Easy English story | Learn English Through Story | Improve your English | English Stories

5,140 views ・ 2025-05-03

Learn English with Tangerine Academy


لطفا برای پخش فیلم روی زیرنویس انگلیسی زیر دوبار کلیک کنید. زیرنویس های ترجمه شده به صورت ماشینی ترجمه می شوند.

00:01
michael was a man who always had everything
0
1840
4880
مایکل مردی بود که همیشه برای همه چیز
00:06
planned Living in a big city meant being organized  and careful But one day his routine was shaken  
1
6720
15840
برنامه‌ریزی داشت. زندگی در یک شهر بزرگ به معنای منظم و دقیق بودن بود. اما یک روز، روال زندگی‌اش به هم ریخت. همه چیز
00:22
It started as a normal morning He had coffee  wrapped his bag and headed to the subway for
2
22560
9520
مثل یک صبح معمولی شروع شد. او قهوه‌ای خورد و کیفش را پیچید و به سمت مترو برای رفتن به
00:32
work As he got off the crowded  train and rushed toward his
3
32080
9280
محل کارش رفت. وقتی از قطار شلوغ پیاده شد و با عجله به سمت دفترش رفت،
00:41
office he didn't notice that his  wallet had slipped from his pocket
4
41360
12400
متوجه نشد که کیف پولش از جیبش رفته است.
00:53
When he reached his desk and checked his  bag panic hid him His wallet was gone  
5
53760
11280
وقتی به میزش رسید و کیفش را بررسی کرد، وحشت‌زده او را پنهان کرد. کیف پولش نبود.
01:05
Inside were his ID credit cards  some cash and a picture of his
6
65040
6720
داخل آن کارت‌های اعتباری شناسایی، مقداری پول نقد و عکسی از
01:11
family The picture was especially important  It was the last one he had taken with his late
7
71760
11200
خانواده‌اش بود. عکس به ویژه مهم بود. این آخرین عکسی بود که با مادر مرحومش گرفته بود.
01:22
mother He retraced his steps  running back to the subway
8
82960
7840
او با سرعت به سمت ایستگاه مترو برگشت و از
01:30
station He asked the staff searched the platform  and even checked the sidewalks Nothing It was  
9
90800
15760
کارکنان پرسید که سکو را جستجو کنند و حتی پیاده‌روها را هم بررسی کنند. هیچ چیز.
01:46
like the wallet had disappeared into thinned  air By lunchtime Michael was frustrated and
10
106560
11040
انگار کیف پول در هوا ناپدید شده بود. وقت ناهار، مایکل ناامید و
01:57
exhausted He sat on a park bench holding his  head on his hands Thoughts raised through his  
11
117600
11920
خسته بود. روی نیمکت پارک نشست و سرش را روی دستانش گرفت. افکاری به ذهنش هجوم آوردند.
02:09
mind What if someone used my credit  cards what if I never get the photo
12
129520
9440
اگر کسی از کارت‌های اعتباری من استفاده کند چه؟ اگر هرگز عکس را
02:18
back a young woman sitting nearby noticed  his distress "Are you okay?" she asked  
13
138960
11120
پس نگیرم، زن جوانی که در همان نزدیکی نشسته بود، متوجه پریشانی او شد. "حالت خوبه؟" او به
02:30
gently Michael hesitated but then shared what  had happened "I lost my wallet this morning  
14
150080
10800
آرامی پرسید. مایکل مکثی کرد اما بعد اتفاقی که افتاده بود را تعریف کرد. «امروز صبح کیف پولم را گم کردم.
