Limiting Beliefs in English and How You Can Change Them

Hey everyone, it's Hadar.

سلام به همه، این هادر است.

Thank you so much for joining me. Today,

از اینکه به من پیوستید بسیار سپاسگزارم. امروز،

I wanna talk about

من می‌خواهم در مورد

four very common limiting beliefs that learners of English or non

چهار باور محدودکننده بسیار رایجی صحبت کنم که زبان‌آموزان انگلیسی یا غیر

native speakers have that prevent them from reaching limitless fluency.

بومی زبان دارند که مانع از رسیدن آنها به تسلط بی حد و حصر می‌شود.

And when I say limitless fluency, I mean being able to communicate

و وقتی می گویم تسلط بی حد و حصر، منظورم این است که بتوانم

in English without overthinking, without second guessing myself.

به زبان انگلیسی بدون فکر کردن زیاد، بدون اینکه خودم حدس بزنم، ارتباط برقرار کنم.

I don't mean speaking perfectly or flawlessly.

منظورم صحبت کردن کامل یا بی عیب نیست.

No, I really mean having an internal sense of freedom and having all

نه، من واقعاً منظورم این است که احساس آزادی درونی داشته باشید و همه

the words available to you and speaking without getting stuck.

کلمات را در دسترس داشته باشید و بدون گیر کردن صحبت کنید.

That is what I consider limitless fluency.

این چیزی است که من آن را تسلط بی حد و حصر می دانم.

And in many cases, for many people, there are some fundamental beliefs,

و در بسیاری از موارد، برای بسیاری از افراد، برخی از باورها

or thoughts, that prevent people from getting to that place no matter how

یا افکار اساسی وجود دارد که مانع از رسیدن افراد به آن مکان می شود، مهم نیست که

much time they put into their English studies or their English practice.

چقدر زمان برای تحصیل انگلیسی یا تمرین انگلیسی خود بگذارند.

And I'm talking about people who even have been living in an

و من در مورد افرادی صحبت می کنم که حتی

English speaking country for over 20 years, and they still struggle.

بیش از 20 سال است که در یک کشور انگلیسی زبان زندگی می کنند و هنوز هم در تلاش هستند.

In many of the cases, this is caused by limiting beliefs.

در بسیاری از موارد، این ناشی از باورهای محدودکننده است.

And today I'm going to talk about that.

و امروز در مورد آن صحبت خواهم کرد.

So first of all, what is a limiting belief?

پس اول از همه، باور محدود کننده چیست؟

A limiting belief is a belief, so it's a thought, that you have thought

یک باور محدود کننده یک باور است، پس این یک فکر است، که قبلاً بارها و بارها فکر کرده اید

many, many, many, many times before that it has become a belief of yours.

که به باور شما تبدیل شده است.

And belief is usually something that you think is true without having

و باور معمولاً چیزی است که شما فکر می‌کنید درست است، بدون اینکه

proof that it's actually true.

مدرکی برای صحت آن داشته باشید.

That is a belief.

این یک باور است.

So a limiting belief is a belief that limits your full potential.

بنابراین یک باور محدود کننده، باوری است که پتانسیل کامل شما را محدود می کند.

So let's talk about the limiting beliefs that might prevent you

پس بیایید در مورد باورهای محدودکننده ای صحبت کنیم که ممکن است مانع

from reaching limitless fluency.

از رسیدن شما به تسلط بی حد و حصر شود.

The first belief is 'My English is just not good enough'.

اولین باور این است که "انگلیسی من به اندازه کافی خوب نیست".

Now, again, on the surface, you can tell me, "But Hadar,

حالا دوباره، در ظاهر، می توانید به من بگویید: "اما هادار،

my English is not good enough.

انگلیسی من به اندازه کافی خوب نیست.

I'm not ready.

I'm not advanced.

من آماده نیستم.

من پیشرفته نیستم.

I'm not a C2 speaker".

