What to do when you get stuck in English? | Fluent English

Now, the first thing that usually happens when you get stuck is that you get

حالا، اولین چیزی که معمولاً هنگام گیر افتادن اتفاق می‌افتد این است که شما

s..., And if it was a grammar rule or...

s... را می‌گیرید، و اگر این یک قانون دستور زبان بود یا...

If it was...

اگر بود...

Hey, it's Hadar, and this is The Accent's Way.

هی، این Hadar است، و این هم The Accent's Way.

Today we're going to talk about what to do when you get stuck in English.

امروز می خواهیم در مورد اینکه وقتی در زبان انگلیسی گیر کردید چه کاری انجام دهید صحبت می کنیم.

You probably know this feeling where you start speaking and then,

احتمالاً این احساس را از جایی که شروع به صحبت می کنید و سپس

all of a sudden, you go blank.

ناگهان خالی می شوید، می دانید.

You have no idea what you're trying to say.

شما نمی دانید چه می خواهید بگویید.

You don't even know where you started, and the words just don't come up.

شما حتی نمی دانید از کجا شروع کرده اید، و کلمات فقط به میان نمی آیند.

Now, it happens to everyone, even in their native tongues.

حالا برای همه اتفاق می افتد، حتی در زبان مادری آنها.

But, for you, probably when you were speaking English, and

اما، برای شما، احتمالاً زمانی که انگلیسی صحبت می کردید، و

let's say that you're not super confident about your English anyway.

بگذارید بگوییم که به هر حال در مورد انگلیسی خود اعتماد به نفس بالایی ندارید.

When it happens, you can actually freeze up, get super

وقتی این اتفاق می‌افتد، در واقع می‌توانید منجمد شوید،

self-conscious and be afraid to talk.

خودآگاه شوید و از صحبت کردن بترسید.

What you do during that moment where you get stuck and what you

در آن لحظه که در آن گیر می کنید چه می کنید و

should do afterwards to prevent those moments from happening?

بعد از آن چه کاری باید انجام دهید تا از وقوع آن لحظات جلوگیری کنید؟

Now, the first thing that usually happens when you get stuck is

اکنون، اولین چیزی که معمولاً هنگام گیر افتادن اتفاق می افتد این است

that you really stress out.

که واقعاً استرس دارید.

You get nervous about it, you get self-conscious, and you just freeze.

شما در مورد آن عصبی می شوید، خودآگاه می شوید و فقط یخ می زنید.

So what you can do is just start your sentence again.

بنابراین کاری که می توانید انجام دهید این است که جمله خود را دوباره شروع کنید.

Go back to the beginning of the sentence.

به ابتدای جمله برگردید.

You can say something like, "Oh, let me start again".

می توانید چیزی شبیه به "اوه، اجازه دهید دوباره شروع کنم" بگویید.

Or, "Let me try to rephrase it".

یا "اجازه دهید سعی کنم آن را دوباره بیان کنم".

As if you were just going on a wrong direction, not like you just got stuck

انگار فقط در مسیر اشتباهی می روید ، نه اینکه گیر کرده اید

and you can't think of the next word.

و نمی توانید به کلمه بعدی فکر کنید.

So you start the sentence again, trusting that your brain will direct you

بنابراین شما دوباره جمله را شروع می کنید، با اعتماد به اینکه مغزتان شما را

around that moment where you got stuck.

در همان لحظه ای که در آن گیر کرده اید هدایت می کند.

So if it was a word that you couldn't find, or if it was the idea that was not

بنابراین اگر کلمه‌ای بود که نمی‌توانید پیدا کنید، یا اگر ایده‌ای بود که

fully structured, by the time you started again, you know better where to go.

ساختار کاملی نداشت، تا زمانی که دوباره شروع کنید ، بهتر می‌دانید به کجا بروید.

You may not say exactly what you meant to say at the beginning, but

ممکن است در ابتدا دقیقاً آنچه را که می‌خواستید بگویید، نگویید، اما با خیال

you will come out of it rather safely.

راحت از آن بیرون خواهید آمد.

Another thing you can do is ask for help.

کار دیگری که می توانید انجام دهید این است که کمک بخواهید.

So you got stuck.

پس گیر کردی

So let's say, I'm starting a sentence like, 'Well, the political

بنابراین، فرض کنید، من جمله‌ای را شروع می‌کنم: «خب،

situation in my country is really...

وضعیت سیاسی کشور من واقعاً این است...

what's the word I'm looking for?"

کلمه‌ای که من به دنبال آن هستم چیست؟»

So that way you're taking off the weight of coming out of this situation

بنابراین شما وزن بیرون آمدن از آن را از بین می‌برید. این وضعیت

on your own, and you're sharing it with a person in front of you.

به تنهایی، و شما آن را با یک نفر مقابلتان به اشتراک می گذارید.

And it doesn't matter if it's your friend, your coworker, or your boss.

و فرقی نمی کند که دوست، همکار یا رئیس شما باشد.

So it's totally legit and people are usually very much inclined to helping

بنابراین کاملاً قانونی است و مردم معمولاً تمایل زیادی به آن دارند. کمک به

other people in those kinds of situations.

افراد دیگر در چنین موقعیت‌هایی.

One more thing that usually happens and I do it all the time, especially in live

یک چیز دیگر که معمولاً اتفاق می‌افتد و من همیشه آن را انجام می‌دهم، مخصوصاً در

sessions where I try to teach something and then I get distracted with comments

جلسات زنده که سعی می‌کنم چیزی یاد بدهم و سپس با نظرات

or other ideas that come up to my head what I usually do is just acknowledge it.

