How to *Describe People* in English: Advanced Vocabulary Lesson

Vanessa: Hi.

ونسا: سلام.

I'm Vanessa from SpeakEnglishWithVanessa.com.

من ونسا هستم از SpeakEnglishWithVanessa.com.

Let's talk about describing people.

بیایید در مورد توصیف افراد صحبت کنیم.

Today, I'm going to help you learn 82 expressions for describing people.

امروز قصد دارم به شما کمک کنم 82 عبارت را برای توصیف افراد بیاموزید.

There are three different ways to describe people.

سه روش مختلف برای توصیف افراد وجود دارد.

One of them is to describe their appearance.

یکی از آنها توصیف ظاهر آنهاست.

I have brown hair.

من موی قهوه ای دارم.

The second way is to describe their personality or character.

راه دوم توصیف شخصیت یا شخصیت آنهاست.

I'm optimistic.

من خوشبین هستم.

The third way is to describe their actions or hobbies.

راه سوم توصیف اعمال یا سرگرمی های آنهاست.

I'm a teacher.

من یک معلم هستم.

I like cats.

من گربه ها را دوست دارم.

Today, we're going to specifically focus on how to describe someone's or maybe your personality

امروز، ما به طور خاص بر روی چگونگی توصیف شخصیت و شخصیت یک فرد یا شاید شما تمرکز

and character.

خواهیم کرد.

Have you ever taken a personality test?

آیا تا به حال تست شخصیت داده اید؟

These kind of tests try to tell you something new about your character or maybe put you

این نوع تست ها سعی می کنند چیز جدیدی در مورد شخصیت شما به شما بگویند یا شاید شما

into a category.

را در یک دسته بندی قرار دهند.

You are a comforter.

شما یک دلدار هستید.

You are enthusiastic.

شما مشتاق هستید.

You are a pessimist.

شما یک بدبین هستید.

Personally, I hate almost every personality test.

من به شخصه تقریبا از هر تست شخصیتی متنفرم .

Why do I need a test to tell me about my personality?

چرا به آزمایشی نیاز دارم که شخصیت من را به من بگوید؟

I already know my personality.

من از قبل شخصیت خودم را می شناسم.

You probably learned a lot about me just from that statement.

شما احتمالاً از آن جمله چیزهای زیادی در مورد من یاد گرفتید.

I don't need a test.

من نیازی به آزمایش ندارم

I don't need someone else to tell me about my personality.

من نیازی ندارم که شخص دیگری به من بگوید .

Having said that, sometimes personality tests can be really helpful for expanding your vocabulary

با این حال، گاهی اوقات تست های شخصیت می تواند برای گسترش دایره لغات شما بسیار مفید

so that you can accurately describe people.

باشد تا بتوانید افراد را به درستی توصیف کنید.

Maybe you just got a new job and you want to tell your husband about your boss.

شاید به تازگی شغل جدیدی پیدا کرده اید و می خواهید در مورد رئیس خود به شوهرتان بگویید.

You want to explain your boss' character or maybe how your boss looks or some things that

شما می‌خواهید شخصیت رئیس‌تان یا شاید ظاهر رئیس‌تان را توضیح دهید یا برخی از کارهایی

your boss does or maybe you're on a first date with someone and you want to tell them

که رئیس‌تان انجام می‌دهد یا شاید در اولین قرار ملاقات با کسی هستید و می‌خواهید

the wonderful things about your personality.

چیزهای شگفت‌انگیزی درباره شخصیت خود به او بگویید.

You need to describe yourself.

باید خودت را توصیف کنی

In this lesson, I'm going to give you the vocabulary to accurately describe other people

در این درس، من به شما واژگانی می‌دهم که بتوانید دیگران

and also yourself.

و همچنین خودتان را به‌طور دقیق توصیف کنید.

Today, I want to ask you six questions to learn more about your personality.

امروز می خواهم شش سوال از شما بپرسم تا درباره شخصیت شما بیشتر بدانید.

The goal is to choose some of these nouns and adjectives and create a sentence or maybe

هدف این است که برخی از این اسم ها و صفت ها را انتخاب کنید و یک جمله یا

a couple of sentences describing yourself.

شاید چند جمله برای توصیف خودتان بسازید.

If you feel like this is too personal, you can kind of create a list for someone else

اگر احساس می کنید این خیلی شخصی است، می توانید به نوعی لیستی برای شخص دیگری

in your life.

در زندگی خود ایجاد کنید.

At the end of this lesson, I have some extra special material.

در پایان این درس، مطالب ویژه ای دارم.

You're going to see a conversation with five native English speakers where we try to describe

قرار است مکالمه ای را با پنج زبان مادری انگلیسی ببینید که در آن سعی می کنیم

each other.

یکدیگر را توصیف کنیم.

Hopefully, this will help to also expand your vocabulary, but you'll have to wait until

امیدواریم این به گسترش دایره لغات شما نیز کمک کند ، اما باید

the end of this lesson.

تا پایان این درس صبر کنید.

All right.

خیلی خوب.

Let's get started with the first question on this personality test.

بیایید با اولین سوال این تست شخصیت شروع کنیم.

Personality test question number one.

سوال تست شخصیت شماره یک.

Are your travel plans generally organized?

آیا برنامه های سفر شما به طور کلی سازماندهی شده است؟

What about your home and office?

خانه و محل کارتان چطور؟

Are they pretty tidy?

آیا آنها خیلی مرتب هستند؟

Tidy means clean.

مرتب یعنی تمیز.

Things are orderly.

کارها مرتب است.

Think about this for a moment.

برای لحظه ای به این فکر کنید.

Organized.

سازماندهی شده است.

Tidy.

مرتب.

Does this describe you?

آیا این شما را توصیف می کند؟

Think about this for three seconds.

سه ثانیه به این موضوع فکر کنید.

Choose yes or no.

بله یا خیر را انتخاب کنید.

Three, two, one.

سه دو یک.

Let's say you decided to say yes.

فرض کنید تصمیم گرفتید بله بگویید.

My travel plans are generally organized.

برنامه های سفر من به طور کلی سازماندهی شده است.

My home and office are pretty tidy.

خانه و محل کار من بسیار مرتب است.

Some great adjectives we can use to describe you.

چند صفت عالی که می توانیم برای توصیف شما استفاده کنیم .

I'm organized.

من منظم هستم.

I'm put together.

من جمع شده ام

I have it together.

من با هم دارمش

Here, we're talking about you're life.

در اینجا، ما در مورد زندگی شما صحبت می کنیم.

You have your life together.

شما زندگی مشترک خود را دارید.

It is organized.

سازماندهی شده است.

I'm organized.

من منظم هستم.

I'm put together.

من جمع شده ام

I have it together.

من با هم دارمش

Or you might say I'm A Type.

یا ممکن است بگویید من یک نوع هستم.

A Type is compared to B Type, which we'll talk about in just a moment.

A Type با B Type مقایسه می شود که در یک لحظه در مورد آن صحبت خواهیم کرد.

A Type means that you are quite orderly.

A Type به این معنی است که شما کاملا منظم هستید.

There is a place for everything in your life.

برای هر چیزی در زندگی شما جایی وجود دارد.

You might also a qualifier to some of these expressions.

همچنین ممکن است برای برخی از این عبارات واجد شرایط باشید .

I'm so somewhat A Type.

من تا حدودی یک نوع هستم.

I'm kind of A Type.

من یک نوع A هستم.

I'm pretty A Type.

من خیلی نوع A هستم.

Here, we're lessening it a little bit.

در اینجا، ما آن را کمی کاهش می دهیم.

You're not 100% A Type.

شما 100% A Type نیستید.

You're not 100% organized.

شما 100% منظم نیستید.

I'm somewhat organized.

من تا حدودی منظم هستم.

Okay.

باشه.

That's fine.

خوبه.

Most of us are kind of in the middle of a lot of these categories, so it's good to use

بسیاری از ما به نوعی در میان بسیاری از این دسته بندی ها قرار داریم، بنابراین خوب است از

these qualifiers.

این معیارها استفاده کنیم.

I'm somewhat organized.

من تا حدودی منظم هستم.

You might also say if you said yes to this that your travel plans are generally organized,

همچنین ممکن است بگویید اگر به این موضوع بله گفتید که برنامه های سفر شما به طور کلی سازماندهی شده است

you might say I'm a doer.

، ممکن است بگویید من یک انجام دهنده هستم.

Doer.

انجام دهنده.

Here the root word is do.

در اینجا ریشه کلمه do است.

You do things.

شما کارها را انجام می دهید.

You don't just think about them and wait for something to happen.

شما فقط به آنها فکر نمی کنید و منتظر اتفاقی نیستید.

You do things.

شما کارها را انجام می دهید.

You take action.

شما اقدام کنید

I'm a doer.

من یک عمل کننده هستم.

Or you might say simply I'm clean.

یا ممکن است به سادگی بگویید من پاک هستم.

Things in my life are clean.

چیزهای زندگی من تمیز است.

I'm a clean person.

من آدم پاکی هستم

If you said no to this, no, my travel plans are not orderly.

اگر به این نه گفتی، نه، برنامه های سفر من منظم نیست.

My home and office, they are a wreck.

خانه و محل کار من، آنها خراب هستند.

Well, what are some adjectives we can use to describe you?

خوب، چه صفاتی وجود دارد که می توانیم برای توصیف شما استفاده کنیم؟

You might be spontaneous or creative.

شما ممکن است خودجوش یا خلاق باشید.

What if you are not A Type, you are B Type?

اگر نوع A نیستید، نوع B هستید چه؟

B Type means that you don't always have things orderly.

نوع B به این معنی است که شما همیشه چیزهای منظمی ندارید.

Maybe you tend to be slower at doing things.

شاید در انجام کارها کندتر عمل می کنید.

You think about things a lot.

شما خیلی به چیزها فکر می کنید.

Usually, B Type people might be a little more of the creative, spontaneous type.

معمولاً افراد نوع B ممکن است کمی بیشتر از افراد خلاق و خودجوش باشند.

That's why you're in this list.

به همین دلیل شما در این لیست هستید.

