ENGLISH MASTERCLASS | 60+ ENGLISH VOCABULARY WORDS THAT WILL IMPROVE YOUR ENGLISH FLUENCY

Are you ready?

اماده ای؟

Well, then I'm teacher Tiffani.

خب، پس من معلم تیفانی هستم.

Let's jump right in.

بیایید به داخل بپریم.

So what I want you to do is take a look at this image.

بنابراین کاری که من از شما می خواهم این است که به این تصویر نگاهی بیندازید.

There are three individuals, but if we zoom in on one individual, the

سه فرد وجود دارد، اما اگر روی یک فرد زوم کنیم،

first word that pops into my mind is.

اولین کلمه ای که به ذهن من خطور می کند این است.

Rolling, rolling.

نورد، نورد.

Now I want you to repeat after me for pronunciation practice, rolling.

حالا می خواهم بعد از من برای تمرین تلفظ، رولینگ را تکرار کنید.

Excellent.

عالی

Now, while looking at it rolling, great job.

در حال حاضر، در حالی که به آن نگاه می کنیم، کار عالی است.

Now, rolling just means to laugh very hard, just like I did just now, right?

حالا، غلت زدن فقط به معنای خیلی سخت خندیدن است، درست مثل همین الان، درست است؟

In English, when someone is laughing a lot and very hard, we

در زبان انگلیسی وقتی کسی زیاد و خیلی سخت می خندد، می

say, Whoa, that person is rolling.

گوییم وای، آن شخص در حال غلت زدن است.

It makes sense, right now, let me give you an example sentence so

منطقی است، در حال حاضر، اجازه دهید برای شما یک جمله مثال بزنم تا

you can understand it even more.

حتی بیشتر متوجه شوید.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

The kids were rolling when the little boy told them a funny joke.

بچه ها در حال غلت زدن بودند که پسر کوچولو یک جوک خنده دار به آنها گفت.

You know how it is, right?

میدونی چطوره، درسته؟

When someone tells you a good joke, you just can't, you can't keep it in.

وقتی کسی به شما یک جوک خوب می گوید، شما نمی توانید، نمی توانید آن را حفظ کنید.

Right.

درست است.

You start laughing very hard in English.

به زبان انگلیسی خیلی سخت شروع به خندیدن می کنید.

We say, man, you were rolling.

می گوییم مرد، تو غلت می زدی.

So again, the kids were rolling when the little boy told them a funny joke.

پس دوباره بچه ها در حال غلت زدن بودند که پسر کوچولو یک جوک خنده دار به آنها گفت.

Now I want you to be able to use this.

حالا من از شما می خواهم که بتوانید از این استفاده کنید.

So here's the pattern you can follow.

بنابراین در اینجا الگویی است که می توانید دنبال کنید.

I was rolling when dot, dot, dot.

داشتم می غلتیدم که نقطه، نقطه، نقطه.

Think of a situation or a time period when, where you were

به یک موقعیت یا دوره زمانی فکر کنید که در آن زمان

just completely, you lost it.

کاملاً آن را از دست داده اید.

You started laughing because something was so funny again, in English, we say rolling

شما شروع به خندیدن کردید چون چیزی خیلی خنده دار بود، به انگلیسی، ما می گوییم غلت زدن

and the pattern is I was rolling when dot, dot, dot, here's the sentence using

و الگوی این است که من می چرخیدم وقتی نقطه، نقطه، نقطه، این جمله با استفاده از

the pattern, I was rolling when my friend told me what happened during the meeting.

الگو است، من در حال غلت زدن بودم که دوستم به من گفت که در جلسه چه اتفاقی افتاده است. .

So something funny happened during the meeting.

بنابراین در طول جلسه اتفاق خنده‌داری افتاد.

And this individual said, man, I was rolling when my friend told me

و این فرد گفت، مرد، من در حال غلت زدن بودم که دوستم به من گفت که

what happened during the meeting.

در جلسه چه اتفاقی افتاده است.

Makes sense.

منطقی است.

Right?

All right.

درست؟

خیلی خوب.

Now let's take a look at another portion of the image.

حال بیایید به بخش دیگری از تصویر نگاهی بیندازیم.

Again, these ladies are sitting together, but if we go to another

باز هم این خانم ها کنار هم نشسته اند، اما اگر به قسمت دیگری برویم

section, we see this right here.

، این را همین جا می بینیم.

The laptop.

لپ تاپ.

And we see this individual and I think of this word.

و ما این فرد را می بینیم و به این کلمه فکر می کنم.

Focus after me, focus.

بعد از من تمرکز کن، تمرکز کن

Excellent.

عالی

Again, focus.

باز هم تمرکز کنید.

Great job.

کارت عالی بود.

Now this word focus just means giving a lot of attention to one particular thing.

اکنون این کلمه تمرکز فقط به معنای توجه زیاد به یک چیز خاص است.

Again, giving a lot of attention to one particular thing.

باز هم، توجه زیادی به یک چیز خاص.

And here's a sentence.

و در اینجا یک جمله است.

All of the students were focused on their exam questions.

همه دانش آموزان روی سؤالات امتحانی خود متمرکز بودند.

Think about it when you were in school, or maybe you're in school.

زمانی که در مدرسه بودید یا شاید در مدرسه هستید به آن فکر کنید.

Now you would study a lot, or you are studying a lot right now.

حالا خیلی درس می خوانی یا الان زیاد درس می خوانی.

And when you had to take the exam or when you have to take your exam, you

و زمانی که مجبور به شرکت در امتحان هستید یا زمانی که باید امتحان خود را بدهید،

are going to put a lot of attention on the questions on the test, right?

قرار است توجه زیادی به سؤالات آزمون داشته باشید، درست است؟

You're going to focus.

قراره تمرکز کنی

So again.

پس دوباره

All of the students were focused on their exam questions.

همه دانش آموزان روی سؤالات امتحانی خود متمرکز بودند.

Makes sense.

Right?

منطقی است.

درست؟

Okay.

Now let's do a quick quiz.

باشه.

حالا بیایید یک مسابقه سریع انجام دهیم.

I want to see if you are ready.

میخوام ببینم آماده ای یا نه

Oh, wait a minute before that, let me give you a pattern because

اوه، قبل از آن یک دقیقه صبر کنید، اجازه دهید یک الگو به شما بدهم زیرا می

I want you to be able to use it like a native English speaker.

خواهم بتوانید مانند یک انگلیسی زبان مادری از آن استفاده کنید.

So here we go.

پس بزن که بریم.

The pattern is right here.

الگو درست اینجاست

I focus the most when I dot, dot, dot.

وقتی نقطه، نقطه، نقطه می‌کنم، بیشترین تمرکز را دارم.

Very simple pattern again, I focus the most when I dot, dot, dot.

دوباره الگوی خیلی ساده، وقتی نقطه، نقطه، نقطه می‌کنم، بیشترین تمرکز را دارم.

Now for me personally, I actually focus the most when I listen to jazz music.

اکنون برای من شخصاً وقتی به موسیقی جاز گوش می دهم بیشترین تمرکز را دارم.

My dad, when I was growing up, he loved jazz music.

پدرم، وقتی بزرگ شدم ، او موسیقی جاز را دوست داشت.

So I got in the habit of when I'm working or doing something where I

بنابراین عادت کردم وقتی کار می‌کنم یا کاری انجام می‌دهم که

need to focus, listening to jazz music.

باید تمرکز کنم، گوش دادن به موسیقی جاز.

So I can use the pattern and I can say this right here.

بنابراین من می توانم از الگو استفاده کنم و می توانم این را همینجا بگویم.

I focus the most when I play soft jazz music, you caught it, right?

وقتی موسیقی ملایم جاز می نوازم بیشترین تمرکز را دارم، متوجه شدید، درست است؟

It makes sense, right?

منطقی است، درست است؟

So I want you to use the pattern as well.

بنابراین من از شما می خواهم که از الگو نیز استفاده کنید.

I focus the most when I dot, dot, dot.

وقتی نقطه، نقطه، نقطه می‌کنم، بیشترین تمرکز را دارم.

Now it's time for your first quiz.

اکنون زمان اولین آزمون شما است.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

And I want you again to think about what we've learned so far.

و من از شما می خواهم که دوباره به آنچه تاکنون آموخته ایم فکر کنید.

Here's the question.

سوال اینجاست.

Here's the fill in the blank sentence.

در اینجا پر کردن جمله خالی است.

It is important to dot, dot, dot.

مهم است که نقطه، نقطه، نقطه.

When you play chess, you have five seconds go time.

وقتی شطرنج بازی می کنید، پنج ثانیه زمان دارید.

What's the answer?

جواب چیست؟

Excellent.

عالی

Yes.

آره.

It is important to focus when you play chess.

مهم است که هنگام بازی شطرنج تمرکز کنید.

Excellent.

Very good.

عالی

خیلی خوب.

Now here's the next question.

حالا سوال بعدی اینجاست.

All right, let's restart our timer.

بسیار خوب، بیایید تایمر خود را دوباره راه اندازی کنیم.

The two kids were dot, dot, dot when their friend tripped and

دو بچه نقطه، نقطه، نقطه بودند که دوستشان زمین خورد و

fell five seconds starts now time.

پنج ثانیه شروع شد.

What's the answer.

جواب چیه

Yes, you got it.

بله متوجه شدید.

The two kids were rolling when their friend tripped and fell.

دو بچه در حال غلت زدن بودند که دوستشان زمین خورد و افتاد.

Makes sense.

منطقی است.

Excellent.

عالی

Again.

So we've learned again, so far, two things we've learned focus.

از نو.

بنابراین ما دوباره یاد گرفتیم، تا کنون، دو چیز را یاد گرفته ایم تمرکز.

And we also learned you got it rolling.

و ما همچنین یاد گرفتیم که شما آن را در حال چرخش کردید.

So let's keep going.

I want us to go back and look at the next.

پس بیایید ادامه دهیم. از

ما می خواهم که برگردیم و به بعد نگاه کنیم.

Part of the image.

بخشی از تصویر

If we zoom into another section of the image, we'll see something else.

اگر روی بخش دیگری از تصویر زوم کنیم ، چیز دیگری خواهیم دید.

Right here, popped collar.

همین جا، یقه پاره

Now this is something you probably never heard before, and you probably have

اکنون این چیزی است که احتمالاً قبلاً هرگز نشنیده اید و احتمالاً

never seen this in an English book.

هرگز آن را در یک کتاب انگلیسی ندیده اید.

Once again, I want you to look at it with me popped collar.

یک بار دیگر، می خواهم با یقه من به آن نگاه کنید.

Excellent.

Last time popped collar.

عالی

آخرین بار یقه پاره شد.

Very good.

Now I want you to very quickly look at the picture once again.

خیلی خوب.

حالا من از شما می خواهم که خیلی سریع یک بار دیگر به تصویر نگاه کنید.

Look at the jacket she's wearing.

به ژاکتی که او پوشیده است نگاه کنید. می

You see how the collar is kind of up.

بینید که یقه چقدر بالاست.

Well, in English, we call that a popped collar.

خوب، در انگلیسی، ما به آن یقه پاپ می گوییم.

So the meaning again, popping or lifting the collar of a shirt so

پس معنی دوباره پاپ کردن یا بلند کردن یقه پیراهن به طوری

that it covers the neck in English, we say you are popping your collar.

که گردن را بپوشاند در انگلیسی می گوییم یقه خود را پاره می کنید.

I remember when I was in high school.

یادمه وقتی دبیرستان بودم.

A lot of the guys would pop the collars of their polo shirts because,

خیلی از بچه ها یقه پیراهن های یقه دار خود را می گشایند زیرا، می

you know, they want it to look cool.

دانید، آنها می خواهند که جذاب به نظر برسد. دوباره

They would pop their collars again, real life English.

یقه‌هایشان را باز می‌کردند ، انگلیسی واقعی.

So here's the sentence.

بنابراین این جمله است.

The high school seniors liked to pop their collars to show that they were cool.

دانش آموزان سال آخر دبیرستان دوست داشتند یقه های خود را بالا بزنند تا نشان دهند که باحال هستند.

You got it right now.

همین الان فهمیدی

Let me give you the sentence pattern so that you can start

بگذارید الگوی جمله را به شما بدهم تا بتوانید از

using this and start sounding more like a native English speaker.

آن استفاده کنید و بیشتر شبیه یک انگلیسی زبان مادری به نظر برسید.

Here's the pattern whenever I wear my dot, dot, dot, I like to pop my collar.

این الگوی هر زمان که من نقطه می پوشم، نقطه، نقطه، من دوست دارم یقه ام را بالا بیاورم.

Again, think of a specific shirt or jacket, the pattern.

دوباره به یک پیراهن یا ژاکت خاص فکر کنید، الگو.

Once again, whenever I wear my dot, dot, dot.

یک بار دیگر، هر زمان که من نقطه خود را می پوشم، نقطه، نقطه.

I like to pop my collar.

من دوست دارم یقه ام را باز کنم.

So here's a sentence using the pattern.

بنابراین در اینجا یک جمله با استفاده از الگو است.

Whenever I wear my bright orange polo shirt, I like to pop my collar.

هر زمان که پیراهن یقه‌دار نارنجی روشنم را می‌پوشم، دوست دارم یقه‌ام را بالا بزنم.

You got it, right?

فهمیدی، درسته؟

All right, good.

So again, we have popped collar.

باشه، خوبه

بنابراین، ما دوباره یقه بیرون زده ایم.

Now I want us to go back to the image and look at this part right here.

حالا می‌خواهم به تصویر برگردیم و همین‌جا به این بخش نگاه کنیم.

You see a wonderful, beautiful leather journal and the word that pops up.

شما یک مجله چرمی فوق العاده زیبا و کلمه ای را می بینید که ظاهر می شود.

Studious again, real life English.

باز هم مطالعه، زندگی واقعی انگلیسی.

When I look at this image, the very first thing that pops into my head as

وقتی به این تصویر نگاه می کنم، اولین چیزی که به عنوان یک انگلیسی زبان مادری به ذهنم خطور می کند

a native English speaker is the word.

کلمه است.

So I want you to repeat after me studious.

پس از شما می خواهم که بعد از من با مطالعه تکرار کنید.

Excellent.

عالی

Now, while looking at it studious, great job now, studious, a studious person

در حال حاضر، در حالی که آن را مطالعه‌آمیز می‌بینیم، اکنون یک کار عالی، مطالعه‌کننده، یک فرد درس‌خوان

is just someone that enjoys studying or spends a lot of time studying.

فقط کسی است که از مطالعه لذت می‌برد یا زمان زیادی را صرف مطالعه می‌کند.

I was a studious individual when I was in school.

زمانی که در مدرسه بودم فردی مطالعه بودم.

I loved learning and I still enjoy learning now.

من عاشق یادگیری بودم و الان هم از یادگیری لذت می برم.

So again, a studious person.

پس باز هم یک آدم مطالعه

It's someone that enjoys studying or spends a lot of time studying.

این کسی است که از مطالعه لذت می برد یا زمان زیادی را صرف مطالعه می کند.

So here's a sentence.

بنابراین این یک جمله است.

The woman was very quiet and studious.

زن بسیار ساکت و اهل مطالعه بود.

Again, the woman was very quiet and studious.

باز هم زن خیلی ساکت و اهل مطالعه بود.

You got it.

فهمیدی.

Now, let me give you the sentence pattern you can use to start sounding

اکنون، اجازه دهید الگوی جمله‌ای را به شما ارائه دهم که می‌توانید از آن برای شروع به صدا درآوردن

like a native English speaker.

مانند یک انگلیسی زبان مادری استفاده کنید.

Dot, dot, dot was the most studious person I knew when I was in high school.

نقطه، نقطه، نقطه مطالعه‌کننده‌ترین فردی بود که در دوران دبیرستان می‌شناختم.

Think of a person, an individual again, dot, dot, dot was the most studious

دوباره به یک فرد فکر کنید، یک فرد، نقطه، نقطه، نقطه مطالعه ترین

person I knew when I was in high school.

فردی بود که در دوران دبیرستان می شناختم.

So I can say right here, my best friend was the most studious person

بنابراین می‌توانم همین جا بگویم، بهترین دوستم درس‌خوان‌ترین فردی بود که

I knew when I was in high school.

در دوران دبیرستان می‌شناختم.

You got it, right?

فهمیدی، درسته؟

Very simple pattern.

الگوی بسیار ساده. به

Think of someone you knew when you were in high school, that was extremely studious.

کسی فکر کنید که در دوران دبیرستان می‌شناختید که بسیار مطالعه‌کننده بود.

All right, now let's go back to the image because there's one other

بسیار خوب، حالا بیایید به تصویر برگردیم زیرا یک بخش دیگر وجود دارد که می‌خواهم آن را

portion I want us to check out.

بررسی کنیم.

If we actually zoom out, we'll see something very interesting.

اگر واقعاً کوچک‌نمایی کنیم، چیز بسیار جالبی خواهیم دید.

The word that pops up is.

کلمه ای که ظاهر می شود این است.

Collaboration.

همکاری.

All right.

خیلی خوب.

It's a long one.

این یک طولانی است.

I'll show it to you at the same time.

در همان زمان به شما نشان خواهم داد.

Here we go after me collaboration.

در اینجا ما به دنبال من همکاری می کنیم.

Excellent.

عالی

Again, collaboration, great job.

باز هم، همکاری، کار عالی.

Now collaboration.

حالا همکاری

This just means the situation of two or more people working together.

این فقط به معنای وضعیت دو یا چند نفر است که با هم کار می کنند.

To create or achieve the same thing in English, we say collaboration.

برای ایجاد یا رسیدن به همان چیزی در انگلیسی، می گوییم همکاری.

So once again, look at the image.

بنابراین یک بار دیگر به تصویر نگاه کنید. به

It looks like these three individuals are coming together to work on one

نظر می رسد که این سه نفر برای کار روی یک

specific project, a collaboration.

پروژه خاص، یک همکاری، گرد هم می آیند.

Now let's look at the example sentence.

حالا بیایید به مثال جمله نگاه کنیم.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

The three students were working in close collaboration.

این سه دانشجو با هم همکاری نزدیک داشتند.

To finish the project on time.

تا پروژه به موقع تمام شود.

I'll say it one more time.

یه بار دیگه میگم

The three students were working in close collaboration to

این سه دانش آموز با همکاری نزدیک

finish the project on time.

پروژه را به موقع به پایان رساندند.

Makes sense.

Right now, let me give you the pattern you can use again.

منطقی است.

در حال حاضر، اجازه دهید الگویی را به شما بدهم که می توانید دوباره استفاده کنید.

I want you to start using these real life English words so that you can sound

من از شما می خواهم که شروع به استفاده از این کلمات واقعی انگلیسی کنید تا بتوانید

more like a native English speaker.

بیشتر شبیه یک انگلیسی زبان مادری به نظر برسید.

Here's the.

اینجاست.

Sentence pattern, almost forgot the word.

الگوی جمله، تقریبا کلمه را فراموش کردم.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

A collaboration between dot, dot, dot is required to dot, dot, dot.

یک همکاری بین نقطه، نقطه، نقطه برای نقطه، نقطه، نقطه مورد نیاز است.

Once again, a collaboration between a group of individuals is required

بار دیگر، همکاری بین گروهی از افراد

to accomplish a specific goal.

برای دستیابی به یک هدف خاص مورد نیاز است.

So using this pattern, I could say a collaboration between Apple and Samsung.

بنابراین با استفاده از این الگو، می توانم همکاری بین اپل و سامسونگ را بگویم. آیا

Is required to develop the new technology, right?

برای توسعه فناوری جدید لازم است، درست است؟

Using the pattern.

با استفاده از الگو.

We can make a very good English sentence.

می توانیم یک جمله انگلیسی خیلی خوب بسازیم.

Well, now I think, you know, what time it is.

خوب، حالا فکر می کنم، می دانید، ساعت چند است.

Yes, it is time for your next quiz.

بله، زمان مسابقه بعدی شما فرا رسیده است.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

All right.

So you've learned a lot.

خیلی خوب.

بنابراین شما چیزهای زیادی یاد گرفته اید.

Let's get started with quiz question.

بیایید با سوال مسابقه شروع کنیم.

Number one, the girl was dot, dot, dot, after she heard the joke.

شماره یک، دختر بعد از شنیدن جوک، نقطه، نقطه، نقطه بود.

Five seconds.

پنج ثانیه

Hi,

سلام

what's the answer?

جواب چیه

Excellent.

Yes.

عالی

آره.

The girl was rolling after she heard the joke.

دختر بعد از شنیدن این جوک در حال غلت زدن بود.

Excellent.

عالی

All right.

خیلی خوب.

Question number two.

سوال شماره دو

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

You're doing a great job.

شما کار بزرگی انجام می دهید.

They were all dot, dot, dot on the routine.

همه آنها نقطه، نقطه، نقطه روی روال بودند.

They had to do for their performance.

آنها باید برای عملکرد خود انجام می دادند.

I'll read it one more time.

یه بار دیگه میخونمش

They were all dot, dot, dot.

همه آنها نقطه، نقطه، نقطه بودند.

On the routine they had to do for their performance, five seconds time.

روی روتینی که باید برای اجرای خود انجام می دادند، در زمان پنج ثانیه.

What's the answer.

جواب چیه

Yes, you got it.

بله متوجه شدید.

They were all focused on the routine they had to do for their performance.

همه آنها بر روی روتینی که باید برای عملکردشان انجام می دادند متمرکز بودند.

All right.

خیلی خوب.

Question number three.

سوال شماره سه.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Here's the question.

سوال اینجاست.

Michael said that he always dot, dot, dot when he was in university time.

مایکل گفت که همیشه وقتی در دانشگاه بود، نقطه، نقطه، نقطه بود.

You ready?

آماده ای؟

The time starts now.

زمان از الان شروع می شود.

Time.

زمان.

What's the answer?

جواب چیست؟

Yes.

آره.

Michael said that he always popped his collar when he was in university.

مایکل گفت که وقتی در دانشگاه بود همیشه یقه اش را بالا می زد.

Excellent.

عالی

Excellent job.

کارت عالی بود.

All right.

خیلی خوب.

Question number four.

سوال شماره چهار.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Samantha was always very dot, dot, dot.

سامانتا همیشه خیلی نقطه بود، نقطه، نقطه.

I think, you know, it, so no one was surprised when she

فکر می‌کنم، می‌دانی، بنابراین هیچ کس وقتی که او

became the class valedictorian.

مداح کلاس شد تعجب نکرد.

What's the answer?

جواب چیست؟

Five seconds, two, one time.

پنج ثانیه، دو، یک بار.

Excellent.

عالی

Samantha was always very studious.

سامانتا همیشه خیلی اهل مطالعه بود.

So no one was surprised when she became the class valedictorian.

بنابراین هیچ کس از زمانی که او مداح کلاس شد تعجب نکرد.

Excellent.

عالی

Last question.

آخرین سوال.

Question number five.

Are you going to get all of them?

سوال شماره پنج.

آیا می خواهید همه آنها را بدست آورید؟

Right.

درست.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

The new airport is a dot, dot, dot between two of the best architects in

فرودگاه جدید یک نقطه، نقطه، نقطه بین دو تن از بهترین معماران

the country, five seconds starts now

کشور است، اکنون زمان شروع پنج ثانیه است

time.

.

Did you get the hit?

ضربه خوردی؟

Excellent collaboration.

همکاری عالی

The new airport is a collaboration between.

فرودگاه جدید یک همکاری بین. دو تا

Two of the best architects in the country.

از بهترین معماران کشور

Excellent job.

کارت عالی بود.

You are amazing,

شما شگفت انگیز هستید، آیا

are you ready?

آماده اید؟

All right.

خیلی خوب.

So I want to talk to you about this channel right here.

بنابراین من می خواهم در مورد این کانال با شما صحبت کنم.

The channel is called Kara and Nate.

این کانال کارا و نیت نام دارد.

Now this couple is adorable.

حالا این زوج دوست داشتنی هستند.

They love each other and they actually travel around the world and

آنها عاشق یکدیگر هستند و در واقع به دور دنیا سفر می کنند و

they record their journeys and they put them on their YouTube channel.

سفرهای خود را ضبط می کنند و آنها را در کانال یوتیوب خود قرار می دهند.

Now their videos are great, but I want to tell you about one video right here.

اکنون ویدیوهای آنها عالی است، اما من می خواهم در مورد یک ویدیو در اینجا به شما بگویم.

36 hours to climb the world's tallest mountain.

36 ساعت برای صعود به بلندترین کوه جهان.

Now I thoroughly enjoyed the video and it's been seen by

اکنون من از ویدیو کاملاً لذت بردم و

hundreds of thousands of people.

صدها هزار نفر آن را دیده اند.

So throughout the video, they give tons of new English words that will help you

بنابراین در طول ویدیو، آنها هزاران لغات جدید انگلیسی را ارائه می دهند که به شما کمک می کند

sound like a native English speaker.

مانند یک انگلیسی زبان مادری به نظر برسید.

So today I want to talk about those words.

بنابراین امروز می خواهم در مورد آن کلمات صحبت کنم.

Now you can watch the video by hitting the link in the description.

اکنون می توانید با زدن لینک در توضیحات ویدیو را تماشا کنید.

It's a great video.

این یک ویدیو عالی است. می

I know you will enjoy it.

دانم که از آن لذت خواهید برد.

So let's get started the first word.

پس بیایید اولین کلمه را شروع کنیم.

Now I'm going to show you also the timestamp.

اکنون می خواهم مهر زمانی را نیز به شما نشان دهم.

So I'll tell you where exactly in the video, they said the word.

بنابراین من به شما می گویم که دقیقاً در کجای ویدیو این کلمه را گفته اند.

Now, this is going to help you actually know how to use it properly because

اکنون، این به شما کمک می کند که بدانید چگونه از آن به درستی استفاده کنید زیرا

you can hear them using it as well.

می توانید استفاده از آن را نیز بشنوید.

So here we go.

پس بزن که بریم.

Now, this is the first word elevation, elevation.

حالا این اولین کلمه elevation، elevation است.

Now real quick.

حالا واقعا سریع

I want you to repeat after me elevation.

می خواهم بعد از ارتفاع من تکرار کنید.

Excellent.

عالی

Look closely elevation.

از نزدیک به ارتفاع نگاه کنید

Great job.

کارت عالی بود.

Now, what does the word elevation actually mean?

حال، معنای واقعی کلمه elevation چیست؟

Well, elevation means the height above a given level, especially sea level.

خب، ارتفاع به معنای ارتفاع بالاتر از یک سطح معین، به ویژه از سطح دریا است.

So again, we're looking at this word elevation.

بنابراین دوباره، ما به این کلمه elevation نگاه می کنیم.

Remember, according to the video, they're hiking the highest mountain, right?

به یاد داشته باشید، طبق ویدیو، آنها در حال پیاده روی در بلندترین کوه هستند، درست است؟

The world's tallest mountain.

بلندترین کوه جهان.

So when we say elevation, what are we actually trying to describe?

بنابراین وقتی می گوییم ارتفاع، در واقع می خواهیم چه چیزی را توصیف کنیم؟ در

Here's the first sentence using this word as they extend towards

اینجا اولین جمله ای است که از این کلمه استفاده می کند، همانطور که آنها به سمت

the East, they increase in elevation again, going higher and higher.

شرق امتداد می یابند، آنها دوباره در ارتفاع افزایش می یابند و بالاتر و بالاتر می روند.

Like the video talks about the tallest mountain.

مانند ویدیو در مورد بلندترین کوه صحبت می کند .

Next, here's another example sentence.

بعد، در اینجا یک جمله مثال دیگر است.

The city lies at an elevation of 610 to 750 feet.

این شهر در ارتفاع 610 تا 750 فوتی قرار دارد.

Again, the height, how high is it?

باز هم ارتفاع، چقدر است؟

The elevation.

ارتفاع.

And here's another example sentence.

و در اینجا یک جمله مثال دیگر است.

The ridge rises to an elevation of 3000 feet.

این خط الراس تا ارتفاع 3000 فوتی بالا می رود.

Whoa, 3000 feet.

اوه، 3000 فوت.

That's a very high elevation.

این یک ارتفاع بسیار بالا است.

Makes sense, right?

منطقی است، درست است؟

All right, so we have the first word again, being elevation.

بسیار خوب، پس ما دوباره حرف اول را می زنیم که ارتفاع است.

Now, remember you see the timestamp at the two second mark, almost

اکنون، به یاد داشته باشید که مهر زمانی را در علامت دو ثانیه می بینید، تقریباً

as soon as the video starts, you will hear them say elevation.

به محض شروع ویدیو، می شنوید که می گویند elevation.

So now you know what elevation actually means.

بنابراین اکنون می دانید که ارتفاع در واقع به چه معناست.

So what about the next word that we want to look at from the video?

پس کلمه بعدی که می خواهیم از ویدیو به آن نگاه کنیم چطور؟

Here's the next one.

اینم بعدی

Slopes slopes.

دامنه های شیب.

Now I want you to repeat after me.

حالا می خواهم بعد از من تکرار کنی.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Slopes.

دامنه ها.

Excellent.

عالی

Watch my mouth now slopes.

مراقب دهانم باش که اکنون شیب دارد.

Great job.

کارت عالی بود.

Last time slopes.

آخرین بار شیب ها.

Great job.

کارت عالی بود.

Now the word slopes, what does it actually mean?

حالا کلمه slopes واقعا به چه معناست؟

Upward or downward slant or inclination or degree of slant.

شیب به سمت بالا یا پایین یا تمایل یا درجه شیب. می

I want you to think about going skiing, right?

خواهم به اسکی رفتن فکر کنی، درست است؟

You're on the, you're on the ski slopes.

شما در پیست اسکی هستید.

They go up and down, right?

آنها بالا و پایین می روند، درست است؟

Ski slopes.

پیست های اسکی.

Now, let me ask you, have you ever went skiing before?

حالا از شما بپرسم آیا تا به حال اسکی رفته اید؟

Are you good?

تو خوبی؟

I remember when I went snowboarding, I love sports.

یادم می آید وقتی اسنوبرد می رفتم، ورزش را دوست داشتم.

Snowboarding is a little bit hard though.

هر چند اسنوبورد کمی سخت است.

I'm not going to lie to you.

من قرار نیست به شما دروغ بگویم. به

I had a great time, but going up the slopes was quite difficult.

من خیلی خوش گذشت، اما بالا رفتن از شیب بسیار سخت بود. هر

I would do it again though.

چند دوباره این کار را انجام خواهم داد.

How about you?

در مورد شما چطور؟

All right.

So we have slopes.

خیلی خوب.

بنابراین ما شیب هایی داریم.

Now I want us to look at the example sentences.

اکنون می خواهم به جملات مثال نگاه کنیم.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

First one.

اولی.

She was surprised to see the grassy slopes end at an up rupt cliff.

او از دیدن سراشیبی های علفزار به صخره ای متلاشی شده شگفت زده شد.

Again, abrupt cliff almost said abrupt.

دوباره، صخره ناگهانی تقریباً ناگهانی گفت.

Here we go again.

دوباره شروع کنیم.

One more time.

یک بار دیگر

She was surprised to see the grassy slopes end at an abrupt cliff.

او از دیدن سراشیبی های چمنی که به صخره ای ناگهانی ختم می شود شگفت زده شد.

Again, slopes again, up and down.

دوباره، دوباره شیب، بالا و پایین.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

The second sentence, the slopes of the Jura.

جمله دوم، دامنه های جورا.

Are covered with vineyards, again, the slopes, again,

پوشیده از تاکستان ها، دوباره، دامنه ها، دوباره،

the Hills right up and down.

تپه ها درست بالا و پایین.

They're covered with vineyards.

آنها با تاکستان پوشیده شده اند.

And last look at this example sentence right here.

و آخرین نگاهی به این جمله مثال درست در اینجا.

The floor of the Valley slopes gently to the East.

کف دره به آرامی به سمت شرق شیب دارد.

Again, the floor of the Valley slopes gently to the East.

باز هم کف دره به آرامی به سمت شرق متمایل می شود.

So remember when you're thinking about slopes, don't forget.

پس به یاد داشته باشید زمانی که به شیب ها فکر می کنید، فراموش نکنید.

Upward or downward slant or inclination or degree of slant.

شیب به سمت بالا یا پایین یا تمایل یا درجه شیب.

Just think about going up and down.

فقط به بالا و پایین رفتن فکر کنید.

All right.

The slope again, skiing and snowboarding you're on the slopes up and down.

خیلی خوب.

شیب دوباره، اسکی و اسنوبورد شما در دامنه بالا و پایین هستید.

All right.

خیلی خوب.

So what about the next one?

پس در مورد بعدی چطور؟

Again, this one is found at 26 seconds into the video.

باز هم، این مورد در 26 ثانیه پس از ویدیو یافت می شود.

So what about the next one?

پس در مورد بعدی چطور؟

The next word that we'll hear is right here.

کلمه بعدی که می شنویم همینجاست.

Trail, trail.

مسیر، مسیر.

Now I want you to repeat after me trail.

حالا می خواهم دنباله من را تکرار کنید.

Excellent.

عالی

Again, trail.

باز هم دنباله.

Great job.

کارت عالی بود.

Last time after me for pronunciation practice.

آخرین بار بعد از من برای تمرین تلفظ.

It's trail.

این دنباله است.

Excellent.

عالی

Now this word trail, let's look at the meaning of this word trail.

حالا این کلمه دنباله، بیایید به معنای این کلمه دنباله نگاه کنیم.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Now the word trail just means a marked or established path or route, especially

اکنون کلمه تریل فقط به معنای مسیر یا مسیر مشخص یا مشخص شده است، به ویژه

through a forest or mountainous region.

از طریق جنگل یا منطقه کوهستانی.

Again, when I was in South Korea, I loved hiking.

باز هم وقتی در کره جنوبی بودم ، پیاده روی را دوست داشتم.

And many times when we'd be on hikes, we would see a really good trail.

و بسیاری از مواقع که ما در حال پیاده روی بودیم، یک مسیر واقعا خوب را می دیدیم.

Now, one trail that I was on actually ended up leading us to

حالا، یکی از مسیرهایی که من در آن بودم، در واقع ما را به

an area that had a lot of wasps.

منطقه ای رساند که زنبورهای زیادی داشت.

And I told you all a story before of when I got stung by the wasps

و قبلاً برای همه شما داستانی تعریف کردم که

while we were on the trail.

وقتی در مسیر بودیم توسط زنبورها نیش خوردم.

Now I made it through, it did hurt, but that was on a trail through one

حالا من از آن عبور کردم، درد داشت، اما این مسیر در مسیری از میان یکی

of the mountains we were hiking.

از کوه‌هایی بود که در حال پیاده‌روی بودیم.

Makes sense.

منطقی است.

Right?

درست؟

All right.

خیلی خوب.

So let's see again, trail a marked or established path.

پس بیایید دوباره ببینیم، مسیر مشخص شده یا تعیین شده را دنبال کنیم.

Now, what about a sentence describing a trail?

حالا در مورد جمله ای که یک دنباله را توصیف می کند چطور؟

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

The first sentence, they hadn't traveled far down the trail before she got

اولین جمله، آنها قبل از اینکه او

a peripheral view of the building.

یک نمای پیرامونی از ساختمان پیدا کند، مسیر را خیلی پایین نرفته بودند.

Now I want to focus on this really quickly after me, peripheral.

حالا می‌خواهم خیلی سریع بعد از من روی این موضوع تمرکز کنم، محیطی.

Good, a little closer peripheral.

خوب، کمی نزدیک تر از جانبی.

Excellent.

عالی

Now this word peripherals in the sentence, but again, they were

حالا این کلمه در جمله جنبه جانبی دارد ، اما دوباره، آنها در

traveling far down the trail.

مسیر بسیار پایینی حرکت می کردند.

And next, what about this sentence right here at the top of the trail,

و بعد، در مورد این جمله درست اینجا در بالای مسیر،

she paused to catch her breath again.

او مکث کرد تا دوباره نفس بکشد.

She's on the trail and she gets to the top and she's, I need to catch my breath.

او در مسیر است و به اوج می رسد و او، من باید نفسی تازه کنم.

At the top of the trail.

