3 Hours of English SPEAKING Practice | Complete English Speaking Course

Welcome to this English speaking master class.

به این کلاس استاد انگلیسی زبان خوش آمدید.

Today you're going to practice  speaking in English for three hours.

امروز می‌خواهید به مدت سه ساعت صحبت کردن به زبان انگلیسی را تمرین کنید.

And along the way, you're going  to learn natural expressions,  

و در طول راه، شما قرار است  عبارات

advanced grammar, and correct pronunciation.

گرامر پیشرفته و تلفظ صحیح

Welcome back to JForrest English.

به JForrest English خوش آمدید.

Of course, I'm Jennifer.

البته من جنیفر هستم.

Now let's get started.

حالا بیایید شروع کنیم.

First, in this master class, you'll  practice forming sentences using  

ابتدا، در این کلاس استاد، شما با استفاده

many different verb tenses and  different sentence structures.

زمان‌های افعال مختلف و ساختار جملات مختلف.

You'll see an image and a time reference,  

یک تصویر و یک مرجع زمانی خواهید دید،  

and you need to be creative and form  grammatically correct sentences.

و باید خلاق باشید و از نظر گرامری جملات درست بسازید.

Let's get started.

بیایید شروع کنیم.

So we have our keyword every morning.

بنابراین ما هر روز صبح کلمه کلیدی خود را داریم.

Now for our subject.

حالا برای موضوع ما.

You could look at the person, you  could even look at the scenery and  

شما می توانید به شخص نگاه کنید،

use something like the weather or even  the bike could be the subject as well.

استفاده از چیزی مانند آب و هوا یا حتی دوچرخه نیز می تواند موضوع باشد.

So what could we form?

پس چه چیزی می توانستیم تشکیل دهیم؟

What sentence could we form using the keyword?

با استفاده از کلمه کلیدی چه جمله ای می توانیم بسازیم؟

Hmm, any ideas?

هوم، ایده ای دارید؟

And notice I want you to answer out loud because  when you say something in your head, you might  

و توجه داشته باشید که می‌خواهم با صدای بلند پاسخ دهید،

think to yourself, I'm thinking every morning  he or every morning she, but I'm thinking it.

با خود فکر کنید، من هر روز صبح به او یا هر روز او فکر می کنم، اما من به آن فکر می کنم.

It's not the same because you're  not practicing your pronunciation.

این یکسان نیست زیرا شما تلفظ خود را تمرین نمی‌کنید.

You're not getting comfortable  hearing yourself speaking in English.

با شنیدن صحبت کردن خود به زبان انگلیسی راحت نیستید.

So I already see an example  and I see lots of students.

بنابراین من قبلاً نمونه‌ای را می‌بینم و دانش‌آموزان زیادی را می‌بینم.

Howdy, Manfi, do you know  this greeting in English?

سلام، مانفی، آیا این سلام را به زبان انگلیسی می‌دانی؟

Howdy, howdy.

سلام، سلام.

It's a very casual common way to say hi.

این یک روش معمولی برای سلام کردن است.

It's specifically used in the southern US, but  it's used elsewhere in North America as well.

این به طور خاص در جنوب ایالات متحده استفاده می شود، اما در جاهای دیگر در آمریکای شمالی نیز استفاده می شود.

Howdy.

سلام.

Hi, Horatio and Anna from Brazil.

سلام، هوراسیو و آنا از برزیل.

Hello, Susie.

سلام سوزی

Hello.

سلام.

All right.

بسیار خوب.

And Glenda says I love your new look.

و گلندا می گوید من عاشق ظاهر جدیدت هستم.

Oh, well, thank you.

اوه، خوب، ممنون

I cut my hair.

موهایم را کوتاه کردم.

I'm glad you noticed it.

خوشحالم که متوجه شدی

Notice she said your new look.

توجه کنید که او گفت ظاهر جدید شما.

Your new look.

نگاه جدید شما

Well, thank you so much.

خب خیلی ممنون

OK, now to get to our example here, he  rides his bicycle every morning for an hour.

خوب، حالا برای اینکه به مثال ما در اینجا برسیم، او هر روز صبح به مدت یک ساعت دوچرخه سواری می کند.

Excellent job, AK.

کار عالی، AK.

So we have our verb ride.

بنابراین ما فعل خود را سوار می کنیم.

And of course, every morning is  a keyword for what verb tense?

و البته، هر صبح یک کلمه کلیدی برای چه زمان فعل است؟

You know this.

شما این را می دانید.

Of course you know this because it's the  first verb tense you learn in English,  

البته شما این را می دانید زیرا این اولین زمان

yet it's still one of the most  common mistakes that I correct  

با این حال هنوز یکی از رایج ترین اشتباهاتی

from my students is incorrect  verb conjugation in the present.

از دانش آموزان من صرف فعل در حال حاضر نادرست است.

Simple, but AK got it.

ساده است، اما AK آن را دریافت کرد.

He rides his bicycle.

دوچرخه اش را سوار می کند.

You can absolutely, absolutely say bicycle.

کاملاً می توان گفت دوچرخه.

No.

You can also shorten that to simply bike.

خیر

شما همچنین می توانید آن را به سادگی دوچرخه سواری کنید.

He rides his bike.

دوچرخه اش را سوار می کند.

He rides his bicycle.

دوچرخه اش را سوار می کند.

Most native speakers say bike.

بیشتر زبان مادری می گویند دوچرخه.

He rides his bike every morning for an hour.

او هر روز صبح به مدت یک ساعت دوچرخه سواری می کند.

Very nicely said.

خیلی قشنگ گفته

I.

Love it.

من

آن را دوست دارم.

Okay, let's see, Ariel said earlier morning.

خوب، بیایید ببینیم، آریل صبح زودتر گفت.

He OK, he bike.

او خوب، او دوچرخه.

So you're using bike as the  verb, which you absolutely can.

بنابراین شما از دوچرخه به عنوان فعل استفاده می‌کنید، که کاملاً می‌توانید.

You can say to bike.

می توان گفت دوچرخه سواری کنید.

So you can look at this picture  and say that object is a bike.

بنابراین می توانید به این تصویر نگاه کنید و بگویید که شی یک دوچرخه است.

So that's the noun.

پس این اسم است.

But you can also use this as a verb to bike.

اما می توانید از این به عنوان فعل دوچرخه سواری نیز استفاده کنید.

But you have to look at your subject  and you have to conjugate your verb.

اما باید به موضوع خود نگاه کنید و باید فعل خود را با هم ترکیب کنید.

And This is why even though the present  simple is such a basic verb tense,  

و به همین دلیل است که حتی اگر زمان حال

most students still make mistakes with it.

اکثر دانش آموزان هنوز با آن اشتباه می کنند.

And and This is why you need to practice,  

و به همین دلیل است که شما باید تمرین کنید،  

practice, practice and say these out loud  as well, specifically with the subjects.

تمرین کنید، تمرین کنید و اینها را با صدای بلند بگویید، مخصوصاً در مورد سوژه ها.

** *** it.

****** آن.

So he bikes to the ocean to see the sunrise.

بنابراین او با دوچرخه به اقیانوس می رود تا طلوع خورشید را ببیند.

Exactly.

دقیقا.

Now you can say early in the morning, I think,  

حالا می توانید صبح زود بگویید، فکر می کنم،  

or maybe you meant to say every morning,  early in the morning or every morning.

یا شاید می‌خواستید هر روز صبح، صبح زود یا هر صبح بگویید.

OK, very nice.

باشه خیلی قشنگه

I like this one.

من این یکی را دوست دارم.

He marvels.

او شگفت زده می شود.

Kate, notice you forgot the L It's VELS.

کیت، توجه کن که L It's VELS را فراموش کرده ای.

He marvels at the picturesque scene every morning.

او هر روز صبح از منظره زیبا شگفت زده می شود.

Very nice sentence.

جمله خیلی قشنگیه

So the verb is to marvel.

پس فعل حیرت کردن است.

To marvel, but with the spelling it's  MARVEL so you need that L marvel repeat  

برای شگفت‌انگیز، اما با املای آن MARVEL است،

after me marvel marvel and when you  marvel at notice that preposition  

بعد از من شگفت زده می شوی شگفت زده می شوی

which this student used perfectly  you marvel at something it means  

که این دانش آموز به خوبی از آن استفاده کرد

that you look at it with deep admiration  deep respect so you really enjoy and admire  

که با تحسین عمیق به آن نگاه می کنید، بنابراین

what you're looking at and that is exactly  what it looks like this man or woman it's.

چیزی که شما به آن نگاه می کنید و دقیقاً به نظر می رسد این مرد یا زن است.

Hard to tell is.

گفتنش سخته

Doing he marvels at the  picturesque scene every morning.

او هر روز صبح از منظره زیبا شگفت زده می شود.

Really nice sentence, great job.

واقعا جمله قشنگیه کار عالی

Are you enjoying this lesson?

آیا از این درس لذت می برید؟

If you are, then I want to tell you  about the Finally Fluent Academy.

اگر هستید، پس می‌خواهم درباره آکادمی Finnally Fluent به شما بگویم.

This is my premium training program where  we study native English speakers from TV,  

این برنامه آموزشی برتر من است که در آن به زبان انگلیسی

movies, YouTube and the news.

فیلم، یوتیوب و اخبار.

So you can improve your listening  skills of fast English, expand your  

بنابراین می‌توانید مهارت‌های شنیداری خود را در زبان

vocabulary with natural expressions,  and learn advanced grammar easily.

واژگان با عبارات طبیعی، و گرامر پیشرفته را به راحتی یاد بگیرید.

Plus, you'll have me as your personal coach.

به علاوه، شما مرا به عنوان مربی شخصی خود خواهید داشت.

You can look and in the description for  the link to learn more or you can go to  

برای کسب اطلاعات بیشتر می‌توانید پیوند را در

my website and click on finally Fluent Academy.

وب سایت من و در نهایت روی فلوئنت آکادمی کلیک کنید.

Now let's continue with our lesson.

حالا بیایید به درس خود ادامه دهیم.

All right, let's try another one.

خوب، بیایید یکی دیگر را امتحان کنیم.

Yes, and you corrected it.

بله و شما آن را اصلاح کردید.

Here's the correct spelling.

در اینجا املای صحیح است.

He marvels, marvels very nicely done.

او شگفت زده می شود، شگفت زده می شود که بسیار زیبا انجام شده است.

Good correction.

تصحیح خوب

And This is why I love doing these  lessons because I love correcting you,  

و به همین دلیل است که من انجام این درس‌ها

giving you feedback, and helping  you improve your mistakes.

به شما بازخورد می دهد و به شما کمک می کند تا اشتباهات خود را بهبود بخشید.

So if you're watching the replay,  

بنابراین اگر در حال تماشای پخش مجدد هستید،  

still leave examples in the comments  because I'm happy to review them as well.

هنوز هم نمونه‌هایی را در نظرات بگذارید، زیرا خوشحالم که آنها را نیز مرور می‌کنم.

So put your examples in the comments  and make sure you practice out loud.

بنابراین مثال‌های خود را در نظرات قرار دهید و مطمئن شوید که با صدای بلند تمرین می‌کنید.

And if you're enjoying this lesson and you  want me to make more lessons like this?

و اگر از این درس لذت می‌برید و می‌خواهید درس‌های بیشتری از این قبیل بسازم؟

Where I do give you.

جایی که من به شما می دهم

The feedback live.

بازخورد زنده

We interact live.

ما به صورت زنده تعامل داریم.

Even if you're watching the replay?

حتی اگر در حال تماشای پخش مجدد هستید؟

Well, then like this lesson?

خوب، پس این درس را دوست دارید؟

Subscribe so you're notified every time I post a  new lesson and put yes, yes, yes, just for fun.

مشترک شوید تا هر بار که یک درس جدید پست می‌کنم به شما اطلاع داده می‌شود و بله، بله، بله، فقط برای سرگرمی قرار می‌دهم.

Put yes, yes, yes in the comments.

بله، بله، بله را در نظرات قرار دهید.

Now let's see our next scene.

حالا بیایید صحنه بعدی خود را ببینیم.

Oh, OK, Maybe a more  challenging verb tense, perhaps.

اوه، خوب، شاید زمان فعل چالش‌برانگیزتر باشد.

Definitely a more challenging  verb tense since 2016.

از سال 2016 قطعاً زمان فعل چالش‌برانگیزتر است.

So you can say 2016 or 2016.

بنابراین می توان گفت 2016 یا 2016.

It's more common to say 2016 in my experience,  

در تجربه من، گفتن 2016 رایج تر است،  

just because it's easier to  say 2016 instead of 2016, 2016.

فقط به این دلیل که گفتن 2016 به جای 2016، 2016 آسان تر است.

But both are correct.

اما هر دو درست است.

And remember, This is why it's so important to say  

و به یاد داشته باشید، به همین دلیل است که گفتن آن بسیار مهم است  

it out loud to make sure you have  that correct pronunciation as well.

با صدای بلند مطمئن شوید که تلفظ صحیح را نیز دارید.

And notice we have since 2016.

و توجه داشته باشید که از سال 2016 داریم.

So what does that tell you?

پس این به شما چه می گوید؟

And This is why we're focusing on the time  reference, because the time reference is such  

و به همین دلیل است که ما روی مرجع زمان تمرکز

an important piece of information when  you're forming a sentence in English.

یک بخش مهم از اطلاعات زمانی که  در حال تشکیل جمله به زبان انگلیسی هستید.

And it's the one area I find students  don't pay enough attention to.

و این یکی از حوزه‌هایی است که می‌بینم دانش‌آموزان به آن توجه کافی نمی‌کنند.

If students really paid attention to  the time reference, I think they would  

اگر دانش‌آموزان واقعاً به مرجع زمان توجه

correct most of their mistakes or  learn from their mistakes as well.

بسیاری از اشتباهات خود را اصلاح کنند یا از اشتباهات خود نیز درس بگیرند.

So what can we say here?

پس اینجا چه بگوییم؟

I've been dating him since 2016.

من از سال 2016 با او قرار داشتم.

Exactly.

دقیقا.

Very nicely done.

خیلی قشنگ انجام شده

So I've I've this is I have as a contraction.

بنابراین من دارم این است که من به عنوان یک انقباض دارم.

Repeat after me.

بعد از من تکرار کن

I've very soft.

من خیلی نرم شدم

So to form the V, remember that  

بنابراین برای تشکیل V، این را به خاطر بسپارید  

your front teeth go over your bottom  lip and then you push out I've I've.

دندان‌های جلویی‌تان روی لب پایین‌تان می‌روند و سپس من را بیرون می‌کشید.

But notice how soft it is because you don't  push out the sound really I've been dating him.

اما توجه کنید که چقدر نرم است زیرا شما صدایی را که واقعاً با او قرار ملاقات داشتم بیرون نمی‌آورید.

So our verb is to date and you date someone,  

بنابراین فعل ما قرار گذاشتن است و شما با کسی قرار می گذارید،  

which means you're in a romantic  relationship with someone.

این بدان معناست که شما در یک رابطه عاشقانه با کسی هستید.

If you're dating someone, you're in  a romantic relationship with someone,  

اگر با کسی قرار می گذارید، با

and this action started in the  past and it continues until now.

و این اقدام از گذشته شروع شده و تا کنون ادامه دارد.

So what verb tense is this?

پس این چه زمان فعل است؟

You have it correct.

شما آن را درست است.

Here, of course, is the  present perfect continuous.

در اینجا، البته، استمرار کامل فعلی است.

I've been dating him since 2016.

من از سال 2016 با او قرار داشتم.

Very nicely done and that, TJ said.

تی جی گفت: خیلی خوب انجام شد و این کار.

I've been living in New York City because  we have the beautiful Statue of Liberty,  

من در شهر نیویورک زندگی می کنم زیرا

which of course is in New York City, in Manhattan.

که البته در شهر نیویورک، در منهتن است.

I've been living in New York City, NYC since 2016.

من از سال 2016 در شهر نیویورک، نیویورک زندگی می کنم.

Exactly.

دقیقا.

Very nicely done and notice you  live in a location you live in a  

بسیار زیبا انجام شده است و متوجه می شوید که در

country living in well, New York  City is a city, not a country,  

کشوری که در آن خوب زندگی می کند، شهر

a city and you can write I have or  remember you can do that contraction.

یک شهر و می توانید بنویسید من دارم یا به یاد داشته باشید که می توانید آن انقباض را انجام دهید.

I've I've excellent job.

من کار عالی دارم

OK, now This is why we're practicing as well.

خوب، حالا به همین دلیل است که ما نیز تمرین می کنیم.

So I love when students make mistakes  and you should never feel bad about  

بنابراین وقتی دانش‌آموزان اشتباه می‌کنند را دوست دارم

making mistakes because when you make  a mistake, you learn and you improve.

اشتباه کردن، زیرا وقتی اشتباه می کنید، یاد می گیرید و پیشرفت می کنید.

So as long as you learn from your mistakes,  then it's always beneficial you learn from them.

بنابراین تا زمانی که از اشتباهات خود درس بگیرید، همیشه مفید است که از آنها یاد بگیرید.

So I've moved to US since 2016.

بنابراین من از سال 2016 به ایالات متحده نقل مکان کرده ام.

So this doesn't work because I've moved.

بنابراین این کار نمی کند زیرا من نقل مکان کرده ام.

It's a completed past action.

این یک اقدام گذشته کامل است.

So you can't use since 2016 because we need  

بنابراین شما نمی توانید از سال 2016 استفاده کنید زیرا ما نیاز داریم  

an action that started in the  past and continues continues.

اقدامی که در گذشته شروع شده و همچنان ادامه دارد.

So technically you could say I've  been moving to the US since 2016.

بنابراین از نظر فنی می توان گفت من از سال 2016 به ایالات متحده نقل مکان کرده ام.

It is possible that the act of moving  started in the past and continues until now.

این امکان وجود دارد که عمل جابجایی از گذشته شروع شده و تا کنون ادامه داشته باشد.

It might be more likely to say since last Monday,  for example, rather than so many years ago.

برای مثال، احتمالاً از دوشنبه گذشته به جای سال‌ها پیش، احتمال بیشتری وجود دارد که بگوییم.

But technically you could put this in  the present perfect continuous, AK said.

AK گفت، اما از نظر فنی می‌توانید این را در حالت استمراری کامل قرار دهید.

My sister has been living excellent job  choosing a ** *** it subject my sister.

خواهرم شغل بسیار خوبی داشته است.

So you always have to ask yourself what's my  subject she she has been living in the US.

بنابراین همیشه باید از خود بپرسید که موضوع من چیست که او در ایالات متحده زندگی کرده است.

Now notice here the US the United States.

اکنون به ایالات متحده آمریکا توجه کنید.

This is an irregular country because it requires  

این کشوری نامنظم است، زیرا این کشور نیازمند است  

the article the so you can't  say has been living in US.

مقاله ای که نمی توان گفت در ایالات متحده زندگی می کند.

You have to say in the US, the  US, which you did excellent job.

شما باید بگویید در ایالات متحده، ایالات متحده، که شما کار بسیار خوبی انجام دادید.

I like this sentence very creative.

من این جمله را خیلی خلاقانه دوست دارم.

Annette, this house as has been here since 2016.

آنت، این خانه از سال 2016 اینجا بوده است.

Exactly.

دقیقا.

And in this case you need the present perfect  because the verb to be is a state of verb.

و در این مورد به حال کامل نیاز دارید زیرا فعل to be حالتی از فعل است.

So you wouldn't have it in a continuous, but it  means started in the past and continues until now.

بنابراین شما آن را به صورت پیوسته نخواهید داشت، اما به این معنی است که از گذشته شروع شده و تا کنون ادامه دارد.

Excellent job everyone.

کار همه عالیه

Such a smart group of students.

چنین گروه باهوشی از دانش آموزان.

OK, this is an activity I've always wanted to do.

خوب، این فعالیتی است که من همیشه می خواستم انجام دهم.

Have you ever done anything like this?

آیا تا به حال چنین کاری انجام داده اید؟

Have you?

دارید؟

What's the activity here?

فعالیت اینجا چیست؟

And then we have our time reference  as once a month, Once a month.

و سپس ما مرجع زمانی خود را به عنوان یک بار در ماه، یک بار در ماه داریم.

There are other ways you could say this.

راه های دیگری هم وجود دارد که می توانید این را بگویید.

You could say monthly.

میشه گفت ماهیانه

So add LY monthly, weekly,  monthly, yearly, annually.

بنابراین LY را به صورت ماهانه، هفتگی، ماهانه، سالانه، سالانه اضافه کنید.

Annually and yearly are the same thing.

سالانه و سالانه یکسان است.

Biweekly exists as well.

دو هفته نامه نیز وجود دارد.

Seasonally means once per season, but in this case  we have once a month, once per month or monthly.

فصلی به معنای یک بار در هر فصل است، اما در این مورد، ما یک بار در ماه، یک بار در ماه یا ماهانه داریم.

All of those could work.

همه آنها می توانند کار کنند.

So what can we say and what verb tense do  you need with once a month, once a month?

پس چه چیزی می توانیم بگوییم و به چه زمان فعل نیاز دارید یک بار در ماه، یک بار در ماه؟

Let's see, Anna said that man usually  rides a horse at least once a month.

بیایید ببینیم، آنا گفت که انسان معمولاً حداقل یک بار در ماه سوار اسب می‌شود.

Excellent job because our the action  is to ride a a horse to ride a horse.

کار بسیار خوبی است زیرا کار ما این است که اسب سواری کنیم تا سوار بر اسب شویم.

Excellent job.

کار عالی

So that man usually usually  is an adverb of frequency.

بنابراین مرد معمولاً قید بسامد است.

Nice job adding that.

کار خوبی که اضافه کردم.

So we need the present simple.

بنابراین ما به حال ساده نیاز داریم.

And then I like how you add  it at least once a month.

و سپس من دوست دارم چگونه آن را حداقل یک بار در ماه اضافه کنید.

By adding the word at least it  means that it's possible this  

با افزودن کلمه حداقل به این معنی

man does it twice a month or three  times a month or four times a month.

انسان این کار را دو بار در ماه یا سه بار در ماه یا چهار بار در ماه انجام می دهد.

All right, here's a good one.

بسیار خوب، اینجا یک مورد خوب است.

Manuela said he rides his horse once a month  and great job getting the verb conjugation.

مانوئلا گفت که او ماهی یک‌بار سوار اسبش می‌شود و کار بسیار خوبی است که صرف فعل را می‌آورد.

And it said this cowboy exactly.

و دقیقاً این کابوی را می گفت.

So this is the word we have for  a person who lives on a ranch,  

بنابراین این کلمه ای است که ما برای فردی

who owns a lot of horses, who wears  a hat like this man is wearing.

کسی که اسب های زیادی دارد، کلاهی مانند این مرد بر سر دارد.

We call that a cowboy hat, a cowboy hat.

ما به آن می گوییم کلاه گاوچرانی، کلاه گاوچرانی.

There are also cowboy boots, which is a  specific type of boot and a cowboy is most.

چکمه‌های کابویی نیز وجود دارند که نوع خاصی از چکمه‌ها هستند و چکمه‌های گاوچران بیشتر هستند.

Likely to say.

به احتمال زیاد می گویند.

Howdy, howdy, a cowboy is most likely to say that.

سلام، سلام، یک گاوچران به احتمال زیاد این را می گوید.

So this cowboy rides his horse once a month.

بنابراین این گاوچران ماهی یک بار سوار اسبش می شود.

Very nice, Horatio said.

هوراسیو گفت خیلی خوبه.

Once a month I like to go to the countryside.

ماهی یکبار دوست دارم به روستا بروم.

I love that.

من آن را دوست دارم.

Exactly once a month, the time reference,  I like to go to the countryside.

دقیقاً یک بار در ماه، مرجع زمان،  من دوست دارم به حومه شهر بروم.

Excellent sentence.

جمله عالی

So this scene is of the countryside.

بنابراین این صحنه مربوط به حومه شهر است.

Really nicely done.

واقعا عالی انجام شده

How about this one, everyone?

این یکی چطوره، همه؟

Oh, we have rarely, rarely.

اوه، ما به ندرت، به ندرت داریم.

So rarely we're limiting the action.

بنابراین به ندرت ما اقدام را محدود می کنیم.

So rarely is the opposite  of usually or frequently.

بنابراین به ندرت برعکس معمولاً یا مکرر است.

So we have different subjects.

بنابراین ما موضوعات مختلفی داریم.

Now remember you could focus on one subject,  

اکنون به یاد داشته باشید که می توانید روی یک موضوع تمرکز کنید،  

the man or the woman, or you  could focus on them as a group.

مرد یا زن، یا می‌توانید به عنوان یک گروه روی آنها تمرکز کنید.

So you could say the couple, if they are  romantically involved, you could call them a  

بنابراین می‌توانید بگویید این زوج، اگر با هم رابطه

couple, or you could just say they the plural  form of one person, but two people is they.

زن و شوهر، یا فقط می توانید بگویید که آنها به صورت جمع یک نفر هستند، اما دو نفر آنها هستند.

So what could we say?

پس چه می توانستیم بگوییم؟

OK, Thorvald said.

خوب، توروالد گفت.

This man rarely brings flowers to girlfriend.

این مرد به ندرت برای دوست دختر گل می آورد.

Exactly.

دقیقا.

Thorvald exactly rarely brings flowers  to, but whose girlfriend is it?

توروالد دقیقاً به ندرت برای گل می آورد، اما دوست دختر کیست؟

Because remember, we want the  possessive, so her girlfriend  

زیرا به یاد داشته باشید، ما مالک،

would be possessive to the woman in the image.

برای زن موجود در تصویر ملکی خواهد بود.

But if you want it to be possessive to  the subject, the subject is this man.

اما اگر می‌خواهید برای موضوع تملک شود، موضوع این مرد است.

So it would be his girlfriend.

پس دوست دخترش خواهد بود.

This is a very common mistake that I've  noticed in these classes that we do together.

این یک اشتباه بسیار رایج است که من در این کلاس‌هایی که با هم انجام می‌دهیم متوجه شده‌ام.

I've seen this mistake a lot.

من این اشتباه را زیاد دیده ام.

So just remember, this man rarely brings  flowers to his girlfriend because the his  

پس فقط به یاد داشته باشید، این مرد به ندرت برای

shows possession, the girlfriend  belongs to him, his girlfriend.

مالکیت را نشان می دهد، دوست دختر متعلق به او، دوست دخترش است.

All right.

بسیار خوب.

And Anna said his girlfriend  rarely gets flowers from him.

و آنا گفت که دوست دخترش به ندرت از او گل می گیرد.

So excellent job.

خیلی کار عالی

Because this is the opposite.

زیرا این برعکس است.

We're focusing on his girlfriend.

ما روی دوست دخترش تمرکز می کنیم.

So the subject is she?

پس موضوع او است؟

She rarely gets flowers from him, from him.

او به ندرت از او گل می گیرد، از او.

So she is his girlfriend.

پس او دوست دختر اوست.

Really nicely done, Anna.

واقعا عالی کار کردی آنا

OK and Glennis, said my husband absolutely.

شوهرم کاملاً گفت: باشه و گلنیس.

You can imagine that you are in this scenario.

می توانید تصور کنید که در این سناریو هستید.

My husband rarely gives me flowers.

شوهرم به ندرت به من گل می دهد.

Is this a reminder to all the husbands and  boyfriends to buy your partner flowers?

آیا این یادآوری است به همه شوهران و دوست‌های پسر برای خرید گل همسرتان؟

Patricia said he rarely surprises  his girlfriend with flowers.

پاتریشیا گفت که به ندرت دوست دخترش را با گل غافلگیر می کند.

I love this.

من این را دوست دارم.

So notice this sentence structure.

بنابراین به این ساختار جمله توجه کنید.

You can surprise someone, his girlfriend,  and you can surprise someone with something.

می‌توانید کسی، دوست دخترش، و می‌توانید کسی را با چیزی غافلگیر کنید.

So you might say my teacher surprised us  

بنابراین ممکن است بگویید معلم من ما را شگفت زده کرد  

with a fun activity or my husband  surprised me with a trip to Hawaii.

با یک فعالیت سرگرم کننده یا شوهرم مرا با سفر به هاوایی غافلگیر کرد.

Wouldn't that be awesome?

آیا این عالی نخواهد بود؟

I don't want flowers.

من گل نمیخواهم

Give me a trip to Hawaii.

به من سفری به هاوایی بدهید.

All right.

بسیار خوب.

Very nicely done to everyone.

خیلی خوب برای همه انجام شد

How about this one?

این یکی چطور؟

Not yet, not yet.

هنوز نه، هنوز نه.

So we have the negative.

پس ما منفی داریم.

Not so.

اینطور نیست.

You need to conjugate that with  whatever verb tense you're using  

باید آن را با زمان فعل‌ای که

and whatever subject you have as well.

و هر موضوعی که دارید.

So for the subject, we could focus  on the woman who looks like a mom.

بنابراین برای موضوع، می‌توانیم روی زنی تمرکز کنیم که شبیه یک مادر است.

It's possible she's a babysitter  or a nanny or a teacher.

ممکن است او پرستار کودک یا پرستار بچه یا معلم باشد.

Those are possible.

آن ها ممکن است.

Remember, be creative.

به یاد داشته باشید، خلاق باشید.

Maybe she's an aunt or a sister.

شاید خاله یا خواهر باشد.

So be creative about who this could be.

بنابراین خلاق باشید که این چه کسی می تواند باشد.

And then we have the kids here.

و بعد ما بچه ها را اینجا داریم.

So and we could also look at other  things as the subject to think about.

بنابراین و همچنین می‌توانیم به چیزهای دیگری به عنوان موضوعی برای فکر کردن نگاه کنیم.

Not yet.

هنوز نه.

We could look at things in  the room as well because  

ما می‌توانیم به چیزهای داخل

you can always choose an object as your subject.

شما همیشه می توانید یک شی را به عنوان موضوع خود انتخاب کنید.

For example, the house, the  computer, the dishes, the coffee,  

برای مثال، خانه، رایانه،

all of these could be regular subjects.

همه اینها می توانند موضوعات معمولی باشند.

OK, Rennet said.

خوب، رنت گفت.

Not yet.

هنوز نه.

Has she done her homework?

آیا او تکالیف خود را انجام داده است؟

Yes.

So this has the base of an  excellent sentence, Rennet.

بله.

بنابراین این پایه یک جمله عالی، رنت است.

So great job.

خیلی کار عالیه

Let's change this around to focus on a  more common sentence structure in English,  

بیایید این را تغییر دهیم تا روی ساختار

which would be subject and then your verb.

که فاعل و سپس فعل شما خواهد بود.

So she has not.

بنابراین او ندارد.

Done her homework yet or you can say  she has not yet done her homework.

هنوز تکالیفش را انجام داده یا می‌توانید بگویید هنوز تکالیفش را انجام نداده است.

So the placement of yet is flexible.

بنابراین قرار دادن هنوز انعطاف پذیر است.

You can say she hasn't yet done her homework  or she hasn't done her homework yet.

می‌توانید بگویید او هنوز تکالیفش را انجام نداده است یا هنوز تکالیفش را انجام نداده است.

I personally put yet at the  end is just more common for me.

من شخصاً در پایان برای من رایج تر است.

But the other form is is acceptable.

اما شکل دیگر آن قابل قبول است.

OK, Martina said the bored woman exactly.

باشه، مارتینا دقیقاً زن بی حوصله را گفت.

So bored to be bored.

خیلی حوصله سر رفته.

Great job.

So the bored woman repeat after me bored  so that very softy bored the bored woman.

کار عالی

بنابراین زن بی حوصله بعد از من بی حوصله تکرار می کند به طوری که خیلی نرم زن بی حوصله را خسته می کند.

The woman is bored, but bored is the adjective.

زن ملول است، اما ملول صفت است.

The bored woman hasn't called the day yet.

زن حوصله هنوز به آن روز زنگ نزده است.

I think you.

فکر کنم تو

So this is an excellent sentence structure.

بنابراین این یک ساختار جمله عالی است.

Hasn't called the day yet.

هنوز زنگ نزده

There's an expression in English to call it a day.

یک عبارت در انگلیسی وجود دارد که آن را یک روز می نامید.

Let's call it a day, which means  that we're ending whatever task  

بیایید آن را یک روز بنامیم، به این معنی

or whatever work we're doing for the day.

یا هر کاری که برای آن روز انجام می دهیم.

So maybe you could say the bored  woman hasn't called it a day yet.

بنابراین شاید بتوان گفت که زن بی حوصله هنوز یک روز به آن زنگ نزده است.

OK, Andre said.

باشه، آندره گفت.

She has not yet finished her homework exactly.

او هنوز تکالیفش را دقیقاً تمام نکرده است.

This woman, she's very busy and  she's trying to finish her homework,  

این زن، خیلی سرش شلوغ است و سعی

but these kids are interrupting her, Manfi says.

مانفی می گوید، اما این بچه ها حرف او را قطع می کنند.

She hasn't played with her kids yet.

او هنوز با بچه هایش بازی نکرده است.

She has lots on her plate, Excellent job.

او چیزهای زیادی در بشقاب خود دارد، کار عالی.

So to have lots or a lot on one's  plate means to be very busy.

بنابراین داشتن مقدار زیادی یا مقدار زیادی در بشقاب خود به معنای شلوغ بودن بسیار است.

So it's an idiom to mean I'm very busy.

پس این اصطلاحی است که به این معنی است که من خیلی سرم شلوغ است.

Ashton said This woman hasn't  completed her presentation yet.

اشتون گفت این زن هنوز ارائه خود را تکمیل نکرده است.

Exactly.

دقیقا.

So notice we're using the present perfect in  the negative and you need to change has or have.

بنابراین توجه داشته باشید که ما از حال کامل به صورت منفی استفاده می‌کنیم و باید داشته باشید یا داشته باشید.

That's the auxiliary verb.

این فعل کمکی است.

You need to change that according to the subject.

شما باید آن را با توجه به موضوع تغییر دهید.

So with ** *** it, you need has.

بنابراین با ****** آن، شما نیاز دارید.

All right, excellent.

بسیار خوب، عالی

What about this one we have currently?

در مورد این یکی که در حال حاضر داریم چطور؟

Currently.

So what does that tell?

در حال حاضر.

پس این چه چیزی را نشان می دهد؟

You.

شما

About the verb tense that you need, and  there are many subjects in this photo,  

درباره زمان فعل مورد نیاز، و موضوعات

so you could focus on certain people.

بنابراین می توانید روی افراد خاصی تمرکز کنید.

Maybe you could use some adjectives to describe  them, although they're all wearing very similar  

شاید بتوانید از برخی صفت‌ها برای توصیف آنها استفاده

things as well, but you could try to  describe them using some adjectives.

چیزهایی نیز هست، اما می‌توانید سعی کنید آنها را با استفاده از برخی صفت‌ها توصیف کنید.

You can also view them as a group.

شما همچنین می توانید آنها را به عنوان یک گروه مشاهده کنید.

So this group, and in that case  it would be a collective noun,  

بنابراین این گروه، و در آن صورت

this group, this group, the group  of friends, the group of friends.

این گروه، این گروه، گروه دوستان، گروه دوستان.

Or you could just say they, these people,  all of those are different subjects.

یا فقط می توانید بگویید آنها، این افراد، همه آنها موضوعات متفاوتی هستند.

Again, be creative, be creative with your subject.

باز هم، خلاق باشید، با موضوع خود خلاق باشید.

OK, And what could we think?

خوب، و ما چه فکری می‌کنیم؟

And currently, so currently this  is another way of saying right now,  

و در حال حاضر، بنابراین در حال حاضر این

right now or currently, right now, now or  currently, those are the most common ways.

در حال حاضر یا در حال حاضر، در حال حاضر، اکنون یا در حال حاضر، اینها رایج ترین راه ها هستند.

And this is a clear indicator  that you need which verb tense?

و این یک شاخص واضح است که به کدام زمان فعل نیاز دارید؟

Which verb tense?

کدام زمان فعل؟

Well, let's see, AK said couples are  enjoying their vacation currently.

خب، بیایید ببینیم، AK گفت زوج‌ها در حال حاضر از تعطیلات خود لذت می‌برند.

Exactly.

دقیقا.

I might say these couples, these couples,  which is really interesting because the word.

من ممکن است بگویم این زوج ها، این زوج ها، که واقعاً جالب است زیرا این کلمه.

Couple.

زوج

Represents two people.

نشان دهنده دو نفر است.

So if you say I have a couple of  tasks to do, it means 22 tasks.

بنابراین اگر بگویید من چند کار برای انجام دادن دارم، به معنای ۲۲ کار است.

I would like a couple of cups.

من یک دو فنجان می خواهم.

You want 2 cups.

شما 2 فنجان می خواهید.

So a couple represents two people,  

بنابراین یک زوج نماینده دو نفر هستند،  

but it looks like there are 1234  couples and one woman not in a couple.

اما به نظر می رسد 1234 زوج و یک زن در یک زوج وجود ندارد.

So you could say these.

پس می توانید اینها را بگویید.

Couples.

زوج ها

And then you're making couples plural  because there are four groups of couples.

و سپس زوج ها را جمع می کنید  زیرا چهار گروه از زوج ها وجود دارد.

Really nicely done.

واقعا عالی انجام شده

Okay.

باشه

Or of all they are currently taking a photo  exactly currently is flexible as well.

یا از همه آنها که در حال حاضر عکس می گیرند، دقیقاً در حال حاضر نیز انعطاف پذیر است.

You could use it at the.

می توانید از آن در

Beginning currently, they are taking a photo.

در حال حاضر، آنها در حال گرفتن عکس هستند.

They are currently taking a photo.

در حال حاضر مشغول عکس گرفتن هستند.

They are taking a photo currently.

در حال حاضر در حال گرفتن عکس هستند.

So it's flexible.

بنابراین انعطاف پذیر است.

And remember, you can always  form that contraction with  

و به یاد داشته باشید، همیشه می‌توانید

the verb to be and your subject when  the verb to be is an auxiliary verb.

فعل to be و فاعل شما وقتی که فعل to be یک فعل کمکی است.

There, there they are there air there.

آنجا، آنجا هوا آنجاست.

So native speakers pronounce  this in a very unstressed way.

بنابراین گویشوران بومی این را به روشی بسیار بدون تاکید تلفظ می‌کنند.

There.

وجود دارد.

They're currently taking a photo.

آنها در حال حاضر در حال گرفتن عکس هستند.

Very nice.

خیلی خوبه

They're currently taking a fun photo.

آنها در حال حاضر یک عکس سرگرم کننده می گیرند.

Exactly.

دقیقا.

This is an easy way to just make your sentence a  

این یک راه آسان است که فقط جمله خود را a  

little more creative and perhaps  sound a little more advanced.

کمی خلاق تر و شاید کمی پیشرفته تر به نظر برسد.

Is add an adjective, add an  adverb, add something additional,  

افزودن یک صفت، افزودن یک

an additional time reference as  well, or add another sentence.

یک مرجع زمانی اضافی نیز ، یا جمله دیگری اضافه کنید.

They are having a lot of fun.

آنها خیلی سرگرم می شوند.

So a statement as a great  

بنابراین یک بیانیه به عنوان یک بزرگ است  

way of making a simple sentence like this a  little more advanced, a little more creative.

روشی برای ساختن جمله ساده‌ای مانند این، کمی پیشرفته‌تر، کمی خلاق‌تر.

OK, so I'm glad you wrote this  because these couples exactly.

بسیار خوب، پس خوشحالم که این را نوشتی، زیرا این زوج ها دقیقاً.

It's really interesting to use couple  as plural, but you absolutely can.

استفاده از زوج به صورت جمع واقعاً جالب است، اما کاملاً می توانید.

These couples are.

این زوج ها هستند.

So don't forget your auxiliary verb, the  verb to be conjugated with the subject.

بنابراین فعل کمکی خود را فراموش نکنید، فعل که باید با فاعل مزدوج شود.

Now have you need have with  fun, have fun, have fun.

اکنون باید سرگرم شوید، لذت ببرید، لذت ببرید.

These couples are having fun currently.

این زوج ها در حال حاضر در حال تفریح ​​هستند.

All right, Cecilia said.

خیلی خب، سیسیلیا گفت.