Then, we have some negative words that we can use to describe these people as well.

سپس چند کلمه منفی داریم که می توانیم برای توصیف این افراد نیز استفاده کنیم.

You might be scatterbrained.

ممکن است پراکنده باشید.

Here, we can imagine in your head things are not orderly.

در اینجا، ما می توانیم تصور کنیم که در ذهن شما چیزها منظم نیستند.

They are scattered.

پراکنده هستند.

Scattered means unorganized.

پراکنده یعنی سازمان نیافته.

If you say to someone you are scatterbrained, it is not nice.

اگر به کسی بگویید پراکنده هستید، خوب نیست.

You could say it about yourself.

شما می توانید آن را در مورد خودتان بگویید.

That's fine.

خوبه.

I'm scatterbrained.

من پراکنده هستم.

But, you don't want to say that about someone else.

اما، شما نمی خواهید این را در مورد شخص دیگری بگویید .

During today's lesson for these words that are definitely rude to say to someone else,

در درس امروز برای این کلماتی که قطعاً گفتن آنها به دیگری بی ادبانه است

I put a little star beside it so that you know I should probably be careful saying this

، یک ستاره کوچک در کنار آن گذاشتم تا بدانید احتمالاً باید مراقب گفتن این حرف ها

to other people because these are always negative.

به دیگران باشم زیرا اینها همیشه منفی هستند.

The final thing you might say if you said no to this question is I'm not clean.

آخرین چیزی که ممکن است اگر به این سوال نه بگویید این است که من تمیز نیستم.

I'm messy.

من آشفته ام

My life is messy.

زندگی من به هم ریخته است.

My house is messy.

خانه من به هم ریخته است.

Just things are not organized.

فقط همه چیز سازماندهی نشده است.

I'm messy.

من آشفته ام

Did you write down some words that relate to your personality?

آیا کلماتی که به شخصیت شما مربوط می شود را یادداشت کردید؟

All right.

خیلی خوب.

Let's go on to the personality test question number two.

بریم سراغ سوال شماره دو تست شخصیت .

Question number two.

سوال شماره دو

Is it easy to stay relaxed even when you have pressure?

آیا آرام ماندن حتی زمانی که تحت فشار هستید آسان است؟

Do small events not change how you feel about the rest of the day?

آیا رویدادهای کوچک احساس شما را نسبت به بقیه روز تغییر نمی دهند؟

Maybe a small negative thing happens and how cares.

شاید یک اتفاق منفی کوچک رخ دهد و چگونه اهمیت می دهد.

It doesn't bother you.

شما را اذیت نمی کند.

You can just easily forget about it.

شما به راحتی می توانید آن را فراموش کنید.

Think about these questions.

به این سوالات فکر کنید.

Is it true for you?

آیا برای شما صادق است؟

Yes, I can easily stay relaxed even when there's pressure.

بله، من به راحتی می توانم حتی زمانی که فشار وجود دارد آرام بمانم .

Yes, I can easily forget about little annoyances during the day.

بله، من به راحتی می توانم مزاحمت های کوچک را در طول روز فراموش کنم.

Or no, it's hard for me to feel relaxed even when there's pressure.

یا نه، برای من سخت است که احساس آرامش کنم حتی زمانی که فشار وجود دارد.

Think about this for you and let's talk about some words in three, two, one.

در مورد این برای شما فکر کنید و اجازه دهید در مورد چند کلمه در سه، دو، یک صحبت کنیم.

What if you said yes to this?

اگر به این پاسخ بله بگویید چه؟

It's easy for me to feel relaxed even when there's pressure.

برای من راحت است که حتی زمانی که فشار وجود دارد احساس آرامش کنم.

Yeah.

آره

If there's small annoying things that happen during the day, it doesn't bother me.

اگر اتفاقات آزاردهنده کوچکی در طول روز رخ دهد، من را آزار نمی دهد.

What are some words we can use to describe you?

از چه کلماتی می توانیم برای توصیف شما استفاده کنیم؟

You could say I'm easygoing.

می توان گفت من راحت هستم.

Nothing phases me.

هیچ چیز من را فاز نمی دهد.

I'm optimistic.

من خوشبین هستم.

I'm even-keeled.

من یکنواخت هستم.

We talked about this word in a previous lesson where Dan and I talked about our relationship,

ما در مورد این کلمه در درس قبلی صحبت کردیم که من و دن در مورد رابطه مان،

our marriage together.

ازدواج با هم صحبت کردیم.

He said that I'm even-keeled.

او گفت که من یکنواخت هستم.

This is a great word.

این یک کلمه عالی است.

You might say I'm confident.

شاید بگویید من مطمئن هستم.

I'm calm.

من آرام هستم.

I'm rational.

من منطقی هستم

These are all things that you might use to describe you if you said yeah, I can easily

اینها همه چیزهایی هستند که ممکن است برای توصیف خود استفاده کنید، اگر بگویید بله، من به راحتی می توانم

stay relaxed even when there's pressure.

حتی زمانی که فشار وجود دارد آرام بمانم.

What about if you said no to this question?

اگر به این سوال نه گفتی چطور؟

What if you said no, I don't easily feel relaxed.

چه می شود اگر نه، من به راحتی احساس آرامش نمی کنم.

I'm often not relaxed.

من اغلب آرام نیستم.

I'm often stressed.

من اغلب استرس دارم.

What are some words we can use to describe you?

از چه کلماتی می توانیم برای توصیف شما استفاده کنیم؟

We might say I'm sensitive.

ممکن است بگوییم من حساس هستم.

This means that things affect you easily.

این بدان معنی است که همه چیز به راحتی روی شما تأثیر می گذارد.

It's not always a negative thing.

همیشه یک چیز منفی نیست.

Of course, it depends no the situation.

البته بستگی به شرایط نداره

If you're applying for a high stress job, you don't want to say I'm sensitive.

اگر برای یک شغل پر استرس درخواست می دهید، نمی خواهید بگویید من حساس هستم.

It probably means you're not a good fit for the position, but this could be just to describe

احتمالاً به این معنی است که شما برای این موقعیت مناسب نیستید، اما این می تواند فقط برای توصیف

you personally.

شخصی شما باشد.

I'm sensitive.

من حساسم.

Or maybe you might say I'm emotional.

یا شاید بگویید من احساساتی هستم.

Your emotions play a big part in your life.

احساسات شما نقش مهمی در زندگی شما دارند.

Another way to say emotional is moody.

راه دیگر برای گفتن احساسی، بد خلقی است.

Moody is always a negative thing.

خلق و خوی همیشه یک چیز منفی است.

This means you're in a good mood.

این به این معنی است که شما در روحیه خوبی هستید.

You're in a bad mood and you're swinging between those moods and there's no rhyme or reason.

شما در حال بدی هستید و بین آن حالات در حال چرخش هستید و هیچ قافیه و دلیلی وجود ندارد.

That means there's no predictability.

این بدان معناست که هیچ قابل پیش بینی وجود ندارد.

One day or one moment you feel like this and the next day or the next moment you feel like

یک روز یا یک لحظه این احساس را دارید و روز بعد یا لحظه بعد این احساس را

this.

دارید.

You're moody.

شما بد خلق هستید.

This is stronger than emotional.

این قوی تر از احساسی است.

This is much more negative than emotional, so don't tell someone you're moody.

این خیلی بیشتر منفی است تا احساسی، بنابراین به کسی نگویید که بد خلق هستید.

Especially if they are moody, it won't go well.

مخصوصاً اگر دمدمی مزاج باشند، خوب پیش نمی رود.

Do you know what the opposite of optimistic is?

آیا می دانید نقطه مقابل خوش بینانه چیست؟

You might be pessimistic.

شاید بدبین باشید

Pessimistic means that the glass is half empty.

بدبین یعنی نیمه خالی لیوان.

The glass is not half full.

لیوان نیمه پر نیست

The glass is half empty.

لیوان نیمه خالی است.

This is an expression that means you always see maybe the negative side or what if this

این عبارتی است که به این معنی است که شما همیشه جنبه منفی آن را می بینید یا اگر این

happens.

اتفاق بیفتد.

You're always asking what if in kind of that negative way.

شما همیشه می‌پرسید چه می‌شود اگر به این شکل منفی باشد.

Of course, it's good to balance being optimistic and pessimistic, but these are the two extremes.

البته خوب است بین خوشبین و بدبین تعادل برقرار کنید ، اما این دو حالت افراطی است.

The next five words mean something very similar and they're all negative.

پنج کلمه بعدی به معنای چیزی بسیار مشابه هستند و همه آنها منفی هستند.

I don't recommend telling someone else that they are these things.

من توصیه نمی کنم به دیگران بگویید که آنها این چیزها هستند.

Of course, you can say them about yourself if you would like.

البته در صورت تمایل می توانید آنها را در مورد خودتان بگویید .

You might say I'm uptight.

شاید بگید من بی قرارم

Tight, we can kind of imagine something inside of you is maybe twisted or tight and inside

تنگ، ما می توانیم به نوعی تصور کنیم که چیزی در درون شما ممکن است پیچ خورده یا تنگ باشد و در

of you, you don't feel relaxed.

درون شما احساس آرامش نمی کنید.

You're uptight or maybe you're anxious.

گرفتار هستید یا شاید مضطرب هستید.

You can say I'm anxious and that describes your personality, but you might just be anxious

می توانید بگویید من مضطرب هستم و این شخصیت شما را توصیف می کند، اما ممکن است فقط

about one thing.

درباره یک چیز مضطرب باشید.

I'm anxious about my exam tomorrow.

من نگران امتحان فردا هستم.

Okay.

باشه.

Maybe in general, you're not an anxious person, but you're anxious about that specific activity.

شاید به طور کلی، شما یک فرد مضطرب نیستید، اما در مورد آن فعالیت خاص مضطرب هستید.

That's fine.

خوبه.

That's not really describing your personality.

این واقعاً شخصیت شما را توصیف نمی کند.

Every day I'm often anxious.

هر روز اغلب مضطرب هستم.

No, it's just one specific thing or you might be high strung.

نه، این فقط یک چیز خاص است وگرنه ممکن است سختگیر باشید.