در بالای مسیر.

Now, what about this sentence right here for a half an hour?

حالا این جمله همین جا برای نیم ساعت چطور؟

Jen tried to find his trail.

جن سعی کرد دنبالش را پیدا کند.

Makes sense, right?

منطقی است، درست است؟

Again, a trail, again, this path that you are going on.

باز هم یک مسیر، باز هم این مسیری که می روید.

Now, I wonder if you like to hike, do you like walking through

حالا می‌پرسم اگر دوست دارید پیاده‌روی کنید، آیا دوست دارید در

the parks and through the woods?

پارک‌ها و جنگل‌ها قدم بزنید؟

Maybe you also like trails.

شاید شما هم مسیرها را دوست داشته باشید.

All right.

So in the video, you will hear them say trail again at the 27 second mark.

خیلی خوب.

بنابراین در این ویدیو، آنها را می‌شنوید که دوباره در نقطه 27 ثانیه می‌گویند دنباله.

Now this next word is also very important and you'll hear it again.

حالا این کلمه بعدی نیز بسیار مهم است و دوباره آن را خواهید شنید.

When you check out the video again, you can watch the video.

وقتی دوباره ویدیو را بررسی کردید ، می توانید ویدیو را تماشا کنید.

The link is in my description.

لینک در توضیحات من است.

Very interesting video, but about the 20, the 58 second Mark, actually,

ویدیوی بسیار جالبی است، اما در مورد مارک 20، 58 ثانیه، در واقع،

you'll hear them say chafe chafe.

آنها را می شنوید که می گویند chafe chafe. می

I want you to repeat after me.

خواهم بعد از من تکرار کنی

Chafe.

چفیه.

Excellent.

عالی

Very good.

خیلی خوب.

Again, after me.

بازم بعد از من

Chafe.

چفیه.

Excellent.

Last time chafe.

عالی

آخرین بار چفیه.

Great job.

کارت عالی بود.

Now the word chafe, what does it mean?

حالا کلمه چفیه یعنی چی؟

Chafe just means to make or become sore or worn by rubbing.

چاف فقط به معنای ایجاد یا زخم شدن یا فرسودگی با مالش است.

Think about it.

در مورد آن فکر کنید.

Ah, you need some lotion, but you've been wearing your shoes and your socks for a

آه، شما به مقداری لوسیون نیاز دارید، اما مدت زیادی است که کفش و جوراب خود را می پوشید

long time and you don't have any lotion.

و لوسیون ندارید.

So your skin starts to chafe, get a little dry, a little rough.

بنابراین پوست شما شروع به چروک شدن می کند، کمی خشک و کمی زبر می شود.

So let's check out an example sentence.

پس بیایید یک جمله مثال را بررسی کنیم.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Here's the first example sentence.

در اینجا اولین جمله مثال است.

A wool dress can actually chafe delicate skin again, a wool

یک لباس پشمی در واقع می تواند دوباره پوست لطیف را از بین ببرد، یک

dress, a little bit rough, right?

لباس پشمی، کمی خشن، درست است؟

For example, take a look at my hand.

مثلاً به دست من نگاهی بیندازید.

You see, it's nice and moisturized.

ببینید، خوب و مرطوب است.

Yes.

آره.

Right.

So my skin will not easily chafe because it's moisturized.

درست.

بنابراین پوست من به راحتی پژمرده نمی شود زیرا مرطوب است.

But if I didn't have any lotion on and I wore a wool dress, ooh, it

اما اگر لوسیون نداشتم و لباس پشمی می پوشیدم، اوه،

may be a little bit uncomfortable.

ممکن است کمی ناراحت کننده باشد.

It might chafe my skin.

ممکنه پوستم رو خراب کنه

Makes sense, right?

منطقی است، درست است؟

So what about this example sentence right here?

پس در مورد این جمله مثال در اینجا چطور؟

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Tight garments or tight undergarments like panties, bras or underwear

لباس‌های تنگ یا لباس‌های زیر تنگ مانند شورت، سوتین یا لباس‌های زیر

may make you chafe or leave scars.

ممکن است شما را گیج کنند یا جای زخم بر جای بگذارند.

They may be.

ممکنه باشند.

Very uncomfortable, right?

خیلی ناراحت کننده است، درست است؟

What about this example sentence, the foaming waves

در مورد این جمله مثال، امواج کف آلود

chafe against the rocky shore.

به ساحل سنگی می‌چرخند.

Now this is a little bit of a different meaning, but I wanted you to see a

حالا این کمی معنای متفاوتی دارد ، اما می‌خواستم

sentence that still included the word.

جمله‌ای را ببینید که هنوز هم این کلمه را شامل می‌شود.

So again, we have chafe to make, or become sore or worn by rubbing again.

بنابراین، دوباره باید چفیه درست کنیم، یا با مالش دوباره زخم می‌شویم یا فرسوده می‌شویم.

In English, we say chafe.

در انگلیسی می گوییم chafe.

Now, again, as you're watching the video, after you watch this lesson,

حالا، دوباره، همانطور که در حال تماشای ویدیو هستید، بعد از تماشای این درس،

when you go to watch their video, I want you to enjoy it, but listen

وقتی برای تماشای ویدیوی آنها می روید، می خواهم از آن لذت ببرید، اما

for the words that we're going over.

به کلماتی که می گوییم گوش دهید.

All right, so let's go to the next one.

باشه پس بریم سراغ بعدی.

Here we go.

All right.

در اینجا ما می رویم.

خیلی خوب.

The next one that you'll hear is number five.

مورد بعدی که می شنوید شماره پنج است.

Snuggle, snuggle.

بغل کردن، بغل کردن.

Now this is going to be heard at one minute and 53 seconds.

اکنون این در یک دقیقه و 53 ثانیه شنیده می شود.

So really quickly, I want you to repeat after me snuggle.

خیلی سریع، می‌خواهم بعد از اینکه من در آغوش گرفتم، این کار را تکرار کنی.

Excellent.

Again, watch my mouth now.

عالی

باز هم اکنون مراقب دهان من باش.

Snuggle great job.

کار عالی را در آغوش بگیرید.

Last time after me snuggle.

آخرین بار بعد از من در آغوش گرفتن.

Excellent.

عالی

Very good.

خیلی خوب.

Now we're probably, you're probably wondering what does snuggle mean?

اکنون احتمالاً، شما احتمالاً از خود می پرسید که در آغوش گرفتن یعنی چه؟

Well, snuggle just means to settle or move into a warm, comfortable position.

خوب، snuggle فقط به معنای مستقر شدن یا رفتن به یک موقعیت گرم و راحت است.

Again, to snuggle, to get into a warm, comfortable position.

دوباره، برای در آغوش گرفتن، برای قرار گرفتن در یک موقعیت گرم و راحت.

Think about it.

در مورد آن فکر کنید.

You've been working all day.

شما تمام روز کار کرده اید.

And at the end of the day, you know how tired you are, right?

و در پایان روز، می دانید چقدر خسته هستید، درست است؟

So what do you do?

پس چیکار میکنی؟

You sit down on the couch, you get your blanket, you wrap yourself in it.

روی مبل می نشینی، پتو را می گیری ، خودت را در آن می پیچی.

And you snuggle, you got it, right?

و تو خفه میشی، فهمیدی، درسته؟

You snuggle down into your position.

شما در موقعیت خود خم می شوید.

Again, it means to get comfortable, to be very comfortable in a certain position.

باز هم به معنای راحت شدن، خیلی راحت بودن در یک موقعیت خاص است.

We say again, snuggle.

باز هم می گوییم خفه شو.

So what about an example sentence?

پس در مورد یک جمله مثال چطور؟

Here's the first example sentence.

در اینجا اولین جمله مثال است.

I'd love to snuggle up in bed.

من دوست دارم در رختخواب بخوابم.

Now, this is something I'm sure you did as a child when you

حالا، این کاری است که مطمئنم شما در کودکی زمانی که

were with your parents, right?

با والدینتان بودید، انجام می دادید، درست است؟

I remember snuggling up in my parents bed in the morning.

یادم می آید که صبح در رختخواب والدینم دراز کشیده بودم .

I'd run in there again, get comfortable with my parents and

من دوباره آنجا می دویدم، با پدر و مادرم راحت می شدم و

maybe you did the same thing as well.

شاید شما هم همین کار را کردید.

So again, snuggle up in bed.

پس دوباره در رختخواب بخوابید.

What about this one?

در مورد این یکی چی؟

Number two, second sentence, he says it should be all right.

شماره دو، جمله دوم، او می گوید همه چیز خوب است.

Once they snuggled down into their sleeping bags.

یک بار در کیسه خواب خود فرو رفتند.

Now I watched a video recently on YouTube, not the one that I'm talking

من اخیراً ویدیویی را در یوتیوب تماشا کردم ، نه آن چیزی که

about in this video, but another video of a young man who went out in the

در این ویدیو در مورد آن صحبت می کنم، بلکه ویدیوی دیگری از یک مرد جوان که در زمستان سرد بیرون رفته بود

cold winter, it was actually a blizzard and he actually slept in his truck,

، در واقع یک کولاک بود و او در واقع در کامیون خود خوابید.

but he had a really good sleeping bag.

اما او یک کیسه خواب واقعا خوب داشت.

And he snuggled into his sleeping bag and he actually was warm all night.

و او در کیسه خواب خود فرو رفت و در واقع تمام شب گرم بود.

So sleeping bags are really good.

بنابراین کیسه خواب ها واقعا خوب هستند.

You can snuggle into your sleeping bag.

می توانید در کیسه خواب خود بخوابید.

Makes sense.

Right?

منطقی است.

درست؟

All right.

So we see snuggle down into their sleeping bag.

خیلی خوب.

بنابراین ما می بینیم که در کیسه خواب خود فرو می روند.

Now, what about this one right here?

حالا، در مورد این یکی در اینجا چیست؟

She moved to snuggle closer to the woman whom she had known and loved

او برای نزدیک شدن به زنی که

throughout the years like her aunt.

در طول سال ها مانند عمه اش او را می شناخت و دوستش داشت، حرکت کرد.

She said, man, I've loved her all my life.

او گفت، مرد، من او را در تمام عمرم دوست داشتم.

She's like a second mother to me.

او برای من مثل یک مادر دوم است.

I want to snuggle up next to her because I love her like my own mother.

من می خواهم در کنار او بخوابم زیرا او را مانند مادرم دوست دارم.

Maybe you have some aunts or individuals that are like your mom

شاید شما عمه یا افرادی دارید که شبیه مادرتان هستند

and you want to snuggle up close to them because you love them.

و می خواهید به آنها نزدیک شوید زیرا آنها را دوست دارید.

Like you love your own mother.

مثل اینکه مادر خودت را دوست داری

All right.

Okay.

خیلی خوب.

باشه.

So again, we're looking at the word snuggle.

بنابراین، ما دوباره به کلمه snuggle نگاه می کنیم.

So again, when you watch the video, pay attention at the one minute and 53 second

پس دوباره وقتی ویدیو را تماشا می‌کنید، به علامت یک دقیقه و 53 ثانیه توجه کنید

Mark, and you'll hear the word snuggle.

و کلمه snuggle را خواهید شنید.

Now, as you continue watching the video, the next word you'll

اکنون، همانطور که به تماشای ویدیو ادامه می دهید، کلمه بعدی که می

hear is this one right here.

شنوید این کلمه است.

Exceptional exceptional.

استثنایی استثنایی

Now I want you to repeat after me exceptional.

حالا می خواهم بعد از من استثنایی را تکرار کنید.

Ooh, very good.

اوه خیلی خوبه

Now watch closely.

حالا از نزدیک تماشا کنید

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Exceptional.

استثنایی.

Very good.

خیلی خوب.

Last time after me.

آخرین بار بعد از من

Exceptional.

استثنایی.

Oh, that was very good.

اوه خیلی خوب بود

So we have this word exceptional.

بنابراین ما این کلمه استثنایی را داریم.

Now, what does exceptional mean?

حالا استثنایی یعنی چی؟

Exceptional just means unusual or not typical.

استثنایی فقط به معنای غیر معمول یا غیر معمول است.

Look at this video we're watching.

به این ویدیو که در حال تماشای آن هستیم نگاه کنید.

It's amazing.

این شگفت انگیز است.

It's unusual or not.

غیر معمول است یا نه.

Typical, wow, that's exceptional.

معمولی، وای، این استثنایی است.

Think about when you're taking a test, right?

به این فکر کنید که چه زمانی امتحان می دهید، درست است؟

And you want to do well and you get the test back and you received 100%.

و شما می خواهید خوب انجام دهید و تست را پس می گیرید و 100% دریافت کرده اید.

And a, every question is right.

و الف، هر سوالی درست است.

You take that test to your parents.

شما آن تست را برای پدر و مادرتان انجام دهید.

Oh my goodness.

اوه خدای من.

This is exceptional.

این استثنایی است.

You always do well, but this right here.

شما همیشه خوب کار می کنید، اما این درست اینجاست.

It's unusual.

غیر معمول است.

You got everything right.

همه چیز را درست فهمیدی

This is exceptional.

این استثنایی است.

Makes sense.

منطقی است.

Right?

درست؟

All right.

So we use this word exceptional when we want to express something

خیلی خوب.

بنابراین وقتی می‌خواهیم چیزی

that's unusual, but amazing.

غیرعادی، اما شگفت‌انگیز را بیان کنیم، از این کلمه استثنایی استفاده می‌کنیم.

So what about this example sentence right here, using the word exceptional,

پس در مورد این جمله مثالی در اینجا، با استفاده از کلمه استثنایی،

even an exceptional sales person.

حتی یک فروشنده استثنایی، چه می شود.

Has an imperfect memory.

حافظه ناقصی دارد.

They may forget things from time to time.

ممکن است هر از گاهی چیزهایی را فراموش کنند.

Right?

درست؟

And what about this example?

و در مورد این مثال چطور؟

Sentence, Chris is a man of exceptional talent.

جمله، کریس مردی با استعداد استثنایی است.

Now I'll tell you a real quick story.

حالا من یک داستان سریع واقعی را برای شما تعریف می کنم.

It's not story time just yet, but stay till the end.

هنوز زمان داستان نرسیده است ، اما تا انتها بمانید.

So real quick, when I was growing up, I used to take piano and I

خیلی سریع، وقتی بزرگ شدم، پیانو می گرفتم و ای

wish now that I had continued.

کاش الان ادامه می دادم.

But I took piano lessons and I wanted to stop because I wanted

اما من کلاس پیانو خواندم و می خواستم این کار را متوقف کنم زیرا می خواستم

to go outside with my friends.

با دوستانم بیرون بروم.

And I told my mom, Hey.

و به مامانم گفتم، هی.

Listen, I am able to draw and paint really well.

گوش کن، من می توانم خیلی خوب طراحی و نقاشی کنم. به

I told my dad, daddy, I'm a good artist.

بابام گفتم بابا من هنرمند خوبی هستم.

I actually am exceptional.

من در واقع استثنایی هستم

So I don't have to do the piano lessons anymore.

بنابراین دیگر مجبور نیستم درس های پیانو را انجام دهم.

Let me focus on my art.

بگذارید روی هنرم تمرکز کنم.

And they said, okay, Tiff, you're right.

و آنها گفتند، باشه، تیف، حق با شماست.

You are an exceptional artist.

شما یک هنرمند استثنایی هستید.

You can stop taking piano lessons.

می توانید درس پیانو را کنار بگذارید.

I regret it now, but I was happy then, but you see, right.

الان پشیمونم ولی اون موقع خوشحال بودم ولی میبینی درسته.

I could draw, I had an unusual talent.

می توانستم نقاشی بکشم، استعداد غیرعادی داشتم.

I could draw better than my friends.

بهتر از دوستانم می توانستم نقاشی بکشم.

I had an exceptional talent makes sense.

من استعداد استثنایی داشتم منطقی است.

Right?

درست؟

All right.

So we use exceptional.

خیلی خوب.

بنابراین از استثنایی استفاده می کنیم.

Now, again, looking at this sentence, Chris is a man of exceptional talent.

حالا دوباره با نگاهی به این جمله، کریس مردی با استعداد استثنایی است.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Last sentence for this word, the rules can only be waived in

جمله آخر برای این کلمه، قوانین فقط در شرایط استثنایی قابل چشم پوشی هستند،

exceptional circumstances, again, circumstances that are not usual,

باز هم شرایطی که معمول نیستند،

something out of the ordinary.

چیزی غیرعادی.

Exceptional circumstances.

شرایط استثنایی

So that's what the sentence is explaining.

پس این چیزی است که جمله توضیح می دهد.

So again, we have the word exceptional, unusual, and not typical.

بنابراین، ما دوباره کلمه استثنایی، غیر معمول و غیر معمول را داریم.

This is at the two minute and 24 second mark.

این در نقطه دو دقیقه و 24 ثانیه است.

So again, when you watch the video, listen closely for this word.

پس دوباره، وقتی ویدیو را تماشا می کنید، به این کلمه با دقت گوش دهید.

Now, what about this next one?

حالا در مورد این بعدی چطور؟

This next one may be a little tricky to pronounce.

ممکن است تلفظ بعدی کمی دشوار باشد.

Anti climactic, anti climactic after me, anti climactic.

ضد اقلیم، ضد اقلیم بعد از من، ضد اقلیم.

Good.

خوب

Very good.

Again, after me, anti climactic excellent.

خیلی خوب.

بازم بعد از من ضد اقلیم عالی.

Last time after me, anti climactic.

آخرین بار بعد از من، ضد اقلیم.

Yes.

آره.

Excellent job.

کارت عالی بود.

Now, what does this word anticlimactic actually mean?

حال، این کلمه antiklimactic در واقع به چه معناست؟

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Causing disappointment at the end of an exciting or impressive series of events.

ایجاد ناامیدی در پایان یک سری رویدادهای هیجان انگیز یا تأثیرگذار.

Again, you're, you're looking forward to something happen and

باز هم، شما، شما مشتاقانه منتظر اتفاقی هستید و

you're, you're anticipating it, but all of a sudden at the end.

شما آن را پیش بینی می کنید، اما ناگهان در پایان.

Nothing happens, you're excited, but then the ending is not what you expected.

هیچ اتفاقی نمی افتد، شما هیجان زده هستید، اما پایان آن چیزی که انتظار داشتید نیست.

In that situation, you would say anticlimactic.

در آن شرایط، شما می گویید ضد اقلیم.

So again, let's check out this definition.

پس دوباره، بیایید این تعریف را بررسی کنیم.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Causing disappointment at the end of an exciting or impressive series of events.

ایجاد ناامیدی در پایان یک سری رویدادهای هیجان انگیز یا تأثیرگذار.

So what about an example sentence?

پس در مورد یک جمله مثال چطور؟

Here we go.

Let's check out this first example sentence.

در اینجا ما می رویم.

بیایید این اولین جمله مثال را بررسی کنیم.

The conclusion of the movie was anticlimactic.

پایان فیلم ضد اقلیم بود.

Ah, it was okay, but honestly, the end of the movie was not that good.

خوب بود ولی راستش آخر فیلم خیلی خوب نبود.

It was anticlimactic.

ضد آب و هوا بود.

Makes sense.

منطقی است.

Right?

Anticlimactic.

درست؟

ضد اقلیم.

So here we go.

The next one.

پس بزن که بریم.

بعدی.

I really think that would be the most anticlimactic thing.

من واقعاً فکر می کنم که این ضد اقلیم ترین چیز خواهد بود.

Honestly.

صادقانه.

Anti climactic thing, meaning it's, it's just not going to be that exciting.

چیز ضد اوج، به این معنی که آنقدرها هم هیجان انگیز نخواهد بود.

It won't be exceptional.

استثنایی نخواهد بود

You got it, right?

فهمیدی، درسته؟

All right, here's the next one right here.

بسیار خوب، این مورد بعدی همین جاست.

The performance itself was a touch anti climactic.

اجرا به خودی خود یک ضد اقلیم لمسی بود.

I don't want to say it was bad, but honestly, it wasn't that good.

نمی خواهم بگویم بد بود، اما راستش آنقدرها هم خوب نبود.

It was anti climactic.

ضد اقلیم بود

Makes sense.

منطقی است.

Right?

درست؟

All right.

So we have this word again, anticlimactic.

خیلی خوب.

بنابراین ما دوباره این کلمه را داریم، ضد اقلیم.

So when you watch the video, pay attention at the two minute and 45 second mark,

بنابراین وقتی ویدیو را تماشا می‌کنید، در علامت دو دقیقه و 45 ثانیه دقت کنید،

you'll hear them say anticlimactic.

می‌شنوید که می‌گویند anticlimactic.

Now, what about this next one?

حالا در مورد این بعدی چطور؟

Again, when you're watching the video, you will hear them say this lapse lapse.

باز هم، وقتی در حال تماشای ویدیو هستید، می‌شنوید که آنها این خطا را می‌گویند.

All right.

خیلی خوب.

After me lapse.

بعد از من لغزش

Excellent.

Again, watch my mouth closely.

عالی

باز هم مراقب دهانم باش

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Lapse.

سپری شدن.

Good job.

Last time after me lapse.

آفرین.

آخرین بار بعد از من لپش.

Excellent.

عالی

Now, what does the word lapse actually mean?

حال، کلمه لپس در واقع به چه معناست؟

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Laps refers to one full circuit in a race going around one full circuit.

دور به یک مدار کامل در یک مسابقه اطلاق می شود که دور یک مدار کامل می چرخد.

It's so funny.

خیلی خنده دار است.

I remember a story.

یاد یه داستان افتادم

So my family and I, we went on vacation again, speaking about the

بنابراین من و خانواده ام، دوباره به تعطیلات رفتیم، در مورد

word laps and on this vacation, there was actually a go kart there.

کلمه laps صحبت کردیم و در این تعطیلات، در واقع یک کارت رفتن در آنجا بود.

We could go to a go kart place.

می توانستیم به یک مکان کارتینگ برویم.

So we all got on these go karts again, go karts like in the video,

بنابراین همه ما دوباره سوار این کارت‌ها شدیم ، مانند ویدیو،

these miniature or small cars, and they were going really fast.

این ماشین‌های مینیاتوری یا کوچک، و آنها واقعاً سریع پیش می‌رفتند.

Now I'm not going to lie to you.

حالا من به شما دروغ نمی گویم.

I can drive really well.

من می توانم واقعاً خوب رانندگی کنم.

So I got in the race car and I said, I'm going to beat all of you.

بنابراین من سوار ماشین مسابقه شدم و گفتم، من همه شما را شکست خواهم داد.

And the truth is I did.

و حقیقت این است که من انجام دادم.

I won, but again, we had to go several laps around the track.

من برنده شدم، اما باز هم مجبور شدیم چندین دور پیست را دور بزنیم.

You got it.

Right?

فهمیدی.

درست؟

So at the go chart, the go chart, the go cart, when the go kart place,

بنابراین در چارت برو، نمودار برو، گاری برو ، زمانی که محل کارت برو،

we were able to go around the track.

ما توانستیم مسیر را دور بزنیم.

All right, we did laps around the track.

بسیار خوب، دور پیست دور زدیم.

So let's check out some example sentences.

پس بیایید چند جمله مثال را بررسی کنیم.

Again, we have laps.

باز هم دور داریم.

And let's see the first sentence.

و بیایید جمله اول را ببینیم.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Every morning, she swims 50 laps in the pool.

او هر روز صبح 50 دور در استخر شنا می کند.

She swims 50 laps again.

او دوباره 50 دور شنا می کند.

What does laps mean?

لپ به چه معناست؟

Here we go.

Once again, one full circuit in a race, but it's not always a race

در اینجا ما می رویم.

یک بار دیگر، یک دور کامل در یک مسابقه، اما همیشه یک مسابقه نیست،

because you can actually be in the pool swimming, just going back and forth.

زیرا شما در واقع می توانید در استخر شنا کنید، فقط به جلو و عقب بروید.

This is considered laps, right?

این دور در نظر گرفته می شود، درست است؟

These are laps.

این ها دور هستند.

All right, so here we go.

بسیار خوب، پس ما به اینجا می رویم.

Another one, the race ended with eight laps, again, eight laps around the track.

یکی دیگر، مسابقه با هشت دور، دوباره، هشت دور دور پیست به پایان رسید.

And finally, he dropped out of the race after two laps.

و در نهایت پس از دو دور از مسابقه کنار رفت. به

It seems like that may have been a difficult race for him, right?

نظر می رسد که ممکن است مسابقه سختی برای او باشد، درست است؟

So again, He dropped out of the race after two laps.

بنابراین دوباره او پس از دو دور از مسابقه کنار رفت.

So once again, a lap being one full circuit in a race.

بنابراین بار دیگر، یک دور یک دور کامل در یک مسابقه است.

So when you watch the video, listen closely at the three minute and 16

بنابراین وقتی ویدیو را تماشا می‌کنید، در نقطه سه دقیقه و 16

second mark, you'll hear them say laps.

ثانیه با دقت گوش می‌دهید، می‌شنوید که آنها می‌گویند دور.

Now, what about this next one?

حالا در مورد این بعدی چطور؟

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

The next one is steep, steep.

بعدی شیب دار، شیب دار است.

Here we go again after me steep.

اینجا ما دوباره دنبال من شیب دار می رویم.

Excellent.

Now watch closely.

عالی

حالا از نزدیک تماشا کنید

Here we go again.

دوباره شروع کنیم.

Steep.

شیب تند.

Great job.

کارت عالی بود.

Last time after me.

آخرین بار بعد از من

Steep.

شیب تند.

Excellent.

عالی

Now steep.

حالا شیب دار

What does steep mean?

شیب به چه معناست؟

So steep actually means rising or falling very sharply.

بنابراین شیب در واقع به معنای بالا آمدن یا سقوط بسیار شدید است.

A steep slope or hillside.

یک شیب تند یا دامنه تپه.

So again, rising or falling very sharply abruptly.

بنابراین دوباره، افزایش یا سقوط بسیار ناگهانی.

Right.

درست.

We say again, steep, Whoa, this is really steep.

ما دوباره می گوییم، شیب، اوه، این واقعا شیب است.

So instead of being like this, it's like this and you have to go up.

پس به جای این که اینجوری باشی اینجوری میشه و باید بری بالا.

Remember when I was in South Korea, again, another hiking

به یاد بیاورید زمانی که در کره جنوبی بودم ، دوباره یک سفر پیاده روی دیگر داشتم

trip and I was enjoying the hike.

و از پیاده روی لذت می بردم.

But it was extremely steep, so we couldn't go fast.

اما به شدت شیب دار بود، بنابراین نمی توانستیم سریع برویم.

I had to go very slow because the hill was like this and there were tons

مجبور شدم خیلی آهسته بروم زیرا تپه اینگونه بود و هزاران

of people trying to get up the hill.

نفر تلاش می کردند تا از تپه بالا بروند.

It was very steep.

خیلی شیب داشت.

Now let's check out some example sentences.

حالا بیایید چند جمله مثال را بررسی کنیم.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

The first example sentence is right here.

اولین جمله مثال درست اینجاست.

She screamed as she tumbled down a steep hill, she fell very fast.

او در حالی که از تپه ای شیب دار پایین افتاد، فریاد زد، خیلی سریع افتاد.

It was very steep.

خیلی شیب داشت.

So again, she screamed, ah, she tumbled down a steep hill.

بنابراین دوباره، او فریاد زد، آه، او به پایین یک تپه شیب دار سقوط کرد.

I'm sure she was okay.

مطمئنم حالش خوب بود

Here we go.

Next example, sentence, the submarine slopes are steep.

در اینجا ما می رویم.

مثال بعدی، جمله، شیب های زیردریایی تند هستند.

They're very steep.

خیلی شیب دارن

High.

بالا

They're very, the angle.

آنها بسیار، زاویه هستند.

Right.

درست.

And finally.

و در نهایت.

The town stands on a steep Hill.

این شهر روی تپه ای شیب دار قرار دارد.

Again, you're on this Hill.

باز هم، شما روی این تپه هستید.

It's very steep and the town is right at the top.

بسیار شیب دار است و شهر درست در بالای آن قرار دارد.

So again, in English, we say steep.

بنابراین، دوباره در انگلیسی، ما می گوییم steep.

Excellent.

Last time, steep.

عالی

آخرین بار، شیب دار.

Very good.

خیلی خوب.

So again, when you're watching the video, pay attention to the time.

پس باز هم وقتی در حال تماشای ویدیو هستید ، به زمان توجه کنید.

You want to make sure you actually know when this word is being said right here.

شما می خواهید مطمئن شوید که واقعاً می دانید چه زمانی این کلمه دقیقاً در اینجا گفته می شود.

Three minutes and 36 seconds.

سه دقیقه و 36 ثانیه

You will hear them say steep.

خواهید شنید که می گویند شیب دار.

All right.

Now what about the next word?

خیلی خوب.

حالا کلمه بعدی چطور؟

This next word right here, gondola, gondola.

این کلمه بعدی همینجاست، گوندولا، گوندولا.

Now this is something I want you to repeat after me.

حالا این چیزی است که می خواهم بعد از من تکرار کنید.

Gondola.

گوندولا.

Excellent.

عالی

Again, after me, gondola, very good.

بازم بعد از من تله کابین خیلی خوبه.

After me last time, gondola.

بعد از من آخرین بار، گوندولا.

Excellent.

عالی

Very good.

خیلی خوب.

Now, what does a gondola, what does that word mean?

حالا تله کابین یعنی چی، اون کلمه یعنی چی؟

A gondola is a container in which passengers travel, especially hung from

گوندولا ظرفی است که مسافران در آن سفر می‌کنند، مخصوصاً از

a thick wire, which moves up a mountain.

سیم ضخیمی آویزان می‌شوند که از کوه بالا می‌رود.

All right.

خیلی خوب.

So think about when you go skiing.

پس به این فکر کنید که چه زمانی به اسکی می روید.

Remember earlier, I mentioned I went snowboarding, so snowboarding or skiing.

به یاد داشته باشید که قبلاً اشاره کردم که من اسنوبرد سواری کردم، بنابراین اسنوبورد یا اسکی.

Now, when you're trying to go snowboarding or skiing, you have to travel inside

حالا، وقتی می‌خواهید اسنوبرد یا اسکی کنید، باید به داخل

of the, you got it exactly the gondola.

آن سفر کنید، دقیقاً آن را از گوندولا دریافت کرده‌اید.

Look at the gondola in the background.

به گوندولا در پس زمینه نگاه کنید. می

You see it rising up on that thick wire.

بینید که روی آن سیم ضخیم بالا می رود.

People are inside of it.

مردم درون آن هستند.

We call that a gondola.

ما به آن گوندولا می گوییم.

And again, in the video, you're going to hear Cara and Nate discuss

و دوباره، در این ویدئو، صحبت کارا و نیت در مورد

the gondola because they actually have to travel in a gondola.

تله کابین را می شنوید، زیرا آنها در واقع باید با یک گوندولا سفر کنند.

Again, you're going to really enjoy the video.

باز هم، شما واقعاً از ویدیو لذت خواهید برد.

So let's check out the first example sentence.

بنابراین بیایید اولین جمله مثال را بررسی کنیم.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Investigators have not been able to determine how the

بازرسان نتوانسته اند چگونگی

girl got out of the gondola.

خروج دختر از گوندولا را مشخص کنند.

Now, can you imagine how scary that would be?

حالا می توانید تصور کنید که چقدر ترسناک است؟

A mother seeing her child get out of the gondola.

مادری که فرزندش را می بیند که از گوندولا بیرون می آید.

What happened?

چی شد؟

How did it happen?

چگونه اتفاق افتاد؟

And is my child?

و آیا فرزند من است؟

Okay.

باشه.

Again, gondola.

باز هم تله کابین.

So again, the girl got out of the gondola and the woman and the investigators

بنابراین، دوباره دختر از گوندولا خارج شد و زن و بازپرس در

are trying to figure out how.

تلاش هستند تا چگونگی آن را کشف کنند.

All right, here's the next sentence, visit the history museum, or take a

بسیار خوب، این جمله بعدی است، از موزه تاریخ دیدن کنید یا سوار

ride on the sulfur mountain gondola.

تله کابین کوه گوگرد شوید.

All right.

خیلی خوب.

So you can go to the museum or you can go inside the gondola ride, the gondola.

بنابراین می توانید به موزه بروید یا می توانید به داخل تله کابین، تله کابین بروید.

All right.

خیلی خوب.

And finally, what could be more romantic than a gondola ride in Italy?

و در نهایت، چه چیزی می تواند عاشقانه تر از یک تله کابین در ایتالیا باشد؟ آیا

Can you imagine seeing all the beautiful views?

می توانید تصور کنید همه مناظر زیبا را ببینید؟

I actually have a friend that lives in Italy right now and

من در واقع یک دوست دارم که در حال حاضر در ایتالیا زندگی می کند و

Whoa, man, Italy looks beautiful.

اوه، مرد، ایتالیا زیبا به نظر می رسد.

So again, Think about it, a gondola again, I'll show you

بنابراین دوباره، در مورد آن فکر کنید، دوباره یک گوندولا، من ویدیو را به شما نشان می دهم

the video, check out the video.

، ویدیو را ببینید.

And you'll see again, a container in which passengers travel, especially hung from

و دوباره ظرفی را خواهید دید که مسافران در آن سفر می‌کنند، مخصوصاً از

a thick wire, which moves up a mountain.

یک سیم ضخیم آویزان شده‌اند که از یک کوه بالا می‌رود.

This is what we call a gondola.

این همان چیزی است که ما به آن تله کابین می گوییم.

And you can use this word just like it's used in the video.

و شما می توانید از این کلمه درست مانند آنچه در ویدیو استفاده می شود استفاده کنید.

So here we go.

پس بزن که بریم.

Now, the next word is chunk.

حالا، کلمه بعدی تکه است.

Chunk.

تکه.

Now I want you to repeat after me chunk.

حالا می‌خواهم بعد از من تکرار کنید.

Excellent.

Now watch closely chunk.

عالی

حالا تکه را از نزدیک تماشا کنید.

Very good.

Again, chunk, excellent job.

خیلی خوب.

باز هم، تکه، کار عالی.

Now, what does the word chunk actually mean?

حال، کلمه chunk در واقع به چه معناست؟

They used it in the video.

آنها از آن در ویدیو استفاده کردند.

Chunk actually means a thick, solid piece of something again, a

Chunk در واقع به معنای یک قطعه ضخیم و جامد از چیزی دوباره، یک

thick, solid piece of something.

قطعه ضخیم و جامد از چیزی است.

Now I'll tell you something.

حالا یه چیزی بهت میگم

I love fruit.

من عاشق میوه هستم.

One of my favorite fruits is coconuts.

یکی از میوه های مورد علاقه من نارگیل است.

I love a coconut.

من عاشق نارگیل هستم.

I love the white chunks inside of the coconut.

من عاشق تکه های سفید داخل نارگیل هستم.

You heard I used it, right?

شنیدی که استفاده کردم، درسته؟

I heard, I love chunks of coconut.

شنیدم، من عاشق تکه های نارگیل هستم.

Suddenly a song came to my mind from when I was in school.

ناگهان آهنگی از زمانی که در مدرسه بودم به ذهنم رسید.

The song was called coconut woman.

این آهنگ زن نارگیل نام داشت.

It went coconut woman is calling out and everywhere you can hear

رفت زن نارگیل فریاد می زند و هر جا صدای فریاد می شنوی

a shout, get your coconut water.

، آب نارگیل خود را بیاور.

Now that was when I was in about sixth grade, but since that

الان تقریباً کلاس ششم بودم، اما از آن

time, I have loved coconuts and I love eating chunks of coconut.

زمان، من عاشق نارگیل بودم و عاشق خوردن تکه های نارگیل هستم.

Sometimes stories come to me.

گاهی داستان ها برایم پیش می آید.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

So again, a thick, solid piece of something.

بنابراین دوباره، یک قطعه ضخیم و جامد از چیزی.

So what about the first example sentence?

پس جمله مثال اول چطور؟

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Here's the example sentence.

در اینجا مثال جمله است.

It's Brady held up the chunk of steel.

این برادی است که تکه فولاد را بالا نگه داشته است.

