Improve English Speaking Skills (Real life story in English) Learn English through stories

all right Mike now you're gonna  tell me what happened I need to know

خیلی خب مایک حالا تو به من می‌گویی چه اتفاقی افتاده، باید بدانم

I don't know you were the one  who called me I don't know why

نمی‌دانم تو کسی بودی

oh come on you perfectly know why I  told you to come here we need to talk

که به من زنگ زد. صحبت کن

it's not necessary that nothing  happens everything's fine I promise

لازم نیست هیچ اتفاقی نیفتد همه چیز خوب است قول می دهم

your mother has already told me the  truth it was your friends again right

مادرت قبلاً به من حقیقت را گفته است دوباره دوستان تو بودند درست است که

they are not my friends I don't have any friends  in the school I don't want to talk about it

آنها دوستان من نیستند من هیچ دوستی در مدرسه ندارم نمی خواهم در مورد آن صحبت کنم.

I already found out that your  classmates bully you don't lie to me

قبلاً فهمیده‌ام که همکلاسی‌هایتان قلدری می‌کنند، شما به من دروغ نمی‌گویید،

yeah whatever I can't do anything about  it right I've already told the teacher

بله، هر کاری نمی‌توانم انجام دهم، درست است، قبلاً به معلم گفته‌ام،

then what is the problem do  you still get hit or bullied

پس مشکل چیست، شما هنوز زیاد مورد ضرب و شتم یا قلدری قرار نمی‌گیرید،

not much but they don't talk to  me I am always ignored by them

اما آنها نمی‌کنند. با من صحبت نکن من همیشه توسط آنها نادیده گرفته می شوم، اجازه دهید به

all right then let me tell you  something I also suffered from bullying

شما بگویم چیزی که من نیز از قلدری شما متحمل شدم.

you I don't think so you're a successful  person you have a good job and you are strong

now maybe I am but in the past  everything was different I will tell you

در گذشته همه چیز متفاوت بود، به شما می گویم

it happened when I was studying at the school  

زمانی که در مدرسه درس می خواندم اتفاق افتاد   من

I was about your age I didn't have many  friends either just one friend my best friend  

تقریباً هم سن شما بودم، دوستان زیادی نداشتم یا فقط یک دوست بهترین دوستم

it was very funny and we usually spend time  at the schoolyard at break time of course

خیلی خنده دار بود و ما معمولاً در حیاط مدرسه وقت می گذرانیم. در زمان استراحت البته

I was not a shy kid I mean I was not a naughty  boy of course but I wasn't shy either but I was  

من بچه خجالتی نبودم یعنی پسر شیطونی هم نبودم البته خجالتی هم نبودم اما

very thin thinner than you in fact seriously  as I told you before I didn't have many friends

خیلی لاغرتر از شما بودم در واقع به طور جدی همانطور که قبلاً به شما گفته بودم زیاد نداشتم دوستان

also there was a group of students I can't say  they were my friends now I know that I mean I  

هم گروهی از دانش‌آموزان بودند که نمی‌توانم بگویم آنها دوستان من بودند حالا می‌دانم منظورم این است که

thought they were my friends because we spend  time together from time to time but I was wrong

فکر می‌کردم آنها دوستان من هستند زیرا ما گهگاهی با هم وقت می‌گذرانیم اما اشتباه کردم

oh first I have to tell you  something very important  

، اول باید به شما چیزی بگویم. خیلی مهم است

when I was your age I had long hair  yeah my mom was a member of a religion  

وقتی من در سن شما بودم موهای بلند داشتم بله مادرم یکی از اعضای مذهبی بود

where they were forced to have long  hair and that applied to me too

که آنها مجبور بودند موهای بلند داشته باشند و این در مورد من نیز صدق می کرد

and for that reason many of my classmates  used to make fun of me all the time  

و به همین دلیل بسیاری از همکلاسی هایم همیشه مرا مسخره می کردند. زمان

also because I was very skinny and a little  shy I had a classmate his name was Smith  

