگر نمی توانید آن را بردارید، آن را نخورید.

Dish it out, give it one way.

آن را بیرون بیاورید، یک راه به آن بدهید.

Rat out.

موش بیرون.

A rat, of course, you know, is like a big mouse.

موش، البته، می دانید ، مانند یک موش بزرگ است.

It's very similar to a mouse, but different.

این بسیار شبیه به ماوس است، اما متفاوت است.

To rat someone out or to rat out someone or a company or a government agency, whatever

کتک زدن به کسی یا کتک زدن به کسی یا شرکت یا سازمان دولتی،

the case may be, means to expose.

هر چه که باشد، به معنای افشاگری است.

So, if somebody does something bad and you know about it, you can rat them out.

بنابراین، اگر کسی کار بدی انجام می‌دهد و شما در مورد آن می‌دانید، می‌توانید او را مورد انتقاد قرار دهید.

You can tell the police or you can tell your boss or you can tell somebody that this person

می توانید به پلیس بگویید یا می توانید به رئیس خود بگویید یا می توانید به کسی بگویید که این شخص

did something.

کاری انجام داده است.

And when you do that, this person is exposed.

و وقتی این کار را انجام می دهید، این شخص لو می رود.

It's not a secret anymore.

این دیگر یک راز نیست.

He or she can't hide.

او نمی تواند پنهان شود.

So, you rat them out, like taking the rat out of the hole and showing the world that

بنابراین، شما آنها را از بین می برید، مانند این که موش را از سوراخ بیرون بیاورید و به دنیا نشان دهید

the rat exists, I guess.

که موش وجود دارد، حدس می زنم.

And that's why it's usually about something bad.

و به همین دلیل است که معمولاً در مورد چیز بدی است.

When we think of rat, rats have a very negative image, so when you rat someone out, you're

وقتی به موش فکر می‌کنیم، موش‌ها تصویر بسیار منفی دارند ، بنابراین وقتی به کسی موش می‌زنید،

showing the world that this person did something bad.

به دنیا نشان می‌دهید که این شخص کار بدی انجام داده است.

Dig in.

حفاری کنید.

Now, of course, you can dig with a shovel, you can dig into the ground, which is very

حالا، البته، شما می توانید با یک بیل حفاری کنید، می توانید زمین را حفاری کنید، که بسیار تحت

literal.

اللفظی است.

When you...

هنگامی که شما ...

Another meaning of "dig in" means help yourself, like do or take or consume.

معنای دیگر «در حفاری» به معنای کمک به خود است، مانند انجام دادن یا گرفتن یا مصرف کردن.

So, for example, with food, everybody sits around the table and then the host or hostess

مثلاً با غذا، همه دور میز می نشینند و بعد میزبان یا مهماندار

says, "Okay, everybody, dig in", means eat.

می گوید: «خوب، همه، حفاری کن» یعنی بخور.

Just go for it.

فقط دنبالش برو

Take it and eat it as much as you want.

آن را بگیرید و هر چقدر می خواهید بخورید.

When you dig in, you consume or you take in very aggressively, again, there's that word

وقتی وارد می‌شوید، مصرف می‌کنید یا خیلی تهاجمی مصرف می‌کنید، باز هم کلمه

"aggressive", but with a lot of energy, with a lot of pleasure, I guess you could say,

«تهاجمی» وجود دارد، اما با انرژی زیاد، با لذت زیاد، حدس می‌زنم می‌توانید بگویید،

especially with food.

مخصوصاً در مورد غذا.

Dig in, eat as much as you want, go for it.

حفاری کن، هر چقدر می خواهی بخور، برو دنبالش.

Now, "fill out".

حالا «پر کنید».

I think a lot of people think, "Oh yeah, I know this one.

من فکر می کنم بسیاری از مردم فکر می کنند، "اوه، بله، من این را می دانم.

You fill out an application or you fill out a questionnaire."

شما یک برنامه را پر می کنید یا یک پرسشنامه را پر می کنید."

Very simple.