So as you see, it's not just about fruit or food.

بنابراین همانطور که می بینید، این فقط در مورد میوه یا غذا نیست.

You can use it to speak about other things as well.

می توانید از آن برای صحبت در مورد چیزهای دیگر نیز استفاده کنید.

A chunk of steel.

یک تکه فولاد

So what about the second example sentence?

پس جمله مثال دوم چطور؟

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Dusty shouted as a chunk of stone crushed a stainless steel cabinet.

داستی فریاد زد در حالی که یک تکه سنگ یک کابینت فولادی ضد زنگ را خرد کرد.

Again, a chunk of stone.

باز هم یک تکه سنگ.

And next, what about this one?

و بعد، در مورد این یکی چطور؟

Carmen grabbed a chunk of wood.

کارمن یک تکه چوب گرفت.

From the box again, a chunk, remember a chunk just refers to a

از جعبه دوباره، یک تکه، به یاد داشته باشید یک تکه فقط به یک

thick, solid piece of something.

قطعه ضخیم و جامد از چیزی اشاره دارد.

So we have a chunk of wood.

بنابراین ما یک تکه چوب داریم.

Now I do want you to try to use this at least one time today.

اکنون من از شما می خواهم که سعی کنید حداقل یک بار امروز از آن استفاده کنید.

You can do it.

شما می توانید آن را انجام دهید.

All right.

خیلی خوب.

So again, as you're watching the video, make sure you try

بنابراین دوباره، همانطور که در حال تماشای ویدیو هستید، مطمئن شوید که سعی کنید

to listen out for this word.

به این کلمه گوش دهید.

Now chunk, it'll happen at the six minute and 34 second mark.

در حال حاضر قطعه، آن را در علامت شش دقیقه و 34 ثانیه اتفاق می افتد.

Again, I want you to make sure you listen out for this word.

باز هم از شما می خواهم مطمئن شوید که به این کلمه گوش می دهید.

Here's the other thing in the description, you'll find a link.

در اینجا چیز دیگری در توضیحات وجود دارد ، شما یک پیوند پیدا خواهید کرد.

I have a PDF that includes all of the words I'm teaching you with the

من یک PDF دارم که شامل تمام کلماتی است که به شما آموزش می دهم همراه با

definitions and the example sentences.

تعاریف و جملات مثال.

So you can download that PDF and study along as you watch the video.

بنابراین می توانید آن پی دی اف را دانلود کنید و در حین تماشای ویدیو مطالعه کنید.

I got you.

گرفتمت

All right, here we go.

بسیار خوب، ما می رویم.

We're going to go to the next one.

قراره بریم سراغ بعدی

The next one is right here.

مورد بعدی همینجاست

Vert vert.

Vert vert. به

Watch me vert.

من نگاه کن

Excellent.

Now that V sound can be tricky front teeth.

عالی

حالا که صدای V می تواند دندان های جلویی مشکل باشد. تار

Bottom lip vert.

لب پایین.

Excellent.

عالی

Again, vert.

دوباره، vert.

Nice.

Last time vert.

خوب.

آخرین بار vert.

Nice job.

شغل خوب - در اصطلاح، خسته نباشی.

Now what is a vert?

حالا ورت چیست؟

So a vert is a green forest vegetation providing food for a deer.

بنابراین تاج یک پوشش گیاهی جنگلی سبز است که غذای آهو را تامین می کند.

We say vert.

ما می گوییم vert.

Now it's amazing, right?

حالا شگفت انگیز است، درست است؟

All of these words are coming out from the video again.

همه این کلمات دوباره از ویدیو بیرون می آیند.

You'll learn so much from watching videos on YouTube, and I want you

شما از تماشای ویدیوها در یوتیوب چیزهای زیادی یاد خواهید گرفت ، و من از شما می خواهم

to watch the video and use what I'm teaching you to understand everything.

که ویدیو را تماشا کنید و از آنچه به شما یاد می دهم برای درک همه چیز استفاده کنید.

So let's check out some example sentences.

پس بیایید چند جمله مثال را بررسی کنیم.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

First, the officer swore to preserve the vert and venison in the forest.

اول، افسر سوگند یاد کرد که تاج و آهو را در جنگل حفظ کند.

Makes sense.

منطقی است.

All right, here we go.

بسیار خوب، ما می رویم.

Next one in Tokyo park and street skateboarding made their debut.

نفر بعدی در پارک توکیو و اسکیت بورد خیابانی برای اولین بار شروع به کار کردند.

But vert did not, not a lot of vegetation.

اما vert نه، نه مقدار زیادی از پوشش گیاهی.

All right.

خیلی خوب.

And finally, here we go.

و در نهایت، به اینجا می رویم.

Do you know the width of the vert?

آیا عرض ورت را می دانید؟

Do you know the width of the vert?

آیا عرض ورت را می دانید؟

Makes sense.

So again, vert just means a green forest.

منطقی است.

بنابراین دوباره، vert فقط به معنای یک جنگل سبز است.

Vegetation providing food for a deer, and you'll hear it at the

پوشش گیاهی برای یک آهو غذا فراهم می کند و شما آن را در

eight minute and two second mark.

دقیقه هشت و دو ثانیه خواهید شنید.

All right, here we go.

بسیار خوب، ما می رویم. بیا

Let's keep going.

ادامه بدیم.

The next one you'll hear is right here.

مورد بعدی که می شنوید همینجاست.

Oasis Oasis.

واحه واحه.

Here we go.

Watch me Oasis.

در اینجا ما می رویم.

مرا واحه تماشا کن

Excellent.

عالی

Oasis, great last time after me, Oasis, excellent job.

Oasis، آخرین بار بعد از من عالی، Oasis، کار عالی.

Now, what is an Oasis?

حال، Oasis چیست؟

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

An Oasis is a fertile or green area in an arid region.

Oasis یک منطقه حاصلخیز یا سرسبز در یک منطقه خشک است.

Again, a fertile or green area in an arid region.

باز هم، یک منطقه حاصلخیز یا سرسبز در یک منطقه خشک.

One more time.

یک بار دیگر

A fertile or green area in an arid region, you can tell, right?

یک منطقه حاصلخیز یا سبز در یک منطقه خشک، می توانید بگویید، درست است؟

Sometimes English words are tricky, but again, a fertile, right?

گاهی اوقات کلمات انگلیسی پیچیده هستند، اما دوباره، یک بارور، درست است؟

So again, we're looking at this one right here.

بنابراین، دوباره، ما در اینجا به این یکی نگاه می کنیم.

Always sits all right again, always sits.

همیشه خوب می نشیند دوباره، همیشه می نشیند.

Now this is a, an area.

اکنون این یک منطقه است.

Um, it's so funny.

اوم، خیلی خنده دار است.

Uh, one of my friends lives in an area where there actually are lots of deserts.

اوه، یکی از دوستان من در منطقه ای زندگی می کند که در واقع بیابان های زیادی وجود دارد.

Right?

So you look for areas that are very.

درست؟

بنابراین شما به دنبال مناطقی هستید که بسیار هستند.

Fertile.

They have lots of water because in the desert, you don't have

بارور.

آنها آب زیادی دارند زیرا در بیابان،

a lot of areas like that.

چنین مناطق زیادی ندارید.

So you're looking for an oasis.

بنابراین شما به دنبال یک واحه هستید.

Now let's check out some example sentences.

حالا بیایید چند جمله مثال را بررسی کنیم.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

First, we have this one, a caravan road to the South.

اول، ما این یکی را داریم، یک جاده کاروانی به سمت جنوب.

Excuse me, a caravan road to the South goes through the Oasis again, a caravan

ببخشید یک جاده کاروانی به سمت جنوب دوباره از واحه می گذرد، یک

road to the South goes through the Oasis.

جاده کاروانی به سمت جنوب از واحه می گذرد.

Next, here we go.

بعد، به اینجا می رویم.

They all could see the Oasis in the distance.

همه آنها می توانستند واحه را از دور ببینند.

Hey, we can see it in the distance and we're looking forward.

هی، ما می توانیم آن را از دور ببینیم و مشتاقانه منتظریم.

Come on, let's get there.

بیا بریم اونجا

All right.

خیلی خوب.

And finally, we have this one right here.

و در نهایت، ما این یکی را در اینجا داریم.

Did you see the Oasis?

Oasis را دیدی؟

Did you see the Oasis?

Oasis را دیدی؟

All right.

So again, what does the word Oasis mean?

خیلی خوب.

پس دوباره، کلمه Oasis به چه معناست؟ به

It means a fertile or green area in an arid region.

معنای منطقه حاصلخیز یا سرسبز در یک منطقه خشک است.

Look at this video.

به این ویدیو نگاه کنید.

You see the water there and there's sand, but there's an area that looks

شما آب را در آنجا می بینید و ماسه ای وجود دارد ، اما منطقه ای وجود دارد که به نظر می

like it's very fertile or green, lots of vegetation in that area.

رسد بسیار حاصلخیز یا سبز است، پوشش گیاهی زیادی در آن منطقه وجود دارد.

And last remember, this is at the eight minute and nine.

و آخرین به یاد داشته باشید، این در دقیقه هشت و نه است.

Second mark.

نمره دوم.

Now, remember, I want you to watch the video.

حالا، به یاد داشته باشید، می‌خواهم ویدیو را تماشا کنید.

The link is in the description and you can also get the PDF.

لینک در توضیحات موجود است و همچنین می توانید PDF آن را دریافت کنید.

There are tons of other words and expressions you will learn.

هزاران کلمه و عبارات دیگر وجود دارد که یاد خواهید گرفت.

And in the PDF, I've put them in there for you again.

و در PDF، دوباره آنها را برای شما در آنجا قرار داده ام.

I hope you enjoyed today's lesson.

امیدوارم از درس امروز لذت برده باشید.

I hope you continue learning.

امیدوارم به یادگیری ادامه بدی

Don't forget if you want to learn more with me, all you have to do is go to www.

فراموش نکنید اگر می خواهید با من بیشتر بیاموزید، تنها کاری که باید انجام دهید این است که به www.

letsjumprightin.

letsjumprightin.

com I have over 365 days of English lessons.

com من بیش از 365 روز درس انگلیسی دارم.

Ready for you.

برای شما آماده است.

Hey, welcome to episode seven of our real life English series.

سلام، به قسمت هفتم سریال انگلیسی زندگی واقعی ما خوش آمدید.

Now, remember in this series, I teach you real English used by

حالا، به یاد داشته باشید که در این مجموعه، من به شما انگلیسی واقعی را آموزش می دهم که توسط

native English speakers in real life.

انگلیسی زبانان بومی در زندگی واقعی استفاده می شود.

So are you ready?

پس آماده ای؟

Well, then I'm teacher Tiffani.

خب، پس من معلم تیفانی هستم.

Let's jump right in.

بیایید درست به داخل بپریم.

So we're going to start off by taking a look at a picture.

بنابراین ما با نگاهی به یک عکس شروع می کنیم.

Now this picture includes three individuals, but when I see the picture, I

حالا این عکس شامل سه نفر است، اما وقتی عکس را می بینم،

immediately focus on the middle gentlemen.

بلافاصله روی آقایان وسط تمرکز می کنم.

And I think of the word thrilled after me thrilled.

و من به کلمه هیجان زده فکر می کنم بعد از من هیجان زده.

Excellent.

عالی به

Pay close attention.

دقت توجه کنید.

Thrilled.

هیجان زده.

Very good.

خیلی خوب.

Now, what does this word thrilled actually mean?

حال، این کلمه هیجان زده واقعا به چه معناست؟

So the word thrilled just means extremely happy about something again,

بنابراین کلمه thrilled فقط به معنای خوشحالی دوباره از چیزی است،

extremely happy about something.

بسیار خوشحال از چیزی.

I remember my niece, when she was two years old, she used to love beans.

یادم هست خواهرزاده ام وقتی دو ساله بود عاشق حبوبات بود.

So whenever my mom made beans for her, she would be thrilled.

بنابراین هر زمان که مادرم برای او لوبیا درست می کرد، هیجان زده می شد.

Extremely happy.

فوق العاده خوشحال.

Now, maybe you also like beans.

حالا شاید شما هم لوبیا دوست دارید.

Well, here's an example sentence.

خوب، در اینجا یک جمله مثال است.

I was thrilled that so many people turned up to the party again, extremely happy.

از اینکه افراد زیادی دوباره به مهمانی آمدند، بسیار خوشحال شدم.

Now, if you want to use this word in real life, here's a pattern for you.

حال، اگر می خواهید از این کلمه در زندگی واقعی استفاده کنید، در اینجا یک الگو برای شما آورده شده است.

I was thrilled when dot, dot, dot.

وقتی نقطه، نقطه، نقطه، هیجان زده شدم.

So the example is, and it's could be, I was thrilled when I heard that

بنابراین مثال این است، و ممکن است این باشد، وقتی شنیدم که

they were finally getting married.

آنها بالاخره ازدواج می کنند، هیجان زده شدم.

Imagine waiting so long for your friends to get married.

تصور کنید اینقدر منتظر باشید تا دوستانتان ازدواج کنند.

And then one day they say, Hey, it's time.

و سپس یک روز آنها می گویند، هی، وقت آن است.

You would be extremely happy for them, or you would be thrilled.

شما برای آنها بسیار خوشحال خواهید شد یا هیجان زده خواهید شد.

Makes sense.

منطقی است.

Right?

Okay.

درست؟

باشه.

So as we look at the picture again, we see that this young man is thrilled.

بنابراین وقتی دوباره به تصویر نگاه می کنیم، می بینیم که این مرد جوان به وجد آمده است.

But when we go down a little bit to the bottom, we see all this snow.

اما وقتی کمی به پایین می رویم، این همه برف را می بینیم.

And the first word that pops in my head is nippy after me, nippy.

و اولین کلمه ای که به ذهنم خطور می کند این است که بعد از من، نیپی است.

Excellent.

عالی به

Pay close attention.

دقت توجه کنید.

Nippy.

تنبل

Great pronunciation.

تلفظ عالی

Now, what does this word nippy actually mean?

حال، این کلمه در واقع به چه معناست؟

So the word nippy just means speaking of the weather.

بنابراین کلمه nippy فقط به معنای صحبت از آب و هوا است.

Rather cold or chilly cold.

نسبتاً سرد یا سرد.

Ooh, it's really nippy outside.

اوه، بیرون واقعاً بد است.

The sentence could be, it's a bit nippy today.

جمله می تواند این باشد که امروز کمی تلخ است.

You know, it's funny.

My sister and I, we have this ongoing joke about my parents.

میدونی خنده داره

من و خواهرم، این شوخی را در مورد پدر و مادرم داریم.

They have, um, started to really enjoy watching the news.

آنها واقعاً از تماشای اخبار لذت می برند.

So whenever the weather is going to be a little bit.

بنابراین هر زمان که هوا قرار است کمی باشد.

Colder than usual.

سردتر از حد معمول

My, my dad will call baby girl.

من، پدرم دختر بچه را صدا می کند.

Yes, daddy is going to be a little bit nippy outside.

بله، بابا بیرون از خانه کمی سرحال می شود.

So make sure you take your coat.

پس حتما کتتان را بردارید.

I know that when my dad lets me know, Hey, it's going to be cold or nippy.

من می دانم که وقتی پدرم به من بگوید، هی، هوا سرد یا بی حال خواهد بود.

I need to take a coat when I go outside.

وقتی بیرون می روم باید کت بپوشم.

This is something my parents love doing.

این کاری است که پدر و مادرم دوست دارند انجام دهند.

So they let my sister and I know.

بنابراین آنها به من و خواهرم اطلاع دادند.

When it's going to be nippy outside, but what about you?

وقتی قراره بیرون خیلی بد باشه ، اما تو چی؟

If you want to use this word, here's the pattern you can use.

اگر می خواهید از این کلمه استفاده کنید، در اینجا الگویی است که می توانید استفاده کنید.

It will be nippy dot, dot, dot.

این نقطه نوک، نقطه، نقطه خواهد بود.

For example, it will be nippy in New York tomorrow.

به عنوان مثال، فردا در نیویورک داغ خواهد بود.

So you let the individual know the time period when it's going to be nippy.

بنابراین به فرد اجازه می‌دهید از مدت زمانی که قرار است نوپا باشد مطلع شود.

Or a little bit cold or chilly outside makes sense, right?

یا کمی سرد یا سرد بیرون منطقی است، درست است؟

Well, I think it's time for a quick quiz.

خوب، فکر می کنم وقت آن رسیده است که یک مسابقه سریع انجام دهیم.

Let me see how much you really understood.

ببینم واقعا چقدر فهمیدی

Here we go.

Question number one, we have more words coming, but question number

در اینجا ما می رویم.

سوال شماره یک، کلمات بیشتری داریم ، اما سوال شماره

one, I was dot, dot, dot to be chosen.

یک، من نقطه، نقطه، نقطه انتخاب شدم.

Five seconds starts now.

پنج ثانیه اکنون شروع می شود.

Time.

زمان.

All right.

خیلی خوب.

Time.

Oh, it started again.

زمان.

اوه دوباره شروع شد

What's the answer.

جواب چیه

Excellent.

Yes, I was thrilled, excited to be chosen.

عالی

بله، من هیجان زده بودم، هیجان زده بودم که انتخاب شدم.

Excellent.

عالی

All right.

Now let's look at question number two.

خیلی خوب.

حالا بیایید به سوال شماره دو نگاه کنیم.

Remember to take your coat.

به یاد داشته باشید که کت خود را بردارید.

It's going to be.

قرار است باشد.

Today, think about my dad time starts now, two, one, what's the answer?

امروز به این فکر کن که وقت بابام الان شروع شده، دو، یک، جواب چیست؟

Yes, it's going to be nippy today.

بله، امروز خیلی خوب خواهد بود.

Excellent job.

کارت عالی بود.

So now we understand nippy and we also understand the other word thrilled.

بنابراین اکنون ما نیپی را می‌فهمیم و کلمه دیگر را هم هیجان زده می‌فهمیم.

So when we're looking at this image again, again, we saw the part

بنابراین وقتی دوباره به این تصویر نگاه می کنیم، دوباره قسمتی را دیدیم

where the young man was excited.

که مرد جوان هیجان زده بود.

We saw the snow, but what about when we go to the other part of the picture?

ما برف را دیدیم، اما وقتی به قسمت دیگر تصویر می رویم چطور؟

We see this beautiful young lady and the first word that comes to my mind is peppy.

ما این خانم جوان زیبا را می بینیم و اولین کلمه ای که به ذهنم می رسد این است که سرحال است.

After me.

بعد از من.

Peppy.

سرحال

Excellent.

Again, peppy.

عالی

باز هم سرحال

Great job.

کارت عالی بود.

So what does peppy actually mean?

پس پپی در واقع به چه معناست؟

Now the word peppy just means having a lot of energy or activity.

اکنون کلمه پپی فقط به معنای داشتن انرژی یا فعالیت زیاد است.

I am a very peppy person.

من یک آدم بسیار سرحال هستم.

I love teaching you English and helping you achieve your goals.

من عاشق آموزش زبان انگلیسی به شما و کمک به شما در رسیدن به اهدافتان هستم.

I am very peppy.

من خیلی سرحالم

You can see that, right?

شما می توانید آن را ببینید، درست است؟

So an example sentence.

بنابراین یک جمله مثال.

He's been sleeping well for the last few days, so now he's feeling peppy.

او در چند روز گذشته خوب می خوابد ، بنابراین اکنون احساس سرحالی دارد.

Now it's funny, yesterday I actually had a conversation with my best friend.

حالا خنده دار است، دیروز در واقع با بهترین دوستم صحبت کردم.

We went out to eat at this amazing Indian restaurant, but after

برای صرف غذا در این رستوران شگفت انگیز هندی بیرون رفتیم ، اما بعد از

eating we got a little bit tired.

صرف غذا کمی خسته شدیم.

So she went and she took a 30 minute nap.

بنابراین او رفت و 30 دقیقه چرت زد.

And when I called her, she said, Hey, I said, Whoa, you're

و وقتی با او تماس گرفتم، او گفت، هی، گفتم، اوه، تو

sounding a little bit peppier.

کمی دلپذیرتر به نظر می‌رسی.

Now she said, yes, I took a nap.

حالا گفت آره چرت زدم.

She had more energy after the nap.

بعد از چرت زدن انرژی بیشتری داشت.

So again, peppy means having a lot of energy or activity.

بنابراین باز هم، پپی به معنای داشتن انرژی یا فعالیت زیاد است.

So what about the pattern you can use?

پس در مورد الگویی که می توانید استفاده کنید چطور؟ در

Here's the pattern dot, dot, dot is always very peppy.

اینجا الگوی نقطه، نقطه، نقطه همیشه بسیار سرحال است.

So think about someone in your life that is very peppy, happy,

بنابراین به کسی در زندگی خود فکر کنید که بسیار سرزنده، شاد،

and they have a lot of energy.

و انرژی زیادی دارد.

For example, using the pattern.

به عنوان مثال، با استفاده از الگو.

My college professor is always very peppy, always shows a lot of energy

استاد دانشگاه من همیشه بسیار سرحال است، همیشه

when he speaks or when he teaches a class, very peppy makes sense, right?

وقتی صحبت می‌کند یا وقتی کلاس درس می‌دهد انرژی زیادی نشان می‌دهد، خیلی سرحال است، درست است؟

Okay.

I want you to try to use this at least once today.

باشه.

من می خواهم امروز سعی کنید حداقل یک بار از این استفاده کنید.

Now, if we go back to the picture, we understand peppy.

حالا، اگر به تصویر برگردیم، متوجه می‌شویم که پپی.

What about this young man right here?

این مرد جوان همین جا چطور؟

Well, when I see this young man, I immediately think

خوب، وقتی این جوان را می بینم ، بلافاصله

of the expression or words.

به بیان یا کلمات فکر می کنم.

Good natured after me, good natured.

پس از من خوش اخلاق، خوش اخلاق.

Excellent.

عالی

One more time.

یک بار دیگر

Good natured.

خوش اخلاق

Very good.

خیلی خوب.

So what does good natured actually mean?

پس در واقع خوش خلقی به چه معناست؟

Well, good nature just means.

خوب، طبیعت خوب فقط به این معنی است.

Pleasant or friendly, friendly, and welcoming toward other people.

خوشایند یا دوستانه، دوستانه و خوش‌آمد با دیگران.

This person just seems so kind.

این شخص فقط خیلی مهربان به نظر می رسد. به

Take a look at his face.

صورتش نگاه کن

One more time.

یک بار دیگر

He looks like a nice person.

او آدم خوبی به نظر می رسد. به

He seems to be a good natured young man.

نظر می رسد او جوان خوش اخلاقی است.

So here's the sentence.

بنابراین این جمله است.

The people I met were very good natured, again, good natured.

افرادی که من ملاقات کردم بسیار خوش ذات بودند، باز هم سرشت خوبی داشتند.

I remember a guy used to date when I was in college, he

یادم می‌آید وقتی من در دانشگاه بودم، پسری با هم

was a very good natured guy.

قرار می‌گذاشت، او مرد بسیار خوبی بود.

He always tried to be nice to people.

او همیشه سعی می کرد با مردم مهربان باشد.

We didn't stay together, but he was still a great person.

ما با هم نمی ماندیم، اما او هنوز هم آدم بزرگی بود.

Good natured.

خوش اخلاق

So what is the pattern that you can use?

پس الگویی که می توانید استفاده کنید چیست؟

Here's the pattern.

در اینجا الگو است.

I heard that.

من شنیده ام که.

Dot dot dot is a very good natured person.

دات دات دات آدم بسیار خوبی است. همین الان

Think about somebody in your life right now.

به کسی در زندگیت فکر کن

Maybe it's your mom, your dad, your sibling, your coworker, maybe even

شاید مادرتان، پدرتان، خواهر یا برادرتان، همکارتان، شاید حتی

your boss, that individual, if they are good natured, you can use this pattern.

رئیستان، آن فرد باشد، اگر آنها خوش اخلاق هستند، می توانید از این الگو استفاده کنید.

I heard that my new boss is a very good natured person.

شنیده ام که رئیس جدیدم آدم بسیار خوبی است.

Here's another example sentence.

در اینجا یک جمله مثال دیگر است.

I heard that your manager is a very good natured person.

شنیده ام که مدیر شما آدم بسیار خوبی است.

Makes sense, right?

منطقی است، درست است؟

Kind and friendly.

مهربان و دوستانه.

So we have good natured, but if we go back to this image and we zoom in

بنابراین ما طبیعت خوبی داریم، اما اگر به این تصویر برگردیم و

to another area, we see this tree.

به منطقه دیگری زوم کنیم، این درخت را می بینیم.

And the first word that comes to my mind is bear after me bear.

و اولین کلمه ای که به ذهنم می رسد خرس بعد از من خرس است.

Great.

عالی.

Pay attention bear.

توجه کن خرس

Excellent.

Now, what does the word bear actually mean?

عالی

حال، معنای واقعی کلمه خرس چیست؟

So the word bear just means without covering or clothing or

بنابراین کلمه خرس فقط به معنای بدون پوشش یا لباس یا

naked or nude, or when speaking about a tree having no leaves.

برهنه یا برهنه است یا در مورد درختی که برگ ندارد.

So again, check out the picture.

بنابراین دوباره، تصویر را بررسی کنید.

The tree has no leaves, which is why I immediately thought of the word bear.

درخت بدون برگ است، به همین دلیل بلافاصله به کلمه خرس فکر کردم.

So we understand the meaning and here's an example sentence.

بنابراین ما معنی را درک می کنیم و در اینجا یک جمله مثال است.

The trees in our neighborhood are all bear makes sense, right?

درختان محله ما همه خرس هستند، درست است؟

It's funny.

جالبه.

I remember this story when I was maybe about 12, 11 or 12 years

این داستان را به یاد دارم زمانی که شاید حدود 12، 11 یا 12

old, I had no fear as a child.

ساله بودم، در کودکی هیچ ترسی نداشتم.

And I remember playing at the playground with my friends and one of our balls

و به یاد دارم که با دوستانم در زمین بازی بازی می کردیم و یکی از توپ های ما

went into this little swamp area and all the trees in the swamp area were bear.

به این منطقه باتلاق کوچک رفت و همه درختان منطقه باتلاق خرس بودند.

They didn't have any leaves on them.

هیچ برگ روی آنها نبود.

And I was going to get the ball.

و من قصد داشتم توپ را بگیرم.

And all of a sudden my friend screamed because on the bear tree,

و ناگهان دوستم فریاد زد زیرا روی درخت خرس،

they saw a snake wrapped around.

مار را دیدند که دور آن پیچیده شده بود.

They said, Tiff, come out, come out.

گفتند تیف بیا بیرون بیا بیرون.

There's a snake on the bear tree.

یک مار روی درخت خرس است.

Now, as you can see, I lived, but they were able to see the snake

اکنون، همانطور که می بینید، من زندگی کردم، اما آنها توانستند مار را ببینند،

because the trees were all bare.

زیرا درختان همه برهنه بودند.

Makes sense.

منطقی است.

Right?

All right.

درست؟

خیلی خوب.

So what is a sentence pattern that you can use to actually use this

بنابراین الگوی جمله ای که می توانید برای استفاده از این

word like a native English speaker?

کلمه مانند یک انگلیسی زبان مادری استفاده کنید چیست؟

Here's the pattern, all the trees dot, dot, dot were bare.

این الگو است، تمام درختان نقطه، نقطه، نقطه خالی بودند.

Let me show you how you can use it.

اجازه دهید به شما نشان دهم چگونه می توانید از آن استفاده کنید.

All the trees in her backyard were bare.

تمام درختان حیاط پشتی او برهنه بودند.

Or remember the story I just told all the trees in the swamp were bare.

یا داستانی را به یاد بیاورید که گفتم تمام درختان در باتلاق برهنه بودند.

So you can use this pattern as well.

بنابراین می توانید از این الگو نیز استفاده کنید.

Bear makes sense.

خرس منطقی است.

All right.

Now it's time for you to take another quiz.

خیلی خوب.

حالا وقت آن است که شما یک آزمون دیگر انجام دهید.

Here's the quiz.

در اینجا مسابقه است.

It's going to be a little bit harder this time.

این بار کمی سخت تر خواهد بود.

All right, here's the first question again.

بسیار خوب، دوباره این سوال اول است.

The trees in our neighborhood are all.

درخت های محله ما همه هستند.

One, two, one time.

یک، دو، یک بار.

What's the answer?

جواب چیست؟

Yes.

They're all bare.

آره.

همه آنها برهنه هستند

Excellent.

عالی

Very good.

Very good.

خیلی خوب.

خیلی خوب.

All right.

Question number two, it was dot, dot, dot that.

خیلی خوب.

سوال شماره دو، نقطه، نقطه، نقطه بود.

So many people turned up to the party.

بسیاری از مردم به مهمانی آمدند.

Three, two, one time, not it, but I, I said it instead of, I, I was thrilled that

سه، دو، یک بار، نه آن، اما من، آن را به جای، گفتم، من، از اینکه

so many people turned up to the party.

افراد زیادی به مهمانی آمدند، هیجان زده شدم.

Excellent.

عالی

All right.

Question number three, fill in the blank.

خیلی خوب.

سوال شماره سه جای خالی را پر کنید.

He's been sleeping well for the last few days.

او چند روز گذشته خوب می خوابد.

So now he's feeling time has started.

بنابراین اکنون او احساس می کند زمان شروع شده است.

One, yes, he's feeling peppy.

یکی، بله، او احساس سرحالی دارد.

Excellent job.

کارت عالی بود.

Very good.

خیلی خوب.

All right.

Question number four.

خیلی خوب.

سوال شماره چهار.

Here we go.

در اینجا ما می رویم. جای

Fill in the blank.

خالی را پر کنید.

The people I met were very five seconds.

افرادی که من ملاقات کردم بسیار پنج ثانیه بودند.

Three, two, one time.

سه، دو، یک بار.

We're very yes.

ما خیلی بله هستیم

Good natured.

خوش اخلاق

Excellent.

عالی

All right.

Last question.

خیلی خوب.

آخرین سوال.

You can do it.

شما می توانید آن را انجام دهید.

I believe in you.

Here we go.

من به تو ایمان دارم.

در اینجا ما می رویم.

It's a bit Today I gave you a hit five seconds.

کمی است امروز پنج ثانیه به شما ضربه زدم.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

It's a bit Time, nippy, excellent job.

این کمی زمان است، کار بسیار خوبی است.

It's a bit nippy today.

امروز کمی دلگیر است

Excellent job.

کارت عالی بود.

Don't forget if you want to keep studying with me, all you have to do is go to www.

فراموش نکنید اگر می خواهید به مطالعه با من ادامه دهید، تنها کاری که باید انجام دهید این است که به www.

letsjumprightin.

letsjumprightin.

com join tons of individuals from all over the world and learn

com به تعداد زیادی از افراد از سراسر جهان بپیوندید و یاد بگیرید که

how to improve your English.

چگونه انگلیسی خود را بهبود بخشید.

Every single day, go to let's jump right in.

هر روز، برو به سمت راست برویم.

com.

com.

I'll see you there.

اونجا میبینمت

Now, The word I want to explain to you is this one.

اکنون، کلمه ای که می خواهم برای شما توضیح دهم این است.

Perk.

امتیاز

Good job.

آفرین.

Again, after me.

بازم بعد از من

Perk.

امتیاز

Excellent.

عالی

Last time.

آخرین بار.

Perk.

امتیاز

Great job.

کارت عالی بود.

Now this word perk just means an advantage or something extra again,

حالا این کلمه perk فقط به معنای مزیت یا چیز اضافی،

an advantage or something extra.

مزیت یا چیز اضافی است.

Now, how can you use this in real life?

حال، چگونه می توانید از این در زندگی واقعی استفاده کنید؟

Let me tell you this quick story.

بگذارید این داستان سریع را برای شما تعریف کنم.

So I used to work for NASA.

بنابراین من قبلاً برای ناسا کار می کردم.

I worked for NASA for a while, and I also worked in different government sectors.

مدتی برای ناسا کار کردم و همچنین در بخش های مختلف دولتی کار کردم.

So I enjoyed my different jobs and my different responsibilities, but one

بنابراین من از مشاغل مختلف و مسئولیت های متفاوتم لذت بردم، اما یک

perk of working for the government.

مزیت کار برای دولت.

Was that I had an unlimited supply of pens and markers available to me.

این بود که مقدار نامحدودی از خودکار و نشانگر در دسترسم بود.

Now I love drawing.

حالا من عاشق نقاشی هستم.

I love nice pens.

من عاشق قلم های زیبا هستم

I love nice pencils.

من عاشق مدادهای زیبا هستم

So I used to buy a lot of pencils and pens and pencils.

بنابراین من مداد و خودکار و مداد زیادی می خریدم.

But when I started working for the government, I remember the day my

اما زمانی که برای دولت شروع به کار کردم ، روزی را به یاد می آورم که

boss took me into the supply room and there were pins everywhere.

رئیسم مرا به اتاق تدارکات برد و همه جا سنجاق هایی بود.

Thousands of pins, thousands of markers, highlighters of every

هزاران پین، هزاران نشانگر، هایلایتر از هر

color and every shape and size.

رنگ و هر شکل و اندازه.

And I was in heaven and I said, Oh, so this is one of the perks

و من در بهشت ​​بودم و گفتم: اوه، پس این یکی از امتیازات

of working for the government.

کار برای دولت است. می

I could have access to all the stationery I wanted.

توانستم به تمام لوازم التحریر که می خواستم دسترسی داشته باشم.

So my notebooks for work looked beautiful.

بنابراین دفترچه های کار من زیبا به نظر می رسید.

Makes sense.

منطقی است.

Right?

درست؟

So again, what I want you to think about again, using this word in real life.

بنابراین باز هم می‌خواهم با استفاده از این کلمه در زندگی واقعی دوباره به چه چیزی فکر کنید.

Think about your job.

به شغل خود فکر کنید.

What are some of the perks of your job?

برخی از مزایای شغل شما چیست؟

Think of the advantages.

به مزایای آن فکر کنید.

Maybe your job is very close to your home.

شاید شغل شما بسیار نزدیک به خانه شما باشد.

Maybe you also have access to a lot of stationary.

شاید شما نیز به بسیاری از وسایل ثابت دسترسی داشته باشید.

Think of the perks of your job.

به مزایای شغل خود فکر کنید.

What are the advantages that you receive from working at your job?

مزایایی که از کار کردن در شغل خود دریافت می کنید چیست؟

Now, let me give you an example sentence.

حالا یک جمله مثال بزنم.

We're going to look at three.

ما سه مورد را بررسی می کنیم.

The first one is this one.

اولی این یکی است.

One of the perks of online shopping is finding the best deals for

یکی از مزایای خرید آنلاین، یافتن بهترین پیشنهادها برای

the item you want to purchase.

کالایی است که می خواهید خریداری کنید.

Makes sense.

منطقی است.

Right now, sentence number two, American express blue offers a wide range of perks.

در حال حاضر، جمله شماره دو، آبی اکسپرس آمریکایی طیف وسیعی از امتیازات را ارائه می دهد.

American express is a type of credit card.

امریکن اکسپرس نوعی کارت اعتباری است.

It offers a wide range, many different perks.

طیف گسترده ای را ارائه می دهد، مزایای بسیار متفاوتی دارد.

Excellent.

عالی

Now, sentence number three, you might think of these cards like business

حالا، جمله شماره سه، ممکن است به این کارت ها مانند

cards with perks, you caught it, right?

کارت ویزیت با امتیازات فکر کنید، متوجه شدید، درست است؟

So now you understand the meaning of this word perk again, think about your job.

پس حالا دوباره معنی این کلمه perk را فهمیدید، به شغل خود فکر کنید.

If you're not working right now, maybe your previous job,

اگر در حال حاضر کار نمی کنید ، شاید شغل قبلی تان،

or when you were in school or your, your college or university.

یا زمانی که در مدرسه یا کالج یا دانشگاه بوده اید.

Think of some of the perks of your job or your university, put

به برخی از مزایای شغل یا دانشگاه خود فکر کنید،

them in the comment section, let's all kind of practice together.

