FULL ENGLISH LESSON - ENGLISH WORDS AND EXPRESSIONS YOU MUST KNOW ABOUT PERSONALITY

In this full English lesson, I'm going to give you the tools you need to speak

در این درس کامل انگلیسی، من قصد دارم ابزارهایی را که برای صحبت

English fluently about personality.

روان انگلیسی در مورد شخصیت نیاز دارید به شما ارائه کنم.

You are going to learn English words and English expressions that will help

شما قرار است لغات و عبارات انگلیسی را یاد بگیرید که به شما کمک می کند مانند یک انگلیسی زبان مادری

you speak English with confidence, like a native English speaker.

با اعتماد به نفس انگلیسی صحبت کنید .

Are you ready?

آیا شما آماده اید؟

Well, then I'm teacher Tiffani.

خب، پس من معلم تیفانی هستم.

Let's jump right in the very first English word.

بیایید به اولین کلمه انگلیسی بپریم.

I want you to learn is amiable.

می خواهم یاد بگیری دوست داشتنی است.

Excellent.

Repeat after me again.

عالی

بعد از من دوباره تکرار کن

Amiable great job.

کار عالی دوست داشتنی

Now this term amiable literally just means friendly and pleasant or good natured.

اکنون این اصطلاح amiable در لغت به معنای صمیمی و دلپذیر یا خوش خلق است.

Many people say I am amiable.

خیلی ها می گویند من دوست داشتنی هستم.

Would you agree?

آیا شما موافق هستید؟

Oh, thank you.

اوه، متشکرم.

And hopefully you are also an amiable person.

و امیدوارم شما نیز فردی دوست داشتنی باشید.

Again, an individual who is very friendly and pleasant or good natured.

باز هم فردی که بسیار صمیمی و خوش برخورد یا خوش اخلاق است.

Amiable, this is our first vocabulary word, but I want you to check out

Amiable، این اولین لغت واژگان ما است ، اما می خواهم

this example sentence using this word.

این جمله مثال را با استفاده از این کلمه بررسی کنید.

Here's the sentence.

این جمله است.

Her amiable personality made it easy for her to make friends in her new workplace.

شخصیت دوست داشتنی او باعث شد تا در محل کار جدیدش به راحتی دوست شود.

Think about it.

She was so sweet, so kind, everyone loved her.

در مورد آن فکر کنید.

او بسیار مهربان بود ، همه او را دوست داشتند.

So it was easy for her to make friends.

بنابراین دوستیابی برای او آسان بود.

Her amiable personality made it easy.

شخصیت مهربان او این کار را آسان کرد.

For her to make friends in her new workplace.

برای اینکه او در محل کار جدیدش دوست پیدا کند.

That's the very first sentence using this vocabulary word.

این اولین جمله ای است که از این واژه واژگان استفاده می کند.

What about this sentence?

در مورد این جمله چطور؟

The amiable shopkeeper always greeted customers with a warm

مغازه دار مهربان همیشه با لبخندی گرم و رفتاری مفید از مشتریان استقبال می کرد

smile and helpful attitude.

.

Think about it.

در مورد آن فکر کنید.

If you walked into a store and the shop owner started smiling at you

اگر وارد مغازه ای شدی و صاحب مغازه شروع به لبخند زدن به تو کرد

and said, Hey, how are you today?

و گفت: سلام، امروز چطوری؟

You would feel good and amiable store owner or shop owner makes

شما احساس خوبی خواهید داشت و صاحب فروشگاه یا صاحب مغازه دوست داشتنی باعث می شود

his or her customers feel amazing.

مشتریانش احساس شگفت انگیزی کنند.

You got it.

متوجه شدی

Yes.

بله.

So our second sentence for amiable.

بنابراین جمله دوم ما برای amiable.

And what about this sentence?

و این جمله چطور؟

Despite the tense situation, his amiable demeanor helped calm everyone down.

با وجود شرایط پرتنش، رفتار دوستانه او به همه کمک کرد تا آرام شوند.

This guy was cool as a cucumber.

این مرد مثل یک خیار باحال بود.

This guy was kind.

این پسر مهربان بود

He was friendly.

او دوستانه بود.

He calmed everyone down again, despite the tense situation, his amiable

او دوباره همه را آرام کرد، با وجود شرایط پرتنش، رفتار دوستانه او

demeanor helped calm everyone down.

باعث شد همه آرام شوند.

You got it.

متوجه شدی

Excellent.

عالی

So once again, the first vocabulary word is amiable.

بنابراین بار دیگر، اولین کلمه واژگانی دوست داشتنی است.

Great job.

کار عالی

All right, let's move on now to our second vocabulary word.

بسیار خوب، بیایید اکنون به دومین واژه واژگان خود برویم. واژه

The second vocabulary word is conscientious.

دوم واژگان وظیفه شناس است.

Excellent.

عالی

Again, conscientious.

باز هم وظیفه شناس

Excellent.

Now conscientious does means just means diligent and thorough.

عالی

در حال حاضر با وجدان انجام می دهد یعنی فقط به معنای کوشا و کامل است.

Or careful to do things properly.

یا مراقب باشید کارها را به درستی انجام دهید.

She's conscientious.

او وظیفه شناس است

She wants to make sure things are done in the right order, in the right way.

