600 English Words for Every Day Life | English Vocabulary Masterclass

In this vocabulary master class,  you're going to learn 600 words  

در این کلاس مستر واژگان، 600 کلمه

for your daily speech to help you sound  fluent and natural like a native speaker.

برای گفتار روزانه خود یاد می گیرید تا به شما کمک کند مانند یک زبان مادری، روان و طبیعی به نظر برسید.

I'm Jennifer from JForrest English.

من جنیفر از JForrest English هستم.

Now let's get started.

حالا بیایید شروع کنیم.

First, let's start with some  greetings that you must know  

ابتدا، بیایید با چند سلام شروع کنیم که باید آن‌ها را بدانید

to understand native speakers  and to sound natural yourself.

تا زبان مادری را درک کنید و خودتان طبیعی به نظر برسید.

How's it going?

اوضاع چطوره؟

How's it going?

اوضاع چطوره؟

How's it going?

This is how a native speaker will say, how are  you to a friend, a colleague, a family member?

اوضاع چطوره؟

اینگونه است که یک زبان مادری می گوید، شما برای یک دوست، یک همکار، یکی از اعضای خانواده چطور هستید؟

How's it going?

اوضاع چطوره؟

And if two people haven't seen each  other for a longer period of time,  

و اگر دو نفر برای مدت طولانی‌تری یکدیگر را ندیده‌اند، می‌توانید

you can add on, how's it going?

اضافه کنید، چطور پیش می‌رود؟ کم

Long time no see.

پیدایید.

Long time no see, You can reverse them.

مدت زیادی است که نمی بینید، می توانید آنها را معکوس کنید. کم

Long time, no see.

پیدایید.

How's it going?

اوضاع چطوره؟ کم

Long time no see.

پیدایید. در

Here is one that native speakers  love, but it confuses students.

اینجا یکی از زبان‌های بومی دوست دارد، اما دانش‌آموزان را گیج می‌کند.

What have you been up to lately or recently?

اخیراً یا اخیراً چه کارهایی انجام داده اید؟

This is in the present, perfect.

این در زمان حال است، کامل است.

What have you been up to?

چه کار کرده ای؟

Up to just means doing what?

تا فقط یعنی انجام چه کاری؟

Have you been up?

بیدار بودی؟

To lately or recently and you  can use all of these together.

اخیراً یا اخیراً می‌توانید از همه اینها با هم استفاده کنید.

How's it going?

اوضاع چطوره؟ کم

Long time no see.

پیدایید.

What have you been up?

چه حالی داشتی؟

To lately you will.

به تازگی شما خواهد شد.

Sound so natural?

خیلی طبیعی به نظر می رسد؟

Now let's talk about how  to answer these greetings.

اکنون بیایید در مورد نحوه پاسخگویی به این سلام ها صحبت کنیم.

How's it going?

اوضاع چطوره؟

It's going.

قرار است که.

And then your adjective.

و سپس صفت شما.

It's going great.

عالی پیش میره کم

Long time no see.

پیدایید.

You can confirm this by saying I know too long.

شما می توانید این را با گفتن من خیلی طولانی می دانم تأیید کنید.

I know it's been a long time  since we last saw each other.

می دانم که از آخرین باری که همدیگر را دیدیم، مدت زیادی می گذرد.

I know too long it's.

میدونم خیلی طولانیه

Been too long?

خیلی طولانی شد؟

Now, although what have you been up to lately?

حالا، اگرچه اخیراً چه کاری انجام داده اید؟

Recently is a long question.

اخیراً یک سؤال طولانی است.

Generally, native speakers will answer  by saying not too much, not too much.

به طور کلی، سخنرانان بومی با گفتن نه زیاد، نه زیاد پاسخ می‌دهند.

And then for all of these you can add on and you  

و سپس برای همه این‌ها می‌توانید اضافه کنید و شما

and you to get the reply from  the person you're talking to.

و شما پاسخ را از شخصی که با او صحبت می‌کنید دریافت کنید.

Now let's talk about how to say  thank you like a native speaker.

اکنون بیایید در مورد نحوه تشکر کردن مانند یک زبان مادری صحبت کنیم.

Thanks so much.

خیلی ممنون.

Now notice instead of thank  you, I'm saying thanks.

حالا به جای تشکر از شما توجه کنید، من تشکر می کنم.

You need that S It is required grammatically.

شما نیاز دارید که S از نظر گرامری مورد نیاز است.

Thanks so much.

خیلی ممنون.

Thanks a million.

یک میلیون ممنون بسیار

Thanks a bunch.

ممنون.

These are simply alternative  ways to say thank you very much.

این‌ها روش‌های جایگزین ساده برای تشکر بسیار هستند. بسیار

Thanks a bunch.

ممنون.

Two of my favorite ways to say thank you  are simply by saying you're the best.

دو روش مورد علاقه من برای تشکر کردن این است که بگویم شما بهترین هستید.

You're the best, I also say.

تو بهترینی، من هم می گویم.

You rock.

تو شاهکاری.

You Rock You.

شما را تکان دهید.

Rock.

So if you want to sound very natural.

سنگ.

بنابراین اگر می خواهید بسیار طبیعی به نظر برسید.

You can use those.

شما می توانید از آنها استفاده کنید.

Two, you could also say I really appreciate  it, or you could say that's so nice of you.

دوم، همچنین می‌توانید بگویید من واقعاً از آن قدردانی می‌کنم، یا می‌توانید بگویید که این خیلی خوب است.

That's so kind of you.

این خیلی از شما مهربان است.

You can use nice or kind, it doesn't matter.

می توانید از خوب یا مهربان استفاده کنید، مهم نیست.

So if you're enjoying this video, why  don't you show appreciation right now?

بنابراین، اگر از این ویدیو لذت می برید، چرا در حال حاضر قدردانی نمی کنید؟ از

Use one of these expressions, whichever one  is your favorite, and put it in the comments.

یکی از این عبارات، هر کدام که مورد علاقه شماست، استفاده کنید و آن را در نظرات قرار دهید. خیلی

Thanks a bunch, Jennifer.

ممنون جنیفر

You rock.

تو شاهکاری.

Jennifer, you're the best.

جنیفر، تو بهترینی

Jennifer, put that in the comments  to show appreciation for this video  

جنیفر، آن را در نظرات قرار دهید تا از این ویدیو قدردانی کنید

and to sound very natural.

و بسیار طبیعی به نظر برسد.

How about to say?

چطور بگویم؟

You're.

Welcome.

شما هستید.

خوش آمدی.

My favorite, and one that's very common, is  simply no worries, no worries, no worries at all.

مورد علاقه من، و یکی از مواردی که بسیار رایج است، این است که بدون نگرانی، بدون نگرانی، بدون نگرانی است. جای

No worries.

نگرانی نیست

You could say happy to help or my pleasure, or  you could say anytime, notice it's one word.

می‌توانید بگویید خوشحالم برای کمک یا خوشحالم، یا هر زمان می‌توانید بگویید، متوجه شوید که این یک کلمه است.

Anytime, anytime, anytime, and I will reply  back to your comment saying thank you with  

در هر زمان، هر زمان، هر زمان، و من به نظر شما پاسخ خواهم داد و با تشکر از شما با

one of these natural expressions saying  you're welcome in a very natural way.

یکی از این عبارات طبیعی که به روشی بسیار طبیعی می‌گوید به شما خوش آمدید پاسخ خواهم داد.

Now when it's time to say bye, you can  say take care, take care, take care.

اکنون که زمان خداحافظی است، می‌توانید بگویید مراقب باش، مراقب باش، مراقب باش.

If someone is getting into a vehicle, you can  say drive safe or drive safely, drive safe.

اگر شخصی سوار خودرویی می‌شود، می‌توانید بگویید ایمن رانندگی کنید یا ایمن رانندگی کنید، ایمن رانندگی کنید.

Now technically, grammatically, you  need the adverb which is safely.

اکنون از نظر فنی، از نظر دستوری، به قیدی نیاز دارید که ایمن باشد.

But native speakers use drive  safe more than drive safely.

اما سخنرانان بومی بیشتر از رانندگی ایمن از رانندگی ایمن استفاده می کنند.

So you will absolutely hear  both drive safe, drive safely.

بنابراین کاملاً می‌شنوید که هر دو ایمن رانندگی کنید، ایمن رانندگی کنید.

You can say talk soon, talk soon, or see you soon.

می توانید بگویید به زودی صحبت کنید، به زودی صحبت کنید یا به زودی شما را ببینم.

See you soon.

به زودی میبینمت.

Now let's say someone offers you something like a  drink or a piece of cake, but you want to say no.

حالا فرض کنید کسی چیزی مانند یک نوشیدنی یا یک تکه کیک به شما پیشنهاد می دهد، اما شما می خواهید بگویید نه.

You want to decline it, but  you want to do it politely.

می‌خواهید آن را رد کنید، اما می‌خواهید مودبانه این کار را انجام دهید.

You can say I'm good, I'm good, but thanks anyway.

می توانید بگویید من خوبم، من خوبم، اما به هر حال ممنون.

It's nice to add appreciation.

این خوب است که قدردانی را اضافه کنید.

I'm good, but thanks anyway.

من خوبم ولی به هر حال ممنون

No thanks, I'm good.

نه ممنون، من خوبم

None for me, but thanks anyway.

برای من هیچی، اما به هر حال ممنون. من

I'll pass.

عبور.

I'll pass, but thanks, I'll pass.

می گذرم، اما ممنون، می گذرم.

So definitely add on that.

پس حتما به آن اضافه کنید.

But thanks or but things anyway  to sound very polite when you're  

اما با تشکر یا به هر حال چیزهایی که خیلی مودبانه به نظر می رسند وقتی

requesting help, you can  say can you give me a hand?

درخواست کمک می کنید، می توانید بگویید می توانید به من کمک کنید؟ به

Give me a hand give.

من دست بده.

Me a hand.

من یک دست

You can say do you mind?

میشه بگید مشکلی نیست؟

And then you need a Jaron  verb, Do you mind helping me?

و سپس به یک فعل Jaron نیاز دارید، آیا مهم نیست به من کمک کنید؟ به

Helping me out?

من کمک می کند؟

Native speakers like to turn  help into a phrasal verb.

سخنرانان بومی دوست دارند کمک را به یک فعل عبارتی تبدیل کنند.

Help out.

کمک کن

Do you mind helping me out?

مشکلی داری به من کمک کنی؟

One I use a lot is Got a sack.

یکی که من زیاد استفاده می کنم Got a Sack است.

Got a sack?

گونی دارید؟

Sack is short per second, which represents a small  amount of time that you can make available for me.

Sack در هر ثانیه کوتاه است، که نشان‌دهنده مقدار کمی از زمانی است که می‌توانید برای من در دسترس قرار دهید.

Got a sack?

گونی دارید؟

You got a sack.

تو یه گونی گرفتی

So let me try these expressions with you.

پس اجازه دهید این عبارات را با شما امتحان کنم.

Got a sack?

گونی دارید؟

Do you mind helping me out by liking this video,  sharing it with your friends, and subscribing?

آیا می‌خواهید با لایک کردن این ویدیو، اشتراک‌گذاری آن با دوستانتان و مشترک شدن به من کمک کنید؟

It would really help me out.

این واقعا به من کمک می کند.

Now if you're offering help to someone else,  you can say need a hand, but notice you do the  

حالا اگر به شخص دیگری کمک می‌کنید، می‌توانید بگویید نیاز به یک دست دارید، اما توجه کنید که این

rising intonation to make  it sound like a question.

تونایه رو به بالا انجام می‌دهید تا مثل یک سؤال به نظر برسد. به

Need a hand?

یک دست نیاز دارید؟ به

Need a hand?

یک دست نیاز دارید؟

Or you can say it as a statement and you can say  I can give you a hand with that and then you can.

یا می توانید آن را به عنوان یک بیانیه بگویید و می توانید بگویید من می توانم با آن به شما کمک کنم و سپس می توانید.

Give.

Them a hand you can help them  out or as a statement you can  

دادن.

شما می توانید به آنها کمک کنید یا به عنوان یک بیانیه می توانید

say let me help you with that let me help with you  

بگویید اجازه بدهید در این مورد به شما کمک کنم اجازه دهید با شما کمک کنم

with that and then you can pick up that  heavy box and help your friend out let.

در این مورد و سپس می توانید آن جعبه سنگین را بردارید و به دوست خود کمک کنید تا اجازه دهد.

Me help you with that.

من در آن به شما کمک می کنم. امروز

It's Friday, so let's talk about the weekend.

جمعه است، پس بیایید در مورد آخر هفته صحبت کنیم.

You can ask someone, what  are you up to this weekend?

می‌توانید از کسی بپرسید که این آخر هفته چه کاری انجام می‌دهید؟

Again, notice that up to at the beginning,  what have you been up to lately or recently?

مجدداً، توجه کنید که تا ابتدای کار، اخیراً یا اخیراً چه کاری انجام داده‌اید؟

And now I'm asking you, what  are you up to this weekend?

و اکنون از شما می پرسم، این آخر هفته چه کاری انجام می دهید؟

So what are you up to this weekend?

پس این آخر هفته چه کاره ای؟

It's very common to ask any plans this weekend and  again, rising intonation to show it's a question.

بسیار معمول است که هر برنامه‌ای را در این آخر هفته و دوباره بپرسید، با صدای بلند برای نشان دادن اینکه یک سوال است.

So do you have any plans this weekend?

پس آیا برای این آخر هفته برنامه ای دارید؟

I love the expression on the go.

من عاشق بیان در حال حرکت هستم.

Anything on the go this weekend?

این آخر هفته چیزی در حرکت هستید؟

It's simply an alternative to plans.

این به سادگی یک جایگزین برای برنامه ها است.

Now if you want to arrange social  plans, you can ask are you free?

اکنون اگر می‌خواهید برنامه‌های اجتماعی ترتیب دهید، می‌توانید بپرسید که آیا آزاد هستید؟ آیا

Are you free?

شما آزاد هستید؟

On Saturday you can make a statement  and say we should hang out soon.

روز شنبه می‌توانید بیانیه‌ای بدهید و بگویید باید به‌زودی با هم باشیم.

We should hang out soon.

ما باید به زودی با هم باشیم

Hang out is when you interact  with someone socially.

Hangout زمانی است که با شخصی ارتباط اجتماعی برقرار می‌کنید.

We should hang out soon.

ما باید به زودی با هم باشیم

Native speakers love using the verb grab.

گویشوران بومی عاشق استفاده از فعل grab هستند.

Do you want to grab coffee?

آیا می خواهید قهوه بخورید؟

Grab dinner, do you?

شام بخوری؟ آیا

Want to grab dinner sometime?

می خواهید زمانی شام بخورید؟

And then you can add your time reference tonight.

و سپس می توانید مرجع زمان خود را امشب اضافه کنید.

Do you want to grab coffee tonight?

میخوای امشب قهوه بخوری؟

Now, if you're arranging a business  meeting, you can still use Are you free?

اکنون، اگر یک جلسه کاری ترتیب می‌دهید، همچنان می‌توانید از آیا شما آزاد هستید؟

You might add the verb to meet.

ممکن است فعل ملاقات را اضافه کنید.

Are you free to meet and then a specific time?

آیا شما برای ملاقات و سپس یک زمان خاص آزاد هستید؟

Because a meeting takes place at a very  specific time on Thursday at 2:00 PM.

زیرا جلسه ای در ساعت بسیار مشخصی در روز پنجشنبه ساعت 2 بعد از ظهر برگزار می شود.

You could say I'm available on Thursday  at 2:00 PM and then ask, does that work?

می‌توانید بگویید من پنجشنبه ساعت 2 بعدازظهر در دسترس هستم و سپس بپرسید آیا کار می‌کند؟

Does that work for you?

آیا این برای شما کار می کند؟

Or you could ask what works best for you.

یا می توانید بپرسید چه چیزی برای شما بهتر است.

What works best for you well.

چه چیزی برای شما بهتر کار می کند.

Whatever works best for you, Bill.

هر چیزی که برای شما بهتر است، بیل.

Now let's say you want to ask for clarification.

حالا فرض کنید می خواهید توضیح بخواهید.

You could say, sorry, I didn't catch that.

می توانید بگویید، متاسفم، من متوجه نشدم.

I didn't catch that.

من آن را نگرفتم.

Sorry, I didn't catch that.

ببخشید من متوجه نشدم

Sorry, what does X mean?

ببخشید X به چه معناست؟

And then X is whatever the word  is that you don't understand.

و سپس X هر کلمه‌ای است که شما نمی‌فهمید.

Or you could clarify by saying  sorry, what do you mean by X?

یا می‌توانید با گفتن ببخشید، منظورتان از X چیست؟

If you're having trouble understanding  someone, you need to be honest.

اگر در درک فردی مشکل دارید ، باید صادق باشید. می

You can say could you speak up a little?

توانید بگویید می توانید کمی صحبت کنید؟

Speak up means speak louder.

صحبت کردن یعنی بلندتر صحبت کنید.

Could you speak up a little?

ممکن است کمی صحبت کنید؟

I'm having trouble hearing  you, could you speak up please?

من در شنیدن حرف شما مشکل دارم، لطفاً می توانید صحبت کنید؟

If they're speaking too quickly, you  can say could you slow down a little.

اگر آنها خیلی سریع صحبت می‌کنند، می‌توانید بگویید آیا می‌توانید کمی سرعتتان را کم کنید.

I'm having difficulty understanding you.

من در درک شما مشکل دارم

Now.

Let's say you want to confirm understanding  

اکنون.

فرض کنید می‌خواهید درک   چیزی را که

of either something you've said or  something the other person has said.

گفته‌اید یا چیزی که طرف مقابل گفته است تأیید کنید.

You can say do you know what I mean?

شما می توانید بگویید آیا می دانید منظور من چیست؟

So you explain something and then  say, do you know what I mean?

بنابراین چیزی را توضیح می دهید و سپس می گویید، می دانید منظورم چیست؟

You.

شما.

Know what I mean?

می دانید منظورم چیست؟

Oh, I know what you mean.

اوه میدونم منظورت چیه

Does that make sense to you?

آیا این برای شما منطقی است؟

Does that.

Make sense?

این کار را می کند.

معنی دارد؟

Or you can simply shorten that and say  make sense with a rising intonation.

یا می‌توانید به سادگی آن را کوتاه کنید و با لحنی افزایش‌یافته بگویید «منطقی».

These two you need to put in your vocabulary.

این دو را باید در دایره لغات خود قرار دهید. به نظر

Does that sound good to you?

شما خوب است؟ به نظر

Does that sound good to you?

شما خوب است؟

And then native speakers will often shorten that  just to sound good with a rising intonation.

و سپس سخنرانان بومی اغلب آن را کوتاه می‌کنند تا با صدایی رو به افزایش، خوب به نظر برسند.

Sound good, Sounds great.

صدای خوب، عالی به نظر می رسد.

There's one idiom you could use,  and that's to be on the same page.

یک اصطلاح وجود دارد که می‌توانید استفاده کنید، و آن هم بودن در همان صفحه است.

So you could say, are we on the same page?

پس می توانید بگویید، آیا ما در یک نقطه هستیم؟

And this is used to say that you agree  or that you have a shared understanding.

و این برای گفتن اینکه شما موافق هستید یا درک مشترکی دارید استفاده می شود.

For example, I could say J Force English is  a great resource to help you become fluent.

برای مثال، می‌توانم بگویم J Force English یک منبع عالی برای کمک به شما برای مسلط شدن است. آیا

Are we on the same page?

ما در یک صفحه هستیم؟

Do you agree?

موافقید؟ آیا

Do we have a shared understanding?

تفاهم مشترکی داریم؟

Now, if you do agree, you can  say we're on the same page.

اکنون، اگر موافق هستید، می‌توانید بگویید که ما در یک صفحه هستیم.

We're on the same page, Jennifer.

جنیفر در یک صفحه هستیم.

So put that in the comments  to show that you agree.

بنابراین آن را در نظرات قرار دهید تا نشان دهید که موافق هستید.

We're on the same page.

ما در یک صفحه هستیم.

We're 100% on the same page.

ما 100٪ در یک صفحه هستیم. آیا از

Are you enjoying this lesson?

این درس لذت می برید؟

If you are, then I want to tell you  about the Finely Fluent Academy.

اگر هستید، پس می‌خواهم درباره آکادمی Finely Fluent به شما بگویم.

This is my premium training program where  we study native English speakers from TV,  

این برنامه آموزشی برتر من است که در آن به زبان انگلیسی زبان مادری از تلویزیون،

the movies, YouTube and the news.

فیلم‌ها، YouTube و اخبار مطالعه می‌کنیم.

So you can improve your listening  skills of fast English, expand your  

بنابراین می‌توانید مهارت‌های شنیداری خود را در زبان انگلیسی سریع بهبود بخشید،

vocabulary with natural expressions,  and learn advanced grammar easily.

دایره لغات خود را با عبارات طبیعی گسترش دهید، و گرامر پیشرفته را به راحتی یاد بگیرید. به

Plus.

علاوه.

You'll have me.

من را خواهید داشت.

As your personal coach, you can look in  the description for the link to learn more,  

به‌عنوان مربی شخصی‌تان، می‌توانید برای کسب اطلاعات بیشتر در توضیحات پیوند را جستجو کنید،

or you can go to my website and  click on Finally Fluent Academy.

یا می‌توانید به وب‌سایت من بروید و روی «آکادمی Fluent Fluent» کلیک کنید.

Now let's continue with our lesson.

حالا بیایید به درس خود ادامه دهیم.

Now, every single day I say I don't know for  various reasons, and I'm sure you do too.

حالا، هر روز به دلایل مختلف می‌گویم نمی‌دانم، و مطمئنم شما هم همینطور.

But there are many different  ways that you can say,  

اما راه‌های مختلفی وجود دارد که می‌توانید بگویید،   نمی‌دانم به

I don't know to help you sound more  advanced, more fluent, and to also  

شما کمک کند پیشرفته‌تر، روان‌تر به نظر برسید، و همچنین  به

help you understand native speakers  because we use a lot of alternatives.

شما در درک زبان مادری کمک کند، زیرا ما از گزینه‌های جایگزین زیادی استفاده می‌کنیم.

So let's learn over 30 different ways that you  can say I don't know, like a native speaker.

بنابراین بیایید بیش از 30 روش مختلف را یاد بگیریم که می‌توانید بگویید نمی‌دانم، مانند یک زبان مادری.

First, let's talk about some everyday  ways that you can say I don't know.

ابتدا، اجازه دهید درباره برخی از روش‌های روزمره صحبت کنیم که می‌توانید بگویید نمی‌دانم.

You can use these in more casual  situations and professional situations.

می‌توانید از آن‌ها در موقعیت‌های غیررسمی‌تر و موقعیت‌های حرفه‌ای استفاده کنید.

So let's say your friend or Co worker asks you a  random question like how far away is the sun and.

بنابراین فرض کنید دوست یا همکارتان از شما یک سؤال تصادفی می پرسد مانند فاصله خورشید و.

You.

شما.

Don't know the answer.

جواب را نمی دانم

How can you reply the most popular answer WIBI?

چگونه می توانید به محبوب ترین پاسخ WIBI پاسخ دهید؟ هیچ

I have no idea.

نظری ندارم.

And this is really to stress the fact  that you have no knowledge on the topic.

و این واقعاً برای تأکید بر این واقعیت است که شما هیچ دانشی در مورد موضوع ندارید.

Remember the question is how far away is the sun?

به یاد داشته باشید سوال این است که خورشید چقدر دور است؟ هیچ

I have no idea.

نظری ندارم.

Now we can also shorten  this and simply say no idea.

اکنون همچنین می‌توانیم این را کوتاه کنیم و به سادگی بگوییم هیچ نظری ندارم. هیچ

I have no idea.

نظری ندارم.

No idea.

Another common answer is I'm not sure.

نظری ندارم.

یکی دیگر از پاسخ های رایج این است که مطمئن نیستم.

I'm not sure.

مطمئن نیستم.

Now you can expand on this and  you can say I'm not too sure.

اکنون می‌توانید این مورد را گسترش دهید و می‌توانید بگویید من خیلی مطمئن نیستم.

Not too sure.

خیلی مطمئن نیست.

I'm not too sure about that.

من در این مورد خیلی مطمئن نیستم.

That meaning the question.

یعنی سوال

I'm not too sure about how far away the sun is.

من خیلی مطمئن نیستم که خورشید چقدر دور است.

Not sure about that.

در مورد آن مطمئن نیستم.

Not sure about what.

در مورد چی مطمئن نیستم

A fun one is simply to say, who knows?

یک سرگرم کننده این است که به سادگی بگوییم، چه کسی می داند؟

Who knows?

چه کسی می داند؟

Seriously, who knows?

جدی، چه کسی می داند؟

Do.

انجام دادن.

You know.

میدونی. سازمان بهداشت جهانی

Who?

؟

Knows.

You could say.

می داند.

شما می توانید بگویید.

Your guess is as good as mine.

حدس شما به خوبی حدس من است.

It's implying that you also don't know the answer.

این بدان معناست که شما نیز پاسخ را نمی دانید.

Your guess is as good as mine.

حدس شما به خوبی حدس من است.

Well, your guess is as good as mine.

خوب، حدس شما به خوبی حدس من است.

I created a free lesson PDF that summarizes  all the different ways to say I don't know.

من یک PDF درس رایگان ایجاد کردم که همه راه‌های مختلف برای گفتن نمی‌دانم را خلاصه می‌کند.

You can look in the description or  the comment section for the link.

می‌توانید در توضیحات یا بخش نظرات پیوند را مشاهده کنید.

Now another one with the word guess  is if I had to guess I'd say so.

حالا یکی دیگر با کلمه حدس این است که اگر مجبور بودم حدس بزنم، این را می‌گفتم. به

You're letting the person know that  your answer could be completely wrong.

آن شخص می‌دهید که پاسخ شما ممکن است کاملاً اشتباه باشد.

So how far away is the sun?

پس خورشید چقدر دور است؟

If I had to guess, I'd say 100 million miles.

اگر بخواهم حدس بزنم، می گویم 100 میلیون مایل.

I don't know.

من نمی دانم.

Am I right?

درست میگم؟

You let me know in the comments.

شما در نظرات به من اطلاع دهید.

If I'm right.

اگر راست می گویم.

You could say I wish I knew.

می توان گفت ای کاش می دانستم.

That's an interesting piece of knowledge.

این یک دانش جالب است.

I wish I knew, but I don't.

کاش می دانستم، اما نمی دانم.

I wish I knew.

کاش می دانستم.

I wish I could help you.

کاش می توانستم کمکت کنم.

I wish I could help you with that.

کاش می توانستم در این مورد به شما کمک کنم.

I wish I could answer that for you, but I can't.

ای کاش می توانستم به شما پاسخ دهم، اما نمی توانم.

I wish I knew, Robin.

کاش می دانستم، رابین.

I wish I knew.

کاش می دانستم.

You could also say I can't help you with that one.

شما همچنین می توانید بگویید من نمی توانم در مورد آن به شما کمک کنم.

I can't help you with that question.

من نمی توانم با این سوال به شما کمک کنم.

You could say that's an interesting question,  

می‌توانید بگویید این سؤال جالبی است،

but and then use any of the  expressions we just learnt.

اما و سپس از هر یک از عباراتی که تازه یاد گرفتیم استفاده کنید.

That's an interesting  question, but I have no idea.

این یک سوال جالب است، اما من هیچ نظری ندارم.

You could also just say I've never thought  about that before, which is probably true.

همچنین می‌توانید بگویید من قبلاً هرگز به آن فکر نکرده‌ام، که احتمالاً درست است.

A common way to answer that question now  is simply to take out your phone and say,  

یک راه متداول برای پاسخ به این سؤال اکنون این است که تلفن خود را بیرون بیاورید و بگویید،

hey Siri, how far away is the sun?

هی سیری، خورشید چقدر دور است؟

Hey, I was actually pretty close.

هی، من در واقع خیلی نزدیک بودم.

It was 149,000,000 miles away and I said  100 million miles and I completely guessed.

149,000,000 مایل دورتر بود و من گفتم 100 میلیون مایل و کاملاً حدس زدم.

I'm pretty proud of that.

من به آن افتخار می کنم.

So that's a great way to answer.

بنابراین این یک راه عالی برای پاسخ است.

Just ask Siri or Alexa or whoever else.

فقط از سیری یا الکسا یا هر کس دیگری بپرسید.

There are two very common idioms that you can use.

دو اصطلاح بسیار رایج وجود دارد که می توانید از آنها استفاده کنید.

The first idiom is beats me.

اصطلاح اول beats me است.

That beats me, but we commonly get  rid of that and simply say beats me.

این مرا شکست می‌دهد، اما ما معمولاً از شر آن خلاص می‌شویم و به سادگی می‌گوییم مرا کتک می‌زند.

And that's the same as saying I have no idea.

و این همان است که بگوییم من هیچ نظری ندارم.

Beats me.

مرا می زند.

The other idiom is I haven't the slightest idea,  

اصطلاح دیگر این است که من کوچکترین ایده ای ندارم،

and the slightest is this much  the smallest amount possible.

و کوچکترین آن این است که کمترین مقدار ممکن است.

But you're saying you don't even have that.

اما شما می گویید که حتی آن را ندارید.

So it's another way of saying I have no idea.

بنابراین این یک راه دیگر برای گفتن من نیست.

I haven't the slightest idea.

من کوچکترین ایده ای ندارم

Now instead of slightest, you could say foggiest  or faintest and it means the exact same thing.

حالا به‌جای کوچک‌ترین، می‌توانید بگویید مه‌آلودترین یا کم‌رنگ‌ترین، و این دقیقاً به همان معنی است.

Or you can say I haven't a clue,  which also means the same thing.

یا می‌توانید بگویید من سرنخی ندارم، که به همین معنی است.

So they're just slight changes to the same  idiom, and they're very commonly used.

بنابراین آنها فقط تغییرات جزئی در همان اصطلاح دارند و بسیار رایج هستند.

Because I haven't the foggiest idea why.

چون من مه آلودترین ایده را ندارم که چرا.

I mean, look at me.

منظورم اینه نگاهم کن.

Now let's talk about some more professional  expressions that you can use when you're  

حالا بیایید در مورد چند عبارت حرفه‌ای‌تر صحبت کنیم که می‌توانید وقتی از شما

asked a question but you don't know the answer.

سؤالی پرسیده می‌شود اما پاسخ آن را نمی‌دانید استفاده کنید.

So let's say your boss asks you how many units  of a specific product were sold last month.

بنابراین فرض کنید رئیستان از شما می‌پرسد که در ماه گذشته چند واحد از یک محصول خاص فروخته شده است.

You could reply back and say when do you need to  know by and your boss will likely say an hour,  

می‌توانید پاسخ دهید و بگویید چه زمانی باید بدانید و رئیستان احتمالاً یک ساعت،

two hours tomorrow, next week and tell  you when they need the information now.

دو ساعت فردا، هفته آینده می‌گوید و به شما می‌گوید که اکنون چه زمانی به اطلاعات نیاز دارد.

If they say right now I need it right now,  

اگر در حال حاضر بگویند من همین الان به آن نیاز دارم،

then you can reply back and  say, let me get that for you.

سپس می‌توانید پاسخ دهید و بگویید، اجازه دهید آن را برای شما تهیه کنم.

Get that, that being the answer, the information.

آن را دریافت کنید، که پاسخ، اطلاعات است.

Or you could say let me find out, let  me look into this instead of let me.

یا می‌توانید بگویید اجازه دهید بفهمم، اجازه دهید به جای اجازه دادن به این موضوع نگاه کنم.

You could also say I will as a contraction.

شما همچنین می توانید به عنوان یک انقباض بگویید من خواهم کرد.

All I'll find out, I'll look into this,  I'll let you know, I'll get back to you.

هرچه بفهمم، این را بررسی می‌کنم، به شما اطلاع می‌دهم، با شما تماس خواهم گرفت.

Another way to reply is to say I need to  check something and then I'll get back to you.

راه دیگر برای پاسخ دادن این است که بگویید باید چیزی را بررسی کنم و سپس با شما تماس خواهم گرفت.

So you're letting the person know that  you just need to do something first.

بنابراین به آن فرد اجازه می‌دهید بداند که ابتدا باید کاری را انجام دهید.

Instead of check, you could say  I need to confirm something,  

به‌جای بررسی، می‌توانید بگویید باید چیزی را تأیید کنم،

I need to verify something, I need to  look into something and get back to you.

باید چیزی را تأیید کنم، باید چیزی را بررسی کنم و با شما تماس بگیرم.

You can also specify a specific time or  date when you'll have the information.

همچنین می‌توانید زمان یا تاریخ خاصی را مشخص کنید که در آن اطلاعات را خواهید داشت.

Let me look into this and I'll get back  to you by 2:00, by the end of the day,  

اجازه دهید من این موضوع را بررسی کنم و تا ساعت 2:00، تا پایان روز،

by tomorrow, by next week and let the person know.

تا فردا، هفته آینده با شما تماس خواهم گرفت و به آن شخص اطلاع خواهم داد.

Let.

اجازه دهید.

Me look into it.

من به آن نگاه می کنم.

Now, if you do want to admit that  you don't know the answer now,  

حالا، اگر بخواهید اعتراف کنید که اکنون جواب را نمی‌دانید، می‌توانید

you could say something like I'm not sure offhand.

چیزی شبیه به من مطمئن نیستم.

So offhand is just an expression we use  to mean right now, I'm not sure offhand.

بنابراین عیب فقط یک عبارت است که ما در حال حاضر به معنای آن استفاده می‌کنیم، مطمئن نیستم که بی‌خبر باشد.

Let me look into this and  I'll get back to you by 2:00.

اجازه دهید این را بررسی کنم و تا ساعت 2:00 با شما تماس خواهم گرفت.

Does that work for you?

