Free English Class! Topic: Fears! 🌩️🕷️⚡ (Lesson Only)

Well, hello and welcome to this English lesson about fears.

خوب، سلام و به این درس انگلیسی در مورد ترس ها خوش آمدید.

There are things in life that are awesome and there are

چیزهایی در زندگی هستند که عالی هستند و

things in life that you might be afraid of. Things you might

چیزهایی در زندگی هستند که ممکن است از آنها بترسید. چیزهایی که ممکن است از

be scared of. You might have a certain fear. You might be uh

آنها بترسید. ممکن است ترس خاصی داشته باشید.

afraid of dogs for instance. We have different names for these

به عنوان مثال ممکن است از سگ ها می ترسید. ما برای این چیزها نام های

things and we describe them in different ways. In this English

مختلفی داریم و آنها را به روش های مختلف توصیف می کنیم . در این

lesson, I'm going to go through about thirty or so different

درس انگلیسی، من حدود سی یا چند ترس مختلف را مرور خواهم کرد

fears. I'm going to talk about thirty things that people are

. من در مورد سی چیز که مردم از آن می

afraid of. And while I'm doing that, it's more than just a

ترسند صحبت خواهم کرد. و در حالی که من این کار را انجام می دهم، این چیزی بیش از یک

vocabulary lesson. Listen closely to the phrases I use

درس واژگان است. به عباراتی

when I'm talking about that and hopefully, this lesson helps

که من در مورد آن صحبت می کنم به دقت گوش دهید و امیدوارم این درس به

you learn just a little bit more English. So, there are a

شما کمک کند تا کمی بیشتر انگلیسی یاد بگیرید. بنابراین،

few ways to talk about having fears. You can say that you

چند راه برای صحبت در مورد داشتن ترس وجود دارد. می توانید بگویید که

have a fear of something. Uh I put this shopping cart with

از چیزی می ترسید. اوه، من این سبد خرید را با

toilet paper because over a year ago, people had a fear of

دستمال توالت گذاشتم زیرا بیش از یک سال پیش، مردم

running out of toilet paper. I'm not sure if you remember in

ترس از تمام شدن دستمال توالت داشتند. مطمئن نیستم که در

March of 2020 in many countries in world, you couldn't find

مارس 2020 در بسیاری از کشورهای جهان به یاد داشته باشید، نمی توانستید

toilet paper in the stores because people, people had a

دستمال توالت را در فروشگاه ها پیدا کنید زیرا مردم، مردم

fear of running out of toilet paper. So, one of the ways you

ترس از تمام شدن دستمال توالت داشتند . بنابراین، یکی از راه‌هایی که می‌توانید

describe something that you um have a fear of is to say you

چیزی را توصیف کنید که از آن ترس دارید، این است که بگویید

have a fear of it. So, people had a fear of running out of

از آن می‌ترسید. بنابراین، مردم ترس از تمام شدن

toilet paper. More commonly though, we would probably say

دستمال توالت داشتند. اما معمولاً ما احتمالاً می

that we are scared of something or afraid of something. So,

گوییم که از چیزی می ترسیم یا از چیزی می ترسیم. بنابراین،

let's say that you have a fear of cats. That's kind of a

بیایید بگوییم که شما از گربه ها می ترسید. این نوعی

formal way to describe that fear. I have a fear of cats. I

روش رسمی برای توصیف آن ترس است. من از گربه می ترسم من

have a fear of um large animals. It's correct but we

از حیوانات بزرگ می ترسم . این درست است،

will probably not we probably wouldn't use that um phrase to

اما ما احتمالاً این کار را نخواهیم کرد و احتمالاً از آن عبارت um برای

describe it in everyday English speech. We would probably say

توصیف آن در گفتار روزمره انگلیسی استفاده نمی کنیم. احتمالاً می

that we are scared of something or that we are afraid of

گوییم که از چیزی می ترسیم یا از چیزی می ترسیم

something. So me personally, I'm afraid of snakes. I'm

. بنابراین من شخصاً از مارها می ترسم. من

scared of snakes. If I was having a more formal

از مارها می ترسم. اگر

conversation, I might say, oh I have a fear of snakes. But

صحبت رسمی‌تری داشتم، می‌توانستم بگویم آه، من از مار می‌ترسم. اما

generally, I think I would use afraid of most commonly. I

به طور کلی، من فکر می کنم از ترس از رایج ترین استفاده می کنم.

would say I'm I am afraid of snakes. Which is true. I am

من می گویم از مارها می ترسم . که درست است. من در

actually afraid of snakes. I should mention um oh let's move

واقع از مار می ترسم. من باید اشاره کنم اوه بیایید ادامه دهیم

on. We also call these phobias. So phobia a phobias is an

. ما به این فوبیا نیز می گوییم. بنابراین فوبیا و فوبیا

irrational fear of something. And I don't actually agree with

ترس غیر منطقی از چیزی است. و من در واقع با

it being irrational. Um I don't think my fear of snakes is

غیر منطقی بودن آن موافق نیستم. اوم فکر نمی کنم ترس من از مارها

irrational. When something is irrational, it means it doesn't

غیرمنطقی باشد. وقتی چیزی غیر منطقی است یعنی

have logic. Um I'm just phrases and there's nothing irrational

منطق ندارد. اوم من فقط عباراتی هستم و هیچ چیز غیرمنطقی

about it but the general term is to call these a phobia now

در مورد آن وجود ندارد، اما اصطلاح کلی این است که اینها را فوبیا بنامیم،

here's something you need to know as we move on to the first

اکنون چیزی است که باید بدانید در حالی که ما به اولین

um term which is the dark a lot of people are afraid of the

اصطلاح um می رویم که تاریکی است که بسیاری از مردم از آن می ترسند.

dark or they are scared of the dark or they have a fear of the

تاریکی یا از تاریکی می‌ترسند یا از

dark the most common phrase would be to say that we have uh

تاریکی می‌ترسند رایج‌ترین عبارت این است که

that we are afraid of the dark I'm not going to give you the

بگوییم ما از تاریکی می‌ترسیم، نمی‌خواهم

Long scientific name for each of these things because we

نام علمی طولانی را برای هر یک از آنها بگذارم. این چیزها به این دلیل است که ما

don't actually know them or use them in English. People might

در واقع آنها را نمی دانیم یا در انگلیسی از آنها استفاده نمی کنیم. مردم ممکن

know a few. They might know things like agoraphobia um or

است تعداد کمی را بشناسند. آنها ممکن است چیزهایی مانند آگورافوبیا um یا

arachnophobia but generally we as English speakers don't know

آراکنوفوبیا را بدانند، اما عموماً ما به عنوان انگلیسی زبانان آن

that long scientific term with phobia on the end. We might we

اصطلاح علمی طولانی را که در پایان فوبیا وجود دارد، نمی دانیم. ممکن است

might know two or three of them but I don't know what the one

ما دو یا سه مورد از آنها را بشناسیم، اما نمی دانم

is for the dark. Sun in the chat will probably mention it

که برای تاریکی چیست. Sun در چت احتمالاً به آن اشاره خواهد کرد،

um but I thought it would be a good challenge for someone to

اما من فکر کردم که این یک چالش خوب برای کسی است که

find out what all of these are called officially and maybe

بفهمد همه اینها به طور رسمی چه نامیده می شوند و

post that in a comment. It would be a lot of work.

