Free English Class! Topic: Describing Situations and Experiences! 🏕️🛒🛍️ (Lesson Only)

Well hello and welcome to this English lesson where we're

خوب سلام و به این درس انگلیسی خوش آمدید، جایی که ما می

going to learn how to describe situations and experiences that

خواهیم یاد بگیریم که چگونه موقعیت ها و تجربیاتی را که

we have had. So you may have had different experiences in

داشته ایم شرح دهیم. بنابراین ممکن است تجربه های متفاوتی در

your life and you might describe them in this way right

زندگی خود داشته باشید و همین الان آنها را به این شکل توصیف

now. It was fun or it wasn't fun. Or I liked doing that or I

کنید. سرگرم کننده بود یا سرگرم کننده نبود. یا دوست داشتم این کار را انجام دهم یا دوست نداشتم این کار

didn't like doing that. In this English lesson we're going to

را انجام دهم. در این درس انگلیسی،

look at a whole bunch of other ways to describe experiences

ما به یک سری راه‌های دیگر برای توصیف تجربیات

and situations that you've been in Let me just repeat that for

و موقعیت‌هایی که در آن بوده‌اید نگاه می‌کنیم . اجازه دهید این را برای

a sec. We usually say experiences that you had or

یک ثانیه تکرار کنم. ما معمولاً می‌گوییم تجربیاتی که شما داشته‌اید یا

situations that you've been in. So we kind of use each word a

موقعیت‌هایی که در آن بوده‌اید. بنابراین ما از هر کلمه کمی متفاوت استفاده می‌کنیم،

bit differently but they both refer to the things that happen

اما هر دو به چیزهایی که

in life or the things that you do in life. So once again

در زندگی اتفاق می‌افتد یا کارهایی که شما در زندگی انجام می‌دهید اشاره دارند. بنابراین یک بار دیگر

welcome to this English lesson where we're going to talk about

به این درس انگلیسی خوش آمدید، جایی که می خواهیم در مورد

how to describe situations and experiences. One way to

چگونگی توصیف موقعیت ها و تجربیات صحبت کنیم. یکی از راه‌های

describe something is to say that it was confusing but often

توصیف چیزی این است که بگوییم گیج‌کننده بود، اما

we use the little phrase hard understand. This is a huge

اغلب از عبارت کوچک به سختی درک می‌کنیم. این یک

classroom probably at a university. And maybe the

کلاس درس بزرگ احتمالا در یک دانشگاه است. و شاید درک

professor isn't very easy to understand. The professor is

استاد خیلی آسان نباشد . درک استاد

hard to understand. If someone said to you how was the class

سخت است. اگر یکی به شما بگوید کلاسی

that you went to today? You could say oh it was really

که امروز رفتید چطور بود؟ می توان گفت اوه واقعا

confusing. The professor is hard to understand or the class

گیج کننده بود. درک استاد سخت است یا درک کلاس

was hard to understand. Uh this happened to me in university

سخت بود. اوه این اتفاق برای من در دانشگاه

when I took my second calculus class. I think I mentioned that

افتاد وقتی که کلاس دوم حساب دیفرانسیل و انتگرال را شرکت کردم . فکر کنم قبلا بهش اشاره

before. When I took kelp one it was easy to understand. When I

کردم وقتی من کلپ را گرفتم به راحتی قابل درک بود. هنگامی که

took kelp two calculus two it was hard to understand. I

من کلپ دو حساب دو را گرفتم درک آن سخت بود. قبول

passed but my grade wasn't very good at all. You can also in

شدم ولی معدلم اصلا خوب نبود. شما همچنین می توانید به

English in a very informal way say that it was something else

زبان انگلیسی به روشی بسیار غیررسمی بگویید که

when you're describing something. So let me use this

وقتی چیزی را توصیف می کنید چیز دیگری بود. بنابراین اجازه دهید از این

in a few example sentences because it's kind of a weird

در چند جمله مثال استفاده کنم زیرا یک

little little phrase. If I went kayaking on this beautiful

عبارت کوچک عجیب و غریب است. اگر در این دریاچه زیبا کایاک سواری می کردم

lake. If someone said what was that like? What was that

. اگه یکی بگه این چطوری بود؟

experience like? I might say it was somewhere Something else.

تجربهاش چطور بود؟ شاید بگم جای یه چیز دیگه بود.

So what this means is that it was amazing. It was wonderful.

پس معنی این است که شگفت انگیز بود. فوق العاده بود

Uh it was just awesome. It was really really fun. Uh when you

اوه فقط عالی بود واقعا لذت بخش بود وقتی می

say an experience or a situation was something else.

گویید یک تجربه یا موقعیت چیز دیگری بوده است.

It just means you really really enjoyed it. Uh maybe you went

این فقط به این معنی است که شما واقعاً از آن لذت بردید. اوه شاید شما

to a concert and it was just amazing. You saw Ed Sheeran.

به کنسرت رفتید و واقعا شگفت انگیز بود. شما اد شیران را دیدید.

You might say oh it was something else. It was amazing.

شاید بگویید اوه چیز دیگری بود. شگفتآور بود.

So kind of an informal way to describe something that is

بنابراین نوعی روش غیررسمی برای توصیف چیزی است که

really cool, really fun, really amazing. And then we have a

واقعا جالب، واقعا سرگرم کننده، واقعا شگفت انگیز است. و سپس ما یک

simpler way to describe something here and it's just to

راه ساده تر برای توصیف چیزی در اینجا داریم و فقط

say that something is enjoyable. We often use this

این است که بگوییم چیزی لذت بخش است. ما اغلب

when we talk about having a meal with others. So if you

وقتی در مورد صرف غذا با دیگران صحبت می کنیم از این استفاده می کنیم . بنابراین

have the experience of having a meal with friends or family you

اگر تجربه صرف یک وعده غذایی با دوستان یا خانواده را دارید،

might say oh it was a very enjoyable meal. Um it was just

ممکن است بگویید اوه، این یک وعده غذایی بسیار لذت بخش بود. اوم

an enjoyable time. We went to a restaurant. The the food was

فقط زمان لذت بخشی بود رفتیم رستوران.

delicious. Uh we had really good conversation. It was a

غذاش خوشمزه بود اوه ما واقعا گفتگوی خوبی داشتیم

very enjoyable time. Or it was a very enjoy enjoyable thing to

زمان بسیار لذت بخشی بود. یا این یک کار بسیار لذت بخش

do. Sorry I'll Try to pronounce the English words correctly as

بود. با عرض پوزش، سعی می کنم در حین انجام این درس، کلمات انگلیسی را به درستی تلفظ

I do this lesson. Um by the way when I do these lessons it's

کنم. به هر حال وقتی این درس ها را انجام می دهم

very enjoyable for me. I hope it's enjoyable for you. Eerie.

