Learn 53 Everyday Expressions To Sound FLUENT | Reading and Listening Method

Do you know what the difference  between sympathy and empathy is?

آیا می دانید تفاوت بین همدردی و همدلی چیست؟

Well, today we'll read a news article  that discusses the difference, how to  

خب، امروز یک مقاله خبری می‌خوانیم که درباره تفاوت‌ها، نحوه

build empathy as a skill, and you'll  learn 53 everyday English expressions.

ایجاد همدلی به عنوان یک مهارت بحث می‌کند و شما ۵۳ عبارت انگلیسی روزمره را یاد خواهید گرفت.

Welcome back to JForrest English.

به JForrest English خوش آمدید.

Of course, I'm Jennifer.

البته من جنیفر هستم.

Now let's get started.

حالا بیایید شروع کنیم.

First, I'll read the headline.

ابتدا تیتر را می خوانم. آیا

Can you teach people to have  empathy right off the bat?

می توانید بی درنگ به مردم بیاموزید که همدلی داشته باشند؟

Let's define empathy and compare this to sympathy,  a question I commonly receive from students.

بیایید همدلی را تعریف کنیم و آن را با همدردی مقایسه کنیم، سؤالی که معمولاً از دانش‌آموزان دریافت می‌کنم. از نظر

Notice grammatically, empathy and sympathy  are both nouns you can have possessed.

دستوری توجه کنید، همدلی و همدردی هر دو اسم هایی هستند که می توانید داشته باشید.

So this is the verb to have  empathy, to have sympathy.

پس این فعل داشتن همدلی، همدردی داشتن است.

Empathy is when you understand  and share someone else's feelings.

همدلی زمانی است که احساسات دیگران را درک می‌کنید و با آنها در میان می‌گذارید.

Sympathy is simply when you feel bad for someone.

همدردی به سادگی زمانی است که نسبت به کسی احساس بدی داشته باشید.

For example, I'm so sorry you lost your job.

به عنوان مثال، من بسیار متاسفم که شما شغل خود را از دست دادید.

That's awful.

این افتضاح است.

I feel bad for you.

دلم برایت بد است

Compare that to I'm so sorry you lost your job.

مقایسه کنید با من بسیار متاسفم که شغل خود را از دست دادید.

The exact same beginning.

دقیقا همان آغاز.

But you might say something like, I understand  how difficult that is, maybe because I lost my  

اما ممکن است چیزی بگویید، می‌دانم چقدر سخت است، شاید به این دلیل که

job last year, or my husband, my brother, my  father, my friend, my roommate lost their job.

سال گذشته شغلم را از دست دادم یا شوهرم، برادرم، پدرم، دوستم، هم اتاقی‌ام شغلشان را از دست دادند.

So I have a deeper  understanding of those feelings.

بنابراین من درک عمیق تری از آن احساسات دارم.

So it's a subtle but important difference.

بنابراین این یک تفاوت ظریف اما مهم است.

Empathy, sympathy.

همدلی، همدردی.

You may remember that I said right off the bat,  

شاید به خاطر داشته باشید که من بلافاصله گفتم،

right off the bat, let's define  and compare empathy and sympathy.

بیایید همدلی و همدردی را تعریف کنیم و با هم مقایسه کنیم.

This is a very commonly used  expression right off the bat.

این یک عبارت بسیار رایج است که بلافاصله استفاده می شود.

It means at the very beginning.

یعنی در همان ابتدا.

You can use it in meetings,  in social conversations.

می‌توانید از آن در جلسات، در مکالمات اجتماعی استفاده کنید.

If you're telling your friend about a vacation,  

اگر به دوستتان درباره تعطیلات می‌گویید،

you could say right off the bat,  it was the best vacation I had.

می‌توانید بی‌درنگ بگویید، این بهترین تعطیلاتی بود که داشتم.

So you're laying your friend, No, at the very  beginning, or since we're at the very beginning  

بنابراین، شما در همان ابتدا دوستتان را دراز می‌کشید، نه، یا از آنجایی که ما در ابتدای

of this lesson, you might say or think to yourself  right off the bat, this is a great lesson.

این درس هستیم، ممکن است بلافاصله با خود بگویید یا فکر کنید ، این یک درس عالی است.

We're only a few minutes in and  you've learned a lot already.

ما فقط چند دقیقه به راهمان رسیده ایم و شما قبلاً چیزهای زیادی یاد گرفته اید.

What do you think?

نظر شما چیست؟

Do you agree?

موافقید؟

Right off the bat, this is a great lesson.

بلافاصله، این یک درس بزرگ است.

If you do put that's right, that's  right, put that's right in the comments.

اگر درست است، درست است، درست را در نظرات قرار دهید.

And don't worry about taking  all these notes because I  

و نگران گرفتن همه این یادداشت ها نباشید زیرا من

summarize everything in a free lesson PDF.

همه چیز را در یک درس رایگان PDF خلاصه می کنم.

You can find the link in the description.

می توانید لینک را در توضیحات پیدا کنید.

Now let's continue.

حالا بیایید ادامه دهیم.

Have you ever had that feeling when your friend  

آیا تا به حال این احساس را داشته اید که دوستتان

is going through a hard time and  you can almost feel their pain?

دوران سختی را پشت سر می گذارد و تقریباً می توانید درد او را احساس کنید؟

Now let's take a look at this  to go through a hard time.

حالا بیایید نگاهی به این بیاندازیم تا دوران سختی را پشت سر بگذاریم.

In this context, to go through, the verb is go.

در این زمینه، to go through، فعل go است.

It's conjugated in the present.

در زمان حال مزدوج شده است.

Continuous is going through, but the verb is go.

استمرار در حال عبور است، اما فعل رفتن است. پس

So to go through means experience.

گذشتن به معنای تجربه است.

So you could say, have you ever had that feeling  when your friend is experiencing a hard time?

بنابراین می‌توانید بگویید، آیا تا به حال این احساس را داشته‌اید که دوستتان دوران سختی را تجربه می‌کند؟

But we only use go through to mean experience  when it's used with a negative adjective.

اما ما فقط زمانی از go through به معنای تجربه استفاده می‌کنیم که با صفت منفی استفاده شود.

So a hard time, a difficult time, a  terrible time, any other negative adjective.

بنابراین یک زمان سخت، یک زمان دشوار، یک زمان وحشتناک، هر صفت منفی دیگری.