آیا این برای شما کار می کند؟

And you can add, does that work for you to clarify  

و می‌توانید اضافه کنید، آیا این برای شما مفید است تا مشخص کنید

that getting back to them with the  information by 2:00 is acceptable?

که تماس با آنها با اطلاعات تا ساعت 2:00 قابل قبول است؟

Your boss will likely say sure, no problem.

رئیس شما احتمالاً می گوید، مشکلی نیست.

Or they might say no, no, no, I have a meeting  in 10 minutes and I need this information.

یا ممکن است بگویند نه، نه، نه، من 10 دقیقه دیگر جلسه دارم و به این اطلاعات نیاز دارم.

Well then of course you say, no  problem, I'll find out right now  

خب، مطمئناً می گویید، مشکلی نیست، همین الان می فهمم

and get back to you in a few minutes.

و چند دقیقه دیگر با شما تماس خواهم گرفت.

Of course, by the deadline,  your boss just told you.

البته، در موعد مقرر، رئیستان به تازگی به شما گفته است.

Now instead of saying I'm not sure  offhand, which again is just an expression,  

حالا به جای اینکه بگویید مطمئن نیستم ، که باز هم فقط یک عبارت است،

I'm not sure offhand, you could say  I'm not sure off the top of my head.

می‌توانید بگویید مطمئن نیستم.

So again, this is another way of just saying  right now, off the top of my head, I'm not sure.

بنابراین، دوباره، این روش دیگری است که می‌توانم بگویم در حال حاضر، مطمئن نیستم.

Let me find out and I'll e-mail  you the information in 10 minutes.

اجازه دهید بفهمم و در عرض 10 دقیقه اطلاعات را برایتان ایمیل می‌کنم.

So you could also use in and a time  reference in 10 minutes, in an hour,  

بنابراین می‌توانید از یک مرجع ورودی و زمانی در 10 دقیقه، در یک ساعت،

in 20 minutes, or you could simply say ASAP.

در 20 دقیقه استفاده کنید، یا می‌توانید به سادگی بگویید ASAP.

I'm not sure off the top of my head.

از بالای سرم مطمئن نیستم

Let me check and I'll get back to you ASAP.

اجازه بدهید بررسی کنم و در اسرع وقت با شما تماس خواهم گرفت.

That means as soon as possible.

یعنی هر چه زودتر

You can also say ASAP.

شما همچنین می توانید بگویید ASAP.

There's two different ways  to say it, ASAP or ASAP.

دو روش مختلف برای بیان آن وجود دارد، ASAP یا ASAP.

They're both acceptable.

هر دو قابل قبول هستند

I think ASAP is more common though.

من فکر می کنم ASAP رایج تر است. در

I'll get back to you ASAP.

اسرع وقت به شما پاسخ خواهم داد.

Look into it, get back to you.

به آن نگاه کن، به خودت برگرد.

ASAP.

هر چه سریعتر.

Amazing job.

کار شگفت انگیز

Now let's keep going and talk about more  advanced ways that you can say goodbye to again,  

اکنون بیایید ادامه دهیم و در مورد روش‌های پیشرفته‌تری صحبت کنیم که می‌توانید دوباره با آنها خداحافظی کنید،   به

help you sound very fluent and natural  and help you understand native speakers.

شما کمک می‌کند بسیار روان و طبیعی به نظر برسید و به شما کمک می‌کند زبان مادری را درک کنید.

Let's do that now.

حالا این کار را بکنیم.

You can absolutely say bye or goodbye.

شما کاملاً می توانید خداحافظی یا خداحافظی کنید. از

It's grammatically correct.

نظر گرامری درست است.

The problem is that it sounds very formal,  and native speakers don't really say goodbye.

مشکل این است که بسیار رسمی به نظر می‌رسد، و بومی‌ها واقعاً خداحافظی نمی‌کنند.

We say goodbye, but then we  add on a natural expression.

ما خداحافظی می کنیم، اما سپس یک عبارت طبیعی اضافه می کنیم.

So let's talk.

پس بیایید صحبت کنیم.

About natural expressions you can use  in everyday situations like shopping at  

درباره عبارات طبیعی که می‌توانید در موقعیت‌های روزمره مانند خرید از

the grocery store, at a restaurant, or  dealing with a customer service agent.

خواربارفروشی، رستوران، یا معامله با یک نماینده خدمات مشتری استفاده کنید.

You can say buy but then add  on take care, Bye, take care.

می‌توانید بگویید بخر، اما بعد اضافه کن مراقب باش، خداحافظ، مراقب باش.

Now you can also say take care  and then bye, take care bye.

اکنون می‌توانید بگویید مراقب باشید و سپس خداحافظ، مراقب باشید خداحافظ.

Or you can simply say take care.

یا می توانید به سادگی بگویید مراقب باشید.

Take care.

You can say have a good and then  whatever the time reference is,  

مراقب باش.

می‌توانید بگویید خوب باشد و سپس هر زمان که مرجع باشد،

have a good day, morning,  afternoon, evening, night.

روز، صبح، بعدازظهر، عصر، شب خوب باشد.

Or you can say have a good one, which is  general to any situation, have a good one.

یا می توانید بگویید یک خوب داشته باشید، که برای هر موقعیتی کلی است، یک خوب داشته باشید.

Bye, take care.

خداحافظ مواظب خودت باش. یک

Have a good one.

خوب.

A quick tip is that native speakers commonly  combine multiple expressions like I just did.

یک نکته سریع این است که گویشوران بومی معمولاً چندین عبارت را مانند من ترکیب می‌کنند.

Bye, take care, have a good night.

خداحافظ مراقب باش شب خوبی داشته باشی

It's very common to use 2-3 or more  expressions, so feel free to combine them.

استفاده از 2-3 یا بیشتر عبارت بسیار رایج است ، بنابراین با خیال راحت آنها را ترکیب کنید.

Now you can replace.

اکنون می توانید جایگزین کنید.

The adjective good with a different adjective.

صفت خوب با صفت متفاوت.

Have a wonderful day.

روز فوق العاده ای داشته باشید.

Have a fabulous afternoon.

بعد از ظهر افسانه ای داشته باشید

Have a fantastic weekend.

آخر هفته فوق العاده ای داشته باشید.

You can say bye for now, which implies  that you're going to see that person again.

فعلاً می‌توانید خداحافظی کنید، که به این معنی است که دوباره آن شخص را خواهید دید. فعلا خداحافظ.

Bye for now.

Or you can say enjoy the rest  of and then the time period.

یا می‌توانید بگویید از بقیه و سپس دوره زمانی لذت ببرید. از

Enjoy the rest of your day, your night,  your evening, your weekend, your vacation.

بقیه روز، شب، عصر، آخر هفته، تعطیلات خود لذت ببرید. از

Enjoy the rest of your evening.

بقیه عصر خود لذت ببرید.

Now I created a free lesson PDF that  summarizes all the greetings from this lesson.

اکنون یک PDF درس رایگان ایجاد کردم که همه احوالپرسی های این درس را خلاصه می کند.

You can look for the link in the  description or the comment section below.

می‌توانید پیوند را در توضیحات یا بخش نظرات زیر جستجو کنید.

Now let's talk about saying  goodbye to your friends.

اکنون بیایید در مورد خداحافظی با دوستان خود صحبت کنیم.

The most common is See you soon, see you later.

رایج‌ترین آنها این است که به زودی، بعداً می‌بینمت.

A common one is also Talk soon, Bye talk soon.

یکی دیگر از موارد رایج، صحبت به زودی، خداحافظ صحبت به زودی است.

See you later.

I'll see you later.

بعدا میبینمت. من

بعدا می بینمت.

Now if you have a future date  planned with that friend,  

اکنون اگر قراری برای آینده با آن دوست دارید،

you can say see you next weekend, see  you tomorrow, see you at the party  

می‌توانید بگویید آخر هفته آینده می‌بینمت، فردا می‌بینمت ، در مهمانی می‌بینمت

and reference that next event you can  add Can't wait to add some excitement.

و اشاره می‌کنی که رویداد بعدی که می‌توانی اضافه کرد نمی‌توان صبر کرد تا کمی هیجان اضافه شود.

Can't wait to see you next weekend.

نمی توانم صبر کنم تا آخر هفته آینده شما را ببینم.

Can't wait to see you at the party.

بی صبرانه منتظر دیدن شما در مهمانی هستم.

You can say bye.

شما می توانید بگویید خداحافظ.

It was so nice seeing you  instead of so nice you can add.

خیلی خوب بود که شما را دیدم به جای اینکه خیلی خوب بتوانی اضافه کنی.

It was awesome.

فوقالعاده بود.

It was amazing.

شگفت انگیز بود. فوق

It was wonderful.

العاده بود

It was lovely and and instead of seeing  you, you can add it was lovely catching up.

دوست‌داشتنی بود و به‌جای دیدن شما، می‌توانید اضافه کنید که دوست‌داشتنی بود.

It was lovely having dinner.

شام دوست داشتنی بود

It was lovely chatting.

چت دوست داشتنی بود

So you can add different  alternatives to that expression.

بنابراین می‌توانید جایگزین‌های مختلفی به آن عبارت اضافه کنید.

If your friend is getting into a vehicle, you  can add buy, drive safe, buy have a safe trip.

اگر دوستتان سوار یک وسیله نقلیه می‌شود، می‌توانید خرید را اضافه کنید، ایمن رانندگی کنید، سفری امن بخرید.

Be well now.

حالا خوب باش

If you don't have a next date  planned with your friend,  

اگر قرار بعدی را با دوستتان برنامه‌ریزی نکرده‌اید،

you can add some thing to show  you want to see them again.

می‌توانید چیزی اضافه کنید تا نشان دهید می‌خواهید دوباره او را ببینید.

Bye, let's catch up soon.

خداحافظ، بیایید زودتر پیگیری کنیم.

Don't be a stranger, keep in touch.

غریبه نباش، در تماس باش.

This is a very common one.

این یک مورد بسیار رایج است. خدا

Bye.

Keep in touch.

حافظ.

در تماس باش.

Take care.

مراقب باش.

Now let's talk about some more  informal slang expressions.

اکنون بیایید در مورد برخی از اصطلاحات عامیانه غیر رسمی صحبت کنیم.

You can use these with your friends,  your family, or even with your coworkers.

می‌توانید از آن‌ها با دوستان، خانواده یا حتی با همکارانتان استفاده کنید.

As long as it's a.

تا زمانی که یک.

More informal situation we commonly use  gotta got to gotta I gotta go I gotta jet  

ما معمولاً از موقعیت غیررسمی‌تر استفاده می‌کنیم. باید

I gotta head out I gotta take off I gotta  hit the road I gotta get going it's.

بروم باید جت کنم.

By 6:00 I got a jet.

تا ساعت 6:00 جت گرفتم.

You can also say catch you later,  which just means see you later,  

همچنین می‌توانید بگویید بعداً شما را بگیر، که فقط به این معنی است که بعداً می‌بینمت،

catch you later and notice I  took you and reduced it to ya.

بعداً تو را می‌گیرم و متوجه می‌ شوم که تو را بردم و آن را به تو تقلیل دادم.

Catch you later, catch you later.

بعدا میگیرمت، بعدا میگیرمت.

Sometimes we just say later later.

گاهی فقط بعداً می گوییم.

A fun expression is catch you on the flip side.

یک بیان سرگرم کننده این است که شما را از طرف دیگر بگیرد.

I have no idea what the flip side  is, but catch you on the flip side.

من نمی دانم طرف مقابل چیست، اما شما را از طرف دیگر می گیرم.

Catch you on the flippity flip.

گرفتن شما در تلنگر flippity.

I'll catch you on the flippity flip.

من تو را در تلنگر تلنگر میگیرم. خدا

Bye.

حافظ.

Some people say peace out.

بعضی ها می گویند صلح.

I personally have never said this but I  do hear it a lot from some other speakers.

من شخصاً هرگز این را نگفته‌ام، اما آن را از سخنرانان دیگر زیاد می‌شنوم.

Peace out or simply peace.

صلح بی پایان یا به سادگی صلح.

So if that suits your  personality you can use that one.

بنابراین اگر با شخصیت شما مطابقت دارد، می‌توانید از آن استفاده کنید.

Peace.

صلح.

Out.

One of the most common informal expressions.

بیرون.

یکی از رایج ترین عبارات غیر رسمی.

Is just.

فقط است. می

See ya.

بینمت.

So we take.

بنابراین ما می گیریم.

See you later and we reduce.

بعدا می بینمت و کم می کنیم.

It to see ya.

برای دیدنت باشه خداحافظ

OK, bye.

. می

See ya.

Bye.

بینمت. خدا

حافظ.

Let's talk about some expressions  you can use with your husband, wife,  

بیایید در مورد عباراتی صحبت کنیم که می‌توانید با شوهر، همسر،

boyfriend, girlfriend, significant  other, spouse, life partner.

دوست پسر، دوست دختر، دیگران، همسر، شریک زندگی‌تان استفاده کنید. سوگند

By my love, my love, and we  say it in such a nice voice.

به عشق من، عشق من، و ما آن را با صدای زیبا می گوییم.

By my love, I miss you already.

به عشق من، دلم برایت تنگ شده است.

I like that one.

I miss you already.

من آن را دوست دارم.

دلم برایت تنگ شده است

Even though they're right there.

حتی اگر آنها همانجا هستند.

I miss you already.

دلم برایت تنگ شده است

Bye my love, I miss.

خداحافظ عشقم دلم تنگ شده

You already.

شما در حال حاضر.

I miss.

دلم تنگ شده

You too.

تو هم همینطور.

Now we can use our pet name for each other.

اکنون می توانیم از نام حیوان خانگی خود برای یکدیگر استفاده کنیم.

Bye sweetheart, bye sweetie, bye cuddle bear.

خداحافظ عزیزم، خداحافظ عزیزم، خداحافظ خرس نوازش.

Bye my darling or whatever your  romantic name for each other is.

خداحافظ عزیزم یا هر اسمی که برای هم عاشقانه شماست.

And if you have young kids,  

و اگر بچه‌های خردسال دارید،

you can use this really cute expression  which goes see you later, Alligator.

می‌توانید از این عبارت واقعاً زیبا  استفاده کنید که بعداً شما را می‌بینم، تمساح.

Do you know what comes next in a while?

آیا می دانید بعد از مدتی چه اتفاقی می افتد؟

Crocodile.

تمساح.

But just use that one with young children.

اما فقط از آن برای کودکان خردسال استفاده کنید.

Now let's talk about professional expressions  that you can use at work, in a job interview,  

اکنون بیایید در مورد عبارات حرفه‌ای صحبت کنیم که می‌توانید در محل کار، در مصاحبه شغلی،

a networking event or conference by  looking forward to seeing you again soon,  

یک رویداد شبکه یا کنفرانس با  مشتاقانه منتظر دیدار مجدد شما به زودی،

Looking forward to working together.

مشتاقانه برای همکاری با یکدیگر صحبت کنیم.

So notice the gerund verb we need.

بنابراین به فعل جیروندی که نیاز داریم توجه کنید.

You can also use a noun.

شما همچنین می توانید از یک اسم استفاده کنید.

Looking forward to the conference.

منتظر کنفرانس هستیم مشتاقانه

Looking forward to the project.

منتظر پروژه هستیم.

If you're meeting someone for  the first time, you can say bye.

اگر برای اولین بار با کسی ملاقات می‌کنید، می‌توانید خداحافظی کنید.

It was a pleasure.

لذت بخش بود. از

It was a pleasure meeting you.

ملاقات با شما خوشحال شدم. از

It was nice talking to you.

صحبت با شما لذت بردم.

In a job interview, we  generally express appreciation.

در یک مصاحبه شغلی، ما معمولاً قدردانی می کنیم.

Thank you so much for this opportunity.

به خاطر این فرصت، از شما بسیار تشکر می کنم.

I look forward to hearing from you.

من مشتاقانه منتظر شنیدن شما هستم.

The interviewer will also express appreciation.

مصاحبه کننده نیز قدردانی خواهد کرد.

Thank you so much for coming today.

خیلی ممنون که امروز اومدی

I appreciate your time.

قدردان وقت شما هستم.

Thank you so much for your time today.

خیلی ممنون از وقتی که امروز گذاشتید.

We'll be in touch shortly.

به زودی با هم تماس خواهیم گرفت به

Notice that expression in touch.

آن عبارت در تماس توجه کنید.

We'll be in touch soon.

به زودی با هم تماس خواهیم گرفت

We'll be in touch shortly.

به زودی با هم تماس خواهیم گرفت

Superiors can add some words of encouragement  

مافوق‌ها می‌توانند

by Keep up the good work, the  great work, the amazing work.

با ادامه کار خوب، کار عالی، کار شگفت‌انگیز، چند کلمه تشویق کننده اضافه کنند.

Or they might say, if you need  me, I'm a phone call away.

یا ممکن است بگویند، اگر به من نیاز دارید ، یک تماس تلفنی دور هستم.

By if you need me, I'm a phone call away.

اگر به من نیاز دارید، من یک تماس تلفنی دور هستم.

You know where to find me, which is  letting you know you can just text me.

شما می‌دانید من را کجا پیدا کنید، که به شما امکان می‌دهد فقط به من پیامک ارسال کنید.

You know where to find me, I'll be on my phone.

میدونی کجا باید منو پیدا کنی، من با گوشیم سر میزنم.

You know where to find me or a common one  in the office is by my doors always open.

شما می دانید کجا می توانید من را پیدا کنید یا یک مورد معمول در دفتر کنار درهای من همیشه باز است.

And that's encouraging you to come back if you  want to discuss anything or if you need help.

و این شما را تشویق می‌کند که اگر می‌خواهید درباره چیزی بحث کنید یا اگر به کمک نیاز دارید، بازگردید.

My door is always open.

درب من همیشه باز است

You're doing such a great job now.

تو الان داری خیلی کار بزرگی انجام میدی

One of the best ways to understand native speakers  

یکی از بهترین راه‌ها برای درک سخنرانان بومی

and to sound more fluent and  natural is to use idioms.

و روان‌تر و طبیعی‌تر به نظر رسیدن، استفاده از اصطلاحات است.

There are so many idioms in in  English language and right now  

اصطلاحات زیادی در زبان انگلیسی وجود دارد و در حال حاضر

you are going to learn fifty of the  most common that you can use daily.

شما پنجاه مورد از رایج‌ترین آنها را که می‌توانید روزانه استفاده کنید، یاد بگیرید.

Let's do that now.

حالا این کار را بکنیم.

To.

Play something by ear.

به.

چیزی را با گوش پخش کنید.

This is when you make a decision in the  moment rather than planning in advance.

این زمانی است که به جای برنامه ریزی از قبل، در لحظه تصمیم می گیرید.

So let's say you're talking about your weekend  

بنابراین فرض کنید در مورد آخر هفته‌تان صحبت می‌کنید

and your husband or your friend says  what do you want to do this weekend?

و شوهرتان یا دوستتان می‌گویند می‌خواهید این آخر هفته چه کار کنید؟

And you might say let's play it by ear.

و ممکن است بگویید بیایید آن را با گوش پخش کنیم.

Let's decide as the weekend  happens, not in advance.

بیایید همانطور که آخر هفته اتفاق می‌افتد تصمیم بگیریم، نه از قبل.

Let's play it by ear to be all ears.

بیایید آن را با گوش بازی کنیم تا همه گوش باشیم.

We use this to say that you're ready to  listen and you're paying full attention.

ما از این استفاده می‌کنیم تا بگوییم شما آماده گوش دادن هستید و کاملاً توجه دارید.

So let's say you tell your boss you want to  discuss something important about the project  

بنابراین فرض کنید به رئیس خود می گویید که می خواهید درباره موضوع مهمی درباره پروژه بحث کنید

and your boss replies, I'm all ears, I'm all  ears to wake up on the wrong side of the bed.

و رئیس شما پاسخ می دهد، من همه گوش هستم، همه گوش هستم تا در سمت اشتباهی از تخت بیدار شوم.

This is a great one we've all done.

این کار فوق العاده ای است که همه ما انجام داده ایم.

This is when you wake up in a  bad mood, you wake up grumpy.

این زمانی است که با خلق و خوی بد از خواب بیدار می شوید، با عبوس از خواب بیدار می شوید.

So let's say you wake up, you  go in the kitchen and your wife,  

پس فرض کنید از خواب بیدار می شوید، به آشپزخانه می روید و همسرتان،

your husband says, oh hi honey, how are you?

شوهرتان می گوید، اوه سلام عزیزم، چطوری؟ آیا

Would you like some coffee?

قهوه میل دارید؟

What do you want for breakfast?

برای صبحانه چی میخوای؟

And you're grumpy.

و تو عبوس هستی برام

I don't care.

مهم نیست

Where's my phone?

گوشی من کجاست؟

And you're being grumpy.

و شما بدخلق هستید

Well then your wife, your husband can say, well,  someone woke up on the wrong side of the bed.

خب پس همسرت، شوهرت می‌توانند بگویند، خب، یک نفر در سمت اشتباه تخت از خواب بیدار شد.

And that's just to let you know  you're being grumpy to wing something.

و این فقط برای این است که به شما بفهماند بدخلق هستید که چیزی را بال کنید.

When you wing something, you perform a speech  or presentation without planning in advance.

وقتی چیزی را بال می‌دهید، بدون برنامه‌ریزی از قبل، یک سخنرانی یا ارائه ارائه می‌کنید.

So you definitely don't want  to wing your IELTS exam, right?

بنابراین قطعاً نمی‌خواهید در آزمون آیلتس خود شرکت کنید، درست است؟

To make a mountain out of a molehill.

ساختن کوه از تپه خال.

A molehill is really small.

خال خال واقعا کوچک است.

A mountain is really Big South.

یک کوه واقعاً جنوب بزرگ است.

It's when you take a minor problem or issue  and you make it seem really serious or severe.

زمانی است که شما یک مشکل یا مشکل جزئی را مطرح می‌کنید و آن را واقعاً جدی یا شدید نشان می‌دهید.

So let's say you got one question wrong on a test  and you're acting like it's extremely serious.

بنابراین، فرض کنید یک سوال را در آزمون اشتباه کرده‌اید و طوری رفتار می‌کنید که به‌شدت جدی است.

Someone could say, don't make  a mountain out of a molehill.

یکی می تواند بگوید، از تپه خال کوهی نسازید.

They're letting you know it's really  not that bad to be at a crossroads.

آنها به شما می گویند که واقعاً آنقدرها هم بد نیست که سر دوراهی باشید.

This is when you have to make a really  important decision that could impact your life.

این زمانی است که باید یک تصمیم واقعاً مهم بگیرید که می تواند بر زندگی شما تأثیر بگذارد.

Let's say you've been a graphic designer  for 10 years, but you're considering going  

فرض کنید شما ۱۰ سال است که طراح گرافیک بوده‌اید ، اما به فکر

back to school and changing careers  and becoming a lawyer or a teacher.

بازگشت به مدرسه و تغییر شغل و تبدیل شدن به یک وکیل یا معلم هستید.

So you might say, I'm not sure if I  want to be a graphic designer anymore.

بنابراین ممکن است بگویید، من مطمئن نیستم که دیگر می‌خواهم یک طراح گرافیک باشم.

I'm at a crossroads because that decision  will impact your life to rain cats and dogs.

من بر سر دوراهی قرار دارم، زیرا این تصمیم زندگی شما را برای گربه‌ها و سگ‌ها تحت تأثیر قرار می‌دهد.

This is when it rains heavily.

این زمانی است که باران شدید می بارد.

So let's say your friend in a different  city asks you, oh, did it rain last night?

پس فرض کنید دوستتان در شهر دیگری از شما می‌پرسد، اوه، آیا دیشب باران بارید؟

And it did.

و این کار را کرد. باران

It rained heavily.

شدیدی بارید.

You can say, yeah, it rained cats  and dogs To be on top of the world.

می‌توان گفت، بله، باران گربه‌ها و سگ‌ها بارید تا در بالای دنیا قرار بگیریم.

This is when you're really, really happy.

این زمانی است که شما واقعاً، واقعاً خوشحال هستید.

So let's say you got a new promotion.

بنابراین بیایید بگوییم که شما یک ترفیع جدید دریافت کرده اید.

You can say I'm on top of the world  to give someone the cold shoulder.

می‌توانی بگوییم من در بالای دنیا هستم تا سرشان را به کسی بدهم.

This is when you ignore someone.

این زمانی است که شما کسی را نادیده می گیرید.

And you ignore someone on purpose,  usually because you're mad at them,  

و شما عمداً شخصی را نادیده می گیرید، معمولاً به این دلیل که از دست او عصبانی هستید، از دست

annoyed with them, they did something  wrong or something to irritate you.

او عصبانی هستید، او کار اشتباهی انجام داده است یا کاری که باعث عصبانیت شما شده است.

So let's say your husband or your  wife is ignoring you, you might say.

بنابراین، ممکن است بگویید، فرض کنید شوهر یا همسرتان شما را نادیده می گیرد.

Why?

Are you giving me the cold shoulder?

چرا؟ داری

شانه ی سرد به من می دهی؟

It's another way of asking why are you mad at me?

این راه دیگری است برای پرسیدن اینکه چرا از دست من عصبانی هستی؟

What did I do wrong?

من چه اشتباهی کردم؟

Why are you giving me the cold shoulder?

چرا به من کتف سرد می دهی؟

To sit on the fence.

برای نشستن روی حصار

This is when you delay making a decision,  

این زمانی است که تصمیم‌گیری را به تأخیر می‌اندازید،

usually because that decision is  difficult and you don't want to make it.

معمولاً به این دلیل که آن تصمیم دشوار است و نمی‌خواهید آن را بگیرید.

For example, I asked my boss for a promotion, but  he's sitting on the fence, so he won't answer me.

به عنوان مثال، من از رئیسم درخواست ارتقاء شغلی کردم، اما او روی حصار نشسته است، بنابراین جواب من را نمی دهد.

He won't say yes, he won't say no.

نه می گوید بله، نه نمی گوید.

He keeps just saying, oh, I need to  think about it, I'll get back to you.

او مدام می گوید، اوه، باید در مورد آن فکر کنم، به شما باز خواهم گشت.

He's sitting on the fence  to hit the nail on the head.

او روی نرده نشسته است تا میخ را به سرش بزند.

This is when you accurately  explain a problem or a situation.

این زمانی است که یک مشکل یا موقعیت را به طور دقیق توضیح می دهید.

For example, you hit the nail on the head  when you said we needed to reduce our costs.

به عنوان مثال، وقتی گفتید باید هزینه‌هایمان را کاهش دهیم، به میخ ضربه می‌زنید.

So you explain the situation  accurately to be as fit as a fiddle.

بنابراین شما موقعیت را به‌طور دقیق توضیح می‌دهید تا مانند کمانچه مناسب باشد.

This simply means you feel great, you  have good health, you're in good shape.

این به سادگی به این معنی است که شما احساس خوبی دارید، از سلامتی خوبی برخوردار هستید، در وضعیت خوبی هستید.

So maybe you could say since I  changed my diet and I'm eating  

بنابراین شاید بتوان گفت از آنجایی که من رژیم غذایی ام را تغییر دادم و

more fruits and vegetables,  I feel as fit as a fiddle.

میوه و سبزیجات بیشتری می خورم، احساس تناسب اندام به اندازه یک کمانچه دارم.

This is a great one to get  something out of your system.

این یک ابزار عالی برای به دست آوردن چیزی از سیستم شما است.

This is when you do something or you  try something simply so you can move on.

این زمانی است که کاری را انجام می‌دهید یا کاری را به سادگی امتحان می‌کنید تا بتوانید ادامه دهید.

For example, let's say you've been talking  about going skydiving for years and years.

برای مثال، فرض کنید سال‌ها و سال‌ها درباره چتربازی کردن صحبت کرده‌اید.

You research it, you look at different websites,  

شما در مورد آن تحقیق می‌کنید، به وب‌سایت‌های مختلف نگاه می‌کنید،

you talk to people about it, but  you've never actually done it.

در مورد آن با مردم صحبت می‌کنید، اما هرگز این کار را انجام نداده‌اید.

Someone might say just go skydiving  so you can get it out of your system.

ممکن است کسی بگوید فقط به چتربازی بروید تا بتوانید آن را از سیستم خود خارج کنید.

So once you do it, you can stop researching it,  stop looking it up and just move on already.

بنابراین وقتی این کار را انجام دادید، می‌توانید تحقیق درباره آن را متوقف کنید، از جستجوی آن دست بردارید و فقط از قبل ادامه دهید.

I like this one.

من این یکی را دوست دارم.

Speak of the devil, speak of the devil.

از شیطان صحبت کن، از شیطان صحبت کن.

This sounds negative because  of devil, but it's not at all.

این به دلیل شیطان منفی به نظر می رسد ، اما اصلاً اینطور نیست.

This is used when you're talking about someone and  they appear exactly as you're talking about them.

این زمانی استفاده می‌شود که درباره شخصی صحبت می‌کنید و او دقیقاً همانطور که شما در مورد او صحبت می‌کنید ظاهر می‌شود.

This has happened, right?

این اتفاق افتاده است، درست است؟

Let's say you're talking to a friend about your  mutual friend, Bob, and you're talking about Bob.

فرض کنید با دوستی درباره دوست مشترک خود، باب، صحبت می‌کنید و درباره باب صحبت می‌کنید.

Oh, is Bob going to come to the party?

اوه، آیا باب به مهمانی می آید؟

Oh, I'm not sure.

اوه، مطمئن نیستم.

I haven't talked to Bob.

من با باب صحبت نکردم.

And then your phone rings and guess what?

و سپس تلفن شما زنگ می زند و حدس می زنید چیست؟ این

It's Bob.

باب است.

And then you can say, speak of the devil  to give someone the benefit of the doubt.

و سپس می توانید بگویید، از شیطان صحبت کنید تا به کسی شک کنید.

This is when you trust someone,  when they tell you something.

این زمانی است که به کسی اعتماد می‌کنید، وقتی او چیزی به شما می‌گوید.

So if a coworker is late and they call  you and they say I'm stuck in traffic,  

بنابراین اگر همکار دیر کرد و با شما تماس گرفت و گفت من در ترافیک گیر کرده‌ام،

let's give him the benefit of the doubt.

بیایید شک را به او بدهیم.

Let's trust that he's actually stuck in traffic.

بیایید اعتماد کنیم که او واقعاً در ترافیک گیر کرده است.

No pain, no gain.

نابرده رنج گنج میسر نمی شود.

This is a classic one.

این یک کلاسیک است. از

This is used to say that if you want results,  

این جمله استفاده می شود که اگر می خواهید نتیجه،

real results, you have to be willing  to work hard and get uncomfortable.

نتایج واقعی داشته باشید، باید مایل باشید سخت کار کنید و ناراحت شوید.

So I might say if you want to improve your  public speaking skills, no pain, no gain,  

بنابراین می‌توانم بگویم اگر می‌خواهید مهارت‌های سخنرانی عمومی خود را بهبود ببخشید، بدون درد، بدون سود،

you have to be willing to get uncomfortable.

باید مایل باشید که ناراحت شوید. در

Hang in there.

آنجا آویزان شوید.

This is a great one.

این یکی عالی است.

It simply means don't give up.

به سادگی یعنی تسلیم نشو. می

I know learning a language  is hard, but hang in there.

دانم که یادگیری یک زبان سخت است، اما منتظر بمانید.

A penny for your thoughts.

یک قرون برای تفکراتت.

This is used to ask someone what they're thinking.

این برای پرسیدن از کسی که به چه فکر می کند استفاده می شود.

So let's say your friend is just staring  

بنابراین فرض کنید دوست شما فقط به

out the window and you probably are  wondering what are they thinking about.

بیرون از پنجره خیره شده است و شما احتمالاً از خود می‌پرسید که او به چه چیزی فکر می‌کند.

You can turn to your friend and  say a penny for your thoughts.

می‌توانید به دوستتان رجوع کنید و یک پنی برای افکارتان بگویید. این

It's not rocket science.

علم موشک نیست.

Rocket science is complicated, right?

علم موشک پیچیده است، درست است؟

But if we say it's not rocket science,  this means it's not complicated.

اما اگر بگوییم این علم موشکی نیست، به این معنی است که پیچیده نیست.

So I could say becoming a confident  English speaker is not rocket science.

بنابراین می‌توانم بگویم انگلیسی‌زبان شدن با اعتماد به نفس، علم موشکی نیست.

It's not complicated.

این پیچیده نیست.

You just have to practice speaking  to let someone off the hook.

فقط باید صحبت کردن را تمرین کنید تا کسی را کنار بگذارید.

This is a great one because it means that  

این بسیار عالی است زیرا به این معنی است که

you don't punish someone, one,  for a mistake or a wrongdoing.

کسی را به خاطر اشتباه یا اشتباهی مجازات نمی کنید.

So your boss could say, I  know you came in late today,  

بنابراین رئیس شما می‌تواند بگوید، می‌دانم که امروز دیر آمدید،

but I'm going to let you off the  hook, I'm not going to punish you.

اما من شما را از قلاب خارج می‌کنم، من شما را مجازات نمی‌کنم.

To make a Long story short, this  is when you take a long and usually  

برای کوتاه کردن یک داستان طولانی، این زمانی است که شما یک داستان طولانی و معمولاً

complicated story and you make it  very simple by sharing it briefly.

پیچیده می گیرید و با به اشتراک گذاری کوتاه آن را بسیار ساده می کنید.

So you could say Long story  short, we missed our flight.

بنابراین می‌توانید بگویید Long Story کوتاه، ما پروازمان را از دست دادیم.

So there's a long story about why you missed  your flight, but you don't explain those details.

بنابراین، یک داستان طولانی در مورد اینکه چرا پرواز خود را از دست داده‌اید، وجود دارد، اما این جزئیات را توضیح نمی‌دهید.

You just say Long story  short, we missed our flight.

شما فقط بگویید Long story short, ما پروازمان را از دست دادیم.

Easy does it easy does it.

