10 Essential Advanced English Phrases

Hi, I'm Vanessa from SpeakEnglishWithVanessa.com.

سلام، من ونسا هستم از SpeakEnglishWithVanessa.com.

Are you ready to speak advanced English?

آیا آماده صحبت کردن به زبان انگلیسی پیشرفته هستید؟

Let's do it.

بیایید آن را انجام دهیم.

It's a fact, the more advanced English vocabulary you know, the more you'll be able to understand

این یک واقعیت است، هرچه واژگان انگلیسی پیشرفته‌تری را بدانید، بیشتر می‌توانید

advanced, normal, natural English conversations.

مکالمات انگلیسی پیشرفته، عادی و طبیعی را درک کنید.

And that's what I'd like to help you with today.

و این چیزی است که من امروز می خواهم به شما کمک کنم .

Today, you're going to learn 10 essential advanced English phrases.

امروز، شما 10 عبارت ضروری و پیشرفته انگلیسی را یاد خواهید گرفت.

These aren't phrases for only business English, but you can use some in professional situations.

این عبارات فقط برای انگلیسی تجاری نیستند، اما می توانید از برخی در موقعیت های حرفه ای استفاده کنید.

These aren't phrases that are just slang.

اینها عباراتی نیستند که فقط عامیانه باشند.

These are phrases that you will hear and you can use in everyday conversation.

اینها عباراتی هستند که می شنوید و می توانید در مکالمات روزمره استفاده کنید.

I use these phrases all the time, and I have a feeling that you will be able to use them

من همیشه از این عبارات استفاده می کنم و این احساس را دارم که شما هم می توانید همیشه از آنها استفاده

all the time too.

کنید.

All of these phrases that you're about to learn were in my course the 30 Day English

همه این عباراتی که می خواهید یاد بگیرید در دوره من،

Listening Challenge Pack 5 that came out on January 1, 2021.

بسته 5 چالش گوش دادن به زبان انگلیسی 30 روزه بود که در 1 ژانویه 2021 منتشر شد.

Each daily lesson featured three new vocabulary words, so a total of 90 words over the 30

هر درس روزانه دارای سه کلمه واژگان جدید بود ، بنابراین در مجموع 90 کلمه بیش از 30 کلمه وجود داشت.

lessons.

درس ها.

Make sure to check out the course up here.

حتما دوره را از اینجا بررسی کنید.

Well, as we practice these words today, I challenge you to speak out loud and try to

خوب، همانطور که امروز این کلمات را تمرین می کنیم، من شما را دعوت می کنم که با صدای بلند صحبت کنید و سعی کنید

imitate my sample sentences.

جملات نمونه من را تقلید کنید.

This will help your speaking practice.

این به تمرین صحبت کردن شما کمک می کند.

It will help your pronunciation.

این به تلفظ شما کمک می کند.

And I hope it will also help your confidence to grow in English as well.

و امیدوارم که به افزایش اعتماد به نفس شما در زبان انگلیسی نیز کمک کند.

All right, let's get started with the first essential advanced English phrase.

بسیار خوب، بیایید با اولین عبارت ضروری پیشرفته انگلیسی شروع کنیم.

Phrase number one, nothing wrong with that or nothing wrong with...

عبارت شماره یک، هیچ اشکالی ندارد یا اشکالی ندارد...

Let's imagine that you're in school and a bully says, "Where'd you get your haircut?

بیایید تصور کنیم که در مدرسه هستید و یک قلدر می گوید: "موهایت را از کجا کوتاه کردی؟

Did you trip and some scissors cut your hair?"

آیا زمین خوردی و قیچی موهایت را کوتاه کرد؟"

This is very rude, very mean, and so your friend might say to you, "Don't listen to

این بسیار گستاخانه، بسیار بد است، و بنابراین دوستتان ممکن است به شما بگوید: "به حرف آن قلدرها گوش نده

those bullies.

There is nothing wrong with your haircut."

. کوتاه کردن موی تو اشکالی ندارد."

So, this is a comforting or consoling way to help someone feel better.

بنابراین، این یک راه تسلی یا تسکین دهنده برای کمک به احساس بهتر است.

There's nothing wrong with your haircut.

مدل موی شما اشکالی ندارد.

Don't listen to that rude person.

به حرف اون آدم بی ادب گوش نده

Or you might say, "There's nothing wrong with not following every fashion trend."

یا ممکن است بگویید: "هیچ اشکالی وجود ندارد که از هر روند مد پیروی نکند."

Maybe you like a classic style of clothing, something that will be in fashion forever.

شاید شما یک سبک کلاسیک لباس را دوست داشته باشید، چیزی که برای همیشه مد خواهد بود.

So, you don't follow yearly fashion trends.

بنابراین، شما روندهای مد سالانه را دنبال نمی کنید.

Well, you might say, "Yeah, there's nothing wrong with not following every fashion trend.

خوب، ممکن است بگویید، "آره، هیچ اشکالی ندارد که از هر روند مد پیروی

I dress the way that I want to dress."

نکنم. من همان طور که می خواهم لباس بپوشم."

Advanced phrase number two is, "A man of few words."

عبارت پیشرفته شماره دو این است: "مرد کم حرف".

We might say, "My grandfather is a man of few words.