بسیار ساده.

But "fill out" can also refer to a person's body.

اما «پر کردن» می تواند به بدن شخص نیز اشاره داشته باشد.

So, for example, when I was young, I was very, very, very skinny.

مثلاً وقتی جوان بودم، خیلی خیلی خیلی لاغر بودم.

Very skinny.

خیلی لاغر

People thought I was anorexic sometimes.

مردم فکر می کردند من گاهی بی اشتها هستم.

But then, one year, I suddenly, boop, I filled out.

اما پس از آن، یک سال، من ناگهان، بوپ، من را پر کردم.

All my skinniness filled out and I had a kind of a normal-looking body finally, right?

تمام لاغری ام پر شد و بالاخره بدنی معمولی داشتم، درست است؟

So when I...

بنابراین وقتی من...

I remember I was away from home for almost a year, and when I came home, none of my friends

یادم می آید تقریباً یک سال از خانه دور بودم و وقتی به خانه آمدم، هیچ یک از دوستان

or family recognized me because I gained 30 pounds in less than a year.

یا خانواده ام مرا نشناختند زیرا در کمتر از یک سال 30 پوند اضافه کردم.

But I didn't look fat, I looked actually normal.

اما من چاق به نظر نمی رسیدم، در واقع طبیعی به نظر می رسیدم.

I was just too skinny before I filled out finally.

من خیلی لاغر بودم قبل از اینکه بالاخره پر کنم.

It was very satisfying.

خیلی راضی کننده بود

To "water down".

برای "آب انداختن".

And again, remember, all of these, all the first words are all verbs, so even if the

و دوباره، به یاد داشته باشید، همه اینها، همه کلمات اول همه فعل هستند، بنابراین حتی

thing doesn't look like a verb, remember that it is.

اگر چیزی شبیه یک فعل نیست، به یاد داشته باشید که هست.

"Water", you think of as a noun.

"آب" را به عنوان یک اسم در نظر می گیرید.

"Water down" means maybe the water level is down, that's fine.

"Water down" یعنی شاید سطح آب پایین است، خوب است.

But "to water something down" or "to water down a text or something" means to make it

اما «آب دادن به چیزی» یا «آب انداختن یک متن یا چیزی» به معنای ساده‌تر کردن آن

much simpler, okay?

است، خوب؟

That's why sometimes we say "to dumb down".

به همین دلیل است که گاهی اوقات می گوییم «خفه کردن».

But some people don't like to use the word "dumb", so you can use "water down".

اما برخی از افراد دوست ندارند از کلمه "گنگ" استفاده کنند، بنابراین می توانید از "water down" استفاده کنید.

To make something simpler or to make something weaker.

ساده‌تر کردن چیزی یا ضعیف‌تر کردن چیزی.

So, for example, if you have a bottle of alcohol and you add water to it, what you're doing

بنابراین، برای مثال، اگر یک بطری الکل دارید و به آن آب اضافه می‌کنید، کاری که انجام می‌دهید این

is you're watering down the alcohol, you're making it weaker.

است که الکل را آب می‌کنید، آن را ضعیف‌تر می‌کنید.

And you can use this for a lot of situations where you can basically add something or make

و می توانید از این برای بسیاری از موقعیت ها استفاده کنید که اساساً می توانید چیزی اضافه کنید یا

something simpler and makes it weaker and maybe easier to digest, okay?

چیزی ساده تر کنید و آن را ضعیف تر و شاید راحت تر هضم کنید، خوب؟

"Farm out".

"مزرعه کن".

Now, this is a pretty common phrasal verb in the last decade or so, or even two decades.

اکنون، این یک فعل عبارتی بسیار رایج در دهه گذشته یا حتی دو دهه اخیر است.

To "farm out" means to outsource.

"کشاورزی" به معنای برون سپاری است.