آنها را در بخش نظرات قرار دهید، بیایید همه با هم تمرین کنیم.

Now let's move on to word number two and see how you can use it in real life.

حالا بیایید به کلمه شماره دو برویم و ببینیم چگونه می توانید از آن در زندگی واقعی استفاده کنید.

The second word is thrive.

کلمه دوم شکوفایی است.

A little tricky.

کمی مشکل. می

I know put your tongue through your teeth for the TH sound after me thrive.

دانم که زبانت را از لای دندان هایت بگذران تا صدای TH بعد از اینکه من رشد کنم.

Excellent.

عالی

Last time after me.

آخرین بار بعد از من

Thrive, great job now thrive just means to grow, develop, or be successful

شکوفا شوید، شغل عالی در حال حاضر thrive فقط به معنای رشد، توسعه، یا موفق شدن

to grow, develop, or be successful.

برای رشد، توسعه یا موفقیت است.

Now this word can be used in so many different situations.

در حال حاضر این کلمه می تواند در بسیاری از موقعیت های مختلف استفاده شود.

Real life situations, one that's actually connected to you.

موقعیت های واقعی زندگی، موقعیت هایی که در واقع به شما مرتبط است.

So I have been an English teacher on YouTube for a long time.

بنابراین من مدت زیادی است که در یوتیوب معلم زبان انگلیسی هستم.

And I remember when I first started out, I bought a plant that plant

و به یاد دارم وقتی برای اولین بار شروع به کار کردم، گیاهی را خریدم که

represented my growth as a teacher online and helping students.

نشان دهنده رشد من به عنوان یک معلم به صورت آنلاین و کمک به دانش آموزان بود.

However.

با این حال.

Um, that plant didn't last because the sun was too hot at one point.

امم، آن گیاه دوام نیاورد چون خورشید در یک نقطه خیلی داغ بود.

And then there was too much water being given to the plant.

و سپس آب زیادی به گیاه داده شد.

So the plant didn't live.

بنابراین گیاه زندگی نمی کرد.

And I was a little sad, but I bought another plant.

و من کمی غمگین بودم، اما یک گیاه دیگر خریدم.

I bought a snake plant and snake plants are known for their ability

من یک گیاه مار خریدم و گیاهان مار به دلیل توانایی خود

to thrive in any condition.

برای رشد در هر شرایطی شناخته شده اند.

Now this snake plant is actually right in front of me right now.

حالا این گیاه مار در واقع درست در مقابل من است.

I haven't watered it in a while because you're not supposed to water it often.

خیلی وقته بهش آب ندادم چون قرار نیست زیاد بهش آب بدی.

It thrives very easily.

خیلی راحت رشد میکنه

It thrives in any condition.

در هر شرایطی رشد می کند.

Again, it can grow and develop.

باز هم می تواند رشد و توسعه یابد.

So in English, we say thrive.

بنابراین در انگلیسی می گوییم thrive.

Now you can use this word to talk about many different things.

اکنون می توانید از این کلمه برای صحبت در مورد چیزهای مختلف استفاده کنید.

She's thriving now because she goes to a school that's not

او اکنون در حال پیشرفت است زیرا به مدرسه ای می رود که

too far from her parents home.

خیلی دور از خانه والدینش نیست.

He's thriving right now because he's using his talents.

او در حال حاضر در حال پیشرفت است زیرا از استعدادهایش استفاده می کند.

So thrive can be used in many different real life situations.

بنابراین می توان از thrive در بسیاری از موقعیت های زندگی واقعی استفاده کرد. از

I want you to try to use thrive as well.

شما می خواهم سعی کنید از thrive نیز استفاده کنید.

At least one time today.

امروز حداقل یک بار

And you can also put an example in the comment section.

و همچنین می توانید در قسمت نظرات یک نمونه قرار دهید.

Now here's the first example sentence I want to give you a business

حالا این اولین جمله مثالی است که می‌خواهم به شما بگویم یک تجارت

cannot thrive without investments.

بدون سرمایه‌گذاری نمی‌تواند رشد کند.

A business cannot thrive without investments.

یک تجارت بدون سرمایه گذاری نمی تواند پیشرفت کند.

Sentence number two, loving relationships thrive in an open and honest environment.

جمله شماره دو، روابط عاشقانه در یک محیط باز و صادقانه رشد می کند.

They grow, they get stronger when the couple, the man and the woman

آنها رشد می کنند، زمانی که زن و شوهر، زن و مرد با

are speaking together to each other and they're open and honest.

هم صحبت می کنند و آنها باز و صادق هستند، قوی تر می شوند.

Now, sentence number three, these animals rarely thrive in captivity.

اکنون، جمله شماره سه، این حیوانات به ندرت در اسارت رشد می کنند.

They don't grow.

آنها رشد نمی کنند.

They don't develop in the same way they would if they were out in the wild.

آنها به همان شکلی که اگر در طبیعت بودند رشد نمی کنند.

You see, we can use this word in many different real life situations thrive.

ببینید، ما می‌توانیم از این کلمه در موقعیت‌های مختلف زندگی واقعی استفاده کنیم.

So think about a child and what type of environment would a child thrive

بنابراین در مورد یک کودک فکر کنید که یک کودک چه نوع محیطی را شکوفا می کند

and grow and become more intelligent.

و رشد می کند و باهوش تر می شود.

Think about that.

بهش فکر کن.

Comment section.

بخش نظرات

All right, here is word number three word.

بسیار خوب، در اینجا کلمه شماره سه کلمه است.

Number three is bluff.

شماره سه بلوف است.

Yes.

آره.

This one is also a little tricky to pronounce again, but bluff.

این یکی هم برای تلفظ دوباره کمی مشکل است، اما بلوف.

Excellent that B B B sound and the F sound real quick.

عالی است که صدای B B B و صدای F بسیار سریع است.

Remember if you want to improve your pronunciation, don't forget to

به یاد داشته باشید اگر می خواهید تلفظ خود را بهبود ببخشید،

download the English with Tiffani app.

دانلود انگلیسی با برنامه Tiffani را فراموش نکنید.

Again, you can have it on your Android or your iPhone, whichever phone you have.

باز هم می‌توانید آن را در اندروید یا آیفون خود، هر گوشی که دارید، داشته باشید.

This app includes pronunciation lessons and so much more to

این برنامه شامل درس های تلفظ و خیلی چیزهای دیگر است تا به

help you improve your English.

شما در بهبود زبان انگلیسی کمک کند.

So again, bluff can be a little bit tricky, but all you need

بنابراین دوباره، بلوف می تواند کمی مشکل باشد، اما تنها چیزی که نیاز دارید

is a little bit more practice.

کمی تمرین بیشتر است.

The link is in the description for the English with Tiffani app.

لینک در توضیحات مربوط به انگلیسی با اپلیکیشن تیفانی است.

So again, bluff, excellent.

بنابراین دوباره، بلوف، عالی است.

Now this word just means pretending in a difficult situation or

حال این کلمه فقط به معنای تظاهر در موقعیت دشوار یا

trying to deceive someone as to one's abilities or intentions.

تلاش برای فریب دادن کسی به توانایی ها یا نیات خود است.

Now, real life situation.

در حال حاضر، وضعیت زندگی واقعی.

When I turned 27, I was living in South Korea and I've told this story during

وقتی 27 ساله شدم، در کره جنوبی زندگی می کردم و این داستان را

a story time before a while back.

قبل از مدتی در یک داستان تعریف کرده ام.

And we were planning a surprise party for another friend of ours who was actually

و ما در حال برنامه ریزی یک جشن غافلگیر کننده برای یکی دیگر از دوستانمان بودیم که در واقع

going to be leaving Korea and her birthday was before she was going to leave.

قرار بود کره را ترک کند و تولدش قبل از رفتن او بود.

So we were planning a surprise party for her.

بنابراین ما در حال برنامه ریزی یک جشن غافلگیر کننده برای او بودیم.

Now I was helping with the planning of this party.

حالا من در برنامه ریزی این مهمانی کمک می کردم.

So we were going to the venue, the location.

بنابراین ما به محل برگزاری، محل برگزاری.

And when I opened the door to the place, we were having the party.

و وقتی در محل را باز کردم، داشتیم جشن می گرفتیم.

People were everywhere and they screamed surprise.

مردم همه جا بودند و با تعجب فریاد می زدند.

And I said, guys, she's not here yet.

و من گفتم، بچه ها، او هنوز اینجا نیست.

She's not here yet.

او هنوز اینجا نیست.

They were like, no Tiff surprise.

آنها مانند، هیچ تعجب Tiff بود.

I was like, what do you guys mean?

من می گفتم بچه ها منظورتان چیست؟ می

You see my birthday was at the same time as this friend's birthday was,

بینید تولد من همزمان با تولد این دوست بود،

but I thought everyone was bluffing and that they were just trying to trick me.

اما فکر می کردم همه دارند بلوف می زنند و فقط می خواهند مرا فریب دهند. در

It was actually for her.

واقع برای او بود.

But actually the party was for me, they really had been bluffing the whole time.

اما در واقع جشن برای من بود، آنها واقعاً در تمام مدت بلوف می زدند.

They were tricking me into thinking it was for her when it was actually for me.

آنها مرا فریب می دادند که فکر کنم برای اوست در حالی که واقعاً برای من بود.

Bluffing makes sense, right?

بلوف کردن منطقی است، درست است؟

So here we go.

پس بزن که بریم.

Sentence number one, she says someone else has made her a higher

جمله شماره یک، او می گوید شخص دیگری به او پیشنهاد بالاتری داده است

offer, but I think she's bluffing.

، اما من فکر می کنم او بلوف می زند.

I think she's lying.

فکر کنم داره دروغ میگه

Bluffing and lying are very similar.

بلوف زدن و دروغگویی بسیار شبیه هم هستند.

So you know how to use the word lying.

بنابراین شما می دانید که چگونه از کلمه دروغ استفاده کنید.

Now you can use the word bluffing.

حالا می توانید از کلمه بلوف استفاده کنید. در

Now, next one, here we go.

حال حاضر، بعدی، به اینجا می رویم.

Everyone could tell that he was bluffing.

همه می توانستند بگویند که او بلوف می زد.

He's not telling the truth.

او حقیقت را نمی گوید.

He's bluffing.

داره بلوف میزنه

You can use this in many different real life situations.

شما می توانید از آن در موقعیت های مختلف زندگی واقعی استفاده کنید.

Next, he is kind and friendly, but he bluffs a lot.

بعد مهربان و صمیمی است اما زیاد بلوف می زند.

He lies a lot again, using this in a real life situation.

او دوباره زیاد دروغ می گوید و از آن در موقعیت واقعی زندگی استفاده می کند.

So the third word bluff.

بنابراین کلمه سوم بلوف.

Now the fourth word is a little bit longer, but it's very useful.

حالا کلمه چهارم کمی طولانی تر است، اما بسیار مفید است.

This word is prolonged again, prolonged.

این کلمه دوباره طولانی شد، طولانی شد.

Excellent.

عالی

Last time after me prolonged.

آخرین بار بعد از من طولانی شد.

Great job.

Now this just means lasting longer than usual or expected.

کارت عالی بود.

اکنون این فقط به معنای ماندگاری بیشتر از حد معمول یا انتظار است.

Lasting longer than usual or expected.

ماندگاری بیشتر از حد معمول یا انتظار.

Now, real life situation.

در حال حاضر، وضعیت زندگی واقعی.

I told you before several months ago that one of the best shows you can watch,

من قبلاً چندین ماه پیش به شما گفته بودم که یکی از بهترین برنامه هایی که می توانید تماشا کنید،

one of the best TV dramas you can watch.

یکی از بهترین درام های تلویزیونی است که می توانید تماشا کنید.

If you want to understand Americans and American life.

اگر می خواهید آمریکایی ها و زندگی آمریکایی ها را درک کنید.

The show is called this is us.

این نمایش به نام این ما هستیم.

Absolutely amazing.

واقعا شگفت انگیز.

This show shows so much about Americans.

این نمایش چیزهای زیادی در مورد آمریکایی ها نشان می دهد.

Again, not just from the black perspective, not just from the

باز هم، نه فقط از منظر سیاه پوستان، نه فقط از

white perspective, but literally Americans in general, you'll see

منظر سفیدپوستان، بلکه به معنای واقعی کلمه آمریکایی ها به طور کلی،

many different cultures in the show.

فرهنگ های مختلفی را در نمایش خواهید دید.

It's a great show.

این یک نمایش عالی است.

So the show actually, it went off last week, the season, not the season.

بنابراین نمایش در واقع هفته گذشته پخش شد، فصل نه فصل.

The show finale was last week.

آخرین نمایش هفته گذشته بود.

But the show really was good.

اما نمایش واقعا خوب بود.

So every week people would wait for the show to come on.

بنابراین هر هفته مردم منتظر اجرای نمایش بودند.

But when COVID hit the pandemic of 2020, it didn't come on as often as we would

اما وقتی کووید به همه‌گیری 2020 رسید، آن‌طور که می‌خواستیم اتفاق نیفتاد

have liked, which was understandable.

، که قابل درک بود.

But there was a period, a prolonged period where the show did not come on TV.

اما یک دوره، یک دوره طولانی بود که این برنامه به تلویزیون نیامد.

I mean, several months.

یعنی چند ماهه

So everyone was wondering what's happening.

بنابراین همه تعجب می کردند که چه اتفاقی می افتد.

Why isn't the show coming on TV?

چرا این برنامه روی تلویزیون نمی آید؟

There was a prolonged break again, lasting longer than usual or expected.

دوباره یک استراحت طولانی مدت وجود داشت که بیشتر از حد معمول یا انتظار می رفت.

It went a little long when we compared it to other television shows.

زمانی که آن را با دیگر برنامه های تلویزیونی مقایسه کردیم، کمی طولانی شد.

But when it came back on after the prolonged period

اما وقتی بعد از مدت طولانی

of waiting, it was so good.

انتظار دوباره روشن شد، خیلی خوب بود.

It was worth the wait.

ارزش انتظار را داشت

So hopefully you can check it out again.

پس امیدوارم بتوانید دوباره آن را بررسی کنید. بهش

It's called this is us.

میگن این ما هستیم

Now that's a real life situation where I was able to use prolonged.

اکنون این یک موقعیت واقعی در زندگی است که می‌توانم از آن برای مدت طولانی استفاده کنم. مجبور شدم

I had to wait for a long period of time for the show to come back on.

مدت زیادی منتظر بمانم تا نمایش دوباره به روی صحنه برود.

Think about something you've had to wait for a long period of time to happen.

به اتفاقی فکر کنید که مجبور بوده اید برای مدت طولانی منتظر بمانید تا اتفاق بیفتد.

Sentence number one, how are you going to explain your prolonged absence?

جمله شماره یک، غیبت طولانی مدت خود را چگونه توضیح می دهید؟

We knew you were going to be absent, but you were gone a little bit too long.

می‌دانستیم که غیبت می‌کنی، اما مدتی طولانی نبودی.

Prolonged absence.

غیبت طولانی مدت

Number two, she did not want a pro long discussion too long.

شماره دو، او نمی خواست یک بحث طولانی طولانی مدت داشته باشد.

That's when it's short and sweet.

آن وقت است که کوتاه و شیرین است.

And to the point, and finally.

و به نقطه، و در نهایت.

She prolonged her exposure to the sun.

او قرار گرفتن در معرض آفتاب را طولانی تر کرد.

She was out in the sun for a long period of time in English, we say prolonged.

او به انگلیسی برای مدت طولانی زیر نور خورشید بود، ما می گوییم طولانی.

So again, think of something that lasts longer than expected.

پس دوباره به چیزی فکر کنید که بیشتر از حد انتظار دوام داشته باشد.

We say prolonged using it in real life.

ما می گوییم استفاده طولانی مدت از آن در زندگی واقعی.

Now, word number five, this is a word you've probably heard before.

حالا، کلمه شماره پنج، این کلمه ای است که احتمالا قبلاً شنیده اید.

It's very useful, but it's a little bit tricky to pronounce.

بسیار مفید است، اما تلفظ آن کمی مشکل است.

So after me vulnerable.

بنابراین بعد از من آسیب پذیر است.

Good.

I know it's tricky again, after me, vulnerable, good.

خوب می

دانم که دوباره مشکل است، بعد از من، آسیب پذیر، خوب است.

That V front teeth, bottom lip, and then the sound last time vulnerable.

که V دندان های جلو، لب پایین، و سپس صدا آخرین بار آسیب پذیر است.

Excellent.

عالی

Now this word vulnerable just means easily hurt or harmed

اکنون این کلمه آسیب پذیر فقط به معنای صدمه دیدن یا آسیب

physically, mentally, or emotionally.

جسمی، ذهنی یا عاطفی است.

Now, as I think about this word.

حالا که به این کلمه فکر می کنم.

A real life situation comes to mind.

یک موقعیت واقعی زندگی به ذهن خطور می کند.

This actually happened maybe about three months ago.

این در واقع شاید حدود سه ماه پیش اتفاق افتاده است.

I was walking into my apartment building.

داشتم وارد ساختمان آپارتمانم می شدم.

I just gotten out of my car and I was walking toward the stairs to get to

من تازه از ماشینم پیاده شدم و داشتم به سمت پله ها می رفتم تا به

my apartment when I saw a little boy.

آپارتمانم برسم که پسر بچه ای را دیدم.

Now the little boy was no more than six years old.

حالا پسر کوچک شش سال بیشتر نداشت.

If that maybe around six.

در صورتی که شاید حدود شش.

I have five or six years old.

من پنج شش ساله دارم.

He was a little boy, but I noticed that he was alone and immediately I stopped.

او یک پسر کوچک بود، اما متوجه شدم که او تنها است و بلافاصله متوقف شدم.

Why?

Because children are vulnerable again, easily hurt, easily harmed

چرا؟

زیرا کودکان دوباره آسیب پذیر هستند ، به راحتی آسیب می بینند، به راحتی از نظر

physically, mentally, or emotionally.

جسمی، ذهنی یا عاطفی آسیب می بینند.

No one was with him.

هیچکس با او نبود.

And I thought it was odd because of his age.

و به خاطر سنش عجیب بود.

So I looked at him and I said, Hey, hon, where's your mommy.

بنابراین به او نگاه کردم و گفتم: سلام، عزیزم، مامانت کجاست.

And he burst into tears.

و او به گریه افتاد.

He said, I don't, I don't know where my mom is.

گفت: نمی دانم، نمی دانم مامانم کجاست.

And he just continued to cry.

و فقط به گریه ادامه داد.

And I said, honey, honey, it's okay.

و من گفتم عزیزم، عزیزم، اشکالی ندارد.

Calm down.

آرام باش.

It's all right.

همه چیز درست است.

It's okay.

We're going to find your mom.

مشکلی نیست.

میریم مامانتو پیدا میکنیم

We're going to get you to your apartment.

ما شما را به آپارتمانتان می بریم.

And he, he started to calm down and he stopped crying as much.

و او شروع به آرام شدن کرد و به همان اندازه گریه نکرد.

Why?

Because he was vulnerable.

چرا؟

چون آسیب پذیر بود.

No one was with them and he was scared, right?

هیچ کس با آنها نبود و او ترسیده بود، درست است؟

He didn't know where his mom was.

نمی دانست مامانش کجاست.

He was okay.

او خوب بود.

When I started talking to him and calming him down, but children are vulnerable.

وقتی شروع کردم به صحبت کردن با او و آرام کردنش، اما بچه ها آسیب پذیر هستند.

Makes sense, right?

منطقی است، درست است؟

A real life situation.

یک موقعیت واقعی زندگی

Now, everything worked out fine.

حالا همه چیز خوب پیش رفت

A friend came that he knew was like his uncle came and called his

دوستی اومد که میدونست مثل عمویش اومده بود و به

mom and the little boy was safe.

مامان زنگ زد و پسر کوچولو سالم بود.

But again, children.

اما بازم بچه ها

Are vulnerable.

آسیب پذیر هستند.

So think about someone else, you know, that's vulnerable or a situation

پس به شخص دیگری فکر کنید، می دانید که آسیب پذیر است یا موقعیتی

that would make you feel vulnerable.

که باعث می شود شما احساس آسیب پذیری کنید.

Here's an example sentence.

در اینجا یک جمله مثال است.

Number one, we work mainly with the elderly and other

شماره یک، ما عمدتاً با افراد مسن و سایر

vulnerable groups, people that can't really protect themselves.

گروه های آسیب پذیر کار می کنیم، افرادی که واقعا نمی توانند از خود محافظت کنند.

Number two, children are the most vulnerable members of society.

شماره دو، کودکان آسیب پذیرترین اعضای جامعه هستند.

Like the little boy I saw at the front of my apartment building.

مثل پسر کوچکی که جلوی ساختمان آپارتمانم دیدم.

And sentence number three, she's so vulnerable and practically

و جمله شماره سه، او بسیار آسیب پذیر است و عملاً

incapable of doing anything on her own about her problems.

قادر به انجام هیچ کاری برای مشکلاتش نیست.

She's vulnerable.

او آسیب پذیر است

So again, think about real life situations where you can use

پس دوباره به موقعیت‌های زندگی واقعی فکر کنید که می‌توانید از

this word, someone is vulnerable.

این کلمه استفاده کنید، کسی آسیب‌پذیر است.

Now, I hope you enjoyed this lesson.

حالا امیدوارم از این درس لذت برده باشید.

I hope you learned a lot and I hope you use these words in real life situations.

امیدوارم چیزهای زیادی یاد گرفته باشید و امیدوارم از این کلمات در موقعیت های واقعی استفاده کنید.

Remember it's important to remain consistent.

به یاد داشته باشید که ثابت ماندن مهم است.

You have to study every day, apply what you learn.

شما باید هر روز مطالعه کنید، آنچه را که یاد می گیرید به کار ببرید.

Again, I've created lessons, daily lessons that will help you remain

مجدداً، من درس‌هایی ایجاد کرده‌ام، درس‌های روزانه که به شما کمک می‌کند

consistent and learn even more.

پایدار بمانید و حتی بیشتر بیاموزید.

So go to daily english lessons.com if you'd like to continue studying with

بنابراین اگر می‌خواهید با

me and students from around the world.

من و دانش‌آموزان سرتاسر دنیا به تحصیل ادامه دهید، به روزانه English lessons.com بروید.

I'm going to introduce you to an amazing YouTube channel where you can watch the

من قصد دارم یک کانال شگفت انگیز یوتیوب را به شما معرفی کنم که در آن می توانید

video after this one, and you'll be able to hear the words that you will learn.

ویدیو را بعد از این یکی تماشا کنید و کلماتی را که یاد خواهید گرفت بشنوید.

Are you ready?

اماده ای؟

Well, then I'm teacher Tiffani.

خب، پس من معلم تیفانی هستم.

Let's jump right in.

بیایید درست وارد شویم.

Now, the video that I'm going to be referencing comes from an amazing YouTube

حالا، ویدیویی که قرار است به آن ارجاع بدهم، از یک کانال شگفت انگیز یوتیوب می آید،

channel, this gentleman, Johnny Harris has an awesome YouTube channel with

این آقا جانی هریس یک کانال یوتیوب فوق العاده با

very interesting documentaries, videos on travel and so many other things.

مستندهای بسیار جالب، ویدیوهای مربوط به سفر و خیلی چیزهای دیگر دارد.

But the video I am referencing today.

اما ویدیویی که امروز به آن اشاره می کنم. در

Is actually about McDonald's that's right.

واقع در مورد مک دونالد است که درست است.

The video is called the real reason McDonald's ice cream

این ویدیو دلیل واقعی

machines are always broken.

شکستن همیشه دستگاه های بستنی ساز مک دونالد نامیده می شود.

Now in this video, Johnny Harris literally uses tons of English

اکنون در این ویدئو، جانی هریس به معنای واقعی کلمه از هزاران لغات واژگان انگلیسی استفاده می کند

vocabulary words that will help you sound more like a native English speaker.

که به شما کمک می کند بیشتر شبیه یک انگلیسی زبان مادری باشید.

So let's get started with the first word that pops up during the video.

پس بیایید با اولین کلمه ای که در طول ویدیو ظاهر می شود شروع کنیم. دانستن و درک

This word is also extremely important for you to know and understand.

این کلمه نیز برای شما بسیار مهم است .

The word is conspiracy conspiracy.

کلمه توطئه توطئه است.

Now, real quick, before I go over the definition, I want you to repeat after me.

حالا، خیلی سریع، قبل از اینکه به تعریف بپردازم، می خواهم بعد از من تکرار کنید.

Conspiracy.

توطئه

Excellent.

عالی

Again, conspiracy.

باز هم توطئه

Great job.

Last time after me conspiracy.

کارت عالی بود.

آخرین بار بعد از من توطئه.

Excellent.

عالی

Very good.

Now I'm helping you with the pronunciation, but don't forget,

خیلی خوب.

حالا من در تلفظ به شما کمک می کنم ، اما فراموش نکنید،

if you want to improve your English pronunciation, all you

اگر می خواهید تلفظ انگلیسی خود را بهبود ببخشید، تنها کاری که

have to do is download my app.

باید انجام دهید این است که برنامه من را دانلود کنید.

English with Tiffani.

انگلیسی با تیفانی.

The link is right in the description, or you can go to

لینک دقیقاً در توضیحات موجود است یا می توانید به

your phone and download the app.

گوشی خود بروید و برنامه را دانلود کنید.

It will definitely help you improve your English pronunciation.

قطعا به شما در بهبود تلفظ انگلیسی کمک می کند.

Now let's check out this word and see what the definition is conspiracy.

حالا بیایید این کلمه را بررسی کنیم و ببینیم که تعریف توطئه چیست.

This word means a secret plan by a group to do something unlawful or harmful.

این کلمه به معنای نقشه مخفیانه گروهی برای انجام کاری حرام یا مضر است.

Again, they're coming together to do something.

باز هم می آیند تا کاری انجام دهند.

That's not good.

این خوب نیست.

It's not lawful.

حلال نیست

We say conspiracy.

ما می گوییم توطئه.

Now here's an example sentence using the word.

اکنون در اینجا یک جمله مثال با استفاده از کلمه آورده شده است.

The three men are accused of conspiracy.

این سه مرد متهم به توطئه هستند.

Remember, conspiracy just means a secret plan by a group to

به یاد داشته باشید، توطئه فقط به معنای نقشه مخفیانه یک گروه برای

do something that's unlawful.

انجام کاری غیرقانونی است.

So again, the three men are accused of conspiracy.

بنابراین باز هم این سه مرد به توطئه متهم می شوند.

Now, sentence number two, using this word, I suspected that he

حالا جمله شماره دو با استفاده از این کلمه شک کردم که او

was involved in the conspiracy.

در توطئه دست داشته است.

Again, I suspected that he was involved in the conspiracy and now sentence number

باز هم مشکوک شدم که او در این توطئه نقش داشته است و حالا جمله شماره

three, you can get a good idea of how to use this word in real life at first.

سه، ابتدا می توانید ایده خوبی از نحوه استفاده از این کلمه در زندگی واقعی داشته باشید.

He was blissfully unaware of the conspiracy against him.

او از توطئه علیه خود بی خبر بود.

He was happy living his best life.

او از بهترین زندگی خود خوشحال بود.

He didn't know there was a conspiracy against him.

او نمی دانست که توطئه ای علیه او وجود دارد.

So one more time at first, he was blissfully unaware of

بنابراین یک بار دیگر در ابتدا از

the conspiracy against him.

توطئه علیه خود بی خبر بود.

Makes sense.

Right?

منطقی است.

درست؟

So again, conspiracy.

پس باز هم توطئه.

The first word you will hear.

اولین کلمه ای که خواهید شنید.

And once again, you'll hear this word at the one second mark.

و یک بار دیگر، این کلمه را در یک ثانیه خواهید شنید.

Notice the timestamp when you turn this video on again, after you watch

وقتی دوباره این ویدیو را روشن می کنید به مهر زمانی توجه کنید، پس از تماشای

this lesson, go directly to the video.

این درس، مستقیماً به ویدیو بروید.

The link is in the description.

لینک در توضیحات موجود است.

And you can watch the lesson from Johnny Harris about McDonald's.

و می توانید درس جانی هریس در مورد مک دونالد را تماشا کنید.

Now let's check out word number two word.

حالا بیایید کلمه شماره دو را بررسی کنیم.

Number two is nefarious, nefarious.

شماره دو بدجنس است، بدجنس.

Now I want to help you with the pronunciation.

حالا می خواهم در تلفظ به شما کمک کنم.

So after me again, nefarious, excellent.

پس بعد از من دوباره، بدجنس، عالی.

Last time, nefarious, good front teeth on your bottom lip.

آخرین بار، دندان های جلوی بد و خوب روی لب پایین شما.

Excellent.

عالی

Now the word nefarious, it just means actions or activities

در حال حاضر کلمه شیطان، فقط به معنای اعمال یا فعالیت هایی است

that are morally bad, something that is not good in English.

که از نظر اخلاقی بد هستند، چیزی که در انگلیسی خوب نیست.

We say nefarious nefarious.

ما می گوییم بدجنس بدجنس.

Now, let me give you an example sentence using this word.

حال، اجازه دهید با استفاده از این کلمه یک جمله مثال بزنم.

The first example sentence is most of us know that information sent over

اولین جمله مثال این است که بسیاری از ما می دانیم که اطلاعات ارسال شده از طریق

internet wires can be used by individuals who have nefarious intentions in mind.

سیم های اینترنت می تواند توسط افرادی استفاده شود که اهداف پلید در ذهن دارند.

It makes sense, right?

منطقی است، درست است؟

It's a long advanced English sentence, but since you now understand the

این یک جمله انگلیسی طولانی و پیشرفته است، اما از آنجایی که اکنون

word nefarious again, actions or activities that are morally bad,

دوباره کلمه شرور، اعمال یا فعالیت هایی که از نظر اخلاقی بد هستند را درک می کنید،

you now understand this sentence.

اکنون این جمله را درک می کنید.

So one more time, most of us know that information sent over.

بنابراین یک بار دیگر، بسیاری از ما آن اطلاعات ارسال شده را می دانیم.

Internet wires can be used by individuals who have nefarious intentions in mind

سیم‌های اینترنت می‌توانند توسط افرادی استفاده شوند که نیت‌های پلید

or morally bad intentions in mind.

یا از نظر اخلاقی بد در ذهن دارند.

Now, what about this sentence, sentence number two, in the end, if you have the

حالا در مورد این جمله، جمله شماره دو، در نهایت، اگر شما

most money and property, then you are successful in your efforts to beat the

بیشترین پول و دارایی را دارید، پس در تلاش خود برای شکست دادن

villains at their own nefarious game.

شرورها در بازی شیطانی خود موفق هستید.

Again, an advanced English sentence, but now you understand

باز هم یک جمله انگلیسی پیشرفته اما حالا

this advanced English word.

این کلمه پیشرفته انگلیسی را فهمیدید.

So once again, in the end, if you have the most money and property.

پس یک بار دیگر در پایان اگر بیشترین پول و دارایی را دارید.

Then you are successful in your efforts to beat the villains

سپس در تلاش های خود برای شکست دادن شرورها

at their own nefarious game.

در بازی شیطانی خود موفق خواهید بود.

Now, sentence number three, the company CEO seems to have been involved in

حال، جمله شماره سه، به نظر می رسد مدیر عامل شرکت در

some nefarious practices or activities, either one works again, the company

برخی اعمال یا فعالیت های شوم شرکت داشته است، یا یکی دوباره کار می کند، به

CEO seems to have been involved in some nefarious practices or activities.

نظر می رسد مدیر عامل شرکت در برخی اعمال یا فعالیت های پلید شرکت داشته است.

Again, now you understand the word nefarious.

باز هم اکنون کلمه بدجنس را متوجه شدید.

So once again, remember when you watch the video by Johnny Harris, you

بنابراین یک بار دیگر، به یاد داشته باشید که وقتی ویدیوی جانی هریس را تماشا می کنید،

want to listen for this word at the one minute and 33 second mark, one

می خواهید این کلمه را در یک دقیقه و 33 ثانیه، یک

minute and 33 seconds into the video, you will hear the word nefarious.

دقیقه و 33 ثانیه بعد از فیلم گوش دهید، کلمه شیطان را خواهید شنید.

Now, what about word number three, another word that is very

حالا در مورد کلمه شماره سه، یک کلمه دیگر که

important for you to understand.

درک آن برای شما بسیار مهم است، چطور.

The word is skeptical, skeptical after me, skeptical.

کلمه مشکوک است، شک پس از من، مشکوک.

Whoa, very good.

وای خیلی خوبه

Again, skeptical.

باز هم مشکوک.

Excellent.

عالی

Last time after me, skeptical.

آخرین بار بعد از من، مشکوک.

Great job.

کارت عالی بود.

Now the word skeptical just means not easily convinced having doubts or

اکنون کلمه شکاک فقط به این معنی است که به راحتی متقاعد نمی شوید که شک و

reservations, like if you're going to pick out a camera and you're just not

تردید داشته باشید، مثلاً اگر می خواهید دوربینی را انتخاب کنید و فقط

sure if the camera you're looking at is good or not, you're a bit skeptical.

مطمئن نیستید که دوربینی که به آن نگاه می کنید خوب است یا نه، شما کمی مشکوک

Now check out these example sentence.

حالا این جمله مثال را بررسی کنید.

The first one is.

اولی است.

She turned in time to see Mrs.

او به موقع برگشت تا دید که

Watson's skeptical look turn into a smile again.

نگاه شکاکانه خانم واتسون دوباره به لبخند تبدیل شده است.

She turned in time to see Mrs.

او به موقع برگشت تا نگاه شکاکانه خانم واتسون را ببیند که

Watson's skeptical look, turn into a smile.

تبدیل به لبخند شده است.

Makes sense.

منطقی است.

Right now, sentence number two, his expression.

همین الان جمله شماره دو، بیان اوست.

Was skeptical again, his expression was skeptical and sentence number three,

دوباره مشکوک بود، بیانش مشکوک بود و جمله شماره سه،

but over the last few years, I've become skeptical about the whole thing.

اما در چند سال اخیر، من در مورد کل ماجرا مشکوک شده ام.

I'm not really sure if this whole thing is good or not.

من واقعا مطمئن نیستم که آیا کل این موضوع خوب است یا نه.

I'm having some doubts.

من شک دارم

I'm not convinced.

من قانع نیستم.

Once again, but over the last few years, I've become

یک بار دیگر، اما در چند سال گذشته، من

skeptical about the whole thing.

در مورد کل موضوع شک کرده ام.

Makes sense.

منطقی است.

Right?

درست؟

So again, when you watch the video by Johnny Harris, listen

پس دوباره، وقتی ویدیوی جانی هریس را تماشا می‌کنید،

for the word skeptical at the one minute and 55 second Mark.

به کلمه شکاک در یک دقیقه و ۵۵ ثانیه مارک گوش دهید.

So we have word number three.

بنابراین ما کلمه شماره سه را داریم.

Now I want to teach you word number four.

حالا می خواهم کلمه شماره چهار را به شما آموزش دهم.

It will pop up in the video with Johnny Harris.

در ویدیو با جانی هریس ظاهر می شود.

This is a combination word and it is.

این یک کلمه ترکیبی است و هست.

Mind numbing, mind numbing.

بی حس کردن ذهن، بی حس کردن ذهن. از

I want you to watch closely and listen closely.

شما می خواهم از نزدیک تماشا کنید و از نزدیک گوش کنید.

Mind numbing.

بی حس کننده ذهن

Excellent.

عالی

Again, after me, mind numbing, great job.

باز هم، بعد از من، ذهن بی حس، کار عالی.

Last time after me, mind numbing.

آخرین بار بعد از من، ذهن بی حس شد.

Excellent.

عالی

Now mind numbing, just to make sure you understand this properly.

حالا بی حس کننده است، فقط برای اینکه مطمئن شوید این را به درستی درک کرده اید.

Mind numbing means so extreme.

بی حسی ذهن یعنی خیلی شدید.

Or intense as to prevent normal thought.

یا شدید برای جلوگیری از فکر عادی.

You're so overwhelmed.

تو خیلی غرق شدی

It's so intense that you can't think normally.

