Phrasal Verbs with SET: set up, set in, set to...

Hi. Welcome back to www.engvid.com. I'm Adam.

سلام. به www.engvid.com بازگردید. من آدام هستم.

Today's lesson is about phrasal verbs.

درس امروز درباره افعال عبارتی است.

We're going to look at the phrasal verbs with "set". Okay?

ما به افعال عبارتی با "set" نگاه می کنیم. باشه؟

Again, a phrasal verb is a verb and a preposition that together have a very different meaning

باز هم، یک فعل عبارتی یک فعل و حرف اضافه است که با هم معنای بسیار متفاوتی

than the two words individually. Okay?

نسبت به دو کلمه جداگانه دارند. باشه؟

Not the literal meaning. So we're going to look at:

نه معنای لغوی. بنابراین ما به موارد زیر نگاه خواهیم کرد:

"set up", "set in", "to", "on", "down", "against", "aside",

"تنظیم"، "تنظیم"، "به"، "روشن"، "پایین"، "علیه"، "کنار"،

"back", "apart", "out", "off", and "about"

"پشت"، "جدا"، "بیرون" "خاموش" و "درباره"

-those are similar so I put them together-and this is an idiom,

-آنها شبیه به هم هستند، بنابراین آنها را کنار هم گذاشتم - و این یک اصطلاح است

it's not a phrasal verb, but I thought I would throw it in there: "to set someone straight".

، یک فعل عبارتی نیست، اما فکر کردم آن را در آنجا بیاندازم: "تنظیم کردن کسی".

Okay, let's start with "set up". "Set up" has quite a few meanings. Okay?

خوب، بیایید با "تنظیم" شروع کنیم. " تنظیم" معانی بسیار کمی دارد. باشه؟

We set up something, for example, a display. It means we build it, we construct it, or we put it together.

ما چیزی را تنظیم می کنیم، به عنوان مثال، یک صفحه نمایش. یعنی آن را می سازیم، می سازیم یا کنار هم می گذاریم.

So I want to... For example, I want to display a painting,

بنابراین من می خواهم ... به عنوان مثال، من می خواهم یک نقاشی را به نمایش

so I set up the easel, the display.

بگذارم، بنابراین من سه پایه، نمایشگر را تنظیم کردم.

I build it, I put it all together, and then I put the painting on top of that.

من آن را می سازم، همه را کنار هم می گذارم و بعد نقاشی را روی آن قرار می دهم.

Okay? In a similar way, we build a business. Okay? So we set up a business.

باشه؟ به روشی مشابه، ما یک کسب و کار ایجاد می کنیم. باشه؟ بنابراین ما یک تجارت راه اندازی کردیم.

Sometimes we say we "set up shop".

گاهی می گوییم «مغازه راه انداختیم».

We set up shop; we start a business. We also use "set up shop" as a

ما مغازه راه اندازی کردیم. ما یک تجارت راه اندازی می کنیم ما همچنین از "راه اندازی فروشگاه" به عنوان یک

slang expression, it means to start doing something like a professional, but depends

عبارت عامیانه استفاده می کنیم، به این معنی که شروع به انجام کاری مانند یک حرفه ای کنید، اما بستگی

on the context for that.

به زمینه آن دارد.

Now, you can also set someone up, means to arrange a meeting or create, like, a date.

اکنون، شما همچنین می توانید یک نفر را تنظیم کنید، یعنی یک جلسه ترتیب دهید یا مثلاً یک تاریخ ایجاد کنید.

So, I have a single friend, a guy, and my... My girlfriend has a single girlfriend, and

بنابراین، من یک دوست مجرد، یک پسر، و من ... دوست دختر من یک دوست دختر مجرد دارد و

we set them up. It means we bring them together, we say: "Oh, let's go out for dinner", we

ما آنها را راه اندازی کردیم. یعنی آنها را دور هم جمع می کنیم، می گوییم: "اوه، شام بریم بیرون"،

all meet together, and then we introduce them, and maybe they go on a date later. So we arrange

همه با هم می بینیم و بعد معرفی می کنیم و شاید بعداً قرار بگذارند. بنابراین ما

this meeting, we set them up for a date. You can also set someone up, meaning, like,

این جلسه را ترتیب می دهیم، آنها را برای قرار ملاقات تعیین می کنیم. شما همچنین می توانید شخصی را تنظیم کنید، به این معنی که او را

frame them. This is usually in terms of crimes. So I want this person to go to jail, so I

لایک کنید. این معمولاً از نظر جنایات است. بنابراین من می خواهم این شخص به زندان برود، بنابراین

will set them up. I will put some drugs in their office, and I will call the police and say:

آنها را راه اندازی می کنم. من مقداری مواد مخدر در دفتر آنها می گذارم و به پلیس زنگ می زنم و می گویم

"Oh, this guy has drugs." The police will come, they will check,

: اوه این یارو مواد دارد. پلیس می آید، بررسی

they will find the drugs, and they will arrest this person.

