Let's Learn English! Topic: New English Words and Phrases 📱📈🐐 (Lesson Only)

Well, hello, and welcome to this English lesson

خوب، سلام، و به این درس انگلیسی

where we're going to talk about new words.

که در آن قرار است در مورد کلمات جدید صحبت کنیم، خوش آمدید.

Now, I should clarify this.

حالا باید این موضوع را روشن کنم.

These are new words, like, not the new words

اینها کلمات جدیدی هستند، مانند کلمات جدیدی

that were just added to the dictionary for 2024.

که به تازگی برای سال 2024 به فرهنگ لغت اضافه شده اند.

These are new words that actually get used in

everyday English conversations, words that I've heard over the

last year or five years, or even a couple

چند نفر

of them, might be ten years old.

از آنها ممکن است ده ساله باشند.

You might be able to guess what the first word is.

شاید بتوانید حدس بزنید اولین کلمه چیست.

I didn't hear this word till about three years ago.

من این کلمه را تا حدود سه سال پیش نشنیده بودم.

I'll talk about it in just a moment.

من فقط یک لحظه در مورد آن صحبت خواهم کرد.

But it's a new sport that's taking

اما این یک ورزش جدید است که

over tennis courts around the world.

زمین‌های تنیس را در سراسر جهان تسخیر کرده است.

It's not tennis, but yes, new words.

این تنیس نیست، اما بله، کلمات جدید.

Sometimes they'll say, here are the new

گاهی اوقات آنها می گویند، اینجا

words that people are using in 2024.

کلمات جدیدی است که مردم در سال 2024 استفاده می کنند.

And I read the list, and I think there's two words

و من لیست را خواندم، و فکر می کنم دو کلمه

on that list that I do hear in regular, everyday English

در آن لیست وجود دارد که در مکالمات عادی و روزمره انگلیسی می شنوم

conversations, and the rest I don't actually hear even.

، و بقیه را نمی شنوم. در واقع حتی نمی شنویم

I think as someone my age,

فکر می‌کنم به‌عنوان یک هم سن و سال من،

maybe there's some I don't hear.

شاید برخی از آنها را نمی‌شنوم.

But I do work in a high school, so my feeling

اما من در دبیرستان کار می کنم، بنابراین احساس من این

is I would probably hear most of these new words.

است که احتمالاً بیشتر این کلمات جدید را خواهم شنید.

So anyways, welcome to this English

بنابراین به هر حال، به این

lesson about new words and phrases.

درس انگلیسی در مورد کلمات و عبارات جدید خوش آمدید.

It's about 25 new words and phrases that

این در مورد 25 کلمه و عبارت جدید است که

are actually used, in my opinion, by English

در واقع توسط انگلیسی

speakers in Canada, in my area, pickleball.

زبانان کانادا، در منطقه من، pickleball استفاده می شود.

So pickleball is a new sport?

پس پیکل بال ورزش جدیدی است؟

Well, relatively new.

خوب، نسبتا جدید است.

It was new to me about two or three years ago.

حدود دو سه سال پیش برای من تازگی داشت.

It's a sport that looks like tennis, but

این ورزشی است که شبیه تنیس به نظر می رسد، اما

it's played on a much smaller part of

در قسمت بسیار کوچکتری از

the tennis court with a different net.

زمین تنیس با توری متفاوت بازی می شود.

I think the net's a little bit lower.

من فکر می کنم نت کمی پایین تر است.

You can see here the paddles look kind of flat.

در اینجا می توانید ببینید که پاروها به نوعی صاف به نظر می رسند.

And the ball is actually, I guess

و توپ در واقع، من حدس می‌زنم که

it would be called a wiffle ball.

اسمش توپ ویفل باشد.

Like, it's not like a tennis ball where it bounces

مثلاً مثل توپ تنیس نیست که

really good and you can hit it really far.

خیلی خوب پرش کند و بتوانید خیلی دور به آن ضربه بزنید. در

It actually goes a little slower.

واقع کمی کندتر پیش می رود.

Even if you hit it really hard, it goes a bit slower.

حتی اگر خیلی محکم به آن ضربه بزنید، کمی کندتر پیش می رود.

But pickleball has, like, when I look out

اما زمانی که من

at the tennis courts at our school.

به زمین‌های تنیس در مدرسه‌مان نگاه می‌کنم، پیکل‌بال هم همینطور است.

Our school has tennis courts. Yes.

مدرسه ما زمین تنیس دارد. بله

Usually people are playing pickleballs.

معمولا مردم در حال بازی ترشی هستند.

Not, it's nothing.

نه، چیزی نیست.

Maybe it's half and half, but

شاید نصف و نیمه باشد، اما

pickleball, a fun new sport.

ترشی بال، یک ورزش سرگرم کننده جدید.

And it was originally played, I think, by older

و من فکر می کنم در ابتدا توسط افراد مسن تر

people, people who are 50, 55 plus, but now

، افرادی که 50، 55 سال به بالا هستند، پخش می شد، اما اکنون

it's played by a lot of people.

توسط افراد زیادی پخش می شود.

I think our school might have a pickleball tournament at

فکر می‌کنم ممکن است مدرسه ما در مقطعی یک تورنمنت پیکلبال برگزار کند

some point, and people of all ages will come mid.

و افراد در هر سنی وسط بیایند.

So this is a word that I have heard quite a bit.

بنابراین این کلمه ای است که من بسیار شنیده ام.

Those shoes are so mid.

اون کفشا خیلی وسط هستن

Or that teacher's kind of middle.

یا اون معلم یه جورایی وسط.

It means that the person you're talking about is

این بدان معناست که شخصی که در مورد او صحبت می کنید

just average or even a little bit below average.

فقط متوسط ​​​​یا حتی کمی پایین تر از حد متوسط ​​است.

Like, hey, do you like my new shirt?

مثل، هی، آیا پیراهن جدید من را دوست داری؟

Ah, it's kind of mid.

آه، یک جورهایی اواسط است.

It means you don't hate it, but you don't like it.

یعنی ازش متنفر نیستی ولی دوستش نداری.

I don't use this word, by the way.

اتفاقا من از این کلمه استفاده نمی کنم.

I should also mention that these words, I think a

این رو هم بگم که فکر کنم یک

third of them aren't even in the dictionary, or at

سومشون تو فرهنگ لغت هم نیست یا

least not in good Google's dictionary for spell checking.

حداقل توی دیکشنری خوب گوگل برای املا نیست.

So these are words that I have heard.

پس اینها کلماتی است که من شنیده ام.

How was the movie?