او می خواهد مطمئن شود که کارها به ترتیب درست و به روش درست انجام می شود.

In English, we say conscientious.

در انگلیسی می گوییم وظیفه شناس.

Now check out these example sentences, because they're going to help you

اکنون این جملات مثال را بررسی کنید، زیرا آنها به شما کمک می کنند تا

understand how to use this word properly.

نحوه استفاده صحیح از این کلمه را درک کنید. او

As a conscientious student, she always double checked her

به‌عنوان یک دانش‌آموز وظیفه‌شناس، همیشه

work before submitting it.

کار خود را قبل از ارسال دوباره بررسی می‌کرد.

She worked hard.

او سخت کار کرد.

She makes sure everything was in its right place.

او مطمئن می شود که همه چیز در جای خود قرار گرفته است.

Every I dotted every T crossed.

هر نقطه ای که از هر T عبور می کردم.

She was a very conscientious student.

او یک دانش آموز بسیار وظیفه شناس بود.

What about this second example sentence?

در مورد این جمله مثال دوم چطور؟

The conscientious mechanic made sure to inspect every part of the car.

مکانیک وظیفه شناس تمام قسمت های ماشین را بررسی کرد.

He wanted to make sure the car looked good.

او می خواست مطمئن شود که ماشین خوب به نظر می رسد.

So he checked every single part and made sure all the details were looking great.

بنابراین او تک تک قسمت ها را بررسی کرد و مطمئن شد که همه جزئیات عالی به نظر می رسند.

The conscientious mechanic made sure to inspect every part of the car.

مکانیک وظیفه شناس تمام قسمت های ماشین را بررسی کرد.

What about sentence number three, his conscientious approach to the project

در مورد جمله شماره سه، رویکرد وظیفه شناسانه او به پروژه

ensured its success and timely completion.

موفقیت و تکمیل به موقع آن را تضمین کرد.

He was looking at every detail.

او به تمام جزئیات نگاه می کرد.

He was making sure that everything was in order and his conscientious

او مطمئن می شد که همه چیز مرتب است و رویکرد وظیفه شناسانه او

approach to the project ensured its success and timely completion.

به پروژه موفقیت و تکمیل به موقع آن را تضمین می کرد.

You got it.

متوجه شدی

Excellent.

عالی

All right.

So again, our second word was.

بسیار خوب.

پس باز هم حرف دوم ما این بود.

Conscientious.

وظیفه شناس.

Now, our third word is one that you might not have heard before, but

حالا، کلمه سوم ما کلمه ای است که شاید قبلاً آن را نشنیده باشید، اما

it's very important for you to know.

دانستن آن برای شما بسیار مهم است.

Gregarious.

اجتماعی.

Good again, gregarious.

بازم خوبه، جماعتی

Excellent.

Now this word gregarious, remember we're speaking about personality, right?

عالی

حالا این کلمه گروهی است، به یاد داشته باشید که ما در مورد شخصیت صحبت می کنیم، درست است؟

Gregarious just means.

Gregarious فقط به معنای.

Fond of company and very sociable, fond of company and very sociable, enjoying the

دوستدار معاشرت و بسیار اجتماعی، دوستدار شرکت و بسیار اجتماعی، لذت بردن از

company of others, liking to socialize.

معاشرت با دیگران، دوست داشتن معاشرت.

Gregarious now check out this first example sentence.

Gregarious اکنون این اولین جمله مثال را بررسی کنید.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

The gregarious host made sure everyone felt welcome at the party.

میزبان همگانی اطمینان حاصل کرد که همه در مهمانی خوش آمدند.

Listen, this person said, I want everybody to feel welcome.

گوش کن، این شخص گفت، من می‌خواهم همه احساس خوبی داشته باشند.

Come on, come in.

بیا، بیا داخل.

How are you?

چطوری؟

Here's food.

اینجا غذاست

You can sit over here.

میتونی اینجا بشینی

The gregarious host made sure everyone felt welcome at the party.

میزبان با همدلی مطمئن شد که همه در مهمانی خوش آمدند.

What about sentence number two?

جمله شماره دو چطور؟

Her gregarious nature made her the perfect candidate for

طبیعت جمعی او او را به کاندیدای عالی برای

a career in public relations.

حرفه ای در روابط عمومی تبدیل کرد.

Listen, her personality, she's very sociable.

گوش کنید، شخصیت او، او بسیار اجتماعی است.

She likes being around people.

او دوست دارد در کنار مردم باشد.

She was perfect for the job.

او برای این کار عالی بود.

Her gregarious nature made her the perfect candidate for the For a career

طبیعت جمعی او او را به کاندیدای عالی برای حرفه ای

in public relations, you got it.

در روابط عمومی تبدیل کرده است.

Excellent.

عالی

All right.

Now check out sentence number three, even in a new environment, his gregarious

بسیار خوب.

حالا جمله شماره سه را بررسی کنید، حتی در یک محیط جدید، شخصیت جمعی او به

personality helped him quickly form connections, his smile, his nature,

او کمک کرد تا به سرعت ارتباط برقرار کند، لبخندش، طبیعتش،

his social sociability with others.

اجتماعی بودنش با دیگران.

The way he socialized made everyone love him.

نحوه معاشرت او باعث شد همه او را دوست داشته باشند.