High strung has that same feeling of uptight, anxious, high strung.

طناب بالا همان احساس تنگی ، مضطرب و بند بلند را دارد.

Or you might be a worrier.

یا ممکن است نگران باشید.

A worrier.

یک نگران

She is a worrier.

او نگران کننده است.

That means that she worries a lot.

یعنی خیلی نگران است.

This defines her personality.

این شخصیت او را مشخص می کند.

She's a worrier.

او نگران کننده است

Or we might say neurotic.

یا ممکن است بگوییم روان رنجور.

He's neurotic.

او عصبی است.

She's neurotic.

او عصبی است.

I'm neurotic.

من عصبی هستم.

This is quite strong.

این کاملا قوی است.

You are uptight and a lot of things bother you.

شما تنبل هستید و خیلی چیزها شما را آزار می دهد.

Let's go on to personality test question number three.

بریم سراغ سوال تست شخصیت شماره سه.

There's actually three questions in one here.

در واقع سه سوال در یک اینجا وجود دارد.

They are is it difficult to introduce yourself to new people?

آنها به سختی می توانند خود را به افراد جدید معرفی کنند؟

Do you feel tired after you spend time with a group of people?

آیا بعد از گذراندن وقت با گروهی از افراد احساس خستگی می کنید ؟

Is a good book or a good movie more interesting than a social event?

آیا یک کتاب خوب یا یک فیلم خوب جذاب تر از یک رویداد اجتماعی است؟

Think about those questions for a moment.

یک لحظه به آن سوالات فکر کنید.

Is it difficult to introduce yourself to new people?

آیا معرفی خود به افراد جدید دشوار است ؟

How do you feel when you get together with a group of people?

وقتی با گروهی از مردم دور هم جمع می شوید چه احساسی دارید ؟

Do you feel tired?

آیا احساس خستگی می کنید؟

Think about that for a moment.

درباره اش لحظه ای فکر کن.

If the answer is yes or no.

اگر پاسخ بله یا خیر است.

Three, two, one.

سه دو یک.

Let's imagine that you said yeah, it's difficult to introduce myself to people.

بیایید تصور کنیم که شما گفتید بله، سخت است که خودم را به مردم معرفی کنم.

I think that when I get together with a group of people, I feel so tired.

فکر می کنم وقتی با یک گروه جمع می شوم، خیلی احساس خستگی می کنم.

I would rather read a good book or watch a movie than go to a social event.

من ترجیح می دهم یک کتاب خوب بخوانم یا یک فیلم ببینم تا اینکه به یک رویداد اجتماعی بروم.

If you said yes to this, let's talk about some adjectives that can describe you.

اگر به این پاسخ بله گفتید، بیایید در مورد چند صفت که می توانند شما را توصیف کنند صحبت کنیم.

You could say I'm reserved.

می توان گفت من محفوظ هستم.

I'm shy.

من خجالتی هستم.

I'm timid.

من ترسو هستم.

I'm introverted.

من درونگرا هستم

Or just simply I prefer small groups.

یا فقط گروه های کوچک را ترجیح می دهم.

I know some people are like this.

میدونم بعضیا اینجوری هستن

They don't like big groups.

آنها گروه های بزرگ را دوست ندارند.

They would rather get together with just one other person or maybe two or three other people,

آنها ترجیح می دهند فقط با یک نفر یا شاید با دو یا سه نفر دیگر دور هم جمع شوند،

not a group of 20 people.

نه یک گروه 20 نفره.

I prefer small groups.

من گروه های کوچک را ترجیح می دهم.

I'm introverted.

من درونگرا هستم

I'm reserved.

من محفوظ هستم.

I'm shy.

من خجالتی هستم.

I'm timid.

من ترسو هستم.

These are all great words.

اینها همه کلمات عالی هستند.

What about if you said no, I feel energetic when I get together with a group of people.

اگر نه گفتی، من وقتی با گروهی دور هم جمع می شوم احساس انرژی می کنم.

I would rather go to a social outing.

ترجیح می دهم به یک گردش اجتماعی بروم.

It's no problem to introduce myself to new people.

مشکلی نیست که خودم را به افراد جدید معرفی کنم .

What are some words we can use to describe you?

از چه کلماتی می توانیم برای توصیف شما استفاده کنیم؟

You could say I'm outgoing.

شما می توانید بگویید من خارج از کشور هستم.

I'm the life of the party.

من زندگی مهمانی هستم.

Now for this expression, it's probably better that someone else says this about you just

حالا برای این تعبیر، احتمالاً بهتر است که دیگری این را در مورد شما بگوید، فقط

because it's maybe not so humble if you say I'm the life of the party.

به این دلیل که اگر بگویید من زندگی مهمانی هستم، شاید آنقدرها هم متواضع نباشد .

It means that everybody loves me.

یعنی همه من را دوست دارند.

People love talking with me.

مردم عاشق صحبت کردن با من هستند.

It's probably better if your friend said "Yeah, Vanessa, she's the life of the party," instead

احتمالاً بهتر است دوست شما به جای اینکه من در مورد خودم بگویم، بگوید "آره، ونسا، او زندگی مهمانی است."

of me saying it about myself.

But, this might be an expression you can use to talk about someone like this.

اما، این ممکن است تعبیری باشد که می توانید برای صحبت در مورد شخصی مانند این استفاده کنید.

Or you might be the opposite of introverted, extroverted.

یا ممکن است برعکس درون گرا، برون گرا باشید.

You are at ease in social situations.

در موقعیت های اجتماعی راحت هستید.

You take initiative.

شما پیشقدم شوید

You are social.

شما اجتماعی هستید

This word initiative is a beautiful word.

این ابتکار کلمه کلمه زیبایی است.

We can imagine that when there are are two people maybe in a gathering and they both

ما می توانیم تصور کنیم که وقتی دو نفر ممکن است در یک جمع باشند و هر دو

are kind of looking at each other, but they don't really want to start a conversation,

به نوعی به یکدیگر نگاه می کنند، اما واقعاً نمی خواهند صحبتی را شروع کنند

the person who starts the conversation, that person takes initiative.

، شخصی که گفتگو را شروع می کند، آن شخص ابتکار عمل را به دست می گیرد.

They took that opportunity.

آنها از این فرصت استفاده کردند.

If you have no problem introducing yourself to other people or maybe asking questions

اگر مشکلی برای معرفی خود به افراد دیگر ندارید یا ممکن است

at a store, you take initiative.

در فروشگاهی سؤال بپرسید، ابتکار عمل به خرج می دهید.

Let's go on to question number four of this personality test.

به سراغ سوال شماره چهار این تست شخصیت می رویم.

Do you often get lost in thought and kind of forget your surroundings?

آیا اغلب در فکر گم می شوید و اطراف خود را فراموش می کنید؟

Do you often think about the meaning of life?

آیا اغلب به معنای زندگی فکر می کنید؟

Do you get lost in thought?

آیا در فکر گم می شوید؟

Things are going on in your head and you're thinking about those things not the things

چیزهایی در ذهن شما می گذرد و شما به آن چیزها فکر می کنید نه چیزهایی که

about you.

در مورد خودتان است.

Do you often think about the meaning of life?

آیا اغلب به معنای زندگی فکر می کنید؟

What is life?

زندگی چیست؟

Think about this question.

به این سوال فکر کنید.

Is it true for you?

آیا برای شما صادق است؟

Is it not true for you?

برای شما درست نیست؟

Three, two, one.

سه دو یک.

Let's imagine that you said yeah, I do often kind of get lost in thought.

بیایید تصور کنیم که شما گفتید بله، من اغلب در فکر گم می شوم.

Yeah, I do think about the meaning of life often.

بله، من اغلب به معنای زندگی فکر می کنم .

What are some words we use to describe you?

از چه کلماتی برای توصیف شما استفاده می کنیم؟

You might say I'm deep.

شاید بگویید من عمیق هستم.

Now, this is an expression kind of like I'm the life of the party that it's not so humble.

حالا این یک تعبیری است که انگار من زندگی حزب هستم که آنقدرها هم فروتن نیست.

If someone is deep, this is a compliment.

اگر کسی عمیق است، این یک تعریف است.

It means that they have a lot of wisdom.

یعنی عقل زیادی دارند.

It's probably better for you to say it about someone else.

احتمالاً بهتر است شما آن را در مورد شخص دیگری بگویید.

I really like talking to my cousin.

من خیلی دوست دارم با پسر عمویم صحبت کنم.

He's so deep.

اون خیلی عمیقه

He has such interesting thoughts.

او چنین افکار جالبی دارد.

Instead of saying it about yourself.

به جای اینکه در مورد خودتان بگویید.

You may also say I care about finding truth.

همچنین ممکن است بگویید من به یافتن حقیقت اهمیت می دهم.

This another way deep.

این یک راه دیگر عمیق است.

I care about finding truth.

من به یافتن حقیقت اهمیت می دهم.

Or you might be the kind of person who is critical.

یا ممکن است از آن دسته افرادی باشید که انتقاد پذیر هستند.

I'm critical of things.

من نسبت به چیزها انتقاد دارم.

If someone tells me something, I often question it.

اگر کسی چیزی به من بگوید، اغلب آن را زیر سوال می برم.

Is it true?

آیا حقیقت دارد؟

Is that real?

آیا این واقعی است؟

On the negative side, you might say cynical.

در جنبه منفی، ممکن است بگویید بدبینانه.

Cynical is always a negative word and that just means that yes that person asks questions,

بدبینانه همیشه یک کلمه منفی است و این فقط به این معنی است که بله آن شخص سؤال می کند،

but they always doubt.

اما همیشه شک می کند.

They're not just asking questions, but they're always doubting.

آنها فقط سوال نمی پرسند، بلکه همیشه شک دارند.

Is that true?

آیا این درست است؟

There's no way that that's true.

هیچ راهی وجود ندارد که این درست باشد.

They're cynical.

آنها بدبین هستند.

They're always doubting.

اونا همیشه شک دارن

If you often get lost in thought, you might say I'm a dreamer.

اگر اغلب در فکر گم می شوید، ممکن است بگویید من یک رویاپرداز هستم.

