ENGLISH WORDS YOU MUST KNOW TO SPEAK ENGLISH IN REAL LIFE

Hey, so your goal is to speak English fluently, like a native English speaker.

سلام، پس هدف شما این است که به زبان انگلیسی روان صحبت کنید، مانند یک انگلیسی زبان مادری.

Well, in order for you to sound like a native English speaker, there are

خوب، برای اینکه شبیه یک انگلیسی زبان بومی به نظر برسید،

certain English words that you must know.

کلمات انگلیسی خاصی وجود دارد که باید بدانید.

So in today's lesson, I'm going to give you the words you need to

بنابراین در درس امروز، من قصد دارم کلماتی را که باید در

study this week in order to sound like a native English speaker.

این هفته مطالعه کنید تا شبیه یک انگلیسی زبان مادری به نظر برسید، به شما ارائه کنم.

Words you must know.

کلماتی که باید بدانید

Are you ready?

اماده ای؟

Well, then I'm teacher Tiffani.

خب، پس من معلم تیفانی هستم.

Let's jump right in.

بیایید به داخل بپریم.

All right, so let's get started with the word for Sunday.

بسیار خوب، پس بیایید با کلمه یکشنبه شروع کنیم.

The word for Sunday is conspiracy.

کلمه یکشنبه توطئه است.

Ooh.

Nice job again after me.

اوه

بعد از من بازم کار خوبیه

Conspiracy.

توطئه

Excellent.

Last time after me.

عالی

آخرین بار بعد از من

Conspiracy.

توطئه

, great job.

، کارت عالی بود.

Now, this just means a secret plan by a group to do something unlawful or harmful.

حال، این فقط به معنای نقشه مخفیانه یک گروه برای انجام کاری غیرقانونی یا مضر است. ازت

I want you to think about it like this.

میخوام اینجوری بهش فکر کنی

Maybe in your country instead of a president, you have a

شاید در کشورتان به جای رئیس جمهور،

prime minister or a king, right?

نخست وزیر یا پادشاه داشته باشید، درست است؟

And maybe you love your king or your prime Minister, or your president.

و شاید شما عاشق پادشاه یا نخست وزیر یا رئیس جمهور خود باشید.

Many people love your president or your king or prime minister, but.

بسیاری از مردم رئیس جمهور یا پادشاه یا نخست وزیر شما را دوست دارند، اما.

Is a small group of people that don't, and maybe these people decide, Hey,

آیا گروه کوچکی از مردم این کار را نمی کنند و شاید این افراد تصمیم بگیرند، هی،

we have to remove this president.

ما باید این رئیس جمهور را برکنار کنیم.

Hey, we have to remove this king.

هی، ما باید این پادشاه را حذف کنیم.

So they start coming up with plans to remove the president, to remove

بنابراین آنها شروع به طرح برنامه هایی برای برکناری رئیس جمهور، برکناری

the king or the prime Minister.

پادشاه یا نخست وزیر می کنند.

This plan, what they're doing is considered to.

این طرح، کاری که آنها انجام می دهند در نظر گرفته شده است.

A conspiracy.

یک توطئه

You got it, didn't you?

متوجه شدی، نه؟

I know you felt that story, right?

می دانم که آن داستان را حس کردی، درست است؟

. So listen again, A secret plan by a group to do something unlawful or harmful.

. پس دوباره گوش کن، نقشه مخفی گروهی برای انجام کاری غیرقانونی یا مضر.

In English, we say conspiracy.

در انگلیسی می گوییم توطئه.

Now let me give you some example sentences that will help you use this word properly.

حالا اجازه بدهید چند جمله مثال بزنم که به شما کمک می کند از این کلمه به درستی استفاده کنید.

Here we go.

The first one is this.

در اینجا ما می رویم.

اولیش اینه

The three men are accused of conspiracy.

این سه مرد متهم به توطئه هستند.

These three men were planning to do something unlawful or harmful.

این سه مرد قصد داشتند کاری غیرقانونی یا مضر انجام دهند.

They are accused of conspiracy.

آنها متهم به توطئه هستند.

What about this one sentence number two?

در مورد این یک جمله شماره دو چطور؟ می

You know, I suspected that he was involved in the conspiracy.

دانید، من مشکوک بودم که او در این توطئه دست داشته است.