You can start with hard time or difficult  time, challenging time, and then you can  

می‌توانید با زمان سخت یا زمان سخت، زمان چالش‌برانگیز شروع کنید، و سپس می‌توانید

add on and learn more adjectives to  express your ideas in different ways.

صفت‌های بیشتری را اضافه کنید و یاد بگیرید تا ایده‌های خود را به روش‌های مختلف بیان کنید.

For example, you could say we went  through a turbulent time after the fire.

به عنوان مثال، می‌توانید بگویید که پس از آتش‌سوزی، دوران پرتلاطمی را پشت سر گذاشتیم.

Turbulent means there was a lot of  uncertainty, a lot of confusion.

آشفته به این معنی است که عدم قطعیت، سردرگمی زیادی وجود داشت.

Turbulent, turbulent.

متلاطم، متلاطم.

We went through a turbulent time after the fire.

بعد از آتش سوزی دوران پرتلاطمی را پشت سر گذاشتیم.

Now remember, go through go is your verb.

حالا به یاد داشته باشید، go through فعل شماست.

So you conjugate this.

پس شما این را با هم ترکیب کنید.

In this case, it's the past simple went.

در این مورد، آن را به گذشته ساده رفت.

But remember we only use this  with negative adjectives.

اما به یاد داشته باشید که ما فقط از آن با صفت های منفی استفاده می کنیم.

If you say we had an amazing time on  vacation, you use to have an X time.

اگر می‌گویید در تعطیلات زمان شگفت‌انگیزی داشته‌ایم، یک زمان X دارید.

X represents the adjective and you can use a  positive or a negative adjective with this.

X نشان دهنده صفت است و می توانید با آن از یک صفت مثبت یا منفی استفاده کنید.

And in this case, the verb have means experience.

و در این صورت فعل have به معنای تجربه است.

You could say we had a terrible time on vacation,  

می‌توانید بگویید که در تعطیلات روزهای بدی را سپری کردیم،

but you can only use go through  with a negative adjective.

اما می‌توانید از go through با یک صفت منفی استفاده کنید. به

Let's keep reading.

خواندن ادامه دهیم.

That's one aspect of an  amazing power we have empathy.

این یکی از جنبه های قدرت شگفت انگیزی است که ما همدلی داریم.

So remember, empathy is about feeling and  understanding what someone else is going through.

بنابراین به یاد داشته باشید، همدلی یعنی احساس و درک آنچه که شخص دیگری از سر می گذراند.

Now generally we use this  with negative situations,  

اکنون معمولاً ما از این برای موقعیت‌های منفی استفاده می‌کنیم،   به همین دلیل

which is why I use what someone is going through  because the adjective choice would be negative.

است که من از چیزی که کسی می‌گذرد استفاده می‌کنم، زیرا انتخاب صفت منفی است.

Empathy is the ability to feel and understand  other people's emotions and perspectives.

همدلی توانایی احساس و درک عواطف و دیدگاه‌های دیگران است.

So now we have a definition.

بنابراین اکنون ما یک تعریف داریم.

But you already knew this.

اما شما قبلاً این را می دانستید.

Let's review perspective.

بیایید دیدگاه را مرور کنیم.

This is a way of thinking or considering  situations and we'll review this because  

این یک روش فکر کردن یا در نظر گرفتن موقعیت‌ها است و ما آن را مرور می‌کنیم، زیرا

it's very common to use instead  of asking for someone's opinion.

استفاده از آن به‌جای درخواست نظر شخصی بسیار رایج است.

You probably are familiar with the  question what's your opinion on this?

احتمالاً با این سؤال آشنا هستید که نظر شما در این مورد چیست؟

You could also say what's  your perspective on this?

همچنین می‌توانید بگویید دیدگاه شما در این مورد چیست؟

What's your way of thinking  about this or considering this?

طرز فکر شما درباره این موضوع یا در نظر گرفتن آن چیست؟

Now to answer using these two words,  

اکنون برای پاسخ دادن با استفاده از این دو کلمه، به نظر من از دیدگاه من به

notice the difference in preposition  in my opinion from my perspective.

تفاوت در حرف اضافه توجه کنید .

So remember this because this is a very  powerful word choice for your IELTS,  

بنابراین این را به خاطر بسپارید زیرا از دیدگاه من این یک انتخاب کلمه بسیار قدرتمند برای آیلتس شما،

for meetings, for job interviews or for  more formal situations from my perspective.

برای جلسات، برای مصاحبه های شغلی یا موقعیت های رسمی تر است.

But you must use the preposition from  in my opinion, from my perspective.

اما شما باید از نظر من، از دیدگاه من، از حرف اضافه استفاده کنید.

And then you can state your thoughts,  your ideas, your opinion or perspective.

و سپس می‌توانید افکار، ایده‌ها، نظر یا دیدگاه خود را بیان کنید. آیا از

Are you enjoying this lesson?

این درس لذت می برید؟

If you are, then I want to tell you  about the Finally Fluent Academy.

اگر هستید، پس می‌خواهم درباره آکادمی Finnally Fluent به شما بگویم.

This is my premium training program where  we study native English speakers from TV,  

این برنامه آموزشی ممتاز من است که در آن به زبان انگلیسی زبان مادری از تلویزیون،

the movies, YouTube, and the news.

فیلم‌ها، YouTube و اخبار مطالعه می‌کنیم.

So you can improve your listening  skills of fast English, expand your  

بنابراین می‌توانید مهارت‌های شنیداری خود را در زبان انگلیسی سریع بهبود بخشید،

vocabulary with natural expressions,  and learn advanced grammar easily.

دایره لغات خود را با عبارات طبیعی گسترش دهید، و گرامر پیشرفته را به راحتی یاد بگیرید.

Plus, you'll have me as your personal coach.

به علاوه، شما مرا به عنوان مربی شخصی خود خواهید داشت. برای کسب اطلاعات بیشتر،

You can look in the description  for the link to learn more,  

می‌توانید در توضیحات  پیوند را جستجو کنید،

or you can go to my website and  click on Finally Fluent Academy.

یا می‌توانید به وب‌سایت من بروید و روی «آکادمی Fluent Fluent» کلیک کنید.

Now, let's continue with our lesson.

حالا بیایید به درس خود ادامه دهیم.

At times like that, remember that that represents  when someone you know is going through something.

