From Basic to Fluent: Transform Your English Fluency with These 5 Elements

English conversations are made up of five simple elements.

مکالمات انگلیسی از پنج عنصر ساده تشکیل شده‌اند.

These elements will transform your English fluency.

این عناصر، تسلط شما به زبان انگلیسی را متحول خواهند کرد.

They are opinions, reasons, personal experiences, details and examples.

آنها شامل نظرات، دلایل، تجربیات شخصی، جزئیات و مثال‌ها هستند.

And in today's lesson, I'm going to teach you how to master

و در درس امروز، به شما یاد می‌دهم که چگونه بر

each of the five elements.

هر یک از پنج عنصر مسلط شوید.

Are you ready?

آماده‌ای؟

Well, then I'm teacher Tiffani, let's jump right in.

خب، پس من معلم تیفانی هستم، بیایید مستقیماً شروع کنیم.

Element number one.

عنصر شماره یک.

Opinions.

نظرات

Opinions are personal viewpoints, beliefs, or judgements about a topic

نظرات، دیدگاه‌ها، باورها یا قضاوت‌های شخصی در مورد موضوعی هستند

that may not be universally agreed upon.

که ممکن است مورد توافق جهانی نباشند.

So this is the part of a conversation where you share your

بنابراین این بخشی از مکالمه است که در آن

idea, your thought, your opinion.

ایده، فکر و نظر خود را به اشتراک می‌گذارید.

But why is it so important to understand this first element?

اما چرا درک این عنصر اول اینقدر مهم است؟

Here's the first reason.

دلیل اول اینجاست.

Expressing opinions helps you engage in meaningful discussions rather than

ابراز نظرات به شما کمک می‌کند تا به جای

just exchanging basic information.

تبادل اطلاعات اولیه، در بحث‌های معنادار شرکت کنید.

When you are trying to speak English fluently, you want to be able to give your

وقتی سعی می‌کنید انگلیسی را روان صحبت کنید، می‌خواهید بتوانید

thoughts, your ideas, or your opinions.

افکار، ایده‌ها یا نظرات خود را بیان کنید.

The second reason why this first element is so important is.

دلیل دوم اینکه چرا این عنصر اول بسیار مهم است.

Sharing opinions allows you as the individual to express your personality

به اشتراک گذاشتن نظرات به شما به عنوان یک فرد اجازه می‌دهد تا شخصیت خود را ابراز کنید

and build deeper connections with others.

و ارتباطات عمیق‌تری با دیگران برقرار کنید.

This is a very important element.

این یک عنصر بسیار مهم است.

And finally, understanding how to respectfully state your opinion is

و در نهایت، درک چگونگی بیان محترمانه‌ی نظر خود

essential for navigating disagreements.

برای عبور از اختلافات ضروری است.

In English speaking environments.

در محیط‌های انگلیسی زبان.

So the first element of opinions is very, very important.

بنابراین عنصر اول نظرات بسیار بسیار مهم است.

So when do you use it?

پس کی ازش استفاده می‌کنی؟

And then we're gonna look at an example.

و بعد یه مثال رو بررسی می‌کنیم.

When do you use this element?

چه زمانی از این عنصر استفاده می‌کنید؟

The first time is when you are asking or being asked directly

اولین بار زمانی است که مستقیماً از شما

for your thoughts on a topic.

در مورد یک موضوع نظرخواهی می‌شود یا از شما خواسته می‌شود که نظرتان را بیان کنید.

Someone might say, Hey, what do you think about this?

ممکن است کسی بگوید، هی، نظرت در این مورد چیست؟ از

They are asking you to give your opinion.

شما می‌خواهند که نظرتان را بگویید.

You can also use it when you are participating in discussions or debates.

همچنین می‌توانید از آن هنگام شرکت در بحث‌ها یا مناظرات استفاده کنید.

Remember, English fluency is about mastering the five elements.

به یاد داشته باشید، تسلط بر زبان انگلیسی به تسلط بر پنج عنصر بستگی دارد.

You can also use this element when you are evaluating options

همچنین می‌توانید از این عنصر هنگام ارزیابی گزینه‌ها

or making recommendations.

یا ارائه توصیه‌ها استفاده کنید.

So what does this actually look like in practice?

خب، این در عمل چه شکلی است؟ به

Check out this example dialogue.

این نمونه دیالوگ توجه کنید.

These two individuals are having a conversation.

این دو نفر در حال مکالمه هستند.

Alex is the man's name, and Jamie is the female's name.

الکس نام مرد و جیمی نام زن است.

Alex starts the conversation off by saying, I think documentaries are much

الکس مکالمه را با این جمله شروع می‌کند: به نظر من فیلم‌های مستند خیلی

more interesting than action movies.

جالب‌تر از فیلم‌های اکشن هستند.

I believe they give us a deeper understanding of the world and help

من معتقدم که آنها درک عمیق‌تری از جهان به ما می‌دهند و به

us become more informed citizens.

ما کمک می‌کنند تا شهروندان آگاه‌تری شویم.

He started the conversation off by giving his opinion, but

او مکالمه را با بیان نظر خود شروع کرد، اما

check out how Jamie responds.

ببینید جیمی چگونه پاسخ می‌دهد.

That's an interesting perspective, Alex.

این یه دیدگاه جالبه، الکس. می‌فهمم که

I can see why you'd value that educational aspect.

چرا برای جنبه‌ی آموزشی ارزش قائل هستید.

However, in my opinion, action movies are more entertaining and provide

با این حال، به نظر من، فیلم‌های اکشن سرگرم‌کننده‌تر هستند و

a better escape from daily life.

فرار بهتری از زندگی روزمره فراهم می‌کنند.

I feel that documentaries can sometimes be too slow and academic,

احساس می‌کنم مستندها گاهی اوقات می‌توانند خیلی کند و آکادمیک باشند،

especially after a long workday.

مخصوصاً بعد از یک روز کاری طولانی.

Jamie was able to give her opinion very clearly, and she acknowledged

جیمی توانست نظرش را خیلی واضح بیان کند و اذعان کرد

that she understood Alex's opinion, but the conversation continued.

که نظر الکس را درک می‌کند، اما مکالمه ادامه یافت.

Alex then responds by saying, I appreciate your point about needing an escape, Jamie.