I often like to daydream.

من اغلب دوست دارم رویاپردازی کنم.

I'm lost in my own world.

من در دنیای خودم گم شدم

I live in my head.

من در سرم زندگی می کنم.

They're not things that you want to say in a job interview, but they're not necessarily

آنها چیزهایی نیستند که بخواهید در یک مصاحبه شغلی بگویید، اما لزوماً

bad, so you can say them to your friends or say them about yourself.

بد نیستند، بنابراین می توانید آنها را به دوستان خود بگویید یا در مورد خود بگویید.

If you want to say this in a negative way, you could say I'm a million miles away or

اگر می خواهید این را به صورت منفی بگویید، می توانید بگویید من یک میلیون مایل دور هستم یا

she's a million miles away.

او یک میلیون مایل دورتر است.

She's not paying attention.

او توجه نمی کند

She is a million miles away.

او یک میلیون مایل دورتر است.

That's pretty negative.

این خیلی منفی است.

Then if you want to be really negative, you could say I'm an airhead.

سپس اگر می خواهید واقعاً منفی باشید، می توانید بگویید من یک هوادار هستم.

We can imagine your head is filled with nothing but air.

ما می توانیم تصور کنیم که سر شما با چیزی جز هوا پر شده است .

I'm often lost in thought and I forget the things around me.

من اغلب در افکار غرق می شوم و چیزهای اطرافم را فراموش می کنم.

I am an airhead.

من یک سر هوایی هستم.

This is a similar category as someone who often thinks about things, but it's quite

این مقوله مشابه کسی است که اغلب به چیزهایی فکر می کند، اما با

different from being deep.

عمیق بودن کاملاً متفاوت است.

If you're deep, your head is filled with a lot of thoughts.

اگر عمیق باشید، سرتان پر از افکار زیادی است.

But then on the negative side, you might say airhead for having no thoughts.

اما بعد از آن در جنبه منفی، ممکن است بگوییم که هیچ فکری ندارید.

Your often lost in your own world.

شما اغلب در دنیای خودتان گم می شوید.

You're often in your head, but you're not thinking about anything.

شما اغلب در ذهن خود هستید، اما به هیچ چیز فکر نمی کنید.

Just an airhead.

فقط یک سر هوا

What if you said no, I'm not often lost in thought.

چه می شود اگر نه، من اغلب در فکر غرق نمی شوم .

I don't really think about the meaning of life that often.

من واقعاً اغلب به معنای زندگی فکر نمی کنم.

Life is life.

زندگی زندگی است.

No, why would I care what the meaning of life is?

نه، چرا برایم مهم است که معنای زندگی چیست؟

What would you say on the other side?

از طرف دیگر چه می گویید؟

You could say I'm alert.

می توانید بگویید من هوشیار هستم.

You don't often get lost in your thoughts because you're looking around.

شما اغلب در افکار خود گم نمی شوید زیرا به اطراف خود نگاه می کنید.

You are alert to the things going on around you.

شما نسبت به اتفاقات اطرافتان هوشیار هستید.

You notice little details.

شما متوجه جزئیات کمی می شوید.

Maybe people who are lost in thought, they're not thinking about the physical details around

شاید افرادی که در فکر فرو رفته اند، به جزئیات فیزیکی اطراف خود فکر نمی

them.

کنند.

They don't realize there's a cup over there, my friend just walked by.

آنها متوجه نمی شوند که یک فنجان آن طرف وجود دارد، دوست من فقط از آنجا رد شد.

If you are alert, you're noticing those things.

اگر هوشیار باشید، متوجه آن چیزها هستید.

You might also I'm detail-oriented.

شما همچنین ممکن است من جزئیات گرا هستم.

You notice lots of little details or you might say I'm astute.

شما متوجه جزئیات کوچک زیادی می شوید یا ممکن است بگویید من زیرک هستم.

These are great things for a job interview.

اینها چیزهای خوبی برای مصاحبه شغلی هستند.

I'm detail-oriented.

من جزئیات گرا هستم

I'm alert and astute.

من هوشیار و زیرک هستم

This means that you will not forget little things because you are organized.

این به این معنی است که شما چیزهای کوچک را فراموش نخواهید کرد زیرا منظم هستید.

You are able to keep track of physical details.

شما می توانید جزئیات فیزیکی را پیگیری کنید.

Similar to alert, you might say aware.

مشابه هشدار، ممکن است بگویید آگاه باشید.

I'm aware of my surroundings.

من از اطرافم آگاهم

You're not lost in your head.

تو در سرت گم نشده ای

You are aware.

شما اگاه هستید.

Or you might be a realist.

یا ممکن است یک واقع گرا باشید.

A realist.

یک رئالیست

This is quite the opposite of somebody who's thinking about the meaning of life.

این کاملا برعکس کسی است که به معنای زندگی فکر می کند.

Well, if I think about the meaning of life, I'm never going to really find out, so why

خوب، اگر به معنای زندگی فکر کنم، هرگز واقعاً متوجه نمی شوم، پس

would I waste my time?

چرا وقتم را تلف کنم؟

A realist would say that.

یک واقع گرا این را می گوید.

If you think, you might be a realist or you might just be practical.

اگر فکر می کنید، ممکن است یک واقع گرا باشید یا ممکن است فقط عملی باشید.

Practical and a realist are both quite similar.

عملی و واقع گرا هر دو کاملا شبیه هم هستند.

You are practical.

شما عملی هستید

You're not going to waste your time if you know that something won't be profitable or

اگر بدانید که چیزی سودمند نخواهد بود یا

won't be helpful.

مفید نخواهد بود، وقت خود را تلف نخواهید کرد.

I don't think it's really helpful to contemplate the meaning of life.

من فکر نمی کنم واقعاً مفید باشد که به معنای زندگی فکر کنیم.

I'm just practical.

من فقط عملی هستم

This might be something you can use to describe you.

این ممکن است چیزی باشد که بتوانید از آن برای توصیف خود استفاده کنید.

Let's go on to the next question.

بریم سراغ سوال بعدی.

Personality test question number five.

سوال تست شخصیت شماره پنج.

When you want something, do you often not change your mind?

وقتی چیزی را می خواهید، اغلب نظر خود را تغییر نمی دهید؟

When you want something, do you often not change your mind?

وقتی چیزی را می خواهید، اغلب نظر خود را تغییر نمی دهید؟

Think about this.

بهش فکر کن.

Is that true for you?

آیا این برای شما صادق است؟

You don't change your mind or I'll say I change my mind.

نظرت رو عوض نمیکنی وگرنه من میگم نظرم رو عوض میکنم.

Well, it's not so serious for me.

خب برای من زیاد جدی نیست.

Think about this.

بهش فکر کن.

Three, two, one.

سه دو یک.

Let's imagine that you said yes, it is true for me.

بیایید تصور کنیم که شما گفتید بله، برای من درست است.

When I want something, I don't often change my mind.

وقتی چیزی را می خواهم، اغلب نظرم را تغییر نمی دهم.

What are some words we can use to describe you?

از چه کلماتی می توانیم برای توصیف شما استفاده کنیم؟

We could say you are diligent.

می‌توانیم بگوییم شما کوشا هستید.

You're motivated.

شما با انگیزه هستید

I want to study English.

من می خواهم انگلیسی بخوانم.

I'm going to become fluid in English.

من قصد دارم در انگلیسی سیال شوم.

I'm going to feel more confident in English and I will be diligent.

من در انگلیسی احساس اعتماد به نفس بیشتری خواهم داشت و کوشا خواهم بود.

I will study every day.

من هر روز مطالعه خواهم کرد.

I'm motivated.

من انگیزه دارم

I will study every day.

من هر روز مطالعه خواهم کرد.

You want something and you are not going to be distracted.

شما چیزی می خواهید و قرار نیست حواس تان پرت شود.

These are positive expressions.

اینها عبارات مثبتی هستند.

They're great for job interviews.

آنها برای مصاحبه های شغلی عالی هستند.

They're great general personality traits.

آنها ویژگی های شخصیتی کلی هستند.

There are some negative ways to describe this as well though.

هرچند راه‌های منفی برای توصیف این موضوع نیز وجود دارد.

You might be stubborn.

شما ممکن است لجباز باشید.

We have a lovely idiom, stubborn as a mule.

ما یک اصطلاح دوست داشتنی داریم، سرسخت مثل قاطر.

Or we might say you are headstrong.

یا ممکن است بگوییم شما سرسخت هستید.

Headstrong, this means stubborn.

سرسخت، این به معنای سرسخت است.

When you want something, you often refuse to think about other options.

وقتی چیزی را می خواهید، اغلب از فکر کردن به گزینه های دیگر خودداری می کنید.

I want this.

من این را میخواهم.

I want this.

من این را میخواهم.

I want this.

من این را میخواهم.

I'm not going to think about other things.

قرار نیست به چیزهای دیگر فکر کنم.

I'm stubborn.

من سرسخت هستم.

Or you might be adamant.

یا ممکن است قاطع باشید.

Adamant, this means that you stick with your opinion.

قاطعانه، این بدان معنی است که شما به نظر خود پایبند هستید .

Let's imagine that you're a teenager and your mom says "I heard that you were drinking beer

بیایید تصور کنیم که شما یک نوجوان هستید و مادرتان می‌گوید "شنیده‌ام که

with some friends behind the school."

با چند دوست پشت مدرسه آبجو می‌نوشیدید."

You say "No, Mom, I wasn't doing that.

شما می گویید "نه مامان، من این کار را نمی کردم.

I don't know who you were talking with, but it wasn't me behind the school doing that."

نمی دانم با چه کسی صحبت می کردید، اما من پشت مدرسه این کار را انجام نمی دادم."

She says "Well, I heard from this person that you were doing it."

او می گوید: "خب، من از این شخص شنیدم که شما این کار را انجام می دهید."

You stick with your opinion.

شما به عقیده خود پایبند هستید

"No, it wasn't me.

"نه، من نبودم.

It wasn't me.

من نبودم.

There's no way that was me."

هیچ راهی وجود ندارد که من بودم."

You are adamant that that person was not you.