Currently all my siblings, Your  siblings are your brothers and sisters.

در حال حاضر همه خواهر و برادرهای من، خواهر و برادرهای شما برادران و خواهران شما هستند.

I have one sibling, But then someone could ask me.

من یک خواهر و برادر دارم، اما کسی می تواند از من بپرسد.

Oh sister or brother?

خواهر یا برادر؟

I say a brother.

میگم برادر

Oh younger or older?

اوه کوچکتر یا بزرگتر؟

Older.

قدیمی تر.

Currently all my siblings, their partners.

در حال حاضر همه خواهر و برادر من، شرکای آنها.

So the husbands, wives, boyfriends,  

بنابراین شوهران، همسران، دوست پسرها،  

girlfriends of your brothers and sisters  and me are enjoying our holidays abroad.

من و دوست دختر برادران و خواهران شما از تعطیلات خود در خارج از کشور لذت می بریم.

Excellent job.

کار عالی

The only one tiny thing, Cecilia,  

تنها یک چیز کوچک، سیسیلیا،  

in this case you want and I because it's a  subject not an object and I are enjoying.

در این صورت شما می خواهید و من چون یک موضوع است نه یک شی و من از آن لذت می برم.

So an easy way to remember is would you say me is  enjoying or or me are enjoying or I am enjoying?

بنابراین یک راه آسان برای به خاطر سپردن این است که آیا می گویید من در حال لذت بردن هستم یا من لذت می برم یا دارم لذت می برم؟

You would say I am enjoying.

شما می گویید من لذت می برم.

So you know, you need the subject,  I not the object me really.

بنابراین می دانید، شما به سوژه نیاز دارید، من واقعاً شیء نیستم.

Nicely done.

به خوبی انجام شده است.

Our last one everyone and  we will do since last week.

آخرین مورد ما همه و ما از هفته گذشته انجام خواهیم داد.

Since last week.

از هفته گذشته.

OK, what can we do for this one?

خوب، برای این یکی چه کنیم؟

Since last week you see some arms, but  you don't really know who the subject is.

از هفته گذشته چند بازو می‌بینید، اما واقعاً نمی‌دانید سوژه کیست.

But in that case we could view them as a group.

اما در آن صورت می‌توانیم آنها را به عنوان یک گروه ببینیم.

It could be the team, the  department, the company, the office.

این می تواند تیم، بخش، شرکت، دفتر باشد.

All of those would be collective  nouns and it would represent the  

همه آن‌ها اسم‌های جمعی خواهند

subject it or you could use of course,  they they would be plural, of course.

موضوع یا می توانید البته استفاده کنید، البته آنها جمع خواهند بود.

So what could we say?

پس چه می توانستیم بگوییم؟

And we want since last week, we already  practiced this one before we had since 2016.

و ما می خواهیم از هفته گذشته، این یکی را قبلاً از سال 2016 تمرین کرده بودیم.

So this will be easy because you  already know what verb tense you need.

بنابراین این کار آسان خواهد بود زیرا از قبل می‌دانید به چه زمان فعل نیاز دارید.

It started in the past and it  continues until now, Anna said.

آنا گفت که از گذشته شروع شده و تا کنون ادامه دارد.

I've been off since last week.

من از هفته گذشته مرخصی گرفته ام.

I love this.

من این را دوست دارم.

Excellent job.

کار عالی

The team is busy at work but not you  because you've been off since last week.

تیم در محل کار مشغول است، اما شما نه، زیرا از هفته گذشته مرخصی گرفته اید.

So to be off in this context,  it means to be off from work.

بنابراین در این زمینه خاموش بودن، به معنای دور بودن از کار است.

So maybe on holiday, but it's also  possible that it's sick leave as well.

بنابراین ممکن است در تعطیلات باشد، اما ممکن است مرخصی استعلاجی نیز باشد.

So we don't know, but I've been off since  last week and because it's too be off,  

بنابراین ما نمی دانیم، اما من از هفته گذشته

we can't put that in the  continuous wonderful sentence.

ما نمی‌توانیم آن را در جمله شگفت‌انگیز پیوسته قرار دهیم.

I really love that Fabio said  they have been brainstorming.

من واقعاً دوست دارم که فابیو گفت آنها طوفان فکری کرده اند.

So our verb is to brainstorm  when you think creatively about  

بنابراین فعل ما این است که وقتی خلاقانه

ideas and strategies and how to solve problems.

ایده ها و استراتژی ها و چگونگی حل مشکلات.

And you often do that with a group.

و شما اغلب این کار را با یک گروه انجام می دهید.

But you can absolutely  brainstorm on your own as well.

اما شما کاملاً می‌توانید به تنهایی نیز طوفان فکری کنید.

You might brainstorm ways to improve your  English speaking skills, for example.

برای مثال، می‌توانید روش‌هایی را برای بهبود مهارت‌های مکالمه انگلیسی خود در نظر بگیرید.

They have been brainstorming started  in the past and continues until now.

آنها طوفان فکری در گذشته شروع کرده‌اند و تاکنون ادامه دارند.

They've been brainstorming their  new projects since last week.

آنها از هفته گذشته در حال ایده‌پردازی برای پروژه‌های جدید خود بوده‌اند.

Really nicely done, great job, Manuela said.

مانوئلا گفت: واقعاً عالی، کار عالی است.

The coworkers have been.

همکاران بوده اند.

So in this case, you can't form a  contraction when it's the coworkers.

بنابراین در این مورد، وقتی همکاران هستند، نمی‌توانید انقباض ایجاد کنید.

It's just the coworkers have been making plans  with an S or all plan because plan is a noun.

فقط همکاران در حال برنامه ریزی با S یا all plan هستند، زیرا plan یک اسم است.

So you need an article.

بنابراین شما به یک مقاله نیاز دارید.

All plan, the plan if it's specific,  

همه برنامه ها، طرح اگر خاص باشد،  

but if you add an S and you make it  plural, then you don't need an article.

اما اگر S اضافه کنید و آن را جمع کنید، به مقاله نیاز ندارید.

Have been making plans since last week.

از هفته گذشته برنامه ریزی کرده اند.

Very nicely done.

خیلی قشنگ انجام شده

All right, Horatio said they have  been very busy since last week.

بسیار خوب، هوراتیو گفت که از هفته گذشته بسیار شلوغ بوده اند.

Exactly.

دقیقا.

And dear Zach said where were you?

و زک عزیز گفت کجا بودی؟

I haven't seen you since last week.

از هفته پیش ندیدمت

Exactly.

دقیقا.

Very nicely done.

خیلی قشنگ انجام شده

I haven't seen you since last week.

از هفته پیش ندیدمت

Awesome job using it in the negative as well.

کار بسیار خوبی است که از آن در حالت منفی نیز استفاده می کند.

You can absolutely have something negative  that hasn't continued for a period of time.

شما کاملاً ممکن است چیزی منفی داشته باشید که برای مدتی ادامه نیافته است.

I haven't studied English since last week.

من از هفته گذشته زبان انگلیسی نخوانده ام.

Hopefully you wouldn't say that.

امیدوارم این را نگویید

Very nice.

خیلی خوبه

So what can we say here?

پس اینجا چه بگوییم؟

One smart student said they have just  got the key for their lovely new home.

یک دانش آموز باهوش گفت که آنها به تازگی کلید خانه جدید دوست داشتنی خود را دریافت کرده اند.

Exactly.

دقیقا.

Very nice.

خیلی خوبه

So the subject can be they  because we have two people now.

بنابراین موضوع می تواند آنها باشد زیرا ما اکنون دو نفر داریم.

What is she holding in her hand?

او چه چیزی را در دست دارد؟

It's a key one, or it's keys, plural.

این یک کلید است، یا آن کلید، جمع.

Now on the key, we call that a  key ring, so that the circular  

اکنون روی کلید، آن را یک حلقه کلید

piece of metal that holds your keys,  we call that a key ring, a key ring.

قطعه فلزی که کلیدهای شما را نگه می‌دارد، به آن حلقه کلید، حلقه کلید می‌گوییم.

But you can absolutely just say they got the key,  which is one key, or they got the keys plural.

اما کاملاً می‌توانید بگویید که کلید را دریافت کرده‌اند، که یک کلید است، یا کلیدها را به صورت جمع دریافت کرده‌اند.

And notice I'm using the article the because  it's not just any key, it's specific keys.

و توجه کنید که من از مقاله استفاده می‌کنم زیرا این یک کلید نیست، کلیدهای خاصی است.

The ones they need, the keys they need  to unlock the door and open their open  

کلیدهایی که نیاز دارند، کلیدهایی که برای باز

the door to their new home to enter their  lovely new home, their lovely new house.

درب خانه جدیدشان برای ورود به خانه جدید دوست‌داشتنی‌شان، خانه جدید دوست‌داشتنی‌شان.

You can call it a house or you can call it a home.

می توانید آن را خانه یا خانه بنامید.

A home represents the  location where someone lives.

خانه نشان‌دهنده مکانی است که شخصی در آن زندگی می‌کند.

It could be a condo, an apartment, it could be  a tent, any type of structure, any dwelling.

این می تواند یک کاندو، یک آپارتمان، می تواند یک چادر، هر نوع ساختار، هر مسکن باشد.

If you live there, you call it your home, whereas  a house represents a physical type of structure.

اگر در آنجا زندگی می کنید، آن را خانه خود می نامید، در حالی که یک خانه نشان دهنده یک نوع ساختار فیزیکی است.

All right, ah, now here, this is where  it's fun because we can have one picture,  

خوب، آه، حالا اینجا، اینجاست که  سرگرم کننده

but then we have different  perspectives of the same thing.

اما پس از آن ما دیدگاه‌های متفاوتی از یک چیز داریم.

So Caroline said they have just got  rid of a house, got rid of a house.

بنابراین کارولین گفت که آنها به تازگی از شر یک خانه خلاص شده اند، از شر یک خانه خلاص شده اند.

So the the expression here is to get rid of.

بنابراین عبارت در اینجا خلاص شدن از شر است.

I'll be honest with you, Caroline, we  generally don't use that in the sense  

من با شما صادق خواهم بود، کارولین، ما معمولاً

of is selling a home because when you get rid  of something, you permanently eliminate it,  

of فروش خانه است زیرا وقتی از شر چیزی خلاص

but it's more because you don't  want it or don't need it anymore.

اما بیشتر به این دلیل است که دیگر آن را نمی‌خواهید یا به آن نیاز ندارید.

It's not really a transaction of buying and  selling, although it is possible to use.

این واقعاً معامله خرید و فروش نیست، اگرچه امکان استفاده از آن وجود دارد.

It's just not the most common way.

این فقط رایج ترین راه نیست.

I would say.

من می گویم.

I would use the verb that you can see on the  screen here in the picture they have just  

من از فعل‌ای استفاده می‌کنم که می‌توانید در اینجا

sold and either a house, meaning any house or  their house because the house belongs to them.

فروخته شده و یا خانه، یعنی هر خانه یا خانه آنها چون خانه متعلق به آنهاست.

You could also use the house  representing a specific house,  

شما همچنین می توانید از خانه ای استفاده

the house that they own for example.

مثلاً خانه ای که آنها دارند.

OK ratio.

نسبت خوب

Oh, I just found these keys on the sidewalk.

اوه، من همین الان این کلیدها را در پیاده رو پیدا کردم.

Exactly.

And this is where I love these exercises  because it shows how creative you can be.

دقیقا.

و اینجاست که من عاشق این تمرین‌ها هستم، زیرا نشان می‌دهد چقدر می‌توانید خلاق باشید.

We have 3 completely different interpretations.

ما 3 تفسیر کاملا متفاوت داریم.

Interpretations and interpretation is how  you interpret how you see this situation.

تفاسیر و تفسیر به این معناست که چگونه می‌بینید این وضعیت را چگونه تفسیر می‌کنید.

So the noun form is interpretations.

پس صورت اسمی تفاسیر است.

We have 3 completely different interpretations.

ما 3 تفسیر کاملا متفاوت داریم.

They're just walking by the street.

آنها فقط در خیابان راه می روند.

Oh look, I found these keys on the sidewalk.

اوه ببین، من این کلیدها را در پیاده رو پیدا کردم.

This sidewalk is the area of the street  that's designated for pedestrians.

این پیاده رو ناحیه خیابانی است که برای عابران پیاده تعیین شده است.

A pedestrian is someone who  is walking, who is walking.

عابر پیاده کسی است که در حال راه رفتن است، که در حال راه رفتن است.

So not the cars, the people walking.

بنابراین نه ماشین‌ها، مردمی که قدم می‌زنند.

I just found these keys on the sidewalk.

من تازه این کلیدها را در پیاده رو پیدا کردم.

Exactly.

دقیقا.

Awesome job everyone.

کار همه عالیه

OK, and here Beauty Solutions said they just  bought a new house for for the first time  

خوب، و در اینجا Beauty Solutions گفت که برای

for the first time.

برای اولین بار

Exactly.

دقیقا.

I love that for the first time, let's take this.

من این را برای اولین بار دوست دارم، بیایید این را بگیریم.

What about you?

شما چطور؟

What about you?

شما چطور؟

Is there something that you have  recently done for the first time?

آیا کاری هست که اخیراً برای اولین بار انجام داده اید؟

Put it in the comments just for fun.

فقط برای سرگرمی آن را در نظرات قرار دهید.

It could be anything I baked a cake  for for the first time for example.

مثلاً می‌تواند هر چیزی باشد که برای اولین بار برایش کیک پختم.

So share an example using for the first time  in the comments and notice they just bought.

بنابراین، نمونه‌ای را که برای اولین بار از آن استفاده می‌کنید در نظرات به اشتراک بگذارید و متوجه شوید که آنها به تازگی خریده‌اند.

They just bought.

تازه خریدند.

So remember, everyone just  means it happened recently.

بنابراین به یاد داشته باشید، همه فقط به این معنی هستند که اخیراً اتفاق افتاده است.

But it depends on the time reference you're in.

اما بستگی به مرجع زمانی شما دارد.

If I'm talking about my morning  and I say I just ate breakfast,  

اگر در مورد صبحم صحبت می‌کنم

well, because the time reference is short.

خوب، چون مرجع زمان کوتاه است.

It could be 5 minutes ago, 10 minutes ago.

ممکن است 5 دقیقه پیش باشد، 10 دقیقه پیش.

But let's say you're in the workplace  and you say I just got promoted.

اما فرض کنید در محل کار هستید  و می گویید من به تازگی ترفیع گرفتم.

That could have been six months ago.

این می توانست شش ماه پیش باشد.

But in the span of your 10 year  career, six months sounds recent.

اما در طول 10 سال شغلی شما، شش ماه اخیر به نظر می رسد.

So there isn't a set definition of when just is,  

بنابراین تعریف مشخصی از اینکه چه زمانی فقط هست وجود ندارد،  

but it's recent compared to the  timeline that you're talking about.

اما در مقایسه با جدول زمانی که شما در مورد آن صحبت می کنید، جدید است.

Another interesting clever.

باهوش جالب دیگه

I can say clever.

میتونم بگم باهوش

Clever means smart, but it's.

باهوش یعنی باهوش، اما همینطور است.

Yeah, clever is another way of saying smart.

بله، هوشمندانه راه دیگری برای گفتن باهوش است.

So this is a clever example.

پس این یک مثال هوشمندانه است.

It's a smart example because it's  thinking of something less obvious.

این یک مثال هوشمندانه است زیرا به چیزی کمتر واضح فکر می‌کند.

They just.

آنها فقط

But what do we need to do with your verb?

اما ما باید با فعل شما چه کار کنیم؟

They just made a copy because  it has to be in the recent past.

آنها فقط یک کپی تهیه کردند زیرا باید در گذشته نزدیک باشد.

She's holding the keys, so the  action has already been done.

او کلیدها را نگه داشته است، بنابراین این کار قبلاً انجام شده است.

They just made a copy of their lost keys.

آنها فقط یک کپی از کلیدهای گمشده خود تهیه کردند.

Exactly, Exactly.

دقیقا، دقیقا.

They made a copy of their lost keys.

آنها یک کپی از کلیدهای گمشده خود تهیه کردند.

Very clever.

خیلی باهوشه

Very clever.

خیلی باهوشه

OK.

باشه

All right.

بسیار خوب.

And Gada says I have traveled for 16  hours by myself for the first time.

و گادا می گوید من برای اولین بار 16 ساعت به تنهایی سفر کرده ام.

Exactly.

دقیقا.

Excellent job, Gada.

کار عالی گادا

And that sounds like a journey.

و این به نظر یک سفر است.

A journey.

Wow, 16 hours.

یک سفر

عجب 16 ساعت

Congratulations.

تبریک میگم

OK, and Stefania says clever means intelligent.

خوب، و استفانیا می گوید باهوش یعنی باهوش.

Exactly Smart, intelligent.

دقیقا باهوش و باهوش

So someone might say, oh, that's a  clever method, that's a clever answer.

بنابراین ممکن است کسی بگوید، اوه، این یک روش هوشمندانه است، این یک پاسخ هوشمندانه است.

That's a smart, that's an intelligent answer.

این یک پاسخ هوشمندانه است.

Okay, Morelli said.

باشه، مورلی گفت.

I just cooked cake for the first time.

من تازه برای اولین بار کیک پختم.

Oh, congratulations.

اوه، تبریک می گویم.

Just know with cakes with baked  goods, we use the verb bake.

فقط در مورد کیک‌ها با کالاهای پخته شده بدانید، از فعل bake استفاده می‌کنیم.

So you bake a cake, you bake a pie, you bake  muffins, but you cook chicken, You cook fish.

بنابراین شما کیک می‌پزید، پای می‌پزید، مافین می‌پزید، اما مرغ می‌پزید، ماهی می‌پزید.

For example, you cook vegetables, but with.

مثلا سبزی میپزی ولی با.

Well, the category is actually called.

خوب، این دسته در واقع نامیده می شود.

Baked.

پخته شده.

Goods.

کالاها

So bread, cookie, pie, pastries.

بنابراین نان، کلوچه، پای، شیرینی.

You bake them.

شما آنها را بپزید.

You bake them.

شما آنها را بپزید.

OK, so Ryze said.

خوب، پس رایز گفت.

I just buy new car.

من تازه ماشین نو خریدم

But remember recent past.

اما گذشته نزدیک را به خاطر بسپار

I just bought a new car.

من تازه یک ماشین نو خریدم.

I just bought a new car.

من تازه یک ماشین نو خریدم.

OK Manuel, I just called to say I am here again.

باشه مانوئل، فقط زنگ زدم که دوباره اینجا هستم.

Exactly, in this case actually just  is being used in a different way and  

دقیقاً، در این مورد در واقع فقط

native speakers including myself use  this a lot to be honest I would say.

صادقانه بگویم، گویشوران بومی، از جمله خود من، از این بسیار استفاده می‌کنند.

We.

ما

Overuse this word.

استفاده بیش از حد از این کلمه

I'm guilty of over using the  word, just not in the recent past.

من به خاطر استفاده از کلمه مقصر هستم، نه در گذشته نزدیک.

In this sense, it means I only called.

از این نظر یعنی فقط زنگ زدم.

The only reason why, So I'm letting you  know there's one reason or a small reason.

تنها دلیل، بنابراین من به شما می‌گویم که یک دلیل یا یک دلیل کوچک وجود دارد.

Oh, I'm just calling to let you know.

اوه، من فقط زنگ میزنم که بهت خبر بدم

I just went.

من فقط رفتم

I just I just called her to say goodnight.

فقط زنگ زدم بهش شب بخیر.

Things like that.

چیزهایی از این قبیل.

OK, everyone excellent job.

باشه همه کارشون عالیه

Very clever answers for all my students.

پاسخ های بسیار هوشمندانه برای همه دانش آموزان من.

Let's keep going.

ادامه بدیم

How about this about to I taught  this in my lesson on Monday.

چه برسد به اینکه من این را در درس روز دوشنبه ام آموزش دادم.

The structure about to about  to so we need a subject.

ساختار تقریباً به بنا است، بنابراین ما به یک موضوع نیاز داریم.

There are two people here, so you can focus on  the couple, they or she or he as the subject.

در اینجا دو نفر حضور دارند، بنابراین می‌توانید روی زوج تمرکز کنید، آنها یا او به عنوان سوژه.

And we need about to.

و ما در مورد نیاز داریم.

So think about the time reference and think  about the grammatical structure, Anissa said.

آنیسا گفت، بنابراین به مرجع زمان فکر کنید و به ساختار دستوری فکر کنید.

They're about to have a baby exactly.

آنها دقیقاً در شرف بچه دار شدن هستند.

And then you could.

و سپس شما می توانید.

Definitely say probably not  looking at this picture,  

حتماً بگویید احتمالاً به این

but let's say a week later they could  call you and say we just had a baby.

اما فرض کنید یک هفته بعد آنها می‌توانند با شما تماس بگیرند و بگویند ما تازه بچه‌دار شده‌ایم.

We just had a baby.

ما تازه بچه دار شدیم

So about to is in the recent future.

بنابراین در آینده نزدیک است.

But notice the sentence structure you use about  

اما به ساختار جمله ای که در مورد آن استفاده می کنید توجه کنید  

and then you use the infinitive  to have and you're correct.

و سپس از مصدر  to have استفاده می‌کنید و درست می‌گویید.

And also using the verb to be.

و همچنین با استفاده از فعل to be.

They are about to have a baby.

آنها در آستانه بچه دار شدن هستند.

And then that's in the Reese  or that's in the near future.

و سپس آن در ریس یا در آینده نزدیک است.

And then in the recent past, we just had a baby.

و سپس در گذشته نزدیک، ما فقط یک بچه داشتیم.

My wife just gave birth, for example, OK  Philippe, she's about to give birth exactly.

همسرم به تازگی زایمان کرده است، برای مثال، خوب فیلیپ، او دقیقاً در شرف زایمان است.

So that's another way of saying have  a baby but give birth is the actual.

بنابراین این یک راه دیگر برای گفتن است که می‌گوییم یک بچه داشته باشید، اما زایمان واقعی است.

The.

.

Process when the baby leaves the mother.

فرآیند زمانی که کودک مادر را ترک می کند.

I like this one.

من این یکی را دوست دارم.

Oh, sorry, I didn't click it fully.

اوه، متاسفم، من آن را به طور کامل کلیک نکردم.

So Louis said they're to be parents exactly,  But just don't forget the keyword here.

بنابراین لوئیس گفت که آنها دقیقاً باید والدین شوند،  اما فقط کلمه کلیدی را در اینجا فراموش نکنید.

They are about to be parents.

آنها در شرف پدر و مادر شدن هستند.

So to be parents and then they the verb  to be are and then about they're about  

بنابراین to be پدر و مادر و سپس آنها

they're about to be and notice that  pronunciation of the contraction.

آنها در شرف بودن هستند و متوجه تلفظ انقباض می شوند.

They are everyone repeat to me  there there repeat after me there.

آن‌ها همه برای من تکرار می‌کنند، آنجا بعد از من تکرار می‌کنند.

They're about.

آنها در مورد.

They're about to be now when you have  about to so notice how I don't pronounce  

آنها در حال حاضر هستند که شما باید

that T on about because there's already  AT on to so repeat after me about to.

که T روشن است زیرا قبلاً AT روشن است پس بعد از من در مورد به تکرار کنید.

So I go about to about to.

بنابراین من در مورد به.

So when I push out the to for about, I say  the word to about to repeat after me about to.

بنابراین، وقتی کلمه to برای about را بیرون می‌آورم، کلمه به about را می‌گویم تا بعد از من about to تکرار شود.

Oh, Horatio, I really like this one.

اوه، هوراتیو، من این یکی را خیلی دوست دارم.

Their lives are about to change forever.

زندگی آنها برای همیشه تغییر می کند.

Exactly.

دقیقا.

They're about to change forever.

قرار است برای همیشه تغییر کنند.

Very nicely done and exactly you  can use this for any situation.

بسیار زیبا انجام شده است و دقیقاً می توانید از آن برای هر موقعیتی استفاده کنید.

This is something you will use  as part of your daily speech.

این چیزی است که از آن به عنوان بخشی از سخنرانی روزانه خود استفاده خواهید کرد.

Also just you will use the recent  past with just every single day.

همچنین فقط در هر روز از گذشته نزدیک استفاده خواهید کرد.

I certainly do.

من قطعا انجام می دهم.

And you will also use about every  single day most likely in your speech.

و همچنین به احتمال زیاد از هر روز در سخنرانی خود استفاده خواهید کرد.

The movie is about to start.

فیلم در آستانه شروع است.

Hurry, get the popcorn, get the drinks.

عجله کنید، پاپ کورن را بگیرید، نوشیدنی ها را بیاورید.

The movie is about to start.

فیلم در آستانه شروع است.

OK, what do we have next?

باشه، بعدش چی داریم؟

OK, seldom.

باشه، به ندرت

What type of word is this?

این چه نوع کلمه ای است؟

Seldom.

به ندرت

And then we could be talking  about something the man is doing,  

و سپس می‌توانیم درباره کاری که

or we could be talking about  something the woman is doing,  

یا ممکن است درباره کاری صحبت

or we could be talking about something in general  just based on the situation of this picture.

یا می‌توانیم درباره چیزی به طور کلی صحبت کنیم، فقط بر اساس موقعیت این تصویر.

Hmm.

هوم

And seldom is.

و به ندرت چنین است.

Seldom is an adverb of frequency, and it  tells us that we need which verb tense.

به ندرت قید بسامد است، و به ما می گوید که به کدام زمان فعل نیاز داریم.

Say it out loud.

با صدای بلند بگو

The present perfect.

حال کامل.

No, the present simple.

نه، حال ساده

Sorry everyone, the present simple.

با عرض پوزش از همه، حال ساده است.

And yes Philippe, it's the same as rarely,  so rarely, seldom they're the same.

و بله فیلیپ، به ندرت یکسان است، به ندرت، به ندرت آنها یکسان هستند.

You can use either 1.

می توانید از 1 استفاده کنید.

So let's review the pronunciation.

پس بیایید تلفظ را مرور کنیم.

Seldom Dumb, dumb, umm umm.

به ندرت گنگ، گنگ، ام ام ام.

So notice the the OM is not a strong ALM.

بنابراین توجه کنید که OM یک ALM قوی نیست.

It's umm umm, seldom, seldom, seldom.

ام ام ام، به ندرت، به ندرت، به ندرت.

And the pronunciation of the word  on the screen as well from Philippe,  

و همچنین تلفظ کلمه روی

rarely, rarely you can use either one.

به ندرت، به ندرت می توانید از هر کدام استفاده کنید.

They mean the same.

منظورشون هم همینه

So remember, this is a keyword  for the present simple And Luigi.

بنابراین به یاد داشته باشید، این یک کلمه کلیدی  برای ساده و لوئیجی فعلی است.

No, seldom is not often.

نه، به ندرت این اتفاق نمی افتد.

It's the opposite of often, so often and  then seldom and rarely is the opposite OK.

این برعکس اغلب است، بنابراین اغلب و  سپس به ندرت و به ندرت برعکس آن خوب است.

It's so if this is never at the  lowest, so always, never, seldom,  

بنابراین اگر این هرگز در پایین ترین سطح

rarely is just above never OK, and then often  is just above or just below frequently, usually.

به ندرت درست بالاست و هرگز خوب نیست، و سپس اغلب، معمولاً کمی بالاتر یا پایین تر است.

OK, so Luigi said I seldom go to the restaurant.

خوب، پس لوئیجی گفت من به ندرت به رستوران می روم.

I seldom go to because you go to a location.

من به ندرت به آنجا می روم زیرا شما به مکانی می روید.

I seldom go to the restaurant.

من به ندرت به رستوران می روم.

Exactly.

دقیقا.

So you don't do it often.

بنابراین اغلب این کار را انجام نمی دهید.

Remember, it's the opposite of often.

به یاد داشته باشید، این برعکس اغلب اوقات است.

OK, Seldom do they eat vegetables.

خوب، آنها به ندرت سبزیجات می خورند.

Very nice, Hari.

خیلی خوبه هاری

Now it would sound better to  say they seldom eat vegetables.

حالا بهتر است بگوییم به ندرت سبزیجات می‌خورند.

So your subject, your adverb of  frequency in this case, seldom.

بنابراین موضوع شما، قید فراوانی شما در این مورد، به ندرت.

And then the action, they seldom eat.

و سپس عمل، آنها به ندرت می خورند.

So that's the action, the verb.

پس این عمل، فعل است.

They seldom eat vegetables.

آنها به ندرت سبزیجات می خورند.

They seldom eat vegetables.

آنها به ندرت سبزیجات می خورند.

OK, I saw one here that I wanted to share.

خوب، یکی را اینجا دیدم که می خواستم به اشتراک بگذارم.

Omarion said.

عمریون گفت.

Sarah, this woman, I love how you gave her a name.

سارا، این زن، من عاشق این هستم که چگونه به او نام دادی.

That's always very creative to give people names.

این همیشه بسیار خلاقانه است که نام افراد را انتخاب کنید.

Sarah seldom buys street food.

سارا به ندرت غذاهای خیابانی می خرد.

So do you know that concept of street food?

پس آیا مفهوم غذای خیابانی را می شناسید؟

Street food is food you buy, Of course.

غذای خیابانی، غذایی است که می‌خرید، البته.

It's more on the street in the sense  that it's not usually a restaurant  

بیشتر در خیابان است به این معنا

where you enter and there isn't  usually seating in a restaurant.

جایی که وارد می‌شوید و معمولاً در یک رستوران نمی‌نشینید.

There could be some tables and  chairs, but it would be outside,  

ممکن است چند میز و صندلی وجود

and then this is also open to the outside,  so the outside is all around them.

و سپس این به بیرون نیز باز است،  بنابراین بیرون همه اطراف آنهاست.

That would be the category of street food.

این می تواند دسته غذاهای خیابانی باشد.

Now, if it is in a physical structure, we  can call that a food truck, for example,  

حال، اگر در یک ساختار فیزیکی باشد، می‌توانیم

a food truck if it is in a truck.

یک کامیون مواد غذایی اگر در یک کامیون باشد.

OK, what do?

باشه چیکار کنم

Oh, this is a great one, Saima said.

سایما گفت: اوه، این عالی است.

I seldom eat spicy food.

من به ندرت غذای تند می خورم.

Exactly.

دقیقا.

And Rose, I seldom buy junk food to keep in shape.

و رز، من به ندرت غذاهای ناسالم می خرم تا خوش اندام باشم.

Yeah, exactly.

آره دقیقا

I seldom buy junk food in order to keep in shape.

من به ندرت برای حفظ تناسب اندام غذاهای ناسالم می خرم.

To keep in shape?

برای حفظ فرم؟

Exactly.

Very nicely done.

دقیقا.

خیلی قشنگ انجام شده

OK, so, Manuel, same thing.

خوب، پس، مانوئل، همان چیزی است.

Instead of seldom does she eat hamburger?

به جای اینکه به ندرت همبرگر می خورد؟

Hamburger.

همبرگر

Maybe she seldom eats hamburger.

شاید به ندرت همبرگر می خورد.

But today she's in a hurry.

اما امروز او عجله دارد.

Yeah.

آره

Oh, no, I'm in a hurry.

اوه، نه، من عجله دارم.

The meeting is about to start, so I need  to quickly grab a bite, grab a bite.

جلسه در شرف شروع است، بنابراین باید سریع یک گاز بگیرم، یک گاز بگیرم.

That would be a great expression to use with a  food truck or with street food to grab a bite.

این یک عبارت عالی برای استفاده با کامیون حمل غذا یا با غذای خیابانی برای لقمه زدن است.

That's when you get something quickly.

آن وقت است که به سرعت چیزی به دست می آورید.

Oh, let's grab a bite before  the meeting it's about to start.

اوه، بیایید قبل از  جلسه‌ای که قرار است شروع شود، کمی بچشیم.

For example, or someone might  ask you, are you hungry?

برای مثال، یا ممکن است شخصی از شما بپرسد آیا گرسنه هستید؟

And you can say, oh, I just ate, I just ate,  

و شما می توانید بگویید، اوه، من فقط خوردم، من فقط خوردم،  

ate in the recent past because you used just  all right, awesome job, everyone, very creative.

در گذشته نزدیک خورده اید، زیرا شما کاملاً از کارتان استفاده کرده اید، کار عالی، همه، بسیار خلاقانه.

What about this?

در مورد این چطور؟

Oh, not yet, not yet.

اوه، هنوز نه، هنوز.

What can we do here?

اینجا چه کار می توانیم بکنیم؟

So we have an activity.

پس ما یک فعالیت داریم.

What's the activity that he's doing?

فعالیتی که انجام می دهد چیست؟

What's the activity that he's doing right now?

فعالیتی که او در حال حاضر انجام می دهد چیست؟

Who knows?

چه کسی می داند؟

He is so we can say the activity  that he's doing, he is, who knows?

او برای این است که بتوانیم بگوییم فعالیتی که انجام می دهد، او هست، چه کسی می داند؟

And then we have to think, OK, not yet, not yet.

و سپس باید فکر کنیم، خوب، هنوز نه، هنوز.

All right.

And Blackwater, yes, thank you for summarizing.

بسیار خوب.

و بلک واتر، بله، متشکرم که خلاصه کردید.

Seldom means rarely or not often.

به ندرت یعنی به ندرت یا نه اغلب.

Infrequently.

به ندرت.

Exactly.

دقیقا.

He rarely visits his relatives because we  want the subject, the adverb of frequency  

او به ندرت با اقوام خود ملاقات می کند زیرا

and then your verb now because it's he you  need to add that S just like you did perfect.

و سپس فعل خود را اکنون به دلیل اینکه او است، باید S را اضافه کنید، درست مثل شما.

Thank you so much for summarizing that black water  yes and exactly doing dishes or washing the dishes  

خیلی ممنون که خلاصه کردید که آب سیاه  بله و دقیقاً

so absolutely washing the dishes and  then native speakers generally just use  

بنابراین شستن کامل ظروف و سپس افراد بومی

the verb do as a replacement doing the  dishes Oh and Akum said drying exactly.

فعل do به‌عنوان جایگزینی برای انجام دادن ظرف‌ها Oh و Akum دقیقاً گفت خشک کردن.

It looks like he is drying the dishes.

انگار ظرف ها را خشک می کند.

You're right.

حق با شماست.

Very nice.

خیلی خوبه

OK, so remember, that is what he's doing.

خوب، پس یادت باشد، این همان کاری است که او انجام می دهد.

But we want a not yet action.

اما ما یک اقدام هنوز نمی خواهیم.

So what could that be?

پس چه چیزی می تواند باشد؟

What could that be?

آن چه می تواند باشد؟

Hackham said.

هاکهام گفت.

I haven't started yet.

من هنوز شروع نکردم

Exactly.

You could say that I haven't started yet.

دقیقا.

میشه گفت هنوز شروع نکردم

But what is started?

اما چه چیزی شروع شده است؟

What started what?

چه چیزی شروع شد؟

Hmm.

هوم

OK, now John, you have a  great start to a sentence.

خوب، حالا جان، شما شروع خوبی برای یک جمله دارید.

We just need to work on the sentence structure.

فقط باید روی ساختار جمله کار کنیم.

So not yet.

پس هنوز نه.

And you're right in the sense that washing dishes,  

و حق با شماست از این نظر که ظرف شستن  

drying dishes, or just the general  term, doing dishes, doing dishes.

خشک کردن ظروف، یا فقط اصطلاح کلی، شستن ظروف، شستن ظروف.

And in this case, you can use the dishes to mean  

و در این صورت می توانید از ظروف به معنی استفاده کنید  

the specific dishes that are  dirty, the dishes in the sink.

ظروف خاصی که کثیف هستند، ظروف داخل سینک.

Or you can omit the article.

یا می توانید مقاله را حذف کنید.

And native speakers usually omit the  article and just say, oh, I'm doing dishes.

و گویشوران بومی معمولاً مقاله را حذف می‌کنند و فقط می‌گویند، اوه، من در حال پختن ظرف‌ها هستم.

I need to do dishes.

باید ظرف بشورم

But someone could say, can  you help me do the dishes?

اما کسی می‌تواند بگوید، آیا می‌توانید به من کمک کنید ظرف‌ها را بشورم؟

So native speakers replace  washing or drying with simply do.

بنابراین، سخنرانان بومی، شستشو یا خشک کردن را با انجام دادن ساده جایگزین می‌کنند.

But for this case, you would want  the present perfect and the negative.

اما برای این مورد، شما باید حال کامل و منفی را بخواهید.

I haven't done chores yet.

من هنوز کارهای خانه را انجام نداده ام.

I haven't done chores yet.

من هنوز کارهای خانه را انجام نداده ام.

OK, and Martinez said my brother excellent  job using a subject my brother hasn't.

خوب، و مارتینز گفت که برادرم با موضوعی که برادرم ندارد، کار بسیار خوبی دارد.

So in the present perfect we use  has with ** *** it he hasn't has  

بنابراین در حال کامل ما از  has با

not repeat after me hasn't hasn't my  brother hasn't cooked the dinner yet.

بعد از من تکرار نشود هنوز برادرم شام را نپخته است.

Exactly, exactly, very nice dance.

دقیقا، دقیقا، رقص بسیار زیبا.

Kay said he has not washed the dishes yet.

کی گفت که هنوز ظرف ها را نشویید.

Exactly now you can say has not and  then as the contraction which native  

دقیقاً اکنون می‌توانید بگویید has not

speakers use in spoken English  hasn't hasn't OK, excellent job.

سخنرانانی که در گفتار انگلیسی استفاده می‌کنند خوب نیست، کار عالی است.

Oh oh, Marion said Mark hasn't  yet finished washing the dishes.

اوه اوه، ماریون گفت مارک هنوز شستن ظرف‌ها را تمام نکرده است.

Yeah, you the policeman of  yet is flexible to be safe,  

بله، شما پلیسی که هنوز برای ایمن

you could always say Mark hasn't  finished washing the dishes yet.

همیشه می توان گفت مارک هنوز شستن ظرف ها را تمام نکرده است.

So if you're not sure where to place  it, it's safe to put it at the end,  

بنابراین اگر مطمئن نیستید که آن را در کجا قرار

at the end of the specific clause, because  this might be part of a complex sentence  

در پایان بند خاص، زیرا  این ممکن است

where there are two clauses, but at  the specific clause you're using.

جایی که دو بند وجود دارد، اما در بند خاصی که استفاده می‌کنید.

OK, Excellent job, everyone.

خوب، کار عالی، همه.

Wow, we have so many, so many examples.

عجب نمونه های زیادی داریم.

That's great.

این عالی است.

OK, so Monsoon said.

باشه پس مونسون گفت.

I haven't written my e-mail yet.

هنوز ایمیلم را ننوشته ام.

Exactly.

دقیقا.

So I haven't written my e-mail yet.

پس من هنوز ایمیلم را ننوشتم.

And everyone remembered, because  this is in the present, perfect.

و همه به یاد آوردند، زیرا این در زمان حال است، عالی است.

It means you still have time to write the  e-mail to cook dinner, to wash the dishes.

این بدان معناست که شما هنوز زمان دارید تا ایمیل بنویسید تا شام بپزید، ظرف ها را بشویید.

All right.

بسیار خوب.

Excellent job, everyone.

کار عالی، همه

And Mr.

Speed said I have taken up new hobbies.

و آقای

اسپید گفت من سرگرمی های جدیدی را شروع کرده ام.

Not yet.

هنوز نه.

OK, so where will we make this negative?

خوب، پس کجا این منفی را ایجاد کنیم؟

You take have and then you make the negative.

شما باید داشته باشید و سپس منفی را ایجاد می کنید.

I haven't taken up new hobbies yet.

من هنوز به سرگرمی های جدیدی نپرداخته ام.

And if you take up a new hobby,  it means you start a new hobby.

و اگر سرگرمی جدیدی را شروع کنید، به این معنی است که سرگرمی جدیدی را شروع کرده اید.

Excellent job, everyone.

کار عالی، همه

Oh, what can we have here?

اوه، چه چیزی می توانیم اینجا داشته باشیم؟

So we have a crowd.

بنابراین ما یک جمعیت داریم.

That would be the name of all the people here.

این نام همه مردم اینجا خواهد بود.

This is ah crowd.