الکس سپس در پاسخ می‌گوید: « جیمی، از نکته‌ای که در مورد نیاز به فرار گفتی، ممنونم.»

We all need that sometimes, but I still maintain that documentaries

همه ما گاهی به آن نیاز داریم، اما من هنوز معتقدم که مستندها

offer more lasting value.

ارزش ماندگارتری ارائه می‌دهند.

I consider them to be intellectually stimulating.

من آنها را از نظر فکری محرک می‌دانم.

In a way that stays with you longer than the temporary thrill of action sequences.

به شکلی که بیشتر از هیجان موقت سکانس‌های اکشن در شما باقی بماند.

Jamie responds.

جیمی پاسخ می‌دهد. الکس،

I see what you mean about lasting impact, Alex.

متوجه منظورت از تأثیر ماندگار هستم.

That's fair.

این منصفانه است.

Still, I hold the view that good entertainment has its own kind of value.

با این حال، من معتقدم که سرگرمی خوب ارزش خاص خودش را دارد.

I'm convinced that well-made action movies can develop creativity and imagination.

من متقاعد شده‌ام که فیلم‌های اکشن خوش‌ساخت می‌توانند خلاقیت و تخیل را توسعه دهند. به

Particularly when they explore thought provoking scenarios that

خصوص وقتی که آنها سناریوهای تأمل‌برانگیزی را بررسی می‌کنند که

make us question what's possible.

باعث می‌شود ما در مورد آنچه ممکن است، تردید کنیم.

These individuals only used the first element.

این افراد فقط از عنصر اول استفاده کردند.

Yes, you got it.

بله، متوجه شدید.

Opinions excellent.

نظرات عالی.

They went back and forth in the conversation, giving their

آنها در مکالمه مدام بحث می‌کردند و

opinions element number one.

نظراتشان را به عنوان عنصر اصلی مطرح می‌کردند.

Then we have element number two.

سپس عنصر شماره دو را داریم.

Reasons.

دلایل.

Reasons are explanations, justifications, or logic,

دلایل، توضیحات ، توجیهات یا منطقی هستند که از

supporting an opinion or decision.

یک نظر یا تصمیم پشتیبانی می‌کنند.

So you have an opinion, but you have to support it with information.

بنابراین شما یک نظر دارید، اما باید آن را با اطلاعات پشتیبانی کنید.

So why is it so important to use this element?

پس چرا استفاده از این عنصر اینقدر مهم است؟

Here's the first reason why reasons are important.

این اولین دلیل اهمیت دلایل است.

Providing reasons makes your speech more persuasive and helps

ارائه دلایل، سخنرانی شما را متقاعدکننده‌تر می‌کند و به دیگران کمک می‌کند تا

others understand your perspective.

دیدگاه شما را درک کنند.

Remember, a conversation is about going back and forth.

به یاد داشته باشید، مکالمه یعنی رفت و برگشت.

In order for it to go back and forth in a good way, you need to make sure the

برای اینکه این ارتباط به خوبی برقرار شود، باید مطمئن شوید که

person understands what you're saying.

فرد حرف شما را می‌فهمد.

Second reason, explaining your reasoning demonstrates critical thinking skills

دلیل دوم، دوست من، توضیح استدلال شما نشان دهنده مهارت‌های تفکر انتقادی است که

valued in English speaking, academic and professional settings, my friend.

در محیط‌های انگلیسی زبان، دانشگاهی و حرفه‌ای ارزشمند هستند.

You are intelligent and this element of English conversation helps you to show

شما باهوش هستید و این عنصر مکالمه انگلیسی به شما کمک می‌کند تا به طرف مقابل نشان دهید که

the other person how intelligent you are.

چقدر باهوش هستید.

The third reason is giving reasons creates more sophisticated and mature

دلیل سوم این است که ارائه دلایل، گفتگوهای پیچیده‌تر و پخته‌تری را

conversations beyond simple statements.

فراتر از اظهارات ساده ایجاد می‌کند.

So here's the question.

خب سوال اینجاست.

When can you use this second element of English conversations?

چه زمانی می‌توانید از این عنصر دوم مکالمات انگلیسی استفاده کنید؟

When can you use reasons?

چه زمانی می‌توانید از دلایل استفاده کنید؟

Here's the first time you can use it after stating an opinion

این اولین باری است که می‌توانید پس از بیان یک نظر، از آن

to support your viewpoint.

برای پشتیبانی از دیدگاه خود استفاده کنید.

We just heard the dialogue between Alex and Jamie where they gave

ما فقط گفتگوی بین الکس و جیمی را شنیدیم که در آن

their viewpoints, their opinions.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بیان می‌کردند.

In a conversation like that, you could add the second element.

در چنین مکالمه‌ای، می‌توانید عنصر دوم را اضافه کنید.

Giving your reasons.

با ارائه دلایل خود.

You can also use it when you're explaining decisions or choices you've made.

همچنین می‌توانید از آن هنگام توضیح تصمیمات یا انتخاب‌هایی که کرده‌اید استفاده کنید.

And finally, when trying to persuade someone, Hey, you

و در نهایت، وقتی سعی می‌کنی کسی را متقاعد کنی، هی، می‌دونی،

know, this is the best dessert.

این بهترین دسره.

Hey, you know, this movie's really good.

هی، می‌دونی، این فیلم واقعاً خوبه.

We, we should go watch it again.

ما، ما باید دوباره بریم تماشاش کنیم.

When you're trying to persuade someone, you can use the second

وقتی سعی دارید کسی را متقاعد کنید، می‌توانید از

element of English conversations.

عنصر دوم مکالمات انگلیسی استفاده کنید.

Reasons, so check out this example dialogue.

دلایل، پس این مثال گفتگو را بررسی کنید.

Let's say for example, we have Sarah and Michael.

برای مثال، فرض کنید ما سارا و مایکل را داریم.

Sarah starts off.

سارا شروع می‌کند.

I prefer to shop at local farmer's markets because the produce is

من ترجیح می‌دهم از بازارهای محلی کشاورزان خرید کنم، چون محصولات

fresher and hasn't traveled so far.

تازه‌تر هستند و زیاد جابجا نشده‌اند.