ممکن است بگوییم: "پدربزرگ من مرد کم حرفی است.

So, when he speaks, I give him my full attention."

بنابراین، وقتی صحبت می کند، تمام توجه خود را به او معطوف می کنم."

Can you imagine what this means?

آیا می توانید تصور کنید که این به چه معناست؟

It means someone who doesn't speak much, but when they speak, they have a lot of importance

یعنی کسی که زیاد حرف نمی زند اما وقتی حرف می زند اهمیت زیادی

in their words.

در حرفش دارد.

Maybe they are a person of action, instead of a person of words.

شاید به جای اهل حرف، اهل عمل باشند.

Now, in this phrase, it says "a man of few words", and let's be honest, it is often men

حالا در این عبارت می‌گوید «مرد کم حرف» و راستش را بخواهید، اغلب این مردان

who are this type of person, but of course we could use this for women as well.

هستند که از این نوع آدم‌ها هستند، البته برای خانم‌ها هم می‌توانیم از آن استفاده کنیم.

Let's take a look at this sentence.

بیایید نگاهی به این جمله بیندازیم.

"My boss is a man of few words.

"رئیس من مرد کم حرفی است.

So, when he gave me a compliment I felt really proud."

بنابراین، وقتی از من تعریف کرد، واقعا احساس غرور کردم."

He doesn't say much.

چیز زیادی نمی گوید.

He is a man of few words, but he gave me a compliment.

او مرد کم حرفی است اما از من تعریف کرد.

Wow.

وای.

He said my presentation was really organized and helpful.

او گفت ارائه من واقعا سازماندهی شده و مفید بود.

This really was a high value to me.

این واقعا برای من ارزش بالایی داشت.

That meant a lot to me because he doesn't say much.

این برای من خیلی معنی داشت، زیرا او چیز زیادی نمی گوید.

So when he says things, oh, it's so valuable.

بنابراین وقتی او چیزهایی را می گوید، اوه، خیلی با ارزش است.

He is a man of few words.

او مرد کم حرفی است.

Essential phrase number three is "the be-all and end-all".

عبارت ضروری شماره سه «همه و غایت همه» است.

Take a look at this sentence and try to guess what you think it means.

به این جمله نگاه کنید و سعی کنید معنی آن را حدس بزنید.

Some people think that money is the be-all and end-all.

برخی از مردم فکر می کنند که پول همه چیز است.

Or we could say, "Some people think that money is the be-all and end-all in life."

یا می‌توانیم بگوییم: "بعضی از مردم فکر می‌کنند که پول همه‌چیز و پایان زندگی است."

What do you think this means?

فکر می کنی این چه معنایی دارد؟

It means that this is the most absolutely important thing in life.

این بدان معنی است که این کاملاً مهم ترین چیز در زندگی است.

Sometimes this phrase can be changed.

گاهی اوقات می توان این عبارت را تغییر داد.

There's a couple of different ways to say this phrase.

چند روش مختلف برای بیان این عبارت وجود دارد.

We might say, "Money is the be-all and end-all."

ممکن است بگوییم: "پول همه چیز است."

I don't exactly agree with that, but that's our sample statement here.

من دقیقاً با آن موافق نیستم، اما این بیانیه نمونه ما در اینجا است.

Or we could say, "Love is the be-all and end-all."

یا می‌توانیم بگوییم: "عشق همه چیز و غایت همه چیز است."

Or we could say, "Love is the end-all and be-all."

یا می توانیم بگوییم "عشق غایت همه چیز و همه چیز است."

So here, we're switching those two phrases, or we could take out the word "and" completely

بنابراین در اینجا، ما این دو عبارت را تغییر می دهیم، یا می توانیم کلمه "و" را به طور کامل حذف کنیم

and say, "Love is the end-all, be-all," or "the be-all, end-all in life."

و بگوییم: "عشق پایان همه چیز است، همه چیز است" یا "همه چیز، پایان همه چیز در زندگی است." "

So, there's a couple of different ways that you might hear this.

بنابراین، چند راه مختلف وجود دارد که ممکن است این را بشنوید.

My recommendation is our original expression, "Love is the be-all and end-all in life."

توصیه من عبارت اصلی ما است، "عشق همه چیز و پایان همه چیز در زندگی است."

You can use that full phrase, but you might hear it in a couple of different ways.

شما می توانید از آن عبارت کامل استفاده کنید، اما ممکن است آن را به چند روش مختلف بشنوید.

Here's another sample sentence.

در اینجا یک جمله نمونه دیگر است.

"I thought that the actor was the be-all, end-all until I realized that he was rude

من فکر می‌کردم که این بازیگر نقش اول و آخر را دارد تا اینکه متوجه شدم او با مدیرش بداخلاق

to his manager and then I stopped caring about him."

می‌کند و بعد دیگر به او اهمیت نمی‌دهم .»

So, that means that I thought this actor was the best, the most amazing person, or the

بنابراین، این بدان معناست که من فکر می‌کردم این بازیگر بهترین، شگفت‌انگیزترین فرد، یا

most amazing actor, celebrity until I learned some bad news about his character or his personality.

شگفت‌انگیزترین بازیگر، سلبریتی است تا زمانی که خبر بدی درباره شخصیت یا شخصیت او دریافت کردم.