02:42
It's not just the money it's everything  inside it I've been searching all day but  
15
162400
7200
فقط پولش نیست، هر چیزی که داخلش بود را گم کردم. تمام روز داشتم دنبالش می‌گشتم، اما
02:49
no luck." The woman nodded sympathetically "I'm  sorry to hear that I hope someone finds it and  
16
169600
10880
هیچ شانسی نداشتم.» زن با همدردی سر تکان داد و گفت: « از شنیدن این خبر متاسفم، امیدوارم کسی آن را پیدا کند و
03:00
returns it to you." Michael sighed "In a city  this big I doubt it People aren't that kind
17
180480
10800
به شما برگرداند.» مایکل آهی کشید: «در شهری به این بزرگی، شک دارم مردم دیگر اینقدر مهربان باشند.»
03:11
anymore The woman gave him a small smile  You'd be surprised she said then walked
18
191280
11360
زن لبخند کوچکی به او زد. این را گفت: «تعجب می‌کنید؟» و سپس
03:22
away By evening Michael had given up  
19
202640
8400
رفت. عصر که شد، مایکل دیگر ناامید شده بود.
03:31
He cancelled his credit cards and  accepted that his wallet was gone
20
211040
7040
کارت‌های اعتباری‌اش را باطل کرد و پذیرفت که کیف پولش
03:38
forever He felt defeated as he walked  home thinking about how one small
21
218080
10960
برای همیشه رفته است. در حالی که به خانه می‌رفت، به این فکر می‌کرد که چطور یک
03:49
act losing something could disrupt an entire day
22
229040
11120
کار کوچک، گم کردن چیزی، می‌تواند کل روزش را خراب کند، احساس شکست می‌کرد.
04:00
When he arrived at his apartment building  the doorman greeted him with a curious
23
240160
7600
وقتی به ساختمان آپارتمانش رسید، دربان با نگاهی کنجکاو به او خوشامد گفت:
04:07
look "Mr Johnson someone  dropped this off for you,"  
24
247760
9120
«آقای جانسون، یک نفر این را برای شما آورده است.»
04:16
he said handling Michael and small brown envelope
25
256880
7200
او پاکت قهوه‌ای کوچکی را که مایکل در آن بود، در دست گرفت.
04:24
Michael opened it quickly and his  heart skipped a bit Inside was his  
26
264080
6560
مایکل به سرعت آن را باز کرد و قلبش کمی به تپش افتاد. داخل آن
04:30
wallet completely intact The cash cards  and even the photo of his mother were all
27
270640
9680
کیف پولش کاملاً دست نخورده بود. کارت‌های نقدی و حتی عکس مادرش همه
04:40
there But there was something  extra A folded piece of paper
28
280320
10800
آنجا بودند. اما چیزی اضافی هم وجود داشت. یک تکه کاغذ تا شده.
04:51
It was a handwritten letter Michael  unfolded the letter with trembling
29
291120
6000
این یک نامه دست‌نویس بود. مایکل نامه را با دستان لرزان باز کرد.
04:57
hands The handwriting was neat and careful as  if the writer had taken their time to craft  
30
297120
11200
دستخط مرتب و با دقت بود، انگار نویسنده وقت گذاشته بود تا با
05:08
each other The letter read "Dear Michael I found  your wallet on the subway platform this morning
31
308320
11520
هم ارتباط برقرار کنند. در نامه نوشته شده بود: «مایکل عزیز، من امروز صبح کیف پولت را روی سکوی مترو پیدا کردم.
05:21
At first I didn't know what to do but then  I looked inside and saw the picture of your
32
321840
7520
اول نمی‌دانستم چه کار کنم، اما بعد به داخل نگاه کردم و عکس
05:29
family That image reminded me of my own loved  ones and how much the little things in life mean  
33
329360
12640
خانواده‌ات را دیدم. آن تصویر یادآور...» من از عزیزان خودم و اینکه چیزهای کوچک در زندگی چقدر معنی دارند.
05:43
I don't know you but I can imagine how  stressful it must feel to lose something so
34
343200
7120
شما را نمی‌دانم، اما می‌توانم تصور کنم که از دست دادن چیزی تا این حد
05:50
personal Returning this wallet to you is my way of  showing that there is still kindness in the world  
35
350320
13280
شخصی چقدر استرس‌زا است. برگرداندن این کیف پول به تو، راه من برای نشان دادن این است که هنوز مهربانی در دنیا وجود دارد.