فیلم چطور بود؟ یه جورایی

It was kind of mid.

وسط بود

It means it was okay, but wasn't

این بدان معنی است که خوب بود، اما

amazing, but it wasn't a total bomb.

شگفت انگیز نبود، اما یک بمب کامل نبود.

So mid.

پس وسط

It's just average.

فقط متوسط ​​است.

How, what's Bob like as an English teacher?

باب به عنوان یک معلم انگلیسی چگونه است؟

Ah, he's kind of mid.

آه، او یک جورهایی وسط است.

I actually think this phrase might be from the

من در واقع فکر می کنم این عبارت ممکن است از

much older and longer phrase, fair to middling.

عبارت بسیار قدیمی تر و طولانی تر، منصفانه تا متوسط ​​باشد.

You might want to look that one up.

ممکن است بخواهید آن را جستجو کنید.

It's an older English phrase that means the same thing.

این یک عبارت انگلیسی قدیمی است که به همین معنی است.

Coffee badging.

نشان قهوه.

So this is why I'm doing this lesson.

بنابراین به همین دلیل است که این درس را انجام می دهم.

There was a news article in my newsfeed

یک مقاله خبری در فید خبری من بود

that said people are starting to coffee badge.

که می گفت مردم شروع به قهوه خوری نشان می کنند.

People are coffee badging.

مردم نشان قهوه هستند.

And I'm like, I don't know what this is, but

و من نمی دانم این چیست، اما

I'm reading it, so I should know what this is.

دارم آن را می خوانم، بنابراین باید بدانم این چیست.

Apparently this is when you've been working remotely and your

ظاهراً این زمانی است که شما از راه دور کار کرده اید و

work says you have to start coming into work.

کار شما می گوید که باید شروع به کار کنید.

So you go to work and you make sure everyone

بنابراین شما به سر کار می روید و مطمئن می شوید که همه

sees you and you have a cup of coffee and

شما را می بینند و شما یک فنجان قهوه می نوشید و

then you just go home and work from home.

سپس فقط به خانه می روید و از خانه کار می کنید.

This would not work at my place of work.

این در محل کار من کار نمی کند.

I have to be there for three quarters of the day.

من باید سه ربع روز آنجا باشم.

I'm part time.

من پاره وقت هستم

If I went to work, said hi to my boss,

اگر سر کار می رفتم، به رئیسم سلام می کردم،

walked around so everyone saw that I was there drinking

راه می رفتم تا همه ببینند که من آنجا هستم و قهوه می نوشم

a coffee and then just went home, I would lose.

و بعد به خانه می رفتم، ضرر می کردم.

I would lose my job eventually.

در نهایت شغلم را از دست خواهم داد.

I would at least get what is

من حداقل چیزی را که

referred to as a talking to.

به عنوان صحبت کردن به آن گفته می شود، دریافت خواهم کرد.

I would get a talking to if I did that.

اگر این کار را بکنم، با او صحبت خواهم کرد.

So coffee badging, new phrase for

بنابراین نشان قهوه، عبارت جدید برای

me just this past week.

من همین هفته گذشته.

Saw it in a news article.

آن را در یک مقاله خبری دیدم.

Apparently some people are doing it, greedflation.

ظاهراً عده ای این کار را می کنند، طمع.

So this too is not a proper word, but you

بنابراین این نیز کلمه مناسبی نیست، اما

have inflation when the price of things continually goes up.

زمانی که قیمت چیزها به طور مداوم بالا می رود، تورم دارید.

In Canada we had really high inflation for a year.

در کانادا برای یک سال تورم واقعاً بالایی داشتیم.

Things were becoming more expensive.

چیزها در حال گران شدن بودند.

Greedflation is when the price goes up, but there's

تورم طمع زمانی است که قیمت بالا می رود، اما

no reason other than the store or the business

دلیلی وجود ندارد جز فروشگاه یا صاحب کسب و کار که

owner is trying to make more money.

تلاش می کند پول بیشتری به دست آورد.

And greedflation can happen when there's inflation because they

و طمع ممکن است زمانی اتفاق بیفتد که تورم وجود داشته باشد زیرا آنها

think, oh, the price of everything's going up.

فکر می کنند، اوه، قیمت همه چیز در حال افزایش است.

Anyways, let's charge a dollar more for our apple

به هر حال، بیایید یک دلار بیشتر برای

pies or whatever it is you are selling.

پای سیب یا هر چیزی که می فروشید، شارژ کنیم.

So you can see it is a combination of two words. Greed.

بنابراین می توانید ببینید که ترکیبی از دو کلمه است. طمع.

Greed is when you just want lots of

طمع زمانی است که شما فقط چیزهای زیادی می خواهید،

things, you want lots of money, you just.

پول زیادی می خواهید، فقط.

That's how you think.

اینطوری فکر میکنی

And inflation is when the price of

و تورم زمانی است که قیمت

things normally goes up over time.

چیزها به طور معمول در طول زمان افزایش می یابد.

Deepfake.

دیپ فیک.

So again, these are not brand new words.

بنابراین باز هم، اینها کلمات کاملاً جدیدی نیستند.

These are words that I have heard and have started being

اینها کلماتی است که من شنیده ام و

used in the last year or five years or ten years.

در یک سال یا پنج سال یا ده سال اخیر شروع به استفاده از آنها کرده ام.

Deepfake, I probably heard about

دیپ فیک، احتمالاً

three or four years ago.

سه چهار سال پیش شنیده بودم.

A deep fake is when you take someone else's face and

جعلی عمیق زمانی است که شما چهره شخص دیگری را می گیرید و

you put it onto a photo or into a video.

آن را روی یک عکس یا ویدیو قرار می دهید.

I'm afraid at some point there will be English lessons

من می ترسم در مقطعی درس های انگلیسی

on the Internet where people will deep fake me.

در اینترنت وجود داشته باشد که در آن افراد عمیقاً مرا جعلی کنند.

So it will be a lesson I

بنابراین این درسی خواهد بود که من

didn't make, but they'll use my face.

نساختم، اما آنها از چهره من استفاده خواهند کرد.

You can see here in the far picture,

می‌توانید اینجا را در تصویر دور ببینید،

that's not Tom Cruise, but in this close

این تام کروز نیست، اما در این

picture, it certainly looks like Tom Cruise.

تصویر نزدیک، مطمئناً شبیه تام کروز است.

So deep fakes, relatively new term.

جعلی بسیار عمیق، اصطلاح نسبتاً جدید.

They're kind of.

آنها نوعی هستند.