شما قاطع هستید که آن شخص شما نبوده اید.

You are adamant about something.

شما در مورد چیزی قاطع هستید.

This means that you refuse to change your story about something.

این به این معنی است که شما از تغییر داستان خود در مورد چیزی امتناع می‌کنید.

You are adamant.

شما قاطع هستید.

You also might be opinionated.

شما همچنین ممکن است صاحب نظر باشید.

You have opinions and you're not really afraid to share them.

شما نظراتی دارید و واقعاً از به اشتراک گذاشتن آنها ترسی ندارید.

This isn't necessarily a negative thing to be opinionated.

این لزوماً یک چیز منفی نیست که بتوان نظر داد.

Of course if you are opinionated, if you have strong opinions, especially if these are opinions

البته اگر شما صاحب نظر هستید، اگر نظرات قوی دارید، به خصوص اگر اینها نظراتی

that are not shared with a lot of other people, it's great to be careful about how you present

هستند که با افراد زیادی به اشتراک گذاشته نمی شوند، بسیار خوب است که مراقب نحوه ارائه

them, about how you share them with other people so that they don't think that you are

آنها، نحوه به اشتراک گذاشتن آنها با دیگران باشید تا آنها فکر نمی کنند که شما

pushy.

زورگو هستید.

Pushy is always a negative thing.

شلوغی همیشه یک چیز منفی است.

If you are opinionated, you need to talk about it in a specific way so that you don't become

اگر صاحب نظر هستید، باید در مورد آن به روشی خاص صحبت کنید تا

pushy, pushing your opinions on people.

زورگیر نباشید و نظرات خود را به مردم تحمیل کنید.

You might be persistent.

شما ممکن است پایدار باشید.

This is similar to adamant, but it's in a negative way.

این شبیه به قاطعیت است، اما در جهت منفی است.

You are persistent.

تو پیگیر هستی

"I wasn't drinking behind the school.

"من پشت مدرسه مشروب

That wasn't me."

نمی خوردم. این من نبودم."

You are persistently keeping with the same opinion.

شما مدام بر همین عقیده هستید.

Persistent.

مداوم.

Or maybe you have a three-year-old and that three-year-old is asking for candy.

یا شاید شما یک کودک سه ساله دارید و آن کودک سه ساله درخواست آب نبات می کند.

"I want candy.

"من آب نبات می خواهم.

Mom, I want candy.

مامان، من آب نبات می خواهم.

I want candy."

من آب نبات می خواهم."

That three-year-old is persistent.

اون بچه سه ساله پیگیره

They are wanting it and they're telling you again and again and again.

آنها آن را می خواهند و بارها و بارها و بارها به شما می گویند.

You might hear the word bossy.

ممکن است کلمه رئیس را بشنوید.

I'm bossy.

من رئیس هستم

She's so bossy.

اون خیلی رئیسه

He's bossy.

او رئیس است.

This is similar to persistent.

این شبیه به مداوم است.

Adamant, you're telling someone "You should do this.

سرسخت، شما به کسی می گویید "تو باید این کار را انجام دهی.

You should do this.

باید این کار را انجام دهی.

You do this.

You do this."

تو این کار را بکن.

Like a boss, but usually if you're a good boss, you don't act like that.

مثل یک رئیس، اما معمولاً اگر رئیس خوبی باشید، اینطور رفتار نمی کنید.

You're much kinder.

تو خیلی مهربونتری

But, we use the term bossy for people who have an opinion and they're not really to

اما، ما از اصطلاح رئیس برای افرادی استفاده می کنیم که نظر دارند و واقعاً نمی

change it in this negative way.

خواهند آن را به این شکل منفی تغییر دهند.

What if you said the opposite thing to this question?

اگر برعکس این سوال بگویید چه؟

What if you said actually sometimes I do change my mind.

چه می شود اگر بگویید واقعاً گاهی اوقات نظرم تغییر می کند.

I don't always stick with exactly what I say I want every single time.

من همیشه دقیقاً به چیزی که هر بار می‌گویم می‌خواهم پایبند نیستم.

What are some other words we can use?

چه کلمات دیگری می توانیم استفاده کنیم؟

You could say I'm flexible.

می توان گفت من انعطاف پذیر هستم.

I'm compliant.

من موافقم

I'm reasonable.

من منطقی هستم

I'm open minded.

دید بازی دارم.

I'm agreeable.

من موافقم

These are all positive things, but what if we take this to an extreme?

اینها همه چیزهای مثبتی هستند، اما اگر این را به حد افراط در آوریم چه؟

You might say I'm submissive.

شاید بگویید من مطیع هستم.

This means that you never stand up for yourself.

این به این معنی است که شما هرگز از خود دفاع نمی کنید.

To stand up for yourself means that you have something you want and you never tell other

ایستادگی برای خود به این معنی است که شما چیزی را دارید که می خواهید و هرگز به دیگران نمی گویید

people.

.

You are submissive, maybe too submissive.

شما مطیع هستید، شاید خیلی مطیع هستید.

Or we can use a great expression I often get walked on.

یا می‌توانیم از یک عبارت عالی استفاده کنیم که اغلب با آن راه می‌روم.

Get walked on.

راه افتادن

If you have an opinion and you always change it depending on what other people want, we

اگر نظری دارید و همیشه بسته به خواسته‌های دیگران آن را تغییر می‌دهید،

can imagine that you are like a doormat.

می‌توانیم تصور کنیم که شما مانند یک حصیر در هستید.

This is the thing that you walk on to enter a house.

این همان چیزی است که برای ورود به خانه روی آن راه می روید .

This is you.

این تویی.

People are always walking on you.

مردم همیشه روی شما راه می روند.

I often get walked on.

من اغلب راه میروم

Your desires, your needs often get forgotten because you don't stand up for yourself.

خواسته ها و نیازهای شما اغلب فراموش می شوند، زیرا از خود دفاع نمی کنید.

I often get walked on.

من اغلب راه میروم

You could say that about someone else.

شما می توانید این را در مورد شخص دیگری بگویید.

Yeah, he often gets walked on because he doesn't feel comfortable standing up for what he wants.

بله، او اغلب راه می رود زیرا احساس راحتی نمی کند برای آنچه که می خواهد بایستد.

He doesn't feel comfortable pushing what he wants, so he just gets walked on.

او در فشار دادن آنچه می خواهد احساس راحتی نمی کند ، بنابراین فقط به او راه می رود.

Let's go to the next question.

بریم سراغ سوال بعدی.

Question number six.

سوال شماره شش.

This is our final personality test question.

این آخرین سوال تست شخصیت ماست.

When people come over to your house, when guest come to your house, do they feel comfortable?

وقتی مردم به خانه شما می آیند، وقتی مهمان به خانه شما می آیند، آیا احساس راحتی می کنند؟

Do you go above and beyond what is necessary to take care of them?

آیا از آنچه برای مراقبت از آنها لازم است فراتر می روید ؟

This is a great expression.

این یک بیان عالی است.

Go above and beyond.

بالاتر و فراتر بروید.

Maybe it's necessary to give them a glass of water.

شاید لازم باشد یک لیوان آب به آنها بدهید .

When a guest comes to your house, you say "Sit on the couch.

وقتی مهمان به خانه شما می آید، می گویید "روی مبل بنشین،

Here's a glass of water."

این یک لیوان آب است."

But maybe you go above and beyond.

اما شاید شما فراتر از آن بروید.

You do more than that so that your guests feel comfortable.

شما بیشتر از این کار می کنید تا مهمانان شما احساس راحتی کنند.

Is that true for you?

آیا این برای شما صادق است؟

Do your guests feel comfortable?

آیا مهمانان شما احساس راحتی می کنند؟

Do you do more than is necessary?

آیا بیش از آنچه لازم است انجام می دهید؟

Think about that for a moment.

درباره اش لحظه ای فکر کن.

Is it true or not true for you?

آیا برای شما درست است یا خیر؟

Three, two, one.

سه دو یک.

Let's say that this is true for you, that you make your guests feel comfortable and

بیایید بگوییم که این در مورد شما صدق می کند، که باعث می شوید مهمانان خود احساس راحتی کنند و

you do more than is necessary.

بیش از آنچه لازم است انجام می دهید.

Let's talk about a lot of adjectives that we could use to describe you.

بیایید در مورد بسیاری از صفت ها صحبت کنیم که می توانیم برای توصیف شما از آنها استفاده کنیم.

You are hospitable, nice, friendly.

شما مهمان نواز، خوب، صمیمی هستید.

But here is a big warning.

اما اینجا یک هشدار بزرگ است.

If you come from France, Italy, Spain, Brazil, Portugal, these romantic language countries

اگر از فرانسه، ایتالیا، اسپانیا، برزیل، پرتغال آمده اید، این کشورهای عاشقانه زبان

do not ... Warning, warning, warning.

... هشدار، هشدار، هشدار.

Do not say sympathetic.

نگو دلسوز.

You do not say he is sympathetic.

شما نمی گویید او دلسوز است.

She is sympathetic.

او دلسوز است.

This does not mean nice in English.

این به معنای خوب در انگلیسی نیست.

This a false friend and I hear a lot of people say this.

این یک دوست دروغین است و من می شنوم که بسیاری از مردم این را می گویند.

Instead, in English, we do have the word sympathetic.

درعوض، در انگلیسی، ما کلمه سمپاتیک را داریم.

This means that maybe your brother lost his job and when you go over to his house, you

یعنی شاید برادرت کارش را از دست داده و وقتی به خانه اش

bring him some flowers and you bring him a meal and you sit down and talk with him.

می روی برایش گل می آوری و برایش غذا می آوری و می نشینی با او صحبت می کنی.

You talk about that difficult hard time in his life because you are sympathetic to his

شما در مورد آن دوران سخت زندگی او صحبت می کنید زیرا با دشواری او همدردی می کنید

difficulty.

.

We usually have a difficult situation happening and you didn't personally experience that

ما معمولاً شرایط سختی داریم و شما شخصاً آن

difficult thing, but you feel his difficulty.

اتفاق سخت را تجربه نکردید، اما سختی او را احساس می کنید.