آسان انجام می دهد آن را آسان انجام می دهد.

This is a way of saying slow down.

این راهی برای گفتن آهسته است.

So if your friend is at the gym and they're trying  to do too many exercises with too much weight,  

بنابراین اگر دوستتان در باشگاه است و سعی می‌کند ورزش‌های زیادی را با وزن زیاد انجام دهد،

you might say easy does it slow down  to go back to the drawing board.

شاید بگویید که بازگشت به تخته طراحی آسان است.

This is when you need to start over and create a  new plan or strategy because the first one failed.

این زمانی است که باید از نو شروع کنید و یک برنامه یا استراتژی جدید ایجاد کنید زیرا اولین مورد شکست خورد.

So let's say you were trying  to solve a computer problem.

بنابراین فرض کنید در تلاش بودید مشکل رایانه را حل کنید.

You came up with a strategy, it didn't work.

شما یک استراتژی ارائه کردید، کار نکرد.

And then you can say to your team, well, let's  go back to the drawing board and try again.

و سپس می‌توانید به تیم خود بگویید، خوب، بیایید به تابلوی نقاشی برگردیم و دوباره تلاش کنیم.

Once in a blue moon, this is an  event that happens infrequently.

زمانی که در ماه آبی قرار می‌گیرید، این رویدادی است که به ندرت اتفاق می‌افتد.

For example, I only see Kara once in a blue  moon, not very often at the drop of a hat.

به عنوان مثال، من کارا را فقط یک بار در ماه آبی می بینم ، نه خیلی وقت ها در پایین کلاه.

This is a great one because it means  without hesitation or instantly.

این یک مورد عالی است زیرا به این معنی است که بدون تردید یا فوراً.

For example, call me if you need anything  and I'll be there at the drop of a hat.

به عنوان مثال، اگر به چیزی نیاز داشتید با من تماس بگیرید و من در آنجا خواهم بود.

It means I'll come instantly if you need anything.

این بدان معناست که اگر چیزی لازم داشتید فوراً می آیم.

So it's a really nice, reassuring  thing to say to someone.

بنابراین گفتن به کسی واقعاً خوب و اطمینان‌بخش است.

To add insult to injury, this is when you take  a bad situation and it becomes even worse.

برای اضافه کردن توهین به آسیب، این زمانی است که موقعیت بدی را تحمل می کنید و حتی بدتر می شود.

So let's say you're going out on a  first date and your date showed up late.

بنابراین فرض کنید برای اولین قرار می‌روید و قرارتان دیر نشان داده شده است.

That's already a bad situation.

این در حال حاضر یک وضعیت بد است.

But then to add insult to injury,  

اما پس از آن برای اینکه به جراحت بیشتر شود،

your date forgot his wallet and you had  to pay for both of you to hit the sack.

تاریختان کیف پولش را فراموش کرد و مجبور شدید هزینه هر دوی شما را بپردازید تا به گونی ضربه بزنید.

This means to go to bed, for example, I'm  really tired, I'm going to hit the sack.

این یعنی رفتن به رختخواب، برای مثال، من واقعاً خسته هستم، می‌خواهم به گونی ضربه بزنم.

The ball's in your court.

توپ در زمین شماست

This is used when you need to make  the next decision or the next step.

این زمانی استفاده می‌شود که باید تصمیم بعدی یا مرحله بعدی را بگیرید.

So I might say we offered her a great promotion.

بنابراین ممکن است بگویم که ما به او یک ترفیع عالی پیشنهاد دادیم.

So now the ball's in her court.

پس حالا توپ در زمین اوست.

So it's up to her to decide if she's going to  

بنابراین این به او بستگی دارد که تصمیم بگیرد آیا

accept the promotion or look for  another job or do something else.

ترفیع را بپذیرد یا به دنبال شغل دیگری باشد یا کار دیگری انجام دهد.

To be or to go barking up the wrong tree.

بودن یا رفتن به پارس کردن درخت اشتباه.

This is when you look in the wrong  place or you accuse the wrong person.

این زمانی است که به جای اشتباه نگاه می‌کنید یا فرد نامناسبی را متهم می‌کنید.

For example, if you think I lost your  ring, you're barking up the wrong tree.

برای مثال، اگر فکر می‌کنید حلقه‌تان را گم کرده‌ام ، در حال پارس کردن از درخت اشتباهی هستید.

You're accusing the wrong person to  get or to have your ducks in a row.

شما شخص اشتباهی را متهم می‌کنید که اردک‌هایتان را پشت سر هم می‌آورد یا می‌آورد.

This is when you're well prepared or  well organized for something specific.

این زمانی است که به خوبی برای چیزی خاص آماده شده باشید یا به خوبی سازماندهی کنید.

So you might say the conference was  supposed to start 10 minutes ago.

بنابراین ممکن است بگویید کنفرانس قرار بود 10 دقیقه پیش شروع شود.

They should have gotten their ducks in a row.

آنها باید اردک های خود را پشت سر هم می گرفتند.

They should have been organized or prepared  to get or have the best of both worlds.

آنها باید سازماندهی یا آماده می شدند تا بهترین های هر دو جهان را بدست آورند یا داشته باشند.

This is when you enjoy the advantages of  two very different things at the same time.

این زمانی است که از مزایای دو چیز بسیار متفاوت به طور همزمان لذت می برید.

She works in the city, but  she lives in the country.

او در شهر کار می کند، اما در کشور زندگی می کند.

She gets the best of both worlds.

او بهترین های هر دو دنیا را بدست می آورد.

The lion's share.

سهم شیر.

This is the largest part or most of  something, so you might complain.

این بزرگترین بخش یا بیشتر چیزی است، بنابراین ممکن است شکایت کنید.

I did the lion's share of work on  this project to be on the ball.

من سهم بزرگی از کار روی این پروژه انجام دادم تا در توپ باشم.

This is when you're performing really well.

این زمانی است که شما واقعاً عملکرد خوبی دارید.

Wow, you completed all those reports already.

وای، شما قبلاً همه آن گزارش ها را تکمیل کرده اید.

You're on the ball to pull someone's leg.

شما روی توپ هستید تا پای کسی را بکشید.

This is when you're joking with someone.

این زمانی است که شما با کسی شوخی می کنید.

So we usually use this to reassure  someone you're only joking.

بنابراین ما معمولاً از این برای اطمینان دادن به کسی که فقط دارید شوخی می‌کنید استفاده می‌کنیم.

Don't get upset.

ناراحت نشو

I'm just pulling your leg  to pull yourself together.

فقط پای تو را می کشم تا خودت را جمع کنی.

This is when you need to calm down.

این زمانی است که شما نیاز به آرامش دارید.

You regain your composure after  being really upset or agitated,  

شما پس از اینکه واقعاً ناراحت یا آشفته شدید،

angry, annoyed, and then you calm down South.

خشمگین، آزرده خاطر شدید، آرامش خود را به دست می آورید و سپس جنوب را آرام می کنید.

I might say pull yourself together.

شاید بگم خودتو جمع کن

It was a false alarm.

این یک هشدار اشتباه بود.

So the alarm made you really agitated  and I'm telling you to calm down South.

بنابراین زنگ خطر شما را واقعاً آشفته کرد و من به شما می‌گویم که جنوب را آرام کنید.

Far so good.

خیلی خوبه

This is how you reply when you want to let  someone know that everything is OK until now.

وقتی می‌خواهید به کسی بفهمانید که تا به حال همه چیز خوب است، به این شکل پاسخ می‌دهید.

How's the project going?

پروژه چگونه پیش می رود؟

So far so good to be the last straw.

تا اینجا خیلی خوب است که آخرین نی باشد.

This is when you have no patience  left for someone's errors or mistakes.

این زمانی است که دیگر حوصله ای برای اشتباهات یا اشتباهات دیگران ندارید.

So I might say this is her fifth  time being late this month.

بنابراین ممکن است بگویم این پنجمین بار است که او در این ماه دیر می‌کند.

That's the last straw.

این آخرین نی است.

No more patience for her mistakes.

دیگر برای اشتباهاتش صبر نمی کند.

Time flies when you're having fun.

در خوشی زمان مثل باد میگذرد.

This is used to say that you don't notice how  long something takes because it's enjoyable.

این برای گفتن این که شما متوجه نمی‌شوید چقدر طول می‌کشد استفاده می‌شود زیرا لذت‌بخش است.

So you might look at your watch and  say, oh, wow, it's 1:00 AM already.

بنابراین ممکن است به ساعت خود نگاه کنید و بگویید، اوه، وای، الان ساعت 1:00 صبح است.

And then someone could reply and say, yeah,  

و سپس کسی می‌تواند پاسخ دهد و بگوید، بله،

time flies when you're having  fun to be bent out of shape.

زمانی که شما از خم شدن به‌خوبی لذت می‌برید، زمان می‌گذرد.

This is used to say you're upset, you're angry.

این برای گفتن اینکه شما ناراحت هستید، شما عصبانی هستید استفاده می شود.

For example, Janice is bent out of shape  because she has to work late tonight.

به عنوان مثال، جانیس از حالت خمیده خارج شده است، زیرا باید امشب تا دیروقت کار کند.

To make matters worse.

برای بدتر شدن اوضاع.

Matters in this sense means  problems to make problems worse.

مسائل در این معنا به معنای مشکلات برای بدتر کردن مشکلات است.

So I might say I have to work tonight.

پس شاید بگم امشب باید کار کنم.

And to make matters worse, to make that situation  even worse, I have an early appointment tomorrow.

و برای بدتر شدن اوضاع، برای بدتر شدن آن وضعیت ، فردا یک قرار زودهنگام دارم.

Don't judge a book by its cover.

یک کتاب را از روی جلد آن قضاوت نکنید.

You've probably heard this one.

احتمالا این یکی را شنیده اید.

It means that you shouldn't judge  someone or something on appearance.

این بدان معناست که شما نباید کسی یا چیزی را از روی ظاهر قضاوت کنید.

For example, let's say I'm hiring people  and I say I'm not going to hire him.

برای مثال، فرض کنید من افرادی را استخدام می‌کنم و می‌گویم که او را استخدام نمی‌کنم.

Look at his hair.

به موهاش نگاه کن

And then my colleague would say, well, don't  judge a book by his cover, look at his resume.

و بعد همکارم می‌گفت، خوب، یک کتاب را از روی جلدش قضاوت نکنید، به رزومه‌اش نگاه کنید.

To.

به.

Fall between two stools.

بین دو مدفوع بیفتید.

This is when something fails to  achieve 2 separate objectives.

این زمانی است که چیزی نتواند به ۲ هدف جداگانه دست یابد.

So let's say you plan to  watch a romantic comedy movie.

بنابراین فرض کنید قصد دارید یک فیلم کمدی عاشقانه تماشا کنید.

That movie is supposed to be  romantic and funny at the same time.

قرار است آن فیلم در عین حال عاشقانه و خنده دار باشد.

A romantic comedy.

یک کمدی عاشقانه.

Two objectives.

دو هدف

So you could say that movie  fell between two stools.

بنابراین می توان گفت آن فیلم بین دو چهارپایه افتاد.

It wasn't romantic and it wasn't  funny to cost an arm and a leg.

این رمانتیک نبود و خنده دار نبود که یک دست و یک پا را بخرید.

This is when something is exceptionally expensive.

این زمانی است که چیزی فوق العاده گران است.

Now, airline tickets are usually  expensive, but exceptionally expensive.

اکنون، بلیط‌های هواپیمایی معمولاً گران هستند، اما بسیار گران هستند.

Even more expensive than usual I might say.

حتی ممکن است بگویم گران تر از حد معمول است.

My flight cost an arm and a leg to  cross a bridge when you come to it.

پرواز من یک دست و یک پا برای عبور از روی پل وقتی به آن می‌آیید هزینه داشت.

This is used to remind someone that you only  need to deal with the situation when it happens.

این برای یادآوری به کسی استفاده می‌شود که شما فقط باید با آن موقعیت کنار بیایید.

So your friend might be concerned.

بنابراین دوست شما ممکن است نگران باشد.

What if I forget all my words during  my IELTS speaking exam and then you  

اگر در طول امتحان اسپیکینگ آیلتس تمام کلماتم را فراموش کنم و بعد به

tell that friend cross that  bridge when you come to it.

آن دوست بگویی که وقتی به آن پل می‌رسی از آن پل عبور کند.

Worry about that problem when it  happens to cry over spilt milk.

وقتی روی شیر ریخته گریه می‌کنید، نگران این مشکل باشید.

This is used when someone complaints  about a problem or a loss from the past.

این زمانی استفاده می‌شود که شخصی درباره مشکل یا ضرری از گذشته شکایت کند.

So let's say I had a party weeks  ago and now I'm complaining.

بنابراین فرض کنید هفته‌ها پیش یک مهمانی داشتم و اکنون شاکی هستم.

I can't believe Jon didn't come to my party.

باورم نمیشه که جون به مهمونی من نیومده.

Well my friend can say don't cry over spilled.

خوب دوست من می تواند بگوید که گریه نکنید.

Milk.

It was three weeks ago, why  are you still talking about it?

شیر.

سه هفته پیش بود، چرا هنوز در مورد آن صحبت می کنید؟

Curiosity killed the cat.

کنجکاوی گربه را کشت.

This is used to say that being  inquisitive or asking a lot of  

این برای گفتن اینکه کنجکاو بودن یا پرسیدن

questions can lead to an unpleasant situation.

سؤالات زیاد می‌تواند منجر به موقعیت ناخوشایندی شود استفاده می‌شود.

So let's say your husband or wife is planning  

بنابراین فرض کنید همسر یا همسرتان در حال برنامه‌ریزی برای

you a surprise birthday party and  you try to ask a lot of questions.

شما یک جشن تولد غافلگیرکننده است و شما سعی می‌کنید سؤالات زیادی بپرسید.

What are we doing?

ما چه کار می کنیم؟

Where are we going?

کجا داریم می رویم؟

Who's coming?

کی میاد؟

Then your husband or wife can  say curiosity killed the cat.

سپس شوهر یا همسرتان می‌توانند بگویند کنجکاوی گربه را کشته است.

Just to remind you, don't ask so  many questions to miss the boat.

فقط برای یادآوری، برای از دست دادن قایق آنقدر سؤال نپرسید.

This is when you lose an opportunity  because you were too slow to take action.

این زمانی است که فرصتی را از دست می‌دهید به این دلیل که برای انجام عمل خیلی کند بودید.

For example, the application  deadline was last week.

برای مثال، آخرین مهلت درخواست هفته گذشته بود.

I missed the boat to be on fire.

دلم برای آتش گرفتن قایق تنگ شده بود.

This is to.

این برای.

Perform really well.

واقعا خوب اجرا کن

Wow, your presentation was amazing.

وای، ارائه شما فوق العاده بود.

You were on fire to spill the beans.

آتیش گرفتی که لوبیاها را بریزی.

This is when you reveal a secret when  you shouldn't have revealed a secret.

این زمانی است که رازی را فاش می‌کنید در حالی که نباید رازی را فاش می‌کردید.

So let's say you're planning a surprise party  for someone, and then you tell everyone.

بنابراین بیایید فرض کنیم که در حال برنامه‌ریزی یک مهمانی غافلگیرکننده برای شخصی هستید و سپس به همه می‌گویید.

Don't spill the beans.

حبوبات را نریزید

Don't reveal the secret.

راز را فاش نکن

And finally, to be under the weather.

و در نهایت زیر آب و هوا بودن.

This is when you feel unwell, when you feel sick.

این زمانی است که شما احساس ناراحتی می کنید، زمانی که احساس بیماری می کنید.

I'm a little under the weather today.

امروز کمی زیر هوا هستم.

You are doing a great job.

شما کار بزرگی انجام می دهید.

Think of everything you've learned so far.

به همه چیزهایی که تا الان یاد گرفته اید فکر کنید.

Now let's focus on how you can share your opinion  and do that very professionally and naturally.

اکنون بیایید روی این تمرکز کنیم که چگونه می‌توانید نظر خود را به اشتراک بگذارید و این کار را بسیار حرفه‌ای و طبیعی انجام دهید.

You're going to learn over  50 opinion words right now.

شما در حال حاضر بیش از 50 کلمه نظر را یاد خواهید گرفت.

Now let's get started with first  sharing your personal opinion.

اکنون بیایید ابتدا با به اشتراک گذاشتن نظر شخصی خود شروع کنیم.

Let's say you're in a work meeting and you  have an idea you want to share with everyone.

فرض کنید در یک جلسه کاری هستید و ایده‌ای دارید که می‌خواهید با همه به اشتراک بگذارید.

We should hire a marketing  expert to build our website.

ما باید یک متخصص بازاریابی برای ساختن وب سایت خود استخدام کنیم.

You can absolutely see that.

شما کاملا می توانید آن را ببینید.

But you can sound more professional,  more advanced if you use an opinion word.

اما اگر از یک کلمه نظر استفاده کنید، می‌توانید حرفه‌ای‌تر و پیشرفته‌تر به نظر برسید.

Now there are many different phrases you  can use to share your personal opinion.

اکنون عبارات مختلفی وجود دارد که می توانید برای به اشتراک گذاشتن نظر شخصی خود از آنها استفاده کنید.

I recommend starting with two to three that  you like the most and then you can add more  

توصیه می‌کنم با دو تا سه موردی که بیشتر دوست دارید شروع کنید و بعد

once you get comfortable with them so you have  variety and you're not always using the same one.

از اینکه با آنها راحت شدید، می‌توانید موارد بیشتری را اضافه کنید تا تنوع داشته باشید و همیشه از یک مورد استفاده نکنید.

Here's the list in my opinion, as far  as I'm concerned, from my perspective,  

این لیست به نظر من است، تا آنجا که به من مربوط می‌شود، از

from my point of view, personally, I think  that in my view, I'd say that I believe that.

دیدگاه من، شخصاً فکر می‌کنم از نظر من، می‌توانم بگویم که به آن اعتقاد دارم.

I strongly, firmly believe that.

من قویاً به آن اعتقاد دارم.

I'm convinced that there's no  doubt in my mind that I feel that.

من متقاعد شده‌ام که هیچ شکی در ذهنم وجود ندارد که این احساس را دارم.

In my mind, it seems to me that,  so let's take our idea again,  

در ذهن من، به نظرم می رسد که، پس بیایید دوباره ایده خود را بگیریم،

we should hire a marketing  expert to build our website.

ما باید یک متخصص بازاریابی را برای ساختن وب سایت خود استخدام کنیم.

As far as I'm concerned, we  should hire a marketing expert.

تا آنجا که به من مربوط می شود، باید یک متخصص بازاریابی استخدام کنیم.

In my opinion, in my mind, personally, I  think that we should hire a marketing expert.

به نظر من، شخصاً در ذهن من، فکر می‌کنم که باید یک متخصص بازاریابی استخدام کنیم.

So you can use any one of these.

بنابراین می توانید از هر یک از این موارد استفاده کنید.

And remember, variety is key.

و به یاد داشته باشید، تنوع کلیدی است.

You don't always want to say, in my opinion,  

شما همیشه نمی خواهید بگویید، به نظر من،

you can absolutely use that,  but you want to have variety.

می توانید کاملاً از آن استفاده کنید، اما می خواهید تنوع داشته باشید.

Now let's talk about agreeing with an opinion.

حالا اجازه دهید در مورد موافقت با یک نظر صحبت کنیم.

So you're in a meeting and a colleague says we.

بنابراین شما در یک جلسه هستید و یکی از همکاران می گوید ما.

Should.

Postpone the conference.

باید.

کنفرانس را به تعویق بیندازید.

Or your colleague used an opinion word and  

یا همکارتان از یک کلمه نظر استفاده کرد و

said I firmly believe that we  should postpone the conference.

گفت من کاملاً معتقدم که باید کنفرانس را به تعویق بیندازیم.

Now let's say that you agree with your colleague.

حال فرض کنید که شما با همکار خود موافق هستید.

What can you say?

چی میتونی بگی؟

Well, again, here's a big list.

خوب، دوباره، اینجا یک لیست بزرگ است.

Start with one to two and add  them as you get comfortable.

با یک تا دو شروع کنید و در صورت راحتی آنها را اضافه کنید.

I agree.

موافقم.

I agree with you.

من با شما موافقم.

I think so too.

من هم همینطور فکر می کنم.

That's a good point.

نکته خوبی است.

You're right.

حق با شماست.

Definitely, absolutely.

قطعا، قطعا.

I 2nd that.

من دوم آن.

I couldn't have said it better myself.

خودم بهتر از این نمی توانستم بگویم.

I couldn't agree more.

من نمی توانستم بیشتر موافق باشم.

We're on the same page.

ما در یک صفحه هستیم.

You hit the nail on the head.

میخ را به سر می کوبید.

So your colleague says from my perspective,  we should postpone the conference.

بنابراین همکار شما از دیدگاه من می‌گوید، ما باید کنفرانس را به تعویق بیندازیم.

And you say I couldn't agree more.

و شما می گویید من نمی توانستم بیشتر موافق باشم.

We should postpone the conference.

باید کنفرانس را به تعویق بیندازیم.

You're right, we should postpone the conference.

حق با شماست، ما باید کنفرانس را به تعویق بیندازیم.

Absolutely, we should postpone the conference.

قطعاً باید کنفرانس را به تعویق بیندازیم.

I agree with you.

من با شما موافقم.

Now let's say your colleague shared an  opinion that started with, I don't think,  

حالا فرض کنید همکارتان نظری را به اشتراک گذاشت که با، فکر نمی‌کنم،

I don't think we should postpone the conference.

فکر نمی‌کنم کنفرانس را به تعویق بیندازیم.

Personally, I don't think we  should postpone the conference.

من شخصاً فکر نمی‌کنم که کنفرانس را به تعویق بیندازیم.

We have one very specific phrase that you can use  when you want to agree with a negative opinion.

ما یک عبارت بسیار خاص داریم که وقتی می‌خواهید با نظر منفی موافق باشید، می‌توانید از آن استفاده کنید.

Do you know what that is?

آیا می دانی آن چیست؟

In my mind, I don't think we  should postpone the conference.

به نظر من، فکر نمی‌کنم که کنفرانس را به تعویق بیندازیم. من نه.

Neither do I.

Neither do I.

You only use this when you're agreeing  with I don't think neither do I.

Now let's talk about disagreeing with an opinion.

So you're in a meeting and your calling says  in my mind we should look for a new supplier.

بنابراین شما در یک جلسه هستید و تماس شما می گوید در ذهن من باید به دنبال تامین کننده جدیدی باشیم.

Now you don't agree.

حالا شما موافق نیستید

What can you say?

چی میتونی بگی؟

You can say I disagree with you.

می توانید بگویید من با شما مخالفم.

I'm afraid I disagree.

می ترسم مخالفت کنم

On the contrary.

برعکس.

I understand where you're coming  from, but I respect your opinion.

می‌دانم از کجا آمده‌اید ، اما به نظر شما احترام می‌گذارم.

But that's a good point.

اما این نکته خوبی است.

However, I see your point, but I  have a different perspective I think.

با این حال، من نظر شما را می بینم، اما فکر می کنم دیدگاه متفاوتی دارم. آیا

Can I share my opinion?

می توانم نظر خود را به اشتراک بگذارم؟

That's one way of looking at it.

این یکی از راه های نگاه کردن به آن است.

But have you considered the fact  that now the first one I shared,  

اما آیا به این واقعیت توجه کرده‌اید که اکنون اولین موردی که من به اشتراک گذاشتم،

I disagree with you is probably  the least commonly used because it  

من با شما مخالفم، احتمالاً کمتر مورد استفاده قرار می‌گیرد زیرا

sounds argumentative and we generally  want to say this softly to someone.

استدلالی به نظر می‌رسد و ما معمولاً می‌خواهیم این را به آرامی به کسی بگوییم.

So it's way more common to say I'm  afraid, I'm afraid I disagree with you.

بنابراین بسیار رایج‌تر است که بگوییم می‌ترسم ، می‌ترسم با شما مخالف باشم.

It makes it a lot softer.

آن را بسیار نرم تر می کند.

Or you could acknowledge that I respect your  opinion, but I don't think that's a good idea.

یا می‌توانید بپذیرید که به نظر شما احترام می‌گذارم ، اما فکر نمی‌کنم این ایده خوبی باشد.

I respect your opinion, but I  think we should keep our supplier.

من به نظر شما احترام می گذارم، اما فکر می کنم باید تامین کننده خود را حفظ کنیم.

My personal favorite in this category is  I understand where you're coming from,  

مورد علاقه شخصی من در این دسته این است که می‌دانم از کجا آمده‌اید،

but and then you share your opinion  or whatever information you like.

اما سپس نظرتان یا هر اطلاعاتی را که دوست دارید به اشتراک می‌گذارید.

I understand where you're coming from.

می فهمم از کجا می آیی

This is another way of saying  I respect your opinion.

این روش دیگری برای گفتن است که به نظر شما احترام می گذارم.

I understand where you're coming from,  but right now isn't the best time to  

می‌دانم از کجا می‌آیید، اما در حال حاضر بهترین زمان برای

change our suppliers because  it's our busiest time of year.

تغییر تأمین‌کنندگانمان نیست زیرا شلوغ‌ترین زمان سال ماست.

We should wait until Q4.

باید تا Q4 صبر کنیم.

And remember, you can add your  personal opinion words as well.

و به یاد داشته باشید، می‌توانید نظرات شخصی خود را نیز اضافه کنید.

From my perspective, in my mind, from my  point of view, we should wait until Q4.

از دیدگاه من، در ذهن من، از دیدگاه من، باید تا Q4 صبر کنیم.

So you can absolutely combine these  different opinion words together.

بنابراین می‌توانید کاملاً این کلمات نظری متفاوت را با هم ترکیب کنید.

Now let's talk about sharing a general opinion.

حالا بیایید در مورد به اشتراک گذاشتن یک نظر کلی صحبت کنیم.

So something that most people would agree with.

بنابراین چیزی که اکثر مردم با آن موافق هستند. در

Here's a statement.

اینجا یک بیانیه است.

Repetition is key when you're  learning any new skill.

زمانی که در حال یادگیری هر مهارت جدیدی هستید، تکرار کلیدی است.

Now I personally believe this,  but it's not my opinion per se.

اکنون من شخصاً به این اعتقاد دارم، اما این به خودی خود نظر من نیست.

This is just a commonly  held opinion by most people.

این فقط یک نظر رایج است که اکثر مردم دارند.

By many different people.

توسط بسیاری از افراد مختلف.

So here are some general  opinion words you can use.

بنابراین در اینجا چند کلمه نظر کلی وجود دارد که می توانید استفاده کنید.

It said that it's believed that  I've heard that it's considered  

گفت که اعتقاد بر این است که شنیده ام که به

that it's generally accepted that  most agree that some say that.

طور کلی پذیرفته شده است که اکثراً موافق هستند که برخی چنین می گویند.

It goes without saying that  researchers experts suggest that.

ناگفته نماند که متخصصان محققان این را پیشنهاد می کنند.

So I could say it's generally  accepted that repetition is  

بنابراین می توانم بگویم که به طور کلی پذیرفته شده است که

key when you're learning any new skill.

وقتی در حال یادگیری هر مهارت جدیدی هستید، تکرار کلیدی است.

And personally I agree.

و شخصا موافقم

And personally I couldn't  have said it better myself.

و شخصاً نمی‌توانستم بهتر بگویم.

So you absolutely can share a general opinion,  

بنابراین می‌توانید یک نظر کلی را به اشتراک بگذارید،

but then agree with that general opinion using  one of the phrases you've already learned.

اما سپس با استفاده از یکی از عباراتی که قبلاً یاد گرفته‌اید، با آن نظر کلی موافقت کنید.

Or maybe you want to disagree with this statement.

یا شاید بخواهید با این جمله مخالف باشید.

Well then of course you can use  one of the phrases to disagree.

خب، مطمئناً می‌توانید از یکی از عبارات برای مخالفت استفاده کنید.

On the contrary, repetition isn't that important.

برعکس، تکرار چندان مهم نیست.

I'm afraid I disagree.

می ترسم مخالفت کنم

Repetition isn't that important in my mind.

تکرار در ذهن من چندان مهم نیست.

And then you can share your opinion.

و سپس می توانید نظر خود را به اشتراک بگذارید.

And finally, let's talk about how  to ask someone for their opinion.

و در نهایت، بیایید در مورد اینکه چگونه از کسی نظر بخواهیم صحبت کنیم.

So let's say I shared a general opinion.

بنابراین فرض کنید من یک نظر کلی را به اشتراک گذاشتم.

Most agree that repetition is  key when learning a new skill.

اکثراً موافقند که هنگام یادگیری یک مهارت جدید، تکرار کلیدی است.

And I want to ask for your  opinion on this specific topic.

و می‌خواهم نظر شما را درباره این موضوع خاص بپرسم.

I can say, do you agree?

میتونم بگم موافقی؟

What's your opinion?

نظرتون چیه؟

What do you think?

شما چی فکر میکنید؟

What are your thoughts?

نظر شما چیست؟

What's your view?

نظر شما چیست؟

How do you see the situation?

وضعیت را چگونه می بینید؟

What's your take on it?

نظر شما در مورد آن چیست؟

What about you?

تو چطور؟

How about you?

در مورد شما چطور؟

Has that been your experience?

آیا این تجربه شما بوده است؟

What is your experience been?

تجربه شما چی بوده؟ آیا

Are we on the same page?

ما در یک صفحه هستیم؟

Is that something you would support too?

آیا این چیزی است که شما هم از آن حمایت می کنید؟

So if you're talking to someone  who's currently learning a new skill,  

بنابراین اگر با کسی صحبت می‌کنید که در حال حاضر در حال یادگیری یک مهارت جدید است،

it could be really interesting to ask them.

می‌تواند واقعاً جالب باشد که از او بپرسید.

Has that been your experience?

آیا این تجربه شما بوده است؟

What are your thoughts on that?

نظر شما در آن مورد چیست؟

Do you agree?

موافقید؟

I've saved the best for last?

من بهترین را برای آخرین بار ذخیره کرده ام؟

Because one of the easiest ways  that you can sound more advanced,  

زیرا یکی از ساده‌ترین راه‌هایی که می‌توانید پیشرفته‌تر،

more professional, more fluent,  is by using transition words.

حرفه‌ای‌تر، روان‌تر به نظر برسید، استفاده از کلمات انتقالی است.

They are the secret to really  elevating your English.

آنها راز افزایش واقعاً انگلیسی شما هستند.

So now you're going to learn fifty  of the most common transition words.

بنابراین اکنون می خواهید پنجاه از رایج ترین کلمات انتقالی را یاد بگیرید.

So what exactly are transition words?

پس دقیقاً کلمات گذار چیست؟

Well, transition words are individual  words or groups of words, phrases that  

خوب، کلمات انتقالی، واژه‌ها یا گروه‌هایی از کلمات، عباراتی هستند که

you can use to organize your ideas and  to show connection between your ideas.

می‌توانید برای سازماندهی ایده‌هایتان و نشان دادن ارتباط بین ایده‌هایتان از آنها استفاده کنید.

They're commonly used in academic or formal  writing, but you shouldn't limit their use  

آنها معمولاً در نوشتارهای آکادمیک یا رسمی استفاده می‌شوند، اما شما نباید استفاده از آنها را

to just that because you can absolutely  use them in your spoken English and you  

فقط به این محدود کنید زیرا می‌توانید کاملاً از آنها در انگلیسی گفتاری خود استفاده کنید و

should use them in your spoken English  to sound very advanced and professional.

باید در انگلیسی گفتاری خود از آنها استفاده کنید تا بسیار پیشرفته و حرفه‌ای به نظر برسید.

And if you watch to the end of this video,  

و اگر تا پایان این ویدیو را تماشا کنید،

I'm going to share how you can use transition  words to expand your ideas and to take a really  

می‌خواهم به اشتراک بگذارم که چگونه می‌توانید از کلمات انتقالی برای گسترش ایده‌های خود استفاده کنید و یک

simple idea and be able to talk on that  idea for longer using transition words.

ایده واقعاً ساده بگیرید و بتوانید با استفاده از کلمات انتقالی برای مدت طولانی‌تری درباره آن ایده صحبت کنید. پس

So stay right to the end.

تا آخر بمون

So let's get started.

پس بیایید شروع کنیم.

You're going to learn over 50  transition words in this lesson.

در این درس بیش از 50 کلمه انتقالی را یاد خواهید گرفت.

Don't feel overwhelmed.

احساس غرق شدن نکنید.

Just add them to your vocabulary as you go.

فقط در حین حرکت آنها را به دایره لغات خود اضافه کنید.

Our first group of transition words are  used to show cause and effect, causation.

اولین گروه ما از کلمات انتقالی برای نشان دادن علت و معلول، علیت استفاده می شود.

So here I have two separate ideas.

بنابراین در اینجا من دو ایده جداگانه دارم.

I spilled my coffee.

قهوه ام را ریختم.

I changed my shirt.

پیراهنم را عوض کردم

Now this is where we can use a transition word to  

اکنون اینجاست که می‌توانیم از یک کلمه انتقال برای

combine these ideas together and to  show the relationship between them.

ترکیب این ایده‌ها و نشان دادن رابطه بین آنها استفاده کنیم.

I spilled my coffee.

قهوه ام را ریختم.

As a result, I changed my shirt.

در نتیجه پیراهنم را عوض کردم.

Cause and effect.

علت و معلول. در

Here are the transition words in this category,  

اینجا کلمات انتقالی در این دسته آمده است،

and they're listed from  most formal to least formal.

و آنها از رسمی ترین به کمتر رسمی فهرست شده اند.

So you can take a screenshot of this  consequently, hence, accordingly,  

بنابراین، می‌توانید یک اسکرین شات از این در نتیجه بگیرید، بنابراین، بر این اساس،   بنابراین،

thus, for that reason, as a result,  therefore, and so since because due  

به همین دلیل،  بنابراین، بنابراین، و از آنجایی که با توجه به

to now the example I gave you, I spilled  my coffee as a result, I changed my shirt.