Even in a new environment, his gregarious personality helped

حتی در یک محیط جدید، شخصیت جمعی او به او کمک کرد تا

him quickly form connections.

به سرعت ارتباط برقرار کند.

You got it.

متوجه شدی

Excellent.

عالی

All right.

So number three, again, we have.

بسیار خوب.

بنابراین شماره سه، دوباره، ما داریم.

Gregarious now let's move on to word number four, but before I get to word

Gregarious حالا بیایید به کلمه شماره چهار برویم، اما قبل از اینکه به کلمه

number four, don't forget everything you're learning in this full English

شماره چهار برسم، همه چیزهایی را که در این درس کامل انگلیسی یاد می گیرید فراموش نکنید،

lesson, you can practice by downloading for free, the English with Tiffani app.

می توانید با دانلود رایگان برنامه انگلیسی با تیفانی تمرین کنید.

Download the app.

برنامه را دانلود کنید.

The link is in the description.

لینک در توضیحات موجود است.

If you're watching this lesson and you can actually start

اگر در حال تماشای این درس هستید و واقعاً می توانید

practicing what I am teaching you.

تمرین آنچه را که من به شما آموزش می دهم شروع کنید.

So now let's move on to our next word.

پس حالا بیایید به حرف بعدی خود برویم.

Number four, optimistic.

شماره چهار، خوش بینانه.

Good again, optimistic.

بازم خوبه، خوشبین.

Excellent.

Now optimistic just refers to being hopeful and confident about the future.

عالی

حال خوش بینانه فقط به امیدوار بودن و اعتماد به نفس نسبت به آینده اشاره دارد.

Being hopeful and confident about the future.

نسبت به آینده امیدوار و مطمئن باشید.

I am a very optimistic person.

من فردی بسیار خوشبین هستم.

And you know how that plays out in relation to you?

و می‌دانید که این در رابطه با شما چگونه است؟

I believe that you will achieve each of your English goals.

من معتقدم که شما به هر یک از اهداف انگلیسی خود خواهید رسید.

I know that you can do whatever you put your mind to.

من می دانم که شما می توانید هر کاری که در ذهن خود دارید انجام دهید.

I am hopeful and confident about your future.

من به آینده شما امیدوار و مطمئن هستم .

Makes sense.

منطقی است.

Yes.

بله.

Optimistic.

خوشبین.

Now check out this first example sentence.

اکنون این جمله مثال اول را بررسی کنید.

Despite the challenges, she remained optimistic about the company's future.

با وجود چالش‌ها، او نسبت به آینده شرکت خوش‌بین بود.

Listen, things were happening.

گوش کن، اتفاقاتی در حال رخ دادن بود.

The money was getting funny.

پول داشت خنده دار می شد.

The money wasn't coming in, but she, despite the challenges

پول وارد نمی شد، اما او، با وجود چالش ها

remain, she remained optimistic about the company's future.

، نسبت به آینده شرکت خوش بین بود.

Check out sentence number two, his optimistic outlook on life

جمله شماره دو را بررسی کنید، نگاه خوش بینانه او به زندگی به

helped him overcome many hurdles.

او کمک کرد تا بر بسیاری از موانع غلبه کند.

Obstacles.

موانع.

He was so optimistic.

خیلی خوشبین بود

He had so much hope about the future.

او خیلی به آینده امیدوار بود.

His optimistic outlook on life helped him overcome many obstacles.

نگاه خوش بینانه او به زندگی به او کمک کرد تا بر بسیاری از موانع غلبه کند.

And finally, sentence number three.

و در نهایت جمله شماره سه.

The team's optimistic attitude contributed greatly to their eventual success.

نگرش خوش بینانه تیم کمک زیادی به موفقیت نهایی آنها کرد.

They were so optimistic.

خیلی خوشبین بودند.

They believed they could do anything and they worked hard to achieve their goals.

آنها معتقد بودند که می توانند هر کاری انجام دهند و برای رسیدن به اهداف خود سخت تلاش کردند.

The team's optimistic attitude contributed greatly to their eventual success.

نگرش خوش بینانه تیم کمک زیادی به موفقیت نهایی آنها کرد.

You got it.

متوجه شدی

Yes.

بله.

So once again, optimistic, excellent job.

بنابراین یک بار دیگر، خوش بینانه، کار عالی.

All right.

بسیار خوب.

Number five, this is the opposite of optimism after me pessimistic.

شماره پنج، این برعکس خوش بینی بعد از من بدبین است.

Good again, pessimistic.

بازم خوبه بدبین.

Excellent.

عالی

Now this term pessimistic just refers to.

اکنون این اصطلاح بدبینانه فقط به آن اشاره دارد.

Tending to see the worst aspects of things and not hopeful.

تمایل به دیدن بدترین جنبه های چیزها و امیدوار نبودن.

Yeah, that's not going to work out.

بله، این کار درست نمی شود. نه نه

Nope.

Nope.

It's not going to happen.

قرار نیست این اتفاق بیفتد.

It's just the way it is.

همین طور است.

Pessimistic, tending to see the worst aspect of things and not being hopeful.

بدبین، تمایل به دیدن بدترین جنبه چیزها و عدم امیدواری.

You got it.

متوجه شدی

All right.

Check out this first example sentence.

بسیار خوب.

این اولین جمله مثال را بررسی کنید.