می کند، مواد مخدر را پیدا می کند و این فرد را دستگیر می کند.

So I set him up for arrest. Okay?

بنابراین او را برای بازداشت قرار دادم. باشه؟

Now, I put here the "to", because we can say we... "You set someone up to", verb.

حالا فعل "به" را اینجا گذاشتم، چون می توانیم بگوییم ما... "شما یک نفر را تنظیم کردید"، فعل.

What this means is you put them in a position. So, for example, I have a child and if I don't

این به این معنی است که آنها را در موقعیتی قرار می دهید. مثلاً من بچه دارم و اگر

educate my child properly, then I am setting him up to fail in the future. Why? Because

فرزندم را درست تربیت نکنم، او را طوری قرار می دهم که در آینده شکست بخورد. چرا؟ چون

he doesn't have the tools to succeed. You can also say... You can make it a noun, you

ابزار موفقیت را ندارد. شما هم می توانید بگویید ... می توانید آن را یک اسم کنید، می

can say: "set up" or "set someone up for failure".

توانید بگویید: "تنظیم کنید" یا " یک نفر را برای شکست تنظیم کنید".

Put them in that position that the only thing

آنها را در موقعیتی قرار دهید که تنها چیزی

that can happen is they will fail. Okay? So that is "set up".

که می تواند اتفاق بیفتد این است که شکست بخورند. باشه؟ بنابراین "راه اندازی" است.

"Set in". "Set in" basically means, like, take hold. But not like physically holding

"تنظیم". "Set in" اساساً به معنای "مانند گرفتن" است. اما نه مانند نگه داشتن فیزیکی

with your hand. Something captures or catches the thing it's meant to do. So here's an example:

با دست. چیزی چیزی را که قرار است انجام دهد، ضبط یا می گیرد. بنابراین این یک مثال است:

I'm walking through the jungle, I'm trekking through the jungle and a snake bites me. It's

من در جنگل قدم می زنم، در جنگل قدم می زنم و یک مار مرا نیش می زند. این

a poisonous snake. So the poison enters my arm, goes into the bloodstream, and starts

یک مار سمی است. بنابراین سم وارد بازوی من می شود ، وارد جریان خون می شود و شروع

to move. I'm okay, nothing happens. I'm walking, I think I should go to the hospital. But soon,

به حرکت می کند. من خوبم هیچ اتفاقی نمی افته من دارم راه میرم فکر کنم باید برم بیمارستان. اما به زودی

the poison sets in. It takes hold of the body, of my system, and suddenly I can't move, and

، سم وارد بدن می شود ، سیستم من را می گیرد و ناگهان نمی توانم حرکت کنم و

I fall to the ground. Or if you're in a dangerous situation, at the beginning, you think:

روی زمین می افتم. یا اگر در موقعیت خطرناکی قرار می گیرید، در ابتدا فکر می کنید:

"Okay, you know, it's not so bad", but then suddenly the fear sets in.

"باشه، می دانی، آنقدرها هم بد نیست"، اما ناگهان ترس وارد می شود

The fear takes over your mind, it holds your mind,

. ترس ذهن شما را فرا می گیرد، ذهن شما را درگیر می کند،

because you realize it's a very, very dangerous situation.

زیرا شما متوجه می شوید که این یک موقعیت بسیار بسیار خطرناک است.

We have a couple other expressions.

ما چند عبارت دیگر داریم.

"Set foot in",

«سَتَنْ أَنْتَهُ»

if you set foot in a place, it means you enter it.

اگر در جایی پا گذاشتی ، یعنی وارد آن می شوی.