مثالی که برایتان آوردم، قهوه‌ام را در نتیجه ریختم، من تغییر کردم. پیراهن

This is a casual statement.

این یک بیانیه اتفاقی است.

It might sound a little odd, perhaps out of place,  to use a very formal transition word such as.

ممکن است کمی عجیب و غریب به نظر برسد، شاید استفاده از یک کلمه انتقالی بسیار رسمی مانند.

Consequently, in such a common  everyday speech, I spilled my coffee.

در نتیجه، در یک سخنرانی معمولی روزمره، قهوه ام را ریختم.

Consequently I changed my shirt.

در نتیجه پیراهنم را عوض کردم.

You could absolutely say it, it's  grammatically correct, but but  

می‌توانید کاملاً آن را بگویید، از نظر گرامری درست است، اما

the choice of transition word  is just a little too formal.

انتخاب کلمه انتقال کمی بیش از حد رسمی است.

So do not think that formal is the best.

بنابراین فکر نکنید که رسمی بهترین است.

And you absolutely should use formal.

و شما قطعا باید از رسمی استفاده کنید.

You should use formal when  your ideas are more formal,  

زمانی که ایده‌های شما رسمی‌تر،

they're more academic, they're more  professional in a business context.

آکادمیک‌تر، و در زمینه کسب‌وکار حرفه‌ای‌تر هستند، باید از حالت رسمی استفاده کنید.

Let's look at a business context.

بیایید به یک زمینه تجاری نگاه کنیم.

The project is over budget.

پروژه بیش از بودجه است.

We have to cut cost.

ما باید هزینه ها را کاهش دهیم.

So again, we'll show our cause and effect.

پس دوباره علت و معلول خود را نشان خواهیم داد.

We'll use a transition word  to combine these ideas.

برای ترکیب این ایده‌ها از کلمه انتقالی استفاده می‌کنیم.

And because it's a more formal context,  I can use a more formal transition word.

و چون زمینه رسمی تری است، می توانم از کلمه انتقال رسمی تری استفاده کنم.

The project is over budget, hence,  consequently, thus we have to cut costs.

این پروژه بیش از بودجه است، بنابراین، در نتیجه، ما باید هزینه ها را کاهش دهیم.

Our next group of transition words is chronology.

گروه بعدی ما از کلمات انتقالی، گاه‌شماری است.

This is how events are related  based on when they occur.

رویدادها بر اساس زمان وقوعشان به این ترتیب مرتبط می‌شوند.

So think of time.

پس به زمان فکر کن در

Here are three events.

اینجا سه ​​رویداد وجود دارد.

I went to the store, I worked out, I made dinner.

رفتم مغازه، ورزش کردم، شام درست کردم.

Now of course we can add first, 2nd.

حالا البته می توانیم اول، دوم را اضافه کنیم.

3rd.

3.

1st, next, finally, that's chronology,  

اول، بعدی، در نهایت، این زمان‌شناسی است،

and it instantly sounds more organized and more  advanced when you add the transition words.

و وقتی کلمات انتقال را اضافه می‌کنید، فوراً سازمان‌دهی‌شده‌تر و پیشرفته‌تر به نظر می‌رسد.

So let's review the transition  words in this category first.

بنابراین بیایید ابتدا کلمات انتقال  را در این دسته مرور کنیم.

Firstly, to start to begin at  the beginning at the start.

اولاً، برای شروع از ابتدا در شروع.

2nd, secondly, after, afterwards,  next, then subsequently, later.

دوم، دوم، بعد، بعد، بعدی، سپس متعاقباً، بعداً.

Third, Thirdly, after, afterwards, next,  then, subsequently, later, finally,  

سوم، سوم، بعد، بعد، بعد، سپس، متعاقباً، بعداً، در نهایت،

lastly, last but not least.

آخر، آخرین اما نه کم اهمیت.

Now notice that for the 2nd and 3rd events,  many of the transition words are the same.

اکنون توجه کنید که برای رویدادهای دوم و سوم، بسیاری از کلمات انتقالی یکسان هستند.

You can use after, after for the 2nd  and 3rd event, or you can use next,  

می‌توانید از after، after برای رویداد دوم و سوم استفاده کنید، یا می‌توانید از next،

next for the 2nd and 3rd and 4th and 5th event.

next برای رویداد دوم و سوم و چهارم و پنجم استفاده کنید.

But you might want to avoid that so you don't  

اما ممکن است بخواهید از آن اجتناب کنید تا با

sound repetitive using the same  transition word again and again.

استفاده از یک کلمه انتقالی تکراری به نظر نرسید.

So you can use next, then, then  subsequently, subsequently, finally.

بنابراین می‌توانید از next، سپس، سپس متعاقباً، متعاقبا، در نهایت استفاده کنید.

So you can use the different transition words  just to show off your advanced vocabulary.

بنابراین می‌توانید از کلمات انتقالی مختلف فقط برای نشان دادن واژگان پیشرفته‌تان استفاده کنید.

Our next category of transition words is to  show contrast when you have two opposing ideas.

دسته بعدی ما از کلمات انتقالی این است که وقتی دو ایده مخالف دارید، تضاد را نشان دهید.

Let me give you 2 ideas.

بگذارید 2 ایده به شما بدهم.

I love ice cream.

من عاشق بستنی ام.

I'm lactose intolerant.

من عدم تحمل لاکتوز دارم

So can you see how these  two ideas are in opposition?

بنابراین آیا می‌توانید ببینید که چگونه این دو ایده در تضاد هستند؟

I love ice cream is great.

من عاشق بستنی هستم عالیه

It's a really positive thing,  but I'm lactose intolerant.

این یک چیز واقعا مثبت است، اما من به لاکتوز حساسیت ندارم.

That's negative and it also  means that I can't eat ice cream.

این منفی است و به این معنی است که من نمی‌توانم بستنی بخورم.

So those ideas are in opposition.

بنابراین این ایده ها در تقابل هستند.

So we can use our contrasting transition words.

بنابراین می توانیم از کلمات انتقال متضاد خود استفاده کنیم. با

However, although though but I love  ice cream, but I'm lactose intolerant.

این حال، اگرچه من بستنی را دوست دارم ، اما به لاکتوز حساسیت ندارم.

Same thing.

The transition words are listed  from most formal to least formal.

همین مورد

کلمات انتقالی از رسمی ترین به کم رسمی ترین فهرست شده اند.

Again, you could say I love ice cream.

باز هم می توان گفت من عاشق بستنی هستم.

However, I'm lactose intolerant.

با این حال، من حساسیت به لاکتوز دارم.

But again, these ideas are quite simple, so you  probably want a more simple transition word.

اما دوباره، این ایده‌ها بسیار ساده هستند، بنابراین احتمالاً یک کلمه انتقال ساده‌تر می‌خواهید.

Our next category of transition  words is addition of similar ideas.

دسته بعدی ما از کلمات انتقالی اضافه کردن ایده های مشابه است.

I love ice cream.

من عاشق بستنی ام.

I love cake.

من کیک دوست دارم. این

It's adding a similar idea because they're both  in the same category, which is desserts or sweets.

ایده مشابهی را اضافه می کند زیرا هر دو در یک دسته هستند، که دسر یا شیرینی است.

The most common transition words from most formal  to least formal in this category are furthermore  

رایج‌ترین واژه‌های انتقالی از رسمی‌ترین به کم‌رسمی‌ترین واژه‌ها در این دسته، علاوه بر این، علاوه

moreover, further additionally in addition  also, and I love ice cream and I love cake.

بر این، علاوه بر این، علاوه بر این، همچنین، من عاشق بستنی هستم و عاشق کیک هستم.

Obviously, you know that one.

بدیهی است که شما آن یکی را می شناسید.

So why not try to advance  your vocabulary by using in  

پس چرا سعی نکنید دایره لغات خود را با استفاده از  به

addition I love ice cream In addition I love cake.

علاوه I love ice cream به علاوه من عاشق کیک هستم، ارتقا دهید.

Now let's talk about generality.

حالا بیایید در مورد کلیت صحبت کنیم.

This is when things are true most of the time.

این زمانی است که همه چیز در بیشتر مواقع صادق است.

The most common transition words in this category  are in general, generally, generally speaking,  

رایج‌ترین کلمات انتقالی در این دسته به طور کلی، به طور کلی، به طور

by and large, for the most part, most of the time,  more often than not, usually, typically mostly.

کلی،  به طور کلی، در بیشتر موارد، بیشتر اوقات، بیشتر از نه، معمولاً معمولاً عمدتاً هستند.

So let's take an example.

پس بیایید مثالی بزنیم.

Our meetings are very productive.

جلسات ما بسیار سازنده است.

Now, of course, I'm sure there's one or  two meetings that aren't very productive,  

اکنون، البته، مطمئن هستم که یک یا دو جلسه وجود دارد که خیلی سازنده نیستند،

but most of the time, in general, generally  speaking, our meetings are very productive.

اما بیشتر اوقات، به طور کلی ، جلسات ما بسیار سازنده هستند.

Now let's look at the category of examples.

حال بیایید به دسته نمونه ها نگاه کنیم. در

There are really only three main transition words.

واقع فقط سه کلمه انتقال اصلی وجود دارد.

For example, as an example, for instance,  this software has really helped us.

به عنوان مثال، به عنوان مثال، این نرم افزار واقعاً به ما کمک کرده است.

Now it can make your point a lot stronger or help  you expand on your idea by adding an example.

اکنون می‌تواند نظر شما را بسیار قوی‌تر کند یا با افزودن یک مثال به شما کمک کند ایده خود را گسترش دهید.

This software has really helped us.

این نرم افزار واقعا به ما کمک کرده است.

For example, as an example, for instance,  it reduced our error rate by 40%.

به عنوان مثال، به عنوان مثال، میزان خطای ما را تا 40٪ کاهش داد.

Our next category is emphasis.

دسته بعدی ما تاکید است. از

This category is used to make a point stronger  by adding more supporting information.

این دسته برای قوی‌تر کردن یک نکته با افزودن اطلاعات پشتیبانی بیشتر استفاده می‌شود.

Let's take a simple example.

بیایید یک مثال ساده بزنیم.

I love pie.

من عاشق پای هستم.

Now what if I wanted to make this point stronger?

حالا اگر بخواهم این نکته را قوی تر کنم چه؟

I could say it's my favorite dessert.

می توانم بگویم این دسر مورد علاقه من است.

I love pie.

من عاشق پای هستم.

In fact, it's my favorite dessert.

در واقع، این دسر مورد علاقه من است.

I love pie.

من عاشق پای هستم.

As a matter of fact, it's my favorite dessert.

در واقع، این دسر مورد علاقه من است.

These are the only two transition words  that are commonly used to add emphasis.

اینها تنها دو کلمه انتقالی هستند که معمولاً برای تأکید استفاده می‌شوند.

And finally, conclusion transition words.

و در نهایت، کلمات انتقال نتیجه.

Notice I just used a transition word.

توجه کنید که من فقط از یک کلمه انتقال استفاده کردم.

And finally, that is a conclusion transition word.

و در نهایت، این یک کلمه انتقال نتیجه است.

Now, of course, in this category, we  use these transition words when we  

اکنون، البته، در این دسته، زمانی که می‌خواهیم به

want to end what we're seeing, end  our speech and our presentation.

آنچه می‌بینیم پایان دهیم، به سخنرانی و ارائه خود پایان دهیم، از این کلمات انتقالی استفاده می‌کنیم. در

Here are the most common transition words  listed from most formal to least formal.

اینجا رایج‌ترین واژه‌های انتقالی فهرست‌شده از رسمی‌ترین به کم‌رسمی‌ترین واژه‌ها هستند.

In conclusion, to conclude, to summarize,  in sum, all things considered, finally,  

در پایان، برای جمع بندی، خلاصه کردن، به طور خلاصه، همه موارد در نظر گرفته می شود، در نهایت،

overall, ultimately, in the end, to wrap  up, to sum up All in all, So let's say I'm  

به طور کلی، در نهایت، در پایان، به پایان می رسد، به طور کلی خلاصه می شود، بنابراین فرض کنید من

ending my presentation at work and I want my  colleagues to remember one very important fact.

ارائه خود را در محل کار به پایان می برم و من از همکارانم می خواهم یک واقعیت بسیار مهم را به خاطر بسپارند.

And that fact is if we want to remain  competitive, we have to invest in automation.

و این واقعیت این است که اگر می‌خواهیم رقابتی باقی بمانیم، باید روی اتوماسیون سرمایه‌گذاری کنیم.

Now to let my colleagues know that this  is the last point I'm going to make,  

اکنون برای اینکه به همکارانم بفهمانم که این آخرین نکته ای است که قرار است به آن اشاره کنم،

my final point, I'm going to add  a conclusion, transition word.

نکته پایانی من، یک نتیجه گیری، کلمه انتقالی اضافه می کنم.

Ultimately, if we want to remain  competitive, we have to invest in automation.

در نهایت، اگر می‌خواهیم رقابتی باقی بمانیم ، باید روی اتوماسیون سرمایه‌گذاری کنیم.

So now you have 50 plus transition  words to help you communicate your  

بنابراین اکنون بیش از 50 کلمه انتقالی دارید که به شما کمک می کند تا

ideas in a very professional and organized way.

ایده های خود را به روشی بسیار حرفه ای و سازمان یافته منتقل کنید.

Before you go, let me share a bonus tip with you.

قبل از رفتن، اجازه دهید یک نکته جایزه را با شما به اشتراک بگذارم.

You can use transition words to  help you expand on your ideas.

می‌توانید از کلمات انتقالی برای کمک به گسترش ایده‌هایتان استفاده کنید.

So let's take one idea.

پس بیایید یک ایده داشته باشیم.

In general, our meetings are very productive.

به طور کلی، جلسات ما بسیار سازنده است.

Now I can pick any category of transition word.

اکنون می توانم هر دسته از کلمه انتقالی را انتخاب کنم.

To expand on this idea, I could add a contrast.

برای گسترش این ایده، می‌توانم یک تضاد اضافه کنم.

However, they usually run over  time, so this is an opposing idea.

با این حال، آنها معمولاً در طول زمان اجرا می‌شوند، بنابراین این یک ایده مخالف است.

Now let me give an example of my last point  to add emphasis and to expand even more.

اکنون اجازه دهید یک مثال از آخرین نکته خود را برای تأکید بیشتر و گسترش بیشتر بیان کنم.

For example, today our meeting was scheduled  to end at 11 and it went until 11/17.

به عنوان مثال، امروز جلسه ما قرار بود ساعت 11 به پایان برسد و تا 11/17 ادامه داشت.

So let's expand on this even more.

پس بیایید این را بیشتر بسط دهیم.

What was the effect of the meeting  running over by 17 minutes?

17 دقیقه پایان جلسه چه تأثیری داشت؟

As a result, I was late for  a meeting with a client.

در نتیجه، برای جلسه با یک مشتری دیر آمدم.

Hmm, Were there any other effects?

هوم، آیا اثرات دیگری وجود داشت؟

If there were, I could use  an edition of a similar idea.

اگر وجود داشت، می‌توانم از نسخه‌ای از یک ایده مشابه استفاده کنم.

Transition Word Additionally,  I had to work through lunch to  

Transition Word علاوه بر این، مجبور شدم تا ناهار کار کنم تا  به

catch up so your bags are packed and  you're ready to visit North America.

عقب برسم تا چمدان های شما بسته شود و آماده باشید که از آمریکای شمالی دیدن کنید.

Let's talk about all the phrases that you  need starting with greetings Now as a tourist,  

بیایید در مورد همه عباراتی که با تبریک شروع می‌شود صحبت کنیم. حالا به عنوان یک گردشگر،

you're going to be using these  greetings when you go to stores,  

هنگام رفتن به فروشگاه‌ها،

restaurants or interact with service providers.

رستوران‌ها یا تعامل با ارائه‌دهندگان خدمات، از این تبریک‌ها استفاده می‌کنید.

Like when you rent a car or book a tour.

مانند زمانی که یک ماشین اجاره می کنید یا یک تور رزرو می کنید.

You can simply say hello because  for more in personal interactions,  

شما می‌توانید به سادگی سلام کنید، زیرا برای تعاملات شخصی بیشتر،

when you don't know the person  socially, we just say hello.

وقتی فرد را از نظر اجتماعی نمی‌شناسید، فقط سلام می‌کنیم.

That's the standard greeting in these situations.

سلام استاندارد در این مواقع همین است.

You could also say hi there.

شما همچنین می توانید سلام کنید.

So add there, hi there, hi there.

بنابراین اضافه کنید وجود دارد، سلام وجود دارد، سلام وجود دارد.

When you go into a restaurant, a store, hi there.

وقتی وارد یک رستوران، یک فروشگاه می شوید، سلام.

Of course you wouldn't wave.

البته شما دست تکان نمی دهید.

I'm just doing that.

من فقط همین کار را می کنم.

I guess you could.

من حدس می زنم که شما می توانید.

Hi there.

سلام.

Hello.

سلام.

Now time is specific.

اکنون زمان مشخص است.

You could say good morning,  good afternoon, or good evening.

می‌توانید بگویید صبح بخیر، بعد از ظهر بخیر یا عصر بخیر.

Don't say good night because that's  what we use before you go to sleep.

شب بخیر نگویید زیرا این چیزی است که ما قبل از خواب از آن استفاده می کنیم.

So after 4:00 to 6:00 PM,  you can say good evening.

بنابراین بعد از ساعت 4:00 تا 6:00 بعد از ظهر، می‌توانید عصر بخیر بگویید.

Now only for morning.

الان فقط برای صبح

Native speakers, we drop the good and we just  say morning, morning, but we don't say afternoon.

سخنرانان بومی، خوب را رها می کنیم و فقط می گوییم صبح، صبح، اما نمی گوییم بعدازظهر.

You always say.

شما همیشه می گویید. بعد از

Good afternoon, good evening.

ظهر بخیر عصر بخیر.

But you can simply say morning, morning.

اما می توانید به سادگی بگویید صبح، صبح.

Now after your greeting, you can  state your reason for your visit.

اکنون پس از احوالپرسی، می‌توانید دلیل بازدید خود را بیان کنید.

So if you're at a restaurant,  you can say hi there.

بنابراین اگر در رستوران هستید، می‌توانید سلام کنید.

We have a reservation under Forest.

ما یک رزرو زیر جنگل داریم.

Usually the reservations are made  under your last name for 7:00 PM.

معمولاً برای ساعت 19:00 با نام خانوادگی شما رزرو می شود.

You could include the time, but you don't need  to because the reservation will have the time.

می‌توانید زمان را درج کنید، اما نیازی به این ندارید زیرا رزرو زمان خواهد داشت.

Or you could approach a  booth and say good morning.

یا می‌توانید به یک غرفه نزدیک شوید و صبح بخیر بگویید.

Could you please tell me when the  next ferry to Staten Island comes?

لطفاً به من بگویید کشتی بعدی به استاتن آیلند چه زمانی می آید؟

Notice how I use Could you please?

توجه داشته باشید که چگونه از آن استفاده می کنم آیا می توانید لطفا؟

That's to sound more polite.

این به نظر مودبانه تر است.

Now don't worry about taking notes because  I summarize everything in a free lesson PDF.

اکنون نگران یادداشت برداری نباشید زیرا من همه چیز را در یک PDF درس رایگان خلاصه می کنم.

You can look in the description for the link.

برای یافتن لینک می توانید به توضیحات مراجعه کنید.

How about this one?

این یکی چی؟

Excuse me, do you carry sunscreen?

ببخشید ضد آفتاب حمل میکنی؟

Do you carry?

حمل می کنی؟ از

You're asking the store if they  have Do you carry sunscreen?

فروشگاه می‌پرسید که آیا آنها ضد آفتاب دارند؟

Now notice, excuse me, this  isn't necessarily a greeting,  

حالا توجه کنید، ببخشید، این لزوماً یک تبریک نیست،

but it's what we use to get someone's attention.

بلکه چیزی است که ما برای جلب توجه دیگران از آن استفاده می کنیم.

So if the store person is stalking  a shelf, you can say excuse me,  

بنابراین، اگر فروشنده در حال تعقیب قفسه‌ای است، می‌توانید بگویید ببخشید،

and then they will stop what  they're doing and look at you.

و سپس از کاری که انجام می‌دهند دست می‌کشند و به شما نگاه می‌کنند.

So it's used to get attention.

بنابراین برای جلب توجه استفاده می شود.

Now.

Technically, you can say, pardon me,  pardon me, do you carry sunscreen?

اکنون.

از نظر فنی، می‌توانید بگویید، ببخشید، ببخشید، آیا ضد آفتاب حمل می‌کنید؟

But pardon me isn't very common  in North America in this context.

اما ببخشید در این زمینه در آمریکای شمالی خیلی رایج نیست.

In North America we use pardon me  if we don't understand something.

در آمریکای شمالی، اگر چیزی را متوجه نشدیم، از «ببخشید» استفاده می‌کنیم.

So if someones talking to me and maybe  there's a lot of background noise,  

بنابراین، اگر کسی با من صحبت می‌کند و شاید صدای پس‌زمینه زیادی وجود داشته باشد،

I might say pardon me to ask  them to repeat themselves.

ممکن است بگویم ببخشید تا از آنها بخواهم حرف‌هایشان را تکرار کنند.

But we don't really use it  to get someone's attention.

اما ما واقعاً از آن برای جلب توجه کسی استفاده نمی‌کنیم.

So just use excuse me to get someone's attention.

پس فقط از من معذرت خواهی کن تا توجه کسی را جلب کنم.

Now let's review all the phrases you  need if you don't understand someone  

اکنون بیایید تمام عباراتی را که به آن‌ها نیاز دارید، مرور کنیم، اگر کسی را نمی‌فهمید

or if you don't hear them because  there's a lot of background noise.

یا اگر آنها را نمی‌شنوید زیرا صدای پس‌زمینه زیادی وجود دارد.

Or maybe they just spoke very quietly.

یا شاید آنها خیلی آرام صحبت کردند.

Like I said, pardon me, pardon me.

همانطور که گفتم، مرا ببخش، مرا ببخش.

Now you can also say excuse me, but  it's more in a questioning tone.

اکنون می‌توانید ببخشید، اما بیشتر با لحن پرسشگر است.

Excuse me, sorry, I didn't catch that.

ببخشید ببخشید متوجه نشدم

Now you can always say sorry,  English isn't my first language.

اکنون همیشه می‌توانید بگویید متأسفم، انگلیسی زبان اول من نیست.

So you're giving them?

پس داری بهشون میدی؟

The.

Information they need to know so they can adjust.

.

اطلاعاتی که آنها باید بدانند تا بتوانند تنظیم کنند.

Because if you tell a native speaker, oh  sorry English isn't my first language, they'll  

زیرا اگر به یک زبان مادری بگویید، متأسفم، انگلیسی زبان اول من نیست، آنها

naturally just try to speak slower or louder  or in a different way to help you understand.

طبیعتاً سعی می‌کنند آهسته‌تر یا بلندتر صحبت کنند یا به روشی متفاوت صحبت کنند تا به شما کمک کند بفهمید.

And don't be afraid to say can  you repeat that slower please.

و از گفتن اینکه آیا می‌توانید آن را آهسته‌تر تکرار کنید، نترسید.

The person will not be offended  or upset if you say that.

اگر شما این را بگویید، فرد آزرده یا ناراحت نخواهد شد. پس از

So don't be afraid to use it.

استفاده از آن نترسید.

Or you can say sorry.

یا می توانید بگویید متاسفم.

I'm not sure what MMM means that means or  if you know the specific word you can say.

من مطمئن نیستم که MMM به چه معناست یا کلمه خاصی را می‌دانید که می‌توانید بگویید.

I'm not sure what a transfer means.

من مطمئن نیستم که انتقال به چه معناست.

Can you explain it a different way?

میشه یه جور دیگه توضیح بدی؟

Can you give me more information?

میشه اطلاعات بیشتری به من بدید؟

Can you help me understand?

میشه کمکم کنی بفهمم؟

Or simply you can say sorry I don't understand,  English isn't my first language and they will  

یا به سادگی می‌توانید بگویید متأسفم من نمی‌فهمم، انگلیسی زبان اول من نیست و آنها

naturally know they need to speak slower,  louder or explain it a different way.

طبیعتاً می‌دانند که باید آهسته‌تر، بلندتر صحبت کنند یا آن را به روش دیگری توضیح دهند.

Can you repeat that please?

میشود لطفا تکرارش کنید؟

I'm sorry, I didn't catch that.

متاسفم، متوجه نشدم.

As a tourist, you're going to be spending money at  stores, so let's talk about the phrases you need  

به‌عنوان یک گردشگر، در فروشگاه‌ها پول خرج می‌کنید ، پس بیایید در مورد عباراتی که

when you go into a store or when you  take all of your items to check out.

هنگام ورود به فروشگاه یا وقتی همه اقلام خود را برای بررسی می‌برید به آن‌ها صحبت کنیم.

When you're ready to pay, you can just say  hi there or any of the other greetings.

وقتی آماده پرداخت هستید، می‌توانید فقط سلام یا هر یک از سلام‌های دیگر را بگویید.

Now previously the stores would ask you cash or  credit, but this isn't common in North America.

اکنون قبلاً فروشگاه‌ها از شما پول نقد یا اعتبار می‌خواستند، اما این امر در آمریکای شمالی رایج نیست.

Today.

امروز.

It's assumed you're going  to pay with a credit card,  

فرض بر این است که می‌خواهید با کارت اعتباری پرداخت کنید،

so they generally don't ask  you about the payment method.

بنابراین معمولاً از شما درباره روش پرداخت سؤال نمی‌کنند.

They will probably just point at the  machine and then you can tap your card.

آنها احتمالاً فقط به دستگاه اشاره می‌کنند و سپس می‌توانید روی کارتتان ضربه بزنید.

Cash credit.

اعتبار نقدی

Now there are some St.

در حال حاضر برخی از فروشندگان سنت وجود دارد

vendors.

.

A street vendor would be a small shop or  something that isn't a physical store.

یک فروشنده خیابانی یک مغازه کوچک یا چیزی است که یک فروشگاه فیزیکی نیست.

It is possible that they only accept cash,  but this is becoming less and less common.

این امکان وجود دارد که آنها فقط پول نقد بپذیرند، اما این امر کمتر و کمتر رایج می شود.

Basically everywhere you go in North  America, you can pay with your card.

اساساً هر کجا در آمریکای شمالی بروید ، می‌توانید با کارت خود پرداخت کنید.

Even the smallest St.

حتی کوچک‌ترین

vendors, because they have a little device  they put on their phones and then their phone  

فروشندگان سنت، چون دستگاه کوچکی دارند، روی تلفن‌هایشان می‌گذارند و سپس تلفنشان

turns into a payment processor and  you just tap your card on the phone.

تبدیل به یک پردازشگر پرداخت می‌شود و شما فقط روی کارتتان روی تلفن ضربه می‌زنید.

So even at very small vendors,  you can likely pay with your card,  

بنابراین حتی در فروشندگان بسیار کوچک، احتمالاً می‌توانید با کارت خود پرداخت کنید،

but of course bring a little cash with you.

اما البته کمی پول نقد همراه خود داشته باشید.

You can ask how much is this for one item?

می توانید بپرسید این برای یک مورد چقدر است؟

How much are these for two or more items Now after  you pay, they might ask you do you need a bag now?

اینها برای دو یا چند مورد چقدر است حالا پس از پرداخت، ممکن است از شما بپرسند که آیا اکنون به کیف نیاز دارید؟

They might say need a bag or simply bag with  a rising intonation to show it's a question.

آنها ممکن است بگویند به یک کیف نیاز دارید یا صرفاً کیفی با صدای بلند برای نشان دادن اینکه این یک سؤال است.

Plastic bags are not used at  most stores in North America.

کیسه‌های پلاستیکی در اکثر فروشگاه‌های آمریکای شمالی استفاده نمی‌شوند.

They are banned for environmental  reasons, So if you need a bag,  

آنها به دلایل زیست محیطی ممنوع هستند، بنابراین اگر به یک کیف نیاز دارید، به

most likely you have to pay for that bag.

احتمال زیاد باید هزینه آن کیف را بپردازید.

Instead of plastic stores use paper bags  and they're probably about $0.15 per bag.

به‌جای فروشگاه‌های پلاستیکی از کیسه‌های کاغذی استفاده کنید که احتمالاً حدود 0.15 دلار برای هر کیسه است.

Or you can get a reusable bag  depending on the quality 1 to $3.00.

یا بسته به کیفیت 1 تا 3.00 دلار می‌توانید یک کیسه قابل استفاده مجدد تهیه کنید.

A lot of smaller stores, convenience stores,  

بسیاری از فروشگاه‌های کوچک‌تر، فروشگاه‌های رفاه،

markets, they still use plastic bags,  but the bigger stores generally don't.

بازارها، هنوز از کیسه‌های پلاستیکی استفاده می‌کنند، اما فروشگاه‌های بزرگ‌تر معمولاً این کار را نمی‌کنند.

But you can always ask them,  can you give me a bag please?

اما همیشه می‌توانید از آنها بپرسید، لطفاً می‌توانید یک کیف به من بدهید؟

Or I need to buy a bag Now sometimes  I hear students say please, I need  

یا من نیاز به خرید یک کیف دارم اکنون گاهی اوقات می‌شنوم که دانش‌آموزان می‌گویند لطفاً، باید

to buy a bag and they put please  at the beginning of a statement.

یک کیف بخرم و لطفاً را در ابتدای بیانیه قرار می‌دهند.

But that is not common in North  America and it sounds a little awkward.

اما این در آمریکای شمالی رایج نیست و کمی ناخوشایند به نظر می رسد.

So put please at the end I  need to buy a bag please.

پس لطفاً در پایان بگذارید، لطفاً یک کیف بخرم.

Please commonly comes at the  beginning when it's the imperative.

لطفاً معمولاً در ابتدا وقتی ضروری است می آید.

So you're giving an instruction.

بنابراین شما یک دستورالعمل می دهید.

Please put the receipt in the bag.

لطفا رسید را در کیف قرار دهید.

Put the receipt in the bag is the instruction  

قرار دادن رسید در کیف دستورالعمل است

and you can add please at the  beginning to sound more polite.

و می‌توانید لطفاً در ابتدا آن را اضافه کنید تا مودبانه‌تر به نظر برسید.

You could also add it at the end after you pay.

همچنین می توانید پس از پرداخت آن را در پایان اضافه کنید.

They might say do you need want a receipt?

ممکن است بگویند آیا نیاز به رسید دارید؟

Again to try to be more  environmental and safe paper.

دوباره سعی کنید کاغذ محیطی تر و ایمن تر باشد.

They don't automatically print receipts.

آنها به طور خودکار رسید چاپ نمی کنند.

They might just say need a  receipt, want a receipt or receipt.

ممکن است فقط بگویند رسید نیاز دارید، رسید یا رسید می خواهید.

You can say no, that's  okay, no thanks, yes please.

می‌توانید بگویید نه، اشکالی ندارد ، نه متشکرم، بله لطفاً.

Now right before you pay.

حالا درست قبل از پرداخت.

They might say something really  long that you don't understand.

آنها ممکن است چیزی واقعاً طولانی بگویند که شما متوجه آن نشوید.

They may be asking you for a  donation, which is very common.

ممکن است از شما کمک مالی بخواهند، که بسیار رایج است.

Do you want to donate $1.00  to the Children's Hospital?

آیا می خواهید 1.00 دلار به بیمارستان کودکان اهدا کنید؟

They might ask you if you have a points  or rewards membership with that store.

ممکن است از شما بپرسند که آیا امتیازی دارید یا عضویت در آن فروشگاه را پاداش می‌دهید.

Or they might ask you if you want to sign up for  

یا ممکن است از شما بپرسند که آیا می‌خواهید برای

something like a Walmart MasterCard  or a points card or a membership.

چیزی مانند Walmart MasterCard یا کارت امتیاز یا عضویت ثبت‌نام کنید.

If you don't understand, just say no thanks,  

اگر متوجه نمی‌شوید، فقط بگویید نه متشکرم،

No thanks, because they're probably just  trying to give you something additional.

نه متشکرم، زیرا احتمالاً فقط سعی می‌کنند چیز دیگری به شما بدهند.

Now if you go into a clothing  store or a larger store,  

حالا اگر به یک فروشگاه پوشاک یا یک فروشگاه بزرگتر بروید،

they will greet you and they'll ask you  if you're looking for something specific.

آنها به شما سلام می کنند و از شما می پرسند که آیا به دنبال چیز خاصی هستید.

You can say I'm just looking, I'm just browsing.

می توانید بگویید من فقط دارم نگاه می کنم، فقط دارم مرور می کنم.

But in North America, looking is more common.

اما در آمریکای شمالی، نگاه کردن بیشتر رایج است.

I'm just looking.

فقط دارم نگاه میکنم با

Thanks.

تشکر.

Thanks, I'm just browsing.

ممنون، من تازه دارم مرور میکنم

Oh, I'm just looking.

اوه من فقط دارم نگاه میکنم با

Thanks.

تشکر.

Or if you are looking for something specific,  you can say I'm looking for a small backpack.

یا اگر به‌دنبال چیز خاصی هستید، می‌توانید بگویید من به دنبال یک کوله‌پشتی کوچک هستم.

Where can I find men's socks?

از کجا می توانم جوراب مردانه پیدا کنم؟

Do you carry sunglasses?

آیا عینک آفتابی حمل می کنید؟

If you're buying clothing, you  can ask where can I try this on?

اگر در حال خرید لباس هستید، می‌توانید بپرسید کجا می‌توانم این را امتحان کنم؟

Where are the fitting rooms, the changing  rooms, which is where you try things on.

اتاق‌های مناسب، رختکن‌ها کجا هستند، جایی که چیزها را امتحان می‌کنید.

You can also ask them what's your return policy  to know if the item is returnable or exchangeable.

