Learn English Through Stories: A2 Reading Exercise

In this lesson, you're going to build  your vocabulary with useful phrases and  

در این درس، می‌خواهید واژگان خود را با عبارات و

expressions to help you communicate  your ideas at a more advanced level.

عبارات مفید بسازید تا به شما کمک کند ایده‌های خود را در سطح پیشرفته‌تری انتقال دهید.

And we're going to do this in a very fun and  engaging way by reading a story in English.

و ما این کار را با خواندن داستانی به زبان انگلیسی به روشی بسیار سرگرم کننده و جذاب انجام خواهیم داد.

Welcome back to JForrest English, I'm Jennifer.

به JForrest English خوش آمدید، من جنیفر هستم.

Now let's get started.

حالا بیایید شروع کنیم.

First, I'll read the headline Fred  the Pig caught after mischief Rampage.

ابتدا، عنوانی را که فرد خوک پس از بدجنسی گرفتار شد را می‌خوانم.

So in this picture, it looks like this is Fred  the Pig and he was caught after Mischief Rampage.

بنابراین، در این تصویر، به نظر می‌رسد که این فرد خوک است و پس از خشم‌های شیطانی دستگیر شده است.

First, I want you to notice my pronunciation here.

ابتدا می خواهم به تلفظ من در اینجا توجه کنید.

Mischief.

مایه دردسر.

Jeff.

جف

Jeff.

Miss Jeff, so here you don't hear this  E sound because we do have a word that  

جف

خانم جف، بنابراین در اینجا شما این صدای E را نمی شنوید زیرا ما کلمه ای داریم که

you may be familiar with which is chief, chief.

ممکن است با آن آشنا باشید.

Same spelling at this end, but  this here is a long E sound.

در این انتها املای مشابهی وجود دارد، اما این صدای بلند E است.

Eve chief.

رئیس حوا

But here you don't hear that long E and it's just  like if you were saying if mischief, mischief.

اما در اینجا شما آنقدر E طولانی نمی شنوید و درست مثل این است که اگر می گویید شیطنت، شیطنت است.

So notice that pronunciation  And what exactly is mischief?

بنابراین به این تلفظ توجه کنید و دقیقاً شیطنت چیست؟

Mischief essentially means bad behavior.

شیطنت در اصل به معنای رفتار بد است.

Bad behavior.

رفتار بد.

We use this a lot with children.

ما از این خیلی برای بچه ها استفاده می کنیم.

Of course the children got into  mischief while I was working.

البته بچه‌ها در زمانی که من کار می‌کردم به شرارت افتادند.

Now let's talk about rampage.

حالا بیایید در مورد بیداد صحبت کنیم.

Rampage.

داد و بیداد

What is this?

این چیه؟

This is OK.

این مشکلی ندارد.

This is when you go through an area and you do  that making a lot of noise and causing damage.

این زمانی است که از منطقه‌ای عبور می‌کنید و این کار را انجام می‌دهید که سر و صدای زیادی ایجاد می‌کند و باعث آسیب می‌شود.

So this pig went through an area and as  he was going around he was either making  

بنابراین این خوک از یک منطقه عبور کرد و همانطور که به اطراف می چرخید یا

noise or causing damage or doing  both of those at the same time.

سر و صدا می کرد یا باعث آسیب می شد یا هر دو را همزمان انجام می داد.

That would describe a rampage, A mischief rampage.

این یک داد و بیداد، یک جنایت شیطانی را توصیف می کند.

Now notice the sentence structure.

حال به ساختار جمله توجه کنید.

Fred the pig caught after mischief rampage.

فرد خوک پس از داد و بیداد شیطنت گرفتار شد.

Now what do you notice about  this part of the sentence?

اکنون در مورد این بخش از جمله چه چیزی را متوجه می شوید؟

Is this an active sentence or a passive sentence?

آیا این جمله فاعلی است یا مفعول؟

It might be difficult for you to identify this  because in headlines of newspaper articles  

ممکن است تشخیص این موضوع برای شما دشوار باشد، زیرا در سرفصل‌های مقالات روزنامه‌ها

or short stories they often omit certain  words that are only there grammatically.

یا داستان‌های کوتاه، اغلب کلمات خاصی را حذف می‌کنند که فقط از نظر دستوری وجود دارند.

So in this case, to identify the passive  you would normally see the verb to be,  

بنابراین در این مورد، برای شناسایی مفعول، معمولاً فعل to be را می‌بینید،

because that's the correct grammatical structure.

زیرا این ساختار دستوری صحیح است.

Now correct grammar would be Fred the  pig was caught after mischief rampage.

اکنون دستور زبان صحیح این است که فرد خوک پس از بیدادگری دستگیر شد.

But native speakers understand  the sentence structure without the  

اما گویشوران بومی ساختار جمله را بدون

auxiliary verb And headlines and short story  titles always try to be as short as possible.

فعل کمکی می‌فهمند و سرفصل‌ها و عنوان‌های داستان کوتاه همیشه سعی می‌کنند تا حد امکان کوتاه باشند.

And they do that by omitting these  words that are there for grammar  

و آن‌ها این کار را با حذف این کلماتی که برای دستور زبان وجود دارند،

but not essential to understand the  meaning but the sentence structure.

اما برای فهمیدن معنی و ساختار جمله ضروری نیستند، انجام می‌دهند.

If you were writing this in any other context,  

اگر این را در هر زمینه دیگری می‌نوشتید،

you would need was caught the  past simple of the verb to be.

باید فعل to be را در گذشته ساده می‌نوشتید.

Now that's our passive sentence.

حالا این جمله مفعول ماست.

If you wanted to turn this into an  active sentence, what could you say?

اگر می‌خواهید این را به یک جمله فعال تبدیل کنید، چه می‌توانید بگویید؟

Think about that.

Fred the pig was caught.

بهش فکر کن.

فرد خوک گرفتار شد.

Well, we don't know who caught Fred the pig,  

خوب، ما نمی‌دانیم چه کسی فرد خوک را گرفت،

but we could just say people, because I  don't know who the subject is, people.

اما می‌توانیم بگوییم مردم، زیرا من نمی‌دانم موضوع کیست، مردم.

Or maybe officials caught Fred the pig.

یا شاید مسئولین فرد خوک را گرفتند.

Now this is our active sentence  because the subject is doing the  

اکنون این جمله فعال ماست، زیرا آزمودنی در حال انجام

action where in this case Fred  the pig is receiving the action.

عملی است که در این مورد، خوک در حال دریافت کنش است.

So this is our active sentence  and this is our passive sentence.

پس این جمله فاعل ماست و این جمله مفعول ماست.

I wrote that there for you.

اونجا واسه تو نوشتم

And don't worry about writing all  these notes down, because I summarize  

و نگران نوشتن همه این یادداشت‌ها نباشید، زیرا من

everything in a free lesson PDF so you  can look in the description for the link.

همه چیز را در یک PDF درس رایگان خلاصه می‌کنم تا بتوانید پیوند را در توضیحات جستجو کنید.

Now let's continue and learn about Fred's  mischief rampage after numerous complaints.

