BOOST YOUR FLUENCY 🚀| 10 Three-Part Phrasal Verbs Every ESL Student MUST LEARN

Hi there. This is Harry. Welcome back  to advanced English lessons with Harry  

سلام. این هری است. به درس‌های پیشرفته انگلیسی با هری خوش آمدید

in the lesson we have for you today is all about  phrasal verbs. But in this case, we're looking at

در درسی که امروز برای شما داریم درباره افعال عبارتی است. اما در این مورد،

advanced English lessons, as I said, and we're  

همانطور که گفتم، ما به درس‌های پیشرفته انگلیسی نگاه می‌کنیم و

looking at three-word phrasal verbs. So  a brief introduction to what they are

افعال عبارتی سه کلمه‌ای را بررسی می‌کنیم. بنابراین، یک مقدمه کوتاه برای اینکه آنها

phrasal verbs normally with two  words. One verb, one preposition.

معمولاً با دو کلمه افعال عبارتی هستند . یک فعل، یک حرف اضافه. درهم

Break down. a three-word phrasal verb  has an extra preposition. One verb,  

شکستن. یک فعل عبارتی سه کلمه ای یک حرف اضافه اضافه دارد. یک فعل،

two prepositions. Okay, so we can pick up on  something. Okay, so pick the verb up on your to

دو حرف اضافه. خوب، پس می‌توانیم چیزی را انتخاب کنیم. خوب، پس فعل را در حروف اضافه خود انتخاب کنید

prepositions. Okay.

. باشه.

That's a bit more complicated. But  often when we have a phrasal verb  

این کمی پیچیده تر است. اما اغلب وقتی یک فعل عبارتی

with three parts to it, it does add to  the complication. But there are very,  

با سه قسمت داریم، به پیچیدگی اضافه می‌کند . اما

very useful expressions. So to catch up with  a friend. So catch up on your work. Yeah. You  

عبارات بسیار بسیار مفیدی وجود دارد. بنابراین برای رسیدن به یک دوست. پس به کار خود ادامه دهید. آره

can catch up in the park when your friend is  running around the park, you can catch up.

وقتی دوستتان در حال دویدن در پارک است ، می‌توانید به پارک برسید.

But if you catch up with the homework  that you didn't do when you're out sick,  

اما اگر به تکالیفی که در زمان بیماری انجام نداده‌اید برسید،

that's a three-part phrase. The verb to catch  up with something. Catch up with somebody.

این یک عبارت سه بخشی است. فعل رسیدن به چیزی. با کسی برس

Okay, so we're going to go through  a list of these. And as always,  

بسیار خوب، پس می‌خواهیم فهرستی از این موارد را مرور کنیم. و مثل همیشه،

I've got ten. I'll give them to you  and then I'll give you some examples.

من ده تا دارم. من آنها را به شما می‌دهم و سپس چند نمونه برای شما می‌آورم.

And if you don't understand  them or you can't use them,  

و اگر آن‌ها را نمی‌فهمید یا نمی‌توانید از آن‌ها استفاده کنید،

then you come back to me and we'll  give you some more examples later.

پس به من باز می‌گردید و بعداً چند مثال دیگر برای شما ارائه می‌کنیم.

Okay. So let's start. Number  one, to come up with something.

باشه. پس بیایید شروع کنیم. شماره یک، رسیدن به چیزی.

So if you're sitting around a table with your  colleagues, you're having a brainstorming session  

بنابراین، اگر با همکاران خود دور یک میز نشسته اید، در حال برگزاری یک جلسه طوفان فکری

or just a chat, and among your team you come up  with some new ideas, come up with some ideas to.

یا فقط یک گپ هستید، و در بین تیم خود ایده های جدیدی به ذهنتان خطور می کند.

Launch a new product. Come up with some ideas  to entertain your clients. Come up with some  

یک محصول جدید راه اندازی کنید. ایده هایی برای سرگرم کردن مشتریان خود ارائه دهید. چند

ideas for the Christmas party. If you have a  Christmas party in your office every year and  

ایده برای جشن کریسمس ارائه دهید. اگر هر سال یک جشن کریسمس در دفترتان برگزار می‌کنید و

it always gets more and more difficult to find  something that the staff will find entertaining.  

