Let's Learn English! Topic: Types of People 🕴️👩‍🏭👎 (Lesson Only)

Well, hello, and welcome to this English lesson about

خوب، سلام، و به این درس انگلیسی در مورد

types of people or describing people with nouns.

انواع افراد یا توصیف افراد با اسم خوش آمدید.

Now, we often will describe people using adjectives.

اکنون، ما اغلب افراد را با استفاده از صفت توصیف می کنیم.

We will say someone is a

ما

certain way using an adjective.

با استفاده از یک صفت خواهیم گفت کسی به روش خاصی است.

But sometimes we simply use a

اما گاهی اوقات ما به سادگی از یک

noun to describe a person.

اسم برای توصیف یک شخص استفاده می کنیم.

A simple thing would be this.

یک چیز ساده می تواند این باشد.

I am an optimistic person, but you could

من یک فرد خوش بین هستم، اما می توان

also say that I'm an optimist, so I

گفت که من یک فرد خوش بین هستم، بنابراین

can describe it in two different ways.

می توانم آن را به دو صورت مختلف توصیف کنم.

So this lesson will be spent talking

بنابراین این درس صرف صحبت

about how to describe people using nouns.

در مورد چگونگی توصیف افراد با استفاده از اسم خواهد شد.

The actual names we give people based on how they

اسامی واقعی را که ما به افراد بر اساس

look or their behavior or the things that they do.

ظاهر یا رفتارشان یا کارهایی که انجام می دهند می دهیم.

So once again, welcome to this English

بنابراین یک بار دیگر به این

lesson about types of people, how to

درس انگلیسی در مورد انواع افراد، نحوه

describe people using the appropriate nouns.

توصیف افراد با استفاده از اسامی مناسب خوش آمدید.

A jerk.

یک تند تند.

So I picked this as my first one,

بنابراین من این را به عنوان اولین مورد انتخاب کردم

and I need to explain this one.

و باید این مورد را توضیح دهم.

First of all, a jerk is a person who

اول از همه، یک دمدمی مزاج کسی است که

is very mean, not very nice, doesn't treat you

خیلی بدجنس است، خیلی خوب نیست، با شما

very well, and you don't enjoy being around them.

خیلی خوب رفتار نمی کند و از بودن در کنار او لذت نمی برید.

But you should know that the

اما باید بدانید که

word jerk is very informal.

کلمه jerk بسیار غیر رسمی است.

You wouldn't say to your boss, hey, you're

شما به رئیس خود نمی گویید، هی، تو داری

being a jerk, or you're a jerk.

دمدمی مزاج می شوی، یا هه.

That would be an insult.

این یک توهین خواهد بود.

But you might say to a coworker, the boss is being

اما شما ممکن است به یک همکار بگویید، رئیس

a jerk today, or the boss is a jerk today.

امروز احمق است، یا رئیس امروز یک تند است.

When you're having a private conversation, you might

هنگامی که در حال گفتگوی خصوصی هستید، ممکن است از

use the word jerk, but when you say

کلمه تند و تیز استفاده کنید، اما وقتی

this to someone's face, it is an insult.

این را به چهره کسی می گویید، توهین است.

Like, if you said, bob, you're a jerk,

مثلاً، اگر می‌گفتی باب، تو یک احمق هستی، می‌خواهم بگویم

I'd be like, whoa, what do you mean? I'm not.

، اوه، منظورت چیست؟ من نیستم.

Don't say that. That's mean.

اینو نگو این یعنی

I'm not sure exactly how I would respond, but I.

من دقیقاً مطمئن نیستم که چگونه پاسخ بدهم، اما من.

A jerk is a person who is not very nice, not very kind.

تند و سریع کسی است که نه خیلی خوب است، نه خیلی مهربان.

Maybe they say mean things.

شاید چیزهای بدی می گویند.

Maybe they do mean things.

شاید آنها چیزهای مهمی انجام می دهند.

Very informal and not used directly when talking

بسیار غیر رسمی است و به طور مستقیم هنگام صحبت

to a person, or they will be insulted.

با یک فرد استفاده نمی شود، در غیر این صورت به او توهین می شود.

An introvert and an extrovert.

یک درون گرا و یک برون گرا.

There's two spellings.

دو تا املا هست

So an introvert is someone who likes to

بنابراین یک درونگرا کسی است که دوست دارد

spend time alone, someone who prefers reading books

زمان خود را تنها بگذراند، کسی که ترجیح می دهد کتاب بخواند

or going for walks by themselves.

یا خودش به پیاده روی برود.

And when they do spend time with people, they like

و وقتی با مردم وقت می گذرانند، دوست دارند

spending time time with maybe one or two other people.

با شاید یک یا دو نفر دیگر وقت بگذرانند.

They don't necessarily like going to

آنها لزوماً دوست ندارند به

a party where there's 50 people.

مهمانی 50 نفر بروند.

That might be a little

overwhelming if you're an introvert.

اگر درونگرا باشید ممکن است کمی سخت باشد.

Introverts like hiking.

درونگراها پیاده روی را دوست دارند.

They like talking with one friend for

آنها دوست دارند با یک دوست به مدت

an hour instead of ten different people

یک ساعت به جای ده نفر مختلف

every five minutes for half an hour.

هر پنج دقیقه به مدت نیم ساعت صحبت کنند.

They're very calm in their own thoughts.

آنها در افکار خود بسیار آرام هستند.

They like to just sit and think.

آنها دوست دارند فقط بنشینند و فکر کنند.

Sometimes I, surprisingly, am an introvert.

گاهی اوقات من، در کمال تعجب، یک درونگرا هستم.

Even though I'm on the Internet and I talk

با وجود اینکه من در اینترنت هستم و همیشه صحبت می کنم

all the time, I actually prefer being by myself.

، در واقع ترجیح می دهم تنها باشم.

Or just with Jen or with one or two other people.

یا فقط با جن یا با یکی دو نفر دیگر.

So an introvert, a very quiet

بنابراین یک درونگرا، یک فرد بسیار ساکت

person, an extrovert is the opposite.

، یک برونگرا برعکس است.

So again, there are two spellings.

بنابراین باز هم دو املا وجود دارد.

One has an o in the middle, one has an a

یکی یک o در وسط دارد، یکی دارای a

in the middle, and they seem to just be used interchangeably.

در وسط، و به نظر می رسد که آنها فقط به جای یکدیگر استفاده می شوند.

If you search the Internet for extrovert with either

اگر در اینترنت برای برون گرا با هر یک از

Spelling, you will see both Spellings come up.

املاها جستجو کنید، می بینید که هر دو املا ظاهر می شوند.

An extrovert loves being around people.

یک فرد برون گرا عاشق بودن در کنار مردم است.

When an introvert is around people, they lose energy.

وقتی یک فرد درونگرا در اطراف افراد باشد، انرژی خود را از دست می دهند.

When an extrovert is around people, they gain energy.

وقتی یک فرد برون گرا در اطراف مردم باشد، آنها انرژی می گیرند.

It makes them happy and excited,

آنها را خوشحال و هیجان زده می کند

and they love talking to people.

و آنها عاشق صحبت با مردم هستند.

So an extrovert loves being around people and loves just

بنابراین یک برون گرا عاشق بودن در کنار مردم است و دوست دارد فقط

hanging out with people and doing things with them.

با مردم معاشرت کند و کارهایی را با آنها انجام دهد.

An asset.

یک دارایی

So you can see this person here is helping move boxes.

بنابراین می توانید ببینید که این شخص در اینجا به جابجایی جعبه ها کمک می کند.

You would say, this person is an asset.

شما می گویید، این شخص یک دارایی است.