این آه ازدحام است

This is conjugated as a collective noun.

این به عنوان یک اسم جمعی جمع می شود.

So this is conjugated as it the crowd it.

بنابراین این به عنوان جمعیت آن را مزدوج می کند.

Now you could also focus on a  specific person in this crowd.

اکنون می‌توانید روی یک فرد خاص در این جمعیت نیز تمرکز کنید.

So you might say the man in the blue shirt,  the man in the middle in the blue shirt,  

بنابراین ممکن است بگویید مرد با پیراهن

the man on the right is in  the orange shirt, for example.

برای مثال، مرد سمت راست با پیراهن نارنجی است.

Or you can just refer to it  as the crowd or the people.

یا فقط می‌توانید به آن به عنوان جمعیت یا مردم اشاره کنید.

People is the plural of person.

مردم جمع شخص است.

So people is conjugated as they.

بنابراین مردم به عنوان آنها مزدوج می شوند.

And we have now, which is an easy one for you.

و ما اکنون داریم که برای شما آسان است.

I'm sure this is taking place right now.

من مطمئن هستم که این اتفاق در حال حاضر در حال وقوع است.

OK.

باشه

Danske said.

دانسکه گفت.

The concert is about to start now.

کنسرت در حال شروع است.

Exactly, very nice.

دقیقا خیلی قشنگه

And Philippe said they are happy now.

و فیلیپ گفت که آنها اکنون خوشحال هستند.

Exactly, exactly, very nice.

دقیقا، دقیقا، بسیار زیبا.

The meeting or sorry?

جلسه یا متاسفم؟

The concert is starting now.

کنسرت هم اکنون شروع می شود.

Very good.

خیلی خوبه

The crowd is cheering up the singer on the stage.

جمعیت روی صحنه خواننده را تشویق می کنند.

Yeah, and just add now, now cheering.

بله، و فقط همین الان اضافه کنید، حالا در حال تشویق.

Oh, OK, I see.

اوه، خوب، می بینم.

So if you cheer up the singer, it means  you're making the singer happy, right?

بنابراین اگر خواننده را شاد کنید، به این معنی است که خواننده را خوشحال می‌کنید، درست است؟

So right now, if I'm a little sad,  

بنابراین در حال حاضر، اگر کمی غمگین باشم،  

you might do something to try to  cheer me up, to make me happier.

شما ممکن است کاری انجام دهید که به من روحیه دهید، تا من را خوشحال تر کنید.

Maybe you say something nice in the  comments or you just give me a hug,  

شاید در کامنت ها چیز خوبی بگویید

something to make me happy.

چیزی برای خوشحال کردن من

But the verb to cheer is like this.

اما فعل تشویق کردن به این صورت است.

Whoo.

اووو

So that is cheering.

پس این تشویق است.

But to cheer up, to cheer someone  up means to make someone happy.

اما شاد کردن، شاد کردن کسی به معنای شاد کردن کسی است.

So it is possible the singer is upset.

بنابراین ممکن است خواننده ناراحت باشد.

Maybe she broke her guitar and the  crowd is trying to cheer her up.

شاید او گیتارش را شکست و جمعیت سعی می‌کنند او را تشویق کنند.

It's OK.

مشکلی نیست

We'll wait for you.

ما منتظر شما هستیم

Don't worry about it.

نگرانش نباش

Interesting.

جالبه

But you can also say the spectators.

اما می توان گفت تماشاگران هم.

So plural, right?

بنابراین جمع، درست است؟

They are cheering.

تشویق می کنند.

Very nicely done.

خیلی قشنگ انجام شده

So people who are watching something, a movie,  

بنابراین افرادی که در حال تماشای چیزی هستند، یک فیلم،  

a sports game, a concert, a  parade, they are spectators.

یک بازی ورزشی، یک کنسرت، یک رژه، آنها تماشاگر هستند.

Spectators.

تماشاگران.

All right, very nicely done and cheer  Woo, you got this cheer all right.

بسیار خوب، خیلی خوب انجام شد و خوشحال باشید  وو، این تشویق را به خوبی دریافت کردید.

Oh, isn't this adorable?

اوه، این شایان ستایش نیست؟

Well, I certainly think it is, at least.

خوب، من مطمئناً فکر می کنم حداقل اینطور است.

But remember, we see something taking  place now, but that isn't the keyword.

اما به یاد داشته باشید، اکنون می‌بینیم که چیزی در حال وقوع است، اما این کلمه کلیدی نیست.

The keyword is since last week.

کلمه کلیدی مربوط به هفته گذشته است.

So you have to think about, well, what  could be an action that started in the  

بنابراین باید به این فکر کنید، خوب، چه اقدامی

past and continues until now because that  is the time reference of since last week.

گذشته و تا کنون ادامه دارد زیرا این مرجع زمانی از هفته گذشته است.

So this sounds like it's been taking place  for a minimum of three days or four days,  

بنابراین به نظر می رسد که حداقل برای سه

five days since last week, OK.

پنج روز از هفته گذشته، خوب.

So don't just think about what  you see in the picture now.

بنابراین اکنون فقط به آنچه در تصویر می‌بینید فکر نکنید.

We need something, an action with the continuation  

ما به چیزی نیاز داریم، یک اقدام با ادامه  

and it started last week and  it's still taking place now.

و هفته گذشته شروع شد و هنوز هم در حال انجام است.

All right, so since last week I've been  traveling with my dog exactly very nice.

بسیار خوب، بنابراین از هفته گذشته من با سگم بسیار خوب سفر کرده ام.

I've been traveling with my dog.

من با سگم سفر کرده ام

So right now she is not at home.

بنابراین در حال حاضر او در خانه نیست.

Ah, now this is a good one.

آه، حالا این یکی خوب است.

And Yvette, I was hoping someone  would say this so I could correct it.

و ایوت، من امیدوار بودم که کسی این را بگوید تا بتوانم آن را اصلاح کنم.

Because when we have an action that  happens at a specific moment in the past,  

زیرا وقتی عملی داریم که در لحظه

there's no continuation to to getting a  puppy that happens at a specific time.

هیچ ادامه ای برای گرفتن توله سگی که در زمان خاصی اتفاق می افتد وجود ندارد.

For example, we got the puppy on Monday,  October 2nd, we got the puppy at 9:00 AM,  

به عنوان مثال، ما توله سگ را در روز دوشنبه، 2 اکتبر

but there's no continuation to that action.

اما هیچ ادامه ای برای آن اقدام وجود ندارد.

So think about something that would have  

پس به چیزی فکر کنید که می تواند داشته باشد  

a continuation started in the  past and continues until now.

ادامه ای از گذشته آغاز شده و تا کنون ادامه دارد.

OK, Glendis, this absolutely works  because a negative action can  

خوب، گلندیس، این کاملاً کار می‌کند،

start in the past and continue until now.

از گذشته شروع کنید و تا کنون ادامه دهید.

But you need the present perfect.

اما شما به زمان حال کامل نیاز دارید.

She hasn't kissed her puppy since last week.

او از هفته گذشته توله سگش را نبوسیده است.

She hasn't kissed her puppy since last week.

او از هفته گذشته توله سگش را نبوسیده است.

Very nice.

خیلی خوبه

OK, same thing, Louise.

باشه، همین، لوئیز.

We need the present perfect.

ما به زمان حال کامل نیاز داریم.

Emma hasn't seen her pet since last week exactly.

اما دقیقا از هفته گذشته حیوان خانگی خود را ندیده است.

You can absolutely say that Monsoon says she  has been playing present perfect continuous.

کاملاً می‌توان گفت که مونسون می‌گوید که او در حال پخش بی‌نقص پیوسته بوده است.

She has been playing with her  pet since last week exactly.

او دقیقاً از هفته گذشته با حیوان خانگی خود بازی می کند.

Very nicely done.

خیلی قشنگ انجام شده

OK, I haven't seen my little adorable  Mike since last week exactly.

خوب، من دقیقاً از هفته گذشته مایک دوست‌داشتنی کوچکم را ندیده‌ام.

I haven't seen him or her since last week.

من از هفته گذشته او را ندیده ام.

Very nicely done.

خیلی قشنگ انجام شده

Okay yes exactly have all.

خوب بله دقیقا همه را دارید.

I haven't seen my sister since last week.

از هفته پیش خواهرم را ندیدم.

Maybe this has nothing to do with the dog.

شاید این ربطی به سگ نداشته باشد.

Maybe it's just the woman, she owns a  dog, but the point isn't about the dog.

شاید فقط زن باشد، او صاحب یک سگ است، اما موضوع در مورد سگ نیست.

The point is that Haval hasn't  seen his sister since last week.

نکته اینجاست که هاوال از هفته گذشته خواهرش را ندیده است.

Very nicely done, I like that.

بسیار زیبا کار شده است، من آن را دوست دارم.

Clever, very clever.

باهوش، خیلی باهوش

Okay, excellent job everyone.

باشه، کار همه عالیه

Hussein said he was taking time  with his dog since last week.

حسین گفت که از هفته گذشته با سگش وقت می‌گذارد.

Yeah, but we want it in the present.

بله، اما ما آن را در زمان حال می خواهیم.

Perfect.

عالی

He has been taking time with his dog  since last week and to be honest,  

او از هفته گذشته برای سگش وقت گذاشته

I would change take to spend.

من هزینه را تغییر می دهم.

He's been spending time with  his dog since last week.

او از هفته گذشته با سگش وقت می گذراند.

When you spend time with someone, it  means that you socialize with someone,  

وقتی با کسی وقت می گذرانید، به این

and you can absolutely spend time with animals.

و شما کاملاً می توانید با حیوانات وقت بگذرانید.

So he has been spending time  with his dog since last week.

بنابراین او از هفته گذشته با سگش وقت می‌گذراند.

Very nicely done.

خیلی قشنگ انجام شده

All right.

بسیار خوب.

Excellent job, everyone.

کار عالی، همه

Wow, there are so many comments here.

عجب نظرات زیادی اینجا هست

This is amazing.

این شگفت انگیز است.

OK.

باشه

Philippe says I have not  seen my love since last week.

فیلیپ می‌گوید از هفته گذشته عشقم را ندیده‌ام.

Is she forgetting me Exactly?

آیا او دقیقاً مرا فراموش کرده است؟

Yeah, Siddharth, Exactly.

آره، سیدارت، دقیقا.

It has been raining since last week.

از هفته گذشته باران می بارد.

Yeah.

آره

So whether or not it's raining in this picture,  but we could imagine it is it has been raining.

بنابراین چه در این تصویر باران می‌بارد یا نه، اما می‌توانیم تصور کنیم که باران باریده است.

The action it started in the  past and continues until now.

اقدامی که در گذشته شروع شده و تا کنون ادامه دارد.

It's been raining since last week.

از هفته پیش باران می بارد.

Exactly.

دقیقا.

Exactly.

دقیقا.

And I love P, says my friend hasn't been.

و من عاشق P هستم، می گوید دوستم نبوده است.

Talking.

صحبت کردن

I think you wrote taking, but  I think you meant talking.

فکر می‌کنم شما نوشتید که گرفتن، اما فکر می‌کنم منظورتان صحبت کردن بود.

Hasn't been talking to me since last week.

از هفته پیش با من حرف نزده

Exactly.

You can have it in the negative as well.

دقیقا.

شما می توانید آن را منفی نیز داشته باشید.

Very nicely done.

خیلی قشنگ انجام شده

He has been spending time with  his dog since last week exactly.

او دقیقاً از هفته گذشته با سگش وقت می گذراند.

Very nice Sarah, I haven't cleaned my  room since last week exactly exactly.

خیلی خوب سارا، من دقیقاً از هفته گذشته اتاقم را تمیز نکرده ام.

So this is you could say I just cleaned  my room for a recent past action.

بنابراین می‌توانید بگویید من فقط اتاقم را برای یک اقدام اخیر تمیز کردم.

I rarely clean my room.

من به ندرت اتاقم را تمیز می کنم.

I haven't cleaned my room since last week.

از هفته پیش اتاقم را تمیز نکردم.

Amazing job.

کار شگفت انگیز

Now you're going to learn common  idioms to sound fluent and natural,  

اکنون می خواهید اصطلاحات رایج را یاد

and you'll learn these as a quiz.

و شما اینها را به عنوان یک مسابقه یاد خواهید گرفت.

How many do you know?

چند نفر را می شناسید؟

Let's find out.

بیایید دریابیم.

So here's your first common idiom.

بنابراین این اولین اصطلاح رایج شماست.

Now notice there is one word,  or maybe 2 words or three words.

اکنون توجه کنید که یک کلمه یا شاید 2 کلمه یا سه کلمه وجود دارد.

Because remember, an idiom is a specific  group of words that has a specific meaning.

زیرا به یاد داشته باشید، اصطلاح یک گروه خاص از کلمات است که معنای خاصی دارد.

Now this idiom has the meaning extremely happy.

اکنون این اصطلاح به معنای بسیار شاد است.

So what is the missing word?

پس کلمه گمشده چیست؟

She's over the.

او تمام شده است.

Does anyone know?

کسی میدونه؟

I'm sure you do.

من مطمئن هستم که شما انجام می دهید.

I see some of my students have the  answer in the comments already.

می‌بینم که برخی از دانش‌آموزان من قبلاً پاسخ را در نظرات دارند.

And hello to all my students draining live.

و سلام به همه دانش آموزان من در حال تخلیه زنده.

Hello Hidaki.

سلام هیدکی.

Hello.

Hello, Christophe.

سلام.

سلام کریستف

Julia.

جولیا

Hello, everyone.

سلام به همه

Louise, Jessica, Rita, Desire.

لوئیز، جسیکا، ریتا، هوس.

Hello, everyone.

سلام به همه

Horatio.

هوراسیو.

All right.

بسیار خوب.

And to all my students watching the replay.

و به همه دانش آموزانم که بازپخش را تماشا می کنند.

Hello.

سلام.

Hello to you as well.

سلام به شما هم.

To my students watching the  replay, make sure you participate.

برای دانش‌آموزانم که بازپخش را تماشا می‌کنند، حتماً شرکت کنید.

See the answer out loud, and we're  going to practice at the same time.

پاسخ را با صدای بلند ببینید و ما همزمان تمرین می کنیم.

So Julia knew the answer over the moon.

بنابراین جولیا جواب را بر فراز ماه می دانست.

Did you know that?

آیا می دانستید که؟

Now remember with idioms, it's extremely  important that you have each part correct.

اکنون با اصطلاحات به یاد داشته باشید، بسیار مهم است که هر قسمت را درست داشته باشید.

So we know our verb is the verb to be like Omarion  

بنابراین ما می دانیم که فعل ما فعل مانند عمریون است  

has she is as that contraction she's  everyone repeat after me she's she's.

آیا او مانند آن انقباض است که همه بعد از من تکرار می کنند او همان اوست.

And then what do you have to do  with your verb to be depending on  

و سپس چه کاری باید با فعل خود انجام

the subject or the time reference,  change it, conjugate it, of course.

موضوع یا مرجع زمانی، آن را تغییر دهید، البته آن را به هم متصل کنید.

So if it were I or we, you  would have to change that.

بنابراین اگر من یا ما بودیم، شما باید آن را تغییر می‌دادید.

And you have to know the other  parts that make up the idiom.

و باید سایر قسمت‌هایی را که این اصطلاح را می‌سازند، بشناسید.

So it's over the moon, over the moon.

پس بر روی ماه است، روی ماه.

It's not a moon or this moon  or on top of, for example.

مثلاً این یک ماه یا این ماه یا بالای آن نیست.

And it's not moons plural.

و آن ماه جمع نیست.

If you make one mistake with an idiom,  the meaning will not make sense.

اگر یک اشتباه با یک اصطلاح مرتکب شوید، معنای آن معنا نخواهد داشت.

So Julia, for example, you're  practicing a different expression,  

بنابراین، جولیا، برای مثال، شما

but the other expression is not over the cloud 9.

اما عبارت دیگر روی ابر 9 نیست.

And This is why idioms can be tricky, because  if you make one mistake, it doesn't make sense.

و به همین دلیل است که اصطلاحات ممکن است پیچیده باشند، زیرا اگر یک اشتباه مرتکب شوید، معنی ندارد.

So over the moon.

پس بر روی ماه

Does anyone know what the  correct expression using cloud 9?

آیا کسی می‌داند که عبارت صحیح با استفاده از cloud 9 چیست؟

The correct idiom meaning using cloud 9.

معنی اصطلاح صحیح با استفاده از ابر 9.

So we need to change the 1st 2 words and it has  the same meaning so you can absolutely use that.

بنابراین ما باید 2 کلمه اول را تغییر دهیم و معنی یکسانی دارد تا بتوانید کاملاً از آن استفاده کنید.

Hedaki new over the moon exactly exactly.

دقیقاً هدکی جدید بر روی ماه.

OK wow.

باشه وای

She's on cloud 9 exactly On  cloud 9 On cloud 9 exactly.

او دقیقاً در ابر 9 روی ابر 9 دقیقاً روی ابر 9 است.

So not on clouds or cloud  eight or any other changes.

بنابراین نه در ابرها یا ابر هشت یا هر تغییر دیگری.

You cannot make any changes.

شما نمی توانید هیچ تغییری ایجاد کنید.

To.

به

Idioms so even this one Paulo the Cloud 9.

اصطلاحات، حتی این یکی Paulo the Cloud 9.

Unfortunately, that's incorrect  because it doesn't use the article the.

متأسفانه، این اشتباه است  زیرا از مقاله استفاده نمی‌کند.

But over.

اما تمام شد.

The moon.

ماه.

That's correct.

این درست است.

OK everyone, so let's now practice.

خوب همه، پس بیایید اکنون تمرین کنیم.

You know the correct idiom, so  now it's your turn to practice.

شما اصطلاح درست را می دانید، بنابراین اکنون نوبت شماست که تمرین کنید.

I want you to say it out loud.

می خواهم آن را با صدای بلند بگویید.

To practice that pronunciation, you  do not have to use the subject sheet.

برای تمرین آن تلفظ، لازم نیست از برگه موضوع استفاده کنید.

So you can change the subject  to practice and you can also try  

بنابراین می‌توانید موضوع را به تمرین تغییر

conjugating it in a different time  reference perhaps the past simple.

به هم آمیختن آن در زمانی متفاوت، شاید به گذشته ساده اشاره کند.

And you can connect this to provide  the reason with the word because  

و می‌توانید این را برای ارائه

there are other sentence structures you can use.

ساختار جمله های دیگری وجود دارد که می توانید استفاده کنید.

But here's 1 to get you started and maybe  you can get inspiration from this picture.

اما در اینجا 1 مورد برای شروع وجود دارد و شاید بتوانید از این تصویر الهام بگیرید.

Why is she over the moon?

چرا او بالای ماه است؟

Extremely happy she's over the moon because Buzz.

بسیار خوشحال است که او بر روی ماه است زیرا Buzz.

And then you can provide your reason.

و سپس می توانید دلیل خود را ارائه دهید.

So again, practice in the comments.

پس دوباره در نظرات تمرین کنید.

We need to practice this Indium.

ما باید این Indium را تمرین کنیم.

Practice the pronunciation  

تلفظ را تمرین کنید  

and for all my students watching the  replay, I want you to practice as well.

و برای همه دانش‌آموزانم که بازپخش را تماشا می‌کنند، می‌خواهم شما نیز تمرین کنید.

So what's the reason?

پس دلیل چیست؟

Why is she over the moon?

چرا او بالای ماه است؟

And remember, if you want, you could also practice  

و به یاد داشته باشید، اگر می خواهید، می توانید تمرین کنید  

that expression to be the verb to be on  cloud 9, exactly like Hidaki has here.

این عبارت to be فعل to be در  cloud 9 باشد، دقیقاً مانند هیداکی در اینجا.

She's on cloud nine.

او در ابر نهم است.

OK, so Omarion said she's over the moon.

خوب، پس عمریون گفت که او بالای ماه است.

Over the moon.

بر فراز ماه

She's over the moon because  she's with her best friend.

او بالای ماه است زیرا با بهترین دوستش است.

Exactly.

دقیقا.

Do we need a bigger reason than that?

آیا به دلیلی بزرگتر از این نیاز داریم؟

Isn't just spending time with someone you  love a great reason to be extremely happy?

آیا صرف وقت گذراندن با کسی که دوستش دارید دلیل خوبی برای خوشحالی فوق العاده نیست؟

OK, yes, you can also say Octom.

خوب، بله، شما همچنین می توانید بگویید Octom.

You can also say on top of the world.

شما همچنین می توانید در بالای جهان بگویید.

So notice you need on top of the world,  on top of the world, on top of the world.

بنابراین توجه داشته باشید که در بالای جهان، در بالای جهان، در بالای جهان نیاز دارید.

You can absolutely use that  and it means extremely happy.

شما کاملاً می توانید از آن استفاده کنید و این به معنای بسیار خوشحال است.

So now you have 3 idioms for the price of one.

بنابراین اکنون شما 3 اصطلاح به قیمت یکی دارید.

OK, she's over the moon because she so not when.

خوب، او بر روی ماه است، زیرا او نه زمانی.

When is in the present simple.

وقتی در زمان حال ساده است.

And also it's not conjugated with the  subject, so it's not the correct verb tense.

و همچنین با فاعل همراه نیست، بنابراین زمان فعل صحیح نیست.

We don't want the present simple, but if we  did want the present simple, it's not correct  

ما زمان حال ساده را نمی‌خواهیم، ​​اما اگر

because she wins.

چون او برنده می شود

She wins.

او برنده می شود.

OK, but we don't want the present simple.

خوب، اما ما زمان حال ساده را نمی خواهیم.

We want is a completed past action.

ما می خواهیم یک عمل گذشته تکمیل شده است.

She's over the moon because  she won the lottery exactly.

او بر روی ماه است زیرا او دقیقاً در لاتاری برنده شد.

Oh, and Alexander added to that, she  won in the green card lottery exactly.

اوه، و الکساندر به آن اضافه کرد، او دقیقاً در لاتاری گرین کارت برنده شد.

She's over the moon as she is  getting she's getting her dream job.

او در حالی که در حال به دست آوردن شغل رویایی خود است، بالای ماه است.

You can put this in the present continuous.

شما می توانید این را در حال استمراری قرار دهید.

Just make sure you conjugate it  correctly with the verb to be.

فقط مطمئن شوید که آن را به درستی با فعل to be مرتبط کرده اید.

As she is getting her dream job,  

در حالی که او به شغل رویایی خود می رسد،  

you could put it in the continuous  because it sounds like it's in progress.

می‌توانید آن را در حالت پیوسته قرار دهید، زیرا به نظر می‌رسد در حال انجام است.

She's filling out the paperwork.

داره مدارک رو پر میکنه

It's not 100% complete.

100% کامل نیست

OK, excellent job, everyone, Tarar said.

تار گفت: باشه، کار عالی، همه.

Because she has bought a new car.

چون ماشین نو خریده.

Exactly.

دقیقا.

All right.

بسیار خوب.

Hidaki said she's over the moon because her  sister is visiting her in a foreign country.

هیداکی گفت که او بر روی ماه است زیرا خواهرش در یک کشور خارجی به دیدن او می رود.

How fun is that traveling  together with your family?

چقدر این سفر با خانواده‌تان لذت‌بخش است؟

OK, she's over the moon because she  met her friend after a long time.

خوب، او روی ماه است زیرا او پس از مدت ها دوستش را ملاقات کرد.

Very nice.

خیلی خوبه

Excellent job everyone.

کار همه عالیه

Woo Hoo.

وو هو.

Now how about our next idiom?

حالا در مورد اصطلاح بعدی ما چطور؟

So we already know 3 idioms  now to mean extremely happy.

بنابراین ما از قبل 3 اصطلاح  را می‌شناسیم که به معنای بسیار شاد هستند.

So practice all three idioms and make sure you  pay attention to that sentence structure as well.

بنابراین هر سه اصطلاح را تمرین کنید و مطمئن شوید که به ساختار جمله نیز توجه داشته باشید.

How about this?

در مورد این چطور؟

Oh, we're on the same meaning there's  a shared understanding or agreement.

اوه، ما به همین معنا هستیم که یک تفاهم یا توافق مشترک وجود دارد.

So perhaps I suggest we have our  live lesson at 9:00 AM Eastern Time.

بنابراین شاید من پیشنهاد می‌کنم که درس زنده را ساعت 9 صبح به وقت شرقی داشته باشیم.

And everyone agrees, everyone  says yes, that works for me.

و همه موافقند، همه می‌گویند بله، این برای من کارساز است.

That's the correct time.

آن زمان درست است.

That's.

The.

یعنی.

.

Best time.

بهترین زمان

So we're on the same, we're on the same.

بنابراین ما در همان هستیم، ما در همان هستیم.

We have a shared understanding or agreement.

ما یک تفاهم یا توافق مشترک داریم.

OK, a lot of my students  have awesome examples here.

بسیار خوب، بسیاری از دانش‌آموزان من مثال‌های شگفت‌انگیزی در اینجا دارند.

Hadaki got it on the same page.

حدکی آن را در همان صفحه دریافت کرد.

Harjeet, you're thinking of a  different idiom that uses same.

هارجیت، شما به یک اصطلاح متفاوت فکر می کنید که از همان استفاده می کند.

I'm glad you you said that though, because there  is a different idiom that uses boat and same.

خوشحالم که این را گفتید، زیرا اصطلاح متفاوتی وجود دارد که از قایق استفاده می‌کند.

Does anyone know what that idiom is?

کسی میدونه اون اصطلاح چیه؟

Tahar, got it.

طاهر فهمیدم

You, Donnie, got it.

تو، دانی، متوجه شدی.

Oh, so this student also same boat, but it's  not on the preposition needs to change for  

اوه، پس این دانش‌آموز نیز همان قایق است،

that expression, but it also doesn't have the  meaning of shared understanding or agreement.

این عبارت، اما معنای تفاهم یا توافق مشترک را نیز ندارد.

OK, so the meaning is different and there's  a slight change to the idiom as well.

بسیار خوب، بنابراین معنی متفاوت است و تغییر جزئی در اصطلاح نیز وجود دارد.

So page, we're on the same page.

بنابراین صفحه، ما در همان صفحه هستیم.

So again, it's not pages, it's not we're in  similar, so we cannot change any of the words.

بنابراین، دوباره، این صفحات نیست، ما شبیه هم نیستیم، بنابراین نمی‌توانیم هیچ یک از کلمات را تغییر دهیم.

All right, excellent job everyone.

بسیار خوب، کار همه عالی است.

Now let's practice this.

حالا بیایید این را تمرین کنیم.

We're on the same page.

ما در یک صفحه هستیم.

You can connect this with the preposition about,  

می توانید این را با حرف اضافه about مرتبط کنید،  

and then after about you would have the  topic about something, or it could be a verb.

و سپس بعد از about شما موضوعی در مورد چیزی خواهید داشت، یا ممکن است یک فعل باشد.

Now, if you use a verb, what  do you need to do to that verb?

حالا، اگر از یک فعل استفاده می‌کنید، برای آن فعل چه کاری باید انجام دهید؟

It needs to be the gerund, the verb in  ING, because about is a preposition.

باید فاعل در ING باشد، زیرا about یک حرف اضافه است.

We're on the same page about.

ما در مورد همین صفحه هستیم

What could it be?

چه چیزی می تواند باشد؟

You could use this picture as inspiration.

می توانید از این تصویر به عنوان الهام استفاده کنید.

And remember, because we're  still using the verb to be we.

و به یاد داشته باشید، زیرا ما هنوز از فعل to be we استفاده می‌کنیم.

Are, were, were.

هستند، بودند، بودند.

We're on the same page.

ما در یک صفحه هستیم.

We're on the same page.

ما در یک صفحه هستیم.

Then you would need to conjugate that verb to  be with your time reference and the subject.

سپس باید آن فعل را با مرجع زمانی و فاعل خود ترکیب کنید.

Okay, so absolutely, Mercs  Reens CEO, our new project,  

بسیار خوب، کاملاً، مدیر عامل

we're on the same page about our new project.

ما در مورد پروژه جدید خود در یک صفحه هستیم.

So imagine you're discussing the project,  the timeline, the budget, the requirements,  

بنابراین تصور کنید که در حال بحث در مورد

the start date, the end date, all of all of the  different things and everyone says, Yep, I agree.

تاریخ شروع، تاریخ پایان، همه چیزهای مختلف و همه می‌گویند، بله، موافقم.

Yep, that sounds good.

بله، به نظر خوب می رسد.

Yep, absolutely.

بله، قطعا

Now you could be on the same page  about not doing something as well.

اکنون می‌توانید در مورد انجام ندادن کاری نیز در همین صفحه باشید.

No, we shouldn't do that.

نه، ما نباید این کار را انجام دهیم.

I agree we shouldn't do that.

موافقم که نباید این کار را بکنیم.

So there's still shared understanding  about not doing something.

بنابراین هنوز درک مشترکی درباره انجام ندادن کاری وجود دارد.

So we're on the same page about our new project.

بنابراین ما در مورد پروژه جدید خود در یک صفحه هستیم.

Excellent example.

مثال عالی

Great job.

کار عالی

OK, here we have an example with the gerund verb,  

خوب، در اینجا ما یک مثال با فعل جیروند داریم،  

because remember, like I  said, about is a preposition.

زیرا به یاد داشته باشید، همانطور که گفتم، about یک حرف اضافه است.

So you need your verb and ING.

بنابراین شما به فعل و ING خود نیاز دارید.

We're on the same page about  visiting John at the hospital.

ما در مورد عیادت از جان در بیمارستان همسو هستیم.

Exactly.

دقیقا.

Now, like I said, this could mean  that everyone agrees to visit John,  

اکنون، همانطور که گفتم، این می‌تواند به این معنی

but it could also mean that  everyone agrees not to visit John.

اما می‌تواند به این معنا باشد که همه موافقند که از جان بازدید نکنند.

Maybe you feel like John needs to  just rest and not be disturbed.

شاید احساس می‌کنید که جان باید فقط استراحت کند و مزاحم نشود.

We're on the same page, so it is possible as well.

ما در یک صفحه هستیم، بنابراین این امکان نیز وجود دارد.

All right.

بسیار خوب.

And France says I'm over the moon  because I found this channel.

و فرانسه می گوید من بالای ماه هستم  چون این کانال را پیدا کردم.

Thank you so much.

خیلی ممنون

I appreciate that.

من از آن قدردانی می کنم.

And I'm over the moon because  I have such amazing students.

و من روی ماه هستم زیرا  دانش‌آموزان شگفت‌انگیزی دارم.

I truly feel that way every single day,  especially with these live lessons.

من واقعاً هر روز چنین احساسی دارم، مخصوصاً با این درس‌های زنده.

Now, if this is a perfect time to ask you, please,  if you're enjoying this lesson, please like it.

اکنون، اگر زمان مناسبی برای درخواست از شما است، لطفاً، اگر از این درس لذت می‌برید، لطفاً آن را لایک کنید.

It really supports me and it supports my channel.

واقعاً از من حمایت می کند و از کانال من حمایت می کند.

So if you do get value from these lessons,  

بنابراین اگر ارزشی از این درس‌ها کسب کردید،  

if you feel like all my lessons are helping  you, it's a very small thing you can do to  

اگر احساس می‌کنید همه درس‌های من به شما کمک می‌کنند،

support my channel and support me so I  can keep making these lessons for you.

از کانال من حمایت کنید و از من حمایت کنید تا بتوانم به ساختن این درس ها برای شما ادامه دهم.

So like this lesson subscribe.

پس مانند این درس مشترک شوید.

So you're notified every time I post  a new lesson and put yes, yes, yes.

بنابراین هر بار که یک درس جدید پست می‌کنم به شما اطلاع داده می‌شود و بله، بله، بله را می‌نویسم.

If you're enjoying this lesson,  if if you want more live lessons,  

اگر از این درس لذت می برید، اگر می خواهید

more lessons like this one, put  yes, yes, yes, yes, yes, yes, yes.

درس‌های بیشتری مانند این، قرار دهید بله، بله، بله، بله، بله، بله، بله.

So I know.

پس می دانم.

All right.

بسیار خوب.

Pan likes the lesson.

پان درس را دوست دارد.

Stefania Hidaki.

استفانیا هیداکی.

Horatio, it's Pipe Louise.

هوراسیو، پایپ لوئیز است.

Awesome.

عالیه

Rose Alexander, that's amazing.

رز الکساندر، این شگفت انگیز است.

Thank you so much, everyone for your support.

از همه برای حمایت شما بسیار سپاسگزارم.

It truly means a lot.

واقعا معنی زیادی داره

And I'm over the moon that  we're all on the same page.

و من روی ماه هستم که  همه ما در یک صفحه هستیم.

OK, now let's go to our next idiom.

خوب، حالا بیایید به اصطلاح بعدی خود برویم.

I got promoted out of, out of,  unexpectedly, without warning out of.

من به طور غیرمنتظره و بدون اخطار از خارج از، خارج از، ترفیع شدم.

And remember, there could be one word missing.

و به یاد داشته باشید، ممکن است یک کلمه از دست رفته باشد.

2 words, 3 words, 4 words, 5 words.

2 کلمه، 3 کلمه، 4 کلمه، 5 کلمه.

There could be multiple words missing.

ممکن است چندین کلمه از دست رفته باشد.

OK, so it's not only one word potentially,  potentially it could be one word.

خوب، پس به طور بالقوه فقط یک کلمه نیست،  به طور بالقوه می تواند یک کلمه باشد.

I see lots of students commenting with one word.

من دانش آموزان زیادی را می بینم که با یک کلمه نظر می دهند.

So here's my clue to you.

بنابراین در اینجا سرنخ من به شما است.

It's 2 words, 2 words.

2 کلمه است، 2 کلمه.

You need 2 words.

شما به 2 کلمه نیاز دارید.

Oh, I see some of the correct answer here.

اوه، من برخی از پاسخ های صحیح را اینجا می بینم.

All right, awesome job.

بسیار خوب، کار عالی

This student got it.

این دانش آموز متوجه شد.

The blue, the blue.

آبی، آبی.

So a lot of students just commented  blue, which is correct in the sense  

بنابراین بسیاری از دانش‌آموزان فقط به رنگ

that it's part of the expression,  but you couldn't say out of blue.

که بخشی از بیان است، اما نمی‌توانی به‌خوبی بگوییم.

I got promoted out of blue.

من از آبی ترفیع گرفتم.

No, that's not correct.

نه، این درست نیست.

Because remember, with idioms you need every part  and it's a group of words that form a meaning.

زیرا به یاد داشته باشید، با اصطلاحات به هر قسمت نیاز دارید و این گروهی از کلمات هستند که یک معنی را تشکیل می‌دهند.

And Rita got it.

و ریتا متوجه شد.

I got promoted out of the blue  and Hidaki out of the blue.

من به طور ناگهانی ترفیع گرفتم و هیداکی در نهایت.

Now notice how that sounds out of  Native speakers often combine these  

اکنون توجه کنید که چگونه صداهای خارج از سخنرانان

sounds together and say out of out of the blue.

با هم صدا می کند و می گویند خارج از آبی.

Out of the blue, out of the blue.

از آبی، از آبی.

You don't have to do that, but I'm  just sharing this because it will  

شما مجبور نیستید این کار را انجام دهید، اما من فقط

help you understand fast English  that you hear in the real world.

به شما کمک می کند زبان انگلیسی را که در دنیای واقعی می شنوید سریع درک کنید.

All right, awesome job everyone.

بسیار خوب، کار عالی برای همه

Now let's practice.

حالا بیایید تمرین کنیم.

I was hiking and something happened.

در حال پیاده روی بودم و اتفاقی افتاد.

Out of the blue.

غیرمنتظره.

OK, so something happened unexpectedly  without warning, out of the blue.

بسیار خوب، پس اتفاقی غیرمنتظره بدون اخطار و غیرمنتظره رخ داد.

Out of the blue, what happened?

بی‌عیب، چه اتفاقی افتاد؟

So notice something happened, happened.

پس توجه کنید که اتفاقی افتاده، اتفاق افتاده است.

What verb tense do you need?

به چه زمان فعل نیاز دارید؟

I was hiking.

پیاده روی می کردم.

So that's an action in progress in the past.

بنابراین این یک اقدام در حال پیشرفت در گذشته است.

So you could say yesterday, you  could even say earlier this morning,  

بنابراین می توانید دیروز بگویید، حتی

because even if it's 5 minutes  ago, it's still in the past.

زیرا حتی اگر 5 دقیقه پیش باشد، باز هم در گذشته است.

I was hiking earlier this  morning, yesterday, last week,  

امروز صبح، دیروز، هفته گذشته

last month on Monday, but Monday is in the past.

ماه گذشته در دوشنبه، اما دوشنبه در گذشته است.

I was hiking and past simple, something happened.

من در حال پیاده روی بودم و از سادگی گذشتم، اتفاقی افتاد.

What happened out of the blue?

چه اتفاقی افتاد؟

So this is your chance to get creative.

بنابراین این فرصت شما برای خلاقیت است.

All right.

بسیار خوب.

Oh, Stefania, I was hiking and.

اوه، استفانیا، من در حال پیاده روی بودم و.

A.

Wolf appeared out of the blue.

الف

گرگ به طرز عجیبی ظاهر شد.

Exactly.

دقیقا.

So you're hiking and you see a wolf  Unexpectedly, without warning, a wolf appeared.

بنابراین شما در حال پیاده روی هستید و یک گرگ را می بینید  به طور غیرمنتظره، بدون هشدار، یک گرگ ظاهر شد.

Excellent sentence structure.

ساختار جمله عالی

All right, This student said.

بسیار خوب، این دانش آموز گفت.

A wolf started running towards me out of the blue.

یک گرگ از حالت آبی شروع به دویدن به سمت من کرد.

Exactly.

دقیقا.

Nice sentence.

جمله قشنگیه

Nice job expanding that, adding more information.

کار خوبی برای گسترش آن، افزودن اطلاعات بیشتر.

What was the wolf doing?

گرگ چه کار می کرد؟

Really nicely done.

واقعا عالی انجام شده

OK, Manuel said.

باشه مانوئل گفت

The wolf showed up exactly, so  that's an alternative to appeared.

گرگ دقیقاً ظاهر شد، بنابراین  این جایگزینی برای ظاهر شدن است.

The wolf showed up out of the blue.

گرگ از حالت آبی ظاهر شد.

The wolf appeared out of the blue exactly.

گرگ دقیقاً از حالت آبی ظاهر شد.

And you're right, it means suddenly, suddenly,  

و حق با شماست، یعنی ناگهان، ناگهان،  

but suddenly it's also important that it means  without warning, OK, Without warm warning.

اما ناگهان مهم است که به معنی بدون هشدار، خوب، بدون هشدار گرم باشد.

And Sunil Wolf appeared out of the blue,  

و سونیل وولف به طرز عجیبی ظاهر شد،  

but apparently it was a friendly  wolf because now you're cuddling it.

اما ظاهراً این یک گرگ دوستانه بود زیرا اکنون او را در آغوش می گیرید.

OK, An excellent job, everyone.

خوب، یک کار عالی، همه.

Woo Hoo, great job practicing.

وو هو، تمرین عالی.

Everyone is so smart.

همه خیلی باهوشن

You know how to use these.

شما می دانید که چگونه از اینها استفاده کنید.

Jessica said.

I was hiking and it started  to rain out of the blue.

جسیکا گفت.

من پیاده‌روی می‌کردم و باران شدید شروع به باریدن کرد.

Exactly this is a great one.

دقیقا این یکی عالیه

I really like this.

من واقعا این را دوست دارم.

It just noted I think it was this was a typo.

فقط اشاره کرد که فکر می کنم این اشتباه تایپی بود.

It started so we use the in personal  third person singular with weather events.

شروع شد بنابراین ما از سوم شخص مفرد شخصی برای رویدادهای آب و هوایی استفاده می‌کنیم.

It started to rain out of the blue.

باران از آبی شروع به باریدن کرد.

This is great choice because it  means that it was a clear sky,  

این انتخاب عالی است زیرا به این

and then just like that, it started raining.

و بعد همینطوری باران شروع به باریدن کرد.

So it happened suddenly and unexpectedly.

بنابراین به طور ناگهانی و غیر منتظره اتفاق افتاد.