حالا بیایید ادامه دهیم و در مورد بیدادگری فرد پس از شکایات متعدد بیاموزیم.

Numerous is another way of saying, many after  numerous complaints, after many complaints.

تعداد زیادی راه دیگری برای گفتن است، بسیاری پس از شکایات متعدد، پس از شکایات بسیار.

And a complaint is when  you see something negative.

و شکایت زمانی است که چیزی منفی می بینید.

So if you went to a restaurant  and you didn't like the food,  

بنابراین اگر به رستوران رفتید و غذا را دوست نداشتید،

and then you told the the server,  the waiter, this isn't very good.

و سپس به سرور، گارسون گفتید، این خیلی خوب نیست. داری

You are making a complaint, making a complaint.

شکایت می کنی، شکایت می کنی.

So that's the verb that goes  with the noun complaint.

بنابراین این فعل است که با اسم شکایت همراه می شود.

I made a complaint about the food.

من از غذا شکایت کردم.

Now complain is the verb  form and this all complaint.

اکنون شکایت فرم فعل است و این همه شکایت است.

That's a noun.

این یک اسم است.

As a noun.

Notice it has an article in our sentence  here, after numerous complaints.

به عنوان یک اسم.

توجه داشته باشید که پس از شکایات متعدد، مقاله ای در جمله ما در اینجا وجود دارد.

There's no article because you don't  use an article when it's a plural noun.

هیچ مقاله ای وجود ندارد زیرا از یک مقاله وقتی اسم جمع است استفاده نمی کنید.

But if you were to use the verb  form, I complained about the food.

اما اگر قرار بود از شکل فعل استفاده کنید ، از غذا شکایت کردم.

So when you dislike something or you have  a negative experience and you make that  

بنابراین وقتی چیزی را دوست ندارید یا تجربه منفی دارید و آن را

known to someone, you are making a  complaint or you are complaining.

به کسی می‌شناسید، شکایت می‌کنید یا شکایت می‌کنید.

The noun form or the verb form.

شکل اسم یا شکل فعل.

After numerous complaints of mischief, we  know what this means and the pronunciation.

پس از شکایات متعدد در مورد شیطنت، می‌دانیم که این به چه معناست و تلفظ آن چیست.

Remember, mischief is simply bad behavior.

به یاد داشته باشید، شیطنت صرفاً یک رفتار بد است.

Mischief GIF Mischief in the  city of Aurora, a £400 LB.

Mischief GIF شیطنت در شهر Aurora، £400 LB.

This is the short form to  identify pound a £400 Culprit.

این فرم کوتاه برای شناسایی یک مجرم 400 پوندی است.

Culprit Well, what or who is a culprit?

مقصر خوب، مقصر چیست یا کیست؟

Well, Fred the pig is the culprit and  a culprit is someone, or in this case,  

خب، فرد خوک مقصر است و یک مقصر کسی است، یا در این مورد،

something a pig who has done something wrong.

یک خوک است که کار اشتباهی انجام داده است.

A £400 culprit.

مقصر 400 پوندی

Fred the Pig has finally been caught  loitering outside a shopping center.

فرد خوک سرانجام در حال پرسه زدن بیرون از یک مرکز خرید دستگیر شد.

Now, in this case, it is still the passive voice  

اکنون، در این مورد، هنوز صدای منفعل است

because the culprit who is Fred the pig  is receiving the action, and they're not.

زیرا مقصری که فرد خوک است عمل را دریافت می‌کند، و آن‌ها این کار را نمی‌کنند.

The story isn't focusing  on who caught Fred the pig,  

داستان روی اینکه چه کسی فرد خوک را گرفت تمرکز نمی کند، به

which is why we don't even  know who caught Fred the Pig.

همین دلیل است که ما حتی نمی دانیم چه کسی فرد خوک را گرفت.

And that's why I had to just  write people or officials,  

و به همین دلیل مجبور شدم فقط برای افراد یا مقامات بنویسم،

because that's not the purpose of the story.

زیرا هدف داستان این نیست.

The purpose of the story is learning  about how Fred the Pig was caught.

هدف داستان یادگیری در مورد چگونگی گرفتار شدن فرد خوک است.

A £400 culprit has finally been caught  loitering outside a shopping center.

یک مجرم 400 پوندی بالاخره در حال پرسه زدن بیرون از یک مرکز خرید دستگیر شد.

Let's talk about this verb to loiter.

بیایید در مورد این فعل to loiter صحبت کنیم.

Loiter is the verb.

Loiter فعل است. به

Notice that pronunciation Oy,  oy loy, loiter, loiter, loiter.

تلفظ Oy، oy loy، loiter، loiter، loiter توجه کنید.

Now when you loiter, you stay in a public place.

حالا وقتی پرسه می زنید، در یک مکان عمومی می مانید.

This could be a mall, a restaurant, a school  without an obvious reason to be there.

این می‌تواند یک مرکز خرید، یک رستوران، یک مدرسه بدون دلیل واضح برای حضور در آنجا باشد.

Well, what's the obvious reason to be at a mall?

خوب، دلیل واضح بودن در یک مرکز خرید چیست؟

To purchase something.

برای خرید چیزی

But oftentimes younger people,  and maybe older people as well,  

اما اغلب افراد جوان‌تر، و شاید افراد مسن‌تر نیز،

will go to the mall as a form of an activity.

به‌عنوان نوعی از فعالیت به مرکز خرید می‌روند.

But they have no intention of buying something.

اما آنها قصد خرید چیزی را ندارند.

They don't even have any money, but they're  in the mall and they're just staying there.

آنها حتی پول ندارند، اما در مرکز خرید هستند و فقط در آنجا می مانند.

So they're taking up space.

بنابراین آنها فضا را اشغال می کنند.

Maybe they're making noise,  disturbing people and they're  

شاید آنها سر و صدا می کنند، مزاحم مردم می شوند و در

not actually customers because  they are not buying anything.

واقع مشتری نیستند زیرا چیزی نمی خرند.

So in that case, those people are loitering.

بنابراین در آن صورت، آن افراد در حال پرسه زدن هستند.

And a lot of public places like malls, schools,  will have a sign that says no loitering, which is  

و بسیاری از مکان‌های عمومی مانند مراکز خرید، مدارس، علامتی خواهند داشت که می‌گوید بدون پرسه زدن، که به

telling you unless you're here to buy something,  I don't want you here and you shouldn't be here.

شما می‌گوید مگر اینکه برای خرید چیزی اینجا باشید، من شما را اینجا نمی‌خواهم و نباید اینجا باشید.

Which makes sense because you shouldn't go to  a location unless you plan to buy something,  

منطقی است زیرا شما نباید به مکانی بروید مگر اینکه قصد خرید چیزی را داشته باشید،

right from the mall's perspective.

درست از دید مرکز خرید.

Personally, I also go to the mall sometimes with  friends without the intent of buying something.

من شخصاً گاهی با دوستانم بدون قصد خرید چیزی به مرکز خرید می‌روم.

So in that case, I am loitering.