شاید آن را در یک نظر ارسال کنند. کار زیادی خواهد بود.

Anyways, sometimes children are afraid of the dark. I think in

به هر حال گاهی بچه ها از تاریکی می ترسند. فکر می‌کنم در

this instance, I would use afraid to describe it. They

این مثال، از ترس برای توصیف آن استفاده می‌کنم. آنها

don't like to um be in a dark room. Sometimes, we'll buy

دوست ندارند در یک اتاق تاریک باشند . گاهی اوقات، ما

what's called a night light. A night light is a very small dim

چیزی به نام چراغ شب می خریم. چراغ شب یک نور کم نور بسیار کوچک است

light that we leave on all night. Maybe in a hallway or

که ما تمام شب را روشن می گذاریم . شاید در یک راهرو یا

even in uh a child's room because they might be afraid of

حتی در اتاق کودک، چون ممکن است

the dark they might be scared that there's a monster under

از تاریکی می ترسند، ممکن است از وجود یک هیولا در

the bed so um often times children will think that if

زیر تخت بترسند، بنابراین اغلب اوقات کودکان فکر می کنند که اگر

they hear a sound that maybe there's a monster under their

صدایی بشنوند ممکن است هیولایی زیر تختشان باشد.

bed and so they are afraid of the dark when I was a kid I was

تختخواب و بنابراین وقتی من بچه بودم

a little bit afraid of the dark I'm not afraid of the dark now

از تاریکی می ترسیدند من کمی از تاریکی می ترسیدم از تاریکی نمی ترسم اکنون

some people are afraid of snakes some people are scared

برخی از مارها می ترسند برخی از افراد از مار می

of snakes I personally do not like snakes um in I'm Ontario,

ترسند من شخصاً مارها را دوست ندارم اوم، من در انتاریو،

Canada, we do not have any poisonous snakes or is it

کانادا هستم، ما هیچ مار سمی نداریم یا این

venomous snakes? I think it's venomous. Um our snakes are not

مار سمی است؟ فکر کنم سمی باشه اوم مارهای ما

harmful. In fact, the only snake that lives around here is

مضر نیستند. در واقع، تنها ماری که در این اطراف زندگی می کند تقریباً به

about this long. It's very very tiny. It's called a gardener

این طول است. خیلی خیلی ریزه اسمش

snake um and there was actually one in our house 2 days ago and

مار باغبان است و در واقع 2 روز پیش در خانه ما یکی بود

I picked it up with gloves and I took it outside and let it go

و من آن را با دستکش برداشتم و بیرون آوردم و گذاشتمش

in the field. Um so, I'm not afraid of little snakes but I

در مزرعه. اوم، من از مارهای کوچک نمی ترسم، اما

would be afraid of really really big snakes. I am not, in

از مارهای واقعاً بزرگ می ترسم. من در

fact, having this picture here makes me a little bit afraid.

واقع نیستم، داشتن این عکس در اینجا کمی مرا ترساند.

So, I am afraid of snakes, spiders. So, spiders come in

بنابراین، من از مارها، عنکبوت ها می ترسم. بنابراین، عنکبوت ها در

all different sizes. And I'll tell you a story about this.

اندازه های مختلف هستند. و من یک داستان در این مورد برای شما تعریف می کنم.

I'm not afraid of spiders. Many people are afraid of spiders

من از عنکبوت نمی ترسم. خیلی‌ها از عنکبوت می‌ترسند،

but when I went to South Africa in the place where I stayed,

اما وقتی به آفریقای جنوبی رفتم در جایی که اقامت داشتم

there was a spider in the corner of the room and I think

، یک عنکبوت در گوشه اتاق بود و فکر

it was this big. I had never seen a spider that big before.

می‌کنم به این بزرگی بود. تا حالا عنکبوت به این بزرگی ندیده بودم.

So, I was a little bit um I was a little bit afraid uh of the

بنابراین، من کمی از

spider at that point in time. So, spiders are another thing

عنکبوت در آن مقطع زمانی می ترسیدم. بنابراین، عنکبوت چیز دیگری است

that people are sometimes afraid of. Heights. So, if

که مردم گاهی از آن می ترسند. ارتفاعات. بنابراین،

you've watched any of my other English lessons, you'll know

اگر هر یک از درس های دیگر زبان انگلیسی من را تماشا کرده باشید، می دانید

that I am afraid of heights. I am scared of heights. I do not

که من از ارتفاع می ترسم. من از ارتفاع می ترسم. من

like going up really, really high. On my farm, I have two

دوست ندارم واقعاً، واقعاً بالا بروم. در مزرعه خود دو

large structures called silos. When I was a teenager, I would

سازه بزرگ به نام سیلو دارم. وقتی نوجوان بودم از

climb up to the top cuz my dad would say, go up and fix

قله بالا می رفتم که بابام می گفت برو بالا یه چیزی درست کن

something and I would go up and I wasn't afraid of heights but

و من بالا می رفتم و از ارتفاع نمی ترسیدم اما

at a certain point in my life, I started to nod like heights

در مقطعی از زندگی ام شروع به تکان دادن کردم.

at all. I became afraid of heights. I think in my

اصلا مثل ارتفاع از ارتفاع ترسیدم. فکر می کنم در

twenties. I think I became afraid of heights because I

دهه بیستم هستم. فکر می کنم از ارتفاع ترسیدم چون

almost fell off a building once. I was helping build a

یک بار نزدیک بود از ساختمان بیفتم. داشتم در ساختن یک ساختمان کمک می

building and I was letting a rope down and as I was letting

کردم و طناب را پایین می انداختم و همانطور که

it down, someone on the ground pulled the rope and I almost

آن را پایین می آوردم، یکی روی زمین طناب را کشید و من نزدیک بود

fell off the building but I didn't. And I think in that

از ساختمان بیفتم اما نشد. و فکر می کنم در آن

moment, I became afraid of heights. Um yes, I definitely

لحظه از ارتفاع ترسیدم. اوم بله، من قطعاً

do not like being up high. I'm not sure what the person in

دوست ندارم بالا باشم. من مطمئن نیستم که شخص در

this picture is doing but I would never do that. So, here's

این تصویر چه می کند، اما من هرگز این کار را انجام نمی دهم. بنابراین، در اینجا

one where we do use the official term. Um

یکی از مواردی است که ما از اصطلاح رسمی استفاده می کنیم . اوم

claustrophobia or being claustrophobic is a fear of

کلاستروفوبیا یا کلاستروفوبیک بودن ترس از قرار

being in a small space. Some people don't like being in an

گرفتن در یک فضای کوچک است. برخی افراد دوست ندارند در

elevator because they are claustrophobic. Do you want me

آسانسور باشند، زیرا آنها کلاستروفوبیک هستند. میخوای

to say that a few more times? They are claustrophobic. So,

چند بار دیگه بگم؟ آنها کلاستروفوبیک هستند. بنابراین،

when you have claustrophobia, it means you are claus

هنگامی که شما کلاستروفوبیا دارید، به این معنی است که شما

clastrophobic. It means you do not like small spaces. I don't

کلاستروفوبیک هستید. یعنی شما فضاهای کوچک را دوست ندارید. من

really like small spaces but they don't bother me too much

واقعاً از فضاهای کوچک خوشم نمی‌آید اما زیاد اذیتم نمی‌کنند،

but I don't mind being in elevators and things like that.