در چنین مواقعی، به یاد داشته باشید که این نشان‌دهنده زمانی است که فردی که می‌شناسید در حال عبور از چیزی است.

Remember, to go through something is to  experience something negative, only negative.

به یاد داشته باشید، عبور از چیزی به معنای تجربه چیزی منفی است، فقط منفی.

At times like that, empathy might come on  without you doing anything to make it happen.

در چنین مواقعی، همدلی ممکن است بدون اینکه کاری برای تحقق آن انجام دهید، ظاهر شود. می

Do you know what come on means in this context?

دانی در این زمینه منظور از آمدن چیست؟

When something comes on, in this case  empathy comes on, it means it happens,  

وقتی چیزی روی می‌دهد، در این مورد، همدلی به وجود می‌آید، به این معنی است که اتفاق می‌افتد،

occurs or starts suddenly and automatically.

اتفاق می‌افتد یا به طور ناگهانی و خودکار شروع می‌شود.

For example, the heat just came on.

به عنوان مثال، گرما تازه آمد.

So I'm in this room now.

بنابراین من الان در این اتاق هستم.

I have a thermostat and I don't  do anything to control the heat.

من ترموستات دارم و کاری برای کنترل گرما انجام نمی‌دهم. به

It comes on automatically.

طور خودکار روشن می شود.

It comes on suddenly when the  temperature drops below a certain degree.

وقتی دما به زیر درجه معینی می‌رسد، ناگهان روشن می‌شود.

So the heat just came on.

بنابراین گرما تازه آمد.

That would be a very everyday  use of this expression.

این یک استفاده بسیار روزمره از این عبارت خواهد بود.

And you can use it with the  air conditioning, of course.

و البته می‌توانید با تهویه مطبوع از آن استفاده کنید .

But also a migraine came on in the  middle of an important meeting.

اما میگرن هم در وسط یک جلسه مهم ظاهر شد.

So a migraine happened suddenly and  automatically in the sense that you  

بنابراین یک میگرن ناگهانی و به طور خودکار اتفاق افتاد به این معنا که شما

didn't do anything to create it, it just came on.

کاری برای ایجاد آن انجام ندادید، فقط بروز کرد.

A migraine came on in the  middle of an important meeting.

میگرن در وسط یک جلسه مهم رخ داد.

So it can be used for an emotion.

بنابراین می توان از آن برای یک احساس استفاده کرد.

You can feel a certain emotion  suddenly and automatically,  

شما می توانید یک احساس خاص را به طور ناگهانی و خودکار احساس کنید،

something like heat or something like  an illness or symptom like a migraine.

چیزی مانند گرما یا چیزی شبیه یک بیماری یا علامتی مانند میگرن.

So in this case, empathy might come on happen  without you doing anything to make it happen.

بنابراین در این مورد، همدلی ممکن است اتفاق بیفتد، بدون اینکه شما کاری برای تحقق آن انجام دهید.

But did you know that empathy is actually a skill  

اما آیا می‌دانستید که همدلی در واقع مهارتی است که

you can learn and that it's  really useful in myriad ways?

می‌توانید آن را بیاموزید و از راه‌های بی‌شماری واقعاً مفید است؟

Let's review myriad and notice the pronunciation.

بیایید هزاران را مرور کنیم و متوجه تلفظ شویم.

There is no a sound, it's ID, ID, myriad, myriad.

صدایی نیست، شناسنامه، شناسنامه، بی شمار، بی شمار است.

This means large in number or a great variety.

این به معنای تعداد زیاد یا تنوع زیاد است.

So you can learn how to use empathy or develop  empathy in a large number of ways or there  

بنابراین می‌توانید یاد بگیرید که چگونه از همدلی استفاده کنید یا همدلی را به روش‌های زیادی توسعه دهید یا

there's a great variety of ways you can learn  this skill, as they call it empathy as a skill.

روش‌های بسیار متنوعی وجود دارد که می‌توانید این مهارت را بیاموزید، همانطور که آنها آن را همدلی به عنوان یک مهارت می‌نامند.

Now notice here they used did you know?

حالا توجه کنید اینجا استفاده کردند آیا می دانید؟

Did you know that is optional.

آیا می دانستید که اختیاری است

Often native speakers use that  in writing, but we omit it.

اغلب افراد بومی از آن در نوشتن استفاده می‌کنند، اما ما آن را حذف می‌کنیم.

We don't use it in speaking.

ما از آن در صحبت کردن استفاده نمی کنیم.

That isn't a rule, it's a guideline.

این یک قانون نیست، یک دستورالعمل است.

But if you're ever wondering, do I need that?

اما اگر فکر می کنید آیا من به آن نیاز دارم؟

Do I not need it?

آیا من به آن نیاز ندارم؟

Just use it because it's correct.

فقط از آن استفاده کنید زیرا درست است.

It's just optional.

این فقط اختیاری است.

So I could say, did you know I have  myriad videos, a large number of videos,  

بنابراین می‌توانم بگویم، آیا می‌دانستید که من بی‌شمار ویدیو، تعداد زیادی ویدیو،

or it could be a small number, but within  that smaller number there's a great variety.

یا می‌تواند تعداد کمی باشد، اما در این تعداد کمتر، تنوع زیادی وجود دارد.

So it could be either.

بنابراین می تواند هر دو باشد.

Did you know I have myriad videos on  my channel to help you become fluent?

آیا می‌دانستید که من بی‌شمار ویدیو در کانال خود دارم تا به شما کمک کنم مسلط شوید؟

And in this case, there are both a  large number and a great variety.

و در این مورد، هم تعداد زیاد و هم تنوع زیادی وجود دارد.

So make sure you subscribe if you haven't already,  

بنابراین اگر قبلاً مشترک نشده‌اید، حتماً مشترک شوید،

so you can watch the myriad videos on  my channel to help you become fluent.

تا بتوانید ویدیوهای بی‌شمار کانال من را تماشا کنید تا به شما کمک کند مسلط شوید.

And notice here it's optional.

و توجه کنید که در اینجا اختیاری است. آیا می

Did you know that?

دانستید که؟

Or did you know I have?

یا میدونستی من دارم؟

So did you know you add this before a clause?

بنابراین آیا می دانستید که این را قبل از یک بند اضافه کرده اید؟

A clause is a subject verb.

بند یک فعل فاعل است.

And then the rest of the sentence, the object.

و سپس بقیه جمله، مفعول.