برای من بسیار لذت بخش است. امیدوارم براتون لذت بخش باشه وهم انگیز

So when I think of the word eerie I usually think of being

بنابراین وقتی به کلمه وهم‌آور فکر می‌کنم، معمولاً به تنهایی فکر می‌کنم،

alone usually not somewhere like not in a city. Usually

معمولاً در جایی مانند نه در یک شهر. معمولاً

like out in a country. If I walked down this path at night

مانند خارج از یک کشور. اگر شب در این مسیر قدم می زدم

and there was just a little bit of moonlight coming through the

و فقط کمی نور ماه از میان

tree branches I would describe that walk as an eerie

شاخه های درخت می آمد، آن پیاده روی را به عنوان یک تجربه وهم انگیز توصیف می کردم

experience. I if someone said how was your through the forest

. اگر کسی بگوید شب در جنگل چطور بودی

at night. I I would say oh it was eerie. There were little

. من می توانم بگویم اوه وهم انگیز بود. صداهای کمی وجود داشت

sounds I could hear and the wind was blowing a little bit

که می توانستم بشنوم و باد کمی می وزد

and making this funny noise or I couldn't quite see it was a

و این صدای خنده دار را ایجاد می کرد یا نمی توانستم کاملاً ببینم که

little bit dark. It was just very eerie. I thought I was

کمی تاریک است. فقط خیلی وهم انگیز بود فکر می کردم دارم از

hearing things all around me. So when something is eerie it

اطرافم چیزهایی می شنوم. بنابراین وقتی چیزی وهم‌آور است،

means a little bit scary a little bit spooky might be

به معنای کمی ترسناک است، ممکن است

another word that we would use. Uh but certainly a walk through

کلمه دیگری باشد که ما از آن استفاده می‌کنیم. اوه، اما مطمئناً پیاده

the forest at night would be eerie. Uh so this is a very

روی در جنگل در شب وهم‌آور خواهد بود . اوه پس این یک

informal word. I had to look it up to make sure that it's

کلمه بسیار غیر رسمی است. مجبور شدم آن را جستجو کنم تا مطمئن شوم که در

actually a word in English but when something is really boring

واقع یک کلمه به زبان انگلیسی است، اما وقتی چیزی واقعا خسته کننده است،

sometimes we call it a snooze fest. So I'll use the example

گاهی اوقات آن را جشن چرت زدن می نامیم . بنابراین من دوباره از مثال

again of a classroom but it this time a teacher who's

یک کلاس درس استفاده می کنم، اما این بار معلمی که

really boring where as you're as you're listening you might

واقعاً خسته کننده است، در حالی که شما در حال گوش دادن هستید ممکن است

actually be starting to fall asleep or you might just use

در واقع شروع به خوابیدن کنید یا فقط

the word snooze fest to describe something that was

از کلمه چرت زدن برای توصیف چیزی استفاده کنید.

really boring and you didn't actually fall asleep sometimes

واقعاً کسل کننده بود و در واقع گاهی اوقات

when sitting and listening to someone talk for a long time.

وقتی برای مدت طولانی می نشینید و به صحبت های شخصی گوش می دهید به خواب نمی روید.

Uh you could describe it as saying oh that lecture was

اوه، شما می توانید آن را به این صورت توصیف کنید که آه، سخنرانی

really boring or that talk was was just a snooze fest. Um

واقعا خسته کننده بود یا اینکه صحبت فقط یک جشن چرت زدن بود. اوم،

which means it was so boring you could have fallen asleep.

یعنی آنقدر کسل کننده بود که می توانستی بخوابی.

Or it might even mean you did fall asleep. That can happen as

یا حتی ممکن است به این معنی باشد که شما خوابیدید. این نیز می تواند اتفاق

well. Again a very informal word snooze fest. Um but I

بیفتد. باز هم یک جشن چرت زدن کلمه بسیار غیررسمی. اوم، اما من

thought it was just a word I made up but it if you look it

فکر می‌کردم این فقط کلمه‌ای است که من ساخته‌ام، اما اگر آن

up on Google you'll actually find a definition for the word.

را در گوگل جستجو کنید، در واقع یک تعریف برای این کلمه پیدا خواهید کرد.

Outstanding. So when you describe something as

برجسته. بنابراین وقتی چیزی را برجسته توصیف می کنید به

outstanding it means that it was done at a very high level.

این معنی است که در سطح بسیار بالایی انجام شده است.

It means that if you're watching a performance the

این بدان معناست که اگر در حال تماشای یک اجرا هستید،

dancers or actors or singers were perfect. They just you

رقصندگان یا بازیگران یا خوانندگان عالی بودند.

were just amazed at how good of a job they did. So if I went to

آنها فقط از اینکه چقدر خوب کار کردند شگفت زده شدی. بنابراین اگر برای

see a show maybe some kind of stage show. If someone said oh

دیدن یک نمایش می رفتم شاید نوعی نمایش صحنه ای باشد. اگر یکی بگوید اوه

what was what was the play like? I can say oh it's

نمایشنامه چگونه بود؟ می توانم بگویم اوه

outstanding. It was just amazing. It was one of the best

فوق العاده است. این فقط شگفت انگیز بود. یکی از بهترین

plays I've ever seen. So when you something as outstanding.

نمایشنامه هایی بود که دیدم. بنابراین هنگامی که شما چیزی به عنوان برجسته.

You just mean that it's really really well done. I would use

منظور شما این است که واقعاً به خوبی انجام شده است. من از

this to describe I don't know if you know English with Lucy.

این برای توصیف نمی‌دانم با لوسی انگلیسی می‌دانی استفاده می‌کنم.

English with Lucy is another YouTube channel and she teaches

English with Lucy یکی دیگر از کانال های یوتیوب است و او انگلیسی تدریس می کند

English and her lessons are outstanding. That's how I would

و درس هایش فوق العاده است. من

describe them. They are really well put together. She's very

آنها را اینگونه توصیف می کنم. آنها واقعاً به خوبی کنار هم قرار گرفته اند. او خیلی

well spoken. Very logical. That's always important to me.

خوب صحبت می کند خیلی منطقیه این همیشه برای من مهم است.

I like people who are logical. So I would say her lessons are

من آدمای منطقی رو دوست دارم بنابراین می توانم بگویم درس های او

outstanding. Now the opposite would be what we call a

عالی هستند. حال برعکس آن چیزی است که ما آن را

letdown. Maybe you've wanted to go to a concert for a long time

ناامیدی می نامیم. شاید خیلی وقت بود که می خواستید به کنسرت بروید

and you bought tickets and you went to the concert and it

و بلیط خریدید و به کنسرت رفتید و

wasn't very good. Maybe the musicians sound really good

خیلی خوب نبود. شاید نوازنده‌ها

when you listen to a recording but when they play live they

وقتی صدای ضبط‌شده‌ای را گوش می‌دهید واقعاً خوب به نظر می‌رسند، اما وقتی زنده می‌نوازند

just don't do a good job. You would say oh it was a let down.

، کارشان را خوب انجام نمی‌دهند. شما می گویید اوه این یک ناامیدی بود.