06:04
Life in this city can feel cold and  distant sometimes but a small acts  
36
364960
6160
زندگی در این شهر گاهی اوقات می‌تواند سرد و دور به نظر برسد، اما یک عمل کوچک
06:11
of godness can make a big difference Remember this  
37
371120
5680
خداپسندانه می‌تواند تفاوت بزرگی ایجاد کند. این لحظه را به یاد داشته باشید
06:16
moment and when you have the chance pass  the kindness forward Take care a friend
38
376800
10240
و وقتی فرصتی دارید، مهربانی را به دیگران هدیه دهید. مراقب یک دوست باشید.
06:28
Michael's eyes filled with tears as he read the  
39
388560
4320
چشمان مایکل هنگام خواندن یادداشت پر از اشک شد.
06:32
note It wasn't just a return  of his wallet that touched him  
40
392880
7600
فقط برگرداندن کیف پولش نبود که او را تحت تأثیر قرار داد.
06:41
It was the thoughtfulness of this stranger  someone who went out of their way to do the right
41
401840
8000
این فکر این غریبه بود که
06:49
thing without expecting anything  in return He sat down on his couch  
42
409840
11120
بدون انتظار چیزی در عوض، برای انجام کار درست از خود گذشت. او روی مبل خود نشست.
07:00
holding the letter in one hand and  the picture of his mother in the
43
420960
4960
نامه را در یک دست و عکس مادرش را در دست
07:05
other for a long time It just sat  there reflecting The stranger was
44
425920
9680
دیگرش گرفت. مدت زیادی همانجا نشست و به این فکر کرد که غریبه
07:15
right Life in the city often felt  rushed and impersonal but this  
45
435600
9280
درست می‌گفت. زندگی در این شهر اغلب شتابزده و غیرشخصی به نظر می‌رسید، اما این
07:24
one act of kindness had shifted his perspective  
46
444880
5040
عمل مهربانی دیدگاه او را تغییر داده بود.
07:31
The next morning Michael decided he  wouldn't let the stranger's message fade
47
451040
7280
صبح روز بعد، مایکل تصمیم گرفت که نگذارد پیام غریبه
07:38
away He wanted to honor their kindness by  making changes in his own life Instead of  
48
458320
13680
محو شود. او می‌خواست با این کار به مهربانی آنها ادای احترام کند. او به جای اینکه با
07:52
rushing to work he stopped to buy coffee  for the security guard at his building  
49
472000
7040
عجله به سر کار برود، برای خرید قهوه برای نگهبان ساختمانش توقف کرد.
08:01
He smiled at strangers on the subway and he  started thinking about bigger ways he could help
50
481040
8640
او به غریبه‌های داخل مترو لبخند زد و شروع به فکر کردن به راه‌های بزرگتری کرد که می‌توانست به
08:09
others A week later Michael wrote his own letter  
51
489680
9520
دیگران کمک کند. یک هفته بعد، مایکل نامه خودش را نوشت.
08:19
Michael's letter was simple but  heartfelt He addressed it to a
52
499200
5440
نامه مایکل ساده اما صمیمانه بود. او آن را به یکی از
08:24
friend as the original letter was signed and  
53
504640
6480
دوستانش فرستاد، در حالی که نامه اصلی امضا شده بود و
08:31
included his gratitude and  a promise to honor their
54
511120
4480
شامل قدردانی و قولی برای احترام به
08:35
message Thank you for returning my  wallet and for your beautiful note
55
515600
11600
پیام آنها بود. از شما بابت برگرداندن کیف پولم و یادداشت زیبایتان متشکرم.
08:47
Your act of kindness came at a time when I had  been feeling disconnected and overwhelmed by
56
527200
8080
عمل محبت‌آمیز شما زمانی اتفاق افتاد که احساس می‌کردم از زندگی جدا شده‌ام و غرق در آن هستم.