In the sentence, I just said he is the be-all end-all.

در جمله، من فقط گفتم که او پایان همه چیز است.

Great.

عالی.

But we could use any of those other variations too.

اما ما می‌توانیم از هر یک از آن تغییرات دیگر نیز استفاده کنیم.

I'm curious to know, what do you think is the be-all and end-all in life?

کنجکاو هستم بدانم، فکر می‌کنید همه چیز در زندگی چیست؟

Let me know in the comments.

در نظرات به من اطلاع دهید.

Essential phrase number four is to "hit close to home".

عبارت ضروری شماره چهار این است که "نزدیک به خانه ضربه بزنید".

We're going to think about this in a figurative sense.

ما به این موضوع به معنای مجازی فکر خواهیم کرد .

And I'd like to explain how this phrase was used in the listening challenge course.

و من می خواهم توضیح دهم که چگونه از این عبارت در دوره چالش شنیداری استفاده شده است.

And then, you can get kind of a better picture for it.

و سپس، شما می توانید یک نوع تصویر بهتر برای آن دریافت کنید.

So, in the listening challenge, we heard a clip from a speaker.

بنابراین، در چالش شنیداری، کلیپی از یک سخنران شنیدیم.

Her name is Alysha, and she works in a fabric mill or in a fiber mill.

نام او علیشا است و در کارخانه پارچه یا الیاف کار می کند.

This is a business that's close to my home.

این یک تجارت است که نزدیک خانه من است.

And I was talking with her and this is where she works.

و من با او صحبت می کردم و او اینجا کار می کند.

She works with fiber or materials like wool every day.

او هر روز با الیاف یا موادی مانند پشم کار می کند.

This is her business or her job.

این کار یا شغل اوست.

Well, she heard about a fabric or fiber mill collapse in Bangladesh.

خوب، او در مورد فروریختن کارخانه پارچه یا الیاف در بنگلادش شنید.

Maybe you remember this?

شاید شما این را به یاد داشته باشید؟

I think it was back in 2011, it's called the Rana Plaza Factory collapse.

فکر می کنم به سال 2011 برمی گردد، به آن می گویند فروپاشی کارخانه رانا پلازا.

Really tragic situation.

واقعا وضعیت غم انگیز

And it was a similar business, but in Bangladesh.

و این یک تجارت مشابه بود، اما در بنگلادش.

So, it was a similar type of job that she has.

بنابراین، این شغل مشابهی بود که او دارد.

Her job is a good job.

شغل او شغل خوبی است.

It's safe.

امن است.

She loves this job, but this same type of job that was happening in Bangladesh ended

او عاشق این کار است، اما همین نوع شغلی که در بنگلادش اتفاق

in tragedy for these people.

می‌افتد برای این افراد به فاجعه ختم شد.

So, for Alysha, when she heard about that factory collapse and over a thousand people

بنابراین، برای آلیشا، وقتی او در مورد سقوط کارخانه شنید و بیش از هزار نفر

died in that collapse, well, she might say that factory collapse hit close to home for

در آن فروپاشی جان باختند، خوب، ممکن است بگوید که سقوط کارخانه برای من نزدیک به خانه

me.

بود.

She doesn't live in Bangladesh.

او در بنگلادش زندگی نمی کند.

She doesn't know anyone who lives in Bangladesh.

او کسی را که در بنگلادش زندگی می کند نمی شناسد.

She doesn't know anyone who works at that factory, but because she feels connected to

او کسی را نمی شناسد که در آن کارخانه کار می کند ، اما از آنجا که احساس می کند با

those people because they have the same job, well, that tragedy was kind of a deeper level

آن افراد ارتباط دارد، زیرا آنها شغل مشابهی دارند، خوب، آن تراژدی برای او نوعی

of sadness for her.

غم و اندوه عمیق تر بود.

It hit close to home.

نزدیک خانه برخورد کرد.

Let's take a look at another example.

بیایید به مثال دیگری نگاهی بیندازیم.

The movie about a sick grandmother hit close to home for me because my grandmother recently

فیلم مادربزرگ بیمار در نزدیکی خانه برای من پخش شد زیرا مادربزرگم به تازگی

passed away.

فوت کرده است.

In this situation, there is something similar to my personal life circumstance, a movie

در این شرایط، چیزی شبیه به شرایط زندگی شخصی من وجود دارد، فیلمی

about a sick grandmother.

درباره یک مادربزرگ بیمار.

Well, maybe for other people, it's sad, but you know, it's just a movie.

خوب، شاید برای دیگران غم انگیز باشد، اما می دانید، این فقط یک فیلم است.

But for me, that was very personal.

اما برای من این خیلی شخصی بود.

It was another level in me because of something that happened in my personal life.

به دلیل اتفاقی که در زندگی شخصی ام رخ داد، این یک سطح دیگر در من بود.

So, my grandmother passed away.

پس مادربزرگم فوت کرد.

And then when I watched this movie, it hit close to home.

و بعد وقتی این فیلم را تماشا کردم، در نزدیکی خانه قرار گرفت.

It reminded me of a personal situation in my life.

من را به یاد یک موقعیت شخصی در زندگی ام انداخت.

So, you can use this if something happens that is not really connected to you, but is

بنابراین، اگر اتفاقی می افتد که واقعاً به شما مرتبط نیست، اما به

kind of a sad situation or a tragic situation.