You checked the forecast before?

قبلا پیش بینی را بررسی کردید؟

It wasn't supposed to rain.

قرار نبود بارون بباره

Excellent job.

کار عالی

Yeah.

آره

Ashton said.

I was hiking and met my friend out of the blue.

اشتون گفت.

من در حال پیاده‌روی بودم و دوستم را از نزدیک دیدم.

Exactly.

That's a great one.

دقیقا.

این یکی عالی است.

Woo Hoo.

وو هو.

I like this one too.

این یکی را هم دوست دارم

A wolf howled out of the blue.

یک گرگ از آبی زوزه کشید.

Exactly.

دقیقا.

So howl.

پس زوزه بکش

Oh, that would be howl.

اوه، این زوزه خواهد بود.

Yeah, very nicely done.

آره خیلی قشنگ انجام شد

You weren't expecting it, and  it happened very suddenly.

شما انتظارش را نداشتید، و خیلی ناگهانی اتفاق افتاد.

Paulo, I was hiking in, a beautiful  dog appeared out of the blue.

پائولو، من در حال پیاده روی بودم، یک سگ زیبا ظاهر شد.

I like this one.

من این یکی را دوست دارم.

Rita.

ریتا

I was hiking in.

A rainbow appeared out of the blue.

در حال پیاده روی بودم

رنگین کمانی از رنگ آبی ظاهر شد.

So I had to stop and enjoy it.

بنابراین مجبور شدم توقف کنم و از آن لذت ببرم.

Do you know the expression in English?

آیا عبارت انگلیسی را می دانید؟

Does this translate in your language?

آیا این به زبان شما ترجمه می شود؟

Stop and smell the roses.

بایستید و گل رز را بو کنید.

To stop and smell the roses.

برای توقف و بوییدن گل رز.

This reminds you that you should stop to  notice these daily things that happen,  

این به شما یادآوری می کند که باید متوقف شوید

like seeing a beautiful flower, seeing a beautiful  cloud or sunset or a rainbow in this case.

مانند دیدن یک گل زیبا، دیدن یک ابر زیبا یا غروب خورشید یا یک رنگین کمان در این مورد.

All right, everyone, excellent job.

بسیار خوب، همه، کار عالی است.

Now our next idiom in the form of a quiz.

حالا اصطلاح بعدی ما در قالب یک مسابقه.

Can you give me?

می توانید به من بدهید؟

Can you so this translates to Can you help me?

آیا می توانید پس این ترجمه به آیا می توانید به من کمک کنید؟

So remember there is a  minimum of one word missing.

بنابراین به یاد داشته باشید که حداقل یک کلمه از دست رفته است.

There could be 2345 words missing  and that's to complete this.

ممکن است 2345 کلمه از دست رفته باشد و این برای تکمیل این است.

Think of all the words you need to  make this grammatically correct.

به همه کلماتی که برای درست کردن این مورد از نظر گرامری نیاز دارید فکر کنید.

Oh, my students are so smart, So smart.

اوه، دانش آموزان من بسیار باهوش هستند، بسیار باهوش.

Am I making this too easy for you?

آیا من این را برای شما خیلی آسان می کنم؟

How could I make this harder?

چگونه می توانم این را سخت تر کنم؟

I feel like we need it to be more of a challenge.

من احساس می کنم که ما به آن نیاز داریم تا یک چالش بیشتر باشد.

But even if it isn't a challenge,  still just practicing these,  

اما حتی اگر این یک چالش نیست، هنوز

using them, remember, speak out loud as well.

با استفاده از آنها، به یاد داشته باشید، همچنین با صدای بلند صحبت کنید.

So Manuel got it.

بنابراین مانوئل متوجه شد.

A hand, a hand.

یک دست، یک دست

A hand which you can literally  see in the picture as well.

دستی که می‌توانید به معنای واقعی کلمه آن را در تصویر نیز ببینید.

So all my smart students  got this butterfly a hand.

بنابراین همه دانش‌آموزان باهوش من به این پروانه دست پیدا کردند.

So grammatically, this is correct.

بنابراین از نظر دستوری، این درست است.

Can you give me some help?

میشه کمکم کنی؟

You could say that.

شما می توانید این را بگویید.

Can you give me some help?

میشه کمکم کنی؟

Yeah, for sure.

آره حتما

A hand.

یک دست

Yeah.

So it's pipe hand.

آره

بنابراین دست لوله است.

You're correct.

تو درست میگی

Just remember the article as well.

فقط مقاله را نیز به خاطر بسپارید.

A hand.

یک دست

A hand.

یک دست

So exactly like Ma Prang has.

دقیقاً مانند ما پرانگ.

Can you give me a hand?

میشه یه دستی به من بدی؟

Oh, right.

اوه، درست است.

And you Don Asac.

و تو دون آساک

Excuse me.

Can you give me a hand, please?

ببخشید

میشه یه دست به من بدی لطفا؟

Exactly.

دقیقا.

You could add on a few words to  make it sound a little more polite.

می‌توانید چند کلمه اضافه کنید تا کمی مودبانه‌تر به نظر برسد.

So let's practice this.

پس بیایید این را تمرین کنیم.

To continue on in a sentence, you  could say, can you give me a hand with.

برای ادامه در یک جمله، می‌توانید بگویید، می‌توانید به من کمک کنید.

Now, if you use with, you would use something,  a noun, or you would use a verb in ING.

حالا، اگر از with استفاده می‌کنید، از چیزی استفاده می‌کنید، یک اسم، یا از یک فعل در ING استفاده می‌کنید.

Can you give me a hand with and then an action,  a verb in ING, because with is a preposition.

آیا می‌توانید یک فعل در ING و سپس یک عمل به من بدهید، زیرا with یک حرف اضافه است.

Another common sentence structure  is can you give me a hand?

یکی دیگر از ساختارهای رایج جمله این است که می‌توانید به من کمک کنید؟

And now if you use and, you could use just  the base verb and do something specific.

و حالا اگر از و استفاده می‌کنید، می‌توانید فقط از فعل پایه استفاده کنید و کار خاصی انجام دهید.

OK, so it's one or the other and they're different  

خوب، پس این یکی یا دیگری است و آنها متفاوت هستند  

sentence structures with something  or the verb in ING and base verb.

ساختار جمله با چیزی یا فعل در ING و فعل پایه.

OK, so here we have one with something.

خوب، بنابراین در اینجا ما یکی با چیزی داریم.

This project is a something.

این پروژه یک چیزی است.

Can you give me a hand with this project?

آیا می توانید با این پروژه به من کمک کنید؟

Excellent job, Ashton.

کار عالی، اشتون.

OK, OK, so if you say can you  give me a hand with some money,  

باشه، باشه، پس اگه بگی میتونی

it remember that translates to can you help me  with some money, but it's missing in action.

به یاد داشته باشید که ترجمه می‌شود می‌توانید با مقداری پول به من کمک کنید، اما در عمل گم شده است.

Can you give me a hand and lend  me or and give me some money?

آیا می توانی به من دست بدهی و به من قرض بدهی یا مقداری پول به من بدهی؟

So I wouldn't use with I would use and and  then the verb and lend, which means temporarily  

بنابراین من با I would use and and سپس از فعل and

you will return the money or and give which  sounds more permanent and give me some money.

شما پول را برمی گردانید یا می دهید که دائمی تر به نظر می رسد و مقداری پول به من می دهید.

OK, Habou Besha said.

خوب، حبو بشا گفت.

Can you give me a hand  lifting this luggage please?

می‌توانید به من دستی بدهید تا این چمدان را بلند کنم؟

Exactly.

دقیقا.

I would pay.

So for this one, I would say can you give  me a hand and lift this luggage please?

من می پرداختم.

بنابراین برای این یکی، می‌گویم می‌توانید به من دست بدهید و این چمدان را بلند کنید لطفا؟

So luggage is always singular.

بنابراین چمدان همیشه مفرد است.

This luggage, this luggage, can you give  me a hand and lift this luggage please?

این چمدان، این چمدان، می‌توانید به من دست بدهید و این چمدان را بلند کنید؟

OK, re Cop said, can you give me a  hand and arrange the stuff Exactly  

خوب، ری پلیس گفت، می‌توانید به من کمک

and do and do so the base  verb and arrange the stuff.

و این کار را انجام دهید و فعل پایه را انجام دهید و موارد را مرتب کنید.

Very nice, very nice.

خیلی خوبه خیلی قشنگه

Can you?

Butterfly said.

می توانید؟

پروانه گفت

Can you give me a hand with packing my stuff?

آیا می توانید به من کمک کنید تا وسایلم را بسته بندی کنم؟

So stuff is also singular.

پس چیزها نیز مفرد است.

So of course there's many different things.

پس مسلماً چیزهای مختلفی وجود دارد.

Things is plural or singular.

چیزها جمع یا مفرد است.

One thing, two things.

یک چیز، دو چیز

Stuff is a collective noun.

چیزها یک اسم جمعی است.

Luggage is a collective noun.

چمدان یک اسم جمعی است.

So we don't add an S to it.

بنابراین ما یک S به آن اضافه نمی کنیم.

Excellent job, everyone, Hidaki said.

هیداکی گفت، کار عالی، همه.

Can you give me a hand with unpacking my stuff?

آیا می توانید به من کمک کنید تا وسایلم را باز کنم؟

Exactly.

So unpack, taking them out of  the boxes and putting them away.

دقیقا.

بنابراین بسته‌بندی را باز کنید، آن‌ها را از جعبه‌ها بیرون بیاورید و کنار بگذارید.

Very nice.

خیلی خوبه

Whoa, excellent job everyone.

اوه، کار همه عالیه

Can you give me a hand with unpacking?

آیا می توانید با باز کردن بسته بندی به من دست بدهید؟

Patricia asks.

پاتریشیا می پرسد.

With unwrapping, yes, you unwrapping for sure,  because notice how it's wrapped in bubble wrap?

با باز کردن، بله، حتماً باز می‌کنید، زیرا متوجه شده‌اید که چگونه در بسته‌بندی حباب‌دار پیچیده شده است؟

So that's the word.

پس این کلمه است.

So unwrapping would be the opposite,  

بنابراین باز کردن بسته بندی برعکس خواهد بود،  

to remove the protective layer, which  in this case is called bubble wrap.

برای حذف لایه محافظ، که در این مورد به آن پوشش حباب‌دار می‌گویند.

Very nice.

خیلی خوبه

Excellent job.

کار عالی

OK, here.

So, Anisa, just remember, can you give me a hand  

باشه، اینجا

پس آنیسا فقط یادت باشه می تونی به من دست بدی  

and carry so and plus base  verb and carry my baggage?

و حمل so و به علاوه فعل مبنا و حمل بار من؟

Yes, exactly.

بله دقیقا.

Baggage luggage.

چمدان.

Both of them are collective nouns.

هر دو اسم جمعی هستند.

Very nicely done, everyone.

خیلی قشنگ انجام شد همه

All right, let's move on to our next one.

بسیار خوب، بیایید به قسمت بعدی خود برویم.

I got a promotion, but if I accept it,  I have to move I'm between a rock and a.

من ترفیع گرفتم، اما اگر آن را بپذیرم، باید حرکت کنم، بین سنگ و یک سنگ هستم.

So this means the idiom I'm between a rock  and a means you're in a difficult situation.

بنابراین این به معنای اصطلاح I'm between a rock  و a you در موقعیت دشواری است.

OK, so this sounds like the promotion is good  because obviously more responsibility, more money.

بسیار خوب، بنابراین به نظر می رسد که تبلیغ خوب است  زیرا بدیهی است مسئولیت بیشتر، پول بیشتر.

But then if you move, it sounds  like you think that's a bad thing.

اما اگر حرکت کنید، به نظر می‌رسد که فکر می‌کنید این چیز بدی است.

You have to leave your family, leave your  friends, leave, leave your comfort as well.

شما باید خانواده خود را ترک کنید، دوستان خود را ترک کنید، بروید، راحتی خود را نیز ترک کنید.

So it's a difficult situation.

پس شرایط سختی است.

Do I move?

حرکت کنم؟

Do I accept the promotion?

آیا ارتقاء را می پذیرم؟

If I don't move, then I don't get the promotion.

اگر حرکت نکنم، ارتقاء را دریافت نمی کنم.

Oh, what do I do?

اوه، چه کار کنم؟

What do I do?

چه کار کنم؟

I'm between a rock and a oh,  here's a more challenging one.

من بین یک سنگ و یک آه هستم،  در اینجا یک مورد چالش برانگیزتر وجود دارد.

I like this.

من این را دوست دارم.

I I like this.

من این را دوست دارم

We have some difficult ones.

ما چند مورد سخت داریم.

We have some interesting examples,  

ما چند نمونه جالب داریم،  

interesting examples, but we also  have the correct answer as well.

مثال‌های جالب، اما ما پاسخ صحیح را نیز داریم.

Oh, I like this.

اوه، من این را دوست دارم.

I like this.

من این را دوست دارم.

It's not a boulder, but excellent guess.

این یک تخته سنگ نیست، اما حدس عالی است.

It's not a fence.

حصار نیست

Excellent guess.

حدس عالی

It's not a stone.

این یک سنگ نیست.

Excellent guess, but we do have the  answer, the correct one, which is Belize.

حدس عالی است، اما ما پاسخ درست را داریم، که بلیز است.

Got it.

متوجه شدم.

A hard place, a rock and a hard place.

یک مکان سخت، یک سنگ و یک مکان سخت.

Although to be fair, a stone, a mountain, a fence,  

اگر چه انصافاً یک سنگ، یک کوه، یک حصار،  

a boulder, All of those make sense,  but it's just not the expression.

یک تخته سنگ، همه اینها منطقی هستند، اما این بیان نیست.

The expression is as Sunny said, I am to be.

بیان همانگونه است که سانی گفت، من باید باشم.

So our verb to be I'm.

پس فعل ما to be I'm.

I am between a rock and Oh, you  just forgot one word, Sunny.

من بین یک سنگ هستم و اوه، تو فقط یک کلمه را فراموش کردی، سانی.

Ah, hard place.

آه، جای سخت

Ah, hard place.

آه، جای سخت

OK, OK, I'm glad I challenged you finally.

باشه، باشه، خوشحالم که بالاخره تو رو به چالش کشیدم.

So now, now that you know the full  expression, it's your turn to.

بنابراین اکنون، اکنون که عبارت کامل را می‌دانید، نوبت شماست.

Create the.

ایجاد کنید.

Situation.

موقعیت.

So remember you want a situation where  there's probably 2 decisions to be made,  

بنابراین به یاد داشته باشید که می خواهید موقعیتی داشته

but if you it's a win lose situation.

اما اگر شما آن را یک برد باخت وضعیت.

So if you choose option A, you win with  one thing but you lose with another thing.

بنابراین اگر گزینه A را انتخاب کنید، با یک چیز برنده می شوید اما با چیز دیگری بازنده می شوید.

If you choose option B, you win with one thing  and you lose with another thing, so it's a win.

اگر گزینه B را انتخاب کنید، با یک چیز برنده می‌شوید و با چیز دیگر می‌بازید، بنابراین این یک برد است.

Lose.

از دست دادن.

Situation.

موقعیت.

It's not a win win situation where you benefit  in both situations, OK, it's a win lose.

این یک موقعیت برد برد نیست که شما در هر دو موقعیت سود ببرید، بسیار خوب، یک باخت است.

So what could the situation be?

پس وضعیت چه می تواند باشد؟

We need some sort of situation.

ما به نوعی موقعیت نیاز داریم.

Let's review this again because it was a in  this situation, there are the two choices.

بیایید دوباره این را مرور کنیم زیرا در این وضعیت بود، دو انتخاب وجود دارد.

Except the promotion move.

به جز حرکت ترفیع.

Except the promotion move, what do I do?

به جز حرکت ارتقاء، چه کار کنم؟

If I don't move, I don't get the promotion.

اگر حرکت نکنم، ترفیع نمی‌گیرم.

If I do move, I get the promotion.

اگر جابه‌جا شوم، ترفیع می‌گیرم.

But I leave my friends and family, what do I do?

اما من دوستان و خانواده ام را ترک می کنم، چه کار کنم؟

So there has to be a win lose situation.

بنابراین باید یک موقعیت برد باخت وجود داشته باشد.

OK, so Tar said I'm between  a rock and a hard place.

خوب، پس تار گفت من بین یک سنگ و یک مکان سخت هستم.

Either I quit my job or I keep  working under this horrible pause.

یا کارم را رها می کنم یا زیر این مکث وحشتناک به کار ادامه می دهم.

Exactly.

دقیقا.

Excellent example of a rock and a hard place.

نمونه ای عالی از یک سنگ و یک مکان سخت.

OK Oh Hidaki, I'm offered by two big companies.

خوب اوه هیداکی، دو شرکت بزرگ به من پیشنهاد داده اند.

Ah, exactly.

آه، دقیقا.

So maybe I would say I'm I was  offered a job by two big companies.

بنابراین شاید بتوانم بگویم دو شرکت بزرگ به من پیشنهاد کار داده اند.

You just need the word a job  or a position, a promotion.

شما فقط به کلمه شغل یا موقعیت، ارتقاء نیاز دارید.

I received 2 offers or I received  offers from two big companies.

من 2 پیشنهاد دریافت کردم یا از دو شرکت بزرگ پیشنهاد دریافت کردم.

You could use the verb offer or  sorry, the noun offer an offer.

می توانید از فعل offer یا با عرض پوزش، از اسم offer an offer استفاده کنید.

So I got, I received 2 offers, two  job offers from two big companies.

بنابراین من دریافت کردم، 2 پیشنهاد، دو پیشنهاد شغلی از دو شرکت بزرگ دریافت کردم.

Yeah, exactly.

آره دقیقا

So if you accept 1, you have  to decline the other and you  

بنابراین اگر 1 را بپذیرید، باید

don't know which is the better job for sure.

مطمئناً نمی دانم کدام کار بهتر است.

Excellent example.

مثال عالی

OK, this is an interesting  scenario to think about.

خوب، این سناریوی جالبی است که باید درباره آن فکر کنید.

RE Cop said Jack proposed to stay home and play  with him, but there was a girl to hang out with.

پلیس RE گفت که جک پیشنهاد داد در خانه بمانند و با او بازی کنند، اما دختری برای معاشرت با او وجود داشت.

I was between a rock and a hard place.

من بین یک سنگ و یک مکان سخت بودم.

Yeah, exactly.

آره دقیقا

So do you stay home and spend time with Jack,  or do you go and hang out with this girl?

پس آیا در خانه می مانید و با جک وقت می گذرانید یا می روید و با این دختر وقت می گذرانید؟

I don't know, Ryom said.

من نمی دانم، ریوم گفت.

I have to work or raise my child.

من باید کار کنم یا بچه ام را بزرگ کنم.

For sure.

مطمئنا

Women face this dilemma all the time.

زنان همیشه با این معضل روبرو هستند.

I'm sure men do in their own situation.

من مطمئنم که مردها در شرایط خودشان این کار را می کنند.

But a very obvious one is the choice  between working and caring for your child.

اما یکی از موارد بسیار واضح، انتخاب بین کار کردن و مراقبت از فرزندتان است.

I'm between a rock and a hard place.

من بین یک سنگ و یک مکان سخت هستم.

Exactly.

دقیقا.

I'm between a rock.

من بین یک سنگ هستم

Just don't have that in there.

فقط آن را در آنجا نداشته باشید.

Excellent job, Kameen said.

کامین گفت: کار عالی است.

If I decide to immigrate, I will  be between a rock and a hard place.

اگر تصمیم به مهاجرت بگیرم، بین یک سنگ و یک مکان سخت خواهم بود.

Yeah, exactly.

آره دقیقا

For sure.

مطمئنا

For sure.

مطمئنا

Great job.

کار عالی

All right, everyone.

باشه همه

Yes, you're right, Manuel.

بله، حق با شماست، مانوئل.

A dilemma.

یک معضل

A dilemma.

یک معضل

So I'm facing a dilemma.

بنابراین من با یک دوراهی روبرو هستم.

I'm facing a dilemma, for sure.

من با یک دوراهی روبرو هستم، مطمئنا.

What do I do?

چه کار کنم؟

What do I do?

چه کار کنم؟

And as Sam said, as I'm a working mother.

و همانطور که سام گفت، من یک مادر شاغل هستم.

You could add the word.

شما می توانید کلمه را اضافه کنید.

I'm constantly, I'm always between  a rock and a hard place for sure.

من دائماً، مطمئناً همیشه بین یک سنگ و یک مکان سخت هستم.

And Paulo said if I accept this job  offer, I'll have to move to another city.

و پائولو گفت اگر این پیشنهاد شغلی را بپذیرم، باید به شهر دیگری نقل مکان کنم.

I'm between a rock and a hard place.

من بین یک سنگ و یک مکان سخت هستم.

Exactly, exactly.

دقیقا، دقیقا

Or yeah, it it could be something,  something enjoyable to choose from.

یا بله، این می تواند چیزی باشد، چیزی لذت بخش برای انتخاب.

2 beautiful places to go on  vacation to go on vacation.

2 مکان زیبا برای رفتن به تعطیلات برای رفتن به تعطیلات.

Just vacation singular.

فقط تعطیلات مفرد.

I'm between a rock and a hard place.

من بین یک سنگ و یک مکان سخت هستم.

Because you only have the money  for one, the time for one,  

چون فقط برای یکی پول دارید،

and if you go to one and enjoy it, you  don't get to experience the other one.

و اگر به یکی بروید و از آن لذت ببرید، دیگری را تجربه نخواهید کرد.

So it doesn't have to be something  that causes you significant distress.

بنابراین نباید چیزی باشد که باعث ناراحتی قابل توجه شما شود.

It could be something pleasurable,  like choosing between vacations.

می‌تواند چیز لذت‌بخشی باشد، مانند انتخاب بین تعطیلات.

I like that, Jessica.

من این را دوست دارم، جسیکا.

Great job.

کار عالی

OK, an excellent examples.

خوب، یک نمونه عالی

Now, a fun one.

در حال حاضر، یک سرگرم کننده.

You knocked the presentation out of.

شما ارائه را حذف کردید.

We're missing one word.

ما یک کلمه را گم کرده ایم

Maybe we're missing two or  three or four or five words.

شاید دو یا سه یا چهار یا پنج کلمه را گم کرده باشیم.

I don't know.

من نمی دانم.

And this means you did an amazing job.

و این بدان معنی است که شما کار شگفت انگیزی انجام دادید.

And no, this is not the idiom that I always use.

و نه، این اصطلاحی نیست که من همیشه استفاده می کنم.

So don't use the one I always use.

بنابراین از چیزی که من همیشه استفاده می کنم استفاده نکنید.

It's a different 1.

1 متفاوت است.

You knocked the presentation.

ارائه را کوبیدید.

Your keyword is the verb knock.

کلمه کلیدی شما فعل knock است.

You knocked the presentation out of.

شما ارائه را حذف کردید.

What could it be?

چه چیزی می تواند باشد؟

OK, we have, oh, we have some  interesting examples coming in.

خوب، ما داریم، اوه، چند نمونه جالب داریم.

OK, OK, interesting examples indeed.

خوب، خوب، نمونه های جالبی در واقع.

Reham said the box Dawit said  the park rim said the clouds.

رهام گفت جعبه داویت گفت  لبه پارک می گوید ابرها.

One of those answers is correct, 2 are incorrect.

یکی از آن پاسخ ها صحیح است، 2 پاسخ نادرست است.

So which one is it the box the park or the clouds?

پس جعبه پارک یا ابرها کدام است؟

Hmm.

هوم

A the box B the park or C the clouds.

A جعبه B پارک یا C ابرها.

What do you think?

نظر شما چیست؟

What do you think?

نظر شما چیست؟

We also have some other interesting  examples, and we have Kristoff.

ما همچنین چند نمونه جالب دیگر داریم و کریستوف را داریم.

I don't know.

من نمی دانم.

That's OK, Kristoff, because you're going  to learn a new one in just a minute.

اشکالی ندارد، کریستوف، زیرا فقط در یک دقیقه یک مورد جدید را یاد خواهید گرفت.

What could it be?

چه چیزی می تواند باشد؟

What could it be?

چه چیزی می تواند باشد؟

It is the park.

این پارک است.

You've got it.

شما آن را دریافت کرده اید.

Oh sorry, I highlighted the wrong one.

اوه ببخشید، اشتباهی را برجسته کردم.

It's the park.

این پارک است.

The park.

پارک.

Exactly.

دقیقا.

Hidaki got it.

You knocked the presentation  out of the park, I think.

هیداکی متوجه شد.

من فکر می کنم شما ارائه را از پارک حذف کردید.

I think this is a baseball idiom cuz  you So you knock the ball out of the  

من فکر می‌کنم این یک اصطلاح بیس‌بال است

park like the the field, I guess, but  the park meaning you hit a home run.

من حدس می‌زنم که مانند زمین پارک کنید، اما پارک به این معنی است که شما به خانه‌ای می‌روید.

Anyway, if you like baseball, you can  imagine baseball and that might help  

به هر حال، اگر بیسبال دوست دارید، می‌توانید

you remember this expression, but it's the park.

شما این عبارت را به خاطر دارید، اما این پارک است.

You knocked the presentation out of the park.

شما ارائه را از پارک بیرون انداختید.

You knocked it out of the park.

از پارک بیرونش کردی

You knocked it out of the park.

از پارک بیرونش کردی

Just keep in mind, you can't just say for  this one, you knocked it, you knocked it.

فقط به خاطر داشته باشید، نمی توانید فقط برای این یکی بگویید، شما آن را زدید، شما آن را زدید.

No, that does not work.

نه، این کار نمی کند.

You knocked it out of the park and for out of  you, similar to what we talked about before,  

شما آن را از پارک بیرون انداختید و برای بیرون از

outa outa, outa repeat after me  outa you knocked it out of the park.

اوا اوتا، اوا بعد از من تکرار کن.

So if it's obvious that it's a presentation,  you can just change that to it.

بنابراین اگر واضح است که این یک ارائه است،  می‌توانید آن را به آن تغییر دهید.

How did I do on the presentation You knocked it?

چگونه در ارائه انجام دادم شما آن را زدم؟

Out of the park.

بیرون از پارک

You did an amazing job.

شما کار شگفت انگیزی انجام دادید.

No, Right.

نه، درست است.

So how about this?

پس در مورد این چطور؟

Let's practice.

بیایید تمرین کنیم.

Let's think of the something you knocked.

بیایید به چیزی که زدی فکر کنیم.

Now, what's the something?

حالا، چیزی چیست؟

The something could be a noun or a gerund verb.

چیزی می تواند یک اسم یا یک فعل جیروند باشد.

So if you use a verb, it will be the action.

بنابراین اگر از یک فعل استفاده کنید، آن عمل خواهد بود.

The action.

عمل.

OK, so there's the verb in ING.

خوب، پس فعل در ING وجود دارد.

You knocked doing something.

دق کردی یه کاری کردی

So what could that be?

پس چه چیزی می تواند باشد؟

So in our example, now you can look at the image,  

بنابراین در مثال ما، اکنون می توانید به تصویر نگاه کنید،  

the picture to think of some  ideas related to this picture.

تصویر برای فکر کردن به ایده‌های مرتبط با این تصویر.

For this one, if it were a verb, you not giving  the presentation out of the park, for example.

برای این یکی، اگر فعل بود، مثلاً ارائه را خارج از پارک ارائه نمی‌کنید.

OK, So what could it be?

خوب، پس چه چیزی می تواند باشد؟

Yeah.

آره

So Re Cop said you knocked  the climbing out of the park.

بنابراین Re Cop گفت که شما کوهنوردی را از پارک خارج کردید.

Exactly.

دقیقا.

So she's rock climbing.

بنابراین او در حال صخره نوردی است.

Or he is.

یا او هست.

I don't know who the teacher  is and who's the student?

من نمی دانم معلم کیست و دانش آموز کیست؟

Yeah.

Christophe.

آره

کریستف

You knocked climbing out of the park.

در حال بالا رفتن از پارک بیرون زدی.

Exactly.

دقیقا.

Exactly the climbing.

دقیقا کوهنوردی

Yeah, OK here trucker Martin said Nikola Tesla  knocked the electricity gain out of the park.

بله، خوب اینجا، مارتین راننده کامیون گفت که نیکولا تسلا برق را از پارک خارج کرده است.

Exactly.

دقیقا.

Excellent job.

کار عالی

I like that.

من آن را دوست دارم.

Now notice what the student did is he spelled  it as knocked because the K is silent.

حالا توجه کنید که دانش‌آموز چه کار کرد این است که آن را به‌عنوان ضربه‌ای نوشت چون K بی‌صدا است.

So for spelling the K is required, but  for pronunciation notices knock, knock.

بنابراین برای املای K مورد نیاز است، اما برای تلفظ، knock، knock.

And it's the same verb as to knock.

و همان فعل در زدن است.

That is the verb to knock on the door knock.

این فعل در زدن در زدن است.

Oh, I like this Darwin.

اوه، من این داروین را دوست دارم.

I passed the exam with flying colors.

من امتحان را با تمام وجود قبول کردم.

I knocked it out of the park.

از پارک بیرونش کردم.

So here the IT is the exam.

بنابراین اینجا امتحان IT است.

Very nice.

خیلی خوبه

Oh, you knocked singing out of the park.

اوه، تو با آواز خواندن از پارک بیرون زدی.

Exactly.

دقیقا.

You knocked the presentation out of the stadium.

شما ارائه را از استادیوم حذف کردید.

Yeah.

So for this one, I know what  you mean by out of the stadium.

آره

بنابراین برای این یکی، می‌دانم منظور شما از خارج از استادیوم چیست.

And maybe there.

و شاید آنجا.

That is an acceptable form of this idiom.

که شکل قابل قبولی از این اصطلاح است.

The one I'm most familiar with is out of the park,  

کسی که بیشتر باهاش ​​آشنا هستم بیرون از پارک است،  

although I can see the  logic because you also play.

اگرچه من می توانم منطق را ببینم زیرا شما نیز بازی می کنید.

Maybe you.

I don't think you do play baseball in a stadium.

شاید شما.

فکر نمی‌کنم در استادیوم بیسبال بازی کنید.

Yeah, you do.

The Yankee Stadium, Yes.

بله، شما انجام می دهید.

استادیوم یانکی، بله.

So maybe you can say that too.

پس شاید شما هم بتوانید این را بگویید.

OK.

باشه

You knocked the lesson out of the park.

درس را از پارک بیرون انداختی.

Exactly.

دقیقا.

The discussion out of the park.

بحث خارج از پارک

Very nicely done, everyone.

خیلی قشنگ انجام شد همه

You knocked that crazy task out of the park.

تو آن کار دیوانه وار را از پارک بیرون انداختی.

Very nicely done.

خیلی قشنگ انجام شده

So this is a fun one.

بنابراین این یک سرگرمی است.

A fun baseball related idiom,  I think is baseball related.

یک اصطلاح سرگرم کننده مرتبط با بیسبال، فکر می کنم مربوط به بیسبال باشد.

I know nothing about sports, so you guys  can tell me if this is baseball related, OK?

من چیزی در مورد ورزش نمی دانم، بنابراین شما می توانید به من بگویید که آیا این مربوط به بیسبال است، خوب؟

And Hadaki said you knocked the  bouldering competition out of the park.

و حدکی گفت تو مسابقه بولدرینگ را از پارک حذف کردی.

Exactly.

دقیقا.

Woo Hoo, now how about this one?

وو هو، حالا این یکی چطوره؟

I need to bite the and clean my closet.

باید گاز بگیرم و کمدم را تمیز کنم.

This means I need to finally do  something I've been avoiding.

این بدان معناست که بالاخره باید کاری را انجام دهم که از آن اجتناب کرده‌ام.

So that means every day I say oh today I will  clean the closet, today I will clean the closet.

یعنی هر روز می گویم آه امروز کمد را تمیز می کنم، امروز کمد را تمیز می کنم.

But then I don't clean the closet and I'll say  meh I'll do it tomorrow because I don't want to.

اما بعد کمد را تمیز نمی‌کنم و می‌گویم که فردا این کار را انجام می‌دهم چون نمی‌خواهم.

It's not an enjoyable task or activity.

این یک کار یا فعالیت لذت بخش نیست.

OK, So what is the correct answer?

خوب، پس پاسخ صحیح چیست؟

Oh, you not.

اوه، شما نه.

I need to bite the bull.

من باید گاو نر را گاز بگیرم.

Probably not a good idea.

احتمالا ایده خوبی نیست.

The bully.

قلدر.

Let's see.

ببینیم

What do we have here?

ما اینجا چی داریم؟

We have the correct answer.

ما پاسخ صحیح را داریم.

Horatio.

هوراسیو.

Got it.

متوجه شدم.

This student got it as well.

این دانش آموز هم گرفت.

Bite the bullet.

گلوله را گاز بگیر

Bite the bullet Hadaki got it.

گلوله را گاز بگیر حدکی آن را گرفت.

Samir got it.

سمیر متوجه شد.

Dawei got it.

داوی متوجه شد.

Do you donate English journey?

آیا سفر انگلیسی را اهدا می کنید؟

Awesome, everyone.

عالیه همه

So what do you need to bite the bullet?

پس برای گاز گرفتن گلوله به چه چیزی نیاز دارید؟

So notice here how after and  clean base verb and clean.

بنابراین در اینجا توجه کنید که چگونه after and  clean base verb and clean.

OK, I need to bite the bullet.

باشه، باید گلوله رو گاز بگیرم.

And what could it be?

و چه چیزی می تواند باشد؟

What do you need to do that  you have been delaying?

چه کاری باید انجام دهید که به تعویق انداخته اید؟

Postponing because it's not an enjoyable activity.

به تعویق انداختن، زیرا فعالیت لذت بخشی نیست.

So you can get inspiration from this  picture or you can create your own  

بنابراین می‌توانید از این تصویر الهام

situation that's real in your real life right now.

موقعیتی که در حال حاضر در زندگی واقعی شما واقعی است.

I'm sure there's some room in your  house that needs cleaning or some chore  

مطمئنم جایی در خانه شما وجود دارد که نیاز

that needs to be done.

که باید انجام شود.

All right, Reed Cobb said I  need to bite the bullet and  

بسیار خوب، [ __ ] کاب گفت که باید گلوله را گاز بگیرم و

answer the following questions exactly, exactly.

دقیقا به سوالات زیر پاسخ دهید

But just remember that this means that  you've been delaying answering the question.

اما فقط به یاد داشته باشید که این به این معنی است که  پاسخ دادن به سؤال را به تأخیر انداخته‌اید.

So every day you see the questions  in your inbox, in your e-mail inbox,  

بنابراین هر روز سؤالات را در صندوق ورودی خود،

and you say I'll do it tomorrow, I'll do  it tomorrow, I'll do it tomorrow because  

و شما می گویید فردا انجامش می دهم، فردا انجامش

it's time consuming or you just don't  want to do that job for whatever reason.

وقت گیر است یا به هر دلیلی نمی خواهید آن کار را انجام دهید.

Samara said I need to bite the  bullet and study for my exam.

سامارا گفت باید گلوله را گاز بگیرم و برای امتحانم درس بخوانم.

So you need a possessive or an article.

بنابراین شما نیاز به مالکیت یا مقاله دارید.

The exam, My exam, exactly.

امتحان، امتحان من، دقیقا.

But no, Barbara, you can't say nails.

اما نه، باربارا، نمی‌توان گفت ناخن‌ها.

You have to bite the bullet, not nails, OK?

باید گلوله را گاز بگیری نه ناخن، باشه؟

Omarion said I need to bite the  bullet and try public speaking.

عمریون گفت باید گلوله را گاز بگیرم و سعی کنم در جمع صحبت کنم.

Exactly, Manuel said.

دقیقاً مانوئل گفت.

I need to bite the bullet and get  started because you want the base  

من باید گلوله را گاز بگیرم و شروع

verb and get started with the new job Exactly.

فعل و شروع با کار جدید دقیقا.

Every day.

هر روز

Oh, I'll start the job tomorrow.

اوه فردا کار رو شروع میکنم

I'll do it tomorrow.

فردا انجامش میدم

I'll do it tomorrow.

فردا انجامش میدم

I'll do it tomorrow.

فردا انجامش میدم

OK, Excellent job, Madison said I need to bite  the bullet and start speaking English in public.

خوب، کار عالی است، مدیسون گفت باید گلوله را گاز بگیرم و در جمع انگلیسی صحبت کنم.

Exactly.

دقیقا.

So that is for all of you.

پس این برای همه شماست.

A nice reminder.

یک یادآوری خوب

Don't say I'll start tomorrow.

نگو از فردا شروع میکنم

I'll start tomorrow.

از فردا شروع میکنم

I'll start after I finish this project.

بعد از اتمام این پروژه شروع خواهم کرد.

I'll start in the new year.

از سال جدید شروع میکنم

It will be my New Year's resolution.

این تصمیم سال نو من خواهد بود.

No, bite the bullet and do it now.

نه، گلوله را گاز بگیر و همین الان این کار را انجام بده.

OK, everyone, Excellent job.

خوب، همه، کار عالی.

What about this one?

در مورد این یکی چطور؟

The party is on Saturday, but it's a surprise.

مهمانی شنبه است، اما یک سورپرایز است.

Don't spill the Which means don't reveal  this information, which is a secret.

به این معنی است که این اطلاعات را که یک راز است فاش نکنید.

The secret is the party is on  Saturday, but it's a surprise,  

راز این است که مهمانی شنبه است،

so you don't want the main person  to know it's a surprise party.

بنابراین نمی‌خواهید شخص اصلی بداند که یک مهمانی غافلگیرکننده است.

So when the person walks into the  room, everyone will say surprise.

بنابراین وقتی فرد وارد اتاق می‌شود، همه می‌گویند شگفت‌زده.

Wow.

عجب

OK, So what is it?

باشه، پس چیه؟

Is it?

آیا این است؟

Oh, I wanted to highlight this one.

اوه، من می خواستم این مورد را برجسته کنم.

Is it milk?

شیر است؟

Is it beans?

لوبیا هست؟

Is it tea?

چای است؟

Hmm.

هوم

What is it?

چیست؟

We have another fan for milk.

ما یک فن دیگر برای شیر داریم.

Oh, sorry.

اوه متاسفم

It's very hard to click on things.

کلیک کردن روی چیزها بسیار سخت است.

Milk.

شیر.

Hmm, it is beans.

هوم، لوبیا است.

Beans.

لوبیا.

And it is the beans.

و آن حبوبات است.

But the is already here on the screen.

اما از قبل اینجا روی صفحه است.

The beans.

لوبیاها.

Oh, wouldn't that be fun if it was frog?

اوه، اگر قورباغه بود جالب نبود؟

But it's not.

اما اینطور نیست.

It's beans.

لوبیا است.

Don't spill the beans.

حبوبات را نریزید

Don't spill the beans.

حبوبات را نریزید

OK, so how about this one?

خوب، پس این یکی چطور؟

Yes, beans.

بله لوبیا

How about this one?

این یکی چطور؟

I accidentally, which means  you didn't do it on purpose.

من تصادفاً، به این معنی که شما این کار را از روی عمد انجام ندادید.

I accidentally spilled the beans about  something about the about about our about his.

من به طور تصادفی لوبیاها را در مورد  چیزی در مورد درباره ما درباره او ریختم.

So there could be something a noun.

بنابراین ممکن است چیزی یک اسم وجود داشته باشد.

Now this means I accidentally revealed  the information, which was a secret.

اکنون این بدان معناست که من به طور تصادفی اطلاعات را فاش کردم، که یک راز بود.

I disclosed it, I revealed it, I shared it.

افشا کردم، فاش کردم، به اشتراک گذاشتم.

Oh no, what was it?

اوه نه چی بود

OK, recap could be I accidentally  spilled the beans about the equation.

خوب، خلاصه ممکن است به‌طور تصادفی در رابطه با معادله صحبت کردم.

So what you see in the background  of this image is the equation.

بنابراین آنچه در پس‌زمینه این تصویر می‌بینید معادله است.

So maybe the professor told this  one student there's a mistake in  

بنابراین شاید استاد به این یکی از دانش‌آموزان

the equation that makes it impossible to solve.