همچنین به دلیل اینکه خیلی لاغر و کمی خجالتی بودم، همکلاسی داشتم اسمش اسمیت بود

he used to tell me that I was not a boy but  a girl you know because of my long hair also  

او به من می گفت که من پسر نیستم بلکه دختری هستم که به خاطر موهای بلندم می‌شناسی   به این دلیل که

because of that I used to wear a cap to cover my  long hair I was the only boy with a very long hair  

کلاه می‌پوشیدم. برای پوشاندن موهای بلندم، من تنها پسری بودم که موهای خیلی بلندی داشتم

sometimes it could be longer than  women's hair that's why I had to cover it

گاهی اوقات می‌توانست از موهای زنان بلندتر باشد، به همین دلیل مجبور می‌شدم

once while everyone was getting ready to start  classes they took my cap off I felt very ashamed  

یک بار آن‌ها را بپوشانم، در حالی که همه در حال آماده شدن برای شروع کلاس بودند، کلاهم را از سرم برداشتند، احساس شرمندگی زیادی داشتم.

everyone was looking at me at the same time also  some of them were laughing at me I felt terrible

هم‌زمان به من نگاه می‌کردم، بعضی‌ها به من می‌خندیدند، احساس وحشتناکی می‌کردم

this kid is myth he used  to tell me terrible things  

این بچه افسانه‌ای است که به من چیزهای وحشتناکی می‌گفت.

he said I looked like a girl that I was  not a boy he laughed at me all the time  

sometimes I wanted to do something I  don't know like on Chimp on the face

می‌خواستم کاری را انجام دهم که نمی‌دانم مانند شامپانزه روی صورت،

but I was a coward I couldn't do that when  they started laughing at me I just try to  

اما ترسو بودم، نمی‌توانستم این کار را بکنم وقتی به من شروع به خندیدن کردند، فقط سعی کردم

laugh with them pretending that  nothing had happened but inside  

با آنها بخندم و وانمود کنم که هیچ اتفاقی نیفتاده است، اما از درون

I felt terrible sometimes I arrived  home very sad and started crying

احساس وحشتناکی داشتم. گاهی اوقات خیلی غمگین به خانه می رسیدم و شروع به گریه می کردم

and because I was very skinny I wasn't  able to defend myself once I try to do that  

و چون خیلی لاغر بودم نمی توانستم از خودم دفاع کنم وقتی سعی کردم این کار را انجام دهم

when Smith told me I was not a boy and started  laughing at me I pushed him and he fell down  

وقتی اسمیت به من گفت پسر نیستم و شروع به خندیدن به من کرد، او را هل دادم و او به زمین افتاد.

he was very angry really angry he stood  up and punched me on the face I didn't  

او خیلی عصبانی بود، واقعا عصبانی بود، بلند شد

know what to do I was so scared  so I never did that again never  

so he continued fooling me and he was not the only  one the rest of my friends did the same sometimes

و با مشت به صورتم کوبید. دوستان همین کار را می کردند گاهی

maybe they didn't used to punch me on the face but  they laughed at me too all the time As Time passed  

شاید آنها عادت نداشتند به صورتم مشت بزنند اما آنها هم همیشه به من می خندیدند.

when I was in the last school year I decided  to get my hair cut finally I took that decision

I thought they were gonna stop harassing me but no  now they made fun of me because I was very skinny  

فکر می‌کردند دیگر آزارم نمی‌دهند، اما نه، حالا من را مسخره کردند، چون خیلی لاغر بودم، به من

they told me I looked like noodles or like a stick  and what did I do of course I decided to get fat

گفتند که شبیه رشته‌ها یا چوب‌ها هستم و چه کار کردم، البته تصمیم گرفتم چاق شوم،

I started eating a lot to gain weight really  fast I was obsessed with gaining weight  

شروع کردم به خوردن زیاد برای افزایش وزن واقعاً سریع من وسواس زیادی به افزایش وزن داشتم

I used to eat at every time of the  day and of course I achieved my goal  

در هر زمان از روز غذا می خوردم و البته به هدفم رسیدم

I was finally a fat boy did that change anything

بالاخره پسر چاقی بودم که هر چیزی را تغییر دادم

of course not they still made  fun of me because now I was fat  

البته هنوز آنها مرا مسخره می کردند چون الان چاق شده بودم

haha they used to tell me I looked like a ball  that my father was an elephant and my mother was a  