Now, if you're not sure what "outsource" means, a company that has a lot of business with

اکنون، اگر مطمئن نیستید که "برون سپاری" به چه معناست ، شرکتی که تجارت زیادی با

international customers, for example, like technical support or customer service, now,

مشتریان بین المللی دارد، به عنوان مثال، مانند پشتیبانی فنی یا خدمات مشتری، اکنون،

they could pay the people in the country where they're headquartered, but that could be very

آنها می توانند به مردم کشوری که در آن هستند پول پرداخت کنند. مقر است، اما ممکن است بسیار

expensive.

گران باشد.

So, for example, in America or Canada, to pay somebody to answer phone calls and ask...

بنابراین، برای مثال، در آمریکا یا کانادا، پرداخت هزینه به کسی برای پاسخ به تماس‌های تلفنی و پرسیدن...

Sorry, answer people's questions could be very expensive.

متأسفم، پاسخ به سؤالات مردم می‌تواند بسیار گران تمام شود.

So, these companies farm out the work to other countries where the labour is cheaper.

بنابراین، این شرکت‌ها کار را به کشورهای دیگر می‌فرستند که در آن نیروی کار ارزان‌تر است.

So, for example, in Canada, it's very common for companies to farm out the tech support

بنابراین، برای مثال، در کانادا، برای شرکت‌ها بسیار رایج است که کارهای پشتیبانی فنی

work to places like India, for example.

را در مکان‌هایی مانند هند انجام دهند .

Indians are very good with computers, very good with technology, but they also work for

هندی ها با کامپیوتر بسیار خوب هستند، با فناوری بسیار خوب هستند، اما در عین حال

less than Canadians do.

کمتر از کانادایی ها کار می کنند.

So, Canadian companies farm out the work; they send it out to somebody else.

بنابراین، شرکت های کانادایی کار را انجام می دهند. آنها آن را برای شخص دیگری ارسال می کنند.

So, the idea of "farm" comes from, like, you send cattle, for example.

بنابراین، ایده "مزرعه" از آنجا ناشی می شود ، مثلاً شما گاو می فرستید.

When a farmer has cattle, he sends it to another cattle, they make new cattle, and then the

کشاورز وقتی گاو دارد، آن را به دام دیگری می فرستد ، آنها دام جدید می سازند و بعد

first one comes back.

اولی برمی گردد.

Right?

درست؟

So, that's part of the thinking there, to send out somewhere else.

بنابراین، این بخشی از تفکر آنجاست، فرستادن به جای دیگری.

Now, here I have "suck up" and "suck it up".

اکنون، اینجا من "مکیدن" و "مکیدن آن" را دارم.

Two different meanings, which is why I put them both, but I put them together.

دو معنی متفاوت، به همین دلیل هر دو را گذاشتم اما کنار هم گذاشتم.

So, "suck up", again, if you're thinking about a vacuum cleaner, a vacuum cleaner sucks up

بنابراین، "مکید"، دوباره، اگر به یک جاروبرقی فکر می کنید ، یک جاروبرقی

dirt from the ground.

خاک را از زمین می مکد.

That's fine.

خوبه.

But if you suck up to someone, for example, your boss, it means you're flattering them

اما اگر به کسی، مثلاً رئیس خود، علاقه دارید، به این معنی است که

too much.

بیش از حد به او چاپلوسی می‌کنید.

You're saying too many good things to them because you want them to like you, maybe give

شما خیلی چیزهای خوب به آنها می گویید، زیرا می خواهید آنها شما را دوست داشته باشند، شاید به

you a promotion, or maybe not fire you if you're not doing such a good job.

شما ارتقای شغلی بدهند یا اگر کار خوبی انجام نمی دهید ممکن است شما را اخراج نکنند.

If you suck up to a teacher, you're always, like, asking questions, you're always telling

اگر معلمی را دوست داشته باشید، همیشه سؤال می کنید، همیشه به معلم می گویید

the teacher how pretty she looks or how handsome he looks, and you hope that the teacher will

که چقدر زیبا به نظر می رسد یا چقدر خوش تیپ به نظر می رسد، و امیدوارید که معلم

give you better grades.