معادله ای که حل آن را غیرممکن می کند.

But this student was not supposed to  tell the other students, but he did.

اما این دانش‌آموز قرار نبود به دانش‌آموزان دیگر بگوید، اما این کار را کرد.

He said hey guys, the equation is  impossible to solve, look at the mistake.

او گفت هی بچه ها، حل معادله غیرممکن است، به اشتباه نگاه کنید.

So that could be it.

پس این می تواند باشد.

Excellent example.

مثال عالی

Oh I like this one.

اوه من این یکی را دوست دارم

This is creative.

این خلاقانه است.

I accidentally spilled the  beans about my secret crush.

من به طور تصادفی لوبیاها را در مورد له شدن مخفی خود ریختم.

So if you have a crush on someone, it means you  have romantic feelings towards another person.

بنابراین اگر کسی را دوست دارید، به این معنی است که نسبت به شخص دیگری احساسات عاشقانه دارید.

We have crushes on celebrities or on just people.

ما به افراد مشهور یا فقط افراد علاقه داریم.

We.

Work.

ما

کار کنید.

With they're innocent, they're innocent.

با این که آنها بی گناه هستند، آنها بی گناه هستند.

Let's keep going and you'll learn  38 expressions in one short story.

بیایید ادامه دهیم و 38 عبارت را در یک داستان کوتاه یاد خواهید گرفت.

First we'll read a section of the  story, and then you'll learn the  

ابتدا بخشی از داستان را می خوانیم

natural expressions to understand the  story, and then we'll keep reading.

عبارات طبیعی برای درک داستان، و سپس به خواندن ادامه می دهیم.

Let's start the story.

بیایید داستان را شروع کنیم.

Once Upon a time, in a cozy town  nestled between rolling hills,  

روزی روزگاری، در یک شهر دنج که

there was a group of five close friends,  Emma, Jack, Lisa, Tom, and Rachel.

گروهی متشکل از پنج دوست صمیمی، اما، جک، لیزا، تام و ریچل بودند.

They had known each other since  childhood, and despite busy lives,  

آنها از کودکی یکدیگر را می شناختند

they always set aside one weekend  a year to catch up and hang out.

آنها همیشه یک تعطیلات آخر هفته را در سال اختصاص می‌دهند تا به همدیگر برسند.

Now let's review just this one short  section, and we'll review 2 expressions here.

اکنون بیایید فقط این یک بخش کوتاه را مرور کنیم و 2 عبارت را در اینجا مرور می کنیم.

Once Upon a time.

روزی روزگاری.

You probably recognize this because a lot  of Disney stories, a lot of fairy tales,  

احتمالاً این را می‌شناسید زیرا بسیاری از داستان‌های

a lot of stories start with Once Upon a time.

بسیاری از داستان ها با روزی روزگاری شروع می شوند.

Repeat after me Once Upon  a time, Once Upon a time.

روزی روزگاری، روزی روزگاری بعد از من تکرار کن.

Now, that's not an expression that  native speakers use in our daily speech.

اکنون، این عبارتی نیست که افراد بومی در گفتار روزانه ما از آن استفاده کنند.

We use that expression Once  Upon a time specifically  

ما به طور خاص از آن عبارت Once

when we're sharing a story, a fairy tale.

هنگامی که ما یک داستان، یک افسانه را به اشتراک می گذاریم.

Once Upon a time in a cozy town.

روزی روزگاری در یک شهر دنج.

Do you know what cozy means?

میدونی دنج یعنی چی؟

Well, I feel very cozy right now in this sweater.

خوب، من در حال حاضر در این ژاکت احساس راحتی می کنم.

It's cold and it's raining  outside, so I wore a cozy sweater.

هوا سرد است و بیرون باران می‌بارد، بنابراین من یک ژاکت دنج پوشیدم.

Cozy is an adjective.

دنج یک صفت است.

Repeat after me.

بعد از من تکرار کن

Notice that Z cozy, cozy.

توجه کنید که Z دنج، دنج است.

Repeat after me.

Cozy.

بعد از من تکرار کن

دنج

This means comfortable, warm, and inviting.

این به معنای راحت، گرم و دعوت کننده است.

So what do you think?

پس نظر شما چیست؟

Maybe you could say, Jennifer,  that sweater looks cozy.

شاید بتوانید بگویید، جنیفر، آن ژاکت دنج به نظر می رسد.

That sweater looks cozy.

اون ژاکت راحت به نظر میرسه

What do you think?

نظر شما چیست؟

Do you think this looks cozy?

به نظر شما این دنج به نظر می رسد؟

It certainly is.

قطعا اینطور است.

Are you wearing something cozy right now?

آیا در حال حاضر چیزی دنج می پوشید؟

Maybe you're in your pajamas.

شاید تو لباس خوابت هستی

That would be probably the most cozy  thing you could wear your pajamas.

این احتمالاً دنج ترین چیزی است که می توانید لباس خواب خود را بپوشید.

So if you're wearing something  cozy right now, put cozy.

بنابراین اگر در حال حاضر چیزی دنج می پوشید، دنج بپوشید.

Put cozy in the comments because I  want you to practice all of these.

در کامنت‌ها احساس راحتی کنید زیرا می‌خواهم همه این‌ها را تمرین کنید.

Say it out loud because you're  more likely to remember them.

آن را با صدای بلند بگویید زیرا احتمالاً آنها را به خاطر می آورید.

Now let's look at this.

حالا بیایید به این نگاه کنیم.

Once Upon a time in a cozy  town, a comfortable town,  

روزی روزگاری در یک شهر

an inviting town, a small comfortable  town nestled between rolling hills.

یک شهر دعوت‌کننده، یک شهر کوچک راحت که بین تپه‌های متحرک قرار گرفته است.

So listen to the pronunciation nestled.

بنابراین به تلفظ تو در تو گوش کنید.

Notice there's a silent letter nestled.

توجه کنید که یک نامه بی صدا در داخل آن وجود دارد.

You don't say nest old, so nestled.

شما نمی گویید لانه قدیمی، پس تودرتو.

Nest old nestled, nestled.

لانه قدیمی تو در تو، تو در تو.

The T is silent.

تی ساکت است.

So here are the rolling hills,  rolling hills and the town is nestled.

بنابراین اینجا تپه‌های غلتان، تپه‌های غلتان و شهر تودرتو است.

So it is snugly in place,  it's comfortably in place.

بنابراین به‌خوبی در جای خود قرار دارد، راحت در جای خود قرار می‌گیرد.

So it's in a location, but it's  quite snug and comfortable.

بنابراین در مکانی قرار دارد، اما کاملاً راحت و راحت است.

You could say, for example,  

مثلا می توانید بگویید  

the office is nestled in the heart of  downtown, so it's comfortably placed.

دفتر در قلب مرکز شهر واقع شده است، بنابراین راحت قرار گرفته است.

We really use nestled for locations  

ما واقعاً از Nestled برای مکان ها استفاده می کنیم  

and notice it's an adjective, so  you need your verb to be nestled.

و توجه کنید که یک صفت است، بنابراین  باید فعل خود را در جای خود قرار دهید.

Cozy town, nestled between rolling hills.

شهر دنج، واقع در میان تپه‌ها.

There was a group of five close friends.

یک گروه پنج نفره از دوستان صمیمی وجود داشت.

So here close is an adjective as well.

بنابراین اینجا نزدیک یک صفت نیز هست.

It describes that they have  an intimate relationship.

توضیح می دهد که آنها یک رابطه صمیمی دارند.

They're close friends.

آنها دوستان صمیمی هستند

OK, let's move on with the next part of our story.

خوب، اجازه دهید به قسمت بعدی داستان خود ادامه دهیم.

And Dulux said.

و دولوکس گفت.

I wear a cozy shirt.

من یک پیراهن راحت می پوشم.

I wear a cozy shirt.

من یک پیراهن راحت می پوشم.

Absolutely a shirt can be cozy.

یک پیراهن می تواند دنج باشد.

Just notice deluxe.

فقط به لوکس توجه کنید.

You can absolutely say I wear a cozy shirt,  

شما کاملاً می توانید بگویید که من یک پیراهن راحت می پوشم،  

but that's the present present simple,  which is more of a routine action.

اما این در حال حاضر ساده است، که بیشتر یک عمل معمولی است.

So it would sound better if  you use an adverb of frequency.

بنابراین اگر از قید فرکانس استفاده کنید بهتر به نظر می رسد.

I always wear a cozy shirt after work  or in the mornings or when I watch TV.

من همیشه بعد از کار یا صبح‌ها یا وقتی تلویزیون تماشا می‌کنم یک پیراهن راحت می‌پوشم.

Something that shows a routine.

چیزی که یک روال را نشان می دهد.

If it's a right now situation,  you need the present continuous.

اگر این یک موقعیت فعلی است، به حال استمراری نیاز دارید.

I'm wearing a cozy sweater Exactly.

من دقیقا یک ژاکت دنج پوشیده ام.

Daleks, very nice.

دالک، خیلی خوبه

I'm wearing excellent, all right, And  Dang, Nanette says that sweater looks cozy.

من عالی می پوشم، بسیار خوب، و دانگ، نانت می گوید که ژاکت دنج به نظر می رسد.

Well, it really is.

خب واقعا همینطوره

My husband bought me this sweater  when he was on a trip in Peru,  

شوهرم وقتی در سفری به پرو بود،

and it's one of my favorite sweaters.

و یکی از ژاکت های مورد علاقه من است.

OK, now let's continue with  our story and make sure you  

خوب، حالا بیایید به داستان خود ادامه

practice in the comments and you repeat after me.

در نظرات تمرین کنید و بعد از من تکرار کنید.

Practice your pronunciation  The next part of our story.

تلفظ خود را تمرین کنید  قسمت بعدی داستان ما.

They had known each other since  childhood, and despite busy lives,  

آنها از کودکی یکدیگر را می شناختند

they always set aside one weekend  a year to catch up and hang out.

آنها همیشه یک تعطیلات آخر هفته را در سال اختصاص می‌دهند تا به همدیگر برسند.

We'll focus on the areas in yellow.

ما روی مناطق زرد تمرکز خواهیم کرد.

If you have a question about something  not highlighted, you're welcome.

اگر در مورد چیزی که برجسته نشده است سؤالی دارید، خوش آمدید.

You can put your question in  the comment to set a aside.

برای کنار گذاشتن می‌توانید سؤالتان را در کامنت مطرح کنید.

This is when you reserve or save  something for a specific purpose.

این زمانی است که چیزی را برای هدف خاصی رزرو یا ذخیره می‌کنید.

So notice you set something aside.

بنابراین توجه کنید که چیزی را کنار گذاشته اید.

What's the something in this case?

در این مورد چه چیزی وجود دارد؟

Despite busy lives, they  always adverb a frequency.

علی‌رغم زندگی‌های پرمشغله، آن‌ها همیشه یک فرکانس قید می‌کنند.

They always set aside one weekend.

آنها همیشه یک آخر هفته را کنار می گذارند.

So in the in their calendar there, let's  say there's four weekends in a month,  

بنابراین در تقویم آنها، فرض کنید در

they take one weekend and they reserve it.

آنها یک آخر هفته می گیرند و آن را رزرو می کنند.

They save it for the specific purpose.

آنها آن را برای هدف خاصی ذخیره می کنند.

What's the specific purpose  to catch up and hang out?

هدف مشخص  برای رسیدن به هم و پاتوق چیست؟

Now for set aside, I want  you to practice this example.

اکنون برای کنار گذاشتن، از شما می‌خواهم این مثال را تمرین کنید.

Maybe you could say using an adverb of frequency.

شاید بتوانید با استفاده از قید فراوانی بگویید.

I always set aside one hour  per day for my English lessons.

من همیشه یک ساعت در روز را برای درس های انگلیسی خود اختصاص می دهم.

So what about you put I always set aside and then  put the amount of time that you reserve or save.

پس من همیشه کنار می گذارم و سپس مقدار زمانی را که رزرو می کنید یا پس انداز می کنید، می گذارم.

Maybe it's not per day, maybe  it's per week or per weekend.

شاید هر روز نباشد، شاید در هر هفته یا آخر هفته باشد.

You can change the time reference as  well, so share that in the comments.

می‌توانید مرجع زمان را نیز تغییر دهید، بنابراین آن را در نظرات به اشتراک بگذارید.

OK, now to catch up this you absolutely  need to add to your vocabulary.

خوب، اکنون برای رسیدن به این موضوع باید حتماً به دایره لغات خود اضافه کنید.

Catch up and hang out to catch up.

پیگیری کنید و برای به دست آوردن آن وقت بگذارید.

This is when you share news  or updates about your life.

این زمانی است که اخبار یا به‌روزرسانی‌هایی درباره زندگی خود به اشتراک می‌گذارید.

So you do this with friends, family,  coworkers, your neighbors, acquaintances.

بنابراین این کار را با دوستان، خانواده، همکاران، همسایگان، آشنایان خود انجام می دهید.

You can do this with anyone.

شما می توانید این کار را با هر کسی انجام دهید.

So if you haven't seen a friend for a month,  two months, you can say let's grab coffee.

بنابراین اگر دوستی را برای یک ماه، دو ماه ندیده‌اید، می‌توانید بگویید بیا قهوه بخوریم.

Grab is the casual way of  saying let's have coffee.

Grab روش معمولی برای گفتن بیا قهوه است.

Let's.

Go for.

اجازه دهید.

برو برای

Coffee.

Let's grab coffee and catch up this weekend.

قهوه.

بیایید قهوه بخوریم و این آخر هفته را دنبال کنیم.

So to catch up you'll say,  oh, what's new with you?

بنابراین برای پیگیری می گویید، آه، چه خبر با شما؟

Oh, tell me about everything that's  new since the last time I saw you.

اوه، درباره همه چیزهایی که از آخرین باری که شما را دیدم، به من بگویید.

That's.

یعنی.

Ketchup and to hang out.

سس کچاپ و وقت گذرانی.

This is to spend time, but always socially.

این برای صرف زمان است، اما همیشه اجتماعی.

So you can hang out with your coworkers, but  you're not discussing work, you're socializing.

بنابراین می‌توانید با همکارانتان معاشرت کنید، اما در مورد کار بحث نمی‌کنید، بلکه در حال معاشرت هستید.

It's socially.

از نظر اجتماعی است.

Let's set aside some time next week to hang out.

بیایید هفته آینده زمانی را برای معاشرت اختصاص دهیم.

We need to catch up.

ما باید به عقب برسیم.

So here in this one example, I  used all three of our expressions.

بنابراین در این یک مثال، من از هر سه عبارتمان استفاده کردم.

And this is an extremely natural  thing that a native speaker would say.

و این یک چیز بسیار طبیعی است که یک زبان مادری می گوید.

And This is why having these expressions  in your vocabulary is so important and  

و به همین دلیل است که داشتن این عبارات

so helpful to help you understand  natives and sound like one yourself.

بسیار مفید است تا به شما کمک کند بومی‌ها را درک کنید و خودتان شبیه آن‌ها به نظر برسید.

OK?

باشه؟

Ella said, every month I set aside  some money for my skin care routine.

الا گفت، هر ماه مقداری پول برای مراقبت از پوستم کنار می گذارم.

Absolutely.

کاملا.

This is an excellent example.

این یک مثال عالی است.

So you have your total budget, your  money, and you set aside, you save,  

بنابراین شما کل بودجه خود، پول خود را دارید،

you reserve some money, whatever  amount for your skin care routine.

مقداری پول، هر مقدار که برای روتین مراقبت از پوست خود رزرو می کنید.

Excellent job, really nicely done.

کار عالی، واقعا عالی انجام شده

And Pooja, I always set aside one  hour per day for my English lesson.

و پوجا، من همیشه یک ساعت در روز را برای درس انگلیسی خود اختصاص می دهم.

That's wonderful and great job  getting that adverb of frequency.

این کار فوق‌العاده و عالی است به دست آوردن قید فرکانس.

I always very nice TT.

من همیشه تی تی خیلی خوبم.

I always set aside at least  7 hours for deep sleep.

من همیشه حداقل ۷ ساعت را برای خواب عمیق اختصاص می‌دهم.

That is an excellent habit to have.

این یک عادت عالی برای داشتن است.

And HS says I always set aside 30  minutes every day for exercising.

و HS می گوید من همیشه 30 دقیقه هر روز را برای ورزش اختصاص می دهم.

I'm really impressed with everyone.

من واقعا تحت تاثیر همه قرار گرفتم.

Excellent sentence structure.

ساختار جمله عالی

Excellent adverb of frequency.

قید فرکانس عالی

Really nice.

واقعا قشنگه

OK, great job, everyone.

خوب، کار عالی، همه.

Let's continue with our story.

بیایید به داستان خود ادامه دهیم.

And of course, we're going fast,  

و البته، ما به سرعت پیش می رویم،  

so you'll need to watch this again  and review all of these expressions.

بنابراین باید دوباره این را تماشا کنید و همه این عبارات را مرور کنید.

Write practice examples.

نمونه های تمرینی را بنویسید.

Practice them out loud as  well, OK, tumor Mullick asked.

تومور مالیک پرسید، آنها را با صدای بلند نیز تمرین کنید، بسیار خوب.

What about hanging out together by watching TV?

با هم بودن با تماشای تلویزیون چطور؟

Absolutely.

کاملا.

Let's hang out and watch TV.

بیایید دور هم باشیم و تلویزیون تماشا کنیم.

Let's hang out and watch TV.

بیایید دور هم باشیم و تلویزیون تماشا کنیم.

You can absolutely say that great job.

کاملاً می توان گفت که این کار عالی است.

Let's continue and, and of course,  if you're enjoying this lesson,  

بیایید ادامه دهیم و، و البته، اگر

please like it to support the channel so  I can continue offering these lessons.

لطفاً برای حمایت از کانال آن را لایک کنید تا بتوانم به ارائه این درس ها ادامه دهم.

For free to you.

به صورت رایگان برای شما

Like the lesson?

مثل درس؟

Subscribe, share it with your friends and put yes,  

مشترک شوید، آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید و بله را قرار دهید،  

yes, yes, put, yes, yes, yes,  yes, yes, yes in the comments.

بله، بله، در نظرات قرار دهید، بله، بله، بله،  بله، بله، بله.

Let's continue with our story.

بیایید به داستان خود ادامه دهیم.

This year they decided to head  to a secluded cabin by the lake.

امسال آنها تصمیم گرفتند به یک کلبه خلوت در کنار دریاچه بروند.

The idea was to unplug and just  enjoy each other's company.

ایده این بود که برق را جدا کنیم و از همراهی یکدیگر لذت ببریم.

They packed up their cars with snacks and  essentials and set off early on Friday.

آن‌ها ماشین‌هایشان را با تنقلات و وسایل ضروری جمع کردند و صبح جمعه به راه افتادند.

Let's review this section of the story.

بیایید این بخش از داستان را مرور کنیم.

This year they decided to head  to a secluded cabin by the lake.

امسال آنها تصمیم گرفتند به یک کلبه خلوت در کنار دریاچه بروند.

Now, I didn't highlight secluded,  but do you know what that means?

حالا، من تنهایی را برجسته نکردم، اما آیا می دانید این به چه معناست؟

Secluded.

منزوی.

You can see it in this image  if the cabin is secluded.

اگر کابین خلوت باشد، می‌توانید آن را در این تصویر ببینید.

Secluded is an adjective that means  there are no other cabins nearby.

منزوی صفتی است که به این معنی است که کابین دیگری در این نزدیکی وجود ندارد.

It's very private.

خیلی خصوصیه

It's almost in the middle of  nowhere, there's nothing around.

تقریباً در میانه ی ناکجاآباد است، چیزی در اطراف نیست.

It's secluded, which is nice if you're going for  a weekend to unplug and catch up and hang out.

خلوت است، که اگر می‌خواهید یک آخر هفته بروید و برق را از برق بکشید، خوب است.

They decided to head to.

آنها تصمیم گرفتند به آنجا بروند.

What does this mean?

این به چه معناست؟

Are you heading to the store?

آیا به سمت فروشگاه می روید؟

Are you heading to the mall?

آیا به سمت مرکز خرید می روید؟

Are you heading to work?

داری میری سر کار؟

This is how a native speaker  

این است که چگونه یک زبان مادری  

commonly says are you going to the  mall, going to work, going to the gym?

معمولاً می‌گوید آیا به مرکز خرید می‌روید، سر کار می‌روید، به باشگاه می‌روید؟

So you can use head to instead  of go to head is your verb.

بنابراین می‌توانید از head to به جای رفتن به سر، فعل شما استفاده کنید.

So you would need to conjugate that.

بنابراین شما باید آن را با هم ترکیب کنید.

Yesterday we headed headed, yes,  yesterday we headed to the gym  

دیروز با سر به راه بودیم، بله،

at 9:00 AM because we always set  aside one hour per day to exercise.

ساعت 9:00 صبح، زیرا همیشه یک ساعت در روز را به ورزش اختصاص می دهیم.

And after we catch up and hang out.

و بعد از اینکه به هم رسیدیم و با هم رفتیم.

Notice how you can use all of these examples.

توجه کنید که چگونه می توانید از همه این مثال ها استفاده کنید.

And that's the best way to practice.

و این بهترین راه برای تمرین است.

So after this lesson, make sure  you practice, practice, practice.

بنابراین پس از این درس، مطمئن شوید که تمرین، تمرین، تمرین کنید.

What time do you want to head  to the mall now to unplug?

اکنون چه ساعتی می‌خواهید به مرکز خرید بروید تا برق را بکشید؟

Well, I'm sure you can imagine, actually.

خوب، من مطمئن هستم که شما می توانید تصور کنید، در واقع.

Oh, you couldn't see it.

اوه، شما نمی توانید آن را ببینید.

My phone was plugged in, but I just yanked it.

گوشی من به برق وصل بود، اما من آن را قطع کردم.

I pulled it.

کشیدمش

I yanked it, and the plug fell out.

آن را پر کردم و دوشاخه افتاد.

But to unplug, you turn off your phone.

اما برای قطع برق، گوشی خود را خاموش می کنید.

You turn off your devices, you  disconnect from your devices.

دستگاه‌هایتان را خاموش می‌کنید، ارتباطتان را با دستگاه‌هایتان قطع می‌کنید.

But you can also use this just to  disconnect from your busy life.

اما می‌توانید از این فقط برای قطع ارتباط با زندگی پرمشغله خود نیز استفاده کنید.

So you don't necessarily have  to turn off your entire phone,  

بنابراین لزوماً مجبور نیستید

but maybe you turn off your emails from work.

اما ممکن است ایمیل های خود را از محل کار خاموش کنید.

And that way you're unplugging from work.

و به این ترتیب شما از کار جدا می شوید.

You're unplugging from that part of your life.

شما در حال جدا شدن از آن بخش از زندگی خود هستید.

You could say I'm looking forward  to unplugging this weekend.

می توانید بگویید من مشتاقانه منتظرم تا این آخر هفته برق را قطع کنم.

So what about you?

Do you set aside any time to unplug?

پس شما چطور؟

آیا زمانی را برای کشیدن برق اختصاص می دهید؟

Maybe you unplug for half an hour before bed.

شاید نیم ساعت قبل از خواب از برق بکشید.

For example, you don't check your phone, you don't  check social media, you don't watch my lessons.

برای مثال، شما تلفن خود را چک نمی‌کنید، شبکه‌های اجتماعی را چک نمی‌کنید، درس‌های من را تماشا نمی‌کنید.

You unplug the 30 minutes before bed.

30 دقیقه قبل از خواب را از برق بکشید.

So do you set aside any time to unplug?

پس آیا زمانی را برای قطع برق اختصاص می دهید؟

Put yes or no in the comments.

بله یا خیر را در نظرات بنویسید.

OK, so TT said I'm heading to the kitchen.

خوب، پس تی تی گفت من دارم به آشپزخانه می روم.

Exactly where are you going?

دقیقا کجا میری؟

I'm heading to the kitchen.

من به سمت آشپزخانه می روم.

Do you want anything?

چیزی می خواهی؟

Do you need anything?

آیا به چیزی نیاز دارید؟

And Robbie said unplug, take some time out.

و رابی گفت برق را بکش، کمی وقت بگذار.

Exactly.

دقیقا.

Take some time out.

کمی وقت بگذارید.

Very good.

خیلی خوبه

OK.

باشه

And Pooja said I always head to work out.

و پوجا گفت که من همیشه سر تمرین هستم.

Every day, OK, so you would head to but  a location I always head to the gym.

هر روز، خوب، بنابراین شما به مکانی می روید، اما مکانی که من همیشه به باشگاه می روم.

I head to the gym and then  you can add your verb I head.

من به ورزشگاه می روم و سپس  می توانید فعل I head خود را اضافه کنید.

To.

به

A location I head to the  gym to work out every day.

مکانی که هر روز برای ورزش به باشگاه می روم.

I'm glad you wrote that  because I didn't explain that.

خوشحالم که آن را نوشتی، زیرا من آن را توضیح ندادم.

So it's very important you head to a location.

بنابراین بسیار مهم است که به یک مکان بروید.

Thank you for sharing that right our next.

با تشکر از شما برای به اشتراک گذاشتن آن درست بعدی ما.

Part.

قسمت

They packed up their cars with snacks and  essentials and set off early on Friday.

آن‌ها ماشین‌هایشان را با تنقلات و وسایل ضروری جمع کردند و صبح جمعه به راه افتادند.

So to pack up, notice here that  there's the preposition up.

بنابراین برای جمع کردن وسایل، توجه کنید که در اینجا حرف اضافه وجود دارد.

This means that we take the verb to pack  and we turn it into a phrasal verb, pack up.

این بدان معنی است که ما فعل pack را می گیریم و آن را به یک فعل عبارتی، pack up تبدیل می کنیم.

So to pack up means to pack.

بنابراین بسته بندی به معنای بسته بندی است.

It means to put away your  belongings before you leave.

این بدان معناست که قبل از رفتن، وسایل خود را کنار بگذارید.

You can say it looks like it's going to rain.

می توان گفت به نظر می رسد که باران خواهد بارید.

Let's quickly pack up the food.

بیایید سریع غذا را جمع کنیم.

So if you're having a picnic outside,  

بنابراین اگر بیرون پیک نیک دارید،  

you're eating outside because you're  catching up with your friends,  

شما در حال غذا خوردن در بیرون از خانه هستید

you're hanging out with your friends,  you're having a picnic, it's going to rain.

شما با دوستانتان در حال رفت و آمد هستید، دارید پیک نیک می‌کنید، باران می‌بارد.

Let's pack up.

بیا وسایل را جمع کنیم.

Let's pack up and go.

بیا وسایل را جمع کنیم و برویم.

Now to set off.

حالا برای راه افتادن.

This means to start a journey, a trip or an  adventure, which is a fun way to use this.

این به معنای شروع یک سفر، یک سفر یا یک ماجراجویی است که روشی سرگرم کننده برای استفاده از آن است.

But for just a journey or a trip, you could  say, what time do you want to set off tomorrow?

اما فقط برای یک سفر یا یک سفر، می‌توانید بگویید، فردا چه ساعتی می‌خواهید حرکت کنید؟

What time do you want to set off?

چه ساعتی می خواهید راه بیفتید؟

Set off.

راه افتادن

So notice that repeat after me.

پس توجه کنید که بعد از من تکرار کنید.

Set off, set off very good.

راه افتاد، خیلی خوب راه افتاد.

Set off tomorrow.

فردا حرکت کن

Now the past simple and  the past participle is set.

اکنون ماضی ساده و مضارع تنظیم شده است.

So we set off.

پس راه افتادیم.

So that's the E regular past simple and  participle OK, OK, so LF is practicing and  

پس این E گذشته ساده منظم و OK، OK

said I head to a vacation this weekend for unplug  my work OK to unplug because unplug is a verb.

گفت این آخر هفته به تعطیلات می‌روم تا کارم را از برق بکشم. OK برای جدا کردن برق چون unplug یک فعل است.

So you would want the infinitive to  unplug from my work from my work.

بنابراین شما می خواهید که مصدر از کار من جدا شود.

And This is why it's so important to get feedback  

و به همین دلیل است که دریافت بازخورد بسیار مهم است  

to make sure you're using these  expressions correctly, because.

مطمئن شوید که از این عبارات به درستی استفاده می کنید، زیرا.

You.

Need to unplug because it's a verb and  you unplug from something from my work.

شما

باید قطع شود زیرا این یک فعل است و  شما از چیزی از کار من جدا می‌شوید.

All right, Julie said.

خیلی خب، جولی گفت.

My friend is prone to pack up  everything but the kitchen sink.

دوست من مستعد این است که همه چیز را به جز سینک آشپزخانه جمع کند.

This is a fun expression.

این یک بیان سرگرم کننده است.

If you include everything but the kitchen sink,  

اگر همه چیز را به جز سینک آشپزخانه در نظر بگیرید،  

it sounds like just every  absolutely everything in your house.

به نظر می رسد همه چیز در خانه شما باشد.

Really nicely done.

واقعا عالی انجام شده

OK, Wendy said.

باشه، وندی گفت.

We set off to hiking at 9:00 AM in the morning.

ساعت 9 صبح راهی پیاده روی شدیم.

Very nice.

خیلی خوبه

So to I would say to go hiking because you use  the verb go plus an activity, an active base verb.

بنابراین می‌توانم بگویم پیاده‌روی کنید زیرا از فعل go به اضافه یک فعالیت، یک فعل پایه فعال استفاده می‌کنید.

We set off to go hiking at 9:00 AM in  the morning, at 9:00 in the morning.

ساعت 9 صبح، ساعت 9 صبح برای پیاده روی به راه افتادیم.

Very nice.

خیلی خوبه

All right.

بسیار خوب.

Excellent job everyone and TT  said I just unpacked my bag.

همه کارشون عالی بود و تی تی گفت من همین الان کیفم رو باز کردم.

Which was full.

که پر بود

Of groceries exactly so the  opposite of pack is unpacked.

از خواربارفروشی ها دقیقاً برعکس بسته بسته بندی نشده است.

I unpacked my bag.

کیفم را باز کردم.

Very nicely done everyone.

خیلی خوب کار همه

Let's continue with our story.

بیایید به داستان خود ادامه دهیم.

As they arrived at the cabin,  the view was breathtaking and  

وقتی به کابین رسیدند، منظره

they immediately fell in love with the place.

آنها بلافاصله عاشق این مکان شدند.

They settled in, unpacked, and decided to kick off  the weekend with a hike through the nearby woods.

آن‌ها مستقر شدند، بسته‌بندی‌ها را باز کردند و تصمیم گرفتند آخر هفته را با پیاده‌روی در جنگل‌های اطراف آغاز کنند.

Well here we have unpack which TT.

خوب در اینجا ما آن TT را باز می کنیم.

Just.

فقط

Used the opposite a pack.

از بسته مخالف استفاده کرد.

Now let's review some more  expressions from this section.

اکنون بیایید چند عبارت دیگر را از این بخش مرور کنیم.

As they arrived at the cabin  standard, the view was breathtaking.

وقتی به استاندارد کابین رسیدند، منظره خیره کننده بود.

I'm sure you know this adjective  already to be breathtaking.

مطمئنم که این صفت را از قبل نفس گیر می دانید.

This means extremely beautiful, but you can  also use it to mean more extremely exciting.

این به معنای بسیار زیباست، اما می‌توانید از آن به معنای بسیار هیجان‌انگیزتر نیز استفاده کنید.

She gave a breathtaking performance.

او یک اجرای نفس گیر ارائه کرد.

It's possible that her performance was beautiful.

ممکن است اجرای او زیبا بوده باشد.

You can think of the ballet, which  is a beautiful form of dance,  

می توانید به باله فکر کنید، که

but it could also be that  her performance was exciting.

اما ممکن است عملکرد او هیجان‌انگیز باشد.

It was breathtaking.

نفس گیر بود.

So remember, that's an adjective.

پس به یاد داشته باشید، این یک صفت است.

So you still need a verb to fall in love.

بنابراین برای عاشق شدن هنوز به یک فعل نیاز دارید.

They immediately fell in love with  the place, the place being the cabin.

آنها بلافاصله عاشق مکان شدند، جایی که کابین است.

So you can fall in love with something,  a cabin or someone of course.

بنابراین می‌توانید عاشق چیزی شوید، البته کابین یا شخصی.

Now notice here you have the verb fall.

اکنون توجه کنید که در اینجا شما فعل fall را دارید.

This acts as the transition.

این به عنوان انتقال عمل می کند.

Once you're in love, you can just  say I'm in love with all my students.

وقتی عاشق شدید، فقط می‌توانید بگویید من عاشق همه دانش‌آموزانم هستم.

Now that is just talking about the state.

اکنون فقط در مورد دولت صحبت می شود.

But to talk about the  transition, we use the verb fall.

اما برای صحبت در مورد انتقال، از فعل fall استفاده می‌کنیم.

So this is to go from not in love.

پس این برای رفتن از عاشق نبودن است.

To.

به

In love for example, Romeo fell in  love with Juliet at first sight.

برای مثال، رومئو عاشق ژولیت در نگاه اول عاشق شد.

Do you know this expression at first sight?

آیا این عبارت را در نگاه اول می شناسید؟

It was love at first sight.

عشق در نگاه اول بود

So the first time you see someone.

بنابراین اولین باری که کسی را می بینید.

But you can use this with a something you can see.

اما شما می توانید از این با چیزی که می توانید ببینید استفاده کنید.

The first time I saw the cabin,  it was love at first sight.

اولین باری که کابین را دیدم، عشق در نگاه اول بود.

I loved the cabin at first  sight because of course,  

من کابین را در نگاه اول دوست

we don't need to use love just for romantic love.

ما نیازی به استفاده از عشق فقط برای عشق عاشقانه نداریم.

You can use it as a sign of deep  admiration, deep respect, deep feelings.

می توانید از آن به عنوان نشانه تحسین عمیق، احترام عمیق، احساسات عمیق استفاده کنید.

Like I said, I love all of my  students, which is very true.

همانطور که گفتم، من همه دانش‌آموزانم را دوست دارم، که بسیار درست است.

Let's continue.

ادامه دهیم.

They settled in unpacked, which  we already learned and decided  

آن‌ها بدون بسته‌بندی مستقر شدند، که

to kick off the weekend with a  hike through the nearby woods.

برای شروع آخر هفته با پیاده روی در جنگل های اطراف.

So let's talk about settle in.

پس بیایید در مورد استقرار صحبت کنیم.

This is very commonly used in classroom settings,  

این بسیار رایج در محیط های کلاس درس استفاده می شود،  

in workplace settings as well, but  you can use it in your daily life.

در تنظیمات محل کار نیز، اما  می توانید از آن در زندگی روزمره خود استفاده کنید.

This is when you become  comfortable in a new environment.

این زمانی است که در یک محیط جدید راحت می شوید.

So if you move from your home to a new home,  

بنابراین اگر از خانه خود به خانه جدیدی نقل مکان کنید،  

it would take you some time to settle in,  to feel comfortable in that new environment.

مدتی طول می کشد تا ساکن شوید،  تا در آن محیط جدید احساس راحتی کنید.

This would be the case if you  change your home, your work,  

اگر خانه، محل کارتان

your school, anything you need some time.

مدرسه شما، هر چیزی که به زمان نیاز دارید.

For example, at the beginning of a class,  I could give you 5 minutes to settle in.

به عنوان مثال، در ابتدای یک کلاس، می‌توانم 5 دقیقه به شما فرصت بدهم تا در آنجا مستقر شوید.

So what will you do that during  that time, you'll sit in your seat.

پس در آن مدت چه کاری انجام خواهید داد، روی صندلی خود خواهید نشست.

You'll get your notebook  ready, your computer ready.

نوت‌بوک را آماده می‌کنید، رایانه‌تان را آماده می‌کنید.

You'll say hello to your neighbors.

شما به همسایه های خود سلام خواهید کرد.

You'll turn off your phone.

گوشیت رو خاموش میکنی

Hopefully you'll unplug.

امیدوارم از برق بکشید

That is settling.

که در حال حل شدن است.

You're getting comfortable in this new  environment, which is the classroom.

در این محیط جدید، که کلاس درس است، راحت می‌شوید.

Now I could say I'll give you 5 minutes to  settle in and then we'll kick off the lesson.

حالا می‌توانم بگویم 5 دقیقه به شما فرصت می‌دهم تا در آنجا مستقر شوید و سپس درس را شروع می‌کنیم.

Kick off is a fun way to say  start to kick off the lesson.

Kick off راهی سرگرم‌کننده برای گفتن شروع درس است.

Now notice you kick something off.

حالا متوجه شوید که چیزی را شروع می کنید.

So in our story they decided to kick  off the weekend to start the weekend.

بنابراین در داستان ما آنها تصمیم گرفتند آخر هفته را برای شروع آخر هفته شروع کنند.

In my case, I want to kick off  the lesson with an engaging story.

در مورد من، می‌خواهم درس را با داستانی جذاب شروع کنم.

So how do you usually kick off the weekend?

بنابراین معمولاً آخر هفته را چگونه شروع می کنید؟

Maybe you kick off the weekend  by hanging out with your friends,  

شاید تعطیلات آخر هفته را با همنشینی

by unplugging, by catching up  with your friends or family.

با قطع برق، با دوستان یا خانواده خود تماس بگیرید.

How do you kick off the weekend?

آخر هفته را چگونه شروع می کنید؟

Share one example in the comments.

یک نمونه را در نظرات به اشتراک بگذارید.

I kick off the weekend.

آخر هفته را شروع می کنم.

Bye.

خداحافظ

And then you need a verb in ING.

و سپس به یک فعل در ING نیاز دارید.

OK, Now nearby.

خوب، اکنون در همین نزدیکی است.

This means not far away.

این یعنی نه چندان دور.

So it's close.

پس نزدیک است.

But notice here it can be  an adverb or an adjective.

اما توجه کنید که اینجا می تواند یک قید یا صفت باشد.

I live nearby.

من در همین نزدیکی زندگی می کنم.

Or you can say let's go to the nearby cafe.

یا می تونی بگی بریم کافه نزدیک.

So in this case, you're  describing the cafe you're seeing.

بنابراین در این مورد، شما کافه‌ای را که می‌بینید توصیف می‌کنید.

The cafe is not far.

کافه دور نیست.

The cafe is close.

کافه نزدیک است.

Let's go to the nearby cafe.

بیا بریم کافه نزدیک.

Not that one.

نه اون یکی

Let's go to the nearby 1.

بیایید به 1 نزدیک برویم.

But you can also say I live nearby.

اما شما همچنین می توانید بگویید من در همان نزدیکی زندگی می کنم.

I live nearby, So notice that  Different news, different use.

من در همین نزدیکی زندگی می کنم، بنابراین توجه کنید که  اخبار متفاوت، کاربردهای متفاوت.

All right, let's see.

باشه ببینیم

Matthew says I kick off the  weekend by watching my movie.

متیو می‌گوید من آخر هفته را با تماشای فیلمم شروع می‌کنم.

Exactly.

Very nice and same with SGI.

دقیقا.

بسیار زیبا و مشابه با SGI.

Kick off by watching a Hollywood movie.

با تماشای یک فیلم هالیوودی شروع کنید.

Exactly.

Just make sure you specify the something.

دقیقا.

فقط مطمئن شوید که چیزی را مشخص کرده اید.

I kick off my weekend, I kick off the weekend.

من آخر هفته ام را شروع می کنم، آخر هفته را شروع می کنم.

I kick off Saturday by watching a Hollywood movie.

شنبه را با تماشای یک فیلم هالیوودی شروع می کنم.

Well you 2 can watch together and Pooja  said I kick off my day with friends.

خوب شما 2 نفر می توانید با هم تماشا کنید و پوجا گفت من روزم را با دوستان شروع می کنم.

Exactly.

دقیقا.

Okay, wake up said I kick off my weekends  by binge watching shows to binge watch.

بسیار خوب، بیدار شو، گفت من آخر هفته‌هایم را با تماشای افراطی نمایش‌ها شروع می‌کنم تا تماشای افراطی.

This means you watch one, it ends  and you instantly watch another one.

این بدان معناست که شما یکی را تماشا می‌کنید، پایان می‌یابد و شما فوراً یکی دیگر را تماشا می‌کنید.