I also shop there because it supports small businesses in our community and

من همچنین از آنجا خرید می‌کنم زیرا از کسب‌وکارهای کوچک در جامعه ما حمایت می‌کند و به

helps maintain local farming traditions.

حفظ سنت‌های کشاورزی محلی کمک می‌کند.

She gave very good reasons for her opinion.

او دلایل بسیار خوبی برای نظرش ارائه داد.

Then we continue with Michael's response.

سپس با پاسخ مایکل ادامه می‌دهیم. سارا،

I can definitely see the appeal of fresh local produce, Sarah.

من قطعاً جذابیت محصولات تازه محلی رو درک می‌کنم. با این

For me though, I tend to shop at supermarkets because they're more

حال، من معمولاً از سوپرمارکت‌ها خرید می‌کنم چون با توجه

convenient for my busy schedule.

به برنامه‌ی شلوغم، خرید از آنها راحت‌تر است.

I also choose them because they often have lower prices for everyday items,

من همچنین آنها را انتخاب می‌کنم زیرا آنها اغلب قیمت‌های پایین‌تری برای اقلام روزمره دارند

which helps me stick to my monthly budget.

که به من کمک می‌کند به بودجه ماهانه‌ام پایبند باشم.

Again, Michael used the second element of English conversations.

باز هم، مایکل از عنصر دوم مکالمات انگلیسی استفاده کرد.

He gave reasons for his opinions.

او برای نظراتش دلیل آورد.

Sarah responds.

سارا پاسخ می‌دهد.

Budget concerns are important, Michael.

نگرانی‌های مربوط به بودجه مهم هستند، مایکل.

I agree.

موافقم.

Despite the sometimes higher costs I shop at farmer's markets because I can talk

با وجود هزینه‌های گاهی بالاتر، من از بازارهای کشاورزان خرید می‌کنم چون می‌توانم

directly to the people who grow the food.

مستقیماً با افرادی که مواد غذایی را پرورش می‌دهند صحبت کنم.

I find value in this because I learn about how my food is produced and make

من این را ارزشمند می‌دانم زیرا در مورد نحوه تولید غذایم یاد می‌گیرم و در

more informed choices about what I eat.

مورد آنچه می‌خورم انتخاب‌های آگاهانه‌تری می‌کنم.

Again, if we were actually listening to this conversation in real time in

باز هم، اگر واقعاً به صورت حضوری و در لحظه به این مکالمه گوش می‌دادیم

person, it would be hard to pick a side because they're both giving good reasons.

، انتخاب یک طرف دشوار بود زیرا هر دو دلایل خوبی ارائه می‌دهند.

Listen to Michael's final response.

به پاسخ نهایی مایکل گوش دهید.

You know, having that direct connection to food producers sounds meaningful.

می‌دونی، داشتن اون ارتباط مستقیم با تولیدکنندگان مواد غذایی به نظر معنادار میاد.

Sarah, that's something supermarkets can't offer still.

سارا، این چیزیه که سوپرمارکت‌ها هنوز نمی‌تونن ارائه بدن.

I shop at supermarkets because they have consistent quality

من از سوپرمارکت‌ها خرید می‌کنم چون

standards and regulations.

استانداردها و مقررات کیفی ثابتی دارند.

I appreciate this because it gives me confidence in food safety,

من از این موضوع قدردانی می‌کنم، زیرا به من در مورد ایمنی مواد غذایی،

especially with products that might not be available locally.

به خصوص در مورد محصولاتی که ممکن است به صورت محلی در دسترس نباشند، اطمینان می‌دهد.

Both sides, they both used the second element of English conversations.

هر دو طرف، هر دو از عنصر دوم مکالمات انگلیسی استفاده کردند.

They both gave strong reasons.

هر دو دلایل محکمی ارائه دادند.

It's a powerful element.

عنصر قدرتمندی است.

What about the third element?

عنصر سوم چطور؟

The third element is personal experience.

عنصر سوم، تجربه شخصی است.

You see, personal experiences are events, situations, or circumstances that you have

ببینید، تجربیات شخصی، رویدادها، موقعیت‌ها یا شرایطی هستند که شما

personally lived through or witnessed.

شخصاً از سر گذرانده‌اید یا شاهد آنها بوده‌اید.

This third element is powerful, again, helping you speak English

این عنصر سوم دوباره قدرتمند است و به شما کمک می‌کند تا

fluently using the five elements of English conversations.

با استفاده از پنج عنصر مکالمات انگلیسی، روان انگلیسی صحبت کنید.

Why is it so important though?

چرا اینقدر مهم است؟

The first reason why personal experiences is so important is sharing personal

اولین دلیل اهمیت تجربیات شخصی این است که به اشتراک گذاشتن

experiences, makes conversations more authentic and relatable.

تجربیات شخصی، مکالمات را اصیل‌تر و قابل اعتمادتر می‌کند.

You enjoy hearing about their personal experiences about how they were affected,

شما از شنیدن تجربیات شخصی آنها، اینکه چگونه تحت تأثیر قرار گرفته‌اند، و اینکه

about how they learned from the situation.

چگونه از این موقعیت درس گرفته‌اند، لذت می‌برید.

The second reason why it's so important is personal stories help illustrate.

دلیل دوم اهمیت آن این است که داستان‌های شخصی به روشن شدن موضوع کمک می‌کنند.

Complex ideas in concrete and memorable ways.

ایده‌های پیچیده را به روش‌های ملموس و به یاد ماندنی بیان کنید.

Personal experiences are powerful.

تجربیات شخصی قدرتمند هستند.

And finally, discussing your experiences improves narrative skills,

و در نهایت، بحث در مورد تجربیات، مهارت‌های روایت را بهبود می‌بخشد،

which are highly valued in social.

که در روابط اجتماعی بسیار ارزشمند هستند.

And professional English contexts, we're talking about helping you

و در زمینه‌های حرفه‌ای انگلیسی، ما در مورد کمک به شما برای

speak English more fluently.

روان‌تر صحبت کردن انگلیسی صحبت می‌کنیم.

So when can you use personal experiences?

پس چه زمانی می‌توانید از تجربیات شخصی استفاده کنید؟

When can you use this third element of English conversations?