How was the concert? It was it was a let down. It was kind of

کنسرت چطور بود؟ این یک ناامیدی بود. یه جورایی ناامید

a let down. They they weren't as good as I thought they were

کننده بود آنها آنقدرها که من فکر می کردم

going to be. Another example would be If you were going to

خوب نبودند. مثال دیگر این است که اگر قرار بود

see a play and there was a famous actor in the play and

نمایشنامه ای را ببینید و بازیگر معروفی در آن نمایش وجود داشته باشد

then the day you go that actor is sick and they have someone

و روزی که می روید آن بازیگر مریض است و به جای آن یک نفر را

fill in the understudy performs instead you would say the play

پر می کند که زیرمجموعه را پر می کند، می گویید

was really good but it was a bit of a let down because the

نمایشنامه واقعاً خوب بود اما کمی ناامید کننده بود چون

main actor wasn't there. So a let down. Hope my lessons

بازیگر اصلی آنجا نبود. بنابراین ناامید شدن. امیدوارم درس

aren't a let down for you. I hope they're outstanding. Now I

های من برای شما ناامید نباشد. امیدوارم فوق العاده باشند حالا درس های

wouldn't describe my own lessons that way. Hey when you

خودم را اینطور توصیف نمی کنم. هی وقتی که

have a lot of fun when you go out with friends or maybe go

با دوستان بیرون می روید یا شاید

out with family and you really enjoy yourself. We sometimes

با خانواده بیرون می روید خیلی خوش می گذرد و واقعاً از خودتان لذت می برید. ما گاهی

say that it's a blast. Uh How was your day at the beach? It

می گوییم که این یک انفجار است. اوه روز تو ساحل چطور بود؟

was a blast. We had so much fun. We played volleyball. We

این یک انفجار بود. خیلی بهمون خوش گذشت والیبال بازی کردیم.

laughed. At night we had a campfire on the beach. I had a

خندیدیم. شب در ساحل آتش می گرفتیم. من

blast or it was a blast. You can use either way to describe

انفجار داشتم یا این انفجار بود. برای توصیف آن می توانید از هر دو روش استفاده

it. Um so definitely when you really enjoy something when it

کنید. اوم، قطعاً وقتی از چیزی لذت می برید در حالی

is a lot of fun we would say that it's a blast. Mesmerizing.

که بسیار سرگرم کننده است، ما می گوییم که این یک انفجار است. مسحور کننده.

When you describe an experience as mesmerizing you're basically

وقتی تجربه‌ای را مسحورکننده توصیف می‌کنید، اساساً

saying you couldn't look away because it was so interesting.

می‌گویید که نمی‌توانستید از آن دور نگاه کنید زیرا بسیار جالب بود.

It was so cool. It was so fun to watch. When I think of the

خیلی باحال بود تماشای آن بسیار سرگرم کننده بود . وقتی به

word mesmerizing I usually think of musicians who are

کلمه مسحور کننده فکر می کنم معمولاً به نوازندگانی فکر می کنم که

really good at playing their instrument. When I watch

واقعاً در نواختن ساز خود مهارت دارند. وقتی کسی را تماشا می

someone who's a really good guitar player and I watch their

کنم که واقعاً نوازنده گیتار خوبی است و

fingers on the guitar and I hear the sounds it's

انگشتان او را روی گیتار تماشا می کنم و صداها را می شنوم،

mesmerizing. I can't I can't help but just watch them play.

مسحور کننده است. من نمی توانم نمی توانم فقط بازی آنها را تماشا کنم.

Um I'm not how would I say this? It's not hypnotizing.

اوم من نیستم چطور این را بگویم؟ هیپنوتیزم کننده نیست

That's a little bit different but mesmerizing just is a time

این کمی متفاوت است، اما مسحورکننده فقط

when you're in a situation or experience where you just watch

زمانی است که در موقعیت یا تجربه‌ای قرار می‌گیرید که در آن فقط

what's happening and you just really really enjoy it. And

آنچه را که اتفاق می‌افتد تماشا می‌کنید و واقعاً از آن لذت می‌برید. و

then out of this world. I think I talked about this phrase in

بعد از این دنیا. فکر می کنم چند هفته پیش در درس دیگری در مورد این عبارت صحبت کردم

another lesson a few weeks ago. I think I described a trip as

. فکر می کنم یک سفر را به

being out of this world. When you say something is out of

عنوان خارج از این دنیا توصیف کردم. وقتی می گویید چیزی خارج از

this world it just means it was like so fun, so enjoyable, so

این دنیاست، به این معنی است که بسیار سرگرم کننده، بسیار لذت بخش،

awesome. It was one of the most amazing things you've ever done

بسیار عالی بوده است. این یکی از شگفت انگیزترین کارهایی بود که تا به حال

in your life. So if you ever went on a trip and you stayed

در زندگی خود انجام داده اید. بنابراین اگر تا به حال به سفر رفته اید و

on a lake like this. And if someone said whoa whoa what was

در دریاچه ای مانند این اقامت کرده اید. و اگر کسی بگوید اوه اوه این چه

that like? You probably would say oh it's out of this world.

شکلی بود؟ احتمالاً می گویید اوه این دنیا نیست.

Like at night we could see the northern lights. Uh at night we

مثل شب می توانستیم شفق شمالی را ببینیم. اوه شب

could see lightning bugs flying around. You might describe it

می‌توانستیم صاعقه‌هایی را ببینیم که در اطراف پرواز می‌کنند. ممکن است آن

as out of this world. Something that was just really really fun

را خارج از این دنیا توصیف کنید. چیزی که به نظر من واقعاً بسیار سرگرم کننده

enjoyable and beautiful I think. All of those things.

و لذت بخش بود . همه اون چیزا

Captivating. So I would say captivating fits in the same

فریبنده. بنابراین می توانم بگویم فریبنده

category for me as mesmerizing. When I think of something

برای من در همان مقوله ای قرار می گیرد که مسحورکننده است. وقتی به چیزی فکر می کنم

that's captivating it's again when you're appreciating

که مجذوب کننده است، دوباره زمانی است که شما آنقدر از چیزی قدردانی

something so much you you just you just can't stop watching.

می کنید که فقط نمی توانید تماشای آن را متوقف کنید.

When you go to a concert when you go to a show if something

وقتی به یک کنسرت می روید وقتی به یک نمایش می روید اگر چیزی

just you know you visually it's amazing. When you hear things

فقط از نظر بصری شما را بشناسید شگفت انگیز است. وقتی چیزهایی می شنوید

it's amazing. Um we would just say it's captivating. When

شگفت انگیز است. اوم فقط می گوییم فریبنده است. وقتی

people dance it can be captivating. When people play

مردم می رقصند می تواند جذاب باشد. وقتی مردم

an instrument it can be captivating. It just means that

یک ساز می نوازند می تواند جذاب باشد. این فقط به این معنی است که

They do it well to the point where you just really enjoy

آنها این کار را به خوبی انجام می دهند تا جایی که شما واقعاً از

watching them do it. Worth it. So this is a phrase that people

تماشای آن ها لذت می برید. ارزشش را دارد بنابراین این عبارتی است که

have asked me about people who are learning English. What does

مردم از من در مورد افرادی که در حال یادگیری زبان انگلیسی هستند پرسیده اند.

worth it mean? Well worth it means that something you did

ارزشش به چه معناست؟ خوب ارزشش به این معنی است

something and you're glad that you did it. Hey have you ever

که کاری را انجام دادید و از انجام آن خوشحالید. سلام آیا تا

gone to Disneyland? Yeah I went last year. Was it worth it? Oh

به حال به دیزنی لند رفته اید؟ آره پارسال رفتم ارزشش را داشت؟ اوه

it was totally worth it. We had so much fun. And the flip side

کاملا ارزشش را داشت خیلی بهمون خوش گذشت و طرف مقابل

would be no it wasn't worth it. We didn't have any fun and it

این بود که نه ارزشش را نداشت. ما هیچ تفریحی نداشتیم و

was really expensive. So when you describe something as being

واقعاً گران بود. بنابراین وقتی چیزی را ارزشمند توصیف می

worth it. We're not Always talking about money but a

کنید. ما همیشه در مورد پول صحبت نمی کنیم بلکه

little bit. You know. Was the concert worth it? Oh yeah. I

کمی. میدونی. آیا کنسرت ارزشش را داشت؟ اوه بله. من

totally would go again. It was totally worth it. I don't mind

کاملاً دوباره می روم. این کاملا ارزشش را داشت. مهم نیست

that I spent $100 to see Ed Sheeran it was worth it. So

که 100 دلار برای دیدن اد شیران خرج کردم ارزشش را داشت. بنابراین

you're what you're saying is the amount of money you spent

شما همان چیزی هستید که می گویید مقدار پولی است که خرج کرده اید

or the time you spent was valuable to you. You were like

یا زمانی که صرف کرده اید برای شما ارزشمند بوده است. شما مثل اینکه

yes this was a good decision. Uh I was happy that I did this.

