C1 Vocabulary: ADVANCED English VERBS to Influence and Impress Others

Hi there, this is Harry, and welcome back  to my English lessons, where I try to give  

سلام، این هری است، و به درس‌های انگلیسی من خوش آمدید، جایی که سعی می‌کنم به

you a better understanding of English.  The grammar, vocabulary, expressions,  

شما درک بهتری از انگلیسی بدهم. گرامر، واژگان، عبارات،

everything that you need. So what are we  going to talk to you about today? Well,  

هر چیزی که نیاز دارید. پس امروز قرار است درباره چه چیزی با شما صحبت کنیم؟ خوب،

I thought we'd talk about verbs and  verbs relating to persuading. So  

فکر کردم درباره افعال و افعال مربوط به متقاعد کردن صحبت کنیم. بنابراین

when we want to persuade somebody, it's  about getting them to change their mind,  

وقتی می‌خواهیم کسی را متقاعد کنیم، این است که او را مجبور کنیم نظرش را تغییر دهد،

getting them to do something that you want them  to do, even though they want to do something else.

کاری را که شما می‌خواهید انجام دهد، حتی اگر می‌خواهد کار دیگری انجام دهد.

Generally, getting them to have a a shift in their  particular opinion. So let me go through them,  

به طور کلی، وادار کردن آنها به تغییر در نظر خاص خود. بنابراین اجازه دهید آنها را مرور کنم،

explain them, and give you an example.  Brainwash. Well, this is a word we hear  

آنها را توضیح دهم و برای شما مثالی بزنم.  شستشوی مغزی خب، این کلمه‌ای است که ما

in all sorts of movies, whether it's about the  the demons or the dead or somebody has to be  

در انواع فیلم‌ها می‌شنویم، خواه درباره شیاطین یا مردگان باشد یا اینکه کسی باید

brain washed and the idea of somebody pouring lots  of water into your head to get your brain clean.

مغزش شسته شود و ایده اینکه کسی مقدار زیادی آب در سر شما بریزد تا مغز شما تمیز شود.

So that might be the literal meaning  of it. But when we brainwash somebody,  

بنابراین ممکن است معنای تحت اللفظی آن باشد. اما وقتی کسی را شستشوی مغزی می‌دهیم،

we get them to think the way we want them  to think. So when we used to watch these  

باعث می‌شویم آنطور که ما می‌خواهیم فکر کند. بنابراین زمانی که ما این

movies of the 1960s or 70s, and if you  fell into the wrong hands of the enemy,  

فیلم‌های دهه 1960 یا 70 را تماشا می‌کردیم، و اگر به دست دشمنان اشتباه افتادید،

they would try to brainwash you  so you'd go around like a robot.

سعی می‌کردند مغز شما را شستشو دهند تا مانند یک روبات به اطراف بچرخید.

Okay, so to be brainwashed, thinking what  you want to do. So when we are brainwashed,  

خوب، پس شستشوی مغزی شوید و فکر کنید که می‌خواهید چه کار کنید. بنابراین وقتی شست‌و‌شوی مغزی می‌شویم،

we might just use it in a little  bit of a joke. You say, yeah,  

ممکن است از آن در یک شوخی استفاده کنیم . شما می گویید، بله،

those people have you brainwashed. You  think like the company. You do like the  

این افراد شما را شستشوی مغزی داده اند. شما مانند شرکت فکر می کنید. شما شرکت را دوست دارید

company. That's why I like to work for  myself. I hate to work for a company.

. به همین دلیل دوست دارم برای خودم کار کنم. من از کار کردن در یک شرکت متنفرم.

Because if you work for a company for a few  years, they brainwash you. You think only about  

زیرا اگر چند سال در یک شرکت کار کنید ، آنها شما را شستشوی مغزی می دهند. شما فقط به

their way of thinking. You do things the way  they want to do it. You become a company man,  

طرز فکر آنها فکر می کنید. شما کارها را همانطور که آنها می خواهند انجام می دهید. شما یک مرد شرکت می شوید،

so you shouldn't allow yourself to be brainwashed.  So brainwashed. Getting somebody to change their  

بنابراین نباید به خودتان اجازه شستشوی مغزی بدهید. پس شستشوی مغزی شده وادار کردن کسی به تغییر

mind or to think the way you want them  to think next to bring somebody around.