An asset is a person who

دارایی شخصی است که

is very helpful, usually at work.

معمولاً در محل کار بسیار مفید است.

So I might say, oh, the new person we

بنابراین ممکن است بگویم، اوه، فرد جدیدی که

hired is a real asset to our company.

استخدام کردیم یک دارایی واقعی برای شرکت ما است.

She works really hard.

او واقعا سخت کار می کند.

She's awesome.

او فوق العاده است.

She's really good at her job.

او واقعاً در کارش خوب است.

She is an asset.

او یک دارایی است.

So when a person is an

بنابراین وقتی یک فرد

asset, it means they are beneficial.

دارایی است، به این معنی است که او سودمند است.

It means they are helpful.

یعنی کمک کننده هستند.

It means that, um, everything they

این بدان معنی است که، اوم، هر کاری که

do makes the company better.

انجام می دهند، شرکت را بهتر می کند.

And again, we often use this

و باز هم، ما اغلب

when we're talking about work. Okay.

وقتی در مورد کار صحبت می کنیم از این استفاده می کنیم. باشه

When we're talking about people at work, you wouldn't say,

وقتی در مورد افراد سرکار صحبت می کنیم، نمی گویید،

oh, my brother is a real asset to our family.

اوه، برادر من یک سرمایه واقعی برای خانواده ماست.

But you might say, joe, the person who works on

اما ممکن است بگویید، جو، فردی که در

the first floor, is a real asset to our company.

طبقه اول کار می کند، یک دارایی واقعی برای شرکت ما است.

He's very helpful, very hardworking, etcetera.

او بسیار کمک کننده، بسیار سخت کوش و غیره است.

So there are two versions of this phrase,

بنابراین دو نسخه از این عبارت وجود دارد

and you can just use the word pain.

و شما فقط می توانید از کلمه درد استفاده کنید.

Oh, the new guy we hired is a pain.

آه، پسر جدیدی که استخدام کردیم دردناک است.

Oh, it's such a pain working with him.

آه، کار کردن با او خیلی دردناک است.

He is a pain.

او یک درد است.

Or you could say pain in the butt.

یا می توانید بگویید درد در باسن.

Remember, the butt is your back end

به یاد داشته باشید، باسن انتهای پشت شما در

down here, the bottom part of your.

اینجا است، قسمت پایینی شما.

The top of your legs, the bottom

بالای پاهایتان، پایین

of your back in between there.

کمرتان در بین آن‌ها.

And then the very informal version is

و سپس نسخه بسیار غیررسمی این است که می

to say pain in the ass.

گویند درد در الاغ.

I don't recommend that you say that.

من توصیه نمی کنم که این را بگویید.

Ass is not considered a very nice word.

الاغ کلمه خیلی خوبی در نظر گرفته نمی شود.

So again, I similar to jerk.

بنابراین دوباره، من شبیه به تند و تیز هستم.

You wouldn't say to someone, you're a pain,

شما به کسی نمی گویید، شما درد دارید،

or you're a pain in the butt.

یا شما یک درد در لب به لب هستید.

That would be rude and offensive.

این بی ادبانه و توهین آمیز خواهد بود. به

They would be insulted.

آنها توهین می شود.

But you definitely might say to a colleague,

اما قطعاً ممکن است به یکی از همکارانتان بگویید،

oh, I have to work with Frank today,

اوه، من امروز باید با فرانک کار کنم،

and he is a pain in the butt.

و او دردناک است.

Every time I try to work faster, he gets in the way.

هر بار که سعی می کنم سریعتر کار کنم، او مانع می شود.

I don't enjoy working with him.

من از کار کردن با او لذت نمی برم.

He is a pain.

او یک درد است.

He is a pain in the butt.

او یک درد در باسن است.

A mystery.

یک راز

So a person can be a mystery.

بنابراین یک شخص می تواند یک راز باشد. به این

It means that you don't know a lot about them.

معنی است که شما چیز زیادی در مورد آنها نمی دانید.

They don't talk about themselves very much.

آنها زیاد در مورد خودشان صحبت نمی کنند.

You might have someone you work, you've worked

ممکن است فردی را داشته باشید که کار می کنید،

with for five or ten years and you

پنج یا ده سال با او کار کرده اید و

don't know very much about them.

اطلاعات زیادی درباره او ندارید.

They are a mystery.

آنها یک راز هستند.

So similar to.

خیلی شبیه به

You can read a book that's a mystery where

شما می توانید کتابی را بخوانید که معمایی است و

you're not sure what's happening and why it's happening.

مطمئن نیستید چه اتفاقی می افتد و چرا اتفاق می افتد.

A person can also be a mystery where you don't know

یک شخص همچنین می تواند معمایی باشد که شما چیزهای

a lot about them and you don't know what they do

زیادی در مورد او ندانید و ندانید

on the weekends, and you don't know why when they come

آخر هفته ها چه می کنند و نمی دانید چرا وقتی

to work Monday morning, they look really tired all the time.

صبح دوشنبه سر کار می آیند، واقعاً خسته به نظر می رسند. زمان

They're a mystery.

آنها یک راز هستند.

This is very similar to an asset.

این بسیار شبیه یک دارایی است.

You could say someone is a great addition.

شما می توانید بگویید که کسی یک مکمل عالی است.

We usually say this about a new employee.

ما معمولاً این را در مورد یک کارمند جدید می گوییم.

So you might say Joe is a great addition to,

بنابراین ممکن است بگویید جو یک اضافه شده عالی برای

to our team, or Joe has been a great addition.

تیم ما است، یا جو یک اضافه شده عالی بوده است.

It means that the person is hardworking.

یعنی فرد سخت کوش است.

They just do a lot.

آنها فقط کارهای زیادی انجام می دهند.

They're, they're fun to work with.

آنها هستند، کار کردن با آنها سرگرم کننده است.

They make the company or business better.

آنها شرکت یا کسب و کار را بهتر می کنند.

So I would hope that if I was

بنابراین من امیدوارم که اگر

ever hired somewhere, they would say, oh, Bob

جایی استخدام شدم، آنها بگویند، اوه، باب

has been a great addition to our company.

افزوده بزرگی به شرکت ما بوده است.

We really, really enjoy having him on the team.

ما واقعاً از حضور او در تیم لذت می بریم.

Let's see here.

بیایید اینجا را ببینیم.

A worrier or a worrywart.

نگران کننده یا نگران کننده.

So this is someone who worries all the time.

بنابراین این کسی است که همیشه نگران است.

This is someone who isn't relaxed.

این کسی است که آرام نیست.

They are always thinking something will go wrong, or

آنها همیشه فکر می کنند چیزی اشتباه پیش می رود، یا

they're always worried that something bad will happen.

همیشه نگران هستند که اتفاق بدی بیفتد.

This can happen when you're a parent.

این ممکن است زمانی اتفاق بیفتد که شما یک والدین هستید.

Sometimes parents can worry when their

گاهی اوقات والدین ممکن است وقتی

children are out at night.

فرزندانشان در شب بیرون هستند نگران باشند.

Like if one of our kids goes out at night.

مثلاً اگر یکی از بچه های ما شب ها بیرون برود.

Jen and I worry a bit, but we're not worry warts.

من و جن کمی نگران هستیم، اما نگران زگیل نیستیم.

We worry a little bit.

کمی نگران هستیم

We hope that they're safe while

ما امیدواریم که آنها در حالی که

they're on the road, etc.

در جاده هستند، ایمن باشند، و غیره

Etcetera.

.

But a worrywart might worry 24 hours a day.

اما یک نگرانی ممکن است 24 ساعت شبانه روز نگران باشد.