His pessimistic view of the situation made it difficult for

نگاه بدبینانه او به موقعیت،

him to see potential solutions.

دیدن راه حل های بالقوه را برای او دشوار می کرد.

He was only thinking about the negative side, his pessimistic view

او فقط به جنبه های منفی فکر می کرد، نگاه بدبینانه اش

of the situation made it difficult for him to see potential solutions.

به شرایط، دیدن راه حل های بالقوه را برایش دشوار می کرد.

Next sentence, number two.

جمله بعدی شماره دو

The pessimistic forecast dampened the team's enthusiasm for the outdoor event.

پیش بینی بدبینانه اشتیاق تیم را برای این رویداد در فضای باز کاهش داد.

They said it's going to rain.

گفتند باران می بارد.

No matter what, it's going to be bad outside.

هر چی باشه بیرون بد میشه

The pessimistic forecast dampened the team's enthusiasm for the outdoor event.

پیش بینی بدبینانه اشتیاق تیم را برای این رویداد در فضای باز کاهش داد.

And finally, sentence number three.

و در نهایت جمله شماره سه.

She tried to avoid being pessimistic, but couldn't help worrying about

او سعی کرد از بدبین بودن خودداری کند، اما نمی‌توانست نگران

all the things that could go wrong.

همه چیزهایی باشد که ممکن است اشتباه پیش برود.

She didn't want to think about the negative things, but they

او نمی خواست به چیزهای منفی فکر کند، اما آنها

kept popping up in her mind.

مدام در ذهنش ظاهر می شدند.

She tried to avoid being pessimistic, but couldn't help worrying about

او سعی کرد از بدبین بودن خودداری کند، اما نمی‌توانست نگران

all the things that could go wrong.

همه چیزهایی باشد که ممکن است اشتباه پیش برود.

You got it.

متوجه شدی

Excellent.

عالی

All right.

So again, number five is.

بسیار خوب.

بنابراین دوباره، شماره پنج است.

Pessimistic.

بدبین.

Great job.

کار عالی

Now it's time for us to move to our English expressions.

اکنون زمان آن است که به سمت عبارات انگلیسی خود برویم.

In this full English lesson, you're getting the English vocabulary

در این درس کامل انگلیسی، کلمات واژگان انگلیسی

words and the English expressions.

و عبارات انگلیسی را دریافت می کنید.

Here's our first English expression down to earth.

این اولین عبارت انگلیسی ما است .

Good again, down to earth.

باز هم خوب، سر زمین.

Excellent.

عالی

Now this expression just refers to being practical, realistic, and unpretentious.

حال این عبارت فقط به عملی بودن، واقع بینانه و بی تکلف بودن اشاره دارد.

Practical, realistic, and unpretentious.

عملی، واقع بینانه و بی تکلف.

Listen, anybody gets along with her.

گوش کن هرکی باهاش ​​کنار بیاد

Anybody can get along with him.

هر کسی می تواند با او کنار بیاید.

Realistic, practical, everything.

واقع بینانه، عملی، همه چیز.

Hey, this makes sense.

هی، این منطقی است.

Since down to earth, now the first example sentence is going to help you with this.

از زمان زمین، اکنون اولین جمله مثال قرار است در این مورد به شما کمک کند.

Even more despite her fame, the actress remained down to earth

حتی بیشتر با وجود شهرت، این بازیگر روی زمین ماند

and approachable to her fans.

و برای طرفدارانش قابل دسترس بود.

When you think of somebody that's famous, an actress or an actor, you probably

وقتی به فردی معروف فکر می کنید، یک بازیگر یا یک بازیگر، احتمالاً

assume that they're not nice or assume that they won't talk to their fans.

تصور می کنید که آنها خوب نیستند یا تصور می کنید که با طرفداران خود صحبت نمی کنند.

They're kind of in their own environment.

آنها به نوعی در محیط خود هستند.

But when you have an actress who is willing to.

اما وقتی بازیگری دارید که مایل است.

Hey, come up to you and have a conversation and be real with you.

هی، بیا پیشت و با هم صحبت کنیم و با تو واقعی باشم.

Unpretentious.

بی تکلف.

You can say they are down to earth.

می توان گفت آنها روی زمین هستند.

Again, despite her fame, the actress remained down to earth

باز هم با وجود شهرت، این بازیگر روی زمین ماند

and approachable to her fans.

و برای طرفدارانش قابل دسترس بود.

Makes sense now.

الان منطقیه

Right.

درسته

Excellent.

عالی

All right, here is sentence number two, his down to earth approach to

بسیار خوب، در اینجا جمله شماره دو است، رویکرد زمینی او برای

solving problems or problem solving made him a valuable team member again,

حل مشکلات یا حل مسئله او را دوباره به عضوی ارزشمند در تیم تبدیل کرد،

he was so down to earth, so practical.

او بسیار ساده و عملی بود.

So his down to earth approach to problem solving made him a valuable team member.

بنابراین رویکرد زمینی او به حل مشکلات او را به عضوی ارزشمند در تیم تبدیل کرد.

Let's move on to sentence number three, sentence number three, the professors

بیایید به جمله شماره سه، جمله شماره سه برویم،

down to earth explanations helped students grasp complex concepts easily.

توضیحات استادان به دانش آموزان کمک کردند تا مفاهیم پیچیده را به راحتی درک کنند.