آنقدر شدید است که نمی توانید عادی فکر کنید.

It's just too much for you to deal with.

فقط برای شما خیلی زیاد است که با آن کنار بیایید.

It's mind numbing.

این ذهن را بی حس می کند.

I, I just can't think clearly.

من، فقط نمی توانم واضح فکر کنم.

My, not my mind feels like it's numb, mind numbing.

ذهن من، نه من، احساس می‌کند که بی‌حس است، ذهن بی‌حس است.

So for example, here's a good sentence.

برای مثال، در اینجا یک جمله خوب است.

The jury sat through hours of mind numbing testimonies.

هیئت منصفه ساعت ها شهادت های بی حس کننده را پشت سر گذاشت.

Testimony after testimony, so many testimonies.

شهادت پشت شهادت، اینهمه شهادت.

And the jury, they couldn't even focus anymore.

و هیئت منصفه، آنها حتی نتوانستند دیگر تمرکز کنند.

So again, the jury sat through hours of mind numbing testimonies.

بنابراین دوباره، هیئت منصفه ساعت‌ها شهادت‌های بی‌حس‌کننده را پشت سر گذاشت.

Sentence number two, the whole experience was mind numbing.

جمله شماره دو، کل تجربه ذهن را بی حس می کرد.

Again, mind numbing means so extreme or intense as to prevent normal thought.

باز هم، بی حسی ذهن به معنای آنقدر شدید یا شدید است که مانع از فکر عادی می شود.

We couldn't even think clearly because the whole experience.

ما حتی نمی توانستیم به وضوح فکر کنیم زیرا کل تجربه بود.

Was mind numbing.

ذهن بی حس بود

And finally, sentence number three, the repetition was mind numbing

و در نهایت جمله شماره سه، تکرار بارها و بارها ذهن را بی حس می کرد

over and over and over again.

.

Think about it when I'm helping you with pronunciation, I normally

وقتی در تلفظ به شما کمک می‌کنم، فکر کنید، من معمولاً

repeat myself three times, sometimes four, but normally three times.

سه بار، گاهی چهار بار، اما معمولاً سه بار، خودم را تکرار می‌کنم.

But imagine if I said, repeat after me 35 times, that would be mind numbing.

اما تصور کنید اگر بگویم، بعد از من 35 بار تکرار کنید، ذهن را بی حس می کند.

Oh my goodness.

اوه خدای من.

The repetition.

تکرار. آیا

Was mind numbing makes sense, right?

بی حسی ذهن منطقی بود، درست است؟

I think you got it.

فکر میکنم متوجه موضوع شده باشی.

So again, when you watch the video, right after this one with Johnny Harris,

پس دوباره، وقتی ویدیو را تماشا می‌کنید، درست بعد از این ویدیو با جانی هریس،

listen for a mind numbing at the two minute and seven second mark, okay.

به ذهنی که در نقطه دو دقیقه و هفت ثانیه بی‌حس می‌شود گوش دهید، بسیار خوب.

Two minutes and seven seconds into the video, he is going to say mind numbing.

دو دقیقه و هفت ثانیه بعد از فیلم، او می‌گوید بی‌حس است.

Now, what about number five?

حالا، شماره پنج چطور؟

Number five is also another word that you must understand.

شماره پنج نیز کلمه دیگری است که باید آن را درک کنید.

The word is epidemic, epidemic.

کلمه اپیدمی است، اپیدمی.

So after me epidemic, excellent.

بنابراین بعد از من همه گیر، عالی است.

Again, epidemic.

باز هم اپیدمی

Yes.

آره.

Last time.

آخرین بار.

Epidemic great job.

اپیدمی کار عالی

Now the word epidemic just means excessively prevalent or

اکنون کلمه اپیدمی فقط به معنای شیوع بیش از حد یا

excessively happening often over a large area at a particular time.

بیش از حد اتفاق است که اغلب در یک منطقه بزرگ در یک زمان خاص اتفاق می افتد.

Again, it's prevalent.

باز هم شایع است.

It's happening in many different areas.

در بسیاری از مناطق مختلف اتفاق می افتد.

We call this situation.

ما به این وضعیت می گوییم.

An epidemic, this thing, this, that's whatever's happening is an epidemic.

یک اپیدمی، این چیز، این، هر اتفاقی که می افتد یک اپیدمی است.

Let's check out an example sentence to help you understand this more.

بیایید یک جمله مثال را بررسی کنیم تا به شما در درک بیشتر این موضوع کمک کند.

A great epidemic burst forth in that area.

یک اپیدمی بزرگ در آن منطقه رخ داد.

Again, it was prevalent happening often over a large area.

باز هم، اغلب در یک منطقه بزرگ اتفاق می افتاد.

Hey, they had a great epidemic burst forth in that area.

هی، آنها یک اپیدمی بزرگ در آن منطقه شیوع دادند.

And usually it's not a good thing.

و معمولاً چیز خوبی نیست.

Let's look at sentence number two.

بیایید به جمله شماره دو نگاه کنیم.

She was carried off.

او را بردند.

By the epidemic again, she was carried off by the epidemic.

با شیوع دوباره، او توسط اپیدمی برده شد.

And finally, sentence number three, the threat of an epidemic

و سرانجام، جمله شماره سه، تهدید یک بیماری همه گیر

caused great alarm and trepidation.

باعث نگرانی و وحشت شدید شد.

People were nervous.

مردم عصبی بودند.

People were scared.

Oh my goodness.

مردم ترسیده بودند.

اوه خدای من.

The threat of an epidemic caused great alarm and trepidation.

تهدید یک بیماری همه گیر باعث نگرانی و وحشت بزرگی شد.

So again, when you watch the video, listen for this word

بنابراین، دوباره، هنگامی که ویدیو را تماشا می کنید ، به این کلمه

epidemic at the three minute Mark.

همه گیر در سه دقیقه مارک گوش دهید.

So number five again was epidemic.

بنابراین شماره پنج دوباره همه گیر شد.

What about number six, another one that's very important for you to understand.

در مورد شماره شش، یکی دیگر که درک آن برای شما بسیار مهم است.

Number six is mind boggling, mind boggling.

شماره شش گیج کننده است، ذهن گیج کننده است.

All right.

خیلی خوب.

Mind boggling.

ذهن گیج کننده

Now this is something that is very important for you to understand,

حالا این چیزی است که درک آن برای شما بسیار مهم است،

but repeat after me, mind boggling.

اما بعد از من تکرار کنید، ذهن گیج کننده است.

Good again, mind boggling.

بازم خوبه، گیج کننده

Great.

عالی.

I want you to look at it one more time or pay attention one

می خواهم یک بار دیگر به آن نگاه کنید یا یک

more time to what this word, this combination of words looks like.

بار دیگر توجه کنید که این کلمه، این ترکیب کلمات چگونه است.

So again, mind boggling, mind boggling.

بنابراین دوباره، ذهن گیج کننده، ذهن گیج کننده.

So last time, watch me.

پس آخرین بار، مرا تماشا کن.

If you're looking at the video, mind boggling.

اگر به ویدیو نگاه می‌کنید ، گیج کننده است.

Excellent.

Now this just means.

عالی

حالا این فقط به این معنی است.

Having a very powerful or overwhelming effect on the mind.

داشتن تأثیر بسیار قوی یا قاطع بر ذهن.

Again, having a very powerful or overwhelming effect on the mind.

باز هم، تأثیر بسیار قدرتمند یا طاقت فرسا بر ذهن.

We say mind boggling, like, Oh my goodness, my mind, mind boggling.

ما می گوییم ذهن گیج کننده، مانند، خدای من، ذهن من، ذهن گیج کننده.

That was mind boggling.

این گیج کننده بود.

So let me give you an example sentence.

بنابراین اجازه دهید یک جمله مثال بزنم.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

The huge range of animals at the zoo is truly mind boggling.

طیف عظیمی از حیوانات در باغ وحش واقعاً گیج کننده است.

Think about it when you go to the zoo, you're not just going to see

وقتی به باغ وحش می روید فکر کنید، قرار نیست فقط

two or three or even 10 animals.

دو یا سه یا حتی 10 حیوان را ببینید.

There are hundreds of animals when you go to the zoo.

وقتی به باغ وحش می روید صدها حیوان وجود دارد.

So again, it's mind boggling.

بنابراین دوباره، آن را گیج کننده است.

One more time.

یک بار دیگر

The huge range of animals at the zoo is truly mind boggling.

طیف عظیمی از حیوانات در باغ وحش واقعاً گیج کننده است.

Now, sentence number two, there are so many of them that it might

اکنون، جمله شماره دو، تعداد آنها به قدری زیاد است که ممکن است

be mind boggling for a while.

برای مدتی ذهن شما را درگیر کند.

You may feel overwhelmed.

ممکن است احساس غرق شدن کنید.

You may not be able to, to concentrate.

ممکن است نتوانید تمرکز کنید.

You're going to feel overwhelmed again.

دوباره احساس غرق شدن خواهید کرد.

Sentence number two, there are so many of them that it might

جمله شماره دو، تعداد آنها به قدری زیاد است که ممکن است

be mind boggling for a while.

برای مدتی ذهن شما را درگیر کند.

And sentence number three.

و جمله شماره سه

The wealth of information available and gardening on organic gardening

انبوهی از اطلاعات موجود و باغبانی در مورد باغبانی ارگانیک

can quickly become mind boggling.

می تواند به سرعت ذهن را مبهوت کند.

One more time.

یک بار دیگر

The wealth of information available on organic gardening

انبوهی از اطلاعات موجود در مورد باغبانی ارگانیک

can quickly become mind boggling.

می تواند به سرعت ذهن را مبهوت کند.

There's so much information.

خیلی اطلاعات هست

You can feel overwhelmed.

شما می توانید احساس غرق شدن کنید.

It can become mind boggling.

این می تواند ذهن را مبهوت کند.

Makes sense, right?

منطقی است، درست است؟

So again, when you go to watch the video after this one, listen for a

بنابراین، دوباره، وقتی بعد از این ویدیو به تماشای ویدیو می روید، دوباره

mind boggling at the six minute and three second Mark again, mind boggling.

در شش دقیقه و سه ثانیه به یک ذهن مبهوت کننده گوش دهید.

Now, what about number seven?

حالا شماره هفت چطور؟

Again, another one that is so important for you to understand

باز هم، یکی دیگر که درک آن برای شما بسیار مهم است

because native English speakers use it on a regular basis.

زیرا انگلیسی زبانان بومی به طور منظم از آن استفاده می کنند.

The word is infuriating, infuriating.

کلمه خشمگین است، خشمگین است.

Now I want you to repeat after me.

حالا می خواهم بعد از من تکرار کنی.

Infuriating.

خشمگین.

Yes.

آره.

Good again.

بازم خوبه

Infuriating.

خشمگین.

Excellent.

عالی

Last time after me.

آخرین بار بعد از من

Infuriating excellent job.

کار عالی خشمگین

Very good.

Now the word infuriating just means causing feelings of extreme anger,

خیلی خوب.

در حال حاضر کلمه Infuriating فقط به معنای ایجاد احساس خشم شدید،

causing feelings of extreme anger.

ایجاد احساس عصبانیت شدید است.

When someone is a super upset, I told you not to do that.

وقتی کسی خیلی ناراحت است، به شما گفتم این کار را نکنید.

They are infuriated, extremely angry.

آنها خشمگین هستند، به شدت عصبانی هستند.

So listen to this first sentence, sentence number one.

پس به این جمله اول، جمله شماره یک گوش کنید.

It is infuriating to talk to someone who just looks out of the window.

صحبت کردن با کسی که فقط از پنجره به بیرون نگاه می کند خشمگین است.

You're having a conversation with that individual and the whole

شما در حال گفتگو با آن فرد هستید و تمام

time they're looking out the window, not paying attention.

مدت آنها به بیرون از پنجره نگاه می کنند، بدون توجه.

It is infuriating to talk to someone who just looks out of the window.

صحبت کردن با کسی که فقط از پنجره به بیرون نگاه می کند خشمگین است.

What about sentence number two?

جمله شماره دو چطور؟

The infuriating thing is that he is always right.

نکته ناراحت کننده این است که او همیشه حق دارد.

Now, this is kind of funny.

حالا این یه جورایی خنده داره

Imagine a wife speaking about her husband and saying this it's infuriating.

تصور کنید زنی در مورد شوهرش صحبت می کند و می گوید این خشمگین است.

He's always right.

همیشه حق با اوست

I'm the one that's wrong.

من کسی هستم که اشتباه می کنم.

He's always right.

همیشه حق با اوست

She can get really angry, right?

او می تواند واقعا عصبانی شود، درست است؟

Maybe that's you.

شاید اون تو باشی

All right.

خیلی خوب.

And sentence number three, sentence number three is it's infuriating when

و جمله شماره سه، جمله شماره سه این است که وقتی

people keep spelling your name wrong.

مردم مدام نام شما را اشتباه می نویسند، خشمگین می شود.

Isn't it?

اینطور نیست؟

Now, this is interesting.

حالا این جالبه

My name is Tiffani, as you know.

همانطور که می دانید نام من تیفانی است.

But my name is spelled T I F F A N I, many people spell it T I F F A N Y.

اما املای نام من T I F F A N I است، بسیاری از مردم آن را T I F F A N Y می گویند.

So a lot of times people will misspell my name because they think it's with a Y.

بنابراین خیلی از اوقات مردم اسم من را اشتباه می نویسند زیرا فکر می کنند با یک Y است.

Now I don't get angry.

حالا من عصبانی نمی شوم.

I just tell them the correct spelling, but for some people it can make them

من فقط املای صحیح را به آنها می گویم، اما برای برخی از افراد می تواند آنها را

extremely angry and they can say it's infuriating when people keep

به شدت عصبانی کند و می توانند بگویند زمانی که دیگران

spelling your name wrong, isn't it?

نام شما را اشتباه می نویسند، عصبانی کننده است، اینطور نیست؟

Makes sense, right?

منطقی است، درست است؟

Okay.

باشه.

So again, when you go to watch the video, listen for this word at the

پس دوباره، وقتی برای تماشای ویدیو می روید ، این کلمه را در

six minute and five second mark.

نقطه شش دقیقه و پنج ثانیه گوش دهید.

Again, the word is infuriating.

باز هم این کلمه خشمگین است.

Now we're going to look at word number eight, another good word.

حالا ما به کلمه شماره هشت نگاه می کنیم، یک کلمه خوب دیگر.

This word is nuance, nuance.

این کلمه ظرافت، ظرافت است.

Now I want you to repeat after me.

حالا می خواهم بعد از من تکرار کنی.

Nuance, yes.

تفاوت های ظریف، بله.

Get those lips out nuance.

آن لب ها را از ظرافت بیرون بیاورید.

Good job.

آفرین.

Last time after me nuance.

آخرین بار بعد از من تفاوت ظریف.

Excellent.

All right.

عالی

خیلی خوب.

Now the word nuance, this means a shade of meaning, expression, or sound a

حال کلمه nuance، این به معنای سایه معنا، بیان یا صدا

shade of meaning, expression, or sound.

سایه معنا، بیان یا صدا است.

It's not necessarily clear it's there, but it's not really clear.

لزوماً مشخص نیست که وجود دارد، اما واقعاً واضح نیست.

We say a nuance.

ما یک تفاوت ظریف را می گوییم.

So let me give you an example sentence, and this will help

بنابراین اجازه دهید یک جمله مثال بزنم ، و این به شما کمک می کند تا

you understand the word more.

کلمه را بیشتر درک کنید.

He was aware of every nuance in her voice.

او از تمام نکات ظریف در صدای او آگاه بود.

Let me give you an example that will help you understand based on this sentence.

بگذارید مثالی بزنم که بر اساس این جمله به درک شما کمک کند.

Now I'm going to say something to you.

حالا یه چیزی بهت میگم

Normally I had a wonderful day makes sense, right?

به طور معمول من یک روز فوق العاده را سپری کردم ، درست است؟

But I want you to listen closely to how my voice, the sound of

اما من از شما می خواهم که از نزدیک به صدای من گوش کنید،

my voice changes this time.

صدای من این بار تغییر می کند.

I had a wonderful day.

روز فوق العاده ای داشتم.

No, I said the same thing, but my voice sounded a bit different, right?

نه، من هم همین را گفتم، اما صدای من کمی متفاوت بود، درست است؟ وقتی صحبت می کردم

I was a little bit slower when I was speaking.

کمی کندتر بودم .

I kind of.

Uh, added a little bit more of a shrug.

من یه جورایی

اوه، کمی بیشتر شانه انداختن را اضافه کرد.

If you're looking at the video and my, my voice sounded different, you

اگر به ویدیو نگاه می کنید و صدای من متفاوت بود،

were aware of the nuance in my voice.

از تفاوت های ظریف در صدای من آگاه بودید.

Tiffani, you said that you had a wonderful day, but it doesn't sound like you did.

تیفانی، گفتی که روز فوق العاده ای سپری کرده ای ، اما به نظر نمی رسد.

That means you were aware of the nuance in my voice, not really clear,

این بدان معنی است که شما از تفاوت های ظریف در صدای من آگاه بودید، واقعاً واضح نیست،

but something was there in English.

اما چیزی به زبان انگلیسی وجود داشت.

We say nuance.

ما می گوییم تفاوت های ظریف.

You got it, right?

فهمیدی، درسته؟

Okay.

Now sentence number two, Colin loves to analyze every little

باشه.

در حال حاضر جمله شماره دو، کالین دوست دارد تمام

nuance of our conversation.

جزئیات کوچک مکالمه ما را تجزیه و تحلیل کند.

Every little part that could have another meaning.

هر قسمت کوچکی که می تواند معنای دیگری داشته باشد.

Colin loves to analyze every little nuance of our conversation.

کالین دوست دارد تمام جزئیات کوچک مکالمه ما را تجزیه و تحلیل کند.

And now what about sentence number three?

و حالا جمله شماره سه چطور؟

She managed to capture every nuance of his expression in the portrait.

او موفق شد تمام جزئیات بیان او را در پرتره به تصویر بکشد.

She was looking at the painting, the portrait, and she could pick up

او به نقاشی، پرتره نگاه می‌کرد و می‌توانست

little things in the portrait that had a deeper meaning to them again,

چیزهای کوچکی را در پرتره انتخاب کند که معنای عمیق‌تری برای آنها داشت،

she managed to capture every nuance of his expression in the portrait.

او موفق شد تمام جزئیات بیان او را در پرتره ثبت کند.

So again, listen for this word at the 11 minute and seven second mark.

پس باز هم به این کلمه در دقیقه ۱۱ و ۷ ثانیه گوش دهید.

Again, the word is nuance.

باز هم، کلمه تفاوت ظریف است.

Now, what about word number nine?

حالا در مورد کلمه شماره نه چطور؟

The word is obscure.

کلمه مبهم است.

Obscure I want you to repeat after me obscure.

مبهم می خواهم بعد از من مبهم تکرار کنی.

Yes.

آره.

Good again.

بازم خوبه

Obscure.

مبهم.

Excellent.

عالی

Last time after me obscure.

آخرین بار بعد از من مبهم.

Great job.

کارت عالی بود.

Now the word obscure just means not known to many people.

اکنون کلمه مبهم برای بسیاری از مردم به معنای ناشناخته است.

Again, not known to many people.

باز هم برای بسیاری از مردم شناخته شده نیست.

Many people don't know about this thing or this person.

بسیاری از مردم در مورد این چیز یا این شخص نمی دانند. دوباره

It's a little bit obscure again, not known to many people.

کمی مبهم است ، برای بسیاری از مردم شناخته شده نیست.

So check out this example sentence.

بنابراین این جمله مثال را بررسی کنید.

It was an obscure corner of the world.

گوشه ای مبهم از دنیا بود.

It wasn't a place that many people had visited before, not like,

این مکانی نبود که بسیاری از مردم قبلاً از آن بازدید کرده باشند، نه مانند،

uh, the leaning tower of Pisa or, uh, the empire state building.

آه، برج کج پیزا یا، اوه، ساختمان امپراتوری استیت.

No, this corner of the world was a bit obscure.

نه، این گوشه دنیا کمی مبهم بود.

Not many people knew about it.

افراد زیادی از آن خبر نداشتند.

Now, what about sentence number two, the origin of the kingdom is obscure.

حال، در مورد جمله شماره دو، منشأ پادشاهی مبهم است.

Not many people know about the origin of the kingdom.

افراد زیادی در مورد منشاء پادشاهی نمی دانند.

The origin of the kingdom is obscure.

منشا پادشاهی مبهم است.

And what about sentence number three?

و جمله شماره سه چطور؟

There's always eBay when you're looking for a deal or an obscure item, you

وقتی به دنبال معامله یا کالای مبهم هستید، همیشه eBay وجود دارد، می‌خواهید

want to buy something that not too many people know about go to eBay.

چیزی بخرید که افراد زیادی در مورد آن نمی‌دانند به eBay بروید.

So again, there's always eBay when you're looking for a deal or an obscure item, an

بنابراین باز هم، زمانی که شما به دنبال معامله یا یک مورد مبهم هستید، همیشه eBay وجود دارد،

item that not too many people know about.

موردی که افراد زیادی درباره آن نمی‌دانند.

So when you watch the video after this one, make sure you listen for this word

بنابراین وقتی ویدیو را بعد از این یکی تماشا می کنید ، مطمئن شوید که این کلمه

obscure at the 11 minute and 45 second.

مبهم را در 11 دقیقه و 45 ثانیه گوش دهید.

Mark, you'll hear it and you'll know what he means when he actually says the word.

مارک، شما آن را می شنوید و متوجه خواهید شد که وقتی واقعا کلمه را می گوید، منظور او چیست.

Now, the final thing we're going to look at, we're going to

حالا، آخرین چیزی که می خواهیم به آن نگاه کنیم، در

actually learn is not a word, it's actually an expression number 10.

واقع یاد می گیریم یک کلمه نیست، در واقع عبارت شماره 10 است.

Now this expression is just call the guy, just call the guy.

حالا این عبارت فقط call the guy، just call the guy است.

Now, just call the guy.

حالا فقط به اون پسر زنگ بزن

What does this mean?

این یعنی چی؟

But I want to go over the pronunciation first.

اما من می خواهم ابتدا به تلفظ آن بپردازم.

Just call the guy good.

فقط به اون پسر خوب زنگ بزن به

Remember for the, the, put your tongue through your teeth, the excellent.

خاطر داشته باشید که، زبان خود را از بین دندان های خود بگذارید، عالی است.

So again, after me, just call the guy.

پس دوباره، بعد از من، فقط به آن مرد زنگ بزن.

Excellent.

عالی

Last time after me, just call the guy.

آخرین بار بعد از من، فقط به آن مرد زنگ بزن.

Great job now, just call the guy.

الان کار عالیه فقط به اون پسر زنگ بزن

This means a guy or a woman who is an authorized service technician,

این به این معنی است که یک مرد یا یک زن که یک تکنسین خدمات مجاز است،

a guy or woman who is an authorized service technician, again, authorized

یک مرد یا یک زن که یک تکنسین خدمات مجاز است، دوباره،

service technician, Hey, call the guy.

تکنسین خدمات مجاز، سلام، با آن مرد تماس بگیرید.

He can help you.

او می تواند به شما کمک کند.

Let's check out some examples sentences.

بیایید چند نمونه جملات را بررسی کنیم.

The first one is right here.

اولی همینجاست

I told her to just call the guy.

بهش گفتم فقط به اون پسر زنگ بزن.

You don't know how to do it.

Just call the guy.

شما نمی دانید چگونه آن را انجام دهید.

فقط به اون پسر زنگ بزن

You may not know the individual, but that's the guy that will

شما ممکن است فرد را نشناسید، اما این مرد است که به

help you with your issue.

شما در حل مشکل کمک می کند.

Just call the guy.

فقط به اون پسر زنگ بزن

Now, sentence number two, they were worried.

حالا جمله شماره دو، نگران بودند.

So they just called the guy to fix it again.

بنابراین آنها فقط به آن مرد زنگ زدند تا دوباره آن را تعمیر کند.

They were worried.

آنها نگران بودند.

So they just called the guy to fix it.

بنابراین آنها فقط به آن مرد زنگ زدند تا آن را درست کند.

And sentence number three, I tried to just call the guy for how many times already.

و جمله شماره سه، من سعی کردم فقط چند بار با آن مرد تماس بگیرم.

Again, I tried to just call the guy for how many times already?

دوباره سعی کردم چند بار با آن مرد تماس بگیرم؟

I've already tried to call him so many times.

من قبلاً چندین بار سعی کردم با او تماس بگیرم.

So when you watch the video after this one, listen for just call the

بنابراین، وقتی بعد از این ویدیو را تماشا می‌کنید، دوباره در

guy at the 13 minute and 10 second mark again, just call the guy.

دقیقه 13 و 10 ثانیه فقط با آن مرد تماس بگیرید ، فقط با آن مرد تماس بگیرید.

Hey, welcome to episode two of our, how to use English words in real life.

سلام، به قسمت دوم ما خوش آمدید، نحوه استفاده از کلمات انگلیسی در زندگی واقعی.

Now in today's episode, I'm going to teach you five English words that

حالا در قسمت امروز، پنج لغت انگلیسی را به شما آموزش می‌دهم که

you can use in real life to sound more like a native English speaker.

می‌توانید در زندگی واقعی از آنها استفاده کنید تا بیشتر شبیه یک انگلیسی زبان مادری به نظر برسید.

Are you ready?

اماده ای؟

Well, then I'm teacher Tiffani.

خب، پس من معلم تیفانی هستم.

Let's jump right in.

بیایید همین الان بپریم.

Now, the very first word is provoke good again after me provoke.

حالا، اولین کلمه بعد از من تحریک دوباره تحریک خوب است.

Excellent.

عالی

Last time.

آخرین بار.

Provoke great job.

کار بزرگ را تحریک کنید.

Now I want you to listen to this story and see if you can guess

حالا از شما می خواهم به این داستان گوش دهید و ببینید آیا می توانید

the meaning of the word provoke.

معنای کلمه تحریک را حدس بزنید یا خیر.

A few days ago, I was online and I watched a video.

چند روز پیش انلاین بودم و یه ویدیو دیدم.

There was a monkey, a big monkey in a cage, and he was sitting down

یک میمون بود، یک میمون بزرگ در قفس، و او نشسته بود و

relaxing, and then a man walked up.

استراحت می کرد، و سپس مردی راه افتاد.

And the man started to provoke the monkey.

و مرد شروع به تحریک میمون کرد.

He started trying to mess with him, and the monkey all of a sudden got angry.

او شروع به تلاش کرد تا با او درگیر شود و میمون ناگهان عصبانی شد.

And the monkey, as the man was putting his hand to try to provoke him again,

و میمون، در حالی که مرد دستش را می گرفت تا دوباره او را تحریک کند،

stuck his arm through the cage, through the gate, and he grabbed the man's shirt.

بازویش را از قفس، از دروازه عبور داد و پیراهن مرد را گرفت.

All of a sudden, the man started to panic.

ناگهان مرد شروع به وحشت کرد.

He had been provoking the monkey, and now the monkey was up.

او میمون را تحریک کرده بود و حالا میمون بلند شده بود.

So what do you think the word provoke actually means?

بنابراین به نظر شما کلمه تحریک در واقع به چه معناست؟

Well, provoke actually means to stimulate or give rise to a reaction

خوب، تحریک در واقع به معنای تحریک یا ایجاد یک واکنش

or emotion, typically a strong or unwelcome one, just like in the story,

یا احساس است، معمولاً یک واکنش قوی یا ناخوشایند، درست مانند داستان،

the man was provoking the monkey.

مردی که میمون را تحریک می کرد.

You caught it right now.

همین الان گرفتی

The man was okay, but he was extremely scared, but he had

مرد خوب بود، اما به شدت ترسیده بود، اما

been provoking the monkey so you can use it again in real life.

میمون را تحریک می کرد، بنابراین می توانید دوباره از آن در زندگی واقعی استفاده کنید.

Now here's the first example.

حالا این اولین مثال است.

Dairy products may provoke allergic reactions in some people provoke or

فرآورده های لبنی ممکن است باعث ایجاد واکنش های آلرژیک در برخی افراد شود که باعث تحریک یا

give rise to something that's unwelcome.

ایجاد چیزی ناخواسته می شود.

For example, I can't eat cheese.

مثلا من نمیتونم پنیر بخورم.

I have a cheese allergy.

من به پنیر حساسیت دارم.

So just like this example sentence says dairy products may provoke

بنابراین درست مانند این جمله مثال می‌گوید محصولات لبنی ممکن است

allergic reactions in some people.

در برخی افراد واکنش‌های آلرژیک ایجاد کنند.

Now, sentence number two, such a decision may provoke a

حال، حکم شماره دو، چنین تصمیمی ممکن است با

backlash from their supporters.

واکنش حامیان آنها مواجه شود.

Again, such a decision may provoke a backlash from their supporters.

باز هم چنین تصمیمی ممکن است با واکنش حامیان آنها مواجه شود.

And number three, the article was intended to provoke.

و شماره سه، مقاله به قصد تحریک بود.

Thought to make people think now, remember, typically it's an

فکری برای وادار کردن مردم به فکر کردن در حال حاضر، به یاد داشته باشید، معمولاً این یک

unwelcome one, but in this situation, provoking thought is a good thing.

مورد ناخواسته است، اما در این شرایط، تحریک فکر چیز خوبی است.

So again, in English, we say provoke.

پس باز هم در انگلیسی می گوییم تحریک.

Now I want you to think of a way to use this word at least one time today.

حالا می‌خواهم امروز راهی برای استفاده از این کلمه حداقل یک بار بیاندیشید.

Now, word number two is rave.

در حال حاضر، کلمه شماره دو است.

Brave good last time after me rave excellent.

شجاع خوب آخرین بار بعد از من rave عالی.

Now, again, if you need help with your English pronunciation,

حالا، دوباره، اگر برای تلفظ انگلیسی خود به کمک نیاز دارید،

don't forget to download my app.

دانلود برنامه من را فراموش نکنید.

English with Tiffani, the link is in the description and it can

انگلیسی با تیفانی، لینک در توضیحات است و می تواند به

help you because I have tons of lessons on English pronunciation.

شما کمک کند زیرا من هزاران درس در مورد تلفظ انگلیسی دارم.

Now this word rave, let me tell you a real quick story.

حالا این کلمه rave، اجازه دهید یک داستان سریع واقعی را برای شما تعریف کنم.

You see, several weeks ago, I received some messages from family and friends

ببینید، چند هفته پیش، من پیام هایی از خانواده و دوستان دریافت کردم،

because they know that I love Indian food.

زیرا آنها می دانند که من عاشق غذاهای هندی هستم.

Yes.

آره.

Indian food is delicious.

غذاهای هندی خوشمزه است.

And they said, Tiff, listen, there's this amazing Indian restaurant.

و آنها گفتند، تیف، گوش کن، این رستوران هندی شگفت انگیز وجود دارد.

This restaurant is in Virginia.

این رستوران در ویرجینیا است.

They have a buffet and the food is absolutely amazing.

آنها یک بوفه دارند و غذا کاملاً شگفت انگیز است.

They were raving about this Indian restaurant.

آنها در مورد این رستوران هندی دیوانه بودند.

Now the restaurant's name is Aditi, A D I T I.

حالا اسم رستوران Aditi، A D I T I است.

So since they were raving about the Indian food, I decided to go.

بنابراین از آنجایی که آنها در مورد غذاهای هندی غوغا می کردند، تصمیم گرفتم بروم.

And when I went, I understood why they were raving about the restaurant.

و وقتی رفتم متوجه شدم که چرا آنها در مورد رستوران هیاهو می کنند.

The food was so good.

غذا خیلی خوب بود

Now, do you know what the word rave means?

حالا آیا می دانید کلمه rave به چه معناست؟

I think you got it.

فکر میکنم متوجه موضوع شده باشی.

The word rave simply means.

کلمه rave به معنای ساده است.

Talk wildly to talk wildly or incoherently as if one were delirious or insane.

وحشیانه صحبت کنید تا وحشیانه یا بی ربط صحبت کنید، گویی فردی هذیان یا دیوانه است.

Now this can be used in a negative or a positive way.

حالا این را می توان به صورت منفی یا مثبت استفاده کرد.

The story that I told you uses it in a positive way.

داستانی که به شما گفتم از آن در جهت مثبت استفاده می کند.

So for example, when my family and friends were raving about the restaurant,

برای مثال، وقتی خانواده و دوستانم در مورد رستوران هیاهو می کردند،

they were saying, Tiff, listen.

می گفتند، تیف، گوش کن.

All we can say is it, it's really good.

تنها چیزی که می توانیم بگوییم این است که واقعاً خوب است.

So they were sometimes speaking a little bit incoherently, talking

بنابراین آنها گاهی اوقات کمی بی ربط صحبت می کردند،

wildly because it was so delicious.

وحشیانه صحبت می کردند زیرا بسیار خوشمزه بود.

The food there, we say rave in English.

غذای آنجا، ما به انگلیسی می گوییم rave.

So here's an example sentence.

بنابراین در اینجا یک جمله مثال است.

Now I understand why travelers rave about Bali.

اکنون می فهمم که چرا مسافران در بالی هیاهو می کنند.

Bali is so beautiful, right?

بالی خیلی زیباست، درست است؟

Sentence number two, her performance at Madison square one

جمله شماره دو، اجرای او در میدان مدیسون، یک

rave reviews from the critics.

نقد تحسین برانگیز از سوی منتقدان.

And sentence number three, the movie received rave reviews on

و جمله شماره سه، این فیلم در

all social media blogs, everyone was saying how good it was.

تمام وبلاگ های رسانه های اجتماعی نقدهای مثبتی دریافت کرد، همه می گفتند چقدر خوب است.

So again, in English, we say rave, and now you can use this word in real life.

بنابراین، دوباره در انگلیسی، ما می گوییم rave، و اکنون می توانید از این کلمه در زندگی واقعی استفاده کنید.

Now, word number three is also very important word.

حال، کلمه شماره سه نیز کلمه بسیار مهمی است.

Number three, I want you to repeat after me.

شماره سه، می خواهم بعد از من تکرار کنید.

Reflect good again, after me reflect excellent.

منعکس خوب دوباره، بعد از من بازتاب عالی.

Last time reflect.

آخرین بار منعکس کنید.

Great job.

کارت عالی بود.

Now, what does this word reflect mean?

حالا این کلمه منعکس کننده یعنی چه؟

Let me tell you, you see, uh, several weeks ago, I was watching my nieces.

بگذارید به شما بگویم، می بینید، اوه، چند هفته پیش، من داشتم خواهرزاده هایم را تماشا می کردم.

One of my nieces is 12 years old and the other one is five years old.

یکی از خواهرزاده هایم 12 ساله و دیگری پنج ساله است.

Now the five year old she's a cutie.

حالا او پنج ساله است.

They're both very cute girls, but the five year old.

هر دو دختر بسیار بامزه ای هستند ، اما دختر پنج ساله.

She has a mind of her own sometimes, and she doesn't want to listen.

او گاهی ذهن خودش را دارد و نمی‌خواهد گوش کند.

Sometimes she wants to do what she wants to do.

گاهی اوقات او می خواهد کاری را که می خواهد انجام دهد.

So one day as I was watching them.

بنابراین یک روز که من آنها را تماشا می کردم.

I saw her hit her sister and I saw her continue to hit her sister.

دیدم که خواهرش را زد و دیدم همچنان خواهرش را می زد.

And I said, no, no, no, no, no.

و من گفتم، نه، نه، نه، نه، نه.

Don't do that.

این کار را نکن

I need you to stop.

من نیاز دارم که توقف کنی

She said, what, what did I do?

گفت: چیکار کردم؟

I said, okay, I need you to go, go to your room, go, go ahead.

گفتم باشه من باید بری برو تو اتاقت برو برو جلو.

And I need you to reflect on what you did and then come back

و من به شما نیاز دارم که در مورد کاری که انجام دادید فکر کنید و سپس

down and tell me what happened.

برگردید و به من بگویید چه اتفاقی افتاده است.

I need you to think deeply about what just happened.