اما بدم نمی‌آید که در آسانسور و این‌جور چیزها باشم.

I think sometimes when I'm in a really small car with lots of

فکر می کنم گاهی اوقات وقتی در یک ماشین واقعا کوچک با

other people, I feel a little bit claustrophobic because it

افراد زیادی هستم، کمی احساس کلاستروفوبیک می

feels very, very crowded. And some people have a fear of

کنم، زیرا احساس می کنم خیلی خیلی شلوغ است. و برخی از مردم ترس از

flying. So, some people are scared of flying or they are

پرواز دارند. بنابراین، برخی از مردم از پرواز می ترسند یا از پرواز می

afraid of flying. I love flying. I love the feeling of

ترسند. من عاشق پرواز هستم. من عاشق احساس

getting pushed back in my seat when the plane takes off and I

عقب رانده شدن در صندلی خود در هنگام بلند شدن هواپیما هستم و من

love the uh the feeling of being in the air even though

عاشق احساس در هوا بودن هستم حتی اگر

I'm afraid of heights. I actually like flying. That's

از ارتفاع می ترسم. من واقعاً پرواز را دوست دارم. این یک

kind of strange, isn't it? You would think that because I'm

جور عجیب است، اینطور نیست؟ شما فکر می کنید که چون

afraid of heights, I would be afraid of flying but I'm not. I

از ارتفاع می ترسم، از پرواز می ترسم اما اینطور نیست. من

actually really really enjoy flying. Thunder and lightning.

واقعاً از پرواز لذت می برم . رعد و برق.

So, yesterday, there was a lot of thunder and lightning

بنابراین، دیروز، رعد و برق و رعد و برق زیادی

outside. We got a lot of rain yesterday. In fact, the picture

در بیرون بود. دیروز خیلی بارون اومدیم در واقع، تصویری

I took the thumbnail for this uh video lesson is actually me

که من برای این درس ویدیویی uh گرفتم، در واقع من

outside and there was thunder and lightning all around. So, I

بیرون هستم و همه جا رعد و برق و رعد و برق بود. پس

quickly took a picture. I'm not afraid of thunder and lightning

سریع عکس گرفتم من از رعد و برق و رعد و برق نمی

but I do find it fascinating. I love to watch thunder. You

ترسم اما آن را جذاب می دانم. من عاشق تماشای رعد و برق هستم. شما

can't really see thunder. I love to watch lightning and

واقعا نمی توانید رعد و برق را ببینید. من عاشق تماشای رعد و برق و

listen to thunder from a safe place, okay? But some people,

گوش دادن به رعد و برق از یک مکان امن هستم، باشه؟ اما برخی از مردم،

especially are afraid of thunder or afraid of lightning.

به ویژه از رعد و برق و یا از رعد و برق می ترسند.

Uh Oscar is actually afraid of thunder. The only time that

اوه اسکار در واقع از رعد و برق می ترسد. تنها زمانی که

Oscar will abandon Jen is if it starts to thunder. He'll come

اسکار جن را رها می کند این است که رعد و برق شروع شود. او

to the house by himself and he'll kinda scratch on the door

خودش به خانه می آید و یک جورهایی روی در را می خراشد

to be let in. Um Oscar does not like thunder at all. So

تا اجازه دهد وارد شود. ام اسکار اصلاً رعد و برق را دوست ندارد. بنابراین

sometimes Jen will be working on the flower farm and there

گاهی اوقات جن در مزرعه گل کار می کند و

will be thunder in the distance and Oscar who is a little bit

رعد و برق از دور می آید و اسکار که کمی می

afraid will actually come and scratch on the door and then

ترسد در واقع می آید و در را خراش می دهد و سپس

one of the kids uh or myself will let him in. Some people

یکی از بچه ها یا خودم به او اجازه ورود می دهیم.

have a fear of being alone. Some people really like being

ترس از تنهایی داشته باشید برخی افراد واقعا دوست

around other people and they're they just do not enjoy being by

دارند در کنار دیگران باشند و از بودن در تنهایی لذت نمی برند

themselves. This can be especially common for people

. این می تواند به ویژه برای افرادی

who are getting older because they their friends start to

که در حال پیر شدن هستند رایج باشد زیرا دوستانشان شروع به

die. Their friends pass away. I once knew a man who lived by

مرگ می کنند. دوستانشان از دنیا می روند. زمانی مردی را می شناختم که

himself in an old age home. I actually fixed his computer for

در خانه سالمندان به تنهایی زندگی می کرد. من در واقع کامپیوتر

him. And uh he was 94 years old and everyone he knew in the

او را برای او تعمیر کردم. و اوه او 94 ساله بود و همه کسانی را که در دنیا می شناخت و

world that was around the same age as him had passed away and

تقریباً هم سن او بودند فوت کرده بودند و

he very much had a fear of being alone. So, what was

او از تنها ماندن بسیار می ترسید . بنابراین،

interesting is he often had computer problems and when I

جالب این است که او اغلب مشکلات کامپیوتری داشت و زمانی که من

went to fix them, they didn't really exist and eventually, I

برای رفع آنها رفتم، آنها واقعا وجود نداشتند و در نهایت،

thought, I think he's calling me once a month because he just

فکر کردم، فکر می‌کنم او ماهی یک بار به من زنگ می‌زند، زیرا

is afraid of being alone. He likes talking to me while I'm

از تنهایی می‌ترسد. او دوست دارد وقتی من آنجا هستم با من

there. So, I ended up fixing his computer for several months

صحبت کند. بنابراین، من کامپیوتر او را برای چندین ماه

for free and and then eventually, he did end up. He

به صورت رایگان تعمیر کردم و در نهایت، او تمام شد.

did pass away. His name was Ernie. He was a really cool guy

او از دنیا رفت اسمش ارنی بود. او واقعاً پسر باحالی بود،

but yes, I think he was afraid of being alone. His children

اما بله، فکر می‌کنم از تنها ماندن می‌ترسید. فرزندانش

were still alive but they didn't visit him very often.

هنوز زنده بودند اما زیاد به ملاقاتش نمی رفتند.

Ghosts. So, we just talked about ghosts. Ghosts would of

ارواح. بنابراین، ما فقط در مورد ارواح صحبت کردیم. ارواح

course be um an imaginary thing in my mind but ghosts are like

البته در ذهن من یک چیز خیالی هستند، اما ارواح مانند

people who have died, who kind of come back and haunt the

افرادی هستند که مرده اند، که به نوعی برمی گردند و

earth or haunt a building. If you like horror movies.

زمین را تسخیر می کنند یا ساختمانی را تسخیر می کنند. اگر به فیلم های ترسناک علاقه دارید.