من یک سخنران C2 نیستم".

And maybe you are just thinking, "I'm just seeing things as it is".

و شاید شما فقط به این فکر می کنید که "من فقط همه چیز را همانطور که هست می بینم".

But my question is, How is that belief or that thought serve you?

اما سوال من این است که آن باور یا آن فکر چگونه به خدمت شما می آید؟

So, let's see how that plays out.

بنابراین، بیایید ببینیم که چگونه بازی می کند.

Let's say you have a job interview for a job that requires English.

فرض کنید برای شغلی که نیاز به زبان انگلیسی دارد مصاحبه شغلی دارید.

And you're thinking, you're going back to this belief, 'My English

و شما فکر می کنید، به این باور برمی گردید، "انگلیسی من

is not good enough for this'.

برای این کار به اندازه کافی خوب نیست".

Then, what is likely to happen?

سپس، چه اتفاقی ممکن است بیفتد؟

Are you likely to go ahead and do whatever it takes to pass the interview

آیا احتمال دارد ادامه دهید و هر کاری که لازم است برای قبولی در مصاحبه انجام دهید

and do the job in the best possible way?

و کار را به بهترین شکل ممکن انجام دهید؟

Or are you likely to do the opposite?

یا احتمال دارد برعکس عمل کنید؟

When you have a belief like, "My English is not good enough", whether

وقتی باوری مانند " انگلیسی من به اندازه کافی خوب نیست"، چه

it's for a job interview, whether it's to speak to a native speaker, whether

برای مصاحبه شغلی باشد، چه صحبت با یک زبان مادری باشد، چه

it's to enroll to an English course, then that thought, that belief triggers

برای ثبت نام در یک دوره زبان انگلیسی، پس این فکر، آن باور باعث ایجاد

a negative emotion, like frustration, disappointment, fear of speaking, sadness.

یک نتیجه منفی می شود. احساسات، مانند ناامیدی، ناامیدی، ترس از صحبت کردن، غم و اندوه.

Right?

And usually from those negative feelings, you are less likely to

درسته؟

و معمولاً از آن احساسات منفی، کمتر احتمال دارد که

practice, prepare, speak, dare, have the courage to do something.

تمرین کنید، آماده شوید، صحبت کنید، جرأت کنید، شجاعت انجام کاری را داشته باشید.

Right?

درسته؟

You see how that works?

می بینید که چگونه کار می کند؟

And because of that, when you, let's say, not do things – you don't

و به همین دلیل، وقتی شما، فرض کنید، کارها را انجام نمی دهید -

speak, you don't practice, you don't prepare – you're less likely to get

صحبت نمی کنید، تمرین نمی کنید، آماده نمی شوید - احتمال اینکه

a job in English or to improve your English because you're practicing.

شغلی به زبان انگلیسی پیدا کنید یا انگلیسی خود را بهبود ببخشید، کمتر است. شما در حال تمرین هستید

So that belief – my English is not good enough – is going to lead to

بنابراین این باور - انگلیسی من به اندازه کافی خوب نیست - باعث می شود که

you not improving your English and keeping your English at a level

انگلیسی خود را بهبود ندهید و انگلیسی خود را در سطحی نگه دارید

that you're unsatisfied with.

که از آن راضی نیستید.

Now, it doesn't mean that you need to say "My English is perfect".

حالا به این معنی نیست که باید بگویید "انگلیسی من عالی است".

But, how about replacing this thought with, "My English is

اما در مورد جایگزین کردن این فکر با "انگلیسی من به

good enough for what I need now".

اندازه کافی برای آنچه که اکنون نیاز دارم" خوب است.

"My English is good enough for this job".

"انگلیسی من برای این کار به اندازه کافی خوب است".

"My English is good enough for this conversation".

"انگلیسی من برای این مکالمه به اندازه کافی خوب است ."

"My English is improving every single day".