Listen, the professor, he just explains things so well.

گوش کن پروفسور، او چیزها را خیلی خوب توضیح می دهد.

It's so easy to grasp difficult, complex concepts because of his explanation.

درک مفاهیم دشوار و پیچیده به دلیل توضیحات او بسیار آسان است.

So once again, the professors down to earth explanations helped students grasp,

بنابراین، یک بار دیگر، توضیحات کامل اساتید به دانشجویان کمک کرد تا

understand complex concepts easily.

مفاهیم پیچیده را به راحتی درک کنند.

You got it.

متوجه شدی

Excellent.

عالی

So once again, our first English expression is down to earth.

بنابراین بار دیگر، اولین عبارت انگلیسی ما روی زمین است.

Good.

All right.

خوب

بسیار خوب. عبارت

Our second English expression is open minded.

دوم انگلیسی ما ذهن باز است.

Good again, open minded.

بازم خوبه، ذهن باز

Excellent.

عالی

Now this expression just means willing to consider new ideas or opinions.

اکنون این عبارت فقط به معنای تمایل به در نظر گرفتن ایده ها یا نظرات جدید است.

Once again, Hey, you're willing to consider, to think about, to ponder

یک بار دیگر، هی، شما حاضرید

different ideas and different opinions.

ایده های مختلف و نظرات متفاوت را در نظر بگیرید، در مورد آنها فکر کنید.

Check out these examples sentences.

این جملات نمونه را بررسی کنید.

Here's the first one.

در اینجا اولین مورد است.

Being open minded allowed her to learn from people with different

باز بودن به او این امکان را می داد که از افرادی با

backgrounds and experiences.

پیشینه ها و تجربیات متفاوت بیاموزد.

She was willing to learn new things.

او مایل به یادگیری چیزهای جدید بود.

She was willing to, Hey, understand how someone else thought.

او مایل بود، هی، بفهمد که دیگران چگونه فکر می کنند.

Why?

چرا؟

Being open minded allowed her to learn from people with different

باز بودن به او این امکان را می داد که از افرادی با

backgrounds and experiences.

پیشینه ها و تجربیات متفاوت بیاموزد.

You got it.

متوجه شدی

Excellent.

All right, here's sentence number two, the company encourages an open minded culture

عالی

بسیار خوب، در اینجا جمله شماره دو است، این شرکت یک فرهنگ ذهنی باز را

to foster innovation and creativity.

برای پرورش نوآوری و خلاقیت تشویق می کند.

Listen, we're open.

گوش کن، ما بازیم

We're willing to listen to your new ideas.

ما حاضریم به ایده های جدید شما گوش دهیم.

We want to hear what you have to say.

ما می خواهیم آنچه را که می گویید بشنویم.

The company encourages an open minded culture to foster

این شرکت فرهنگ ذهنی باز را برای تقویت

innovation and creativity.

نوآوری و خلاقیت تشویق می کند.

You got it.

متوجه شدی

Excellent.

عالی

All right.

بسیار خوب.

And sentence number three, it's important to remain open minded

و جمله شماره سه، مهم است که

when traveling to new countries and experiencing different cultures.

هنگام سفر به کشورهای جدید و تجربه فرهنگ‌های مختلف ذهنی باز داشته باشید.

This is so true.

این خیلی درست است.

I had to be very open minded when I lived in South Korea, Korean culture is very

زمانی که در کره جنوبی زندگی می‌کردم، باید ذهن باز داشتم، فرهنگ کره‌ای با

opposite when Of American culture, but I learned a lot because I was open minded.

فرهنگ آمریکایی بسیار متضاد است، اما من چیزهای زیادی یاد گرفتم زیرا ذهن باز بودم.

So again, it's important to remain open minded when traveling to

بنابراین باز هم، مهم است که هنگام سفر به

new countries and experiencing different cultures, you got it.

کشورهای جدید و تجربه فرهنگ‌های مختلف، ذهنی باز داشته باشید.

Excellent.

All right.

عالی

بسیار خوب.

So again, our second English expression is open minded.

بنابراین، دوباره، دومین عبارت انگلیسی ما ذهن باز است.

Now the third English expression is a good egg.

حالا سومین عبارت انگلیسی یک تخم مرغ خوب است.

Good again, a good egg.

خوب دوباره، یک تخم مرغ خوب.

Good again.

بازم خوبه

Excellent.

عالی

Now this just refers to a kind.

حالا این فقط به یک نوع اشاره دارد.

Honest or reliable person, again, a kind, honest, or reliable person, someone you

شخص صادق یا قابل اعتماد، دوباره، یک فرد مهربان، صادق یا قابل اعتماد، کسی که

can trust, someone you can depend on someone who will tell you the truth.

می توانید به او اعتماد کنید، کسی که می توانید به کسی که حقیقت را به شما بگوید وابسته باشید.

We say they are a good egg.

ما می گوییم آنها تخم مرغ خوبی هستند.

Now check out this first example sentence.

اکنون این جمله مثال اول را بررسی کنید.

I realized that John is a good egg because he always offers to help

فهمیدم که جان تخم مرغ خوبی است زیرا همیشه به

his neighbors with their yard work.

همسایه هایش در کار حیاط کمک می کند.

John is a good guy.

جان پسر خوبی است.

John just wants to help people.