Sometimes you might watch a horror movie that has ghosts in

گاهی اوقات ممکن است یک فیلم ترسناک را تماشا کنید که ارواح در

it. I don't think ghosts exist. I must admit though, sometimes

آن وجود دارد. من فکر نمی کنم ارواح وجود داشته باشند. هرچند باید اعتراف کنم، گاهی اوقات

when you hear strange sounds in the night, it makes you wonder

وقتی صداهای عجیب و غریب در شب می شنوید ، باعث می شود به این فکر

if they do exist. And I will go back to my previous statement.

کنید که آیا وجود دارند یا خیر. و من به گفته قبلی خود برمی گردم.

I'm not afraid of ghosts. But if I did see a ghost, I would

من از ارواح نمی ترسم. اما اگر روح می دیدم،

probably be afraid. It would probably um scare me quite a

احتمالاً می ترسیدم. اگر یک شبح را ببینم احتمالاً من را بسیار می ترساند

bit if I saw a ghost. Death So some people are afraid of dying

. مرگ بنابراین برخی از مردم از مردن می ترسند

and I would say that probably most people are afraid of

و من می گویم که احتمالاً اکثر مردم از مردن می ترسند

dying. Um it's not it's not fun to think about life being over.

. اوم، فکر کردن به پایان زندگی جالب نیست.

I think because life is so full and rich. The thought of dying

فکر می کنم چون زندگی بسیار پر و غنی است. فکر

is very troublesome for some people and some people are

مردن برای برخی افراد بسیار آزاردهنده است و برخی افراد

afraid of dying. They might be afraid of dying because they

از مردن می ترسند. آنها ممکن است از مردن بترسند

don't know they aren't sure what comes next whether life

زیرا نمی‌دانند که مطمئن نیستند که زندگی

ends or whether there's an afterlife. They might be afraid

به پایان می‌رسد یا زندگی پس از مرگ وجود دارد. آنها ممکن است

of dying because they don't want to leave their loved ones

از مردن بترسند زیرا نمی خواهند عزیزان خود را

behind. So for instance, I'm afraid of dying. If I die

پشت سر بگذارند. بنابراین، برای مثال، من از مرگ می ترسم. اگر

young, then Jen won't have me anymore. So, I'm afraid of

جوان بمیرم، جن دیگر مرا نخواهد داشت. بنابراین، من از

dying because I don't wanna leave Jen and the kids on their

مرگ می ترسم زیرا نمی خواهم جن و بچه ها را به حال خود رها کنم

own. So, there are many reasons to be afraid of death or afraid

. بنابراین، دلایل زیادی برای ترس از مرگ یا ترس

of dying. This is not a happy topic. Let hopefully the next

از مردن وجود دارد. این موضوع خوشحال کننده ای نیست . به امید خدا

one's happier Maybe, mice. Some people are afraid of mice. The

موش ها شاید شادتر باشند. بعضی ها از موش می ترسند.

classic thing that happens in a TV show or in a movie is if

اتفاق کلاسیکی که در یک برنامه تلویزیونی یا در یک فیلم می افتد این است که اگر

someone sees a mouse, they jump up on a chair, okay? Now, mice

کسی موش را ببیند، روی صندلی می پرد، خوب؟ اکنون موش ها

can climb chairs. I don't know if people know that. I'm not

می توانند از صندلی ها بالا بروند. نمی دانم مردم این را می دانند یا نه. من

afraid of mice but I don't like mice. Um I'm certainly not

از موش نمی ترسم اما موش را دوست ندارم . اوم من مطمئنا

scared of mice but uh generally, uh if you're

از موش نمی ترسم، اما به طور کلی، اوه اگر شما در حال

watching TV, um if there is a mouse, someone on the TV show

تماشای تلویزیون هستید، اوم اگر یک موش وجود داشته باشد، کسی در برنامه تلویزیونی

or in the movie will jump up on a chair. Someone else might

یا در فیلم روی صندلی می پرد. ممکن است شخص دیگری

grab a broom and and try to shoe the mouse out the door um

جارو را بگیرد و سعی کند موش را با کفش بیرون بیاورد

or maybe hit it with the broom. I'm not sure. Um we have mice

یا شاید با جارو به آن ضربه بزند. مطمئن نیستم. اوم

in our house and we do set mouse traps. Not because we're

ما در خانه موش داریم و تله موش می گذاریم. نه به این دلیل که

afraid of mice. Um but because they're a little bit annoying.

از موش می ترسیم. اوم اما چون کمی آزاردهنده هستند.

I think a few people in my house might be afraid of mice

من فکر می کنم چند نفر در خانه من ممکن است از موش بترسند،

but I'm not gonna mention who. Um I'm not. Although if one ran

اما نمی خواهم به چه کسی اشاره کنم. اوم من نیستم اگر چه اگر در حین پخش زنده یکی از

over my foot um while I was doing a live stream I might I

روی پای من رد شود،

might I might scream. I would probably be like ah I mouse

ممکن است فریاد بزنم. من احتمالاً مثل آهی خواهم بود که موش به

just ran over my foot. So there's different kinds of dogs

تازگی روی پایم رد شده است. بنابراین سگ‌ها انواع مختلفی دارند،

if I saw this dog with his ball uh out playing I would not be

اگر این سگ را با توپش در حال بازی ببینم،

afraid of this dog but a friend of mine uh was out running a

از این سگ نمی‌ترسم، اما یکی از دوستانم

few months ago and a dog bit her there was a large dog in a

چند ماه پیش بیرون بود و سگی او را گاز گرفت، سگ بزرگی در یک سگ بود.

yard barking and as she ran by that house the dog came out and

در حیاط پارس می کند و همانطور که از کنار آن خانه می دوید، سگ بیرون آمد

bit her and that certainly reminds me that I'm afraid of

و او را گاز گرفت و این مطمئناً به من یادآوری می کند که من از

big vicious mean dogs so when a dog is vicious, it barks and it

سگ های بدجنس بزرگ می ترسم، بنابراین وقتی سگ شریر است، پارس می

tries to bite you. When a dog is mean, it barks and it tries

کند و سعی می کند شما را گاز بگیرد. وقتی سگ بدجنس است پارس می کند و سعی می کند

to bite you. II do not like big, mean dogs. Actually, I'm

شما را گاز بگیرد. من سگ های بزرگ و پست را دوست ندارم. در واقع، من

even a little bit afraid of small, mean dogs. I think I'm

حتی کمی از سگ های کوچک و پست می ترسم . فکر می کنم

afraid of any dog that barks a lot and tries to bite me. I

از هر سگی که زیاد پارس می کند و می خواهد مرا گاز بگیرد می ترسم. من

would be afraid of them but some people um are just afraid

از آنها می ترسم اما برخی از مردم فقط

of dogs in general. They have a fear of dogs. Sharks. So, I

از سگ ها می ترسند. آنها از سگ می ترسند. کوسه ها بنابراین، من

think it's shark week right now um on Discovery Channel. I'm

فکر می‌کنم در حال حاضر هفته کوسه‌ها در کانال دیسکاوری است.