"انگلیسی من هر روز در حال پیشرفت است ."

If you change the negative belief with a positive belief, you are more likely

اگر باور منفی را با یک باور مثبت تغییر دهید، به احتمال زیاد

to have a positive emotion, and as a result, to take positive action, to

احساس مثبتی خواهید داشت و در نتیجه اقدام مثبت انجام می دهید و

create a life where you feel confident and fluent and free in English.

زندگی ای را ایجاد می کنید که در آن احساس اعتماد به نفس داشته باشید و به زبان انگلیسی مسلط و آزاد باشید.

Another limiting belief that you might have is, "I'm going to waste their time".

یکی دیگر از باورهای محدود کننده ای که ممکن است داشته باشید این است که "وقت آنها را تلف می کنم".

Now, this is really deep.

حالا، این واقعا عمیق است.

Because I have heard this a lot from my students.

چون این را از دانش آموزانم زیاد شنیده ام.

And this happens when people feel like they're not clear, they might

و این زمانی اتفاق می‌افتد که افراد احساس می‌کنند واضح نیستند، ممکن است

get stuck, they might have to ask others to repeat themselves.

گیر کنند، ممکن است مجبور شوند از دیگران بخواهند که خودشان را تکرار کنند.

And this is why they don't engage in conversations, especially with

و به همین دلیل است که آنها درگیر مکالمه نمی شوند، به خصوص با

native speakers, because they don't want to waste their time.

زبان مادری، زیرا نمی خواهند وقت خود را تلف کنند.

Now, on the surface, this is a very considerate thought, right?

حالا، در ظاهر، این یک فکر بسیار قابل توجه است، درست است؟

Oh, you are just very considerate of other people's time.

اوه، شما خیلی مراقب وقت دیگران هستید.

But in fact, think about the impact that this might have.

اما در واقع به تأثیری که ممکن است داشته باشد فکر کنید.

First, it actually suggests that you have no space, you cannot take space and time.

اول، در واقع نشان می دهد که شما فضا ندارید، نمی توانید مکان و زمان بگیرید.

That's not a good thing.

این چیز خوبی نیست.

Second, you don't trust yourself that you will be able to

دوم، شما به خودتان اعتماد ندارید که بتوانید

communicate confidently with anyone.

با اطمینان با کسی ارتباط برقرار کنید.

And it might make you lead to another belief that you're not worthy of

و ممکن است شما را به باور دیگری برانگیزد که لایق

people's time, or your words don't matter, where all of that is not true.

وقت گذاشتن مردم نیستید، یا حرف‌هایتان اهمیتی ندارد، جایی که همه اینها درست نیست.

How do you know that you're going to waste someone's time – if you get stuck, if you

از کجا می دانید که وقت کسی را تلف می کنید – اگر گیر بیفتید، اگر

have to repeat yourself, if you have to ask other people to repeat themselves.

مجبور شوید خودتان را تکرار کنید، اگر مجبور باشید از دیگران بخواهید که خودشان را تکرار کنند.

Right?

درسته؟

So when you have that belief, you are less likely to show up, to speak,

بنابراین وقتی این باور را دارید، احتمال کمتری وجود دارد که ظاهر شوید، صحبت کنید،

to ask questions, to trust yourself, and to improve by doing that.

سؤال بپرسید، به خودتان اعتماد کنید و با انجام این کار پیشرفت کنید.

So if this is a thought that you've been thinking in the past, especially

بنابراین اگر این فکری است که در گذشته به آن فکر کرده اید، به خصوص

before speaking to others, try changing it with "My words matter".

قبل از صحبت با دیگران، سعی کنید آن را با "کلمات من مهم است" تغییر دهید.

"People are interested in what I have to say".

"مردم به آنچه من باید بگویم علاقه مند هستند."

"I know how to communicate confidently".

"من می دانم چگونه با اطمینان ارتباط برقرار کنم".