They might toss and turn in their sleep because

آنها ممکن است در خواب پرت کنند و بچرخند زیرا

they're so stressed about something and so worried.

در مورد چیزی بسیار استرس دارند و بسیار نگران هستند.

So we would call that person a worrier,

بنابراین ما آن شخص را نگران کننده می نامیم

or we would call them a worrywart.

یا او را نگران کننده می نامیم.

Someone who worries a lot.

کسی که خیلی نگران است.

Someone who is always stressed about what could happen.

کسی که همیشه استرس دارد که چه اتفاقی می افتد.

A procrastinator.

یک معطل کننده

This is me sometimes, not all the time.

این من هستم گاهی اوقات، نه همیشه.

A procrastinator is someone who, if they have five days to

معطل کسی است که اگر پنج روز برای

do something, they do it all on the fifth day.

انجام کاری وقت داشته باشد، همه آن را در روز پنجم انجام می دهد.

At the end of the day.

در پایان روز.

A procrastinator is someone who, when the teacher

معطل کسی است که وقتی معلم از

asks them to do an assignment and gives

آنها می خواهد تکلیف را انجام دهند و

them three days, they don't start right away.

سه روز به آنها فرصت می دهد، بلافاصله شروع نمی کنند.

They do other things for a few days,

آنها کارهای دیگری را برای چند روز انجام می دهند،

and then eventually, when there's only, like, when

و سپس در نهایت، زمانی که فقط

it's the night before, they suddenly get a

شب قبل است، ناگهان

lot of energy and get something done.

انرژی زیادی می گیرند و کاری را انجام می دهند.

So in English, we say a procrastinator

بنابراین در زبان انگلیسی، می گوییم یک تعلل کننده

leaves things to the last minute.

کارها را برای لحظه آخر رها می کند.

That's the other phrase we use to

این عبارت دیگری است که ما برای

describe someone who is a procrastinator.

توصیف کسی که به تعویق می اندازد استفاده می کنیم.

They don't get work done right away.

آنها بلافاصله کار را انجام نمی دهند.

They leave work till the last minute.

تا آخرین لحظه کار را ترک می کنند.

They don't start on day one.

آنها از روز اول شروع نمی کنند.

They start on the day before or even

آنها از روز قبل یا حتی

the morning of when something is due.

صبح زمانی که چیزی قرار است شروع می شوند.

Team player.

بازیکن تیم

This is another one, similar

این یکی دیگر است، شبیه

to asset or great addition.

به دارایی یا افزودنی عالی.

You could say someone is a real team player.

می توان گفت که یک نفر یک بازیکن واقعی تیم است.

I have a few colleagues where if I am put on a

من چند همکار دارم که اگر

team with them, I am happy because they are team players.

با آنها در یک تیم قرار بگیرم خوشحال می شوم چون بازیکنان تیم هستند.

So if three of us have to work on a project, I love it.

بنابراین اگر سه نفر از ما باید روی یک پروژه کار کنیم، آن را دوست دارم.

When I'm with other people who are real team players.

وقتی با افراد دیگری هستم که بازیکنان واقعی تیم هستند.

I do my work.

من کارم را انجام می دهم.

They do their work.

آنها کار خود را انجام می دهند.

Have you ever worked with a group of

آیا تا به حال با گروهی از افراد کار کرده اید

people where one person doesn't do anything, that

که یک نفر هیچ کاری انجام نمی دهد، آن

person is not a team player.

شخص یک بازیکن تیمی نیست.

When you work with a group of people and

وقتی با گروهی کار می کنید و

everyone does their job, they're all team players, and

همه کار خود را انجام می دهند، همه آنها بازیکنان تیم هستند و

it makes the job more enjoyable, for sure.

مطمئناً کار را لذت بخش تر می کند.

I love working with people who are team players.

من عاشق کار با افرادی هستم که بازیکنان تیم هستند.

A hot dog.

هات داگ

So a hot dog is something you eat on a bun.

بنابراین هات داگ چیزی است که روی نان می خورید.

It's like a sausage.

مثل سوسیس است.

But you could also call a person a hot dog.

اما شما می توانید به یک نفر هم هات داگ خطاب کنید.

And we usually do this when we're referring to how

و ما معمولاً این کار را زمانی انجام می دهیم که به نحوه

they drive a snowmobile or how they surf or how

رانندگی آنها با ماشین برفی یا نحوه موج سواری یا نحوه

they go, what they do with their skateboard.

حرکت آنها و آنچه که با اسکیت بورد خود انجام می دهند اشاره می کنیم.

If they do a lot of tricks,

اگر آنها ترفندهای زیادی انجام دهند،

you might say they're a hot dog.

ممکن است بگویید آنها یک هات داگ هستند.

If I see a student doing donuts with a car in

اگر دانش‌آموزی را ببینم که با ماشین در

the parking lot, I could call that person a hot dog.

پارکینگ دونات می‌کند، می‌توانم به آن شخص بگویم هات داگ.

A hot dog likes to show off their ability to surf,

یک هات داگ دوست دارد توانایی خود را در موج سواری،

to rollerblade, to, um, skateboard, to drive a dirt bike, uh,

رولربلید، اسکیت بورد، رانندگی با دوچرخه خاکی،

in a way that makes people like to watch them.

به گونه ای نشان دهد که مردم دوست دارند آنها را تماشا کنند.

If they drive a dirt bike, they might

اگر دوچرخه‌های خاکی برانند، ممکن است

do a lot of wheelies or catwalks.

چرخ‌های چرخدار زیادی انجام دهند.

You'll have to look up those two

شما باید این دو

words to see what they mean.

کلمه را جستجو کنید تا معنی آنها را ببینید.

A critic.

یک منتقد

Critics are good sometimes, but it can be annoying.

گاهی اوقات منتقدان خوب هستند، اما ممکن است آزاردهنده باشند.

If you know someone who's a

اگر کسی را می شناسید که منتقد است،

critic, they are often very negative.

اغلب بسیار منفی است.

They might say, your shoes don't match,

آنها ممکن است بگویند، کفش های شما جور نیست،

your pants, your haircut doesn't look good.

شلوارتان، مدل موی شما خوب به نظر نمی رسد.

They say negative things.

چیزهای منفی می گویند.

The reason I say critics can be good is sometimes in

دلیل اینکه می‌گویم منتقدان می‌توانند خوب باشند، گاهی در

the comments, I will hear from a critic, someone who tells

کامنت‌ها است، از منتقدی می‌شنوم، کسی که

me something about my lesson that they don't like, but that

چیزی در مورد درس من به من می‌گوید که دوستش ندارد، اما این

can also help me make a good lesson.

می‌تواند به من کمک کند تا درس خوبی داشته باشم.

So even hearing someone who's a critic say

بنابراین حتی شنیدن چیزی که منتقد است

something, even though hearing it can be a

، حتی اگر شنیدن آن می تواند

little bit annoying, it can also be helpful.

کمی آزاردهنده باشد، می تواند مفید باشد.

In my first year of teaching, it was nice

در سال اول تدریس، خیلی خوب بود

that a couple people were critics of my teaching.

که چند نفر به تدریس من انتقاد کردند.

They kind of told me what I could

آنها به نوعی به من گفتند که چه کاری می توانم

do better and what I wasn't doing well.

بهتر انجام دهم و چه کاری را خوب انجام نمی دهم.

So a critic.

پس یک منتقد.

Sometimes one of your parents might be a critic.

گاهی ممکن است یکی از والدین شما منتقد باشد.

As parents get older, they can become more critical.

همانطور که والدین بزرگتر می شوند، می توانند انتقادپذیرتر شوند.