You feel his pain.

دردشو حس میکنی

You are sympathetic.

تو دلسوز هستی

Here, we're using it in a completely difference sense than friendly.

در اینجا، ما از آن به معنای کاملاً متفاوت از دوستانه استفاده می کنیم.

Friendly just means you're nice.

دوستانه فقط به این معنی است که شما خوب هستید.

But if someone has a difficult situation, you are sympathetic to their problem.

اما اگر کسی شرایط سختی دارد، شما با مشکل او همدردی می کنید.

You understand I think my brother is really sad right now.

می فهمی فکر می کنم برادرم الان واقعا ناراحت است.

He's probably worried about the future.

او احتمالاً نگران آینده است.

You are understanding his difficult times.

شما در حال درک روزهای سخت او هستید.

I hope I explained this word sympathetic so that you do not use it and say "Vanessa, you're

امیدوارم این کلمه دلسوز را توضیح داده باشم که از آن استفاده نکنید و بگویید "ونسا، تو

so sympathetic."

خیلی دلسوز هستی."

No, no, no, no, no, don't use that.

نه، نه، نه، نه، نه، از آن استفاده نکنید.

What are some other words we can use?

چه کلمات دیگری می توانیم استفاده کنیم؟

You could say I'm compassionate.

می توان گفت من دلسوز هستم.

I'm considerate.

من با ملاحظه هستم

I'm generous.

من سخاوتمندم

This means you give maybe your time or your money to other people.

این بدان معناست که شاید زمان یا پول خود را در اختیار دیگران قرار دهید.

You could say I'm warm.

میشه بگید گرمم

I'm warmhearted.

من دل گرمم

This means that people feel this warm feeling when they're with you.

این بدان معنی است که مردم وقتی با شما هستند این احساس گرم را احساس می کنند.

They feel like you're such a friendly person.

آنها احساس می کنند که شما یک فرد دوستانه هستید.

You could say I'm helpful.

می توانید بگویید من مفید هستم.

I'm down to earth.

من روی زمین هستم.

Down to earth is an expression that we used to mean you are relatable.

«پایین به زمین» تعبیری است که قبلاً به این معنی بود که شما قابل ارتباط هستید.

People feel like your life is not so different from theirs.

مردم احساس می کنند زندگی شما چندان متفاوت از زندگی آنها نیست.

You often hear this word described with celebrities.

اغلب این کلمه را با افراد مشهور می شنوید.

Celebrities, movie stars, they have lives that are much different than our own, so they

سلبریتی ها، ستارگان سینما، زندگی هایی دارند که بسیار متفاوت از زندگی ما است، بنابراین

seem kind of untouchable, so different, but maybe there is one celebrity who relates to

به نظر می رسد که دست نخورده، بسیار متفاوت هستند، اما شاید یک سلبریتی وجود داشته باشد که

the problems of normal people.

با مشکلات مردم عادی ارتباط داشته باشد.

Someone might say yeah, she's really down to earth.

ممکن است کسی بگوید بله، او واقعاً روی زمین است.

She's down to earth.

او روی زمین است.

Her feet are on the earth.

پاهایش روی زمین است.

She's down to earth.

او روی زمین است.

Or you might say she's sincere.

یا ممکن است بگویید او صادق است.

She's genuine.

او واقعی است.

She's really herself.

او واقعاً خودش است.

She's not faking it.

او جعل نمی کند.

She's dependable or I'm dependable.

او قابل اعتماد است یا من قابل اعتماد.

Your friends know that they can depend on you.

دوستان شما می دانند که می توانند به شما وابسته باشند .

What if you said no to this?

اگر به این نه گفتی چی؟

I imagine that you probably didn't say no to this about yourself, but you probably know

من تصور می کنم که شما احتمالاً به این موضوع در مورد خودتان نه نگفته اید، اما احتمالاً چنین

somebody like this.

کسی را می شناسید.

Let's talk about the opposite.

بیایید در مورد برعکس صحبت کنیم.

Someone who is maybe not so generous, not so considerate or so friendly.

کسی که شاید نه آنقدر سخاوتمند، نه آنقدر با ملاحظه یا آنقدر دوستانه باشد.

Let's talk about the opposite.

بیایید در مورد برعکس صحبت کنیم.

Maybe you know someone who is unpleasant.

شاید کسی را بشناسید که ناخوشایند است.

This is a little bit of a nicer way to say they're so annoying.

این روش کمی بهتر است برای گفتن اینکه آنها خیلی آزاردهنده هستند.

They're such a terrible person.

اونا خیلی آدم وحشتناکی هستن

You could just say yeah, he's kind of unpleasant.

شما فقط می توانید بگویید بله، او به نوعی ناخوشایند است.

I don't really like working with him.

من واقعاً دوست ندارم با او کار کنم.

Unpleasant.

ناخوشایند.

Or someone might because selfish.

یا ممکن است کسی به دلیل خودخواه باشد.

They're not generous.

آنها سخاوتمند نیستند.

They don't like to go above and beyond.

آنها دوست ندارند فراتر از آن بروند.

They're kind of selfish.

یه جورایی خودخواهن

Or maybe you know someone who is self centered.

یا شاید کسی را می شناسید که خود محور است.

The world revolves around their life.

دنیا حول زندگی آنها می چرخد.

They are self centered.

آنها خود محور هستند.

Their self is the center of the universe.

خود آنها مرکز جهان است.

They're self centered.

آنها خود محور هستند

How did you do?

چطور انجامش دادی؟

How did you answer all of these six personality test questions?

چگونه به تمام این شش سوال تست شخصیت پاسخ دادید ؟

I hope you wrote down some adjectives that you can use to describe yourself.

امیدوارم چند صفت را یادداشت کرده باشید که بتوانید از آنها برای توصیف خود استفاده کنید.

Write that sentence down in the comments.

این جمله را در نظرات بنویسید.

But before we go, I'd like to share some extra material with today.

اما قبل از رفتن، می خواهم مطالب اضافی را با امروز به اشتراک بگذارم .

You're going to see five native speakers.

پنج زبان مادری را خواهید دید.

They are three friends, plus my husband, plus me.

آنها سه دوست هستند، به اضافه شوهرم، به علاوه من.

We are attempting to describe each other.

ما سعی می کنیم یکدیگر را توصیف کنیم.

I sat down with each of my friends individually and asked "How would you describe this person?

من با هر یک از دوستانم به صورت جداگانه نشستم و پرسیدم "این شخص را

How would you describe that person?"

چگونه توصیف می کنی؟ آن شخص را چگونه توصیف می کنی؟"

I didn't tell them specifically to describe their personality or their character, but

من به طور خاص به آنها نگفتم که شخصیت یا شخصیت خود را توصیف کنند، اما

you'll see that a lot of these people, they did describe their physical appearance a little

خواهید دید که بسیاری از این افراد، ظاهر فیزیکی خود را کمی توصیف کردند

bit.

.

But, most of these descriptions had to do with their personality or character.

اما بیشتر این توصیفات مربوط به شخصیت یا شخصیت آنها بود.

You're going to hear some of the words that we just talked about and maybe you'll hear

برخی از کلماتی را که ما در مورد آنها صحبت کردیم می شنوید و شاید

some new words as well.

کلمات جدیدی را نیز بشنوید.

Let's start with my friend Liz.

بیایید با دوستم لیز شروع کنیم.

You're going to meet Liz, Heather, Lauren, and Dan.

قرار است لیز، هدر، لورن و دن را ملاقات کنید.

They're going to be describing each other.

آنها قرار است یکدیگر را توصیف کنند.

Let's see what everyone has to say about Liz.

بیایید ببینیم همه در مورد لیز چه می گویند.

How do they describe Liz?

لیز را چگونه توصیف می کنند؟

Let's watch.

بیایید تماشا کنیم.

Liz: Hi.

لیز: سلام.

I'm Liz. Heather: Gosh, Liz is witty and sarcastic

من لیز هستم. هدر: خدا، لیز شوخ و

to a fault.

طعنه آمیز است.

Vanessa: I'd say so.

ونسا: من می گویم.

Heather: She's super inquisitive and very literate.

هدر: او فوق العاده کنجکاو و بسیار باسواد است.

I’d say that’s very good description of her.

من می گویم این توصیف بسیار خوبی از او است.

Vanessa: For sure.

ونسا: حتما.

That's something that I first recognized about Liz is she's really inquisitive.

این چیزی است که من برای اولین بار در مورد لیز تشخیص دادم که او واقعاً کنجکاو است.

She asks great questions.

او سوالات عالی می پرسد.

Heather: She's curious about life.

هدر: او در مورد زندگی کنجکاو است.

Yeah.

آره

I'd say she's adventurous for some things, like travel or things like that.

من می توانم بگویم که او برای برخی چیزها، مانند سفر یا چیزهایی مانند آن، ماجراجو است.

Not so much food.

نه خیلی غذا

She's very loyal.

او بسیار وفادار است.

Very loyal friend.

دوست بسیار وفادار

Lauren: Liz is very sarcastic and smart, quick witted.

لورن: لیز بسیار طعنه آمیز و باهوش است و زود هوش است.

She's funny and she has nice pretty long brown hair.

او بامزه است و موهای قهوه ای نسبتا بلند خوبی دارد .

Vanessa: That's true.

ونسا: این درست است.

Dan: I would describe Liz as very curious.

دن: من لیز را بسیار کنجکاو توصیف می کنم.

Out of many people I know, not many people will ask you questions a lot.

از بین بسیاری از افرادی که من می شناسم، افراد زیادی از شما سوالات زیادی نمی پرسند.

When Liz asks you a question, she'll ask more and more questions, which I'm not hating on.

وقتی لیز از شما سوالی می پرسد ، سوالات بیشتری می پرسد، که من از آنها متنفر نیستم.

I think it's great.

به نظر من عالیه

She's also very assertive.

او همچنین بسیار قاطع است.

Whenever she has an opinion, she usually makes it very clear.

هر زمان که او نظری دارد، معمولاً آن را بسیار واضح بیان می کند.

It's not hidden in any way.

به هیچ وجه پنهان نیست.