I suspected that he was involved with that group that was making a plan

من مشکوک بودم که او با آن گروهی که

to do something unlawful or harmful.

برای انجام کاری غیرقانونی یا مضر برنامه ریزی می کردند، درگیر است.

You got it.

فهمیدی.

Again, I suspected that he was involved in the conspiracy.

باز هم مشکوک شدم که او در توطئه دست داشته است.

Good job.

آفرین.

Now what about this sentence, sentence number three?

حالا این جمله، جمله شماره سه چطور؟

At first, he was blissfully unaware of the conspiracy against him.

او در ابتدا از توطئه علیه خود بی خبر بود.

He wasn't aware of the fact that this group actually was planning to

او از این واقعیت آگاه نبود که این گروه واقعاً قصد

do something unlawful or harmful to.

انجام کاری غیرقانونی یا مضر را داشتند.

Again, at first, he was blissfully unaware of the conspiracy against him.

باز هم در ابتدا از توطئه علیه خود بی خبر بود.

Make sense?

معنی دارد؟

Good.

Now remember, this is the word that you need to learn today, being Sunday

خوب

حالا به یاد داشته باشید، این کلمه ای است که امروز باید یاد بگیرید، یکشنبه است

when this lesson is going live.

که این درس به صورت زنده اجرا می شود.

This is your word for today.

این حرف شما برای امروز است.

The word you must know, conspiracy.

کلمه ای که باید بدانید، توطئه.

Remember, I want you to try to learn this word and try to use

به یاد داشته باشید، من از شما می خواهم سعی کنید این کلمه را یاد بگیرید و سعی کنید

it at least one time today.

حداقل یک بار امروز از آن استفاده کنید.

Now, for Monday, the next word you're gonna learn is nefarious.

حالا، برای دوشنبه، کلمه بعدی که می خواهید یاد بگیرید، ناپسند است.

It can be a little tricky.

ممکن است کمی مشکل باشد.

Don't worry.

نگران نباشید.

I got you again, nefarious.

من دوباره تو را گرفتم، بدجنس.

Excellent last time after me.

آخرین بار بعد از من عالی بود

Remember, the F sound just requires you to put your front teeth on your bottom lips.

به یاد داشته باشید، صدای F فقط از شما می خواهد که دندان های جلویی خود را روی لب های پایینی خود قرار دهید.

So after me.

پس بعد از من

Nefarious, excellent job.

بدجنس، کار عالی

Now, this just means actions or activities that are morally bad.

اکنون، این فقط به معنای اعمال یا فعالیت هایی است که از نظر اخلاقی بد هستند.

Hey, that's really not good.

هی، این واقعا خوب نیست.

Something that's morally bad.

چیزی که از نظر اخلاقی بد است.

Hey, actions or activities that are morally bad in English, we say nefarious.

سلام، اعمال یا فعالیت هایی که در انگلیسی از نظر اخلاقی بد هستند، ما می گوییم شیطانی.

And remember, this is the word you're gonna be using for,

و به یاد داشته باشید، این کلمه ای است که شما برای آن استفاده می کنید،

let's see if I can point to it.

بگذارید ببینیم آیا می توانم به آن اشاره کنم یا خیر.

There we go, Monday.

همانجا می رویم، دوشنبه.

All right, so let's check out some examples and sentences using this word.

بسیار خوب، پس بیایید چند مثال و جملات با استفاده از این کلمه را بررسی کنیم.

Most of us know that information sent over internet wires can be

بسیاری از ما می دانیم که اطلاعات ارسال شده از طریق سیم های اینترنت می تواند

used by individuals with morally bad intent or with nefarious intent.

توسط افرادی با نیت بد اخلاقی یا با نیت پلید استفاده شود.

Think about it, people wanting to steal your information and using

در مورد آن فکر کنید، افرادی که می خواهند اطلاعات شما را بدزدند و

it maybe to get a credit card.

شاید از آن برای دریافت کارت اعتباری استفاده کنند.

This is an example of someone.

این یک نمونه از کسی است.

Doing something with a nefarious intent makes sense.

انجام کاری با نیت پلید منطقی است.

One more time.

یک بار دیگر

Most of us know that information sent over internet wires can be used by

بسیاری از ما می دانیم که اطلاعات ارسال شده از طریق سیم های اینترنت می تواند توسط

individuals with nefarious intent.

افراد با نیت شیطانی استفاده شود.

You got it.