And so you might have a mom or dad who's

و بنابراین شما ممکن است یک مادر یا پدری داشته باشید که

60 or 65 or 70, and they're a critic.

60 یا 65 یا 70 ساله است و آنها منتقد هستند.

You don't drive the right car.

شما ماشین مناسبی را نمی‌رانید.

You don't have the right job.

شما شغل مناسبی ندارید

Your kids aren't successful enough. They are a critic.

بچه های شما به اندازه کافی موفق نیستند. آنها یک منتقد هستند.

I don't have that.

Thankfully, my mom is not a critic.

من آن را ندارم.

خداروشکر مامانم منتقد نیست.

She's a very kind and gentle person.

او فردی بسیار مهربان و مهربان است.

A hard worker.

یک زحمتکش.

This is something I think everyone should be.

این چیزی است که به نظر من همه باید باشند.

I saw this picture of this mandeh.

من این عکس از این منده را دیدم.

He's a little bit older.

او کمی بزرگتر است. داره

He's making jewelry.

جواهرات درست میکنه

My guess is that he is a hard worker.

حدس من این است که او فردی سخت کوش است.

So, like, things are hard.

بنابراین، مانند، همه چیز سخت است.

Like, this table is hard.

مثل اینکه این جدول سخت است.

But when you use hard to describe a worker,

اما وقتی برای توصیف یک کارگر از سختی استفاده می کنید،

you mean that that person is very efficient.

منظورتان این است که آن شخص بسیار کارآمد است.

They do good work.

کار خوبی می کنند.

The work they do is high quality.

کاری که انجام می دهند کیفیت بالایی دارد.

They work long hours.

ساعت های طولانی کار می کنند. وقتی قرار است کار کنند

They don't sit around and talk

نمی نشینند و حرف نمی زنند

when they're supposed to be working.

.

They are a hard worker.

آنها یک زحمتکش هستند.

I like to think I'm a hard worker.

دوست دارم فکر کنم آدم سخت کوشی هستم.

But you can only be described as

اما دیگران فقط می توانند شما را به عنوان

a hard worker by other people.

فردی سخت کوش توصیف کنند.

You can't say you're a hard worker.

شما نمی توانید بگویید که سخت کوش هستید.

Other people have to see you doing a lot

دیگران باید ببینند که شما کارهای زیادی انجام می دهید

of work and doing it well, and then they

و آن را به خوبی انجام می دهید و سپس

will describe you as a hard worker.

شما را به عنوان فردی سخت کوش توصیف می کنند.

Let me just check something for a sec here. Yeah.

اجازه دهید فقط یک ثانیه اینجا را بررسی کنم. آره

Excellent problem solver.

حل کننده عالی مشکل

This is a fun one.

این یک سرگرمی است.

I work with a few people who are great problem solvers.

من با چند نفر کار می کنم که مشکلات را حل می کنند.

We might be planning to do something, and there's a

ما ممکن است در حال برنامه ریزی برای انجام کاری باشیم، و

few problems, like, we need a speaker and a microphone.

چند مشکل وجود دارد، مانند، ما به یک بلندگو و یک میکروفون نیاز داریم.

We need to find lots of chairs to set up.

ما باید تعداد زیادی صندلی برای نصب پیدا کنیم.

And there are people who are problem solvers.

و افرادی هستند که مشکل گشا هستند.

You give them a problem and very quickly they

شما به آنها مشکل می دهید و خیلی سریع

think of a way to solve the problem.

راهی برای حل مشکل می اندیشند.

So if I, for instance, if the live stream stopped

بنابراین، اگر من، برای مثال، اگر پخش زنده از

working, I tried to use my problem solving skills to

کار بیفتد، سعی کردم از مهارت‌های حل مسئله‌ام استفاده کنم تا

figure out why Jen is a great problem solver.

بفهمم که چرا جن یک حل‌کننده عالی مشکل است.

Often when something goes wrong on the

اغلب وقتی مشکلی در

farm, she has a good idea.

مزرعه پیش می آید، او ایده خوبی دارد.

She's a good problem solver.

او یک حلال خوب مشکل است.

She has a good idea to help fix the problem. Brainiac.

او ایده خوبی برای کمک به رفع مشکل دارد. Brainiac.

This is kind of an informal term

این یک نوع اصطلاح غیررسمی

for someone who is really, really smart.

برای کسی است که واقعاً باهوش است.

Maybe you have a nephew or niece or a

شاید شما یک برادرزاده یا خواهرزاده یا یکی از

relative who just does really well in school.

بستگان دارید که در مدرسه واقعاً خوب عمل می کند.

They went to school and they

آنها به مدرسه رفتند و

got like 100% in every class.

در هر کلاس 100% کسب کردند.

And now they're in university studying

و اکنون آنها در دانشگاه مشغول تحصیل در

biochemistry, some very advanced topic.

رشته بیوشیمی هستند، موضوعی بسیار پیشرفته.

They are doing well, you would say.

شما می گویید کارشان خوب است.

They are a brainiac.

آنها یک مغز مغز هستند.

Again, a very informal term.

باز هم یک اصطلاح بسیار غیررسمی. وقتی من آن را تایپ کردم

Even the dictionary didn't like this

حتی فرهنگ لغت هم این اصطلاح را دوست نداشت

term when I typed it in.

.

But a brainiac is someone who is very smart.

اما آدم مغزی کسی است که بسیار باهوش است.

I have some cousins who are real brainiacs.

من چند پسر عمو دارم که واقعاً مغز دان هستند.

They are super, super smart.

آنها فوق العاده، فوق العاده باهوش هستند.

Fangirl fanboy.

طرفدار طرفدار.

This is a relatively new term.

این یک اصطلاح نسبتاً جدید است.

This refers to a boy or girl or man

این به پسر یا دختر یا مرد

or woman who really, really likes a certain series

یا زنی اشاره دارد که واقعاً یک سری

of books or movies or a tv show.

کتاب یا فیلم یا یک برنامه تلویزیونی را دوست دارد.

So, for instance, Star wars has

بنابراین، به عنوان مثال، جنگ ستارگان تعداد

a lot of fangirls and fanboys.

زیادی دختر و هوادار دارد.

These are people that love Star wars.

اینها افرادی هستند که عاشق جنگ ستارگان هستند.

It is their favorite thing in the world.

این چیز مورد علاقه آنها در جهان است.

If a new Star wars book comes out, they buy it.

اگر کتاب جدیدی از جنگ ستارگان منتشر شود، آن را می خرند.

If a new Star wars show is on tv, they watch it.

اگر یک برنامه جدید از جنگ ستارگان در تلویزیون باشد، آن را تماشا می کنند.

Sometimes they can also be critics when they take a

گاهی اوقات وقتی

book and turn it into a tv show or movie.

کتابی را می گیرند و آن را به یک برنامه تلویزیونی یا فیلم تبدیل می کنند، می توانند منتقد باشند.

Sometimes the fangirls and fanboys become critics because

گاهی اوقات طرفداران و پسرهای هوادار منتقد می شوند زیرا از

they don't like how it was done.

نحوه انجام آن خوششان نمی آید.

But yes, a fangirl or fanboy is

اما بله، یک fangirl یا fanboy

someone who really likes a certain.

کسی است که واقعاً دوست دارد.

It's usually a series of movies, like

این معمولاً یک سری فیلم است، مانند

Star Wars, Star Trek, Harry Potter.

جنگ ستارگان، پیشتازان فضا، هری پاتر.

I'm trying to think of more.

دارم سعی میکنم بیشتر فکر کنم

You can also be a fanboy of, like, a

شما همچنین می توانید طرفدار یک

singer or a band that works as well, but

خواننده یا گروهی باشید که به خوبی کار می کند، اما

it simply means you really, really like something.