نظر یا فکر کردن به روشی که شما می‌خواهید بعداً برای آوردن کسی فکر کند.

When we bring them around, we mean  to bring them around to your way of  

وقتی آن‌ها را به اطراف می‌آوریم، منظورمان این است که آنها را به طرز فکر شما بیاوریم

thinking. So you do that by a  bit of prolonged negotiation,  

. بنابراین شما این کار را با کمی مذاکره طولانی،

a bit of prolonged persuasion. You begin to drop  in little hints or give them little pointers or  

کمی متقاعدسازی طولانی انجام می دهید. شما شروع می کنید به نکات کوچکی می پردازید یا به آنها نکات کوچک یا

little ideas. And eventually what will happen is  they will come around to your way of thinking.

ایده های کوچک می دهید. و در نهایت اتفاقی که خواهد افتاد این است که آنها به طرز فکر شما خواهند رسید.

I yeah, actually, the more I think of  it, I think you're right. I think that's  

بله، در واقع، هر چه بیشتر به آن فکر می کنم ، فکر می کنم حق با شماست. فکر می‌کنم این

the best way to do it. So presto. Bingo,  you've succeeded. You've got them around  

بهترین راه برای انجام آن است. خیلی زود. یکنوع بازی شبیه لوتو، شما موفق شدید. شما آن‌ها را

to your way of thinking. So to bring somebody  around means to work on them slowly and gradually,  

به طرز فکری که دارید نزدیک کرده‌اید. بنابراین، آوردن کسی به این معناست که به آرامی و تدریجی روی آنها کار کنید،

until eventually they think the way you want  them to think, or they agree with your idea,  

تا در نهایت آن‌طور که شما می‌خواهید فکر کنند، یا با ایده شما موافق باشند،

your plan, whatever it might be next to butter  somebody up. Literally, take a knife, get the  

نقشه شما، هر چه که ممکن است در کنار دیگران باشد. به معنای واقعی کلمه،

butter when you're buttering a piece of bread and  I have my bread, I like to put plenty of butter  

زمانی که یک تکه نان را کره می‌زنید، یک چاقو بردارید، کره را بگیرید و من نان خود را دارم، دوست دارم مقدار زیادی کره

on it. And often people say, would you like some  bread with that butter that put so much butter on  

روی آن بریزم. و اغلب مردم می گویند، آیا می خواهید مقداری نان با آن کره که آنقدر کره روی

it? So when you butter somebody up, you are trying  to persuade them to do what you want them to do.

آن بمالد؟ بنابراین وقتی به کسی دست می‌زنید، سعی می‌کنید او را متقاعد کنید تا کاری را که شما می‌خواهید انجام دهد.

But you're using a lot of nice words and  you're you're using persuasion in that way,  

اما شما از کلمات خوب زیادی استفاده می کنید و از متقاعدسازی در این راه استفاده می کنید،

and you are trying to get them to feel  good about themselves and say, oh, come on,  

و سعی می کنید آنها را وادار کنید تا احساس خوبی نسبت به خودشان داشته باشند و بگویند، اوه، بیا،   می

you know, you're really good at this and there's  nobody can do it better than you. So come on,  

دانید، شما واقعاً در این کار خوب است و هیچ کس نمی تواند بهتر از شما این کار را انجام دهد. پس بیا،

give it a go. And this. Oh yes. And  people love to have their egos polished.

آن را انجام بده. و این اوه بله. و مردم دوست دارند که نفس خود را جلا دهند.

So if you polish somebody's ego enough, then  they probably will do what you want them to do,  

بنابراین، اگر به اندازه کافی نفس کسی را تقویت کنید، احتمالاً کاری را که شما می‌خواهید انجام می‌دهند،

and they will be persuaded and they will change  their mind. Yeah. Okay. So to butter somebody up  

و متقاعد می‌شوند و نظرشان را تغییر می‌دهند. آره باشه بنابراین به کسی دست و پا زدن به این

means to find out something that will make  them feel good, to put them in a good mood  

معنی است که چیزی را بیابید که احساس خوبی به او بدهد، روحیه خوبی به او بدهید،

so that when you do ask them for something, or  you do suggest that they they change something,  

به طوری که وقتی چیزی از او می‌خواهید، یا پیشنهاد می‌دهید که چیزی را تغییر دهد،

then they're more likely to agree  with you than to disagree with you.