فهمیدی.

All right.

Let's check out the second example sentence.

خیلی خوب.

بیایید جمله دوم را بررسی کنیم.

All right.

خیلی خوب.

The word that we have for Monday in the end.

کلامی که در پایان برای دوشنبه داریم.

She was successful in her efforts to beat the villains at their own nefarious game.

او در تلاش های خود برای شکست دادن شرورها در بازی شیطانی خود موفق بود.

Again, remember, it just means actions or activities that are morally bad.

باز هم، به یاد داشته باشید، این فقط به معنای اعمال یا فعالیت هایی است که از نظر اخلاقی بد هستند.

And finally, the third sentence.

و در نهایت جمله سوم.

Using this word, I know the list of nefarious uses for the.

با استفاده از این کلمه، فهرستی از کاربردهای شرورانه را می دانم.

But I'm not worried about them.

اما من نگران آنها نیستم.

Hey, I know that there's a list that shows how many bad things can be done

سلام، من می دانم که لیستی وجود دارد که نشان می دهد چند کار بد را می توان

on the internet or using the internet, but I'm not worried about those things.

در اینترنت یا استفاده از اینترنت انجام داد، اما من نگران آن چیزها نیستم.

I'm not.

من نیستم.

Concerned about them.

نگران آنهاست.

Again, I know the list of nefarious uses for the internet,

باز هم، من لیست استفاده های شرورانه از اینترنت را می دانم،

but I'm not worried about them.

اما نگران آنها نیستم.

Makes sense right now.

در حال حاضر منطقی است.

Again, this is the word for Monday.

باز هم این کلمه برای دوشنبه است. می

I want you to be able to understand it and use it at least once.

خواهم حداقل یک بار بتوانید آن را درک کنید و از آن استفاده کنید.

Now I'm gonna give you the word for Tuesday, but I wanted to remind you that

حالا می‌خواهم کلمه سه‌شنبه را به شما بگویم ، اما می‌خواهم به شما یادآوری کنم که

if you're not on my list, again, a totally free newsletter I send out three times a

اگر در لیست من نیستید، دوباره یک خبرنامه کاملاً رایگان هفته‌ای سه بار ارسال می‌کنم

week that helps you improve your English.

که به شما کمک می‌کند زبان انگلیسی خود را بهبود ببخشید.

I need you to go to speak English with Tiffani.com/newsletter.

من به شما نیاز دارم که با Tiffani.com/newsletter انگلیسی صحبت کنید.

Every week, three times a week, I send out an email totally free that

هر هفته، سه بار در هفته، یک ایمیل کاملا رایگان ارسال می کنم که به

will help you improve your English.

شما کمک می کند زبان انگلیسی خود را بهبود بخشید.

So I'd love for you to.

بنابراین من دوست دارم شما این کار را انجام دهید.

Thousands upon thousands of English learners around the world that are

هزاران هزار زبان آموز انگلیسی در سراسر جهان که

every week, three times a week, learning even more with me getting

هر هفته، سه بار در هفته، با دریافت

extra stories, extra tips and resources.

داستان های اضافی، نکات و منابع اضافی، بیشتر یاد می گیرند.

So again, hit the link in the description or go to speak English

بنابراین دوباره، لینک موجود در توضیحات را بزنید یا

with Tiffani.com/newsletter.

با Tiffani.com/newsletter به انگلیسی صحبت کنید.

All right, so let's go to the word for Tuesday.

بسیار خوب، پس بیایید به کلمه سه شنبه برویم.

On Tuesday, the word you need to use and learn is skeptical.

در روز سه‌شنبه، کلمه‌ای که باید استفاده کنید و بیاموزید مشکوک است.

. It's kind of fun to say it right.

. درست گفتن خیلی جالب است.

Again, skeptical.

باز هم مشکوک.

Oh, good.

Last time after me.

اوه خوبه.

آخرین بار بعد از من

Skeptical.

مشکوک.

Excellent.

Now, this just means not easily convinced or having doubts or reservations.

عالی

اکنون، این فقط به این معنی است که به راحتی متقاعد نمی شوید یا شک و تردید دارید.

One more time.

یک بار دیگر به

Not easily convinced or having doubts or reservations.

راحتی متقاعد نمی شوند یا شک و تردید دارند.