بله این تصمیم خوبی بود. اوه خوشحال شدم که این کارو کردم

Over the top. When we say something is over the top. We

بالای سر وقتی ما می گوییم چیزی بیش از حد است.

mean it's amazing but it might even be like almost too much. A

منظور ما این است که شگفت‌انگیز است، اما ممکن است حتی بیش از حد باشد. یک

good example would be this. If you go to a concert and you see

مثال خوب این خواهد بود. اگر به کنسرت بروید و دیدید

that they have giant screens everywhere. Like they actually

که همه جا صفحه نمایش های غول پیکر دارند. مثل اینکه آنها در

have more screens than they need. You could say oh that it

واقع بیشتر از آنچه نیاز دارند صفحه نمایش دارند. شما می توانید بگویید آه که

was just over the top. They went over the top for that

آن را بیش از بالا بود. آنها برای آن

concert. I mean there were 27 big screens in the stadium. So

کنسرت از اوج گرفتند. منظورم این است که 27 صفحه نمایش بزرگ در ورزشگاه وجود داشت. بنابراین

when you say over the Top. You mean you were expecting

هنگامی که شما می گویند بیش از بالا. منظور شما این است که انتظار داشتید

something to be this good and it was even better but maybe in

چیزی به این خوبی باشد و حتی بهتر باشد، اما شاید

a slightly crazy way. It was over the top. My lessons are

به روشی کمی دیوانه کننده. بالای سر بود. درس های من

not over the top. My lessons are as good as they need to be.

زیاد نیست. دروس من آنقدر خوب است که باید باشد.

That's how I would describe them. Hard to follow. Now this

من آنها را اینگونه توصیف می کنم. سخت به دنبال. حالا این

one is similar to the first one we look at looked at we talked

یکی شبیه اولین موردی است که ما به آن نگاه کردیم و

about hard to understand. When you say that something is hard

در مورد آن سخت فهمیدیم. وقتی می گویید که دنبال کردن چیزی

to follow. If you said well the class it was hard to follow. Or

سخت است. اگر خوب گفتید کلاس سخت بود دنبال کردن.

the prof he was hard to follow. Um it doesn't mean you're

یا استادی که دنبال کردنش سخت بود. امم به این معنی نیست که

walking behind them. It means you're having trouble

پشت سر آنها راه می روید. یعنی در درک مشکل دارید

understanding. You might be experiencing this when you

ممکن است وقتی ویدیوهای من را تماشا می کنید این را تجربه می کنید که

watch my videos I might talk too fast for you and you might

ممکن است برای شما خیلی سریع صحبت کنم و ممکن است

find that it's hard to follow the lesson. So when you

متوجه شوید که دنبال کردن درس سخت است. بنابراین وقتی دنبال کردن

describe something as hard to follow it means you're having

چیزی را سخت توصیف می کنید به این معنی است که در

trouble understanding it. Maybe your why a lot of English

درک آن مشکل دارید. شاید شما چرا بسیاری از

television and in some cases you can understand what's

تلویزیون های انگلیسی را در نظر بگیرید و در برخی موارد می توانید بفهمید که چه اتفاقی در حال

happening but with other shows you find it hard to follow,

رخ دادن است، اما با برنامه های دیگر دنبال کردن آن سخت و درک آن سخت است

hard to understand. Nasty. Now the word nasty has a lot of

. زننده اکنون کلمه تند و زننده

different meanings. When I think of describing a situation

معانی مختلفی دارد. وقتی به توصیف یک موقعیت فکر می کنم

and using the word nasty I usually think of a storm. So

و از کلمه تند و زننده استفاده می کنم معمولاً به یک طوفان فکر می کنم. بنابراین

sometimes we'll just have a really nasty storm at night.

گاهی اوقات ما فقط یک طوفان واقعاً بد در شب خواهیم داشت.

That means there's lots of wind and lightning and rain and

این بدان معناست که باد و رعد و برق و باران و

thunder. Uh it's just a crazy storm. So when you describe

رعد و برق زیاد است. اوه این فقط یک طوفان دیوانه است . بنابراین وقتی

something as nasty. It means that it's not pleasant. So you

چیزی را بد توصیف می کنید. یعنی خوشایند نیست بنابراین شما

would describe something nasty as being enjoyable. You would

می توانید چیزی بد را به عنوان لذت بخش توصیف کنید. شما می

say oh that was a nasty storm last night. I hope trees didn't

گویید آه که دیشب طوفان بدی بود. امیدوارم درختان

blow over in the wind. It was nasty. Remarkable. So when you

در باد وزیده نباشند. زشت بود قابل توجه. بنابراین

describe a situation as remarkable. Um you're basically

وقتی یک موقعیت را قابل توجه توصیف می کنید. اوم شما اساساً می

saying it's something you'll remember for a long time.

گویید این چیزی است که برای مدت طولانی به یاد خواهید آورد.

