Do You Have 2 Hours? You Can Speak English FLUENTLY!

In this 2 hour English lesson,  you're going to learn all the  

در این درس انگلیسی 2 ساعته، شما تمام

vocabulary that you need to get your  English to that advanced C1 level.

واژگانی را که برای رساندن انگلیسی خود به سطح پیشرفته C1 نیاز دارید، یاد خواهید گرفت.

This lesson will begin at the  A1 beginner level and progress  

این درس از سطح مبتدی A1 شروع می‌شود و

up to that C1 advance and even that C2 level.

تا آن سطح C1 و حتی آن سطح C2 پیشرفت می‌کند.

Welcome back to JForrest English.

به JForrest English خوش آمدید.

Of course, I'm Jennifer.

البته من جنیفر هستم.

Now let's get started.

حالا بیایید شروع کنیم.

Let's start with phrasal verbs.

بیایید با افعال عبارتی شروع کنیم.

They are so important to help you  understand native and to sound natural.

آنها برای کمک به شما برای درک بومی و طبیعی به نظر رسیدن بسیار مهم هستند.

So first, in this lesson, you'll learn the most  important phrasal verbs to run out of something.

بنابراین، ابتدا، در این درس، مهم‌ترین افعال عبارتی را یاد می‌گیرید که چیزی تمام شود.

This is when you use all of something  and therefore have none left.

این زمانی است که از همه چیز استفاده می‌کنید و بنابراین هیچ چیزی باقی نمی‌ماند.

We commonly use this with  food items, for example, milk.

ما معمولاً از آن با مواد غذایی، به عنوان مثال، شیر استفاده می‌کنیم.

We ran out of milk.

شیرمان تمام شد.

This means you have no milk  left because you used it all.

این به این معنی است که شما شیری باقی نمانده‌اید زیرا تمام آن را استفاده کرده‌اید.

Now notice ran.

در حال حاضر متوجه اجرا شد.

That's the past simple of the verb run.

این گذشته ساده فعل run است.

The conjugations are run, ran, run.

صیغه ها اجرا می شوند، اجرا می شوند، اجرا می شوند.

You could also say we've run out of  milk in the present perfect because  

همچنین می‌توانید بگویید شیر در زمان حال تمام شده است زیرا

it's a past action with a  connection to the present.

این یک اقدام گذشته با ارتباط با زمان حال است.

In a business context, you might  say we're running out of time.

در زمینه کسب و کار، ممکن است بگویید وقت ما در حال تمام شدن است.

So here notice in the present continuous, we're  running out of and then the something is time.

بنابراین در اینجا توجه کنید که در حال استمراری، ما در حال تمام شدن هستیم و سپس چیزی زمان است.

It means you're in the process  of having no time left.

این به این معنی است که شما در فرآیندی هستید که وقت دیگری ندارید.

So if the meeting ends at 11:00 and right now  it's 10:50, you can say we're running out of time.

بنابراین، اگر جلسه در ساعت 11:00 تمام شود و در حال حاضر ساعت 10:50 است، می‌توانید بگویید که وقت ما تمام شده است.

We need to end the meeting in 10 minutes.

باید 10 دقیقه دیگر جلسه را تمام کنیم.

You can also use this with ideas.

شما همچنین می توانید از این با ایده استفاده کنید.

We're running out of ideas or patience.

ما در حال تمام شدن ایده ها یا صبر هستیم.

I'm running out of patience,  

صبر من در حال تمام شدن است،

which means I'm in the process of  having no patience left to bring up.

که به این معنی است که دیگر حوصله ای برای مطرح کردن ندارم.

This means to raise a topic  for conversation or to raise a.

این به معنای مطرح کردن موضوعی برای گفتگو یا مطرح کردن یک موضوع است.

Child.

کودک.

For example, he brought up an  interesting point at the meeting,  

برای مثال، او یک نکته جالب را در جلسه مطرح کرد،

which means he raised an interesting point.

که به این معنی است که او نکته جالبی را مطرح کرده است.

He shared an interesting point.

او نکته جالبی را بیان کرد.

He brought up an interesting point at the meeting.

او در این جلسه به نکته جالبی اشاره کرد.

Here, brought is the past symbol of bring.

در اینجا آورده نماد گذشته آوردن است.

Now remember, this also means to raise a child.

حالا به یاد داشته باشید، این نیز به معنای بزرگ کردن فرزند است.

When you raise a child, it  means you care for and nurture,  

وقتی کودکی را بزرگ می‌کنید، به این معنی است که از

nurture a child from the time that child  is an infant until that child is an adult.

کودکی تا زمانی که آن کودک بالغ شود، از کودکی مراقبت و پرورش می‌دهید.

That is, to raise a child.

یعنی بچه تربیت کردن.

For example, she's bringing  up three children on her own,  

برای مثال، او سه فرزند را به تنهایی بزرگ می‌کند،

so this means she's raising three children on  her own to look after someone or something.

بنابراین این بدان معناست که او سه فرزند را به تنهایی بزرگ می‌کند تا از کسی یا چیزی مراقبت کند.

This means to care for someone or  something for a period of time.

این به معنای مراقبت از کسی یا چیزی برای مدتی است.

So generally we don't use this.

بنابراین به طور کلی ما از این استفاده نمی کنیم.

If you're caring for someone  or something permanently,  

اگر به طور دائم از شخصی یا چیزی مراقبت می کنید ،

like when you bring up a child, you're  caring for that child permanently.

مانند زمانی که فرزندی را بزرگ می کنید، به طور دائم از آن کودک مراقبت می کنید.

But if you're looking after a child,  

اما اگر از کودکی مراقبت می‌کنید، به

it sounds like you're doing it  temporarily for a period of time.

نظر می‌رسد که این کار را موقتاً برای مدتی انجام می‌دهید.

For example, my son's 16, so he looks after  his younger brothers while I'm at work.

به عنوان مثال، پسرم 16 ساله است، بنابراین وقتی من سر کار هستم از برادران کوچکترش مراقبت می کند.

So my son who is 16, cares  for his younger brothers,  

بنابراین پسرم که 16 سال دارد، از برادران کوچکترش مراقبت می‌کند،

but he's not bringing them up because  he's not doing that permanently.

اما آنها را بزرگ نمی‌کند زیرا به‌طور دائم این کار را انجام نمی‌دهد.

He's caring for them for a period  of time, the time while I'm at work,  

او برای مدتی از آنها مراقبت می کند ، زمانی که من سر کار هستم،

so maybe 2 hours a day between after  school and when I get home from work.

بنابراین شاید 2 ساعت در روز بین بعد از مدرسه و زمانی که از سر کار به خانه برمی گردم.

My oldest child, who's 16, cares for my  younger children, his younger brothers.

بزرگ‌ترین فرزندم، که 16 سال دارد، از فرزندان کوچکترم، برادران کوچکترش مراقبت می‌کند.

We also use this with things to care for things.

ما همچنین از این با چیزهایی برای مراقبت از چیزها استفاده می کنیم.

For example, can you look after  my plans while I'm on vacation?

برای مثال، آیا می‌توانید وقتی در تعطیلات هستم به برنامه‌های من رسیدگی کنید؟

If someone asks you to look after something  for a period of time while they're on  

اگر کسی از شما بخواهد که برای مدتی در

vacation or while they're traveling,  they're asking you to care for it.

تعطیلات یا در سفر از چیزی مراقبت کنید، از شما می خواهد که مراقب آن باشید.

So that's a lot of responsibility for you.

پس این مسئولیت زیادی برای شماست.

You better not kill my plants to take off.

بهتر است گیاهان مرا نکشید تا بلند شوند.

This means to remove something commonly from your  

این به این معنی است که معمولاً چیزی را از بدن خود بردارید

body or to leave in the sense of  removing something from your body.

یا به معنای برداشتن چیزی از بدن خود خارج کنید.

When someone comes to your house, you might say  please take off your shoes before coming in.

وقتی کسی به خانه شما می‌آید، ممکن است بگویید لطفا قبل از ورود کفش‌هایتان را در بیاورید.

So you want to keep your floors nice and clean.

بنابراین می‌خواهید کف‌هایتان را زیبا و تمیز نگه دارید.

So you ask them to take off their shoes, to remove  their shoes Now in the sense of to leave, leave.

بنابراین از آن‌ها می‌خواهید که کفش‌هایشان را در بیاورند، کفش‌هایشان را در بیاورند، حالا به معنای ترک کردن، بروید.

We commonly use this with flights.

ما معمولاً از این در پروازها استفاده می کنیم.

For example, my flight was supposed to  take off at noon, but it was delayed.

برای مثال، پرواز من قرار بود ظهر انجام شود، اما با تأخیر مواجه شد.

So if my flight's delayed,  

بنابراین اگر پرواز من تاخیر داشته باشد،

it means it's now taking off later  than scheduled, later than expected.

به این معنی است که اکنون دیرتر از زمان برنامه ریزی شده، دیرتر از زمان مورد انتظار بلند می شود.

And when your flight takes off,  that's when your flight leaves,  

و هنگامی که پرواز شما بلند می‌شود، همان زمانی است که پرواز شما حرکت می‌کند،

it leaves the ground, it leaves the airport.

زمین را ترک می‌کند، فرودگاه را ترک می‌کند.

So you can use this one every single  time you're traveling and daily to  

بنابراین، می‌توانید هر بار که در سفر هستید و هر روز از این مورد استفاده کنید تا

talk about removing something  from your body to turn on.

درباره برداشتن چیزی از بدن خود برای روشن کردن صحبت کنید.

I'm sure you know this one, but just to make sure,  

مطمئنم که این یکی را می‌شناسید، اما فقط برای اطمینان،

this means to activate a  device, to turn on a device.

این به معنای فعال کردن یک دستگاه، روشن کردن دستگاه است.

This is something that I ask Siri to do daily.

این چیزی است که من از سیری می خواهم که روزانه انجام دهد.

And you might ask Siri or Alexa or  whoever your personal assistant is,  

و ممکن است از سیری یا الکسا یا هر کسی که دستیار شخصی شما باشد بپرسید،

Hey, Siri, turn on the lights.

هی، سیری، چراغ ها را روشن کنید.

Or you might say, can you  turn on the air conditioning?

یا ممکن است بگویید، آیا می‌توانید تهویه مطبوع را روشن کنید؟ واقعا

It's really.

همینطوره

Hot in here.

اینجا داغه

So think of all the different devices  you have in your home, in your office,  

بنابراین به همه دستگاه‌های مختلفی که در خانه، محل کار،

and even on you everywhere you go, and  you can use turn on to mean activate.

و حتی در هر کجا که می‌روید روی خود دارید فکر کنید، و می‌توانید از روشن کردن به معنای فعال کردن استفاده کنید.

And if turn on means to activate,  well, then what's the opposite?

و اگر روشن کردن به معنای فعال کردن است، خوب، عکس آن چیست؟

What's the phrasal verb  for to deactivate a device?

فعل عبارتی برای غیرفعال کردن دستگاه چیست؟

Of course it's turn off.

البته خاموشه

Turn off a device, deactivate a device again,  

دستگاهی را خاموش کنید، دوباره دستگاهی را غیرفعال کنید،

something you can ask your  personal assistant to do.

کاری که می توانید از دستیار شخصی خود بخواهید انجام دهد.

Hey Siri, turn off the music.

سلام سیری، موسیقی را خاموش کن.

And this is also something that parents have to  remind their children to do quite frequently.

و این نیز چیزی است که والدین باید به‌طور مکرر به فرزندان خود یادآوری کنند.

For example, make sure you turn  off the lights before you leave.

برای مثال، مطمئن شوید که چراغ‌ها را قبل از حرکت خاموش کرده‌اید.

Get up.

بلند شو

This is 1 you can of course use every  single day because when you get up it  

این 1 است که البته می‌توانید هر روز از آن استفاده کنید زیرا وقتی بیدار می‌شوید به این

means you wake up in the morning.

معنی است که صبح از خواب بیدار می‌شوید.

For example, I get up at 5:50  AM every day except Sundays.

برای مثال، من هر روز به جز یکشنبه‌ها ساعت 5:50 صبح بیدار می‌شوم.

On Sundays I get up at 7:00 AM.

یکشنبه ها ساعت 7 صبح بیدار می شوم.

So I sleep in on Sundays and oh, I enjoy.

بنابراین من یکشنبه ها می خوابم و اوه، لذت می برم. اون

That What about you?

تو چی؟

What?

Time.

Do you get up?

چی؟

زمان.

بلند میشی؟

Share that in the comments.

آن را در نظرات به اشتراک بگذارید. از

We also use get out to mean to rise  from a lying or sitting position.

بیرون رفتن به معنای بلند شدن از حالت درازکش یا نشسته نیز استفاده می‌کنیم.

So let's say you work in an office that  has some really comfortable couches and  

بنابراین فرض کنید در دفتری کار می‌کنید که دارای چند کاناپه واقعا راحت است و

you might just be relaxing and lying on the couch.

ممکن است فقط در حال استراحت و دراز کشیدن روی کاناپه باشید.

But then your coworker says quick, get up,  Rob's coming and Rob is your boss and you  

اما بعد همکارتان می‌گوید سریع بلند شوید، راب می‌آید و راب رئیس شماست و

don't want your boss to see you just  lying on this couch when you should.

نمی‌خواهید رئیستان وقتی که باید روی این مبل دراز کشیده‌اید.

Be at your desk working right.

پشت میز خود باشید و درست کار کنید.

So in this context, it doesn't mean  that you were sleeping on the couch.

بنابراین در این زمینه، به این معنی نیست که روی کاناپه خوابیده اید.

It simply means you were in a  lying or even a sitting position.

این به سادگی به این معنی است که شما در حالت خوابیده یا حتی نشسته بودید.

So we talked about how takeoff is used  to remove something from your body.

بنابراین ما در مورد نحوه استفاده از تیک آف برای حذف چیزی از بدن صحبت کردیم.

So if you're hot, you can take off your sweater.

بنابراین اگر گرم هستید، می توانید ژاکت خود را در بیاورید.

But what if you're cold?

اما اگر سردتان باشد چه؟

What's the phrasal verb to  add something to your body?

فعل عبارتی برای اضافه کردن چیزی به بدنتان چیست؟

Do you know it's to put on?

آیا می دانید برای پوشیدن است؟

To put on is to wear clothing or accessories so  you can think of them as adding them to your body.

پوشیدن به معنای پوشیدن لباس یا لوازم جانبی است تا بتوانید آنها را به عنوان اضافه کردن آنها به بدن خود تصور کنید.

To put on also means to apply something  like makeup or sunscreen to put on.

پوشیدن همچنین به معنای استفاده از چیزی مانند آرایش یا ضد آفتاب برای پوشیدن است.

For example, you could say to a friend it's  chilly out, you should put on a sweater.

برای مثال، می‌توانید به یکی از دوستانتان بگویید که هوا سرد است، باید ژاکت بپوشید.

Chili means a little cold.

فلفل قرمز به معنای کمی سرد است.

So maybe your friend is going out in  AT shirt but you say it's chili out,  

بنابراین شاید دوستتان با پیراهن AT بیرون می‌رود، اما شما می‌گویید فلفل است،

you should put on a sweater to give up.

برای تسلیم شدن باید ژاکت بپوشید.

Hopefully a phrasal verb that isn't  in your vocabulary to give up because  

امیدواریم یک فعل عبارتی که در فرهنگ لغات شما وجود ندارد که دست از کار بکشید زیرا  از

this is used when you stop trying to do something.

این فعل زمانی استفاده می‌شود که تلاش برای انجام کاری را متوقف کنید.

For example, don't give up just  because you made a few mistakes.

برای مثال، فقط به این دلیل که چند اشتباه مرتکب شده اید، تسلیم نشوید.

That's part of the learning process.

این بخشی از فرآیند یادگیری است.

I'm sure some days you feel  like giving up learning English,  

مطمئنم که بعضی روزها احساس می‌کنید که می‌خواهید یادگیری انگلیسی را رها کنید،

which would mean stop learning  English, but don't give up.

که به معنای توقف یادگیری انگلیسی است، اما تسلیم نشوید.

However, there are some things you  should give up, like a bad habit.

با این حال، چیزهایی وجود دارد که باید آنها را رها کنید، مانند یک عادت بد.

And give up is also used  when you stop a bad habit.

و تسلیم شدن نیز زمانی استفاده می‌شود که یک عادت بد را ترک کنید.

For example, you should give up smoking,  

برای مثال، شما باید سیگار را ترک کنید،

which means you should stop  smoking permanently stop smoking.

که به این معنی است که باید سیگار را برای همیشه ترک کنید.

So you should quit smoking.

پس باید سیگار را ترک کنید.

You should give up smoking permanently.

شما باید سیگار را برای همیشه ترک کنید.

Stop smoking with smoking.

با سیگار کشیدن سیگار را ترک کنید.

But you shouldn't give up learning  English just because you make a  

اما نباید فقط به این دلیل که مرتکب

mistake or just because it's taking  a little longer than you expected.

اشتباهی می‌شوید یا فقط به این دلیل که کمی بیشتر از چیزی که انتظار داشتید طول می‌کشد، یادگیری انگلیسی را رها کنید.

Don't give up to look for when you  look for someone or something you  

وقتی به دنبال کسی یا چیزی می‌گردید که

simply try to find to locate someone or something.

فقط سعی می‌کنید پیدا کنید تا مکان کسی یا چیزی را پیدا کنید، از جستجوی آن دست نکشید.

For example, I looked for you at  the conference but it was busy.

به عنوان مثال، من در کنفرانس به دنبال شما گشتم اما شلوغ بود.

This means I try to find someone, a  friend, a Co worker, someone I know.

این بدان معناست که من سعی می‌کنم کسی، دوست، همکار، کسی که می‌شناسم را پیدا کنم.

I try to find someone at a conference.

من سعی می کنم در یک کنفرانس کسی را پیدا کنم.

I looked for her or him, but I didn't find that  

من به دنبال او یا او گشتم، اما آن شخص را پیدا نکردم،

person because there were too  many people at the conference.

زیرا افراد زیادی در کنفرانس حضور داشتند.

The conference was busy.

کنفرانس شلوغ بود.

Of course, we use this with everyday  objects like our keys, our phone,  

البته، ما از آن برای اشیاء روزمره مانند کلید، تلفن،

our purse, even something simple like a pen.

کیف، حتی چیزهای ساده مانند خودکار استفاده می‌کنیم.

Can you help me look for my keys?

آیا می توانید به من کمک کنید تا کلیدهای خود را پیدا کنم؟

This is another way of saying,  can you help me find my keys?

این روش دیگری برای گفتن است، می‌توانید به من کمک کنید کلیدهایم را پیدا کنم؟

Can you help me locate my keys?

آیا می توانید به من کمک کنید کلیدهایم را پیدا کنم؟

Because I don't know.

چون نمی دانم.

Where they are.

جایی که هستند.

Can you help me look for my keys?

آیا می توانید به من کمک کنید تا کلیدهای خود را پیدا کنم؟

Now that you're more comfortable  with these phrasal verbs,  

اکنون که با این افعال عبارتی راحت‌تر شده‌اید،

how about we do that exact same quiz again?

چطور می‌شود دقیقاً همان مسابقه را دوباره انجام دهیم؟

Here are the questions.

در اینجا سؤالات وجود دارد.

Hit pause, take as much time as you need, and  when you're ready, hit play to see the answers.

مکث را بزنید، به اندازه‌ای که نیاز دارید وقت بگذارید، و وقتی آماده شدید، روی play ضربه بزنید تا پاسخ‌ها را ببینید.

Here are.

The answers.

اینجا هستند.

پاسخ ها.

Review them as long as you need and  when you're ready, hit play to continue.

تا زمانی که نیاز دارید آن‌ها را مرور کنید و وقتی آماده شدید، برای ادامه، روی play ضربه بزنید.

Are you enjoying this lesson?

آیا از این درس لذت می برید؟

If you are, then I want to tell you  about the Finally Fluent Academy.

اگر هستید، پس می‌خواهم درباره آکادمی Finnally Fluent به شما بگویم.

This is my premium training program where  we study native English speakers from TV,  

این برنامه آموزشی ممتاز من است که در آن به زبان انگلیسی زبان مادری از تلویزیون،

the movies, YouTube and the news so you can  improve your listening skills of fast English.

فیلم‌ها، YouTube و اخبار مطالعه می‌کنیم تا بتوانید مهارت‌های شنیداری خود را در زبان انگلیسی سریع بهبود بخشید.

Expand your vocabulary with natural  expressions and learn advanced grammar easily.

دایره لغات خود را با عبارات طبیعی گسترش دهید و گرامر پیشرفته را به راحتی یاد بگیرید.

Plus, you'll have me as your personal coach.

به علاوه، شما مرا به عنوان مربی شخصی خود خواهید داشت. برای

You can look in the description  for the link to learn more,  

کسب اطلاعات بیشتر، می‌توانید در توضیحات  پیوند را جستجو کنید،

or you can go to my website and  click on Finally Fluent Academy.

یا می‌توانید به وب‌سایت من بروید و روی «آکادمی Fluent Fluent» کلیک کنید.

Now let's continue with our lesson.

حالا بیایید به درس خود ادامه دهیم.

Let's keep going.

ادامه بدیم

And you're going to learn 10 more  phrasal verbs at the more advanced level.

و 10 فعل عبارتی دیگر را در سطح پیشرفته‌تر یاد خواهید گرفت.

And I'm going to quiz you to make this  lesson a little more advanced in this video.

و من می‌خواهم شما را امتحان کنم تا این درس را در این ویدیو کمی پیشرفته‌تر کنید.

So first you're going to test your knowledge to  see how well you know these 10 phrasal verbs.

بنابراین ابتدا می‌خواهید دانش خود را آزمایش کنید تا ببینید چقدر این 10 فعل عبارتی را می‌شناسید.

And after I'll explain every  phrasal verb in detail.

و بعد از آن هر فعل عبارتی را با جزئیات توضیح خواهم داد.

Let's get started.