They're kind of worrisome because we don't want people to

آنها به نوعی نگران کننده هستند زیرا ما نمی خواهیم مردم

create fake videos of important people in the world.

ویدیوهای جعلی از افراد مهم جهان ایجاد کنند.

And that's already started to happen.

و این از قبل شروع شده است.

People will take a politician's face, create

مردم چهره یک سیاستمدار را می گیرند،

a fake video, a deep fake of

یک ویدیوی جعلی ایجاد می کنند، یک جعلی عمیق از

them saying something they didn't actually say.

آنها که چیزی را می گویند که در واقع نگفته اند.

The goat.

بز.

So goat, of course, is what's called an acronym.

بنابراین بز، البته، همان چیزی است که مخفف نامیده می شود.

So we're not actually saying Messi is a goat, like a.

بنابراین ما در واقع نمی گوییم مسی یک بز است، مانند یک.

Like a billy goat.

مثل یک بز بیلی.

We're saying he's the greatest of all time.

ما می گوییم او بهترین بازیکن تمام دوران است.

So g greatest o of a all t time.

بنابراین بهترین در تمام دوران.

Greatest of all time.

بزرگترین تمام دوران

So when you are the goat, it means you

بنابراین وقتی شما بز هستید، به این معنی است که شما

are one of the best people in your sport

یکی از بهترین افراد در ورزش

or at work or in a certain career.

یا در محل کار یا در یک حرفه خاص هستید.

Matt Damon is the goat.

مت دیمون بز است.

When you talk about actors, he

وقتی در مورد بازیگران صحبت می کنید، او

is the greatest of all time.

بهترین بازیکن تمام دوران است. به

In my opinion.

نظر من.

This might cause controversy.

این ممکن است باعث اختلاف نظر شود.

Some people don't agree with this, but I would say

برخی از مردم با این موافق نیستند، اما می توانم بگویم که

he certainly earned this title of being the goat.

او قطعاً این عنوان بز بودن را به دست آورده است.

The greatest of all time.

بزرگترین تمام دوران.

Generative AI.

هوش مصنوعی مولد

So you've probably read this term.

بنابراین احتمالاً این اصطلاح را خوانده اید.

Generative AI is artificial

هوش مصنوعی مولد، هوش مصنوعی است

intelligence that creates things.

که چیزهایی را خلق می کند.

Either it creates a piece of writing

یا یک قطعه نوشته

or a piece of, or a photograph.

یا یک قطعه یا یک عکس ایجاد می کند.

When you look at this photograph, you can kind

وقتی به این عکس نگاه می کنید، می توانید به نوعی

of tell that it was made by AI.

متوجه شوید که توسط هوش مصنوعی ساخته شده است.

Now, I turned up the settings when I did this, so,

حالا، وقتی این کار را انجام دادم، تنظیمات را افزایش دادم، بنابراین،

but you can see these leaves don't quite look realistic.

می‌بینید که این برگ‌ها کاملاً واقعی به نظر نمی‌رسند.

Let's get really big on this.

بیایید در این مورد واقعاً بزرگ باشیم.

You can see that the leaves, especially to me,

می بینید که برگ ها، مخصوصاً برای من، به

look like, okay, this was made by AI.

نظر می رسد، خوب، این توسط هوش مصنوعی ساخته شده است.

So the word generative refers to it is generating.

پس کلمه مولد به آن مولد اشاره دارد.

Okay, so it's generating something.

خوب، پس در حال تولید چیزی است.

And that is probably just in the last couple years we've

و این احتمالاً در چند سال گذشته است که ما

started to see this term a lot more tiny house.

شروع به دیدن این اصطلاح خانه های بسیار کوچکتری کرده ایم.

So this is one that's probably more like ten years old.

بنابراین این یکی است که احتمالاً بیشتر از ده سال سن دارد.

A tiny house is a really, really small house.

یک خانه کوچک یک خانه واقعاً بسیار کوچک است.

And it's usually built on a trailer.

و معمولاً بر روی یک تریلر ساخته می شود.

So it's not like a camper

بنابراین مانند یک تریلر کمپر نیست

trailer, it's an actual house.

، یک خانه واقعی است.

I picked a bad picture though.

هر چند عکس بدی انتخاب کردم

If you look behind the chair, you

اگر به پشت صندلی نگاه کنید،

can just see that there are wheels.

فقط می توانید ببینید که چرخ هایی وجود دارد.

So a tiny house is a tiny, tiny house on wheels

بنابراین یک خانه کوچک یک خانه کوچک و کوچک روی چرخ است

that you can park somewhere and you can live in.

که می توانید در جایی پارک کنید و می توانید در آن زندگی کنید.

There was actually a tiny house

در واقع یک خانه کوچک

on my property for a while.

در ملک من برای مدتی وجود داشت.

If you look back two years, you'll see that

اگر به دو سال قبل نگاه کنید، می بینید که

my son had a tiny house and he lived

پسرم خانه کوچکی داشت و

on my property in his tiny house.

در ملک من در خانه کوچکش زندگی می کرد.

So a tiny house again, this isn't like

بنابراین، دوباره یک خانه کوچک، این مانند

a camper trailer that you take to campgrounds,

یک تریلر کمپینگ نیست که شما به اردوگاه بروید، می

you know, like a white camper.

دانید، مانند یک کمپر سفید.

This is an actual house that

این یک خانه واقعی است که

you can live in year round.

می توانید در تمام طول سال در آن زندگی کنید.

But it's usually built on a trailer so

اما معمولاً روی یک تریلر ساخته می شود تا

you can move it if you need to.

در صورت نیاز بتوانید آن را جابجا کنید.

It doesn't have to be on a trailer.

لازم نیست در تریلر باشد.

But most of the times when I think of

اما اکثر مواقعی که به

tiny House and there are tv shows about these

خانه کوچک فکر می‌کنم و برنامه‌های تلویزیونی نیز در این مورد وجود دارد،

as well, you can watch shows like I think

می‌توانید برنامه‌هایی را تماشا کنید که فکر می‌کنم

it's called Tiny House living or something like that,

اسمش خانه کوچک یا چیزی شبیه به آن است،

where they show you different tiny houses.

جایی که خانه‌های کوچک مختلف را به شما نشان می‌دهند.

Doom scrolling.

پیمایش عذاب.

So I asked Jen if she knew this word and she didn't.

بنابراین از جن پرسیدم که آیا این کلمه را می‌داند یا نه.

But I have heard this word and I have

اما من این کلمه را شنیده ام و

seen this word in a couple of news articles.

این کلمه را در یکی دو مطلب خبری دیده ام.