Now the rest of the article, They'll  talk about these myriad ways.

اکنون در ادامه مقاله، آنها درباره این روش‌های بی‌شمار صحبت خواهند کرد.

The first, listening.

اولی، گوش دادن.

Listening is a key part of empathy.

گوش دادن بخش کلیدی همدلی است.

Do you know what key means in this context?

آیا می دانید کلید در این زمینه به چه معناست؟

Of course, we're not talking  about your house or your car keys.

البته، ما درباره کلید خانه یا ماشین شما صحبت نمی کنیم.

Listening is a key part of empathy.

گوش دادن بخش کلیدی همدلی است.

Empathy in this case, key means  important, important part of empathy.

همدلی در این مورد، کلید به معنای بخش مهم و مهم همدلی است.

This is frequently used in  the structure to be key.

این اغلب در ساختار کلیدی استفاده می‌شود.

For example, listening is key.

به عنوان مثال، گوش دادن کلیدی است.

Listening is very important.

گوش دادن بسیار مهم است.

Depending on the context, it could  be listening is the most important.

بسته به زمینه، ممکن است گوش دادن مهمترین چیز باشد.

So it can be important, very important, or  the most important depending on context.

بنابراین بسته به زمینه می تواند مهم، بسیار مهم یا مهم ترین باشد.

Listening is key.

گوش دادن کلید است.

Listening is a key part,  important part of empathy.

گوش دادن بخش کلیدی و بخش مهمی از همدلی است.

Tuning in.

تنظیم کردن.

So you really understand,  let's take a look at tuning in.

پس شما واقعا متوجه شدید، بیایید نگاهی به تنظیم کنیم.

This is a phrasal verb to TuneIn.

این یک فعل عبارتی برای TuneIn است.

In this context, TuneIn means to pay  close attention to or to focus on.

در این زمینه، TuneIn به معنای توجه دقیق یا تمرکز بر روی آن است.

So when your friend is talking, you  should TuneIn pay close attention,  

بنابراین وقتی دوستتان در حال صحبت کردن است، باید TuneIn توجه زیادی داشته باشید،

focus on your friend so you really understand.

روی دوستتان تمرکز کنید تا واقعا متوجه شوید.

Try to listen with your whole self, to concentrate  100% and to hear what's behind the words,  

سعی کنید با تمام وجودتان گوش کنید، 100% تمرکز کنید و آنچه را که پشت کلمات است بشنوید،

to check you've really understood and to  show the other person you're listening.

بررسی کنید که واقعاً متوجه شده اید و به طرف مقابل نشان دهید که دارید گوش می دهید.

It can be powerful to reflect  back with someone's telling you.

انعکاس دادن با صحبت های کسی که به شما می گوید می تواند قدرتمند باشد.

Let's take a look at this,  what's behind the words?

بیایید نگاهی به این بیندازیم، چه چیزی پشت این کلمات نهفته است؟

So your job is to hear what's behind the words.

بنابراین وظیفه شما این است که آنچه را که در پشت کلمات نهفته است بشنوید.

This means to understand the meeting, the  meaning, motivation or intention behind the words.

این به معنای درک جلسه، معنی، انگیزه یا قصد پشت کلمات است.

So imagine your friend says to  you, I lost my job, but I'm fine.

پس تصور کنید دوستتان به شما می‌گوید، من شغلم را از دست دادم، اما حالم خوب است.

So you want to understand?

پس میخوای بفهمی؟

Well, your friend says I'm fine,  but how does your friend truly feel?

خوب، دوست شما می گوید من خوب هستم، اما دوست شما واقعاً چه احساسی دارد؟

What is the intention by saying that?

منظور از گفتن این حرف چیست؟

Is this true?

So you want to understand what's behind the words,  the true feeling, the motivation or the meaning.

آیا این حقیقت دارد؟

بنابراین می‌خواهید بفهمید که در پس کلمات، احساس واقعی، انگیزه یا معنی چیست.

We use this a lot in different situations.

ما در موقعیت های مختلف از این بسیار استفاده می کنیم.

For example, you could ask someone what's  

برای مثال، می‌توانید از کسی بپرسید که

behind your decision to quit or  to move or even to learn English.

پشت تصمیم شما برای ترک یا نقل مکان یا حتی یادگیری زبان انگلیسی چیست.

What's behind your decision?

پشت تصمیم شما چیست؟

What's motivating you?

چه چیزی به شما انگیزه می دهد؟

What's the true reason?

دلیل واقعی چیست؟

So they want to know the true reason.

بنابراین آنها می خواهند دلیل واقعی را بدانند.

So this is a very common question that  you can be asked in different situations,  

بنابراین این یک سؤال بسیار رایج است که می‌توان در موقعیت‌های مختلف،

including professional and social situations.

از جمله موقعیت‌های حرفه‌ای و اجتماعی، از شما پرسید.

What's behind your decision to do something?

پشت تصمیم شما برای انجام کاری چیست؟

And then the person wants you to be more honest,  more truthful about why you're doing something.

و سپس آن شخص از شما می‌خواهد که صادق‌تر باشید، درمورد دلیل انجام کاری صادق‌تر باشید.

Let's continue to the next  point of building empathy.

بیایید به نقطه  بعدی ایجاد همدلی ادامه دهیم.

Read stories.

داستان بخوانید.

When we read stories, a  character's emotions can feel real.

وقتی داستان می خوانیم، احساسات یک شخصیت می تواند واقعی باشد.

Tuning into these emotions can help us learn  about others lives, perspectives, and feelings.

تنظیم این احساسات می تواند به ما کمک کند درباره زندگی، دیدگاه ها و احساسات دیگران بیاموزیم.

So here we already learned what TuneIn means.

بنابراین در اینجا ما قبلاً یاد گرفتیم که TuneIn به چه معنی است.

Do you remember what it means?

یادت میاد یعنی چی؟ به

It means to pay close attention to or to focus on.

معنای توجه دقیق یا تمرکز بر آن است.

Hopefully you're tuning in to my words right now.

امیدوارم در حال حاضر با کلمات من هماهنگ شوید.

And remember you tune in to something or someone.

و به یاد داشته باشید که با چیزی یا کسی هماهنگ شده اید.

So tuning into my words or tuning in to me as I'm  teaching you all the vocabulary from this lesson.

بنابراین، با کلمات من هماهنگ شوید یا با من هماهنگ شوید، زیرا دارم تمام واژگان این درس را به شما آموزش می دهم.