بنابراین در آن صورت من پرسه می زنم.

But this pig, Fred the Pig, has finally been  caught loitering outside a shopping center.

اما این خوک، فرد خوک، سرانجام در حال پرسه زدن بیرون از یک مرکز خرید دستگیر شد.

So this looks like perhaps  it's the shopping center.

بنابراین به نظر می رسد که شاید مرکز خرید باشد.

And obviously he has no reason  to be there, so he's loitering.

و بدیهی است که او هیچ دلیلی برای حضور در آنجا ندارد، بنابراین در حال پرسه زدن است.

Fred the Pig was loitering.

فرد خوک در حال پرسه زدن بود.

All right, let's continue.

باشه ادامه بدیم

Officials say Fred, who  dodged them for several days.

مقامات می گویند فرد، که برای چند روز از آنها طفره رفت.

Let's talk about the verb dodge.

بیایید در مورد فعل dodge صحبت کنیم.

This is a great verb to have in your vocabulary.

این یک فعل عالی است که در واژگان شما وجود دارد.

When you dodge dodge, odd.

هنگامی که شما طفره رفتن، عجیب و غریب.

When you dodge something or someone, you  avoid, you avoid that something, I'll add.

وقتی از چیزی یا کسی طفره می‌روید، از آن چیزی اجتناب می‌کنید، من اضافه می‌کنم.

Or someone, because it's  very common to dodge someone.

یا کسی، زیرا طفره رفتن از کسی بسیار معمول است.

And why do you avoid that something or someone?

و چرا از آن چیزی یا کسی اجتناب می کنید؟

Usually because if you get that something or  that someone, it will be unpleasant in some way.

معمولاً به این دلیل که اگر آن چیزی یا آن شخصی را دریافت کنید، به نوعی ناخوشایند خواهد بود.

So Fred the pig dodged them.

بنابراین فرد خوک از آنها طفره رفت.

So in this case, it's officials, the  officials who were trying to catch him.

بنابراین در این مورد، این مقامات، مقاماتی هستند که سعی در دستگیری او داشتند.

Fred the pig dodged.

فرد خوک طفره رفت.

Officials avoided officials.

مقامات از مقامات دوری کردند.

Why?

Because if the officials caught him,  he would be in danger, potentially.

چرا؟

زیرا اگر مقامات او را می گرفتند، به طور بالقوه در خطر بود.

Of course, that's what the pig would think.

البته این چیزی است که خوک فکر می کند.

Now, this is a very common word  that you can use in your speech.

اکنون، این یک کلمه بسیار رایج  است که می‌توانید در سخنرانی خود استفاده کنید.

For example, I've been  dodging my boss's phone calls.

برای مثال، من از تماس‌های تلفنی رئیسم طفره می‌رفتم.

So this is the exact same thing as saying I've  been avoiding avoiding my boss's phone calls.

بنابراین این دقیقاً همان چیزی است که بگوییم من از تماس‌های تلفنی رئیسم اجتناب کرده‌ام.

So my phone rings.

پس گوشیم زنگ میخوره به

I look at it, it's my boss, and I press  silence or decline, or I just let it ring.

آن نگاه می‌کنم، رئیس من است، و سکوت را فشار می‌دهم یا رد می‌کنم، یا فقط اجازه می‌دهم زنگ بزند.

That's how I dodge my boss's phone calls.

اینطوری از تماس های تلفنی رئیسم طفره می روم.

Why would I do that?

چرا باید آن کار را انجام بدهم؟

Because if I talk to my boss, something  unpleasant is going to happen.

زیرا اگر با رئیسم صحبت کنم، اتفاق ناخوشایندی رخ خواهد داد.

Maybe I did a bad job with the report and  I know my boss is mad about the report,  

شاید من با گزارش کار بدی انجام دادم و می‌دانم که رئیسم از این گزارش عصبانی است،

so if I pick up that call, he's just going to say  Jennifer, why did you do that report like that?

بنابراین اگر آن تماس را بگیرم، او فقط به جنیفر می‌گوید، چرا آن گزارش را اینطور انجام دادی؟

And it's going to be unpleasant for  me, so obviously I want to avoid that.

و این برای من ناخوشایند خواهد بود ، بنابراین بدیهی است که می خواهم از آن اجتناب کنم.

I want to dodge that.

من می خواهم از آن طفره بروم.

Officials say Fred, who  dodged them for several days,  

مقامات می گویند فرد، که برای چند روز از آنها طفره رفت،

is always hungry and loves his belly scratches.

همیشه گرسنه است و عاشق خراش های شکمش است.

So this is scratch and then his belly.

بنابراین این خراش است و سپس شکم او.

I don't know if you have any pets.

من نمی دانم آیا شما حیوان خانگی دارید یا خیر.

Do you have any pets?

آیا شما حیوان خانگی دارین؟

So notice, that's how you would ask that.

بنابراین توجه کنید، اینگونه می خواهید آن را بپرسید.

Do you have any pets?

آیا شما حیوان خانگی دارین؟

I'll write this for you.

من این را برای شما می نویسم.

Do you have any pets?

آیا شما حیوان خانگی دارین؟

A very common question to ask and to answer.

یک سوال بسیار رایج برای پرسیدن و پاسخ دادن. می‌توانید

You can say I have and then  whatever your pets are.

بگویید من دارم و سپس هر چه حیوانات خانگی شما هستند.

I have two cats, a dog, a bird  and a £400 pig for example.

من دو گربه، یک سگ، یک پرنده و یک خوک 400 پوندی دارم.

Or you can simply say no I don't.

یا می توانید به سادگی بگویید نه، من این کار را نمی کنم.

Or you might talk about a pet you had in the past.

یا ممکن است در مورد حیوان خانگی ای که در گذشته داشته اید صحبت کنید.

I had a dog, but now I don't have any pets.

من سگ داشتم اما الان هیچ حیوان خانگی ندارم.

Technically, you don't even need  to say this because if you said  

از نظر فنی، شما حتی نیازی به گفتن این حرف ندارید زیرا اگر می‌گفتید

I had a dog because this verb is in the past.

من سگ داشتم زیرا این فعل در گذشته است.

I know now you don't, but I'm just showing  you if you wanted to expand on your answer.

می‌دانم که این کار را نمی‌کنید، اما اگر می‌خواهید پاسختان را بسط دهید، فقط به شما نشان می‌دهم.

So share your answer to this  question in the comments below.

بنابراین پاسخ خود به این سوال را در نظرات زیر به اشتراک بگذارید.

Do you have any pets?

آیا شما حیوان خانگی دارین؟

And this is true for me.

و این برای من صادق است.

I have two cats.

من دو گربه دارم.

I have two cats.

من دو گربه دارم.

What about you?

تو چطور؟

What about you?

Share that in the comments below.

تو چطور؟

آن را در نظرات زیر به اشتراک بگذارید.

Are you enjoying this lesson?

آیا از این درس لذت می برید؟

If you are, then I want to tell you  about the Finally Fluent Academy.

اگر هستید، پس می‌خواهم درباره آکادمی Finnally Fluent به شما بگویم.