من به شما نیاز دارم که عمیقاً در مورد آنچه اتفاق افتاده است فکر کنید.

So go to your room, reflect on what you did, and then come

پس به اتاقت برو، در مورد کاری که انجام دادی فکر کن و بعد

back and tell me what you did.

برگرد و به من بگو چه کردی.

Explain to me why you hit your sister.

به من توضیح بده که چرا خواهرت را زدی.

I need you to think about it.

من باید در مورد آن فکر کنید.

Go and reflect in your room.

برو تو اتاقت فکر کن

Now, what do you think the word reflect means?

حالا به نظر شما کلمه بازتاب به چه معناست؟

Yes.

آره.

The word reflect means to think deeply or carefully about.

کلمه بازتاب به معنای عمیق یا دقیق فکر کردن است.

Now, of course she came back downstairs and everything was fine.

حالا، البته او به طبقه پایین برگشت و همه چیز خوب بود.

This happened actually more than a few weeks ago, a long time ago.

این در واقع بیش از چند هفته پیش، مدت ها پیش اتفاق افتاد.

But again, it just means to think deeply or carefully about

اما باز هم، این فقط به این معنی است که عمیقاً یا با دقت در مورد

now, here's an example sentence.

اکنون فکر کنید، در اینجا یک جمله مثال است.

You have to reflect on how to answer his questions before you get home.

شما باید قبل از رسیدن به خانه در مورد چگونگی پاسخ به سؤالات او فکر کنید.

I need you to think deeply about his questions and how to answer them.

من نیاز دارم که عمیقاً در مورد سؤالات او و چگونگی پاسخ به آنها فکر کنید.

Sentence number two, for those who went the distance, it was time to

جمله شماره دو، برای کسانی که از راه دور رفتند، وقت آن بود که در

reflect on their achievements, to think about their achievements deeply.

مورد دستاوردهای خود تأمل کنند، به دستاوردهای خود عمیقا فکر کنند.

And finally, the start of a new year is a good time to reflect

و در نهایت، شروع یک سال جدید زمان خوبی برای تأمل

on the many achievements of the past in English, we say reflect.

در بسیاری از دستاوردهای گذشته در زبان انگلیسی است، ما می گوییم بازتاب.

And again, you can use this in real life, just like I did to explain to you what

و دوباره، شما می توانید از این در زندگی واقعی استفاده کنید، درست مانند آنچه که من برای شما توضیح دادم که چه

happened with my niece in the story.

اتفاقی برای خواهرزاده ام در داستان افتاده است.

Now, word number four is also another one.

حالا کلمه شماره چهار هم یکی دیگر است.

That's so important.

این خیلی مهم است.

Word number four may be tricky, but I want you to repeat after me.

کلمه شماره چهار ممکن است مشکل باشد، اما می خواهم بعد از من تکرار کنید.

Squeamish I told you it's tricky again, squeamish excellent.

من به شما گفتم که دوباره مشکل است، بسیار عالی.

Last time squeamish great job.

آخرین بار یک کار فوق العاده سخت.

Now, let me tell you this, this happened about five years ago,

حالا این را به شما بگویم، این اتفاق حدود پنج سال پیش افتاد،

five years ago, my mom, my dad, and I, we decided to take a walk.

پنج سال پیش، مامان، بابام و من، تصمیم گرفتیم قدم بزنیم.

This is when I was staying with my parents and I was home from

این زمانی بود که من پیش پدر و مادرم می ماندم و مدتی از کره در خانه بودم

Korea for a little bit, and we were taking a walk in the neighborhood.

و داشتیم در محله قدم می زدیم.

And my parents just happened to be behind me talking.

و پدر و مادرم اتفاقاً پشت سر من صحبت می کردند.

And as we were walking, I saw something in front of me.

و همینطور که داشتیم راه میرفتیم چیزی روبه رویم دیدم. در

It actually was a deer.

واقع آهو بود.

And unfortunately the deer had died and I saw the deer in front of me,

و متأسفانه آهو مرده بود و من آهو را در مقابلم دیدم

but I wanted to get a closer look.

اما می خواستم از نزدیک ببینم.

I was curious.

من کنجکاو بودم.

So I walked close to the deer and my parents said, Hey, what you're doing?

بنابراین نزدیک آهو رفتم و پدر و مادرم گفتند: هی، چه کار می کنی؟

Tiff?

تیف؟

I said, Oh, I just want to see this deer.

گفتم: اوه، من فقط می خواهم این آهو را ببینم.

They said, okay.

گفتند باشه

And I heard something in their voice, but I didn't know what it was.

و من چیزی در صدای آنها شنیدم ، اما نمی دانستم آن چیست.

And as I got closer to the deer.

و وقتی به آهو نزدیکتر شدم.

I saw maggots everywhere.

همه جا حشره می دیدم.

I was so shocked.

خیلی شوکه شدم

And ever since that day, I have been squeamish whenever someone

و از آن روز، من هر وقت کسی از

mentions maggots or has a picture or a video with maggots, because

انگل‌ها نام می‌برد یا عکس یا ویدیویی با انگل‌ها دارد، خجالت می‌کشم، زیرا

after seeing literally millions or hundreds of thousands of maggots

بعد از دیدن به معنای واقعی کلمه میلیون‌ها یا صدها هزار حشره

everywhere over the body of that deer.

در سراسر بدن آن گوزن.

I literally.

من به معنای واقعی کلمه

So now I'm squeamish.

پس الان من قلدرم

I can't really look at any pictures or any videos where there are lots

من واقعاً نمی توانم به هیچ عکس یا ویدیویی که در آن تعداد

of maggots after that happened.

زیادی حشره پس از آن اتفاق افتاده است نگاه کنم.

Now, did you guess what the word squeamish meant?

حالا حدس زدی معنی کلمه ی قیچی چیست؟

I think you got it.

فکر میکنم متوجه موضوع شده باشی.

Squeamish means of a person easily made to feel sick.

ژولیده یعنی کسی که به راحتی مریض می شود.

Faint or disgusted, especially by unpleasant images, such

غش یا منزجر شدن، به ویژه از تصاویر ناخوشایند،

as the sight of blood.

مانند مشاهده خون.

So for me, now it's the sight of maggots because of what happened

بنابراین برای من، اکنون به خاطر اتفاقی که

when I was walking with my parents.

در هنگام قدم زدن با پدر و مادرم رخ داد، دیدن انگل ها است.

Now here's an example sentence.

حالا این یک جمله مثال است.

She's really squeamish and can't stand the sight of blood.

او واقعاً ژولیده است و نمی تواند دیدن خون را تحمل کند.

Again, she can't stand the sight of blood.

بازم نمیتونه دیدن خون رو تحمل کنه.

Sentence number two, many amateur chefs are squeamish about adding live

جمله شماره دو، بسیاری از سرآشپزهای آماتور در مورد اضافه کردن

shellfish into the boiling water.

صدف های زنده به آب در حال جوش سختی می کشند.

And sentence number three, I was squeamish about seeing the terrible accident.

و جمله شماره سه، من از دیدن تصادف وحشتناک خجالت زده بودم.

On the bridge again, made to feel sick, faint, or disgusted, usually by the

دوباره روی پل، معمولاً با دیدن خون، احساس بیماری، غش یا منزجر شدن می‌کند

sight of blood, or it can be other things as well in English, we say squeamish.

، یا در انگلیسی می‌تواند چیزهای دیگری نیز باشد، ما می‌گوییم squeamish.

And now you can use this word as well.

و اکنون می توانید از این کلمه نیز استفاده کنید.

Now word number five is another good one.

حالا کلمه شماره پنج یک کلمه خوب دیگر است.

Word number five is substantial.

کلمه شماره پنج قابل توجه است.

Good again, after me, substantial, excellent.

دوباره خوب، بعد از من، قابل توجه، عالی.

Last time after me.

آخرین بار بعد از من

Substantial great job.

کار عالی قابل توجهی

Now, when I was in Korea, this happened probably about maybe six

اکنون، زمانی که من در کره بودم، این اتفاق احتمالاً حدود شش

years ago, maybe five or six years ago.

سال پیش، شاید پنج یا شش سال پیش رخ داد.

So at that time there was a big hurricane in Puerto Rico.

بنابراین در آن زمان یک طوفان بزرگ در پورتوریکو رخ داد.

So maybe it was only about four or five years ago.

پس شاید فقط چهار یا پنج سال پیش بود.

But anyways, there was a huge, a big hurricane in Puerto Rico.

اما به هر حال، یک طوفان بزرگ و بزرگ در پورتوریکو رخ داد.

Now, one of my closest friends, her family is from Puerto Rico, actually

اکنون، یکی از نزدیکترین دوستان من، خانواده او اهل پورتوریکو هستند، در واقع

her and her husband's family.

خانواده او و شوهرش.

And at that time, her family experienced a lot of difficulties

و در آن زمان خانواده او به دلیل طوفان با مشکلات زیادی روبرو شدند

because of the hurricane.

.

So our friends and I that were living in Korea at that time as missionary English

بنابراین من و دوستانمان که در آن زمان به عنوان معلم انگلیسی مبلغ در کره زندگی می کردیم

teachers, we decided to help her out so that she could send money to her.

، تصمیم گرفتیم به او کمک کنیم تا بتواند برایش پول بفرستد.

And initially we tried to only get together a small amount of money

و در ابتدا سعی می‌کردیم فقط مقدار کمی پول جمع کنیم،

because we were missionaries.

زیرا مبلغان مذهبی بودیم.

But we were able to collect a substantial amount of money and we were able to

اما ما توانستیم مقدار قابل توجهی پول جمع آوری کنیم و توانستیم

give the money to her so that she could help her family in Puerto Rico.

پول را به او بدهیم تا بتواند به خانواده اش در پورتوریکو کمک کند.

It was a very difficult time for Puerto Ricans at that time, because the

در آن زمان برای پورتوریکویی ها زمان بسیار سختی بود، زیرا

hurricane was so bad, but we were so happy and we praise God that we were able

طوفان بسیار بد بود، اما ما بسیار خوشحال بودیم و خدا را شکر می کنیم که توانستیم

to collect such a substantial amount.

چنین مبلغ قابل توجهی را جمع آوری کنیم.

To help her family.

برای کمک به خانواده اش.

Now, what do you think the word substantial actually means?

حالا، به نظر شما کلمه اساسی در واقع به چه معناست؟

All right.

The word substantial literally means of considerate importance, size or worth.

خیلی خوب.

کلمه اساسی در لغت به معنای اهمیت، اندازه یا ارزش قابل توجه است.

So we were able to collect a lot of money.

بنابراین ما توانستیم پول زیادی جمع آوری کنیم.

All right, here's the example sentence.

بسیار خوب، این جمله مثال است.

Best of all, she could save a substantial amount of money.

بهتر از همه، او می توانست مقدار قابل توجهی پول پس انداز کند.

For a down payment on her own place, she was able to save a lot

برای پیش پرداخت در محل خودش، او توانست پول زیادی را پس انداز کند

of money to get her house sentence.

تا حکم خانه اش را بگیرد.

Number two, only people who have made substantial contributions

شماره دو، فقط افرادی که کمک های قابل توجهی کرده اند،

will be considered only those who have given a good amount, a large

تنها کسانی در نظر گرفته می شوند که مبلغ خوبی داده اند،

amount of money would be considered.

مقدار زیادی پول در نظر گرفته می شود.

And finally, at the end of the year, the bills totaling a substantial

و در نهایت، در پایان سال، صورت‌حساب‌هایی که مجموعاً

amount could be donated to charity.

مبلغ قابل‌توجهی هستند را می‌توان به امور خیریه اهدا کرد.

Again, a large amount in English, we say substantial.

باز هم، مقدار زیادی در انگلیسی، ما می گوییم قابل توجهی.

Hey, so your goal is to speak English fluently, like a native English speaker.

سلام، پس هدف شما این است که به زبان انگلیسی روان صحبت کنید، مانند یک انگلیسی زبان مادری.

Well, in order for you to sound like a native English speaker, there are

خوب، برای اینکه شبیه یک انگلیسی زبان بومی به نظر برسید،

certain English words that you must know.

کلمات انگلیسی خاصی وجود دارد که باید بدانید.

So in today's lesson, I'm going to give you the words you need to study this

بنابراین در درس امروز، من قصد دارم کلماتی را که باید در این

week in order to sound like a native English speaker words, you must know.

هفته مطالعه کنید تا مانند کلمات انگلیسی زبان مادری به نظر برسند ، به شما می دهم، که باید بدانید.

Are you ready?

اماده ای؟

Well, then I'm teacher Tiffani.

خب، پس من معلم تیفانی هستم.

Let's jump right in.

بیایید به داخل بپریم.

All right.

So let's get started with the word for Sunday.

بسیار خوب.

پس بیایید با کلمه یکشنبه شروع کنیم.

The word for Sunday is conspiracy.

کلمه یکشنبه توطئه است.

Ooh, nice job again after me conspiracy.

اوه، پس از توطئه من، دوباره کار خوبی شد.

Excellent.

عالی

Last time after me conspiracy.

آخرین بار بعد از من توطئه.

Great job.

کارت عالی بود.

Now this just means a secret plan by a group to do something unlawful.

حالا این فقط به معنای نقشه مخفیانه یک گروه برای انجام کاری غیرقانونی است. ازت

I want you to think about it like this.

میخوام اینجوری بهش فکر کنی

Maybe in your country, instead of a president, you have a

شاید در کشور شما به جای رئیس جمهور،

prime minister or a king, right?

نخست وزیر یا پادشاه داشته باشید، درست است؟

And maybe you love your king or your prime minister or your president.

و شاید شما عاشق پادشاه یا نخست وزیر یا رئیس جمهور خود باشید.

Many people love your president or your king or prime minister, but there.

بسیاری از مردم رئیس جمهور یا پادشاه یا نخست وزیر شما را دوست دارند، اما وجود دارد.

Is a small group of people that don't, and maybe these people decide, Hey,

آیا گروه کوچکی از مردم این کار را نمی کنند و شاید این افراد تصمیم بگیرند، هی،

we have to remove this president.

ما باید این رئیس جمهور را برکنار کنیم.

Hey, we have to remove this King.

هی، ما باید این پادشاه را حذف کنیم.

So they start coming up with plans to remove the president, to remove

بنابراین آنها شروع به طرح برنامه هایی برای برکناری رئیس جمهور، برکناری

the King or the prime minister.

پادشاه یا نخست وزیر می کنند.

This plan, what they're doing is considered to be a conspiracy.

این نقشه، کاری که آنها انجام می دهند، توطئه محسوب می شود.

You got it.

فهمیدی. مگه

Didn't you?

نه؟

I know you felt that story, right?

می دانم که آن داستان را حس کردی، درست است؟

So listen.

پس گوش کن

Again, a secret plan by a group to do something unlawful or harmful.

باز هم نقشه مخفیانه گروهی برای انجام کاری غیرقانونی یا مضر.

In English, we say conspiracy.

در انگلیسی می گوییم توطئه.

Now, let me give you some examples, sentences that will

حالا چند مثال بزنم، جملاتی که به

help you use this word properly.

شما کمک می کند از این کلمه به درستی استفاده کنید.

Here we go.

The first one is this.

در اینجا ما می رویم.

اولیش اینه

The three men are accused of conspiracy.

این سه مرد متهم به توطئه هستند.

These three men were planning to do something unlawful or harmful.

این سه مرد قصد داشتند کاری غیرقانونی یا مضر انجام دهند.

They are accused of conspiracy.

آنها متهم به توطئه هستند.

What about this one?

در مورد این یکی چی؟

Sentence number two.

جمله شماره دو می

You know, I suspected that he was involved in the conspiracy.

دانید، من مشکوک بودم که او در این توطئه دست داشته است.

I suspected that he was involved with that group that was making a plan

من مشکوک بودم که او با آن گروهی که

to do something unlawful or harmful.

برای انجام کاری غیرقانونی یا مضر برنامه ریزی می کردند، درگیر است.

You got it again.

دوباره گرفتی

I suspected that he was involved in the conspiracy.

من مشکوک بودم که او در این توطئه دست داشته است.

Good job.

آفرین.

Now, what about this sentence?

حالا این جمله چطور؟

Sentence number three, at first he was blissfully unaware.

جمله شماره سه، در ابتدا سعادتمندانه بی خبر بود.

Of the conspiracy against him.

از توطئه علیه او.

He wasn't aware of the fact that this group actually was planning to do

او از این واقعیت آگاه نبود که این گروه واقعاً قصد انجام

something unlawful or harmful to him.

کاری غیرقانونی یا مضر برای او را داشتند.

Again, at first he was blissfully unaware of the conspiracy against him.

باز هم در ابتدا از توطئه علیه خود بی خبر بود.

Makes sense.

منطقی است.

Good.

Now remember, this is the word that you need to learn today being Sunday.

خوب

حالا به یاد داشته باشید، این کلمه ای است که امروز یکشنبه است باید یاد بگیرید.

When this lesson is going live.

وقتی این درس به صورت زنده اجرا می شود.

This is your word for today.

این حرف شما برای امروز است.

The word you must know conspiracy.

کلمه ای که باید بدانید توطئه.

Remember, I want you to try to learn this word and try to use

به یاد داشته باشید، من از شما می خواهم سعی کنید این کلمه را یاد بگیرید و سعی کنید

it at least one time today.

حداقل یک بار امروز از آن استفاده کنید.

Now for Monday, the next word you're going to learn is nefarious.

حالا برای دوشنبه، کلمه بعدی که قرار است یاد بگیرید، ناپسند است.

It can be a little tricky.

ممکن است کمی مشکل باشد.

Don't worry.

نگران نباشید.

I got you again.

دوباره گرفتمت

Nefarious.

نابکار.

Excellent.

عالی

Last time after me, remember the F sound just requires you to put your

آخرین بار بعد از من، به یاد داشته باشید که صدای F فقط از شما می خواهد که

front teeth on your bottom lip.

دندان های جلویی خود را روی لب پایین خود قرار دهید.

So after me.

پس بعد از من

Nefarious, excellent job.

بدجنس، کار عالی

Now this just means actions or activities that are morally bad.

اکنون این فقط به معنای اعمال یا فعالیت هایی است که از نظر اخلاقی بد هستند.

Hey, that's really not good.

هی، این واقعا خوب نیست.

Something that's morally bad.

چیزی که از نظر اخلاقی بد است.

Hey, actions or activities that are morally bad in English, we say nefarious.

سلام، اعمال یا فعالیت هایی که در انگلیسی از نظر اخلاقی بد هستند، ما می گوییم شیطانی.

And remember, this is the word you're going to be using for,

و به یاد داشته باشید، این کلمه ای است که قرار است برای آن استفاده کنید،

let's see if I can point to it.

بگذارید ببینیم آیا می توانم به آن اشاره کنم. ما

There we go.

میرویم آنجا.

Monday.

دوشنبه.

All right.

So let's check out some examples and since it's using this word, most of us know

خیلی خوب.

بنابراین بیایید چند نمونه را بررسی کنیم و از آنجایی که این کلمه از این کلمه استفاده می‌کند، بسیاری از ما

that information sent over internet wires.

اطلاعات ارسال شده از طریق سیم‌های اینترنت را می‌دانیم.

Can be used by individuals with morally bad intent or with nefarious intent.

می تواند توسط افرادی با نیت بد اخلاقی یا با نیت پلید استفاده شود.

Think about it.

در مورد آن فکر کنید.

People wanting to steal your information and using it maybe to get a credit card.

افرادی که می خواهند اطلاعات شما را بدزدند و از آن برای دریافت کارت اعتباری استفاده می کنند.

This is an example of someone doing something with.

این نمونه ای از کسی است که با او کاری انجام می دهد.

A nefarious intent makes sense.

نیت پلید منطقی است.

One more time.

یک بار دیگر

Most of us know that information sent over internet wires can be used by

بسیاری از ما می دانیم که اطلاعات ارسال شده از طریق سیم های اینترنت می تواند توسط

individuals with nefarious intent.

افراد با نیت شیطانی استفاده شود.

You got it.

فهمیدی.

All right, let's check out the second example sentence.

بسیار خوب، بیایید جمله دوم را بررسی کنیم.

All right.

The word that we have for Monday in the end.

خیلی خوب.

حرفی که در پایان برای دوشنبه داریم.

She was successful in her efforts to beat the villains at their own nefarious game.

او در تلاش های خود برای شکست دادن شرورها در بازی شیطانی خود موفق بود.

Again, remember it just means actions or activities that are morally bad.

باز هم، به یاد داشته باشید که این فقط به معنای اعمال یا فعالیت هایی است که از نظر اخلاقی بد هستند.

And finally, the third sentence using this word, I know the list

و در نهایت، جمله سوم با استفاده از این کلمه، من لیست

of nefarious uses for the internet.

استفاده های شیطانی از اینترنت را می دانم.

But I'm not worried about them.

اما من نگران آنها نیستم.

Hey, I know that there's a list that shows how many bad things can be done

سلام، می دانم که لیستی وجود دارد که نشان می دهد چند کار بد را می توان

on the internet or using the internet, but I'm not worried about those things.

در اینترنت یا استفاده از اینترنت انجام داد، اما من نگران آن چیزها نیستم.

I'm not concerned about them.

من نگران آنها نیستم.

Again, I know the list of nefarious uses for the internet.

باز هم، من لیستی از استفاده های شیطانی از اینترنت را می دانم.

But I'm not worried about them make sense.

اما من نگران آنها نیستم.

Right now, again, this is the word for Monday.

در حال حاضر، دوباره، این کلمه برای دوشنبه است. می

I want you to be able to understand it and use it at least once.

خواهم حداقل یک بار بتوانید آن را درک کنید و از آن استفاده کنید.

Now I'm going to give you the word for Tuesday, but I wanted to remind

حالا می‌خواهم کلمه سه‌شنبه را به شما بگویم ، اما می‌خواستم به

you that if you're not on my list, again, the totally free newsletter,

شما یادآوری کنم که اگر در لیست من نیستید، دوباره، خبرنامه کاملا رایگان،

I send out three times a week that helps you improve your English.

هفته‌ای سه بار برایتان ارسال می‌کنم که به شما کمک می‌کند زبان انگلیسی خود را بهبود ببخشید.

I need you to go to speakenglishwithTiffani.

من نیاز دارم که به speakenglishwithTifhani بروید.

com forward slash newsletter.

com به جلو خبرنامه اسلش.

Every week, three times a week, I send out an email totally free that

هر هفته، سه بار در هفته، یک ایمیل کاملا رایگان ارسال می کنم که به

will help you improve your English.

شما کمک می کند زبان انگلیسی خود را بهبود بخشید.

So I'd love for you to join thousands upon thousands of English learners around the

بنابراین من دوست دارم شما به هزاران هزار زبان آموز انگلیسی در سراسر

world that are every week, three times a week, learning even more with me, getting

جهان بپیوندید که هر هفته، سه بار در هفته، بیشتر با من یاد می گیرند،

extra stories, extra tips and resources.

داستان های اضافی، نکات و منابع اضافی دریافت می کنند.

So again, hit the link in the description or go to speakenglishwiTiffaniny.

بنابراین دوباره، لینک موجود در توضیحات را بزنید یا به speakenglishwiTiffaniny بروید.

com forward slash newsletter.

com به جلو خبرنامه اسلش.

All right.

So let's go to the word for Tuesday.

خیلی خوب.

پس بریم سراغ کلمه سه شنبه.

On Tuesday, the word you need to use and learn is skeptical.

در روز سه‌شنبه، کلمه‌ای که باید استفاده کنید و بیاموزید مشکوک است.

It's kind of fun to say it right again.

بازم درست گفتن یه جورایی سرگرم کننده است.

Skeptical.

مشکوک.

Oh, good.

اوه خوبه.

Last time after me, skeptical.

آخرین بار بعد از من، مشکوک.

Excellent.

عالی

Now this just means not easily convinced or having doubts or reservations.

اکنون این فقط به این معنی است که به راحتی متقاعد نمی شوید یا شک و تردید دارید.

One more time, not easily convinced or having doubts or reservations.

یک بار دیگر، به راحتی متقاعد نشدم یا شک و تردید نداشتم.

For example, I tell you all the time, listen, you can

به عنوان مثال، من همیشه به شما می گویم، گوش کنید، می توانید به

achieve your English goals.

اهداف انگلیسی خود برسید.

Listen, you will be able to sound like me.

گوش کن، تو می تونی مثل من صدا کنی.

You will be able to speak English like a native English speaker, but

شما قادر خواهید بود مانند یک انگلیسی زبان مادری انگلیسی صحبت کنید، اما

sometimes your response is like this.

گاهی اوقات پاسخ شما به این صورت است.

Come on, teacher.

Tiffani, really?

بیا معلم

تیفانی، واقعا؟

Are you telling me that I will be able to achieve my goals?

آیا به من می گویید که می توانم به اهدافم برسم؟

Skeptical now, I know you probably trust me, but sometimes you might

در حال حاضر شک دارید، می دانم که احتمالاً به من اعتماد دارید، اما گاهی اوقات ممکن است با

think to yourself, Ooh, is it possible?

خود فکر کنید، اوه، آیا ممکن است؟

I know Tiffani said it is, but is it really possible?

من می دانم که تیفانی گفته است، اما آیا واقعاً ممکن است؟ به

Not easily convinced having doubts or reservations.

راحتی متقاعد نمی شود که شک و تردید داشته باشد.

Skeptical makes sense, right?

شک منطقی است، درست است؟

I don't want you to be skeptical.

من نمی خواهم شما شک داشته باشید.

I believe in you, but that's what the word means.

من به تو ایمان دارم، اما معنی کلمه همین است.

So check out these example sentences.

بنابراین این جملات مثال را بررسی کنید.

She turned in time to see mrs.

او به موقع برگشت تا خانم را ببیند.

Watson's skeptical look turn into a smile.

نگاه شکاکانه واتسون به لبخند تبدیل می شود.

Miss Watson had this skeptical look.

خانم واتسون این نگاه مشکوک را داشت.

And then all of a sudden she started smiling again.

و ناگهان دوباره شروع به لبخند زدن کرد.

She turned in time to see mrs.

او به موقع برگشت تا خانم را ببیند. نگاه

Watson's skeptical look, turn into a smile.

شکاکانه واتسون ، تبدیل به لبخند شد.

You got it.

فهمیدی.

All right.

خیلی خوب.

Here's the second example sentence.

در اینجا مثال دوم جمله است.

His expression was skeptical.

قیافه اش مشکوک بود.

Again, his expression was skeptical.

باز هم بیانش مشکوک بود.

You got it.

فهمیدی.

All right.

Here's the third example sentence, but over the last few years, I've become

خیلی خوب.

در اینجا سومین جمله مثال است، اما در چند سال گذشته، من

skeptical about the whole thing.

در مورد کل موضوع شک کرده ام.

I'm not really sure.

من واقعا اطمینان ندارم.

I'm doubting if it's going to be possible, but over the last few years, I've

من شک دارم که آیا این امکان پذیر باشد، اما در چند سال گذشته، من

become skeptical about the whole thing.

در مورد کل موضوع شک کرده ام.

Makes sense.

منطقی است.

All right.

So again, on Tuesday, this is your word.

خیلی خوب.

پس دوباره، روز سه شنبه، این حرف شماست.

I want you to make sure you understand it and use it at least one time.

من از شما می خواهم مطمئن شوید که آن را درک کرده اید و حداقل یک بار از آن استفاده کنید.

And remember in our last lesson, I talked about the importance of

و به یاد داشته باشید که در آخرین درس ما در مورد اهمیت

learning and teaching something.

یادگیری و آموزش چیزی صحبت کردم.

So try to teach this word to someone as well.

پس سعی کنید این کلمه را به یک نفر هم یاد بدهید.

So let's go to Wednesday.

پس بریم چهارشنبه

The word for Wednesday is actually a word, a combo word, mind numbing.

کلمه چهارشنبه در واقع یک کلمه است، یک کلمه ترکیبی، بی حس کننده ذهن.

Now I'm waiting for you to say, let's do it again after me, mind numbing.

حالا منتظرم بگی بیا بعد از من دوباره این کارو بکنیم بی حس.

Good job.

آفرین.

Last time after me, mind numbing.

آخرین بار بعد از من، ذهن بی حس شد.

Excellent.

Now this just means so extreme or intense as to prevent normal thought.

عالی

اکنون این فقط به معنای آنقدر شدید یا شدید است که از فکر عادی جلوگیری می کند.

So intense, so extreme as to prevent normal thought.

آنقدر شدید، آنقدر شدید که از فکر عادی جلوگیری می کند.

For example.

مثلا.

I've told you the story about when I took my exam, trying to graduate when I

من داستان زمانی که امتحانم را دادم، تلاش برای فارغ التحصیلی زمانی که

was in grad school in South Korea, the exam included Hanja, you know, Chinese

در دبیرستان در کره جنوبی بودم، برایتان تعریف کرده ام، امتحان شامل هانجا بود، می دانید،

characters, it was extremely difficult.

حروف چینی، بسیار سخت بود.

I had to take the test three times.

مجبور شدم سه بار امتحان بدهم.

The very first time I took the test and I looked at it, it was mind numbing.

اولین باری که تست دادم و به آن نگاه کردم، ذهن را بی حس کردم.

I couldn't think straight.

نمی توانستم درست فکر کنم.

It was so intense.

خیلی شدید بود

What I was looking at made no sense to me.

چیزی که نگاه می کردم برایم بی معنی بود.

Mind numbing.

بی حس کننده ذهن

You got it, right?

فهمیدی، درسته؟

Okay.

باشه.

Let's check out an example sentence.

بیایید یک جمله مثال را بررسی کنیم.

I did pass.

من پاس کردم

God is good.

خدا خوب است.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

I didn't want to listen to any more of his mind numbing speech.

دیگر نمی‌خواستم به سخنان بی‌حس‌کننده‌اش گوش دهم.

Think about a speech you have to listen to.

به سخنانی فکر کنید که باید به آن گوش دهید.

And it's like, nah, nah, nah, nah, nah, nah, nah, nah, nah.

و مثل این است، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه.

And you can't even think clearly because you don't know what is being said.

و شما حتی نمی توانید به وضوح فکر کنید زیرا نمی دانید چه چیزی گفته می شود.

I didn't want to listen to any more of his mind numbing speech.

دیگر نمی‌خواستم به سخنان بی‌حس‌کننده‌اش گوش دهم.

Makes sense.

منطقی است.

All right, here we go.

بسیار خوب، ما می رویم.

The second sentence.

جمله دوم.

The whole experience was mind numbing the whole experience.

کل تجربه ذهن کل تجربه را بی حس می کرد.

It really prevented normal thought.

واقعاً مانع از فکر عادی شد.

It was so intense and extreme.

خیلی شدید و افراطی بود.

The whole experience was mind numbing.

تمام این تجربه ذهن را بی حس می کرد.

Got it.

فهمیدم.

All right, here we go.

بسیار خوب، ما می رویم.

Now let's go to the next one.

حالا بریم سراغ بعدی.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Number three, the repetition was mind numbing.

شماره سه، تکرار ذهن را بی حس می کرد.

Again, the repetition was a mind numbing.

باز هم تکرار باعث بی حسی ذهن شد.

Makes sense.

Right?

منطقی است.

درست؟

Okay.

Now this is the thing.

باشه.

حالا موضوع این است.

This is the word for Wednesday.

این کلمه برای چهارشنبه است. از

I want you to make sure you understand it and then try to use it at least once.

شما می خواهم مطمئن شوید که آن را درک کرده اید و سپس سعی کنید حداقل یک بار از آن استفاده کنید.

Okay.

Now let's go on to Thursday, Thursday.

باشه.

حالا بریم پنج شنبه پنج شنبه.

We have another good one.

یه خوب دیگه هم داریم

This one is epidemic.

این یکی همه گیره

Excellent.

عالی

Again, epidemic.

باز هم اپیدمی

Ooh, great job.

اوه، کار عالی

Last time after me epidemic.

آخرین بار بعد از من اپیدمی

Excellent.

Now this word just means excessively prevalent or excuse me, excessively

عالی

حالا این کلمه فقط به معنای بیش از حد شایع یا ببخشید، بیش از حد

prevalent or excessively happening.

شایع یا بیش از حد اتفاق می افتد.

Often over a large area at a particular time.

اغلب در یک منطقه بزرگ در یک زمان خاص.

So excessively prevalent happening a lot in great number or

بنابراین بسیار رایج است که در تعداد زیادی اتفاق می افتد یا

excessively happening often over a large area at a particular time.

بیش از حد اغلب در یک منطقه بزرگ در یک زمان خاص اتفاق می افتد.

So check out this example sentence.

بنابراین این جمله مثال را بررسی کنید.

It will help you understand this more, a great epidemic.

این به شما کمک می کند تا این را بیشتر درک کنید، یک اپیدمی بزرگ.

Burst forth in that area, a great epidemic.

در آن منطقه رخ داد ، یک اپیدمی بزرگ.

It was happening everywhere.

همه جا اتفاق می افتاد.

Next, she was carried off by the epidemic.

بعد، او توسط اپیدمی برده شد.

She got caught up.

او گرفتار شد.

It was happening everywhere and she got caught up in it as well.

همه جا اتفاق می افتاد و او هم گرفتار آن شد.

And finally, the threat of an epidemic caused great alarm and trepidation.

و در نهایت، تهدید یک بیماری همه گیر باعث نگرانی و وحشت بزرگی شد.

People were nervous.

People were scared.

مردم عصبی بودند.

مردم ترسیده بودند.

Oh no.

وای نه.

The threat of an epidemic caused great alarm and trepidation makes sense, right?

تهدید یک بیماری همه گیر باعث نگرانی و ترس بزرگی شد، درست است؟

So again, this is the word I want you to learn for Thursday and use it on Thursday.

بنابراین دوباره، این کلمه ای است که می خواهم برای پنجشنبه یاد بگیرید و در روز پنجشنبه از آن استفاده کنید.

Now I have something special for you on Friday.

حالا روز جمعه براتون یه چیز خاص دارم.

This is an expression.

این یک بیان است.

This expression is something that we use as native English

این عبارت چیزی است که ما به عنوان زبان مادری انگلیسی

speakers on a regular basis.

به طور منظم از آن استفاده می کنیم.

All right.

So again, for Friday, there's a bonus expression that you must know.

خیلی خوب.

بنابراین دوباره، برای جمعه، یک عبارت پاداش وجود دارد که باید بدانید.

This expression is to no end.

این بیان بی پایان است.

Excellent.

Again, to no end.

عالی

باز هم بی پایان.

Great last time to no end.

آخرین بار عالی بدون پایان.

Nice.

خوب.

Now this just means to a great extent or very much to a great extent or very much.

حالا این فقط به معنای بسیار زیاد یا بسیار زیاد تا حد زیادی یا بسیار زیاد است.

So let me explain this.

پس بگذارید این را توضیح دهم.

I want to make sure it's clear for you.

من می خواهم مطمئن شوم که برای شما روشن است.

Okay.

باشه.

Too much, very much, or to a great extent.

خیلی زیاد، خیلی زیاد یا تا حد زیادی.

First sentence.

جمله اول

He talked and talked to no end.

حرف می زد و بی پایان حرف می زد.

He talked and talked to no end.

حرف می زد و بی پایان حرف می زد.

It means he just wouldn't stop.

این بدان معنی است که او فقط متوقف نمی شود.

It was going on and on and on again.

داشت می رفت و دوباره می رفت.

He talked and talked to no end.

حرف می زد و بی پایان حرف می زد.

That's the very first sentence.

این همان جمله اول است.

What about this one right here?

در مورد این یکی در اینجا چیست؟

My boss complains to no end about the company's.

رئیس من بی انتها از شرکت شکایت می کند.

Performance over and over and over.

عملکرد بارها و بارها و بارها.

My boss never stops.

رئیس من هرگز متوقف نمی شود.

He's always complaining over and over to a great extent.

او همیشه بارها و بارها تا حد زیادی شاکی است.

So once again, my boss complains to no end about the company's performance.

بنابراین یک بار دیگر، رئیس من بی نهایت از عملکرد شرکت شکایت می کند.

Makes sense.

منطقی است.

Right?

درست؟

All right.