You're saying that you did enjoy yourself. Let's say you

شما می گویید که از خودتان لذت بردید. فرض کنید

visit a city somewhere. And you just really enjoyed all of the

از یک شهر دیدن کرده اید. و شما واقعاً از تمام

buildings you saw. You could say oh it's just remarkable. I

ساختمان هایی که دیدید لذت بردید. می توان گفت اوه، این فقط قابل توجه است. من

went to Toronto and it was remarkable. Um it could also be

به تورنتو رفتم و قابل توجه بود. اوم ممکن است

that you're impressed. Like maybe you just thought wow

تحت تاثیر قرار گرفته باشید. شاید فکر

they've built some really beautiful buildings in this

کردید عجب ساختمان های واقعا زیبایی در این

city. Uh it is definitely remarkable. So memorable would

شهر ساخته اند. اوه قطعا قابل توجه است بنابراین به یاد ماندنی

be another word you could use. But remarkable simply means

کلمه دیگری است که می توانید استفاده کنید. اما قابل توجه به سادگی به این معنی است

that you liked it a lot. Puzzling. When you find a

که شما آن را بسیار دوست داشتید. گیج کننده. وقتی

situation puzzling it means that you were somewhere and you

موقعیتی را گیج کننده می بینید به این معنی است که شما جایی بودید و

needed to figure out something and you had trouble figuring it

باید چیزی را کشف می کردید و در پی بردن به آن مشکل

out. I find it puzzling when I'm in a traffic jam because I

داشتید. وقتی در یک ترافیک هستم، آن را گیج‌کننده می‌بینم، زیرا

don't understand why it's happening and I don't know how

نمی‌فهمم چرا این اتفاق می‌افتد و نمی‌دانم چگونه

to get out of it. You just have to wait. So when you say

از آن خلاص شوم. فقط باید صبر کنی بنابراین وقتی می گویید

something is puzzling it means it's hard for you to understand

چیزی گیج کننده است، به این معنی است که

either why it's happening or it's hard for you figure out

درک دلیل وقوع آن برای شما سخت است یا برایتان سخت است که

how to get out of the situation. Um let's say you

بفهمید چگونه از موقعیت خارج شوید . فرض کنید

were sitting in a class in school and it was the wrong

در مدرسه در کلاسی نشسته اید و کلاس اشتباهی بوده است

class. You might say oh this is really puzzling. Why am I in

. ممکن است بگویید اوه این واقعاً گیج کننده است. چرا من در

the wrong class and how do I what do I do now? So it's when

کلاس اشتباهی هستم و چگونه می توانم اکنون چه کار کنم؟ بنابراین زمانی

you're in a situation where you don't know how you you don't

است که در موقعیتی قرار می گیرید که نمی

know necessarily how you got there and you don't know how to

دانید چگونه به آنجا رسیده اید، لزوماً نمی دانید چگونه به آنجا رسیده اید و نمی دانید چگونه

get out of it. By the way that was a pretty bad explanation of

از آن خارج شوید. به هر حال این توضیح بسیار بدی از

puzzling. You should look that one up online to get a better

گیج کننده بود. شما باید آن را به صورت آنلاین جستجو کنید تا

definition Um inspiring. When something is inspiring it makes

تعریف بهتری داشته باشید. وقتی چیزی الهام‌بخش است باعث می‌شود

you want to do better things in your life. So the best example

بخواهید کارهای بهتری در زندگی‌تان انجام دهید. بنابراین بهترین مثال

would be maybe you went and listened to someone talk and

این است که شاید شما رفتید و به صحبت های شخصی گوش دادید و

they talked about things you could do to do a better job at

آنها در مورد کارهایی صحبت کردند که می توانید انجام دهید تا کار بهتری در محل

work. Maybe your work sent you to a workshop and they had a

کار انجام دهید. شاید کارتان شما را به کارگاهی فرستاده باشد و یک

speaker there who taught you some techniques to be more

سخنران در آنجا داشته باشند که تکنیک هایی را به شما آموزش داده تا

efficient at work. You could say that that that experience

در کار کارآمدتر باشید. می توان گفت که آن

was inspiring. It Caused you to change how you do certain

تجربه الهام بخش بود. این باعث شد تا نحوه انجام برخی

things in your life. It's why we have the term inspirational

کارها را در زندگی خود تغییر دهید. به همین دلیل است که اصطلاح سخنران الهام بخش را داریم

speaker. Sometimes you go and hear a speaker and the person

. گاهی اوقات شما می روید و یک سخنران را می شنوید و

can be described as inspirational. Um and you could

می توان آن شخص را به عنوان الهام بخش توصیف کرد. ام و شما می

use that to describe the event as well. You could say oh that

توانید از آن برای توصیف رویداد نیز استفاده کنید. می توان گفت آه آن

workshop was inspiring or the workshop was inspirational. It

کارگاه الهام بخش بود یا کارگاه الهام بخش بود. این

made me want to do things in a better way. Creepy. Whenever I

باعث شد که بخواهم کارها را به روشی بهتر انجام دهم . عجیب و غریب. هر وقت به چیزهای

think of creepy I think about there's a lake close to my

ترسناک فکر می کنم به این فکر می کنم که دریاچه ای نزدیک خانه من وجود دارد

house. And when I was a teenager there was an old house

. و وقتی نوجوان بودم خانه ای قدیمی

on the lake. This is not it. This is just a picture. Uh it

در کنار دریاچه بود. این نیست. این فقط یک عکس است.

was an old house on the lake and it had like all the windows

اوه، خانه ای قدیمی در کنار دریاچه بود و انگار تمام پنجره

were broken. And one of my friends like to go there at

ها شکسته بود. و یکی از دوستانم دوست دارد

night to explore that house. And I found the house really

شب ها به آنجا برود تا آن خانه را کشف کند. و من خانه را واقعاً

creepy. And I found the experience really creepy. Um we

ترسناک یافتم. و من این تجربه را واقعاً وحشتناک یافتم. اوم

would go with flashlights and we would kind of he was always

با چراغ قوه می رفتیم و به نوعی او همیشه

looking for old coins and those kinds of things. So I found it

دنبال سکه های قدیمی و این جور چیزها بود. بنابراین من آن را

very creepy. Um mostly because noone lived in the house. The

بسیار ترسناک یافتم. بیشتر به این دلیل که هیچ کس در خانه زندگی نمی کرد.

house was starting to fall apart. Uh and we would always

خانه کم کم داشت از هم می پاشد. اوه و ما

go at night. By the way if you watch any kind of horror movie.

همیشه شب ها می رفتیم. به هر حال اگر هر نوع فیلم ترسناکی را تماشا کنید.

You would probably say the movie was really creepy. And we

احتمالاً می گویید فیلم واقعاً ترسناک بود. و ما

even have a phrase in English you could say oh it creeped me

حتی یک عبارت به زبان انگلیسی داریم که می توانید بگویید oh it min creeped

out. So when something creepy it's a little bit scary. That

out. بنابراین وقتی چیزی ترسناک است کمی ترسناک است.

would be how I would describe it. Too much or overwhelming.

من آن را اینگونه توصیف می کنم. خیلی زیاد یا طاقت فرسا.

When you describe something as being too much or when you say

وقتی چیزی را خیلی زیاد توصیف می کنید یا وقتی می گویید

something was overwhelming. You're basically saying that

چیزی طاقت فرسا بود. شما اساساً می گویید که

you weren't comfortable there. For me when I'm in a crowd of

آنجا راحت نبودید. برای من وقتی در انبوه

people it's too much. It's too much for me. When I go to a

مردم هستم خیلی زیاد است. برای من خیلی زیاد است. وقتی به یک

sporting event and it's crowded like this it's too much. When I

رویداد ورزشی می روم و اینقدر شلوغ است، خیلی زیاد است.

go to the a store and if the music's really loud it's too

وقتی به فروشگاه می روم و اگر موسیقی واقعاً بلند است،

much for me. So it's when something is uncomfortable it's

برای من خیلی زیاد است. بنابراین زمانی که چیزی ناراحت کننده است،

when you don't like something it's when usually your senses

زمانی است که شما چیزی را دوست ندارید، زمانی است که معمولاً حواس

maybe your sense space or your sense of touch or hearing or

شما ممکن است فضای حسی شما یا حس لامسه یا شنوایی یا

smell there's just too much happening and you would say you

بویایی شما خیلی اتفاق می افتد و شما می گویید

would use too much to describe it like oh I went to the

که از مقدار زیادی برای توصیف آن استفاده می کنید. اوه من به

concert and I was in the front row but it was too much for me.

کنسرت رفتم و در ردیف اول بودم اما برای من خیلی زیاد بود.