این به این معنی است که شما واقعاً، واقعاً چیزی را دوست دارید.

Sucker. Yeah.

مکنده. آره

So again, this is an informal term.

بنابراین، دوباره، این یک اصطلاح غیر رسمی است.

This is not a polite term.

این یک اصطلاح مودبانه نیست.

When you call someone a sucker, it

وقتی به کسی می گویید مکنده، به این

means that they easily believe things.

معنی است که او به راحتی چیزها را باور می کند.

So if I told you these were both Rolexes and

بنابراین اگر به شما بگویم که اینها هر دو رولکس هستند و

I sold you the fake one for a $1,000, someone

من جعلی را به قیمت 1000 دلار به شما فروختم،

might call you a sucker because you were tricked.

ممکن است یکی شما را یک مکنده خطاب کند زیرا شما فریب خورده اید. بسیار

Okay, so again, a very formal, terminal

خوب، پس باز هم، بسیار رسمی، پایانی

or, sorry, very informal, not formal.

یا، متأسفانه، بسیار غیر رسمی، نه رسمی.

A very informal term.

یک اصطلاح بسیار غیر رسمی.

You wouldn't call someone a sucker, but

شما کسی را مکنده خطاب نمی کنید، اما

you might describe someone in conversation.

ممکن است کسی را در مکالمه توصیف کنید.

So let's say this.

پس بیایید این را بگوییم.

Let's say my friend buys a fake Rolex and thinks

فرض کنید دوست من یک رولکس تقلبی می‌خرد و فکر می‌کند

it's real, someone might say, oh, you're a sucker.

واقعی است، ممکن است یکی بگوید، اوه، شما یک مکنده هستید.

And he would be offended if they said that.

و اگر این را می گفتند آزرده می شد.

But when two people are talking about him when he's

اما وقتی دو نفر در حالی که او آنجا نیست در مورد او صحبت می کنند،

not there, they might say, ah, he's such a sucker.

ممکن است بگویند، آه، او خیلی مکنده است.

He paid like, $500, and it's fake.

او حدود 500 دلار پرداخت کرد و جعلی است.

It's not real.

این واقعی نیست.

Can you tell which one is fake?

میشه بگید کدوم تقلبیه؟

I don't know which one is fake.

نمیدونم کدوم تقلبیه

I would.

من می خواهم.

First of all, I wouldn't buy one, and I

اول از همه، من یکی نمی خریدم و

would probably buy the fake because I don't know

احتمالاً تقلبی را می خریدم زیرا نمی دانم

what, what a real Rolex looks like a loser.

چه چیزی، یک رولکس واقعی شبیه یک بازنده است.

Again, this is an informal

باز هم این یک

term, and this is derogatory.

اصطلاح غیررسمی و تحقیرآمیز است.

This is an insult.

این یک توهین است.

That's what derogatory means.

تحقیر کننده یعنی همین.

So a loser is someone.

بنابراین بازنده کسی است.

Yeah, we use this in a lot of ways.

بله، ما از این در بسیاری از موارد استفاده می کنیم.

When someone does something that we don't, like,

وقتی کسی کاری را انجام می دهد که ما انجام نمی دهیم، مثلاً

you might say, oh, that person's a loser. It's.

ممکن است بگویید، اوه، آن شخص بازنده است. این است.

It's very insulting, by the way,

اتفاقاً خیلی توهین آمیز است

to call someone a loser.

که کسی را بازنده خطاب کنیم.

If I said, oh, that other person

اگر من بگویم آه، آن شخص دیگر

on YouTube, they're such a loser.

در یوتیوب، آنقدر بازنده هستند.

They're trying to make videos about knitting.

آنها سعی می کنند ویدیوهایی در مورد بافتنی بسازند.

I don't know. That's.

من نمی دانم. یعنی.

That is an insult to say someone is a loser.

این توهین است که بگوییم فلانی بازنده است.

And it doesn't.

و این کار را نمی کند.

It's not an insult when you're

وقتی در

talking about winners and losers.

مورد برنده ها و بازنده ها صحبت می کنید، توهین نیست.

You know, like the Toronto Blue Jays,

می دانید، مانند تورنتو بلو جیز،

they were the losers last night.

آنها دیشب بازنده بودند.

They didn't win the game.

آنها بازی را نبردند.

That's just a description.

این فقط یک توصیف است.

But if you say, oh, that guy on the team is

اما اگر می گویید، اوه، آن مرد در تیم

such a loser, like, we often emphasize it with such a.

چنین بازنده ای است، ما اغلب با چنین حرفی بر آن تاکید می کنیم.

Or he's a real loser, it's.

یا او یک بازنده واقعی است، اینطور است.

It's just really insulting and really negative.

این فقط توهین آمیز و واقعاً منفی است.

It means you don't like the person.

یعنی شما آن شخص را دوست ندارید.

It means you don't think the things they do are cool.

این بدان معناست که شما فکر نمی کنید کارهایی که انجام می دهند جالب هستند.

It's quite judgmental would be the word for it.

این کلمه کاملاً قضاوتی است.

So, by the way, that's the l.

بنابراین، به هر حال، آن L است.

You might know the song from the movie Shrek.

شاید آهنگ فیلم شرک را بشناسید.

If you put it.

اگر آن را قرار دهید.

It's the l for.

این l برای.

That's the hand signal for loser.

این علامت دست برای بازنده است.

You put an l on your forehead.

یک ل روی پیشانی خود می گذارید.

Hypocrite.

منافق.

So I had to make a slide for this one.

بنابراین مجبور شدم یک اسلاید برای این یکی بسازم.

A hypocrite is someone who says one thing

منافق کسی است که یک چیز می گوید

but then doesn't actually do it themselves.

اما خودش آن را انجام نمی دهد.

So you have two people sitting in a

بنابراین شما دو نفر در یک

car here saying, hey, you shouldn't litter.

ماشین نشسته اند و می گویند، هی، شما نباید زباله بریزید.

You shouldn't throw garbage out your window.

شما نباید زباله ها را از پنجره بیرون بیاندازید.

And then 2 seconds later, he's

و سپس 2 ثانیه بعد، او

throwing garbage out the window.

زباله ها را از پنجره بیرون می اندازد.

So they're saying one thing, but then

بنابراین آنها یک چیز را می گویند، اما

they're not doing what they say.

آنها به آنچه می گویند عمل نمی کنند.

Some people do this where they're like, everyone

برخی از افراد در جایی که هستند این کار را انجام می دهند.

should recycle everyone when they buy things, they

should sort things into plastics and paper.

And then I.

و بعد من.

They themselves just throw everything into

آنها خودشان فقط

the garbage can instead of recycling.

به جای بازیافت همه چیز را به سطل زباله می اندازند.

So a hypocrite says one thing, and then

بنابراین یک منافق یک چیز می گوید و بعد

they kind of do the opposite thing themselves.

خودشان یک جورهایی برعکس عمل می کنند.

Prodigy.

اعجوبه.

A prodigy is usually a child who is

یک اعجوبه معمولاً کودکی است که

exceptionally good at something at a young age.

در سنین پایین در کاری فوق العاده خوب است.

So this girl is playing piano.

پس این دختر در حال نواختن پیانو است.

If she was playing something from Beethoven,

اگر او چیزی از بتهوون بازی می کرد،

we would say she is a prodigy.

می گفتیم او یک اعجوبه است.

Normally, a little five, six year old child

به طور معمول، یک کودک کوچک پنج، شش ساله

isn't able to play advanced pieces of music.