Now notice your tune is in the gerund form.

حالا توجه کنید که آهنگ شما به شکل جیروند است.

Tuning, tuning.

تنظیم، کوک.

Do you know why?

میدونی چرا؟

Why?

چرا؟

Notice it's at the beginning of a sentence.

توجه کنید که در ابتدای جمله است.

When we use the gerund at the beginning of  sentences, it's to make general statements.

وقتی در ابتدای جملات از جیروند استفاده می کنیم، برای بیان عبارات کلی است.

Let's compare these two sentences.

بیایید این دو جمله را با هم مقایسه کنیم.

Tuning in.

تنظیم کردن.

So this is the gerund.

پس این جیروند است.

It starts the sentence tuning in when others speak  

هنگامی که دیگران صحبت می کنند، جمله را تنظیم می کند.

is key, is important or the most  important to building empathy.

So notice here is key to and then you need  the gerund for this expression as well.

بنابراین توجه داشته باشید که اینجا کلید است و سپس شما برای این عبارت نیز به جیروند نیاز دارید.

Is key to doing something, in  this case building empathy.

کلید انجام کاری است، در این مورد ایجاد همدلی.

But this is a general statement.

اما این یک بیانیه کلی است.

Tuning in when others speak  is key to building empathy,  

تنظیم زمانی که دیگران صحبت می کنند کلید ایجاد همدلی است،

but compare that to tune in when I speak to you.

اما آن را مقایسه کنید تا وقتی با شما صحبت می کنم هماهنگ شوید.

In this case, what verb tense is this?

در این صورت این چه زمان فعل است؟

It's the imperative which is used for instructions  or orders, and students often confuse these.

این امر ضروری است که برای دستورالعمل‌ها یا دستورات استفاده می‌شود، و دانش‌آموزان اغلب آنها را اشتباه می‌گیرند.

So make sure you're using the gerund to start  when you're making general statements and the  

بنابراین اطمینان حاصل کنید که هنگام ارائه جملات کلی، از جیروند برای شروع استفاده می‌کنید و

imperative which uses the base verb to start  when you're providing an instruction or an order.

هنگام ارائه دستور یا دستور از فعل پایه برای شروع استفاده می‌کنید.

TuneIn when I speak to you and you  already know what perspectives is.

وقتی با شما صحبت می‌کنم، از قبل می‌دانید که دیدگاه‌ها چیست.

So it's great to have that repetition  

بنابراین بسیار خوب است که این تکرار را داشته باشید

because then it gives you more opportunities  to remember and practice this vocabulary.

زیرا در این صورت فرصت های بیشتری برای به خاطر سپردن و تمرین این واژگان به شما می دهد.

So perspectives as we learned before a  way of thinking or considering situations  

بنابراین دیدگاه‌هایی که قبل از طرز تفکر یا در نظر گرفتن موقعیت‌ها آموختیم

and it's in my opinion, but from my  perspective, did you remember that?

و به نظر من است، اما از دیدگاه من، آیا آن را به خاطر داشتید؟

If not, that's OK because you just  need to repeat it in my opinion,  

اگر نه، اشکالی ندارد زیرا به نظر من،

from my perspective, all without  having to leave your chair.

از دیدگاه من، فقط باید آن را تکرار کنید، بدون اینکه صندلی خود را ترک کنید.

So this means all all represents  you can learn about others lives,  

بنابراین این بدان معناست که همه نشان‌دهنده آن است که می‌توانید

perspectives, feelings without leaving your chair.

بدون ترک صندلی درباره زندگی، دیدگاه‌ها، احساسات دیگران بیاموزید.

So all is the various points  that were mentioned before.

بنابراین همه نکات مختلفی است که قبلا ذکر شد.

Let's continue.

ادامه دهیم.

Get curious, replace judgement with curiosity.

کنجکاو شوید، قضاوت را با کنجکاوی جایگزین کنید.

So this is the next thing that you can do  or perhaps you should do to build empathy.

بنابراین این کار بعدی است که می‌توانید انجام دهید یا شاید باید برای ایجاد همدلی انجام دهید.

Remember that get means become.

به یاد داشته باشید که دریافت یعنی تبدیل شدن.

So it's from that transition  from not curious to curious.

بنابراین از آن گذار از غیر کنجکاو به کنجکاو است.

And notice the verb tense.

و به زمان فعل توجه کنید.

What verb tense is this?

این چه زمان فعل است؟

We just talked about it.

ما فقط در مورد آن صحبت کردیم.

It's not the gerund, it's the imperative.

این جروند نیست، این امر ضروری است.

It's the base verb.

این فعل پایه است.

Because this article is providing this  as an instruction to you get curious.

زیرا این مقاله این را به عنوان دستورالعملی برای شما ارائه می دهد که کنجکاو شوید.

That's the advice to you now  to talk about this transition.

این توصیه ای است که به شما اکنون برای صحبت در مورد این انتقال است.

You might say I get confused when I read the news  

ممکن است بگویید وقتی اخبار را می خوانم گیج می شوم

because there are so many expressions  and words that you don't understand.

زیرا عبارات و کلمات زیادی وجود دارد که شما نمی فهمید.

So get is to talk about that transition from  

بنابراین صحبت کردن در مورد انتقال از    نه

not confused when you first started  reading Not confused, too confused.

گیج نشده است که برای اولین بار شروع به خواندن کردید .

But then we use 2B I'm confused  to talk about your current state.

اما بعد از آن برای صحبت در مورد وضعیت فعلی شما از 2B استفاده می کنیم.

So I get confused.

بنابراین من گیج می شوم.

I am confused and don't worry, that's why  I'm here to help you read the news easily.

من گیج هستم و نگران نباشید، به همین دلیل من اینجا هستم تا به شما کمک کنم اخبار را به راحتی بخوانید.

So get curious.

پس کنجکاو شوید

Replace judgement again.

دوباره قضاوت را جایگزین کنید.

This is that imperative because it's  the base verb to start the sentence.

این امر ضروری است زیرا فعل پایه برای شروع جمله است.

That's how I identify it.

اینطوری تشخیصش میدم این

It's the base verb that starts the  sentence, and it's an instruction.

فعل پایه است که جمله را شروع می کند و یک دستورالعمل است.

Replace judgement with curiosity.

کنجکاوی را جایگزین قضاوت کنید.