So if I'm a storeowner and I catch you stealing something, I will say:

بنابراین اگر من مغازه دار باشم و تو را در حال دزدی دستگیر کنم، می گویم:

"Okay, I will let you go this time, but if you ever set foot in my store again, if you

"باشه، این بار اجازه می دهم بری، اما اگر دوباره پا به مغازه من بگذاری، اگر

even a little bit come inside, I will call the police and have you arrested."

حتی اندکی وارد مغازه شوی، من با پلیس تماس می گیرد و شما را دستگیر می کند."

Okay? We also have "set in motion".

باشه؟ ما هم «به حرکت درآورده ایم».

These are both common expressions. "To set in motion" means

این هر دو عبارت رایج هستند. «به حرکت درآوردن» به معنای

to get something started. So, there were riots in the city last week, but the police and

شروع کردن چیزی است. بنابراین، هفته گذشته شورش هایی در شهر رخ داد، اما پلیس

the media are still trying to figure out what set it in motion. What was the trigger? What

و رسانه ها همچنان در تلاش هستند تا بفهمند چه چیزی باعث به راه افتادن آن شده است. محرک چه بود؟

was the initial cause that got this thing started, got it moving? Okay?

علت اولیه که باعث شروع این کار شد، چه چیزی باعث حرکت آن شد؟ باشه؟

"Set to". Basically, "set to" means be ready. I'm set to go, I'm ready to go. You usually

"تنظیم به". اساساً «set to» به معنای آماده بودن است. قرار است بروم، آماده رفتن هستم.

use it with a verb, so it's more like part of the infinitive. Okay?

معمولاً آن را با یک فعل استفاده می کنید، بنابراین بیشتر شبیه بخشی از مصدر است. باشه؟

But... Whoops, sorry.

اما... اوه، ببخشید.

But you can also start something or make something start. So, for example, if I start...

اما شما همچنین می توانید چیزی را شروع کنید یا کاری را شروع کنید. پس مثلاً اگر شروع کنم...

If I set fire to the building, it means I take a little match or a stick with fire, and I

اگر ساختمان را آتش زدم یعنی کمی کبریت یا چوبی با آتش برمی دارم و می

put it in, and then the building goes on fire. So I started this thing. Right? I put the

گذارم داخل و بعد ساختمان آتش می گیرد. بنابراین من این کار را شروع کردم. درست؟

fire to get it started.

آتش را گذاشتم تا روشن شود.

"Set on". We have a couple of expressions. If you "have your heart set on something"

"تنظیم". ما چند تا عبارت داریم. اگر «دلتان به چیزی است»

or if "you have your eyes on something".

یا اگر « چشمتان به چیزی است».

If you have your eyes set on something, it means

اگر چشمتان به چیزی دوخته شده است، به این

you have that thing as your target, and you're focused, and you're going to get it. If you

معنی است که آن چیز را به عنوان هدف خود دارید ، و تمرکز دارید، و به آن خواهید رسید.

have your heart set on something, it means you really, really want it. So... But if you

اگر دلتان برای چیزی تنگ شده است، به این معنی است که واقعاً، واقعاً آن را می خواهید. بنابراین... اما اگر شما

just use "set on" by itself:

فقط از «تنظیم کردن» به تنهایی استفاده کنید:

"He's really set on doing this", it means he's determined,

«او واقعاً این کار را انجام داده است»، به این معنی است که او مصمم است،

he's a little bit stubborn, but he's going to do whatever that thing is. Okay?

او کمی سرسخت است، اما او هر کاری که باشد انجام خواهد داد. باشه؟

"Set down". Now, if you have a child, you can sit your child down in the chair. But

"قرار دادن". حالا اگر بچه دارید، می توانید فرزندتان را روی صندلی بنشینید. اما

if you have a vase, like for plants, you can't sit the vase on the table; you set it down

اگر یک گلدان دارید، مانند گیاهان، نمی توانید گلدان را روی میز بنشینید.

on the table. Basically it means put down. Very straightforward. Okay?

روی میز گذاشتی اساساً به معنای زمین گذاشتن است. خیلی سرراست باشه؟

You can also "set down", if somebody's speaking and you want to remember or you want to

شما همچنین می توانید "تنظیم" کنید، اگر کسی صحبت می کند و شما می خواهید به خاطر بسپارید یا می خواهید

think about it later, you can set it down, you can write it down; take notes. Okay.

بعداً در مورد آن فکر کنید، می توانید آن را تنظیم کنید، می توانید آن را یادداشت کنید. یادداشت برداری باشه.