پیدا کردن چیزی که برای کارکنان سرگرم‌کننده باشد، همیشه سخت‌تر می‌شود.

So you're looking for something fresh, something  new, something different. So you're hoping some  

بنابراین شما به دنبال چیزی تازه، چیزی جدید، چیزی متفاوت هستید. بنابراین امیدوارید برخی

of your colleagues will come up with some  new ideas that people will find interesting.

از همکارانتان ایده‌های جدیدی ارائه دهند که برای مردم جالب باشد.

So come up with something, come up with an idea,  

پس چیزی بیاورید، ایده ای داشته باشید،

come up with a suggestion, come up  with a plan. Okay, so to come up with

یک پیشنهاد ارائه دهید، یک برنامه ارائه دهید. خوب، پس برای آمدن به

Next. Get along with. So we usually  get along with someone. We get along  

Next. کنار آمدن با. بنابراین ما معمولاً با کسی کنار می آییم. ما

with our classmates. We get along with our  siblings. We hope we get along with friends  

با همکلاسی هایمان کنار می آییم. ما با خواهر و برادرهایمان کنار می آییم . امیدواریم با دوستان

and family. So when we get along with. It  means we have a good relationship. How is

و خانواده کنار بیاییم. پس وقتی با هم کنار می آییم. به این معنی است که ما رابطه خوبی داریم.

John settling into the new school?  Grades. Only took him a couple of days.

جان چگونه در مدرسه جدید مستقر می شود؟ درجات. فقط یکی دو روز از او گرفت.

He seems to be getting along with everybody.  Okay, so he's got a few friends each on the  

به نظر می رسد که او با همه کنار می آید. خوب، پس او هر کدام چند دوست در

football team. As you know, with kids,  there'll always be little disagreements  

تیم فوتبال دارد. همانطور که می‌دانید، با بچه‌ها، همیشه اختلافات کمی وجود خواهد داشت

here and there. But by and large, they get along  with people quite well. Okay. How did the kids,  

. اما به طور کلی، آنها به خوبی با مردم کنار می آیند. باشه. بچه‌ها،

the twins, all they get along with each  other? Fine. They have the squabbles.

دوقلوها، چطور با هم کنار می‌آمدند ؟ خوب. آنها دعواها را دارند.

They have the fights. But, you know, they are  really close. They get along with each other very,  

آنها دعوا را دارند. اما، می دانید، آنها واقعاً نزدیک هستند. خیلی خیلی خوب با هم کنار می آیند

very well. Okay. So to get along with  somebody means to have a good relationship

. باشه. بنابراین کنار آمدن با کسی به معنای

Have a good stay connection. Yes,  occasionally a fight, an argument,  

داشتن یک رابطه خوب است. بله، گاهی دعوا، مشاجره،

but generally get along with. I can get along  with anybody. If somebody can put up with me,  

اما به طور کلی با آن کنار بیایید. من می توانم با هر کسی کنار بیایم. اگر کسی بتواند من را تحمل کند،

I can put up with them. I  can get along with anybody.

من می توانم او را تحمل کنم. می‌توانم با هر کسی کنار بیایم. برای

Get around to get around  usually to doing something.

دور زدن به اطراف بروید معمولاً برای انجام کاری.

So, for example, if you've got some odd jobs  that need doing in the House, you have to fix  

بنابراین، برای مثال، اگر کارهای عجیب و غریبی دارید که باید در خانه انجام دهید، باید

that leaking tap on drip, drip, drip. You  have to fix the the door and the cupboard  

آن ضربه نشتی را بر روی چکه، چکه، چکه رفع کنید. باید در و کمد را

that is hanging off you. You have to put a new  plug on the toaster, whatever it is. You get

که از روی شما آویزان است تعمیر کنید. باید یک دوشاخه جدید روی توستر قرار دهید، هر چه که هست.

around to doing it eventually.

در نهایت می توانید آن را انجام دهید.