نوعی یک موقعیت غم انگیز یا یک موقعیت غم انگیز است، می توانید از این استفاده کنید.

But you feel like, "Oh, that could have been me."

اما شما احساس می کنید، "اوه، این می توانست من باشم."

Or, "Oh, that reminds me of a sad time in my life."

یا "اوه، این مرا به یاد دوران غم انگیزی در زندگی من می اندازد."

There is a connection to you from this event that's not necessarily part of your life.

از این رویداد ارتباطی با شما وجود دارد که لزوماً بخشی از زندگی شما نیست.

It hits close to home.

نزدیک خانه برخورد می کند.

All right, let's go to our next expression.

بسیار خوب، بیایید به عبارت بعدی خود برویم.

Expression number five is "to last".

عبارت شماره پنج "به ماندن" است.

We might say, "To last a long time" or "that won't last."

ممکن است بگوییم: "برای مدت طولانی دوام بیاورد" یا "این دوام نخواهد داشت."

For example, we could say, "You should eat some brownies now.

به عنوان مثال، می‌توانیم بگوییم: "الان باید مقداری براونی بخوری.

They're so good, they won't last."

آنها خیلی خوب هستند که ماندگاری ندارند."

This means that this dessert, these brownies, which are kind of like chocolate cake in a

یعنی این دسر، این براونی ها که یه جورایی شبیه

way, these brownies are so good that everyone is going to take them.

کیک شکلاتی هستن، این براونی ها انقدر خوبن که همه می رن.

And if you wait five minutes, there will be no brownies left.

و اگر پنج دقیقه صبر کنید، هیچ قهوه ای باقی نمی ماند.

So, we said, "They won't last."

بنابراین، ما گفتیم: "آنها دوام نمی آورند."

They are not going to endure.

آنها قرار نیست تحمل کنند.

They're not going to remain.

قرار نیست بمانند

They won't last.

دوام نخواهند داشت

So get them while you can.

پس تا می توانید آنها را دریافت کنید.

Or we could say, "I didn't expect the snow to last, but it hasn't melted yet."

یا می توانیم بگوییم "انتظار نداشتم برف دوام بیاورد، اما هنوز آب نشده است."

For me, where I live in the south of the US, when it snows, usually within two or three

برای من، جایی که در جنوب ایالات متحده زندگی می کنم، وقتی برف می بارد، معمولاً در عرض دو یا سه

days, the sun is too hot and all of the snow melts.

روز، خورشید خیلی گرم است و تمام برف ها آب می شوند.

So, it's not common to have snow for one week at a time.

بنابراین، معمول نیست که هر بار یک هفته برف ببارد .

This is just typical of the south in the US where I live.

این فقط نمونه ای از جنوب در ایالات متحده است که من در آن زندگی می کنم.

So, we might say, I didn't expect the snow to last.

بنابراین، شاید بتوانیم بگوییم، انتظار نداشتم برف دوام بیاورد .

I didn't expect the snow to remain or to endure, but it hasn't melted yet.

انتظار نداشتم برف بماند یا تحمل کند، اما هنوز آب نشده است.

It's been a week.

یک هفته گذشت.

This is pretty unusual.

این بسیار غیر معمول است.

I didn't expect the snow to last.

انتظار نداشتم برف دوام بیاره.

We could say this also about a relationship.

این را می توانیم در مورد رابطه هم بگوییم.

"I didn't expect their relationship to last, but they've been dating for two years now."

من انتظار نداشتم رابطه آنها دوام بیاورد، اما آنها دو سال است که با هم قرار دارند.

Or we could say, "I hope that our relationship will last.

یا می‌توانیم بگوییم، "امیدوارم رابطه ما دوام بیاورد.

I hope it will endure or remain for a long time.

امیدوارم مدت طولانی دوام بیاورد یا باقی بماند.

I hope our relationship will last.

امیدوارم رابطه ما دوام بیاورد.

I hope your passion for English will last a long time.

امیدوارم اشتیاق شما به انگلیسی برای مدت طولانی ادامه یابد.

Essential advanced expression number six is "what goes on...?"

عبارت پیشرفته شماره شش. این است که "چی می‌گذرد...؟

There's a couple of different ways that we can use this.

" چند راه مختلف وجود دارد که می‌توانیم از آن استفاده کنیم

We might use it in a question, "What is going on here?"

. ممکن است از آن در یک سؤال استفاده کنیم، "اینجا چه خبر است ؟"

Or we might use it in the past and say, "What went on?"

یا ممکن است در گذشته از آن استفاده کنیم و بگوییم: چه اتفاقی افتاد؟»

Let me give you a couple examples.

اجازه دهید چند مثال به شما بزنم.

In the 30 Day English Listening Challenge, the speaker, David is a lawyer.

در چالش 30 روزه گوش دادن به زبان انگلیسی ، گوینده، دیوید یک وکیل است.

And he explained that when you're a lawyer, there's some things that you can't see.

و او توضیح داد که وقتی وکیل هستید، چیزهایی وجود دارد که نمی توانید ببینید.

There's some experiences that you are not allowed to be part of in the courtroom.

برخی تجربیات وجود دارد که شما اجازه ندارید در دادگاه حضور داشته باشید.