بیایید شروع کنیم.

Question one.

سوال یک.

She's not.

او نیست.

She's just really good at basketball.

او فقط در بسکتبال خوب است.

Now, I'll only give you 3 seconds to  answer the question, so hit pause,  

اکنون، من فقط 3 ثانیه به شما فرصت می‌دهم تا به سؤال پاسخ دهید، بنابراین «مکث» را فشار دهید،   به اندازه‌ای که

take as much time as you need,  and when you're ready, hit play.

نیاز دارید، وقت بگذارید و وقتی آماده شدید، روی Play ضربه بزنید.

She's not showing off.

او خودنمایی نمی کند

Question two.

سوال دو

It's hard to meditate when my kids  keep when my kids keep barging in.

وقتی بچه‌هایم مدیتیشن می‌کنند سخت است وقتی بچه‌هایم مدام وارد می‌شوند.

Question 3.

سؤال 3.

We've been friends for 20 years.

ما 20 سال است که با هم دوست هستیم.

I'm not going to let this, I'm not  going to let this come between us.

من اجازه نمی‌دهم که این موضوع بین ما بیفتد.

Question 4.

سؤال 4.

It's amazing how fast the company, after  the pandemic, the company bounced back.

شگفت‌انگیز است که این شرکت با چه سرعتی پس از همه‌گیری، شرکت دوباره بازگشت.

Question 5.

سوال 5.

I need to call the garage.

باید با گاراژ تماس بگیرم.

My car's been all week.

ماشین من تمام هفته است.

My car's been acting up.

ماشین من در حال فعال شدن است

Question 6.

سوال 6.

His speech didn't.

صحبت او نشد.

The urgency of the situation,  his speech didn't get across.

اضطرار وضعیت، سخنرانی او به همه جا نمی رسید.

Question 7.

سوال 7.

Just can close any deal we can.

فقط می توانیم هر معامله ای را که می توانیم ببندیم.

We can count on her.

ما می توانیم روی او حساب کنیم.

Question 8.

سؤال 8.

I can't give you the day off tomorrow,  

من نمی‌توانم فردا را به شما مرخصی بدهم،

but I can by letting you leave  early, I can make it up to you.

اما می‌توانم با اجازه دادن به شما زودتر از آنجا بروید ، می‌توانم آن را جبران کنم.

Question 9 they said the price is too high but  give them a week they'll they'll come around.

سوال 9 آنها گفتند که قیمت خیلی بالاست، اما یک هفته به آنها فرصت دهید تا بیایند.

Question 10.

سوال 10.

My boss always makes me stay late.

رئیس من همیشه مرا مجبور می کند تا دیر وقت بمانم.

I don't know why I I put up with it.

نمیدونم چرا تحملش کردم

How'd you do with the quiz?

با مسابقه چطور کار کردی؟

Share your score in the comments below.

امتیاز خود را در نظرات زیر به اشتراک بگذارید.

And don't worry if it was difficult,  because now I'm going to explain every  

و نگران نباشید اگر مشکل بود، زیرا اکنون می‌خواهم هر

phrasal verb in detail #1 to come  around to an opinion or an idea.

فعل عبارتی شماره 1 را با جزئیات توضیح دهم تا به یک نظر یا ایده برسم.

And this means to change your opinion  or to see a new point of view.

و این به این معنی است که نظر خود را تغییر دهید یا دیدگاه جدیدی ببینید.

Now notice the sentence structure.

حال به ساختار جمله توجه کنید.

Because we have two prepositions around and  two, and then after two we need something.

زیرا دو حرف اضافه در اطراف و دو داریم و بعد از دو به چیزی نیاز داریم.

We need a noun, an opinion, or an idea.

ما به یک اسم، نظر یا ایده نیاز داریم.

For example, I came around to the new job  after I heard about the benefits package.

برای مثال، بعد از شنیدن بسته مزایا، به شغل جدید آمدم.

So remember, this means you changed your opinion.

بنابراین به یاد داشته باشید، این به این معنی است که شما نظر خود را تغییر دادید.

So previously you didn't want the new job,  

بنابراین قبلاً شغل جدید را نمی‌خواستید،

but now you've come around to it,  so you've changed your opinion.

اما اکنون به آن رسیده‌اید، بنابراین نظر خود را تغییر داده‌اید.

Now you want the new job because you  heard about the benefits package.

اکنون شغل جدید را می‌خواهید زیرا درباره بسته مزایا شنیده‌اید.

We commonly use this without the preposition to  

ما معمولاً از این بدون حرف اضافه به

and without specifying the something when  the something has already been mentioned.

و بدون مشخص کردن چیزی استفاده می‌کنیم وقتی چیزی قبلاً ذکر شده است.

For example, at first I didn't want to move  to Boston, but I came around after I visited.

برای مثال، در ابتدا نمی‌خواستم به بوستون نقل مکان کنم، اما بعد از بازدید آمدم.

So notice I didn't say I came around to something  because the something had already been mentioned.

بنابراین توجه کنید که نگفتم به چیزی رسیدم زیرا قبلاً به آن موضوع اشاره شده بود.

So I came around to the idea after I visited  #2 to get across a point or a message.

بنابراین، پس از بازدید از  شماره 2 به این ایده رسیدم تا به یک نکته یا پیامی برسم.

And this is when you clearly and effectively  communicate a point or a message.

و این زمانی است که شما به طور واضح و مؤثر یک نکته یا پیامی را منتقل می‌کنید.

For example, make sure you get across  that the project is over budget.

برای مثال، مطمئن شوید که بودجه پروژه بیش از حد است.

So if you're having a meeting with  a client and your boss has this very  

بنابراین، اگر با یک مشتری جلسه ای دارید و رئیس شما این

particular message or idea, the  project is over budget and your  

پیام یا ایده بسیار خاص را دارد، بودجه پروژه فراتر از بودجه است و

boss wants you to communicate  that in a clear, effective way.

رئیس شما از شما می خواهد که به روشی واضح و مؤثر این موضوع را به شما منتقل کنید.

Your boss wants to make sure you get that across.

رئیس شما می‌خواهد مطمئن شود که شما این موضوع را متوجه می‌شوید.

Now we also use this when you're talking,  

اکنون ما همچنین از این زمانی استفاده می‌کنیم که شما در حال صحبت کردن هستید،

you're talking, you're talking and the  ideas aren't really coming out very well.

شما در حال صحبت کردن هستید، در حال صحبت کردن هستید و ایده‌ها واقعاً به خوبی از آب در نمی‌آیند.

And after a while you stop and you  say what I'm trying to get across is.

و بعد از مدتی متوقف می‌شوی و می‌گویی که من می‌خواهم به آن برسم.

And then you state your point.

و سپس شما نظر خود را بیان کنید.

What I'm trying to get across is the  project is over budget #3 to show off.

چیزی که من سعی می‌کنم به آن بپردازم این است که پروژه از بودجه شماره 3 برای خودنمایی بیشتر است.

This is when you deliberately display your skills  or abilities in a way to impress other people.

این زمانی است که شما عمداً مهارت‌ها یا توانایی‌های خود را به گونه‌ای نشان می‌دهید که دیگران را تحت تأثیر قرار دهید.

Now, this is frequently used in the negative.

در حال حاضر، این اغلب به صورت منفی استفاده می شود.

Don't show off.

خودنمایی نکن

Don't show off.

خودنمایی نکن

But there's definitely a time and  a place when you want to show off.

اما قطعاً زمان و مکانی وجود دارد که می‌خواهید خودنمایی کنید.

For example, when you're going to a  job interview, you shouldn't be modest.

برای مثال، وقتی به یک مصاحبه شغلی می‌روید، نباید متواضع باشید.

You should show off your skills and abilities.

شما باید مهارت ها و توانایی های خود را به رخ بکشید.

You should talk about all your  awards, your accomplishments,  

شما باید در مورد همه جوایز، موفقیت‌هایتان،

your degrees, the compliments you've received.

مدارک تحصیلی‌تان، تعریف‌هایی که دریافت کرده‌اید صحبت کنید.

You want to show off all of your  experience to the interviewer.

شما می خواهید تمام تجربیات خود را به مصاحبه کننده نشان دهید.

So an interview is the perfect time to show off.

بنابراین مصاحبه بهترین زمان برای خودنمایی است.

Also, if you're going for your IELTS exam,  

همچنین، اگر برای امتحان آیلتس خود شرکت می‌کنید،

you don't want to be modest with your  knowledge of the English language.

نمی‌خواهید با دانش زبان انگلیسی خود متواضع باشید.

You want to show off your abilities by using a  range of grammatical structures and a range of  

می‌خواهید توانایی‌های خود را با استفاده از طیف وسیعی از ساختارهای دستوری و طیفی از

phrasal verbs and idioms and expressions you want  to show off to the interviewer #4 to count on.

افعال و اصطلاحات عبارتی و عباراتی که می‌خواهید به مصاحبه‌گر شماره ۴ نشان دهید، نشان دهید.

Now, this is exactly the same  as to rely on or to depend on.

اکنون، این دقیقاً همان است که باید به آن تکیه کرد یا به آن وابسته بود.

So you have three different phrasal verbs,  all with on that mean the exact same thing.

بنابراین شما سه فعل عبارتی متفاوت دارید،  که همه آنها دقیقاً به یک معنا هستند.

And this is, of course,  

و البته این

when you trust someone or something to  complete a specific task or objective.

زمانی است که به کسی یا چیزی برای انجام یک کار یا هدف خاص اعتماد دارید.

For example, I can always  count on Selma to stay late.

برای مثال، من همیشه می‌توانم روی سلما حساب کنم که تا دیروقت بماند.

So you can trust Selma to complete the specific  task or objective, which is to stay late.

بنابراین می‌توانید به سلما برای تکمیل کار یا هدف خاص، یعنی تا دیر وقت ماندن، اعتماد کنید.

And remember, you could replace  this with rely on I can always  

و به یاد داشته باشید، می‌توانید این را با تکیه بر من همیشه می‌توانم

rely on Selma or depend on I  can always depend on Selma.

به سلما تکیه کنم یا وابسته به من می‌توانم همیشه به سلما تکیه کنم جایگزین کنید.

Now we frequently use this in a question response.

اکنون ما اغلب از این در پاسخ به سؤال استفاده می کنیم.

For example, can I count on you?

مثلا میتونم روی شما حساب کنم؟

Can I count on you to close the deal?

آیا می توانم برای بستن معامله روی شما حساب کنم؟

And then you can reply back and say absolutely,  you can count on me #5 to come between now.

و سپس می‌توانید پاسخ دهید و کاملاً بگویید، می‌توانید روی شماره 5 من برای آمدن به من حساب کنید.

This is when something disturbs a relationship.

این زمانی است که چیزی یک رابطه را مختل می کند.

And that relationship can be  a professional relationship,  

و این رابطه می تواند یک رابطه حرفه ای،

a social relationship,  romantic, family relationship.

یک رابطه اجتماعی، یک رابطه عاشقانه و خانوادگی باشد.

It can be any kind of relationship.

این می تواند هر نوع رابطه ای باشد.

For example, Jacob and Marcus were best  friends until Sylvie came between them.

به عنوان مثال، جیکوب و مارکوس بهترین دوستان بودند تا اینکه سیلوی بین آنها قرار گرفت.

So that's the image you could have.

پس این تصویری است که می توانید داشته باشید.

They were close, Jacob and Marcus, but then  Sylvie came between them and now they're divided.

آنها به هم نزدیک بودند، جیکوب و مارکوس، اما پس از آن، سیلو بین آنها قرار گرفت و اکنون آنها از هم جدا شده اند.

Sylvie disturbed their relationship.

سیلو رابطه آنها را مختل کرد.

Now, it's very common for a girl  

در حال حاضر، بسیار رایج است که یک دختر

or a guy to come between a relationship,  but it doesn't have to be a person.

یا یک پسر بین یک رابطه قرار بگیرند، اما لزومی ندارد که یک فرد باشد.

It could be that Jacob and Marcus were very  close, but the promotion came between them,  

ممکن است یعقوب و مارکوس بسیار صمیمی باشند، اما ارتقاء بین آنها پیش آمد،

the new job came between them,  their family came between them,  

شغل جدید بین آنها قرار گرفت، خانواده آنها بین آنها قرار گرفت،

their politics came between them,  their religion came between them.

سیاست آنها بین آنها قرار گرفت، مذهب آنها بین آنها قرار گرفت.

It could be anything came between them.

ممکن است هر چیزی بین آنها آمده باشد.

Money is a good one as well that  comes between people in relationships.

پول نیز پول خوبی است که بین افراد در روابط به دست می آید.

And remember you can use this  in any type of relationship.

و به یاد داشته باشید که می‌توانید از آن در هر نوع رابطه استفاده کنید.

Number six to put up with something  or someone and notice this is a 2  

عدد شش برای تحمل کردن چیزی یا کسی و توجه کنید که این یک

preposition phrasal verb put up with, put up with.

فعل عبارت اضافه 2   است put up, put up with.

And we use this to say that you tolerate bad  behavior or unwanted behavior to put up with.

و ما از این استفاده می کنیم تا بگوییم که شما رفتار بد یا رفتار ناخواسته را تحمل می کنید.

For example, I don't know how  you put up with your boss.

برای مثال، من نمی‌دانم چگونه با رئیس خود مدارا می‌کنید.

I don't know how you tolerate your boss.

من نمی دانم شما چگونه رئیس خود را تحمل می کنید.

Now, of course, we can be more specific  and specify the action that the boss does.

اکنون، البته، می‌توانیم دقیق‌تر باشیم و اقدامی که رئیس انجام می‌دهد را مشخص کنیم.

I don't know how you put up with your  boss's constant criticism, for example,  

نمی‌دانم چگونه انتقادهای دائمی رئیس‌تان را تحمل می‌کنید، مثلاً،

or your boss's distasteful jokes, for example.

یا مثلاً شوخی‌های ناپسند رئیس‌تان را.

I don't know how you tolerate it.

نمیدونم چطوری تحملش میکنی

Now we commonly use this to say, I'm not  going to put up with and then the behavior.

اکنون ما معمولاً از این استفاده می‌کنیم تا بگوییم، نمی‌خواهم رفتار را تحمل کنم.

I'm not going to put up with your constant  criticism any longer #7 to bounce back now.

من دیگر نمی‌خواهم انتقاد دائمی شما را تحمل کنم تا از این به بعد برگردم.

To bounce back.

برای برگشتن.

This is when you recover or recuperate.

این زمانی است که شما بهبود می یابند یا بهبود می یابند.

Now, you can use this when you recover from  a negative situation in a business context,  

اکنون، می‌توانید وقتی از وضعیت منفی در زمینه کسب‌وکار بازیابی می‌شوید،

like for example, a bad sales quarter  or a bad product launch, for example.

مثلاً، برای مثال، یک فصل فروش بد یا یک محصول بد راه‌اندازی می‌کنید.

But it can also be when you recover  or recuperate from an illness.

اما همچنین می تواند زمانی باشد که بهبود می یابند یا پس از یک بیماری بهبود می یابند.

So you can use it in both those situations.

بنابراین می توانید در هر دو حالت از آن استفاده کنید.

For example, in a workplace  situation, you could say,  

برای مثال، در موقعیتی در محل کار ، می‌توانید بگویید،

I don't know how we'll bounce  back from our loss in Q2.

نمی‌دانم چگونه می‌توانیم از ضرر خود در سه ماهه دوم بازگردیم.

So I don't know how we'll recover.

بنابراین من نمی دانم چگونه ما بهبود خواهیم یافت.

And then you could have a  discussion how can we bounce back?

و سپس می توانید بحث کنید که چگونه می توانیم به عقب برگردیم؟

Does anyone have any ideas on how we can bounce  

آیا کسی ایده ای در مورد اینکه چگونه می توانیم

back now in terms of recovering  or recuperating from an illness?

اکنون از نظر بهبودی یا بهبودی از یک بیماری به عقب برگردیم، دارد؟

You could say it took me a while  to bounce back after my surgery,  

می‌توان گفت که مدتی طول کشید تا پس از عمل جراحی خود به حالت اولیه برگردم،

so it took me a while to  recover, recuperate #8 to act up.

بنابراین مدتی طول کشید تا بهبودی پیدا کنم، بهبودی شماره 8 را انجام دهم.

This means to behave badly or strangely.

این به معنای رفتار بد یا عجیب است.

This is very commonly used with  parents describing the actions of  

این مورد معمولاً در مورد والدینی که اعمال

their young children or even their older children.

کودکان خردسال خود یا حتی فرزندان بزرگترشان را توصیف می‌کنند استفاده می‌شود.

My son keeps acting up behaving badly.

پسرم به رفتارهای بد ادامه می دهد.

But we can also use this with devices and objects.

اما می‌توانیم از آن برای وسایل و اشیا نیز استفاده کنیم.

For example, my computer keeps acting up.

به عنوان مثال، کامپیوتر من همچنان فعال است.

Behaving strangely, my computer keeps acting up.

با رفتار عجیب و غریب، کامپیوتر من به عملکرد خود ادامه می دهد.

I hope it doesn't break #9  to make it up to someone.

امیدوارم شماره 9 را نشکند تا با کسی جبران کنم.

This is quite a long 1, so pay attention to this  sentence structure to make it up to someone.

این یک عدد 1 کاملاً طولانی است، بنابراین به این ساختار جمله توجه کنید تا آن را برای کسی جبران کنید.

Now, we use this when you try  to compensate for a wrongdoing.

اکنون، زمانی که شما سعی می‌کنید برای یک اشتباه جبران کنید، از این استفاده می‌کنیم.

For example, let's say it's your best friend's  birthday and you can't go for whatever reason.

برای مثال، فرض کنید تولد بهترین دوستتان است و به هر دلیلی نمی‌توانید بروید.

So this is the wrongdoing, not going  to your best friend's birthday party.

بنابراین این اشتباه است، به جشن تولد بهترین دوستتان نرفتید.

Now, if you want to compensate  for that wrongdoing, you could  

حالا، اگر می‌خواهید این اشتباه را جبران کنید، می‌توانید

say I'm so sorry I can't make your birthday party.

بگویید خیلی متاسفم که نمی‌توانم جشن تولدتان را برگزار کنم.

I promise I'll make it up to you.

قول میدم جبران کنم

I'll make it up to you by taking  you out for a nice dinner.

من آن را با بردن شما برای یک شام خوب جبران می کنم.

I'll make it up to you by  going to the movies with you.

من آن را با رفتن به سینما با شما جبران می کنم.

I'll make it up to you by buying  you a really nice present.

من آن را با خرید یک هدیه واقعاً خوب برای شما جبران می کنم.

So those are the ways you're going to compensate.

بنابراین اینها راه هایی هستند که می خواهید جبران کنید.

Now you might be wondering, what is  this it the make it up to someone.

اکنون ممکن است از خود بپرسید، این چه چیزی است که آن را برای کسی می سازد.

We use it with it because what you're  trying to compensate for has already  

ما از آن با آن استفاده می‌کنیم زیرا آنچه را که می‌خواهید جبران کنید قبلاً

been explained so you don't have to say it again.

توضیح داده شده است، بنابراین لازم نیست دوباره آن را بگویید.

Now you can use this in a business context.

اکنون می توانید از این در زمینه کسب و کار استفاده کنید.

Let's say you went over budget on a client's  project, and you might say to your team,  

فرض کنید بودجه پروژه یک مشتری را از بین برده اید ، و ممکن است به تیم خود بگویید،

how are we going to make it up to the client?

چگونه می‌خواهیم آن را برای مشتری جبران کنیم؟

How are we going to compensate for our wrongdoing?

چگونه می خواهیم اشتباه خود را جبران کنیم؟

The wrongdoing is you went over budget.

اشتباه این است که شما بودجه را از بین برده اید.

And then maybe someone would  suggest we can make it up to  

و سپس شاید کسی پیشنهاد دهد که بتوانیم

them by offering a discount or offering a  free product, offering an extra service.

با ارائه یک تخفیف یا ارائه یک محصول رایگان و ارائه خدمات اضافی، آن را جبران کنیم.

So those are how you're going to  compensate for the wrongdoing,  

بنابراین به این صورت می‌خواهید که اشتباه را جبران کنید،

to make it up to someone #10 to barge in.

برای اینکه به شخص شماره 10 وارد شوید.

When you barge in, you enter a  place, a location unexpectedly,  

وقتی وارد می‌شوید، به طور غیرمنتظره‌ای وارد یک مکان، مکانی می‌شوید،

and you interrupt whatever's taking place.

و هر اتفاقی را که در حال انجام است قطع می‌کنید.

For example, I was in my office working and  this kid just barged in and handed me his CV.

برای مثال، من در دفترم مشغول کار بودم و این بچه وارد شد و رزومه‌اش را به من داد.

But later I hired.

اما بعدا استخدام شدم.

Him So by saying the kid barged in, it  implies that he didn't have an appointment.

او بنابراین با گفتن این که بچه وارد شد، به این معنی است که او قرار ملاقاتی نداشته است. از

He wasn't expected.

او انتظار نمی رفت

He just barged in unexpectedly and he  interrupted whatever I was working on.

او به طور غیرمنتظره ای وارد شد و هر کاری را که من کار می کردم قطع کرد.

But in this case, it was  successful because he got the job.

اما در این مورد، موفقیت آمیز بود زیرا او این کار را به دست آورد.

Now that you understand these  phrasal verbs a lot better,  

اکنون که این افعال عبارتی را خیلی بهتر می‌فهمید،

let's do that exact same quiz  from the very beginning again.

بیایید همان امتحان را دوباره از همان ابتدا انجام دهیم.

Here are the questions for the quiz.

در اینجا سوالات مربوط به مسابقه است.

You need to complete each sentence  using the correct phrasal verb.

باید هر جمله را با استفاده از فعل عبارتی صحیح کامل کنید.

So go ahead and hit pause  now and complete the quiz.

پس ادامه دهید و اکنون مکث را فشار دهید و آزمون را کامل کنید.

Here are the correct answers.