Doom scrolling is when you take your phone and you go

Doom scrolling زمانی است که گوشی خود را برمی دارید و

on TikTok or you go on YouTube shorts and you sit

وارد TikTok می شوید یا به شورت یوتیوب می روید و

like this and you just watch one short video after another.

اینگونه می نشینید و فقط ویدیوهای کوتاه را یکی پس از دیگری تماشا می کنید.

And then all of a sudden you look up

و ناگهان به بالا نگاه می کنی

and realize that over an hour has gone by.

و متوجه می شوی که بیش از یک ساعت گذشته است.

So that would be referred to as doom scrolling.

بنابراین به آن پیمایش عذاب می گویند.

I said, I've heard this word. I.

گفتم این کلمه را شنیده ام. I.

To be more truthful, I've read this word like I've

برای صادق بودن بیشتر، من این کلمه را خوانده ام همانطور که

seen it in different news articles, how doom scrolling is

آن را در مقالات خبری مختلف دیده ام، چگونه پیمایش عذاب

becoming more and more of a problem where people sit

روز به روز به یک مشکل تبدیل می شود که مردم

on their phone and they just scroll endlessly, watch one

روی تلفن خود می نشینند و فقط بی انتها اسکرول می کنند، یک

tick tock after another or something else.

تیک تماشا می کنند. پشت سر هم یا چیز دیگری.

Quiet quitting.

ترک بی سر و صدا

So this is something that started after the pandemic.

بنابراین این چیزی است که پس از همه گیری شروع شد.

Quiet quitting refers to going to work and doing just

ترک بی سر و صدا به رفتن به سر کار و انجام

enough work so that no one gets annoyed with you.

کار به اندازه ای است که هیچ کس از شما ناراحت نشود.

Like you're, you're not sitting around like this guy.

مثل این که هستی، مثل این آدم دور هم نمی نشینی.

This is probably a bad example, but if I was

این احتمالاً یک مثال بد است، اما اگر بخواهم

to quiet quit, I would show up at work at

بی سر و صدا ترک کنم،

exactly the time I was supposed to start and I

دقیقاً در زمانی که قرار بود شروع کنم سر کار حاضر می شوم و به معنای واقعی

would literally do just enough work so it looks like

کلمه به اندازه کافی کار انجام می دهم که به نظر می رسد

I'm working, but I wouldn't work hard and I wouldn't

دارم کار می کنم، اما این کار را انجام نمی دهم. سخت کار می کنم و

work fast, and I wouldn't do any extra work.

سریع کار نمی کنم و هیچ کار اضافی انجام نمی دهم.

Like, I wouldn't stay an extra five

مثلاً، من پنج

minutes to finish a few things.

دقیقه اضافی برای تمام کردن چند کار نمی‌مانم.

Um, yes, I don't agree with quiet quitting.

اوم، بله، من با ترک بی سر و صدا موافق نیستم.

I'm more of a do your job well.

من بیشتر کار شما را به خوبی انجام می دهم.

Do your job well so people appreciate you and

کار خود را به خوبی انجام دهید تا مردم از شما قدردانی کنند و

so that you continue to have the job.

شما همچنان به آن شغل ادامه دهید.

That would be my vote. Beast mode.

این رای من خواهد بود. حالت هیولا.

So this isn't one that I've actually

بنابراین این چیزی نیست که من در واقع

heard a lot, but I have.

زیاد شنیده باشم، اما شنیده ام.

Uh, when I played video games, people would use this term,

اوه، وقتی بازی های ویدیویی بازی می کردم، مردم از این اصطلاح استفاده می کردند،

but people are starting to use it in real life.

اما مردم شروع به استفاده از آن در زندگی واقعی کرده اند.

A beast is like a really strong monster.

یک جانور مانند یک هیولای واقعا قوی است.

And when we say someone's in beast mode,

و وقتی می گوییم فردی در حالت هیولایی است،

it means they are performing usually at something

به این معنی است که آنها معمولاً در چیزی

physical, at a really high level.

فیزیکی، در سطح بسیار بالایی اجرا می کنند.

So, for instance, uh, Vladimir or Vlad Guerrero

بنابراین، برای مثال، اوه، ولادیمیر یا ولاد گوئررو

junior, hit three home runs in a game.

جونیور، در یک بازی سه ران خانگی زدند.

We would say, oh, he was in Beast mode last night.

می گفتیم، اوه، دیشب در حالت Beast بود.

Like, he was, like, just hitting them.

مثلاً داشت آنها را می زد.

Like he was a monster.

انگار یه هیولا بود

If I had 3 hours of grading to do and I sat down and

اگر 3 ساعت درجه بندی داشتم و می نشستم و

got it done in an hour and a half, I could say I.

در یک ساعت و نیم انجامش می دادم، می توانم بگویم من.

I just went beast mode last night and got it all done.

همین دیشب به حالت beast رفتم و همه چیز را انجام دادم.

I don't use this term very often, but definitely

من اغلب از این اصطلاح استفاده نمی‌کنم، اما قطعاً

one that you will hear now and then triggered.

یکی از مواردی است که هر از چند گاهی می‌شنوید.

So when someone is triggered, it means something they readdeze

بنابراین وقتی کسی تحریک می‌شود، به معنای چیزی است که او می‌خواند

or something they saw on tv or something someone said

یا چیزی را که در تلویزیون دیده است یا چیزی که کسی

to them made them instantly angry or upset.

به او گفته است او را فوراً عصبانی یا ناراحت کرده است.

So this happens more and more in the world.

بنابراین این اتفاق بیشتر و بیشتر در جهان می افتد.

When I showed a picture of Messi and said he

وقتی من عکسی از مسی را نشان دادم و گفتم او

was the greatest of all time, some of you might

بهترین بازیکن تمام دوران است، ممکن است برخی از شما

have been triggered because maybe there's a different football player

تحریک شده باشید زیرا شاید بازیکن دیگری وجود داشته باشد

that you think is better than Messi.

که فکر می کنید بهتر از مسی است.

And I shouldn't be saying he's

و من نباید بگویم که او

the greatest of all time.

بهترین بازیکن تمام دوران است.

That would mean you were triggered.

این بدان معنی است که شما تحریک شده اید.

You're like, what is Bob talking about?

شما می گویید، باب در مورد چه چیزی صحبت می کند؟

He doesn't know anything about football or soccer.

او از فوتبال و فوتبال چیزی نمی داند.

So this probably was a word that's been around

بنابراین احتمالاً این کلمه ای بوده است که مدت ها در مورد آن وجود داشته است

a long time, but I've heard it a lot

، اما من

more in the last two or three years.