This is my premium training program where  we study native English speakers from TV,  

این برنامه آموزشی ممتاز من است که در آن به زبان انگلیسی زبان مادری از تلویزیون،

the movies, YouTube, and the news so you  can improve your listening skills of fast  

فیلم‌ها، YouTube و اخبار مطالعه می‌کنیم تا بتوانید مهارت‌های شنیداری خود را در زبان انگلیسی سریع بهبود بخشید،

English, expand your vocabulary with natural  expressions, and learn advanced grammar easily.

واژگان خود را با عبارات طبیعی گسترش دهید و گرامر پیشرفته را به راحتی یاد بگیرید.

Plus, you'll have me as your personal coach.

به علاوه، شما مرا به عنوان مربی شخصی خود خواهید داشت.

You can look in the description  for the link to learn more,  

برای کسب اطلاعات بیشتر می‌توانید در توضیحات  پیوند را جستجو کنید،

or you can go to my website and  click on Finally Fluent Academy.

یا می‌توانید به وب‌سایت من بروید و روی «آکادمی Fluent Fluent» کلیک کنید.

Now let's continue with our lesson.

حالا بیایید به درس خود ادامه دهیم.

It took about 8 people and  five hours to capture him.

حدود 8 نفر و پنج ساعت طول کشید تا او را بگیرند.

Capture is another way of  saying catch, capture, catch.

گرفتن راه دیگری برای گفتن گرفتن، گرفتن، گرفتن است.

And you can use capture specifically with animals.

و شما می توانید از عکس برداری به طور خاص با حیوانات استفاده کنید.

They now hope to find his  forever home, his forever home.

آنها اکنون امیدوارند که خانه ابدی او، خانه ابدی او را پیدا کنند.

So in this case, forever is being used as  an adjective to describe the type of home.

بنابراین در این مورد، forever به عنوان یک صفت برای توصیف نوع خانه استفاده می‌شود.

And you see this a lot now when animal shelters  are trying to to find homes for their animals.

و اکنون زمانی که پناهگاه‌های حیوانات سعی می‌کنند خانه‌ای برای حیوانات خود پیدا کنند، این را بسیار می‌بینید.

They might have these really adorable pictures of  a cat or a puppy, or a pig, apparently, and say  

آنها ممکن است ظاهراً این تصاویر واقعاً شایان ستایش گربه یا توله سگ یا خوک را داشته باشند و بگویند

Fred is looking for his forever home, which means  that they want someone to adopt Fred permanently.

فرد به دنبال خانه ابدی خود است، به این معنی که آنها می خواهند فردی برای همیشه فرد را به فرزندی قبول کند.

Notice how adopt is used with animals.

توجه داشته باشید که چگونه در مورد حیوانات استفاده می شود.

You're probably familiar with  the verb adopt for children.

احتمالاً با فعل اتخاذ برای کودکان آشنا هستید.

You can adopt A child if you're unable to  

اگر نمی‌توانید

have children of your own or  simply because you want to.

فرزند خود را داشته باشید یا فقط به این دلیل که می‌خواهید، می‌توانید فرزندی را به فرزندی قبول کنید.

You can adopt A child, but  you can also adopt A pet.

شما می توانید یک کودک را به فرزندی قبول کنید، اما می توانید یک حیوان خانگی را نیز قبول کنید.

And obviously when you adopt A  child is a permanent situation.

و بدیهی است که وقتی یک کودک را به فرزندی قبول می‌کنید یک وضعیت دائمی است.

So that's why they're using this verb as  well, because they want you to know that  

بنابراین به همین دلیل است که آنها از این فعل نیز استفاده می‌کنند ، زیرا می‌خواهند شما بدانید که

when you take this dog home with  you, that's a permanent situation.

وقتی این سگ را با خود به خانه می‌برید ، این وضعیت دائمی است.

That dog now has his forever home.

آن سگ اکنون خانه ابدی خود را دارد. بیا

Let's continue.

ادامه بدهیم.

City officials first became aware  of Fred on September 24th when they  

مقامات شهر برای اولین بار در 24 سپتامبر هنگامی که با

received a call about a pig that  was tearing up a person's yard.

تماسی در مورد خوکی که در حال تخریب حیاط شخصی بود، از فرد مطلع شدند.

All right, let's talk about  the phrasal verb to tear up.

بسیار خوب، بیایید درباره فعل عبارتی to tear up صحبت کنیم.

In this context, tear up means cause damage to  because they're talking about a person's yard.

در این زمینه، پاره کردن به این معنی است که به حیاط یک فرد آسیب وارد می‌کند.

A yard is the area in front of  one's house or behind one's house,  

حیاط محوطه ای است در جلوی خانه یا پشت خانه،

where there's grass, trees, flowers.

جایی که علف، درخت، گل وجود دارد.

That's your yard.

اون حیاط توست

You can have your front yard or your  backyard, or you can simply say yard.

می توانید حیاط جلویی یا حیاط خلوت خود را داشته باشید، یا می توانید به سادگی بگویید حیاط.

So yard, grass, flowers, trees, bushes,  

بنابراین حیاط، علف، گل، درخت، بوته،

and then if he was tearing it  up, maybe he was digging a hole.

و بعد اگر داشت آن را پاره می کرد ، شاید در حال حفر چاله بود.

He was eating the flower so he was  causing damage to that person's yard.

او داشت گل را می خورد بنابراین به حیاط آن شخص آسیب می رساند.

Now tear up can also be  used with a piece of paper.

اکنون می‌توان از پارگی با یک تکه کاغذ نیز استفاده کرد.

Right now I'm tearing up this piece of paper.

همین الان دارم این تکه کاغذ را پاره می کنم.

I'm taking a whole piece of paper  and it's going into smaller pieces,  

من یک تکه کاغذ کامل را برمی دارم و آن را به قطعات کوچکتر تبدیل می کنم،

so that's to tear up in the  sense of a piece of paper.

بنابراین به معنای یک تکه کاغذ پاره می شود.

Now look at this sentence  and notice my pronunciation.

حالا به این جمله نگاه کنید و به تلفظ من توجه کنید.

First notice is the exact same spelling as we just  

اولین اطلاعیه دقیقاً همان املای است که ما در

saw here for tear up a person's  yard or tear up a piece of paper.

اینجا برای پاره کردن حیاط شخصی یا پاره کردن یک تکه کاغذ دیدیم.

But listen to the pronunciation.

اما به تلفظ آن گوش دهید.

I teared up ear so I wrote it  out phonetically for you ear.

من گوشم را پاره کردم، بنابراین آن را به صورت آوایی برای گوش تو نوشتم.

So that long E sound, I tear it up.

بنابراین آن صدای بلند E، آن را پاره می کنم.

When I watch the sad movie I tear it up.

وقتی فیلم غمگین را تماشا می کنم آن را پاره می کنم.

Oh so when you tear up you get tears in your eyes.

اوه پس وقتی اشک میریزی اشک تو چشمات جمع میشه

I tear it up when I watch the sad movie.

وقتی فیلم غمگین را می بینم پاره اش می کنم.