For example, I tell you all the time, listen, you can

به عنوان مثال، من همیشه به شما می گویم، گوش کنید، می توانید به

achieve your English goals.

اهداف انگلیسی خود برسید.

Listen, you will be able to sound like me.

گوش کن، تو می تونی مثل من صدا کنی.

You will be able to speak English like a native English.

شما می توانید مانند یک انگلیسی بومی انگلیسی صحبت کنید.

But sometimes your response is like this, come on, teacher, Tiffani, really?

اما گاهی اوقات پاسخ شما اینگونه است ، بیا معلم، تیفانی، واقعا؟

Are you telling me that I will be able to achieve my goals?

آیا به من می گویید که می توانم به اهدافم برسم؟

Skeptical . Now, I know you probably trust me, but sometimes you might

مشکوک . حالا، می دانم که احتمالاً به من اعتماد دارید، اما گاهی اوقات ممکن است

think to yourself, Ooh, is it

با خود فکر کنید، اوه، آیا

possible?

ممکن است؟

I know Tiffani said it is,

من می دانم که تیفانی گفته است،

but is it really possible?

اما آیا واقعاً ممکن است؟ به

Not easily convinced, having doubts or reservations, skeptic.

راحتی متقاعد نمی شوند، شک و تردید دارند، شک دارند.

Makes sense, right?

منطقی است، درست است؟

I don't want you to be skeptical.

من نمی خواهم شما شک داشته باشید.

I believe in you, but that's what the word means.

من به تو ایمان دارم، اما معنی کلمه همین است.

So check out these example sentences.

بنابراین این جملات مثال را بررسی کنید.

She turned in time to see Mrs.

او به موقع برگشت تا

Watson's skeptical look turned into a smile.

نگاه شکاکانه خانم واتسون را ببیند که به لبخند تبدیل شده است.

Ms.

Watson had this skeptical look.

خانم

واتسون این نگاه مشکوک را داشت.

Then all of a sudden she started smiling again.

بعد ناگهان دوباره شروع به لبخند زدن کرد.

She turned in time to see Mrs.

او به موقع برگشت تا خانم

Watson's skeptical.

واتسون را مشکوک ببیند.

Turn into a smile.

تبدیل به لبخند.

You got it.

فهمیدی.

All right.

Here's the second example sentence.

خیلی خوب.

در اینجا مثال دوم جمله است.

His expression was skeptical.

قیافه اش مشکوک بود.

Mm-hmm.

, again, his expression was skeptical.

مممم

باز هم بیانش مشکوک بود.

You got it.

فهمیدی.

All right.

Here's the third example sentence.

خیلی خوب.

در اینجا سومین جمله مثال است.

But over the last few years, I've become skeptical about the whole thing.

اما در طول چند سال گذشته، من در مورد کل موضوع شک کرده ام.

I, I'm not really sure.

من، من واقعا مطمئن نیستم.

Doubting if it's gonna be possible, but over the last few years, I've

شک دارم که آیا ممکن است، اما در چند سال گذشته، من

become skeptical about the whole thing.

در مورد همه چیز بدبین شده ام.

Make sense?

معنی دارد؟

All right, so again, on Tuesday, this is your word.

بسیار خوب، پس دوباره، روز سه شنبه، این حرف شماست.

I want you to make sure you understand it and use it at least one time.

من از شما می خواهم مطمئن شوید که آن را درک کرده اید و حداقل یک بار از آن استفاده کنید.

And remember, in our last lesson, I talked about the importance of

و به یاد داشته باشید، در آخرین درس ما، در مورد اهمیت

learning and teaching something.

یادگیری و آموزش چیزی صحبت کردم.

So try to teach this word to someone as well.

پس سعی کنید این کلمه را به یک نفر هم یاد بدهید.

So let's go to Wednesday.

پس بریم چهارشنبه

The word for Wednesday is actually a word, a combo word, mind numbing.

کلمه چهارشنبه در واقع یک کلمه است، یک کلمه ترکیبی، بی حس کننده ذهن.

Now I'm waiting for you to.

حالا من منتظر شما هستم.

Let's do it again after me Mind numbing.

اجازه دهید آن را دوباره بعد از من بی حس کردن ذهن.

Ooh.

اوه

Good job.

Last time after me Mind numbing.

آفرین.

آخرین بار بعد از من ذهن بی حس می شود.

Excellent.