Whatever mantra or thought that works for you, this is what I want you to focus on.

هر مانترا یا فکری که برای شما مفید باشد، این همان چیزی است که می‌خواهم روی آن تمرکز کنید.

Now, by the way, I have a PDF with 30 affirmations that you can download and

حالا اتفاقا من یک پی دی اف با 30 تاییدیه دارم که میتونید دانلود کنید و

use them for building new beliefs and replacing the limiting beliefs with

برای ساختن باورهای جدید و جایگزین کردن باورهای محدود کننده با

new positive thoughts and beliefs.

افکار و باورهای مثبت جدید استفاده کنید.

So, it's free.

بنابراین، رایگان است.

Please feel free to download it, put it in front of you and use it daily.

لطفا با خیال راحت آن را دانلود کنید، آن را پیش روی خود قرار دهید و روزانه از آن استفاده کنید.

Another belief that might get in your way of reaching limitless fluency is, "They're

باور دیگری که ممکن است در راه رسیدن به تسلط بی حد و حصر مانع شود این است که "آنها

going to think I'm not intelligent".

فکر می کنند من باهوش نیستم".

So, this happens when people are afraid of communicating with others

بنابراین، این زمانی اتفاق می‌افتد که افراد از برقراری ارتباط با دیگران

and, after that, being judged.

و پس از آن از قضاوت شدن می‌ترسند.

And that happens because we might get stuck or make a mistake or

و این اتفاق می افتد زیرا ممکن است گیر کنیم یا اشتباه کنیم یا

say something incorrectly or make a pronunciation mistake.

چیزی را اشتباه بگوییم یا در تلفظ اشتباه کنیم.

And there is this fear that, or there's this belief, that we need to be perfect.

و این ترس وجود دارد، یا این باور وجود دارد که ما باید کامل باشیم.

Because these are the messages that we get from society: that things need to be

زیرا اینها پیام هایی است که ما از جامعه دریافت می کنیم: اینکه همه چیز باید

right, or you need to sound like a native speaker, or you need to speak perfectly.

درست باشد، یا باید مانند یک زبان مادری به نظر برسید ، یا باید کاملا صحبت کنید.

Which is absolutely not true, this is not based on facts.

چیزی که مطلقاً درست نیست، این مبتنی بر واقعیت نیست.

In fact, there are a lot of native speakers and non native speakers who are

در واقع، بسیاری از افراد بومی و غیر بومی صحبت می‌کنند که

excellent communicators who make mistakes.

افراد ارتباطی عالی هستند که اشتباه می‌کنند.

And the thing is that, when you believe that you need to be perfect to be

و نکته اینجاست که وقتی باور دارید که باید کامل باشید تا

able to speak with others, and you will be perceived as not intelligent,

بتوانید با دیگران صحبت کنید، و شما را باهوش،

uneducated, maybe you might, you think that people will think that

بی‌سواد، شاید هم تصور می‌کنید، فکر می‌کنید که مردم فکر می‌کنند

you have a low level of English.

سطح پایینی دارید. زبان انگلیسی

Like whatever that is, whatever that belief it is for you, I want you

مثل هر چیزی که هست، هر اعتقادی که برای شما باشد، می‌خواهم

to know that it is not serving you.

بدانید که در خدمت شما نیست. اگر اشتباه کنید

People will not judge you if you make a mistake.

مردم شما را قضاوت نمی کنند .

If they do, that is their problem.

اگر این کار را انجام دهند، مشکل آنهاست.

I always say, 'let them take it to their therapist'.

من همیشه می گویم، "اجازه دهید آن را به درمانگر خود ببرند".

It's not your problem.

مشکل شما نیست

You speak in a second language, a third language.

شما به زبان دوم، زبان سوم صحبت می کنید.

You are entitled to make mistakes.

شما حق دارید که اشتباه کنید.

And in fact, mistakes is the best way to learn.