08:55
life Losing my wallet was  stressful but your actions  
57
535280
7760
گم کردن کیف پولم استرس‌زا بود، اما اقدامات شما به
09:03
reminded me that there is a still goodness in the
58
543040
4320
من یادآوری کرد که هنوز خوبی در
09:07
world I want you to know  that I'm passing it forward  
59
547360
8800
دنیا وجود دارد. می‌خواهم بدانی که من آن را به دیگران منتقل می‌کنم.
09:17
You've inspired me to make kindness a  daily practice not just something I do
60
557600
7120
تو به من الهام بخشیدی که مهربانی را به یک تمرین روزانه تبدیل کنم، نه فقط کاری که
09:24
occasionally It's amazing how a single gesture  can ripple outward touching more lives than we
61
564720
13360
گهگاه انجام می‌دهم. شگفت‌انگیز است که چگونه یک حرکت می‌تواند موجی به بیرون ایجاد کند و زندگی‌های بیشتری را نسبت به آنچه
09:38
imagine If we ever cross paths I'd love  to thank you in person Until then know  
62
578080
12480
تصور می‌کنیم، تحت تأثیر قرار دهد. اگر زمانی با هم برخورد کنیم، دوست دارم حضوری از شما تشکر کنم. تا آن زمان، بدانید
09:50
that your kindness was truly made a difference  Gratefully Michael Michael folded the letter  
63
590560
10560
که مهربانی شما واقعاً تغییر ایجاد کرده است. با سپاس از شما مایکل. مایکل نامه را تا کرد
10:01
and placed it in his desk drawer keeping it as  a reminder of the stranger's impact on his life
64
601120
10000
و آن را در کشوی میزش گذاشت و در حالی که نگه داشته بود، نگه داشت. آن را به عنوان یادآوری تأثیر غریبه بر زندگی‌اش نوشت.
10:13
He didn't know how to deliver it but  writing it helped solidify his resolve  
65
613440
9040
او نمی‌دانست چگونه آن را بیان کند، اما نوشتن آن به تثبیت عزمش کمک کرد.
10:22
Over the following months Michael found ways  to pay it forward He volunteered at a local  
66
622480
9840
در طول ماه‌های بعد، مایکل راه‌هایی برای جبران آن پیدا کرد. او در یک پناهگاه محلی داوطلب شد و
10:32
shelter helping serve meals to those in need  He joined a community cleanup project in his
67
632320
10880
به نیازمندان غذا داد. او به یک پروژه پاکسازی جامعه در
10:43
neighborhood At work he started mentoring junior  
68
643200
8400
محله‌اش پیوست. در محل کار، او شروع به راهنمایی کارمندان جوان کرد و
10:51
employees offering guidance and support  that went beyond his job description
69
651600
9120
راهنمایی و پشتیبانی ارائه داد که فراتر از شرح وظایفش بود.
11:02
One day while walking through the park Michael  noticed a young boy crying on the bench The boy  
70
662000
10080
یک روز هنگام قدم زدن در پارک، مایکل متوجه پسر جوانی شد که روی نیمکت گریه می‌کرد. پسر
11:12
had lost his backpack and was too afraid to tell  his parents Michael sat beside him offering calm  
71
672080
11520
کوله پشتی خود را گم کرده بود و از گفتن این موضوع به والدینش می‌ترسید. مایکل در کنار او نشست و با آرامش
11:23
words of encouragement Together they retraced  the boy's steps until they found the back near a
72
683600
11120
کلمات دلگرم‌کننده‌ای را بیان کرد. آنها با هم مسیر پسر را دنبال کردند تا اینکه کوله پشتی را نزدیک یک
11:34
playground The boy's relief and gratitude mirrored  Michael's own feelings when he had his wallet
73
694720
10720
زمین بازی یافتند. آسودگی و قدردانی پسر، احساسات خود مایکل را هنگام
11:45
returned As Michael walked home that  evening he realized something profound
74
705440
11360
پس گرفتن کیف پولش منعکس می‌کرد. همانطور که مایکل آن شب به خانه می‌رفت، متوجه چیز عمیقی شد.