عالی

Now this just means so extreme or intense as to prevent normal

حالا این فقط به معنای آنقدر شدید یا شدید است که مانع از

thought, so intense, so extreme as to prevent normal thought for.

فکر عادی شود، آنقدر شدید، آنقدر شدید که مانع از فکر عادی شود.

I've told you the story about when I took my exam trying to graduate when

من داستان زمانی را برای شما تعریف کرده‌ام که زمانی که

I was in grad school in South Korea.

در مقطع کارشناسی ارشد در کره جنوبی تحصیل می‌کردم، امتحان خود را برای فارغ‌التحصیلی دادم.

The exam included haja, you know, Chinese characters.

امتحان شامل حروف چینی haja بود.

It was extremely difficult.

فوق العاده سخت بود.

I had to take the test three times.

مجبور شدم سه بار امتحان بدهم.

The very first time I took the test and I looked at it, it was mind numbing.

اولین باری که تست دادم و به آن نگاه کردم، ذهن را بی حس کردم.

I couldn't think straight.

نمی توانستم درست فکر کنم.

It was so intense.

خیلی شدید بود

What I was looking at made no sense to me.

چیزی که نگاه می کردم برایم بی معنی بود.

Mind numbing.

بی حس کننده ذهن

You got it right.

درست متوجه شدید.

Okay.

Let's check out an example sentence.

باشه.

بیایید یک جمله مثال را بررسی کنیم.

I did pass.

من پاس کردم

God is good.

خدا خوب است.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

I didn't want to listen to any more of his mind numbing speech.

دیگر نمی‌خواستم به سخنان بی‌حس‌کننده‌اش گوش دهم.

Think about a speech you have to listen to and it's like, na na na na, na na.

به سخنانی فکر کنید که باید به آن گوش دهید و این مانند، نه، نه، نه.

And you can't even think clearly because you don't know what is being said.

و شما حتی نمی توانید به وضوح فکر کنید زیرا نمی دانید چه چیزی گفته می شود.

I didn't want to listen to any more of his mind numbing.

دیگر نمی‌خواستم به حرف‌های بی‌حس‌کننده‌اش گوش بدهم.

Make sense?

معنی دارد؟

All right, here we go.

بسیار خوب، ما می رویم.

The second sentence, the whole experience was mind numbing.

جمله دوم، کل تجربه ذهن را بی حس می کرد.

The whole experience.

کل تجربه.

It really prevented normal thought.

واقعاً مانع از فکر عادی شد.

I, I, it was so intense and extreme.

من، من، خیلی شدید و افراطی بود.

The whole experience was mind numbing.

تمام این تجربه ذهن را بی حس می کرد.

Got it.

All right, here we go.

فهمیدم.

بسیار خوب، ما می رویم.

Now let's go to the next one.

حالا بریم سراغ بعدی.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Number three.

شماره سه.

The repetition was mind numbing.

تکرار ذهن را بی حس می کرد.

Again, the repetition was mind numbing.

باز هم تکرار ذهن را بی حس می کرد.

Makes sense.

منطقی است.

Right?

Okay.

درست؟

باشه.

Now this is the thing.

حالا موضوع این است.

This is the word for Wednesday.

این کلمه برای چهارشنبه است. از

I want you to make sure you understand it and then try to use it at least once.

شما می خواهم مطمئن شوید که آن را درک کرده اید و سپس سعی کنید حداقل یک بار از آن استفاده کنید.

Okay.

باشه.

Now let's go on to Thursday.

حالا بریم پنج شنبه

Thursday we have another good.

پنج شنبه یک خوبی دیگر داریم.

This one is epidemic.

این یکی همه گیره

Excellent again, epidemic.

باز هم عالی، همه گیر.

Ooh, great job last time after me, epidemic.

اوه، کار عالی آخرین بار بعد از من، همه گیر.

Excellent.

عالی

Now, this word just means excessively prevalent, or excuse me, excessively

حال، این کلمه فقط به معنای بیش از حد شایع، یا ببخشید، بیش از حد

prevalent or excessively happen.

شایع یا بیش از حد اتفاق می افتد.

Often over a large area at a particular time, so excessively prevalent,

اغلب در یک منطقه بزرگ در یک زمان خاص، بسیار شایع است،

happening a lot in great number or excessively happening often over

به تعداد زیاد اتفاق می افتد یا اغلب در

a large area at a particular time.