In the US court situation, there is a jury.

در شرایط دادگاه ایالات متحده، هیئت منصفه وجود دارد.

This is kind of a complicated system to explain here in a YouTube video, but it's like a normal

این یک سیستم پیچیده است که در اینجا در یک ویدیوی YouTube توضیح دهید، اما مانند یک

citizens, maybe if you've watched some court dramas or court movies, you know about this,

شهروند عادی است، شاید اگر برخی از درام‌های دادگاه یا فیلم‌های دادگاهی را تماشا کرده‌اید، در این مورد می‌دانید،

like 12 people, usually who are normal citizens like me, I'm not a lawyer.

مانند 12 نفر، که معمولاً شهروندان عادی مانند من هستند، من نیستم. یک وکیل.

And they are kind of like the judges of the case.

و به نوعی شبیه قضات پرونده هستند.

So, if there is a crime, the judge and the jury are trying to figure out if the crime

بنابراین، اگر جرمی وجود داشته باشد، قاضی و هیئت منصفه در تلاش هستند تا دریابند که آیا

is true or not, what's happening, but a lawyer cannot listen to what the jury is saying.

جرم واقعی است یا نه، چه اتفاقی می افتد، اما یک وکیل نمی تواند به آنچه هیئت منصفه می گوید گوش دهد.

So, the jury has some private conversations together and the lawyer is not allowed to

بنابراین، هیئت منصفه چند گفتگو خصوصی با هم دارند و وکیل اجازه

listen to that.

شنیدن آن را ندارد.

It might affect the way that the lawyer talks or behaves.

ممکن است بر نحوه صحبت یا رفتار وکیل تأثیر بگذارد .

So, in the listening challenge, David said this sentence, "I want to see what goes on

بنابراین، در چالش شنیداری، دیوید این جمله را گفت: "من می خواهم ببینم

in the jury room, but lawyers aren't allowed in."

در اتاق هیئت منصفه چه می گذرد، اما وکلا اجازه ورود ندارند."

So, for him, he is a very curious about what is happening or what goes on in the jury room.

بنابراین، برای او، او بسیار کنجکاو است که چه اتفاقی می افتد یا در اتاق هیئت منصفه چه می گذرد.

So, here we can just exchange goes on for happening.

بنابراین، در اینجا ما فقط می‌توانیم با اتفاقات، تبادل نظر کنیم.

What is happening in the jury room?

در اتاق داوران چه می گذرد؟

What goes on?

چه اتفاقی می افتد؟

Let's take a look at another example.

بیایید به مثال دیگری نگاهی بیندازیم.

I asked my son, "What is going on here?"

از پسرم پرسیدم اینجا چه خبر است؟

When I caught him playing instead of taking a nap.

وقتی او را در حال بازی به جای چرت زدن گرفتم.

So, we could exchange the word happening, "What is happening here?"

بنابراین، می‌توانیم کلمه اتفاق می‌افتد، "اینجا چه می‌گذرد؟"

When you're surprised about something, "What's happening here?"

وقتی از چیزی تعجب می کنید، "اینجا چه خبر است ؟"

Or you could use this wonderful phrase and say, "What's going on here?

یا می توانید از این عبارت فوق العاده استفاده کنید و بگویید "اینجا

What's going on here?"

چه خبر است؟ اینجا چه خبر است؟"

If we want to use this in the past tense, maybe you walk into your house and everything

اگر بخواهیم از این در زمان گذشته استفاده کنیم، شاید وارد خانه خود شوید و همه چیز به هم ریخته

is a mess.

باشد.

You could use the present tense and say, "What is going on here?"

می توانید از زمان حال استفاده کنید و بگویید " اینجا چه خبر است؟"

Or we could use it in the past because something obviously happened in the past, in your house

یا می‌توانیم از آن در گذشته استفاده کنیم، زیرا مشخصاً در گذشته، در خانه شما اتفاقی افتاده است

to make it a mess.

تا آن را به هم بریزد.

And you might say, "Oh no, what went on here?

و ممکن است بگویید، "اوه نه، اینجا چه

Something crazy must have happened."

اتفاقی افتاده است؟ حتماً اتفاق دیوانه‌واری افتاده است."

This is a great phrase to be able to integrate into your daily conversations.

این یک عبارت عالی است که بتوانید آن را در مکالمات روزانه خود ادغام کنید.

Advanced expression number seven is "on either ends of the spectrum".

عبارت پیشرفته شماره هفت "در هر دو انتهای طیف" است.

There's a couple of different ways that we can modify this expression.

چند راه مختلف وجود دارد که می توانیم این عبارت را تغییر دهیم.

In fact, it's a great way to advance your vocabulary if you know kind of a core expression

در واقع، اگر به نوعی یک عبارت اصلی را بلد باشید

and then some modifications you're able to use all of them, even though you've pretty

و سپس برخی تغییرات را بشناسید و بتوانید از همه آنها استفاده کنید، حتی اگر

much just learned one expression.

تقریباً یک عبارت را یاد گرفته اید، راه بسیار خوبی برای ارتقای دایره لغات شما است.