Now, sentence number three, I love my kids.

خیلی خوب.

حالا جمله شماره سه، من بچه هایم را دوست دارم.

To no end, I love my kids to no end the love I have for my children.

بی نهایت، من فرزندانم را بی نهایت دوست دارم عشقی که به فرزندانم دارم.

It has no end.

پایانی ندارد.

It's so great.

خیلی عالیه

I love my kids and you probably love yours.

من بچه هایم را دوست دارم و احتمالا شما هم بچه هایتان را دوست دارید.

So again, I love my kids to no end.

پس دوباره، من بچه هایم را بی نهایت دوست دارم.

Now I hope these expressions and words were easy for you.

حالا امیدوارم این عبارات و کلمات برای شما آسان بوده باشد.

Remember this week, I want you to learn them and use them.

این هفته را به یاد داشته باشید، می خواهم آنها را یاد بگیرید و از آنها استفاده کنید.

I hope you enjoyed this lesson.

امیدوارم از این درس لذت برده باشید.

Don't forget to the link in the description to join the newsletter.

برای عضویت در خبرنامه لینک موجود در توضیحات را فراموش نکنید.

Sending you emails three times a week totally for free with lessons to help

ارسال ایمیل به شما سه بار در هفته کاملاً رایگان همراه با دروس برای کمک به

you go to speakenglishwithtiffani.

شما برای رفتن به speakenglishwithtiffani.

com forward slash newsletter and I'll see you in the newsletter.

com فوروارد خبرنامه اسلش و من شما را در خبرنامه می بینم.

Hey, in today's lesson, I'm going to teach you real life English.

سلام، در درس امروز، من قصد دارم به شما انگلیسی واقعی را آموزش دهم.

That's right.

We're going to check out a situation and I'm going to teach you the words

درست است.

ما یک موقعیت را بررسی می کنیم و من کلماتی را

that native English speakers would use in real life to describe the situation.

که انگلیسی زبانان بومی در زندگی واقعی برای توصیف وضعیت استفاده می کنند را به شما آموزش می دهم.

This lesson will help you sound more natural and speak English more fluently.

این درس به شما کمک می کند طبیعی تر به نظر برسید و انگلیسی را روان تر صحبت کنید.

Now, the very first thing we have to do is check out the exact situation.

اکنون، اولین کاری که باید انجام دهیم این است که وضعیت دقیق را بررسی کنیم.

So here's the situation.

بنابراین وضعیت اینجاست.

We see four individuals.

چهار نفر را می بینیم.

It looks like they're hiking.

انگار در حال پیاده روی هستند.

We see lots of mountains behind them, but the very first word

ما کوه های زیادی را پشت سر آنها می بینیم ، اما اولین کلمه ای

that pops into my mind is.

که به ذهن من خطور می کند این است.

Lofty lofty.

بلند بلند.

Now I want you to repeat after me lofty.

حالا می خواهم بعد از من بلند مرتبه را تکرار کنی.

Oh, good job.

اوه، کار خوب.

Again, lofty.

باز هم رفیع

Excellent.

Last time lofty.

عالی

آخرین بار بلند.

Woo.

Great job.

وو

کارت عالی بود.

Now this word lofty, it literally just means rising to a great

اکنون این کلمه رفیع، به معنای واقعی کلمه فقط به معنای بالا رفتن به

height or impressively high.

ارتفاع زیاد یا به طور چشمگیر بلندی است.

For example, when I lived in South Korea, I loved going hiking on the weekends.

به عنوان مثال، زمانی که در کره جنوبی زندگی می کردم، عاشق پیاده روی در تعطیلات آخر هفته بودم.

I truly enjoy nature.

من واقعاً از طبیعت لذت می برم.

And my time in Korea was filled with hiking with friends and students.

و زمان من در کره پر از پیاده روی با دوستان و دانش آموزان بود.

Why?

چرا؟

Because Korea has so many lofty mountains.

چون کره کوه های رفیع زیادی دارد.

Very high.

خیلی بالا

You caught it right?

So again, as we see in the image, as we see that there are these lofty,

درست متوجه شدی؟

بنابراین، همانطور که در تصویر می بینیم، همانطور که می بینیم این

extremely high mountains, we have a better understanding of the word.

کوه های رفیع و فوق العاده بلند وجود دارد، ما درک بهتری از کلمه داریم.

Now, check out this example sentence.

اکنون، این جمله مثال را بررسی کنید.

All the tourists were looking at the lofty mountains in front of them.

همه گردشگران به کوه های رفیع روبروی خود نگاه می کردند.

Again, very tall.

باز هم خیلی بلند.

Impressively high once again.

بار دیگر به طرز چشمگیری بالا رفت.

All the tourists were looking at the lofty mountains in front of them.

همه گردشگران به کوه های رفیع روبروی خود نگاه می کردند.

Makes sense.

منطقی است.

Right?

So again, number one is lofty.

درست؟

پس باز هم، شماره یک رفیع است.

Now, real quick, before we go to number two, remember I'm trying to

حالا، خیلی سریع، قبل از رفتن به شماره دو، به یاد داشته باشید که من سعی می کنم به

help you speak English fluently, but I know you probably need more help.

شما کمک کنم انگلیسی را روان صحبت کنید، اما می دانم که احتمالاً به کمک بیشتری نیاز دارید.

So I want you to join my free English newsletter.

بنابراین از شما می خواهم به خبرنامه رایگان انگلیسی من بپیوندید.

That's right.

Totally free.

درست است.

کاملا رایگان.

Three times a week.

سه بار در هفته.

That's right.

One, two, three, I will send you an email with English tips and resources

درست است.

یک، دو، سه، من یک ایمیل با نکات و منابع انگلیسی برای شما ارسال می کنم

to help you improve your English.

تا به شما در بهبود زبان انگلیسی خود کمک کنم.

All you have to do is go to speakenglishwithTiffani.

تنها کاری که باید انجام دهید این است که به speakenglishwithTifhani بروید.

com forward slash newsletter.

com به جلو خبرنامه اسلش.

I am happy to help you achieve your goals.

خوشحالم که به شما در رسیدن به اهدافتان کمک می کنم.

So join the newsletter.

پس به خبرنامه بپیوندید.

Thousands upon thousands of students around the world are already getting

هزاران هزار دانش آموز در سراسر جهان در حال حاضر

this email three times a week.

سه بار در هفته این ایمیل را دریافت می کنند.

So join the newsletter by going to speakenglishwithtiffani.

بنابراین با رفتن به speakenglishwithtiffani به خبرنامه بپیوندید.

com forward slash newsletter.

com به جلو خبرنامه اسلش. می

I know you'll enjoy it.

دانم که از آن لذت خواهید برد.

All right.

So let's go back now and look at the second word.

خیلی خوب.

پس بیایید اکنون به عقب برگردیم و به کلمه دوم نگاه کنیم.

So if we scroll down the picture and see this young man with his face kind of

بنابراین، اگر تصویر را پایین بیاوریم و این مرد جوان را با چهره‌ای

scrunched up, the first word that pops in my head is excruciating, excruciating.

خراشیده ببینیم، اولین کلمه‌ای که در ذهنم می‌آید، عذاب‌آور است، طاقت‌فرسا. می

I want you to repeat after me.

خواهم بعد از من تکرار کنی

Excruciating excellent again, excruciating very good.

عذاب آور عالی دوباره، طاقت فرسا بسیار خوب.

Last time after me, excruciating nice.

آخرین بار بعد از من، آزاردهنده خوب است.

Now this word excruciating, it just means causing great pain or anguish,

اکنون این کلمه طاقت فرسا، فقط به معنای ایجاد درد یا رنج بزرگ،

agonizing, causing great pain or anguish.

عذاب آور، ایجاد درد یا رنج بزرگ است. ازت

I want you to think about a woman.

میخوام به یه زن فکر کنی

When a woman gives birth, brings a child into this world, she has

وقتی زنی به دنیا می آورد، بچه ای به این دنیا می آورد، باید دردی

to go through excruciating pain.

طاقت فرسا را ​​بگذراند.

You can tell by the look on a woman's face, when she's delivering

از روی قیافه یک زن می توان فهمید ، وقتی او در حال زایمان

a baby, she has to push the baby out and it is extremely painful.

بچه است، باید بچه را بیرون بیاورد و این بسیار دردناک است.

So when we look at this image, looking at his face, we can

بنابراین وقتی به این تصویر نگاه می‌کنیم، به چهره او نگاه می‌کنیم، می‌توانیم

tell he's in excruciating.

بگوییم که او در حالت عذاب‌آوری است.

You caught it right now.

همین الان گرفتی

Let's check out the examples.

بیایید نمونه ها را بررسی کنیم.

And it's here we go.

و این اینجاست که ما می رویم.

My mom said that she had an excruciating headache after the accident.

مامانم گفت بعد از تصادف سردرد طاقت‌فرسا داشت.

Very painful, agonizing.

بسیار دردناک، دردناک

Again, my mom said that she had an excruciating headache.

بازم مامانم گفت سردرد طاقت فرسا داره.

After the accident makes sense, right?

بعد از تصادف منطقی است، درست است؟

Okay.

So we have excruciating.

باشه.

بنابراین ما طاقت‌فرسا داریم.

Now I want us to look at a different part of this image.

اکنون می خواهم به بخش دیگری از این تصویر نگاه کنیم.

If we go to the right, we see this other young lady.

اگر به سمت راست برویم، این خانم جوان دیگر را می بینیم.

And the first word that pops into my head is hysterical, hysterical.

و اولین کلمه ای که به ذهنم خطور می کند، هیستریک، هیستریک است.

We see her glasses almost falling out.

می بینیم که عینک او تقریباً در حال افتادن است.

So off.

پس خاموش.

So I want you to repeat after me.

پس از شما می خواهم بعد از من تکرار کنید.

Hysterical.

هیستریک.

Excellent.

عالی

Again, hysterical.

باز هم هیستریک.

Great job.

Last time after me.

کارت عالی بود.

آخرین بار بعد از من

Hysterical excellent.

هیستریک عالی.

Now this just means extremely funny.

حالا این فقط به معنای بسیار خنده دار است.

Extremely funny.

فوق العاده خنده دار.

That joke was hysterical.

آن شوخی هیستریک بود.

So if we go back and we take a look at this image, it looks like something

بنابراین اگر به عقب برگردیم و به این تصویر نگاهی بیندازیم، به نظر می‌رسد که اتفاقی

hysterical has happened, right?

هیستریک افتاده است، درست است؟ به

It looks like she's laughing hard.

نظر می رسد که او به شدت می خندد.

Her glasses are almost about to fall off of her face.

نزدیک است عینک از صورتش بیفتد.

So we understand this word hysterical means extremely funny.

بنابراین ما این کلمه هیستریک به معنای فوق العاده خنده دار را می فهمیم.

Here's an example sentence.

در اینجا یک جمله مثال است.

Everyone said that his last movie.

همه گفتند آخرین فیلم او.

His last movie was hysterical.

آخرین فیلم او هیستریک بود. آیا

You like my acting skills?

مهارت های بازیگری من را دوست دارید؟

Again, hysterical just means extremely funny.

باز هم هیستریک به معنای بسیار خنده دار است.

So last time everyone said that his last movie was hysterical.

بنابراین آخرین بار همه گفتند که آخرین فیلم او هیستریک بوده است.

Makes sense.

منطقی است.

Okay.

So we have hysterical.

باشه.

بنابراین ما هیستریک داریم.

Now, if we move along this image again, the next word that pops into my mind is.

حالا، اگر دوباره در امتداد این تصویر حرکت کنیم، کلمه بعدی که به ذهن من خطور می کند این است.

Supportive.

حمایت کننده.

Look at this young man.

به این جوان نگاه کن به

He seems to be holding up the other one.

نظر می رسد که او دیگری را نگه می دارد.

And the word that pops in my mind is supportive.

و کلمه ای که در ذهن من خطور می کند حمایت کننده است. می

I want you to repeat after me.

خواهم بعد از من تکرار کنی

Supportive.

حمایت کننده.

Excellent.

عالی

Again, supportive.

باز هم حمایت کننده

Great job.

Last time after me supportive.

کارت عالی بود.

آخرین بار بعد از من حمایت می کند.

Excellent.

Now this word supportive, it literally just means giving help and encouragement

عالی

حالا این کلمه حامی، در لغت فقط به معنای کمک و تشویق

again, giving help and encouragement.

دوباره، کمک و تشویق است.

Take a look at the image one more time.

یک بار دیگر به تصویر نگاه کنید.

We can see that he is helping the other guy.

می بینیم که او به پسر دیگر کمک می کند.

He's supporting him.

داره ازش حمایت میکنه

He's holding him up.

او را نگه می دارد.

So once again, this word supportive means giving help and encouragement.

پس بار دیگر این کلمه حمایت کننده به معنای کمک و تشویق است.

Makes sense.

Right?

منطقی است.

درست؟

So here's the example sentence studies have shown that children with supportive

بنابراین در اینجا مثالی است که مطالعات جملات نشان داده‌اند که کودکان با

parents often do well at school parents that help their children and

والدین حامی اغلب در مدرسه خوب عمل می‌کنند والدینی که به کودکان خود کمک می‌کنند و

encourage them, they are supportive.

آنها را تشویق می‌کنند، آنها حمایت می‌کنند.

One more time, studies have shown that children with supportive parents

یک بار دیگر، مطالعات نشان داده‌اند که کودکانی که والدین حمایت‌کننده دارند،

often do well at school makes sense.

اغلب در مدرسه خوب عمل می‌کنند.

All right.

خیلی خوب.

Excellent.

So you see now again, as a native English speaker, I'm looking at

عالی

بنابراین اکنون دوباره می بینید، به عنوان یک انگلیسی زبان مادری، من به

this image and words are coming up.

این تصویر نگاه می کنم و کلمات در حال آمدن هستند.

Now the next word that comes up as I pan to the left is shocked.

اکنون کلمه بعدی که به سمت چپ حرکت می کنم، می آید شوکه شده است.

Look at this young lady's face.

به چهره این خانم جوان نگاه کنید.

She's standing right next to the man that we said was supportive.

او درست در کنار مردی که ما گفتیم حمایت می کند ایستاده است.

The word that comes to my mind is shocked.

کلمه ای که به ذهنم می رسد شوکه شده است.

So after me shocked, good job again, shocked.

بنابراین بعد از اینکه من شوکه شدم، دوباره کار خوب، شوکه شدم.

Great job.

کارت عالی بود.

Last time after me shocked.

آخرین بار بعد از من شوکه شد.

Excellent.

عالی

Now this word shocked just means feeling very upset or

حالا این کلمه شوکه شده فقط به معنای احساس ناراحتی یا

surprised, upset or surprised.

تعجب، ناراحتی یا تعجب است.

Now, once again, check out her face.

حالا، یک بار دیگر، چهره او را بررسی کنید.

She looks surprised.

او متعجب به نظر می رسد.

Her eyebrows are raised.

ابروهایش بالا رفته است.

Her mouth is open.

دهانش باز است

She's wondering what happened?

او در تعجب است که چه اتفاقی افتاده است؟

So again, shocked.

پس دوباره شوکه شدم

She's very surprised.

او بسیار شگفت زده شده است.

Makes sense.

منطقی است.

All right.

Now here's the example sentence.

خیلی خوب.

حالا این جمله مثال است.

Michael was shocked.

مایکل شوکه شد.

To discover that he had no money left in his account.

برای اینکه بفهمد پولی در حسابش باقی نمانده است.

I don't have any money left.

من پولی ندارم

Very surprised once again, Michael was shocked to discover that he

مایکل که یک بار دیگر بسیار شگفت زده شد، وقتی متوجه شد که

had no money left in his account.

هیچ پولی در حسابش باقی نمانده است، شوکه شد.

In English, we say shocked makes sense.

در انگلیسی می گوییم شوکه شده معنا دارد.

Right?

درست؟

The word you need to learn is right here.

کلمه ای که باید یاد بگیرید همینجاست.

Jet lag.

جت لگ

Good again, jet lag.

خوب دوباره، جت لگ.

Excellent.

عالی

Now this just refers to the feeling of tiredness and confusion that people

حالا این فقط به احساس خستگی و سردرگمی اشاره دارد که افراد

experience after making a long trip by plane to a place where the time is

پس از انجام یک سفر طولانی با هواپیما به مکانی که زمان آن

different from the place they left.

با مکانی که رفته اند متفاوت است، تجربه می کنند.

Let me explain it like this.

بذار اینطوری توضیح بدم

I used to live in South Korea, Korea is now my second home, but the time

من قبلاً در کره جنوبی زندگی می کردم، کره اکنون خانه دوم من است، اما

difference is really drastic day in Korea is night in Maryland, night in

تفاوت ساعت واقعاً شدید است روز در کره شب در مریلند، شب در

Maryland day, Korea, and the flip.

مریلند روز، کره و تلنگر است.

The time difference is really, really drastic.

تفاوت زمانی واقعاً بسیار شدید است.

That means whenever I flew home from South Korea, I experienced extreme jet lag.

یعنی هر زمان که از کره جنوبی به خانه می‌رفتم، جت لگ شدیدی را تجربه می‌کردم.

I was tired in the day because my body thought that it was the nighttime.

من در روز خسته بودم زیرا بدنم فکر می کرد که شب است.

Makes sense.

Right?

منطقی است.

درست؟

Okay.

باشه.

Now I want you to check out these example sentences using this term jet lag.

اکنون می‌خواهم این جملات نمونه را با استفاده از این اصطلاح جت لگ بررسی کنید.

All right, here's the first example sentence right here.

بسیار خوب، در اینجا اولین جمله مثال در اینجا آمده است.

After my trip to Australia, my jet lag symptoms lasted for almost a week.

بعد از سفرم به استرالیا، علائم جت لگ من تقریباً یک هفته طول کشید.

Now, I don't want you to go anywhere because for story time,

حالا من نمی‌خواهم شما جایی بروید، زیرا برای زمان داستان،

I have a story about jet lag.

یک داستان در مورد جت لگ دارم.

You don't want to miss.

شما نمی خواهید از دست بدهید.

All right.

So again, after my trip to Australia, my jet lag symptoms lasted for almost a week.

خیلی خوب.

بنابراین دوباره، پس از سفرم به استرالیا، علائم جت لگ من تقریباً یک هفته طول کشید.

You got it.

فهمیدی.

All right, let's check out sentence number two, sentence number two.

خوب، بیایید جمله شماره دو، جمله شماره دو را بررسی کنیم.

To combat jet lag, it's important to stay hydrated and try to adjust

برای مقابله با جت لگ، مهم است که هیدراته بمانید و سعی کنید

your sleep schedule before traveling.

برنامه خواب خود را قبل از سفر تنظیم کنید.

This is something that is very important because if you don't do this, you are

این چیزی است که بسیار مهم است زیرا اگر این کار را نکنید،

going to be tired for a long time.

برای مدت طولانی خسته خواهید شد.

So again, the sentence to combat jet lag.

پس دوباره جمله مبارزه با جت لگ.

It's important to stay hydrated and try to adjust your sleep

مهم است که هیدراته بمانید و سعی کنید برنامه خواب خود را

schedule before traveling.

قبل از سفر تنظیم کنید.

Got it.

فهمیدم.

All right, here we go.

بسیار خوب، ما می رویم.

Sentence number three, long haul flights can be exhausting and often result in

جمله شماره سه، پروازهای طولانی مدت می تواند خسته کننده باشد و اغلب منجر به

severe tiredness in severe jet lag.

خستگی شدید در جت لگ شدید می شود.

You got it.

فهمیدی.

All right, good.

باشه، خوبه

So for today, I want you to try to use this word jet lag at least once.

بنابراین برای امروز، از شما می خواهم که حداقل یک بار از این کلمه جت لگ استفاده کنید.

Remember I'm giving you words and an expression at the end that

به یاد داشته باشید که در پایان کلمات و عبارتی را به شما می دهم که

you can use throughout this week.

می توانید در طول این هفته از آنها استفاده کنید.

Now, I do want to remind you that each week, when I teach you a brand new

اکنون، می‌خواهم به شما یادآوری کنم که هر هفته، وقتی یک درس کاملاً جدید به شما آموزش می‌دهم،

lesson, the English that I'm teaching you can also be found in my app.

انگلیسی که به شما آموزش می‌دهم نیز می‌توانید در برنامه من پیدا کنید.

Right after this lesson, I want you to click the link in the description or

بلافاصله بعد از این درس، می خواهم روی لینک در توضیحات کلیک کنید یا

go to the app on your phone, English with Tiffani, there is a practice

به برنامه روی گوشی خود بروید، انگلیسی با تیفانی، یک درس تمرینی وجود دارد

lesson that matches the lesson we are studying right now, in order for you to

که مطابق با درسی است که در حال حاضر مطالعه می کنیم، تا شما

start using these things in real life.

شروع به استفاده کنید. این چیزها در زندگی واقعی

You got to practice what you learn.

شما باید آنچه را که یاد می گیرید تمرین کنید.

So check out the app.

بنابراین برنامه را بررسی کنید.

You'll love the lesson.

شما درس را دوست خواهید داشت.

You'll find some games in there.

چند بازی را در آنجا خواهید یافت. جاهای

You'll find some fill in the blanks, some quizzes to help you

خالی را پر می‌کنید، چند آزمون امتحانی که به شما کمک می‌کند

really master what you're learning.

واقعاً بر آنچه می‌آموزید تسلط پیدا کنید.

Okay.

So go to the English with Tiffani app.

باشه.

پس با اپلیکیشن تیفانی به سراغ زبان انگلیسی بروید.

Now let's go to the word for Monday.

حالا بریم سراغ کلمه دوشنبه.

Monday's word is gallivant.

حرف روز دوشنبه گالیوانت است.

Good.

Excellent.

خوب

عالی

Again, gallivant.

باز هم گالیوانت.

Great job.

کارت عالی بود.

That V, V, V sound can be tricky.

این صدای V، V، V می تواند مشکل ساز باشد.

Sometimes remember for the V sound, all you have to do is put your front teeth

گاهی اوقات صدای V را به یاد بیاورید، فقط کافی است دندان های جلوی خود را

on your bottom lip after me, V, V, V.

بعد از من روی لب پایین خود بگذارید، V، V، V.

Ooh, I like it.

اوه، من آن را دوست دارم.

So the word again, Galavant.

پس کلمه دوباره، گالاوانت.

Great job.

کارت عالی بود.

Now, what does it mean to gallivant?

حالا منظور از گالیوانت چیست؟

Gallivant just means to travel or wander aimlessly or search

گالیوانت فقط به معنای سفر یا سرگردانی بی هدف یا جستجو

for pleasure and amusement.

برای لذت و سرگرمی است.

You're just living it up, enjoying life, gallivanting around.

شما فقط در حال زندگی کردن هستید، از زندگی لذت می برید ، در اطراف خود دلسرد می شوید.

This makes me think of when I was in Italy with my friends for my

این باعث می شود به این فکر کنم که وقتی با دوستانم برای سفر تولد 40 سالگی ام در ایتالیا بودم،

40th birthday trip, we went on a Mediterranean cruise for my 40th birthday.

برای تولد 40 سالگی من به یک کشتی دریایی مدیترانه رفتیم.

And we were in Italy and on this day, we said, we don't have a plan.

و ما در ایتالیا بودیم و در این روز گفتیم برنامه ای نداریم.

We just want to gallivant.

ما فقط می خواهیم شجاع باشیم.

We want to enjoy ourselves walking around the city.

ما می خواهیم از قدم زدن در شهر لذت ببریم.

Whatever we find is whatever we find.

هر چه می یابیم همان است که می یابیم.

And I truly enjoyed that day.

و من واقعا از آن روز لذت بردم.

I got some vegan gelato.

من مقداری ژلاتوی وگان گرفتم.

I bought some pens from a pen store.

من از یک فروشگاه خودکار چند قلم خریدم.

I love stationary.

من عاشق لوازم ثابت هستم

If you didn't know that about me, I love stationary, leather notebooks, nice pens.

اگر این را در مورد من نمی دانستید، من عاشق دفترهای ثابت، چرمی، خودکارهای زیبا هستم.

Just to let you know, so we went gallivanting around Italy makes sense.

فقط برای اطلاع شما، بنابراین ما به گشت و گذار در ایتالیا رفتیم، منطقی است.

Right?

درست؟

Okay.

Now check out this example sentence.

باشه.

حالا این جمله مثال را بررسی کنید.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

She was always gallivanting around the world, never settling

او همیشه در سرتاسر دنیا در حال خوش‌رویی بود و هرگز

down in one place for too long.

برای مدت طولانی در یک مکان مستقر نمی‌شد.

She just liked to have fun moving around, wandering around,

او فقط دوست داشت از حرکت در اطراف، پرسه زدن،

traveling around gallivanting.

سفر در اطراف گالیوانت لذت ببرد.

All right, here we go.

بسیار خوب، ما می رویم.

Sentence number two.

جمله شماره دو

On his days off, he loved to gallivant around town, trying new restaurants

در روزهای مرخصی، او دوست داشت در اطراف شهر گردش کند، رستوران های جدید را امتحان کند

and exploring new neighborhoods.

و محله های جدید را کاوش کند.

You got it.

فهمیدی.

All right.

And finally, sentence number three, she wanted to gallivant through

خیلی خوب.

و در نهایت، جمله شماره سه، او می‌خواست

Europe with her best friends, soaking up the sights and sounds.

با بهترین دوستانش در اروپا بچرخد و مناظر و صداها را غوطه‌ور کند.

This is very interesting because my sister's best friend actually

این بسیار جالب است زیرا بهترین دوست خواهرم در واقع به تازگی

just finished a trip gallivanting with some of her close friends.

سفری را با دوستان نزدیکش به پایان رسانده است.

It's really nice.

واقعا خوب است.

It's to wander or travel around for enjoyment with people you care about.

این سرگردانی یا سفر برای لذت بردن با افرادی است که به آنها اهمیت می دهید.

Gallivant through Europe.

گالیوانت از طریق اروپا

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

All right.

عالی

خیلی خوب.

So Monday we have gallivant.

بنابراین دوشنبه ما گالیوانت داریم.

What about Tuesday on Tuesday?

سه شنبه سه شنبه چطور؟

I want you to try to use this word right here.

من از شما می خواهم سعی کنید از این کلمه در اینجا استفاده کنید.

Roaming good.

رومینگ خوبه

Excellent.

عالی

Again, roaming.

باز هم رومینگ.

Great job.

کارت عالی بود.

Last time after me.

آخرین بار بعد از من

Roaming.

رومینگ.

Nice.

خوب.

I love it.

I love it.

عاشقشم.

عاشقشم.

Now roaming just means to move around freely or to travel without

اکنون رومینگ فقط به معنای حرکت آزادانه یا سفر بدون

a fixed destination or purpose.

مقصد یا هدف ثابت است.

Hey, we're just roaming around.

هی، ما فقط در حال پرسه زدن هستیم.

We don't have a specific destination.

مقصد خاصی نداریم

We're fine.

ما خوب هستیم

Everything's good.

همه چیز خوب است

Roaming around.

پرسه زدن در اطراف.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

Check out this example sentence.

عالی

این جمله مثال را بررسی کنید.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

You know, she spent her teenage years roaming the beaches of Australia, soaking

می دانید، او سال های نوجوانی خود را با پرسه زدن در سواحل استرالیا، غرق شدن در

up the sun and surf again, she spent her teenage years roaming the beaches of

خورشید و موج سواری دوباره گذراند، او دوران نوجوانی خود را در سواحل

Australia, soaking up the sun and surf.

استرالیا، غرق شدن در آفتاب و موج سواری گذراند.

You got it.

فهمیدی.

All right.

Check out sentence number two.

خیلی خوب.

جمله شماره دو را بررسی کنید.

The streets of Hong Kong are great for roaming with lots of interesting

خیابان‌های هنگ‌کنگ برای پرسه‌زنی عالی هستند و

sites and sounds around every corner.

مکان‌های جالب و صداهای زیادی در گوشه و کنار دارند.

Makes sense.

منطقی است.

All right, good.

باشه، خوبه

And sentence number three, sentence number three.

و جمله شماره سه، جمله شماره سه.

This one is I love roaming around new cities, discovering

من عاشق پرسه زدن در شهرهای جدید، کشف

hidden gems and trying new foods.

جواهرات پنهان و امتحان کردن غذاهای جدید هستم.

You got it.

فهمیدی.

Listen, these words for this week are going to be very useful when

گوش کنید، این کلمات برای این هفته زمانی که در

you're speaking about travel, going around the world, seeing new things.

مورد سفر، دور زدن دنیا، دیدن چیزهای جدید صحبت می کنید، بسیار مفید خواهند بود.

So for Tuesday, the word is roaming.

بنابراین برای سه شنبه، کلمه در حال پرسه زدن است.

Good job.

Good job.

آفرین.

آفرین.

All right.

For Wednesday, Wednesday, Wednesday's word is transcendent.

خیلی خوب.

برای چهارشنبه، چهارشنبه، کلمه چهارشنبه متعالی است.

Good again, transcendent.

خوب دوباره، متعالی.

Excellent.

Last time after me, transcendent.

عالی

آخرین بار بعد از من، متعالی.

Great job.

کارت عالی بود.

Now this word just means describing.

حالا این کلمه فقط به معنای توصیف است.

A moment or experience that is so amazing or profound that is go and it

لحظه یا تجربه ای که آنقدر شگفت انگیز یا عمیق است که می رود و

goes beyond ordinary human experience.

فراتر از تجربه معمولی انسان است.

I said that one more time.

یه بار دیگه گفتم

Describing a moment or experience that is so amazing or profound that it

توصیف لحظه یا تجربه ای که آنقدر شگفت انگیز یا عمیق است که

goes beyond ordinary human experience.

فراتر از تجربه معمولی انسان است.

And I paused the first time I said it because I immediately thought

و اولین باری که آن را گفتم مکث کردم زیرا بلافاصله

about something from the past.

به چیزی از گذشته فکر کردم.

When I was living in South Korea.

زمانی که من در کره جنوبی زندگی می کردم.

I loved hiking in South Korea.

من عاشق پیاده روی در کره جنوبی بودم.

South Korea has some amazing mountains to hike, but I remember the very

کره جنوبی کوه های شگفت انگیزی برای پیاده روی دارد، اما یادم می آید

first time I hiked up Saraksan, Sarak mountain in South Korea, when

اولین باری که به کوه سراکسان، کوه سراک در کره جنوبی رفتم، وقتی

I got to the top, I was speechless.

به قله رسیدم، زبانم بند آمد.

It was something I had never experienced before.

این چیزی بود که قبلا تجربه نکرده بودم.

I couldn't put it into words.

نمی توانستم آن را با کلمات بیان کنم.

No pictures could capture what I was seeing.

هیچ عکسی نمی توانست آنچه را که می دیدم ثبت کند.

It was something that went beyond ordinary human experience.

این چیزی بود که فراتر از تجربه عادی بشر بود.

You got it, right?

فهمیدی، درسته؟

So check out these sentences, how you can use this word starting today in real life,

بنابراین این جملات را بررسی کنید، چگونه می توانید از امروز در زندگی واقعی از این کلمه استفاده کنید،

the view from the top of Machu Picchu was transcendent, taking our breath away.

منظره بالای ماچو پیچو ماورایی بود و نفس ما را بند می آورد.

Think about that moment.

به اون لحظه فکر کن

Maybe you traveled to another country.

شاید شما به کشور دیگری سفر کرده اید.

Maybe you went somewhere, maybe you were in nature and you just

شاید جایی رفته اید، شاید در طبیعت بوده اید و

couldn't put it into words.

نمی توانید آن را در قالب کلمات بیان کنید.

Transcendent.

متعالی.

All right, here we go.

بسیار خوب، ما می رویم.

Sentence number two, hearing the choir sing in the huge cathedral

جمله شماره دو، شنیدن آواز گروه کر در کلیسای جامع بزرگ

was a transcendent experience.

تجربه ای متعالی بود.

I'll never forget.

هرگز فراموش نخواهم کرد.

And sentence number three, certain moments in life can be transcendent,

و جمله شماره سه، لحظات خاصی از زندگی می تواند متعالی باشد،

such as falling in love or witnessing a breathtaking sunset.

مانند عاشق شدن یا دیدن غروب نفس گیر.

One more time, certain moments in life can be transcendent, such as falling in

یک بار دیگر، لحظات خاصی در زندگی می توانند متعالی باشند، مانند

love or witnessing a breathtaking sunset.

عاشق شدن یا دیدن غروب نفس گیر. می

You see how useful these words are.

بینید که چقدر این کلمات مفید هستند. می

I want you to start using these words this week.

خواهم از این هفته شروع به استفاده از این کلمات کنید.

Okay.

باشه.

All right, let's move on to Wednesday.

باشه بریم چهارشنبه

Excuse me to Thursday.

ببخشید تا پنجشنبه

We just did Wednesday.

ما فقط چهارشنبه انجام دادیم.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Thursday.

پنج شنبه.

All right.

Thursday's word is epiphany.

خیلی خوب.

کلام پنجشنبه قیامت است.

Good again.

بازم خوبه

Epiphany.

اپیفانی.

Excellent.

Last time after me, epiphany.

عالی

آخرین بار بعد از من، تجلیل.

Great job.

کارت عالی بود.

That last part sounds like my name, huh?

این قسمت آخر به نظر اسم من است، ها؟

Tiffani.

تیفانی.

Fanny.

فانی

All right.

خیلی خوب.

What does the word epiphany mean?

کلمه تجلیل به چه معناست؟ به

It means a moment of sudden and profound realization or understanding.

معنای لحظه ای از درک یا درک ناگهانی و عمیق است.

Oh my goodness.

اوه خدای من.

I get it.

من آن را دریافت می کنم.

For example, remember the very first time.

به عنوان مثال، اولین بار را به خاطر بسپارید.

If you've been with me for a while, if I've been your English teacher

اگر مدتی با من بودید، اگر مدتی معلم زبان انگلیسی شما بودم

for a while, remember the very first time you heard me explain the

، اولین باری را که از من شنیدید که در مورد

five W's who, what, when, where, and why did you have an epiphany?

پنج W چه کسی، چه، چه زمانی، کجا و چرا قیام کردید را به یاد بیاورید. ?

Oh my goodness.

اوه خدای من.

This makes so much sense.

این باعث می شود احساس خیلی خوبی داشته باشی. اکنون

It's so much easier to speak English now because I know how to organize my

صحبت کردن به زبان انگلیسی بسیار آسان‌تر است زیرا می‌دانم چگونه

thoughts using the five W's epiphany.

افکارم را با استفاده از پنج W's epiphany سازماندهی کنم.

You got it.

فهمیدی.

All right.

Check out these examples and instances.

خیلی خوب.

این نمونه ها و نمونه ها را بررسی کنید.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

The characters epiphany in the novel marked a turning point in the story.

تجلی شخصیت ها در رمان نقطه عطفی در داستان بود.

You got it.

فهمیدی.

All right.

خیلی خوب.

Check out sentence number two.

جمله شماره دو را بررسی کنید.

I had an epiphany about my career path after attending a motivational seminar.

من پس از شرکت در یک سمینار انگیزشی در مورد مسیر شغلی خود صحبت کردم .

Things changed.

اوضاع تغییر کرد.

And finally, sentence number three.

و در نهایت جمله شماره سه.

His epiphany about the importance of family came during a particularly

تجلیل او در مورد اهمیت خانواده در

difficult time in his life.

دوران سختی از زندگی او رخ داد.

You got it again, epiphany.

دوباره متوجه شدی، تجلی.

Great job.

کارت عالی بود.

Now, Friday on Friday, I want you to try to use this expression.

حالا، جمعه روز جمعه، از شما می خواهم سعی کنید از این عبارت استفاده کنید.

The expression is catch someone off guard your turn.

تعبیر این است که یک نفر را از نوبت خود بگیرید.

Good again, catch someone off guard.

بازم خوبه، یکی رو غافلگیر کن

Great job.

کارت عالی بود.

Last time after me.

آخرین بار بعد از من

Catch someone off guard.

کسی را غافلگیر کنید

Nice job.

شغل خوب - در اصطلاح، خسته نباشی.