Okay. So I command Harry. Look at all these  things I've been asking you for weeks and  

باشه. پس به هری دستور میدم. به همه این چیزهایی که هفته‌ها و

weeks. Yeah. Look, I'll get around to doing  them at the weekend, I promise. On Saturday  

هفته‌ها از شما می‌پرسم نگاه کنید. آره ببین، من قول می‌دهم آخر هفته آنها را انجام دهم. شنبه

or Sunday. What? Hopefully I do, Yeah. Okay,  so there's a to do list and we get around to  

یا یکشنبه. چی؟ امیدوارم انجام دهم، آره بسیار خوب، پس فهرستی برای انجام دادن وجود دارد و ما به

doing the things on the list. Every morning.  I make my little to do list, and generally  

انجام کارهای موجود در فهرست می پردازیم. هر صبح. من فهرست کارهای کوچک خود را می‌سازم، و معمولاً

by the end of the day I get on or have gotten  around to doing everything that's on the list.

تا پایان روز تمام کارهایی را که در فهرست است انجام می‌دهم یا به انجام آن‌ها رسیده‌ام.

So get around to do something means to finish  and complete it. Okay. you could use it in  

پس دور بزن تا کاری را انجام دهی یعنی تمام کردن و کامل کردن آن. باشه. می توانید از آن به صورت

the negative. I'm really, really sorry I didn't  get around to doing everything on the list, but  

منفی استفاده کنید. من واقعاً متأسفم که نتوانستم همه کارهای فهرست را انجام دهم، اما

I got most of it done and I'll do the rest next  week. Promise to get around to doing something.

بیشتر کار را انجام دادم و بقیه را هفته آینده انجام خواهم داد . قول بدهید برای انجام کاری دور شوید.

I would appreciate it if you do like  this particular lesson and please like  

خوشحال می‌شوم اگر این درس خاص را دوست داشته باشید و لطفاً

the video and if you could subscribe to  channel that would really, really help.

ویدیو را لایک کنید و اگر می‌توانید در کانال مشترک شوید، واقعاً کمک می‌کند.

Next to put up with something or put up with  someone to put up with something or someone  

بعد از اینکه چیزی را تحمل کنید یا با کسی کنار بیایید تا چیزی یا کسی را تحمل کنید

is really you don't really want to. And they've  got some annoying habits or there's something  

واقعاً واقعاً نمی خواهید. و آن‌ها عادت‌های آزاردهنده‌ای دارند یا چیزی

about them, but for peace of mind and to make  sure that there's no arguments you put up with  

درباره آن‌ها وجود دارد، اما برای آرامش خاطر و اطمینان از اینکه هیچ بحثی وجود ندارد،

it. Okay. So many, many people have to  put up with a lot of noisy neighbours.

آن را تحمل می‌کنید. باشه. بسیاری از مردم مجبورند با همسایگان پر سر و صدا زیادی کنار بیایند.

This is always the big problem. Every summer  they drill and bang and knock. They're doing  

این همیشه مشکل بزرگ است. هر تابستان سوراخ می‌کنند و می‌کوبند و در می‌زنند. آنها در حال انجام

their repairs. And you're just about to start  that important call in your head. Bang, bang,  

تعمیرات خود هستند. و شما تازه در حال شروع آن تماس مهم در ذهن خود هستید. بنگ بنگ

bang. So, unfortunately, you have to put up with  it, provided that the work is carried out between  

بنگ. بنابراین، متأسفانه، باید آن را تحمل کنید، مشروط بر اینکه کار بین

those hours of nine in the morning and four  or five in the evening, whatever the local  

آن ساعت نه صبح تا چهار یا پنج بعد از ظهر انجام شود، قوانین محلی هر چه

rules happen to be, or I don't know this, the  repairs, those neighbours, but what can I do?

باشد، یا من این را نمی دانم. ، تعمیرات، آن همسایه ها، اما چه کاری می توانم انجام دهم؟

I have to put up with it. Okay. Now we can also  have to put up with somebody if they're in a bad  

باید تحملش کنم باشه. اکنون همچنین می‌توانیم مجبور شویم با کسی که در خلق و خوی بدی قرار دارد، تحمل کنیم

mood. All these exams are really taking a toll on  our daughter, you know, But. And she hasn't been  

. همه این امتحانات واقعاً روی دختر ما تأثیر می گذارد، می دانید، اما. و او

in a bad mood now for weeks and weeks. Well, we'll  just have to put up with it for another few weeks.