یک منطقه بزرگ در یک زمان خاص اتفاق می افتد.

So check out this example sentence.

بنابراین این جمله مثال را بررسی کنید.

It will help you understand this more.

این به شما کمک می کند تا این را بیشتر درک کنید.

A great epidemic.

یک اپیدمی بزرگ

Burst forth in that area.

در آن منطقه منفجر شد.

A great epidemic.

یک اپیدمی بزرگ

It was happening everywhere.

همه جا اتفاق می افتاد.

Next, she was carried off by the epidemic.

بعد، او توسط اپیدمی برده شد.

She got caught up.

او گرفتار شد.

It was happening everywhere, and she got caught up in it as well.

همه جا اتفاق می افتاد، و او هم گرفتار آن شد.

And finally, the threat of an epidemic caused great alarm and trepidation.

و در نهایت، تهدید یک بیماری همه گیر باعث نگرانی و وحشت بزرگی شد.

People were nervous, people were scared.

مردم عصبی بودند، مردم ترسیده بودند.

Oh, The threat of an epidemic caused great alarm and trepidation.

اوه، تهدید یک بیماری همه گیر باعث نگرانی و وحشت بزرگی شد.

Makes sense, right?

منطقی است، درست است؟

So again, this is the word I want you to learn for Thursday and use it on Thursday.

بنابراین دوباره، این کلمه ای است که می خواهم برای پنجشنبه یاد بگیرید و در روز پنجشنبه از آن استفاده کنید.

Now I have something special for you on Friday.

حالا روز جمعه براتون یه چیز خاص دارم.

This is an expression.

این یک بیان است.

This expression is something that we use as native English

این عبارت چیزی است که ما به عنوان زبان مادری انگلیسی

speakers on a regular basis.

به طور منظم از آن استفاده می کنیم.

All right, so again, for Friday, there's a bonus expression that you must know.

بسیار خوب، پس دوباره، برای جمعه، یک عبارت جایزه وجود دارد که باید بدانید.

This expression is to no end.

این بیان بی پایان است.

Excellent again to no end, and great last time to no end.

عالی دوباره بی پایان، و آخرین بار بی پایان عالی.

Nice.

Now, this just means to a great extent, or very much to a

خوب.

حال، این فقط تا حد زیادی، یا بسیار تا

great extent, or very much so.

حد زیادی، یا بسیار زیاد معنی دارد.

Let me explain this.

بگذارید این را توضیح دهم.

I wanna make sure it's clear for you.

من می خواهم مطمئن شوم که برای شما روشن است.

Okay.

باشه.

To much, very much, or to a great extent.

بسیار، بسیار یا تا حد زیادی.

First sentence.

جمله اول

He talked and talked to no end.

حرف می زد و بی پایان حرف می زد.

He talked and talked to no end.

حرف می زد و بی پایان حرف می زد.

It means he just wouldn't stop.

این بدان معنی است که او فقط متوقف نمی شود. می

It was going on and on and on Again, he talked and talked to no end.

گذشت و می گذشت و دوباره، او حرف می زد و بی انتها حرف می زد.

That's the very first sentence.

این همان جمله اول است.

What about this one right here?

در مورد این یکی در اینجا چیست؟

My boss complains to no end.

رئیس من بی نهایت شکایت می کند.

About the company's performance over and over and over.

درباره عملکرد شرکت بارها و بارها و بارها.

My boss never stops.

رئیس من هرگز متوقف نمی شود.

He's always complaining over and over to a great extent.

او همیشه بارها و بارها تا حد زیادی شاکی است.

So once again, my boss complains to no end about the company's performance.

بنابراین یک بار دیگر، رئیس من بی نهایت از عملکرد شرکت شکایت می کند.

Makes sense, right?

منطقی است، درست است؟

All right.

خیلی خوب.

Now, sentence number three.

حالا جمله شماره سه.

I love my kids.

من عاشق بچه هایم هستم.

To no end.

بی پایان.

I love my kids to no end.

من بچه هایم را بی نهایت دوست دارم.

The love I have for my children.

عشقی که به فرزندانم دارم.

It has no end.

پایانی ندارد.

It's so great.

خیلی عالیه

I love my kids and you probably love yours.

من بچه هایم را دوست دارم و شما هم احتمالا بچه هایتان را دوست دارید.

So again, I love my kids to know end.