"Set against". "Set against" be very ma-... Very much against something, so you're determined,

"تنظیم در برابر". «تنظیم علیه» باشد خیلی ما-... خیلی مخالف چیزی، پس مصمم هستی،

you're very stubbornly against something. So,

خیلی سرسختانه با چیزی مخالفی. بنابراین،

we also say sometimes "dead set against".

ما گاهی اوقات می گوییم "مرده در برابر".

If you're dead set against something, it means the only way that you're going to let this

اگر شما در مقابل چیزی مرده هستید، به این معنی است که تنها راهی که می‌توانید اجازه دهید این

happen is if you're dead, so hopefully that doesn't come to that.

اتفاق بیفتد این است که مرده باشید، پس امیدوارم که به این نتیجه نرسد.

But if you're set against it, you're really, really against it, you're not going to let it happen.

اما اگر مخالف آن هستید، واقعاً، واقعاً مخالف آن هستید، اجازه نخواهید داد که این اتفاق بیفتد.

Now, you can also set someone against someone else.

در حال حاضر، شما همچنین می توانید کسی را در مقابل شخص دیگری قرار دهید.

It means you can create a conflict between two people.

یعنی می توانید بین دو نفر درگیری ایجاد کنید.

Okay? So: "I set her against her. They're going to fight."

باشه؟ بنابراین: "من او را در برابر او قرار دادم. آنها می خواهند بجنگند."

"Set aside" literally means put it to the side,

«کنار گذاشتن» در لغت به معنای کنار گذاشتن است،

but usually when we say: "Set it aside",

اما معمولاً وقتی می گوییم: «کنار»،

it means put it away for now; we'll use it later. So put it aside and reserve it for

به معنای فعلاً کنار گذاشتن آن است. بعدا ازش استفاده میکنیم پس آن را کنار بگذارید و برای

later use or later reference. Okay.

استفاده بعدی یا مراجعه بعدی رزرو کنید. باشه.

Sorry, I'm a little bit messy, here, today.

ببخشید ، امروز اینجا، کمی آشفته هستم.

"Set back", okay, a couple of meanings here.

"بازگشت"، خوب، چند معنی در اینجا وجود دارد.

"To set something or someone back" means to cause a delay.

«اَقَدْ أَنْ أَسْتَعُونَ» به معنای تأخیر است.

If you're setting them back, you're giving them

اگر آنها را به عقب برگردانید،

a problem, an obstacle, something that will take them back in terms of their progress.

یک مشکل، یک مانع، چیزی که آنها را از نظر پیشرفتشان به عقب برمی گرداند، ایجاد می کنید.

Okay? We also say "a setback".

باشه؟ ما همچنین می گوییم "یک پسرفت".

"A setback" is a noun, it means a problem, something that

«عقب» اسم است، یعنی مشکل، چیزی که

causes a delay. Now, in terms of slang, we can also say, like:

موجب تأخیر شود. حالا از نظر عامیانه هم می‌توان گفت:

"How much will this set me back?" It means: How much will it cost? Which is a little bit of a strange meaning.

«این چقدر مرا عقب می‌اندازد؟» یعنی: هزینه آن چقدر است؟ که کمی معنای عجیبی دارد.

So, this is a slang term, but again, it's very common if you say:

بنابراین، این یک اصطلاح عامیانه است، اما باز هم، بسیار رایج است اگر بگویید:

"This will set you back $1,000", means it will cost you back... It will cost you $1,000. Sorry.

"این به شما 1000 دلار بازگرداند"، یعنی برای شما هزینه برمی‌گرداند... 1000 دلار برای شما هزینه خواهد داشت. متاسف.

"Set apart". What sets something apart from everything else means what distinguishes it

"جدا کردن". آنچه چیزی را از همه چیز متمایز می کند به معنای آن چیزی است که آن را متمایز می کند

or what differentiates. So, for example, I have 10 students, what sets this student apart

یا آنچه را متمایز می کند. به عنوان مثال، من 10 دانش آموز دارم، چیزی که این دانش آموز را متمایز

is that he always does his homework; what sets her apart is that she always gets 100%

می کند این است که او همیشه تکالیف خود را انجام می دهد. چیزی که او را متمایز می کند این است که او همیشه

on every test. So what makes them special, what makes them different from the group.