قادر به پخش قطعات پیشرفته موسیقی نیست.

But every once in a while,

اما هر از چند گاهی،

there will be a music prodigy.

یک اعجوبه موسیقی وجود خواهد داشت.

There will be sometimes acting prodigies, but

گاهی اوقات اعجوبه های بازیگری وجود خواهند داشت، اما

usually it's in the world of music

معمولاً در دنیای موسیقی

or art and those kinds of things.

یا هنر و این جور چیزها است.

So a prodigy is someone who is really good

بنابراین یک اعجوبه کسی است که

at something at a really young age, an opportunist.

در سنی بسیار جوان در کاری واقعاً خوب است، یک فرصت طلب.

So I had to make a slide

بنابراین مجبور شدم یک اسلاید

for this one, too, to explain it.

برای این مورد نیز بسازم تا آن را توضیح دهم.

An opportunist is someone who tries to use

فرصت طلب کسی است که سعی می کند از

every situation to help themselves to their advantage.

هر موقعیتی برای کمک به خود به نفع خود استفاده کند.

So you see here we have this guy saying, hi,

بنابراین می بینید که در اینجا ما این مرد را داریم که می گوید، سلام،

I'm a lawyer, right after a car accident happened.

من یک وکیل هستم، درست پس از وقوع یک تصادف رانندگی.

So instead of asking if everybody's okay, instead

بنابراین، به جای اینکه بپرسند آیا همه خوب هستند، به جای

of calling the police, an opportunist who is

زنگ زدن به پلیس، یک فرصت طلب که

a lawyer would say, here's my cardinal.

وکیل است می گوید، اینجا کاردینال من است.

If you want to sue the other guy or if

اگر می خواهید از طرف مقابل شکایت کنید یا می

you want to take the other guy to court.

خواهید طرف مقابل را به دادگاه بکشانید.

So that person would be an opportunist, someone

بنابراین آن شخص یک فرصت طلب خواهد بود، کسی

who likes to use every situation so they

که دوست دارد از هر موقعیتی استفاده کند تا

benefit from it, and other people maybe don't.

از آن منتفع شود، و دیگران شاید این کار را نکنند.

An optimist and a pessimist.

خوشبین و بدبین.

So an optimist is usually quite positive.

بنابراین یک خوش بین معمولاً کاملاً مثبت است.

A pessimist is usually quite negative.

یک بدبین معمولاً کاملاً منفی است.

An optimist is optimistic.

خوشبین خوشبین است.

A pessimist is pessimistic.

یک بدبین بدبین است.

But an optimist would say, hey,

اما یک خوشبین می گوید، هی،

that glass is half full.

آن لیوان نیمه پر است.

It's a very positive thing to say.

گفتن این حرف خیلی مثبت است.

An optimist would probably say, hmm, they're

یک خوشبین احتمالاً می‌گوید، هوم،

calling for rain today, but it probably

امروز می‌خواهند باران ببارد، اما احتمالاً

won't happen till after the market.

تا بعد از بازار این اتفاق نخواهد افتاد.

So an optimist is usually thinking positive thoughts.

بنابراین یک فرد خوش بین معمولاً به افکار مثبت فکر می کند.

A pessimist would say, it's supposed to rain all day.

یک بدبین می گوید، قرار است تمام روز باران ببارد.

We shouldn't even go out.

حتی نباید بریم بیرون

We should just stay home.

فقط باید خونه بمونیم

And a pessimist would think that

و یک بدبین فکر می کند که

this glass is half empty.

این لیوان نیمه خالی است.

A pushover.

یک فشار اور.

I couldn't find a really good picture for this, but a

من نتوانستم یک تصویر واقعاً خوب برای این موضوع پیدا کنم، اما

pushover is someone who agrees very easily to do things.

فشار دهنده کسی است که به راحتی با انجام کارها موافقت می کند.

So if I said to someone, let's say at market,

بنابراین اگر به کسی بگویم، مثلاً در بازار،

someone came up and wanted to buy one bouquet of

یک نفر آمد و می خواست یک شاخه

flowers, and I said, oh, you should buy two.

گل بخرد، و من گفتم اوه، شما باید دو تا بخرید.

And they say, okay.

و آنها می گویند، خوب.

And they don't say, like, I don't have

و نمی گویند، مثلاً

enough money or, I don't want to.

پول کافی ندارم یا نمی خواهم.

Or if you're at a party and you're bringing food

یا اگر در یک مهمانی هستید و غذا می آورید

around and you say to someone, oh, try this one.

و به کسی می گویید، اوه، این یکی را امتحان کنید.

And they say, okay.

و آنها می گویند، خوب.

It means that they're very

این بدان معناست که آنها به

easily convinced of something.

راحتی از چیزی متقاعد می شوند.

It could also mean, like, um, so when you have

همچنین می‌تواند به معنای اوم باشد، بنابراین وقتی

two parents, one parent might say yes all the time.

دو والدین دارید، یکی از والدین ممکن است همیشه بله بگوید.

So you might say that parents, a real pushover.

بنابراین ممکن است بگویید که والدین، یک فشار واقعی هستند.

Um, are you noticing I use the word real

اوم، آیا متوجه شده اید که من از کلمه واقعی

in front of a lot of these words?

در مقابل بسیاری از این کلمات استفاده می کنم؟

That's how we emphasize them.

اینگونه بر آنها تأکید می کنیم.

So you could say, oh, that guy's a real jerk.

بنابراین می توانید بگویید، اوه، آن پسر یک احمق واقعی است.

That's a real team player.

این یک بازیکن تیم واقعی است.

He's a real critic.

او یک منتقد واقعی است.

Oh, he's a real prodigy.

اوه، او یک اعجوبه واقعی است.

He's a real loser.

او یک بازنده واقعی است.

So you can emphasize it by adding that word.

بنابراین می توانید با افزودن آن کلمه بر آن تأکید کنید.

This phrase isn't used as much

این عبارت دیگر زیاد استفاده نمی شود

anymore, but I really like it.

، اما من آن را بسیار دوست دارم.

Tree hugger is used to refer to someone

درخت آغوشگر برای اشاره به کسی استفاده می شود

who loves the outdoors and loves the environment.

که عاشق فضای باز و دوستدار محیط زیست است.

You can understand where it comes from.

می توانید بفهمید که از کجا آمده است. این

It's someone who doesn't really do

کسی است که واقعاً این کار را نمی کند،

it, but likes to hug trees.

اما دوست دارد درختان را در آغوش بگیرد. می

You know, you can give a person a hug.

دانی، می توانی یک نفر را در آغوش بگیری.

You can also give a tree a hug.

شما همچنین می توانید یک درخت را در آغوش بگیرید.

So a tree hugger is someone who loves

بنابراین یک درخت بغل کسی است که عاشق

the environment and cares for the environment.

محیط زیست است و به محیط زیست اهمیت می دهد.

An environmentalist.

یک دوستدار محیط زیست

A pack rat is someone who never throws anything away.

موش بارکش کسی است که هرگز چیزی را دور نمی اندازد.

If you look at this picture, you can see

اگر به این تصویر نگاه کنید، می بینید که

there's a lot of stuff in this garage.

چیزهای زیادی در این گاراژ وجود دارد.

Um, this person should go and bring some of this

اوم، این شخص باید برود و مقداری از اینها را

to the recycling center, should drop it off at a

به مرکز بازیافت بیاورد، باید آن را در یک

thrift store and should bring some to the dump.

فروشگاه دستفروشی بیاورد و باید مقداری را به زباله‌دان بیاورد.

Pack rat is someone who.

موش بسته کسی است که.

Well, if you look over here, I'm a bit of a pack rat.