و در واقع اشتباهات بهترین راه برای یادگیری است.

So, I don't want you to be afraid of mistakes.

بنابراین، من نمی خواهم شما از اشتباهات بترسید.

And when you have the belief that "People are going to think that I'm

و وقتی این باور را دارید که "مردم فکر می کنند من

not intelligent", you're actually telling yourself that mistakes are bad,

باهوش نیستم"، در واقع به خود می گویید که اشتباهات بد هستند

and that you are going to be judged because you're making mistakes or

و به خاطر اینکه اشتباه می کنید یا

because you get stuck, whatever that is.

اشتباه می کنید مورد قضاوت قرار می گیرید. گیر کرده است، هر چه که باشد.

And just thinking that might create so much stress and that stress alone may

و فقط فکر کردن که ممکن است استرس زیادی ایجاد کند و استرس به تنهایی

cause you to get stuck and make mistakes.

باعث گیر افتادن و اشتباهات شما شود.

So it's kind of like a self fulfilling prophecy.

بنابراین به نوعی مانند یک پیشگویی خود تحقق است.

So, instead of thinking "They're going to think that I'm not intelligent",

بنابراین، به جای اینکه فکر کنید "آنها فکر می کنند که من باهوش نیستم"،

I want you to go back to thoughts like, "My words are important", or

می خواهم به افکاری مانند "حرف های من مهم هستند" یا

"I know what I'm talking about", or "I'm an excellent communicator".

"من می دانم در مورد چه چیزی صحبت می کنم" یا "من یک ارتباط دهنده عالی هستم".

Okay?

باشه؟

Good.

خوب

The last thought, and this one is also a little tricky, is "This is

آخرین فکر، و این یکی نیز کمی دشوار است، "این

so hard", or "English is so hard", or "English is so hard for me".

خیلی سخت است" یا "انگلیسی خیلی سخت است" یا "انگلیسی برای من بسیار سخت است".

Now, again, you might say to yourself, "But Hadar, it's hard", or "But

حالا، دوباره، ممکن است با خود بگویید، "اما هادر، سخت است"، یا "اما

Hadar, it's just, you know, it's hard to learn a second language".

هادار، فقط، می دانید، یادگیری زبان دوم سخت است".

So my question again, to you would be, how is that serving you?

بنابراین سوال من دوباره از شما این است که چگونه به شما خدمت می کند؟

Because if you know of someone who might not find it hard to learn, study,

زیرا اگر کسی را می شناسید که ممکن است یادگیری، مطالعه،

practice English or any other language, who might even find it joyful, and

تمرین زبان انگلیسی یا هر زبان دیگری برای او سخت نباشد، حتی ممکن است آن را شادی بخش بداند، و

I can name quite a lot of people who find studying English and practicing

من می توانم افراد زیادی را نام ببرم که مطالعه انگلیسی و تمرین

English joyful and fun and exciting.

انگلیسی را شاد و مفرح می دانند. و هیجان انگیز

So if that is the case for some people, it means that it's not a fact,

بنابراین، اگر برای برخی افراد چنین است، به این معنی است که این یک واقعیت نیست،

English is not hard for everyone, and therefore, why would you choose

انگلیسی برای همه سخت نیست، و بنابراین، چرا شما

to make it that for you, right?

آن را برای خود انتخاب می کنید، درست است؟

Because if you are thinking "English is so hard", and then you say to yourself,

چون اگر فکر می کنید "انگلیسی خیلی سخت است" و بعد با خود می گویید

"I have to study English", and then you sit down to study English, but in

"من باید انگلیسی بخوانم" و بعد می نشینید انگلیسی بخوانید اما در

your head you have this belief that English is so hard, do you really think

ذهن خود این باور را دارید که انگلیسی خیلی سخت است. آیا واقعاً فکر می کنید

that you're going to have an effective practice or you'll study effectively?