در اینجا پاسخ های صحیح آورده شده است.

Go ahead and hit pause and see how well you did.

برو جلو و مکث را بزن و ببین چقدر خوب کار کردی.

Now that you're getting comfortable  with phrasal verbs, let's move on.

اکنون که با افعال عبارتی راحت می‌شوید، بیایید ادامه دهیم.

And you'll learn 21 words that will  impress everyone when you use them.

و 21 کلمه را می آموزید که با استفاده از آنها همه را تحت تأثیر قرار می دهد. من

I'm impressed.

تحت تاثیر قرار گرفتم. من

I'm impressed.

تحت تاثیر قرار گرفتم.

Good for you.

برای شما خوب است.

Number one, dazzling.

شماره یک، خیره کننده

Dazzling.

خیره کننده.

That's a fun word to say.

این یک کلمه سرگرم کننده برای گفتن است.

Repeat after me.

بعد از من تکرار کن

Dazzling.

خیره کننده.

This is an adjective that means brilliant  and impressive, leaving a lasting impression.

این صفتی است که به معنای درخشان و تأثیرگذار است و تأثیری ماندگار بر جای می‌گذارد.

I could say you look absolutely  dazzling in that outfit and notice  

می‌توانم بگویم که در آن لباس کاملاً خیره‌کننده به نظر می‌رسید و متوجه می‌شوید که

how I added absolutely to make it even stronger.

چگونه کاملاً برای قوی‌تر کردن آن اضافه کردم.

Or I could say she started her  presentation with a dazzling smile.

یا می توانم بگویم او سخنرانی خود را با لبخندی خیره کننده آغاز کرد.

So what do you think of my smile?

پس نظرت در مورد لبخند من چیه؟

Is it dazzling?

خیره کننده است؟

If it is, then put dazzling.

اگر چنین است، پس خیره کننده قرار دهید.

Put dazzling in the comments because putting  it in the comments will help you remember it.

در نظرات خیره کننده قرار دهید زیرا قرار دادن آن در نظرات به شما کمک می کند آن را به خاطر بسپارید.

Put dazzling in the comments #2 caveat.

اخطار شماره 2 را در نظرات خیره کننده قرار دهید.

Repeat after me.

بعد از من تکرار کن

Caveat.

هشدار

This is a noun and it's a  warning or cautionary statement.

این یک اسم است و یک هشدار یا هشدار است.

These words will impress native  speakers, but there's one caveat.

این کلمات سخنرانان بومی را تحت تأثیر قرار می‌دهند ، اما یک هشدار وجود دارد.

There's one warning.

یک هشدار وجود دارد

You need to pronounce them correctly.

شما باید آنها را به درستی تلفظ کنید.

So repeat after me caveat.

پس بعد از من اخطار را تکرار کنید.

Or you could say he agreed to be interviewed  with the caveat that he could review the article.

یا می‌توانید بگویید که با این اخطار که می‌تواند مقاله را مرور کند، با مصاحبه موافقت کرده است.

Don't worry about taking notes because I  summarize everything in a free lesson PDF.

نگران یادداشت برداری نباشید زیرا همه چیز را در یک PDF درس رایگان خلاصه می‌کنم.

You can find the link in the  description #3 Alleviate.

می‌توانید پیوند را در توضیحات #3 Aleviate پیدا کنید.

Repeat after me.

بعد از من تکرار کن

Alleviate.

تخفیف دهد.

This is a verb that means to make something  negative, like a pain or a problem, less severe.

این یک فعل است که به معنای کم کردن شدت چیزی است، مانند درد یا مشکل.

For example, taking a walk can alleviate stress.

به عنوان مثال، پیاده روی می تواند استرس را کاهش دهد.

It can make it less severe or  practicing your speech beforehand,  

می‌تواند شدت آن را کمتر کند یا تمرین سخنرانی‌تان از قبل،

maybe for a job interview or a presentation,  can alleviate your public speaking anxiety.

شاید برای یک مصاحبه شغلی یا ارائه، می‌تواند اضطراب شما در سخنرانی عمومی را کاهش دهد.

It can make it less severe.

می تواند شدت آن را کاهش دهد.

So make sure you practice #4  a fun one to say conundrum.

بنابراین مطمئن شوید که شماره 4 را تمرین می‌کنید که یک معمای سرگرم‌کننده است.

Repeat after me conundrum.

بعد از معمای من تکرار کن

Conundrum.

معمای.

This is a noun and it's a confusing  and difficult problem or question.

این یک اسم است و یک مسئله یا سؤال گیج کننده و دشوار است.

He faced a conundrum.

او با یک معما روبرو شد.

So notice that verb is face.

پس توجه کنید که فعل صورت است.

You face a conundrum.

شما با یک معمای روبرو هستید.

He faced a conundrum about  which job offer to accept.

او با معمایی مواجه شد که کدام پیشنهاد شغلی را بپذیرد.

So maybe he has this job offer, but then  he calls you as his friend and he says,  

بنابراین شاید او این پیشنهاد شغلی را داشته باشد، اما بعد شما را به عنوان دوستش صدا می‌کند و می‌گوید،

it's my dream job, but if I accept it, I'll  have to move overseas away from my family.

این شغل رویایی من است، اما اگر آن را بپذیرم، باید از خانواده‌ام به خارج از کشور بروم.

And then you can reply back and  say, well, that's a conundrum,  

و سپس می‌توانید پاسخ دهید و بگویید، خوب، این یک معماست،

That's a difficult problem  you're facing #5 frivolous.

این مشکل دشواری است که شما با شماره 5 روبه‌رو هستید.

Also fun to say frivolous.

همچنین گفتن بیهوده جالب است.

Repeat after me.

بعد از من تکرار کن

Frivolous.

بیهوده

This is an adjective that means not  having any serious purpose or value.

این صفتی است که به معنای نداشتن هدف یا ارزش جدی است.

We commonly use this with money.

ما معمولاً از این با پول استفاده می کنیم.

He spends all his money on frivolous items,  on items that have no purpose or value.

او تمام پول خود را صرف اقلام بیهوده می‌کند، برای چیزهایی که هیچ هدف یا ارزشی ندارند.

Or you could say they argued  over something frivolous,  

یا می‌توانید بگویید که آنها بر سر چیزی بیهوده،

something meaningless, no purpose, no value.

بی‌معنا، بدون هدف، بدون ارزش بحث کردند.

Hopefully you're thinking  this lesson isn't frivolous,  

امیدواریم که فکر می‌کنید این درس بیهوده نیست،

which means it does have purpose  and it does provide you value.

به این معنی که هدفی دارد و ارزشی برای شما فراهم می‌کند.

So this lesson isn't frivolous.

بنابراین این درس بیهوده نیست.

Would you agree?

آیا شما موافق هستید؟

Put that's right.

بگذارید درست است.

Put that's right, that's right in the comments.

درست است، درست در نظرات قرار دهید.

Number six, perplex.

شماره شش، گیج.

Repeat after me.

بعد از من تکرار کن

Perplex.

گیج.

This is a verb that means to confuse and worry  someone by being difficult to understand or solve.

این یک فعل است که به معنای گیج کردن و نگران کردن کسی است که درک یا حل آن مشکل است.

For example, the patient's  symptoms perplexed the doctors.

برای مثال، علائم بیمار پزشکان را گیج کرده است.

The doctors found the symptoms difficult.

پزشکان علائم را دشوار می دانستند.

Understand and then solve.

بفهم و بعد حل کن

So it caused some worry or confusion.

بنابراین باعث نگرانی یا سردرگمی شد.

Or you could say I was perplexed by  these words, the words in this lesson.

یا می توانید بگویید من از این کلمات، کلمات این درس گیج شدم.

Notice that passive structure.

به ساختار منفعل توجه کنید.

I was perplexed by these words, but  Jennifer helped me understand them.

من از این کلمات گیج شدم، اما جنیفر به من کمک کرد تا آنها را بفهمم.

Hopefully you agree with that #7 nostalgia.

امیدوارم با نوستالژی شماره 7 موافق باشید.

Repeat after me nostalgia.

بعد از من نوستالژی را تکرار کن

This is a noun and it's a feeling of  pleasure but also slight sadness when  

این یک اسم است و زمانی که

you think about things that happened in the past.

به چیزهایی که در گذشته اتفاق افتاده فکر می‌کنید، احساس لذت است، اما غم و اندوه خفیفی نیز به همراه دارد.

Some people feel nostalgia because nostalgia  is a noun, so you can feel nostalgia.

برخی از مردم احساس نوستالژی می کنند زیرا دلتنگی یک اسم است، بنابراین شما می توانید احساس نوستالژی کنید.

Some people feel nostalgia for their  school days, so thinking about their  

برخی از افراد برای روزهای مدرسه خود احساس نوستالژی می کنند ، بنابراین فکر کردن به

school days in the past, it brings some  pleasure, but a little bit of sadness.

دوران تحصیل در گذشته، کمی لذت، اما کمی غم و اندوه به همراه دارد. آیا

Can you relate to that?

می توانید با آن ارتباط برقرار کنید؟

Or you could say hearing that song  again filled him with nostalgia.

یا می توان گفت شنیدن دوباره آن آهنگ او را سرشار از نوستالژی کرد.

You can be filled with this noun.

شما می توانید با این اسم پر شوید.

Nostalgia number 80.

نوستالژی شماره 80.

This is a good one.

این یکی خوب است.

Ominous repeat after me.

تکرار شوم بعد از من

Ominous.

شوم.

This is an adjective, and it means giving  

این یک صفت است و به این معنی است که این

the impression that something bad  or unpleasant is going to happen.

تصور را ایجاد می‌کند که قرار است اتفاق بد یا ناخوشایندی بیفتد.

We commonly use this with the weather.

ما معمولاً از این با آب و هوا استفاده می کنیم.

You could look up and say  the dark clouds are ominous.

می توانید به بالا نگاه کنید و بگویید ابرهای تاریک شوم هستند.

So what's the bad thing that's going to happen?

پس اتفاق بدی که قرار است بیفتد چیست؟

A severe storm.

یک طوفان شدید

Or you could say he had an  ominous feeling about the meeting.

یا می توانید بگویید که او احساس بدی نسبت به جلسه داشت.

Something bad is going to happen.

یه اتفاق بد قراره بیفته

Maybe the client won't sign the contract, or  he won't get the answer he wanted #9 acquiesce.

ممکن است مشتری قرارداد را امضا نکند، یا پاسخی را که می‌خواست شماره 9 را قبول کند، دریافت نکند.

Repeat after me.

بعد از من تکرار کن

Acquiesce.

موافقت کنید.

Acquiesce.

موافقت کنید.

This is a verb, and it means to agree passively.

این یک فعل است و به معنای توافق مفعول است.

So to agree, but you don't really want to.

بنابراین برای موافقت، اما شما واقعا نمی خواهید.

You don't want to initially, but  you eventually say, OK, I acquiesce.

شما در ابتدا نمی خواهید، اما در نهایت می گویید، خوب، قبول می کنم.

For example, I wanted to go to Hawaii,  but my husband wanted to go to Iceland.

برای مثال، من می‌خواستم به هاوایی بروم، اما شوهرم می‌خواست به ایسلند برود.

I acquiesced.

من رضایت دادم

So my question for you, my smart  student, is where did I go on vacation?

بنابراین، سوال من از شما، دانش‌آموز باهوش من ، این است که من کجا به تعطیلات رفتم؟

Did I go to Hawaii or Iceland?

آیا من به هاوایی رفتم یا ایسلند؟

Put your answer in the comments.

پاسخ خود را در نظرات بنویسید.

Hawaii or Iceland, Put it in  the comments #10 consensus.

هاوایی یا ایسلند، آن را در نظرات شماره 10 اجماع قرار دهید.

Repeat after me.

بعد از من تکرار کن

Consensus.

اجماع.

This is a noun and it means  general agreement among a group.

این یک اسم است و به معنای توافق کلی بین یک گروه است.

Remember, to have general agreement,  you don't need 100%, you need 505155.

به یاد داشته باشید، برای داشتن توافق کلی، به 100% نیاز ندارید، به 505155 نیاز دارید.

That would be the minimum  amount for a general consensus.

این حداقل مبلغ برای یک اجماع عمومی خواهد بود.

For example, we couldn't reach a consensus.

مثلاً نتوانستیم به اجماع برسیم.

So the verb you use is to reach a consensus.

بنابراین فعل شما برای رسیدن به اجماع است.

We couldn't reach a consensus  on where to go for vacation.

نتوانستیم درباره اینکه کجا برای تعطیلات برویم به یک اجماع برسیم.

Hawaii or Iceland, We couldn't reach a consensus.

هاوایی یا ایسلند، ما نتوانستیم به یک اجماع برسیم.

Or you could say there is a consensus  that the proposal needs revisions.

یا می‌توانید بگویید که این پیشنهاد به بازبینی نیاز دارد، اتفاق نظر وجود دارد.

So this means that the majority of people agree  that the proposal needs revisions #11 Itinerary.

بنابراین این بدان معناست که اکثریت مردم موافقند که پیشنهاد نیاز به تجدید نظر در برنامه سفر شماره 11 دارد.

I'm always surprised when my students,  

من همیشه تعجب می‌کنم وقتی دانش‌آموزانم،

even my advanced students, don't know  this word because it's so commonly used.

حتی دانش‌آموزان پیشرفته‌ام، این کلمه را نمی‌دانند زیرا بسیار رایج است.

Repeat after me.

بعد از من تکرار کن

Itinerary.

برنامه سفر.

This is a noun, and it's a detailed  plan or route for an event or vacation.

این یک اسم است و یک برنامه یا مسیر دقیق برای یک رویداد یا تعطیلات است.

For example, have you planned  your itinerary for Iceland?

برای مثال، آیا برنامه سفر خود را برای ایسلند برنامه ریزی کرده اید؟

Because remember, I acquiesced, so I agreed with  

زیرا به یاد داشته باشید، من قبول کردم، بنابراین با

my husband who wanted to go to Iceland  even though I wanted to go to Hawaii.

شوهرم که می‌خواست به ایسلند برود موافقت کردم، حتی اگر من می‌خواستم به هاوایی بروم.

Did you understand that?

اینو فهمیدی؟

Did you get that?

متوجه شدی؟

So have you planned your  itinerary for Iceland yet?

بنابراین آیا هنوز برنامه سفر خود را برای ایسلند برنامه ریزی کرده اید؟

So the itinerary would tell you what activities  you're doing on each day of that trip.

بنابراین برنامه سفر به شما می‌گوید که در هر روز از آن سفر چه فعالیت‌هایی انجام می‌دهید.

Or you could say we have a very busy  itinerary, all the things you have planned.

یا می توانید بگویید ما یک برنامه سفر بسیار شلوغ داریم ، همه چیزهایی که شما برنامه ریزی کرده اید.

Now don't confuse us with  the next word #12 agenda.

اکنون ما را با دستور کار شماره 12 بعدی اشتباه نگیرید.

Repeat after me agenda.

بعد از من دستور کار را تکرار کنید.

Most students know this, but don't  confuse it with an itinerary because  

بیشتر دانش‌آموزان این را می‌دانند، اما آن را با برنامه سفر اشتباه نگیرید، زیرا

an agenda is a list of items  to be discussed at a meeting.

دستور جلسه فهرستی از مواردی است که در جلسه مورد بحث قرار می‌گیرد.

So you can ask what's the agenda for the  meeting or what's the first item on the agenda?

بنابراین می‌توانید بپرسید که دستور جلسه  چیست یا اولین مورد در دستور کار چیست؟

Or In emails, it's very common to send or  receive an e-mail that says, please find,  

یا در ایمیل‌ها، ارسال یا دریافت ایمیلی که می‌گوید، لطفاً پیدا کنید،

attach the agenda for today's conference call #13  lucrative, lucrative, repeat after me lucrative.

دستور کار کنفرانس امروز شماره 13 را پیوست کنید، بسیار رایج است .

This is an adjective and it means producing  a great deal of profit or financial success.

این یک صفت است و به معنای ایجاد سود یا موفقیت مالی زیادی است.

We use this specifically with money.

ما از این به طور خاص با پول استفاده می کنیم.

You could say photography isn't lucrative.

می توان گفت عکاسی سودآور نیست. موفقیت مالی

It doesn't produce a great deal of  financial success, but it's my passion.

زیادی ایجاد نمی کند، اما اشتیاق من است.

Or you could say there was a general consensus.

یا می توان گفت یک اجماع کلی وجود داشت.

Most people agree there was  a general consensus that the  

اکثر مردم موافقند که یک اجماع کلی وجود داشت که این

partnership would be lucrative, would  result in money, financial success.

مشارکت سودآور خواهد بود، به پول و موفقیت مالی منجر می‌شود.

So that's a great one to have in  your vocabulary #14 contingency.

بنابراین در واژگان شماره 14 خود بسیار عالی است.

Do you know this one?

آیا این یکی را می شناسید؟

Contingency.

احتمالی.

Repeat after me.

بعد از من تکرار کن

Contingency.

احتمالی.

This is a noun, and it's.

این یک اسم است و همینطور است.

A future event or circumstance which is  possible but cannot be predicted with certainty.

یک رویداد یا شرایط آینده که امکان پذیر است اما نمی توان با قطعیت پیش بینی کرد.

So it's possible but not guaranteed.

بنابراین ممکن است اما تضمین نشده است.

Here's how this word is most commonly used.

در اینجا نحوه استفاده از این کلمه بیشتر است. در مواقع اضطراری به

We need a contingency plan  in case of an emergency.

یک طرح اضطراری نیاز داریم .

So this is a plan about a potential  circumstance that's possible but not guaranteed.

بنابراین این طرحی است درباره یک موقعیت بالقوه که ممکن است اما تضمین نشده است.

And the plan, the contingency plan, will tell  you what to do in the event of an emergency.

و این طرح، طرح اضطراری، به شما می‌گوید در مواقع اضطراری چه کاری انجام دهید.

Or you could say we must prepare for  all possible contingencies #15 tangible.

یا می‌توانید بگویید که ما باید برای همه موارد احتمالی شماره ۱۵ ملموس آماده شویم.

Repeat after me.

بعد از من تکرار کن

Tangible.

ملموس.

This is a noun and it means real, something  you can touch, show, or even experience.

این یک اسم است و به معنای واقعی است، چیزی که می‌توانید لمس کنید، نشان دهید یا حتی تجربه کنید.

For example, the project  resulted in tangible benefits.

برای مثال، این پروژه به مزایای ملموسی منجر شد.

I can show you the benefits on a chart.

من می توانم مزایای آن را در نمودار به شما نشان دهم.

You can touch the benefits such as money,  

می‌توانید مزایایی مانند پول را لمس کنید،

or you have an experience such as doing  something because of those benefits.

یا تجربه‌ای مانند انجام کاری به دلیل آن مزایا دارید.

It's tangible.

قابل لمس است.

Or you might say we need tangible  evidence to support our claims.

یا ممکن است بگویید برای حمایت از ادعاهایمان به شواهد ملموس نیاز داریم. به

You need evidence that people  can touch, see, or experience.

شواهدی نیاز دارید که افراد بتوانند آن را لمس کنند، ببینند یا تجربه کنند.

It must be tangible.

باید ملموس باشد.

This is commonly used with  assets because there are  

این معمولاً برای دارایی‌ها استفاده می‌شود، زیرا

tangible assets such as machinery and buildings.

دارایی‌های ملموسی مانند ماشین‌آلات و ساختمان‌ها وجود دارد.

You can touch them, you can look at them.

می توانید آنها را لمس کنید، می توانید به آنها نگاه کنید.

They're real #16 incentive.

آنها مشوق شماره 16 واقعی هستند.

Repeat after me.

بعد از من تکرار کن

Incentive.

مشوق.

This is a noun, and it's a thing that motivates  or encourages someone to do something.

این یک اسم است و چیزی است که کسی را به انجام کاری تشویق می‌کند یا تشویق می‌کند.

So, for example, I need to give you and all  of my students an incentive to subscribe.

بنابراین، برای مثال، باید به شما و همه دانش‌آموزانم انگیزه بدهم تا مشترک شوید.

I need to encourage you to subscribe  by providing something of value.

من باید شما را تشویق کنم که با ارائه چیزی ارزشمند، مشترک شوید.

So the fact that I upload videos every  single day is your incentive to subscribe.

بنابراین این واقعیت که من هر روز ویدیوها را آپلود می کنم، انگیزه شما برای اشتراک است.

So make sure you subscribe like this video.

پس حتماً مانند این ویدیو مشترک شوید.

And of course, subscribe if you haven't already.

و البته اگر قبلاً مشترک نشده اید، مشترک شوید.

I have other incentives for you.

من انگیزه های دیگری برای شما دارم.

Once you subscribe #17 Metrics  repeat after me Metrics.

به محض اشتراک شماره 17 Metrics، بعد از من Metrics را تکرار کنید.

Metrics.

معیارها

This is a noun, and it's  a standard of measurement.

این یک اسم است و یک استاندارد اندازه گیری است.

For example, the size of your vocabulary  is one of the metrics of fluency,  

به عنوان مثال، اندازه دایره لغات شما یکی از معیارهای تسلط،

the number of words you know, which  is why I'm teaching you 21 words.

تعداد کلماتی است که می دانید، به همین دلیل است که من ۲۱ کلمه را به شما آموزش می دهم.

So you can improve this metric, this  measure of performance for your fluency.

بنابراین می‌توانید این معیار، این معیار عملکرد را برای تسلط خود بهبود بخشید.

As you know, on your IELTS or other language  exams, they judge you on different areas.

همانطور که می‌دانید، در آزمون‌های آیلتس یا زبان‌های دیگر ، شما را در زمینه‌های مختلف قضاوت می‌کنند.

Those are the different metrics.

اینها معیارهای مختلف هستند.

Or if you want to improve your fluency,  

یا اگر می‌خواهید تسلط خود را بهبود ببخشید،

a good question to ask is what  are the key metrics of fluency?

سؤال خوبی برای پرسیدن این است که معیارهای کلیدی تسلط چیست؟

And that will tell you what areas to focus on.