بنابراین دوباره، من دوست دارم فرزندانم بدانند پایان.

Now.

I hope these expressions and words were easy for you.

اکنون.

امیدوارم این عبارات و کلمات برای شما آسان بوده باشد.

Remember this week I want you to learn them and use them.

به یاد داشته باشید این هفته می خواهم آنها را یاد بگیرید و از آنها استفاده کنید.

I hope you enjoyed this lesson.

امیدوارم از این درس لذت برده باشید. برای پیوستن به خبرنامه

Don't forget to the link in the description to join the newsletter,

لینک موجود در توضیحات را فراموش نکنید،

sending you emails three times a week totally for free with lessons to help you.

هفته ای سه بار به صورت کاملا رایگان برای شما ایمیل می فرستد همراه با آموزش هایی که به شما کمک می کند.

Go to speak

English with Tiffani.com/newsletter

با Tiffani.com/newsletter به انگلیسی صحبت کنید

and I'll see you in the new.

و من شما را در جدید می بینم.

You still there?

هنوز اونجایی؟

? You know what time it is?

? میدونی ساعت چنده؟

It's story time.

زمان داستان است

A I said it story time.

A من گفتم زمان داستان.

Had to add a little bit extra on the end.

در انتها باید کمی اضافی اضافه شود.

. Today I have a short story for you.

. امروز یک داستان کوتاه برای شما دارم.

It's a story.

این یک داستان است.

About food.

در مورد غذا

So I remember I was home one day, this is after I had returned from South Korea.

پس یادم می آید یک روز خانه بودم، این بعد از بازگشت از کره جنوبی بود.

I was in my thirties.

سی ساله بودم.

My parents were letting me stay with them because I was trying to

پدر و مادرم به من اجازه می‌دادند که پیش آنها بمانم، زیرا من سعی می‌کردم

start this business, this business that I'm running now, helping you

این تجارت را راه‌اندازی کنم، این تجارتی که اکنون در حال انجام آن هستم و به شما کمک می‌کند

speak English, and my parents were letting me live with them for free.

انگلیسی صحبت کنید، و والدینم به من اجازه می‌دادند که با آنها به صورت رایگان زندگی کنم.

Praise God for parents.

حمد خدا برای پدر و مادر.

And I remember, so my mom cooks extremely well.

و من به یاد دارم، بنابراین مادرم بسیار خوب آشپزی می کند.

I've mentioned this before, but I wanna make sure you understand.

من قبلاً به این موضوع اشاره کردم، اما می خواهم مطمئن شوم که متوجه شده اید.

My mom can cook.

مامانم میتونه آشپزی کنه

Everything is delicious.

همه چیز خوشمزه است.

So I was home working hard and it was a Sunday morning and my mom just happened

بنابراین من در خانه مشغول کار سخت بودم و صبح یکشنبه بود و مادرم اتفاقاً،

to, um, she had been out earlier that morning and she came back and she just

اوم، او صبح زودتر بیرون آمده بود و برگشت و

came to my room just to say Good morning.

فقط برای گفتن صبح بخیر به اتاق من آمد.

I was like, Hey, mommy.

من مثل هی مامان بودم

I was like, it's good to see you.

اینطوری بودم که از دیدنت خوشحالم

She's like, how's work going?

او می گوید، کار چگونه پیش می رود؟

I said, it's going good.

گفتم خوب پیش میره

I said, I'm really in the mood for some fried potatoes.

گفتم من واقعاً حال و هوای کمی سیب زمینی سرخ شده دارم.

Mommy.

مامان

She said, oh man.

او گفت: اوه مرد.

She's like, I'm not gonna have time because I have to go somewhere.

او مثل این است که من وقت ندارم چون باید جایی بروم.

I said, oh, no problem, no problem.

گفتم اوه، مشکلی نیست، مشکلی نیست.

I was just craving her fried potatoes.

من فقط هوس سیب زمینی های سرخ شده اش را داشتم.

That was it.

همین بود.

She had to walk out and go somewhere, and I just kept working.

او مجبور شد بیرون برود و به جایی برود، و من فقط به کار ادامه دادم.

30 minutes went by, 40 minutes went by, and I was typing, working on my computer,

30 دقیقه گذشت، 40 دقیقه گذشت، و من داشتم تایپ می کردم، با کامپیوترم کار می کردم،

and all of a sudden, The sweet aroma of food cooking downstairs hit my nose.