This is what the article wants you to do.

این چیزی است که مقاله از شما می خواهد.

We can sometimes slip very  easily into judging other people.

ما گاهی اوقات می‌توانیم خیلی راحت در قضاوت دیگران از بین برویم.

What do you notice about the verb slip?

در مورد فعل لغزش به چه چیزی توجه می کنید؟ آیا

Is it a regular verb?

این یک فعل منظم است؟

What is it?

چیست؟

It's actually a phrasal verb, but it  can be difficult to identify phrasal  

این در واقع یک فعل عبارتی است، اما

verbs when the preposition  is separated from the verb.

وقتی حرف اضافه از فعل جدا می‌شود، تشخیص افعال عبارتی ممکن است دشوار باشد.

In this context, slip into means  to gradually enter a bad condition.

در این زمینه، لغزش به وسیله‌ای برای وارد شدن تدریجی به یک وضعیت بد است.

So you might understand from this example, some  fear the economy is slipping into a recession.

بنابراین، ممکن است از این مثال متوجه شوید، برخی می‌ترسند که اقتصاد وارد رکود شود.

So the economy is entering a recession,  

بنابراین اقتصاد در حال ورود به رکود است،

which is a bad condition, but it's doing it  gradually, which means slowly slipping into.

که شرایط بدی است، اما این کار را به تدریج انجام می‌دهد، که به معنای فرو رفتن آرام آرام است.

So we can sometimes slip very  easily into judging other people.

بنابراین ما گاهی اوقات می‌توانیم خیلی راحت در قضاوت دیگران از بین برویم.

So we start judging other people.

بنابراین ما شروع به قضاوت دیگران می کنیم.

Oh, you shouldn't do that.

اوه، شما نباید این کار را انجام دهید.

Why is that person doing that?

چرا آن شخص این کار را می کند؟

Look what they're doing.

ببین دارن چیکار میکنن

Look what they're wearing.

ببین چی میپوشن

So judging.

پس قضاوت کردن

But we do it gradually, so we  don't notice we're doing it,  

اما ما این کار را به تدریج انجام می‌دهیم، بنابراین متوجه نمی‌شویم که داریم آن را انجام می‌دهیم،

but then gradually more and more, and  it's a bad condition and we slip into it.

اما به تدریج بیشتر و بیشتر می‌شویم، و شرایط بدی است و در آن می‌لغزیم.

We can sometimes slip very easily  into judging other people especially.

ما گاهی اوقات می‌توانیم خیلی راحت در مورد قضاوت ویژه افراد دیگر دچار لغزش شویم.

Actually people outside,  outside our normal in groups.

در واقع افراد بیرون، خارج از حالت عادی ما در گروه‌ها.

An in Group in this case just represents  the people you normally socialize with.

یک In Group در این مورد فقط نشان‌دهنده افرادی است که معمولاً با آنها معاشرت می‌کنید.

That would be your in Group,  

این افراد در گروه شما هستند،

the people who are within your normal  circle, your normal social circle.

افرادی که در حلقه  عادی شما هستند، حلقه اجتماعی عادی شما.

We use the term social circle  to represent the people.

ما از عبارت حلقه اجتماعی برای نشان دادن مردم استفاده می‌کنیم.

It can be friends, family, Co workers, neighbors.

این می تواند دوستان، خانواده، همکاران، همسایگان باشد.

Your social circle is the people you normally  socialize with on a day-to-day basis.

حلقه اجتماعی شما افرادی هستند که معمولاً به صورت روزانه با آنها معاشرت می کنید.

Your social circle.

حلقه اجتماعی شما

Try to notice when you're judging  someone without really knowing them  

سعی کنید وقتی کسی را بدون شناخت واقعی او قضاوت می کنید توجه کنید

and replace judgment with curiosity  about their lives and their feelings.

و کنجکاوی درباره زندگی و احساسات او را جایگزین قضاوت کنید.

So notice here you replace something  judgment with something else.

بنابراین توجه داشته باشید که در اینجا قضاوت چیزی را با چیز دیگری جایگزین می‌کنید.

As advice I could say on your IELTS,  

به عنوان توصیه ای که می توانم در مورد آیلتس خود بگویم،

you should replace basic vocabulary  with more advanced vocabulary.

باید واژگان پایه را با واژگان پیشرفته تری جایگزین کنید.

Like for example saying she  went through a hard time,  

مثلاً می‌گویید او دوران سختی را پشت سر گذاشته است،

she went through a turbulent time, so  you can replace hard with turbulent.

او دوران پرتلاطمی را پشت سر گذاشته است، بنابراین می‌توانید سخت را با آشفته جایگزین کنید.

And this article suggests that you should  replace judgment with curiosity about their  

و این مقاله پیشنهاد می‌کند که باید قضاوت را با کنجکاوی درباره

lives and feelings, especially if they're very  different from you or if you disagree with them.

زندگی و احساسات آنها جایگزین کنید، به خصوص اگر آنها بسیار متفاوت از شما هستند یا اگر با آنها مخالف هستید.

Like any new skill, it can take time to  master developing your empathy skills,  

مانند هر مهارت جدید، تسلط بر مهارت‌های همدلی‌تان ممکن است زمان ببرد،

so don't go too fast.

بنابراین خیلی سریع پیش نروید.

The main thing is to be authentic.

نکته اصلی این است که معتبر باشد.

Let's review how like is  being used in this context.

بیایید نحوه استفاده از like در این زمینه را بررسی کنیم.

Like any new skill, like means similar to  

مانند هر مهارت جدید، like به معنای شبیه به

learning, similar to, and  then whatever the action is.

یادگیری، مشابه، و هر چه که عمل باشد.

In this case, learning, mastering,  developing, practicing, whatever  

در این مورد، یادگیری، تسلط، توسعه، تمرین، هر

the action might be similar to learning any new  skill in the same way as learning any new skill.

کاری که ممکن است شبیه یادگیری هر مهارت جدید باشد، مانند یادگیری هر مهارت جدید.

So like means similar to or in the same way as.

پس like به معنای مشابه یا به همان صورت است.

So notice the difference here.

پس به تفاوت اینجا توجه کنید.

In the same way as you need all of these  words or you need similar to or you can  

همانطور که به همه این واژه‌ها نیاز دارید یا شبیه به آن‌ها نیاز دارید یا می‌توانید

just use the one word like let's look  at this example like learning to walk.