It ends, you instantly watch another one, it ends,  

تمام می شود، شما فوراً یکی دیگر را تماشا می کنید، تمام می شود،  

you instantly watch another  one, and you keep going.

شما فوراً یکی دیگر را تماشا می‌کنید و به راه خود ادامه می‌دهید.

Well, here, this is what I  want to see, Hameed said.

حمید گفت، خب، اینجا، این چیزی است که می‌خواهم ببینم.

I usually kick off the weekend by  binge watching Jay Forest Channel.

من معمولاً آخر هفته را با تماشای زیاد کانال Jay Forest شروع می کنم.

Well, thank you so much.

خب خیلی ممنون

I appreciate that.

من از آن قدردانی می کنم.

If you're going to binge watch, do it  with something educational, but you can  

اگر می‌خواهید تماشای افراطی کنید، این کار را

also do it to unplug and just relax because of  course you need some downtime, some downtime.

همچنین این کار را انجام دهید تا برق را از برق بکشید و فقط استراحت کنید، زیرا البته به مدتی از کار افتادگی، مدتی از کار افتادگی نیاز دارید.

Do you know that expression downtime is when  your brain or your body is not actively engaged?

آیا می‌دانید که زمان توقف بیان زمانی است که مغز یا بدن شما فعالانه درگیر نباشد؟

So it's more resting.

پس استراحت بیشتر است.

OK, our next part of our story.

خوب، قسمت بعدی داستان ما.

Wow.

What is this in the comments?

عجب

این در نظرات چیست؟

What is this in the image?

این در تصویر چیست؟

Put it in the comments before I reveal the answer.

قبل از اینکه پاسخ را فاش کنم، آن را در نظرات قرار دهید.

What is this amazing site?

این سایت شگفت انگیز چیست؟

As they walked along the trail, The trail.

همانطور که آنها در امتداد مسیر راه می رفتند، دنباله.

So if you're hiking the trail is the path,  the path that you can take in the woods,  

بنابراین اگر پیاده‌روی می‌کنید، مسیر، مسیری

in the forest, even through a park  where you can walk, you can bike,  

در جنگل، حتی از طریق پارکی که می‌توانید در آن پیاده‌روی

you can potentially do other things as well.

شما به طور بالقوه می توانید کارهای دیگری نیز انجام دهید.

That would be the trail.

این مسیر خواهد بود.

In the winter, you can  snowshoe, for example, or ski.

در زمستان، برای مثال، می‌توانید کفش برفی کنید یا اسکی کنید.

They walked along the trail,  the path in the woods or forest.

آنها در امتداد مسیر، مسیری در جنگل یا جنگل قدم زدند.

As they walked along the trail,  they came across a hidden waterfall.

همانطور که در امتداد مسیر قدم می‌زدند، به یک آبشار مخفی برخوردند.

Of course it's a waterfall.

البته این یک آبشار است.

Paulo got it.

پائولو متوجه شد.

Faria got it.

فاریا فهمید.

Sorry, I don't know how to pronounce  your name, but picture perfect waterfall.

متأسفم، نمی‌دانم چگونه نام شما را تلفظ کنم، اما آبشار عالی را تصویر کنید.

Exactly.

دقیقا.

Samia got it.

سامیا متوجه شد.

Waterfall.

آبشار.

Great job everyone.

کار همه عالیه

The site made them all stop in their tracks.

این سایت باعث شد همه آنها در مسیر خود متوقف شوند.

We definitely lucked out with this  spot, Lisa said, snapping photos.

لیزا با گرفتن عکس گفت، ما قطعاً با این مکان خوش شانس بودیم.

Let's move on to our next part.

بیایید به قسمت بعدی خود برویم.

As they walked along the trail, I  explained what trail was they came across.

همانطور که در امتداد مسیر قدم می‌زدند، توضیح دادم که با چه مسیری برخورد کردند.

They came across.

برخورد کردند.

When you come across something, in this  case the something is a hidden waterfall,  

وقتی به چیزی برخورد می کنید، در این

it means you find something accidentally.

یعنی شما به طور تصادفی چیزی پیدا می کنید.

So in this case, they weren't  looking for a waterfall.

بنابراین در این مورد، آنها به دنبال آبشار نبودند.

They didn't say, OK, if we follow this  trail, we'll get to the waterfall.

نگفتند باشه، اگر این مسیر را دنبال کنیم به آبشار می رسیم.

They didn't know there was a waterfall.

آنها نمی دانستند که یک آبشار وجود دارد.

They came across a hidden waterfall.

آنها با یک آبشار پنهان روبرو شدند.

They found it accidentally.

آنها به طور تصادفی آن را پیدا کردند.

Now you can use this with other things.

حالا می توانید از این با چیزهای دیگر استفاده کنید.

For example, I came across this interesting  YouTube channel called J Forest English.

به عنوان مثال، با این کانال جالب  YouTube به نام J Forest English مواجه شدم.

Now, at some point, most likely you  came across this channel accidentally.

اکنون، در برخی مواقع، به احتمال زیاد به طور تصادفی با این کانال مواجه شدید.

You probably weren't looking for it.

احتمالا دنبالش نبودی

You just were looking for  videos to improve your English.

شما فقط به دنبال ویدیوهایی برای بهبود زبان انگلیسی خود بودید.

But you weren't looking for  my channel specifically.

اما شما به طور خاص به دنبال کانال من نبودید.

You saw one of my videos, you watched it,  

شما یکی از ویدیوهای من را دیدید، آن را تماشا کردید،  

and you said, oh, wow, I really like  this teacher, I'm going to subscribe.

و تو گفتی، اوه، وای، من این معلم را خیلی دوست دارم، می‌خواهم مشترک شوم.

But you probably first came  across it accidentally.

اما احتمالاً برای اولین بار به طور تصادفی با آن برخورد کردید.

Of course.

البته.

Now, if you're using this  with people, use run into.

اکنون، اگر از این  برای افراد استفاده می‌کنید، از run into استفاده کنید.

So you come across something, but  you run into someone, for example,  

بنابراین شما به چیزی برخورد می کنید، اما

you could say you'll never believe it.

شما می توانید بگویید هرگز آن را باور نخواهید کرد.

I ran into Jennifer in New York, so you  saw me, but we didn't arrange to hang out.

من با جنیفر در نیویورک برخورد کردم، بنابراین شما مرا دیدید، اما قرار گذاشتیم که با هم باشیم.

It was accidental.

اتفاقی بود

Now let's look at this next one.

حالا بیایید به این مورد بعدی نگاه کنیم.

This site of this hidden waterfall  made them all stop in their tracks.

این سایت از این آبشار پنهان باعث شد همه آنها در مسیر خود متوقف شوند.

So to stop in one's tracks, this means  that it causes someone to suddenly stop.

بنابراین توقف در مسیر، به این معنی است که باعث می‌شود کسی ناگهان متوقف شود.

Suddenly stop.

ناگهان متوقف شود.

So maybe you were looking for videos  to improve your English and then you  

بنابراین شاید شما به دنبال ویدیوهایی برای

were scrolling, and then one of my  videos stopped you in your tracks.

در حال پیمایش بودند، و سپس یکی از ویدیوهای من شما را متوقف کرد.

So you're scrolling and then you  saw it and you suddenly stop.

بنابراین شما در حال پیمایش هستید و سپس آن را دیدید و ناگهان متوقف می شوید.

You stop scrolling and you click on the video.

پیمایش را متوقف می کنید و روی ویدیو کلیک می کنید.

And that's how you came across my channel.

و اینگونه با کانال من آشنا شدید.

And hopefully one day we'll run into each other.

و به امید روزی که با هم برخورد کنیم.

I would absolutely love that.

من کاملا آن را دوست دارم.

OK, As Wendy said, I came  across this interesting lesson.

خوب، همانطور که وندی گفت، با این درس جالب مواجه شدم.

Exactly.

دقیقا.

Very nice.

خیلی خوبه

Exactly to encounter suddenly.

دقیقاً برای مواجه شدن ناگهانی.

Very nice.

خیلی خوبه

OK.

باشه

I ran into my cousin in the  shopping center last weekend.

آخر هفته گذشته در مرکز خرید با پسر عمویم برخورد کردم.

Exactly.

دقیقا.

And you weren't planning to  catch up with your cousin?

و شما قصد نداشتید به دنبال پسر عمویتان باشید؟

You weren't planning to hang out with your cousin.

تو قصد نداشتی با پسر عمویت معاشرت کنی.

You ran into your cousin.

به پسر عمویت برخورد کردی

It wasn't planned.

برنامه ریزی نشده بود

It was accidental.

اتفاقی بود

And Sathi Jeet said.

و ساتی جیت گفت.

I came across her profile and liked it.

با پروفایلش برخورد کردم و ازش خوشم اومد

Exactly.

دقیقا.

I found it accidentally.

اتفاقی پیداش کردم

Very nice.

خیلی خوبه

Everyone.

همه

Great job practicing.

تمرین کار عالی

Let's continue.

ادامه دهیم.

We definitely lucked out with this  spot, Lisa said, snapping photos.

لیزا با گرفتن عکس گفت، ما قطعاً با این مکان خوش شانس بودیم.

So notice we definitely lucked out.

بنابراین توجه داشته باشید که ما قطعاً خوش شانس بودیم.

This is in quotation marks, which means  Lisa is singing these words directly.

این در علامت نقل قول است، به این معنی که لیزا مستقیماً این کلمات را می خواند.

In a story you will have information not in  quotations, which means someone is narrating,  

در یک داستان، اطلاعاتی خواهید داشت که در نقل قول

sharing the story, but then they'll be parts of  a story or news article that are in quotations,  

داستان را به اشتراک می‌گذارد، اما سپس آنها بخشی از

which means someone directly said those words.

یعنی کسی مستقیماً آن کلمات را گفته است.

So to luck out with someone or  something, this means to be lucky.

بنابراین خوش شانس بودن با کسی یا چیزی، این به معنای خوش شانس بودن است.

But in a specific situation.

اما در یک موقعیت خاص.

I truly feel that I lucked out  with my amazing students with  

من واقعاً احساس می کنم که با شاگردان

and in this case someone with my amazing students.

و در این مورد کسی با شاگردان شگفت انگیز من.

I'm very lucky in this  specific situations situation.

من در این موقعیت‌های خاص بسیار خوش شانس هستم.

And remember luck, it's not that I did  anything specifically, it's also by chance.

و شانس را به یاد داشته باشید، اینطور نیست که من کار خاصی انجام داده‌ام، بلکه تصادفی است.

It's accidental.

اتفاقی است

That's the definition of luck.

این تعریف شانس است.

Or you could say you could go to  the movies or go to the theater,  

یا می توانید بگویید که می توانید به

a play and say we got the  best seat, we lucked out.

یک نمایشنامه و بگویید ما بهترین صندلی را گرفتیم، شانس آوردیم.

But that's if you don't have an assigned seat,  

اما این در صورتی است که شما یک صندلی اختصاصی ندارید،  

you just got there and oh wow, look  at those seats, let's take those.

شما تازه به آنجا رسیدید و اوه وای، به آن صندلی‌ها نگاه کنید، بیایید آن‌ها را بگیریم.

We lucked out.

ما شانس آوردیم

So it's another way of saying we are lucky.

بنابراین این یک راه دیگر برای گفتن ما خوش شانس است.

We lucked out, we lucked out, Miriam said.

میریام گفت ما شانس آوردیم، شانس آوردیم.

And this is what you should do to practice.

و این همان کاری است که باید برای تمرین انجام دهید.

Take these expressions and see  how you can combine them together.

این عبارات را بگیرید و ببینید  چگونه می‌توانید آنها را با هم ترکیب کنید.

I'm lucky I came across your channel.

خوشحالم که با کانال شما آشنا شدم.

Exactly, Miriam.

دقیقا میریام

And I feel the same way now.

و الان هم همین حس را دارم.

Notice I came across something,  I came across your channel.

توجه کنید که به چیزی برخورد کردم، با کانال شما برخورد کردم.

So don't add that preposition to.

پس آن حرف اضافه را به آن اضافه نکنید.

You have to really pay attention  to the sentence structure.

شما باید واقعاً به ساختار جمله توجه کنید.

So in this case, you don't  need the preposition to.

بنابراین در این مورد، شما به حرف اضافه نیازی ندارید.

I am lucky I came across your  channel and I'm feel the same way.

من خوش شانس هستم که با کانال شما آشنا شدم و من هم همین احساس را دارم.

I'm lucky that you came across my  channel because now you're here, OK.

من خوش شانس هستم که با کانال من آشنا شدید زیرا اکنون اینجا هستید، خوب.

And Manuel Manuela, remember  it's lucked out with that Ed.

و مانوئل مانوئلا، به یاد داشته باشید که با آن اد خوش شانس بودیم.

So I am lucky.

پس من خوش شانسم.

That's one expression I lucked out.

این یکی از عبارات است که من خوش شانس بودم.

So repeat after me for pronunciation  because notice this Ed is pronounced  

بنابراین بعد از من برای تلفظ تکرار کنید

as a soft TT, a soft TI lucked out, lucked out.

به عنوان یک TT نرم، یک TI نرم خوش شانس، خوش شانس.

Repeat after me lucked out, lucked out.

بعد از اینکه من شانس آوردم، شانس آوردم تکرار کنید.

So I lucked out with this English lesson or by  

بنابراین من با این درس انگلیسی یا توسط خوش شانس بودم  

joining this English lesson  and I feel the same way.

با پیوستن به این درس انگلیسی  و من هم همین احساس را دارم.

Thank you so much, Manuela.

خیلی ممنون مانوئلا

I snapped lots of photos of the attractive areas.

من عکس های زیادی از مناطق جذاب گرفتم.

Exactly.

دقیقا.

So to snap a photo, this is a casual way that  a native speaker would say to take a photo.

بنابراین برای گرفتن عکس، این یک روش معمولی است که یک زبان مادری می‌گوید برای گرفتن عکس.

I snapped so many photos  of the beautiful waterfall.

من عکس های زیادی از آبشار زیبا گرفتم.

I ran into Jennifer on vacation  and we snapped a photo together.

در تعطیلات با جنیفر برخورد کردم و با هم عکس گرفتیم.

So we took a photo.

پس عکس گرفتیم.

All right, let's continue with our story.

خوب، بیایید به داستان خود ادامه دهیم.

That evening they gathered around the  fireplace, chatted about the good old days.

آن شب آنها دور شومینه جمع شدند و درباره روزهای خوب قدیم گپ زدند.

Laughter filled up the cabin  as they made-up ridiculous  

خنده کابین را پر کرد  چون

stories and acted out scenes from movies.

داستان ها و صحنه های بازی شده از فیلم ها.

Now I want to go to the cabin  with a group of friends.

اکنون می‌خواهم با گروهی از دوستان به کابین بروم.

This looks like a lot of fun.

این خیلی سرگرم کننده به نظر می رسد.

OK, let's review this.

خوب، بیایید این را مرور کنیم.

That evening, they gathered around the fireplace.

عصر همان روز دور شومینه جمع شدند.

So to gather around and you can include something,  

بنابراین برای دور هم جمع شدن و می توانید چیزی اضافه کنید،  

in this case the fireplace, it  means to come together in a group.

در این مورد شومینه، به معنای جمع شدن در یک گروه است.

For example, the students gathered around  the screen to watch the presentation.

برای مثال، دانش‌آموزان برای تماشای ارائه در اطراف صفحه جمع شدند.

So imagine we're in a classroom and there's  one screen at the front of the class.

بنابراین تصور کنید که ما در کلاس درس هستیم و یک صفحه نمایش در جلوی کلاس وجود دارد.

So I could say, OK, gather  around everyone, gather around.

بنابراین می‌توانم بگویم، خوب، دور همه جمع شوید، دور هم جمع شوید.

So come together and then  focus on something specific.

پس دور هم جمع شوید و سپس روی چیزی خاص تمرکز کنید.

Gather around the screen.

دور صفحه جمع شوید.

So that's something specific.

پس این چیز خاصی است.

If I just say gather around you  could I could be the something  

اگر فقط بگویم دور تو جمع شوم،

specific and you could come  up to me now to chat about.

خاص و شما می توانید اکنون به سراغ من بیایید تا در مورد آن چت کنیم.

They gathered around the fireplace.

دور شومینه جمع شدند.

As you can see, they are  gathered around the fireplace.

همانطور که می بینید، آنها دور شومینه جمع شده اند.

They're focused on the fireplace and  they chatted about the good old days.

آن‌ها روی شومینه تمرکز کرده‌اند و درباره روزهای خوب گذشته گپ می‌زنند.

So to chat about this is a casual  way of saying to talk about.

بنابراین، گپ زدن در مورد این یک روش معمولی برای گفتن است.

So you can use this as a verb  in a professional context.

بنابراین می‌توانید از آن به‌عنوان فعل در یک زمینه حرفه‌ای استفاده کنید.

It would be very common to send  someone a quick message on Ms.

ارسال یک پیام سریع به شخصی برای خانم بسیار رایج است.

Teams or text WhatsApp and say, let  me know when you're free to chat,  

به تیم‌ها یا پیامک پیامک به واتس‌اپ بدهید و بگویید:

let me know when you're free to chat.

وقتی برای چت آزاد هستید به من اطلاع دهید.

And then I could reply back  and say I'm free, now's good.

و سپس می‌توانم پاسخ بدهم و بگویم که آزادم، حالا خوب است.

And then the person could call  me and we'll chat, we'll talk.

و سپس آن شخص می‌تواند با من تماس بگیرد و ما گپ می‌زنیم، صحبت می‌کنیم.

Now you can specify the something,  just like chat about, talk about.

اکنون می‌توانید چیزی را مشخص کنید، مانند چت کردن، صحبت کردن درباره آن.

And then you specify the something.

و سپس شما چیزی را مشخص می کنید.

Let me know when you're free  to chat about the project.

وقتی برای گپ زدن درباره پروژه آزاد شدید، به من اطلاع دهید.

Then I have more information.

سپس من اطلاعات بیشتری دارم.

TT said that fireplace doesn't look very safe.

TT گفت که شومینه چندان ایمن به نظر نمی رسد.

I agree.

موافقم

When I saw this picture, the fire is just  open, there's nothing surrounding it.

وقتی این عکس را دیدم، آتش فقط باز است، چیزی اطراف آن نیست.

I agree with you there, TT OK.

من با شما موافقم، TT OK.

And Carol said the Niagara Falls offers an  incredible waterfall, which makes it breathtaking.

و کارول گفت که آبشار نیاگارا یک آبشار باورنکردنی ارائه می دهد که آن را نفس گیر می کند.

Excellent job using breathtaking,  which makes it breathtaking.

کار عالی با استفاده از نفس گیر، که آن را نفس گیر می کند.

Very nice.

خیلی خوبه

And did you know that I live five  hours by car from Niagara Falls and  

و آیا می دانستید که من پنج ساعت

I have seen it with my own eyes and  wow, it is absolutely breathtaking.

من آن را با چشمان خودم دیده ام و وای، کاملاً نفس گیر است.

Oh, but you didn't say Niagara  Falls, you said Nicaragua Falls.

اوه، اما تو نگفتی آبشار نیاگارا، گفتی آبشار نیکاراگوئه.

I saw the Nye and because Niagara  Falls is near me, that's what I saw.

من نای را دیدم و چون آبشار نیاگارا نزدیک من است، همین را دیدم.

But it's not, it's Nicaragua Falls.

اما اینطور نیست، آبشار نیکاراگوئه است.

I have not been to Nicaragua, Nicaragua,  but I'm sure it's breathtaking.

من به نیکاراگوئه، نیکاراگوئه نرفته‌ام، اما مطمئنم که نفس‌گیر است.

OK, let's continue.

باشه ادامه بدیم

Now.

The good old days.

در حال حاضر.

روزهای خوب قدیم.

This is a nostalgic view of the past,  

این نگاه نوستالژیک به گذشته است،  

and it's very common to simply say,  oh, those were the good old days.

و بسیار رایج است که به سادگی بگوییم، اوه، آن روزهای خوب گذشته بود.

Those were the good old days.

آن روزهای خوب گذشته بود.

So you're remembering the past in a  way that makes it seem very pleasant.

بنابراین شما گذشته را به‌گونه‌ای به یاد می‌آورید که آن را بسیار دلپذیر به نظر می‌رساند.

Very, very, I don't know better  than the days now, basically.

خیلی، خیلی، اساساً بهتر از روزهای کنونی نمی دانم.

So a nostalgic and idealistic view, a better view.

پس نگاه نوستالژیک و آرمان گرایانه، نگاه بهتر.

So here they could be talking  about when they were in university,  

بنابراین در اینجا آنها می توانند درباره

when they were in college, before they had  to pay taxes and do chores and all that.

زمانی که آنها در دانشگاه بودند، قبل از اینکه مجبور به پرداخت مالیات و انجام کارهای روزمره و همه اینها شوند.

Those were the good old days.

آن روزهای خوب گذشته بود.

OK, our next part.

باشه قسمت بعدی ما

Laughter filled up.

خنده پر شد

So this means it occupied completely.

بنابراین این بدان معناست که کاملاً اشغال شده است.

So the sound of laughter  occupied the entire cabin.

بنابراین صدای خنده کل کابین را اشغال کرد.

But you can use this in a more literal way.

اما شما می توانید این را به شکل واقعی تر استفاده کنید.

You can say she filled up her calendar with  fun activities, so her entire calendar is full.

می توان گفت که او تقویم خود را با فعالیت های سرگرم کننده پر کرده است، بنابراین کل تقویم او پر است.

To fill.

برای پر کردن.

Up now.

تا الان

The.

.

Laughter filled up the cabin as  they made-up ridiculous stories.

وقتی داستان‌های مضحک می‌سازند، خنده کابین را پر کرد.

To make up is to invent or create.

آرایش کردن یعنی اختراع یا خلق کردن.

So if you tell me a story, I  could say you made that up, right?

بنابراین اگر داستانی به من بگویید، می‌توانم بگویم که آن را ساخته‌اید، درست است؟

You made-up that ridiculous story, didn't you?

شما آن داستان مسخره را ساختید، نه؟

Ridiculous means absurd, silly or laughable.

مضحک به معنای پوچ، احمقانه یا خنده دار است.

So you can use it more in a positive way.

بنابراین می توانید از آن بیشتر در جهت مثبت استفاده کنید.

Oh, that's ridiculous, that's very funny.

اوه، این مسخره است، این خیلی خنده دار است.

But you can also use it if you think someone  is telling you something that is just absurd.

اما اگر فکر می‌کنید شخصی به شما چیزی می‌گوید که فقط پوچ است، می‌توانید از آن استفاده کنید.

So if I say you can become fluent in English  in one hour, you would say that's ridiculous.

بنابراین اگر بگویم می‌توانید در عرض یک ساعت به زبان انگلیسی مسلط شوید، می‌گویید که مسخره است.

That's ridiculous.

این مسخره است.

So in that case, you're using  it in more of a negative way.

بنابراین در این صورت، شما از آن به شکلی منفی استفاده می‌کنید.

But in this case, it sounds silly.

اما در این مورد، احمقانه به نظر می رسد.

They're having fun, they're laughing  ridiculous stories and act it out.

آنها سرگرم می شوند، داستان های مضحک می خندند و آن را اجرا می کنند.

So right now, I know you're watching this and  I can't see you, but I want you to act out.

بنابراین در حال حاضر، می‌دانم که شما این را تماشا می‌کنید و نمی‌توانم شما را ببینم، اما می‌خواهم که عمل کنید.

It's raining.

باران می بارد.

What would you do right now?

در حال حاضر چه کار می کنید؟

Act out.

عمل کن

It's raining.

باران می بارد.

Are you acting it out?

آیا شما آن را بازی می کنید؟

Are you physically illustrating it?

آیا از نظر فیزیکی آن را نشان می دهید؟

So I would, if I were to act  out as raining, I would do this.

بنابراین، اگر قرار باشد مانند باران عمل کنم، این کار را انجام می‌دهم.

That would be acting out.

این عمل کردن خواهد بود.

I'm physically illustrating it.

من از نظر فیزیکی آن را نشان می دهم.

Or maybe this is my umbrella and then the rain.

یا شاید این چتر من باشد و بعد باران.

So that's how I would act it out.

بنابراین من آن را چگونه عمل می کنم.

What did you do?

چه کار کردی؟

I know you can't tell me, but  what did you do to act it out?

می‌دانم که نمی‌توانی به من بگویی، اما برای انجام آن چه کار کردی؟

Was it similar to what I did?

شبیه کاری بود که من کردم؟

Mamfi, very clever.

مامفی خیلی باهوشه

OK, yes, TT, you could absolutely  just say laughter filled the cabin.

خوب، بله، تی تی، می‌توانی بگویی که خنده تمام کابین را پر کرده است.

Sometimes in English, you don't  need to use the phrasal verb.

گاهی اوقات در انگلیسی، نیازی به استفاده از فعل عبارتی ندارید.

You can use the verb and there's no difference.

می توانید از فعل استفاده کنید و هیچ تفاوتی وجود ندارد.

So you could say laughter filled up  the cabin or laughter filled the cabin.

بنابراین می توان گفت خنده کابین را پر کرد یا خنده کابین را پر کرد.

I don't hear any difference between  these two to be honest, Manuela said.

مانوئلا گفت، صادقانه بگویم، هیچ تفاوتی بین این دو نمی‌شنوم.

My friend and I gathered around the  table and chatted about our plans.

من و دوستم دور میز جمع شدیم و درباره برنامه‌هایمان گپ زدیم.

Exactly.

دقیقا.

Very nicely done, excellent job.

بسیار زیبا، کار عالی

And Ella said I don't have time  to chat about rumors exactly.

و الا گفت من وقت ندارم دقیقاً درباره شایعات صحبت کنم.

My calendar is filled up with more  important things than ridiculous rumors.

تقویم من پر از چیزهای مهمتر از شایعات مضحک است.

Very nice.

خیلی خوبه

So just notice for chat.

بنابراین فقط برای چت توجه کنید.

So for you can turn chat into a  noun and you can say for a chat,  

بنابراین می‌توانید چت را به اسم تبدیل

a chat because we use for something.

یک چت چون ما برای چیزی استفاده می کنیم.

But to do OK, so for you need a noun  and then to do you need your infinitive.

اما برای انجام OK، بنابراین برای شما به یک اسم نیاز دارید و سپس برای انجام به مصدر خود نیاز دارید.

I don't have time to chat about rumors.

من وقت ندارم در مورد شایعات چت کنم.

I don't have time for a chat about rumors, OK?

من وقت ندارم در مورد شایعات چت کنم، باشه؟

Wendy said.

وندی گفت.

When we met the old friends, we chatted  about the old days exactly the old days.

وقتی دوستان قدیمی را ملاقات کردیم، درباره روزهای قدیم دقیقاً همان روزهای قدیم گپ زدیم.

You can say the old days.

می توان گفت دوران قدیم.

I would add the good old days because  that sounds more like an expression,  

من روزهای خوب گذشته را اضافه می کنم زیرا

whereas old days just means previous, not recent.

در حالی که روزهای قدیم فقط به معنای قبلی است، نه اخیر.

But the good old days is when you remember the.

اما روزهای خوب قدیم زمانی است که به یاد می آورید.

Past.

گذشته.

With nostalgia in a more idealized  way where the past is better than now,  

با نوستالژی به روشی ایده آل تر،

which a lot of people feel.

که بسیاری از مردم احساس می کنند.

But I want these days, the days you're currently  experiencing, to be the best days for you.

اما من می‌خواهم این روزها، روزهایی که در حال حاضر  تجربه می‌کنید، بهترین روزها برای شما باشند.

Not reminiscing only about the past, although  it is certainly fun to catch up with friends,  

نه صرفاً به یاد آوردن گذشته، اگرچه  مطمئناً

hang out and chat about the good old days.

با هم بنشینید و در مورد روزهای خوب گذشته چت کنید.

I'm it's a simple pleasure in life.

من این یک لذت ساده در زندگی است.

Oh, OK, our next part of the story.

اوه، خوب، قسمت بعدی ما از داستان.

They whipped up some snacks when hunger  kicked in after all the laughing.

وقتی گرسنگی بعد از همه خنده ها شروع شد، مقداری تنقلات درست کردند.

They stayed up until the wee hours gazing at the  star filled sky and mulling over their dreams.

آنها تا ساعت های آخر بیدار ماندند و به آسمان پر ستاره خیره شدند و روی رویاهای خود فکر کردند.

No matter where life takes us.

مهم نیست زندگی ما را به کجا می برد.

Emma said.

اما گفت.

I'm glad we can always count on each other.

خوشحالم که همیشه می توانیم روی هم حساب کنیم.

Hmm, what does it mean to whip up some snacks?

هوم، منظور از شلاق زدن چند تنقلات چیست؟

Does anyone know to whip up to whip up?

کسی میدونه شلاق زدن تا شلاق زدن؟

Whip up some snacks?

مقداری میان وعده درست کنید؟

OK, they whipped up.

باشه، شلاق زدند.

Notice that pronunciation because  again, this Ed is a soft T.

به این تلفظ توجه کنید زیرا  دوباره، این Ed یک T نرم است.

They whipped, they whipped up, whipped up.

شلاق زدند، شلاق زدند، شلاق زدند.

But when you combine it with the  preposition up, it's very, very soft.

اما وقتی آن را با حرف اضافه بالا ترکیب می‌کنید، بسیار بسیار نرم است.

They whipped up, they whipped up some snacks.

شلاق زدند، مقداری تنقلات را شلاق زدند.

So they prepared it quickly, quickly.

بنابراین آنها آن را به سرعت، سریع آماده کردند.

We only use this expression with food, so I  wouldn't say can you whip up a presentation?

ما فقط از این عبارت برای غذا استفاده می‌کنیم، بنابراین نمی‌توانم بگویم آیا می‌توانید یک ارائه ارائه کنید؟

Doesn't sound right to me  because it's only used with food.

به نظر من درست نیست زیرا فقط با غذا استفاده می شود.

OK, but you make food  potentially three times a day,  

خوب، اما شما به طور بالقوه

so you can use this a lot in your daily speech.

بنابراین می توانید از آن در گفتار روزانه خود بسیار استفاده کنید.

Can you whip up lunch while I walk the dog?

آیا می توانی در حالی که من سگ را راه می اندازم، ناهار درست کنی؟

So maybe you say this to your  roommate, your best friend,  

پس شاید این را به هم اتاقی‌تان،

your husband, your sister, your  brother, your mother, whoever.

شوهرت، خواهرت، برادرت، مادرت، هر کس.

Can you whip up lunch?

میتونی ناهار درست کنی؟

Can you make lunch quickly while I walk the dog?

آیا می توانی سریع ناهار درست کنی تا من سگ را پیاده کنم؟

So have you whipped up a meal today?

پس آیا امروز یک وعده غذایی درست کرده اید؟

You can whip up a main meal, breakfast,  lunch, dinner, or you can whip up a snack.

می‌توانید یک وعده غذایی اصلی، صبحانه، ناهار، شام یا میان‌وعده درست کنید.

So what about you?

پس شما چطور؟

Have you made anything quickly?

چیزی سریع درست کردی؟

Have you whipped up anything today?

امروز چیزی درست کردی؟

If you have shared in the comments,  what did you whip up this specific item?

اگر در نظرات به اشتراک گذاشته اید، این مورد خاص را برای چه چیزی ایجاد کرده اید؟

Now to kick in, they whipped up  some snacks when hunger kicked in.

حالا برای ورود به داخل، وقتی گرسنگی شروع شد، چند تنقلات درست کردند.

This means that when they  felt the effects of hunger,  

این بدان معناست که وقتی آنها

so they feel it, that's when something  kicks in, they feel the effects of it.

بنابراین آنها آن را احساس می‌کنند، زمانی که چیزی وارد می‌شود، تأثیرات آن را احساس می‌کنند.

So we use this a lot with pills that you take.

بنابراین ما با قرص هایی که شما مصرف می کنید از آن استفاده زیادی می کنیم.

So a pain reliever is a pill  you can take to get rid of pain.

بنابراین مسکن، قرصی است که می‌توانید برای رهایی از درد مصرف کنید.

A pain reliever you can say, oh, I  hope this pain reliever kicks in soon.

یک مسکن که می توانید بگویید، اوه، امیدوارم این مسکن به زودی شروع شود.

My head is killing me.

سرم داره منو میکشه

So when something is killing you, it means  it's it's causing a negative reaction in you.

بنابراین وقتی چیزی شما را می کشد، به این معنی است که باعث ایجاد واکنش منفی در شما می شود.

Obviously my head is killing me.

معلومه که سرم داره منو میکشه

Do you have any pain relievers?

آیا مسکن دارید؟

And then you take it and you  say, I hope it kicks in soon.

و سپس آن را می گیری و می گویید، امیدوارم به زودی شروع شود.

I hope I can feel the effects of it soon.

امیدوارم به زودی بتوانم اثرات آن را احساس کنم.

OK, wake up sad.

باشه غمگین بیدار شو

I'll vacuum the room real quick.

من اتاق را خیلی سریع جاروبرقی می کشم.

Can you whip up some food?

آیا می توانید مقداری غذا درست کنید؟

Exactly.

دقیقا.

Very nice.

خیلی خوبه

Julia.

جولیا

My mother whipped up lunch in a blink  of an eye because we felt starving.

مادرم ناهار را در یک چشم به هم زدن شلاق خورد زیرا احساس گرسنگی می‌کردیم.

Very nice.

خیلی خوبه

Now you can say the lunch if you're  talking about a specific lunch, but for  

حالا اگر در مورد ناهار خاصی صحبت می‌کنید،

meals, breakfast, lunch, dinner,  we don't use articles with them.

وعده‌های غذایی، صبحانه، ناهار، شام،  ما از مقالاتی با آنها استفاده نمی‌کنیم.

So I would just say I had breakfast every morning.

بنابراین من فقط می گویم که هر روز صبح صبحانه می خوردم.

I eat breakfast, Anissa said.

انیسا گفت من صبحانه میخورم.

I whipped up my breakfast exactly.

صبحانه ام را دقیقا آماده کردم.

Very nice.

خیلی خوبه

All right.

بسیار خوب.

I whipped up tea in 5 minutes.

در عرض 5 دقیقه چای را هم زدم.

Very nice.

You can say that all right, My mother whipped up  the lunch before we reached, before we got there.

خیلی خوبه

می توانی بگوئی خیلی خب، مادرم ناهار را قبل از رسیدن، قبل از رسیدن به آنجا، شلاق زد.

You could say we reach.

می توان گفت رسیدیم.

If you use reach, you have to specify  

اگر از دسترسی استفاده می کنید، باید مشخص کنید  

the the destination before we  reached her home, for example.

به عنوان مثال، مقصد قبل از رسیدن به خانه او.

OK and Pooja said.

باشه و پوجا گفت

I whipped out my lunch and Amna said as  I came across the live English class.

ناهارم را خوردم و آمنا گفت وقتی با کلاس زنده انگلیسی روبرو شدم.

I had to whip up dinner in 20 minutes.

باید در 20 دقیقه شام ​​را آماده می کردم.

Exactly.

Guests are coming in 20 minutes.

دقیقا.

20 دقیقه دیگر مهمان ها می آیند.

I need to whip up some snacks or whip up dinner.

من باید کمی میان وعده درست کنم یا شام را درست کنم.

Very nicely done everyone.

خیلی خوب کار همه

OK, they stayed.

خوب، آنها ماندند.

Up until the.

تا

Wee hours.

ساعت های آخر

So of course they stayed up, they were awake.

پس البته بیدار ماندند، بیدار بودند.

Now what are the wee hours?

حالا ساعت اول چنده؟

Have you heard this?

آیا این را شنیده اید؟

The wee hours?

ساعت های آخر؟

I personally never stay up until the wee hours.

من شخصاً هیچ وقت تا ساعت های آخر بیدار نمی مانم.

Maybe in this situation, a  weekend away with friends,  

شاید در این شرایط، یک آخر

maybe I would, but it would be difficult for me.

شاید این کار را بکنم، اما برایم سخت خواهد بود.

They were awake until between  midnight 12:00 AM and dawn 4:00 AM.

آنها بین نیمه شب ساعت 12:00 صبح تا سپیده دم ساعت 4:00 صبح بیدار بودند.

Midnight to four, approximately.

نیمه شب به چهار، تقریبا.

Those are the wee hours.

همان ساعت های آخر است.

And what were they doing until the wee hours?

و تا آخر وقت چه کار می کردند؟

They were gazing, gazing so  intensely, looking intensely looking.

آن‌ها خیره می‌شدند، خیلی شدید نگاه می‌کردند، به شدت نگاه می‌کردند.

Usually because something is  so beautiful or breathtaking  

معمولاً به این دلیل که چیزی

or strange even it gets your attention.

یا حتی عجیب است که توجه شما را جلب می کند.

We gazed at the Eiffel Tower for over  an hour because it's so breathtaking.

بیش از یک ساعت به برج ایفل خیره شدیم زیرا بسیار نفس گیر است.

Gazing at the star filled sky  and mulling over their dreams.

خیره شدن به آسمان پر از ستاره  و در مورد رویاهایشان فکر می کنند.

When you Mull something over, in this case  their dreams, mulling over their dreams.

وقتی چیزی را در نظر می گیرید، در این مورد رویاهای آنها را در نظر می گیرید.

It means to think carefully.

یعنی با دقت فکر کنید.

So let's say your boss offers you the opportunity  to move to a new city or a new country for work.

بنابراین، فرض کنید رئیستان به شما این فرصت را می‌دهد که برای کار به یک شهر جدید یا یک کشور جدید نقل مکان کنید.

Your boss might say to you  take some time to Mull it over.

ممکن است رئیستان به شما بگوید که کمی زمان بگذارید تا آن را حل کنید.

So you need to think carefully because your  entire life will change if you accept that job.

بنابراین باید با دقت فکر کنید زیرا اگر آن شغل را بپذیرید کل زندگی شما تغییر خواهد کرد.

So take some time to Mull it over.

پس کمی زمان بگذارید تا آن را کامل کنید.

But certain things you don't need to Mull over.

اما برخی از چیزها را لازم نیست در نظر بگیرید.

You don't need to Mull over liking this video.

شما نیازی به لایک کردن این ویدیو ندارید.

You can just like this video.

شما فقط می توانید این ویدیو را دوست داشته باشید.

You don't need to think about it carefully.

لازم نیست به دقت در مورد آن فکر کنید.

So hate like don't Mull it over.

پس از آن متنفر باشید.

Just hit like, subscribe,  share it with your friends,  

فقط لایک کنید، مشترک شوید، آن را

and then so we have a quote so  we know someone is saying this.

و سپس ما یک نقل قول داریم تا بدانیم کسی این را می گوید.

In this case, the character Emma.

در این مورد، شخصیت اما.

No matter where life takes us, Emma said,  I'm glad we can always count on each other.

مهم نیست که زندگی ما را به کجا می برد، اما گفت، خوشحالم که همیشه می توانیم روی یکدیگر حساب کنیم.

Isn't that so sweet?

این خیلی شیرین نیست؟

I wish I was part of this group of friends.

کاش من هم جزو این دسته از دوستان بودم.

So to count rely or depend  on sometimes in English,  

بنابراین برای شمارش به گاهی اوقات در

there are multiple ways to say the same thing.

چندین راه برای گفتن یک چیز وجود دارد.

So now you just learned 3  three ways to say one thing.

بنابراین اکنون شما 3  سه راه برای گفتن یک چیز را یاد گرفتید.

Because you can say count  on, depend on, or rely on.

زیرا می‌توانید بگویید روی آن حساب کنید، روی آن تکیه کنید یا به آن تکیه کنید.

They're all the same.

همشون مثل همن

And this is when you trust that someone or  something will support you, will help you,  

و این زمانی است که اعتماد دارید که کسی یا چیزی

or that something will work when you want  it to work or that you need it to work.

یا اینکه چیزی زمانی کار می کند که شما بخواهید کار کند یا اینکه برای کار کردن به آن نیاز دارید.

For example, I count on my phone to  work when I need to send a text message.

برای مثال، روی تلفنم حساب می‌کنم که وقتی نیاز به ارسال پیامک دارم، کار می‌کند.

I trust that it will send the  message like it is supposed to.