I always tear up when I watch sad movies.

من همیشه وقتی فیلم های غمگین می بینم اشک می ریزم.

You don't want to watch a sad movie  with me because I always tear up.

شما نمی خواهید با من یک فیلم غمگین تماشا کنید زیرا من همیشه اشک می ریزم.

OK, so notice that same exact same phrasal verb,  

خوب، پس به همان فعل عبارتی یکسان،

but different pronunciation  and different meanings.

اما تلفظ متفاوت و معانی متفاوت توجه کنید.

But the context will make it obvious.

اما زمینه آن را آشکار خواهد کرد.

It's not possible that tears were  produced in this person's yard,  

ممکن نیست که اشک در حیاط این شخص تولید شده باشد،

so it doesn't make sense  that this would be tear up.

بنابراین منطقی نیست که این اشک پاره شود.

So it's always the context  that will make it obvious.

بنابراین همیشه این زمینه است که آن را آشکار می کند.

So a pig that was tearing up, causing damage  to a person's yard, the area in front of their  

بنابراین خوکی که در حال پاره کردن بود و باعث آسیب به حیاط یک فرد، محوطه مقابل

house or behind their house with grass,  trees, flowers, bushes, shrubs, a fence.

خانه یا پشت خانه او با علف، درخت، گل، بوته، درختچه، حصار شد.

But when animal officers arrived on the  scene, they were not able to find him.

اما وقتی مأموران حیوانات به صحنه رسیدند، نتوانستند او را پیدا کنند.

More calls came in the next day.

تماس های بیشتری در روز بعد آمد.

Notice you need the for next day, the next day.

توجه داشته باشید که برای روز بعد، روز بعد نیاز دارید.

Sometimes I see students  forget the and they just say.

گاهی اوقات می بینم دانش آموزان فراموش می کنند و فقط می گویند.

Next day more calls came in the next  day, this time about a pig in traffic.

روز بعد، روز بعد، تماس‌های بیشتری دریافت شد، این بار در مورد یک خوک در ترافیک.

So traffic of course, with all  the cars on the road in traffic.

بنابراین مطمئناً ترافیک، با همه خودروهای موجود در جاده در ترافیک.

Then another call about a pig that  was ruining someone's landscaping.

سپس تماس دیگری در مورد خوکی که داشت محوطه سازی شخصی را خراب می کرد.

Landscaping is what you do to  a yard to make it beautiful.

محوطه سازی کاری است که با یک حیاط انجام می دهید تا آن را زیبا کنید.

So landscaping is when you add flowers,  a garden, trees in specific areas,  

بنابراین، محوطه سازی زمانی است که برای زیبا کردن حیاط خود، گل، باغ، درختان در مناطق خاص،

some decorative rocks and other  decor to make your yard beautiful.

برخی از سنگ های تزئینی و دکورهای دیگر را اضافه می کنید. به

That is called landscaping.

این می گویند محوطه سازی.

Now this pig, Fred the pig.

حالا این خوک، فرد خوک.

Oh, that Fred the pig.

آه، آن فرد خوک.

He was ruining to ruin.

او داشت خراب می شد تا خراب شود.

Ruin is also when you cause damage to.

خرابی نیز زمانی است که شما به آن آسیب وارد کنید.

But if you describe something as ruined,  

اما اگر چیزی را خراب توصیف کنید،   به این

it means that the damage was permanent and  you can't save it, so it's no longer useful.

معنی است که آسیب دائمی بوده است و نمی‌توانید آن را ذخیره کنید، بنابراین دیگر مفید نیست.

So permanent damage to something.

بنابراین آسیب دائمی به چیزی.

So tear up to me sounds less severe.

بنابراین اشک به نظر من کمتر به نظر می رسد.

The amount of damage is about here,  but ruin the amount of damage is here.

مقدار خسارت تقریباً اینجاست، اما میزان خسارت خراب است.

So to cause permanent damage to  something, I'll write that for you.

بنابراین برای اینکه به چیزی آسیب دائمی وارد کنم، آن را برای شما می‌نویسم. بیا

Let's continue.

ادامه بدهیم.

He was then spotted again.

سپس او دوباره دیده شد.

When you spot something or someone,  it means you identify them.

وقتی چیزی یا شخصی را می‌بینید، به این معنی است که او را شناسایی می‌کنید.

You identify them by seeing that  person or that something visibly.

شما آنها را با دیدن آن شخص یا آن چیزی به وضوح شناسایی می کنید.

So let's say you're at a conference  and there are many, many people,  

بنابراین فرض کنید در یک کنفرانس هستید و افراد بسیار بسیار زیادی وجود دارند،

but then all of a sudden you spot your colleague.

اما ناگهان همکار خود را می بینید.

Oh, I spotted Joan.

اوه، من جوآن را دیدم.

My colleague Joan.

همکارم جون. من

I spotted Joan.

جوآن را دیدم.

So you were able to?

پس تونستی؟

Identify Joan in this large  area of many other people.

جوآن را در این منطقه وسیع از افراد دیگر شناسایی کنید.

Here's another example with spot.

در اینجا یک مثال دیگر با نقطه است. آیا

Can you spot the mistake in this report?

می توانید اشتباه این گزارش را تشخیص دهید؟

So again, can you identify the mistake?

پس دوباره، آیا می توانید اشتباه را شناسایی کنید؟

Can you see it?

میتونی ببینیش؟ آیا

Can you notice it?

می توانید متوجه آن شوید؟

But the important part is, and  I wrote it here for it for you.

اما بخش مهم این است، و من آن را اینجا برای شما نوشتم. به این

It's because you're trying to.

دلیل است که شما تلاش می کنید.

So I was trying to identify Joan in the crowd.

بنابراین سعی کردم جوآن را در میان جمعیت شناسایی کنم.

I was trying to spot Joan.

سعی می کردم جوآن را ببینم.

And you're reading a report carefully because  you're trying to identify, to spot the mistake.

و شما یک گزارش را با دقت می‌خوانید زیرا سعی می‌کنید اشتباه را شناسایی کنید.

So you're trying to do this.

بنابراین شما سعی می کنید این کار را انجام دهید.

It's not just things you see  because they're around you.

این فقط چیزهایی نیستند که می بینید، زیرا آنها در اطراف شما هستند.

You have to be trying to identify it to use Spot.

برای استفاده از Spot باید سعی کنید آن را شناسایی کنید.

He was then spotted again three  days later on September 27th.

سپس او دوباره سه روز بعد در 27 سپتامبر مشاهده شد.

So this makes sense because  they're trying to see Notice,  

بنابراین این منطقی است زیرا آنها در تلاشند تا Notice,

identify Fred the Pig in the early morning hours.

Fred the Pig را در ساعات اولیه صبح شناسایی کنند.

This time Fred was in a position where  he could be captured, captured again.

این بار فرد در موقعیتی بود که می‌توانست او را اسیر کنند، دوباره اسیر کنند. خانم آلن گفت،

Remember, we can use caught, which this  article has used quite a lot as well,  

به یاد داشته باشید، می‌توانیم از catch استفاده کنیم، که این مقاله نیز بسیار از آن استفاده کرده است

where he could be captured,  caught, Miss Allen said.