احتمال بیشتری دارد موافق بودن با شما تا مخالفت با شما.

So you butter them up to make  them feel good about themselves,  

بنابراین آنها را با کره می‌زنید تا احساس خوبی نسبت به خودشان داشته باشند،

To fob somebody off. When when we fob somebody  off, it means we don't want to meet them.  

برای اینکه کسی را از خود دور کنید. وقتی کسی را از خود دور می‌کنیم، به این معنی است که نمی‌خواهیم او را ملاقات کنیم.

We try to avoid them. We to try to avoid a  contact. And if we do have contact with them,  

سعی می کنیم از آنها دوری کنیم. ما سعی می کنیم از یک تماس اجتناب کنیم . و اگر با آنها تماس داشته باشیم،

we make some excuses that we don't want to talk  to them or when we're not going to help them.

بهانه‌هایی می‌آوریم که نمی‌خواهیم با آنها صحبت کنیم یا وقتی قرار نیست به آنها کمک کنیم.

Okay. So, yeah, yeah, yeah.  Look, I'll call you back later,  

باشه بنابراین، بله، بله، بله. ببین، بعداً با شما تماس می‌گیرم،

okay? I'm busy at the moment. Perhaps we'll  catch up in the next couple of days of. Well,  

خب؟ فعلا سرم شلوغه شاید طی چند روز آینده به نتیجه برسیم. خوب،

why don't you just send me an email about  what you're suggesting and I'll have a look  

چرا فقط درباره آنچه پیشنهاد می‌کنید یک ایمیل برای من ارسال نمی‌کنید و من

at it. So all excuse says why you don't want  to talk to that person at that particular time.

آن را بررسی می‌کنم. بنابراین همه بهانه‌ها می‌گویند که چرا نمی‌خواهید در آن زمان خاص با آن شخص صحبت کنید.

So you fob them off with some excuse. Look, I'm  not really in the mood today. I've got to get  

بنابراین با بهانه ای آنها را از دست می دهید. ببین، من امروز واقعاً حال و هوای ندارم. من باید

this presentation finished. And now what?  Why don't we just touch base in a couple  

این ارائه را تمام کنم. و حالا چی؟ چرا ما فقط در چند روز پایه را لمس نمی کنیم

of days? And you really hope that by then,  in a couple of days, that they've forgotten  

؟ و شما واقعاً امیدوارید که تا آن زمان، طی چند روز، آنها

what they wanted. But if they're persistent,  you'll just fobbed them off a little bit more.

آنچه را که می‌خواستند فراموش کرده باشند. اما اگر مداوم باشند، فقط کمی بیشتر آنها را از خود دور خواهید کرد.

So to fob somebody off means to give  them some excuses or make some excuses,  

بنابراین ناراضی کردن کسی به معنای بهانه آوردن یا بهانه آوردن به آنها است،

hoping that they will go away, hoping  that they won't continue to annoy you  

به امید اینکه آنها از بین بروند، به امید اینکه به آزار شما ادامه ندهند

and that eventually they'll just give up  and they'll go in and I somebody has to  

و در نهایت آنها فقط تسلیم شوند و آنها وارد شوند و من وارد شوند. کسی باید به

cajole. Somebody cajole means you talk  nicely to them, and you use a lot of  

خنده باشد. Somebody cajole به این معناست که شما به خوبی با آنها صحبت می کنید، و از تملق زیاد استفاده می کنید

flattery to get your way or to persuade them  to do things the way you want them to do it.

تا به راه خود برسید یا آنها را متقاعد کنید که کارها را آنطور که شما می خواهید انجام دهند.

Okay. So you keep saying things like, I'll come  on, you know, you're good at this. You know,  

باشه بنابراین شما به گفتن چیزهایی مانند، من می آیم ، ادامه می دهید، می دانید، شما در این کار خوب هستید. می دانید،

there's nobody else can do it. You know,  they really liked to hear from you. Yeah,  

هیچ کس دیگری نمی تواند این کار را انجام دهد. می دانید، آنها واقعاً دوست داشتند از شما بشنوند. بله،

yeah, yeah, I really know you want to do it.  I'll help you. I'll. I'll prepare everything.  

بله، بله، من واقعاً می دانم که شما می خواهید این کار را انجام دهید. من به شما کمک خواهم کرد. من خواهم کرد. من همه چیز را آماده خواهم کرد.