فقط از یک کلمه مانند بیایید به این مثال نگاه کنیم مانند یادگیری راه رفتن استفاده کنید.

So remember, similar to in the same way as  and then the action is learning to walk.

بنابراین به یاد داشته باشید، شبیه به همان روشی که و سپس عمل یادگیری راه رفتن است.

Like learning to walk.

مثل یادگیری راه رفتن.

Improving your speaking skills takes a  lot of practice, repetition and patience.

بهبود مهارت های گفتاری شما به تمرین، تکرار و صبر زیادی نیاز دارد.

Now notice here my verb is take  and look at how it's conjugated.

اکنون توجه کنید که فعل من take است و به نحوه ترکیب آن نگاه کنید.

It has that S Do you know  why you might be confused?

این S را دارد آیا می‌دانید چرا ممکن است گیج شوید؟

Because you see the skills and you think, well,  

چون مهارت‌ها را می‌بینید و فکر می‌کنید، خب،

skills is plural and we only use,  we only add an S with ** *** it.

skills جمع است و ما فقط از آن استفاده می‌کنیم، فقط یک S را با ****** اضافه می‌کنیم.

This is an area that's confusing in  English because you have to ask yourself  

این ناحیه‌ای است که در انگلیسی گیج‌کننده است، زیرا باید از خود بپرسید

what is this verb being conjugated  with and with gerund statements,  

این فعل با و با عبارات جیروند چیست،

The entire gerund statement which  is improving your speaking skills.

کل عبارت جیروند که مهارت‌های گفتاری شما را بهبود می‌بخشد.

All of this is the subject of the statement  of the sentence and this is conjugated as it.

همه اینها موضوع بیان جمله است و این به عنوان آن مضاف است.

So gerund statements are conjugated  as third person singular.

بنابراین عبارات جرون به عنوان سوم شخص مفرد مزدور می شوند.

You can think of it as it or this.

شما می توانید آن را به این صورت یا اینگونه در نظر بگیرید.

This tanks it takes, which is why you add that  as even though the last thing you see was plural,  

این مخزن طول می کشد، به همین دلیل است که اضافه می کنید، حتی اگر آخرین چیزی که می بینید جمع بود،

that doesn't matter because it's  conjugated as a gerund statement.

این مهم نیست، زیرا به عنوان یک عبارت جیروند به هم پیوسته است.

Improving your speaking skills takes a  lot of practice, repetition, and patience.

بهبود مهارت های گفتاری شما به تمرین، تکرار و صبر زیادی نیاز دارد.

Like learning to walk in the same way as similar  

مانند یادگیری راه رفتن به همان روش   برای

to like any new skill it can  take time to master developing.

دوست داشتن هر مهارت جدید، برای تسلط بر مهارت‌های جدید می‌تواند زمان ببرد.

So notice here we have two master doing something.

بنابراین توجه کنید که در اینجا دو استاد داریم که کاری انجام می دهند.

You could also just say to master something.

شما همچنین می توانید بگویید به چیزی مسلط شوید.

So you can use master plus a noun or master plus  a gerund because it's master doing something.

بنابراین می‌توانید از master به اضافه یک اسم یا master به اضافه یک gerund استفاده کنید زیرا استاد در حال انجام کاری است.

Let's look at these two examples.

بیایید به این دو مثال نگاه کنیم.

She mastered.

او تسلط یافت.

This is in the Ed because your verb is to master.

این در Ed است زیرا فعل شما استاد کردن است.

So in the past, simple mastered.

بنابراین در گذشته، ساده تسلط یافت.

She mastered something public speaking.

او به چیزی در سخنرانی عمومی تسلط داشت.

This is a noun.

این یک اسم است.

It's a something, but you can use the gerund.

این یک چیزی است، اما شما می توانید از gerund استفاده کنید.

She mastered speaking in public.

او به صحبت کردن در جمع تسلط داشت.

So the exact same thing is just  the different sentence structure.

بنابراین دقیقاً همان ساختار جمله متفاوت است.

Because if you have a noun or if you start  with a verb, it needs to be the Geron verb.

زیرا اگر اسمی دارید یا با فعل شروع می‌کنید، باید فعل Geron باشد.

So that's why it's master  developing your empathy skills.

بنابراین به همین دلیل است که مهارت‌های همدلی شما را توسعه می‌دهد. پس

So don't go too fast.

زیاد تند نرو

Take it slow is another way of saying this.

آهسته باش راه دیگری برای گفتن این موضوع است.

Don't go too fast.

خیلی تند نرو

Another expression is take it slow.

عبارت دیگر این است که آن را آهسته بگیرید.

Take it slow and in this case the IT  represents whatever the action is.

آهسته حرکت کنید و در این مورد IT هر عملی را نشان می‌دهد.

Take developing your empathy skills slow.

توسعه مهارت های همدلی خود را به کندی انجام دهید.

But because we already said  that we replace it with it.

اما چون قبلاً گفته‌ایم که آن را با آن جایگزین می‌کنیم.

Take it slow.

آهسته بگیرید.

The main thing is to be authentic.

نکته اصلی این است که معتبر باشد.

To be authentic.

معتبر بودن

Authentic means genuine,  sincere or true to yourself.

معتبر به معنای واقعی، صادقانه یا صادقانه به خودتان است.

So don't try to act fake or don't  try to give people fake empathy.

بنابراین سعی نکنید جعلی رفتار کنید یا سعی نکنید به مردم همدلی ساختگی بدهید.

Just develop it in a way that seems  true to you and how you learn how you  

فقط آن را طوری توسعه دهید که برای شما صادق باشد و چگونه احساس خود را یاد بگیرید

feel and offer it when it is genuine or sincere.

و آن را در زمانی که واقعی یا صادقانه است ارائه دهید.

And right here we can practice an expression that  we learned before, which is something is key.

و همین‌جا می‌توانیم عبارتی را تمرین کنیم که قبلاً یاد گرفته‌ایم، که چیزی کلیدی است.

So instead of saying the main  thing is to be authentic,  

بنابراین به‌جای اینکه بگوییم اصلی‌ترین چیز این است که معتبر باشیم،

we can replace that and  say being authentic is key.

می‌توانیم آن را جایگزین کنیم و بگوییم معتبر بودن مهم است.

So notice here we have be authentic.

بنابراین توجه کنید که در اینجا ما معتبر هستیم.

And then I have my be in the gerund verb  because it's talking about it as the action.