.

Still, it was no easy task.

با این حال، کار آسانی نبود. به

Notice the sentence structure here,  because to make this negative,  

ساختار جمله در اینجا توجه کنید، زیرا برای منفی کردن آن،

generally we don't just add no  before something in English.

معمولاً ما فقط قبل از چیزی به زبان انگلیسی «نه» اضافه نمی‌کنیم.

Generally you need an auxiliary verb.

به طور کلی به یک فعل کمکی نیاز دارید.

Still, it wasn't an easy task.

با این حال، کار آسانی نبود.

This is the standard way  to make something negative.

این روش استاندارد برای ایجاد چیزی منفی است.

Was not was not an easy task.

کار آسانی نبود

And then the contraction of was not  which native speakers very commonly used.

و سپس انقباض از آن چیزی نبود که بومی‌ها معمولاً از آن استفاده می‌کردند.

Is wasn't.

نبود

It wasn't an easy task.

کار آسانی نبود.

This to say, it was no easy task.

این را بگویم، کار آسانی نبود.

This is an alternative structure that  we use mainly to emphasize the negative.

این ساختار جایگزینی است که ما عمدتاً برای تأکید بر موارد منفی از آن استفاده می‌کنیم.

So I want to make it sound stronger.

بنابراین من می خواهم آن را قوی تر صدا کنم.

If I just say, oh, it wasn't an easy task.

اگر فقط بگویم، اوه، کار آسانی نبود.

It was no easy task.

کار آسانی نبود.

It's more forceful to emphasize  that no, it wasn't an easy task.

تاکید بر اینکه نه، کار آسانی نبود، بسیار قوی تر است.

It was no easy task.

کار آسانی نبود.

So you could say maybe learning English was  no easy task until I found Jennifer's videos.

بنابراین می توانید بگویید شاید یادگیری انگلیسی کار آسانی نبود تا زمانی که ویدیوهای جنیفر را پیدا کردم.

Learning English was no easy task  until I found Jennifer's videos.

یادگیری زبان انگلیسی کار آسانی نبود تا زمانی که ویدیوهای جنیفر را پیدا کردم.

And now hopefully it is an easy task.

و اکنون امیدوارم کار آسانی باشد.

Was no easy task.

کار آسانی نبود

Was not an easy thing to do.

کار آسانی نبود.

So feel free to put this in the comments if you  

بنابراین اگر موافقید که اکنون آسان‌تر است، این را در نظرات قرار دهید،

agree that now it's easier because  you have my lessons to help you.

زیرا درس‌های من برای کمک به شما وجود دارد.

And by putting this in the comments, you're  practicing this alternative sentence structure.

و با قرار دادن آن در نظرات، این ساختار جمله جایگزین را تمرین می‌کنید.

So put that in the comments.

پس آن را در نظرات قرار دهید.

Learning English was no easy task  until I found Jennifer's videos.

یادگیری زبان انگلیسی کار آسانی نبود تا زمانی که ویدیوهای جنیفر را پیدا کردم.

All right, let's continue.

باشه ادامه بدیم

He was, he just wasn't ready to give  up his holiday of running around the  

او گفت، او فقط آماده نبود تعطیلات خود را که در

city and eating what he wanted to eat, she said.

شهر دویدن و آنچه می خواست بخورد، رها کند.

So of course the he is Fred the Pig,  and this is talking about the fact  

پس مطمئناً او فرد خوک است، و این در مورد این واقعیت صحبت می کند که

how he didn't want to be captured,  caught, and it was no easy task.

چگونه او نمی خواست دستگیر شود، دستگیر شود، و این کار آسانی نبود.

Well, and remember, before the pig, Fred,  the pig was dodging was dodging them,  

خوب، و به یاد داشته باشید، قبل از خوک، فرد، خوک در حال طفره رفتن از آنها طفره می رفت،

which made it no easy task to capture him.

که گرفتن او را آسان نمی کرد.

Dodge is a void now.

دوج اکنون یک خلاء است.

Why?

Because he wasn't ready to give up his holiday.

چرا؟

چون حاضر نبود تعطیلاتش را رها کند.

This is a useful phrasal  verb to give something up.

این یک فعل عبارتی مفید برای رها کردن چیزی است.

In this case, the something is his holiday and  

در این مورد، آن چیزی تعطیلات اوست و

when you give something up  you simply stop doing it.

وقتی چیزی را رها می‌کنید، به سادگی از انجام آن دست می‌کشید.

You stop doing the something or  you stop using the something.

شما انجام کاری را متوقف می کنید یا استفاده از چیزی را متوقف می کنید.

So a lot of people use this  when they quit smoking.

بنابراین بسیاری از مردم هنگام ترک سیگار از این استفاده می‌کنند.

Oh, I need to give up smoking,  

اوه، من باید سیگار را ترک کنم،

I need to stop smoking, stop doing  the activity or using the activity.

باید سیگار را ترک کنم، فعالیت یا استفاده از آن فعالیت را متوقف کنم.

So in this case, stop his holiday.

پس در این صورت تعطیلات او را متوقف کنید. او گفت که

He wasn't ready to give up his  holiday of running around the  

او آماده نبود تعطیلات خود را رها کند که در

city and eating what he wanted to eat, she said.

شهر دویدن و آنچه می خواست بخورد.

Of course, he wasn't ready to give it up.

البته او حاضر نبود آن را رها کند.

After he was captured, staff  affectionately gave him the name Fred.

پس از دستگیری، کارکنان با محبت نام فرد را به او دادند.

So when you do something affectionately,  you do it with love, love, friendliness,  

بنابراین، وقتی کاری را با محبت انجام می‌دهید، آن را با عشق، عشق، دوستی،

oh, admiration and affectionately.

آه، تحسین و محبت انجام می‌دهید.

This is an adverb and it modifies the verb Gave  him the name because at the beginning the story  

این یک قید است و فعل Gave him name را تغییر می‌دهد، زیرا در ابتدا داستان   به

sounded like, oh, this pig is causing damage,  this pig is ruining yards, this pig is loitering.

نظر می‌رسید، اوه، این خوک باعث آسیب می‌شود، این خوک حیاط‌ها را خراب می‌کند، این خوک پرسه می‌زند.

So these negative things about the pig.

بنابراین این چیزهای منفی در مورد خوک.

But the staff feel affection towards the pig,  

اما کارکنان نسبت به خوک احساس محبت می کنند،

so they affectionately gave him the name Fred to  show that they're not mad at the pig, they are.

بنابراین با محبت نام فرد را به او دادند تا نشان دهند که از خوک عصبانی نیستند، آنها هستند.

They feel friendliness or love towards the pig.

آنها نسبت به خوک احساس دوستی یا عشق می کنند.

So the staff affectionately gave  him the name Fred and he has been  

بنابراین کارکنان با محبت نام فرد را به او دادند و او از آن زمان

staying at the Aurora Animal Shelter ever since.