But I just need you to do this. Yeah. So you  work on the person bit by bit and eventually.

اما من فقط به شما نیاز دارم که این کار را انجام دهید. آره بنابراین، ذره ذره و در نهایت روی فرد کار می‌کنید.

Yeah, they agree to do what you want them to do.  Daughters. My daughter was really good at this.  

بله، آنها قبول می کنند کاری را که شما می خواهید انجام دهند. دختران. دختر من واقعاً در این کار خوب بود.

When she was younger. She would cajole you a  command. And, you know, you'd love to have a  

وقتی جوانتر بود او به شما فرمانی می داد . و، می دانید، دوست دارید یک

pet around the house. It would be cute,  a little kitten, forgetting that cos  

حیوان خانگی در اطراف خانه داشته باشید. دوست داشتنی بود، یک بچه گربه کوچک، فراموش می کرد که

little kittens tended to be big cats and  said, oh, come on, I'll look after it.

بچه گربه های کوچک گربه های بزرگی هستند و می گفتند، اوه، بیا، من از آن مراقبت می کنم.

I'll feed it in the morning, I'll empty  the litter tray. Lots of flattery. And  

صبح به آن غذا می دهم، سینی زباله را خالی می کنم. چاپلوسی زیاد و

then eventually you are persuaded and you change  your mind. Is it okay? Come on, let's get a kitten  

سپس در نهایت متقاعد می شوید و نظر خود را تغییر می دهید. خوبه؟ بیا، بیا یک بچه گربه بگیریم

and that. Cos once you say that, that's.  It's. You've given in, you've surrendered.  

و این. چون وقتی این را می گویید، همین است. این است. تسلیم شدی، تسلیم شدی.

And they or your daughter in, in my case has  persuaded you to do what they want you to do.

و آنها یا دخترتان در مورد من، شما را متقاعد کرده اند که کاری را که می خواهند انجام دهید.

Wheedle. Strange word to wheedle, to wheedle.  And we use the expression to wheedle something  

چرخ. کلمه عجیب به wheedle، به wheedle. و ما از این عبارت برای بیرون کشیدن چیزی

out of somebody. So it's like getting a little  fork or a screwdriver and eventually getting  

از کسی استفاده می کنیم. بنابراین مانند این است که یک چنگال یا یک پیچ گوشتی کوچک بگیرید و در نهایت به

what you want. It's in there somewhere.  I'll get it. So when we wheedle something  

آنچه می‌خواهید برسید. آنجا در جایی است. من آن را دریافت خواهم کرد. بنابراین وقتی چیزی را

out to somebody, we keep asking them the  questions. Well, what was that about?

به کسی می‌دهیم، همچنان از او سؤالات می‌پرسیم . خب این در مورد چی بود؟ در

What happened there or what did he say  next and what's planned? Or do you know  

آنجا چه اتفاقی افتاد یا او بعداً چه گفت و چه برنامه‌ای دارد؟ یا می دانید

what's going to happen next week? So they keep  looking for more information. And bit by bit,  

هفته آینده قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ بنابراین آنها به دنبال اطلاعات بیشتر هستند. و ذره ذره،

you eventually give them as much information  as you have or all the information that they  

نهایتاً به اندازه‌ای که دارید یا همه اطلاعاتی را که آنها

are interested in, and they've succeeded in  wheedling or getting the information out of you.

به آن علاقه دارند به آنها می‌دهید، و آنها موفق شده‌اند اطلاعات را از شما دریافت کنند.

So it's like pulling the intestines out of  something, you know, just bit by bit, bit by  

بنابراین، مثل بیرون کشیدن روده از چیزی است، می دانید، ذره ذره، ذره

bit. Eventually they've got everything, okay, so  they wheedle something out of you slowly. Yeah,  

ذره. در نهایت آنها همه چیز را به دست آورده اند، بسیار خوب، بنابراین به آرامی چیزی را از شما بیرون می آورند. بله،

no pain involved, but eventually they get all of  the story. It's like mother's. Mothers are really  

هیچ دردی در کار نیست، اما در نهایت آنها همه  داستان را دریافت می کنند . مثل مادر است مادران واقعاً

good at wheedling stories. They come home  and they see son or daughter in a bad mood.

در داستان نویسی مهارت دارند. آنها به خانه می‌آیند و پسر یا دختری را در حال بدی می‌بینند.