هههه اونا به من میگفتن من شبیه یه توپ بودم که پدرم فیل بود و مادرم

whale and again I felt terrible I didn't know what  else to do so I decided to lose weight this time  

نهنگ و دوباره احساس وحشتناکی داشتم نمیدونستم دیگه چیکار کنم پس تصمیم گرفتم این بار وزن کم کنم

I wanted them to like me so this time I was  not fat nor skinny I was a little chubby  

میخواستم اونها دوست داشته باشن من پس این بار نه چاق بودم و نه لاغر، کمی چاق بودم

and I thought finally they will stop  making fun of me and what do you think

و فکر کردم بالاخره از مسخره کردن من دست بردارند و فکر می‌کنی

they were still bothering me this time they were  making fun of me because I was poor I mean they  

این بار چه چیزی مرا اذیت می‌کردند، چرا که من فقیر بودم. آنها

were all poor students but I have less money than  them you know my family never had too much money

همه دانش‌آموزان فقیر بودند، اما من از آنها پول کمتری دارم، می‌دانید که خانواده من هرگز پول زیادی نداشتند،

anyway time passed and I graduated from school I  started going to college and five years later I  

به هر حال زمان گذشت و من از مدرسه فارغ‌التحصیل شدم، شروع به رفتن به کالج کردم و پنج سال بعد

graduated from University I got the highest  grades and I was one of the best students  

از دانشگاه فارغ‌التحصیل شدم، بالاترین نمرات را گرفتم و یکی از بهترین دانش‌آموزان

even if I wasn't a good student at the school

حتی اگر دانش‌آموز خوبی در مدرسه نبودم،

I got a job a good job and married  an amazing woman your mother  

شغل خوبی پیدا کردم و با یک زن شگفت‌انگیز با مادرت ازدواج کردم.

we had two beautiful children  your sister Joanna and you  

and now look at me I love my job I love  my family will live in a beautiful house

دوست دارم خانواده‌ام در خانه‌ای زیبا زندگی کنند

and about my school friends those who  bullied me last I heard from them none  

و در مورد دوستان مدرسه‌ام کسانی که آخرین بار به من قلدری کردند.

of them went to college they have  regular jobs and a lot of children  

and a Smith that classmate all I can  tell you is that he's not free now

اینکه او اکنون آزاد نیست

the things that it doesn't matter  how hard your teammates tease you  

چیزهایی را که مهم نیست هم تیمی‌هایت چقدر تو را اذیت می‌کنند،

time will pass and they will have  to understand that if they keep  

زمان می‌گذرد و آنها باید درک کنند که اگر دائماً

bothering people they will not do  very well in life that's for sure

مردم را اذیت کنند، در زندگی خیلی خوب انجام نخواهند داد، مطمئناً می‌دانم،

I understand but it's difficult  that I don't know I want revenge

اما سخت است. که نمی‌دانم می‌خواهم انتقام بگیرم،

oh normally I wouldn't recommend  you do that but I did it once

اوه معمولاً به شما توصیه نمی‌کنم این کار را انجام دهید، اما یک بار جدی این کار را انجام دادم،

seriously then tell me about that I want to  know how I can take revenge on my teammates

سپس به من بگویید که می‌خواهم بدانم چگونه می‌توانم از هم‌تیمی‌هایم انتقام بگیرم،

okay it's a very funny story do you  also want to listen to this story

خوب، داستان خیلی خنده‌داری است. همچنین می‌خواهم این داستان را گوش کنم،

I hope you liked this story if you could improve  your English a little more please subscribe to  

امیدوارم این داستان را دوست داشته باشید، اگر می‌توانید انگلیسی خود را کمی بهتر کنید، لطفاً در

the channel and share this video with a friend  thank you very much for your support take care

کانال عضو شوید و این ویدیو را با یک دوست به اشتراک بگذارید. بسیار ممنون از حمایت شما.