تاکنون در پناهگاه حیوانات آرورا اقامت داشته است.

So because this isn't in the  present perfect continuous vertens,  

بنابراین چون این در رئوس پیوسته کامل کنونی نیست،

I know the pig is still there now.

می‌دانم که خوک هنوز آنجاست. خانم آلن گفت که

The pig, Fred, the pig is still at the  Aurora Animal Shelter now, Miss Allen said.

خوک، فرد، خوک اکنون در پناهگاه حیوانات آرورا است.

He is an unusual addition to  the shelter animal shelter.

او افزودنی غیرعادی به پناهگاه حیوانات پناهگاه است.

This is an area where they they care for  abandoned pets or pets without homes.

این منطقه ای است که آنها از حیوانات خانگی رها شده یا حیوانات خانگی بدون خانه مراقبت می کنند.

They call that a shelter to the shelter,  which more commonly houses cats and dogs.

آن‌ها به آن پناهگاه می‌گویند که معمولاً گربه‌ها و سگ‌ها را در خود جای می‌دهد.

Of course, they don't get many  pigs at animal shelters in cities.

البته، آنها در پناهگاه‌های حیوانات در شهرها خوک‌های زیادی نمی‌خورند.

Of course, staff are not sure how he  ended up on the streets of Aurora.

البته، کارکنان مطمئن نیستند که چگونه او در خیابان‌های آرورا به پایان رسید.

When you end up to use the phrasal verb,  

وقتی در نهایت از فعل عبارتی استفاده می‌کنید،

it talks about your your final  state or your final decision.

درباره وضعیت نهایی یا تصمیم نهایی شما صحبت می‌کند.

So he's on the streets of Aurora, but they have  no idea how that became his final location.

بنابراین او در خیابان‌های Aurora است، اما آنها نمی‌دانند که چگونه این مکان آخرین مکان او شد.

How did he get there?

چگونه او به این جایگاه رسیده؟

How did he end up there?

چگونه او به آنجا رسید؟

So you can use that.

بنابراین می توانید از آن استفاده کنید.

This is a very common phrasal verb.

این یک فعل عبارتی بسیار رایج است.

For example, I might say I ended  ended up staying home last night.

به عنوان مثال، ممکن است بگویم در نهایت دیشب در خانه ماندم.

This implies that my final decision or action  was to stay home, but because I used ended up.

این نشان می‌دهد که تصمیم یا اقدام نهایی من این بود که در خانه بمانم، اما به دلیل استفاده از آن، تمام شد.

It implies that I was considering other  options, but I ended up staying home.

این نشان می‌دهد که گزینه‌های دیگری را در نظر می‌گرفتم ، اما در نهایت در خانه ماندم.

So this was out of all the  option options I was considering.

بنابراین این از همه گزینه‌هایی بود که در نظر داشتم.

This is my final option.

این گزینه نهایی من است.

I ended up staying home last night.

من دیشب در خانه ماندم.

I ended up adopting a pig named Fred,  which I don't think I'll end up doing,  

من در نهایت خوکی به نام فرد را به فرزندی قبول کردم، که فکر نمی‌کنم در نهایت انجامش دهم،

but I guess it's a possibility  because I do love animals.

اما حدس می‌زنم این یک احتمال باشد زیرا من واقعاً حیوانات را دوست دارم.

But I don't think I can take  Fred home for his forever.

اما فکر نمی کنم بتوانم فرد را برای همیشه به خانه اش ببرم.

Home staff are not sure how he  ended up on the streets of Aurora,  

کارکنان خانه مطمئن نیستند که چگونه او در خیابان‌های آرورا به پایان رسید،

how that became his final position.

چگونه این موقعیت نهایی او شد.

They have speculated that he  may have been a backyard pet.

آنها حدس زده اند که او ممکن است یک حیوان خانگی در حیاط خلوت بوده باشد.

Remember I explained backyard already?

یادت هست قبلا حیاط خلوت را توضیح داده بودم؟

A backyard pet that grew to be a  much bigger size than expected.

یک حیوان خانگی در حیاط خلوت که بزرگ‌تر از حد انتظار شد.

You're probably wondering  about the verb speculate.

احتمالاً درباره فعل speculate می‌پرسید.

It has the same meaning as the verb guess.

همان معنای فعل حدس زدن را دارد.

When you guess an answer, for  example, it means you're not  

برای مثال، وقتی پاسخی را حدس می‌زنید، به این معنی است که

100% certain what the correct answer  is, but you're just going to guess.

100% مطمئن نیستید که پاسخ صحیح چیست، اما فقط می‌خواهید حدس بزنید.

So when you speculate, you don't know 100% what  the answer is, but you're just you're guessing.

بنابراین وقتی حدس می‌زنید، 100% نمی‌دانید پاسخ چیست، اما فقط حدس می‌زنید.

You're using the information that  you have to provide an explanation,  

شما از اطلاعاتی استفاده می‌کنید که باید توضیح دهید،

but you're not 100% certain.

اما 100٪ مطمئن نیستید.

So they're guessing that he was a  backyard pet that grew to be much  

بنابراین آنها حدس می‌زنند که او یک حیوان خانگی در حیاط خلوت است که بسیار

bigger than expected, but they're not 100% sure.

بزرگ‌تر از حد انتظار شده است، اما 100% مطمئن نیستند.

If this is correct, they probably  got him as a little piglet.

اگر این درست باشد، احتمالاً او را به عنوان یک خوکچه کوچک گرفته اند.

So a baby pig is called a piglet.

بنابراین بچه خوک را خوک می گویند.

Baby pig, just like a baby cat is  a kitten, a baby dog is a puppy.

بچه خوک، درست مثل بچه گربه که یک بچه گربه است، بچه سگ هم یک توله سگ است. خانم آلن گفت،

So this is a baby pig is  a piglet, a little piglet,  

پس این بچه خوک یک خوک است، یک بچه خوک کوچک،

and he just continued to grow, Miss Allen said.

و او به رشد خود ادامه داد.

Nobody has claimed Fred, so this  means nobody has said Fred is my pig.

هیچ کس ادعای فرد را نکرده است، بنابراین این بدان معناست که هیچ کس نگفته است که فرد خوک من است.

If someone said Fred is my pig,  then that person claimed Fred.

اگر کسی می گفت فرد خوک من است، آن شخص ادعا می کند که فرد است.

But unfortunately nobody has said that  and he seems to like his new home for now.

اما متأسفانه هیچ‌کس این را نگفته است و به نظر می‌رسد فعلاً خانه جدیدش را دوست دارد.

But staff are hoping to find a farm for him where  he can play and be at ease, at ease, At ease.

اما کارکنان امیدوارند مزرعه‌ای برای او پیدا کنند که در آن بتواند بازی کند و در آسودگی، آسودگی و آسودگی باشد.

You need the preposition at.

شما به حرف اضافه در نیاز دارید.

This would be another way of  saying be relaxed, relaxed.

این یک راه دیگر برای گفتن «آرام، ریلکس باش».

If you're at ease it means you're relaxed.