نمره های بهتری به شما بدهد.

People don't like people who suck up, but people do it all the time.

مردم از افرادی که می مکند را دوست ندارند، اما مردم همیشه این کار را انجام می دهند.

A person who does...

کسی که این کار را انجام می دهد...

Who sucks up to somebody a lot, we simply call a "suck up".

کسی که زیاد از کسی مکش می کند، ما به سادگی آن را "مکیدن" می نامیم.

Okay?

باشه؟

You just put the two words together and you have a noun.

شما فقط دو کلمه را کنار هم قرار می دهید و یک اسم دارید.

But to "suck it up" means to basically take it in and not complain.

اما «مکیدن» به معنای آن است که اساساً آن را پذیرفتن و شکایت نکردن.

Right?

درست؟

Tolerate.

تحمل كردن.

So, if you're doing a very hard job and you're very tired and you say to your boss, "Boss,

بنابراین، اگر کار بسیار سختی انجام می دهید و بسیار خسته هستید و به رئیس خود می گویید: "رئیس،

I'm tired.

من خسته هستم.

I got to take a break."

باید استراحت کنم."

"Suck it up", we have to finish this work today.

«مک کن»، امروز باید این کار را تمام کنیم.

Right?

درست؟

It means just tolerate the tiredness, tolerate the pain.

یعنی فقط خستگی را تحمل کن، درد را تحمل کن.

Just hold it in a little bit longer, do the job, and then go home and relax and do whatever

فقط آن را کمی بیشتر نگه دارید، کار را انجام دهید و سپس به خانه بروید و استراحت کنید و هر کاری که

you want.

می خواهید انجام دهید.

Suck it up.

آن را بمکید.

Okay?

باشه؟

Especially when we're talking about pain or something negative feeling.

به خصوص وقتی در مورد درد یا احساس منفی صحبت می کنیم.

Now, "man up", people think it's very strange because they've never seen "man" as a verb.

حالا «مرد بالا»، مردم فکر می‌کنند خیلی عجیب است، زیرا هرگز «مرد» را به عنوان یک فعل ندیده‌اند.

Now, technically, "man" has actually many uses as a verb.

اکنون، از نظر فنی، "مرد" در واقع کاربردهای زیادی به عنوان فعل دارد.

You man the battlefields or you man the stations, means you...

شما مرد میدان‌های جنگ هستید یا ایستگاه‌ها را مرد می‌کنید، یعنی شما...

Somebody is standing there taking care of the thing.

یک نفر آنجا ایستاده و مراقب آن چیز است.

To "man up" means to be a man.

"مرد بالا" به معنای مرد بودن است.

Right?

درست؟

Like, don't complain.

لایک شکایت نکن

It's a little similar to "suck it up".

کمی شبیه به "مکیدن آن" است.

"Man up" means don't be afraid, don't complain, just do it, have confidence, and just get

"مرد بالا" یعنی نترس، شکایت نکن، فقط انجامش بده، اعتماد به نفس داشته باش و

the job done, and then later do whatever you want.

فقط کار را تمام کن و بعداً هر کاری می‌خواهی بکن.

Okay?

باشه؟

It's a little bit slangy, but it's still commonly used.

این کمی عامیانه است، اما هنوز هم معمولا استفاده می شود.

And you can say this to a woman, too.

و شما می توانید این را به یک زن نیز بگویید.

It doesn't have to be to a man.

لازم نیست برای یک مرد باشد.

If you tell a woman, "Come on, man up", some women will get offended, but the idea is just

اگر به یک زن بگویید "بیا، مرد بالا"، برخی از زنان آزرده خاطر می شوند، اما ایده این است که فقط

be strong, be confident, and do what needs to be done.

قوی باشید، اعتماد به نفس داشته باشید و کاری را که باید انجام شود انجام دهید.

"Weigh in".

"وزن بزن".

So, now, again, in sports, let's say UFC or boxing, you have different categories of fighters.

بنابراین، اکنون، دوباره، در ورزش، فرض کنید UFC یا بوکس، شما دسته های مختلفی از مبارزان دارید.