not sure if you watch a lot of TV but uh shark week is a week

مطمئن نیستم که زیاد تلویزیون تماشا می‌کنید، اما هفته کوسه هفته‌ای است

where there's a lot of shows about sharks. Some people when

که در آن برنامه‌های زیادی درباره کوسه‌ها وجود دارد. بعضی ها

they go to the beach, they are afraid of sharks. I actually

وقتی به ساحل می روند از کوسه می ترسند. من در واقع

think everyone is afraid of sharks. Except maybe the

فکر می کنم همه از کوسه می ترسند. به جز شاید

scientists who study them or the people who make nature uh

دانشمندانی که آنها را مطالعه می کنند یا افرادی که مستندهای طبیعت را می سازند،

documentaries maybe are not afraid of sharks um but

شاید از کوسه ها نمی ترسند، اما

certainly uh some people are afraid of sharks. Most people

مطمئناً برخی از مردم از کوسه ها می ترسند. اکثر

are of sharks. I would not go swimming if I saw a shark fin

مردم از کوسه ها هستند. اگر باله کوسه را در آب ببینم شنا نمی کنم

in the water. I would be very very afraid and there is no way

. من خیلی خیلی می ترسم و راهی

I would go in the water. That would just be uh too much. So I

برای رفتن در آب وجود ندارد. این فقط خیلی زیاد خواهد بود. بنابراین

didn't wanna find a picture with actual blood. Uh so I

من نمی خواستم عکسی با خون واقعی پیدا کنم. اوه پس

found this picture of a potato stabbing another potato and

من این عکس را از سیب زمینی پیدا کردم که به سیب زمینی دیگری ضربه می زند و

ketchup coming out. Um some people are afraid of blood. And

سس کچاپ بیرون می آید. امم بعضی ها از خون میترسن و

we actually have some people who will faint at the sight of

ما در واقع افرادی داریم که با دیدن خون غش می کنند

blood. Okay? So I actually when I was in uh a science class in

. باشه؟ بنابراین من در واقع زمانی که در کلاس دهم یا یازدهم در کلاس علوم بودم

grade ten or eleven. So when I was sixteen or 17 years old. Um

. بنابراین وقتی شانزده یا 17 ساله بودم. اوم

we had to take a little sample of blood from our finger. We

مجبور شدیم از انگشتمان کمی نمونه خون بگیریم. ما

had to poke our finger and put it on a microscope slide and

مجبور شدیم انگشت خود را فشار دهیم و آن را روی یک لام میکروسکوپ بگذاریم و

then look at it through the microscope and a friend of mine

سپس از طریق میکروسکوپ به آن نگاه کنیم و یکی از دوستانم

who was this really tough guy he poked his finger and a

که این مرد واقعاً خشن بود انگشت خود را فشار داد و

little bit of blood came out and he fainted. He just fell

کمی خون بیرون آمد و او بیهوش شد. او فقط از

over. Totally unconscious. So he passed out. So he was

روی زمین افتاد. کاملا ناخودآگاه بنابراین او از حال رفت. بنابراین او

someone who would you would describe him as fainting at the

کسی بود که او را به عنوان غش با

sight of blood. So some people it's not that they're afraid of

دیدن خون توصیف کنید. بنابراین برخی افراد اینطور نیستند که از خون می ترسند

blood. They have an aversion to seeing blood. And they might

. آنها از دیدن خون بیزارند. و ممکن است

faint at the sight of blood. Interestingly enough, that uh

با دیدن خون غش کنند. جالب اینجاست که اون

friend of mine who uh fainted at the sight of blood, he

دوست من که با دیدن خون بیهوش

became a police officer. So, I'm not sure how he handles

شد، افسر پلیس شد. بنابراین، من مطمئن نیستم که او اکنون چگونه با

that fear now but uh that is his current job. Some people

این ترس کنار می آید، اما این شغل فعلی اوست. بعضی

are afraid of water, more afraid of drowning. Drowning is

ها از آب می ترسند، بیشتر از غرق شدن می ترسند. غرق شدن

when you go under the water and you can't get up in time and

زمانی است که زیر آب می روید و نمی توانید به موقع بلند شوید و

you die in the water. So, I would say people are actually

در آب می میرید. بنابراین، من می گویم مردم در واقع

more afraid of drowning. Uh they're more afraid of drowning

بیشتر از غرق شدن می ترسند. اوه آنها از غرق شدن

than actually the water. So, my mom, for instance, doesn't

بیشتر از آب می ترسند. بنابراین ، برای مثال، مادر من

really like swimming very much because when she was younger,

واقعاً شنا کردن را دوست ندارد زیرا وقتی جوانتر بود،

she uh was out swimming in a uh a lake or a pool and she had

او بیرون بود و در دریاچه یا استخر شنا می کرد و

trouble getting back to the shore or the edge and it was

برای برگشتن به ساحل یا لبه مشکل داشت.

very traumatic for her. So, she has a little bit of a fear of

برای او بسیار آسیب زا است بنابراین، او کمی ترس از

water, fear of swimming, fear of drowning. Some people have a

آب، ترس از شنا، ترس از غرق شدن دارد. برخی از افراد

fear of going to the dentist. I'm kind of afraid the dentist.

از رفتن به دندانپزشک ترس دارند. من از دندانپزشک می ترسم.

I know the dentist is helping me. I know it's good to get

می دانم که دندانپزشک به من کمک می کند. من می دانم که

your teeth cleaned. I know that but I really don't like being

تمیز کردن دندان های خود خوب است. من این را می دانم اما واقعاً دوست ندارم روی

in that chair and having someone scrape my teeth with

آن صندلی باشم و کسی دندان هایم را با

that pointy thing. I'm a little bit afraid of the dentist. But

آن چیز نوک تیز بتراشد. من کمی از دندانپزشک می ترسم. اما

I overcome my fear every six to 9 months and I go to the

من هر 6 تا 9 ماه یکبار بر ترسم غلبه می کنم و می روم

dentist and I get my teeth cleaned and they fix my

دندانپزشک و دندان هایم را تمیز می کنم و حفره هایم را درست می کنند

cavities. So, even though I have a fear of going to the

. بنابراین، با وجود اینکه ترس از رفتن به

dentist, even though I'm scared of the dentist, I usually try

دندانپزشکی دارم، با وجود اینکه از دندانپزشک می ترسم، معمولا سعی می کنم

and overcome my fear. Needles. So, this is a pretty common one

بر ترس خود غلبه کنم. سوزن. بنابراین، این در حال حاضر بسیار رایج است

right now. I'll tell you this about myself. I don't like

. این را در مورد خودم به شما می گویم. من دوست ندارم

getting needles. I've gotten both shots now for my

سوزن بزنم من الان هر دو واکسن زدم برای

vaccination and both times, they say, are you afraid of

واکسن و هر دو بار میگن از

needles? Or are you afraid of getting a needle? And I say,

سوزن میترسی؟ یا از گرفتن سوزن می ترسید؟ و من می گویم،

no, but I'm not going to watch. Like, I don't want to see you

نه، اما قرار نیست تماشا کنم. مثلاً نمی‌خواهم ببینم

put the needle in my arm. In fact, right now, in Canada,

که سوزن را در بازوی من گذاشتی. در واقع، در حال حاضر، در کانادا،

there are a lot of commercials. There are a lot of

تبلیغات زیادی وجود دارد. تبلیغات زیادی وجود دارد

advertisements encouraging people to get vaccinated and

که مردم را تشویق به واکسینه شدن می‌کند و

they keep showing people getting a needle in their arm

مدام به مردم نشان می‌دهند که یک سوزن در بازوی خود دارند

and I keep going like, don't, don't show me that. I don't

و من همچنان ادامه می‌دهم مثل، نکن، این را به من نشان نده. من نمی

want to see that. But some people are afraid of needles.