چه زمانی می‌توانید از این عنصر سوم مکالمات انگلیسی استفاده کنید؟

So the first time you can use this element is to create connections by

بنابراین اولین باری که می‌توانید از این عنصر استفاده کنید، ایجاد ارتباط با

sharing relevant parts of your life.

به اشتراک گذاشتن بخش‌های مرتبط از زندگی‌تان است.

Connect with people, let them in.

با مردم ارتباط برقرار کنید، آنها را به جمع خود راه دهید.

Tell them more about yourself.

درباره خودتان بیشتر به آنها بگویید.

The second time you can use it is to illustrate a point with a real

دومین باری که می‌توانید از آن استفاده کنید، برای نشان دادن یک نکته با استفاده از یک

life situation when you're trying to kind of support your point

موقعیت واقعی است، یعنی زمانی که سعی دارید

by giving a real life situation.

با ارائه یک موقعیت واقعی از نکته خود پشتیبانی کنید.

You can also use it when you want to give advice based on what you've learned.

همچنین می‌توانید از آن زمانی که می‌خواهید بر اساس آموخته‌هایتان نصیحتی ارائه دهید، استفاده کنید.

Firsthand.

This is a powerful element, so let's see it actually in action.

دست اول.

این یک عنصر قدرتمند است، بنابراین بیایید آن را در عمل ببینیم.

Imagine this situation between Lisa and Thomas.

این موقعیت را بین لیزا و توماس تصور کنید.

Lisa starts off by saying, when I visited Japan last year, I was

لیزا با این جمله شروع می‌کند که وقتی سال گذشته از ژاپن بازدید کردم،

amazed by the efficiency of their public transportation system.

از کارایی سیستم حمل و نقل عمومی آنها شگفت‌زده شدم.

Trains arrived exactly on time down to the minute.

قطارها دقیقاً سر وقت و با دقت دقیقه رسیدند.

I've also lived in New York where the subway runs 24 hours,

من همچنین در نیویورک زندگی کرده‌ام که مترو 24 ساعته کار می‌کند،

but isn't always reliable.

اما همیشه قابل اعتماد نیست.

She's giving her thoughts by telling us more about her personal experience.

او با بیان بیشتر تجربه شخصی‌اش، نظراتش را بیان می‌کند.

I. Now, how does Thomas respond?

من. حالا، توماس چه واکنشی نشان می‌دهد؟

Thomas says, ah, Japan's punctuality is remarkable, isn't it?

توماس می‌گوید، آه، وقت‌شناسی ژاپن قابل توجه است، اینطور نیست؟

You know, I traveled there two years ago and was equally impressed, but what stood

می‌دونی، من دو سال پیش به اونجا سفر کردم و به همون اندازه تحت تأثیر قرار گرفتم، اما چیزی که

out to me was how polite everyone was.

برام خیلی جالب بود این بود که همه چقدر مودب بودن.

Even in crowded Tokyo subway stations during rush hour.

حتی در ایستگاه‌های شلوغ متروی توکیو در ساعات شلوغی.

In contrast, I've spent time in rural areas where I had to rent a

در مقابل، من زمانی را در مناطق روستایی گذرانده‌ام که مجبور بودم

car because public transportation wasn't available at all.

ماشین اجاره کنم زیرا حمل و نقل عمومی اصلاً در دسترس نبود.

Now we have Thomas responding by also using the element of personal experience.

حالا توماس را داریم که با استفاده از عنصر تجربه شخصی نیز پاسخ می‌دهد.

So how will Lisa respond?

خب، لیزا چه واکنشی نشان خواهد داد؟

Lisa says that rural experience must have been quite different.

لیزا می‌گوید که تجربه روستایی باید کاملاً متفاوت بوده باشد.

While in Tokyo, I experienced an earthquake for the first time and I was

در توکیو، برای اولین بار زلزله را تجربه کردم و

impressed by how calmly everyone reacted and followed evacuation procedures.

از اینکه همه چقدر با آرامش واکنش نشان دادند و مراحل تخلیه را دنبال کردند، تحت تأثیر قرار گرفتم.

I. It was nothing like when I had to navigate New York during a major power

من. اصلاً شبیه زمانی نبود که مجبور بودم در نیویورک در حین قطعی برق شدید که

outage where there was much more chaos.

هرج و مرج بیشتری داشت، رانندگی کنم.

It's like they're transporting us back in time.

انگار ما را به گذشته می‌برند.

It's like we're going with them and we're experiencing their life with them.

انگار داریم باهاشون همراه میشیم و داریم زندگیشون رو باهاشون تجربه میکنیم.

This is the power of the third element of English conversations,

این قدرت عنصر سوم مکالمات انگلیسی، یعنی

personal experiences, and Thomas responds by saying.

تجربیات شخصی است و توماس با گفتن این جمله پاسخ می‌دهد.

The cultural difference in emergency responses is fascinating.

تفاوت فرهنگی در واکنش‌های اضطراری جذاب است.

Lisa, that reminds me of when I participated in a traditional

لیزا، این من را یاد زمانی می‌اندازد که در یک

tea ceremony in Kyoto, where I learned about the importance of

مراسم چای سنتی در کیوتو شرکت کردم، جایی که در مورد اهمیت

mindfulness and being present.

ذهن آگاهی و حضور در لحظه یاد گرفتم.

I've applied those principles when working as a tour guide in my

من این اصول را هنگام کار به عنوان راهنمای تور در

hometown, which helped me notice details I previously overlooked.

زادگاهم به کار گرفته‌ام، که به من کمک کرد جزئیاتی را که قبلاً نادیده می‌گرفتم، متوجه شوم.

Lisa and Thomas just used the third element of English conversation.

لیزا و توماس همین الان از عنصر سوم مکالمه انگلیسی استفاده کردند.

During this conversation, they weaved in all of their personal experiences.

در طول این گفتگو، آنها تمام تجربیات شخصی خود را به اشتراک گذاشتند. به

This is why it's so important to understand the five elements

همین دلیل است که درک پنج عنصر

of English conversation.

مکالمه انگلیسی بسیار مهم است.

So what about the fourth element?

پس عنصر چهارم چی میشه؟

The fourth element is detail details, specific information, facts,

عنصر چهارم، جزئیات، اطلاعات خاص، حقایق،

descriptions, or characteristics that provide clarity and depth.