اکنون برای هفته‌ها و هفته‌ها حال بدی ندارد. خوب، فقط باید چند هفته دیگر آن را تحمل کنیم.

When she gets the exams out of the way, she'll  be back to normal. She'd be on holidays and  

وقتی امتحانات را از سر راهش بردارد، به حالت عادی باز خواهد گشت. او در تعطیلات خواهد بود و

hopefully that would be it. It's her final  exam. So to put up with something or put  

امیدواریم که همینطور باشد. امتحان نهایی اوست . بنابراین برای تحمل چیزی یا تحمل کردن

up with somebody. Okay. So it's usually when  there's a situation, usually some annoyance,  

با کسی. باشه. بنابراین معمولاً زمانی است که موقعیتی پیش می‌آید، معمولاً مقداری آزاردهنده،

usually something you don't want to  listen to or hear. But you have no choice.

معمولاً چیزی که نمی‌خواهید به آن گوش دهید یا بشنوید. اما چاره ای ندارید.

You have to put up with it.

باید تحملش کنی

Look forward to. Well, this is good news  anyway. When we look forward to something.  

نگاه به جلو به. خب، به هر حال این خبر خوبی است . وقتی منتظر چیزی هستیم.

We look forward to seeing somebody. We look  forward to hearing from somebody. We look  

ما مشتاقانه منتظر دیدن کسی هستیم. ما مشتاقانه منتظریم که از کسی بشنویم.

forward to meeting somebody when we use. Look  forward to. It's always followed by a verb with  

هنگام استفاده ما مشتاقانه منتظر ملاقات با کسی هستیم. نگاه به جلو به. همیشه با یک فعل با

the -ing. So that's a really important  rule here from a grammar point of view.

-ing دنبال می شود. بنابراین این یک قانون بسیار مهم در اینجا از نقطه نظر دستور زبان است.

So when we're looking forward to something, we  have something that's going to happen. It could  

بنابراین وقتی منتظر چیزی هستیم، چیزی داریم که قرار است اتفاق بیفتد. ممکن است

be a birthday party. It could be a special  celebration. It could be simply Halloween,  

جشن تولد باشد. این می تواند یک جشن خاص باشد . این می تواند به سادگی هالووین،

Christmas, Easter, whatever the festivity  happens to be off. I'm really looking forward  

کریسمس، عید پاک، هر جشنی که تعطیل باشد. من واقعاً مشتاقانه منتظر

to the Christmas holidays. I'm really  looking forward to spending some time

تعطیلات کریسمس هستم. من واقعاً مشتاق گذراندن مدتی

in the countryside. I'm really  looking forward to my birthday  

در روستا هستم. من واقعاً مشتاقانه منتظر تولدم هستم

because I've got plenty of new books  that I'm sure I'll get as presents.

زیرا تعداد زیادی کتاب جدید  دارم که مطمئن هستم به عنوان هدیه دریافت خواهم کرد.

So to look forward to something means to have an  

بنابراین انتظار برای چیزی به معنای داشتن

expectation that and anticipation that  something good is going to happen.

انتظار و پیش بینی این است که اتفاق خوبی قرار است بیفتد.

Look up to? Well, we can look up on  the Internet to see our favourite  

نگاه کردن به؟ خوب، می‌توانیم برای دیدن

movie or book. But when we look up to it means  principally to get some inspiration. Okay. He  

فیلم یا کتاب مورد علاقه‌مان به اینترنت سر بزنیم. اما وقتی به آن نگاه می کنیم، اساساً به معنای الهام گرفتن است. باشه. او

looks up to his parents for inspiration.  They help him to tell them what he should  

برای الهام گرفتن به والدینش نگاه می کند. آنها به او کمک می کنند تا به آنها بگوید چه کاری باید

do or what career that he should follow.  He really looks up to his grandfather.

انجام دهد یا چه شغلی را باید دنبال کند. او واقعاً به پدربزرگش نگاه می کند.