Now, what does this mean?

حالا این یعنی چی؟ به

It means to surprise someone by doing or saying something unexpected.

معنای غافلگیر کردن کسی با انجام یا گفتن چیزی غیر منتظره است.

So right now I am teaching this lesson.

بنابراین در حال حاضر این درس را تدریس می کنم.

I am helping you understand these words and this expression.

من به شما کمک می کنم این کلمات و این عبارت را درک کنید.

But if all of a sudden, Oh, magnify the Lord.

اما اگر ناگهان، اوه، خداوند را بزرگ کن.

Come on, come on.

بیا، بیا.

For he is worthy to be praised.

زیرا او شایسته ستایش است.

If I automatically, all of a sudden just started singing, it

اگر من به طور خودکار، ناگهان شروع به خواندن کنم،

would catch you off guard, right?

شما را غافلگیر می کند، درست است؟

Unless you started singing with me.

مگر اینکه با من شروع به خواندن کردی.

In English, we say catch someone off guard when you're doing something.

در انگلیسی، می‌گوییم وقتی دارید کاری انجام می‌دهید، کسی را بی‌احتیاط بگیرید.

Oh.

اوه

That they did not expect make sense.

اینکه آنها انتظار نداشتند منطقی است.

All right.

Now check out these examples, sentences using this expression, sentence number

خیلی خوب.

حالا این مثال ها را بررسی کنید، جملاتی که از این عبارت استفاده می کنند، جمله شماره

one, his question caught her off guard and she didn't know how to respond.

یک، سوال او او را غافلگیر کرد و او نمی دانست چگونه پاسخ دهد.

She didn't know how to respond again, sentence number one.

او نمی دانست دوباره چگونه پاسخ دهد ، جمله شماره یک.

She didn't know how to respond.

او نمی دانست چگونه پاسخ دهد.

What about sentence number two?

جمله شماره دو چطور؟

The sudden rainstorm caught him off guard and he had to seek shelter quickly.

طوفان ناگهانی باران او را غافلگیر کرد و مجبور شد به سرعت به دنبال سرپناهی برود.

The sudden rainstorm, he wasn't ready for the rain.

طوفان ناگهانی باران، او برای باران آماده نبود.

It caught him off guard.

او را غافلگیر کرد.

Once again, the sudden rainstorm caught him off guard and he had to seek shelter.

بار دیگر، طوفان ناگهانی باران او را غافلگیر کرد و مجبور شد به دنبال سرپناهی برود.

Quickly.

به سرعت.

What about sentence number three?

جمله شماره سه چطور؟ سوال

The interviewer's unexpected question caught the candidate off

غیرمنتظره مصاحبه کننده، نامزد را

guard during the job interview.

در طول مصاحبه شغلی غافلگیر کرد.

Whoa.

اوه

I wasn't expecting that question that caught me off guard.

انتظار این سوال را نداشتم که مرا غافلگیر کرد.

Once again, the interviewers unexpected question caught the candidate off

یک بار دیگر، سؤال غیرمنتظره مصاحبه کنندگان، نامزد را

guard during the job interview.

در طول مصاحبه شغلی غافلگیر کرد.

Once again, catch someone off guard.

یک بار دیگر، کسی را غافلگیر کنید.

Makes sense.

Right.

منطقی است.

درست.

Excellent.

All right.

عالی

خیلی خوب.

Now you have your words and the expression you need to know for this week.

اکنون شما کلمات و عباراتی را که باید برای این هفته بدانید دارید.

Don't forget to get the English with Tiffani app so you can now

فراموش نکنید که انگلیسی را با برنامه Tiffani دریافت کنید تا اکنون بتوانید

practice what you just learned.

آنچه را که به تازگی آموخته اید تمرین کنید.

All right.

So the word I want you to learn and understand is right here after me.

خیلی خوب.

پس کلمه ای که می خواهم یاد بگیری و بفهمی درست بعد از من اینجاست.

Aspiration.

تنفس.

Good job.

آفرین.

It's a little tricky, but again, after me aspiration, excellent.

کمی مشکل است، اما دوباره، پس از من آرزو، عالی است.

Last time after me.

آخرین بار بعد از من

Aspiration.

تنفس.

Great job.

کارت عالی بود.

Now this word just means a hope or ambition of achieving something, a hope or

حالا این کلمه فقط به معنای امید یا جاه طلبی برای دستیابی به چیزی است، امید یا

ambition, something you want to achieve.

جاه طلبی، چیزی که می خواهید به آن برسید.

Think about it like this.

اینجوری درباره اش فکر کنید.

I'm your English teacher and I love teaching you English.

من معلم انگلیسی شما هستم و دوست دارم به شما انگلیسی یاد بدهم.

I am passionate about helping you finally achieve your English goals.

من مشتاقم به شما کمک کنم در نهایت به اهداف انگلیسی خود برسید.

And I also have ambitions related to teaching English.

و همچنین جاه طلبی هایی در رابطه با آموزش زبان انگلیسی دارم.

My biggest goal is to help and reach 1 billion English learners around the world.

بزرگترین هدف من کمک به 1 میلیارد زبان آموز انگلیسی در سراسر جهان است.

I have ambitions.

من جاه طلبی دارم

I have hopes.

من امید دارم

I have aspirations.

من آرزوهایی دارم

You caught it, right?

گرفتی، درسته؟

Excellent.

عالی

Now let me give you some example sentences.

حالا اجازه بدهید چند جمله مثال بزنم.

All right, here's the first example sentence.

بسیار خوب، در اینجا اولین جمله مثال است.

The students aspiration to attend a prestigious university motivated

اشتیاق دانشجویان برای حضور در یک دانشگاه معتبر،

her to work hard in school.

او را به کار سخت در مدرسه تشویق کرد.

This is ironically very true about me and about many other students.

این از قضا در مورد من و بسیاری از دانشجویان دیگر بسیار صادق است.

One of my aspirations was to work.

یکی از آرزوهای من کار کردن بود.

For NASA, that was my aspiration when I was in college.

برای ناسا، زمانی که در کالج بودم، این آرزوی من بود.

So I worked hard, I studied hard and what happened?

پس سخت کار کردم، سخت درس خواندم و چه شد؟

I worked for NASA.

من برای ناسا کار کردم. من

I was hired upon graduating.

با فارغ التحصیلی استخدام شدم.

So once again, the student's aspiration to attend a prestigious university

بنابراین بار دیگر آرزوی دانش آموز برای حضور در یک دانشگاه معتبر

in this situation, the university motivated her to work hard in school.

در این شرایط، دانشگاه او را به کار سخت در مدرسه ترغیب کرد.

For me, my aspiration was to work for NASA.

برای من، آرزوی من این بود که برای ناسا کار کنم.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

Here's the second example sentence.

عالی

در اینجا مثال دوم جمله است.

The actor's aspiration to win an Academy award drove him

آرزوی این بازیگر برای برنده شدن جایزه اسکار او را

to take on challenging roles.

به سمت ایفای نقش های چالش برانگیز سوق داد.

He had hopes, he had ambition.

او امید داشت، جاه طلبی داشت.

So he decided to take on more challenging roles.

بنابراین تصمیم گرفت نقش های چالش برانگیزتری را ایفا کند.

Again, we're talking about the word for Sunday, which is aspiration.

باز هم در مورد کلمه یکشنبه صحبت می کنیم که آرزو است.

And finally, check out this example, since it's right here, having clear aspirations

و در نهایت، این مثال را بررسی کنید، زیرا دقیقاً اینجاست، داشتن آرزوهای واضح

can help individuals stay focused and motivated in pursuing their goals.

می تواند به افراد کمک کند تا در پیگیری اهداف خود متمرکز و با انگیزه بمانند.

Oh, you know, this applies to you.

اوه، می دانید، این در مورد شما صدق می کند.

Your goal is to speak English fluently.

هدف شما این است که انگلیسی را روان صحبت کنید.

Your goal is to be comfortable, confident, and not nervous when you speak English.

هدف شما این است که وقتی انگلیسی صحبت می کنید راحت، با اعتماد به نفس و عصبی نباشید.

So once again, for you.

بنابراین یک بار دیگر، برای شما.

Having a clear aspiration will help you stay motivated and focused on your goal.

داشتن یک آرزوی روشن به شما کمک می کند تا با انگیزه و روی هدف خود متمرکز بمانید.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

So Sunday's word is aspiration.

عالی

پس کلام یکشنبه آرمان است.

Now we're going to move on to the word for Monday, but I want to remind you.

اکنون می‌خواهیم به کلمه دوشنبه بپردازیم، اما می‌خواهم به شما یادآوری کنم.

Remember every time we have a class together, after you watch my English

به یاد داشته باشید که هر بار که با هم کلاس داریم، بعد از تماشای درس انگلیسی من

lesson, I need you to immediately go to my app English with Tiffani.

، باید فوراً با تیفانی به برنامه من انگلیسی بروید.

You're going to go to the section that says weekly English fluency

شما می خواهید به قسمتی بروید که می گوید درس های هفتگی تسلط انگلیسی

lessons with teacher Tiffani.

با معلم تیفانی.

Why?

چرا؟

Because literally I have created practice lessons for you that go

چون به معنای واقعی کلمه برای شما درس های تمرینی درست کرده ام که

along with the weekly lessons.

همراه با درس های هفتگی است.

You'll be able to practice what you are learning.

شما می توانید آنچه را که یاد می گیرید تمرین کنید.

That's right today.

امروز درست است.

You're learning words.

شما در حال یادگیری کلمات هستید

You must know.

تو باید بدانی.

So you'll go there and you'll see aspiration.

بنابراین شما به آنجا خواهید رفت و آرزو را خواهید دید.

You'll be able to practice the pronunciation practice, making sentences

شما می توانید تمرین تلفظ، ساختن جملات

using the word and so much more.

با استفاده از کلمه و موارد دیگر را انجام دهید.

So don't forget to download the app.

پس دانلود برنامه را فراموش نکنید.

If you haven't already downloaded it.

اگر قبلا آن را دانلود نکرده اید.

And also to start practicing what you're learning today.

و همچنین شروع به تمرین آنچه امروز یاد می گیرید.

All right.

خیلی خوب.

All right, let's keep going.

Let's move on to Monday's word.

باشه، ادامه بدیم

بیایید به حرف روز دوشنبه برویم.

Monday's word is determination.

حرف دوشنبه قاطعیت است.

Good again, determination.

خوب دوباره عزم راسخ

Excellent.

Last time after me determination.

عالی

آخرین بار بعد از من عزم.

Great job.

کارت عالی بود.

Now this just means firmness of purpose or resoluteness.

اکنون این فقط به معنای استحکام هدف یا عزم راسخ است.

Hey, I am going to do this.

هی، من می خواهم این کار را انجام دهم.

This is what I'm going to accomplish.

این چیزی است که من می خواهم انجام دهم.

I'm focused determination.

من بر عزم و اراده متمرکز هستم.

For example.

مثلا.

I am determined to help you speak English fluently.

من مصمم هستم که به شما کمک کنم انگلیسی را روان صحبت کنید.

I am determined to help you achieve your English goals.

من مصمم هستم که به شما در دستیابی به اهداف انگلیسی خود کمک کنم.

I am firm when it comes to that purpose.

من در مورد این هدف قاطع هستم.

I wake up every morning, excited to help you learn how to speak English fluently.

من هر روز صبح از خواب بیدار می شوم و با هیجان به شما کمک می کنم که چگونه روان انگلیسی صحبت کنید.

We say determination.

ما می گوییم قاطعیت.

Woo.

وو

You got it.

All right.

فهمیدی.

خیلی خوب.

Check out these example sentences.

این جملات نمونه را بررسی کنید.

First we have.

اول داریم.

The student's determination to get into medical school motivated her to study

عزم این دانشجو برای ورود به دانشکده پزشکی، انگیزه او را برای درس خواندن

long hours and achieve high grades.

طولانی و کسب نمرات بالا فراهم کرد.

She was determined.

او مصمم بود.

She was focused.

او متمرکز بود.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

عالی

Here's the second example sentence.

در اینجا مثال دوم جمله است.

The athlete's determination to break the world record drove him

عزم این ورزشکار برای شکستن رکورد جهانی او را

to train harder than ever before.

به تمرین سخت تر از همیشه سوق داد.

He had a goal in mind.

او هدفی در سر داشت.

He said, no, I'm going to achieve this goal.

گفت نه من به این هدف خواهم رسید.

I'm going to break the world record.

من قصد دارم رکورد جهانی را بشکنم.

He showed determination.

او عزم راسخ نشان داد.

And finally, here's the third example.

و در نهایت، در اینجا مثال سوم است.

Determination is a key attribute for individuals who want to achieve

عزم و اراده یک ویژگی کلیدی برای افرادی است که

their goals, despite challenges.

علیرغم چالش ها می خواهند به اهداف خود برسند.

And setbacks.

و شکست ها.

This is very true.

این بسیار درست است.

Once again, determination is a key attribute for individuals

بار دیگر، عزم یک ویژگی کلیدی برای افرادی است

who want to achieve their goals.

که می خواهند به اهداف خود برسند.

Despite challenges and setbacks.

با وجود چالش ها و ناکامی ها.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

عالی

So again, the word for Monday is determination.

بنابراین دوباره، کلمه برای دوشنبه عزم است.

Remember to practice using this word, apply it to your daily life.

به یاد داشته باشید که استفاده از این کلمه را تمرین کنید، آن را در زندگی روزمره خود به کار ببرید.

This is how you'll remember it.

اینگونه آن را به خاطر خواهید آورد.

All right, let's move on to the word I have for you for Tuesday.

بسیار خوب، بیایید به حرفی که برای سه شنبه برای شما دارم، بپردازیم.

All right, Tuesday, you're going to learn this word and use it.

بسیار خوب، سه شنبه، شما این کلمه را یاد می گیرید و از آن استفاده می کنید.

Drive.

راندن.

Good again, drive.

خوب دوباره، رانندگی کنید.

Excellent last time after me drive very good.

آخرین باری که بعد از من رانندگی کردم بسیار عالی بود.

Now this just means a strong urge or desire to achieve something.

اکنون این فقط به معنای یک میل یا میل شدید برای رسیدن به چیزی است.

So we're not talking about driving a car.

بنابراین ما در مورد رانندگی با ماشین صحبت نمی کنیم.

No, we're talking about this desire to achieve something.

نه، ما در مورد این تمایل برای رسیدن به چیزی صحبت می کنیم.

I have a desire to teach you English.

من می خواهم به شما انگلیسی یاد بدهم.

You have a desire to speak English fluently.

شما تمایل دارید که انگلیسی را روان صحبت کنید.

We say drive now, check out these examples sentences.

ما می گوییم اکنون رانندگی کنید، این جملات نمونه را بررسی کنید.

They'll help you understand how to use this word.

آنها به شما کمک می کنند تا نحوه استفاده از این کلمه را درک کنید.

The entrepreneur's drive to create a successful business led her to work

تلاش این کارآفرین برای ایجاد یک کسب و کار موفق باعث شد که او

long hours and take calculated risks.

ساعت های طولانی کار کند و ریسک های حساب شده را بپذیرد.

This is very true of me.

این در مورد من بسیار صادق است.

I have worked long hours.

من ساعت های طولانی کار کرده ام.

Why I'm determined to help you speak English fluently.

چرا من مصمم هستم که به شما کمک کنم انگلیسی را روان صحبت کنید.

So I work hard to record new lessons to improve my Academy.

بنابراین سخت کار می کنم تا درس های جدید را ضبط کنم تا آکادمی خود را بهبود بخشم.

If you're a member of my Academy, Hey, if not, you can join the family.

اگر عضو آکادمی من هستید، هی، اگر نه، می توانید به خانواده بپیوندید.

Why?

چرا؟

Because I want to help you speak English fluently.

چون می‌خواهم به شما کمک کنم انگلیسی را روان صحبت کنید.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

عالی

Check out the second sentence.

جمله دوم را بررسی کنید.

The athletes drive to win a championship, motivated him to

ورزشکاران برای کسب عنوان قهرمانی به او انگیزه دادند تا

train harder than ever before.

سخت تر از همیشه تمرین کند.

You got it.

فهمیدی.

Good.

And the last one is right here.

خوب

و آخرین مورد همینجاست.

Having a strong drive can help individuals stay focused and

داشتن یک انگیزه قوی می تواند به افراد کمک کند تا

motivated in pursuing their goals.

در پیگیری اهداف خود متمرکز و با انگیزه بمانند.

It helps you when you have a strong drive, a strong urge, a

این به شما کمک می کند زمانی که یک انگیزه قوی، یک میل قوی، یک

strong desire to achieve something.

میل قوی برای رسیدن به چیزی دارید.

Oh yeah, you got it.

اوه بله، متوجه شدید.

So again, the word for Tuesday is drive.

پس دوباره کلمه سه شنبه درایو است.

Excellent.

All right, let's move on to the word for Wednesday.

عالی

بسیار خوب، بیایید به حرف چهارشنبه برویم.

Again, words you must know, and don't forget to practice after you watch this

باز هم، کلماتی که باید بدانید، و فراموش نکنید که بعد از تماشای این

lesson, Wednesday's word is initiative.

درس تمرین کنید، کلمه چهارشنبه ابتکار است.

Good again, initiative.

دوباره خوب، ابتکار عمل

Good.

خوب

Last time after me initiative.

آخرین بار بعد از من ابتکار عمل.

Excellent.

Now this just means the power or opportunity to act or

عالی

اکنون این فقط به معنای قدرت یا فرصتی است که

take charge before others do.

قبل از اینکه دیگران انجام دهند، عمل کنید یا مسئولیت را بر عهده بگیرید.

I'm taking the initiative.

من ابتکار عمل را به دست می گیرم.

I'm taking the initiative to do something again, the power or opportunity to

من ابتکار عمل را به دست می گیرم تا کاری را دوباره انجام دهم، قدرت یا فرصتی برای

act or take charge before others do.

اقدام یا مسئولیت قبل از انجام دیگران.

Taking the initiative now, when you, uh, stay till the end, you'll hear my story

اکنون ابتکار عمل را به دست بگیر، وقتی تو، اوه، تا آخر بمانی، زمان داستان من

time about when I took the initiative, when I was living in Korea, I'll tell

در مورد زمانی که من ابتکار عمل را به دست گرفتم، زمانی که در کره زندگی می کردم، می شنوید،

you that story at the end, but let's check out some examples sentences.

در پایان آن داستان را برای شما تعریف می کنم، اما بیایید بررسی کنیم چند جمله مثال بزن

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

The employee's initiative in proposing a new idea for the

ابتکار کارمند در ارائه یک ایده جدید برای

company was praised by her manager.

شرکت مورد ستایش مدیرش قرار گرفت.

Hey, we love that you took the initiative and did that.

هی، ما دوست داریم که شما ابتکار عمل را به دست گرفتید و این کار را انجام دادید.

We love that you took the initiative and started a new project.

خوشحالیم که شما ابتکار عمل را به دست گرفتید و پروژه جدیدی را شروع کردید.

Again, the employee's initiative and proposing a new idea for the

مجدداً ابتکار کارمند و پیشنهاد یک ایده جدید برای

company was praised by her manager.

شرکت مورد تمجید مدیرش قرار گرفت.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

عالی در

Here's the next example sentence, the athletes initiative in developing a new

اینجا مثال بعدی است، ابتکار ورزشکاران در ایجاد یک

training regimen helped him improve his performance again, taking that step.

رژیم تمرینی جدید به او کمک کرد تا دوباره عملکرد خود را بهبود بخشد و آن قدم را بردارد.

Maybe others aren't doing it, but you're taking charge and doing it first.

شاید دیگران این کار را انجام ندهند، اما شما مسئولیت را بر عهده می گیرید و اول آن را انجام می دهید.

And finally, check out this example, sentence taking initiative can be

و در نهایت، این مثال را بررسی کنید، ابتکار عمل می تواند

a key factor in achieving one's goals and advancing in one's career.

یک عامل کلیدی در دستیابی به اهداف و پیشرفت در حرفه باشد.

Take the initiative.

ابتکار عمل را به دست بگیرید.

You can do it.

شما می توانید آن را انجام دهید.

Makes sense.

منطقی است.

Excellent.

عالی

So again, the word for Wednesday is initiative.

پس دوباره، کلمه چهارشنبه ابتکار است.

Now, don't worry if you're watching this lesson or listening to it at

حالا، نگران نباشید اگر این درس را تماشا می‌کنید یا بعداً به آن گوش می‌دهید،

a later date, it's totally okay.

کاملاً مشکلی نیست.

Just remember to learn or use these words one at a time per day, right?

فقط یادتان باشد که این کلمات را یکی یکی در روز یاد بگیرید یا استفاده کنید ، درست است؟

Applying them to your daily life.

استفاده از آنها در زندگی روزمره.

That's what's important.

این چیزی است که مهم است.

Now let's move on to the word for Thursday.

حالا بیایید به حرف برای پنجشنبه برویم.

Thursday's word is milestone.

کلمه پنجشنبه نقطه عطفی است.

Excellent.

عالی

Again, milestone.

باز هم نقطه عطف.

Great job.

کارت عالی بود.

Last time after me.

آخرین بار بعد از من

Milestone nice.

نقطه عطف خوب.

Now this just means a significant event or stage in the progress or

اکنون این فقط به معنای یک رویداد یا مرحله مهم در پیشرفت یا

development of something milestone.

توسعه یک نقطه عطف است.

For example, one milestone for my YouTube channel was when

به عنوان مثال، یک نقطه عطف برای کانال یوتیوب من زمانی بود که به

I hit 1 million subscribers.

1 میلیون مشترک رسیدم.

Then I hit 2 million subscribers.

سپس به 2 میلیون مشترک رسیدم.

Thank you so much.

خیلی ممنونم.

I was so appreciative, so honored that you and many other English learners

من بسیار قدردان بودم، بسیار مفتخر بودم که شما و بسیاری دیگر از زبان آموزان انگلیسی

around the world decided to subscribe.

در سراسر جهان تصمیم گرفتید مشترک شوید.

That was a milestone, again, a significant event or stage in the

این یک نقطه عطف بود، دوباره، یک رویداد یا مرحله مهم در

progress or development of something.

پیشرفت یا توسعه چیزی.

You caught it.

گرفتی

Excellent.

Now here's the first example sentence.

عالی

حالا این اولین جمله مثال است.

The company celebrated a major milestone when it reached its 10th anniversary.

این شرکت با رسیدن به 10 سالگی خود، یک نقطه عطف بزرگ را جشن گرفت .

You got it good.

خوب متوجه شدی

Here's the next one.

اینم بعدی

The athlete's milestone was breaking the world record in her event.

نقطه عطف این ورزشکار شکستن رکورد جهانی در مسابقات خود بود.

She was the fastest.

او سریع ترین بود.

She broke the world record.

او رکورد جهانی را شکست.

And finally, achieving significant milestones can provide motivation

و در نهایت، دستیابی به نقاط عطف قابل توجه می تواند انگیزه

and a sense of accomplishment in pursuing one's goals.

و احساس موفقیت را در پیگیری اهداف ایجاد کند.

One more time, achieving significant milestones can provide motivation

یک بار دیگر، دستیابی به نقاط عطف قابل توجه می تواند انگیزه

and a sense of accomplishment in pursuing one's goals.

و احساس موفقیت در پیگیری اهداف را برای فرد ایجاد کند.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

عالی

So again, Thursday's word is milestone.

بنابراین دوباره، کلمه پنجشنبه نقطه عطفی است.

Now for Friday, we have a bonus expression.

اکنون برای جمعه، یک عبارت جایزه داریم.

So on Friday, this is the expression you're going to focus on.

بنابراین در روز جمعه، این عبارتی است که قرار است روی آن تمرکز کنید.

Now you're seeing the first example.

حالا شما اولین نمونه را می بینید.

I'm going to take it away, but I will bring it back.

می خوام بردارمش ولی برمی گردمش.

The expression is go the extra mile.

عبارت این است که مایل اضافی را برو.

Excellent.

عالی

Again, after me, go the extra mile.

دوباره، بعد از من، مایل بیشتر برو.

Good job.

آفرین.

Last time after me go the extra mile.

آخرین بار بعد از من یک مایل اضافی رفت.

Great job.

کارت عالی بود.

Now this just means to put in extra effort beyond what is expected or

اکنون این فقط به معنای انجام تلاش اضافی فراتر از آنچه انتظار می رود یا

required in order to achieve a goal.

لازم است برای رسیدن به یک هدف است.

For example, it's only required to do this amount of work,

به عنوان مثال، تنها به انجام این مقدار کار نیاز است،

but you do two hours extra.

اما شما دو ساعت اضافی انجام دهید.

You went the extra mile.

شما یک مایل اضافی را طی کردید.

You decided to go the extra mile to put in extra effort beyond

شما تصمیم گرفتید مایل بیشتری را طی کنید تا تلاش بیشتری فراتر از

what is expected or required.

آنچه مورد انتظار یا مورد نیاز است انجام دهید.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

عالی

Now I'll bring back that first example sentence.

اکنون اولین جمله مثال را باز می گردانم.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

The first example sentence.

جمله مثال اول

The employee went the extra mile by working overtime to finish a project

کارمند مایل بیشتری را با اضافه کاری انجام داد تا یک پروژه را

ahead of schedule again, working extra hours in order to get the project done.

دوباره زودتر از موعد مقرر به پایان برساند و ساعت های بیشتری کار کرد تا پروژه را انجام دهد.

Hey.

سلام.

I love that you went the extra mile.

من دوست دارم که شما یک مایل اضافی را طی کردید.

You always go the extra mile to get things done.

شما همیشه برای انجام کارها مایل اضافی را طی می کنید.

Makes sense.

منطقی است.

Excellent.

Check out the next example sentence.

عالی

جمله مثال بعدی را بررسی کنید.

The athlete went the extra mile by hiring a personal trainer.

این ورزشکار با استخدام یک مربی شخصی مایل بیشتر را طی کرد.

To help her improve her performance.

تا به او کمک کند تا عملکرد خود را بهبود بخشد.

She wanted to improve.

او می خواست پیشرفت کند.

She wanted to get better.

او می خواست بهتر شود.

So she knew she had to do a little bit more.

بنابراین او می دانست که باید کمی بیشتر انجام دهد.

She went the extra mile and hired a personal trainer.

او یک مایل اضافی را طی کرد و یک مربی شخصی استخدام کرد.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

Now check out this example sentence again, using the expression, go the extra

عالی

اکنون دوباره این جمله مثال را بررسی کنید ، با استفاده از عبارت go the extra

mile, going the extra mile can make the difference between achieving a goal.

mile بروید، رفتن به مایل اضافی می تواند بین دستیابی به یک هدف تفاوت ایجاد کند.

And falling short, going the extra mile, doing just a little bit

و کوتاه آمدن، رفتن مایل بیشتر ، انجام فقط کمی

more can really make a difference.

بیشتر واقعاً می تواند تفاوت ایجاد کند.

Makes sense.

منطقی است.

Excellent.

عالی

So again, for Friday, you have this bonus expression, go the extra mile.

بنابراین دوباره، برای جمعه، شما این عبارت پاداش را دارید، مایل اضافی را طی کنید.

Now, remember these are words and expressions used in real

اکنون، به یاد داشته باشید که اینها کلمات و عباراتی هستند که در

life by native English speakers.

زندگی واقعی توسط انگلیسی زبانان بومی استفاده می شوند.

So right now I want you to, as soon as you listen to the.

بنابراین در حال حاضر از شما می خواهم که به محض گوش دادن به آن.

Story time.

زمان داستان. از

I want you to go to the app English with Tiffani, and I want you to practice

شما می خواهم با تیفانی به برنامه English بروید و می خواهم

what you learned during this lesson.

آنچه را که در طول این درس آموخته اید تمرین کنید.

Download the app.

برنامه را دانلود کنید.

If you haven't already downloaded it and start practicing with

اگر قبلاً آن را دانلود نکرده اید و شروع به تمرین با

the practice lessons in the app.

درس های تمرین در برنامه کنید.

Again, thank you so much for coming by.

باز هم از حضور شما بسیار سپاسگزارم

I hope you enjoyed the lesson.

امیدوارم از درس لذت برده باشید.

I will talk to you in the next one.

در قسمت بعدی با شما صحبت خواهم کرد.

You still there.

هنوز اونجایی.

You.

شما.

No, what time it is.

نه ساعت چنده بیا

Come on.

Join with me.

دیگه.

با من بپیوندید

It's story time.

زمان داستان است

Hey, I said it's story time.

هی گفتم وقت داستانه

All right.

خیلی خوب.

Now, earlier we were talking about the word initiative, right?

حالا، قبلاً در مورد کلمه ابتکار صحبت می کردیم، درست است؟

And I told you, I would tell you a story.

و من به شما گفتم، من برای شما یک داستان تعریف می کنم.

Story about when I was in South Korea.

داستان زمانی که من در کره جنوبی بودم.

Now I have always been a person that enjoys organization.

اکنون من همیشه فردی بوده ام که از سازماندهی لذت می برم. از

I enjoy helping people.

کمک به مردم لذت می برم.

I enjoy leading things out, but I'm not trying to take anything over normally.

من از هدایت کردن چیزها لذت می برم، اما سعی نمی کنم به طور معمول چیزی را به عهده بگیرم.

Right.

درست.

So when I got to Korea, I was placed at one of the largest schools.

بنابراین وقتی به کره رسیدم، در یکی از بزرگترین مدارس جای گرفتم.

There were about 25 English teachers at the Institute.

حدود 25 معلم انگلیسی در مؤسسه حضور داشتند.

And every Friday evening, we would have a Christian program.

و هر جمعه عصر، یک برنامه مسیحی داشتیم.

And while I was there for the first two months, I noticed that the

و در حالی که دو ماه اول آنجا بودم ، متوجه شدم که

program was kind of struggling.

برنامه به نوعی مشکل دارد.

We weren't getting as many students to attend the program.

ما تعداد زیادی دانش آموز برای شرکت در برنامه نداشتیم.

The programs were okay, but I felt like there were some things that could

برنامه ها مشکلی نداشتند، اما من احساس می کردم مواردی وجود دارد که می توان

be tweaked to make it even better.

آن را تغییر داد تا حتی بهتر شود.

But I was just observing first.

اما من فقط اول مشاهده می کردم.

However, we came to a meeting and our manager, the boss at the time,

با این حال، ما به یک جلسه آمدیم و مدیر ما، رئیس وقت،

was saying that he wanted the Friday evening programs to be improved.

می‌گفت که می‌خواهم برنامه‌های عصر جمعه بهتر شود.

He was trying to figure out ways to bring out more students.

او در تلاش بود راه‌هایی بیابد تا دانش‌آموزان بیشتری را بیرون بیاورد.

Now as soon as he said that, I realized, okay, I can take the initiative and come

حالا به محض اینکه او این را گفت، متوجه شدم، خوب، من می توانم ابتکار عمل را به دست بگیرم و

up with a plan, come up with a strategy that will help the program improve.

یک طرح ارائه کنم، یک استراتژی ارائه کنم که به بهبود برنامه کمک کند.

Remember I told you I love helping people and I love creating plans.

به یاد داشته باشید که به شما گفتم من عاشق کمک به مردم هستم و دوست دارم برنامه ریزی کنم.

So I took the initiative.

بنابراین من ابتکار عمل را به دست گرفتم.

I didn't say anything at the time.

من در آن زمان چیزی نگفتم.

And for about a week to two weeks, I came up with a plan that

و برای حدود یک هفته تا دو هفته، طرحی را ارائه کردم که

included each and every teacher.

شامل تک تک معلمان بود.

And different members of the staff that weren't English teachers.

و اعضای مختلف کارکنان که معلم زبان انگلیسی نبودند.

And I created different groups and each group had a certain personality

و گروه های مختلفی ایجاد کردم و هر گروه تیپ شخصیتی خاصی داشت،

type, certain skills and talents.

مهارت ها و استعدادهای خاصی داشت.

And I separated everyone out into these groups so that it wouldn't fall on

و من همه را به این گروه ها تقسیم کردم تا

one person, all of the duties, right?

همه وظایف بر دوش یک نفر نیفتد، درست است؟

We would take turns leading out, but each group would be in charge

ما به نوبت رهبری می‌کردیم، اما هر گروه مسئول

of coming up with the program ideas.

ارائه ایده‌های برنامه بود.

So two weeks after I, when I came up with the idea, We had a meeting, I hadn't

بنابراین دو هفته بعد از من، وقتی به این ایده رسیدم، جلسه ای داشتیم،

told anyone yet, but at this meeting, our manager was again saying he's trying

هنوز به کسی نگفته بودم، اما در این جلسه، مدیر ما دوباره می گفت سعی می کند

to improve the Friday evening programs.

برنامه های عصر جمعه را بهبود بخشد.

So I raised my hand and I said, Hey, I have an idea that I came up with.

بنابراین دستم را بلند کردم و گفتم: هی، من یک ایده دارم که به ذهنم رسید.

Would it be okay to share it?

آیا اشکالی ندارد که آن را به اشتراک بگذارید؟

He said, okay, sure.

گفت باشه حتما

Tiff, go ahead and share it.

تیف، ادامه بده و آن را به اشتراک بگذار.

So I came up to the front, I went to the front by him and I broke down the plan

بنابراین من به جبهه آمدم، توسط او به جبهه رفتم و نقشه ای را

that I came up with the strategy, how we were going to have different groups

که به این استراتژی رسیدم، شکستم که چگونه گروه های مختلف داشته باشیم

and the teachers would work together and how we could come up with new ideas

و معلمان با هم کار کنند و چگونه می توانیم به آن برسیم. ایده های جدید

for programs based on the group ideas.

برای برنامه ها بر اساس ایده های گروهی.

And when I finished presenting the idea, I had the plan, he

و وقتی ارائه ایده را تمام کردم، طرح را داشتم، او

said, Tiff, that's amazing.

گفت، تیف، این شگفت انگیز است.

You're in charge of it.

شما مسئول آن هستید.

I was like, Oh, I was just trying to give it to you.

فکر می کردم، اوه، فقط سعی می کردم آن را به تو بدهم.

He said, no, you came up with the idea.

گفت نه، تو به این فکر افتادی.

We like it run with it.

ما دوست داریم با آن اجرا شود.

And I was okay with that.

و من با آن مشکلی نداشتم.

Because again, I don't mind leading.

چون بازم بدم نمیاد رهبری کنم.

I don't mind helping to solve a problem.

من از کمک به حل یک مشکل مهم نیستم.

And I'll say within two months after we implemented the plan that I had created.

و من می گویم ظرف دو ماه پس از اجرای طرحی که من ایجاد کرده بودم.

Within two months, because of teamwork, we all worked together.

در عرض دو ماه، به دلیل کار گروهی، همه با هم کار کردیم.

Not only did we get...

نه تنها دریافتیم...

Better programs started.

برنامه های بهتری شروع شد.

We started bringing in tons of students.

ما شروع به آوردن هزاران دانشجو کردیم.

It went from about maybe 30 students to literally being about

از حدود 30 دانش آموز به معنای واقعی کلمه حدود

a hundred to 200 students coming to our programs every Friday night.

صد تا 200 دانش آموز هر جمعه شب به برنامه های ما می آمدند.

Because initially I took the initiative to come up with an idea

زیرا در ابتدا من ابتکار عمل را به دست گرفتم تا ایده ای را ارائه دهم

and then the other teachers and other staff members were willing to work

و سپس سایر معلمان و سایر کارکنان مایل به

together as a team to make it happen.

همکاری به عنوان یک تیم برای تحقق آن بودند.

This is the result of taking an initiative and also working

این نتیجه ابتکار عمل و همچنین

together with other people.

همکاری با افراد دیگر است.

So maybe you've taken initiative before as well.

پس شاید شما هم قبلاً ابتکار عمل کرده اید.

Let us know in the comment section, if you're watching the video, I hope

در قسمت نظرات به ما اطلاع دهید، اگر در حال تماشای ویدیو هستید، امیدوارم از

you enjoyed this short story and I will talk to you in the next lesson..

این داستان کوتاه لذت برده باشید و در درس بعدی با شما صحبت خواهم کرد.