و این به شما می گوید که روی چه زمینه هایی تمرکز کنید.

Number 18, redundant.

شماره 18، زائد.

Repeat after me.

بعد از من تکرار کن

Redundant.

زائد.

Redundant.

زائد.

This is a noun and it means not  or no longer needed or useful.

این یک اسم است و به این معنی است که دیگر مورد نیاز نیست یا مفید نیست.

For example, some tasks have  become redundant due to automation.

به عنوان مثال، برخی از کارها به دلیل اتوماسیون زائد شده اند.

AI, Chachi, BT, or you could say  typewriters are now redundant.

AI، Chachi، BT، یا می‌توان گفت ماشین‌های تحریر اکنون اضافی هستند.

They're no longer used, although they were once  the only device that people had to write with.

آنها دیگر استفاده نمی‌شوند، اگرچه زمانی تنها وسیله‌ای بودند که مردم مجبور بودند با آن بنویسند.

So can you think of something in today's  modern world that is now redundant?

بنابراین آیا می توانید در دنیای مدرن امروز به چیزی فکر کنید که اکنون زائد است؟

My example was a typewriter.

نمونه من ماشین تحریر بود.

Share your own example in the comments below.

مثال خود را در نظرات زیر به اشتراک بگذارید.

Just for fun #19 streamline.

فقط برای سرگرمی # 19 ساده.

Streamline.

ساده کنید.

Repeat after me.

بعد از من تکرار کن

Streamline.

ساده کنید.

This is a verb, and it means to make  something faster, easier, or better.

این یک فعل است و به معنای سریع‌تر، آسان‌تر یا بهتر کردن چیزی است.

For example, online learning  has streamlined education.

برای مثال، یادگیری آنلاین آموزش را ساده کرده است.

It's made it faster, easier, better.

این کار را سریع‌تر، آسان‌تر، بهتر کرده است.

Would you agree with that?

آیا شما با آن موافق هستید؟

Or you might ask in a meeting, how  can we streamline our operations?

یا ممکن است در یک جلسه بپرسید، چگونه می توانیم عملیات خود را ساده کنیم؟

How can we make our operations  faster, better, easier #20 glaring?

چگونه می‌توانیم عملیات خود را سریع‌تر، بهتر و آسان‌تر کنیم #20

Repeat after me.

بعد از من تکرار کن

Glaring.

خیره کننده.

This is an adjective, and it's when something  bad is extremely obvious, it's glaring.

این یک صفت است، و زمانی که یک چیز بد بسیار آشکار است، خیره کننده است.

For example, we can't hire her.

به عنوان مثال، ما نمی توانیم او را استخدام کنیم.

She made glaring spelling mistakes in her CV.

او در رزومه اش اشتباهات املایی فاحشی داشت.

So when you look at the CV, the  spelling mistakes are extremely obvious.

بنابراین وقتی به رزومه نگاه می‌کنید، اشتباهات املایی بسیار واضح هستند.

They're glaring so that CV  is going in the garbage.

آن‌ها به‌گونه‌ای خیره‌کننده هستند که CV در زباله‌ها می‌رود.

Or you could say there was a glaring  contradiction in his statement.

یا می‌توانید بگویید یک تناقض آشکار در اظهارات او وجود داشت.

The contradiction was extremely obvious.

تناقض به شدت آشکار بود.

Now, do you know what a contradiction is this?

حالا میدونی این چه تناقضیه؟

Is word.

کلمه است.

21 Contradiction Repeat after me Contradiction  And this is a combination of words.

21 تضاد بعد از من تکرار کن تضاد و این ترکیبی از کلمات است.

That is nonsense because some of the words  suggest the opposite of some of the others.

این مزخرف است زیرا برخی از کلمات مخالف برخی دیگر را نشان می دهند.

That's a confusing definition,  but listen to this simple example.

این یک تعریف گیج کننده است، اما به این مثال ساده گوش کنید.

She's an honest politician.

او یک سیاستمدار صادق است.

Now some people might reply back  and say an honest politician.

حالا ممکن است برخی پاسخ دهند و بگویند یک سیاستمدار صادق.

Isn't that a contradiction?

آیا این یک تناقض نیست؟

Because when you hear the word honest, an image  of a politician is not what most people think of.

زیرا وقتی کلمه صادق را می شنوید، تصویری از یک سیاستمدار آن چیزی نیست که بیشتر مردم به آن فکر می کنند.

So some people might say that the combination of  words, an honest politician, is a contradiction.

بنابراین برخی از مردم ممکن است بگویند که ترکیب کلمات، یک سیاستمدار صادق، یک تناقض است.

Here's an everyday example.

در اینجا یک مثال روزمره است.

You said you hate the heat,  but you want to go to Hawaii.

گفتی از گرما متنفری، اما می‌خواهی به هاوایی بروی.

Isn't that a contradiction?

آیا این یک تناقض نیست؟

Because Hawaii is very hot, but  you just said you hate the heat.

چون هاوایی بسیار گرم است، اما شما فقط گفتید از گرما متنفرید.

So that's a contradiction.

پس این یک تناقض است.

Now let's keep challenging your vocabulary.

حالا بیایید واژگان شما را به چالش بکشیم.

You're going to add 15 advanced  words to your vocabulary #1 to  

می‌خواهید 15 کلمه پیشرفته را به دایره لغات شماره 1 خود اضافه کنید تا

urge the sentence structure is  to urge someone to do something.

بخواهید ساختار جمله را ترغیب کنید تا کسی را انجام دهد.

Urge.

اصرار.

Is a verb.

یک فعل است.

And it means to strongly advise or  persuade someone to do something.

و به این معنی است که کسی را قویاً توصیه یا ترغیب کنید تا کاری را انجام دهد.

For example, the lawyer  urged him to take the deal.

به عنوان مثال، وکیل از او خواست تا معامله را انجام دهد.

So the lawyer strongly advised him.

بنابراین وکیل به شدت به او توصیه کرد.

The lawyer tried to persuade him to take the deal.

وکیل سعی کرد او را متقاعد به انجام معامله کند.

The lawyer urged him to take  the deal #2 admit, admit.

وکیل از او خواست که معامله شماره 2 را قبول کند، اعتراف کند.

This is a preposition.

این حرف اضافه است.

There's an alternative spelling  which is a missed and missed.

یک املای جایگزین وجود دارد که از قلم افتاده و از قلم افتاده است.

So you're adding a on the end.

بنابراین شما در پایان یک علامت اضافه می کنید.

They mean exactly the same thing.

منظورشون دقیقا همینه

Amid is more popular and  common in American English.

Amid در انگلیسی آمریکایی رایج‌تر و رایج‌تر است.

So that's the one I urge you  to use now as a preposition.

بنابراین این همان چیزی است که از شما می‌خواهم اکنون به عنوان حرف اضافه استفاده کنید.

This means in the middle of or surrounded by.

این یعنی در وسط یا احاطه شده توسط.

So let me give you an example sentence.

بنابراین اجازه دهید یک جمله مثال بزنم.

Tesla launched its new car  and mid a lot of publicity.

تسلا خودروی جدید خود را راه‌اندازی کرد و در میان تبلیغات زیادی قرار گرفت.

So we have the launch of the new car.

بنابراین ما راه اندازی ماشین جدید را داریم.

Now remember amid means in the  middle of or surrounded by.

اکنون به یاد داشته باشید که در میان وسایل در وسط یا احاطه شده است.

So you can almost imagine  here's their launch of the  

بنابراین تقریباً می‌توانید تصور کنید در اینجا معرفی

new car and then surrounded around  that launch is all this publicity.

خودروی جدید آن‌ها و سپس محاصره در اطراف آن‌هاست  که راه‌اندازی این همه تبلیغات است.

Publicity is just media attention.

تبلیغات فقط توجه رسانه ای است.

So that's when we use admit Tesla launched their  new car and mid a lot of publicity #3 to roam.

بنابراین در آن زمان است که ما از اعتراف تسلا استفاده می کنیم که خودروی جدید خود را روانه بازار کرد و در میان تبلیغات فراوان شماره 3 به پرسه زدن پرداخت.

To roam.

پرسه زدن.

This is a great one.

این یکی عالی است.

You can add this to your daily  vocabulary because to roam this  

می‌توانید این را به دایره لغات روزانه‌تان اضافه کنید، زیرا پرسه زدن در اینجا

means to move about or travel without a  clear direction of where you're going.

به معنای حرکت کردن یا سفر بدون داشتن جهت مشخصی از جایی است که می‌روید.

But you do that on purpose.

اما شما عمدا این کار را انجام می دهید.

You can think of it as an activity.

می توانید آن را به عنوان یک فعالیت در نظر بگیرید.

So when would you want to  move around or move about  

بنابراین چه زمانی می‌خواهید

without a clear direction of where you're going?

بدون جهت مشخصی از جایی که می‌روید حرکت کنید یا حرکت کنید؟

Well, probably when you're on vacation  or when you're exploring a new area,  

خوب، احتمالاً وقتی در تعطیلات هستید یا زمانی که در حال کاوش در یک منطقه جدید،

even of your own city.

حتی در شهر خودتان هستید.

So you might find a new area  and then you just roam around.

بنابراین ممکن است یک منطقه جدید پیدا کنید و سپس فقط در اطراف پرسه بزنید.

You go on this street and then you see  something interesting and you go there  

شما در این خیابان می روید و سپس یک چیز جالب می بینید و به آنجا می روید

and then you see a store and then you go there.

و سپس یک فروشگاه می بینید و سپس به آنجا می روید.

You don't have a clear direction of  where you're going #4 to encompass.

شما جهت مشخصی ندارید که به کجا می روید شماره 4 را در بر بگیرید.

This means that you include a lot of  different types of things for this one.

این بدان معنی است که شما انواع مختلفی از چیزها را برای این مورد در نظر می گیرید.

Think of when you go to a conference, there  are many different types of things, right?

به این فکر کنید که وقتی به یک کنفرانس می‌روید، انواع مختلفی از چیزها وجود دارد، درست است؟

There are different speakers,  there are different topics.

سخنرانان مختلفی وجود دارد، موضوعات مختلفی وجود دارد.

There are different people in the audience.

افراد مختلفی در بین مخاطبان حضور دارند.

There's different entertainment.

سرگرمی های مختلف وجود دارد.

So all of these are different things.

پس همه اینها چیزهای متفاوتی هستند.

Now the verb to encompass just means to include.

حالا فعل to encompass فقط به معنای شامل کردن است.

So we could say the conference encompassed many  different speakers, entertainment, audience  

بنابراین می‌توان گفت کنفرانس شامل بسیاری از سخنرانان مختلف، سرگرمی‌ها،

members, presentations, topics, and you can go  on and list the different categories of things.

مخاطبان، ارائه‌ها، موضوعات مختلف بود و شما می‌توانید به ادامه مطلب بروید و دسته‌های مختلف موارد را فهرست کنید.

The conference encompassed many  different things #5 mired, mired.

این کنفرانس شامل بسیاری از چیزهای مختلف بود.

Look at the spelling.

املا رو نگاه کن

Now listen to my pronunciation.

حالا به تلفظ من گوش کن

My, my, mired, mired.

من، من، فرو رفته، فرو رفته.

That's the pronunciation.

تلفظش همینه

We use this when someone or something like a  company is involved in a difficult situation.

ما از این زمانی استفاده می کنیم که شخصی یا چیزی مانند یک شرکت در یک موقعیت دشوار درگیر باشد.

It must be a difficult situation.

باید شرایط سختی باشد.

For example, the new company was mired  in controversy, Was mired in controversy.

برای مثال، شرکت جدید در بحث و جدل غرق شده بود.

They were involved in that situation.

در آن شرایط درگیر بودند.

And notice I use the word controversy,  which is negative number six, meticulously.

و توجه کنید که من از کلمه جنجال که عدد شش منفی است با دقت استفاده می کنم.

Oh, that's a fun word to say, isn't it?

اوه، این یک کلمه سرگرم کننده است، اینطور نیست؟

A little bit of a challenge for  you #6 meticulously, meticulously.

یک چالش کوچک برای شما شماره 6 با دقت، با دقت.

This is an adjective.

این یک صفت است.

And as an adjective, it means in a way  that shows great attention to detail.

و به عنوان یک صفت، به گونه ای معنی می شود که توجه زیادی به جزئیات نشان می دهد.

For example, the entire project  was meticulously planned.

برای مثال، کل پروژه با دقت برنامه ریزی شده بود.

Remember, adjectives are always optional.

به یاد داشته باشید، صفت ها همیشه اختیاری هستند.

So I could say the entire conference was planned.

بنابراین می توانم بگویم که کل کنفرانس برنامه ریزی شده بود.

So now I want to give more  information about how it was planned.

بنابراین اکنون می‌خواهم اطلاعات بیشتری درباره نحوه برنامه‌ریزی آن ارائه کنم.

And I want to say with a  lot of attention to detail,  

و من می خواهم با توجه به جزئیات بگویم،

the entire conference was meticulously planned.

کل کنفرانس با دقت برنامه ریزی شده بود.

So this is a positive adjective.

پس این یک صفت مثبت است.

If somebody used it on you, you would  take that as a compliment #7 exacerbate.

اگر کسی از آن برای شما استفاده کرد، آن را به عنوان یک تعریف شماره 7 تشدید می‌کنید.

Oh, another tricky one for pronunciation.

اوه، یکی دیگر از روی حیله و تزویر برای تلفظ.

Exacerbate, exacerbate.

تشدید، تشدید.

This is when you make something  that's already bad even worse.

این زمانی است که شما چیزی را می سازید که از قبل بدتر است.

We could say this attack will exacerbate the  

می توانیم بگوییم این حمله

already tense relationship  between the two communities.

روابط پر تنش بین دو جامعه را تشدید خواهد کرد.

So remember it's a bad situation.

پس به یاد داشته باشید که وضعیت بدی است. به

That's why I used already tense relationship.

همین دلیل است که از روابط پرتنش استفاده کردم.

That is not a positive relationship.

این یک رابطه مثبت نیست.

So it's already bad.

بنابراین از قبل بد است.

But then when you exacerbate,  it means you make it even worse.

اما وقتی تشدید می‌کنید، به این معنی است که آن را حتی بدتر می‌کنید.

This attack will exacerbate their relationship  #8 to call for this is a phrasal verb,  

این حمله رابطه آن‌ها را تشدید می‌کند. 8 فراخوانی برای این یک فعل عبارتی است،

and you call for something to happen, and this  is simply when you demand that something happens.

و شما فراخوانی می‌کنید که اتفاقی بیفتد، و این فقط زمانی است که می‌خواهید چیزی اتفاق بیفتد.

For example, the union called for his resignation.

مثلا اتحادیه خواستار استعفای او شد.

The union called for the union demanded.

اتحادیه خواستار اتحادیه شد.

The union called for his resignation #9.

اتحادیه خواستار استعفای او شماره 9 شد.

Swift.

سویفت

Swift.

سویفت

This is an adjective.

این یک صفت است.

It's a fun adjective because  it simply means quickly.

این یک صفت سرگرم کننده است زیرا به سادگی به معنای سریع است.

For example, the police took  swift action against the rioters.

برای مثال، پلیس سریعاً علیه اغتشاشگران اقدام کرد.

Swift action.

اقدام سریع

So they acted very quickly.

بنابراین آنها خیلی سریع عمل کردند.

Swift action #10 to.

اقدام سریع شماره 10 به.

A Road A Rd.

جاده A Rd.

This is when you slowly  reduce or destroy something.

این زمانی است که به آرامی چیزی را کاهش می دهید یا از بین می برید.

You probably know this from a  scientific perspective because erosion,  

شما احتمالاً این را از دیدگاه علمی می‌دانید زیرا فرسایش،

or when rocks erode, is when  rocks naturally become smaller,  

یا زمانی که سنگ‌ها فرسایش می‌یابند، زمانی است که سنگ‌ها به طور طبیعی کوچک‌تر،

smaller and smaller and smaller  because they gradually reduce.

کوچک‌تر و کوچک‌تر و کوچک‌تر می‌شوند زیرا به تدریج کاهش می‌یابند.

Well, the meaning is the exact same, but  instead of a rock, I want you to imagine trust.

خوب، معنی دقیقاً یکسان است، اما به جای سنگ، می‌خواهم اعتماد را تصور کنید.

Trust between two people in a business  relationship or a personal relationship as well.

اعتماد بین دو نفر در یک رابطه تجاری یا یک رابطه شخصی نیز.

And I could say these budget cuts  could erode the public's trust.

و می توانم بگویم این کاهش بودجه می تواند اعتماد عمومی را از بین ببرد.

So we have the public's trust just  like a rock, and it's eroding.

بنابراین ما اعتماد عمومی را مانند سنگ داریم و در حال فرسایش است.

It's getting smaller and  smaller and smaller and smaller.

کوچکتر و کوچکتر و کوچکتر و کوچکتر می شود.

The trust is gradually decreasing.

اعتماد به تدریج در حال کاهش است.

And the reason why is because of the  actions of the person, the budget cuts.

و دلیل آن به دلیل اقدامات شخص، کاهش بودجه است.

The budget cuts could erode the  public's trust #11 to highlight.

کاهش بودجه می تواند اعتماد عمومی شماره 11 را کاهش دهد.

This is when you want to attract  attention to something specific  

این زمانی است که می‌خواهید توجه را به چیزی خاص جلب کنید

or you want to emphasize something specific.

یا می‌خواهید روی چیزی خاص تأکید کنید.

For example, the report highlighted  the need for increased safety measures.

برای مثال، این گزارش نیاز به افزایش اقدامات ایمنی را برجسته می‌کند.

So the report was written in a way that it  took your attention to something specific.

بنابراین گزارش به گونه‌ای نوشته شده است که توجه شما را به موضوع خاصی جلب کند. بر

It emphasized specific information and that  

اطلاعات خاصی تأکید داشت و این

specific information is we  need more safety measures.

اطلاعات خاص این است که ما به اقدامات ایمنی بیشتری نیاز داریم.

The report highlighted the need for  increased safety measures #12 to expose.

این گزارش نیاز به افزایش اقدامات ایمنی شماره 12 برای افشای آن را برجسته می‌کند.

This is when you make public  something bad or something wrong.

این زمانی است که شما چیز بد یا اشتباهی را عمومی می‌کنید.

So there's something wrong.

پس یه چیزی اشکال داره

And most the time people don't want  that information public, right?

و اغلب مردم نمی‌خواهند آن اطلاعات عمومی باشد، درست است؟

So when you take that wrongdoing that someone  wants to keep secret and you make it public,  

بنابراین، وقتی آن کار اشتباهی را انجام می‌دهید که شخصی می‌خواهد آن را مخفی نگه دارد و آن را علنی می‌کنید،

you expose, you expose that person, or you expose  the action, the bad action that that person took.

آن شخص را افشا می‌کنید، آن شخص را افشا می‌کنید، یا آن عمل، عمل بدی را که آن شخص انجام داده است، افشا می‌کنید.

For example, the report  exposed government corruption.

برای مثال، این گزارش فساد دولتی را افشا کرد.

So there's government corruption.

بنابراین فساد دولتی وجود دارد.

Of course, the government does not want  the public to know about it, right?

البته، دولت نمی‌خواهد مردم در مورد آن بدانند، درست است؟

So when that information is  made public, it's exposed.

بنابراین وقتی آن اطلاعات عمومی می‌شوند، افشا می‌شوند.

The report exposed government  corruption #13 fundamental.

این گزارش فساد شماره 13 دولتی را فاش کرد.

This is when something is more important.

این زمانی است که چیزی مهمتر است.

Than anything else fundamental.

بیش از هر چیز اساسی دیگر.

For example, it's one of the fundamental  differences between men and women.

برای مثال، یکی از تفاوت‌های اساسی بین زن و مرد است.

So there are many differences between  men and women, obviously, but remember,  

بنابراین، واضح است که تفاوت‌های زیادی بین زن و مرد وجود دارد، اما به یاد داشته باشید، که

fundamental is more important than anything else.

مهم‌تر از هر چیز دیگری است.

Now notice how I didn't reveal  that fundamental difference.

اکنون توجه کنید که چگونه آن تفاوت اساسی را آشکار نکردم.

I just use it's so you can decide what is the  fundamental difference between men and women.

من فقط از آن استفاده می کنم تا بتوانید تصمیم بگیرید که تفاوت اساسی بین زن و مرد چیست.

If you want, you can try to  put that in the comments below.

اگر می‌خواهید، می‌توانید سعی کنید آن را در نظرات زیر قرار دهید.

It's the fundamental difference  between men and women.

این تفاوت اساسی بین زن و مرد است.

What could it be #14 to deploy  and you deploy resources.

چه چیزی می تواند شماره 14 باشد که به کار گرفته شود و شما منابع را به کار بگیرید.

Resources could be people in the  form of their efforts and the work,  

منابع می‌توانند افراد به شکل تلاش و کارشان،

their contribution, or it could be money.

مشارکت آنها، یا ممکن است پول باشند.

It could be supplies, things like that.

این می تواند لوازم باشد، چیزهایی از این قبیل.

And you deploy resources.

و منابع را مستقر می کنید.

What does this mean?

این به چه معناست؟

When you deploy resources, it  means you simply use the resources,  

وقتی منابع را مستقر می‌کنید، به این معنی است که به سادگی از منابع استفاده می‌کنید،

but you use them in an efficient way.

اما از آنها به روشی کارآمد استفاده می‌کنید.

Or at least that's the plan.

یا حداقل این برنامه است.

For example, the government is meeting to discuss  how to deploy the funds, so they don't know how  

برای مثال، دولت برای بحث درباره نحوه استقرار وجوه تشکیل جلسه می‌دهد، بنابراین آنها نمی‌دانند چگونه از

they're going to use those resources in the  best way, and that's why they're meeting.

این منابع به بهترین شکل استفاده می‌کنند، و به همین دلیل است که جلسه می‌گذارند.

They're meeting to discuss how to deploy.