She's also very friendly though, so the assertiveness doesn't get in the way of her friendliness.

او همچنین بسیار دوستانه است، بنابراین قاطعیت مانع از رفتار دوستانه او نمی شود.

Her friendliness shines through.

صمیمیت او می درخشد.

Vanessa: You just heard some amazing adjectives to describe the wonderful person of Liz.

ونسا: شما فقط چند صفت شگفت انگیز برای توصیف شخصیت فوق العاده لیز شنیدید.

Let's go on to the second person.

بریم سراغ نفر دوم.

You're going to meet Heather and let's see how everyone describes Heather.

شما با هدر ملاقات خواهید کرد و بیایید ببینیم که همه هدر را چگونه توصیف می کنند.

Heather: Hi.

هدر: سلام.

I'm Heather.

من هدر هستم.

Liz: Heather is a short little person and she has brown hair and amazing freckles and

لیز: هدر یک فرد کوچک قد کوتاه است و موهای قهوه ای و کک و مک های شگفت انگیزی دارد و

she's very creative.

بسیار خلاق است.

She's an introvert.

او یک درونگرا است.

She's a good painter.

او نقاش خوبی است.

She's very smart.

او بسیار باهوش است.

She's well traveled.

او خوب سفر کرده است.

Vanessa: Those are all true things.

ونسا: اینها همه چیزهای واقعی هستند.

Lauren: Heather is short like me and she's kind of got some ... She's dry humored, so

لورن: هدر مثل من کوتاه قد است و به نوعی ... او شوخ طبع است،

very subtle, also very smart, and well traveled.

بسیار ظریف، همچنین بسیار باهوش، و خوب سفر کرده است.

She's live in lots of different places.

او در بسیاری از مکان های مختلف زندگی می کند.

Dan: Heather.

دن: هدر.

Heather is very reserved.

هدر بسیار محتاط است.

Yet when you get to know her, she's very fun loving.

با این حال، وقتی او را می شناسید، دوست داشتنی بسیار سرگرم کننده است .

She's also very curious.

او همچنین بسیار کنجکاو است.

She's kind of geeky.

اون یه جورایی گیکیه

She likes Harry Potter and Star Wars and stuff like that.

او هری پاتر و جنگ ستارگان و این چیزها را دوست دارد.

Yeah, she's very fun and if you get together with her at a party, you're going to have

بله، او بسیار سرگرم کننده است و اگر در یک مهمانی با او جمع شوید،

a good time.

اوقات خوشی خواهید داشت.

Vanessa: I hope you enjoyed those adjectives to describe Heather.

ونسا: امیدوارم از این صفت ها برای توصیف هدر لذت برده باشید.

Let's go on to Lauren.

بریم سراغ لورن.

How does everyone describe Lauren?

همه لورن را چگونه توصیف می کنند؟

Lauren: Hi.

لورن: سلام.

I'm Lauren.

من لورن هستم.

Liz: Lauren is also a short little person.

لیز: لورن نیز یک آدم کوتاه قد است.

She's got sort of blondish brown hair, sort of a darker shade of blond.

او یک جور موهای قهوه ای مایل به بلوند، یک جورهایی رنگ بلوند تیره تر دارد.

She has glasses.

عینک داره

She to me is very businesslike and she likes to tell stories with a lot of detail, which

او برای من بسیار کاسبکار است و دوست دارد داستان هایی با جزئیات زیاد تعریف کند

are always interesting.

که همیشه جالب هستند.

Heather: Lauren is short, with short hair, glasses, and I think she's a geek.

هدر: لورن کوتاه قد است، با موهای کوتاه، عینک، و فکر می کنم او یک گیک است.

Vanessa: Could you explain what you mean by geek?

ونسا: ممکن است منظورتان از گیک را توضیح دهید ؟

Is that her interests?

آیا این علایق اوست؟

Heather: Yes.

هدر: بله.

A little bit about her interests.

کمی در مورد علایق او

She's, like Liz, curious about different knowledge and stuff.

او، مانند لیز، در مورد دانش و چیزهای مختلف کنجکاو است.

She loves Star Wars, Harry Potter.

او عاشق جنگ ستارگان، هری پاتر است.

Vanessa: Exactly.

ونسا: دقیقا.

That kind of stuff.

این جور چیزها

Heather: Harry Potter.

هدر: هری پاتر.

Movies.

فیلم ها.

She's definitely a movie buff.

او قطعا یک علاقه مند به سینما است.

She can remember almost everything.

او تقریباً همه چیز را به خاطر می آورد.

All these weird random details.

همه این جزئیات تصادفی عجیب

Vanessa: Her mind is like steel trap.

ونسا: ذهنش مثل تله فولادی است.

Heather: Yes.

هدر: بله.

Vanessa: She knows everything.

ونسا: او همه چیز را می داند.

Heather: Yeah.

هدر: آره.

I think she's also a very loyal friend and very caring.

من فکر می کنم او همچنین یک دوست بسیار وفادار و بسیار دلسوز است.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

I've been friends with her for 10 years and I feel like she is that kind of person.

من 10 سال است که با او دوست هستم و احساس می کنم او همچین آدمی است.

Heather: She makes an effort.

هدر: او تلاش می کند.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

Heather: She makes an effort in her relationships, I think.

هدر: فکر می کنم او در روابطش تلاش می کند.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

That's a great quality.

این یک کیفیت عالی است.

Heather: Yeah.

هدر: آره.

Very much.

خیلی زیاد.

Dan: Lauren.

دن: لورن.

Lauren.

لورن.

Lauren is very loyal, I would say.

من می گویم لورن بسیار وفادار است.

When she's your friend, she's your friend for life.

وقتی او دوست شماست، دوست مادام العمر شماست.

She'll remember you and she's very detail-oriented.

او شما را به یاد خواهد آورد و بسیار جزیی گرا است.

She'll remember all the details of your relationship.

او تمام جزئیات رابطه شما را به خاطر می آورد.

I don't mean this in a bad way.

منظورم بد نیست.

I just mean there's always somebody in your life who gives all those details about your

فقط منظورم این است که همیشه کسی در زندگی شما وجود دارد که تمام جزئیات زندگی شما را بیان می

life.

کند.

She also knows a lot about from my perspective, a lot about pop culture.

او همچنین از دیدگاه من چیزهای زیادی درباره فرهنگ پاپ می داند.

She's always filing me in on the details and maybe I understand something that she also

او همیشه جزئیات را به من می‌گوید و شاید من چیزی را بفهمم که او هم

understands and we can have a funny conversation about that.

می‌فهمد و می‌توانیم یک گفتگوی خنده‌دار در مورد آن داشته باشیم.

Usually, Vanessa doesn't understand.

معمولا ونسا نمی فهمد.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

I don't much about pop culture, so Lauren is my window into this world.

من زیاد به فرهنگ پاپ علاقه ندارم، بنابراین لورن پنجره من به این دنیاست.

She allows me to learn that stuff.

او به من اجازه می دهد تا آن چیزها را یاد بگیرم.

I hope you learn some great words with those explanations.

امیدوارم با این توضیحات کلمات عالی یاد بگیرید .

Let's go on to my husband, Dan, and see what everyone else has to say about Dan.

بیایید به سراغ شوهرم، دان برویم و ببینیم بقیه در مورد دن چه می گویند.

Dan: Hi.

دان: سلام.

I'm Dan.

من دن هستم.

Liz: Dan.

لیز: دن.

Dan is so fun.

دن خیلی سرگرم کننده است

Dan is this tall, skinny ginger.

دن این زنجبیل بلند و لاغر است.

He's got very great amazing red hair.

او موهای قرمز بسیار عالی و شگفت انگیزی دارد.

He always has a lot of energy.

او همیشه انرژی زیادی دارد.

I think he's always like "I'm Dan."

فکر می کنم او همیشه شبیه "من دن هستم" است.

Vanessa: He does have a lot of energy.

ونسا: او انرژی زیادی دارد.

Liz: He, I feel like, has a lot of strong opinions about things, which I really like.

لیز: من احساس می کنم او نظرات قوی زیادی در مورد چیزهایی دارد که من واقعاً آنها را دوست دارم.

He's married to you and has a baby.

او با شما ازدواج کرده و یک بچه دارد.

Vanessa: That is true.

ونسا: این درست است.

Those are all true facts.

اینها همه حقایق واقعی هستند.

Liz: I think he's very relaxed in some ways, but also cares about details in other ways.

لیز: من فکر می کنم که او از برخی جهات بسیار آرام است، اما از جهات دیگر به جزئیات اهمیت می دهد.

Which is kind of hard to describe, but it's true.

توصیفی که به نوعی سخت است، اما حقیقت دارد.

Vanessa: That is true.

ونسا: این درست است.

Heather: Dan is a tall, skinny redhead.

هدر: دن یک مو قرمز قد بلند و لاغر است.

Vanessa: That is the first thing Liz said, too.

ونسا: این اولین چیزی است که لیز نیز گفت .

Heather: I think he is very creative.

هدر: من فکر می کنم او بسیار خلاق است.

I would probably describe him as adventurous, not afraid to take risks, inquisitive, opinionated.

احتمالاً او را ماجراجو توصیف می کنم، از ریسک کردن نمی ترسد، کنجکاو و صاحب نظر.

I think he has opinions and he's set in his way, but I think he's also open for discussion.

من فکر می‌کنم او نظراتی دارد و سر راهش قرار گرفته است، اما فکر می‌کنم او برای بحث نیز باز است.

Vanessa: Okay.

ونسا: باشه.

Heather: Yeah.

هدر: آره.

Lauren: Dan.

لورن: دن.

Oh, Dan.

اوه، دن.

Vanessa: Other people said that too.

ونسا: دیگران هم این را گفتند.

Dan.

دن.

Oh, Dan.

اوه، دن.

Lauren: Dan is thin and he has red hair, very red hair.

لورن: دن لاغر است و موهای قرمز دارد، موهای بسیار قرمز.

He can be kind of loud and enthusiastic.

او می تواند به نوعی پر سر و صدا و مشتاق باشد.

That's a good word for Dan.

این کلمه خوبی برای دن است.

Vanessa: Enthusiastic.