در هر آزمون 100% می گیرد. بنابراین چه چیزی آنها را خاص می کند، چه چیزی آنها را از گروه متمایز می کند.

"Set apart" also means, like, similar to "set aside", just means put separately,

«جدا كردن» نيز به معناي شبيه «كنار گذاشتن» است، فقط به معناي جدا كردن

to separate from the group; apart.

، جدا كردن از گروه است. جدا از هم.

"Set out" means basically go, start your journey. And "set off" can mean the exact same thing.

"Set out" اساساً به این معنی است که بروید، سفر خود را شروع کنید. و "راه افتادن" می تواند دقیقاً به همین معنی باشد.

"Set off", though, can also mean to start something, to cause something to begin.

با این حال، "راه افتادن" می تواند به معنای شروع چیزی باشد، باعث شروع چیزی شود.

For example, you set off the alarm.

به عنوان مثال، شما زنگ هشدار را روشن می کنید.

So, for example, if I light a cigarette in here, then smoke

بنابراین، برای مثال، اگر من یک سیگار در اینجا روشن کنم، آنگاه

will go up to the alarm, and I will set it off. The smoke will set it off,

دود به زنگ هشدار می‌رود و من آن را خاموش می‌کنم. دود آن را خاموش می کند

and it will start ringing and making lots of noise.

و شروع به زنگ زدن می کند و سر و صدای زیادی ایجاد می کند.

"Set about" means also start, but start to do something. Okay? So he's setting about

«تنظیم» به معنای شروع، اما شروع به انجام کاری است. باشه؟ بنابراین او در حال

setting up the place, if that makes any sense. So, "set about", start to do.

تنظیم مکان است، اگر منطقی باشد. بنابراین، "راه اندازی"، شروع به انجام.

This, start to go or start a journey.

این، شروع به رفتن یا شروع یک سفر کنید.

Now, lastly, we have our idiom.

حالا، در نهایت، ما اصطلاح خود را داریم.

"To set someone straight". If someone has a wrong idea about

"راست کردن کسی". اگر کسی تصور اشتباهی

you or about something, you want to set them straight. You want... This is their thinking.

درباره شما یا چیزی دارد، می‌خواهید آن را درست کنید. شما می خواهید... این تفکر آنهاست.

Okay? You want to set them straight. You want to correct the misinformation.

باشه؟ شما می خواهید آنها را صاف کنید. شما می خواهید اطلاعات غلط را اصلاح کنید.

So, you tell them the correct information

بنابراین، شما اطلاعات صحیح را

or you tell them whatever they need to know so they have the right idea.

به آنها می گویید یا هر آنچه را که باید بدانند به آنها می گویید تا ایده درستی داشته باشند.

Just keep in mind that when you set someone straight, usually you're a little

فقط به خاطر داشته باشید که وقتی کسی را صاف می کنید، معمولاً

bit angry at the misinformation. So, somebody started a rumour about you,

از اطلاعات نادرست کمی عصبانی می شوید. بنابراین، یک نفر در مورد شما شایعه ای راه انداخت،

and somebody comes up to you: "Oh, I heard, like, you're...

و یکی به سراغ شما می آید: "اوه، شنیدم، مانند، تو هستی...

You did this or that, or you're like this or that."

تو این کار را کردی یا آن را کردی، یا اینطوری یا آنطوری."

So you want to set this person straight. You want them to make sure they understand the

بنابراین شما می خواهید این شخص را صاف کنید. شما می خواهید آنها مطمئن شوند که

correct information; not the incorrect information.

اطلاعات صحیح را درک می کنند. اطلاعات نادرست نیست

Speaking of information, that's a lot of information I just gave you, here.

در مورد اطلاعات، این اطلاعات زیادی است که من همین الان در اینجا به شما دادم.

If you want to make sure you understand it,

اگر می خواهید مطمئن شوید که آن را فهمیده اید،

go to www.engvid.com, take the quiz. You'll see a lot of sample sentences there.

به www.engvid.com بروید، در آزمون شرکت کنید. جملات نمونه زیادی را در آنجا خواهید دید.

You can ask me questions in the comment section.

می توانید در قسمت نظرات از من سوال بپرسید .

Don't forget to subscribe to my YouTube channel, and come back again soon.

فراموش نکنید که در کانال یوتیوب من مشترک شوید و به زودی دوباره برگردید.

Bye.

خدا حافظ.