خوب، اگر به اینجا نگاه کنید، من یک موش صحرایی هستم.

You can't see all of it, but I do

شما نمی توانید همه آن را ببینید، اما من

have quite a bit of stuff down there.

چیزهای زیادی در آنجا دارم.

But, yes, a pack rat buys things and

اما، بله، یک موش صحرایی چیزهایی می‌خرد و

then never actually gets rid of anything.

هرگز از شر چیزی خلاص نمی‌شود.

They just keep it forever and then

آنها فقط آن را برای همیشه نگه می دارند و سپس

eventually their house is really full.

در نهایت خانه آنها واقعاً پر می شود.

A bigwig.

یک گنده بزرگ

I believe this is the head of FIFA.

من معتقدم این رئیس فیفا است.

I'm not sure, but he's a bigwig.

من مطمئن نیستم، اما او یک آدم بزرگ است.

A bigwig is someone who is in charge of

آدم بزرگ کسی است که مسئول

something, someone who is a director, a boss, someone

چیزی است، کسی که مدیر است، رئیس است، کسی

who has the authority to make decisions.

که اختیار تصمیم گیری را دارد.

So, um, maybe in the chat,

بنابراین، اوم، شاید در چت،

someone can type this person's name.

کسی بتواند نام این شخص را تایپ کند.

This person is a bigwig.

این شخص یک آدم بزرگ است.

They are a very important person in the world

آنها شخص بسیار مهمی در دنیای

of european football, in the world of soccer.

فوتبال اروپا، در دنیای فوتبال هستند.

He is a bigwig.

او یک گنده است.

An important person.

یک فرد مهم

Um, but it's not like, for everyone.

ام، اما برای همه اینطور نیست.

Like, you wouldn't call an

به عنوان مثال، شما نمی توانید یک

actor bigwig, like a celebrity.

بازیگر را بزرگ مانند یک سلبریتی صدا کنید.

A bigwig is.

یک کله گنده است.

Really needs to be in charge of a large organization.

واقعاً باید مسئول یک سازمان بزرگ باشد.

The head of the Olympics is a big wig.

سر المپیک یک کلاه گیس بزرگ است.

The head of FIFA is a big wig.

رئیس فیفا یک کلاه گیس بزرگ است.

The commissioner of the National Hockey

کمیسر لیگ ملی هاکی

League is a big wig.

یک کلاه گیس بزرگ است.

Chatterbox.

چتر باکس.

A chatterbox is someone who talks a lot.

چتر باکس کسی است که زیاد حرف می زند.

We usually use it when describing children.

ما معمولاً هنگام توصیف کودکان از آن استفاده می کنیم.

We don't often say an adult

ما اغلب نمی گوییم که یک بزرگسال

is a chatterbox, but you can.

اهل حرف زدن است، اما شما می توانید.

But definitely a chatterbox.

اما قطعا یک جعبه پرحرفی.

A chatterbox is someone who talks a lot.

چتر باکس کسی است که زیاد حرف می زند.

I'm a bit of a chatterbox.

من کمی اهل حرف زدن هستم.

When I do my live streams, I tend to talk

وقتی پخش زنده‌ام را انجام می‌دهم، تمایل زیادی به صحبت کردن دارم،

a lot because that's the whole reason you are all

زیرا به همین دلیل است که همه شما

here, to hear me talk and describe things.

اینجا هستید، برای شنیدن صحبت‌های من و توصیف چیزها.

So a chatterbox, someone who talks a lot.

بنابراین یک جعبه پر حرف، کسی که زیاد صحبت می کند.

Copycat is someone who does not do their own work.

Copycat کسی است که کار خود را انجام نمی دهد.

A copycat is someone who looks at someone

کپی‌کار کسی است که به

else's work and then does the same thing.

کار دیگری نگاه می‌کند و سپس همان کار را انجام می‌دهد.

This happens on YouTube sometimes.

گاهی اوقات در یوتیوب این اتفاق می افتد.

Sometimes I make an English lesson, and then

گاهی اوقات من یک درس انگلیسی می گذارم و

a few months later, I'll see another English

بعد از چند ماه، می بینم که یک معلم انگلیسی دیگر

teacher do almost exactly the same lesson.

تقریباً همان درس را انجام می دهد.

They're a little bit of a copycat.

آنها کمی کپی هستند.

I'm not going to name names because sometimes I

اسم نمی برم چون گاهی

do a lesson and then I realize that someone

درس می خوانم و بعد متوجه می شوم که شخص

else did a very similar lesson a year ago.

دیگری یک سال پیش درس مشابهی را انجام داده است.

I'm not a copycat, though.

هر چند من یک کپی کار نیستم. فکر می‌کنم اتفاقاً

I think I just happened to have the same

من هم همین

idea and maybe other people do as well, but

ایده را داشتم و شاید افراد دیگر نیز همین کار را داشته باشند، اما

I don't want to get too far into it.

نمی‌خواهم زیاد وارد آن شوم.

By the way, little secret for all 258

به هر حال، راز کوچکی برای همه 258

people watching, I was invited to be in

نفری که تماشا می‌کنند، از من دعوت شد تا در

a video with other YouTube English teachers.

یک ویدیو با سایر معلمان انگلیسی یوتیوب حضور داشته باشم.

We all shot a little 1 minute clip and sent it to

همه ما یک کلیپ کوچک 1 دقیقه ای گرفتیم و آن را برای

one YouTube English teacher and she is going to put them all

یک معلم انگلیسی YouTube فرستادیم و او قرار است همه آنها را

together and release it at the end of the month.

کنار هم بگذارد و در پایان ماه منتشر کند.

I'm not going to say who, but I was very honored to

نمی‌خواهم بگویم چه کسی، اما برای من بسیار مفتخر بود که

be invited to be part of that, so it was very cool.

بخشی از آن باشم، بنابراین خیلی باحال بود.

A coward.

یک ترسو

A coward is someone who is very afraid.

ترسو کسی است که خیلی می ترسد.

This is also an insult.

این هم توهین است. به

You would not tell someone they are a coward.

کسی نمی گویید که ترسو است.

But maybe you're reading a story and there's

اما شاید شما در حال خواندن داستان هستید و شوالیه ای وجود دارد

a knight who bravely fights against the dragon,

که شجاعانه با اژدها می جنگد،

but then his friend, who's also a knight,

اما پس از آن دوست او که یک شوالیه نیز هست،

is a coward and hides in the town.

ترسو است و در شهر مخفی می شود.

So a coward is someone who is very afraid.

بنابراین ترسو کسی است که بسیار می ترسد.

A coward is someone who definitely wouldn't fight the

ترسو کسی است که

dragon if it was a story about dragons.

اگر داستانی در مورد اژدها بود قطعا با اژدها مبارزه نمی کرد.

A coward is.

یک ترسو است.

We might call them a scaredy cat as well.

ممکن است آنها را یک گربه ترسناک نیز بنامیم.

We use cat a lot.

ما از گربه زیاد استفاده می کنیم.

A scaredy cat.

یک گربه ترسناک

A foodie is someone who loves food.

غذاخور کسی است که عاشق غذا است.

In particular, they like buying food at restaurants.

به ویژه، آنها خرید غذا در رستوران ها را دوست دارند.

They might also like making food.

آنها همچنین ممکن است دوست داشته باشند غذا درست کنند.

But generally, when I think of foodie, I think of

اما به طور کلی، وقتی به غذاخوری فکر می‌کنم، به

people I know who love going to really cool restaurants

افرادی که می‌شناسم فکر می‌کنم که دوست دارند به رستوران‌های واقعاً جالب بروند

and then talking about the food that they ate there.