همچنین می‌توانید از آن‌ها بپرسید که خط‌مشی بازگشت شما چیست تا بدانید کالا قابل برگشت یا تعویض است.

Now let's talk about dining out at restaurants.

حالا بیایید در مورد صرف غذا در رستوران ها صحبت کنیم.

When you go to a restaurant,  you can use your greeting.

وقتی به رستوران می‌روید، می‌توانید از سلام خود استفاده کنید.

Hello.

سلام.

Hi there.

سلام.

Good afternoon.

عصر بخیر.

Table for two, please.

میز دو نفره لطفا

Or you can state we have a reservation under and  

یا می‌توانید اعلام کنید که ما یک رزرو زیر و

then your name, generally just  your last name under forest.

سپس نام شما، معمولاً فقط نام خانوادگی شما در زیر جنگل داریم.

Or maybe you want to make a reservation.

یا شاید بخواهید رزرو کنید. آیا

Can we make a reservation?

می توانیم رزرو کنیم؟

And they'll ask you when or what  day, how many people, and what time.

و از شما می پرسند کی یا چه روزی، چند نفر و چه ساعتی.

Table for two please.

میز دو نفره لطفا

Now, if you're staying at the restaurant, you  can ask them, do you have any tables outside?

حالا، اگر در رستوران می‌مانید، می‌توانید از آنها بپرسید، آیا میز بیرونی دارید؟

Do you have any tables on the patios?

آیا میزی روی پاسیو دارید؟

So they mean the same thing.

پس منظورشون همینه

The patio or outside is an area that is outside.

پاسیو یا بیرون محوطه ای است که بیرون است.

So you have inside or outside.

بنابراین شما در داخل یا خارج دارید.

Outside is on the patio.

بیرون در پاسیو است.

And if you're inside and you see  this really nice table by the window,  

و اگر داخل هستید و این میز واقعاً زیبا را کنار پنجره می‌بینید،

you can say, can we sit by the window, please?

می‌توانید بگویید، لطفاً می‌توانیم کنار پنجره بنشینیم؟

Are there any booths available?

آیا غرفه ای موجود است؟

So maybe they're putting you at a table with  chairs, but you want to sit it in a booth.

بنابراین شاید آنها شما را روی یک میز با صندلی می نشانند، اما شما می خواهید آن را در یک غرفه بنشینید.

Just ask them are there any booths available?

فقط از آنها بپرسید که آیا غرفه ای موجود است؟

If you have any allergies, you can tell your  server I'm allergic to I'm allergic to shellfish.

اگر آلرژی دارید، می‌توانید به سرور خود بگویید من به صدف حساسیت دارم.

Or maybe you see an item, a stir fry  with chicken and you want to know,  

یا شاید شما یک مورد، یک سرخ کردنی با مرغ را می بینید و می خواهید بدانید،   آیا

can you make that vegetarian?

می توانید آن را گیاهخوار کنید؟ آیا

Can you make that vegan?

می توانید آن وگان را درست کنید؟ آیا

Can you make that gluten free?

می توانید آن را بدون گلوتن درست کنید؟

To order just say all have.

برای سفارش فقط بگویید همه دارند.

I'll have the stir fry with shrimp please.

لطفا سرخ شده با میگو میل کنم.

Alternatively, I'd like I'd like  the stir fry with shrimp please,  

متناوباً، من دوست دارم سرخی همزن با میگو را بخواهم،

but all have is way more common now.

اما همه آنها در حال حاضر بسیار رایج تر شده است.

You may want to modify your order.

ممکن است بخواهید سفارش خود را تغییر دهید.

I'll have the stir fry with shrimp please.

لطفا سرخ شده با میگو میل کنم.

But no onions.

ولی پیاز نداره

Hold the onions without onions.

پیازها را بدون پیاز نگه دارید.

They all mean the same thing.

همه آنها به یک معنا هستند.

Can you add Pickles?

میشه ترشی هم اضافه کنید

So if you want something  additional, can you add Pickles?

بنابراین اگر چیز دیگری می‌خواهید، می‌توانید ترشی را اضافه کنید؟ آیا

Can you make it extra spicy?

می توانید آن را بیشتر تند درست کنید؟

This is something my husband asks every time.

این چیزی است که شوهرم هر بار می پرسد. آیا

Can you make it extra spicy?

می توانید آن را بیشتر تند درست کنید؟ آیا

Can you put the sauce on the side?

می توانید سس را کنار بگذارید؟

So maybe if they put a sauce over  top can you put it on the side?

بنابراین، شاید اگر سس روی آن گذاشتند، می‌توانید آن را کنار بگذارید؟

Sauce on the side again please.

لطفاً دوباره سس کناری بپزید.

Just know that modifying your  orders is extremely common and  

فقط بدانید که تغییر سفارشات شما بسیار رایج است و

accepted in North America, so don't be shy.

در آمریکای شمالی پذیرفته شده است، بنابراین خجالتی نباشید.

If you want something specific, just ask.

اگر چیز خاصی می خواهید، فقط بپرسید.

They will do it for you.

آنها این کار را برای شما انجام خواهند داد.

And don't forget to ask for water because as  a tourist you need to drink a lot of water.

و درخواست آب را فراموش نکنید زیرا به عنوان یک گردشگر باید مقدار زیادی آب بنوشید.

Can you bring us some water please?

لطفا برای ما آب بیاورید؟

They might ask you sparkling or  still bottled does say tap water.

ممکن است از شما بپرسند که آب گازدار یا هنوز بطری است و می‌گوید آب شیر.

Tap water is fine.

آب لوله کشی خوبه

Sometimes the restaurants try to  sound more fancy and say house water,  

گاهی اوقات رستوران‌ها سعی می‌کنند صدای تجملی‌تری داشته باشند و بگویند آب خانه،

but it's the water that comes out of the tap  which is drinkable in all of North America.

اما این آبی است که از شیر آب بیرون می‌آید و در تمام آمریکای شمالی قابل نوشیدن است.

So if you don't want to pay for water,  

بنابراین اگر نمی‌خواهید برای آب پولی بپردازید،

just say tap water is fine and know that water  is free everywhere you go in North America.

فقط بگویید آب لوله‌کشی خوب است و بدانید که هر کجا در آمریکای شمالی بروید، آب رایگان است.

You can go into any place  and ask for water for free.

می‌توانید به هر مکانی بروید و به صورت رایگان آب بخواهید.

You might ask them where are  the bathrooms or restrooms?

ممکن است از آنها بپرسید حمام یا دستشویی کجاست؟

Either word choice is fine.

انتخاب هر دو کلمه خوب است.

Where are the bathrooms?

حمام ها کجا هستند؟

Where are the restrooms?

سرویس های بهداشتی کجا هستند؟

Just don't say where are the toilets because  we don't use that word for restaurants.

فقط نگویید توالت‌ها کجا هستند زیرا ما از این کلمه برای رستوران استفاده نمی‌کنیم.

Now if you had a big meal and you didn't finish at  all, you can say can I have A to go box, please?

حالا اگر یک غذای بزرگ خوردید و اصلاً تمام نشد، می‌توانید بگویید آیا می‌توانم یک جعبه برای رفتن داشته باشم، لطفا؟

And they'll bring you a box and you put your  leftovers and then you take it with you.

و یک جعبه برایت می آورند و تو باقی مانده هایت را می گذاری و بعد با خودت می بری. آیا

Can I have A to go box, please?

می توانم یک جعبه برای رفتن داشته باشم، لطفا؟

Or you can say, can you wrap this up?

یا می توانید بگویید، می توانید این را جمع بندی کنید؟

So they will take your food, put it in  A to go box and bring it back to you.

بنابراین آنها غذای شما را می‌گیرند، آن را در جعبه A می‌گذارند و برای شما برمی‌گردانند.

Can you wrap this up?

می توانید این را جمع بندی کنید؟

Can you pack this up?

می توانید این را بسته بندی کنید؟

They mean the same thing if they try to offer  you dessert or coffee and you don't want it.

اگر بخواهند به شما دسر یا قهوه بدهند و شما آن را نخواهید، منظورشان یکسان است.

Say just the check please.

فقط چک را بگو لطفا

You can say check or bill.

می توانید بگویید چک یا صورتحساب.

Just the check please.

فقط چک رو لطفا

Just the bill please.

فقط قبض لطفا

Can you bring me the check or bill please?

لطفا چک یا صورت حساب را برای من بیاورید؟

Or you can simply ask where do I pay?

یا می توانید به سادگی بپرسید از کجا باید پرداخت کنم؟

Just the check please.

فقط چک لطفا من

Where do I?

Pay it's $25.00 right in North America.

کجا؟

پرداخت آن 25.00 دلار درست در آمریکای شمالی است.

Tips.

نکات.

Gratuity are rarely added to the bill  automatically, so it's your choice to leave it.

انعام به ندرت به صورت خودکار به صورت حساب اضافه می شود، بنابراین این انتخاب شماست که آن را ترک کنید.

When you pay.

وقتی پرداخت می کنید.

There'll be an option on the machine.

گزینه ای روی دستگاه وجود خواهد داشت.

It's not required, but it is highly  expected and a 10 to 20% tip depending  

الزامی نیست، اما بسیار مورد انتظار است و انعام 10 تا 20 درصد بسته

on the formality of the restaurant  and the level of service is expected.

به رسمی بودن رستوران و سطح خدمات مورد انتظار است.

But again, it isn't required.

اما باز هم لازم نیست.

Now at any restaurant, cafe or store  you can ask them do you have Wi-Fi?

اکنون در هر رستوران، کافه یا فروشگاهی می‌توانید از آنها بپرسید که آیا Wi-Fi دارید؟

Or is there?

یا وجود دارد؟

Wi-Fi here, and if you know there's  Wi-Fi because there's a sign,  

Wi-Fi در اینجا وجود دارد، و اگر می‌دانید که Wi-Fi وجود دارد زیرا علامتی وجود دارد،

you can ask them what's the Wi-Fi password.

می‌توانید از آنها بپرسید که گذرواژه Wi-Fi چیست.

Now, sometimes the Wi-Fi passwords are just  random letters or numbers, and maybe you,  

اکنون، گاهی اوقات گذرواژه‌های Wi-Fi فقط حروف یا اعداد تصادفی هستند، و شاید شما،   آن را

you didn't hear it, you couldn't understand it.

نشنیده‌اید، نمی‌توانید آن را درک کنید.

You can just give them your phone.

شما فقط می توانید گوشی خود را به آنها بدهید.

Can you put it in for me, please?

میشه برام بذاری لطفا؟

Can you write it down, please?

میشه بنویسید لطفا آیا

Can you repeat that slowly, please?

می توانید آن را به آرامی تکرار کنید، لطفا؟

Now, let's talk about getting around.

حالا بیایید در مورد دور زدن صحبت کنیم.

So how you move from one location to another.

بنابراین چگونه از یک مکان به مکان دیگر حرکت می کنید. دیگر

You don't really need to know how to  ask for directions anymore because  

واقعاً نیازی به دانستن نحوه درخواست مسیر ندارید زیرا

your phone has GPS and will  tell you exactly where to go.

تلفن شما دارای GPS است و دقیقاً به شما می گوید کجا بروید.

But let me share some common phrases with you.

اما اجازه دهید چند عبارت رایج را با شما به اشتراک بگذارم.

Excuse me, do you know how to  get to the Empire State Building?

ببخشید، آیا می دانید چگونه به ساختمان امپایر استیت بروید؟

Excuse me, which way is Central Park?

ببخشید سنترال پارک کجاست؟

Excuse me, does this train go to Central Park?

ببخشید این قطار میره پارک مرکزی؟

Excuse me, which train will  take me to Central Park?

ببخشید، کدام قطار مرا به پارک مرکزی می برد؟

And noticed I used excuse me  for all of them because that  

و متوجه شدم که برای همه آنها از عذرخواهی استفاده کردم زیرا این

is the most common standard in North  America to get someone's attention.

رایج ترین استاندارد در آمریکای شمالی برای جلب توجه دیگران است.

You could also say, excuse me,  do you mind taking our photo?

شما همچنین می توانید بگویید، ببخشید، آیا مشکلی دارید که از ما عکس بگیرید؟

Because that is the one thing that people still  ask other people for not directions anymore.

زیرا این همان چیزی است که مردم هنوز از سایرین نمی‌خواهند دیگر مسیر را دریافت کنند.

But excuse me, do you mind?

اما ببخشید، مشکلی ندارید؟ آیا

Do you mind taking with that ING?

با آن ING مشکلی ندارید؟ آیا

Do you mind taking our for photo?

برای عکس گرفتن از ما مشکلی ندارید؟

Excuse me, could you please take our picture so  you can say photo or picture interchangeably?

ببخشید، لطفاً می‌توانید عکس ما را بگیرید تا بتوانید به جای هم عکس یا عکس را بگویید؟

And as a final tip before you pack your bags and  head to North America, just remember that North  

و به عنوان آخرین نکته قبل از بستن چمدان‌ها و رفتن به آمریکای شمالی، فقط به یاد داشته باشید که

America is incredibly diverse and we interact  with non-native English speakers every single day.

آمریکای شمالی به‌طور باورنکردنی متنوع است و ما هر روز با غیر انگلیسی‌زبان‌های بومی تعامل داریم.

Every time we leave the.

هر بار که ما را ترک می کنیم.

House.

We go to stores, restaurants, our work  environments, our social environments.

خانه

ما به فروشگاه‌ها، رستوران‌ها، محیط‌های کاری، محیط‌های اجتماعی‌مان می‌رویم.

We interact with non-native English speakers.

ما با انگلیسی زبانان غیر بومی تعامل داریم.

N Americans in general are friendly, open and  accepting, so don't feel any bit of nervousness  

آمریکایی‌ها به طور کلی دوستانه، باز و پذیرا هستند، بنابراین

or shyness because you have an  accent or make grammar mistakes.

به دلیل داشتن لهجه یا اشتباهات گرامری، هیچ احساس عصبی یا خجالتی نداشته باشید.

It will not impact your experience  as a tourist, but of course,  

این تأثیری بر تجربه شما به عنوان یک گردشگر نخواهد داشت، اما مطمئناً،   باید

you do need to be able to communicate in  a way that a native speaker understands,  

بتوانید به روشی ارتباط برقرار کنید که یک زبان مادری آن را بفهمد،

and all of these phrases  will help you do just that.

و همه این عبارات  به شما در انجام این کار کمک می کنند.

You might be preparing for a  language exam like the IELTS.

ممکن است برای امتحان زبان مانند آیلتس آماده شوید.

So now let me share 30 advanced phrases that you  can use in your IELTS or in any formal situation.

بنابراین اکنون اجازه دهید 30 عبارت پیشرفته را به اشتراک بگذارم که می‌توانید در آیلتس یا در هر موقعیت رسمی استفاده کنید.

Of course, on the IELTS, they're  going to ask you, where do you live?

البته، در آیلتس، آنها از شما خواهند پرسید که کجا زندگی می کنید؟

You can say I was born and raised in Winnipeg.

می توان گفت من در وینیپگ به دنیا آمدم و بزرگ شدم.

That's where I was born and raised.

آنجا به دنیا آمدم و بزرگ شدم.

Did you know that I was born and raised to be  born and raised in Now here your verb is to be.

آیا می‌دانستید که من به دنیا آمدم و بزرگ شدم تا در Now به دنیا بیایم و بزرگ شدم، فعل شما در اینجاست که باشد.

So of course you need to conjugate it in the  past simple because it's a completed past action.

بنابراین مطمئناً باید آن را در گذشته ساده با هم ترکیب کنید زیرا این یک عمل گذشته کامل است.

I was born and raised in and then you  can state your city or your country.

من در متولد و بزرگ شدم و سپس می‌توانید شهر یا کشور خود را اعلام کنید.

Now don't worry about taking notes because  I summarize everything in a free lesson PDF.

اکنون نگران یادداشت برداری نباشید زیرا من همه چیز را در یک PDF درس رایگان خلاصه می کنم.

You can look in the description for the link.

برای یافتن لینک می توانید به توضیحات مراجعه کنید.

You can add on to this to make it sound more  complex to make you sound more advanced.

می‌توانید به آن اضافه کنید تا پیچیده‌تر به نظر برسد تا پیشرفته‌تر به نظر برسید.

I was born and raised in Winnipeg but now?

من در وینیپگ به دنیا آمدم و بزرگ شدم اما اکنون؟

But now I live in Ottawa.

اما اکنون در اتاوا زندگی می کنم.

Go even further and say I've  lived here for over 10 years now.

حتی فراتر بروید و بگویید که اکنون بیش از 10 سال است که اینجا زندگی می کنم.

Notice I used the present perfect.

توجه کنید که من از present perfect استفاده کردم.

You can also use the present perfect continuous  only for the verbs live, work and study.

همچنین می‌توانید از حال کامل استمراری فقط برای افعال live, work و study استفاده کنید.

And this is for an action that started  in the past and continues until now.

و این برای اقدامی است که در گذشته شروع شده و تا کنون ادامه دارد.

So in the present perfect continuous,  I've been living here for over 10 years.

بنابراین در زمان کنونی کامل پیوسته، بیش از 10 سال است که اینجا زندگی می‌کنم.

You can use 4 plus the specific number of years.

می توانید از 4 به اضافه تعداد سال های خاص استفاده کنید.

You can even say four years, several  years, many years, a number of years.

حتی می توانید بگویید چهار سال، چندین سال، چندین سال، چند سال.

All of those are possibilities.

همه اینها احتمالات هستند.

Now let's move on to tell me about your work.

حالا بیایید ادامه دهیم تا در مورد کار خود بگویید.

You can say I'm an engineer.

می توانید بگویید من یک مهندس هستم.

I know this is a very simple sentence,  

می‌دانم که این جمله بسیار ساده‌ای است،

but most students get it wrong  because they forget the article.

اما اکثر دانش‌آموزان آن را اشتباه می‌گیرند، زیرا مقاله را فراموش می‌کنند.

You must use an article before your job title.

شما باید قبل از عنوان شغلی خود از یک مقاله استفاده کنید. به

Most likely you're going to use a or an,  but it is possible to use the article the.

احتمال زیاد می خواهید از a یا an استفاده کنید، اما می توانید از مقاله استفاده کنید.

This is when there is only one position in the  organization and you have that one position.

این زمانی است که فقط یک موقعیت در سازمان وجود دارد و شما آن یک موقعیت را دارید.

For example, I'm the executive director,  

برای مثال، من مدیر اجرایی هستم،

so there's only one executive  director, and that's me.

بنابراین فقط یک مدیر اجرایی وجود دارد و آن من هستم.

Now if we use the it's more common to explain  what the organization is or what the company is.

اکنون، اگر از آن استفاده کنیم، بیشتر توضیح می دهیم که سازمان چیست یا شرکت چیست.

But if you include just your job title with  AH or an you can but it you don't need to.

اما اگر فقط عنوان شغلی خود را با AH یا an وارد کنید، می‌توانید اما نیازی به آن ندارید.

But if you use the make sure  you state your organization.

اما اگر از آن استفاده می‌کنید، سازمان خود را اعلام کنید.

Now add to this and add a general  statement about your specific job.

اکنون به این اضافه کنید و یک بیانیه کلی درباره شغل خاص خود اضافه کنید.

Being an engineer is rewarding.

مهندس بودن پاداش دارد.

Notice here being starts the sentence  because it's a gerund statement.

توجه داشته باشید که در اینجا جمله شروع می‌شود، زیرا این یک عبارت جرون است.

Jaron statements will absolutely  make you sound more advanced.

اظهارات Jaron کاملاً باعث می شود که شما پیشرفته تر به نظر برسید.

You could say I love using my analytical  skills to solve complex problems.

می توانید بگویید من عاشق استفاده از مهارت های تحلیلی خود برای حل مسائل پیچیده هستم.

Love is a verb of preference, so you need  the verb of preference plus a gerund.

Love یک فعل ترجیحی است، بنابراین به فعل ترجیحی به اضافه یک جیروند نیاز دارید.

Love using.

عاشق استفاده کردن.

You could say I enjoy collaborating with my team.

می توان گفت از همکاری با تیمم لذت می برم.

Enjoy is a verb, a preference,  so you need the gerund.

لذت بردن یک فعل است، یک اولویت، بنابراین شما به جیروند نیاز دارید.

I enjoy collaborating with  my team and brainstorming  

من از همکاری با تیمم و ارائه

unique solutions to complex problems.

راه حل های منحصر به فرد برای مشکلات پیچیده لذت می برم.

So sure, you could say brainstorming solutions to  

بنابراین مطمئناً می‌توانید راه‌حل‌های طوفان فکری برای

problems, but adding adjectives  makes you sound more advanced.

مشکلات بگویید، اما افزودن صفت‌ها باعث می‌شود پیشرفته‌تر به نظر برسید.

You just mentioned something  positive about your work.

شما فقط به چیز مثبتی در مورد کار خود اشاره کردید.

Why not make a contrasting  statement and start with?

چرا یک بیانیه متضاد بیان نمی کنید و با آن شروع نمی کنید؟

However, this is a transition word  that we use to make a contrast,  

با این حال، این یک کلمه انتقالی است که ما از آن برای ایجاد تضاد استفاده می‌کنیم،

and using transition words will  make you sound so advanced.

و استفاده از کلمات انتقالی باعث می‌شود شما بسیار پیشرفته به نظر برسید.

However, being an engineer  also has its challenges.

با این حال، مهندس بودن چالش‌های خود را نیز دارد.

So before we had positives  about being an engineer,  

بنابراین، قبل از اینکه درباره مهندس بودن نکات مثبتی داشتیم،

however, and now a negative about  being an engineer, a contrast.

و اکنون در مورد مهندس بودن، یک تضاد بود.

So now you can share one of those challenges,  

بنابراین اکنون می‌توانید یکی از آن چالش‌ها،

specifically another transition  word to make you sound advanced.

به‌ویژه کلمه انتقال  دیگری را به اشتراک بگذارید تا حرفه‌ای به نظر برسید.

Specifically, I work around the  clock to meet tight deadlines.

به طور خاص، من شبانه روز کار می کنم تا ضرب الاجل های فشرده را رعایت کنم.

To work around the clock is an expression,  

کار شبانه روزی یک عبارت است،

and using expressions really shows you understand  the language more at an advanced native level.

و استفاده از عبارات واقعاً نشان می‌دهد که زبان را در سطح بومی پیشرفته‌تر درک می‌کنید.

And of course, to work around the clock,  you can just imagine you work continuously.

و البته، برای کار شبانه روزی، فقط می توانید تصور کنید که به طور مداوم کار می کنید.

You work non-stop.

تو بی وقفه کار می کنی

Now let's talk about hobbies.

حالا بیایید در مورد سرگرمی ها صحبت کنیم.

You can begin with a gerund statement  that expresses your opinion on hobbies.

می‌توانید با یک جمله ژروند شروع کنید که نظر شما را در مورد سرگرمی‌ها بیان می‌کند.

In my opinion, having hobbies is  integral to living a fulfilling life.

به نظر من، داشتن سرگرمی برای داشتن یک زندگی کامل ضروری است.

So our Jaron statement is  having hobbies is integral too.

بنابراین عبارت Jaron ما این است که سرگرمی‌ها نیز ضروری است.

But then I just added on to  that by expressing my opinion.

اما سپس با بیان نظرم به آن افزودم.

So let's review some opinion words.

پس بیایید چند کلمه نظر را مرور کنیم.

Of course, in my opinion, in my view, from my  perspective, notice here from from my perspective,  

البته، به نظر من، به نظر من، از دیدگاه من، از دیدگاه من، به شخصه، به اینجا توجه کنید،

personally, I think that have at  least four different opinion words.

فکر می کنم حداقل چهار کلمه نظر متفاوت داشته باشد.

You can use these for in your  vocabulary when you go for your IELTS.

وقتی برای آیلتس می‌روید، می‌توانید از این موارد در فرهنگ لغات خود استفاده کنید.

Now let's get back to hobbies.

حالا بیایید به سرگرمی ها برگردیم.

You made your general statement, your Jaron  statement, beginning with an opinion word.

شما بیانیه کلی خود را بیان کردید، بیانیه Jaron، که با یک کلمه نظر شروع می شود.

Now you can state your specific hobby.

اکنون می توانید سرگرمی خاص خود را بیان کنید.

I'm an avid hiker, or maybe I'm  an avid cyclist, guitar player,  

من یک کوهنورد مشتاق هستم، یا شاید یک دوچرخه سوار، نوازنده گیتار،

tennis player, whatever your hobby is.

تنیس، هر چه سرگرمی شما باشد.

So here the structure is to be an  avid and then you need a noun and  

بنابراین در اینجا ساختار این است که مشتاق باشید و سپس به یک اسم نیاز دارید و

this means you have a strong interest,  passion or enthusiasm for that activity.

این بدان معناست که شما علاقه، اشتیاق یا اشتیاق شدید به آن فعالیت دارید.

Now you can make a gerund statement  about why you enjoy this activity.

اکنون می‌توانید در مورد اینکه چرا از این فعالیت لذت می‌برید، بیانیه‌ای بنویسید.

Hiking gives me the opportunity to disconnect  from my devices and enjoy the beauty of nature.

پیاده‌روی به من این فرصت را می‌دهد که از وسایلم جدا شوم و از زیبایی طبیعت لذت ببرم.

Now notice that the jaron statement  started with the verb hiking.

اکنون توجه کنید که عبارت jaron با فعل hiking شروع شد.

You can also start a jaron statement  with the noun, for example, guitar.

همچنین می‌توانید عبارت jaron را با اسمی مانند گیتار شروع کنید.

Guitar gives me the opportunity  to, you could say playing guitar.

گیتار به من این فرصت را می‌دهد ، می‌توان گفت گیتار نواختن.

So you're using the verb form  or the noun form with guitar.

بنابراین شما از فرم فعل یا شکل اسم با گیتار استفاده می کنید.

Both are correct.

هر دو درست هستند.

Now let's say you don't have any hobbies.

حالا فرض کنید هیچ سرگرمی ندارید.

Don't worry, you can still answer  this question in a very advanced way.

نگران نباشید، همچنان می‌توانید به روشی بسیار پیشرفته به این سؤال پاسخ دهید.

You can say until now my  focus has been on my career.

می توانید بگویید تا کنون تمرکزم روی حرفه ام بوده است.

However, I'm considering taking up and  then an activity taking up drawing.

با این حال، در نظر دارم شروع به کار کنم و سپس فعالیتی که طراحی را شروع کند.

So notice we have our present perfect.

بنابراین توجه داشته باشید که حال ما کامل است.

My focus has been because the action  started in the past and continues until now.

تمرکز من این بوده است که این اقدام در گذشته شروع شده و تا کنون ادامه دارد.

Take up is the phrasal verb we use specifically  

Take up فعل عبارتی است که ما به طور خاص

with hobbies and activities  to main start and notice.

برای سرگرمی ها و فعالیت ها برای شروع و توجه اصلی استفاده می کنیم.

Consider plus gerund.

بعلاوه جروند را در نظر بگیرید.

I'm considering that's in the present continuous.

من در نظر دارم که در حال استمراری است.

I'm considering taking up take is in  the gerund because consider plus gerund.

من به این فکر می‌کنم که به‌علاوه جیروند را در نظر بگیرم.

You could also say, however,  I'd love to take up drawing.

با این حال، می‌توانید بگویید، دوست دارم طراحی را شروع کنم.

The expression here is I would  love and then infinitive.

عبارت در اینجا I would love و سپس مصدر است.

Perhaps it's simpler to remember  and it still sounds advanced,  

شاید به خاطر سپردن آن ساده‌تر باشد و هنوز هم پیشرفته به نظر می‌رسد،

so feel free to use this alternative.

پس با خیال راحت از این جایگزین استفاده کنید.

Now you can still.

Add on a gerund statement about  drawing, but use the future.

حالا شما هنوز هم می توانید.

گزاره‌ای در مورد ترسیم اضافه کنید ، اما از آینده استفاده کنید.

Simple because you're not  doing the activity right now.

ساده است زیرا در حال حاضر فعالیت را انجام نمی‌دهید.

Drawing will give me the  opportunity to disconnect.

طراحی به من فرصت قطع ارتباط را می‌دهد.

You could say I'm confident that or I'm hopeful  

می‌توانید بگویید من به این موضوع اطمینان دارم یا امیدوار هستم

that drawing will give me the  opportunity to disconnect.

که نقاشی به من فرصت قطع ارتباط بدهد.

You will sound very advanced.

شما بسیار پیشرفته به نظر خواهید رسید.

Now let's move on to.

حالا بیایید به ادامه مطلب برویم.

Tell.

Me about your family.

بگو

من در مورد خانواده شما

You can say I'm from a close  knit family, close knit.

می توانید بگویید من از یک خانواده صمیمی هستم.

Notice that pronunciation close knit.

توجه کنید که تلفظ نزدیک گره بزنید.

This is an adjective that describes the family.

این صفتی است که خانواده را توصیف می کند.

Now this is the same as saying  my family and I are very close.

حالا این همان است که می‌گوییم من و خانواده‌ام خیلی صمیمی هستیم.

My family and I, this is the subject.

من و خانواده ام، این موضوع است.

We, my family and I are very close.

من و خانواده ام خیلی صمیمی هستیم.

You can say everyone in my family gets along  because everyone is conjugated as a singular.

می‌توانید بگویید همه اعضای خانواده من با هم کنار می‌آیند، زیرا همه به صورت مفرد ترکیب می‌شوند.

Everyone gets along really well or used  extremely well to sound more advanced.

همه با هم خیلی خوب کنار می آیند یا بسیار خوب استفاده می کنند تا پیشرفته تر به نظر برسند. در

Here's a great expression.

اینجا یک بیان عالی است.

Everyone says I take after my mom in looks  and I take after my dad in personality.

همه می‌گویند من از نگاه مادرم و شخصیت پدرم را دنبال می‌کنم.

When you take after someone, it means  that you resemble them physically.

وقتی کسی را تعقیب می کنید، به این معنی است که از نظر فیزیکی شبیه او هستید.

So if you have a photo of you  and your mom and people say,  

بنابراین، اگر عکسی از خود دارید و مادرتان و دیگران می‌گویند،

oh, I see the similarities, you take  after your mom because your mom came  

اوه، من شباهت‌ها را می‌بینم، شما از مادرتان عکس می‌گیرید، زیرا اول مادرتان آمده است

first and maybe your mom takes  after your grandmother, etcetera.

و شاید مادرتان دنبال مادربزرگتان می‌رود و غیره.

But for personality, you can use this as well.

اما برای شخصیت، می توانید از این نیز استفاده کنید.

So maybe your dad is very  funny and you are very funny.

پس شاید پدرت خیلی بامزه باشد و تو خیلی بامزه.

So you take after your dad in personality.

بنابراین شما شخصیت پدرتان را دنبال می کنید.

A great phrasal verb to use on  the IELTS to sound very advanced.

یک فعل عبارتی عالی برای استفاده در آیلتس برای اینکه بسیار پیشرفته به نظر برسد.

Now let's move on to talking about travel.

حالا بیایید به صحبت در مورد سفر بپردازیم.

You can say I'd love, I would love,  I love the opportunity to see Egypt,  

می توانید بگویید من دوست دارم، دوست دارم، من عاشق این فرصت هستم که مصر را ببینم،

to travel to notice, travel to  Egypt, but see Egypt, visit Egypt.

سفر کنم تا متوجه شوم، به مصر سفر کنم، اما مصر را ببینم، از مصر دیدن کنم.

So know when certain verbs  require additional prepositions.

بنابراین بدانید چه زمانی افعال خاص به حرف اضافه نیاز دارند.

Travel to a location, visit a location.

سفر به یک مکان، بازدید از یک مکان.

If I could travel anywhere, I'd choose Egypt.

اگر می توانستم به جایی سفر کنم، مصر را انتخاب می کردم.

This is our second conditional  because it's hypothetical.

این دومین شرطی ما است زیرا فرضی است.

And notice we have modal plus base verb.

و توجه داشته باشید که ما فعل مبنا به اضافه معین داریم. از

Don't use the infinitive modal plus base verb.

فعل مصدر بعلاوه مبنا استفاده نکنید.

Of course you can use a gerund statement.

البته می توانید از عبارت gerund استفاده کنید.

Visiting Egypt is at the top of my list.

بازدید از مصر در صدر فهرست من است.

Imagine you have a list of places you  want to visit and Egypt is at the top.

تصور کنید فهرستی از مکان‌هایی دارید که می‌خواهید از آن دیدن کنید و مصر در صدر قرار دارد.

You can make this more advanced  by using the present perfect.

می‌توانید با استفاده از حال عالی این را پیشرفته‌تر کنید.

Travelling to Egypt has been at the top  of my list for as long as I can remember.

از زمانی که به یاد دارم سفر به مصر در صدر فهرست من بوده است.

An action that started in the  past and continues until now.

اقدامی که از گذشته شروع شده و تا کنون ادامه دارد.

Now, why not use an opinion word?

حالا چرا از کلمه نظر استفاده نمی کنید؟

From my perspective, the pyramids are  one of our world's greatest treasures.

از دیدگاه من، اهرام یکی از بزرگترین گنجینه های جهان ما هستند.

So you're sharing an opinion that  reinforces why you want to visit Egypt.

بنابراین شما نظری را به اشتراک می‌گذارید که دلیل تمایل شما به بازدید از مصر را تقویت می‌کند.

You can go on and say, and I'd revel in, I'd revel  in the opportunity to see them with my own eyes.

می‌توانید ادامه دهید و بگویید، و من از آن لذت می‌برم، از فرصتی که آنها را با چشمانم ببینم لذت می‌برم.

The expression is to revel in the opportunity  and then you're infinitive to see them.

عبارت عبارت است از لذت بردن از فرصت ها و سپس دیدن آنها نامتناهی است.

This is a very advanced way of saying I  would thoroughly enjoy seeing the pyramids.