اگر راحت هستید به این معنی است که آرامش دارید.

There's no tension and they're  looking for a farm that can be.

هیچ تنشی وجود ندارد و آنها به دنبال مزرعه ای هستند که بتواند باشد.

Remember the expression we we learned as well?

تعبیری را که یاد گرفتیم نیز به خاطر دارید؟

That can be his forever home.

آنجا می تواند خانه ابدی او باشد.

His forever home.

خانه ابدی او

I don't know about you, but I love animal stories.

من شما را نمی دانم، اما من عاشق داستان های حیوانات هستم.

I love animals.

حیوانات را دوست دارم.

I always tear up when I hear about animals.

من همیشه وقتی در مورد حیوانات می شنوم اشک می ریزم.

So let's all say in the comments,  good luck Fred, good luck Fred.

پس بیایید همه در نظرات بگوییم، موفق باشید فرد، موفق باشید فرد.

And hopefully Fred will find his forever home.

و امیدوارم فرد خانه ابدی خود را پیدا کند.

So put good luck Fred in the comments.

پس موفق باشید فرد را در نظرات قرار دهید.

And that was the end of the article.

و این پایان مقاله بود.

So what I'll do now is I'll read  the article from start to finish  

بنابراین کاری که اکنون انجام خواهم داد این است که مقاله را از ابتدا تا انتها می خوانم

and this time you can focus on my pronunciation.

و این بار می توانید بر تلفظ من تمرکز کنید.

So let's do that now.

پس بیایید این کار را اکنون انجام دهیم.

Fred the pig caught after mischief rampage.

فرد خوک پس از داد و بیداد شیطنت گرفتار شد.

After numerous complaints of  mischief in the city of Aurora,  

پس از شکایات متعدد مبنی بر شرارت در شهر آرورا،

a £400 culprit has finally been caught  loitering outside a shopping center.

بالاخره یک مجرم 400 پوندی در حال پرسه زدن در بیرون یک مرکز خرید دستگیر شد.

Officials say Fred, who  dodged them for several days,  

مقامات می گویند فرد، که برای چند روز از آنها طفره رفت،

is always hungry and loves his belly scratches.

همیشه گرسنه است و عاشق خراش های شکمش است.

It took about 8 people and  five hours to capture him.

حدود 8 نفر و پنج ساعت طول کشید تا او را بگیرند.

They now hope to find his forever home.

آنها اکنون امیدوارند که خانه ابدی او را پیدا کنند.

City officials first became aware  of Fred on September 24th when they  

مقامات شهر برای اولین بار در 24 سپتامبر هنگامی که با

received a call about a pig that  was tearing up a person's yard.

تماسی در مورد خوکی که در حال تخریب حیاط شخصی بود، از فرد مطلع شدند.

But when animal officers arrived on the  scene, they were not able to find him.

اما وقتی مأموران حیوانات به صحنه رسیدند، نتوانستند او را پیدا کنند.

More calls came in the next day,  this time about a pig in traffic.

روز بعد تماس‌های بیشتری دریافت شد، این بار در مورد خوکی در ترافیک.

Then another call about a pig that  was ruining someone's landscaping.

سپس تماس دیگری در مورد خوکی که داشت محوطه سازی شخصی را خراب می کرد.

He was then spotted again three days later  on September 27th in the early morning hours.

سپس او دوباره سه روز بعد در 27 سپتامبر در ساعات اولیه صبح دیده شد. خانم آلن گفت،

This time Fred was in a position where  he could be captured, Miss Allen said.

این بار فرد در موقعیتی بود که می‌توانست او را دستگیر کنند.

Still, it was no easy task.

با این حال، کار آسانی نبود. او گفت که

He just wasn't ready to give up  his holiday of running around the  

او آماده نبود تعطیلات خود را که در

city and eating what he wanted to eat, she said.

شهر دویدن و آنچه می خواست بخورد، رها کند.

After he was captured, staff  affectionately gave him the  

پس از دستگیری، کارکنان با محبت

name Fred and he has been staying at  the Aurora Animal Shelter ever since.

نام فرد را به او دادند و او از آن زمان در پناهگاه حیوانات آرورا اقامت دارد.

Miss Allen said he is an unusual addition to the  shelter, which more commonly houses cats and dogs.

خانم آلن گفت که او افزودنی غیرمعمول به این پناهگاه است که معمولاً گربه‌ها و سگ‌ها را در خود جای می‌دهد.

Staff are not sure how he ended  up on the streets of Aurora.

کارکنان مطمئن نیستند که او چگونه در خیابان‌های آرورا به پایان رسید.

They have speculated that he  may have been a backyard pet  

آنها حدس زده اند که او ممکن است یک حیوان خانگی در حیاط خلوت باشد

that grew to be a much bigger size than expected.

که اندازه آن بسیار بزرگتر از حد انتظار شده است. دوشیزه آلن گفت،

They probably got him as a little piglet and  he just continued to grow, Miss Allen said.

احتمالاً او را به عنوان یک خوکچه کوچک گرفتند و او به رشد خود ادامه داد.

Nobody has claimed Fred yet and he  seems to like his new home for now,  

هنوز کسی ادعای فرد را نکرده است و به نظر می‌رسد که او فعلاً خانه جدیدش را دوست دارد،

but staff are hoping to find a farm for  him where he can play and be at ease.

اما کارکنان امیدوارند مزرعه‌ای برای او پیدا کنند که بتواند در آن بازی کند و راحت باشد. آیا از

Did you enjoy learning with this  short story about Fred the Pig?

یادگیری با این داستان کوتاه درباره فرد خوک لذت بردید؟

Would you like me to review more short  stories to help you build your vocabulary?

آیا می‌خواهید داستان‌های کوتاه بیشتری را مرور کنم تا به شما در ایجاد دایره لغات کمک کند؟

If you do, then put Yes, Yes, Yes in the comments.

اگر دارید، بله، بله، بله را در نظرات قرار دهید.

Put Yes, Yes, Yes in the comments so I  know you want more lessons just like this.

Yes, Yes, Yes را در نظرات قرار دهید تا بدانم شما می‌خواهید درس‌های بیشتری مانند این داشته باشید.

And of course, make sure you like this video,  

و البته، مطمئن شوید که این ویدیو را دوست دارید،

Share it with your friends and subscribe so  you're notified every time I post a new lesson.

آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید و مشترک شوید تا هر بار که یک درس جدید را پست می‌کنم به شما اطلاع داده شود.

And you can get this free speaking  guide where I share 6 tips on how  

و می‌توانید این راهنمای مکالمه رایگان را دریافت کنید، جایی که من ۶ نکته را در مورد نحوه

to speak English fluently and confidently.

صحبت کردن روان و مطمئن انگلیسی به اشتراک می‌گذارم.

You can click here to download it or  look for the link in the description.

می‌توانید برای دانلود آن اینجا را کلیک کنید یا به دنبال پیوند در توضیحات بگردید.

And why don't you keep building your  vocabulary with this lesson right now?

و چرا در حال حاضر به ساخت واژگان خود با این درس ادامه نمی دهید؟