که تمرین مؤثری خواهید داشت یا به طور مؤثر مطالعه خواهید کرد؟

No, your brain is not going to be able to learn and retain information, if you're

نه، مغز شما قادر به یادگیری و حفظ اطلاعات نخواهد بود، اگر

constantly telling it that it's hard.

دائماً به آن بگویید سخت است.

You're probably less likely to stay focused and you're not going to stay

احتمالاً کمتر متمرکز خواهید بود و

motivated to do the work because you constantly feel like it's hard.

انگیزه انجام کار را ندارید زیرا دائماً احساس می کنید کار سختی است.

And when you feel it's hard, then, you know, there is this part of

و وقتی احساس می‌کنید سخت است، پس می‌دانید، بخشی از ما وجود دارد

us that just wants to not be in a situation where something is hard.

که فقط می‌خواهد در موقعیتی قرار نگیرد که چیزی سخت است.

So you'll find ways to distract yourself, ways to do other

بنابراین راه هایی برای پرت کردن حواس خود، راه هایی برای انجام

things, to go to easy things.

کارهای دیگر و رفتن به سمت کارهای آسان پیدا خواهید کرد.

Even in English, every time you do something that is a little challenging

حتی در زبان انگلیسی، هر بار که کاری انجام می دهید که کمی چالش برانگیز است

and that voice says, "Oh, it's so hard.

و آن صدا می گوید: "اوه،

It's so hard for me.

خیلی سخت است. برای من خیلی سخت است.

I don't know how to learn", then, as a result, you're less likely to push

من نمی دانم چگونه یاد بگیرم"، در نتیجه، شما" کمتر احتمال دارد به خودتان فشار بیاورید و

yourself, to do things that feel hard.

کارهایی را انجام دهید که احساس سختی دارند.

Yes, sometimes it feels like a lot, but it doesn't mean that it's

بله، گاهی اوقات این احساس خیلی زیاد است، اما به این معنی نیست که

hard/impossible/impossible for you.

برای شما سخت/غیر ممکن/غیر ممکن است.

Okay?

باشه؟

So, I want you to understand how these thoughts can actually get in your

بنابراین، می‌خواهم بفهمید که چگونه این افکار واقعاً می‌توانند سر راه شما قرار بگیرند

way and how simply by changing how you think or just becoming aware...

و چقدر با تغییر طرز فکرتان یا فقط آگاه شدن...

you know what?

don't even change anything, just become aware of these thoughts and beliefs and

می‌دانید چیست؟

حتی چیزی را تغییر ندهید، فقط از این افکار و باورها آگاه شوید و

recognize that they affect how you feel.

تشخیص دهید که بر احساس شما تأثیر می گذارد.

And when you feel a certain way, you're less likely to do things,

و زمانی که احساس خاصی دارید، احتمال کمتری برای انجام کارهایی دارید،

or you're more likely to do things that are not productive.

یا به احتمال زیاد کارهایی را انجام می دهید که مولد نیستند.

And as a result, you're not seeing results, right?

و در نتیجه، شما نتایجی را نمی بینید، درست است؟

You're not reaching that sense of freedom and limitless fluency

شما به آن احساس آزادی و تسلط بی حد و حصری

that you probably want to have.

که احتمالاً می خواهید داشته باشید، نمی رسید.

Okay?

باشه؟

So, becoming aware and then gradually intentionally changing the way you

بنابراین، آگاه شدن و سپس تغییر تدریجی عمدی طرز

think might be the best thing you can do for yourself and for your English.

فکرتان ممکن است بهترین کاری باشد که می توانید برای خود و انگلیسی خود انجام دهید.

Okay?

باشه؟

So instead of thinking, "English is so hard", how about "I can do

بنابراین به جای فکر کردن، "انگلیسی خیلی سخت است"، "من می توانم

hard things" or "I know how to learn" or, "I can figure this out".