You have a heavyweight, a middleweight, a lightweight, featherweight, etc.

شما یک وزنه سنگین، یک میان وزن، یک سبک وزن، یک پر وزن و غیره دارید که

All of these are different weights of the fighters.

همه اینها وزن های مختلف مبارزان هستند.

So, before each match, all the fighters must stand on a scale and get their weights measured

بنابراین، قبل از هر مسابقه، همه مبارزان باید روی یک ترازو بایستند و وزن خود را اندازه گیری

to make sure they're in the right class of fighter.

کنند تا مطمئن شوند که در کلاس جنگنده مناسب هستند.

But to "weigh in" on something can also mean to offer your own opinion or to offer your

اما "سنگین کردن" روی چیزی می تواند به معنای ارائه نظر خود یا ارائه

own suggestion.

پیشنهاد خود باشد.

So, a company wants to make some changes, but they want to make sure that all the employees

بنابراین، یک شرکت می خواهد تغییراتی ایجاد کند، اما آنها می خواهند مطمئن شوند که همه کارکنان

are happy.

راضی هستند.

So, they ask all the employees to "weigh in" on the changes that the company needs to take,

بنابراین، آنها از همه کارکنان می خواهند که تغییراتی را که شرکت باید انجام دهد، "سنگین"

to offer their opinion, to offer their suggestion or advice, etc.

کنند، نظر خود را ارائه دهند، پیشنهاد یا توصیه خود را ارائه دهند و غیره

So, basically, have your say, "weigh in".

.

"Light up".

"روشن کن".

"Light up" means make a place brighter.

«روشن کن» یعنی جایی را روشن تر کن.

That's the literal, if we're looking at light as light.

اگر به نور به عنوان نور نگاه کنیم، این به معنای واقعی کلمه است.

To "light up" also means to beat by a very heavy score, especially we're talking about

"روشن کردن" همچنین به معنای شکست دادن با یک امتیاز بسیار سنگین است، به خصوص ما در مورد ورزش صحبت می کنیم

sports.

.

So, if one team lights up another team, means they're scoring many points against this team.

بنابراین، اگر یک تیم تیم دیگری را روشن کند، به این معنی است که آنها امتیازات زیادی را در برابر این تیم کسب می کنند.

In more of a physical thing, if one person lights up another person, it means it beats

در بیشتر یک چیز فیزیکی، اگر یک نفر شخص دیگری را روشن کند، به این معنی است که

them up very much.

او را بسیار مورد ضرب و شتم قرار می دهد.

So, if I'm fighting somebody and I get many punches into his face, which I don't do, by

بنابراین، اگر من با کسی دعوا کنم و مشت‌های زیادی به صورتش بخورم، که اتفاقاً این کار را نمی‌کنم

the way, but if I did, then you could say I lit him up, right?

، اما اگر این کار را کردم ، می‌توانید بگویید من او را روشن کردم، درست است؟ با مشت های زیاد

I beat him very much with a lot of punches.

او را خیلی کتک زدم .

It's a bit slang as well, so be careful how you use that.

این کمی هم عامیانه است، پس مراقب نحوه استفاده از آن باشید.

And speaking of beat, if you beat someone to something, that means you reach the goal

و صحبت از ضرب و شتم، اگر کسی را به چیزی شکست دهید، به این معنی است که به هدف

or whatever the something is first, right?

یا هر چیزی که باشد، اول می رسید، درست است؟

So, if I'm having a race and I beat all the other racers to the finish line, means I win.

بنابراین، اگر من یک مسابقه داشته باشم و تمام مسابقه‌دهنده‌های دیگر را تا خط پایان شکست دهم، به این معنی است که برنده می‌شوم.

But if I beat someone to, like, a goal, or I beat someone to speak to someone, that means

اما اگر کسی را شکست دادم، مثلاً برای یک هدف، یا کسی را شکست دادم تا با کسی صحبت کنم، به این معنی است

I did it first.