جان فقط می خواهد به مردم کمک کند.

I realized that John is a good egg because he always offers to help

فهمیدم که جان تخم مرغ خوبی است زیرا همیشه به

his neighbors with their yard work.

همسایه هایش در کار حیاط کمک می کند.

Let's go to the second sentence.

بریم سراغ جمله دوم.

Here's the second sentence.

اینم جمله دوم

Despite her tough exterior, everyone knows she's a good egg at heart.

علیرغم ظاهر سختش، همه می دانند که او در قلب تخم مرغ خوبی است.

Listen, she might seem extremely tough.

گوش کن، او ممکن است بسیار سخت به نظر برسد.

She might seem like she doesn't want to talk, but she's actually really nice.

ممکن است به نظر برسد که او نمی خواهد صحبت کند، اما در واقع واقعاً خوب است.

Despite her tough exterior, everyone knows she's a good egg at heart.

علیرغم ظاهر سختش، همه می دانند که او در قلب تخم مرغ خوبی است.

And what about sentence number three, the new employee proved to be a good egg.

و در مورد جمله شماره سه، کارمند جدید ثابت کرد که تخم مرغ خوبی است.

Hey, that new guy, I like him.

هی، آن پسر جدید، من او را دوست دارم.

He's honest.

او صادق است.

He's kind.

او مهربان است.

He's reliable.

او قابل اعتماد است

The new employee proved to be a good egg.

کارمند جدید ثابت کرد که تخم مرغ خوبی است.

You got it.

متوجه شدی

Excellent.

عالی

All right.

So again, our third expression.

بسیار خوب.

پس دوباره، عبارت سوم ما.

Is a good egg.

تخم مرغ خوبی است

Now look at this fourth expression.

حالا به این عبارت چهارم نگاه کنید.

Again, in this full English lesson, we have this expression, a social butterfly.

باز هم، در این درس کامل انگلیسی، ما این عبارت را داریم، یک پروانه اجتماعی.

Good again, after me, a social butterfly.

خوب دوباره، بعد از من، یک پروانه اجتماعی.

Excellent.

عالی

Now, my sister is a social butterfly.

حالا خواهرم یک پروانه اجتماعی است.

It just refers to a person who is very sociable and enjoys

این فقط به شخصی اشاره دارد که بسیار اجتماعی است و از

interacting with others.

تعامل با دیگران لذت می برد.

I am a social butterfly, but my sister is even more of a social butterfly.

من یک پروانه اجتماعی هستم، اما خواهرم حتی بیشتر یک پروانه اجتماعی است.

She loves interacting with people.

او عاشق تعامل با مردم است.

She's a great person.

او یک فرد بزرگ است.

She is.

او است.

So social butterfly, how can we use this in a sentence?

بنابراین پروانه اجتماعی، چگونه می توانیم از این در یک جمله استفاده کنیم؟

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Here's the first one.

در اینجا اولین مورد است.

Emma is such a social butterfly.

اما یک پروانه اجتماعی است.

She knows everyone at the party within minutes of arriving.

او همه افراد حاضر در مهمانی را در عرض چند دقیقه پس از رسیدن می شناسد.

She's a social butterfly.

او یک پروانه اجتماعی است.

She loves interacting with people.

او عاشق تعامل با مردم است.

She loves greeting them and hanging out with people.

او عاشق احوالپرسی با آنها و معاشرت با مردم است.

Emma is such a social butterfly.

اما یک پروانه اجتماعی است.

She knows everyone at the party within minutes of arriving.

او همه افراد حاضر در مهمانی را در عرض چند دقیقه پس از رسیدن می شناسد.

What about this second example, sentence being a social butterfly comes

در مورد این مثال دوم، جمله پروانه اجتماعی بودن به

naturally to him, making him perfect for his job in public relations.

طور طبیعی برای او می آید و او را برای شغلش در روابط عمومی عالی می کند.

Listen, he's a social butterfly.

گوش کن، او یک پروانه اجتماعی است.

So public relations is the job for him.

بنابراین روابط عمومی برای او شغل است.

Being a social butterfly comes naturally to him, making him perfect

پروانه اجتماعی بودن به طور طبیعی برای او اتفاق می افتد و او را

for his job in public relations.

برای شغلش در روابط عمومی عالی می کند.

And what about sentence number three, while some fine networking, challenging

و در مورد جمله شماره سه، در حالی که برخی از پروانه های اجتماعی چالش برانگیز و شبکه های خوب

social butterflies thrive in such environments, they're always ready

در چنین محیط هایی رشد می کنند ، آنها همیشه آماده هستند

to say something, they have something to say in every situation and they

تا چیزی بگویند، در هر موقعیتی چیزی برای گفتن دارند و

really interact easily with others.

واقعاً به راحتی با دیگران تعامل دارند.

While some fine networking, challenging social butterflies

در حالی که برخی از شبکه های خوب، پروانه های اجتماعی چالش برانگیز

thrive, do well in such environments.

رشد می کنند، در چنین محیط هایی به خوبی عمل می کنند.

You got it.

متوجه شدی

Excellent.

So again, social butterfly.

عالی

بنابراین دوباره، پروانه اجتماعی.

Now the fifth English expression is another one that you need to understand.

اکنون پنجمین عبارت انگلیسی یکی دیگر از مواردی است که باید آن را درک کنید.