این یک روش بسیار پیشرفته برای گفتن است که من از دیدن اهرام کاملاً لذت می برم.

Now, as a bonus, let me share some phrases that  you can use when you want to clarify your answer.

اکنون، به عنوان یک امتیاز، اجازه دهید عباراتی را به اشتراک بگذارم که وقتی می‌خواهید پاسخ خود را روشن کنید، می‌توانید از آنها استفاده کنید.

So you're answering and you realize that  the words aren't coming out very well.

بنابراین شما در حال پاسخگویی هستید و متوجه می‌شوید که کلمات خیلی خوب بیرون نمی‌آیند.

You can say what I'm trying to say is  and then you can change your thought.

می‌توانید بگویید آنچه من می‌خواهم بگویم و سپس می‌توانید فکر خود را تغییر دهید.

You can express your thought a different way.

شما می توانید افکار خود را به روش دیگری بیان کنید.

What I mean is what I'm getting at is.

منظور من چیزی است که به آن می رسم.

What I'm trying to get at  is to put it another way,  

چیزی که من سعی می‌کنم به آن برسم این است که آن را به شکل دیگری بیان کنم،

in other words, and then  you communicate your idea.

به عبارت دیگر، و سپس شما ایده‌تان را منتقل کنید.

I suggest memorizing four of these because they  

پیشنهاد می‌کنم چهار مورد از این موارد را حفظ کنید، زیرا

will be very helpful when  you're taking your IELTS.

وقتی آیلتس خود را امتحان می‌کنید، بسیار مفید خواهند بود . آیا از

Are you enjoying this lesson?

این درس لذت می برید؟

If you are, then I want to tell you  about the Finely Fluent Academy.

اگر هستید، پس می‌خواهم درباره آکادمی Finely Fluent به شما بگویم.

This is my premium training program where  we study native English speakers from TV,  

این برنامه آموزشی برتر من است که در آن به زبان انگلیسی زبان مادری از تلویزیون،

the movies, YouTube and the news.

فیلم‌ها، YouTube و اخبار مطالعه می‌کنیم.

So you can improve your listening  skills of fast English, expand your  

بنابراین می‌توانید مهارت‌های شنیداری خود را در زبان انگلیسی سریع بهبود بخشید،

vocabulary with natural expressions,  and learn advanced grammar easily.

دایره لغات خود را با عبارات طبیعی گسترش دهید، و گرامر پیشرفته را به راحتی یاد بگیرید. به

Plus.

You'll have me.

علاوه.

من را خواهید داشت.

As your personal coach, you can look  in the description for the link to  

به‌عنوان مربی شخصی‌تان، می‌توانید در توضیح پیوند را برای

learn more or you can go to my website  and click on Finally Fluent Academy.

کسب اطلاعات بیشتر جستجو کنید یا می‌توانید به وب‌سایت من بروید و روی «آکادمی Fluent Fluent» کلیک کنید.

Now let's continue with our lesson.

حالا بیایید به درس خود ادامه دهیم.

Are you ready to add 50 plus  advanced expressions to your  

آیا آماده‌اید 50 عبارات پیشرفته را به

vocabulary that you can use when you're  attending a job interview in English?

دایره لغات خود اضافه کنید که بتوانید هنگام شرکت در یک مصاحبه شغلی به زبان انگلیسی از آنها استفاده کنید؟

Let's get started with the first  question that you're going to be asked.

بیایید با اولین سؤالی که قرار است از شما پرسیده شود شروع کنیم.

Tell me about yourself.

در مورد خودتان به من بگویید.

When you're asked this question, you  absolutely must use the expression.

وقتی این سوال از شما پرسیده می‌شود، حتماً باید از عبارت استفاده کنید.

I have more than over or  almost 10 years of experience.

من بیش از یا تقریباً 10 سال تجربه دارم.

And then you can add as A and your job title,  as a project manager, as an accountant.

و سپس می توانید به عنوان A و عنوان شغلی خود، به عنوان مدیر پروژه، به عنوان حسابدار اضافه کنید.

Don't forget that article.

آن مقاله را فراموش نکنید.

It's very important that it's there.

خیلی مهم است که آنجا باشد.

Before your job.

قبل از کار شما

Title.

عنوان.

Now you can also talk about your  experience in a particular field.

اکنون می‌توانید درباره تجربه خود در زمینه خاصی نیز صحبت کنید.

I have almost 20 years of experience  in the project management industry.

من تقریباً 20 سال تجربه در صنعت مدیریت پروژه دارم.

I have more than 15 years of experience.

من بیش از 15 سال سابقه کار دارم.

In the IT sector, so you can  use field, industry or sector.

در بخش فناوری اطلاعات، بنابراین می‌توانید از حوزه، صنعت یا بخش استفاده کنید.

Now notice you have more than or  over, that's when the number is  

اکنون توجه کنید که بیش از یا بیشتر دارید، آن زمانی است که عدد

greater than and then you have almost,  that's when the number is less than.

بزرگتر از و سپس تقریباً دارید، آن زمانی است که عدد کمتر از است.

So if you actually have 13 or  14 years of experience, well,  

بنابراین، اگر واقعاً 13 یا 14 سال تجربه دارید، خوب،

it sounds better to use a round Number like 15.

بهتر است از یک عدد گرد مانند 15 استفاده کنید.

So you can say almost 15 years of  experience if you have 13 or 14.

بنابراین، اگر 13 یا 14 سال دارید، می‌توانید تقریباً 15 سال تجربه بگویید.

Now you can add to this and tell us more  about your responsibilities in that role.

حالا می‌توانید به این اضافه کنید و به ما بگویید. بیشتر درباره مسئولیت‌های شما در آن نقش.

So you can say in this role, which is your  role as a financial analyst In this role,  

بنابراین می‌توانید در این نقش، که نقش شما به‌عنوان یک تحلیلگر مالی است، در این نقش، می‌توانید

you can also say in that role, it doesn't  matter in this, that role I was responsible for.

در آن نقش نیز بگویید، در این نقش مهم نیست، آن نقشی که من مسئول آن بودم.

Or you can say I am responsible for was  if you're viewing the role as complete,  

یا می‌توانید بگویید من مسئول این هستم که اگر نقش را کامل می‌بینید،

and I am responsible for if you're currently  doing that role, I was responsible for.

و اگر شما در حال حاضر آن نقش را انجام می‌دهید، من مسئول آن هستم.

Now after this, we need a gerund verb.

حالا بعد از این به یک فعل جیروند نیاز داریم.

So you can use many many  different verbs to talk about.

بنابراین می توانید از بسیاری از افعال مختلف برای صحبت کردن استفاده کنید.

Your.

شما

Experience.

تجربه.

These are the most common  verbs you can use in this role.

اینها رایج ترین افعالی هستند که می توانید در این نقش استفاده کنید.

I was responsible for managing, overseeing,  leading, coordinating, creating, developing,  

من مسئول مدیریت، نظارت، رهبری، هماهنگی، ایجاد، توسعه،

reviewing, improving, streamlining, and analyzing.

مرور، بهبود، ساده‌سازی و تحلیل بودم.

Of course, you can use other verbs,  but these are the most common.

البته، می‌توانید از افعال دیگری استفاده کنید، اما اینها رایج‌ترین افعال هستند.

Now streamlining.

در حال حاضر ساده.

This means improving the  efficiency or effectiveness.

این به معنای بهبود کارایی یا اثربخشی است.

So as a financial analyst, you  could say I have over 20 years  

بنابراین به عنوان یک تحلیلگر مالی، می‌توانید بگویید که من بیش از 20 سال

of experience as a financial  analyst in the IT industry.

تجربه به عنوان یک تحلیلگر مالی در صنعت فناوری اطلاعات دارم.

In this role, I'm responsible for overseeing a  

در این نقش، من مسئول نظارت بر

team of 15 people and I'm responsible  for for streamlining our operations.

تیمی متشکل از 15 نفر هستم و مسئولیت ساده‌سازی عملیات‌هایمان را بر عهده دارم.

Now, in a job interview, you absolutely want  to use more academic or formal adjectives.

اکنون، در یک مصاحبه شغلی، شما کاملاً می خواهید از صفت های آکادمیک یا رسمی بیشتری استفاده کنید.

You don't want to say I have a lot of experience.

شما نمی خواهید بگویید من تجربه زیادی دارم.

That doesn't sound very strong or convincing.

این خیلی قوی یا قانع کننده به نظر نمی رسد.

It sounds a lot more impressive if  you say I have extensive experience,  

اگر بگویید تجربه گسترده‌ای دارم، بسیار تأثیرگذارتر به نظر می‌رسد،

I have significant experience.

تجربه قابل توجهی دارم.

So those are two must know adjectives that  you should use in job interviews, extensive  

بنابراین، این دو صفت باید بدانید که باید در مصاحبه‌های شغلی استفاده کنید، گسترده

and significant, which simply is a more formal way  of saying a lot of I have significant experience.

و قابل توجه، که به سادگی روشی رسمی‌تر برای گفتن بسیاری از من تجربه قابل توجهی است.

And again, after this, you need a gerund verb.

و دوباره، بعد از این، شما نیاز به یک فعل جنوند دارید.

You can use any of the verbs I've already shared.

می توانید از هر یک از افعالی که قبلاً به اشتراک گذاشته ام استفاده کنید.

And of course you'll have specific verbs for  your industry and your specific job title.

و البته برای صنعت و عنوان شغلی خاص خود افعال خاصی خواهید داشت.

I have extensive experience creating international  marketing campaigns for a variety of industries.

من تجربه گسترده ای در ایجاد کمپین های بازاریابی بین المللی برای صنایع مختلف دارم.

Now after this expression, I have  significant extensive experience.

اکنون پس از این عبارت، من تجربه گسترده و قابل توجهی دارم.

You could also use a noun.

شما همچنین می توانید از یک اسم استفاده کنید.

I have significant project management experience.

من تجربه مدیریت پروژه قابل توجهی دارم.

I have significant financial analysis experience.

من تجربه قابل توجهی در تجزیه و تحلیل مالی دارم.

So you don't have to use a gerund verb.

بنابراین شما مجبور نیستید از فعل جیروند استفاده کنید.

You could also use a noun.

شما همچنین می توانید از یک اسم استفاده کنید.

If you're asked about your  education or your credentials,  

اگر از شما درباره تحصیلات یا مدارک تحصیلی‌تان سؤال شد،

you can simply say I have a Bachelor  of, I have a Bachelor of Science,  

می‌توانید به سادگی بگویید من لیسانس دارم ، لیسانس علوم دارم،

a Bachelor of Arts, a Bachelor of  Engineering, whatever that may be.

لیسانس هنر دارم، لیسانس مهندسی، هر چه که باشد.

Now you can end it there, but you  may also choose to identify the.

اکنون می‌توانید آن را در آنجا خاتمه دهید، اما ممکن است انتخاب کنید که آن را نیز شناسایی کنید.

School.

مدرسه.

And the year you graduated, those aren't  requirements, but if you went to a prestigious  

و سالی که فارغ‌التحصیل شده‌اید، این موارد الزامی نیستند، اما اگر به

or well known school or you recently graduated,  those might be useful details to include.

مدرسه معتبر یا معروفی رفته‌اید یا اخیراً فارغ‌التحصیل شده‌اید، ممکن است جزئیات مفیدی باشد.

I have a Bachelor of Science from Cornell.

من لیسانس علوم از کرنل دارم.

I graduated in 2020.

من در سال 2020 فارغ التحصیل شدم.

You could also use the verbs received or  obtained, which are more formal than have.

همچنین می توانید از افعال دریافت یا بدست آمده استفاده کنید که رسمی تر از داشتن هستند.

However, it's extremely  common to use the verb have.

با این حال، استفاده از فعل have بسیار رایج است.

I have a bachelor, I have a master,  

من لیسانس دارم، کارشناسی ارشد دارم،

but you can absolutely use received or  obtained to use the more formal version.

اما می‌توانید برای استفاده از نسخه رسمی‌تر از دریافت یا به‌دست‌آمده استفاده کنید.

I received my Master of Education from Cornell  

من کارشناسی ارشد تحصیلی خود را از کرنل   در

IN2020I obtained my Master of  Engineering from MIT in 2019.

سال 2020 دریافت کردم، کارشناسی ارشد مهندسی خود را از MIT در سال 2019 دریافت کردم.

If your credential is a certification, you can use  the verbs I received, I completed, or I obtained.

اگر مدرک شما یک گواهی است، می توانید از افعالی که دریافت کردم، تکمیل کردم یا به دست آوردم استفاده کنید.

I completed my PMP in 2019.

من PMP خود را در سال 2019 تکمیل کردم.

Now notice here I use an acronym PMP if  

اکنون توجه کنید که اگر

I'm applying for a job in the  project management industry.

برای شغلی در صنعت مدیریت پروژه درخواست می‌دهم، در اینجا از مخفف PMP استفاده می‌کنم.

They know what a PMP is.

آنها می دانند PMP چیست.

It's the most prestigious  certification in the industry.

این معتبرترین گواهینامه در صنعت است.

It stands for Project Management Professional.

مخفف Project Management Professional است.

So there's no need to identify an acronym if that  acronym is well known in your specific industry.

بنابراین، اگر آن نام اختصاری در صنعت خاص شما به خوبی شناخته شده باشد، نیازی به شناسایی نام اختصاری نیست.

Let's talk about your personal strengths.

بیایید در مورد نقاط قوت شخصی شما صحبت کنیم.

The interviewer is likely going to  ask you what are your strengths?

مصاحبه‌کننده احتمالاً از شما می‌پرسد که نقاط قوت شما چیست؟ به نظر

What would you say are your three best qualities?

شما سه ویژگی برتر شما چیست؟

So here you can use a transition  word As for my strengths.

بنابراین در اینجا می‌توانید از یک کلمه انتقالی در مورد نقاط قوت من استفاده کنید.

As for my strengths, that's  just to introduce the point.

در مورد نقاط قوت من، این فقط برای معرفی نکته است.

As for my strengths, I'm extremely  and then you can list the quality.

در مورد نقاط قوت من، من فوق العاده هستم و سپس می توانید کیفیت را لیست کنید.

Now notice here I use the adjective extremely.

حالا توجه کنید اینجا من از صفت فوق العاده استفاده می کنم.

This is a more convincing  adjective than I'm really or very.

این یک صفت قانع‌کننده‌تر از من است.

You want to avoid those common  adjectives because they don't stand out.

شما می‌خواهید از آن صفت‌های رایج اجتناب کنید زیرا برجسته نیستند.

And it's way more convincing to use a  stronger adjective in a job interview.

و استفاده از صفت قوی‌تر در مصاحبه شغلی بسیار متقاعدکننده‌تر است.

Like extremely.

مثل فوق العاده.

I'm extremely hard working, which sounds  stronger than I'm really hard working.

من خیلی سخت کار می کنم، که به نظر قوی تر از سخت کار کردنم است.

Let's review some common adjectives that you're  going to use, and for all of these adjectives,  

بیایید برخی از صفت‌های رایجی را که قرار است استفاده کنید مرور کنیم، و برای همه این صفت‌ها، از

you're going to use the verb to  be and then list the adjective.

فعل to be استفاده کنید و سپس صفت را فهرست کنید.

I'm extremely hard working,  

من بسیار سخت کوش،

committed, trustworthy, honest,  focused, methodical, proactive.

متعهد، قابل اعتماد، صادق، متمرکز، روشمند، فعال هستم.

A.

Team player.

بازیکن تیم.

For a team player, you can't use an adjective.

برای یک بازیکن تیمی، نمی توانید از صفت استفاده کنید.

You're.

Simply going to say I'm a team  player you're not going to say  

شما هستید.

به سادگی می‌خواهم بگویم من یک بازیکن تیم هستم، نمی‌خواهید بگویید

I'm extremely team player that  doesn't work I'm a team player.

من یک بازیکن تیمی هستم که کار نمی‌کند، من یک بازیکن تیم هستم.

Now let's talk about some specific skills  you should highlight in your interview.

حالا بیایید در مورد مهارت های خاصی صحبت کنیم که باید در مصاحبه خود برجسته کنید.

Now the following skills are rated as  the top ten skills that employers want.

اکنون مهارت‌های زیر به‌عنوان ده مهارت برتر مورد نظر کارفرمایان رتبه‌بندی می‌شوند.

Of course, this skills are specific to  your industry, but you can take this  

البته، این مهارت‌ها مختص صنعت شماست، اما می‌توانید آن را

as a general list of skills that would be  useful to highlight during the interview.

به‌عنوان فهرستی کلی از مهارت‌هایی در نظر بگیرید که برجسته کردن آنها در طول مصاحبه مفید است.

And to talk about these skills.

و در مورد این مهارت ها صحبت کنیم.

You can say I have and for an adjective you can  

شما می توانید بگویید I have و برای یک صفت می توانید

say I have advanced, I have  superior, I have excellent.

بگویید I have advanced, I have superior, I have عالی.

And then you list the skill.

و سپس مهارت را فهرست می کنید.

I have excellent time management skills.

من مهارت های مدیریت زمان عالی دارم.

I have superior communication skills.

من مهارت های ارتباطی برتری دارم.

I have advanced adaptability skills.

من مهارت های سازگاری پیشرفته ای دارم.

The other top ten skills are problem  solving, teamwork, creativity,  

ده مهارت برتر دیگر عبارتند از: حل مسئله، کار تیمی، خلاقیت،

leadership, interpersonal skills,  attention to detail, and work ethic.

رهبری، مهارت‌های بین فردی، توجه به جزئیات و اخلاق کاری.

For work ethic, we have a very  specific adjective and that's strong.

برای اخلاق کاری، ما یک صفت بسیار خاص داریم و این قوی است.

I have a strong work ethic.

من اخلاق کاری قوی دارم.

So this is the specific expression for work ethic.

بنابراین این عبارت خاص برای اخلاق کاری است.

I have a strong work ethic.

من اخلاق کاری قوی دارم.

So let's say you want to show  off your communication skills.

بنابراین فرض کنید می‌خواهید مهارت‌های ارتباطی خود را نشان دهید.

I have superior communication skills.

من مهارت های ارتباطی برتری دارم.

Now let's say the interviewer wants to know why  you're interested in this specific position.

حالا فرض کنید مصاحبه‌کننده می‌خواهد بداند چرا به این موقعیت خاص علاقه دارید.

You could say I'm looking for an opportunity  to further or to develop my X skills.

می‌توانید بگویید من به دنبال فرصتی برای پیشرفت یا توسعه مهارت‌های X خود هستم.

So your project management  skills, your teamwork skills,  

بنابراین، مهارت‌های مدیریت پروژه ، مهارت‌های کار گروهی،

your financial analysis skills,  whatever the specific skill is.

مهارت‌های تحلیل مالی، هر مهارت خاصی که باشد.

You could also say I'm looking for  an opportunity to gain experience  

همچنین می‌توانید بگویید من به دنبال فرصتی برای کسب تجربه هستم

in and then you can talk about a  specific field, industry or sector.

و سپس می‌توانید در مورد یک زمینه، صنعت یا بخش خاص صحبت کنید.

In the IT industry, in the project  management field, in the marketing sector.

در صنعت IT، در زمینه مدیریت پروژه، در بخش بازاریابی.

You should absolutely have a conclusion.

حتما باید نتیجه گیری داشته باشید.

Don't just say thank you for your time.

فقط از وقتی که گذاشتید تشکر نکنید.

You should leave them with a really  strong impression of your skills  

باید آنها را با یک تصور واقعاً قوی از مهارت‌ها

and your ability to complete the job  and be an asset to the organization.

و توانایی‌های خود در تکمیل کار و داشتن یک دارایی برای سازمان به جای بگذارید.

So you can say I believe that.

پس می توانید بگویید من این را باور دارم.

I know that I'm confident that  my extensive project management  

می‌دانم که مطمئن هستم مهارت‌های مدیریت پروژه گسترده‌ام،

skills would make me a valuable  asset to your company, your team,  

من را به یک دارایی ارزشمند برای شرکت، تیم شما،

your organization, and I look forward to  the opportunity to contribute to your goals.

سازمان شما تبدیل می‌کند و مشتاقانه منتظر فرصتی هستم تا در اهداف شما مشارکت کنم.

Of course, you should take this and adapt  it to your specific industry or role,  

البته، شما باید این را بپذیرید و آن را با صنعت یا نقش خاص خود تطبیق دهید،

but you absolutely want a strong conclusion  statement to impress the interviewer.

اما قطعاً می‌خواهید یک بیانیه نتیجه‌گیری قوی برای تحت تأثیر قرار دادن مصاحبه‌کننده داشته باشید.

So now you have 50 plus advanced English  

بنابراین اکنون 50 عبارت پیشرفته انگلیسی   دارید

expressions that you can use  to impress your interviewer.

که می‌توانید از آنها برای تحت تأثیر قرار دادن مصاحبه‌گر خود استفاده کنید.

I want you to practice in the comments  below by answering the question.

می‌خواهم با پاسخ دادن به سؤال، در نظرات زیر تمرین کنید.

Tell me about yourself and try to use as many  different expressions from this lesson as you can.

درباره خودتان به من بگویید و سعی کنید تا آنجا که می توانید از عبارات مختلف این درس استفاده کنید.

I can't wait to learn a little bit more  about your professional background.

من نمی توانم صبر کنم تا کمی بیشتر درباره سابقه حرفه ای شما بیاموزم.

Let's keep going and you're going to learn  

بیایید ادامه دهیم و شما

25 professional phrases that you  can use anytime in the workplace.

25 عبارت حرفه ای را یاد خواهید گرفت که می توانید در هر زمان در محل کار از آنها استفاده کنید.

Our first phrase, I'm on board with that.

اولین عبارت ما، من با آن موافقم. برای مثال

This is used when you agree  or you want to express your  

زمانی که موافقت می‌کنید یا می‌خواهید

support for a suggestion or an idea, for example.

حمایت خود را از پیشنهاد یا ایده‌ای ابراز کنید، استفاده می‌شود.

We're on board.

ما سوار هستیم

We are the verb to be.

ما فعل بودن هستیم.

We're on board with that preposition with.

ما با آن حرف اضافه همراه هستیم.

We're on board with the new  strategy for increasing sales.

ما با استراتژی جدید برای افزایش فروش همراه هستیم.

And don't forget to conjugate that verb to  be with your subject and time reference.

و فراموش نکنید که فعل to be را با موضوع و مرجع زمانی خود به هم متصل کنید.

I'm on board.

من سوار هستم.

Next, are we on the same page?

بعد، آیا ما در یک صفحه هستیم؟

This is used to confirm that everyone has the  same understanding, opinion, or viewpoint.

این برای تأیید اینکه همه افراد دارای درک، نظر یا دیدگاه یکسانی هستند استفاده می‌شود.

After our discussion, it seems  like we're on the same page.

پس از بحث ما، به نظر می رسد که در یک صفحه هستیم.

We all have the same opinion,  understanding, or viewpoint.

همه ما نظر، درک یا دیدگاه یکسانی داریم.

And to specify what that something is you can  say regarding regarding the project timeline.

و برای مشخص کردن اینکه آن چیزی چیست، می‌توانید در رابطه با جدول زمانی پروژه بگویید.

Don't worry about taking notes because I  summarize everything in a free lesson PDF.

نگران یادداشت برداری نباشید زیرا همه چیز را در یک PDF درس رایگان خلاصه می‌کنم.

You can find the link in the description next.

می توانید لینک را در توضیحات بعدی پیدا کنید.

It's a win win situation.

این یک موقعیت برد برد است.

This is a situation where all parties benefit.

این وضعیتی است که همه طرف ها سود می برند.

All parties win.

همه احزاب برنده می شوند.

I could say subscribing to J Forest  English is a win win situation.

می‌توانم بگویم اشتراک در J Forest English یک موقعیت برد برد است.

I win by growing my YouTube channel and you win  

من با رشد کانال YouTube خود برنده می شوم و شما

by getting all of these free video  lessons to help you become fluent.

با دریافت همه این درس های ویدیویی رایگان برای کمک به شما برنده می شوید.

So put win, win, win, win, put,  win, win in the comments below.

بنابراین برنده، برنده، برنده، برنده، قرار دادن، برنده شدن، برنده شدن را در نظرات زیر قرار دهید.

It's a win, win.

این یک برد است، برد.

Our next phrase, I could ask  what are your thoughts on this?

عبارت بعدی ما، می‌توانم بپرسم نظر شما در این مورد چیست؟

This is used to request  someone's opinion or feedback.

این برای درخواست نظر یا بازخورد کسی استفاده می‌شود.

You can identify something specific and say what  are your thoughts on the new marketing strategy?

می‌توانید چیز خاصی را شناسایی کنید و بگویید نظرتان درباره استراتژی بازاریابی جدید چیست؟

Remember, you can replace the noun, the new  marketing strategy with this if it's obvious.

به یاد داشته باشید، اگر واضح است، می‌توانید اسم، استراتژی بازاریابی جدید را با این جایگزین کنید.

Next, we need to think outside the box.

بعد، باید خارج از چارچوب فکر کنیم. آیا

Have you heard this one?

To think outside the box?

این یکی را شنیده اید؟

خارج از چارچوب فکر کنیم؟

This is to encourage creative  thinking, innovative thinking.

این برای تشویق تفکر خلاق، تفکر نوآورانه است.

If you're trying to solve a difficult problem,  

اگر در تلاش برای حل یک مشکل دشوار هستید،

you might say thinking outside the box  is the only way we'll solve this problem.

ممکن است بگویید فکر کردن خارج از چارچوب تنها راه حل این مشکل است.

You need innovative, creative solutions.

شما به راه حل های خلاقانه و خلاقانه نیاز دارید.

Everybody start thinking outside the box.

همه شروع به فکر کردن خارج از جعبه می کنند.

Next, I love this one.

بعد، من عاشق این یکی هستم.

Let's circle back to that later.

بیایید بعداً به آن دایره برگردیم.

When you circle back to something,  it means you stop discussing it now,  

وقتی به چیزی دایره می‌زنید، به این معنی است که اکنون بحث درباره آن را متوقف می‌کنید،

and you suggest that you discuss it later.

و پیشنهاد می‌کنید بعداً درباره آن بحث کنید.

So you postpone your discussion until later.

بنابراین شما بحث خود را به بعد موکول می کنید.

You could say we only have 10 minutes  left, so let's circle back to this.

می توانید بگویید فقط 10 دقیقه باقی مانده است، پس بیایید به این دایره برگردیم.

Whatever this is, your discussion about the  marketing campaign, thinking outside the box.

هر چه که باشد، بحث شما درباره کمپین بازاریابی، تفکر خارج از چارچوب است.

Let's circle back to this later.

اجازه دهید بعداً به این موضوع برگردیم.

Let's postpone it now and discuss it later.

بیایید آن را به تعویق بیندازیم و بعداً در مورد آن بحث کنیم. به

Notice the grammar.

گرامر توجه کنید.

This is in the imperative.

این در امر واجب است.

It's often the case because we use  this as an instruction or a suggestion.

اغلب اینطور است زیرا ما از این به عنوان یک دستورالعمل یا پیشنهاد استفاده می کنیم.

Let's circle back to Dina, our next phrase.

بیایید به دینا، عبارت بعدی خود حلقه بزنیم.

We need to prioritize our tasks.

ما باید وظایف خود را اولویت بندی کنیم.

If you prioritize something, it means you  organize it based on importance and urgency.

اگر چیزی را اولویت بندی می کنید، به این معنی است که آن را بر اساس اهمیت و فوریت سازماندهی می کنید.

So the most important or the most urgent  at the top of your list of to do's.

بنابراین مهم‌ترین یا فوری‌ترین مورد در بالای فهرست کارهای شما قرار دارد.

Because it's prioritized, it's the most important.

از آنجایی که اولویت بندی شده است، از همه مهمتر است.

This is a.

این یک است.

Common situation, we don't have  enough time to complete everything,  

وضعیت معمول، ما وقت کافی برای تکمیل همه چیز نداریم،

so let's prioritize our tasks.

پس بیایید وظایف خود را اولویت بندی کنیم.

I love this one.

من این یکی را دوست دارم.

Please keep me in the loop.

لطفا مرا در جریان نگه دارید.

Do you know this one?

آیا این یکی را می شناسید؟

Native speakers love using it.

بومی‌ها عاشق استفاده از آن هستند.

This is used to.

این عادت شده است.

Request that information or  updates be shared as they happen.

درخواست کنید که اطلاعات یا به‌روزرسانی‌ها در صورت وقوع به اشتراک گذاشته شوند.

I could say I'm taking tomorrow off, but  please keep me in the loop on the project.

می‌توانم بگویم فردا تعطیل می‌کنم، اما لطفاً من را در جریان پروژه قرار دهید.

Notice grammatically this  is the imperative because  

توجه داشته باشید که از نظر دستوری این امر ضروری است زیرا

I'm giving you an instruction or a suggestion.

من به شما یک دستورالعمل یا پیشنهاد می‌دهم.

You can add please at the beginning or the  end of the imperative to sound more polite.

می‌توانید لطفاً در ابتدا یا انتهای دستور را اضافه کنید تا مودبانه‌تر به نظر برسد.

Well good, keep me in the loop on that.

خوب، من را در جریان آن قرار دهید.

Next, have they ironed out the details?

بعد، آیا آنها جزئیات را اتو کرده اند؟ از

This is used to ask if something  has been resolved or clarified.

این برای پرسیدن اینکه آیا چیزی حل شده یا روشن شده است استفاده می‌شود.

For example, we need to iron out  the contract details before the  

برای مثال، باید جزئیات قرارداد را قبل از

meeting and notice that pronunciation in the past.

جلسه بررسی کنیم و در گذشته به آن تلفظ توجه کنیم.

Simple iron doubt ironed out.

شک آهنی ساده رفع شد.

Ironed out phrase 10.

عبارت 10 اتو شده.

I'm all ears.

من همه گوش هستم.

This is used to express your  openness and willingness to listen.

این برای بیان باز بودن و تمایل شما برای گوش دادن استفاده می‌شود.

I could say.

من میتوانم بگویم.

If you have any suggestions for improving  this YouTube channel, I'm all ears.

اگر پیشنهادی برای بهبود این کانال YouTube دارید، من کاملاً گوش دارم.

I'm open and willing to  listen to your suggestions.

من باز هستم و مایلم به پیشنهادات شما گوش دهم.

And that is 100% true.

و این 100% درست است.

So please share your suggestions in the comments.

پس لطفا پیشنهادات خود را در نظرات به اشتراک بگذارید. من

I'm all ears.

سراپا گوشم.

Next, let's take a step back.

بعد، بیایید یک قدم به عقب برگردیم.

This is when you pause to  review a situation or decision.

این زمانی است که برای مرور یک موقعیت یا تصمیم مکث می‌کنید.

Our marketing campaign didn't work.

کمپین بازاریابی ما کارساز نبود.

Let's take a step back.

بیایید یک قدم به عقب برگردیم.

Let's pause what we're doing,  

بیایید کاری را که انجام می‌دهیم متوقف کنیم،

working on the marketing campaign to review  it to make sure it is the right strategy.

روی کمپین بازاریابی کار کنیم تا آن را بررسی کنیم تا مطمئن شویم استراتژی درستی است.

Let's take a step back.

بیایید یک قدم به عقب برگردیم.

Notice this is also in the imperative  for instructions or suggestions.

توجه داشته باشید که این امر برای دستورالعمل‌ها یا پیشنهادها نیز ضروری است.

This is a great one.

این یکی عالی است.

I beg to differ.

من با شما موافق نیستم.

I beg to differ.

من با شما موافق نیستم.

Use this when you disagree with  someone's opinion or statement.

هنگامی که با نظر یا اظهارات شخصی مخالف هستید از این استفاده کنید .

Your coworker could say the  marketing campaign didn't  

همکارتان می‌تواند بگوید که کمپین بازاریابی

work because we didn't think outside the box.

جواب نداد زیرا ما خارج از چارچوب فکر نمی‌کردیم.

You could say I beg to differ,  which means I don't agree.

می‌توانید بگویید من التماس می‌کنم متفاوت باشم، که به این معنی است که موافق نیستم.

I beg to differ.

من با شما موافق نیستم.

The campaign was great, it  was our execution that failed.

کمپین عالی بود، اجرای ما شکست خورد.

I beg to differ.

من با شما موافق نیستم.

Next, I'll cut to the chase.

بعد، من به تعقیب و گریز بر می گردم.

This is when you.

این زمانی است که شما

Say your main point directly, without  small talk, without additional details.

نکته اصلی خود را مستقیماً، بدون صحبت کوچک، بدون جزئیات اضافی بگویید.

For example, I'll cut to the chase,  you're not getting the promotion.

برای مثال، من به تعقیب و گریز ادامه خواهم داد، شما ارتقاء را دریافت نمی‌کنید.

Notice grammatically, the  expression is in the future, simple.

از نظر دستوری توجه کنید، این عبارت در آینده ساده است.

I will cut to the chase.

من به تعقیب و گریز قطع خواهم کرد.

I'll cut to the chase.

من به تعقیب و گریز قطع می کنم.

Even though the information  you're delivering is now.

حتی اگر اطلاعاتی که ارائه می‌دهید اکنون است.

I'll cut to the chase, you're  not getting the promotion.

من تعقیب می کنم، شما ترفیع را دریافت نمی کنید.

This is a great one.

این یکی عالی است.

Run it by the team first.

ابتدا توسط تیم اجرا شود.

This is when you share ideas  for feedback and approval.

این زمانی است که ایده‌هایی را برای بازخورد و تأیید به اشتراک می‌گذارید.

I think it's a great idea, but  you should run it by Frank first.

فکر می‌کنم این ایده عالی است، اما ابتدا باید آن را توسط فرانک اجرا کنید.

You should share it with Frank  to get his feedback and approval.

باید آن را با فرانک به اشتراک بگذارید تا بازخورد و تأیید او را دریافت کنید.

And why should you do that?