کارهای سخت را انجام دهم" یا "من می دانم چگونه یاد بگیرم" یا "من می توانم این را بفهمم".

Right?

You've already learned a language once, so your brain knows how to learn languages.

درسته؟

شما قبلاً یک زبان را یک بار یاد گرفته اید، بنابراین مغز شما می داند که چگونه زبان ها را یاد بگیرد.

You know you got this.

میدونی که اینو گرفتی

What if you just thought, "I got this" every time that feeling of, oh, it's

چه می‌شد اگر هر بار فکر می‌کردید «این را گرفتم» ، اوه،

starting to be hard, English is so hard.

شروع به سخت شدن می‌کند، انگلیسی خیلی سخت است.

No, "I got this!"

نه، "این را گرفتم!"

And when you think to yourself, "I got this", how does that make you feel?

و وقتی با خود فکر می کنید "من این را گرفتم" چه احساسی به شما دست می دهد؟

Heavy?

سنگین؟

Frustrated?

ناامید؟

Sad?

Disappointed?

غمگین؟

ناامید؟

No, it makes you feel excited, curious, open to learning, and confident.

نه، این باعث می شود احساس هیجان، کنجکاوی، باز بودن برای یادگیری و اعتماد به نفس داشته باشید.

And from that, you're more likely to study effectively, stay motivated,

و از این رو، احتمال بیشتری دارد که به طور موثر مطالعه کنید، با انگیزه بمانید،

do the work, and simply speak.

کار را انجام دهید و به سادگی صحبت کنید.

And that alone is going to change your circumstances and bring you closer to

و این به تنهایی شرایط شما را تغییر می دهد و شما را به

speaking English with limitless fluency.

صحبت کردن انگلیسی با تسلط بی حد و حصر نزدیک می کند.

All right, what other limiting beliefs you have?

خوب، چه باورهای محدود کننده دیگری دارید؟

Let me know in the comments below.

در نظرات زیر به من اطلاع دهید.

And also don't forget to download my affirmations to help you build

و همچنین فراموش نکنید که عبارت های تاکیدی من را دانلود کنید تا به شما در ایجاد

a strong and healthy mindset.

یک ذهنیت قوی و سالم کمک کند.

And by the way, if this speaks to you, then I also want to tell you that I have

و اتفاقاً اگر این با شما صحبت می کند، من همچنین می خواهم به شما بگویم که

a program called My English Mindset.

برنامه ای به نام My English Mindset دارم.

It's 30 days of 30 daily lessons.

این 30 روز 30 درس روزانه است.

Each lesson is only 10 minutes.

هر درس فقط 10 دقیقه است.

And in each lesson, I tackle a different challenge that gets in

و در هر درس، با چالش متفاوتی برخورد می‌کنم که

your way when it comes to building a strong and healthy mindset.

وقتی صحبت از ایجاد یک ذهنیت قوی و سالم به میان می‌آید، سر راه شما قرار می‌گیرد.

We talk about a lot of things.

ما در مورد خیلی چیزها صحبت می کنیم.

It's $29, you get lifetime access to it, and it's really a game changer.

این 29 دلار است، شما می توانید مادام العمر به آن دسترسی داشته باشید، و واقعاً یک تغییر دهنده بازی است.

So go ahead and check it out.

پس ادامه دهید و آن را بررسی کنید.

I'm going to put a link to it in the description below.

من قصد دارم لینک آن را در توضیحات زیر قرار دهم.

Thank you so much for joining me today.

از اینکه امروز به من پیوستید بسیار سپاسگزارم.

If you enjoyed it, please share this video with others.

اگر از آن لذت بردید، لطفا این ویدیو را با دیگران به اشتراک بگذارید.

Have a beautiful, beautiful rest of the day.

بقیه روز زیبا و زیبایی داشته باشید.

And I will see you next week in the next video.

و هفته آینده در ویدیوی بعدی شما را می بینم.

Bye.

خداحافظ