یا ایده‌های دیگری که به ذهنم می‌رسد پرت می‌شوم. من معمولاً فقط آن را تصدیق می کنم.

I say something like, "Ugh, where was I?

چیزی شبیه این می گویم: "اوه، کجا بودم؟

I lost my train of thought".

من رشته فکرم را گم کردم.»

And then either the other person who will remind me what I was talking

و سپس یا شخص دیگری که به من یادآوری می کند که در مورد چه چیزی صحبت می کردم

about, and even if I remember what I was talking about, that will buy

، و حتی اگر به یاد بیاورم که در مورد چه چیزی صحبت می کردم، این به

me some time to understand what I'm trying to say and restructure it.

من زمان می دهد تا بفهمم چه می خواهم بگویم. و آن را بازسازی کنید.

Now, once the moment has passed and you continued with your conversation, what

حالا، وقتی لحظه سپری شد و به گفتگوی خود ادامه دادید، کاری که

you can do is observe the situation and try to figure out what happened.

می توانید انجام دهید این است که وضعیت را مشاهده کنید و سعی کنید بفهمید چه اتفاقی افتاده است.

What was the trigger that got you stuck?

چه چیزی باعث گیر افتادن شما شد؟

Was it a specific word you were looking for and you couldn't come up with it?

آیا این کلمه خاصی بود که شما بودید. به دنبال آن بودید و نتوانستید به آن دست پیدا کنید؟

Or did you try to say something that is a little more complex or use a certain

یا سعی کردید چیزی بگویید که کمی پیچیده تر است یا از یک

grammar rule that you weren't sure of?

قاعده گرامری خاص استفاده کرده اید که از آن مطمئن نیستید؟

For example, an "if" clause: "If it was...

به عنوان مثال، یک بند "اگر": "اگر این بود...

what...

چی...

if I had had...

اگر داشتم... می

had it been..."

شد..."

Try to discover what was the cause for it and learn just that.

سعی کنید علت آن را کشف کنید و همین را یاد بگیرید.

So for example, if you were looking for a word that you couldn't come

برای مثال، اگر به دنبال کلمه ای بودید که نتونستم به ذهنتون

up with and then that got you stuck, then search for this word afterwards,

برسه و بعد این شما رو گیر کرد، بعد این کلمه رو جستجو کنید،

write it in a place that is available to you, and say it out loud.

اون رو در جایی بنویسید که در دسترس شما هست و با صدای بلند بگویید.

Use it in context, use it in a sentence, always use it in a sentence.

متن، آن را در یک جمله استفاده کنید ، همیشه آن را در یک جمله استفاده کنید. به نظر من

Memorizing words separately is worthless, to my opinion.

حفظ کردن کلمات به طور جداگانه ارزشی ندارد.

You always have to use it in context, that's how it actually sticks.

شما همیشه باید از آن در زمینه استفاده کنید، در واقع اینگونه است.

And if it was a complex grammar rule, then either study it or go online and

و اگر این یک قانون گرامری پیچیده بود، یا آن را مطالعه کنید یا آنلاین شوید و

search for examples, but do something that will make it clear for you.

مثال‌ها را جستجو کنید، اما کاری انجام دهید که برای شما روشن شود.

So next time you need to say something and to use this grammar rule, then

بنابراین دفعه بعد که نیاز دارید چیزی بگویید و از این قانون گرامری استفاده کنید، آنگاه

you'll know what to do and how to use it.

خواهید دانست که چه کاری باید انجام دهید و چگونه از آن استفاده کنید.

So those situations where you get stuck are actually opportunities

بنابراین موقعیت‌هایی که در آن گیر می‌کنید در واقع فرصت‌هایی

for you to learn because it focuses you on what your issues are.

برای یادگیری شما هستند، زیرا شما را روی مسائلتان متمرکز می‌کند.

Where are you still struggle?

کجا هنوز در حال مبارزه هستید؟

And then zooming in and practicing just that will help you overcome a

و سپس بزرگنمایی و تمرین فقط به شما کمک می کند بر

struggle that is relevant just for you.

مبارزه ای که فقط برای شما مربوط است غلبه کنید.

And that is how you can become more fluent and more confident in English.

و به این ترتیب می توانید به زبان انگلیسی مسلط تر و اعتماد به نفس بیشتری داشته باشید.

Okay.

That's it.

باشه.

خودشه.

I hope you liked it.

امیدوارم خوشت آمده باشد.

Don't forget, it's not about getting stuck.

فراموش نکنید، موضوع گیر افتادن نیست.

It's about learning from the experience.

این در مورد یادگیری از تجربه است.

Please share this video with your friends and don't forget to subscribe

لطفا این ویدیو را با دوستان خود به اشتراک بگذارید و فراموش نکنید که

to my YouTube channel, and click on the bell to get notifications

در کانال یوتیوب من سابسکرایب شوید و برای دریافت نوتیفیکیشن

every time a new video is released.

هر بار که ویدیو جدیدی منتشر می شود، روی زنگ کلیک کنید.

Remember that every struggle is an opportunity to learn, so

به یاد داشته باشید که هر مبارزه فرصتی برای یادگیری است، پس

don't be afraid and speak up.

نترسید و صحبت کنید.

Have a great week and I'll see you next week in the next video.

هفته خوبی داشته باشید و هفته آینده در ویدیوی بعدی شما را می بینم.