آنها برای بحث در مورد نحوه استقرار ملاقات می کنند.

The funds?

وجوه؟

And finally #15 to pitch,  you pitch an idea or a plan.

و در نهایت شماره 15 برای ارائه، یک ایده یا یک طرح ارائه می‌کنید.

And this simply means you share an idea or  a plan in a way that's meant to persuade,  

و این به سادگی به این معنی است که شما یک ایده یا یک طرح را به روشی به اشتراک می گذارید که برای متقاعد کردن،

persuade someone to do something  specific or to buy something.

ترغیب کردن کسی به انجام کاری خاص یا خرید چیزی است.

For example, we pitch them our strategy  for how to deploy the resources.

به عنوان مثال، ما استراتژی خود را برای نحوه استقرار منابع به آنها ارائه می کنیم.

So we have a plan, an idea,  and we shared it with you,  

بنابراین ما یک طرح، یک ایده داریم و آن را با شما به اشتراک گذاشتیم،

but we did it in a way that we want you to say  yes, we want you to accept our plan, that is.

اما آن را به گونه‌ای انجام دادیم که می‌خواهیم شما بگویید بله، می‌خواهیم طرح ما را بپذیرید، یعنی.

To pitch.

به زمین زدن.

We're doing an amazing job.

ما داریم کار شگفت انگیزی انجام می دهیم.

Let's keep going and you'll learn 15 more  advanced words you can use every day.

بیایید ادامه دهیم و 15 کلمه پیشرفته دیگر را که می‌توانید هر روز استفاده کنید، یاد خواهید گرفت.

Expression number 11's take on something.

عبارت شماره 11 چیزی را می گیرد.

This is simply another way to ask  someone for their opinion or ideas.

این به سادگی روش دیگری برای پرسیدن نظر یا ایده‌های شخصی است.

So if you're in a meeting, it's very  common to say what's your take on that?

بنابراین، اگر در یک جلسه هستید، بسیار معمول است که بگویید نظر شما در مورد آن چیست؟

What's your take on that?

نظر شما در مورد آن چیست؟

And then that being whatever you're discussing,  maybe a new idea, a new project, a new plan.

و پس از آن هر چیزی که در حال بحث هستید، شاید یک ایده جدید، یک پروژه جدید، یک طرح جدید است.

And to reply, you could  say, well, my take on it is.

و برای پاسخ دادن، می‌توانید بگویید، خوب، برداشت من از آن این است.

And then you simply state  your opinion or your idea.

و سپس شما به سادگی نظر یا ایده خود را بیان می کنید.

We also sometimes will state our opinion or idea.

ما همچنین گاهی اوقات نظر یا ایده خود را بیان می کنیم.

For example, I think we should  delay the project and then we add.

برای مثال، فکر می‌کنم باید پروژه را به تأخیر بیندازیم و سپس اضافه کنیم.

That's my take on it.

این برداشت من از آن است.

That's my take on it #2 to be in a position to.

این برداشت من از آن شماره 2 است که در موقعیتی قرار بگیرم.

This is an expression that simply means  to be able to or to be capable of.

این عبارتی است که به سادگی به معنای توانایی یا توانایی بودن است.

So you might say we're not in a  position to take on any new clients.

بنابراین ممکن است بگویید ما در موقعیتی نیستیم که هیچ مشتری جدیدی را قبول کنیم.

At least that's my take on it.

حداقل این برداشت من از آن است.

Or you might ask, is the company  in a position to take on more debt?

یا ممکن است بپرسید، آیا شرکت در موقعیتی است که بدهی بیشتری بپذیرد؟

Is the company able to number  3 to be on the right track?

آیا شرکت می تواند شماره 3 را برای قرار گرفتن در مسیر درست کسب کند؟

I love this expression because it means you're  making good progress on something specific.

من این عبارت را دوست دارم زیرا به این معنی است که شما در مورد چیزی خاص پیشرفت خوبی دارید.

For example, you might say, we haven't solved  the problem yet, but we're on the right track,  

برای مثال، ممکن است بگویید، ما هنوز مشکل را حل نکرده‌ایم، اما در مسیر درستی هستیم،

so the problem still exists, but  you're headed towards the solution.

بنابراین مشکل هنوز وجود دارد، اما شما به سمت راه‌حل می‌روید.

You're making good progress,  you're on the right track,  

شما در حال پیشرفت خوبی هستید، در مسیر درستی هستید

so if you keep doing what you're  doing, you'll solve the problem.

بنابراین اگر به کاری که انجام می دهید ادامه دهید، مشکل را حل خواهید کرد.

#4 to stem from this is an excellent  business or academic expression,  

شماره 4 ناشی از این یک عبارت تجاری یا آکادمیک عالی است،

and this means to be caused by or to come from.

و این به معنای ایجاد یا ناشی از آن است.

So you might read in an article a lot  of health problems stem from poor diet.

بنابراین ممکن است در مقاله ای بخوانید که بسیاری از مشکلات سلامتی ناشی از رژیم غذایی نامناسب است.

So the health problems are  caused by stem from a poor diet.

بنابراین مشکلات سلامتی ناشی از یک رژیم غذایی نامناسب است. به

Said another way, you could say a  poor diet causes health problems,  

روشی دیگر، می‌توانید بگویید یک رژیم غذایی نامناسب باعث ایجاد مشکلات سلامتی می‌شود،

but remember we're switching them because we're  using stem from, caused by #5 to be a given.

اما به یاد داشته باشید که ما آنها را تغییر می‌دهیم زیرا از ریشه استفاده می‌کنیم، که به دلیل شماره 5 داده شده است.

A given.

داده شده

This is something that is well known  as an established fact or truth.

این چیزی است که به عنوان یک واقعیت یا حقیقت ثابت شناخته شده است.

So I might share my fact or truth.

بنابراین من ممکن است واقعیت یا حقیقت خود را به اشتراک بگذارم.

If you want to be a confident English  speaker, you have to practice speaking.

اگر می خواهید انگلیسی با اعتماد به نفس صحبت کنید، باید صحبت کردن را تمرین کنید.

That's a given.

این یک امر داده شده است.

It's just another way of saying that's a fact.

این فقط راه دیگری برای گفتن این واقعیت است.

At least that's my take on it.

حداقل این برداشت من از آن است.

And said another way, I can say it's a given to  be a given that it's a given that if you want to  

و به روشی دیگر، می‌توانم بگویم که داده شده است، این یک امر مسلم است که اگر می‌خواهید

be a confident speaker, you need to practice  speaking number six to take X into account.

سخنران مطمئنی باشید، باید صحبت کردن شماره شش را تمرین کنید تا X را در نظر بگیرید.

X is something, a noun, and that simply means  to account for or to consider something.

X چیزی است، یک اسم، و این به سادگی به معنای حساب کردن یا در نظر گرفتن چیزی است.

For example, when you're planning a vacation,  you need to take exchange rates into account.

به عنوان مثال، وقتی در حال برنامه ریزی برای تعطیلات هستید، باید نرخ ارز را در نظر بگیرید.

The exchange rate, the time zone difference,  the customs, the culture into account.

نرخ ارز، تفاوت منطقه زمانی، آداب و رسوم، فرهنگ در نظر گرفته شود.

Number 7, this is a good one to  grapple with, to grapple with.

شماره 7، این گزینه خوبی است که باید با آن دست و پنجه نرم کرد.

This is another way of saying to deal  or cope with a difficult situation.

این روش دیگری برای گفتن برای مقابله یا کنار آمدن با یک موقعیت دشوار است.

So let's take a difficult situation.

پس بیایید یک موقعیت دشوار را در نظر بگیریم.

Social isolation during the  pandemic that's been very difficult.

انزوای اجتماعی در طول همه گیری که بسیار سخت بوده است.

Many people are grappling with, they're dealing  with, they're coping with the situation.

بسیاری از مردم با این وضعیت دست و پنجه نرم می کنند، با آن دست و پنجه نرم می کنند ، با این وضعیت کنار می آیند.

Many people are grappling with isolation during  the pandemic #8 to be short on something.

بسیاری از مردم در طول همه گیری شماره 8 با انزوا دست و پنجه نرم می کنند تا در کاری کوتاه بیایند.

This simply means you don't  have enough of something.

این به سادگی به این معنی است که شما به اندازه کافی چیزی ندارید.

For example, I'm short on time this week,  

برای مثال، این هفته وقتم کم است،

or I can't go on that vacation  because I'm short on cash.

یا نمی‌توانم به آن تعطیلات بروم چون کمبود نقدینگی دارم.

I don't have enough #9 to be up in the air.

من شماره 9 کافی ندارم که در هوا باشم.

We use this expression to talk about  a plan or an issue that's unsettled  

ما از این عبارت برای صحبت درباره یک طرح یا موضوعی استفاده می‌کنیم که حل‌نشده

or unresolved or uncertain up in the air.

یا حل‌نشده یا نامشخص است.

For example, my summer plans are up in the air.

مثلاً برنامه‌های تابستانی من روی هواست.

They're uncertain.

آنها نامطمئن هستند

I haven't planned them yet.

من هنوز آنها را برنامه ریزی نکرده ام.

Or I might say the future of  that business is up in the air.

یا ممکن است بگویم آینده آن کسب و کار در هواست.

It's uncertain #10 to bring someone up to speed.

شماره 10 نامشخص است که کسی را به سرعت بالا ببرید.

When you bring someone up to speed, you  share the latest information with them.

وقتی شخصی را به سرعت بالا می آورید، جدیدترین اطلاعات را با او به اشتراک می گذارید.

So let's say your colleague was on vacation  and they get back and they could ask you,  

بنابراین فرض کنید همکار شما در تعطیلات بود و آنها برگشتند و می‌توانند از شما بپرسند،

hey, can you bring me up to speed?

هی، می‌توانید من را به سرعت بیاورید؟

Can you share the latest information?

آیا می توانید آخرین اطلاعات را به اشتراک بگذارید؟

Can you bring me up to speed on the Jones project?

آیا می توانید من را به سرعت در مورد پروژه جونز معرفی کنید؟

So you could talk about a specific  situation or just in general.

بنابراین می توانید در مورد یک موقعیت خاص یا فقط به طور کلی صحبت کنید.

Can you bring me up to speed  #11 This is a great one.

می‌توانید سرعت من را بالا ببرید 11 این یک برنامه عالی است.

A deal breaker.

یک معامله شکن

A deal breaker is.

معامله شکن است.

Something that causes.

چیزی که باعث می شود.

You to abandon a plan or a  commitment or a relationship.

شما باید یک برنامه یا تعهد یا رابطه را رها کنید.

For example, I might be looking for a new  job and I see one that looks really great,  

برای مثال، ممکن است به دنبال شغل جدیدی باشم و شغلی را ببینم که واقعاً عالی به نظر می‌رسد،

but then I get to the salary and it's way too low.

اما بعد از آن به حقوق می‌رسم و خیلی کم است.

That's a deal breaker that  causes me to abandon that plan.

این یک معامله‌شکنی است که باعث می‌شود من آن طرح را کنار بگذارم.

The plan?

طرح؟

To.

به

Apply for that job.

برای آن شغل درخواست دهید.

The salary is a deal breaker.

حقوق یک معامله شکن است.

We also use this a lot in relationships.

ما همچنین از این در روابط بسیار استفاده می کنیم.

You might say she lied to me.

شاید بگویید او به من دروغ گفته است.

That's a deal breaker.

این یک معامله شکن است.

So you're going to end the relationship,  you're going to abandon it because she lied,  

بنابراین شما به رابطه پایان می‌دهید، آن را رها می‌کنید زیرا او دروغ می‌گوید،

and that's a deal breaker #12A do over.

و این کار شکست شماره 12A است.

A do over is another attempt to do something  when your previous attempt was unsuccessful.

زمانی که تلاش قبلی شما ناموفق بوده است، انجام بیش از این تلاش دیگری برای انجام کاری است.

So let's say you go to a job  interview and it went terribly.

بنابراین فرض کنید به یک مصاحبه شغلی رفتید و به طرز وحشتناکی پیش رفت.

You did really poorly.

واقعا ضعیف عمل کردی

You could say I wish I could have a do over.

می توانید بگویید ای کاش می توانستم یک کار را انجام دهم.

I wish I could do the interview again.

کاش می توانستم دوباره مصاحبه را انجام دهم.

But unfortunately most of the  time we don't get do overs.

اما متأسفانه در بیشتر مواقع ما غلبه نمی‌کنیم.

But you might be in a situation where you're  

اما ممکن است در موقعیتی قرار بگیرید که

in a class and the professor gave you a  test and everybody did poorly on the test.

در کلاسی باشید و استاد برای شما تستی داده باشد و همه در آزمون ضعیف عمل کنند.

So the professor might give  the students a do over.

بنابراین ممکن است استاد به دانش‌آموزان اجازه دهد.

The professor gives the students  a chance to do the test again,  

استاد به دانش‌آموزان فرصتی می‌دهد تا دوباره آزمون را انجام دهند،

because everyone did really  poorly #13 to come in handy.

زیرا همه افراد شماره 13 را خیلی ضعیف انجام دادند تا به درد بخورند.

When something comes in handy, it's very useful.

وقتی چیزی به کار می آید، بسیار مفید است.

So this is a +1.

بنابراین این یک +1 است.

So let's say you're considering adding a new  feature to a product you provide or a service.

بنابراین، فرض کنید در حال بررسی افزودن یک ویژگی جدید به محصول یا خدماتی هستید که ارائه می‌دهید.

And you might say, oh, this new  feature will really come in handy.

و ممکن است بگویید، اوه، این ویژگی جدید واقعاً مفید خواهد بود.

It will come in handy.

به کار خواهد آمد.

It will be.

خواهد بود.

Useful.

مفید.

#14 to be a breeze.

شماره 14 یک نسیم باشد.

We describe something as a  breeze when it's really easy.

وقتی واقعاً آسان است، چیزی را به‌عنوان یک نسیم توصیف می‌کنیم.

For example, learning English is a breeze, right?

به عنوان مثال، یادگیری زبان انگلیسی یک نسیم است، درست است؟

It's really easy.

واقعا آسان است.

Maybe, maybe not.

شاید، شاید نه.

Depends on what your take on it is.

بستگی به برداشت شما از آن دارد.

Or I could say using Google Docs is a breeze.

یا می‌توانم بگویم استفاده از Google Docs خیلی راحت است.

It's really easy.

واقعا آسان است.

And then I could add using Google  Docs is a breeze compared to Ms.

و سپس می‌توانم با استفاده از Google Docs در مقایسه با Ms.

Word.

Word اضافه کنم.

So in that case I'm saying that  Google Docs is easier than Ms.

بنابراین در این مورد می‌گویم که Google Docs ساده‌تر از Ms.

Word.

Word است.

And finally #15 to be spot on.

و در نهایت شماره 15 برای رسیدن به نقطه مطلوب.

When someone is spot on, they're  100% accurate or correct.

وقتی فردی در محل است، 100٪ دقیق یا درست است.

For example, I could say the weather  forecast this weekend was spot on.

برای مثال، می‌توانم بگویم پیش‌بینی آب و هوا در این آخر هفته درست بود.

The meteorologist said it was going to rain  

کارشناس هواشناسی گفت که قرار است

on Saturday at 2:00 and it  rained on Saturday at 2:00.

روز شنبه در ساعت 2:00 باران ببارد و روز شنبه در ساعت 2:00 باران باریده است.

He said it was going to be sunny and 25  on Sunday, and that's exactly what it was.

او گفت که روز یکشنبه آفتابی خواهد بود و 25 ، و دقیقاً همین بود.

The forecast was spot on, and now you have  50 new advanced expressions to sound fluent.

پیش‌بینی درست بود، و اکنون 50 عبارت پیشرفته جدید دارید که روان به نظر می‌رسند.

Are you ready for your quiz?

آیا برای مسابقه خود آماده هستید؟

Feel free to go back, review  the video again if you need.

راحت برگردید، در صورت نیاز دوباره ویدیو را مرور کنید.

But if you're ready, let's complete your quiz.

اما اگر آماده هستید، بیایید امتحان خود را کامل کنیم.

So here's how the quiz is going to work.

بنابراین در اینجا نحوه عملکرد مسابقه آمده است.

You're going to see a sentence and you have to  

شما یک جمله را می بینید و باید

decide which which expression  best completes the sentence.

تصمیم بگیرید کدام عبارت بهترین جمله را کامل می کند.

I'll only give you a few seconds, so hit  pause and take as much time as you need.

من فقط چند ثانیه به شما فرصت می‌دهم، بنابراین مکث را فشار دهید و به همان اندازه که نیاز دارید وقت بگذارید.

So let's do this one together.

پس بیایید این یکی را با هم انجام دهیم.

Which option is it, AB or C?

کدام گزینه است، AB یا C؟

And the answer is a bring someone up to speed.

و پاسخ این است که کسی را به سرعت بیاورید.

Now notice how I also completed the sentence.

حالا توجه کنید که چگونه جمله را کامل کردم.

You can do that as well for additional practice  to make sure you get the grammar correct.

می‌توانید این کار را نیز برای تمرین اضافی انجام دهید تا مطمئن شوید که دستور زبان را درست می‌بینید.

So those are the instructions.

بنابراین این دستورالعمل ها هستند.

Now let's continue on with the next question.

حالا بیایید به سوال بعدی ادامه دهیم.

No.

نه.

So was that quiz a breeze?

پس آن مسابقه یک نسیم بود؟

Let us know your score in the comments below.

امتیاز خود را در نظرات زیر با ما در میان بگذارید.

Now that you've already expanded your  vocabulary, let's do something different.

اکنون که دایره لغات خود را گسترش داده‌اید ، بیایید کاری متفاوت انجام دهیم.

We're going to read a news article  together and you're going to learn 42.

ما با هم یک مقاله خبری می خوانیم و شما 42.

English phrases Let me read the headline.

عبارات انگلیسی اجازه دهید عنوان را بخوانم.

Netherlands phone ban announced  to stop school disruptions.

ممنوعیت تلفن در هلند برای جلوگیری از اختلالات مدارس اعلام شد.

A ban?

ممنوعیت؟

What does this mean?

این به چه معناست؟

When you ban something, it means that  it is no longer available or allowed.

وقتی چیزی را ممنوع می‌کنید، به این معنی است که دیگر در دسترس یا مجاز نیست.

No longer available or allowed.

دیگر در دسترس یا مجاز نیست.

Here the word.

اینجا کلمه

Ban is not the verb of the sentence.

Ban فعل جمله نیست. از

It's being used as the subject, the phone ban.

آن به عنوان موضوع، ممنوعیت تلفن استفاده می شود.

So it's a noun.

پس یک اسم است.

The verb in the sentence is a noun in the past.

فعل در جمله یک اسم در گذشته است.

Simple A noun.

اسم ساده A

So you can use ban as a noun or as a verb.

بنابراین می توانید از ban به عنوان اسم یا فعل استفاده کنید.

As a verb you could say the  Netherlands banned phones  

به عنوان یک فعل می‌توانید بگویید هلند تلفن‌ها را

in schools, so this is the verb in the past.

در مدارس ممنوع کرد، بنابراین این فعل در گذشته است.

Simple.

ساده

I could also say this article is  about the Netherlands phone ban.

همچنین می‌توانم بگویم این مقاله درباره ممنوعیت تلفن هلند است.

So here ban is being used as a noun.

بنابراین در اینجا ban به عنوان یک اسم استفاده می شود.

Now you may notice also that I said the  Netherlands, the Netherlands phone ban.

اکنون ممکن است متوجه شوید که من گفتم هلند، ممنوعیت تلفن هلند.

The Netherlands as a country is an  exception and it takes an article.

هلند به عنوان یک کشور یک استثناست و یک مقاله نیاز دارد.

Countries in general don't take articles,  

کشورها به طور کلی مقالاتی را قبول نمی کنند،

but there are certain exceptions, the United  States, the United Kingdom, the Netherlands.

اما استثناهای خاصی وجود دارد، ایالات متحده ، بریتانیا، هلند.

So keep that in mind, but make  sure you don't put it on most  

بنابراین این را در نظر داشته باشید، اما مطمئن شوید که آن را در اکثر کشورها قرار ندهید

countries because they don't take articles.

زیرا آنها مقاله نمی‌گیرند.

Let's continue Devices, including mobile phones,  

ادامه می‌دهیم دستگاه‌ها، از جمله تلفن‌های همراه،

are set to be banned from classrooms  to stop them from disrupting learning.

قرار است از کلاس‌های درس منع شوند تا از اختلال در یادگیری جلوگیری کنند.

Are set to be banned when something is set.

قرار است وقتی چیزی تنظیم شود ممنوع شود.

To.

به

And then you have the infinitive.

و سپس شما مصدر را دارید.

It means that it is about to.

یعنی نزدیک است.

For example, the party is set  and then we have our infinitive.

برای مثال، حزب تنظیم می‌شود و سپس مصدر خود را داریم.

So our verb to be the party is set to start.

بنابراین فعل ما to be the party قرار است شروع شود.

Now maybe this is in the past,  so you would change this.

حالا شاید این در گذشته باشد، بنابراین شما این را تغییر دهید.

The party was set to start at  7:00 PM, but it started at 8:00.

مهمانی قرار بود ساعت 7 بعد از ظهر شروع شود، اما ساعت 8:00 شروع شد.

So this was.

پس این بود.

The set time and then this is the actual time, so  set to be banned, to be banned because the mobile  

زمان تنظیم شده و سپس این زمان واقعی است، بنابراین برای ممنوع شدن، برای ممنوعیت تنظیم شده است زیرا

phones are receiving the ban, they're not the ones  doing the action, they're receiving the action.

تلفن‌های همراه   ممنوعیت را دریافت می‌کنند، آن‌ها نیستند که این عمل را انجام می‌دهند، آنها عمل را دریافت می‌کنند.

So we commonly use that for a verb ban as well.

بنابراین ما معمولاً از آن برای یک فعل ban نیز استفاده می کنیم.

To be banned, you might say.