And you want to talk about it? No no no  no no. But eventually mom puts her arm  

و می خواهید در مورد آن صحبت کنید؟ نه نه نه نه نه . اما بالاخره مامان بازویش را

around them or she said, well, come on,  you can talk to me. And was it something  

دور آنها می‌گیرد یا می‌گوید، خب، بیا، می‌توانی با من صحبت کنی. و آیا چیزی

at school? So eventually the whole story  comes out and mum has mums do have been  

در مدرسه بود؟ بنابراین در نهایت کل داستان مشخص می‌شود و مادر می‌بیند که مادران

very successful in wheedling the  information out of the daughter.

در انتقال اطلاعات از دختر بسیار موفق بوده‌اند.

Hustle and be careful here  with the pronunciation hustle,  

Hustle و مراقب باشید اینجا with pronunciation hustle,

hustle, hustle. Okay? To hustle means to keep  pushing, to keep at somebody, or try as hard  

hustle, hustle. باشه؟ شلوغ کردن به معنای ادامه دادن به فشار دادن، نگه داشتن کسی، یا تا جایی

as you can to get the answer that you want.  So when we hustle, we want to get somebody  

که می توانید برای دریافت پاسخی که می خواهید تلاش کنید. بنابراین، وقتی سر و صدا می‌کنیم، می‌خواهیم کسی

to change their mind about something. Come on,  come on. Look, you know you'd like to buy this.

نظرش را در مورد چیزی تغییر دهد. بیا، بیا. ببینید، می دانید که می خواهید این را بخرید.

It's a really, really good deal. You're not  going to get a better deal anywhere else. I mean,  

این یک معامله واقعاً بسیار خوب است. در هیچ جای دیگری معامله بهتری نخواهید داشت. منظورم این است،

this car, okay? I've had it for a couple of years.  Never had any problems with it. So this is about  

این ماشین، باشه؟ من آن را برای یکی دو سال است. هرگز با آن مشکلی نداشت. بنابراین این در مورد

hustling and getting somebody to persuade  themselves that they really want to buy the car,  

هول کردن و وادار کردن کسی است که خودش را متقاعد کند که واقعاً می‌خواهد ماشین را بخرد،

to hustle, to keep pushing and pressing and  hoping and working away until the person.

برای شلوغ کردن، به فشار دادن و فشار دادن ادامه دهد و امیدوار باشد و تا آن شخص کار کند.

Yeah, signs the dotted line, gets the car  keys, goes home a happy man to hustle, talk  

آره، خط نقطه چین را امضا می‌کند، کلید ماشین را می‌گیرد، مردی شاد به خانه می‌رود تا سر و صدا کند، با

somebody into something. Well, we've all tried,  sometimes successfully, sometimes unsuccessfully,  

کسی درباره چیزی صحبت کند. خوب، همه ما سعی کرده‌ایم، گاهی با موفقیت، گاهی ناموفق،   از

to talk somebody into doing something. It might be  that holiday of a lifetime. You know you want to  

کسی دعوت کنیم کاری را انجام دهد. ممکن است آن تعطیلات یک عمر باشد. می دانید که می خواهید

do it. You've never taken enough time off work.  Those people. Oh, yeah. Lots and lots of days.

این کار را انجام دهید. شما هرگز به اندازه کافی مرخصی نگرفته اید. آن مردم اوه، آره روزهای زیاد و زیاد.

So why don't we just go off, have that  second honeymoon that you promised me?  

پس چرا ما نمی‌رویم، ماه عسل دومی را که به من قول داده بودی داشته باشیم؟

You remember that? You told me that years  ago we'd have a second honeymoon? Well,  

یادت میاد؟ به من گفتی که سال‌ها پیش ماه عسل دومی خواهیم داشت؟ خب،

here's the chance. Yeah. So you tried to talk  your husband into taking you on that second  

این فرصت است. آره پس سعی کردی با شوهرت صحبت کنی که تو را به دومین

honeymoon? Okay. If you really want to do it,  let's go. It's about time we did something for us.

ماه عسل ببرد؟ باشه اگر واقعاً می‌خواهید این کار را انجام دهید، بیایید برویم. وقت آن است که ما کاری برای خودمان انجام دهیم.