خواهم آن را ببینم. اما برخی از مردم از سوزن می ترسند.

Some people are afraid of crowds. I wouldn't say that I'm

برخی از مردم از جمعیت می ترسند . من نمی گویم که

afraid of crowds. I don't have a fear of being in a large

از شلوغی می ترسم. من ترسی از بودن در یک

crowd um but I do feel a little bit um yeah, I think I have a

جمعیت زیاد ندارم، اما کمی احساس می کنم بله، فکر می کنم

bit of a fear of social situations. I don't mind being

کمی از موقعیت های اجتماعی ترس دارم. برایم مهم نیست که

at a concert listening to music in a crowd but I don't totally

در یک کنسرت در میان جمعیت به موسیقی گوش کنم، اما

enjoy going to uh an event where there's a couple hundred

از رفتن به رویدادی که چند صد نفر در آن حضور

people and I have to talk to a lot of people. That's not as

دارند و باید با افراد زیادی صحبت کنم، اصلاً لذت نمی‌برم. این

enjoyable for me. Um but some people don't like crowds. It's

برای من چندان لذت بخش نیست. امم اما بعضی ها شلوغی را دوست ندارند. به

kind of the opposite of being afraid of being alone. Some

نوعی برعکس ترس از تنهایی است. برخی از

people don't enjoy uh being in a crowd. Some people are afraid

مردم از بودن در جمع لذت نمی برند . بعضی ها

to go outside. Um I do not have this fear. If you watch any of

از بیرون رفتن می ترسند. اوم من این ترس رو ندارم اگر هر یک از

my English lessons, you'll know that generally, this lesson, uh

درس های انگلیسی من را تماشا کنید، می دانید که به طور کلی، این درس، اوه،

the Friday morning live lesson is the only one I do inside. I

درس زنده صبح جمعه تنها چیزی است که من در داخل انجام می دهم.

am not afraid to go outside. I actually like going outside to

من از بیرون رفتن نمی ترسم. من در واقع دوست دارم برای

do my lesson. So, uh tomorrow, hopefully, the weather is nice

انجام درس خود به بیرون بروم. بنابراین، اوه فردا ، امیدوارم که هوا خوب باشد

and I will do the live question and answer lesson outside um

و من درس پرسش و پاسخ را در خارج از خانه انجام خواهم داد

and if you watch any videos on my second channel or my on this

و اگر ویدیویی را در کانال دوم من یا من در این

main channel, uh they're almost all done outside. It's rare

کانال اصلی تماشا کنید، تقریباً همه آنها در خارج از خانه تمام شده اند. به ندرت پیش می‌آید

that I do a video inside. I only do that if the weather is

که من یک ویدیو در داخل آن انجام دهم. من این کار را فقط در صورتی انجام می دهم که هوا

really really bad but some people definitely are afraid of

واقعاً بد باشد اما برخی از مردم قطعاً از

going outside. They like to stay in their house at all

بیرون رفتن می ترسند. آنها دوست دارند همیشه در خانه خود بمانند

times. Um So some people are afraid of pain. Um I definitely

. اوم پس بعضی ها از درد می ترسند. اوم من قطعا

am afraid of pain. Probably my biggest concern um when I was

از درد می ترسم احتمالاً بزرگ‌ترین نگرانی من وقتی داشتم جراحی می‌کردم این

having surgery um was that it was going to hurt a lot. Um and

بود که خیلی درد داشته باشد. اوم و

then afterwards it did hurt a lot. This whole side of my body

بعدش خیلی درد داشت. چند ماه تمام این طرف بدنم

hurt for a couple of months. And I didn't like that. So I

درد می کرد. و من این را دوست نداشتم. بنابراین

wouldn't say I'm afraid of pain. But I definitely um I

نمی گویم از درد می ترسم . اما من

have an aversion to pain and I've used that word a couple of

قطعاً از درد بیزارم و چند بار از این کلمه استفاده کرده ام

times. When you have an aversion to something, it means

. وقتی نسبت به چیزی بیزاری، به این

you don't easily choose to experience it, okay? But some

معنی است که به راحتی آن را تجربه نمی کنی، خوب؟ اما برخی از

people are afraid of pain. Some people refuse to get surgery

افراد از درد می ترسند. برخی از افراد از انجام عمل جراحی خودداری می

because they are afraid of the pain that it will cause the

کنند زیرا از درد ناشی از

physical pain. So, there is something called the fear of

درد فیزیکی می ترسند. بنابراین، چیزی به نام ترس از

failure and a fear of failure is when you are afraid that if

شکست وجود دارد و ترس از شکست زمانی است که می ترسید اگر

you do something, you might not succeed. People sometimes have

کاری را انجام دهید، ممکن است موفق نشوید. مردم گاهی

a fear of failure because they need to do something that

اوقات ترس از شکست دارند، زیرا نیاز دارند کاری انجام دهند که

people can see them doing and they don't want people to see

مردم در حال انجام آن‌ها ببینند و نمی‌خواهند مردم شاهد

them fail. This is probably a good way to describe a fear of

شکست آن‌ها باشند. این احتمالاً راه خوبی برای توصیف ترس

having an English conversation if you're an English learner,

از مکالمه انگلیسی است، اگر شما زبان آموز انگلیسی هستید،

you might actually be afraid of failing. You're afraid that

ممکن است در واقع از شکست خوردن بترسید. شما می ترسید که

when you have the conversation, you won't be able to think of

وقتی مکالمه را انجام می دهید، نتوانید به

the words. You're afraid that when you have the conversation,

کلمات فکر کنید. شما می ترسید که وقتی مکالمه می کنید،

you'll say something dumb or you'll look silly um or any of

چیزی احمقانه بگویید یا احمقانه به نظر بیایید یا هر یک از

those things. So, hopefully, you're talking to someone who

این چیزها. بنابراین، امیدوارم با کسی صحبت می کنید که

doesn't make you feel like a failure. Hopefully, uh you

به شما احساس شکست نمی دهد. امیدواریم،

don't have uh a fear of failure and the way to get over a fear

اوه شما ترس از شکست و راهی برای غلبه بر ترس

of failure, one way is to recognize that failing is the

از شکست ندارید، یکی از راه‌ها این است که تشخیص دهید شکست،

path to learning. You don't learn Anything without failing

مسیر یادگیری است. شما هیچ چیز را بدون شکست یاد نمی

and so once you get used to failing um you just get better

گیرید و بنابراین وقتی به شکست خوردن عادت کردید در آن بهتر می شوید

at it. In fact, here's a great example. I got a new camera and

. در واقع، در اینجا یک مثال عالی است . من یک دوربین جدید

I'm using it for all of my videos and the other day I did

گرفتم و دارم از آن برای همه ویدیوهایم استفاده می کنم و روز قبل

a video on my second channel and it was over exposed. It was

یک ویدیو در کانال دومم تهیه کردم و کاملاً در معرض دید قرار گرفت.

way too bright. But I just said to myself, well, lesson

خیلی روشن بود اما من فقط با خودم گفتم خوب، درس

learned. Um I made a mistake. It wasn't a total failure but

گرفتم. اوم من اشتباه کردم این یک شکست کامل نبود

it still was a small failure but I just uploaded it anyway.