ممکن است بگویید ممنوع است. من

My.

Sugar.

شکر.

Was banned in my house to be banned.

در خانه من ممنوع شد تا ممنوع شود.

Sugar was banned in my house.

شکر در خانه من ممنوع بود.

Now, using an active sentence, you could say my  mom, my dad, my parents banned sugar in our house.

حالا، با استفاده از یک جمله فعال، می‌توانید بگویید مادرم، پدرم، والدینم شکر را در خانه ما ممنوع کردند.

Which could be a.

Common thing that's banned  Devices, including mobile phones,  

که می تواند یک.

چیز رایجی که ممنوع است دستگاه‌ها، از جمله تلفن‌های همراه،

are set to be banned from classrooms  to stop them from disrupting learning.

قرار است از کلاس‌های درس منع شوند تا از اختلال در یادگیری جلوگیری کنند.

When something disrupts something,  

وقتی چیزی چیزی را مختل می‌کند،

it prevents it from operating or  performing as usual or as expected.

از عملکرد یا عملکرد آن به طور معمول یا مطابق انتظار جلوگیری می‌کند.

So I'll put that here for you to prevent  something from continuing as usual or as expected.

بنابراین من آن را در اینجا برای شما قرار می‌دهم تا از ادامه  چیزی طبق معمول یا مطابق انتظار جلوگیری شود.

And that's what what the phones are doing in the  classroom and that's why they've been banned.

و این همان کاری است که تلفن‌ها در کلاس انجام می‌دهند و به همین دلیل ممنوع شده‌اند.

To be banned, they've been banned.

برای ممنوع شدن، آنها ممنوع شده اند.

I've summarized all the notes from this lesson  and you can download the free Lessonpedia.

من تمام یادداشت‌های این درس را خلاصه کرده‌ام و می‌توانید Lessonpedia رایگان را دانلود کنید.

Simply look in the description  for the link to download it.

به سادگی به توضیحات برای دانلود پیوند نگاه کنید.

Let's continue the initiative.

بیایید ابتکار عمل را ادامه دهیم.

So the initiative is the Netherlands  plan to ban mobile phones.

بنابراین ابتکار عمل هلند برای ممنوعیت تلفن های همراه است.

The initiative is being introduced  in collaboration with schools and  

این ابتکار با همکاری مدارس معرفی شده است و

is to take effect at the start of next year.

قرار است از آغاز سال آینده اجرایی شود.

So to take effect, this is  just when it will start.

بنابراین برای تأثیرگذاری، این درست زمانی است که شروع می‌شود.

So you can say the initiative will  start at the start of next year.

بنابراین می‌توانید بگویید که این ابتکار از ابتدای سال آینده شروع می‌شود.

In this case, start means  the beginning of next year.

در این مورد، شروع به معنای آغاز سال آینده است.

I don't know if they mean calendar year or  school year, because those are different,  

نمی‌دانم منظورشان سال تقویمی است یا سال تحصیلی، زیرا آن‌ها متفاوت هستند،

but to take effect simply means  to to start being operational.

اما تأثیرگذاری صرفاً به معنای شروع عملیاتی شدن است.

So another common expression  is to come into effect,  

بنابراین یکی دیگر از عبارت رایج  این است که وارد عمل شود،

to come into effect, and this is to  become operational or to become law.

به اجرا درآید، و این عملیاتی شدن یا تبدیل شدن به قانون است.

Because we use this a lot with policies or rules,  

از آنجایی که ما از این مورد با خط‌مشی‌ها یا قوانین استفاده زیادی می‌کنیم،

you could say that the  regulation will come into effect.

می‌توانید بگویید که مقررات اجرایی خواهد شد.

So when it comes into effect and is  operational, it is in fact the law.

بنابراین وقتی اجرایی شد و عملیاتی شد، در واقع قانون است.

So you'll see this a lot with.

بنابراین شما این را بسیار خواهید دید.

With.

Government, our new policy, our new tax change  comes into effect on August 1st and then they  

با.

دولت، خط‌مشی جدید ما، تغییر مالیاتی جدید ما از اول اوت اعمال می‌شود و سپس آنها

can list a specific date or they might say  comes into effect soon in the new year.

می‌توانند تاریخ خاصی را فهرست کنند یا ممکن است بگویند به زودی در سال جدید اجرایی می‌شود.

It doesn't have to be a specific date  come into effect or take effect when  

لازم نیست تاریخ مشخصی  لازم‌الاجرا شدن باشد یا زمانی که

it will officially start or become operational.

به‌طور رسمی شروع یا عملیاتی می‌شود، لازم‌الاجرا شود.

There will be some exceptions.

استثناهایی وجود خواهد داشت.

Now, if there is an exception,  

اکنون، اگر استثنا وجود داشته باشد،

it means that certain people or  certain times won't follow the policy.

به این معنی است که افراد خاص یا زمان‌های خاصی از این خط‌مشی پیروی نمی‌کنند.

So the policy that phones are banned  applies to everyone except the people who.

بنابراین خط مشی ممنوعیت تلفن‌ها برای همه اعمال می‌شود به جز افرادی که.

Are.

هستند.

Exceptions, so it doesn't apply to them.

استثناها، بنابراین در مورد آنها صدق نمی کند.

So this is when a rule or policy doesn't apply.

بنابراین این زمانی است که یک قانون یا سیاست اعمال نمی شود.

So they'll identify the exceptions there are,  

بنابراین آنها استثناهایی را که وجود دارد،

including for students with  medical needs or a disability.

از جمله برای دانش‌آموزانی که دارای نیازهای پزشکی یا معلولیت هستند، شناسایی می‌کنند.

So those are two of the.

بنابراین این دو مورد از این موارد هستند.

Exceptions and then for classes focused on  digital skills, so this could be another one.

استثناها و سپس برای کلاس‌های متمرکز بر مهارت‌های دیجیتال، بنابراین این می‌تواند یکی دیگر باشد.

You likely use the conjunction except a lot.

شما احتمالاً از این ربط استفاده می کنید به جز موارد زیادی.

For example, I study English  every day except Sunday.

برای مثال، من هر روز به جز یکشنبه‌ها انگلیسی می‌خوانم.

So you're listing the day that doesn't apply.

بنابراین شما روزی را که اعمال نمی شود فهرست می کنید.

Sunday doesn't apply to.

یکشنبه اعمال نمی شود.

This.

این

Using the word exception you  could say I say the English  

با استفاده از کلمه استثنا، می‌توان گفت من می‌گویم انگلیسی

Everyday Sunday is my only exception exception.

هر روز یکشنبه تنها استثنای من است.

So here you're just.

بنابراین شما اینجا هستید.

Using it in a different way, a shorter  way, but they mean the exact same thing.

استفاده از آن به روشی متفاوت، به روشی کوتاه تر ، اما آنها دقیقاً به همان معنا هستند.

Let's continue the ban.

بیایید تحریم را ادامه دهیم.

So here they're using it as our noun.

بنابراین در اینجا آنها از آن به عنوان اسم ما استفاده می کنند. اسم

Noun.

The ban is not legally enforceable,  so you can't enforce it.

این ممنوعیت از نظر قانونی قابل اجرا نیست، بنابراین نمی‌توانید آن را اجرا کنید.

Make someone follow that legally,  but may become so in the future.

کسی را وادار کنید که از نظر قانونی آن را دنبال کند، اما ممکن است در آینده چنین شود.

So become so means it may become legally  enforceable, but right now it's not.

بنابراین تبدیل شدن به این معنی است که ممکن است از نظر قانونی قابل اجرا باشد، اما در حال حاضر اینطور نیست.

Let's continue.

ادامه دهیم.

Even though mobile phones are  almost intertwined with our lives,  

حتی اگر تلفن‌های همراه تقریباً با زندگی ما عجین شده‌اند،

Let's take a look here at Intertwined.

بیایید نگاهی به Intertwined بیندازیم.

Intertwined means that something is closely  connected and difficult to separate.

در هم تنیده به این معنی است که چیزی نزدیک به هم مرتبط است و جدا کردن آن دشوار است.

We do have.

More of a literal definition of this.

ما داریم.

بیشتر یک تعریف تحت اللفظی از این.

You probably have a drawer in your house  where there are just lots of random cords.

احتمالاً یک کشو در خانه خود دارید که در آن تعداد زیادی کابل تصادفی وجود دارد.

So if this white cord is  difficult to separate from  

بنابراین اگر جدا کردن این طناب سفید از

this black cord, you can say they're intertwined.

این طناب سیاه دشوار است، می‌توانید بگویید که در هم تنیده شده‌اند.

They're connected and difficult to separate.

آنها به هم متصل هستند و جدا کردن آنها دشوار است.

Right now they're not intertwined.

در حال حاضر آنها در هم تنیده نیستند.

But then if I mix them all.

اما اگر همه آنها را مخلوط کنم.

Together.

با هم.

They can become intertwined so.

آنها می توانند در هم تنیده شوند.

This is more of a literal.

این بیشتر به معنای واقعی کلمه است.

Meaning, and we do use it, especially  in this situation, which does seem to  

معنی، و ما از آن استفاده می‌کنیم، مخصوصاً در این موقعیت، که به نظر می‌رسد

happen to me, but we also have more of  a figurative meaning, you might say.

برای من اتفاق می‌افتد، اما ممکن است بگویید ما بیشتر معنای مجازی داریم.

Our lives are intertwined, so maybe  this is you and your best friend,  

زندگی ما به هم گره خورده است، بنابراین شاید این شما و بهترین دوستتان،

or you and your significant other.

یا شما و دیگری باشید. یا

Or.

You and a colleague even, and  you are so close together.

حتی شما و یک همکار، و شما خیلی به هم نزدیک هستید.

You have all of these areas that you  share and it's difficult to separate  

شما همه این زمینه‌ها را دارید که به اشتراک می‌گذارید و جدا کردن

your life from your best friend's  life because they're so intertwined.

زندگی‌تان از زندگی بهترین دوست‌تان دشوار است، زیرا آنها بسیار در هم تنیده هستند.

So we do use this a lot with  very close relationships as well.

بنابراین ما با روابط بسیار نزدیک نیز از این بسیار استفاده می‌کنیم.

Our lives are intertwined.

زندگی ما به هم گره خورده است.

Even though mobile phones are almost intertwined,  

حتی اگر تلفن‌های همراه تقریباً در هم تنیده شده‌اند،

with our lives so closely connected,  they're difficult to separate.

با زندگی ما بسیار نزدیک، جدا کردن آنها دشوار است.

Could you imagine separating your  day-to-day life from your mobile?

آیا می توانید تصور کنید که زندگی روزمره خود را از تلفن همراه خود جدا کنید؟

Will that be difficult  because it's so intertwined?

آیا این کار دشوار خواهد بود زیرا بسیار در هم تنیده است؟

They do not belong in the classroom.

آنها متعلق به کلاس درس نیستند.

What do you think?

نظر شما چیست؟

Do you agree with this statement?

آیا با این گفته موافقید؟

Share your opinion Do you agree that mobile  phones don't belong in the classroom?

نظر خود را به اشتراک بگذارید آیا موافقید که تلفن‌های همراه در کلاس درس نیستند؟

What do you think?

نظر شما چیست؟

Yes, I agree.

بله موافقم وزیر آموزش و پرورش گفت:

No, I don't agree and you can share the  reason why, said the education minister.

نه، من موافق نیستم و می‌توانید دلیل آن را بگویید.

Students must be able to concentrate  their their being in the classroom.

دانش آموزان باید بتوانند وجود خود را در کلاس متمرکز کنند.

When you see there, you always have to  look back at the last location because  

وقتی آنجا را می‌بینید، همیشه باید به آخرین مکان به عقب نگاه کنید زیرا

in this case there represents a location over  there and the last location is the classroom.

در این مورد نشان‌دهنده مکانی در آنجا است و آخرین مکان کلاس درس است.

Students must be able to concentrate there in the  

دانش آموزان باید بتوانند در

classroom and be given every  opportunity to learn well.

کلاس درس تمرکز کنند و هر فرصتی برای یادگیری خوب به آنها داده شود.

I see a lot of mistakes with this  sentence structure and it is pretty basic,  

من اشتباهات زیادی با این ساختار جمله می بینم و بسیار اساسی است،

I'll be honest, but I still  see a lot of mistakes with it.

صادقانه می گویم، اما هنوز اشتباهات زیادی در آن می بینم.

The sentence structure is  to be able to do something.

ساختار جمله این است که بتوان کاری را انجام داد.

So here you have your verb to be.

بنابراین در اینجا شما باید فعل خود را به be.

You can conjugate your verb according to the  

می‌توانید فعل خود را با توجه به

subject and the time reference able  does not change, it's always able.

موضوع مرتبط کنید و مرجع زمانی قابل تغییر نمی‌کند، همیشه می‌تواند.

And then you have your infinitive.

و سپس شما مصدر خود را دارید.

So you could say we weren't  able to locate the file.

بنابراین می توانید بگویید که ما نتوانستیم فایل را پیدا کنیم. ما

We.

Weren't because this is my verb to be which  is conjugated with my subject and the time  

نه به این دلیل که این فعل من to be است که با فاعل من و

reference which is the past simple and  I turned it into the negative as well.

مرجع زمان  که گذشته ساده است و آن را به منفی نیز تبدیل کردم.

We were not able to locate the file.

ما نتوانستیم فایل را پیدا کنیم.

Now I am able to come to the party.

اکنون می توانم به مهمانی بیایم.

I'm able to so my subject, my verb able doesn't  change and then the infinitive very common,  

من می‌توانم فاعلم را تغییر دهم، فعل من قادر نیست تغییر کند و سپس ساختار جمله بسیار رایج و

very basic sentence structure here,  but I still see mistakes with this.

بسیار ابتدایی در اینجا تغییر نمی‌کند، اما من هنوز هم اشتباهاتی در این مورد می‌بینم.

So take some time and practice this.

پس کمی وقت بگذارید و این را تمرین کنید.

Students must be able to concentrate.

دانش آموزان باید توانایی تمرکز داشته باشند.

Now must is a modal verb.

اکنون must یک فعل معین است.

So notice after a modal verb,  we don't use the infinitive.

پس توجه کنید بعد از یک فعل معین، از مصدر استفاده نمی کنیم.

You have modal verb plus your base verb,  which is just the the verb without to  

شما فعل مدال به اضافه فعل پایه خود دارید، که فقط فعل بدون to است که

students must be able to concentrate there  and be given every opportunity to learn well.

دانش آموزان باید بتوانند در آنجا تمرکز کنند و هر فرصتی برای یادگیری خوب به آنها داده شود.

We know from scientific research  that mobile phones disrupt this  

ما از تحقیقات علمی می‌دانیم که تلفن‌های همراه این کار را مختل می‌کنند

and then we already learned disrupt  here disrupt is being used as a verb.

و سپس قبلاً یاد گرفتیم که اختلال در اینجا اختلال به عنوان یک فعل استفاده می‌شود.

They disrupt this.

اینها را مختل می کنند.

This is their ability to  concentrate and learn well.

این توانایی آنها برای تمرکز و یادگیری خوب است.

Previous we looked at disrupt as a verb as well,  

قبلاً به disrupt به عنوان یک فعل نیز نگاه می‌کردیم،

but it was in the ING form  because it followed a preposition.

اما به شکل ING بود، زیرا از یک حرف اضافه پیروی می‌کرد.

From is a preposition after prepositions.

From یک حرف اضافه بعد از حرف اضافه است.

You have your gerund verb with  ING, and here we simply have it  

شما فعل جنسی خود را با ING دارید، و در اینجا ما آن را

as our present simple conjugated with  mobile phones, which is our subject.

به عنوان ساده کنونی خود با تلفن های همراه، که موضوع ما است، می کنیم.

They, they disrupt this, they disrupt this.

آنها، این را مختل می کنند، این را به هم می ریزند.

Various studies have found  limiting children's screen  

مطالعات مختلف نشان داده است که محدود کردن زمان تماشای صفحه نمایش کودکان

time is linked to improved  cognition and concentration.

با بهبود شناخت و تمرکز مرتبط است.

OK, so limiting children's screen time,  this is the action and this is linked to.

بسیار خوب، پس محدود کردن زمان تماشای صفحه نمایش کودکان، این عمل است و به آن مرتبط است.

Is linked to.

مرتبط است.

You can think of this is  linked to to show connection.

می‌توانید فکر کنید که برای نشان دادن اتصال به آن پیوند داده شده است.

So we have one thing limiting children's  screen time, and then we have another thing,  

بنابراین، ما یک چیز داریم که زمان تماشای نمایش کودکان را محدود می‌کند، و سپس چیز دیگری داریم،

improved cognition and concentration.

بهبود شناخت و تمرکز.

If something is linked to something, it means  they're connected because this is a link.

اگر چیزی به چیزی مرتبط است، به این معنی است که آنها متصل هستند زیرا این یک پیوند است.

You can think of a chain link in a fence.

می توانید به یک حلقه زنجیر در یک حصار فکر کنید.

They're connected.

آنها متصل هستند.

So that's to be linked.

بنابراین باید پیوند داده شود.

To so their.

به طوری که آنها.

Verb.

فعل

Here our expression is to be  linked to to be linked to.

در اینجا عبارت ما باید به پیوند شود تا پیوند شود.

Now, we generally use this expression when  

اکنون، ما معمولاً زمانی از این عبارت استفاده می‌کنیم که

you want to show that one thing  has an effect on another thing.

می‌خواهید نشان دهید که یک چیز روی چیز دیگری تأثیر دارد.

So there's a cause and effect relationship.

بنابراین یک رابطه علت و معلولی وجود دارد.

So again, our one thing  exercising, our next thing.

پس دوباره، یک چیز ما ورزش کردن، چیز بعدی ما.

Reduced.

کاهش یافته است.

Heart attacks and I want to show  there's a cause and effect relationship.

حملات قلبی و من می‌خواهم نشان دهم که یک رابطه علت و معلولی وجود دارد.

Exercising causes the effect  of reduced heart attacks.

ورزش باعث کاهش حملات قلبی می شود.

Exercising has been linked to reduced heart  attacks, so here's the expression to be linked to.

ورزش با کاهش حملات قلبی مرتبط است ، بنابراین در اینجا عبارتی است که باید به آن مرتبط شود.

So my verb is in the present perfect, and  then I have my infinitive to be linked to.

بنابراین فعل من در زمان حال کامل است، و سپس من مصدر خود را دارم که باید به آن مرتبط شوم.

Let's continue.

ادامه دهیم.

Other tech, including tablets and  smartwatches, are also included in the ban.

سایر فناوری‌ها، از جمله تبلت‌ها و ساعت‌های هوشمند نیز در این ممنوعیت گنجانده شده‌اند.

The government said it would be  up to individual schools to agree  

دولت گفت که این به تک تک مدارس بستگی دارد که

the exact rules with teachers, parents and pupils.

قوانین دقیق را با معلمان، والدین و دانش آموزان به توافق برسانند.

This sounds a little weird to me  because we don't use agree and then  

این برای من کمی عجیب به نظر می‌رسد، زیرا ما از موافقت استفاده نمی‌کنیم و سپس

directly whatever you're agreeing to  notice because you agree to something.

مستقیماً از هر چیزی که موافقت می‌کنید، متوجه می‌شویم زیرا شما با چیزی موافق هستید.

So I think it's just there is missing  a preposition here, individual schools  

بنابراین من فکر می‌کنم در اینجا فقط یک حرف اضافه وجود ندارد، مدارس تکی

to agree to the exact rules because you agree  to something, you don't just agree something.

برای موافقت با قوانین دقیق، زیرا شما با چیزی موافق هستید، فقط با چیزی موافق نیستید.

I agreed stay late.

قبول کردم دیر بمونم

This sounds weird.

این عجیب به نظر می رسد.

It does not sound correct.

درست به نظر نمی رسد.

I agreed stay late.

قبول کردم دیر بمونم

I agreed to stay late.

قبول کردم تا دیر وقت بمانم.

Now it sounds great.

حالا صداش عالیه

This means you accepted your boss said can you  stay late and you said, yes, I can stay late.

این به این معنی است که قبول کردید رئیستان گفت می‌توانید دیر بمانید و شما گفتید، بله، من می‌توانم دیر بمانم.

I agreed to stay late.

قبول کردم تا دیر وقت بمانم.

So that's why we need this preposition here  to agree to the exact rules with teachers.

بنابراین به همین دلیل است که ما به این حرف اضافه در اینجا نیاز داریم تا با قوانین دقیق با معلمان موافقت کنیم.

Now notice the government said it would be  

اکنون توجه کنید که دولت گفته است که باید تا به

up to to be up to and then we  have a someone or a something.

حال انجام شود و سپس ما یک نفر یا چیزی را داریم.

The individual schools, well, it represents the  teachers and the administrators at the school.

تک تک مدارس، خوب، نماینده معلمان و مدیران مدرسه هستند.

So technically it is a someone when something is.

بنابراین از نظر فنی آن کسی است که چیزی باشد.

Up.

بالا

To someone it means they have  the ability to make the decision.

برای کسی این بدان معناست که توانایی تصمیم گیری را دارد.

It's their decision to make.

این تصمیم آنهاست

So a friend could say, do you want  to have pizza or pasta tonight?

بنابراین یکی از دوستان می‌تواند بگوید، آیا می‌خواهید امشب پیتزا یا پاستا بخورید؟

And then you can say it's  up to you, it's up to you.

و سپس می‌توانید بگویید این به شما بستگی دارد، به شما بستگی دارد.

You're saying you decide.

میگی تو تصمیم میگیری

It's your responsibility.

مسئولیت شماست

I'm giving you responsibility  to make the decision.

من به شما مسئولیت می‌دهم که تصمیم بگیرید.

It's up to you.

این به شما بستگی دارد.

You can decide if we're having pizza or pasta.

شما می توانید تصمیم بگیرید که پیتزا می خوریم یا پاستا.

It's up to you.

این به شما بستگی دارد.