و چرا باید این کار را انجام دهید؟

Because our next phrase, Frank calls the shots.

چون عبارت بعدی ما، فرانک، شات ها را می نامد.

This is to say that someone is in charge.

این به این معنی است که یک نفر مسئول است.

They have the authority to make decisions.

آنها اختیار تصمیم گیری را دارند.

You should run your idea by  Frank because he calls the shots.

شما باید ایده خود را با فرانک اجرا کنید زیرا او شات ها را صدا می کند.

Notice it's the shots.

توجه کنید این عکس هاست.

It's always plural.

همیشه جمع است.

I called it shots.

اسمش را گذاشتم شلیک.

Our next phrase?

عبارت بعدی ما؟

The balls in Frank's court,  

توپ‌ها در زمین فرانک،

this is used to say it's someone else's  responsibility to make a decision.

از این برای گفتن اینکه مسئولیت تصمیم‌گیری بر عهده شخص دیگری است، استفاده می‌شود .

In this case.

در این مورد.

Frank, maybe you're talking to your Co workers  and someone asks you should we hire Jennifer  

فرانک، شاید در حال صحبت با همکاران خود هستید و کسی از شما می‌پرسد که آیا جنیفر را

as our English teacher and you don't want to  make that decision so you can say the balls  

به عنوان معلم انگلیسی خود استخدام کنیم و نمی‌خواهید این تصمیم را بگیرید تا بتوانید

in your court to give responsibility  for that decision to someone else.

در زمین خود حرف‌ها را بگویید تا مسئولیت آن تصمیم را به کسی بسپارید. دیگر

Remember to conjugate the verb to be  because it's the ball is the balls.

به یاد داشته باشید که فعل to be را به هم متصل کنید زیرا توپ همان توپ است.

The ball is in your court.

توپ در زمین شما است.

The balls in your court.

توپ ها در زمین شما در

Next, we need to nip this in the bud.

مرحله بعد، ما باید این را در جوانه خرد کنیم.

This is an important one because it's when  you stop a problem at the early stages  

این موضوع مهمی است زیرا زمانی است که یک مشکل را در مراحل اولیه متوقف می‌کنید

before it becomes permanent or more serious.

قبل از اینکه دائمی یا جدی‌تر شود.

Let's say you have a new policy for a dress code,  

فرض کنید یک خط‌مشی جدید برای کد لباس دارید،

but none of the new employees  are following the dress code.

اما هیچ یک از کارمندان جدید از کد لباس پیروی نمی‌کنند.

So that's the problem, and you want  to stop it in the early stages.

بنابراین مشکل همین است و می‌خواهید در مراحل اولیه آن را متوقف کنید.

You want to nip it in the bud.

شما می خواهید آن را در جوانه نیش بزنید.

Grammatically, the verb is nip and to  conjugate it it's nip nipped, nipped.

از نظر دستوری، فعل nip است و برای تلفیق آن، nip nipped، nipped است.

You need to nip.

باید نیش بزنی

This in the bud.

این در جوانه

This is a great one.

این یکی عالی است. این

It's not my cup of tea.

فنجان چای من نیست.

Do you know this one?

آیا این یکی را می شناسید؟

This is used to say that you dislike something.

این برای گفتن اینکه شما چیزی را دوست ندارید استفاده می شود.

Public speaking is not my cup of tea,  but it's essential for my career.

سخنرانی عمومی فنجان چای من نیست، اما برای حرفه من ضروری است.

And remember, there are two correct contractions.

و به یاد داشته باشید، دو انقباض صحیح وجود دارد.

It isn't.

این نیست.

It's not.

این نیست.

You can use either one.

می توانید از هر کدام استفاده کنید.

They hammered out the agreement.

آنها توافقنامه را منعقد کردند.

This is used to say that something  is finalized as a question.

این برای گفتن اینکه چیزی به عنوان یک سؤال نهایی شده است استفاده می‌شود.

Have you hammered out the terms yet?

آیا هنوز شرایط را چکش کرده اید؟

This is commonly used with  agreements, proposals, and contracts.

این معمولاً با موافقت‌نامه‌ها، پیشنهادها و قراردادها استفاده می‌شود.

Freeze 20.

Freeze 20.

We're swamped right now.

ما در حال حاضر باتلاق هستیم.

Doctor Kettner.

دکتر کتنر

We're swamped.

ما باتلاق شدیم

This is to say, you're really busy.

این به این معنی است که شما واقعاً مشغول هستید.

We've been swamped since Vanessa quit.

از زمانی که ونسا استعفا داد، ما باتلاق شدیم.

The expression is too be swamped, so your verb is  to be, and then swamped is always in the Ed form.

عبارت بیش از حد be swamped است، بنابراین فعل شما باید به باشد و سپس swamped همیشه به شکل Ed است.

Next, we'll take that into consideration.

بعد، ما آن را در نظر خواهیم گرفت.

This is to say you'll.

این است که می گویند شما.

Consider something you'll consider someones  feedback, suggestion, advice, recommendation.

چیزی را در نظر بگیرید که بازخورد، پیشنهاد، توصیه، توصیه دیگران را در نظر بگیرید.

Now, because I'm all ears, you  shared a suggestion with me.

اکنون، چون من کاملاً گوش هستم، پیشنهادی را با من به اشتراک گذاشتید.

You said Jennifer I think you should  upload videos three times per day.

شما گفتید جنیفر فکر می کنم باید سه بار در روز ویدیو آپلود کنید.

I could say thanks for your suggestion,  I'll take that into consideration next.

می‌توانم بگویم از پیشنهاد شما متشکرم، بعداً آن را در نظر خواهم گرفت.

We need to think long term.

باید درازمدت فکر کنیم.

This is used to emphasize the  

این برای تأکید بر

importance of considering future  implications and considerations.

اهمیت در نظر گرفتن پیامدها و ملاحظات آینده استفاده می‌شود.

I could say publishing videos three  times per day would help my students,  

می‌توانم بگویم انتشار ویدیوها سه بار در روز به دانش‌آموزانم کمک می‌کند،

but I need to think long term.

اما باید درازمدت فکر کنم. آیا

Is that sustainable for me?

این برای من پایدار است؟

All become very swamped very quickly.

همه خیلی سریع باتلاق می شوند.

Nice.

خوب.

Sorry I'm tied up.

ببخشید که بند اومدم

This means you're busy and therefore unavailable.

این بدان معنی است که شما مشغول هستید و بنابراین در دسترس نیستید.

You could say.

شما می توانید بگویید. ای

I wish I could help you, but I'm tied up.

کاش می توانستم به شما کمک کنم، اما من در بند هستم.

I'm already busy with something  else and therefore unavailable.

من قبلاً مشغول چیز دیگری هستم و بنابراین در دسترس نیستم.

Now you can specify the something  and use the preposition with.

اکنون می‌توانید چیزی را مشخص کنید و از حرف اضافه با استفاده کنید.

I'm tied up with the budget phrase 24.

من با عبارت بودجه 24 گره خورده ام

Let's put our heads together.

بیا سرمان را جمع کنیم.

This is used to suggest  the need for collaboration,  

این برای نشان دادن نیاز به همکاری،

brainstorming, or more than one opinion.

طوفان فکری یا بیش از یک نظر استفاده می‌شود.

Because the opinion is in your head and if you  

زیرا نظر در ذهن شماست و اگر

put heads together then you  have more than one opinion.

سرها را کنار هم قرار دهید، بیش از یک نظر دارید.

If we put our heads together, I know we can nip.

اگر سرمان را روی هم بگذاریم، می دانم که می توانیم خفه کنیم.

This in the bud and.

این در جوانه و.

Finally, freeze 25.

در نهایت، 25 را ثابت کنید.

To play devil's advocate,  

برای ایفای نقش وکیل مدافع شیطان،

this is when you consider opposing  viewpoints when making a decision.

این زمانی است که هنگام تصمیم‌گیری، دیدگاه‌های مخالف را در نظر می‌گیرید.

I could say I think 3 videos per day is too much  for me to handle, but let's play devil's advocate.

می‌توانم بگویم فکر می‌کنم ۳ ویدیو در روز برای من خیلی زیاد است، اما بیایید وکیل مدافع شیطان را بازی کنیم.

So now I'm going to think about publishing  3 videos per day and think about what that  

بنابراین اکنون به انتشار 3 ویدیو در روز فکر می‌کنم و به این فکر می‌کنم که این چه اتفاقی می‌افتد،

would take, what my day would be  like, just to see if it's possible.

روز من چگونه خواهد بود ، فقط برای اینکه ببینم ممکن است یا نه.

And that will help me make my decision.

و این به من در تصمیم گیری کمک می کند.

Of course, it's very common to  share your opinion in English.

البته، بسیار معمول است که نظر خود را به زبان انگلیسی به اشتراک بگذارید.

Now, instead of saying I think, let me  share 40 different ways to say I think.

اکنون، به‌جای گفتن من فکر می‌کنم، اجازه دهید ۴۰ روش مختلف برای گفتن من فکر می‌کنم را به اشتراک بگذارم.

First of all, there's nothing  wrong with saying I think.

اول از همه، هیچ اشکالی ندارد که بگویم فکر می‌کنم.

I say it all the time, but I have many other  expressions in my vocabulary that I use as well.

من همیشه آن را می گویم، اما بسیاری از عبارات دیگر در واژگانم دارم که از آنها نیز استفاده می کنم.

And my choice depends on the situation I'm in.

و انتخاب من به موقعیتی که در آن هستم بستگی دارد.

So let me share all the different  alternatives that you need.

بنابراین اجازه دهید همه گزینه‌های مختلف مورد نیاز را به اشتراک بگذارم.

First, let's talk about everyday situations.

ابتدا اجازه دهید در مورد موقعیت های روزمره صحبت کنیم.

Let's take the statement it's going  to rain instead of I think you can  

بیایید به جای اینکه فکر می‌کنم می‌توانید بگویید باران خواهد آمد، این عبارت را در نظر بگیریم

say, I'd say it's going to rain.

.

I'd say this is a contraction of I would, I would  say, but native speakers use the contraction.

من می‌توانم بگویم این یک انقباض است که من می‌خواهم، اما گویشوران بومی از انقباض استفاده می‌کنند.

I'd say it's going to rain.

من می گویم باران خواهد بارید.

You can add to that and say if you  ask me I'd say it's going to rain.

می‌توانید به آن اضافه کنید و بگویید اگر از من بپرسید، می‌گویم باران خواهد بارید.

They're exactly the same.

اونا دقیقا همینطورن

It's just something nice we add on.

فقط چیز خوبی است که ما به آن اضافه می کنیم.

I believe is going to rain.

من باور دارم که باران خواهد بارید.

This is the closest alternative to  I think and it's very commonly used.

این نزدیکترین جایگزین برای  به نظر من است و بسیار رایج است. به

It seems to me that the way I  see it to me is going to rain.

نظرم می رسد که آن گونه که به نظرم می بینم، باران خواهد بارید.

All three are used to really  show your personal opinion.

هر سه برای نشان دادن واقعاً نظر شخصی شما استفاده می‌شوند.

My close friend always says I  reckon, I reckon is going to rain.

دوست صمیمی من همیشه می‌گوید فکر می‌کنم، فکر می‌کنم باران خواهد بارید.

I personally don't say I reckon,  but I really love when she says it.

من شخصاً نمی‌گویم فکر می‌کنم، اما وقتی او آن را می‌گوید واقعاً دوست دارم.

I prepared a free lesson PDF that  summarizes all the expressions from  

من یک درس رایگان PDF آماده کردم که همه عبارات مربوط به

this lesson, so you can find that in the  description and in the comment section.

این درس را خلاصه می‌کند، بنابراین می‌توانید آن را در توضیحات و در بخش نظرات پیدا کنید.

Now you can also say it's  going to rain and then add.

اکنون می‌توانید بگویید که باران می‌بارد و سپس اضافه کنید.

That's my take on it.

این برداشت من از آن است.

This is a very common expression.

این یک عبارت بسیار رایج است.

My take on it.

برداشت من از آن

Take is your assessment,  how you see the situation.

ارزیابی شماست،  اینکه وضعیت را چگونه می‌بینید.

That's my take on it.

این برداشت من از آن است.

So you first share your opinion or  statement and then say that's my take on it.

بنابراین شما ابتدا نظر یا بیانیه خود را به اشتراک می گذارید و سپس می گویید که این برداشت من از آن است.

You can do the same thing with the idiom.

شما می توانید همین کار را با اصطلاح انجام دهید.

That's my two cents.

این دو سنت من است.

Two cents that represents  opinion is going to rain.

دو سنت که نشان دهنده نظر است، باران خواهد بارید.

That's my two cents.

این دو سنت من است.

Now let me share some more formal expressions  that you would use in a job interview,  

اکنون اجازه دهید برخی از عبارات رسمی تری را به اشتراک بگذارم که می توانید در مصاحبه شغلی،

a conference, a work meeting  or other formal situations.

کنفرانس، جلسه کاری یا سایر موقعیت های رسمی استفاده کنید.

Let's say your opinion is  we should revise the report.

فرض کنید نظر شما این است که باید گزارش را اصلاح کنیم.

Revise means make changes too.

تجدید نظر یعنی تغییراتی هم ایجاد کنید.

We should revise the report.

ما باید گزارش را اصلاح کنیم.

Of course, you can say I think  that we should revise the report.

البته، می‌توانید بگویید من فکر می‌کنم که باید گزارش را اصلاح کنیم.

You could also say from my perspective,  perspective, this is a very common one.

شما همچنین می توانید از دیدگاه من بگویید، از دیدگاه من، این یک مورد بسیار رایج است.

It sounds quite advanced from my  perspective, we should revise the report.

از دیدگاه من کاملاً پیشرفته به نظر می رسد ، ما باید گزارش را اصلاح کنیم.

Of course, you can simply say, in my opinion,  in my opinion, we should revise the report.

البته، شما می توانید به سادگی بگویید، به نظر من، به نظر من، ما باید گزارش را اصلاح کنیم.

And that does sound more formal than saying,  

و این به نظر رسمی‌تر از این است که بگوییم،

I think you could say it's my view  that we should revise the report.

فکر می‌کنم می‌توانید بگویید این نظر من است که باید گزارش را اصلاح کنیم.

Or it appears to me that we  should revise the report.

یا به نظر من باید گزارش را اصلاح کنیم.

Keep in mind the word that is optional.

کلمه ای که اختیاری است را در نظر داشته باشید.

We generally use it in written English and we  

ما معمولاً آن را در زبان انگلیسی نوشتاری استفاده می‌کنیم و به طور

generally exclude it in spoken  English, But that's not a rule.

کلی آن را در گفتار انگلیسی حذف می‌کنیم، اما این یک قانون نیست.

So you could say it appears to  me we should revise the report,  

بنابراین می‌توانید بگویید به نظر من باید گزارش را اصلاح کنیم،

or it appears to me that we  should revise the report.

یا به نظر من باید گزارش را اصلاح کنیم.

Both of these are correct.

هر دوی اینها درست است.

Let's talk about some expressions  that express certainty.

بیایید در مورد برخی از عبارات صحبت کنیم که بیانگر اطمینان هستند.

Certainty 100%.

قطعیت 100%

So let's take our statement.

پس بیایید بیانیه خود را در نظر بگیریم.

We should promote John.

ما باید جان را تبلیغ کنیم.

Lucky John.

خوش شانس جان.

Now if you're 100% certain, you  could say I'm sure, I'm certain,  

حالا اگر 100% مطمئن هستید، می‌توانید بگویید من مطمئن هستم، مطمئن هستم،

I'm positive, we should promote John.

من مثبت هستم، ما باید جان را تبلیغ کنیم.

You could say it's obvious  that we should promote John.

می توانید بگویید واضح است که ما باید جان را ارتقا دهیم.

You could replace obvious with indisputable,  which means nobody could dispute it.

شما می توانید آشکار را با غیر قابل بحث جایگزین کنید، به این معنی که هیچ کس نمی تواند آن را مناقشه کند.

It's indisputable that we should promote.

این غیر قابل انکار است که ما باید تبلیغ کنیم.

John, that sounds very firm.

جان، خیلی محکم به نظر می رسد.

I like that one.

من آن را دوست دارم.

Indisputable.

بی چون و چرا.

It's undeniable.

غیر قابل انکار است.

It's unquestionable.

این غیر قابل تردید است. شکی نیست

It's beyond a doubt.

.

We should promote John.

ما باید جان را تبلیغ کنیم.

John must be really awesome.

جان باید واقعا عالی باشه

Now let's say that you do want to  express some uncertainty or some doubt.

حالا بیایید بگوییم که می‌خواهید تردید یا تردیدی را بیان کنید.

So it could happen, but maybe it won't happen.

بنابراین ممکن است اتفاق بیفتد، اما ممکن است این اتفاق نیفتد.

You could say it's possible that  she's going to get the promotion.

می‌توانید بگویید این امکان وجود دارد که او ترفیع را دریافت کند.

Instead of possible, you could say it's probable  or it's likely she's going to get the promotion.

به‌جای امکان، می‌توانید بگویید این احتمال وجود دارد یا احتمالاً او ارتقاء را دریافت خواهد کرد.

I figure or I gather that she's  going to get the promotion.

فکر می کنم یا فکر می کنم که او قرار است ترفیع کسب کند.

One I really like is I have a hunch.

یکی که من خیلی دوست دارم این است که یک حس و حال دارم.

I have a hunch that she's  going to get the promotion.

من فکر می کنم که او قرار است ترفیع کسب کند.

When you have a hunch, it's more based on  your intuition rather than external evidence.

وقتی شما حدس و گمان دارید، بیشتر بر اساس شهود شماست تا شواهد خارجی.

I have a hunch that she's  going to get a promotion.

من تصور می کنم که او قرار است ترفیع بگیرد.

I just have this really good feeling.

من فقط این حس واقعا خوب را دارم.

You could say, correct me if I'm wrong,  but she's going to get the promotion.

می‌توانید بگویید، اگر اشتباه می‌کنم، من را تصحیح کنید، اما او ترفیع می‌گیرد.

But if you say correct me if I'm wrong,  you're admitting that you may be wrong.

اما اگر می‌گویید اگر اشتباه می‌کنم، مرا تصحیح کنید، اعتراف می‌کنید که ممکن است اشتباه کرده باشید.

You could also say, if I'm not mistaken,  she's going to get the promotion.

همچنین می‌توانید بگویید، اگر اشتباه نکنم، او ترفیع می‌گیرد.

Again, there's some doubt there  because you could be mistaken.

باز هم، شکی وجود دارد زیرا ممکن است اشتباه کنید.

You could say, to the best of my knowledge,  

می‌توانید بگویید، تا آنجا که من می‌دانم،

to the best of my knowledge,  she's going to get the promotion.

تا جایی که می‌دانم، او ارتقاء را کسب خواهد کرد.

Let's talk about some expressions  that sound more diplomatic.

بیایید درباره برخی از عبارات صحبت کنیم که دیپلماتیک تر به نظر می رسند.

So diplomatic because you might  be introducing an opinion that  

بسیار دیپلماتیک، زیرا ممکن است نظری را ارائه کنید که

people don't agree with or that is the  opposite of what most people think.

مردم با آن موافق نیستند یا مخالف آن چیزی است که اکثر مردم فکر می‌کنند.

So maybe all your Co workers think that  John should get the promotion but you don't.

بنابراین شاید همه کارکنان شرکت شما فکر می‌کنند که جان باید ترفیع بگیرد، اما شما نمی‌توانید.

So our statement is John isn't a good.

بنابراین گفته ما این است که جان خوب نیست.

Fit.

مناسب.

He isn't a good fit.

او تناسب خوبی ندارد

To be honest In all honesty,  John isn't a good fit.

صادقانه صادقانه بگویم، جان مناسب نیست.

Now remember, this is something that  a lot of people don't agree with,  

اکنون به یاد داشته باشید، این چیزی است که بسیاری از مردم با آن موافق نیستند،

so you might want to say it with some regret.

بنابراین ممکن است بخواهید آن را با کمی تأسف بیان کنید.

To be honest, in all honesty,  John isn't a good fit.

صادقانه بگویم، با صداقت، جان مناسب نیست.

I'm sorry to say it, but John isn't a good fit.

متاسفم که می گویم، اما جان مناسب نیست.

If you want to be more neutral, you could say  one could argue that Jon isn't a good fit.

اگر می‌خواهید خنثی‌تر باشید، می‌توانید بگویید می‌توان استدلال کرد که جون مناسب نیست.

Everyone else is saying he is.

همه می گویند او هست.

So you want to be more neutral  and talk about how he isn't.

بنابراین می‌خواهید خنثی‌تر باشید و در مورد اینکه او چگونه نیست صحبت کنید.

One could argue that my impression  is that Jon isn't a good fit.

یکی می تواند استدلال کند که تصور من این است که جون مناسب نیست.

I saved my favorite for last  to be diplomatic and that's I  

من مورد علاقه‌ام را برای آخرین بار ذخیره کردم تا دیپلماتیک باشد و این را می‌دانم که

get what you're saying, but John isn't a good fit.

شما چه می‌گویید، اما جان مناسب نیست.

Now in this case, get means understand.

حالا در این مورد، دریافت یعنی فهمیدن.

So if you want to be more casual informal use get.

بنابراین اگر می‌خواهید غیررسمی‌تر باشید، استفاده کنید.

I get what you're saying,  but John isn't a good fit.

متوجه شدم که شما چه می گویید، اما جان مناسب نیست.

If you want to be more formal, you can  say I understand what you're saying.

اگر می‌خواهید رسمی‌تر رفتار کنید، می‌توانید بگویید که می‌فهمم چه می‌گویید.

But.

ولی.

John isn't a good fit.

جان مناسب نیست

Let's move on and learn 30 ways  that you can say I'm sorry.

بیایید ادامه دهیم و 30 راه را بیاموزیم که می‌توانید بگویید متاسفم.

First, let's talk about some casual expressions  that you can use in everyday situations.

ابتدا، اجازه دهید در مورد برخی از عبارات غیر معمول که می‌توانید در موقعیت‌های روزمره استفاده کنید، صحبت کنیم.

Let's take the example of bumping into someone  at the grocery store and you want to apologize.

بیایید مثال برخورد با شخصی در خواربارفروشی را در نظر بگیریم و می‌خواهید عذرخواهی کنید.

So instead of saying I'm sorry,  you can simply say sorry.

بنابراین به جای اینکه بگویی متاسفم، می‌توانی به سادگی بگویی متاسفم.

I know it's a subtle difference,  

من می دانم که این یک تفاوت ظریف است،

but it will really help you sound  more natural to just say sorry, sorry.

اما واقعاً به شما کمک می کند که طبیعی تر به نظر بیایید فقط ببخشید، متاسفم.

You can also add so or very in front of it.

شما همچنین می توانید خیلی جلوی آن اضافه کنید.

So sorry, very sorry.

خیلی متاسفم، خیلی متاسفم.

Or you could say sorry about  that, that being the mistake,  

یا می‌توانید بابت این که اشتباه کرده‌اید، ببخشید که با آن

bumping into the person at the grocery store.

شخص در فروشگاه مواد غذایی برخورد کرده‌اید.

Sorry about that.

از این بابت متاسفم.

So sorry about that.

پس متاسفم برای این از

I'm so sorry about that.

این بابت خیلی متاسفم.

To help you remember all of these  expressions, I created a free lesson PDF.

برای اینکه به شما کمک کنم همه این عبارات را به خاطر بسپارید، یک PDF درس رایگان ایجاد کردم.

You can look in the description  or the comment section for the  

برای

link to download the free lesson PDF.

دانلود PDF درس رایگان، می‌توانید پیوند را در توضیحات یا بخش نظرات جستجو کنید.

Another common thing is simply  to make a sound effect like.

یکی دیگر از چیزهای رایج این است که به سادگی ایجاد یک جلوه صوتی مانند.

Oops, oops, whoops.

اوه، اوه، اوه.

Oh no.

وای نه.

Oh my.

ای وای.

And then you don't even have to say anything  else because usually it's your facial expression.

و سپس حتی لازم نیست چیز دیگری بگویید زیرا معمولاً این حالت چهره شماست.

Oops.

اوه

Oh, oopsie, oopsie.

اوه، اوپسی، اوپسی.

Oopsie, Yikes.

اوپسی، یاکس.

Whoops.

اوف

Oops.

اوه

A slightly more formal one,  but that's still very casual,  

یک مورد کمی رسمی تر، اما هنوز هم بسیار عادی است، به این معناست که

is to say, excuse me or pardon  me, excuse me, pardon me.

ببخشید یا مرا ببخشید، ببخشید، مرا ببخشید.

Those are quite common as well.

آنها نیز کاملاً رایج هستند.

Let's say that your friend asked you  to buy her a chocolate chip cookie,  

فرض کنید دوستتان از شما خواسته است برای او یک کلوچه شکلاتی بخرید،

but you bought her an oatmeal cookie.

اما شما برای او یک کلوچه جو دوسر خریده اید.

So instead of saying I'm sorry,  you could say, my bad, my bad.

بنابراین به جای اینکه بگویید متاسفم، می توانید بگویید، بد من، بد من.

This is extremely common in North America  

این در آمریکای شمالی بسیار رایج است

and it will really make you sound  like an American English speaker.

و واقعاً باعث می‌شود شما مانند یک انگلیسی‌گوی آمریکایی به نظر برسید.

My bad, my bad.

بد من، بد من. به

Keep in mind it is quite casual and it's used for  

خاطر داشته باشید که این کاملا غیر معمول است و برای

smaller things you want to apologize  for, like getting the wrong cookie.

چیزهای کوچکتری که می خواهید بابت آنها عذرخواهی کنید استفاده می شود، مانند دریافت کوکی اشتباه.

My bad.

بد من

You could also say my fault,  my fault or my mistake.

شما همچنین می توانید خطای من، تقصیر من یا اشتباه من را بگویید.

My mistake, I got you the wrong cookie.

اشتباه من، من کوکی اشتباهی برای شما آوردم.

My bad.

بد من فرض

Let's say you want to admit your mistake.

کنید می خواهید اشتباه خود را بپذیرید.

For example, you told your friend the party  started at 8:00, but it actually started at 7:00.

برای مثال، به دوستتان گفتید که مهمانی از ساعت 8:00 شروع شد، اما در واقع ساعت 7:00 شروع شد.

You could say I was wrong.

میشه گفت اشتباه کردم

So instead of saying I'm sorry I gave you  the wrong time, you could say I was wrong.

بنابراین به جای اینکه بگویید متاسفم که به شما زمان اشتباهی دادم، می توانید بگویید اشتباه کردم.

Of course, you can use any  of our other expressions.

البته، می‌توانید از هر عبارت دیگر ما استفاده کنید.

My bad.

بد من

But one, to specifically admit your  mistake is simply to say I was wrong.

اما یکی، اعتراف مشخص به اشتباه خود این است که بگوییم اشتباه کردم.

Often we say sorry if we can't do  something that someone wants us to do.

اغلب اگر نمی‌توانیم کاری را که کسی از ما می‌خواهد انجام دهیم، متاسفیم.

So let's say your friend invited  you to a party but you can't attend.

بنابراین فرض کنید دوستتان شما را به یک مهمانی دعوت کرده است اما شما نمی توانید در آن شرکت کنید.

It would be very common to say I'm  sorry I can't attend your party.

بسیار رایج است که بگوییم متاسفم که نمی‌توانم در مهمانی شما شرکت کنم.

Instead of saying I'm sorry, you  can say unfortunately, so replace  

به‌جای گفتن متاسفم، می‌توانید بگویید متأسفانه، بنابراین «

I'm sorry with unfortunately,  unfortunately I can't help you.

متاسفانه» را جایگزین «متاسفم» کنید، متأسفانه نمی‌توانم به شما کمک کنم.

Unfortunately, I can't attend your party.

متأسفانه من نمی توانم در مهمانی شما شرکت کنم.

Unfortunately, I can't drive you to the airport.

متأسفانه نمی توانم شما را به فرودگاه برسانم.

Now let's talk about some more  professional expressions that  

حالا بیایید در مورد برخی از اصطلاحات حرفه‌ای‌تر صحبت کنیم که

you can use in the workplace  or a more formal situation.

می‌توانید در محل کار یا موقعیت‌های رسمی‌تر استفاده کنید.

Let's say you arrive to an  important meeting 10 minutes late.

فرض کنید با 10 دقیقه تاخیر به یک جلسه مهم می‌رسید.

Instead of saying I'm sorry,  you can say my apologies.

به جای گفتن متاسفم، می‌توانید عذرخواهی من را بخواهید.

Now you can expand that and say  my apologies for being late.

اکنون می‌توانید آن را گسترش دهید و بابت دیر آمدن عذرخواهی کنید.

To make it stronger, you can add sincere,  my sincere apologies for being late.

برای قوی‌تر کردن آن، می‌توانید صمیمانه اضافه کنید، از اینکه دیر آمدم، صمیمانه عذرخواهی می‌کنم.

To sound even more formal, you could  say please accept my apologies.

برای رسمی‌تر به نظر رسیدن، می‌توانید بگویید لطفاً عذرخواهی من را بپذیرید.

Please accept my sincere apologies for being late.

پوزش صمیمانه مرا بابت تاخیر بپذیرید.

That sounds very formal.

این خیلی رسمی به نظر می رسد.

Let's say you made a mistake at  work and you ordered 100 boxes.

فرض کنید در محل کار اشتباه کردید و 100 جعبه سفارش دادید.

But you should have ordered ordered ten boxes.

اما شما باید ده جعبه سفارش می دادید.

Now in the casual example, we learned I  was wrong to admit you made a mistake.

اکنون در مثال معمولی، متوجه شدیم که اشتباه کردم که اعتراف کردم شما اشتباه کرده‌اید.

In a professional context, I  recommend I take full responsibility.

در زمینه حرفه‌ای، توصیه می‌کنم مسئولیت کامل را بر عهده بگیرم.

This sounds very professional because the  word responsibility sounds professional.

این بسیار حرفه ای به نظر می رسد زیرا کلمه مسئولیت حرفه ای به نظر می رسد.

I take full responsibility for  ordering the wrong number of boxes.

من مسئولیت کامل سفارش تعداد اشتباه جعبه را بر عهده می‌گیرم. از

My sincere apologies.

صمیم قلب عذرخواهی می کنم.

And I take full responsibility.

و من مسئولیت کامل را بر عهده می گیرم.

You could also say, I understand  I made a mistake, I'll fix it.

همچنین می‌توانید بگویید، می‌دانم اشتباه کردم، آن را برطرف می‌کنم.

Now instead of understand, you  could say I know I made a mistake.

حالا به جای درک کردن، می‌توانید بگویید می‌دانم اشتباه کردم.

I admit I made a mistake, I'll fix it.

اعتراف میکنم اشتباه کردم، درستش میکنم

So notice you're not just admitting  it, you're also offering a solution.

بنابراین توجه کنید که نه تنها آن را می پذیرید، بلکه راه حلی نیز ارائه می دهید.

I'll fix it.

درستش میکنم

I'll call the supplier right now.

همین الان با تامین کننده تماس می گیرم. می

I'll get.

گیرم.

This resolved.

این حل شد

So offering a solution is a great  addition to admitting a mistake.

بنابراین، ارائه راه‌حل برای اعتراف به یک اشتباه بسیار عالی است.

Let's say that you kept a client  waiting on the phone for a long time.

فرض کنید مشتری را برای مدت طولانی در انتظار تلفن نگه داشته‌اید.

Now instead of saying I'm sorry for the  wait, you can say I appreciate your patience.

اکنون به جای گفتن متاسفم برای انتظار، می‌توانید بگویید از صبر شما سپاسگزارم.

So instead of talking about the negative  you, you talk about the positive,  

بنابراین به جای اینکه در مورد چیزهای منفی صحبت کنید ، از موارد مثبت صحبت می کنید،

which is the fact that your client is patient.

که این واقعیتی است که مشتری شما صبور است.

I appreciate your patience.

من از صبر شما قدردانی می کنم.

Thank you for your patience.

ممنون که صبر کردید.

Thank you for understanding,  thank you for holding.

از درک شما متشکریم، متشکرم که نگه داشتید.

I appreciate your time.

قدردان وقت شما هستم.

I appreciate your patience.

من از صبر شما قدردانی می کنم.

Now, let's say that your boss, your coworker,  

اکنون، بیایید بگوییم که رئیس، همکارتان،

or your client offers you  some constructive criticism.

یا مشتری‌تان انتقاد سازنده‌ای به شما ارائه می‌کنند.

So they tell you about something  that you're not doing very well.

بنابراین آنها در مورد چیزی به شما می گویند که شما خیلی خوب انجام نمی دهید.

Maybe your last presentation  wasn't very good and they give  

شاید آخرین ارائه‌تان خیلی خوب نبود و

you some constructive criticism, some feedback.

انتقادات سازنده و بازخوردی به شما می‌دهند.

Instead of saying I'm sorry my presentation wasn't  good, you can say thank you for bringing this  

به جای اینکه بگویید متاسفم ارائه‌ام خوب نبود، می‌توانید بگویید از اینکه این موضوع را به

to my attention or thank you for letting  me know and then you can add a solution.

من اطلاع دادید متشکرم یا از اینکه به من اطلاع دادید متشکرم و سپس می‌توانید راه‌حلی اضافه کنید.

I'll work on that, I'll improve that.

من روی آن کار خواهم کرد، آن را بهبود خواهم داد.

Or you can even ask them how can I improve?

یا حتی می توانید از آنها بپرسید که چگونه می توانم پیشرفت کنم؟ آیا

Can you give me some suggestions to improve?

می توانید چند پیشنهاد برای بهبود به من بدهید؟

Thank you.

متشکرم.

For bringing this to my attention.

برای جلب توجه من.

There's one common idiom that you  can use to admit you made a mistake.

یک اصطلاح رایج وجود دارد که می‌توانید برای اعتراف به اشتباه از آن استفاده کنید.