توصیفات یا ویژگی‌هایی است که وضوح و عمق را فراهم می‌کنند.

This fourth element is very important.

این عنصر چهارم خیلی مهم است.

Why is it so important?

چرا اینقدر مهم است؟

Here's the first reason, including details makes your communication

دلیل اول این است که ذکر جزئیات، ارتباط شما را

clearer and prevents misunderstandings.

واضح‌تر می‌کند و از سوءتفاهم‌ها جلوگیری می‌کند.

The second reason why it's so important is detailed speech

دلیل دوم اهمیت آن این است که گفتار دقیق،

demonstrates a rich vocabulary and advanced language proficiency.

دایره لغات غنی و مهارت زبانی پیشرفته را نشان می‌دهد.

You're able to give enough information to help the person listening to you.

شما می‌توانید اطلاعات کافی برای کمک به فردی که به شما گوش می‌دهد، ارائه دهید.

Understand.

بفهم.

And the third reason is providing specific details makes your stories and

و دلیل سوم این است که ارائه جزئیات خاص، داستان‌ها و

explanations more engaging and memorable.

توضیحات شما را جذاب‌تر و به یاد ماندنی‌تر می‌کند.

This element of English conversations is very important.

این عنصر مکالمات انگلیسی بسیار مهم است.

So when can you use this?

خب کی میشه از این استفاده کرد؟

You can use it when describing people, places or things.

می‌توانید از آن هنگام توصیف افراد، مکان‌ها یا چیزها استفاده کنید.

Let's say for example, someone says, Hey, can you describe teacher Tiffani?

برای مثال، فرض کنید کسی می‌گوید: « هی، می‌توانی معلم تیفانی را توصیف کنی؟» می‌تونی

You can say, ah, teacher Tiffani, she teaches us English.

بگی، آه، معلم تیفانی، اون به ما انگلیسی درس می‌ده.

She's very passionate.

او خیلی پرشور است.

I am.

من هستم.

She's very happy.

اون خیلی خوشحاله.

I am.

من هستم.

And she loves to help us speak English fluently.

و او عاشق این است که به ما کمک کند تا انگلیسی را روان صحبت کنیم.

I do.

من این کار را می‌کنم.

You can also say, oh, she's wearing a, a turquoise blue shirt that says, let's

همچنین می‌توانید بگویید، اوه، او یک پیراهن آبی فیروزه‌ای پوشیده که روی آن نوشته شده، بیایید

jump right in, and you can describe my personality, my hair, my smile.

مستقیماً شروع کنیم، و می‌توانید شخصیت من، موهام، لبخندم را توصیف کنید.

This is what you can do using this element.

این کاری است که می‌توانید با استفاده از این عنصر انجام دهید.

All right.

خیلی خب.

The second time when giving instructions or directions, you can use this element.

بار دوم هنگام دادن دستورالعمل یا راهنمایی، می‌توانید از این عنصر استفاده کنید.

And finally, when clarifying information that might, that might be misunderstood.

و در نهایت، هنگام شفاف‌سازی اطلاعاتی که ممکن است باعث سوءتفاهم شوند.

So what does this look like?

خب، این چه شکلی است؟

This element being used in a real conversation.

این عنصر در یک مکالمه واقعی استفاده می‌شود.

Here we go.

بفرمایید.

Imagine a conversation between two people, Emma and Noah.

مکالمه‌ای را بین دو نفر، اِما و نوح، تصور کنید.

Emma starts off.

اِما شروع می‌کند.

The apartment we're looking at has two bedrooms with large windows facing facing

آپارتمان مورد نظر ما دو اتاق خواب دارد که پنجره‌های بزرگی رو به

east that let in beautiful morning light.

شرق دارند که نور زیبای صبحگاهی را به داخل هدایت می‌کنند.

The kitchen is newly renovated with stainless steel appliances,

آشپزخانه به تازگی بازسازی شده و دارای لوازم استیل ضد زنگ،

granite countertops, and an island with seating for four people.

کانترهای گرانیتی و یک جزیره با ظرفیت چهار نفر است.

Emma, Emma, listen, if Emma was in my class, she would've gotten an A. Why?

اما، اما، گوش کن، اگر اما در کلاس من بود ، نمره عالی می‌گرفت. چرا؟

Because she gave so many details, but in this conversation.

چون او جزئیات زیادی را ارائه داد، اما در این مکالمه.

We also have to hear how Noah responded.

ما همچنین باید بشنویم که نوح چگونه پاسخ داد.

Noah responds, those east facing windows sound perfect for morning coffee.

نوح پاسخ می‌دهد، آن پنجره‌های رو به شرق برای قهوه‌ی صبحگاهی عالی به نظر می‌رسند. در

What about the bathroom?

مورد حمام چطور؟

I noticed it has a walk-in shower with glass doors and marble tiles.

متوجه شدم که یک دوش بدون سقف با درهای شیشه‌ای و کاشی‌های مرمر دارد.

The living room is spacious with hardwood floors and a

اتاق نشیمن جادار است و کفپوش چوبی دارد و یک

bookcase along the north wall.

کتابخانه در امتداد دیوار شمالی قرار گرفته است.

Noah.

نوح بله

Yes.

.

Noah is utilizing the fourth element, giving lots of details as he describes

نوح از عنصر چهارم استفاده می‌کند و هنگام توصیف

the bathroom and the living room.

حمام و اتاق نشیمن، جزئیات زیادی ارائه می‌دهد.

Then we have Emma's response.

سپس پاسخ اِما را داریم.

Emma says, yes, the bathroom is quite luxurious.

اِما می‌گوید، بله، حمام خیلی مجلل است.

Did you also see the master bedroom?

اتاق خواب اصلی رو هم دیدی؟

Features a walk-in closet with custom shelving and a ceiling

دارای کمد دیواری با قفسه بندی سفارشی و

fan with a remote control.

پنکه سقفی با ریموت کنترل.

The second bathroom is currently set up as a home office with high speed internet

حمام دوم در حال حاضر به عنوان یک دفتر کار خانگی با اینترنت پرسرعت

connections and soundproofing panels.

و پنل‌های عایق صدا راه‌اندازی شده است.

What are they doing in this conversation?

آنها در این مکالمه چه می‌کنند؟

They're using the fourth element of English conversations.