در دو یا سه سال گذشته آن را بسیار بیشتر شنیده ام.

I've really started to hear it.

من واقعاً شروع به شنیدن آن کرده ام.

Oh, that.

اوه، آن

When you said that it was triggering or

وقتی گفتید که باعث تحریک شده یا

that triggered some of the students or the.

باعث تحریک برخی از دانش آموزان یا آنها شده است.

The youtuber said this and his audience

یوتیوبر این را گفت و مخاطبان او

was triggered, they got really, really angry.

تحریک شدند، آنها واقعاً عصبانی شدند.

They got really, really upset. So.

آنها واقعاً ناراحت شدند. بنابراین.

And it comes from trigger, right?

و از ماشه می آید، درست است؟

That's what it comes from, the

این همان چیزی است که از آن ناشی می شود، این

idea that you're instantly angry.

ایده که شما فورا عصبانی می شوید.

Side hustle.

شلوغی جانبی

So a side hustle is when you do something besides

بنابراین یک مزاحمت جانبی زمانی است که شما کاری را غیر از

your normal job in order to earn some money.

شغل عادی خود انجام می دهید تا مقداری پول به دست آورید.

So YouTube, for me, started as a side hustle.

بنابراین یوتیوب، برای من، به عنوان یک چالش جانبی شروع شد.

I was teaching full time, but I

من تمام وقت تدریس می کردم، اما

started to make English lessons on YouTube.

شروع به ساختن درس های انگلیسی در یوتیوب کردم.

So I had a job, but I was doing

بنابراین من یک کار داشتم، اما

something extra on the side as a side hustle.

یک کار اضافی را به عنوان یک کار جانبی انجام می دادم.

So I use two phrases there, right

بنابراین من از دو عبارت در آنجا استفاده می‌کنم، درست

on the side as a side hustle.

در کنار به عنوان یک فشار جانبی.

And then eventually more and more people watched my

و سپس در نهایت افراد بیشتری و بیشتر ویدیوهای من را تماشا کردند

videos, and I was able to go part time.

و من توانستم پاره وقت بروم.

So now I'm kind of part

بنابراین اکنون به نوعی

time teacher, part time youtuber.

معلم پاره وقت، یوتیوبگر پاره وقت هستم.

So I wouldn't call it kind of

بنابراین حدس می‌زنم که آن را

still is a side hustle, I guess.

هنوز یک جنب و جوش فرعی نمی‌دانم.

Jen started growing flowers as a side hustle.

جن شروع به پرورش گل به عنوان یک کار جانبی کرد.

She was actually teaching, and she was on maternity

او در واقع تدریس می کرد و

leave from time to time, so she started to

هر از چند گاهی در مرخصی زایمان بود، بنابراین شروع به

grow flowers and sell them as a side hustle.

پرورش گل و فروش آنها به عنوان یک مزاحم کرد.

So again, a side hustle is kind of

بنابراین باز هم، یک شلوغی جانبی به نوعی

like a small little business you run.

مانند یک تجارت کوچک کوچک است که شما اداره می کنید.

Like, let's say you work all day selling

مثلاً فرض کنید تمام روز کار می‌کنید و

cars, and at night you clean the interior

ماشین می‌فروشید و شب‌ها داخل

of people's cars to make extra money.

ماشین‌های مردم را تمیز می‌کنید تا درآمد اضافی داشته باشید.

We would call that a side hustle.

ما آن را یک شلوغی جانبی می نامیم.

The metaverse.

متاورژن.

So, the metaverse?

بنابراین، متاورژن؟

What is the metaverse?

متاورژن چیست؟

We live in the universe.

ما در کیهان زندگی می کنیم.

We live in the real world.

ما در دنیای واقعی زندگی می کنیم.

But if you go online, generally, it's considered something

اما اگر آنلاین شوید، به طور کلی، چیزی در نظر گرفته می‌شود که

where you would wear virtual reality head, a VR

در آن هد واقعیت مجازی، هدست واقعیت مجازی بپوشید

headset, and you go into a digital world.

و وارد دنیای دیجیتال شوید.

We would probably call it the metaverse.

ما احتمالاً آن را متاوره می نامیم.

I think Facebook calls their actual, you know,

من فکر می‌کنم فیس‌بوک

augmented reality or virtual reality, the metaverse.

واقعیت افزوده یا واقعیت مجازی واقعی آنها را متاورز می‌نامد.

But the term itself can be used to

اما خود این اصطلاح می تواند برای

refer to any, like, digital version of reality.

اشاره به هر نسخه دیجیتالی از واقعیت استفاده شود.

Someday I might teach English lessons in the metaverse.

روزی ممکن است درس های انگلیسی را در متاورس تدریس کنم.

You might actually be sitting in front of me.

شاید واقعاً روبروی من نشسته ای

Well, I'll be wearing VR headsets.

خوب، من هدست VR خواهم پوشید.

I actually don't think this is going to happen.

من در واقع فکر نمی کنم این اتفاق بیفتد.

Maybe one of my kids will do it this way.

شاید یکی از بچه های من این کار را انجام دهد.

But the metaverse, a digital version, like,

اما متاورس، یک نسخه دیجیتال، مانند،

yeah, a virtual, virtual reality, digital playground,

بله، یک واقعیت مجازی، مجازی، زمین بازی دیجیتال،

I guess you could say.

حدس می‌زنم می‌توانید بگویید.

The metaverse, porch pirate. This is.

متاورس، دزد دریایی ایوان. این است.

This is an annoying one.

این یک مزاحم است.

This has never happened to me,

این هرگز برای من اتفاق نیفتاده است،

but I have two large dogs.

اما من دو سگ بزرگ دارم.

As people have started to order more things

از آنجایی که مردم شروع به سفارش دادن چیزهای بیشتری

from places like Amazon, there has been a

از مکان هایی مانند آمازون کرده اند،

rise in the amount of porch pirates.

تعداد دزدان دریایی ایوان افزایش یافته است.

A porch pirate is someone who drives around and

دزد دریایی ایوان کسی است که به اطراف می‌چرخد و به

they look for houses that have packages by the

دنبال خانه‌هایی می‌گردند که

front door from Amazon or from somewhere else, and

از آمازون یا از جای دیگری بسته‌هایی در کنار درب ورودی دارند و

then they run up and steal the package.

سپس می‌دوند و بسته را می‌دزدند.

We call that a porch pirate.

ما به آن دزد دریایی ایوان می گوییم.