It was it was too loud. It was too crowded. It was too much. I

خیلی بلند بود خیلی شلوغ بود. خیلی زیاد بود.

did not like it at all. It was overwhelming. And we use this

من اصلا ازش خوشم نیومد. طاقت فرسا بود. و اتفاقاً ما از این

phrase a lot by the way. Too much. Um yeah it was just too

عبارت زیاد استفاده می کنیم. خیلی زیاد. اوم آره

much for me. Mystical. Whenever I think of an experience that's

برای من خیلی زیاد بود عرفانی. هرگاه به تجربه‌ای عرفانی فکر

mystical it's usually something that happened early in the

می‌کنم، معمولاً چیزی است که صبح زود اتفاق افتاده است

morning. I was on a trip once for school. Uh and I couldn't

. یک بار برای مدرسه در سفر بودم . اوه و من

sleep because of the time change. And so I went for a

بخاطر تغییر ساعت نتونستم بخوابم و بنابراین

walk before the sun came up. And I would say that walk that

قبل از طلوع خورشید به پیاده روی رفتم. و می توانم بگویم که پیاده روی آن

experience was very mystical. Um I saw the sunrise. Um there

تجربه بسیار عرفانی بود. اوم طلوع خورشید را دیدم اوم

were no people around. I was just in nature. So I would say

هیچ آدمی در اطراف نبود. من فقط در طبیعت بودم. بنابراین می‌توانم بگویم

Mystical is a beautiful feeling you get usually from being in

عرفانی احساس زیبایی است که معمولاً از حضور در

nature at a time when something cool is happening like a

طبیعت در زمانی که اتفاق جالبی مانند طلوع یا غروب خورشید در حال رخ دادن است، می‌گیرید

sunrise or a sunset. Um maybe you're walking along the ocean

. امم شاید شما در امتداد اقیانوس راه می

hearing the waves and watching the sun go down. You might say

روید و امواج را می شنوید و غروب خورشید را تماشا می کنید. ممکن است بگویید

that it's that's a very mystical experience. And then

که این یک تجربه بسیار عرفانی است.

of course we have magical which is very very similar. Magical

و البته ما جادویی داریم که بسیار شبیه است.

would again be used to describe an experience that you just

Magical دوباره برای توصیف تجربه‌ای استفاده می‌شود که

really enjoyed and was really fun it was very very

واقعاً از آن لذت بردید و واقعاً سرگرم‌کننده

interesting and it made you feel really really cool inside.

بود.

Like if I visited this castle I would probably say the

مثلاً اگر از این قلعه دیدن می کردم، احتمالاً می گویم

experience of visiting the castle was very magical. Um I

تجربه بازدید از قلعه بسیار جادویی بود. امم

felt like I was in another time and place.

احساس می کردم در زمان و مکان دیگری هستم.

A zoo. So I used this phrase in a short lesson a few weeks ago.

یک باغ وحش. بنابراین چند هفته پیش در یک درس کوتاه از این عبارت استفاده کردم.

I said ah it was a zoo. So the best example I can come up with

گفتم آها باغ وحش بود. بنابراین بهترین مثالی که می توانم

for describing a situation as a zoo would be Black Friday in

برای توصیف وضعیتی به عنوان یک باغ وحش بیاورم، جمعه سیاه در

North America. So Black Friday is a day in November where the

آمریکای شمالی است. بنابراین جمعه سیاه روزی در ماه نوامبر است که در آن

stores have really cheap things. So for one day you can

فروشگاه ها چیزهای واقعا ارزانی دارند. بنابراین برای یک روز می

buy all kinds of things like TVs and other items for not

توانید انواع چیزهایی مانند تلویزیون و سایر اقلام را

very much money. But it's a zoo. People line up in the

با پول نه چندان زیاد خریداری کنید. اما اینجا یک باغ وحش است. مردم صبح صف می

morning. When they open the doors it looks like this

کشند. وقتی درها را باز می کنند

literally. People run in and they they fight over things and

به معنای واقعی کلمه اینگونه به نظر می رسد. مردم می دوند و بر سر چیزهایی با هم دعوا می کنند و

they get mad and they yell at each other and everyone's

عصبانی می شوند و سر هم داد می زنند و همه

trying to buy the same thing at the same time. I would describe

سعی می کنند همان چیزی را بخرند . من

that as a zoo. Ah it was a zoo. Sometimes my classes my

آن را به عنوان یک باغ وحش توصیف می کنم. آها باغ وحش بود گاهی اوقات کلاس های من

students have lots of energy. And they're having trouble

دانش آموزان من انرژی زیادی دارند. و برای

sitting in their seats. And when I come home I might say

نشستن روی صندلی هایشان مشکل دارند. و وقتی به خانه می آیم ممکن است بگویم

Jen Might say how were your classes? And I might say oh it

جن ممکن است بگوید کلاس های شما چطور بود ؟ و ممکن است بگویم آه

was a zoo today. Um you do know what a zoo is right? A zoo is a

، امروز یک باغ وحش بود. اوم شما می دانید باغ وحش چیست؟ باغ وحش

place where there's lots of animals. So when we use this

مکانی است که در آن حیوانات زیادی وجود دارد . بنابراین وقتی

phrase when we describe something as a zoo we're

وقتی چیزی را به عنوان باغ وحش توصیف می کنیم از این عبارت استفاده می کنیم،

basically saying people are acting crazy in that situation.

اساساً می گوییم مردم در آن موقعیت دیوانه عمل می کنند.

Nuts. So this is a very informal way to describe

آجیل. بنابراین این یک روش بسیار غیررسمی برای توصیف

something similar to when you say something was a zoo. Every

چیزی شبیه به زمانی است که می گویید چیزی یک باغ وحش است. هر

time Apple comes out with a new phone people line up for hours

بار که اپل با یک گوشی جدید وارد بازار می شود، مردم ساعت ها

at the Apple Store in their city to get the new phone. And

در فروشگاه اپل در شهر خود صف می کشند تا گوشی جدید را دریافت کنند. و

I just think this is nuts. When you say something is nuts. It

من فقط فکر می کنم این یک دیوانه است. وقتی می گویید چیزی دیوانه است.

means you're like I don't know why people do that. They're a

یعنی تو انگاری من نمی دانم چرا مردم این کار را می کنند.

little bit crazy maybe. I wouldn't do that. I just think

شاید کمی دیوانه باشند. من این کار را نمی کنم. فقط فکر می

it's nuts. You can also use nuts to describe something like

کنم دیوانه است. شما همچنین می توانید از آجیل برای توصیف چیزی مانند

this. You could say oh it was nuts at the store. There were

این استفاده کنید. می توان گفت آه، این در فروشگاه آجیل بود.

so many people there and they were all trying grab the same

افراد زیادی آنجا بودند و همه تلاش می کردند یک چیز را بگیرند

thing. So when you say something is a zoo or when you

. بنابراین وقتی می گویید چیزی باغ وحش است یا وقتی می

say something is nuts it's very very similar. Both very

گویید چیزی آجیل است، بسیار شبیه است. هر دو بسیار

informal. Uh but both quite common. A ghost town. So a

غیر رسمی. اوه اما هر دو بسیار رایج هستند. یک شهر ارواح بنابراین یک

ghost is like a spirit of someone after they've died. I

روح مانند روح یک فرد پس از مرگ است.