So the government said it would be up  to the individual schools to agree to  

بنابراین دولت گفت که این به تک تک مدارس بستگی دارد که

the exact rules with teachers, parents and pupils.

با معلمان، والدین و دانش آموزان با قوانین دقیق موافقت کنند.

So the schools have to decide on the rules,  

بنابراین مدارس باید در مورد قوانین تصمیم بگیرند،

including whether they wanted  to completely ban devices from.

از جمله اینکه آیا می‌خواهند دستگاه‌ها را به طور کامل ممنوع کنند.

Schools.

مدارس

OK, so schools have the flexibility to decide?

خوب، پس مدارس انعطاف پذیری برای تصمیم گیری دارند؟

The announcement follows a similar  decision by Finland last week.

این اعلامیه به دنبال تصمیم مشابه فنلاند در هفته گذشته صورت گرفت.

If something follows something,  it means it comes next.

اگر چیزی به دنبال چیزی باشد، به این معنی است که بعد از آن می آید.

Just like if this is Sally and this is Larry,  you could say Larry is following Sally.

درست مثل اینکه اگر این سالی باشد و این لری، می‌توان گفت لری سالی را دنبال می‌کند.

He's coming next.

بعدش میاد

So something follows something, it comes next.

بنابراین چیزی به دنبال چیزی می آید، بعد می آید.

I'll write that for you.

من آن را برای شما می نویسم.

So this means that Finland announced  before the Netherlands announced,  

بنابراین این بدان معناست که فنلاند قبل از اعلام هلند اعلام کرده است،

because the announcement by the Netherlands  followed Finland's announcement.

زیرا اعلامیه هلند پس از اعلام فنلاند انجام شده است.

So first Finland announced and then  the Netherlands announced the ban.

بنابراین ابتدا فنلاند و سپس هلند این ممنوعیت را اعلام کرد.

Other countries, including England and  France, have also proposed banning.

سایر کشورها از جمله انگلیس و فرانسه نیز ممنوعیت را پیشنهاد کرده اند.

When you propose something,  it means you suggest it.

وقتی چیزی را پیشنهاد می‌کنید، به این معنی است که آن را پیشنهاد می‌کنید.

So they haven't decided, they're considering it.

بنابراین آنها تصمیم نگرفته اند، آنها در حال بررسی آن هستند.

So when you propose something,  you suggest it for consideration.

بنابراین وقتی چیزی را پیشنهاد می‌کنید، آن را برای بررسی پیشنهاد می‌کنید.

To suggest something, something  for decision or consideration.

پیشنهاد کردن چیزی، چیزی برای تصمیم گیری یا بررسی.

They have also proposed banning  mobile phones to improve learning.

آنها همچنین پیشنهاد کرده اند تلفن های همراه برای بهبود یادگیری ممنوع شود.

So propose you may be more familiar  with this word from a proposal.

بنابراین پیشنهاد دهید ممکن است با این کلمه از یک پروپوزال بیشتر آشنا شوید.

When someone proposes to someone, they say will  you marry me because you're suggesting marriage?

وقتی کسی به کسی پیشنهاد ازدواج می‌دهد، می‌گوید آیا با من ازدواج می‌کنی چون پیشنهاد ازدواج می‌دهی؟ اما

But.

It's the other person who gets to  consider your proposal and then decide.

این شخص دیگری است که می‌تواند پیشنهاد شما را بررسی کند و سپس تصمیم بگیرد.

So we use that Will you marry me?

بنابراین ما از آن استفاده می کنیم آیا با من ازدواج می کنی؟

This is will you marry me?

اینه با من ازدواج میکنی؟

This is the words used when someone  proposes the traditional words.

این کلماتی است که وقتی شخصی کلمات سنتی را پیشنهاد می‌کند استفاده می‌شود.

You can say other things, but this  is the traditional way to propose.

می‌توانید چیزهای دیگری بگویید، اما این روش سنتی پیشنهاد دادن است.

When someone proposes and what are they proposing?

وقتی کسی پیشنهاد می دهد و چه چیزی را پیشنهاد می کند؟

They're proposing merit.

آنها شایستگی را پیشنهاد می کنند.

You don't need to say that.

شما نیازی به گفتن آن ندارید.

You don't need to say, oh wow,  Sally proposed marriage to Tom.

نیازی نیست بگویی، اوه وای، سالی به تام پیشنهاد ازدواج داد.

Well, generally the guy proposes, but why not?

خوب، به طور کلی آن مرد پیشنهاد ازدواج می دهد، اما چرا که نه؟

A girl can propose to, but I'll  say it the more traditional way.

یک دختر می تواند از او خواستگاری کند، اما من آن را به روش سنتی تر می گویم.

Oh wow, Tom proposed to Sally  and you proposed to someone.

اوه وای، تام از سالی خواستگاری کرد و تو از کسی خواستگاری کردی.

Did you hear that, Tom?

شنیدی تام؟

Proposed to.

پیشنهاد به.

Sally, so you propose marriage, but you don't  need to say that it's implied to someone.

سالی، بنابراین شما پیشنهاد ازدواج می‌دهید، اما لازم نیست بگویید که این امر به کسی گفته می‌شود.

And how did Tom do that?

و چگونه تام این کار را انجام داد؟

He said, Sally, I love you, will you marry me?

گفت سالی دوستت دارم با من ازدواج می کنی؟

And then hopefully he gave her a ring and  some flowers and some other special items.

و سپس امیدواریم که او یک انگشتر و چند گل و چیزهای خاص دیگر به او داد.

And then Sally will say yes or  no, or I have to think about it.

و سپس سالی خواهد گفت بله یا خیر، یا باید در مورد آن فکر کنم.

And we'll consider that proposal, that proposal.

و ما آن پیشنهاد، آن پیشنهاد را بررسی خواهیم کرد.

And that is the end of our lesson.

و این پایان درس ماست.

So what I'll do is I'll go to the top  and I will read it from start to finish.

بنابراین کاری که من انجام خواهم داد این است که به بالای صفحه می روم و آن را از ابتدا تا انتها خواهم خواند.

And this time you can focus on my pronunciation.

و این بار می توانید روی تلفظ من تمرکز کنید.

Netherlands phone ban announced to  stop school disruptions Devices,  

ممنوعیت تلفن در هلند برای توقف اختلالات مدرسه اعلام شد دولت هلند اعلام کرد

including mobile phones are said  to be banned from classrooms to  

گفته می‌شود دستگاه‌ها از جمله تلفن‌های همراه از ورود به کلاس‌های درس منع می‌شوند تا

stop them from disrupting learning,  the Dutch government has announced.

مانع از اختلال در یادگیری شوند .

The initiative is being introduced  in collaboration with schools and  

این ابتکار با همکاری مدارس معرفی شده است و

is to take effect at the start of next year.

قرار است از آغاز سال آینده اجرایی شود.

There will be some exceptions, including for  students with medical needs or a disability,  

استثناهایی وجود دارد، از جمله برای دانش‌آموزان دارای نیازهای پزشکی یا معلولیت،

and for classes focused on digital skills.

و کلاس‌های متمرکز بر مهارت‌های دیجیتال.

The ban is not legally enforceable  but may become so in the future.

این ممنوعیت از نظر قانونی قابل اجرا نیست، اما ممکن است در آینده چنین شود. وزیر آموزش و پرورش گفت،

Even though mobile phones are  almost intertwined with our lives,  

اگرچه تلفن‌های همراه تقریباً با زندگی ما عجین شده‌اند،

they do not belong in the classroom,  said the education minister.

به کلاس درس تعلق ندارند.

Students must be able to concentrate there  and be given every opportunity to learn well.

دانش‌آموزان باید بتوانند در آنجا تمرکز کنند و هر فرصتی برای یادگیری خوب به آنها داده شود.

We know from scientific research  that mobile phones disrupt this.

ما از تحقیقات علمی می‌دانیم که تلفن‌های همراه این امر را مختل می‌کنند.

Various studies have found limiting children's  

مطالعات مختلف نشان داده است که محدود کردن

screen time is linked to improve  cognition and concentration.

زمان تماشای صفحه نمایش کودکان با بهبود شناخت و تمرکز مرتبط است.

Other tech, including tablets and smartwatches,  are also included in the Dutch ban.

سایر فناوری‌ها، از جمله تبلت‌ها و ساعت‌های هوشمند نیز در ممنوعیت هلند گنجانده شده‌اند.

The government said it would be up to individual  schools to agree the exact rules with teachers,  

دولت گفت که این به تک تک مدارس بستگی دارد که قوانین دقیق را با معلمان،

parents and pupils, including whether they  wanted to completely ban devices from schools.

والدین و دانش‌آموزان به توافق برسانند، از جمله اینکه آیا می‌خواهند دستگاه‌ها را به طور کامل از مدارس ممنوع کنند.

The announcement follows a similar  decision by Finland last week.

این اعلامیه به دنبال تصمیم مشابه فنلاند در هفته گذشته صورت گرفت.

Other countries, including England and France,  

کشورهای دیگر، از جمله انگلیس و فرانسه،

have also proposed banning mobile  phones to improve learning.

نیز پیشنهاد کرده‌اند که تلفن‌های همراه را برای بهبود یادگیری ممنوع کنند.

Now let's keep going and  you'll read a more advanced  

حالا بیایید ادامه دهیم و یک مقاله خبری پیشرفته تر را بخوانید

news article and you'll learn 40 English phrases.

و 40 عبارت انگلیسی را یاد بگیرید.

Our headline The young  workers dressing to stand out.

عنوان ما کارگران جوانی که لباس می‌پوشند تا برجسته شوند.

As you can see, her outfit really stands out.

همانطور که می بینید، لباس او واقعاً برجسته است.

Imagine there are all these other workers  and they're wearing a plain white shirt  

تصور کنید همه این کارگران دیگر هستند و یک پیراهن سفید ساده

and black pants and she is wearing this  very bright, colorful and vintage outfit.

و شلوار مشکی پوشیده اند و او این لباس بسیار روشن، رنگارنگ و قدیمی را پوشیده است.

She would stand out.

او برجسته خواهد شد.

The phrasal verb stand out.

فعل عبارتی برجسته است.

This means to be noticeable,  to be noticeable in a group.

این به معنای قابل توجه بودن، قابل توجه بودن در یک گروه است.

So you have a group of different objects and  one of them is more noticeable than the others.

بنابراین شما گروهی از اشیاء مختلف دارید و یکی از آنها بیشتر از بقیه قابل توجه است.

That object stands out.

آن شی برجسته است.

And it could stand out because of its size,  

و می‌تواند به دلیل اندازه‌اش متمایز باشد،

it's bigger than the others or smaller  its colour or other reasons as well.

بزرگتر از بقیه یا کوچکتر رنگ آن یا دلایل دیگر نیز باشد.

So to stand out, to be very  noticeable and especially  

بنابراین برای متمایز شدن، بسیار قابل توجه بودن و به خصوص

compared to other things or even people.

در مقایسه با چیزهای دیگر یا حتی افراد.

So she stands out because of her  outfit, her outfit, what she's wearing.

بنابراین او به خاطر لباس، لباسش، لباسی که می پوشد متمایز می شود.

Let's continue on.

بیایید ادامه دهیم.

Traditional thinking has generally been  to dress to fit into the workplace.

تفکر سنتی عموماً این بوده است که لباس بپوشید تا متناسب با محل کار باشد.

Here's another phrasal verb to fit in.

در اینجا یک فعل عبارتی دیگر برای fit in است.

So the phrasal verb is to fit in,  but when you specify the noun,  

بنابراین فعل عبارتی عبارت است از fit in، اما وقتی اسم را مشخص می‌کنید،

in this case the workplace, then we  add into to fit into the workplace.

در این مورد محل کار، سپس ما به آن اضافه می‌کنیم تا در محل کار قرار بگیرد.

So I'll highlight all of this.

بنابراین من همه اینها را برجسته می کنم.

So the phrasal verb to fit in is when you have  a feeling that you belong or are accepted.

بنابراین فعل عبارتی to fit in زمانی است که احساس می‌کنید متعلق هستید یا پذیرفته شده‌اید.

When you're a new employee, you  might not feel like you fit in.

وقتی یک کارمند جدید هستید، ممکن است احساس نکنید که مناسب هستید.

Or if you're new to a neighborhood or  a sports team or any group of people,  

یا اگر تازه وارد یک محله یا یک تیم ورزشی یا هر گروهی از مردم هستید،

a new school, that's a great example,  You might not feel like you fit in.

یک مدرسه جدید، این یک مثال عالی است، ممکن است احساس نکنید شما مناسب هستید.

You might not feel like  you belong or are accepted.

ممکن است احساس نکنید که متعلق به شما هستید یا پذیرفته شده اید.

And unfortunately, a lot of my students don't feel  like they fit in because of their English skills.

و متأسفانه، بسیاری از دانش‌آموزان من به دلیل مهارت‌های انگلیسی خود احساس نمی‌کنند که با آن‌ها سازگاری دارند.

So of course to not fit in isn't a good feeling.

بنابراین مطمئناً جا نیفتادن احساس خوبی نیست.

You want to feel like you belong and are accepted.

شما می خواهید احساس کنید که متعلق هستید و پذیرفته شده اید.

You want to feel like you fit in.

شما می خواهید احساس کنید که مناسب هستید.

So to fit into the workplace, a feeling  of belonging or being accepted by a group.

بنابراین برای جا افتادن در محل کار، احساس تعلق یا پذیرفته شدن توسط یک گروه است.

So they're saying traditionally you would wear  the same clothes that your Co workers wear.

بنابراین آنها به طور سنتی می‌گویند شما همان لباس‌هایی را می‌پوشید که کارگران شرکت شما می‌پوشند.

So you fit in, you have this sense of belonging.

بنابراین شما متناسب هستید، این حس تعلق را دارید.

But this person here is doing something different.

اما این شخص در اینجا کار متفاوتی انجام می دهد.

She's dressing to stand  out, to be more noticeable,  

او طوری لباس می‌پوشد که برجسته‌تر باشد، بیشتر قابل توجه باشد،

which could have the impact  that she doesn't fit in.

که می‌تواند تأثیری بر عدم تناسب او داشته باشد.

Let's find out.

بیایید بفهمیم.

But in the pandemic era, these  rules are going by the wayside.

اما در دوران همه‌گیری، این قوانین کنار می‌روند.

When something goes by the wayside, it means it's  it's gone, it's no longer followed, it's outdated.

وقتی چیزی کنار می‌رود، به این معنی است که دیگر از بین رفته است، دیگر دنبال نمی‌شود، قدیمی است.

And in this case, they're talking about a rule.

و در این مورد، آنها در مورد یک قانون صحبت می کنند.

So by saying the rule has gone by the way wayside,  it means nobody is following that rule anymore.

بنابراین، با گفتن این که قاعده از بین رفته است، به این معنی است که دیگر کسی از آن قانون پیروی نمی کند.

So here's the definition here.

بنابراین در اینجا تعریف اینجاست.

Now, of course, in our modern era of  technology, we could say that landlines,  

اکنون، البته، در عصر مدرن فناوری ما، می‌توانیم بگوییم که تلفن‌های ثابت،

phones that are connected in your house,  landline lines have gone by the wayside.

تلفن‌هایی که در خانه شما به هم متصل هستند، خطوط تلفن ثابت از بین رفته‌اند.

No one really uses them anymore, right?

هیچ کس واقعاً دیگر از آنها استفاده نمی کند، درست است؟

So in this case, you can use it.

بنابراین در این مورد می توانید از آن استفاده کنید.

When you use something, you stop using it or  you stop following a certain rule or practice.

وقتی از چیزی استفاده می‌کنید، استفاده از آن را متوقف می‌کنید یا از قانون یا تمرین خاصی پیروی نمی‌کنید.

Monica Saleh.

مونیکا صالح.

That's the woman here who dresses to stand out.

این زن اینجاست که لباس می پوشد تا برجسته باشد.

Monica Saleh doesn't wear your average  business casual clothing at the office.

مونیکا صالح لباس‌های غیر رسمی تجاری متوسط ​​شما را در دفتر نمی‌پوشد.

Instead, the 31 year old software marketing  manager has become well known for her love  

در عوض، مدیر بازاریابی نرم‌افزار 31 ساله به دلیل علاقه‌اش

of rare vintage fashion at a large tech  firm where she works in Indianapolis, US.

به مدهای قدیمی در یک شرکت بزرگ فناوری که در ایندیاناپولیس، ایالات متحده در آنجا کار می‌کند، به شهرت رسیده است.

OK, vintage, vintage clothing is clothing  from older decades or older generations,  

خوب، لباس‌های قدیمی، لباس‌هایی از دهه‌های قدیمی‌تر یا نسل‌های قدیمی‌تر،

so from the 50s or 60s or 70s.

از دهه‌های ۵۰ یا ۶۰ یا ۷۰ هستند.

So not from this modern time is from  a past time or a past generation.

بنابراین نه از این زمان مدرن، مربوط به یک زمان گذشته یا یک نسل گذشته است.

And we can see an example of  vintage clothing here, so.

و ما می‌توانیم نمونه‌ای از لباس‌های قدیمی را در اینجا ببینیم، بنابراین.

This.

این

Pattern.

الگو.

This color combination was very popular  in, I don't know, maybe the 60s or the 70s.

این ترکیب رنگ در دهه 60 یا 70، نمی‌دانم، بسیار محبوب بود.

And this shirt was made in the 60s or 70s.

و این پیراهن در دهه 60 یا 70 ساخته شده است.

And this represents vintage.

و این نشان دهنده پرنعمت است.

And they also had this adjective here rare.

و این صفت را هم در اینجا نادر داشتند.

So a rare, of course, means  not common, difficult to find.

بنابراین، نادر، البته، به معنای رایج نیست، یافتن آن دشوار است.

So it's not easy to find clothing that was  made from the 60s or 70s, vintage clothing.

بنابراین پیدا کردن لباس‌هایی که از دهه 60 یا 70، لباس‌های قدیمی ساخته شده‌اند، آسان نیست.

You have to go to very special stores.

شما باید به فروشگاه های بسیار خاص بروید.

So not common, not common, not easy to find.

بنابراین رایج نیست، رایج نیست، یافتن آن آسان نیست.

Now let's take a look at her job title.

حالا بیایید نگاهی به عنوان شغلی او بیندازیم.

She's a software marketing manager.

او یک مدیر بازاریابی نرم افزاری است.

Now, a lot of times I hear  mistakes when students say  

اکنون، بسیاری از اوقات اشتباهاتی می‌شنوم که دانش‌آموزان

their job title because they don't use an article.

عنوان شغلی خود را به دلیل استفاده نکردن از مقاله می‌گویند.

You have to use an article.

شما باید از یک مقاله استفاده کنید.

I'm a software manager.

من یک مدیر نرم افزار هستم.

I'm an accountant, so N if you have a vowel  sound and then ah if you have a consonant sound.

من یک حسابدار هستم، بنابراین اگر صدای مصوت دارید N و اگر صدای همخوان دارید آه.

Don't forget that article.

آن مقاله را فراموش نکنید.

It sounds very beginner English and you might not  fit in and you would stand out in a negative way.

انگلیسی بسیار مبتدی به نظر می رسد و ممکن است با آن جا نشوید و از نظر منفی متمایز شوید.

You would stand out because it's obvious that  English isn't your first language if you make  

شما متمایز خواهید شد زیرا واضح است که اگر

such a basic mistake like forgetting to  put an article in front of your job title.

اشتباه اساسی مانند فراموش کردن قرار دادن مقاله در مقابل عنوان شغلی خود مرتکب شوید، انگلیسی زبان اول شما نیست.

So don't make that mistake.

پس این اشتباه را نکنید

And if you do want to stand out in the  workplace, be noticeable for your good qualities.

و اگر می‌خواهید در محل کار متمایز شوید، به خاطر ویژگی‌های خوبتان قابل توجه باشید.

Then I want you to download this free  speaking guide where I share 6 tips on  

سپس می‌خواهم این راهنمای مکالمه رایگان را دانلود کنید، جایی که من 6 نکته را در مورد

how to speak English frequently and confidently.

نحوه صحبت کردن مکرر و مطمئن انگلیسی به اشتراک می‌گذارم.

This is absolutely free.

این کاملا رایگان است.

It's available on my website, so you can just look  

در وب‌سایت من موجود است، بنابراین می‌توانید

in the description for the link  to download it absolutely free.

برای دانلود کاملاً رایگان پیوند را در توضیحات جستجو کنید.

And you can also find the link to download all the  notes from the lesson in the description below.

و همچنین می‌توانید پیوند دانلود همه یادداشت‌های درس را در توضیحات زیر بیابید.

Let's continue on her outfits.

بیایید به لباس های او ادامه دهیم.

So an outfit is a complete set of.

بنابراین یک لباس یک مجموعه کامل است.

Of.

Clothing that you wear, so it includes  your shirt, your pants, your shoes.

از

لباسی که می پوشید، بنابراین شامل پیراهن، شلوار، کفش شما می شود.

So it's everything that you're  wearing is considered your outfit.

بنابراین هر چیزی که می‌پوشید لباس شما محسوب می‌شود.

So not just your shirt.

پس نه فقط پیراهن شما.

You can only see my shirt now, but  it would be my shirt and my pants.

اکنون فقط می توانید پیراهن من را ببینید، اما این پیراهن و شلوار من است.

And even if I had shoes or a purse, all of  that together would be considered an outfit.

و حتی اگر کفش یا کیف داشته باشم، همه اینها با هم یک لباس در نظر گرفته می‌شود.

So her outfit, the total of  all the clothes she's wearing.

بنابراین لباس او، مجموع همه لباس‌هایی که پوشیده است.

So in her case, the outfit would  include her shirt, her pants,  

بنابراین در مورد او، لباس شامل پیراهن، شلوارش،

You can't really see it, but it looks like  she has some colorful socks, her shoes.

شما واقعاً نمی‌توانید آن را ببینید، اما به نظر می‌رسد او چند جوراب رنگارنگ، کفش‌هایش دارد.

And let's say she was wearing a belt as  well, That would be part of her outfit.