This one is a loose cannon.

این یکی یک توپ شل است.

Again, a loose cannon.

باز هم یک توپ شل.

Excellent.

عالی

Now this just refers to an unpredictable or uncontrolled

اکنون این فقط به یک فرد غیرقابل پیش بینی یا کنترل نشده اشاره دارد

person who is likely to cause.

که احتمالاً باعث ایجاد آن می شود.

Unintentional damage, someone who is not easily predictable.

آسیب غیر عمدی، کسی که به راحتی قابل پیش بینی نیست.

Like, I don't, I don't know what you're going to do.

من نمی دانم، نمی دانم شما قرار است چه کار کنید.

Are you going to be upset today or happy?

آیا قرار است امروز ناراحت باشید یا خوشحال؟

An unpredictable or uncontrolled person, a loose cannon.

یک فرد غیرقابل پیش بینی یا کنترل نشده، یک توپ شل.

Check out this example, sentence, the new manager is a bit of a loose cannon.

این مثال، جمله را بررسی کنید، مدیر جدید یک توپ شل است.

So you never know what he'll say or do next.

بنابراین هرگز نمی دانید که او در مرحله بعد چه خواهد گفت یا چه خواهد کرد.

You got to be careful.

باید مواظب باشی

The new manager is Of a loose cannon.

مدیر جدید یک توپ شل است.

So you never know what he'll say or do next.

بنابراین هرگز نمی دانید که او در مرحله بعد چه خواهد گفت یا چه خواهد کرد.

What about this example?

در مورد این مثال چطور؟

Sentence politicians often worry about loose cannons in their party, who

سیاستمداران احکامی اغلب نگران توپ های شل شده در حزب خود هستند که

might make controversial statements.

ممکن است اظهارات بحث برانگیزی داشته باشند.

Ooh, you gotta be careful.

اوه، تو باید مراقب باشی

We're not really sure what he's going to say.

ما واقعاً مطمئن نیستیم که او چه خواهد گفت.

Again, politicians often worry about loose cannons in their party who

باز هم، سیاستمداران اغلب نگران توپ های شل شده در حزب خود هستند که

might make controversial statements.

ممکن است اظهارات بحث برانگیز داشته باشند.

And what about sentence number three, the team decided not to hire him.

و در مورد جمله شماره سه، تیم تصمیم گرفت او را استخدام نکند.

Fearing his reputation as a loose cannon would disrupt their workplace harmony.

ترس از شهرت او به عنوان یک توپ شل، هماهنگی محل کار آنها را مختل می کند.

Whoo.

اووو

We got to be careful.

باید مراقب باشیم

We can't hire him.

ما نمی توانیم او را استخدام کنیم.

Why the team decided not to hire him fearing his reputation as a loose cannon

چرا تیم تصمیم گرفت او را استخدام نکند زیرا از شهرت او به عنوان یک توپ شلخته می ترسید که

would disrupt their workplace harmony.

هماهنگی محل کار آنها را مختل کند.

You got it.

متوجه شدی

Excellent.

عالی

Again, number five is a loose cannon.

باز هم، شماره پنج یک توپ شل است.

Can it now this full English lesson again, you learned five

آیا اکنون می توانم دوباره این درس کامل انگلیسی را، شما پنج

words and five expressions.

کلمه و پنج عبارت را یاد بگیرید.

I hope they help you speak English more fluently, and I'll talk to you next time.

امیدوارم به شما کمک کنند که انگلیسی را روان تر صحبت کنید و دفعه بعد با شما صحبت خواهم کرد.

You still there.

تو هنوز اونجا

You know what time it is.

میدونی ساعت چنده

It's story time.

زمان داستان است

Hey, I said it's story time now.

هی گفتم الان وقت داستانه

This week, the story is going to be shorter because I want to reference

این هفته داستان کوتاه تر می شود چون می خواهم به چیزی اشاره کنم

something that one of my students said, the short story is this.

که یکی از شاگردانم گفت، داستان کوتاه این است. به

I remember when I started on this journey to become an online English teacher.

یاد دارم زمانی که این سفر را برای تبدیل شدن به یک معلم انگلیسی آنلاین شروع کردم.

I remember when God showed me that this was the plan he had for my life.

یادم می آید وقتی خدا به من نشان داد که این نقشه ای بود که برای زندگی من در نظر گرفته بود.

I remember when God revealed that he wanted me to serve individuals like you.

یادم می‌آید وقتی خدا آشکار کرد که می‌خواهد به افرادی مانند شما خدمت کنم.

He wanted me to give my all to give 110 percent to help English

او از من می خواست که تمام توانم را برای کمک به

learners around the world, speak English fluently and with confidence.

زبان آموزان انگلیسی در سراسر جهان به کار بگیرم تا 110 درصد را به زبان بیاورم، انگلیسی را روان و با اطمینان صحبت کنند.

I remember spending time early in the morning, praying about this for a week,

یادم هست صبح زود وقت گذاشتم، یک هفته در این باره دعا کردم و از

asking God, is this what you want from me?

خدا پرسیدم آیا این چیزی است که از من می خواهی؟

Fast forward to now, I'm just as passionate, if not even

تا به امروز، من به همان اندازه پرشور هستم، اگر نه حتی

more, as I was when I started.