So to talk somebody into something. Next  to urge. Well, we all have an urge to do  

بنابراین برای صحبت با کسی در مورد چیزی. بعدی برای اصرار. خب، همه ما اصرار داریم که کاری انجام دهیم

something. So in that way, we use it as a  noun and urge. But to urge somebody is to  

. بنابراین به این ترتیب، از آن به عنوان اسم و اصرار استفاده می‌کنیم. اما ترغیب کردن به کسی،

push and push strongly. I really urge  you, if you wanted to use the verb,  

فشار دادن و فشار دادن قوی است. من واقعاً از شما می‌خواهم، اگر می‌خواهید از این فعل استفاده کنید،

I really urge you to consider this seriously. So  someone is really going to take a look at this.

من واقعاً از شما می‌خواهم که این موضوع را جدی بگیرید. بنابراین، یک نفر واقعاً می خواهد به این نگاه کند.

Can I urge you, please, to give this careful  consideration? We won't get many better chances,  

آیا می‌توانم از شما بخواهم، لطفاً به این دقت توجه کنید؟ ما شانس های بهتری نخواهیم داشت،

so it's something that we really have to look  at. So it could be telling the boss about some  

بنابراین این چیزی است که واقعاً باید به آن نگاه کنیم . بنابراین ممکن است به رئیس درباره

change in the plans. It can be telling  your kids to do some more study. I look,  

تغییراتی در برنامه‌ها بگویید. ممکن است به فرزندانتان بگویید که بیشتر مطالعه کنند. نگاه می‌کنم،

I really would urge you for the last few months  of the term to do an extra little bit of work.

من واقعاً از شما می‌خواهم در چند ماه آخر ترم، کمی کار اضافی انجام دهید.

It'll really pay off. I mean, there's no  point cramming all the study in for the  

واقعا نتیجه خواهد داد منظورم این است که هیچ فایده‌ای ندارد که تمام مطالعه‌های

last two weeks. Spread it out. Over the next few  months. You'll feel much better. I really would  

دو هفته گذشته را درگیر کنیم. آن را پخش کنید. طی چند ماه آینده. شما احساس بسیار بهتری خواهید داشت. من واقعاً

encourage you. I really would urge you to listen  to me. You don't listen to me enough. And finally,  

شما را تشویق خواهم کرد. من واقعاً از شما می خواهم که به حرف من گوش دهید. تو به اندازه کافی به من گوش نمی دهی و در نهایت،

to rope somebody in. That sounds quite a  strange expression to rope somebody in.

طناب زدن به کسی. این تعبیر بسیار عجیبی به نظر می‌رسد.

If you've ever watched the cowboy, the old cowboy  movies, they used to have a rope for capturing  

اگر تا به حال فیلم‌های گاوچران، فیلم‌های قدیمی گاوچران را تماشا کرده باشید ، آن‌ها طنابی برای گرفتن

horses or cows, so they would last you. So they  would throw the rope, boom, put it around the cat,  

اسب یا گاو داشتند، تا برای شما ماندگار شوند. . بنابراین طناب را پرتاب می‌کردند، بوم می‌کردند، آن را دور گربه می‌گذاشتند،

the cow of the horse's neck, pull it, and then  gradually pull the horse or the cow into them  

گاو گردن اسب را می‌کشیدند، و سپس به تدریج اسب یا گاو را داخل خود می‌کشیدند

and, and wrap the rope rope around them, and then  brand the horse or the cow with the branding iron.

و طناب را دور آن‌ها می‌پیچیدند، و سپس علامت‌گذاری می‌کردند. اسب یا گاو با آهن مارک.

Yeah, so very painful by the look of it. So  that's literally to rope somebody in. So when  

آره، از ظاهرش خیلی دردناکه بنابراین، این به معنای واقعی کلمه طناب زدن به کسی است.

you rope somebody in, it's the same idea.  You've got something you want to talk to  

شما چیزی دارید که می خواهید درباره آن با آنها صحبت کنید

them about. You give them the idea. Right.  And then you rope them in gradually. Well,  

. شما به آنها ایده بدهید. درسته و سپس به تدریج آنها را طناب بزنید. خوب،   می

you know, this would be a good  idea. And you know, it makes sense.

دانید، این ایده  خوبی خواهد بود . و می دانید، منطقی است.