آنها از عنصر چهارم مکالمات انگلیسی استفاده می‌کنند.

They're giving details.

دارن جزئیات رو میگن

They're helping us even see and imagine what the apartment looks like.

آنها حتی به ما کمک می‌کنند تا ببینیم و تصور کنیم که آپارتمان چه شکلی است.

And finally Noah responds, the home office setup would be

و در نهایت نوح پاسخ می‌دهد که چیدمان دفتر کار خانگی

perfect for our remote work needs.

برای نیازهای کار از راه دور ما عالی خواهد بود.

I was also impressed with the building amenities.

من همچنین از امکانات رفاهی ساختمان تحت تأثیر قرار گرفتم .

Have you checked out the rooftop garden with raised beds for growing vegetables?

آیا باغ پشت بامی با تخت‌های مرتفع برای پرورش سبزیجات را بررسی کرده‌اید؟

The neighborhood location is convenient too with three coffee shops within walking

موقعیت مکانی این محله نیز مناسب است و سه کافی‌شاپ در

distance and a year round farmer's market.

فاصله پیاده‌روی از آن قرار دارند و بازار کشاورزان در تمام طول سال فعال است.

This is the perfect example dialogue to understand how to

این یک نمونه دیالوگ عالی برای درک نحوه

utilize the fourth element details.

استفاده از جزئیات عنصر چهارم است.

Makes sense?

Right now we have to jump into the fifth element.

منطقی است؟

الان باید بریم سراغ عنصر پنجم.

The fifth element is.

عنصر پنجم است.

Examples, specific instances, illustrations, or cases that

مثال‌ها، نمونه‌های خاص، تصاویر یا مواردی که

demonstrate or clarify a point.

نکته‌ای را نشان می‌دهند یا روشن می‌کنند.

Now, why is this element so important?

حالا، چرا این عنصر اینقدر مهم است؟

Here's the first reason why it's important to understand the element.

در اینجا اولین دلیل اهمیت درک این عنصر آورده شده است.

Number five of examples.

مثال شماره پنج.

Using examples helps clarify abstract concepts and makes

استفاده از مثال‌ها به روشن شدن مفاهیم انتزاعی کمک می‌کند و

them easier to understand.

درک آنها را آسان‌تر می‌سازد.

It also helps you to demonstrate your ability to apply general

همچنین به شما کمک می‌کند تا توانایی خود را در به‌کارگیری

principles to specific situations.

اصول کلی در موقعیت‌های خاص نشان دهید.

And finally, this element is important because it helps you provide relevant

و در نهایت، این عنصر مهم است زیرا به شما کمک می‌کند مثال‌های مرتبطی ارائه دهید

examples which show your knowledge depth and makes your speech more convincing.

که عمق دانش شما را نشان می‌دهد و سخنرانی شما را قانع‌کننده‌تر می‌کند.

Examples are powerful, so when can you use this element?

مثال‌ها قدرتمند هستند، پس چه زمانی می‌توانید از این عنصر استفاده کنید؟

You can use this element to support general statements

شما می‌توانید از این عنصر برای پشتیبانی از گزاره‌های کلی

with specific instances.

با نمونه‌های خاص استفاده کنید.

You can also use it when you are comparing.

همچنین می‌توانید هنگام مقایسه از آن استفاده کنید.

Different situations.

موقعیت‌های مختلف.

And finally, when you're demonstrating patterns or trends, you can use

و در نهایت، وقتی الگوها یا روندها را نشان می‌دهید، می‌توانید

this fifth element of English conversations by giving examples.

با ارائه مثال از این عنصر پنجم مکالمات انگلیسی استفاده کنید.

So what would an example dialogue look like?

خب، یک نمونه دیالوگ چه شکلی خواهد بود؟

Here we go between David and Sophia.

اینجا بین دیوید و سوفیا قرار داریم.

David starts off.

دیوید شروع می‌کند.

Many animals use camouflage for protection in the wild.

بسیاری از حیوانات در طبیعت برای محافظت از خود از استتار استفاده می‌کنند.

For instance, chameleons change color to blend with their

برای مثال، آفتاب‌پرست‌ها برای همرنگ شدن با

surroundings and avoid predators.

محیط اطراف و جلوگیری از شکارچیان، رنگ خود را تغییر می‌دهند.

Another example is the leaf insect, which looks exactly like a leaf with body parts

مثال دیگر، حشره برگ است که دقیقاً شبیه برگ است و قسمت‌هایی از بدنش

that resemble leaf, veins and edges.

شبیه برگ، رگبرگ‌ها و لبه‌های آن است.

What is happening?

چه اتفاقی دارد می‌افتد؟

David is giving examples and we're following along as we

دیوید مثال‌هایی می‌زند و ما همزمان با

listen and read the conversation.

گوش دادن و خواندن مکالمه، او را دنبال می‌کنیم.

Then Sophia responds.

سپس سوفیا پاسخ می‌دهد.

Those animal adaptations are fascinating.

این سازگاری‌های حیوانات جذاب است.

David, you know, in the business world we see similar adaptive strategies.

دیوید، می‌دونی، در دنیای تجارت هم ما استراتژی‌های تطبیقی ​​مشابهی می‌بینیم.

Some companies offer great work-life balance.

برخی شرکت‌ها تعادل بسیار خوبی بین کار و زندگی ارائه می‌دهند.

For example, Google provides onsite childcare and flexible hours for parents.

برای مثال، گوگل خدمات مراقبت از کودک در محل و ساعات کاری انعطاف‌پذیر را برای والدین فراهم می‌کند.

Another example is Patagonia.

مثال دیگر پاتاگونیا است.

Which encourages employees to take time off for outdoor activities.

که کارمندان را تشویق می‌کند تا برای فعالیت‌های خارج از منزل مرخصی بگیرند.

They are giving examples in this conversation.

آنها در این گفتگو مثال‌هایی می‌زنند.

So David now is gonna respond to Sophia.

خب، حالا دیوید قراره به سوفیا جواب بده.

The Patagonia example reminds me of how nature and business can both develop.

مثال پاتاگونیا به من یادآوری می‌کند که چگونه طبیعت و تجارت می‌توانند هر دو توسعه یابند.

Specialized solutions.

راهکارهای تخصصی.