So, we can say on both ends of the spectrum, on opposite ends of the spectrum, on the other

بنابراین، می‌توانیم بگوییم در هر دو انتهای طیف، در انتهای مخالف طیف، در انتهای دیگر

end of the spectrum, or our original expression on either ends of the spectrum.

طیف، یا عبارت اصلی خود را در هر دو انتهای طیف.

So here, the idea is that we have a scale.

بنابراین در اینجا، ایده این است که ما یک مقیاس داریم.

On one side, we have an item or an idea.

از یک طرف، ما یک آیتم یا یک ایده داریم.

And on the other side, it's the opposite.

و از طرف دیگر برعکس است.

Let me give you a sample sentence.

بگذارید یک جمله نمونه به شما بگویم.

My husband's taste in movies is on the other side of the spectrum from mine.

ذائقه شوهرم در فیلم ها در آن سوی طیف من است.

He likes sci-fi movies and I like historical dramas.

او فیلم های علمی تخیلی را دوست دارد و من درام های تاریخی را دوست دارم .

So, sci-fi, science fiction, is the opposite of historical dramas.

بنابراین، علمی تخیلی، علمی تخیلی، مخالف درام های تاریخی است.

Give or take.

دادن یا گرفتن.

So here, we're talking about the other side of the spectrum.

بنابراین در اینجا، ما در مورد طرف دیگر طیف صحبت می کنیم.

Or we could use one of the other expressions and say, "We are on either side of the spectrum."

یا می‌توانیم از یکی از عبارات دیگر استفاده کنیم و بگوییم: "ما در دو طرف طیف هستیم."

We are on opposite sides of the spectrum.

ما در دو طرف طیف قرار داریم.

Or we might say, "My friend loves going to loud parties, but I'm on the opposite end

یا ممکن است بگوییم: "دوست من دوست دارد به مهمانی های پر سر و صدا برود، اما من در نقطه

of the spectrum because I like to stay home and read a good book."

مقابل این طیف قرار دارم، زیرا دوست دارم در خانه بمانم و یک کتاب خوب بخوانم."

We have a scale here, loud parties and staying home and reading a book.

ما اینجا ترازو داریم، مهمانی های پر سر و صدا و در خانه ماندن و کتاب خواندن.

These are quite opposites, right?

اینها کاملاً متضاد هستند، درست است؟

So, we might say you are on the opposite side of the spectrum or you are on the other side

بنابراین، ممکن است بگوییم شما در طرف مقابل طیف قرار دارید یا در طرف دیگر

of the spectrum.

طیف قرار دارید.

What a beautiful phrase.

چه عبارت زیبایی

Essential advanced phrase number eight is to "perfect something".

عبارت پیشرفته شماره هشت ضروری است که "چیزی را کامل کنید".

Perfect.

کامل.

Something.

یه چیزی

Notice this pronunciation.

به این تلفظ توجه کنید.

Perfect.

کامل.

The final part of this phrase is what we're going to emphasize.

بخش پایانی این عبارت همان چیزی است که ما بر آن تاکید خواهیم کرد.

Per-FECT . Can you say that with me?

کامل . میشه اینو با من بگی؟

Per-FECT.

کامل.

Per-FECT . Let me give you a sample sentence.

کامل . بگذارید یک جمله نمونه به شما بگویم.

My dad is always perfecting his apple pie recipe.

پدر من همیشه دستور پخت پای سیب خود را کامل می کند .

That means he's always trying to make it better.

این بدان معناست که او همیشه در تلاش است تا آن را بهتر کند.

Does this word look like another word to you?

آیا این کلمه برای شما شبیه کلمه دیگری است؟

Does it look like the word perfect?

آیا به نظر می رسد کلمه کامل است؟

Ooh, yes.

اوه، بله.

This is the same spelling and it's kind of a similar idea, but when we use this as a

این همان املا است و به نوعی ایده مشابه است، اما وقتی از این به عنوان یک

verb to perfect something, there's a different emphasis in pronunciation.

فعل برای کامل کردن چیزی استفاده می کنیم، تاکید متفاوتی در تلفظ وجود دارد.

So, let's practice this.

بنابراین، بیایید این را تمرین کنیم.

My dad is perfecting his Apple pie recipe.

پدرم دستور پای سیب خود را کامل می کند.

The emphasis is on the end of this word, but if you say, "I want to speak perfect English."

تاکید بر انتهای این کلمه است، اما اگر بگویید "من می خواهم انگلیسی کامل صحبت کنم."

Well, the emphasis is on the beginning of that word, perfect.

خوب، تاکید بر ابتدای آن کلمه است، کامل است.

I want to speak perfect English.

من می خواهم انگلیسی کامل صحبت کنم.

The emphasis is at the beginning.

تاکید در آغاز است.

So, make sure that that emphasis is correct in order to say this word accurately.

بنابراین، برای بیان دقیق این کلمه، مطمئن شوید که آن تاکید صحیح است.

All right, let's look at another sentence.

خوب، بیایید به یک جمله دیگر نگاه کنیم.

My son learned a new song and he is trying to perfect it.

پسرم آهنگ جدیدی یاد گرفت و سعی می کند آن را کامل کند.

So, he sings it all the time.

بنابراین، او همیشه آن را می خواند.

He's trying to make his singing better and memorizing the lyrics.

او سعی می کند آواز خود را بهتر کند و اشعار را حفظ کند.