و سپس من باید در فعل جیروندی باشم زیرا در مورد آن به عنوان عمل صحبت می کند.

Being authentic is key.

معتبر بودن کلید اصلی است.

So previously we learned to be key.

بنابراین قبلاً یاد گرفتیم که کلید باشیم.

Being authentic is key.

معتبر بودن کلید اصلی است.

You're not required to use that.

شما نیازی به استفاده از آن ندارید.

And if you don't understand  that change, that's OK.

و اگر این تغییر را متوجه نشدید، اشکالی ندارد.

Just practice this a few more times and  

فقط چند بار دیگر این کار را تمرین کنید و

you can review my explanation  of how to use is key as well.

می‌توانید توضیح من را درباره نحوه استفاده از آن نیز مرور کنید.

And then just take it step by step  and you can work on these more  

و سپس فقط قدم به قدم این کار را انجام دهید و می‌توانید روی این

advanced ways to change your sentence  structure as you feel more comfortable.

روش‌های پیشرفته‌تر برای تغییر ساختار جمله‌تان با احساس راحتی بیشتر کار کنید.

And that's the end of our article.

و این پایان مقاله ما است.

So what I'll do now is I'll  read the article from start  

بنابراین کاری که من اکنون انجام خواهم داد این است که مقاله را از ابتدا

to finish and you can focus on my pronunciation.

تا پایان می خوانم و شما می توانید بر تلفظ من تمرکز کنید. آیا

Can you teach people to have empathy?

می توانید همدلی را به مردم بیاموزید؟

Have you ever had that feeling when your friend  

آیا تا به حال این احساس را داشته اید که دوستتان

is going through a hard time and  you can almost feel their pain?

دوران سختی را پشت سر می گذارد و تقریباً می توانید درد او را احساس کنید؟

That's one aspect of an  amazing power We have, empathy.

این یکی از جنبه های قدرت شگفت انگیزی است که ما داریم، همدلی.

Empathy is the ability to feel and understand  other people's emotions and perspectives.

همدلی توانایی احساس و درک عواطف و دیدگاه‌های دیگران است.

At times like that, empathy might come on  without you doing anything to make it happen.

در چنین مواقعی، همدلی ممکن است بدون اینکه کاری برای تحقق آن انجام دهید، ظاهر شود.

But did you know that empathy is  actually a skill you can learn,  

اما آیا می‌دانستید که همدلی در واقع مهارتی است که می‌توانید یاد بگیرید،

and that it's really useful in myriad ways?

و اینکه واقعاً به روش‌های بی‌شماری مفید است؟

Listening is a key part of empathy,  tuning in so you really understand.

گوش دادن بخش کلیدی همدلی است، به طوری که واقعاً درک کنید.

Try to listen with your whole self, to  concentrate 100% and to hear what's behind  

سعی کنید با تمام وجودتان گوش کنید، 100% تمرکز کنید و آنچه را که پشت

the words, to check you've really understood  and to show the other person you're listening.

کلمات است بشنوید، بررسی کنید که واقعاً متوجه شده اید و به طرف مقابل نشان دهید که دارید گوش می دهید.

It can be powerful to reflect  back what someone's telling you.

بازتاب دادن آنچه کسی به شما می‌گوید می‌تواند قدرتمند باشد.

Read stories.

داستان بخوانید.

When we read stories, a  character's emotions can feel real.

وقتی داستان می خوانیم، احساسات یک شخصیت می تواند واقعی باشد.

Tuning into these emotions can help us  learn about others lives, perspectives,  

تنظیم این احساسات می‌تواند به ما کمک کند تا درباره زندگی، دیدگاه‌ها،

and feelings, all without  having to leave your chair.

و احساسات دیگران بیاموزیم، بدون اینکه مجبور باشیم صندلی خود را ترک کنیم.

Get curious.

کنجکاو شوید

Replace judgement with curiosity.

کنجکاوی را جایگزین قضاوت کنید.

We can sometimes slip very  easily into judging other people,  

ما گاهی اوقات می‌توانیم خیلی راحت در مورد قضاوت دیگران،

especially people outside our normal in groups.

مخصوصاً افرادی که خارج از حد معمول خود در گروه‌ها قرار دارند، لغزش کنیم.

Try to notice when you're judging  someone without really knowing them,  

سعی کنید وقتی کسی را بدون اینکه واقعاً بشناسید، قضاوت می‌کنید، توجه کنید،

and replace judgement with curiosity  about their lives and their feelings,  

و کنجکاوی درباره زندگی و احساساتش را جایگزین قضاوت کنید،

especially if they're very different  from you or if you disagree with them.

مخصوصاً اگر خیلی با شما متفاوت است یا با او مخالف هستید.

Like any new skill, it can take time to  master developing your empathy skills,  

مانند هر مهارت جدید، تسلط بر مهارت‌های همدلی‌تان ممکن است زمان ببرد،

so don't go too fast.

بنابراین خیلی سریع پیش نروید.

The main thing is to be authentic.

نکته اصلی این است که معتبر باشد. آیا

Did you like this lesson?

این درس را دوست داشتید؟

Do you want me to make more  lessons just like this?

آیا می‌خواهید درس‌های بیشتری به این شکل بسازم؟

If you do, then put let's go, Put,  let's go, let's go in the comments.

اگر این کار را کردید، در نظرات قرار دهید، بگذارید برویم، بگذارید، بیایید برویم، بیایید برویم.

And of course, make sure you like this lesson,  

و البته، مطمئن شوید که این درس را دوست دارید،

share it with your friends and  subscribe to your Notified.

آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید و در Notified خود مشترک شوید.

Every time I I post a new lesson.

هر بار که یک درس جدید می گذارم.

And you can get this free speaking  guide where I share 6 tips on how  

و می‌توانید این راهنمای مکالمه رایگان را دریافت کنید، جایی که من ۶ نکته را در مورد نحوه

to speak English fluently and confidently.

صحبت کردن روان و مطمئن انگلیسی به اشتراک می‌گذارم.

You can click here to download it or  look for the link in the description.

می‌توانید برای دانلود آن اینجا را کلیک کنید یا به دنبال پیوند در توضیحات بگردید.

And I have another lesson I know you'll love.

و من یک درس دیگر دارم که می دانم دوست خواهید داشت.

Make sure you watch it right now.

حتما همین الان تماشاش کنید