که اول این کار را انجام دادم.

So, there's a girl that all the boys like, and all the boys are thinking, "Okay, I'm

بنابراین، یک دختر وجود دارد که همه پسرها دوستش دارند، و همه پسرها فکر می کنند، "باشه، من

going to ask her out.

از او می خواهم.

I'm going to ask her out."

من از او می خواهم بیرون."

But I asked her out first, so I beat - and she said yes, and we went on a date - I beat

اما من اول از او خواستم بیرون بروم، بنابراین کتک زدم - و او گفت بله، و ما با هم قرار گذاشتیم - من

all the other boys to her, to the date, to the relationship, etc.

همه پسرهای دیگر را برای او، برای قرار ملاقات، برای رابطه و غیره

So, beat to, get there first, essentially.

کتک زدم. بنابراین، کتک بزنید، اول به آنجا بروید ، اساسا.

So, that's all there is for all of these.

بنابراین، این تمام چیزی است که برای همه اینها وجود دارد.

There are a lot of phrasal verbs in English, and I know they're very confusing for a lot

افعال عبارتی زیادی در زبان انگلیسی وجود دارد، و می دانم که برای بسیاری از مردم بسیار گیج کننده

of people.

هستند.

The main thing is, first of all, pay attention when you hear them.

نکته اصلی این است که اول از همه، هنگام شنیدن آنها توجه کنید.

Don't be shy about asking people, "What does that mean?"

از پرسیدن از مردم خجالت نکشید، "یعنی چه؟"

But also, go on the internet, and if you hear some phrasal verb, just do a search.

اما همچنین، به اینترنت بروید و اگر فعل عبارتی شنیدید، فقط جستجو کنید.

Go to the dictionary, do a search on your search engine, and just start looking.

به فرهنگ لغت بروید، در موتور جستجوی خود جستجو کنید و فقط شروع به جستجو کنید.

And always keep notes.

و همیشه یادداشت بردارید.

Phrasal verbs are basically vocabulary.

افعال عبارتی اساساً واژگان هستند.

Every time you learn new vocabulary, write it down, use it in a sentence, and that's

هر بار که واژگان جدیدی یاد می‌گیرید، آن را یادداشت کنید، در یک جمله از آن استفاده کنید، و

how you're going to remember.

اینگونه به یاد خواهید آورد.

Okay?

باشه؟

It's just practice.

این فقط تمرین است.

There's no secret to it.

هیچ رازی برای آن وجود ندارد.

You just have to listen, pay attention when you're reading, when you're listening, look

شما فقط باید گوش کنید، هنگام مطالعه توجه کنید، زمانی که گوش می دهید،

them up in the dictionary, keep notes, and these will become much easier as you go along.

آنها را در فرهنگ لغت جستجو کنید، یادداشت برداری کنید، و اینها با پیش رفتن بسیار آسان تر می شوند.

Okay?

باشه؟

So, that's it.

پس همین است.

If you have any questions about these, please go to www.engvid.com.

اگر در این مورد سؤالی دارید، لطفاً به www.engvid.com مراجعه کنید.

You can ask in the comments section.

می توانید در قسمت نظرات بپرسید.

There's also a quiz where you can test your understanding of all the explanations I gave

همچنین یک مسابقه وجود دارد که در آن می توانید درک خود را از تمام توضیحاتی

you here for these phrasals.

که در اینجا برای این عبارات به شما ارائه کردم، آزمایش کنید.

And yeah, that's it.

و بله، همین است.

If you like the video, please give me a like.

اگه از ویدیو خوشتون اومد لطفا لایکم کنید

Don't forget to subscribe to my channel, and come back next time for more vocab, grammar

فراموش نکنید که در کانال من مشترک شوید و دفعه بعد برای یادگیری لغات بیشتر،

tips, all kinds of interesting things.

نکات گرامری و انواع چیزهای جالب برگردید.

Okay?

باشه؟

See you.

به امید دیدار.

Bye-bye.

خداحافظ.