So a porch is the front part of a house

بنابراین، ایوان قسمت جلویی یک خانه

in North America, you know, you have your front porch.

در آمریکای شمالی است، می دانید، شما ایوان جلویی خود را دارید.

So this is the front porch.

پس این ایوان جلو است.

And sometimes when you order something, the delivery person will

و گاهی اوقات وقتی چیزی را سفارش می‌دهید،

just leave it by the door if no one's home.

اگر کسی خانه نباشد، تحویل‌دهنده آن را کنار در می‌گذارد.

But you have to be careful because a porch

اما شما باید مراقب باشید زیرا

pirate might come and steal that from you.

ممکن است یک دزد دریایی ایوان بیاید و آن را از شما بدزدد.

So again, a porch pirate, someone who drives around

بنابراین دوباره، یک دزد دریایی ایوان، کسی که

looking for packages that people have ordered from a

به دنبال بسته‌هایی می‌گردد که مردم از

place like Amazon packages that have been delivered, and

جایی مانند بسته‌های آمازون سفارش داده‌اند و

then they steal them to see what is inside

سپس آنها را می‌دزدند تا ببینند داخل آن چیست

and maybe to sell it or use it themselves.

و شاید بفروشند یا خودشان از آن استفاده کنند.

Intermittent fasting.

روزه متناوب.

This one's hard for me to say.

گفتن این یکی برای من سخت است.

Intermittent fasting is a new way of eating.

روزه داری متناوب یک روش جدید غذا خوردن است.

This is very north american.

این بسیار آمریکای شمالی است.

A lot of North Americans eat too much.

بسیاری از مردم آمریکای شمالی بیش از حد غذا می خورند.

So in order to lose weight or to get

بنابراین برای کاهش وزن یا رسیدن

in shape, they will do what's called intermittent fasting.

به اندام، کاری را انجام می دهند که به آن روزه متناوب می گویند.

This means you limit when you eat food during the day.

این بدان معناست که شما زمان خوردن غذا در طول روز را محدود می کنید.

Some people will only eat between noon

برخی از افراد فقط

and 06:00 if they're doing intermittent fasting.

در صورت روزه داری متناوب بین ظهر تا 06:00 غذا می خورند.

Or they might have breakfast at 10:00 a.m.

یا ممکن است ساعت 10 صبح صبحانه بخورند

and they stop eating at five.

و ساعت پنج غذا نخورند.

They have their last meal at five.

آنها آخرین وعده غذایی خود را در ساعت پنج می خورند.

There are a number of different

ways to do intermittent fasting.

روش های مختلفی برای روزه داری متناوب وجود دارد.

I'm not an expert, but I do know it's a

من متخصص نیستم، اما می دانم که این یک

strategy to control the amount of food you're eating so

استراتژی برای کنترل مقدار غذایی است که می خورید، به طوری که

that you burn more fat and that you.

چربی بیشتری بسوزانید و این کار را انجام دهید.

And so you lose weight.

و بنابراین وزن کم می کنید.

Intermittent fasting.

روزه متناوب.

Intermittent intermittent means like time based, okay?

متناوب متناوب یعنی مثل زمان، باشه؟

And you can see on this bowl, which has a clock,

و روی این کاسه که دارای یک ساعت،

bowl clock, that this person eats from one till six.

ساعت کاسه ای است، می بینید که این شخص از یک تا شش غذا می خورد.

So it looks like they have a five hour

بنابراین به نظر می رسد که آنها پنج ساعت

window and they only eat during that time.

فرصت دارند و فقط در این مدت غذا می خورند.

I look at it and I just think intermittent fasting

من نگاهش می کنم و فقط فکر می کنم روزه متناوب

is like, you just don't eat breakfast every day.

مثل این است که شما فقط هر روز صبحانه نخورید.

To me, that's what intermittent fasting is.

برای من روزه متناوب همین است.

But it's a little more structured than that.

اما کمی ساختارمندتر از آن است.

Photobombing.

عکس بمب گذاری

Now, this is not a new term, but when

حالا، این اصطلاح جدیدی نیست، اما وقتی

you photobomb, it's when you see someone having their

عکس بمب می‌کنید، زمانی است که می‌بینید یک نفر در حال

picture taken and you kind of go behind them.

عکس گرفتن است و به نوعی پشت سر او می‌روید.

Um, it used to be you tried to put bunny rabbit ears.

اوم، قبلاً سعی می کردی گوش های خرگوش را بگذاری.

People used to do that sometimes.

مردم گاهی این کار را می کردند.

But you can see this guy is photobombing this family.

اما می توانید ببینید که این مرد در حال بمباران این خانواده است.

So they're at the beach.

بنابراین آنها در ساحل هستند.

I think it's the beach.

فکر کنم ساحل باشه

They decided that they would like

آنها تصمیم گرفتند که دوست دارند از

to have their picture taken.

آنها عکس بگیرند.

And then this, uh, random person

و سپس این، اوه، یک فرد تصادفی

just jumps into the photo.

فقط به عکس می پرد.

Um, so we would call that a photobomb.

اوم، پس ما آن را فتوبمب می نامیم.

This does happen at school sometimes.

گاهی اوقات در مدرسه این اتفاق می افتد.

Sometimes I even do it to students.

حتی گاهی این کار را با دانش آموزان انجام می دهم.

I see them taking a picture and I walk

می بینم که عکس می گیرند و

behind and I just make a funny face.

پشت سرم راه می افتم و فقط یک قیافه خنده دار می کنم.

So photobomb.

پس فتوبمب

To jump into a photo as it's being taken uninvited, that

پرش به داخل یک عکس در حالی که بدون دعوت گرفته می شود، این

would be how I would describe what a photobomb is.

همان چیزی است که من آن را توصیف می کنم که بمب عکسی چیست.

Selfie.

سلفی.

So this is an old one.

پس این قدیمی است.

I think selfies have probably been

من فکر می‌کنم که سلفی‌ها احتمالاً

around for 15 years or longer.

15 سال یا بیشتر است.

I don't know when the term itself started.

نمی دانم خود این اصطلاح از چه زمانی شروع شد.

But a selfie is when you take your

اما سلفی زمانی است که دوربین خود را می گیرید

camera and you take a picture of yourself.

و از خود عکس می گیرید.

So you see the word self in it,

بنابراین شما کلمه خود را در آن می بینید،

you can take a picture of yourself.

می توانید از خود عکس بگیرید.

Jen and I took selfies before phones existed.

من و جن قبل از وجود تلفن‌ها سلفی گرفتیم.