من مطمئن هستم که پیام را همانطور که قرار است ارسال می کند.

So that's how something would work  like you need it or want it to work.

بنابراین به این ترتیب چیزی کار می‌کند، مثل اینکه شما به آن نیاز دارید یا می‌خواهید کار کند.

So maybe you could say we can count on  Jennifer to create great lessons for us.

بنابراین شاید بتوانید بگویید که می‌توانیم روی جنیفر حساب کنیم تا درس‌های خوبی برای ما بیافریند.

Do you agree with that?

آیا شما با آن موافقید؟

If you do, put yes, put yes, put yes in  the comments if you agree with that, OK?

اگر این کار را می کنید، بله را وارد کنید، بله را وارد کنید، اگر با آن موافق هستید، بله را در نظرات قرار دهید، خوب؟

Dulek said.

دولک گفت.

Or OK, weed, maybe the wee hours.

یا خوب، علف هرز، شاید در ساعات اولیه.

Dulek said.

دولک گفت.

We can count on Professor Jennifer  for another free lesson like this.

برای درس رایگان دیگری مانند این می‌توانیم روی پروفسور جنیفر حساب کنیم.

Absolutely you can, and I'm already working on  the next one, so you absolutely can count on me.

قطعاً می‌توانید، و من در حال حاضر روی مورد بعدی کار می‌کنم، بنابراین کاملاً می‌توانید روی من حساب کنید.

OK?

باشه؟

Oh, this is a great example.

اوه، این یک مثال عالی است.

AK said we should Mull over who to count on.

AK گفت ما باید فکر کنیم که روی چه کسی حساب کنیم.

Yeah, you don't need the about  because your prep preposition is over.

بله، شما به «درباره» نیاز ندارید، زیرا حرف اضافه شما به پایان رسیده است.

We think you think about something,  but you Mull something over.

ما فکر می‌کنیم که شما به چیزی فکر می‌کنید، اما درباره چیزی فکر می‌کنید.

OK, so notice that preposition change.

خوب، پس به تغییر حرف اضافه توجه کنید.

We should Mull over who to count on Exactly.

ما باید به این فکر کنیم که دقیقاً روی چه کسی حساب کنیم.

Because some people don't  deserve your trust, right?

چون برخی افراد لیاقت اعتماد شما را ندارند، درست است؟

So you should Mull it over.

بنابراین شما باید آن را در نظر بگیرید.

That's correct.

این درست است.

Oh, right, and Wendy agrees and box office  agrees and TT agrees and Louise agree.

اوه، درست است، و وندی موافق است و باکس آفیس موافق است و TT موافق است و لوئیز موافق است.

We can count on Jennifer.

ما می توانیم روی جنیفر حساب کنیم.

Well, thank you so much, Louise.

خب، خیلی ممنون، لوئیز.

Oh, Gabrielle said I watch  your YouTube in the wee hours.

اوه، گابریل گفت من YouTube شما را در ساعات اولیه تماشا می‌کنم.

Do you?

آیا شما؟

Do you?

آیا شما؟

You should be sleeping.

تو باید بخوابی

But thank you.

اما ممنون

I appreciate that.

من از آن قدردانی می کنم.

OK, excellent everyone.

باشه همه عالی

Though the weekend had flown by,  it was filled with memories they  

اگرچه آخر هفته گذشته بود،

would hold on to forever, and as  they pulled away from the cabin,  

برای همیشه نگه می‌داشتند، و

they felt recharged and ready to  take on whatever life had in store.

آن‌ها احساس می‌کردند که دوباره شارژ شده‌اند و آماده‌اند تا هر آنچه را که در زندگی در سر دارند، بپذیرند.

Isn't that nice?

این خوب نیست؟

Group hug.

آغوش گروهی

That's what they're doing in  the picture at the bottom.

این کاری است که آنها در  تصویر پایین انجام می‌دهند.

If you have a group, you can use  this with your family as well.

اگر گروهی دارید، می‌توانید از آن برای خانواده‌تان نیز استفاده کنید.

Say group hug, group hug, say those two words,  

بگو آغوش گروهی، بغل گروهی، این دو کلمه را بگو،  

group hug, and then everyone will  come in and hug at the same time.

در آغوش گرفتن گروهی، و سپس همه وارد می شوند و همزمان در آغوش می گیرند.

Though the weekend had flown by.

اگرچه آخر هفته گذشته بود.

So the idiom is to fly by to happen very quickly.

بنابراین اصطلاح این است که از کنار پرواز کردن خیلی سریع اتفاق بیفتد.

So do you think this lesson flew by?

پس به نظر شما این درس گذشت؟

I can't believe we are almost at one hour.

باورم نمیشه تقریبا به یک ساعت رسیده ایم.

Can you believe it?

باورت میشه؟

For me, this lesson flew by.

برای من، این درس گذشت.

I certainly hope you feel the same way.

مطمئنا امیدوارم شما هم همین احساس را داشته باشید.

Now we have a general express in English.

اکنون یک اکسپرس عمومی به زبان انگلیسی داریم.

Time flies.

زمان می گذرد.

Time flies.

زمان می گذرد.

Have you heard this?

آیا این را شنیده اید؟

Wow, time flies.

عجب زمان میگذره

And this just expresses that  time moves very quickly.

و این فقط بیانگر این است که زمان خیلی سریع حرکت می کند.

So if someone said, oh Jennifer, you only have 5  minutes left in this lesson, I always say what?

بنابراین اگر کسی بگوید، اوه جنیفر، فقط 5 دقیقه از این درس باقی مانده است، من همیشه می گویم چه؟

Oh, time flies, I have to move faster.

آه، زمان می گذرد، من باید سریع تر حرکت کنم.

In this case to be filled with.

در این مورد با پر شود.

So it was filled with.

پس پر شد

It represents the weekend it was filled with.

این نشان دهنده آخر هفته ای است که با آن پر شده بود.

So to contain a lot of you can say  the project was filled with problems.

بنابراین برای اینکه تعداد زیادی از شما را شامل شود، می‌توانید بگویید که پروژه پر از مشکلات بود.

So something can be filled with contain a lot of  something positive or also something negative.

بنابراین ممکن است چیزی پر شود، حاوی چیزهای مثبت یا منفی زیادی باشد.

This project was filled with problems.

این پروژه پر از مشکلات بود.

Hopefully you don't think this lesson  was filled with UN unnecessary examples.

امیدواریم فکر نکنید که این درس با مثال‌های غیر ضروری سازمان ملل پر شده است.

Hopefully you don't think that now to hold on to.

امیدوارم الان به این فکر نکنی

Though the weekend had flown by gone very quickly.

اگرچه آخر هفته خیلی سریع گذشت.

It was filled with contained a lot of  memories they would hold on to forever.

مملو از خاطراتی بود که برای همیشه نگه می داشتند.

So of course if you hold on to something  right now I'm holding on to my pen.

پس مسلماً اگر در حال حاضر به چیزی چنگ بزنید، من به قلمم چنگ می زنم.

But in this case, if you hold on to something for  a period of time, it means that you cherish it.

اما در این مورد، اگر چیزی را برای مدتی نگه دارید، به این معنی است که آن را گرامی می‌دارید.

So I could say I'm holding onto this pen  because my grandmother gave it to me.

بنابراین می‌توانم بگویم که این خودکار را می‌گیرم، زیرا مادربزرگم آن را به من داده است.

Now, in this case, it doesn't  mean I'm physically holding it.

اکنون، در این مورد، به این معنی نیست که از نظر فیزیکی آن را نگه داشته‌ام.

It means I'm going to keep it  even if it doesn't work anymore.

این بدان معناست که من آن را حفظ خواهم کرد، حتی اگر دیگر کار نکند.

I'm going to keep it because it's important to me.

من آن را نگه می دارم زیرا برای من مهم است.

I'm going to cherish it.

من می خواهم آن را گرامی بدارم.

Cherish it.

آن را گرامی بدارید.

So you can hold on to something  non physical like memories.

بنابراین می‌توانید چیزی غیر فیزیکی مانند خاطرات نگه دارید.

So that's a really nice expression to have in your  vocabulary as they pulled away from the cabin.

بنابراین وقتی از کابین دور می‌شوند، این عبارت واقعاً خوبی است که در فرهنگ لغات خود داشته باشید.

So if you pull away from a location, this  means to leave a location, but in a vehicle.

بنابراین، اگر از مکانی دور شوید، این به معنای ترک یک مکان است، اما در یک وسیله نقلیه.

Now you can use this with a  train, a bus, a plane, a boat.

اکنون می‌توانید با قطار، اتوبوس، هواپیما، قایق از آن استفاده کنید.

As the plane pulled away.

همانطور که هواپیما دور شد.

Now you don't have to say from  the airport if it's obvious,  

حالا لازم نیست از فرودگاه

so you can leave it out or you can include it.

بنابراین می توانید آن را کنار بگذارید یا می توانید آن را اضافه کنید.

If you include the location you  would say from the location.

اگر مکان را درج کنید، از آن مکان می‌گویید.

As the plane pulled away from the airport.

همانطور که هواپیما از فرودگاه دور شد.

I realized I forgot my toothbrush.

فهمیدم مسواکم را فراموش کرده ام.

Has something like that ever happened to you?

آیا تا به حال چنین چیزی برای شما اتفاق افتاده است؟

Now to feel or be recharged.

حالا برای احساس یا شارژ شدن.

This means that you feel full of energy and it's  

این به این معنی است که شما احساس می کنید پر از انرژی هستید و همینطور است  

usually after a period of  not having a lot of energy.

معمولاً بعد از مدتی که انرژی زیادی ندارید.

So you can say I feel recharged after  listening to that motivational speaker.

بنابراین می‌توانید بگویید من بعد از گوش دادن به آن سخنران انگیزشی احساس شارژ می‌کنم.

So before the speaker, you were a little and  then after you're excited, you're motivated,  

بنابراین قبل از سخنران، شما کمی بودید و بعد

you're recharged, you're ready to go.

شما شارژ شده اید، آماده رفتن هستید.

So they felt recharged and ready to take on.

بنابراین آنها احساس می کردند که دوباره شارژ شده و آماده هستند.

So if you take on a.

بنابراین اگر شما در یک.

Problem, a challenge or task, it means you  accept it, you confront it, or you deal with it.

مشکل، چالش یا کار، یعنی آن را می‌پذیرید، با آن مقابله می‌کنید یا با آن کنار می‌آیید.

So in a workplace situation, you can say I can  take on that project, I can accept that project.

بنابراین در یک موقعیت محل کار، می‌توانید بگویید من می‌توانم آن پروژه را قبول کنم، می‌توانم آن پروژه را بپذیرم.

But in this case, it's more to  take on whatever life has in store.

اما در این مورد، بهتر است هر آنچه را که زندگی در سر دارد به عهده بگیرید.

It means more to just deal with  any situation that happens,  

این بیشتر به معنای کنار آمدن با هر موقعیتی

not a specific thing right  now, and to have in store.

در حال حاضر چیز خاصی نیست و باید در انبار داشته باشید.

This is an expression.

این یک بیان است.

It's nothing to do with the grocery  store or the mall, nothing like that.

ربطی به خواربارفروشی یا مرکز خرید ندارد، چیزی شبیه به آن.

It's when you expect something to happen.

زمانی است که انتظار دارید اتفاقی بیفتد.

For example, I'm not sure  what the boss has in store.

برای مثال، من مطمئن نیستم که رئیس چه چیزی در اختیار دارد.

This means I don't know what to expect.

این به این معنی است که من نمی دانم چه انتظاری داشته باشم.

I don't know what's going to happen.

نمی دانم قرار است چه اتفاقی بیفتد.

I'm not sure what Jennifer has  in store for the next lesson.

من مطمئن نیستم که جنیفر برای درس بعدی چه چیزی در نظر دارد.

You don't know what I have planned.

شما نمی دانید من چه برنامه ای دارم.

You don't know what's going  to happen in the next lesson.

شما نمی دانید در درس بعدی چه اتفاقی قرار است بیفتد.

I'm not sure what Jennifer has in store for me,  for us, or in the next lesson, Raymond said.

ریموند گفت، مطمئن نیستم که جنیفر چه چیزی برای من، برای ما یا در درس بعدی در نظر گرفته است.

I'll hold on to my father's advice.

من به نصیحت پدرم پایبند خواهم بود.

Wow, what a nice thing to say  because you're going to cherish it.

وای، چه چیز خوبی برای گفتن است زیرا شما آن را گرامی خواهید داشت.

Very nice.

خیلی خوبه

I like that, Julia said.

جولیا گفت من این را دوست دارم.

I was captivated by this live stream from the  head to toe that I didn't aware of time flying by.

من مجذوب این پخش زنده از سر تا پا شدم که از زمان پرواز با آن بی خبر بودم.

Yeah, I wasn't aware of time flying by.

آره، من از پرواز زمان آگاه نبودم.

Very nice.

خیلی خوبه

Very nice, Raymond says.

ریموند می گوید خیلی خوب است.

I feel recharged after going on vacation.

من بعد از رفتن به تعطیلات احساس شارژ می کنم.

After is a preposition, so you need  your verb and ING, as she said.

After یک حرف اضافه است، بنابراین همانطور که او گفت به فعل و ING خود نیاز دارید.

I wonder what Jennifer has in store  for us in the next live lesson.

نمی‌دانم جنیفر در درس زنده بعدی چه چیزی برای ما آماده کرده است.

This is a perfect, perfect expression.

این یک بیان کامل و بی نقص است.

Really nicely done, excellent job.

واقعا عالی انجام شده، کار عالی

Wake up said Jennifer's live stream is filled  with her energetic lessons and her great students.

بیدار شو گفت که جریان زنده جنیفر مملو از درس‌های پرانرژی و شاگردان بزرگش است.

Time flies.

زمان می گذرد.

We'll wait for her next next  wonderful lesson, excellent job.

ما منتظر درس فوق‌العاده بعدی او هستیم، کار عالی.

And then you can add.

و سپس می توانید اضافه کنید.

I wonder what she has in store for us now.

من تعجب می کنم که او در حال حاضر چه چیزی برای ما آماده کرده است.

Let's review and practice using the future simple.

بیایید با استفاده از آینده ساده مرور و تمرین کنیم.

Of course, the future simple is subject  plus will plus base verb and you use this  

البته، آینده ساده، موضوع به اضافه will به اضافه

for many different reasons, one  being promises and commitments.

به دلایل مختلف، یکی قول و تعهد است.

Let's review this together so that one  student talked about becoming fluent.

بیایید این را با هم مرور کنیم تا یک دانش آموز در مورد مسلط شدن صحبت کند.

I will improve my English.

من زبان انگلیسی خود را بهبود خواهم داد.

You can think of it as I promise I will improve  my English or I will improve my English.

می‌توانید به آن فکر کنید که قول می‌دهم انگلیسی خود را بهبود ببخشم یا انگلیسی خود را بهبود ببخشم.

This is my commitment.

این تعهد من است.

This can be a commitment to someone else, or  it can be a commitment to yourself as well.

این می تواند تعهدی به شخص دیگری باشد، یا می تواند تعهدی به خودتان نیز باشد.

I will improve my English.

من زبان انگلیسی خود را بهبود خواهم داد.

That is my commitment to myself.

این تعهد من به خودم است.

That is my promise to myself.

این قول من به خودم است.

So Fara Fara said for the promise.

پس فرا فرا گفت برای قول.

Exactly, exactly.

دقیقا، دقیقا

You got it for promises.

برای قول و قرار گرفتی

OK, so we have some other great uses.

خوب، پس ما چند کاربرد عالی دیگر هم داریم.

So everyone, let's imagine that this woman and  

پس همه، بیایید تصور کنیم که این زن و  

you can choose a different subject  because the subjects don't matter.

می‌توانید موضوع دیگری را انتخاب کنید زیرا موضوعات مهم نیستند.

They're all the same when you're  conjugating the future simple.

وقتی ساده آینده را با هم ترکیب می‌کنید، همه آنها یکسان هستند.

So what do you think she could say out loud?

پس به نظر شما چه چیزی می تواند با صدای بلند بگوید؟

A sentence in the future.

جمله ای در آینده

Simple, based on what you see in this image, it  could be someone else talking to her as well.

ساده است، بر اساس آنچه در این تصویر می بینید، ممکن است شخص دیگری نیز با او صحبت کند.

Now you can also form this  in the negative to practice,  

اکنون می‌توانید برای تمرین

or you can ask a question if you would  like to practice those other forms as well.

یا اگر می‌خواهید آن فرم‌های دیگر را نیز تمرین کنید، می‌توانید سؤالی بپرسید.

So feel free to leave a positive sentence,  a negative sentence, or a question.

بنابراین با خیال راحت یک جمله مثبت، یک جمله منفی یا یک سوال بگذارید.

So what could this woman say to make  a promise or to make a commitment?

پس این زن چه می تواند بگوید که قول بدهد یا تعهد بدهد؟

It could be to herself or  it could be to someone else.

ممکن است برای خودش باشد یا ممکن است برای شخص دیگری باشد.

What could she say?

او چه می توانست بگوید؟

Maybe I will, what could she say?

شاید بخواهم، او چه می تواند بگوید؟

So Dans Kay said I will review the  documents every Monday exactly, exactly.

بنابراین دانز کی گفت من اسناد را هر دوشنبه دقیقاً و دقیقاً بررسی خواهم کرد.

And notice here, this is an excellent  example because you use every Monday,  

و در اینجا توجه کنید، این یک مثال عالی

which sounds like a keyword  for the present simple.

که مانند یک کلمه کلیدی برای زمان حال ساده به نظر می رسد.

So you could absolutely say I  review the documents every Monday.

بنابراین می‌توانید کاملاً بگویید من هر دوشنبه اسناد را بررسی می‌کنم.

You're talking about your daily routine and the  

شما در مورد برنامه روزانه خود صحبت می کنید  

things that are included or not  included in your daily routine.

چیزهایی که در برنامه روزانه شما گنجانده شده یا نیستند.

But if you say I will review  the documents every Monday,  

اما اگر بگویید من هر دوشنبه

you're stating this as a  commitment or as a promise.

شما این را به عنوان یک تعهد یا به عنوان یک وعده بیان می کنید.

Excellent job, Danske.

کار عالی، Danske.

OK.

باشه

And this student said I will read this book.

و این دانش آموز گفت من این کتاب را خواهم خواند.

Exactly.

دقیقا.

Now, you don't have to say it's my commitment.

حالا لازم نیست بگی این تعهد منه.

You absolutely can.

شما کاملا می توانید.

But just I know I said  that, but it's not required.

اما فقط می دانم که این را گفتم، اما لازم نیست.

I will read this book, I promise you.

من این کتاب را خواهم خواند، به شما قول می دهم.

I'm committed.

من متعهد هستم.

I.

Will read this book.

من

این کتاب را خواهد خواند.

Now you can also add a timeline, a time reference.

اکنون می توانید یک جدول زمانی، یک مرجع زمانی نیز اضافه کنید.

I will read this book by Monday  by 5:00 tonight, tomorrow.

من این کتاب را تا دوشنبه تا ساعت 5:00 امشب، فردا می خوانم.

So you can use a time reference.

بنابراین می توانید از یک مرجع زمانی استفاده کنید.

Of course, it has to be in the  future for your time reference.

البته، باید در آینده برای مرجع زمانی شما باشد.

And let's practice that contraction.

و بیایید آن انقباض را تمرین کنیم.

Everyone repeat after me.

همه بعد از من تکرار می کنند.

I'll, I'll, I'll read this book.

من این کتاب را خواهم خواند.

I'll read this book, OK, And I won't break my  promise to review the documents every Friday.

من این کتاب را می خوانم، بسیار خوب، و قول خود را برای بررسی اسناد هر جمعه زیر پا نمی گذارم.

Exactly.

دقیقا.

I won't break my promise.

من عهدم را زیر پا نمی گذارم

This is interesting because  by using the future simple,  

این جالب است زیرا با استفاده

you're promising to not break your  promise and to break a promise.

شما قول می دهید که عهد خود را زیر پا نگذارید و عهد خود را زیر پا بگذارید.

This is a colocation, which means with  a promise you want a specific verb,  

این یک کولوکیشن است، به این معنی که با

and that verb is break, which you might know it.

و آن فعل شکستن است که ممکن است آن را بدانید.

You can break a stick, or I  could say my computer is broken.

می‌توانید چوب را بشکنید، یا می‌توانم بگویم رایانه‌ام خراب است.

But when you break a promise, it  means you don't fulfill that promise.

اما وقتی وعده‌ای را زیر پا می‌گذارید، به این معنی است که به آن وعده عمل نمی‌کنید.

You don't do that promise.

تو به این قول عمل نمی کنی

But we don't use the verb do with promise.

اما ما از فعل do با وعده استفاده نمی کنیم.

The Co location is you break a  promise, I won't break my promise.

محل شرکت این است که شما یک  عهد را زیر پا می گذارید، من عهد خود را زیر پا نمی گذارم.

Exactly.

دقیقا.

Very nice.

خیلی خوبه

OK.

باشه

And Julia said it goes without saying that she  will complete her tasks before the deadline.

و جولیا گفت ناگفته نماند که او وظایف خود را قبل از مهلت تکمیل خواهد کرد.

I love it.

من آن را دوست دارم.

Exactly before the deadline, by the deadline on  the deadline tomorrow, next week, next Monday.

دقیقاً قبل از ضرب‌الاجل، با ضرب‌الاجل در مهلت فردا، هفته آینده، دوشنبه آینده.

Very nicely done.

خیلی قشنگ انجام شده

OK, I'm sure this is the file that  I need to finish this weekend.

خوب، مطمئنم این فایلی است که باید این آخر هفته تمام کنم.

Exactly, Exactly.

دقیقا، دقیقا.

Very good.

خیلی خوبه

So we didn't use the future simple, but that's OK.

بنابراین ما از آینده ساده استفاده نکردیم، اما اشکالی ندارد.

You did a great job forming this sentence.

شما کار بزرگی انجام دادید که این جمله را تشکیل دادید.

So just if you wanted to use the future  simple, perhaps you could say I'll finish  

بنابراین اگر می‌خواهید از آینده ساده استفاده

the task by this weekend, or often I'll  file the report by this weekend, OK?

کار تا آخر این هفته انجام می شود، یا اغلب گزارش را تا آخر هفته ارسال می کنم، خوب است؟

Dalid asked.

دالید پرسید.

If the pronunciation is weird, it  is weird because it's unstressed.

اگر تلفظ عجیب باشد، عجیب است زیرا بدون تاکید است.

So the unstressed, the natural way of saying  this is all, oh, oh, I'll, I'll, I'll do it.

بنابراین، روش طبیعی و بدون استرس برای گفتن این است، اوه، اوه، من، من، انجامش خواهم داد.

I'll help you so you really  don't hear it in spoken English.

من به شما کمک خواهم کرد تا واقعاً آن را به زبان انگلیسی صحبت نکنید.

It's not that noticeable.

چندان قابل توجه نیست.

He'll help you, she'll help you,  will help you, they'll help you.

او به شما کمک خواهد کرد، او به شما کمک خواهد کرد، به شما کمک خواهد کرد، آنها به شما کمک خواهند کرد.

It's not a stressed sound.

این یک صدای استرس نیست.

In natural spoken English, some of your teachers  might overly stress it to help you practice it,  

در زبان انگلیسی گفتاری طبیعی، برخی از معلمان شما ممکن است

but in the real world, native speakers don't  stress it so you won't hear it too much,  

اما در دنیای واقعی، سخنرانان بومی به آن استرس نمی‌دهند،

but you know based on the sentence structure and  the context that it is the present or the future.

اما بر اساس ساختار جمله و زمینه می‌دانید که حال یا آینده است.

Simple.

ساده

Excuse me.

And if you're ever not sure, just know  it's not required to use the contraction.

ببخشید

و اگر هرگز مطمئن نیستید، فقط بدانید نیازی به استفاده از انقباض نیست.

You can absolutely say I will.

شما کاملا می توانید بگویید من این کار را خواهم کرد.

But I recommend getting comfortable with that  

اما من توصیه می کنم با آن راحت باشید  

sound because it will help you  improve your listening skills.

صدا، زیرا به شما کمک می‌کند تا مهارت‌های شنیداری خود را بهبود بخشید.

Because whether you like it or not,  

چون خواه ناخواه،  

native speakers use contractions  and we don't stress the sounds.

سخنرانان بومی از انقباضات استفاده می‌کنند و ما بر صداها تاکید نمی‌کنیم.

OK, well, let's try another one.

خوب، خوب، بیایید یکی دیگر را امتحان کنیم.

So again, with promises and commitments, this  is one of the three ways we'll practice today.

بنابراین دوباره، با وعده‌ها و تعهدات، این یکی از سه روشی است که امروز تمرین خواهیم کرد.

So I love this man's style.

بنابراین من عاشق سبک این مرد هستم.

Isn't he stylish?

آیا او شیک پوش نیست؟

I think this man is so stylish.

به نظر من این مرد خیلی شیک است.

Stylish, stylish.

شیک، شیک.

So to describe someone as stylish is  someone who has style, who has style.

بنابراین، توصیف فردی به‌عنوان شیک، کسی است که دارای استایل، صاحب سبک است.

So I think this man is very stylish.

بنابراین به نظر من این مرد بسیار شیک است.

I don't know about you, but  what could he be saying?

من شما را نمی دانم، اما او چه می تواند بگوید؟

Maybe he's talking to someone on the phone.

شاید با کسی تلفنی صحبت می کند.

Well, it looks like he is, and maybe  he's making a promise or a commitment.

خب، به نظر می رسد که او هست، و شاید قول یا تعهدی می دهد.

Or maybe the person talking to him  is making a promise or commitment.

یا شاید فردی که با او صحبت می‌کند قول یا تعهدی می‌دهد.

OK, someone asked me to repeat.

خوب، یکی از من خواست که تکرار کنم.

I'll so let's do it.

من پس بیایید آن را انجام دهیم.

And everyone, while you're thinking of what he's  doing, or you can focus on my pronunciation.

و همه، در حالی که به کارهایی که او انجام می دهد فکر می کنید، یا می توانید روی تلفظ من تمرکز کنید.

I'm going to go through all the subjects.

من تمام موضوعات را مرور خواهم کرد.

OK, for the pronunciation, I'll,  I'll, oh, oh, oh, I'll, I'll do it.

خوب، برای تلفظ، I'll,  I'll, oh, oh, oh, I'll, I'll do it.

You'll, oh, you'll, you'll, you'll do it.

شما، اوه، شما، شما، شما این کار را انجام خواهید داد.

Heal, heal.

شفا بده، شفا بده

He'll he'll do it.

او این کار را انجام خواهد داد.

She'll, she'll, she'll do it you or they they'll  they'll, they'll, they'll do it will, will.

او، او، او این کار را شما انجام خواهد داد یا آنها انجام خواهند داد، آنها انجام خواهند داد، آنها این کار را انجام خواهند داد.

So notice whether you like it or not, native  speakers in spoken English pronounce the  

بنابراین توجه کنید که آیا آن را دوست دارید یا نه، افراد

unstressed version of we will the exact same way  as will will will do it will do it will do it.

نسخه بدون استرس ما دقیقاً به همان روشی که اراده خواهد کرد آن را انجام خواهد داد آن را انجام خواهد داد.

So that is we will will do it.

بنابراین ما آن را انجام خواهیم داد.

There's really no distinction between we will  as a contraction and just saying the word will.

واقعاً هیچ تمایزی بین ما به عنوان یک انقباض و فقط گفتن کلمه اراده وجود ندارد.

OK, Hopefully that helped you.

خوب، امیدوارم که به شما کمک کرده باشد.

So again, what could this man be?

پس باز هم این مرد چه می تواند باشد؟

Either promising or committing, or someone is  making a promise or making a commitment to him.

یا قول می دهد یا متعهد می شود، یا کسی به او قول می دهد یا تعهد می دهد.

I will see you at the mall.

من شما را در مرکز خرید خواهم دید.

Exactly.

دقیقا.

You just need an article and it's the  mall because it's a specific mall.

شما فقط به یک مقاله نیاز دارید و این مرکز خرید است زیرا یک مرکز خرید خاص است.

I'll see you at the mall.

من شما را در مرکز خرید می بینم.

Exactly.

I'll see you.

دقیقا.

می بینمت.

I'll see you at the mall.

من شما را در مرکز خرید می بینم.

I'll see you in 5 minutes.

5 دقیقه دیگه میبینمت

I'll see you later.

بعدا میبینمت

That's why when we say goodbye to  someone, we put it in the future.

به همین دلیل است که وقتی با شخصی خداحافظی می کنیم، آن را در آینده قرار می دهیم.

Simple.

ساده

Because we're making a commitment.

چون ما داریم تعهد میدیم

I'll see you soon.

به زودی می بینمت.

I'll see you later.

بعدا میبینمت

I'll call you later.

بعدا بهت زنگ میزنم

OK.

باشه

Addie said I will get it soon.

آدی گفت به زودی آن را دریافت خواهم کرد.

Exactly.

Maybe it is some package that this person wants.

دقیقا.

شاید بسته ای باشد که این شخص می خواهد.

I'll get it soon.

من به زودی آن را دریافت خواهم کرد.

I'll get it soon.

من به زودی آن را دریافت خواهم کرد.

I'll I'll.

من خواهم کرد.

I'll get it soon.

من به زودی آن را دریافت خواهم کرد.

Oh, trendy clothes.

اوه، لباس های مد روز

Exactly.

دقیقا.

So stylish means that someone has style.

بنابراین شیک به این معنی است که کسی صاحب سبک است.

That's what I used before.

این همان چیزی است که قبلا استفاده می کردم.

Trendy sounds like it's in style right now.

مد روز به نظر می رسد در حال حاضر در سبک است.

It's very popular to dress like this right now.

در حال حاضر چنین لباس پوشیدن بسیار محبوب است.

Trendy, trendy, very nice.

مد روز، مد روز، بسیار زیبا.

A man dressed in trendy clothes is  chatting with you, chat with someone.

مردی که لباس‌های مد روز پوشیده است با شما چت می‌کند، با کسی گپ می‌زند.

You can also chat to someone chatting to his  friend or chatting with his friends on the phone.

همچنین می‌توانید با فردی که با دوستش چت می‌کند یا تلفنی با دوستانش چت می‌کند، چت کنید.

Exactly.

دقیقا.

And maybe he's making a promise or commitment.

و شاید او قول یا تعهدی می دهد.

So what could that be?

پس چه چیزی می تواند باشد؟

And put it in the present simple.

و آن را در زمان حال ساده قرار دهید.

Or why do I keep saying present simple?

یا چرا مدام می گویم حال ساده؟

The future simple.

آینده ساده

Sorry about that everyone.

برای همه متاسفم

The future simple.

آینده ساده

OK Carolina, I will be there by  3:30 PM to watch the soccer match.

خوب کارولینا، من تا ساعت 3:30 بعد از ظهر آنجا خواهم بود تا مسابقه فوتبال را تماشا کنم.

Exactly.

دقیقا.

He's making this commitment now, everyone,  Carolina said by 3:30, so put in the chat.

کارولینا تا ساعت 3:30 گفت، او اکنون این تعهد را می‌پذیرد، همه، کارولینا گفت، پس وارد چت شوید.

When will he get there?

کی به آنجا می رسد؟

If you had to say a specific  time by 3:30, what would that be?

اگر بخواهید تا ساعت 3:30 زمان مشخصی را بگویید، آن چه خواهد بود؟

And Ahmed, some some people pronounce it like.

و احمد، برخی از مردم آن را مانند تلفظ می کنند.

Wheel, wheel, wheel.

چرخ، چرخ، چرخ.

That's a more stressed version.

این یک نسخه پر استرس تر است.

We'll be there, We'll be there.

ما آنجا خواهیم بود، ما آنجا خواهیم بود.

That's a more stressed version using.

این یک نسخه با استرس بیشتر است.

Will will be.

خواهد بود.

There is a more unstressed version and saying  we'll be there is a more stressed version.

نسخه بدون استرس تری وجود دارد و می گویند ما خواهیم بود نسخه پر استرس تری وجود دارد.

So absolutely, Ahmed, you will hear native  speakers say wheel, and if you are already  

بنابراین، احمد، شما می‌شنوید که بومی‌ها

comfortable using the pronunciation as  wheel for that contraction, keep using it.

استفاده از تلفظ به عنوان چرخ برای آن انقباض راحت است، به استفاده از آن ادامه دهید.

Absolutely.

کاملا.

You're correct.

تو درست میگی

OK.

Thank you for sharing that, Ahmed.

باشه

ممنون از به اشتراک گذاری آن احمد.

OK.

باشه

Yeah.

Faria, you're forgetting a word.

آره

فاریا، یک کلمه را فراموش می کنی.

I will see you later.

بعدا میبینمت

Yeah.

Great job, Manuel asking a question.

آره

کار عالی، مانوئل یک سوال پرسید.

When?

When will I see you again?

چه زمانی؟

کی دوباره میبینمت؟

And then the person can reply and use the  future simple to make a promise or commitment.

و سپس فرد می‌تواند پاسخ دهد و از آینده ساده برای دادن قول یا تعهد استفاده کند.

Shield Star, I will see you at the party.

ستاره سپر، من تو را در مهمانی خواهم دید.

Exactly.

دقیقا.

I'll see you at the party.

من شما را در مهمانی می بینم.

I'll get rid of him.

من از شر او خلاص خواهم شد.

I'll get rid of him.

من از شر او خلاص خواهم شد.

Very nice.

خیلی خوبه

I'll see you in the next English class.

در کلاس بعدی انگلیسی می بینمت.

Woo Hoo.

وو هو.

And I'm so glad because you just promised you made  a commitment, so you better be there, Jacques.

و من خیلی خوشحالم چون فقط قول دادی تعهدی داشته باشی، پس بهتر است آنجا باشی، ژاک.

OK.

باشه

Awesome job, everyone.

کار عالیه همه

Woo, great job.

وو، کار عالی

OK, to answer the question I asked about when is  by 3:30, you're right, it's between now and 3:30.

بسیار خوب، برای پاسخ به سوالی که پرسیدم تا ساعت 3:30 است، حق با شماست، ساعت بین الان تا 3:30 است.

So it can be before 3:30.

بنابراین می تواند قبل از ساعت 3:30 باشد.

It's on or before.

روشن است یا قبل از آن

On represents 330.

روشن نشان دهنده 330 است.

And then before of course is like  Omarion said, between now and 3:30.

و البته قبل از آن، همان چیزی است که عمریون گفت، از الان تا ساعت 3:30.

Perfect job, excellent job.

کار عالی، کار عالی

OK, OK, our next one.

باشه، باشه، بعدی ما.

Oh, I like this promise or commitment.

آه، من این قول یا تعهد را دوست دارم.

This is something that these people  could make maybe if they're employees,  

این چیزی است که این افراد می‌توانند

but they could also be children and they've made  this promise or commitment to their parents.

اما آنها همچنین می توانند کودک باشند و این قول یا تعهد را به والدین خود داده اند.

They could be roommates, they could be friends,  spouses, making this promise or commitment.

آنها می توانند هم اتاقی باشند، می توانند دوست، همسر باشند و این قول یا تعهد را بدهند.

So again, they could be many  different contexts here.

بنابراین دوباره، آنها می‌توانند زمینه‌های بسیار متفاوتی در اینجا داشته باشند.

What could the promise or commitment be?

قول یا تعهد چه می تواند باشد؟

Or maybe they're making it to each other.

یا شاید آنها آن را برای یکدیگر درست می کنند.

She might tell him.

ممکنه بهش بگه

Oh, I'll.

اوه، من.

Do this and you do that.

این کار را بکنید و آن کار را انجام دهید.

So making that promise or commitment  of the specific task they need to do.

بنابراین این قول یا تعهد را در مورد وظیفه خاصی که باید انجام دهند، بدهند.

And you're right, Stefania, they  absolutely could be roommates.

و درست می گویی استفانیا، آنها کاملاً می توانند هم اتاقی باشند.

They look like they're in that age category where  they could be university, college roommates.

به نظر می رسد در آن رده سنی هستند که می توانند هم اتاقی دانشگاه یا دانشگاه باشند.

Yeah.

And a spouse, a spouse describes people who are  

آره

و یک همسر، یک همسر افرادی را توصیف می کند که هستند  

married or in a long term committed  relationship and is gender neutral.

متاهل یا در یک رابطه متعهد طولانی مدت است و از نظر جنسیتی بی طرف است.

So a man could say my spouse to represent  

بنابراین یک مرد می تواند بگوید همسر من نماینده است  

a woman and a woman could say  my spouse to represent a man.

یک زن و یک زن می توانند بگویند همسر من نماینده یک مرد است.

So it's just a gender neutral way of saying  it, whether than rather than saying make a  

بنابراین این فقط یک روش خنثی جنسیتی برای

commitment to your husband or wife,  you can simply say spouse, spouse.

تعهد به همسر یا همسرتان،  می توانید به سادگی بگویید همسر، همسر.

OK, so Manuel said I will lay  the table if you sweep the floor.

خوب، پس مانوئل گفت اگر شما زمین را جارو کنید، میز را می گذارم.

Exactly.

دقیقا.

So this person here is sweeping the floor.

بنابراین این شخص اینجا دارد زمین را جارو می کند.

Very nice.

خیلی خوبه

If you sweep the floor, I'm not  sure what you mean by lay the table.

اگر زمین را جارو کنید، مطمئن نیستم که منظورتان از میز گذاشتن چیست.

We use to if you put dishes on the  table, we call that set to set the table.

اگر ظروف را روی میز می‌گذارید، آن مجموعه را برای چیدن میز صدا می‌زنیم.

So I'll set the table if you sweep the floor.

بنابراین اگر شما زمین را جارو کنید، میز را می چینم.

Very nice.

خیلی خوبه

OK, I'll take a selfie with you when we meet.

باشه، وقتی همو دیدیم باهات سلفی میزارم.

I promise.

من قول می دهم.

Exactly because you're making  a promise or commitment, OK?

دقیقاً به این دلیل که قول یا تعهدی می‌دهید، خوب؟

And Wing Lee said we'll tidy up  the room by the end of the day.

و وینگ لی گفت تا پایان روز اتاق را مرتب می‌کنیم.

By the end of the day, Exactly by So on or  before, on or before will tidy up the room.

در پایان روز، دقیقاً تا همین‌طور یا قبل، یا قبل، اتاق را مرتب می‌کند.

And maybe these two people are saying  it to their third roommate or to their  

و شاید این دو نفر این را به سومین

parents or to their employer because  they could be professional cleaners.

والدین یا به کارفرمایشان زیرا  آنها می توانند نظافتچی حرفه ای باشند.

They do this as their job, Right?

آنها این کار را به عنوان وظیفه خود انجام می دهند، درست است؟

Well, thank you so much, Shantu.

خوب، خیلی ممنون، شانتو.

You're awesome as well for saying that,  for being here and for practicing.

شما همچنین برای گفتن آن، برای حضور در اینجا و برای تمرین، عالی هستید.

OK, Two friends will clean the  room by two in the afternoon,  

خوب، دو دوست تا دو بعد از ظهر

in the afternoon, by two in the afternoon.

بعد از ظهر، ساعت دو بعد از ظهر.

Yeah.

So you can say I have coffee in the  morning, in the afternoon, in the evening.

آره

بنابراین می‌توانید بگویید صبح، بعد از ظهر، عصر قهوه می‌خورم.

All right, Martina.

باشه مارتینا

Mom, my husband is so messy.

مامان شوهرم خیلی بی نظمه

I'll get divorced.

طلاق میگیرم

Exactly.

دقیقا.

OK, Hiraki said.

هیراکی گفت باشه.

I'll sweep the floor while you make the bed.

در حالی که تو تخت را مرتب می کنی، زمین را جارو می کنم.

Exactly.

So the verb make the bed, you make the bed.

دقیقا.

پس فعل bed the bed، شما بستر را می سازید.

That's the Co location you need.

این همان محل شرکتی است که شما نیاز دارید.

You make the bed and you sweep the floor.

تخت را مرتب می کنی و زمین را جارو می کنی.

OK, Oh, they will fulfill their promises exactly.

خوب، اوه، آنها دقیقا به وعده های خود عمل می کنند.