Certain plants have adapted to extreme environments such as the barrel

برخی گیاهان با محیط‌های نامساعد سازگار شده‌اند، مانند

cactus, which stores water in its thick stem to survive desert conditions.

کاکتوس بشکه‌ای که برای زنده ماندن در شرایط بیابانی، آب را در ساقه ضخیم خود ذخیره می‌کند.

Another fascinating example is the Venus Fly Trap, which catches

نمونه جذاب دیگر، تله مگس‌خوار ونوس است که

insects to supplement its nutrition.

برای تکمیل تغذیه خود حشرات را شکار می‌کند.

In poor soil.

در خاک فقیر.

Notice how they're not just giving examples, they're acknowledging

توجه کنید که آنها فقط مثال نمی‌زنند، بلکه از

the person before them, right?

شخص قبل از خود نیز قدردانی می‌کنند، درست است؟

They're acknowledging what the person said, and then

آنها حرف‌های طرف مقابل را تصدیق می‌کنند و سپس

they're adding their examples.

مثال‌های خودشان را اضافه می‌کنند.

So how does Sophia respond?

خب، سوفیا چه واکنشی نشان می‌دهد؟

Sophia now says that's a perfect parallel to environmental

سوفیا حالا می‌گوید که این کاملاً با

adaptation in architecture, David.

سازگاری محیطی در معماری، دیوید، همخوانی دارد.

There are excellent examples of sustainable buildings like the

نمونه‌های بسیار خوبی از ساختمان‌های پایدار مانند ساختمان

Edge in Amsterdam, which uses solar panels and rainwater collection.

Edge در آمستردام وجود دارد که از پنل‌های خورشیدی و جمع‌آوری آب باران استفاده می‌کند.

Another impressive example is the bullet center in Seattle, which is

یک مثال چشمگیر دیگر، مرکز گلوله‌سازی در سیاتل است که

designed to be net zero energy and processed water, much like those

برای تولید انرژی صفر خالص و آب فرآوری‌شده طراحی شده است، دقیقاً مانند همان

specialized plants you mentioned.

کارخانه‌های تخصصی که شما به آنها اشاره کردید.

What happened?

چه اتفاقی افتاده؟

They used element number five, they gave examples.

آنها از عنصر شماره پنج استفاده کردند، مثال‌هایی زدند.

These five elements of English conversation are powerful.

این پنج عنصر مکالمه انگلیسی قدرتمند هستند.

I hope you enjoy this lesson, and if you want to continue studying

امیدوارم از این درس لذت ببرید، و اگر می‌خواهید به یادگیری

with me and mastering these five elements, you can join our family,

با من ادامه دهید و بر این پنج عنصر مسلط شوید، می‌توانید

our English family, by going to speak English with Tiffani.com/s ELN.

با رفتن به Tiffani.com/s ELN به خانواده ما، خانواده انگلیسی ما، بپیوندید .

Once again.

یک بار دیگر.

Speak English with Tiffani.com/s ELN.

با Tiffani.com/s ELN انگلیسی صحبت کنید.

Each month there is a new topic where I teach you and students around the

هر ماه یک موضوع جدید وجود دارد که در آن به شما و دانش‌آموزان در سراسر

world how to finally utilize the five elements and speak English fluently

جهان یاد می‌دهم که چگونه در نهایت از پنج عنصر استفاده کنید و

like a native English speaker.

مانند یک انگلیسی زبان بومی، روان انگلیسی صحبت کنید.

I'll talk to you in the next lesson.

در درس بعدی با شما صحبت خواهم کرد.

You still there?

هنوز اونجایی؟

You know what time it is?

می‌دونی ساعت چنده؟

It's story time.

وقت قصه‌گویی است.

I said it's story time.

گفتم وقت قصه‌گویی است.

Alright, so.

خیلی خب، پس.

I've mentioned this story before and it's a short one, but it really

من قبلاً به این داستان اشاره کرده‌ام و داستان کوتاهی است، اما واقعاً

makes me laugh and smile whenever I think about this situation.

هر وقت به این موقعیت فکر می‌کنم، باعث خنده و لبخند من می‌شود .

So this happened maybe about two years ago.

بنابراین این اتفاق شاید حدود دو سال پیش رخ داده باشد.

Um, my sister, maybe a year and a half, maybe, so my sister and

امم، خواهرم، شاید یک سال و نیم، شاید، برای همین خواهر و

brother-in-law purchased a dog.

برادر شوهرم یک سگ خریدند.

His name is Baron.

اسمش بارون هست.

Cute, cute.

ناز، ناز.

And he knows me very well because I've been around since he was a baby.

و او من را خیلی خوب می‌شناسد چون از وقتی بچه بود، من اینجا بوده‌ام.

So he is very familiar with everyone in our family.

بنابراین او با همه افراد خانواده ما بسیار آشنا است.

So my sister and brother-in-law were going to be going, um, out of town.

خب، خواهرم و شوهرخواهرم قرار بود به خارج از شهر بروند.

And so they said, Hey, TIFF, can you watch Baron for the afternoon?

و بنابراین آنها گفتند، هی، جشنواره فیلم تورنتو، می‌توانی بعدازظهر برنامه بارون را تماشا کنی؟

I said, sure, no problem.

گفتم: باشه، مشکلی نیست.

Now I live in an apartment and the apartment does allow animals.

حالا من در یک آپارتمان زندگی می‌کنم و آپارتمان اجازه نگهداری حیوانات را می‌دهد.

So I was like, ah, it's okay.

بنابراین من اینطور بودم که، آه، اشکالی ندارد.

It's no problem.

مشکلی نیست.

I'll keep him for one afternoon and one night.

من او را برای یک بعد از ظهر و یک شب نگه می‌دارم.

So I go pick him up from their house again.

پس من دوباره میرم از خونه‌شون میارمش دنبالش.

He knows me.

So he's excited.

او مرا می‌شناسد.

پس او هیجان‌زده است.

He sits in the car, he is excited.

او در ماشین نشسته است، هیجان‌زده است.

And we get to my apartment and he's been here before, but you

و به آپارتمان من رسیدیم و او قبلاً اینجا بوده، اما می‌دانید،

know, he was just kind of walking around and stuff and he was fine.