don't really believe in ghosts. But when you have a town with

من واقعاً به ارواح اعتقادی ندارم. اما وقتی شهری دارید که

no people in it we call it a ghost town. We also describe

هیچ مردمی در آن وجود ندارد، آن را شهر ارواح می نامیم. ما همچنین

something where there are no people as a ghost town. If I

چیزی را که در آن مردمی وجود ندارد به عنوان شهر ارواح توصیف می کنیم. اگر

went to the grocery store in the middle of the night it

نصف شب به خواربارفروشی می رفتم،

would be a ghost town. There wouldn't be any people in the

شهر ارواح می شد.

store except for the cashiers. So you can use ghost town to

به جز صندوق داران، هیچ فردی در فروشگاه وجود نداشت. بنابراین می‌توانید از شهر ارواح برای

describe anything I was going to say that is devoid of

توصیف هر چیزی که می‌خواستم بگویم که فاقد

people. Do you know the word devoid? Uh this when something

مردم است استفاده کنید. آیا کلمه خالی را می دانید؟ اوه این وقتی

is devoid of something it means that it's not there. But when a

چیزی خالی از چیزی باشد به این معنی است که آنجا نیست. اما وقتی یک

store is empty in the middle of the night you might describe it

فروشگاه در نیمه های شب خالی است، ممکن است آن را

as a ghost town. And then of course one other word on the

به عنوان یک شهر ارواح توصیف کنید. و سپس البته یک کلمه دیگر در

same level is packed. So we're talking about a place being

همان سطح بسته بندی شده است. بنابراین ما در مورد مکانی صحبت می کنیم که

very crowded. Uh what was it like at the grocery store? It

بسیار شلوغ است. اوه در خواربارفروشی چطور بود؟

was packed. There were so many people there. What was it like

بسته بندی شده بود. آنقدر مردم آنجا بودند.

at the restaurant? The was packed, we had to wait an hour

در رستوران چطور بود؟ شلوغ بود ، باید یک ساعت صبر می کردیم تا

to get a seat. So when you say something is packed, it means

بنشینیم. بنابراین وقتی می گویید چیزی پر است، به این

it is very very crowded. It means that there are a lot of

معنی است که بسیار شلوغ است. به این معنی است که افراد زیادی

people there. And then pleasant. When you describe

آنجا هستند. و سپس دلپذیر. وقتی

something as being pleasant it means that you enjoyed it. I

چیزی را خوشایند توصیف می کنید به این معنی است که از آن لذت برده اید.

lot of times I think about conversations. We sometimes

من بارها به مکالمات فکر می کنم . ما گاهی

describe conversations as being pleasant. Oh I had a really

اوقات گفتگوها را خوشایند توصیف می کنیم . اوه من یک روز پیش

pleasant conversation with my mom the other day. That means I

با مامانم گفتگوی بسیار لذت بخشی داشتم . یعنی

had a nice conversation. An enjoyable conversation. It

صحبت خوبی داشتم. یک گفتگوی لذت بخش

means I smiled a lot during the conversation. So when you

یعنی در طول مکالمه خیلی لبخند زدم . بنابراین وقتی

Describe an event a situation or an experience as pleasant.

یک رویداد را توصیف می کنید، یک موقعیت یا یک تجربه خوشایند است.

It means it made you happy. It was nice. Energizing. When I go

یعنی خوشحالت کرد خیلی خوب بود. انرژی زا. وقتی

for a walk it's energizing. You would think if I went for a

پیاده روی می کنم انرژی زا است. فکر می کنید اگر

walk I would be tired after my walk. But any kind of exercise

پیاده روی کنم بعد از پیاده روی خسته می شوم . اما هر نوع ورزشی

I do actually gives me more energy for the day. When I go

که انجام دهم در واقع انرژی بیشتری برای روز به من می دهد . وقتی

for a walk I'm more alert. I'm more awake. I'm very very

برای پیاده روی می روم هوشیارتر هستم. من بیشتر بیدارم من خیلی خیلی

energized. So you could say that working out is energizing.

پر انرژی هستم بنابراین می توانید بگویید که ورزش کردن انرژی زا است.

It gives you energy. Refreshing. When you describe

به شما انرژی می دهد. طراوت بخش. وقتی

something as being refreshing it means that you've done

چیزی را با طراوت توصیف می کنید به این معنی است که کاری متفاوت انجام داده

something differently or you've done something that just makes

اید یا کاری انجام داده اید که باعث می شود

you feel very very calm and peaceful. Um when you go to

احساس آرامش و آرامش کنید. اوم وقتی به

maybe yoga class which I've never really done I don't

کلاس یوگا می روید که من واقعاً هرگز آن را انجام نداده ام، فکر نمی

think. I think you would think it's very refreshing. You might

کنم. فکر می‌کنم فکر می‌کنید که خیلی با طراوت است. حتی ممکن است

even say it's a breath of fresh air. So at work sometimes we do

بگویید این یک نفس تازه است . بنابراین در محل کار ما گاهی اوقات

something different. And it's very refreshing. Sometimes we

کاری متفاوت انجام می دهیم. و بسیار با طراوت است. گاهی

eat lunch outside instead of eating lunch inside and it's

به جای ناهار در داخل، ناهار را بیرون می خوریم و

very refreshing. We're doing something new in a different

بسیار با طراوت است. ما داریم کار جدیدی را در مکانی متفاوت

place and it's kind of a breath of fresh air. Exhausting. So I

انجام می‌دهیم و این یک نفس تازه است. طاقت فرسا بنابراین

tried to find a picture of someone babysitting or taking

سعی کردم عکسی از کسی پیدا کنم که از بچه های کوچک نگهداری می کند یا از آنها

care of young children. Uh because that can be exhausting.

مراقبت می کند. اوه چون ممکن است خسته کننده باشد.

When you do something that makes you very tired. When you

وقتی کاری انجام می دهید که شما را بسیار خسته می کند. وقتی

do something that makes you unhappy tired. Maybe you have

کاری انجام می دهید که باعث ناراحتی شما می شود و خسته می شوید. شاید مجبور

to do it for a long time. We describe it as exhausting. You

باشید برای مدت طولانی این کار را انجام دهید. ما آن را خسته کننده توصیف می کنیم.

could describe your job as exhausting. If I had a job

می توانید شغل خود را خسته کننده توصیف کنید. اگر شغلی

where I had to lift bricks all day. I would come home say work

داشتم که مجبور بودم تمام روز آجر را بلند کنم . می آمدم خانه می گفتم

was exhausting today. The experience was exhausting. So

امروز کار طاقت فرسا بود. تجربه خسته کننده بود.

it just means something that made you very very tired.

بنابراین فقط به معنای چیزی است که شما را بسیار بسیار خسته کرده است.