اما هنوز هم یک شکست کوچک بود اما به هر حال آن را آپلود کردم.

People don't mind because they could still hear me but

مردم بدشان نمی آید چون هنوز می توانستند صدای من را بشنوند اما

sometimes fear of failure can paralyze people. Um what we

گاهی ترس از شکست می تواند مردم را فلج کند. امم

mean by that is It can make you not able to do what you want to

منظور ما از آن این است که می تواند باعث شود نتوانید کاری را که می خواهید

do. Some people are afraid of germs. They're afraid of

انجام دهید. برخی از افراد از میکروب ها می ترسند . آنها از باکتری می ترسند

bacteria. They're afraid of viruses. They're afraid of any

. آنها از ویروس ها می ترسند. آنها از هر

place that isn't really really clean. Um I have a little bit

مکانی که واقعاً تمیز نیست می ترسند. اوم من کمی

of a fear of germs. I like the kitchen counter to be clean. I

از میکروب ها می ترسم. من دوست دارم پیشخوان آشپزخانه تمیز باشد. من

like everyone to use proper food handling uh when they're

دوست دارم که همه وقتی در آشپزخانه هستند از غذا خوردن درست استفاده کنند

in the kitchen. Like if you cut meat on a cutting board, you

. مانند اگر گوشت را روی تخته برش می برید،

shouldn't cut vegetables on the same cutting board. So, I have

نباید سبزیجات را روی همان تخته برش دهید. بنابراین،

a bit of a fear but I think it's a practical fear but there

من کمی ترس دارم، اما فکر می‌کنم این یک ترس عملی است،

are some people that, you know, are just really afraid of germs

اما برخی از افراد هستند که، می‌دانید ، واقعاً از میکروب‌ها

and bacteria and they wash their hands a lot and they

و باکتری‌ها می‌ترسند و دست‌های خود را زیاد می‌شویند و

clean a lot. I think I'm more afraid of germs and bacteria

زیاد تمیز می‌کنند. فکر می‌کنم بیشتر از جن اوم از میکروب‌ها و باکتری‌ها می‌ترسم،

than Jen um but uh that's a discussion for another day. I'm

اما این بحث برای یک روز دیگر است. من

trying to convince Jen to do another video with me in the

سعی می کنم جن را متقاعد کنم تا در یک ماه آینده یک ویدیوی دیگر با من

next month or so. It might not be till September, we'll see.

بسازد. شاید تا سپتامبر نباشد، خواهیم دید.

Um but we'll talk, maybe we'll talk about our fears or

اوم، اما ما صحبت خواهیم کرد، شاید در مورد ترس هایمان یا

something like that. But yeah, definitely people are afraid of

چیزی شبیه به آن صحبت کنیم. اما بله، قطعاً مردم از میکروب ها می ترسند

germs. By the way, germs, uh it's just another term for

. به هر حال، میکروب، اوه، این فقط یک اصطلاح دیگر برای

bacteria, okay? So, when you don't clean the kitchen

باکتری است، خوب؟ بنابراین، وقتی پیشخوان آشپزخانه را تمیز نمی‌کنید

counter, there's lots of germs on there and it's another word

، میکروب‌های زیادی در آنجا وجود دارد و این کلمه دیگری است

for um you know, when you spread illnesses, like people

که می‌دانید، زمانی که بیماری‌ها را گسترش می‌دهید، مثل

get their germs on you. Right now, everyone wears a mask 'cuz

اینکه مردم میکروب‌های خود را به شما وارد می‌کنند. در حال حاضر، همه ماسک می زنند،

we don't wanna get our germs on each other. Public speaking.

زیرا ما نمی خواهیم میکروب های خود را به یکدیگر منتقل کنیم. سخنرانی عمومی.

So, this is something that Okay, I'm not afraid of public

بنابراین، این چیزی است که بسیار خوب،

speaking if you mean teaching my class or talking in front of

اگر منظور شما تدریس کلاس من یا صحبت کردن در مقابل

people who I regularly talk in front of, but if I need to

افرادی است که به طور منظم در مقابل آنها صحبت می کنم، بسیار خوب، من از سخنرانی در جمع نمی ترسم، اما اگر لازم باشد

speak somewhere in front of 100 or 200 people that I don't

جایی در مقابل 100 یا 200 نفر صحبت کنم. که

know, I would get a little bit nervous but I would still be

نمی‌دانم، کمی عصبی می‌شوم، اما باز هم

able to do it. I don't mind talking in front of people. But

می‌توانستم این کار را انجام دهم. بدم نمیاد جلوی مردم حرف بزنم اما

for some people, public speaking, um they have a

برای برخی از افراد، صحبت کردن در جمع، اوم،

debilitating fear of public speaking. When your fear is

ترس تضعیف کننده ای از سخنرانی در جمع دارند. وقتی ترس شما

debilitating, it means you just can't Do it. You're you're just

ناتوان کننده است، به این معنی است که نمی توانید آن را انجام دهید. شما

so afraid of that thing that you will not do it. So I don't

آنقدر از آن کار می ترسید که آن را انجام نمی دهید. پس من آن

have that. I have a normal amount of nervousness if I have

را ندارم. اگر بخواهم جلوی مردم صحبت کنم یک مقدار عادی عصبی هستم

to talk in front of people. But remember I've taught for over

. اما به یاد داشته باشید که بیش از بیست سال است که تدریس کرده ام

twenty years. So my job is talking. So going up and

. پس کار من حرف زدن است. بنابراین بالا رفتن و

talking in front of people is a little easier for me. Still not

صحبت کردن در مقابل مردم برای من کمی راحت تر است.

totally easy though. Some people are afraid of being

اگرچه هنوز کاملاً آسان نیست. برخی از افراد از لمس شدن می ترسند

touched. These people are probably very happy right now

. این افراد احتمالاً در حال حاضر

in our current world. Um but some people love hugging and

در دنیای کنونی ما بسیار خوشحال هستند. امم اما بعضی ها عاشق بغل کردن و

kissing. Some people love high fiving and shaking hands and

بوسیدن هستند. برخی از مردم عاشق دست دادن و دست دادن هستند و

some people would just prefer that people don't touch them,

برخی ترجیح می دهند که مردم به آنها دست نزنند،

okay? Um I, myself, I'm not afraid of touch. I'm not a

باشه؟ ام من، خودم، از لمس نمی ترسم.