11:59
Acts of kindness didn't just help  others they transformed the giver as
75
719040
6480
اعمال مهربانی فقط به دیگران کمک نمی‌کرد، بلکه دهنده را
12:05
well He felt lighter more connected to his  community and more hopeful about humanity
76
725520
12400
نیز متحول می‌کرد. او احساس سبکی بیشتری کرد، بیشتر به جامعه‌اش متصل شد و به بشریت امیدوارتر شد.
12:19
Months later during a routine sap  with ride Michael noticed a familiar
77
739280
6960
ماه‌ها بعد، در یک سفر روتین با ماشین، مایکل متوجه
12:26
face A woman sitting across  from him holding a worn leather
78
746240
8320
چهره آشنایی شد. زنی روبروی او نشسته بود و یک کیف چرمی کهنه در دست داشت. او
12:34
bag He recognized her immediately She was  the stranger who had returned his wallet  
79
754560
12080
فوراً او را شناخت. او همان غریبه‌ای بود که کیف پولش را پس داده بود.
12:46
Their eyes met and Michael smiled He pulled  out the letter he had kept with him all this
80
766640
10640
نگاهشان به هم گره خورد و مایکل لبخند زد. نامه‌ای را که تمام این مدت پیش خود نگه داشته بود، به
12:57
time Hoping for this very moment he handled it to  
81
777280
8000
امید همین لحظه، بیرون آورد. نامه را
13:05
her without saying a word The woman read it  her expressions softening with recognition
82
785280
10720
بدون هیچ کلمه‌ای به او داد. زن نامه را خواند. چهره‌اش از شناخت نرم شد. به
13:19
She looked up tears in her eyes  and simply said "Thank you."  
83
799040
9440
چشمانش نگاه کرد و اشک در چشمانش حلقه زد و به سادگی گفت: «متشکرم.»
13:28
In that moment Michael knew the  cycle of kindness had come full
84
808480
6960
در آن لحظه مایکل فهمید که چرخه مهربانی به طور کامل به پایان رسیده است.
13:35
circle Though they might never fully understand  the depth of their impact on each other's
85
815440
11120
اگرچه ممکن است هرگز عمق تأثیرشان بر
13:46
lives They both knew one thing The  world was a better place because of it
86
826560
10960
زندگی یکدیگر را کاملاً درک نکنند. هر دو یک چیز را می‌دانستند. دنیا به خاطر این [چیز] جای بهتری شده بود.
13:59
I hope you liked this story If you could improve  your English a little more please subscribe to  
87
839760
6480
امیدوارم از این داستان خوشتان آمده باشد. اگر می‌توانید انگلیسی خود را کمی بیشتر بهبود بخشید، لطفاً در کانال مشترک شوید
14:06
the channel and share this video with a friend  Thank you very much for your support Take care
88
846240
11120
و این ویدیو را با یک دوست به اشتراک بگذارید. از حمایت شما بسیار سپاسگزارم. مراقب خودتان باشید.
درباره این وب سایت

این سایت ویدیوهای یوتیوب را به شما معرفی می کند که برای یادگیری زبان انگلیسی مفید هستند. دروس انگلیسی را خواهید دید که توسط معلمان درجه یک از سراسر جهان تدریس می شود. روی زیرنویس انگلیسی نمایش داده شده در هر صفحه ویدیو دوبار کلیک کنید تا ویدیو از آنجا پخش شود. زیرنویس‌ها با پخش ویدیو همگام می‌شوند. اگر نظر یا درخواستی دارید، لطفا با استفاده از این فرم تماس با ما تماس بگیرید.

https://forms.gle/WvT1wiN1qDtmnspy7