He really has a good relationship with them.  His grandfather's always telling him interesting  

او واقعاً رابطه خوبی با آنها دارد. پدربزرگش همیشه داستان‌های جالبی برای او تعریف می‌کند

stories, and if his grandfather tells him to  do it, you can be absolutely certain that he  

، و اگر پدربزرگش به او می‌گوید این کار را انجام دهد، می‌توانید کاملاً مطمئن باشید که او

will follow the recommendation because  he looks up to him or everybody looked  

این توصیه را انجام می‌دهد زیرا او به او نگاه می‌کند یا همه

up to the boss for years. He was the inspiration  behind this company. And no matter who it was,  

سال‌ها به رئیس نگاه می‌کنند. او الهام بخش این شرکت بود. و مهم نیست که چه کسی بود،

no matter what position they had,  he always had a kind word for them.

هر موقعیتی که داشتند، او همیشه یک کلمه محبت آمیز برای آنها داشت.

So everybody looked up to him. Now you  can, of course, look up to the sky,  

بنابراین همه به او نگاه کردند. اکنون می‌توانید ، البته، به آسمان نگاه کنید،

like literally look up to the sky  to see the stars. You look up to  

مانند به معنای واقعی کلمه به آسمان نگاه کنید تا ستاره‌ها را ببینید.

the sky to see the moon. But look  up to in terms of inspiration is

برای دیدن ماه به آسمان نگاه می کنی. اما نگاه کردن از نظر الهام اصطلاحی است.

idiomatic

Now the opposite, look down on somebody and this  is very negative. Okay. So when this goes back to  

حال برعکس، به کسی از بالا نگاه کنید و این بسیار منفی است. باشه. بنابراین وقتی این به

the times of the kings and the queens and they're  literally their ivory castles and that tower,  

دوران پادشاهان و ملکه‌ها برمی‌گردد و آن‌ها به معنای واقعی کلمه قلعه‌های عاج‌شان و آن برج هستند،

so they would look down on the peasants  below, they would be walking around the  

بنابراین به دهقان‌های پایین نگاه می‌کنند، در اطراف

bottom of the castle walls or inside the  castle, and they would look down on them.

پایین دیوارهای قلعه یا داخل قلعه قدم می‌زنند. قلعه، و آنها به آنها نگاه می کردند.

So when we use the expression today to look  down on somebody means usually to treat  

بنابراین، وقتی امروز از این عبارت برای نگاه کردن به دیگران از تحقیر استفاده می‌کنیم، معمولاً به این معنی است که با

somebody as below you and different  from you when you really shouldn't.

کسی مانند شما پایین‌تر و متفاوت از خودتان رفتار کنید، در حالی که واقعاً نباید.

So we often tell people, you can't look  down on those people who have less than  

بنابراین ما اغلب به مردم می‌گوییم، نمی‌توانید به افرادی که کمتر از

you have. You should be grateful for  what you have and to grateful that  

شما دارند، با تحقیر نگاه کنید. شما باید برای چیزهایی که دارید سپاسگزار باشید و از اینکه

you're not walking in their shoes. But  don't look down on them. We shouldn't  

در کفش آنها راه نمی روید سپاسگزار باشید. اما به آنها از بالا نگاه نکنید. ما نباید

look down on the poor. We shouldn't look  down on those who have less than we have.

به فقرا با تحقیر نگاه کنیم. ما نباید به کسانی که کمتر از ما دارند به حقارت نگاه کنیم.

So when we look down on somebody,  it means we treat them differently  

بنابراین، وقتی به کسی نگاه می کنیم، به این معنی است که با او به گونه ای متفاوت

and less than we would treat  ourselves to look down on.

و کمتر از آنچه که از تحقیر نگاه می کنیم با خود رفتار می کنیم.

Live up to? Well, often we have to live up to  somebody's expectations of us. Yeah. Children  

زندگی می کنند تا؟ خوب، اغلب ما باید انتظارات کسی را از خودمان برآورده کنیم. آره بچه‌ها

all the time have a problem with the  parents because they have to live up  

همیشه با والدین مشکل دارند زیرا باید

to their parents' expectations. The parents  expect them to get A1 exam results all  

مطابق انتظارات والدین خود عمل کنند. والدین انتظار دارند همیشه نتایج امتحان A1 را دریافت کنند

of the time. The parents expect them to  get the 1:1 degree at university,  

. والدین از آنها انتظار دارند مدرک دانشگاهی 1:1،

the top job, the great house,  whatever it happens to be.