All of this.

همه این.

He's trying to perfect it.

او در تلاش است تا آن را کامل کند.

Perfect it.

کاملش کن

In my opinion, this is a better verb to use with English than saying, I want to speak

به نظر من، این فعل برای استفاده با انگلیسی بهتر از این است که بگوییم، می خواهم

perfect English.

انگلیسی کامل صحبت کنم.

I would rather you say, "I am trying to perfect my English."

ترجیح می دهم بگویید: "من سعی می کنم انگلیسی خود را کامل کنم."

That means you're just trying to make it better.

این بدان معناست که شما فقط سعی می کنید آن را بهتر کنید.

You don't have the unrealistic expectation that someday your English will be absolutely

شما این انتظار غیرواقعی را ندارید که روزی انگلیسی شما کاملاً

perfect.

عالی شود.

This is kind of overwhelming and stressful to think that, but instead, if you have the

فکر کردن به آن به نوعی طاقت فرسا و استرس زا است، اما در عوض، اگر این

mindset that I'm just going to improve my English well, great.

ذهنیت را دارید که من فقط انگلیسی خود را به خوبی بهبود خواهم داد، عالی است.

You can perfect your English every day.

شما می توانید هر روز انگلیسی خود را کامل کنید.

That is a journey that continues.

این سفری است که ادامه دارد.

Do you think you can say that sentence with me?

فکر می کنی بتونی این جمله رو با من بگی؟

I want to perfect my English.

من می خواهم انگلیسی خود را کامل کنم.

I want to perfect my English.

من می خواهم انگلیسی خود را کامل کنم.

And congratulations, that's what you're doing here in this video today.

و تبریک می گویم، این کاری است که امروز در این ویدیو انجام می دهید.

Let's go to the next expression.

بریم سراغ عبارت بعدی.

Phrase number nine is "to see if..."

عبارت شماره نه این است که "ببینید آیا..."

We use this all the time.

ما همیشه از این استفاده می کنیم.

So, I want to make sure that you can use it correctly.

بنابراین، من می خواهم مطمئن شوم که می توانید از آن به درستی استفاده کنید.

We might say, "I wanted to see if the roads were cleared of snow.

ممکن است بگوییم، "می‌خواستم ببینم که آیا جاده‌ها از برف پاک شده‌اند یا نه.

So, I slowly drove through my neighborhood."

بنابراین، به آرامی در محله‌ام رانندگی کردم."

Okay, you were just checking something.

خوب، شما فقط چیزی را بررسی می کردید.

You're verifying something.

شما دارید چیزی را تأیید می کنید.

I wanted to see if the roads were safe to drive on, if they were clear of snow.

می خواستم ببینم آیا جاده ها برای رانندگی ایمن هستند یا خیر، آیا آنها از برف پاک هستند یا خیر.

So, I did a little tiny drive around my neighborhood.

بنابراین، من یک رانندگی کوچک در اطراف محله ام انجام دادم.

We can also use this to kind of investigate or ask a question.

همچنین می‌توانیم از این برای تحقیق یا پرسیدن سؤال استفاده کنیم.

You might say, "Yeah, I wanted to see if you were interested in ordering pizza."

ممکن است بگویید: "بله، می‌خواستم ببینم آیا علاقه‌ای به سفارش پیتزا دارید یا خیر؟

I wanted to see if you wanted to order pizza.

میخواستم ببینم میخوای پیتزا سفارش بدی؟

You're kind of asking, "Hey, do you want to order pizza?"

شما به نوعی می پرسید: "هی، می خواهی پیتزا سفارش بدهی؟"

I wanted to see if you wanted to order pizza.

میخواستم ببینم میخوای پیتزا سفارش بدی؟

So, I use this commonly when I'm texting or calling someone, I might say, "Hey, yeah,

بنابراین، من معمولاً وقتی به کسی پیام می‌فرستم یا با کسی تماس می‌گیرم از این استفاده می‌کنم، ممکن است بگویم، "هی، آره،

I'm calling because I wanted to see if you could come to my house today."

من زنگ می‌زنم چون می‌خواستم ببینم می‌توانی امروز به خانه من بیایی یا نه."

I wanted to see if you're done with that project.

میخواستم ببینم با اون پروژه تموم کردی یا نه؟

I wanted to see if you're checking or verifying something.

می خواستم ببینم چیزی را بررسی می کنید یا تأیید می کنید؟

Our final 10th essential advanced English phrase that we're going to learn today is,

آخرین دهمین عبارت ضروری و پیشرفته انگلیسی ما که امروز می خواهیم یاد بگیریم این است:

"there is no such thing."

"چنین چیزی وجود ندارد."

There's no such thing.

چنین چیزی وجود ندارد

The most common phrase with this is "There's no such thing as a free lunch."

رایج ترین عبارتی که در این مورد وجود دارد این است: « چیزی به نام ناهار رایگان وجود ندارد».

This phrase is not only talking about free food, a free lunch.

این عبارت فقط در مورد غذای رایگان، یک ناهار رایگان صحبت نمی کند.

Instead, we use this expression in general to talk about if something is free, usually

در عوض، ما از این عبارت به طور کلی برای صحبت در مورد رایگان بودن چیزی استفاده می کنیم،

there's a hidden cost.