Harrowing. So a harrowing experience is an experience

دلخراش. بنابراین یک تجربه دلخراش تجربه ای است

that was very stressful. A car accident would be a harrowing

که بسیار استرس زا بود. تصادف رانندگی تجربه ای دلخراش خواهد بود

experience. If you were in a store and the store got robbed

. اگر در یک فروشگاه بودید و فروشگاه مورد

that would be a harrowing experience. When we say

سرقت قرار گرفت، تجربه دلخراشی بود . وقتی می گوییم

something is a harrowing experience it's very stressful

چیزی یک تجربه دلخراش است، بسیار استرس زا

it's probably something bad that has happened. Um and it's

است، احتمالاً اتفاق بدی رخ داده است. ام و

probably something like the two examples I just gave you. Um

احتمالاً چیزی شبیه به دو مثالی است که من برای شما آوردم. اوم،

certainly if you are in a car accident it's a very harrowing

مطمئناً اگر در یک تصادف رانندگی باشید، این یک تجربه بسیار دلخراش

experience. It's frightening. It's stressful. It is not

است. این ترسناک است. استرس زا است. اصلا

pleasant at all. Exhilarating. I'll say that word again.

خوشایند نیست. نشاط آور. من دوباره آن کلمه را می گویم.

Exhilarating. Probably a hard word for English learners to

نشاط آور. احتمالاً واژه ای سخت برای زبان آموزان انگلیسی

learn to pronounce. But when something is exhilarating it it

برای یادگیری تلفظ. اما وقتی چیزی هیجان‌انگیز است، به این

means it's very very exciting. So when you go on a roller

معنی است که بسیار هیجان‌انگیز است. بنابراین وقتی

coaster it's definitely exhilarating. It's something

سوار ترن هوایی می‌شوید، قطعاً هیجان‌انگیز است. این چیزی است

that it's not that you're afraid but it's something that

که از آن نمی ترسید، بلکه چیزی است که

gives you an adrenaline rush. Do you know what adrenaline is?

آدرنالین را به شما افزایش می دهد. آیا می دانید آدرنالین چیست؟

Your body releases adrenaline when you do something slightly

وقتی کاری کمی

scary or exciting or fun or extreme like going on a roller

ترسناک یا هیجان انگیز یا سرگرم کننده یا افراطی مانند رفتن روی

coaster. But certainly at the end of each school year as a

ترن هوایی انجام می دهید، بدن شما آدرنالین ترشح می کند. اما مطمئناً در پایان هر سال تحصیلی به عنوان یک

school we sometimes go to an amusement park. And when I go

مدرسه گاهی اوقات به یک شهربازی می رویم . و وقتی

on the roller coaster it's exhilarating. So I want to say

روی ترن هوایی می روم هیجان انگیز است. بنابراین می‌خواهم

it's like scary but in a good way. Does that make sense? Like

بگویم ترسناک است اما از نظر خوبی. فرقی میکنه؟ مثل

it's a little bit scary but it's also a lot of fun. It's

اینکه کمی ترسناک است اما خیلی هم سرگرم کننده است. به

kind of a mixture of the two. Well organized. I love going to

نوعی مخلوطی از این دو است. خوب سازماندهی شده من عاشق رفتن به

events that are well organized. I love it when I'm in a

رویدادهایی هستم که به خوبی سازماندهی شده اند. وقتی در

situation at work. And someone has organized something and

محل کارم در موقعیتی قرار می گیرم دوست دارم. و کسی چیزی را سازماندهی کرده است و

it's just well organized. It's so nice it's just a better

آن را به خوبی سازماندهی کرده است. آنقدر خوب

experience when it's well organized. I sometimes go to

است که وقتی به خوبی سازماندهی شده باشد، تجربه بهتری است. من گاهی به

teacher conventions. And I really like when the convention

همایش های معلمان می روم. و من واقعاً دوست دارم که کنوانسیون

is well organized. So everything runs on time.

به خوبی سازماندهی شود. بنابراین همه چیز به موقع اجرا می شود.

There's a schedule for the day. Lunch is ready when lunch

برنامه ای برای آن روز وجود دارد. ناهار با شروع ناهار آماده است

starts. You don't have to wait for lunch. So everything

. لازم نیست برای ناهار منتظر بمانید . بنابراین هر

whoever is in charge has organized the event well and

کسی که مسئول است ، رویداد

it's well organized. As opposed to a mess or a disaster. So you

را به خوبی سازماندهی کرده است و به خوبی سازماندهی شده است. برخلاف یک آشفتگی یا فاجعه. بنابراین شما

can describe something as a mess. Even if it's not messy.

می توانید چیزی را به عنوان یک آشفتگی توصیف کنید . حتی اگر نامرتب نباشد.

Okay so a mess is when let's say after you eat in your

خوب، پس بی نظمی زمانی است که بیایید بگوییم بعد از غذا خوردن در

kitchen. Maybe you eat takeout and there's just stuff

آشپزخانه. شاید شما غذای بیرون بری می خورید و همه جا چیزهایی وجود دارد

everywhere we say it's a mess. But if you go to an event

که می گوییم بهم ریخته است. اما اگر به رویدادی می روید

that's not well organized you could say it's a mess. So maybe

که به خوبی سازماندهی نشده است، می توانید بگویید که این رویداد به هم ریخته است. بنابراین شاید

it was supposed to start at nine and it doesn't start till

قرار بود ساعت نه شروع شود و تا ده شروع نشود

ten. Um maybe they they had a microphone and the microphone

. اوم شاید میکروفون داشتند و میکروفون

stopped working. And then everyone was supposed to have

کار نمی کرد. و بعد قرار بود همه

lunch at noon but lunch wasn't ready until 1230. You would say

ظهر ناهار بخورند اما تا سال 1230 ناهار آماده نبود

ah the whole day was a mess. It was a disaster. It was not well

این یک فاجعه بود. خوب

organized. So when you say something's a mess it's the

سازماندهی نشده بود. بنابراین وقتی می گویید چیزی به هم ریخته است،

opposite of saying that it's well organized. Excruciating.

برعکس این است که بگویید به خوبی سازماندهی شده است. عذاب آور.

Another word that's probably hard to pronounce.

کلمه دیگری که احتمالا تلفظ آن سخت است.

Excruciating. When something is excruciating it's really hard

عذاب آور. وقتی چیزی عذاب آور است

to watch or listen to because it might be boring. It might be

تماشا کردن یا گوش دادن به آن واقعا سخت است زیرا ممکن است کسل کننده باشد. ممکنه

very badly done. It might just be maybe you can tell they

خیلی بد انجام بشه شاید بتوانید بگویید که آنها

weren't well prepared. A good example Would be listening to

به خوبی آماده نشده بودند. یک مثال خوب گوش دادن به

someone play a musical instrument when they're not

کسی که یک آلت موسیقی را می نوازد زمانی

good at it but they play a really long song. So when I was

که در آن مهارت ندارد اما یک آهنگ واقعا طولانی می نوازد. بنابراین زمانی که

I used to go to piano recitals. And children would play piano.

بودم به رسیتال پیانو می رفتم. و بچه ها پیانو می زدند.

And most of the children would have really good songs and play

و بیشتر بچه‌ها آهنگ‌های واقعاً خوبی دارند و

them. But every once in a while one of the kids would play a

آن‌ها را می‌نوازند. اما هر از چند گاهی یکی از بچه ها

song and you could tell they hadn't practiced very much. And

آهنگی را می نواخت و می توان گفت که خیلی تمرین نکرده اند.

it was excruciating Basically means it was it's really hard

و آزاردهنده بود اساساً به این معنی است که

to sit there and listen to because it wasn't well done and

نشستن و گوش دادن به آن واقعاً سخت بود زیرا به خوبی انجام نشده بود و

they weren't well prepared. Excruciating.

آنها به خوبی آماده نشده بودند. عذاب آور.