بیشتر، مانند زمانی که شروع کردم. از

I get so much joy knowing that my lessons are helping you achieve your

دانستن اینکه درس‌های من به شما کمک می‌کند به

English goals, and I get messages quite often from students, letting me know

اهداف انگلیسی‌تان برسید، بسیار خوشحال می‌شوم، و اغلب پیام‌هایی از دانش‌آموزان دریافت می‌کنم که به من اطلاع می‌دهند

that the lessons are helping them.

که درس‌ها به آنها کمک می‌کند.

So I want to read one message I received.

بنابراین من می خواهم یک پیامی که دریافت کردم را بخوانم.

I'll read it to you.

من آن را برای شما می خوانم.

You're watching me or listening to me and I'll read it to you.

تو به من نگاه می کنی یا به من گوش می دهی و من آن را برایت می خوانم.

It's short.

کوتاه است.

It's from a young man.

از یک مرد جوان است.

He follows me on Facebook.

او مرا در فیس بوک دنبال می کند.

His name is Osman Haydar.

نام او عثمان حیدر است.

Again, Osman Haydar.

باز هم عثمان حیدر.

Osman, if you're watching, hello, and I'm honored to be your English teacher.

عثمان، اگر تماشا می کنید، سلام و افتخار می کنم که معلم زبان انگلیسی شما هستم.

Osman said this.

عثمان این را گفت.

Hi, Tiffani.

سلام تیفانی

And hello, everyone.

و سلام به همه

I love the way you teach English, the talent that you have, the experience,

من روش تدریس زبان انگلیسی را دوست دارم، استعدادی که دارید، تجربه،

your passion to help people gain confidence are absolutely unbelievable.

اشتیاق شما برای کمک به مردم برای به دست آوردن اعتماد به نفس کاملا غیر قابل باور است.

I remember passing by your video on accident and you caught my attention.

به یاد دارم که از کنار ویدیوی شما در مورد تصادف رد شدم و توجه من را به خود جلب کردید.

Today, I'm one of your big fans.

امروز من یکی از طرفداران بزرگ شما هستم.

My English is improving so fast.

انگلیسی من خیلی سریع در حال پیشرفت است.

And most importantly, you have given me the confidence.

و مهمتر از همه، تو به من اعتماد به نفس دادی.

Come on to speak really.

بیا واقعا حرف بزن

Tiffani, you are more than a teacher.

تیفانی، شما بیش از یک معلم هستید.

I appreciate what you have done and what you are doing and what you will do.

من قدردان کارهایی هستم که انجام داده اید و کارهایی که انجام می دهید و کارهایی که انجام خواهید داد.

Sending you much love, Osman.

عثمان عشق زیادی برایت می فرستم.

Why does this message mean so much to me?

چرا این پیام برای من بسیار مهم است؟

Not because he's praising me for being a good teacher.

نه به این دلیل که از من به خاطر معلمی خوب تعریف می کند.

No, because my entire goal from the very beginning has always been to

نه، زیرا تمام هدف من از همان ابتدا این بوده است که به

help English learners like you speak English with confidence, to help you

زبان آموزان انگلیسی مانند شما کمک کنم تا با اعتماد به نفس انگلیسی صحبت کنند، به شما کمک کنم که

see what's inside, what God placed inside of you and to help you move

ببینید چه چیزی در درون شماست، چه چیزی خدا در درون شما قرار داده است و به شما کمک کنم تا

forward on your journey with confidence.

در سفر خود با اطمینان به جلو بروید.

So when someone recognizes that that's my passion, when someone sees that,

بنابراین وقتی کسی تشخیص می دهد که این علاقه من است، وقتی کسی می بیند که،

Hey, you're not a regular teacher, there's something different about you.

هی، تو یک معلم معمولی نیستی، چیز متفاوتی در مورد تو وجود دارد.

You actually care about each of us.

شما در واقع به هر یک از ما اهمیت می دهید.

It makes my heart smile right now.

همین الان قلبم را می خنداند.

I'm talking to a camera lens in my studio.

من با لنز دوربین در استودیوی خود صحبت می کنم.

Right.

درسته

But I feel like I'm speaking directly to you.

اما احساس می کنم دارم مستقیم با شما صحبت می کنم.

Even though I can't touch you, even though I can't hug you, even

با اینکه نمیتونم لمست کنم، با اینکه نمیتونم بغلت کنم، با

though I can't put my hand on your shoulder and say, you got this.

اینکه نمیتونم دستم رو روی شونه ات بذارم و بگم اینو گرفتی.

I feel like I'm able to do it through the internet.

احساس می کنم می توانم از طریق اینترنت این کار را انجام دهم.

And when that comes across, it makes my heart smile because

و وقتی این اتفاق می افتد، باعث می شود که قلبم لبخند بزند زیرا

that's truly how I feel.

واقعاً چنین احساسی دارم.

So Osman Haydar, thank you for your message.

پس عثمان حیدر، از پیام شما متشکرم.

And to you, the individual watching right now, I want you to

و برای شما، فردی که در حال حاضر تماشا می‌کنید، می‌خواهم

know that I am passionate about helping you speak English fluently.

بدانید که من مشتاق هستم که به شما کمک کنم انگلیسی را روان صحبت کنید.

I'll talk to you in the next lesson.

در درس بعدی با شما صحبت خواهم کرد.