huggy person though. Um what I mean by that is I don't go

هرچند من آدم بغلی نیستم. اوم منظورم این است که اگر مدت زیادی است کسی را ندیده

around hugging people if I haven't seen someone for a long

باشم، مردم را در آغوش نمی گیرم

time. I usually say hi but I don't usually hug them but I'm

. من معمولاً سلام می‌کنم، اما معمولاً آنها را در آغوش نمی‌گیرم، اما از

not afraid of people touching me but some people are. I don't

اینکه دیگران مرا لمس کنند نمی‌ترسم، اما بعضی‌ها می‌ترسند. من

have this. This was one of the ones I found while I was

این را ندارم این یکی از مواردی بود که در حین

researching this lesson. Um some people are afraid of large

تحقیق در مورد این درس پیدا کردم. امم بعضی ها از چیزهای بزرگ می ترسند

things. Um I think when I see an elephant at the zoo in a

. ام من فکر می کنم وقتی یک فیل را در باغ وحش در

cage, I'm not afraid of it. Um but when I, if I was out in the

قفس می بینم، از آن نمی ترسم. اوم، اما وقتی من، اگر در

wild, um I I would be a little bit afraid. They are enormous.

طبیعت بیرون بودم، کمی می ترسیدم. آنها بسیار زیاد هستند.

I did see elephants at Krueger Park in South Africa and I was

من فیل ها را در پارک کروگر در آفریقای جنوبی دیدم و

a little bit afraid of them. They're really big especially

کمی از آنها می ترسیدم. آنها واقعاً بزرگ هستند مخصوصاً

when you see a whole herd of elephants. Birds. Um these are

وقتی که یک گله کامل فیل را می بینید. پرنده ها. اوم اینها

Canadian geese. Um the Canada goose is not a nice animal if

غازهای کانادایی هستند. ام غاز کانادایی حیوان خوبی نیست

you get close to it. They will try to attack you. They kinda

اگر به آن نزدیک شوید. آنها سعی خواهند کرد به شما حمله کنند. آنها به نوعی

come at you and make a funny sound and they get their wings

به سمت شما می آیند و صدای خنده داری در می آورند و بال های خود را

out. Um so even though in a lot of my videos there's Canadian

بیرون می آورند. خیلی خوب است، اگرچه در بسیاری از ویدیوهای من

geese across the river and they're nice and it looks like

غازهای کانادایی در آن سوی رودخانه وجود دارد و آنها خوب هستند و

beautiful nature. Um I am actually a little bit afraid of

طبیعت زیبایی به نظر می رسد. اوم من در واقع کمی از

them. Especially if you go to a park where they are very

آنها می ترسم. به خصوص اگر به پارکی بروید که در آنجا

familiar with humans. Okay? So Canadian geese that are used to

با انسان ها آشنایی زیادی دارند. باشه؟ بنابراین غازهای کانادایی که به

humans when people feed them all the time sometimes they can

انسان عادت می‌کنند وقتی مردم همیشه به آنها غذا می‌دهند گاهی اوقات

get a little bit um Ornery was the word I wanted to use. They

می‌توانند کمی به اوم Ornery بخورند کلمه‌ای بود که من می‌خواستم استفاده کنم. شروع می

start to squawk and honk and run at you and flap their wings

کنند به جیغ زدن و بوق زدن و به سمت شما می دوند و بال می

and their mouth is open. You can tell I'm describing from

زنند و دهانشان باز است. می توانید بگویید که من از روی تجربه واقعی توصیف می کنم

real experience. Fire, some people are afraid of fire. Um I

. آتش، برخی از مردم از آتش می ترسند. اوم من

actually enjoy fire when it's a campfire but there was a time

در واقع از آتش لذت می برم زمانی که آتش در کمپ است، اما

many years ago where um if you look in my videos, if you see

سال ها پیش زمانی بود که اوم اگر در ویدیوهای من نگاه کنید،

the field along my river, there was a time where that grass was

اگر مزرعه کنار رودخانه من را ببینید، زمانی بود که آن علف

dry about 20 years ago and I accidentally lit the field on

حدود 20 سال پیش خشک شده بود و من به طور تصادفی زمین را

fire and the fire department had to come and help me put it

آتش زد و آتش نشانی مجبور شد به من کمک کند تا آن

out. That was very terrifying. And so I would say this, I am

را خاموش کنم. این خیلی وحشتناک بود. و بنابراین من این را می گویم،

definitely afraid of fire that is out of Troll. I love having

من قطعاً از آتشی که از ترول خارج شده می ترسم. من عاشق داشتن

a little campfire. I light candles although usually we use

یک آتش سوزی کوچک هستم. من شمع روشن می‌کنم، اگرچه معمولاً اکنون از شمع‌های

electric ones now. So I'm not afraid of fire in that sense.

برقی استفاده می‌کنیم. بنابراین من از آتش به این معنا نمی ترسم.

When it's a controlled fire that someone is having. But

هنگامی که یک آتش سوزی کنترل شده است که یک نفر دارد. اما

certainly when my field was on fire, it was terrifying. I was

مطمئناً وقتی زمین من در آتش بود، وحشتناک بود. من

certainly afraid of fire at that time. And then technology.

مطمئناً در آن زمان از آتش می ترسیدم . و بعد تکنولوژی.

Some people are afraid of technology. I find generally

برخی از افراد از فناوری می ترسند . به نظر من عموماً

older people are afraid of technology. It can be very

افراد مسن از فناوری می ترسند . می تواند بسیار

challenging. Um if you are over the age of sixty-five or

چالش برانگیز باشد. اوم اگر سن شما بالای شصت و پنج یا

seventy to learn how to use new things. And I'll actually admit

هفتاد سال است تا یاد بگیرید چگونه از چیزهای جدید استفاده کنید. و من در واقع اعتراف خواهم کرد

that for me it's even hard to learn new things. I never

که برای من حتی یادگیری چیزهای جدید سخت است. هرگز

thought I would say this in life but I think I used to

فکر نمی کردم این را در زندگی بگویم اما فکر می کنم قبلاً

learn things quickly. I find now it's harder to learn new

چیزها را سریع یاد می گرفتم. من در حال حاضر سخت تر است

things all the time. Mostly because I have less time. I

که همیشه چیزهای جدید یاد بگیرم. بیشتر به این دلیل که وقت کمتری دارم.

don't think there's anything wrong with my brain. I think

فکر نمی کنم مشکلی در مغزم وجود داشته باشد. فکر

it's hard for me to learn new things because I have less time

می کنم یادگیری چیزهای جدید برای من سخت است زیرا زمان کمتری دارم

and that can be a little bit frightening, right? I'm a

و این می تواند کمی ترسناک باشد، درست است؟ من

little afraid of a year where there's so much new technology

از سالی می ترسم که آنقدر فناوری جدید وجود داشته باشد

that I can't learn how to use it fast enough to use in my

که نتوانم یاد بگیرم چگونه از آن به اندازه کافی سریع استفاده کنم تا در کلاس درس از آن استفاده کنم

classroom.

.