شغل برتر، خانه عالی، هر اتفاقی که می افتد را دریافت کنند.

And so the parents, we parents put  enormous pressure, pressure on our  

و بنابراین والدین، ما والدین فشار، فشار زیادی بر

children that we shouldn't really do, and  they have to live up to our expectations.

فرزندانمان وارد می‌کنیم که واقعاً نباید انجام دهیم، و آنها باید انتظارات ما را برآورده کنند.

So you often read

بنابراین اغلب

people's biographies and stories when they had  problems with their parents that they found it  

زندگی‌نامه‌ها و داستان‌های افراد را می‌خوانید، زمانی که آنها با والدین خود مشکل داشتند و

difficult to live up to their expectations,  particularly when the parent had been very,  

برآورده کردن انتظاراتشان برایشان دشوار بود، به‌ویژه زمانی که والدین بسیار،

very successful, perhaps a successful  actor or actress, a successful writer,  

بسیار موفق بودند، شاید یک بازیگر یا بازیگر موفق، یک نویسنده موفق،

a successful politician, businessman  doesn't matter what they were.

سیاستمدار موفق، تاجر مهم نیست که چه بودند.

But if the parents were extremely successful,  then it puts huge pressure on their children  

اما اگر والدین بسیار موفق بودند، فشار زیادی بر فرزندانشان وارد می‌شود

and they have to live up to those  expectations. I find it so difficult  

و آن‌ها باید این انتظارات را برآورده کنند.

to live up to my parent's expectations.  How am I ever going to live up to those  

برآوردن انتظارات والدینم برای من بسیار دشوار است. چگونه می‌توانم آن

expectations? I really don't have it  in me. I really don't want to do it.

انتظارات را برآورده کنم؟ من واقعاً آن را در خودم ندارم. من واقعاً نمی خواهم این کار را انجام دهم.

I want to do my own thing to live  up to other people's expectations

من می‌خواهم کار خودم را انجام دهم تا انتظارات دیگران را

to keep up with. Okay. Well, literally, to keep  up with somebody means to walk at the same pace,  

برآورده کنم. باشه. خوب، به معنای واقعی کلمه، همگام بودن با کسی به معنای راه رفتن با همان سرعت است،

for example, that they're walking quite  quickly in the park. You might say, hang on,  

مثلاً اینکه آنها خیلی سریع در پارک راه می روند. ممکن است بگویید، صبر کن،

hang on, I'm having difficulty keeping  up with you. Or if somebody is trying to  

صبر کن، من در ادامه با شما مشکل دارم. یا اگر کسی می‌خواهد

explain a difficult situation  to you, it could be a physics

موقعیت دشواری را برای شما توضیح دهد، ممکن است یک

Or mathematical problem. And you're saying I  can't keep up with you can't just slow down a  

مشکل فیزیک یا ریاضی باشد. و شما می گویید من نمی توانم با شما همگام باشم، نمی توان فقط کمی سرعت را کم کرد

little bit and repeat it to me, make sure I  understand what you're doing or the teacher  

و آن را برای من تکرار کرد، مطمئن شوید که متوجه می شوم چه کار می کنید یا معلم

in the class will tell the kids, Look, it's  really important that you keep up with me.  

کلاس به بچه ها می گوید، ببینید، واقعاً مهم است که با من همراه باشید.

We've got a lot to cover, so I can't afford for  you to fall behind if you don't understand it.

ما چیزهای زیادی برای پوشش داریم، بنابراین نمی توانم اگر آن را متوجه نشدید، عقب بمانید.