ونسا: مشتاق.

Lauren: He's very intelligent too and adventurous.

لورن: او نیز بسیار باهوش و ماجراجو است.

He's into lots of different things and learning.

او به چیزهای مختلف و یادگیری علاقه دارد.

He likes to learn.

او دوست دارد یاد بگیرد.

Vanessa: Those were some great adjectives to describe Dan.

ونسا: این چند صفت عالی برای توصیف دن بودند.

Oops, I forgot to say that my friends are also going to describe me.

اوه، یادم رفت بگم که دوستان هم قراره از من تعریف کنن.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Liz: You.

لیز: تو

You're just so delightful.

تو فقط خیلی لذت بخش هستی

That was my first word for you.

این اولین کلمه من برای شما بود.

Not just because you're in the room, but because you are just delightful.

نه فقط به این دلیل که در اتاق هستید، بلکه به این دلیل که فقط لذت بخش هستید.

Vanessa: That's so nice.

ونسا: خیلی خوبه.

Liz: You have effervescent personality.

لیز: شما شخصیتی جوشان دارید.

I feel like you're very uplifting for other people.

من احساس می کنم شما برای دیگران بسیار نشاط آور هستید .

You bring a lot of joy to people.

شما شادی زیادی را برای مردم به ارمغان می آورید.

I feel like you always seem like you have it together.

احساس می کنم همیشه به نظر می رسد که آن را با هم دارید.

That's definitely my most overarching impression of you is you have it together.

این قطعاً مهم‌ترین برداشت من از شما این است که آن را با هم دارید.

You're also a very good host.

شما هم میزبان خیلی خوبی هستید

You're excellent with hospitality.

شما با مهمان نوازی عالی هستید

Vanessa: Thank you.

ونسا: ممنون.

Liz: Obviously we share a love of reading, so I know that you're very well read.

لیز: بدیهی است که ما به مطالعه علاقه داریم، بنابراین می دانم که شما خیلی خوب مطالعه می کنید.

I like that you get very interested in specific topics.

من دوست دارم که شما به موضوعات خاص بسیار علاقه مند شوید .

Vanessa: Whenever the topic ... Liz: Whenever we read a book, she's like,

ونسا: هر وقت موضوع ... لیز: هر وقت کتابی می خوانیم، او مثل این است،

I went and did research and I found this out and this and this.

من رفتم و تحقیق کردم و این و این و این را فهمیدم.

It was just very interesting.

فقط خیلی جالب بود

Vanessa: I think that's quite true that when I'm interested in something, I'm really interested.

ونسا: فکر می‌کنم این کاملاً درست است که وقتی به چیزی علاقه دارم، واقعاً علاقه دارم.

Liz: You go all the way.

لیز: تو تمام راه را برو.

Vanessa: Just go into it.

ونسا: فقط برو داخلش.

Yeah.

آره

Well, thank you for your kind words.

خب ممنون از لطف شما

Liz: Yes.

لیز: بله.

Heather: Vanessa.

هدر: ونسا.

Vanessa: Tell me what you think.

ونسا: نظرت را بگو.

Heather: I think you're probably one of the kindest people I've ever met.

هدر: فکر می کنم شما احتمالا یکی از مهربان ترین افرادی هستید که من تا به حال ملاقات کرده ام.

I think you're just very genuinely nice.

من فکر می کنم شما واقعاً خیلی خوب هستید.

Vanessa: Thanks.

ونسا: ممنون

That's really sweet.

این واقعا شیرین است.

Heather: I could be wrong.

هدر: ممکن است اشتباه کنم.

Vanessa: You know when you're not around, Heather, I'm evil.

ونسا: میدونی وقتی کنارت نیستی، هدر، من شیطانم.

Heather: I think you're also very inquisitive and very literate.

هدر: فکر می کنم شما هم بسیار کنجکاو و باسواد هستید.

Vanessa: I like to read.

ونسا: من دوست دارم بخوانم.

Heather: I think you are very curious about the world and people like this.

هدر: فکر می‌کنم شما در مورد دنیا و چنین افرادی بسیار کنجکاو هستید.

Heather: I think where you and Dan fit well together he seems super creative, comes up

هدر: من فکر می‌کنم در جایی که شما و دن به خوبی با هم هماهنگ هستید، او فوق‌العاده خلاق به نظر می‌رسد،

with ideas, but you're very good at implementing ideas.

ایده‌هایی ارائه می‌کند، اما شما در اجرای ایده‌ها بسیار خوب هستید .

I think you're good at keeping people on task.

من فکر می کنم شما در انجام وظیفه افراد خوب هستید.

Vanessa: Okay.

ونسا: باشه.

Focusing on the point.

تمرکز روی نقطه.

Heather: Yes.

هدر: بله.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

Heather: I think you need that.

هدر: فکر می کنم به آن نیاز داری.

You run your own business, so I think that is a good quality.

شما کسب و کار خود را اداره می کنید، بنابراین فکر می کنم کیفیت خوبی است.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

Got to be able to focus.

باید بتونم تمرکز کنم

Heather: Yes.

هدر: بله.

Exactly.

دقیقا.

Vanessa: That's great.

ونسا: عالی است.

Heather: I think you are very good at having fun, but also getting the work done.

هدر: من فکر می کنم شما در خوش گذرانی و همچنین انجام کار بسیار خوب هستید.

Vanessa: Being serious when I need to be serious.

ونسا: جدی بودن وقتی که باید جدی باشم.

Heather: Exactly.

هدر: دقیقا.

Lauren: Vanessa is kind and warm and likes to learn as well, well traveled also, and

لورن: ونسا مهربان و خونگرم است و دوست دارد یاد بگیرد، همچنین به خوبی سفر کرده است، و

you have pretty brown hair too.

شما نیز موهای قهوه ای زیبایی دارید.

Vanessa: Thank you.

ونسا: ممنون.

Dan: Vanessa.

دن: ونسا.

Vanessa: No pressure.

ونسا: بدون فشار.

I'm your wife.

من همسر شما هستم

I'm sitting right here.

من همینجا نشسته ام

Dan: Number on adjective is wonderful.

دن: عدد روی صفت فوق العاده است.

Vanessa: Thank you.

ونسا: ممنون.

Dan: Vanessa is probably the nicest person on Earth.

دن: ونسا احتمالاً خوب ترین فرد روی زمین است.

By nicest, I mean almost just like sincere.

منظورم از بهترین، تقریباً درست مثل صادقانه است.

She's always very sincere, very caring, very curious, always sincerely interested in most

او همیشه بسیار صمیمانه، بسیار دلسوز، بسیار کنجکاو، همیشه صمیمانه به موضوعات بیشتر مردم علاقه مند

people's topics, like I'll hear even a boring person say something and she'll be like "Oh

است، مثلاً می شنوم که حتی یک فرد خسته کننده چیزی می گوید و او مانند "

well, very interesting."

اوه، خیلی جالب است."

I don't think she's making it up either.

من فکر نمی کنم که او آن را درست می کند.

I think she's seriously very interested.

من فکر می کنم او به طور جدی بسیار علاقه مند است.

Vanessa: Yeah.

ونسا: آره.

Life is interesting.

زندگی جالب است.

Everyone has something interesting if you listen close enough.

اگر به اندازه کافی از نزدیک گوش کنید، هر کسی چیز جالبی دارد .

Dan: Yes.

دن: بله.

She's also very fun, very fun loving.

او همچنین بسیار سرگرم کننده است، بسیار سرگرم کننده است.

You can do a lot with her.

شما می توانید کارهای زیادی با او انجام دهید.

Obviously, I like Vanessa a lot because I decided to marry her.

بدیهی است که من ونسا را ​​خیلی دوست دارم زیرا تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم.

Vanessa: I'm glad you like me a lot.

ونسا: خوشحالم که من را خیلی دوست داری.

Dan: We get along very well and I like yeah about 99% of Vanessa.

دن: ما خیلی خوب با هم کنار می آییم و من 99 درصد ونسا را ​​دوست دارم.

Vanessa: Thank you.

ونسا: ممنون.

I won't ask about the 1% yet.

من هنوز در مورد 1٪ سوال نمی کنم.

I hope you've enjoyed today's long, intense, English vocabulary lesson.

امیدوارم از درس طولانی و فشرده امروز واژگان انگلیسی لذت برده باشید .

Now, I have a challenge for you.

حالا من یک چالش برای شما دارم.

In the comments below this video, I want you to try to write a sentence or two or three

در کامنت های زیر این ویدیو، از شما می خواهم که سعی کنید یک یا دو یا سه جمله در

describing yourself or maybe describing someone else in your life.

توصیف خود یا شاید توصیف شخص دیگری در زندگی خود بنویسید.

Try to fill it with these wonderful adjectives, some of these are nouns as well, to describe

سعی کنید آن را با این صفت‌های فوق‌العاده پر کنید، برخی از این‌ها هم اسم هستند، تا

yourself.

خودتان را توصیف کنید.

It's a great way to remember them.

این یک راه عالی برای به خاطر سپردن آنها است.

Try to ingrain them in your memory.

سعی کنید آنها را در حافظه خود جای دهید.

Thanks so much for learning English with me and I'll see you again next Friday for a new

از اینکه انگلیسی را با من یاد گرفتید بسیار سپاسگزارم و جمعه آینده دوباره شما را برای یک

lesson here on my YouTube channel.

درس جدید در کانال YouTube من می بینم.

Bye.

خدا حافظ.

The next step is to download my free e-book Five Steps to Becoming a Confident English

گام بعدی دانلود کتاب الکترونیکی رایگان من، پنج قدم برای تبدیل شدن به یک سخنران مطمئن انگلیسی است

Speaker.

.

You'll learn what you need to do to speak confidently and fluently.

شما یاد خواهید گرفت که برای صحبت کردن با اعتماد به نفس و روان باید چه کاری انجام دهید .

Don't forget to subscribe to my YouTube channel for more free lessons.

فراموش نکنید که برای دروس رایگان بیشتر در کانال یوتیوب من مشترک شوید .

Thanks so much.

خیلی ممنون.

Bye.

خدا حافظ.