So you break a promise, which means you don't  do it, but you fulfill the promise exactly.

بنابراین شما یک وعده را زیر پا می گذارید، به این معنی که آن را انجام نمی دهید، اما دقیقاً به قول خود عمل می کنید.

They will fulfill their promises and  commitments by cleaning the room together.

آنها با تمیز کردن اتاق با هم به وعده ها و تعهدات خود عمل خواهند کرد.

I love that.

Really nicely done.

من آن را دوست دارم.

واقعا عالی انجام شده

Now you could also use the verb keep.

حالا می توانید از فعل keep نیز استفاده کنید.

They will keep their promises and commitments,  but you can absolutely say fulfill.

آنها به وعده ها و تعهدات خود عمل خواهند کرد، اما شما کاملاً می توانید بگویید عمل کنید.

That sounds great, but you can use keep as well.

این عالی به نظر می رسد، اما می توانید از Keep نیز استفاده کنید.

All right, awesome job everyone.

بسیار خوب، کار عالی برای همه

Let's move on to our next use.

بیایید به استفاده بعدی خود برویم.

This is an important distinction because we use  the future simple for a spontaneous decision.

این یک تمایز مهم است زیرا ما از آینده ساده برای یک تصمیم خود به خود استفاده می کنیم.

So let's say I'm in a meeting,  

پس بیایید بگوییم من در یک جلسه هستم،  

there are other people here and someone  said, oh, it's really hot in this room.

افراد دیگری اینجا هستند و یکی گفت، اوه، واقعاً در این اتاق گرم است.

And then at that moment I  say I'll open the window.

و سپس در آن لحظه می‌گویم پنجره را باز می‌کنم.

I'll open the window, I'll open  the door, which is over here.

من پنجره را باز می‌کنم، در را باز می‌کنم که اینجاست.

I'll open the door.

من در را باز می کنم.

I'll help you.

من به شما کمک خواهم کرد.

So it wasn't planned.

بنابراین برنامه ریزی نشده بود.

I made that decision at the moment of speaking.

من در لحظه صحبت این تصمیم را گرفتم.

That's a spontaneous decision, OK.

این یک تصمیم خود به خودی است، خوب.

And this is the area where I see a lot of mistakes  

و این منطقه ای است که من اشتباهات زیادی می بینم  

because we don't use the future  simple for planned decisions.

زیرا ما از آینده ساده برای تصمیم گیری های برنامه ریزی شده استفاده نمی کنیم.

It's a spontaneous decision.

این یک تصمیم خودجوش است.

So if I say I'll watch a movie tonight, it's  more like I think I'll watch a movie tonight.

بنابراین اگر بگویم امشب فیلمی را تماشا خواهم کرد، بیشتر شبیه این است که فکر می‌کنم امشب فیلمی را تماشا خواهم کرد.

I'm making that decision as I'm speaking.

من این تصمیم را در حالی که دارم صحبت می کنم، می گیرم.

All right?

So what could this woman be doing or what could  

باشه؟

پس این زن چه کاری می تواند انجام دهد یا چه کاری می تواند انجام دهد  

she say or someone else say to  her as a spontaneous decision?

او می گوید یا شخص دیگری به عنوان یک تصمیم خود به خود به او می گوید؟

Hmm, Rana said.

هوم، رعنا گفت.

I'll go help my mom shift the woods.

من به مادرم کمک می کنم تا جنگل را جابجا کند.

Exactly.

دقیقا.

I'll help my mom.

من به مادرم کمک خواهم کرد.

I'll help my mom.

من به مادرم کمک خواهم کرد.

So you didn't think about it in advance?

پس از قبل به آن فکر نکردید؟

You just said it.

تو همین الان گفتی

Ahmed, I'll fix a light  meal by the time you arrive.

احمد، تا رسیدن تو یک غذای سبک درست می کنم.

OK, very nice.

باشه خیلی قشنگه

So in this case, it could be  a commitment or a promise,  

بنابراین در این مورد، می تواند

but she could also just say it without thinking.

اما او همچنین می توانست بدون فکر کردن آن را بگوید.

Or Ahmed could say it without thinking.

یا احمد می توانست بدون فکر آن را بگوید.

I'll fix a light meal.

یه غذای سبک درست میکنم

And here fix means prepare.

و در اینجا فیکس یعنی آماده کردن.

I'll prepare a light meal.

یه غذای سبک درست میکنم

You can also use the verb  fix a meal to mean prepare.

همچنین می‌توانید از فعل fix a meal به معنای آماده کردن استفاده کنید.

Ah, here's this one, Carolina.

آه، این یکی، کارولینا.

Don't worry, I'll make the dinner.

نگران نباش من شام رو درست میکنم

So Carolina and her sister or spouse or friend.

بنابراین کارولینا و خواهر یا همسر یا دوستش.

Oh, I'm so busy, I don't have time to make dinner.

آه، من خیلی سرم شلوغ است، وقت ندارم شام درست کنم.

Don't worry, I'll make the dinner  and it's done spontaneously.

نگران نباشید، من شام را درست می‌کنم و این کار خود به خود انجام می‌شود.

Spontaneously.

خود به خود.

So now you have another word in your vocabulary,  you know, spontaneous and spontaneously.

بنابراین اکنون شما یک کلمه دیگر در فرهنگ لغات خود دارید، می دانید، خود به خود و خود به خود.

It means without thinking.

یعنی بدون فکر.

Done instantly in the moment.

فوراً در لحظه انجام شد.

Anissa said he'll help his wife to cook dinner.

انیسا گفت که در پختن شام به همسرش کمک خواهد کرد.

Exactly.

دقیقا.

All set the table.

همه سفره را چیدند.

Exactly.

دقیقا.

Spontaneous decisions.

تصمیمات خودجوش

Very nice.

خیلی خوبه

Great job, everyone.

کار عالی، همه

OK, what about this?

خوب، در مورد این چطور؟

You make some sort of spontaneous  decision regarding this picture.

شما به نوعی تصمیم خود به خود در مورد این عکس می گیرید.

I don't know what it could be.

نمی دانم چه می تواند باشد.

That's why.

به همین دلیل است.

That's why it's your job to to form the sentences.

به همین دلیل این وظیفه شماست که جملات را تشکیل دهید.

I find the picture, you form the sentences.

من تصویر را پیدا می کنم، شما جملات را تشکیل می دهید.

So what could this be A spontaneous decision?

پس این چه تصمیمی خود به خودی می تواند باشد؟

What could this person say?

این شخص چه می توانست بگوید؟

And remember, you can form a negative sentence.

و به یاد داشته باشید، می توانید یک جمله منفی تشکیل دهید.

You could ask a question as well.

می تونی یه سوال هم بپرسی

OK, so doll with us in the  meantime to set the table.

خوب، پس در این مدت برای چیدن میز با ما عروسک کنید.

This is well, I have a glass.

این خوب است، من یک لیوان دارم.

So to set the table.

بنابراین برای چیدن میز.

So you have your table and it's when  you put the dishes that you need on the  

بنابراین شما میز خود را دارید و زمانی است

table or the other items that you need,  maybe the salt and pepper or the butter,  

میز یا سایر مواردی که نیاز دارید،

the other spices, the condiments, everything  you need to eat, you put it on the table.

سایر ادویه ها، چاشنی ها، هر چیزی که برای خوردن نیاز دارید، روی میز بگذارید.

That action is called setting the table.

آن عمل تنظیم جدول نامیده می شود.

So parents often ask their kids  because it's an easy task to do.

بنابراین والدین اغلب از فرزندان خود می پرسند زیرا انجام این کار آسان است.

Oh, can you set the table?

اوه، می توانید میز را بچینید؟

Or the kid could offer, I'll set the table.

یا بچه پیشنهاد بدهد، من میز را می چینم.

If they see their mom or dad is busy  making dinner, I'll set the table.

اگر ببینند مادر یا پدرشان مشغول درست کردن شام هستند، میز را می‌چینم.

OK, Glamour doll said I'll take the train.

باشه، عروسک گلامور گفت من سوار قطار میشم.

But exactly.

ولی دقیقا

Excellent sentence.

جمله عالی

But remember, this has to be in the moment.

اما به یاد داشته باشید، این باید در لحظه باشد.

So you're thinking, you  know, should I take the bus?

پس تو فکر می‌کنی، می‌دانی، آیا باید سوار اتوبوس شوم؟

Should I walk?

باید پیاده روی کنم؟

Should I call a cab, call an Uber?

آیا باید با تاکسی تماس بگیرم، با اوبر تماس بگیرم؟

And then you say I'll take the  train, I'll take the train.

و بعد شما می گویید من با قطار می روم، با قطار می روم.

So you make that decision right there.

پس شما همونجا تصمیم میگیرید

You get your bag and you go to the train station.

کیفت را می گیری و به ایستگاه قطار می روی.

I'll take the train.

من سوار قطار می شوم.

I'll go up from the train  because I missed my stop.

من از قطار بالا می روم  چون ایستگاهم را از دست دادم.

Exactly.

دقیقا.

Very nice.

خیلی خوبه

I'll finish the call by the train's arrival.

تا رسیدن قطار تماس را تمام می کنم.

OK.

Just remember though, this is more of a  spontaneous decision, so maybe you would be.

باشه

فقط به یاد داشته باشید، این بیشتر یک تصمیم خودجوش است، پس شاید شما هم تصمیم بگیرید.

I'll.

من خواهم کرد.

I'll call you on the train.

در قطار با شما تماس خواهم گرفت.

So you're just deciding in the moment.

بنابراین شما فقط در لحظه تصمیم می گیرید.

Something like that.

یه همچین چیزی

I'll call you on the train.

در قطار با شما تماس خواهم گرفت.

Yes, exactly.

I'll take the train.

بله دقیقا.

من سوار قطار می شوم.

Again, spontaneous.

باز هم خود به خود.

Very nice.

خیلی خوبه

Oh, right, exactly.

اوه، درست، دقیقا.

Wait for me, I'll buy the tickets.

منتظر من باش، من بلیط ها را می خرم.

Exactly.

دقیقا.

So again, this could be a different context.

بنابراین دوباره، این می تواند زمینه متفاوتی داشته باشد.

This could be a promise or commitment,  but in this case it's a spontaneous.

این می‌تواند یک قول یا تعهد باشد، اما در این مورد خود به خود است.

So your friend might be like,  oh, I'll go get the tickets.

بنابراین ممکن است دوست شما اینگونه باشد، اوه، من می‌روم بلیط‌ها را بیاورم.

But then you'll be like, oh, no,  no, no, I'll buy the tickets.

اما پس از آن شما مانند، اوه، نه، نه، نه، من بلیط ها را می خرم.

I'll buy the tickets.

من بلیط ها را می خرم

So spontaneous.

خیلی خودجوش

We, we use this a lot with friends.

ما، ما از این خیلی با دوستان استفاده می کنیم.

Maybe when the when you're finished eating, might  say off, I'll pay for this, I'll pay for this.

شاید وقتی غذا خوردنت تمام شد، بگویی، من برای این پول می دهم، من برای این پول می دهم.

You didn't plan it.

تو برنامه ریزی نکردی

You just decided at the moment.

تو همین الان تصمیم گرفتی

All right, very nice.

بسیار خوب، بسیار زیبا.

Excellent job everyone, Rana said.

رعنا گفت کار همه عالی بود.

I will hit the like button and increase one like.

دکمه لایک را می زنم و یک لایک افزایش می دهم.

Well, thank you so much.

خب خیلی ممنون

I really appreciate it.

من واقعا آن را قدردانی می کنم.

Getnet said.

گت نت گفت.

I'll be your student.

من شاگرد شما خواهم شد

Exactly, Exactly.

دقیقا، دقیقا.

All right.

بسیار خوب.

Excellent job, everyone.

کار عالی، همه

Now another spontaneous decision.

حالا یک تصمیم خودجوش دیگر.

So this is where you're at.

بنابراین این جایی است که شما در آن هستید.

You're in a meeting and maybe a task  needs to be done and you just agree.

شما در جلسه ای هستید و شاید یک کار باید انجام شود و فقط موافقت می کنید.

Oh, I'll do it.

اوه، من آن را انجام می دهم.

I'll do it.

من آن را انجام خواهم داد.

Or maybe you could volunteer someone.

یا شاید بتوانید فردی را داوطلب کنید.

She'll do it.

او آن را انجام خواهد داد.

So what is the task?

پس تکلیف چیست؟

Be creative.

خلاق باشید.

Think of the task.

به تکلیف فکر کن

Think of different subjects as well  and using shall instead of will.

به موضوعات مختلف نیز فکر کنید و به جای اراده از shall استفاده کنید.

Honestly, this is very outdated English.

راستش این انگلیسی خیلی قدیمی است.

This this is something that  my grandmother would do,  

این کاری است که مادربزرگ

use shall instead of will, but it's not  something that is done in modern English.

به جای اراده از shall استفاده کنید، اما این چیزی نیست که در انگلیسی مدرن انجام شود.

So I don't use shall instead of will.

بنابراین من از shall به جای اراده استفاده نمی کنم.

My friends don't, my colleagues don't, and  certainly younger generations than me will not.

دوستان من این کار را نمی کنند، همکاران من این کار را نمی کنند، و مطمئناً نسل های جوان تر از من این کار را نمی کنند.

So I don't recommend it.

بنابراین من آن را توصیه نمی کنم.

Because it's more outdated.

چون قدیمی تره

It's not considered modern usage.

استفاده مدرن در نظر گرفته نمی شود.

We do use Shell in very specific situations,  but not in general for the future.

ما از Shell در موقعیت‌های بسیار خاص استفاده می‌کنیم، اما نه به طور کلی برای آینده.

Simple.

ساده

OK, Great question though.

خوب، هر چند سوال عالی است.

Ah, Val, I'll make the coffee for everyone.

آه، وال، من برای همه قهوه درست می کنم.

Yeah.

آره

So maybe you just noticed  there are a couple cups here.

بنابراین شاید به تازگی متوجه شده باشید که چند فنجان در اینجا وجود دارد.

You notice there's only this much coffee,  

متوجه شدید که فقط به این مقدار قهوه وجود دارد،  

so you just stand up and you say I'll make  the coffee for everyone and you just go.

پس تو فقط بلند می شوی و می گویی برای همه قهوه درست می کنم و تو برو.

You just go and make the coffee.

تو برو قهوه رو درست کن

I'll take the first assignment.

من اولین تکلیف را انجام می دهم.

Very nice, I'll eat breakfast with my guests.

خیلی خوبه من صبحونه رو با مهمونام میخورم

Exactly.

دقیقا.

Very nice.

خیلی خوبه

I'll come up with the brown Greek breaking  ideas in the course of brainstorming session.

در طول جلسه طوفان فکری، ایده‌های شکستن یونانی قهوه‌ای را مطرح خواهم کرد.

Exactly.

So a brainstorming session when they all  get together and think of solutions, think  

دقیقا.

بنابراین یک جلسه طوفان فکری وقتی همه دور هم

of different ideas, brainstorm, brainstorm, and  you can call it a brainstorming session session.

از ایده های مختلف، طوفان فکری، طوفان فکری، و می توانید آن را جلسه طوفان فکری بنامید.

Very nice.

I'll come up with the ideas.

خیلی خوبه

من به ایده ها خواهم رسید.

And when you come up with it means you're the  one who thought of who created those ideas.

و وقتی به آن رسیدید به این معنی است که شما کسی هستید که به خلق این ایده ها فکر کرده اید.

All right.

بسیار خوب.

Yeah, exactly.

آره دقیقا

You should say what will we do?

شما باید بگویید چه کنیم؟

Because that is the modern usage of the word.

زیرا این کاربرد امروزی این کلمه است.

OK, Esther, I'm fed up.

باشه، استر، خسته شدم.

Working until midnight.

تا نیمه شب کار می کند.

I'll take a break.

من استراحت می کنم.

I'll take a break.

من استراحت می کنم.

Exactly.

دقیقا.

But you didn't plan it.

اما تو برنامه ریزی نکردی

You just decided in the moment it was spontaneous.

شما فقط در همان لحظه تصمیم گرفتید که این خود به خودی بود.

Very nice.

خیلی خوبه

Very nice.

خیلی خوبه

I'll take my lunch right now.

من همین الان ناهارمو میبرم

Why not?

چرا نه؟

Why not?

چرا نه؟

Great job.

کار عالی

Great job.

کار عالی

All right.

بسیار خوب.

Now the other time we use the  future simple is with predictions.

اکنون زمان دیگری که از آینده ساده استفاده می‌کنیم، پیش‌بینی است.

But notice here in brackets it says belief based.

اما توجه کنید اینجا در داخل پرانتز می گوید مبتنی بر اعتقاد.

This means that the prediction is based on belief.

این بدان معنی است که پیش بینی بر اساس باور است.

All right.

بسیار خوب.

So this is commonly done with  adding the words I think.

بنابراین این معمولاً با اضافه کردن کلماتی که فکر می کنم انجام می شود.

I think it's not required to use the words.

من فکر می کنم استفاده از کلمات لازم نیست.

I think it's just very commonly done.

فکر می‌کنم این کار معمولاً انجام می‌شود.

So based on this picture, what prediction  based on belief, not fact, could you make  

بنابراین، بر اساس این تصویر، چه پیش‌بینی بر اساس

based on this picture and think of different  subjects and think of what you could use.

بر اساس این تصویر و به موضوعات مختلف فکر کنید و به آنچه می توانید استفاده کنید فکر کنید.

And remember, you can ask a question or  you could form a negative sentence as well.

و به یاد داشته باشید، می توانید یک سوال بپرسید یا می توانید یک جمله منفی نیز بسازید.

It's up to you.

این به شما بستگی دارد.

All right, everyone, what do you think?

خیلی خوب، همه، نظر شما چیست؟

What do you think?

نظر شما چیست؟

A prediction.

یک پیش بینی

This one should be pretty easy.

این یکی باید خیلی آسان باشد.

I figure it will rain soon.

فکر کنم به زودی بارون میاد

Ah, very nice, Fred.

آه، خیلی خوب، فرد.

Because I figure is another way of  saying I think, I think, I figure.

چون من فکر می کنم راه دیگری برای گفتن من فکر می کنم، فکر می کنم، می دانم است.

I figure it'll rain soon.

فکر کنم به زودی بارون میاد

Very nice.

خیلی خوبه

Excellent job.

کار عالی

I'm trying to go to Carolina's before.

من سعی می کنم قبلاً به کارولینا بروم.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

I think will be a rainy day.

من فکر می کنم یک روز بارانی خواهد بود.

Exactly.

دقیقا.

So just remember, I think you  add it to the full clause,  

بنابراین فقط به یاد داشته باشید، فکر می‌کنم

but the clause requires the  subject, the verb, and the object.

اما بند به فاعل، فعل و مفعول نیاز دارد.

So you need it will.

بنابراین شما به آن نیاز دارید.

It will because that's what we use for weather.

به این دلیل است که ما از آن برای آب و هوا استفاده می کنیم.

We use the impersonal it.

ما از آن غیر شخصی استفاده می کنیم.

I think it will be a rainy day, and that's  why this person brought an umbrella.

فکر می‌کنم روز بارانی خواهد بود، و به همین دلیل است که این شخص چتر آورده است.

Exactly.

دقیقا.

But again, this is more based on belief.

اما باز هم این بیشتر بر اساس اعتقاد است.

It will rain tomorrow.

فردا باران خواهد آمد.

Exactly, exactly.

دقیقا، دقیقا

This is a great one, Christophe.

این عالی است، کریستف.

I think Loch Ness Monster  will appear exactly exactly.

من فکر می‌کنم هیولای دریاچه دقیقاً ظاهر خواهد شد.

Why not?

چرا نه؟

Really nice.

It does look very eerie.

واقعا قشنگه

خیلی ترسناک به نظر میرسه

Do you know that adjective?

آیا این صفت را می شناسید؟

Eerie.

وهم انگیز

Eerie.

وهم انگیز

It's the beginning of a horror movie, for example,  

برای مثال شروع یک فیلم ترسناک است،  

when there's fog and there's no one around  except this one person and it's foggy.

وقتی مه هست و هیچ کس در اطراف نیست جز این یک نفر و مه است.

You might describe that as eerie.

ممکن است آن را ترسناک توصیف کنید.

Maybe a little spooky, a little scary.

شاید کمی ترسناک، کمی ترسناک.

Eerie, eerie.

وهم انگیز، وهم انگیز.

I like that.

من آن را دوست دارم.

Good example.

مثال خوب

OK.

باشه

Oh, this is interesting.

اوه، این جالب است.

Rana.

رعنا.

I think he will get stung by a wasp.

فکر کنم زنبور او را نیش بزند.

By a wasp?

توسط یک زنبور؟

Exactly.

I think he.

دقیقا.

من فکر می کنم او

Will.

اراده

Get stung.

نیش بزن

So to be stung is when the wasp  bites you, basically stings you.

بنابراین نیش زدن زمانی است که زنبور شما را نیش می‌زند و اساساً شما را نیش می‌زند.

Oh, Roxanne, I love this.

اوه، رکسان، من این را دوست دارم.

I think it'll be a great day.

فکر می کنم روز خوبی خواهد بود.

What a nice thing to say.

چه خوب گفتن

Very nice.

خیلی خوبه

Excellent job.

کار عالی

Yeah, exactly.

آره دقیقا

Eerie is creepy.

وهم انگیز است.

Exactly.

دقیقا.

Creepy is the exact word.

خزنده دقیقا کلمه است.

I wasn't sure if people would know  what creepy meant, but you're right.

مطمئن نبودم که مردم بدانند خزنده یعنی چه، اما حق با شماست.

Creepy.

خزنده.

It's a little creepy, a little eerie.

کمی ترسناک است، کمی ترسناک است.

All right, exactly.

باشه دقیقا

Everyone is being very clever now.

الان همه خیلی باهوشن

Predictions.

پیش بینی ها

I think this man will jump into the lake.

فکر می کنم این مرد به دریاچه خواهد پرید.

Exactly.

دقیقا.

Maybe you're walking by with your  friend and you're like, what?

شاید با دوستتان در حال قدم زدن هستید و اینطور هستید که چطور؟

What is this man doing?

این مرد چه می کند؟

He's just standing there, and  then you offer your prediction.

او فقط آنجا ایستاده است،  سپس شما پیش بینی خود را ارائه می دهید.

You don't know.

شما نمی دانید.

So it's based on your belief, not fact.

بنابراین بر اساس باور شماست نه واقعیت.

I think this man will jump into the lake.

فکر می کنم این مرد به دریاچه خواهد پرید.

Exactly.

دقیقا.

Very nicely done.

خیلی قشنگ انجام شده

I love that.

من آن را دوست دارم.

OK, how about this one?

باشه، این یکی چطوره؟

Because we often use predictions when  we're talking about winners and losers.

زیرا وقتی درباره برندگان و بازنده‌ها صحبت می‌کنیم، اغلب از پیش‌بینی‌ها استفاده می‌کنیم.

So sports is a perfect example.

بنابراین ورزش یک مثال کامل است.

Do you know what sport this is?

میدونی این چه ورزشیه؟

This is the sport that causes so much confusion in  

این ورزش است که باعث سردرگمی زیادی در آن می شود  

North America because this  is what we call football.

آمریکای شمالی زیرا این همان چیزی است که ما آن را فوتبال می نامیم.

But of course, when I'm teaching, I generally  refer to this as American football because  

اما البته، زمانی که در حال تدریس هستم، عموماً از این

internationally what we call soccer is  what the rest of the world calls football,  

در سطح بین المللی آنچه ما فوتبال می نامیم همان

and then this is what we call  football, so not to confuse.

و سپس این همان چیزی است که ما به آن فوتبال می گوییم، تا گیج نشویم.

You but this.

تو اما این

Is football, it's American football.

آیا فوتبال است، فوتبال آمریکایی است.

Something I don't know very  much about, to be honest,  

چیزی که من خیلی درباره آن نمی

because I don't like the sport very  much, but exactly, American football.

چون من این ورزش را خیلی دوست ندارم، بلکه دقیقاً فوتبال آمریکایی را دوست دارم.

But we just call it football.

اما ما آن را فقط فوتبال می نامیم.

Of course, we don't say American football.

البته ما نمی گوییم فوتبال آمریکایی.

We just call it football.

ما فقط به آن فوتبال می گوییم.

And we call what you call football soccer.

و ما به آنچه شما می گویید فوتبال می گوییم.

Just to make things a little confusing.

فقط برای اینکه همه چیز کمی گیج کننده باشد.

OK, Martina, I think our team will win.

باشه، مارتینا، فکر می کنم تیم ما برنده خواهد شد.

Exactly, Exactly.

دقیقا، دقیقا.

I think it will be a board match.

فکر می کنم یک مسابقه تخته ای خواهد بود.

Oh, excellent job.

اوه، کار عالی

Excellent job.

کار عالی

Yeah.

You don't have to talk about the score.

آره

لازم نیست در مورد امتیاز صحبت کنید.

You can talk about the the entertainment, the  excitement, whether it's positive or negative.

می‌توانید درباره سرگرمی، هیجان، مثبت یا منفی صحبت کنید.

Just know you need boring.

فقط بدانید که نیاز به خسته کننده دارید.

Boring because bored is the emotion that you feel.

خسته کننده است زیرا بی حوصلگی احساسی است که شما احساس می کنید.

So you could say I think I will be bored.

بنابراین می توانید بگویید فکر می کنم حوصله ام سر خواهد رفت.

I think I will be bored  because the match is boring.

فکر می‌کنم حوصله‌ام سر خواهد رفت، زیرا مسابقه کسل‌کننده است.

The match is boring.

مسابقه خسته کننده است.

OK.

باشه

He thinks he will score.

فکر می کند گل می زند.

Excellent example.

مثال عالی

Stefania, he thinks he will score.

استفانیا، او فکر می کند که گل خواهد زد.

We don't know if he will because  this is just a prediction.

ما نمی دانیم که او این کار را خواهد کرد یا نه زیرا این فقط یک پیش بینی است.

Exactly.

دقیقا.

I bet.

شرط می بندم

Oh, this is nice, Ahmed.

اوه خوبه احمد

So I bet.

پس شرط میبندم

It's like saying I think,  but you sound more confident.

مثل این است که بگویید من فکر می‌کنم، اما شما مطمئن‌تر به نظر می‌رسید.

I bet they will dominate in the second-half.

شرط می بندم که در نیمه دوم برتری خواهند داشت.

So if they dominate, it means that they  perform a lot better than the other team  

بنابراین، اگر آنها مسلط شوند، به این معنی است

and they are the stronger team in the second-half.

و آنها تیم قوی تری در نیمه دوم هستند.

Very nice, very nice.

خیلی خوبه خیلی قشنگه

OK, excellent job, everyone.

خوب، کار عالی، همه.

I think the blue black team will lose.

من فکر می کنم تیم آبی سیاه بازنده خواهد شد.

Exactly.

دقیقا.

Very nice.

خیلی خوبه

Excellent job.

کار عالی

All right.

بسیار خوب.

Great job, everyone.

کار عالی، همه

How about this one?

این یکی چطور؟

So what is what is the situation here?

پس اینجا چه وضعیتی است؟

It looks like this is perhaps.

به نظر می رسد شاید این باشد.

What do you think?

نظر شما چیست؟

Job interview, Maybe it could just be a regular  meeting, or it could be a job interview.

مصاحبه شغلی، شاید فقط یک جلسه معمولی باشد، یا می تواند یک مصاحبه شغلی باشد.

So maybe you want to make a prediction.

پس شاید بخواهید پیش بینی کنید.

You can make a prediction about either person.

شما می توانید در مورد هر یک از افراد پیش بینی کنید.

I don't know who is the  interviewer and the interviewee.

من نمی دانم مصاحبه کننده و مصاحبه شونده کیست.

The one who's the interviewer  means they're the one hiring.

کسی که مصاحبه کننده است، به این معنی است که او کسی است که استخدام می کند.

They're the one currently working at the company  

آنها کسانی هستند که در حال حاضر در شرکت کار می کنند  

and the interviewee is the one  attending the job interview.

و مصاحبه شونده کسی است که در مصاحبه شغلی شرکت می کند.

So I don't know which one is which.

بنابراین من نمی دانم کدام یک کدام است.

You can decide.

شما می توانید تصمیم بگیرید.

So what prediction could you make Fred?

بنابراین چه پیش بینی می توانید فرد؟

I think she won't be hired.

فکر کنم استخدام نمیشه

Exactly your prediction.

دقیقا پیش بینی شما

Oh, but Samir doesn't agree with you.

اوه، اما سمیر با شما موافق نیست.

Samir said.

سمیر گفت.

I think she will get the job.

من فکر می کنم او کار را خواهد گرفت.

Exactly.

دقیقا.

So to get hired is the same as to get the job.

پس استخدام شدن مانند به دست آوردن شغل است.

You're hired, you got the job.

تو استخدام شدی، کار را گرفتی.

OK.

باشه

Oh, she'll pass the job  interview with flying colors.

اوه، او مصاحبه شغلی را با رنگ‌های درخشان پشت سر می‌گذارد.

So to do something with flying colors  means that she will do it easily.

بنابراین انجام کاری با رنگ‌های درخشان به این معنی است که او آن را به راحتی انجام خواهد داد.

She'll easily pass the job interview.

او به راحتی مصاحبه شغلی را پشت سر می گذارد.

So I could say, oh, you'll learn the future  simple with flying colors, you'll learn it easily.

بنابراین می‌توانم بگویم، اوه، شما آینده را ساده با رنگ‌های پروازی یاد خواهید گرفت، آن را به راحتی یاد خواهید گرفت.

I think she will pass the job  interview with flying colors.

من فکر می‌کنم او در مصاحبه شغلی با رنگ‌های درخشان موفق خواهد شد.

I love that great job.

من آن کار بزرگ را دوست دارم.

Oh, it seems she is getting fired.

اوه انگار داره اخراج میشه

Exactly.

دقیقا.

So this is in the present continuous  would you absolutely can use,  

بنابراین این در حال استمراری است آیا شما

but the question is a little bit different.

اما سوال کمی متفاوت است.

The question would be what's happening?

سوال این خواهد بود که چه اتفاقی می افتد؟

What do you think is happening?

فکر می کنید چه اتفاقی می افتد؟

Oh, I think she's getting fired.

اوه، فکر کنم داره اخراج میشه

So that's for the present continuous.

پس این برای حال استمراری است.

But if you want to make it a  prediction, use the future.

اما اگر می‌خواهید آن را پیش‌بینی کنید، از آینده استفاده کنید.

Simple, it seems she.

ساده، به نظر می رسد او.

Will.

اراده

Get fired.

اخراج شو

I think she will be fired.

فکر کنم اخراج بشه

Uh oh.

What did she do wrong?

اوه اوه

چه غلطی کرد؟

OK, excellent job, everyone.

خوب، کار عالی، همه.

Oh, yes, you could also say, Alper said.

اوه، بله، شما همچنین می توانید بگویید، آلپر گفت.

I think she will sail through the job interview.

من فکر می کنم که او از طریق مصاحبه شغلی عبور خواهد کرد.

Isn't that interesting?

جالب نیست؟

There's so many different  ways of saying the same thing.

راه‌های بسیار مختلفی برای گفتن یک چیز وجود دارد.

So to sail through something,  it means that you easily do it.

بنابراین عبور از چیزی به این معنی است که شما به راحتی آن را انجام می دهید.

I think she will sail through the job interview.

من فکر می کنم که او از طریق مصاحبه شغلی عبور خواهد کرد.

Very nice, Very nice.

خیلی خوبه خیلی قشنگه

Excellent job everyone.

کار همه عالیه

OK, what about this one?

باشه، این یکی چی؟

What is this object in the picture?

این شی در تصویر چیست؟

And this is a prediction.

و این یک پیش بینی است.

What could the prediction be about  this object and what could you say  

پیش‌بینی درباره این شی چه می‌تواند

as an example sentence using the future?

به عنوان یک جمله مثال با استفاده از آینده؟

Simple based on this?

بر این اساس ساده است؟

And remember, you can ask a question,  you can make a negative statement, you  

و به یاد داشته باشید، شما می توانید یک سوال بپرسید،

can make a positive statement, you can practice  using different subjects, but in this case it's  

می توانید بیانیه مثبتی داشته باشید، می توانید با استفاده

not as important to practice with different  subjects because the subjects don't change.

تمرین با موضوعات مختلف چندان مهم نیست زیرا موضوعات تغییر نمی کنند.

The verb conjugation doesn't change,  the structure doesn't change.

صرف فعل تغییر نمی کند، ساختار آن تغییر نمی کند.

Does anyone know what this is?

کسی میدونه این چیه؟

To me, this looks like some sort of robotic arm.

برای من، این به نظر نوعی بازوی روباتیک است.

So it's some sort of machine or robot?

پس نوعی ماشین یا ربات است؟

Exactly.

دقیقا.

Stefania, it's some sort of weird looking robot.

استفانیا، این یک ربات عجیب و غریب است.

It looks like it's just the arm of a robot.

به نظر می رسد که این فقط بازوی یک ربات است.

Hmm.

هوم

OK, so Dawit has a prediction.

خوب، پس داویت یک پیش بینی دارد.

The robot will be effective.

ربات موثر خواهد بود.

Exactly.

دقیقا.

Very nice.

خیلی خوبه

The robot will be effective.

ربات موثر خواهد بود.

That's my prediction.

این پیش بینی من است.

That's what I think.

این چیزی است که من فکر می کنم.

And we learned some different words you could say.

و ما کلمات مختلفی را یاد گرفتیم که می توانید بگویید.

I think I that I.

من فکر می کنم من که من.

Figure.

I guess.

شکل

من حدس می زنم.

All right.

بسیار خوب.

Yeah, Sheila, it does look like a camera as well.

آره شیلا، شبیه دوربین هم هست.

So if you want to, it absolutely does.

بنابراین اگر شما بخواهید، آن را کاملا انجام می دهد.

So you could think this is a camera and you can  make a prediction based on the camera as well.

بنابراین می‌توانید فکر کنید که این یک دوربین است و همچنین می‌توانید براساس دوربین پیش‌بینی کنید.

OK, Sylvia, this is a good strategy.

خوب، سیلویا، این یک استراتژی خوب است.

Just say it's a product.

فقط بگویید این یک محصول است.

If you don't know what it  is, just say it's a product.

اگر نمی‌دانید چیست، فقط بگویید یک محصول است.

Really nicely done.

واقعا عالی انجام شده

Their new product.

محصول جدیدشان.

Product won't take off very soon.

محصول خیلی زود از بین نمی رود.

Ah, because it's too expensive.

آه، چون خیلی گران است.

Really nicely done.

واقعا عالی انجام شده

It won't take off.

بلند نخواهد شد

That's my thought.

این فکر من است.

That's my prediction.

این پیش بینی من است.

That's my belief and the  reason why it's too expensive.

این اعتقاد من و دلیل گرانی آن است.

Really nicely done, OK?

واقعا عالی انجام شده، باشه؟

Shantanu said.

شانتانو گفت.

By next year, the new AI system will  autonomously assemble the robotic components.

تا سال آینده، سیستم هوش مصنوعی جدید اجزای رباتیک را به‌طور مستقل جمع‌آوری می‌کند.

Exactly.

دقیقا.

And you're making a prediction.

و شما یک پیش بینی می کنید.

An excellent job having a  time reference by next year.

یک کار عالی که تا سال آینده دارای یک مرجع زمانی است.

And this is a prediction.

و این یک پیش بینی است.

Very nicely done.

خیلی قشنگ انجام شده

Excellent sentence.

جمله عالی

OK.

باشه

I think they will win the  competition of robotic this year.

فکر می‌کنم آنها امسال برنده مسابقه رباتیک خواهند بود.

Exactly.

دقیقا.

I would use robotic before the  competition to describe what it is.

من از روباتیک قبل از مسابقه برای توصیف چیستی آن استفاده می‌کنم.

I think they will win the  robotic competition this year.

من فکر می کنم که آنها امسال برنده مسابقه رباتیک خواهند شد.

Yeah, Horatio, I think they  don't know what it is either.

آره، هوراتیو، فکر می‌کنم آن‌ها هم نمی‌دانند چیست.

Exactly.

دقیقا.

What?

Is this?

چی؟

آیا این است؟

Yeah, Seniorita, I think this is a camera.

آره، سنیوریتا، فکر می کنم این یک دوربین است.

It definitely could be.

قطعا می تواند باشد.

That's what SHIELD Star said.

این چیزی است که SHIELD Star گفت.

OK, excellent job, everyone, Esther said.

استر گفت، خوب، کار عالی، همه.

I guess the robot will bring  more troubles than benefits.

من حدس می‌زنم که ربات مشکلات بیشتری به ارمغان خواهد آورد تا منافع.

Oh, good prediction.

اوه، پیش بینی خوبی

Will bring will bring.

خواهد آورد خواهد آورد.

Exactly, exactly.

دقیقا، دقیقا

Really nice prediction everyone.

واقعا پیش بینی خوبی برای همه

OK, Carolina, I'm glad you said this.

باشه، کارولینا، خوشحالم که اینو گفتی.

Will you think your project will work?

آیا فکر می کنید پروژه شما کار خواهد کرد؟

OK, so without you think it  would be will your project work?

خوب، پس بدون اینکه فکر کنید پروژه شما کار خواهد کرد؟

So you just change will and the subject will  your project work because your project is the  

بنابراین شما فقط اراده را تغییر می دهید و موضوع

subject your project will work and then  you change those will your project work?

موضوع پروژه شما کار خواهد کرد و سپس  آن را تغییر می دهید آیا پروژه شما کار خواهد کرد؟

But if you add, you think you have  to use, do you think, do you think?

اما اگر اضافه کنید، فکر می‌کنید باید استفاده کنید، آیا فکر می‌کنید؟

And then you use the positive sentence,  do you think your project will work?

و سپس از جمله مثبت استفاده می کنید،  فکر می کنید پروژه شما کار می کند؟

Do you think your project will work?

آیا فکر می کنید پروژه شما کار خواهد کرد؟

Oh, Ashlyn said.

اوه، اشلین گفت.

I think although it costs an  arm and a leg, she will buy it.

من فکر می‌کنم اگرچه یک دست و یک پا قیمت دارد، او آن را می‌خرد.

Exactly.

دقیقا.

I think she will buy it.

من فکر می کنم او آن را خواهد خرید.

I think she will buy it.

من فکر می کنم او آن را خواهد خرید.

Yeah, the great, great example and good job using.

آره، مثال عالی، عالی و کار خوب استفاده از.

Although it costs an arm and a leg.

اگرچه یک دست و یک پا قیمت دارد.

What does that mean to cost an arm and a leg?

قیمت یک دست و پا به چه معناست؟

Who knows?

چه کسی می داند؟

Who knows to cost an arm and a leg this  means to be very expensive to be very  

کسی که می‌داند هزینه یک دست و یک پا را می‌داند، به

expensive wow that robot costs an arm and  a leg it's very expensive Oh amazing job.

وای گران قیمت این ربات یک دست و یک پا قیمت دارد، بسیار گران است اوه کار شگفت انگیز.

Do you want me to make another  English speaking master class?

آیا می‌خواهید یک کلاس استاد انگلیسی زبان دیگر بسازم؟

If you do put let's go, let's go, put,  let's go in the comments and of course,  

اگر گذاشتید اجازه بدهید برویم، بگذار برویم،

make sure you like this lesson, share  it with your friends and subscribe.

مطمئن شوید که این درس را دوست دارید، آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید و مشترک شوید.

So you're notified every time I post a new lesson.

بنابراین هر بار که یک درس جدید ارسال می کنم به شما اطلاع داده می شود.

And you can get this free speaking  guide where I share 6 tips on how  

و می‌توانید این راهنمای صحبت رایگان را دریافت کنید، جایی

to speak English fluently and confidently.

انگلیسی را روان و با اطمینان صحبت کنید.

You can click here to download it or  look for the link in the description.

می‌توانید برای دانلود آن اینجا را کلیک کنید یا به دنبال پیوند در توضیحات بگردید.

And you can keep improving your  English with this lesson right now.

و می‌توانید همین الان با این درس به بهبود انگلیسی خود ادامه دهید.