و سپس در مورد غذاهایی که در آنجا خورده‌اند صحبت کنند.

Oh, there's a new indian restaurant in this

اوه، یک رستوران هندی جدید در این

town, or there's a new chinese restaurant in

شهر وجود دارد، یا یک رستوران چینی جدید در

this town, or there's a really new, really

این شهر وجود دارد، یا یک همبرگر واقعا جدید، واقعا

cool new burger place in this city.

جالب در این شهر وجود دارد.

So they go there, they eat the food,

بنابراین آنها به آنجا می روند، غذا را می خورند

and then they talk about the food.

و سپس در مورد غذا صحبت می کنند.

They love food, and they love talking about food.

آنها عاشق غذا هستند و دوست دارند در مورد غذا صحبت کنند.

This is a great one.

این یکی عالی است.

This is a common term to describe someone who, at work

این یک اصطلاح رایج برای توصیف شخصی است که در محل کار

or in business, just is a really hard working person.

یا تجارت، واقعاً فردی سخت کوش است.

So a real go getter.

بنابراین یک حرکت واقعی.

I always think of someone who bakes and sells bread.

همیشه به کسی فکر می کنم که نان می پزد و می فروشد.

I would describe this person as a go

من این شخص را به‌عنوان یک آدم‌خوار توصیف می‌کنم،

getter because you need to get up at

زیرا باید ساعت

like three in the morning, start making bread.

سه صبح از خواب بیدار شوید و شروع به تهیه نان کنید.

You have to be a real go getter.

شما باید یک فرد واقعی باشید.

So a go getter has energy.

بنابراین یک گیره دار انرژی دارد.

They work fast, they do high quality work.

آنها سریع کار می کنند، کار با کیفیت بالا انجام می دهند.

Um, they are energetic when they're working.

اوم، وقتی کار می کنند پرانرژی هستند.

They are awesome.

آنها فوق العاده هستند.

I love people who are real go getters.

من عاشق افرادی هستم که واقعی هستند.

Um, especially students.

اوم، مخصوصا دانش آموزان

Sometimes you'll have a student who's a real go getter.

گاهی اوقات شما دانش آموزی خواهید داشت که واقعاً یک دانش آموز است.

Always done their work on time, asks

همیشه کارشان را به موقع انجام می دهند،

good questions, learns on their own.

سؤالات خوبی می پرسند، خودشان یاد می گیرند.

Many of you learn on your own.

بسیاری از شما به تنهایی یاد می گیرید.

Very cool, very cool.

خیلی باحاله خیلی باحاله

And then mover and shaker.

و سپس متحرک و تکان دهنده.

Mover and a shaker is very similar, but usually refers

Mover و Shaker بسیار شبیه به هم هستند، اما معمولاً

to someone who gets a lot of promotions very quickly.

به کسی اطلاق می شود که خیلی سریع ترفیع های زیادی کسب می کند.

So this person, I think I'm going to

بنابراین، فکر می‌کنم این شخص،

imagine, started out washing dishes, but they were

شروع به شستن ظرف‌ها کرد، اما آنها

a real mover and a shaker.

یک حرکت دهنده و تکان دهنده واقعی بودند.

Eventually they were a server, and

در نهایت آنها یک سرور بودند و

then they were running the restaurant.

سپس رستوران را اداره می کردند.

They were the restaurant manager.

آنها مدیر رستوران بودند.

Then they bought their own restaurant,

سپس آنها رستوران خود را خریدند

and now they own five restaurants.

و اکنون صاحب پنج رستوران هستند.

You would call that person, especially someone who looks

شما می توانید آن شخص را، به خصوص فردی که

so young, a real mover and a shaker, someone

خیلی جوان به نظر می رسد، یک محرک و تکان دهنده واقعی، کسی

who gets a lot of promotions or works their

که ترفیع های زیادی می گیرد یا به سرعت پیشرفت می کند

way up very quickly, a racist.

، نژادپرست می نامید. آیا

Is this my last slide?

این آخرین اسلاید من است؟

No, it should have been.

نه، باید می شد.

A racist is someone who doesn't like someone

نژادپرست کسی است که شخص

else because of the color of their skin.

دیگری را به دلیل رنگ پوستش دوست ندارد.

I like this picture.

من این عکس را دوست دارم با

Fight racism.

نژادپرستی مبارزه کنید

To me, there are just people in the world.

برای من فقط آدم هایی در دنیا هستند.

There are not different.

متفاوت وجود ندارد.

I don't know how to say this.

من نمی دانم چگونه این را بگویم.

Like, everyone is their own person.

مثل اینکه هر کس شخص خودش است.

And I think what's cool about the Internet is that I

و من فکر می کنم آنچه در مورد اینترنت جالب است این است که من به

can simply teach all of you and we don't have to

سادگی می توانم به همه شما آموزش دهم و نیازی نیست

worry about where we're from or what we look like.

نگران این باشیم که اهل کجا هستیم یا چه شکلی هستیم.

So racism is when you think an entire.

بنابراین نژادپرستی زمانی است که به یک کل فکر می کنید.

You think someone is a certain way because you think

شما فکر می کنید که یک نفر به نوعی خاص است، زیرا فکر می کنید

everyone who looks like them is that way, and it's.

همه کسانی که شبیه او هستند، این گونه هستند، و اینطور است.

And it's just a stereotype and not true.

و این فقط یک کلیشه است و درست نیست.

So racism is awful.

بنابراین نژادپرستی وحشتناک است.

We should fight racism and end it.

ما باید با نژادپرستی مبارزه کنیم و به آن پایان دهیم.

I'm glad that I do not see racist

خوشحالم که

comments in my chat or in my comments.

نظرات نژادپرستانه را در چت یا نظراتم نمی بینم.

That's awesome.

این عالی است.

This community is not racist at all.

این جامعه اصلا نژادپرست نیست.

And I really, really appreciate that.

و من واقعاً از آن قدردانی می کنم.

It is awesome.

فوق العاده است.

It's a good community brat.

این یک پسر جامعه خوب است.

It's my last slide.

این آخرین اسلاید من است.

Brat is a kid who doesn't behave.

برات بچه ای است که رفتار نمی کند.

A brat is a kid who doesn't listen to their parents.

دلقک بچه ای است که به حرف والدینش گوش نمی دهد.

They run around yelling, they throw things.

آنها دور و بر فریاد می زنند، چیزهایی را پرت می کنند.

They, when they go to school, the teacher doesn't

آنها وقتی به مدرسه می‌روند معلم نمی‌داند

know what to do with them and is constantly

با آنها چه کند و مدام

having them sit in a chair on the side

آنها را روی صندلی کنار

of the classroom, giving them timeouts, we call it.

کلاس می‌نشیند و به آنها وقت استراحت می‌دهد.

So a brat is a child who misbehaves a lot.

بنابراین یک دلقک بچه ای است که خیلی بد رفتار می کند. می

I was gonna say there are some

خواستم بگم چند

brats in the chat, but there aren't.

دلقک در چت هستند، اما نیستند.

But a brat is a child who. Yeah.

اما دلقک کودکی است که. آره

Doesn't listen to teachers, doesn't listen to their

به معلمان گوش نمی دهد، به حرف های والدین خود خوب گوش نمی دهد

parents very well, and is constantly misbehaving.

و مدام بد رفتار می کند.

I was not a brat as a child, by the way.

اتفاقا من در بچگی آدم دلخراشی نبودم.

I think I was a pretty good kid.

فکر می کنم بچه خوبی بودم

I was more of an introvert than a brat, for sure.

من مطمئناً بیشتر یک درونگرا بودم تا یک دلقک.