Shout now, because I won't have the time to  repeat it, so please keep up with me. Okay,  

اکنون فریاد بزنید، زیرا وقت تکرار آن را ندارم، پس لطفاً با من همراه باشید. بسیار خوب،

so when you want to keep up with somebody, you  have to keep at the same pace. If you're walking  

پس وقتی می‌خواهید با کسی پیش بروید، باید با همان سرعت پیش بروید. اگر راه می‌روید

or running, you have to keep up with people  who are reading or the teacher how they are  

یا می‌دوید، باید با افرادی که می‌خوانند یا معلم‌ها از

progressing. In your workbook, you have to keep up  with them or we can simply use it in the negative.

پیشرفت آنها مطلع شوید. در کتاب کارتان، باید با آنها همراه باشید وگرنه می‌توانیم به سادگی از آن به صورت منفی استفاده کنیم. برای

I find it really hard to keep up with this  pace. Everything is 100 miles an hour,  

من واقعاً سخت است که با این سرعت همراه باشم . همه چیز 100 مایل در ساعت است،

you know, the boss wants this, the boss wants  that. We're going to do this. We're going to do  

می دانید، رئیس این را می خواهد، رئیس آن را می خواهد . ما قصد داریم این کار را انجام دهیم. ما این کار را انجام خواهیم داد

that. We're going to change this. We're going  to change that really, really hard at times,  

. ما قصد داریم این را تغییر دهیم. ما می‌خواهیم آن را تغییر دهیم، در بعضی مواقع واقعاً سخت،

at certain times to keep up with everything.  Again, we have to keep up with the news.

در زمان‌های خاص برای همگام شدن با همه چیز. باز هم باید در جریان اخبار باشیم.

Things happen in the world really, really  quickly. Yeah. Here today. This is happening  

چیزهایی در دنیا واقعاً، خیلی سریع اتفاق می‌افتند. آره امروز اینجا این اتفاق می افتد

tomorrow That is happening. And you really,  really have to keep up with world events.

فردا این اتفاق می افتد. و شما واقعاً، واقعاً باید با رویدادهای جهانی همراه باشید.

I like to keep up with world  events. I look at the news.

من دوست دارم با رویدادهای جهان همراه باشم . اخبار را نگاه می کنم.

On the Internet before I go to sleep. I look at  the news in the morning when I wake up. I dunno,  

قبل از خواب در اینترنت. صبح که از خواب بیدار می شوم به اخبار نگاه می کنم. نمی دانم،

it's just a habit. I have to see what has happened  overnight so that I can keep up with world events  

این فقط یک عادت است. باید ببینم یک شبه چه اتفاقی افتاده تا بتوانم در جریان رویدادهای جهان باشم

and I can be better informed. Okay, so to keep up  with and then finally to make up for something.

و بتوانم بهتر مطلع شوم. بسیار خوب، بنابراین برای ادامه دادن و سپس در نهایت برای جبران چیزی.

Usually, we make up for mistakes, make  up for our lack of education. So if  

معمولاً ما اشتباهات را جبران می کنیم، کمبود تحصیلات خود را جبران می کنیم. بنابراین، اگر

somebody didn't have a particularly  good education in their early life,  

فردی در اوایل

perhaps later in life, they make  up for that by going to do some

زندگی‌اش، شاید بعداً، تحصیلات خوبی نداشته باشد، آن را با رفتن به

studies when the thirties or even the forties  or even the fifties, you often read stories  

مطالعه در دهه سی یا حتی چهل یا حتی دهه پنجاه جبران می‌کند، اغلب داستان‌هایی

about people going back to school, finished school  that they never finished, complete a degree that  

درباره مردم می‌خوانید. بازگشت به مدرسه، مدرسه‌ای را که هرگز تمام نکرده‌اند، تکمیل مدرکی که

they never had a chance to complete when they  were younger. So they make up for lost time.

در جوانی هرگز فرصتی برای تکمیل آن نداشتند . بنابراین زمان از دست رفته را جبران می کنند.

Or we make up for some

یا مدتی را جبران می کنیم

time that we took off work. Something quite  simple. Could I please have 2 hours in the  

که از کار خارج شدیم. چیزی کاملاً ساده. آیا می توانم لطفاً 2 ساعت

afternoon? I need to go to the doctor, and the  only time you can see me is at 2:00. And it takes  

بعد از ظهر وقت داشته باشم؟ من باید به دکتر بروم، و تنها زمانی که می توانید مرا ببینید ساعت 2:00 است. و

me 20 minutes to get there, 20 minutes to get  back. So it's going to take me an hour and a half.