And you know, it's going to save time gradually.  A little bit of this and a little bit of that. And  

و می دانید، به تدریج در زمان صرفه جویی می شود. کمی از این و کمی از آن. و

they come around to your way of thinking. So your  rope, somebody in example. So you know, a member  

آنها به طرز فکر شما می آیند. بنابراین، طناب شما، به عنوان مثال. بنابراین می‌دانید، یکی

of the local football team or you're a member of  the local rugby team, whatever the sport happens  

از اعضای تیم فوتبال محلی یا عضو تیم راگبی محلی، هر ورزشی که اتفاق می‌افتد

to be, and they're always doing fundraising  events because they need to get some extra money.

، و آنها همیشه رویدادهای جمع‌آوری کمک مالی انجام می‌دهند زیرا باید مقداری پول اضافی دریافت کنند.

And of course, they like to find volunteers to  raise money, volunteers to do a bit of painting,  

و البته، آنها دوست دارند داوطلبانی برای جمع‌آوری پول، داوطلبانی برای انجام کمی نقاشی،

volunteers to train the young kids. Okay, so  you've had your time playing football or rugby,  

داوطلبانی برای آموزش بچه‌های جوان پیدا کنند. بسیار خوب، پس شما وقت خود را برای بازی فوتبال یا راگبی گذرانده‌اید،

and now it's time to give a little bit back and  perhaps to share some of your spare time with  

و اکنون وقت آن است که کمی به شما کمک کنید و شاید بخشی از اوقات فراغت خود را با

the kids. So you get roped into training the  kids on a Saturday morning or Sunday morning.

بچه‌ها تقسیم کنید. بنابراین می‌توانید در صبح شنبه یا یکشنبه صبح به آموزش بچه‌ها بپردازید.

You get roped into taking the kids to the  games away from home. So bit by bit. So you  

شما مجبور می شوید بچه ها را به بازی های دور از خانه ببرید. پس ذره ذره بنابراین شما را

get roped or persuaded into doing something.  Okay, so they're all verbs and expressions  

به انجام کاری متقاعد می کنند. بسیار خوب، پس همه آنها افعال و عبارات

related to persuading, getting somebody to  do what you want them to do. So let them let  

مربوط به متقاعد کردن، وادار کردن کسی برای انجام کاری هستند که شما می خواهید. بنابراین اجازه دهید

me give them to you one more time. Brainwash.  Bring somebody around to your way of thinking.

من آنها را یک بار دیگر به شما بدهم. شستشوی مغزی کسی را به طرز فکر خود بیاورید. به

Butter somebody up. So use lots of  flattery. Fob somebody off. Reason  

کسی کره بزن بنابراین از تملق زیاد استفاده کنید . کسی را ول کن دلیل

to get rid of them with some excuse. You  cajole somebody again to use flattery to  

برای خلاص شدن از شر آنها با بهانه ای باشد. دوباره کسی را فریب می‌دهی که از چاپلوسی استفاده کند تا

get them to do something because you tell  them they're the best in the world. Cajole  

او را مجبور به انجام کاری کند، زیرا به آنها می‌گویی که بهترین‌های دنیا هستند. Cajole

to wheedle something out of somebody to find  out information bit by bit. Hustle to hustle.

چیزی را از کسی بیرون بیاورید تا اطلاعات را ذره ذره پیدا کنید. شلوغی به شلوغی. با

Talk somebody into something. Urge somebody  to do something. And finally rope somebody  

کسی در مورد چیزی صحبت کنید کسی را به انجام کاری تشویق کنید. و در نهایت به کسی کمک کنید

into doing what you want them to do.  Okay. Excellent. So all of those verbs  

تا کاری را که شما می خواهید انجام دهد. باشه عالی بنابراین همه آن افعال

related to persuading. Try a few of them.  See. Can you introduce them into your,  

مربوط به متقاعد کردن هستند. تعدادی از آنها را امتحان کنید. ببینید. آیا می توانید آنها را به انگلیسی خود معرفی کنید

English. Try not to use them all of course,  but to try and use a few. Write about them.

. البته سعی کنید از همه آنها استفاده نکنید، بلکه سعی کنید از تعدادی استفاده کنید. در مورد آنها بنویسید.

And if you have any problems, you know where I am.  You can contact me any time. Thanks for listening.

و اگر مشکلی دارید، می دانید من کجا هستم. هر زمان که بخواهید می توانید با من تماس بگیرید. ممنون که گوش دادید