They weren't very common, but sometimes we would hold the

آنها خیلی معمولی نبودند، اما گاهی اوقات

camera up ourselves if we were on a trip when

اگر در جوانی به مسافرت می‌رفتیم

we were young and did crazy fun things before we

و قبل از بچه دار شدن، کارهای سرگرم‌کننده دیوانه‌وار انجام می‌دادیم، دوربین را بالا می‌گرفتیم

had five kids, when we went somewhere, sometimes we would

، وقتی جایی می‌رفتیم، گاهی اوقات

take a picture of the two of us ourselves.

از آن عکس می‌گرفتیم. خودمان دو نفریم از

We would use the timer or push the

تایمر استفاده می کردیم یا

button on the camera and take a picture.

دکمه دوربین را فشار می دادیم و عکس می گرفتیم.

But a selfie is when you take a picture of your self.

اما سلفی زمانی است که شما از خود عکس می گیرید.

That is what a selfie is.

سلفی یعنی همین.

So you can see the word self in it.

بنابراین می توانید کلمه خود را در آن ببینید.

Yeah.

آره

Very cool. Glamping.

خیلی باحاله گلمپینگ.

I taught this phrase in another lesson.

این عبارت را در درس دیگری آموزش دادم.

I think, about the outdoors.

من فکر می کنم، در مورد فضای باز.

Glamping is a combination of two

Glamping ترکیبی از دو

words, glamour or glamorous and camping.

کلمه Glamour یا Glamourous و Camping است.

So when something is glamorous, it's a, it's amazing

بنابراین وقتی چیزی پر زرق و برق است، یک، شگفت‌انگیز

and luxurious and it's, well, it's like this.

و مجلل است و خوب، اینگونه است.

If you were to camp and your tent

اگر قرار بود کمپ بزنید و چادرتان

looks like that, that's pretty glamorous tent.

اینطور به نظر برسد، آن چادر بسیار پر زرق و برق است.

So glamping is a form of camping where it's more

بنابراین گلمپینگ نوعی کمپینگ است که در آن بیشتر

than just sleeping in a tent that you pitch yourself.

از خوابیدن در چادری است که خودتان برپا می کنید.

This one, I think, even has air conditioning.

این یکی فکر کنم حتی تهویه هوا هم داره.

I'm not sure what that is on the

من مطمئن نیستم که روی زمین کنار چادر چه چیزی وجود دارد

ground beside the tent, but this is glamping.

، اما این حیرت انگیز است.

Glamorous camping is how I would describe it.

کمپینگ پر زرق و برق همانگونه است که من آن را توصیف می کنم.

A beautiful tent, a flat wooden floor, instead of

یک چادر زیبا، یک کف تخت چوبی، به جای اینکه

just sleeping on the ground or on a cushion.

فقط روی زمین یا روی کوسن بخوابید.

But, uh, definitely, uh, something I haven't done.

اما، اوه، قطعا، اوه، کاری که من انجام نداده ام.

But I think I've mentioned there is a place just

اما فکر می‌کنم به من اشاره کرده‌ام که در

down the road for me where you can go glamping.

پایین جاده جایی برای من وجود دارد که می‌توانید به تماشای آن بروید.

Uh, and they have, uh, yurts.

اوه، و اوه، یورت دارند.

You can go glamping in a yurta.

می توانید در یک یورتا به گلمپینگ بروید.

Staycation is when you have a

Staycation زمانی است که شما

vacation, but you just stay home.

تعطیلات دارید، اما فقط در خانه می مانید.

Jen and I do many, many staycations.

من و جن اقامت های بسیار زیادی را انجام می دهیم.

I will be on staycation this afternoon at around 04:00.

امروز بعد از ظهر حدود ساعت 04:00 در اقامتگاه خواهم بود.

I will be done my work day about an hour early today.

امروز حدود یک ساعت زودتر کارم تمام می شود.

So Jen and I have nothing planned this weekend.

بنابراین من و جن هیچ برنامه ای برای این آخر هفته نداریم.

We could go somewhere, but we

ما می توانیم جایی برویم، اما

are just going to stay home.

فقط می خواهیم در خانه بمانیم.

So a vacation where you stay at home. A staycation.

بنابراین تعطیلاتی که در آن در خانه بمانید. اقامتی

This is, this isn't a new word.

این یک کلمه جدید نیست.

This is probably five or ten years

این احتمالاً پنج یا ده ساله است

old, maybe even ten years old. Staycation.

، شاید حتی ده ساله. اقامت.

But I have heard this word used quite a bit lately.

اما اخیراً شنیده ام که از این کلمه بسیار استفاده می شود.

Hangry.

This happens to me quite a bit.

گرسنه.

این برای من خیلی اتفاق می افتد.

This is not a real word, but people use this word.

این یک کلمه واقعی نیست، اما مردم از این کلمه استفاده می کنند.

Hangry is a combination of

گرسنگی ترکیبی از

being hungry and being angry.

گرسنگی و عصبانی بودن است.

When I don't eat for a very long time,

وقتی برای مدت طولانی غذا نمی‌خورم،

I get kind of agitated, not angry, but I'm,

یک جورهایی آشفته می‌شوم، نه عصبانی، اما

I'm in a bad mood because I'm hungry.

حالم بد است، چون گرسنه هستم.

And so Jen might say you seem hangry, which means

و بنابراین جن ممکن است بگوید شما گرسنه به نظر می رسید، به این معنی که

I'm a little bit angry and a lot hungry, or

من کمی عصبانی و خیلی گرسنه هستم، یا

maybe a lot angry and a lot hungry.

شاید خیلی عصبانی و خیلی گرسنه هستم.

So we notice this sometimes with our kids.

بنابراین ما گاهی اوقات متوجه این موضوع در کودکانمان می شویم.

They come home, they are really hungry, and they

آنها به خانه می آیند، واقعاً گرسنه هستند و

are in kind of a grouchy, bad mood.

حالتی بداخلاق دارند.

We would then say they are hangry, they

سپس می گوییم آنها گرسنه هستند،

are hungry, angry at the same time.

گرسنه هستند، در عین حال عصبانی هستند.

An influencer.

یک تأثیرگذار

An influencer is someone who has an online following.

اینفلوئنسر کسی است که دنبال کننده آنلاین دارد.

A large online following.

دنبال کننده آنلاین بزرگ

It usually also means they're younger.

معمولاً به این معنی است که آنها جوان تر هستند.

I don't often hear people my age who

من اغلب نمی شنوم که افراد هم سن و سال من که در

are successful online referred to as influencers.

فضای آنلاین موفق هستند به عنوان اینفلوئنسر معرفی شوند.