و بیایید بگوییم که او کمربند هم می‌بست ، این بخشی از لباس او خواهد بود.

Her outfits are a far cry from the  average plain T-shirt and jeans.

لباس‌های او با تی‌شرت و شلوار جین معمولی بسیار متفاوت است.

If something is a far cry  from something else, it means  

اگر چیزی بسیار متفاوت از چیز دیگری باشد، به این معنی است که

it's very different from very  different from very different from.

بسیار متفاوت از بسیار متفاوت است.

So it's saying that her colleagues just wear,  

بنابراین می‌گویند که همکارانش فقط می‌پوشند،

you know, you're plain white,  Gray or blue T-shirt and jeans.

می‌دانی، تی‌شرت و شلوار جین سفید ساده، خاکستری یا آبی می‌پوشی.

That's your casual business attire, your outfit.

این لباس‌های غیررسمی کسب‌وکار شما، لباس شماست.

But she wears something very different.

اما او یک چیز بسیار متفاوت می پوشد.

So her outfits, what she wears, the total of what  she wears is very different from other outfit.

بنابراین لباس‌های او، لباس‌هایی که می‌پوشد، مجموع لباس‌هایی که می‌پوشد بسیار متفاوت از لباس‌های دیگر است.

It's a far cry from now.

از الان خیلی دور است.

One thing that my students find  is that studying English is a  

یکی از چیزهایی که دانش‌آموزان من متوجه می‌شوند این است که مطالعه انگلیسی

far cry from using English in the real world.

با استفاده از انگلیسی در دنیای واقعی بسیار فاصله دارد.

So they get comfortable studying  English in the classroom.

بنابراین آنها با مطالعه انگلیسی در کلاس راحت می شوند.

But then they get out there, they go to  a party with native English speakers,  

اما بعد از آن بیرون می‌روند، به یک مهمانی با افراد بومی انگلیسی‌زبان می‌روند،

or they go to a meeting or a networking  event or just to work and being in the  

یا به یک جلسه یا رویداد شبکه‌ای می‌روند یا فقط برای کار و حضور در

real world and using your English,  communicating with native speakers  

دنیای واقعی و استفاده از زبان انگلیسی شما، ارتباط با افراد بومی صحبت می‌کنند.

is a far cry from communicating  with your teacher in the classroom.

از برقراری ارتباط با معلم خود در کلاس درس.

And that's why a lot of students feel like they  don't fit in and they stand out in a negative way.

و به همین دلیل است که بسیاری از دانش‌آموزان احساس می‌کنند که با آن‌ها سازگار نیستند و به شکلی منفی برجسته می‌شوند.

They stand out because their accent is too strong  or they use very unnatural expressions, right?

آنها متمایز می شوند زیرا لهجه آنها خیلی قوی است یا از عبارات بسیار غیر طبیعی استفاده می کنند، درست است؟

So this is how you can use this  expression of far cry from.

بنابراین به این صورت است که می‌توانید از این بیان استفاده کنید .

Her outfits are a far cry from the average plain  T-shirt and jeans she sees among her colleagues.

لباس‌های او با تی شرت ساده و شلوار جین معمولی که در بین همکارانش می‌بیند بسیار متفاوت است.

And she says her bold style has become  a great talking point with them.

و او می‌گوید استایل جسورانه‌اش تبدیل به یک نقطه صحبت عالی با آنها شده است.

When something is a talking point  is just a a conversational topic.

وقتی چیزی یک موضوع صحبت است، فقط یک موضوع مکالمه است.

It's something you talk about.

این چیزی است که شما در مورد آن صحبت می کنید.

That's all that means.

معنیش همینه

So her outfits are a talking point.

بنابراین لباس‌های او محل بحث است.

It's something when she sees her  colleagues, they say, oh wow.

این چیزی است که وقتی همکارانش را می‌بیند، می‌گویند ، اوه وای.

Where?

کجا؟

Did you get that shirt?

آن پیراهن را گرفتی؟

Tell me more about it.

بیشتر در مورد آن بگویید.

What generation is it from?

از چه نسلی است؟

Who designed it?

چه کسی آن را طراحی کرد؟

That's how it's a talking point.

این یک بحث است.

So here's a quote so this because  we have these quotation marks here,  

بنابراین این یک نقل قول است، بنابراین این چون ما این علامت نقل قول را در اینجا داریم،

it means that this woman, what's her name again?

به این معنی است که این زن، دوباره نامش چیست؟

Monica, this woman Monica  is now saying these words.

مونیکا، این زن مونیکا اکنون این کلمات را می گوید.

So she said having that  opportunity to breakdown walls.

بنابراین او گفت که این فرصت را دارد تا دیوارها را خراب کند.

When you breakdown walls, it  just means to eliminate them.

وقتی دیوارها را خراب می‌کنید، به معنای از بین بردن آنهاست.

So it's a metaphorical wall.

بنابراین این یک دیوار استعاری است.

It's saying here I am and here my colleague  is, and there's a wall between us.

می گوید اینجا من هستم و همکار من اینجاست ، و بین ما دیواری است.

So we don't communicate easily.

بنابراین ما به راحتی ارتباط برقرار نمی کنیم.

But if we eliminate that wall,  if we breakdown that wall,  

اما اگر آن دیوار را از بین ببریم، اگر آن دیوار را خراب کنیم،

then now I can hi, I can easily  communicate with my colleague.

اکنون می‌توانم سلام کنم، می‌توانم به راحتی با همکارم ارتباط برقرار کنم.

Having that opportunity to breakdown walls with  

این فرصت را دارم تا

people across different teams  by talking about my outfits.

با صحبت کردن در مورد لباس‌هایم دیوارها را با افراد مختلف در تیم‌های مختلف خراب کنم.

This is how she breaks down the walls.

اینطوری دیوارها را خراب می کند. او می‌گوید،

So how she initiates conversation with her  

بنابراین نحوه شروع گفتگو با

colleagues about her outfits  is pretty awesome, she says.

همکارانش درباره لباس‌هایش بسیار عالی است.

The company I work for is pretty  large, and ever since I've been here,  

شرکتی که من در آن کار می‌کنم بسیار بزرگ است، و از زمانی که اینجا هستم،

my notoriety has been extended  through my fashion and what I wear.

شهرت من از طریق مد و لباس‌هایی که می‌پوشم بیشتر شده است.

Being around people who might not  know as much about these designers  

بودن در کنار افرادی که ممکن است اطلاعات زیادی درباره این طراحان نداشته باشند

and catching their eye has  always been an icebreaker.

و توجه آنها را جلب کند، همیشه یخ شکن بوده است.

So an icebreaker is a way to  initiate a conversation with someone.

بنابراین یخ شکن راهی برای شروع مکالمه با کسی است.

So if you're at a party or a networking  event or even a meeting and there are a  

بنابراین اگر در یک مهمانی یا رویداد شبکه یا حتی یک جلسه هستید و

lot of new people and you've never met  those people, you want an icebreaker.

افراد جدید زیادی وجود دارند و هرگز آن افراد را ندیده‌اید، یک یخ‌شکن می‌خواهید.

You want a way to initiate  a conversation with someone.

شما راهی برای شروع مکالمه با کسی می خواهید.

So at a party, an icebreaker  could be a simple question.

بنابراین در یک مهمانی، یک یخ شکن می تواند یک سوال ساده باشد.

Oh, so how do you know Jane?

اوه، پس از کجا جین را میشناسی؟

If it's Jane's party and you could go up  to each person and that's your icebreaker.

اگر مهمانی جین است و می‌توانید به سراغ هر نفر بروید و آن یخ شکن شماست.

That's how you initiate conversation.

اینطوری مکالمه را آغاز می کنید.

How do you know Jane?

جین رو از کجا میشناسی؟

How long have you known Jane?

چند وقته جین رو میشناسی؟

And you can talk about the host  because both of you know Jane.

و می‌توانید درباره میزبان صحبت کنید، زیرا هر دوی شما جین را می‌شناسید.

So an icebreaker is a way to initiate, which is  

بنابراین یخ شکن راهی برای شروع است، که

a way of same start to initiate  conversation for the first time.

راهی برای شروع مکالمه برای اولین بار است.

So after you initiate that conversation,  then the icebreaker is complete.

بنابراین پس از شروع آن مکالمه، یخ شکن کامل می شود.

All right, let's move on.

بسیار خوب، بیایید ادامه دهیم.

Sally is not the only person pushing back  against traditional office wear conventions.

سالی تنها کسی نیست که از کنوانسیون‌های سنتی لباس اداری مخالفت می‌کند.

OK?

When you push back against  something, it means you resist it.

باشه؟

وقتی به چیزی فشار می آورید ، به این معنی است که در برابر آن مقاومت می کنید.

You say I don't agree with that.

شما می گویید من با آن موافق نیستم.

I don't want to do that.

من نمی خواهم این کار را انجام دهم.

So you resist something to resist something.

بنابراین شما در برابر چیزی مقاومت می کنید تا در برابر چیزی مقاومت کنید.

So let's say your office has a new policy that  says everyone must wear a suit and a tie to work.

بنابراین، فرض کنید دفتر شما خط‌مشی جدیدی دارد که می‌گوید همه باید برای سرکار کت و شلوار و کراوات بپوشند.

But before you wore jeans and AT shirt.

اما قبل از پوشیدن شلوار جین و پیراهن AT.

So a lot of people could be  upset about the change and  

بنابراین بسیاری از مردم ممکن است از این تغییر ناراحت شوند و

they could push back against because  against is part of the expression.

ممکن است مخالفت کنند زیرا مخالفت بخشی از بیان است.

You push back against something, which  means you say, no, I don't want to do that.

شما به چیزی فشار می آورید، به این معنی که می گویید، نه، من نمی خواهم این کار را انجام دهم.

I don't agree with that.

من با آن موافق نیستم.

I don't think that's a good idea.

فکر نمی کنم این ایده خوبی باشد.

That's how you push back against something.

اینطوری چیزی رو پس میزنی.

So she's pushing back against your  traditional T-shirt and jeans by  

بنابراین او با

wearing this very vintage rare clothing that  makes her stand out, be very noticeable.

پوشیدن این لباس کمیاب بسیار قدیمی که او را متمایز می‌کند و بسیار قابل‌توجه است، تی شرت و شلوار جین سنتی شما را پس می‌زند.

So she's not the only person pushing  back against traditional office wear  

بنابراین، او تنها کسی نیست که با کنوانسیون‌های سنتی لباس اداری مخالفت می‌کند

conventions with many showing off  their unconventional office attire.

و بسیاری لباس‌های اداری نامتعارف خود را به رخ می‌کشند.

Attire is another word for outfit.

لباس یک کلمه دیگر برای لباس است.

So you could say office attire or office outfits.

بنابراین می توان گفت لباس اداری یا لباس های اداری.

Notice here if you have outfit,  

در اینجا توجه کنید که اگر لباس دارید،   به

you need it with an S there because  there's more than one their outfits.

آن با S نیاز دارید زیرا بیش از یک لباس آنها وجود دارد.

But a tire does not take a possess of plural form.

اما لاستیک حالت جمع ندارد.

Sorry.

متاسفم

So you just keep it without the  S there a tire is inappropriate,  

بنابراین فقط آن را بدون S نگه دارید، تایر نامناسب است،

but you would have to say their  outfits are inappropriate.

اما باید بگویید که لباس‌های آن نامناسب است.

Remember, you have to conjugate your  verb with whatever the subject is.

به یاد داشته باشید، باید فعل خود را با هر موضوعی که باشد، مرتبط کنید.

So here their attire, but because  it's singular, it represents it.

بنابراین اینجا لباس آنهاست، اما به دلیل اینکه مفرد است، آن را نشان می دهد.

It is inappropriate.

نامناسب است.

Their outfits because it's plural,  it's they, they are inappropriate.

لباس‌هایشان چون جمع است، آنها هستند، نامناسب هستند.

OK, but it means the exact same thing,  it's just a different word for it.

بسیار خوب، اما دقیقاً به همان معنی است، فقط یک کلمه متفاوت برای آن است.

And remember, an outfit is the totality  of your clothing, of what you're wearing.

و به یاد داشته باشید، یک لباس، کلیت لباس شما و آنچه می پوشید است.

So many are showing off.

خیلی ها خودنمایی می کنند.

When you show off, it means that you  just make it known to other people.

وقتی خودنمایی می‌کنید، به این معنی است که آن را به دیگران نشان می‌دهید.

So to show off their attire on social media,  Well, how would you show off your attire?

بنابراین برای نشان دادن لباس‌هایشان در رسانه‌های اجتماعی، خب، چگونه لباس‌های خود را نشان می‌دهید؟

You would take a picture of it and you  would post it on social media with a  

شما از آن عکس می‌گیرید و آن را با عنوان و هشتگ در شبکه‌های اجتماعی پست می‌کنید

headline and a hashtag in an attempt to  have it seen by a large number of people.

تا تعداد زیادی از مردم آن را ببینند.

So that's how you would show  it off, it being your attire.

بنابراین شما آن را به این شکل نشان می دهید، این لباس شماست.

Some workers, especially younger ones,  are swapping out mundane white shirt,  

برخی از کارگران، به‌ویژه افراد جوان‌تر، پیراهن سفید معمولی،

black trouser combos with lux loungewear sets.

شلوار مشکی را با ست‌های لوکس می‌فروشند.

All right, lots.

خیلی خب، خیلی

To review here, so first let's.

برای بررسی اینجا، پس اول اجازه دهید.

Talk about our adjectives.

در مورد صفت های ما صحبت کنید.

We have mundane.

ما دنیوی داریم

This is very ordinary, not interesting.

این خیلی معمولی است، جالب نیست.

Could be a little bit boring, right?

ممکن است کمی خسته کننده باشد، درست است؟

Because if it's very ordinary,  very ordinary, not interesting.

چون اگر خیلی معمولی باشد، خیلی معمولی، جالب نیست.

So that really probably represents boring.

بنابراین واقعاً احتمالاً نشان دهنده خسته کننده است.

So a white shirt, black  trousers, that's pretty mundane.

بنابراین یک پیراهن سفید، یک شلوار مشکی، که بسیار پیش پا افتاده است.

Everybody wears that.

همه آن را می پوشند.

So it's a little bit boring.

بنابراین کمی خسته کننده است.

It doesn't stand out, but you probably  fit in pretty easily wearing that.

متمایز نیست، اما احتمالاً به راحتی می‌توانید آن را بپوشید.

OK, so that's mundane.

خوب، پس این پیش پا افتاده است.

Now, Combos is short for combination.

اکنون Combos مخفف ترکیب است.

Combination, so you can shorten it to combo.

ترکیبی، بنابراین می توانید آن را به ترکیب کوتاه کنید.

You see this a lot in fast food restaurants.

این را در فست فودها زیاد می بینید.

McDonald's, you could have a  burger with fries and a drink.

مک‌دونالدز، می‌توانید یک همبرگر با سیب‌زمینی سرخ کرده و نوشیدنی بخورید.

That's a combo.

این یک ترکیب است.

It's a combination of three  different items into one meal.

این ترکیبی از سه ماده مختلف در یک وعده غذایی است.

A combo.

یک ترکیب.

OK, And then lux is short form for luxury.

خوب، و سپس lux شکل کوتاهی برای تجمل است.

But in this case, we're using it as an adjective.

اما در این مورد، ما از آن به عنوان یک صفت استفاده می کنیم.

So what do we need?

پس ما به چه چیزی نیاز داریم؟

Luxurious Notice the pronunciation.

لوکس به تلفظ توجه کنید.

Luxurious.

مجلل.

Luxurious.

مجلل.

So this as you can see, we  have our Lux and we just take.

بنابراین همانطور که می بینید، ما لوکس خود را داریم و فقط می گیریم.

The short form.

فرم کوتاه.

It's not the most common to be honest.

این رایج ترین نیست که صادق باشیم.

I would personally say luxurious or luxury.

من شخصاً می گویم لوکس یا لوکس.

I wouldn't shorten it to lux  but that's what they did here.

من آن را به لوکس کوتاه نمی‌کنم، اما این کاری است که آنها اینجا انجام دادند.

OK now our phrasal verb to swap out.

خوب حالا فعل عبارتی ما برای تعویض کردن.

Now you swap out one thing for another thing,  

حالا یک چیز را با چیز دیگری عوض می‌کنید،

which means you just replace  one thing for another thing.

که به این معنی است که فقط یک چیز را با چیز دیگری جایگزین می‌کنید.

So first I had my mundane white T-shirt,  

بنابراین ابتدا تی شرت سفید معمولی ام را داشتم،

but I swapped it out for this  flower shirt so I stand out.

اما آن را با این پیراهن گل عوض کردم تا متمایز شوم.

OK, so you replace one thing with another thing.

خوب، بنابراین شما یک چیز را با چیز دیگری جایگزین می کنید. در حال

Are swapping out.

تعویض هستند

Replace, I'll just say replace A with B.

جایگزین کنید، من فقط می‌گویم A را با B جایگزین کنید.

So white T-shirt is A and then these  luxurious loungewear sets, that's B.

بنابراین تی شرت سفید A است و سپس این ست‌های لوکس سالن استراحت، B.

So you swap it out and that's  the end of the article.

بنابراین شما آن را عوض کنید و این پایان مقاله است.

So perhaps if you want to stand out at work,  you can consider wearing vintage clothing.

بنابراین شاید اگر می‌خواهید در محل کار متمایز باشید، می‌توانید لباس‌های قدیمی بپوشید.

That's the moral of the story here.

اخلاقیات داستان اینجاست.

So now what I'll do is I'll read  the article from start to finish,  

بنابراین اکنون کاری که من انجام خواهم داد این است که مقاله را از ابتدا تا انتها می‌خوانم،

and this time you can focus on my pronunciation,  the young workers dressing to stand out.

و این بار می‌توانید بر تلفظ من تمرکز کنید، کارگران جوانی که لباس می‌پوشند تا برجسته شوند.

Traditional thinking has generally been  to dress to fit into the workplace,  

تفکر سنتی عموماً لباس پوشیدن متناسب با محل کار بوده است،

but in the pandemic era, these rules are  going by the wayside for some employees.

اما در دوران همه‌گیری، این قوانین برای برخی از کارمندان کنار گذاشته می‌شوند.

Monica Saleh doesn't wear your average  business casual clothing at the office.

مونیکا صالح لباس‌های غیر رسمی تجاری متوسط ​​شما را در دفتر نمی‌پوشد.

Instead, the 31 year old software marketing  manager has become well known for her love  

در عوض، مدیر بازاریابی نرم‌افزار 31 ساله به دلیل علاقه‌اش

of rare vintage fashion at the large tech  firm where she works in Indianapolis, US.

به مدهای قدیمی در شرکت بزرگ فناوری که در ایندیاناپولیس، ایالات متحده در آنجا کار می‌کند، به شهرت رسیده است.

Her outfits are a far cry from the average plain  T-shirt and jeans she sees among her colleagues,  

لباس‌های او با تی شرت ساده و شلوار جین معمولی که در بین همکارانش می‌بیند بسیار متفاوت است،

and she says her bold style has become  a great talking point with them.

و او می‌گوید استایل جسورانه‌اش تبدیل به یک نقطه صحبت عالی با آنها شده است. او می‌گوید که

Having that opportunity to break  down walls with people across  

داشتن این فرصت برای شکستن دیوارها با افراد در

different teams by talking about my  outfits is pretty awesome, she says.

تیم‌های مختلف با صحبت در مورد لباس‌هایم بسیار عالی است.

The company I work for is pretty  large and ever since I've been here,  

شرکتی که من در آن کار می‌کنم بسیار بزرگ است و از زمانی که اینجا هستم،

my notoriety has been extended  through my fashion and what I wear.

شهرت من از طریق مد و لباس‌هایی که می‌پوشم بیشتر شده است.

Being around people who might not  know as much about these designers  

بودن در کنار افرادی که ممکن است اطلاعات زیادی درباره این طراحان نداشته باشند

and catching their eye has  always been an icebreaker.

و توجه آنها را جلب کند، همیشه یخ شکن بوده است.

Sally is not the only person pushing back  against traditional office wear conventions,  

سالی تنها کسی نیست که از کنوانسیون‌های سنتی لباس اداری عقب‌نشینی می‌کند،

with many showing off their unconventional  office attire on social and media.

و بسیاری لباس‌های اداری نامتعارف خود را در رسانه‌ها و اجتماعی به نمایش می‌گذارند.

Some workers, especially younger ones,  

برخی از کارگران، به‌ویژه افراد جوان‌تر،

are swapping out mundane white shirt and  black trouser combos for lux loungewear sets.

پیراهن‌های معمولی سفید و شلوار مشکی را با ست‌های لوکس لوکس تعویض می‌کنند.

Amazing job.

کار شگفت انگیز

Do you want me to make another master class?

آیا می خواهید من یک استاد کلاس دیگر بسازم؟

If you do, put master class master  class, put master class in the comments.

اگر این کار را انجام می‌دهید، کلاس کارشناسی ارشد را بگذارید ، کلاس اصلی را در نظرات قرار دهید.

And of course, make sure you like this lesson,  

و البته، مطمئن شوید که این درس را دوست دارید،

share it with your friends and subscribe so  you're notified every time I post a new lesson.

آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید و مشترک شوید تا هر بار که یک درس جدید را پست می‌کنم به شما اطلاع داده شود.

And you can get this free speaking  guide where I share 6 tips on how  

و می‌توانید این راهنمای مکالمه رایگان را دریافت کنید، جایی که من ۶ نکته را در مورد نحوه

to speak English fluently and confidently.

صحبت کردن روان و مطمئن انگلیسی به اشتراک می‌گذارم.

You can click here to download it or  look for the link in the description.

می‌توانید برای دانلود آن اینجا را کلیک کنید یا به دنبال پیوند در توضیحات بگردید.

And I have another class I know you'll love.

و من کلاس دیگری دارم که می دانم دوست خواهید داشت.

Make sure you watch it right now.

حتما همین الان تماشاش کنید