20 دقیقه طول می کشد تا به آنجا برسم، 20 دقیقه برای برگشتن. بنابراین یک ساعت و نیم طول می کشد.

I'll make up for the time tomorrow or the  next day. I'll take a short lunch or I'll  

فردا یا فردای آن وقت جبران می کنم . ناهار کوتاهی می‌خورم یا

come in early to make up for the time that  I'm taking for this doctor's appointment. So  

زود می‌آیم تا زمانی را که برای وقت این دکتر می‌گذارم جبران کنم. بنابراین

we always make up for something.  Meaning if there's a shortfall,  

ما همیشه چیزی را جبران می کنیم. به این معنی که اگر کمبودی وجود داشته باشد،

we make up for that shortfall. If something is  lacking, we make up for whatever is lacking.

آن کمبود را جبران می کنیم. اگر چیزی کم است، ما کمبود را جبران می کنیم.

Okay? Lacking in education, lacking in money.  Or if you make a mistake, you'll make up for  

باشه؟ نداشتن تحصیلات، کمبود پول. یا اگر اشتباهی مرتکب شوید، آن را جبران خواهید کرد

it. If you forget somebody's birthday, one of the  kids of the wife or whoever, you very definitely  

. اگر روز تولد کسی را فراموش کردید، یکی از فرزندان همسر یا هرکس دیگری، قطعاً

better make up for it. So look, I'm really,  really sorry I had to go away in that business

بهتر است آن را جبران کنید. پس نگاه کنید، من واقعاً متأسفم، واقعاً متأسفم که مجبور شدم در آن بازدید کاری از آنجا خارج شوم

visit, but it couldn't be  helped, so I'll make up for it.

، اما نمی‌توان کمکی کرد، بنابراین آن را جبران می‌کنم. آخر

Next weekend. Will go away with packed  the bags on Friday evening, will head off,  

هفته آینده عصر جمعه با چمدان‌های بسته از بین می‌رویم، خاموش می‌شویم،

switch off the mobile phones and will just have  a weekend to ourselves and that will make up for  

تلفن‌های همراه را خاموش می‌کنیم و فقط یک آخر هفته برای خود خواهیم داشت و این باعث می‌شود که

forgetting or cancelling that reservation we had  last weekend. Okay, so to make up for something.

رزروی که آخر هفته گذشته داشتیم فراموش یا لغو شود . خوب، پس برای جبران چیزی.

Okay, So they're all, as we said, three-part  phrasal verbs and not too complicated.

خوب، پس همانطور که گفتیم همه آنها افعال عبارتی سه بخشی هستند و خیلی پیچیده نیستند.

Okay. The difference is as an extra  preposition. So normal phrasal verbs,  

باشه. تفاوت به عنوان یک حرف اضافه است . بنابراین افعال عبارتی عادی،

one verb, one preposition, three-part

یک فعل، یک حرف اضافه، افعال عبارتی سه بخشی،

phrasal verbs, one verb, two prepositions.  So one additional preposition.

یک فعل، دو حرف اضافه. بنابراین یک حرف اضافه اضافی.

So try to go through them, have a look at them,  

بنابراین سعی کنید آنها را مرور کنید، نگاهی به آنها بیندازید،

see where you might use them. And if  you don't understand them as always,  

ببینید کجا می‌توانید از آنها استفاده کنید. و اگر مثل همیشه آنها را درک نکنید،

you know the drill. Come back to me and  I'll give you some additional examples.

تمرین را می دانید. به من بازگردید و نمونه‌های دیگری را به شما می‌زنم.

I really, really appreciate it. When  you watch and you listen and you

من واقعاً از آن قدردانی می کنم. وقتی تماشا می‌کنید و گوش می‌دهید و

like these particular videos  because it helps everybody. So  

این ویدیوهای خاص را دوست دارید زیرا به همه کمک می‌کند. بنابراین

until the next time. This is Harry  saying goodbye, join me again soon.

تا دفعه بعد. این هری است که خداحافظی می کند، به زودی دوباره به من بپیوند.