But I think it's more like if you're

اما من فکر می‌کنم بیشتر شبیه این است که

on TikTok or Instagram, where you're really popular,

در TikTok یا اینستاگرام هستید، جایی که واقعاً محبوب هستید،

doing reels or shorts or something like that.

در حال ساخت حلقه‌ها یا شورت یا چیزی شبیه به آن هستید.

So an influencer is someone who has become popular

بنابراین یک اینفلوئنسر کسی است که

because of Instagram or TikTok or YouTube or Facebook

به دلیل اینستاگرام یا تیک تاک یا یوتیوب یا فیس‌بوک محبوب شده است

even, and who uses the fact that they have

و از این واقعیت استفاده می‌کند که

lots of followers sometimes to, not necessarily to sell

گاهی اوقات فالوورهای زیادی دارد، نه لزوماً برای فروش

things, but to recommend things, apparently.

چیزها، بلکه ظاهراً برای توصیه چیزهایی.

Like if I told you all to go

مثلاً اگر من به همه شما بگویم که بروید

buy something, that would be me influencing you.

چیزی بخرید، من روی شما تأثیر می گذارم.

Because many of you, 243 of you, are watching this, I

از آنجا که بسیاری از شما، 243 نفر از شما، این را تماشا می کنید،

could use my influence to encourage you to do something.

می توانم از نفوذ خود برای تشویق شما به انجام کاری استفاده کنم.

Let me think of a very positive example, because

اجازه دهید به یک مثال بسیار مثبت فکر کنم، زیرا

I don't actually do a lot of this, but

من در واقع خیلی از این کارها را انجام نمی‌دهم، اما

let's say, let's say Brent, from American English with

فرض کنید، بیایید بگوییم برنت، از انگلیسی آمریکایی با

Brent, had a new book out, an English grammar

برنت، یک کتاب جدید منتشر کرده است، یک کتاب گرامر انگلیسی

book, as I hate using this term.

، زیرا من از استفاده از آن متنفرم. این اصطلاح

If I considered myself an influencer, I

اگر خودم را اینفلوئنسر می دانستم،

could say, you should buy Brent's book.

می توانم بگویم، باید کتاب برنت را بخری.

It's really good.

واقعا خوبه

So I would be influencing you to buy something, by the

بنابراین من بر شما تأثیر می گذارم که چیزی بخرید،

way, if that ever did happen, if Brent did write a

اتفاقاً، اگر این اتفاق افتاده باشد، اگر برنت

book and if it was good, it's not an automatic.

کتابی نوشته باشد و اگر خوب بود، خودکار نیست.

If Brent did write a book and it was

اگر برنت واقعاً کتابی می نوشت و

good, I would use my influence, I guess you.

خوب بود، من از تأثیرم استفاده می کردم، حدس می زنم شما.

It's more like, if I think it's a

بیشتر شبیه این است که اگر فکر می کنم

good book, I want you to read it.

کتاب خوبی است، می خواهم آن را بخوانید.

So anyways, influencer, someone who helps you

بنابراین به هر حال، اینفلوئنسر، کسی که به شما کمک می کند

change your mind or encourages you to

نظر خود را تغییر دهید یا شما را تشویق به

do something, and then mansplaining.

انجام کاری و سپس توضیح دادن به شما می کند.

So, mansplaining is an interesting one.

بنابراین، mansplaining جالب است.

This is when a man explains something to a

این زمانی است که مرد چیزی را برای زن توضیح می دهد که

woman thinking she doesn't know anything about it.

فکر می کند او چیزی در مورد آن نمی داند.

So here's a good example.

بنابراین در اینجا یک مثال خوب است.

If you look at this picture, sometimes in the world,

اگر به این تصویر نگاه کنید، گاهی اوقات در دنیا،

we think maybe men know more about computers than women.

فکر می کنیم که شاید مردان بیشتر از زنان در مورد کامپیوتر بدانند.

I don't actually think that's true.

من در واقع فکر نمی کنم که این درست باشد.

I teach computer class.

من کلاس کامپیوتر تدریس می کنم.

Often male and female students are just as

اغلب دانش آموزان دختر و پسر به اندازه

gifted and talented as, as each other.

یکدیگر با استعداد و با استعداد هستند.

But let's say this guy walks up and sees one

اما فرض کنید این مرد از جا بلند می شود و یکی

of these ladies explaining something to the other lady without

از این خانم ها را می بیند که چیزی را برای خانم دیگر توضیح می دهد بدون اینکه

even waiting to see if they need help.

حتی منتظر بماند تا ببیند آیا به کمک نیاز دارند یا خیر.

If he starts explaining what the

اگر او شروع به توضیح دادن چیزی کند که

other person was explaining, thinking they

طرف مقابل توضیح می‌دهد، با این تصور که او

don't know anything, that's mansplaining.

چیزی نمی‌داند، این یک انسان توضیح دادن است.

He thinks in his mind, because he's

در ذهنش فکر می کند، چون

a man, he must know more.

مرد است، باید بیشتر بداند.

Which, again, is not true.

که باز هم درست نیست.

So let me, let me state that again.

پس اجازه دهید، اجازه دهید دوباره آن را بیان کنم.

I have a lot of experience teaching students

من تجربه زیادی در آموزش استفاده از کامپیوتر به دانش آموزان دارم

how to use computers, and both guys and

، و پسران و

girls are equally talented at using computers.

دختران به یک اندازه در استفاده از کامپیوتر استعداد دارند.

There's no difference.

Some of my best students have been

هیچ فرقی نداره

برخی از بهترین شاگردان من

female students in the computer world.

دانشجویان دختر در دنیای کامپیوتر بوده اند.

But yes, mansplaining, like, it's like if a man saw

اما بله، توضیح دادن مرد، مثل این است که اگر مردی ببیند

a woman changing a tire on a car, and instead

زنی در حال تعویض لاستیک ماشین است و به

of helping or asking if they need help, they start

جای اینکه کمک کند یا بپرسد که آیا به کمک نیاز دارد، شروع به

telling them how to do it, even though the woman

گفتن به آنها می کنند که چگونه این کار را انجام دهند، حتی اگر زن

might totally know how to do it.

کاملاً بداند چگونه این کار را انجام دهد. برای انجام آن

That's mansplaining.

این مرد توضیح دادن است.

Not a nice thing to do.

کار خوبی نیست

Remember the word jerk from the last lesson?

کلمه jerk از آخرین درس را به خاطر دارید؟

Someone who does that is a jerk.

کسی که این کار را انجام می دهد، احمق است.

It.

آن را