او فقط کمی قدم می‌زد و از این کارها می‌کرد و حالش خوب بود.

Now, that same afternoon, I also had an event to go to, so I brought him home,

خب، همان بعدازظهر، من هم باید به یک مراسم می‌رفتم، بنابراین او را به خانه آوردم،

spent maybe about, excuse me, maybe about an hour or so with him, and then

شاید حدود، ببخشید، شاید حدود یک ساعت یا بیشتر را با او گذراندم، و بعد

I started getting ready for the event.

شروع به آماده شدن برای مراسم کردم.

I had to get some water, so I am putting my clothes on and everything.

مجبور شدم کمی آب بخورم، بنابراین لباس‌هایم را پوشیدم و همه چیز را مرتب کردم.

He's just kind of watching me, man.

اون فقط یه جورایی داره منو تماشا می‌کنه، رفیق.

I'm about to go to head out and you know, you know how dogs look at you

دارم می‌رم بیرون و می‌دونی ، می‌دونی سگ‌ها چطور بهت نگاه می‌کنن

like they don't want you to go, ever.

انگار اصلاً دلشون نمی‌خواد بری بیرون.

He didn't bark.

او پارس نکرد.

He just kind of looked at me longingly and I was like, Hey man, you know,

او فقط با حسرت به من نگاه کرد و من گفتم، هی رفیق، می‌دونی،

I'll be back in about three hours.

من حدود سه ساعت دیگه برمی‌گردم.

So enjoy yourself here.

پس از اینجا لذت ببرید.

So.

بنابراین.

I walk out, I close my apartment door, lock the door, and I see my neighbor.

بیرون می‌روم، در آپارتمانم را می‌بندم، قفلش می‌کنم، و همسایه‌ام را می‌بینم.

So I walk over to where my neighbor is standing by his door, and we're talking

بنابراین به سمت همسایه‌ام که کنار در ایستاده بود رفتم و

for maybe about five or 10 minutes.

حدود پنج یا ده دقیقه‌ای با هم صحبت کردیم.

I hadn't seen him in a while, and all of a sudden we heard this loud screaming

مدتی بود که او را ندیده بودم، و ناگهان صدای جیغ

and crying, and it sounded like a child, like maybe, ah, two or 3-year-old.

و گریه بلندی شنیدیم، و به نظر می‌رسید صدای یک بچه باشد، شاید، آه، دو یا سه ساله.

But it sounded like maybe they were getting in trouble.

اما به نظر می‌رسید که شاید آنها دچار مشکل شده‌اند.

They were getting into spanking.

داشتند کتک کاری می‌کردند.

Not that they were in any danger, but they were just crying.

نه اینکه خطری آنها را تهدید می‌کرد، اما فقط گریه می‌کردند.

And so my neighbor and I were talking and I said, man, whose child is that?

و من و همسایه‌ام داشتیم صحبت می‌کردیم که من گفتم، رفیق، اون بچه‌ی کیه؟

That child is not happy at all.

اون بچه اصلا حالش خوب نیست.

But we continued to talk, but the screaming and crying didn't end.

اما ما همچنان به صحبت ادامه دادیم، اما جیغ و گریه تمام نمی شد.

So we both paused and I listened.

بنابراین هر دو مکث کردیم و من گوش دادم.

I said, where is it coming from now?

گفتم حالا از کجا میاد؟

My apartment was behind me and I noticed that the sound was coming from behind me.

آپارتمان من پشت سرم بود و متوجه شدم که صدا از پشت سرم می آید.

So I said, hold on one second.

بنابراین گفتم، یک ثانیه صبر کن.

To my neighbor and I kind of stepped closer to my apartment and the

به همسایه‌ام و من کمی به آپارتمانم نزدیک‌تر شدم و

sound got louder, and I stepped closer to my apartment again,

صدا بلندتر شد، و دوباره به آپارتمانم نزدیک‌تر شدم،

and the sound got even louder.

و صدا حتی بلندتر شد.

I said, oh my goodness.

گفتم ای خدای من.

What I thought was a crying child was actually the dog.

چیزی که فکر می‌کردم یک کودک گریان است، در واقع سگ بود.

He was like, that's the dog.

او گفت، این سگه.

I was like, what in the world?

من اینطور بودم، خب که چی؟

So I quickly opened my door because it was very loud, so it was disturbing everyone.

بنابراین سریع در را باز کردم چون خیلی بلند بود و همه را اذیت می‌کرد.

So I opened my door and as soon as I opened my door, the dog is at the door

بنابراین در خانه‌ام را باز کردم و به محض اینکه در را باز کردم، سگ دم در بود و

screaming, and then he looks at me.

جیغ می‌زد، و بعد به من نگاه کرد.

And stops and it's like he's smiling at me and I said, you have got to be kidding me.

و ایستاد و انگار داشت به من لبخند می‌زد و من گفتم، حتماً داری شوخی می‌کنی.

You've been here crying like a child.

اینجا مثل بچه ها گریه می کردی.

Needless to say, I did not make it to the event.

ناگفته نماند که من به این مراسم نرسیدم.

I did bust out laughing though, because how does a dog sound?

با این حال، از خنده منفجر شدم، چون صدای سگ چطور است؟

I mean, literally we both, my neighbor and I both thought it was a child crying.

منظورم این است که، به معنای واقعی کلمه، هر دوی ما، من و همسایه‌ام، فکر کردیم بچه‌ای گریه می‌کند.

Needless to say, that was the last time the dog stayed here.

ناگفته نماند که آن آخرین باری بود که سگ اینجا ماند.

I said, Uhuh, I can't have my neighbors upset because the dog is loud.

گفتم، اه، نمی‌تونم همسایه‌هام رو به خاطر اینکه سگ سر و صدا می‌کنه ناراحت کنم.

I can't have you crying whenever I have to run to the store or go to an event.

نمی‌تونم بذارم هر وقت که مجبورم برم مغازه یا برم مهمونی گریه کنی.

So I just visit him at their house.

بنابراین من فقط به خانه آنها به ملاقاتش می‌روم.

Um, and yeah, that is the story of a dog that sounded like a human.

امم، و بله، این داستان سگی است که صدایی شبیه به انسان داشت.

I'll talk to you in the next lesson.

در درس بعدی با شما صحبت خواهم کرد.