معمولاً هزینه پنهانی دارد.

Maybe you need to pay later or maybe they'll send you an advertisement or there's something

شاید بعداً نیاز به پرداخت داشته باشید یا ممکن است برای شما یک تبلیغ بفرستند یا چیزی

hidden that's happening.

پنهانی در حال رخ دادن باشد.

So, if a company comes up to you and says, "Hey, yeah, we're doing some free estimates

بنابراین، اگر یک شرکت به شما مراجعه کند و بگوید: "هی، بله، ما در حال انجام برخی برآوردهای رایگان هستیم

to see if your windows are secure and they're insulated well."

تا ببینیم آیا ویندوز شما ایمن است و به خوبی عایق بندی شده است."

You might think, "Hmm, they're doing a free estimate, but there's no such thing as a free

ممکن است فکر کنید، "هوم، آنها یک تخمین رایگان انجام می دهند ، اما چیزی به نام ناهار رایگان وجود ندارد

lunch.

.

So, probably I'll get a lot of phone calls from them asking if they can fix my windows."

بنابراین، احتمالاً تماس های تلفنی زیادی از آنها دریافت خواهم کرد که آیا می توانند ویندوز من را تعمیر کنند."

So, really it's not possible to have only something for free.

بنابراین، واقعاً امکان ندارد فقط چیزی به صورت رایگان داشته باشید.

Or we could say, "I used to think that there is no such thing as a sea monster, but then

یا می‌توانیم بگوییم: "قبلا فکر می‌کردم چیزی به نام هیولای دریایی وجود ندارد، اما بعد از آن

I saw some pretty scary looking animals that live deep down in the ocean."

حیواناتی به ظاهر ترسناک را دیدم که در اعماق اقیانوس زندگی می‌کنند."

There's no such thing as a sea monster, this doesn't exist well, unless you've seen some

چیزی به نام هیولای دریایی وجود ندارد، این هیولا به خوبی وجود ندارد، مگر اینکه برخی

of those very strange animals that live at the bottom of the ocean.

از آن حیوانات بسیار عجیب را دیده باشید که در ته اقیانوس زندگی می کنند .

Great work learning these 10 new phrases so that you can understand fast English and express

کار بسیار خوبی است که این 10 عبارت جدید را یاد بگیرید تا بتوانید سریع انگلیسی را بفهمید و

yourself clearly you need to expand your vocabulary and that's what you did today.

خود را به وضوح بیان کنید، باید دایره لغات خود را گسترش دهید و این کاری است که امروز انجام دادید.

Great work.

کار عالی

Would you like to continue learning essential advanced vocabulary like this and challenging

آیا دوست دارید به یادگیری واژگان پیشرفته ضروری مانند این ادامه دهید و

your listening skills?

مهارت های شنیداری خود را به چالش بکشید؟

Well, I recommend joining the 30 Day English Listening Challenge Pack 5.

خوب، توصیه می کنم به پک 5 چالش گوش دادن به زبان انگلیسی 30 روزه بپیوندید.

Every day, you will learn three new phrases and improve your listening skills so that

هر روز سه عبارت جدید یاد می گیرید و مهارت های شنیداری خود را بهبود می بخشید تا

you can hear and understand fast English.

بتوانید انگلیسی سریع بشنوید و بفهمید.

Join thousands of other English learners to see if you can build some language skills

به هزاران زبان آموز دیگر انگلیسی بپیوندید تا ببینید آیا می توانید برخی از مهارت های زبانی را ایجاد کنید

that will last a lifetime.

که تا آخر عمر باقی بماند.

To find out more about what goes on in this course, you can click on the link up here

برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد آنچه در این دوره می گذرد ، می توانید روی لینک اینجا

or in the description and it is my pleasure to be your teacher.

یا در توضیحات کلیک کنید و خوشحالم که معلم شما هستم.

Well, now I have a question for you.

خب حالا من یک سوال از شما دارم.

What is something that you are trying to perfect?

چیزی که در تلاش برای تکمیل آن هستید چیست؟

Let me know in the comments what you're trying to perfect and I will look forward to reading

در نظرات به من اطلاع دهید که سعی دارید چه چیزی را کامل کنید و من مشتاقانه منتظر

your answers.

خواندن پاسخ های شما هستم.

Thank you so much for learning English with me and I'll see you again next Friday for

از اینکه انگلیسی را با من یاد گرفتید بسیار سپاسگزارم و جمعه آینده برای

a new lesson here on my YouTube channel.

یک درس جدید در کانال یوتیوب من دوباره شما را می بینم.

Bye.

خدا حافظ.

The next step is to download my free ebook, Five Steps to Becoming a Confident English

گام بعدی دانلود کتاب الکترونیکی رایگان من، پنج قدم برای تبدیل شدن به یک سخنران مطمئن انگلیسی است

Speaker.

.

You'll learn what you need to do to speak confidently and fluently.

شما یاد خواهید گرفت که برای صحبت کردن با اعتماد به نفس و روان باید چه کاری انجام دهید .

Don't forget to subscribe to my YouTube channel for more free lessons.

فراموش نکنید که برای دروس رایگان بیشتر در کانال یوتیوب من مشترک شوید .

Thanks so much.

خیلی ممنون.

Bye.

خدا حافظ.