ناگهان عطر شیرین غذا در طبقه پایین به مشامم خورد.

I said, wait a minute.

گفتم یه لحظه صبر کن

I cut.

My mom is my dad.

برش دادم

مامانم بابای منه

No, my dad's at the gym.

نه، پدرم در ورزشگاه است.

I said, what?

گفتم چی؟

The smell kept getting stronger and stronger.

بو هر روز قوی تر و قوی تر می شد.

It was so strong.

خیلی قوی بود

I had to leave my office.

مجبور شدم دفترم را ترک کنم.

So I got up and the closer I walked to the kitchen, the stronger the aroma got.

بنابراین بلند شدم و هر چه به آشپزخانه نزدیکتر می‌شدم، عطرش قوی‌تر می‌شد.

And when I got to the kitchen, I saw my mom making fried potatoe.

و وقتی به آشپزخانه رسیدم، مادرم را دیدم که سیب زمینی سرخ کرده درست می کند.

She turned and looked at me and she said, Hey baby.

برگشت و به من نگاه کرد و گفت: هی عزیزم.

Now remember I said I was in my thirties, but there's something

حالا یادت باشد گفتم سی و چند ساله‌ام، اما

about eating your mama's food.

خوردن غذای مامانت چیزی است.

I smiled so hard and I went and gave her a hug.

لبخند محکمی زدم و رفتم بغلش کردم.

I said, mommy, thank you so much.

گفتم مامان خیلی ممنون

It was something so simple, but I love my mom's fried potatoes.

خیلی ساده بود، اما من عاشق سیب زمینی سرخ شده مادرم هستم.

She said, don't worry, it's my pleasure.

او گفت: نگران نباش، این خوشحالی من است.

And I realized that parents, even though their children become full

و من متوجه شدم که والدین، با وجود اینکه فرزندانشان بالغ می شوند

adults, they're always a parent and they love to see their children.

، همیشه یک پدر و مادر هستند و دوست دارند فرزندان خود را ببینند.

So that day I was happy and my mom was happy.

بنابراین آن روز من خوشحال بودم و مامانم خوشحال بود.

Why am I telling you this story?

چرا این داستان را برای شما تعریف می کنم؟

Why did I tell you what happened to me with my mom's fried potatoes?

چرا بهت گفتم با سیب زمینی سرخ شده مامان چه بلایی سرم اومد؟

I am not your mother, but I get the same joy that my mom got when I hear stories

من مادر شما نیستم، اما با شنیدن داستان هایی که

from you that these lessons are helping.

از شما می شنوم که این درس ها به شما کمک می کند، همان شادی را نصیب مادرم می کنم.

That you've achieved a goal.

اینکه به هدفی رسیدی

Maybe you got a job, maybe you traveled to America or another country, maybe

شاید شغلی پیدا کردید، شاید به آمریکا یا کشور دیگری سفر کردید، شاید

someone complimented you on your English.

کسی انگلیسی شما را به شما تعارف کرد.

When I receive those stories in the comments section or from

وقتی آن داستان‌ها را در بخش نظرات یا از

my other students, the joy that comes into my soul is real and

دیگر دانش‌آموزانم دریافت می‌کنم، لذتی که به روح من وارد می‌شود واقعی است و باعث می‌شود

it makes me want to teach more.

بیشتر به تدریس بپردازم.

Just like my mom who was busy, wanted to cook more for me.

درست مثل مادرم که سرش شلوغ بود، می خواست بیشتر برای من غذا درست کند.

So I wanna say thank.

بنابراین می خواهم تشکر کنم.

I love teaching English.

من عاشق تدریس زبان انگلیسی هستم.

I love helping you achieve your goals, and when I hear your stories, man, they just

من عاشق کمک به شما برای رسیدن به اهدافتان هستم، و وقتی داستان های شما را می شنوم،

make me so happy and make me wanna work harder to help you achieve your goals.

من را بسیار خوشحال می کنند و باعث می شوند که برای کمک به شما در رسیدن به اهدافتان بیشتر تلاش کنم.

So I hope you enjoyed this story and I hope you enjoyed the lesson.

بنابراین امیدوارم از این داستان لذت برده باشید و امیدوارم از درس لذت برده باشید.

I'll talk to you in the next one.

در قسمت بعدی با شما صحبت خواهم کرد.