So remember in the casual  example you can say I was wrong.

بنابراین به یاد داشته باشید که در مثال معمولی می‌توانید بگویید من اشتباه کردم.

In the professional example you  can say I take full responsibility.

در مثال حرفه‌ای می‌توانید بگویید من مسئولیت کامل را بر عهده می‌گیرم.

The idiom that you can use in any situation is  the buck stops with me, the buck stops with me.

اصطلاحی که می‌توانید در هر موقعیتی از آن استفاده کنید این است که با من متوقف می‌شود، پول با من متوقف می‌شود.

This simply means I was wrong  or I take full responsibility.

این به سادگی به این معنی است که من اشتباه کردم یا مسئولیت کامل را بر عهده می‌گیرم.

The buck stops with me.

پول با من متوقف می شود.

Native speakers love using idioms,  so adding idioms to your speech  

گویشوران بومی عاشق استفاده از اصطلاحات هستند، بنابراین افزودن اصطلاحات به گفتارتان به

will help you understand native  speakers and sound like one too.

شما کمک می‌کند سخنرانان بومی را درک کنید و صدایی شبیه به آن داشته باشید.

So now you're going to learn 50 common  idioms that native speakers use.

بنابراین اکنون می‌خواهید 50 اصطلاح رایج را که گویشوران بومی استفاده می‌کنند، یاد بگیرید.

A blessing in disguise.

نعمتی در مبدل.

This is when something a situation  seems bad or unlucky at first,  

این زمانی است که وضعیتی در ابتدا بد یا بدشانسی به نظر می‌رسد،

but it results in something  positive at a later date.

اما در آینده منجر به چیزی مثبت می‌شود.

So let's say you get fired from your job.

بنابراین فرض کنید از شغل خود اخراج شده اید.

Obviously that seems bad, maybe even unlucky,  but later on you get a job 10 times better.

بدیهی است که بد به نظر می رسد، شاید حتی بدشانس باشد، اما بعداً 10 برابر بهتر شغل پیدا می کنید.

It pays better, you have a better boss,  better Co workers, the location is better,  

درآمد بهتری دارد، شما رئیس بهتری دارید، کارکنان بهتری دارید، موقعیت مکانی بهتر است،

Everything about this job is better.

همه چیز در مورد این شغل بهتر است.

You can say getting fired  was a blessing in disguise.

می توان گفت که اخراج شدن یک نعمت بود.

My new job is so much better.

کار جدیدم خیلی بهتره

A dime a dozen.

یک سکه یک دوجین

This is used to describe something  that is common and not special.

این برای توصیف چیزی که معمول است و خاص نیست استفاده می‌شود.

So you can say tech startups in  Silicon Valley are a dime a dozen.

بنابراین می‌توانید بگویید استارت‌آپ‌های فناوری در سیلیکون ولی یک دوجین دلار هستند.

They're very common, they're everywhere,  and they're not very special.

آنها بسیار رایج هستند، همه جا هستند و خیلی خاص نیستند.

Everyone's a tech startup in Silicon Valley,  a dime a dozen to beat around the Bush.

همه یک استارت‌آپ فناوری در سیلیکون ولی هستند.

This is when you avoid saying what you  mean because it's uncomfortable or awkward.

این زمانی است که از گفتن منظور خود اجتناب می کنید زیرا ناراحت کننده یا ناخوشایند است.

So let's say.

پس بیایید بگوییم.

Hey, you want to end your romantic  relationship with your partner?

سلام، می‌خواهید به رابطه عاشقانه خود با شریک زندگی خود پایان دهید؟

Your friend could tell you.

دوستت میتونه بهت بگه در

Don't beat around the Bush.

اطراف بوش ضرب و شتم نکنید.

Be direct and tell that  person you want to break up.

مستقیم رفتار کنید و به آن شخص بگویید که می‌خواهید از هم جدا شوید.

Better late than never.

دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است.

So let's say you've been working  with a company for 10 years and you  

بنابراین، فرض کنید ۱۰ سال است که با یک شرکت کار می‌کنید و

finally got your first promotion after 10 years.

بالاخره بعد از ۱۰ سال، اولین ترفیع خود را دریافت کرده‌اید.

And you're telling your friend this and  

و این را به دوستت می‌گویی و

you're a little annoyed because  you've been there for 10 years.

کمی اذیت می‌شوی چون 10 سال آنجا بوده‌ای.

But your friend could say better late  than never to remind you that yes,  

اما دوست شما می‌تواند دیر به شما بگوید تا هرگز به شما یادآوری کند که بله،

it took ten years, but it's better  than not having a promotion.

ده سال طول کشید، اما بهتر از عدم ارتقا است.

Better late than never to bite the bullet.

بهتر از هرگز نیش زدن گلوله است.

I love this idiom.

من عاشق این اصطلاح هستم.

This is when you force yourself to do something  

این زمانی است که خود را مجبور به انجام کاری

difficult or unpleasant because  it's necessary or inevitable.

سخت یا ناخوشایند می‌کنید، زیرا این کار ضروری یا اجتناب‌ناپذیر است.

Inevitable means eventually you have to do it.

اجتناب ناپذیر یعنی در نهایت باید آن را انجام دهید.

So why not bite the bullet and do it now?

پس چرا گلوله را گاز نمی گیریم و این کار را الان انجام نمی دهیم؟

For example, just bite the bullet  and ask your boss for a promotion.

به عنوان مثال، فقط گلوله را گاز بگیرید و از رئیس خود بخواهید ترفیع بگیرد.

Break a leg.

یک پا بشکن

This is a very common idiom that we use to say.

این یک اصطلاح بسیار رایج است که ما برای گفتن آن استفاده می کنیم.

Good luck, Good luck.

موفق باشید، موفق باشید.

Break a leg, but we especially use this  before someone gives a performance,  

پا را بشکن، اما ما مخصوصاً قبل از اینکه کسی اجرا کند،

most commonly a theatrical performance.

معمولاً یک اجرای تئاتری، از آن استفاده می‌کنیم.

But when you're going for a job  interview, you are in a sense performing.

اما وقتی برای یک مصاحبه شغلی می‌روید، به یک معنا در حال اجرا هستید.

Or when you're doing your speaking exam  for your IELTS, you are performing.

یا زمانی که امتحان اسپیکینگ خود را برای آیلتس انجام می دهید، در حال اجرا هستید.

So before your speaking exam, your friend,  

بنابراین قبل از امتحان اسپیکینگ، دوستتان،

your partner could say break a leg,  which means good luck to call it a day.

شریک زندگی‌تان می‌تواند بگوید پا را بشکنید، که به این معنی است که موفق باشید روزی آن را صدا کنید.

When you call it a day, it means  you stop working for that day,  

وقتی آن را یک روز می‌نامید، به این معنی است که برای آن روز کار را متوقف می‌کنید،

usually because time is up or because you've done  enough work for that day and you're going to stop.

معمولاً به این دلیل که زمان تمام شده یا به این دلیل که به اندازه کافی برای آن روز کار کرده‌اید و می‌خواهید متوقف شوید.

For example, it's getting late.

مثلا داره دیر میشه

Let's call it a day.

بیایید آن را یک روز بنامیم.

Let's call it a day.

بیایید آن را یک روز بنامیم.

So that means you can go home  to cut somebody some slack.

بنابراین این بدان معناست که می‌توانید به خانه بروید تا کسی را کمی سست کنید.

So let's say there's this Co worker  who has been showing up late to work  

بنابراین، فرض کنید این همکار وجود دارد که هر روز دیر سر کار حاضر می‌شود

every day and not doing a very good job at work.

و کار خیلی خوبی در محل کار انجام نمی‌دهد.

They seem very distracted.

آنها بسیار پریشان به نظر می رسند.

They're not working very hard.

آنها خیلی سخت کار نمی کنند.

They're not contributing.

آنها کمک نمی کنند

But that person's dad just died.

اما پدر آن شخص به تازگی فوت کرده است.

So you might say, let's cut him some slack.

بنابراین ممکن است بگویید، بیایید او را کمی شل کنیم.

His dad just died, so you're not going to  punish him as severely as you normally would.

پدرش به تازگی فوت کرده است، بنابراین شما او را به سختی مجازات معمولی نمی‌کنید.

To be glad to see the back  of this means that you're  

خوشحال شدن از دیدن پشت سر این به این معنی است که از

happy that somebody has left  because you don't like them.

اینکه کسی رفته است، خوشحال هستید، زیرا شما او را دوست ندارید.

So let's say it's Jane's last day at work.

بنابراین بیایید بگوییم که آخرین روز کار جین است.

She quit.

ترک کرد

She has a new job.

او یک کار جدید دارد.

You didn't like Jane, you can say.

می توانی بگویی جین را دوست نداشتی.

I'm glad to see the back of Jane to  be the best thing since sliced bread.

خوشحالم که می‌بینم پشت جین بهترین چیز از زمان تکه‌شدن نان است.

This is a compliment used to say that something,  

این تعریفی است که برای گفتن این که چیزی،

usually technology or an invention, is  extremely useful, excellent or high quality.

معمولاً فناوری یا اختراع، بسیار مفید، عالی یا با کیفیت است استفاده می‌شود.

So you could give me a compliment and say this  

بنابراین می‌توانید به من تعارف کنید و بگویید این

YouTube channel is the best  thing since sliced bread.

کانال YouTube بهترین چیز از زمان برش نان است.

If you think that's true,  then put it in the comments.

اگر فکر می‌کنید درست است، آن را در نظرات قرار دهید.

There are plenty of fish in the sea.

ماهی های زیادی در دریا وجود دارد.

So let's say your friend went on a date and she  

بنابراین فرض کنید دوست شما قرار ملاقات گذاشته است و او

says Pierre hasn't called me  back and it's been 3 weeks.

می‌گوید پیر با من تماس نگرفته است و 3 هفته گذشته است.

You can encourage your  friend by saying don't worry,  

می‌توانید دوستتان را با گفتن نگران نباشید، تشویق کنید،

there are plenty of fish in  the sea come rain or shine.

در دریا ماهی‌های زیادی وجود دارد که باران می‌بارد یا می‌درخشد. از

This is used to say that an event will  take place despite external circumstances.

این برای گفتن اینکه یک رویداد با وجود شرایط خارجی اتفاق می افتد استفاده می شود.

So let's say tomorrow is a vacation day for you,  but there's a big project deadline tomorrow.

بنابراین فرض کنید فردا برای شما یک روز تعطیل است، اما فردا یک مهلت پروژه بزرگ وجود دارد.

But you might say I'm taking the day off  tomorrow come rain or shine to cut corners.

اما ممکن است بگویید من روز را تعطیل می‌کنم فردا باران بیاید یا بدرخشد.

This is when you do something  in the cheapest, easiest,  

این زمانی است که کاری را به ارزان‌ترین، آسان‌ترین،

or fastest way, but by omitting  something or by not following rules.

یا سریع‌ترین راه انجام می‌دهید، اما با حذف چیزی یا با رعایت نکردن قوانین.

So you might say we felt pressured to cut corners  

بنابراین ممکن است بگویید ما تحت فشار بودیم که

because of the tight deadline  to get your act together.

به دلیل ضرب‌الاجل محدود برای جمع‌آوری عمل شما، از این کار کوتاه بیاییم.

So your parents might say to you or  your sibling or someone you know,  

بنابراین والدینتان ممکن است به شما یا خواهر یا برادرتان یا کسی که می‌شناسید بگویند،

you're 30 and you still live at  home and you don't have a job.

شما 30 ساله هستید و هنوز در خانه زندگی می‌کنید و شغل ندارید.

You need to get your act together.

شما باید دست به کار شوید.

You need to organize yourself so you can  live in in an effective and efficient way.

شما باید خود را سازماندهی کنید تا بتوانید به روشی مؤثر و کارآمد زندگی کنید. دست به

Get your act together to break the ice.

کار شوید تا یخ را بشکنید.

This is such an important one because this is used  to help people who don't know each other to feel  

این بسیار مهم است، زیرا برای کمک به افرادی که همدیگر را نمی‌شناسند استفاده می‌شود تا احساس

more comfortable around each other, especially  when they're meeting for the first time.

راحتی بیشتری در کنار یکدیگر داشته باشند، به‌ویژه زمانی که برای اولین بار ملاقات می‌کنند.

Let's break the ice by introducing ourselves and  sharing something interesting about ourselves.

بیایید با معرفی خود و به اشتراک گذاشتن چیزهای جالب درباره خود، یخ را بشکنیم.

Clear as mud.

شفاف مثل گل.

This is used to say that something  is very difficult to understand.

این برای گفتن این که فهمیدن چیزی بسیار دشوار است استفاده می‌شود.

So if somebody gave you instructions but  their instructions didn't make any sense  

بنابراین اگر کسی به شما دستوراتی داده است اما دستورات او اصلاً معنی ندارد

at all and they ask you, so is everything OK?

و از شما می‌پرسد، آیا همه چیز خوب است؟

Do you understand?

آیا می فهمی؟

You can say clear as mud.

می توان گفت شفاف مثل گل.

Which tells the person.

که به شخص می گوید.

You do not understand at all.

تو اصلا نمی فهمی. شفاف مثل

Crystal clear.

شیشه.

Something is very clear and easy to understand.

چیزی بسیار واضح و قابل درک است.

His instructions were crystal  clear to rock the boat.

دستورات او برای تکان دادن قایق کاملاً واضح بود.

This is when you do or say something that  could upset people or cause problems.

این زمانی است که کاری انجام می‌دهید یا می‌گویید که می‌تواند باعث ناراحتی مردم یا ایجاد مشکل شود.

Don't rock the boat until  the negotiations are done.

تا زمانی که مذاکرات تمام نشده است، قایق را تکان ندهید.

So don't say anything that could upset  someone or that could cause problems  

بنابراین تا زمانی که قرارداد را امضا نکنیم، چیزی نگویید که می‌تواند باعث ناراحتی کسی شود یا مشکلی ایجاد کند

until we sign the deal and then you can cause  problems if you want to to get out of hand.

و سپس اگر می‌خواهید از کنترل خارج شوید، می‌توانید مشکل ایجاد کنید.

This is another way of saying  to get out of control, which  

این روش دیگری برای گفتن خارج شدن از کنترل است، به این

means you no longer have control over a situation.

معنی که دیگر کنترلی بر موقعیتی ندارید.

You could say the party got out of hand, which  means you were no longer able to control it.

می توان گفت که مهمانی از کنترل خارج شد، به این معنی که دیگر قادر به کنترل آن نبودید.

The party got out of hand and  some valuables were broken.

مهمانی از کنترل خارج شد و برخی از اشیای قیمتی شکسته شد.

A bad apple.

یک سیب بد

This is used to describe a bad  or corrupt person within a group.

این برای توصیف یک فرد بد یا فاسد در یک گروه استفاده می شود.

You could say there are a few  bad apples in the company.

می توانید بگویید چند سیب بد در شرکت وجود دارد.

To cut to the chase, this is  when you only talk about the  

برای کاهش سرعت، این زمانی است که شما فقط درباره

most important points of a subject or topic.

مهم‌ترین نکات یک موضوع یا موضوع صحبت می‌کنید.

So if you're running out of time in the in a  meeting, you might say we're running out of time.

بنابراین، اگر وقت شما در جلسه در حال تمام شدن است ، ممکن است بگویید که وقت ما تمام شده است.

So I'll cut to the chase.

بنابراین من به تعقیب و گریز ادامه می دهم.

I'll only say the most important  points to come in handy.

من فقط مهم‌ترین نکاتی را می‌گویم که به کارتان می‌آید.

This is used when something is  very useful for a specific purpose.

این زمانی استفاده می‌شود که چیزی برای یک هدف خاص بسیار مفید باشد.

So if it's pouring rain outside, you  might say an umbrella would come in handy.

بنابراین اگر بیرون باران سیل آسا می‌بارد، ممکن است بگویید چتر به کارتان می‌آید.

An umbrella would be very useful in this  particular situation to reinvent the wheel.

یک چتر در این موقعیت خاص برای اختراع مجدد چرخ بسیار مفید خواهد بود.

This is when you waste time trying to recreate  something that somebody else has already created.

این زمانی است که وقت خود را برای بازآفرینی چیزی که شخص دیگری قبلاً ایجاد کرده است تلف می‌کنید.

So let's say you ask your boss, should I  create a presentation for the conference?

بنابراین، فرض کنید از رئیس خود می‌پرسید، آیا باید ارائه‌ای برای کنفرانس ایجاد کنم؟

And your boss suggests using  last year's presentation.

و رئیستان پیشنهاد می‌کند از ارائه سال گذشته استفاده کنید.

It's already created and your boss can add.

قبلاً ایجاد شده است و رئیس شما می تواند اضافه کند.

Don't reinvent the wheel.

چرخ را دوباره اختراع نکنید

So we often use this idiom in  the negative to go with the flow.

بنابراین ما اغلب از این اصطلاح به صورت منفی استفاده می‌کنیم تا به جریان بیفتیم.

When you go with the flow, it means that you do  

وقتی با جریان پیش می روید، به این معنی است که کاری را انجام می دهید که

what other people are doing or you  agree with the opinion of others.

دیگران انجام می دهند یا با نظر دیگران موافق هستید.

The majority.

اکثریت.

So let's say you're having a company dinner  and you originally wanted to have burgers,  

بنابراین فرض کنید در حال صرف یک شام شرکتی هستید و در ابتدا می خواستید همبرگر بخورید،

but the majority of people say they want pizza.

اما اکثر مردم می گویند که پیتزا می خواهند.

So you can go with the flow and  have pizza instead of burgers  

بنابراین می‌توانید با جریان بروید و به جای همبرگر پیتزا بخورید،

because that's what the majority  wants to be skating on thin ice.

زیرا این همان چیزی است که اکثریت می‌خواهند روی یخ نازک اسکیت کنند.

This is when you do something that  is dangerous or involves risk.

این زمانی است که شما کاری انجام می‌دهید که خطرناک است یا شامل خطر است.

He's skating on thin ice by lying to his wife.

او با دروغ گفتن به همسرش روی یخ نازک اسکیت می کند.

It involves risk, it's dangerous, don't do it.

این شامل ریسک است، خطرناک است، این کار را نکنید.

A silver lining, this is something positive  that comes from something negative.

یک روکش نقره ای، این چیزی مثبت است که از چیزی منفی می آید.

So the pandemic is negative, right?

بنابراین همه گیری منفی است، درست است؟

But is there anything positive?

اما آیا چیز مثبتی وجود دارد؟

A silver lining, maybe we could say 1 silver  lining of the pandemic is that it made us  

یک پوشش نقره‌ای، شاید بتوانیم بگوییم که یک پوشش نقره‌ای همه‌گیری این است که ما را

realize how important our relationships are  with friends and family to have a sweet tooth.

متوجه می‌کنیم که روابط ما با دوستان و خانواده چقدر برای داشتن یک شیرینی مهم است.

This is somebody who likes eating  sweet foods, especially chocolate.

این کسی است که خوردن غذاهای شیرین، به ویژه شکلات را دوست دارد.

So if people offer me dessert, generally  I'll say no because I don't like sweet food.

بنابراین اگر مردم به من دسر پیشنهاد دهند، معمولاً نه می گویم زیرا غذای شیرین دوست ندارم.

So I could say no thank you.

بنابراین می توانم بگویم نه ممنون.

I don't have a sweet tooth, which  means I don't really like sweet foods.

من شیرینی ندارم، به این معنی که واقعاً غذاهای شیرین دوست ندارم.

To go Dutch, this is when you agree to share  the cost of something, especially a meal.

برای رفتن به هلندی، این زمانی است که موافقت می‌کنید هزینه چیزی، به‌ویژه یک وعده غذایی را تقسیم کنید.

So let's say you're having dinner with a friend,  

بنابراین فرض کنید با یک دوست،   یکی از

family member, even a romantic partner,  and they say I'll pay for the meal.

اعضای خانواده، حتی یک شریک عاشقانه،  شام می خورید، و آنها می گویند من هزینه غذا را پرداخت می کنم.

You could say no, no, no, let's go Dutch.

می توانید بگویید نه، نه، نه، بیا برویم هلندی.

Which means you're going to divide  the cost 5050 to make ends meet.

این بدان معناست که می‌خواهید هزینه را 5050 تقسیم کنید تا بتوانید زندگی خود را تامین کنید.

This is when you have just enough  money to pay for essential items.

این زمانی است که شما به اندازه کافی پول برای پرداخت اقلام ضروری دارید.

You might say with food prices increasing,  we're barely making ends meet to ring a bell.

ممکن است بگویید با افزایش قیمت مواد غذایی، ما به سختی زندگی‌مان را تامین می‌کنیم تا زنگ را به صدا درآوریم.

This is when something, usually a person,  a place, or information is familiar to you.

این زمانی است که چیزی، معمولاً یک فرد، مکان یا اطلاعات برای شما آشنا است.

So let's say you're having a conversation  with a coworker and they say,  

بنابراین فرض کنید در حال گفتگو با یک همکار هستید و آنها می گویند،

have you met Fred from accounting and you're  thinking Fred, Fred, Fred from accounting.

آیا شما فرد را از حسابداری ملاقات کرده اید و به فکر فرد، فرد، فرد از حسابداری هستید.

That doesn't ring a bell.

که زنگی به صدا در نمی آید.

The tip of the iceberg This is used to  describe a small part of a much bigger problem.

نوک کوه یخ این مورد برای توصیف بخشی کوچک از یک مشکل بسیار بزرگتر استفاده می شود.

These small local protests are just.

این اعتراضات کوچک محلی عادلانه است.

The.

Tip of the iceberg to blow off steam.

.

نوک کوه یخ برای دمیدن بخار.

This is when you say or do something that helps  

این زمانی است که چیزی می‌گویید یا انجام می‌دهید که به

you release strong feelings or  strong energy, strong emotion.

شما کمک می‌کند احساسات قوی یا انرژی قوی، احساسات قوی را آزاد کنید.

After our fight, I went for  a walk to blow off steam.

بعد از دعوایمان، پیاده‌روی کردم تا بخار شوم.

So when you were on that walk, you were able  to calm down, to release that negative energy.

بنابراین وقتی در آن پیاده روی بودید، توانستید آرام شوید، آن انرژی منفی را آزاد کنید.

A piece of cake.

یک تکه کیک.

This is something that was extremely easy.

این چیزی است که بسیار آسان بود.

That exam was a piece of cake.

آن امتحان یک تکه کیک بود.

To be out of the woods.

بیرون از جنگل بودن

This is when you no longer  have a problem or difficulty.

این زمانی است که دیگر مشکل یا مشکلی ندارید.

Our profits are increasing, but we're not  out of the woods yet to get over something.

سود ما در حال افزایش است، اما ما هنوز از جنگل بیرون نیامده‌ایم که بتوانیم چیزی را پشت سر بگذاریم.

This is when you recover from an illness.

این زمانی است که از یک بیماری بهبود می یابند.

It took me two weeks to get over  that cold to not be ones cup of tea.

دو هفته طول کشید تا آن سرما را پشت سر بگذارم تا یک فنجان چای ننوشم.

This is used to describe a type  or category that you don't like.

این برای توصیف نوع یا دسته‌ای که دوست ندارید استفاده می‌شود.

Thanks for the invite, but  camping isn't my cup of tea.

از دعوت متشکریم، اما کمپینگ فنجان چای من نیست.

I don't like that category  of activity to be loaded.

من دوست ندارم آن دسته از فعالیت‌ها بارگیری شود.

This means to be rich, to have a lot of money.

این یعنی پولدار بودن، پول زیاد داشتن.

I just found out my cousins loaded  to nip something in the bud.

من تازه متوجه شدم که پسرعموهایم بار می‌کنند تا چیزی را در جوانه بزنند.

This is to stop something before it has  an opportunity to become established.

این برای متوقف کردن چیزی است قبل از اینکه فرصتی برای تثبیت پیدا کند.

We need to nip these rumors in the bud before  the employees start worrying out of the blue.

قبل از اینکه کارمندان شروع به نگرانی کنند، باید در ابتدای راه این شایعات را خنثی کنیم .

When something happens out of the blue, it  happens suddenly and you weren't expecting it.

وقتی اتفاقی غیرممکن می‌افتد، ناگهان اتفاق می‌افتد و شما انتظارش را نداشتید.

My boss gave me a promotion out of  the blue, you weren't expecting it.

رئیسم به من یک ترفیع فوق العاده داد، تو انتظارش را نداشتی.

How awesome is that to keep one's chin up?

چقدر عالی است که چانه خود را بالا نگه دارید؟

This is to remain cheerful in a difficult  situation because in difficult situations  

این برای شاد ماندن در موقعیت‌های سخت است، زیرا در موقعیت‌های دشوار

we tend to put our chin down, but when  we're happy, we tend to keep our chin up.

تمایل داریم چانه‌مان را پایین بگذاریم، اما وقتی خوشحالیم، تمایل داریم چانه‌مان را بالا نگه داریم.

For example, I know the economy seems bad, but  keep your chin up to race against the clock.

برای مثال، می‌دانم که وضعیت اقتصادی بد به نظر می‌رسد، اما چانه‌تان را بالا نگه دارید تا با ساعت مسابقه دهید.

This is when you try to finish a  task quickly before a specific time.

این زمانی است که سعی می‌کنید یک کار را به سرعت قبل از زمان مشخصی به پایان برسانید.

I raced against the clock to finish the audit and  meet the deadline to catch somebody off guard.

من با ساعت دویدم تا ممیزی را تمام کنم و به ضرب الاجل رسیدم تا کسی را غافلگیر کنم.

This is when you surprise  somebody by doing something  

این زمانی است که شخصی را با انجام کاری که

they weren't expecting or weren't prepared for.

انتظارش را نداشته یا برای آن آماده نبوده غافلگیر می‌کنید. وقتی از

The politician was caught off  guard when asked about the scandal.

این سیاستمدار در مورد این رسوایی سؤال شد، غافلگیر شد.

To be on ones radar.

در رادار بودن

If something is on your radar,  

اگر چیزی در رادار شما باشد، به این

it means you're considering it or  thinking about it or aware of it.

معنی است که به آن فکر می‌کنید یا درباره آن فکر می‌کنید یا از آن آگاه هستید.

You could say leaving the  company isn't on my radar.

می توان گفت ترک شرکت در رادار من نیست.

It's not even something I'm considering  to stab someone in the back.

این حتی چیزی نیست که من به آن فکر کنم خنجر زدن به کسی از پشت.

This is to betray someone to do something  harmful to someone who trusted you.

این برای خیانت به کسی است که برای کسی که به شما اعتماد دارد، کاری مضر انجام دهد.

She told the client she did  all the work on the project.

او به مشتری گفت که تمام کارهای پروژه را انجام داده است.

I can't believe she stabbed me in the back  like that to make a bee line for something.

باورم نمی‌شود که او اینطور از پشت به من خنجر زد تا برای چیزی خط زنبور درست کند.

This is when you move quickly  and directly towards something.

این زمانی است که سریع و مستقیم به سمت چیزی حرکت می کنید.

So let's say you're at a wedding or a conference  

بنابراین فرض کنید شما در یک عروسی یا کنفرانس هستید

and they're about to serve  lunch, the buffet lunch.

و آنها در شرف سرو ناهار هستند، ناهار بوفه.

Everyone made a bee line for the food.

همه یک خط زنبور عسل برای غذا درست کردند.

They went quickly and directly to the food.

سریع و مستقیم به سمت غذا رفتند.

To be in hot water.

در آب گرم بودن

This is when you're in a situation where  you might be criticized or punished.

این زمانی است که در موقعیتی قرار می گیرید که ممکن است مورد انتقاد یا تنبیه قرار بگیرید.

The politicians in hot water after  his comments on gender equality.

سیاستمداران در آب داغ پس از نظرات او درباره برابری جنسیتی.

To be dressed to the nines.

تا نه لباس پوشیدن.

This is when you're dressed  formally, smartly or fashionably.

این زمانی است که شما رسمی، هوشمندانه یا شیک لباس می پوشید.

We dressed to the nines for  our wedding anniversary.

ما برای سالگرد ازدواجمان لباس نهم پوشیدیم.

So you usually dress to the nines for a special  occasion, to be between a rock and a hard place.

بنابراین شما معمولاً برای یک مناسبت خاص، لباس نه‌ها می‌پوشید، تا بین یک سنگ و یک مکان سخت باشید.

This is when you're in a difficult situation  or you have to make a difficult decision.

این زمانی است که در موقعیت سختی قرار دارید یا باید تصمیم سختی بگیرید.

If I accept the promotion, then I'll  have to move abroad and I know Matt,  

اگر ترفیع را بپذیرم، باید به خارج از کشور نقل مکان کنم و می دانم که مت،

my partner, won't come with me.

شریک زندگی من، با من نخواهد آمد.

So I either accept the promotion that I  really want, but then I have to lose Matt,  

بنابراین، یا ترفیعی را که واقعاً می‌خواهم می‌پذیرم، اما بعد باید مت را از دست بدهم،

or I stay with Matt and I don't get the promotion.

یا با مت می‌مانم و ترفیع را دریافت نمی‌کنم.

I'm between a rock and a hard place.

من بین یک سنگ و یک مکان سخت هستم.

It's a difficult situation.

شرایط سختی است.

It's a difficult decision.

تصمیم سختی است.

Lo and behold, this is an expression used  to say that something surprising happened.

ببینید، این عبارتی است که برای گفتن اینکه اتفاقی شگفت‌انگیز رخ داده است استفاده می‌شود.

I was on vacation in Japan, and lo and  behold, I saw my childhood sweetheart.

من در تعطیلات در ژاپن بودم، و اینک، معشوق دوران کودکی ام را دیدم.

So it's very surprising that I see my childhood  sweetheart across the world in a foreign city.

بنابراین بسیار تعجب آور است که من یار دوران کودکی خود را در سراسر جهان در یک شهر خارجی می بینم.

Lo and behold.

ببین و ببین.

And finally #50 to let the cat out of the bag.

و در نهایت شماره 50 اجازه دهید گربه از کیسه خارج شود.

This is when you accidentally reveal a secret.

این زمانی است که شما به طور تصادفی رازی را فاش می کنید.

So let's say you're planning  a surprise party for your wife  

بنابراین، فرض کنید که در حال برنامه‌ریزی یک مهمانی غافلگیرکننده برای همسر

or husband or friend, and they know about it.

یا شوهر یا دوستتان هستید، و آن‌ها در مورد آن می‌دانند.

You might say you know about the party, don't you?

ممکن است بگویید از مهمانی خبر دارید، نه؟

Who let the cat out of the bag?

چه کسی گربه را از کیف خارج کرد؟ سازمان بهداشت جهانی

Who?

Told.

؟

گفت.

You who revealed the secret,  who let the cat out of the bag.

تو که راز را فاش کردی، که گربه را از کیف بیرون آوردی.

Now you're going to learn 24  colloquial words that you can  

اکنون می‌خواهید 24 کلمه محاوره‌ای را یاد بگیرید که می‌توانید

use every day to sound more fluent and natural.

هر روز از آنها برای روان‌تر و طبیعی‌تر به نظر رسیدن استفاده کنید.

To understand native speakers, you  need to know colloquial English,  

برای درک سخنوران بومی، باید زبان انگلیسی محاوره‌ای را بدانید، که به

also known as colloquialisms,  simply casual speech.

عنوان زبان محاوره‌ای نیز شناخته می‌شود، و به سادگی گفتار معمولی.

And today you're going to learn 24 colloquial.

و امروز قرار است 24 محاوره را یاد بگیرید.

Words.

کلمات

That you need to know.

که باید بدانید.

Welcome back to J Force English.

به J Force English خوش آمدید.

Of course, I'm Jennifer.

البته من جنیفر هستم.

Now let's get started.

حالا بیایید شروع کنیم.

Colloquial English, also known as colloquialisms,  

انگلیسی محاوره‌ای که به عنوان زبان محاوره‌ای نیز شناخته می‌شود،

is simply informal language  used in everyday speech.

به سادگی زبان غیر رسمی است که در گفتار روزمره استفاده می‌شود.

This includes phrases, idioms and expressions.

این شامل عبارات، اصطلاحات و عبارات است.

And you can use these with  your friends, your family,  

و می‌توانید از آن‌ها با دوستان، خانواده‌تان،

and even your colleagues and boss as a warning.

و حتی همکاران و رئیس‌تان به عنوان هشدار استفاده کنید.

Just know that these may or may not be  appropriate for more formal situations.

فقط بدانید که اینها ممکن است برای موقعیت‌های رسمی‌تر مناسب باشند یا نباشند.

It depends on the specific situation.

بستگی به شرایط خاص دارد.

How does this compare to slang?

این چگونه با زبان عامیانه مقایسه می شود؟

Well, slang is very informal speech  that is often not standard English,  

خوب، زبان عامیانه گفتار بسیار غیررسمی است که اغلب انگلیسی استاندارد نیست،

and slang is often viewed as  unprofessional colloquial English.

و عامیانه اغلب به عنوان انگلیسی محاوره ای غیرحرفه ای در نظر گرفته می شود.

What you'll learn today is  casual but friendly and natural.

چیزی که امروز یاد خواهید گرفت، غیر عادی اما دوستانه و طبیعی است.

And I summarize everything in a free lesson PDF.

و من همه چیز را در یک درس رایگان PDF خلاصه می کنم.

So don't worry about taking  notes #1 let's hit the books.

بنابراین نگران یادداشت برداری شماره 1 نباشید، بیایید کتاب ها را بررسی کنیم.

Do you know this one?

آیا این یکی را می شناسید؟

You should because to hit the  books means to begin studying.

باید، زیرا خواندن کتاب به معنای شروع مطالعه است.

Say I have a big test tomorrow, so I need  to hit the books and hopefully you're going  

بگویید فردا یک آزمون بزرگ دارم، بنابراین باید کتاب‌ها را امتحان کنم و امیدوارم

to hit the books by watching more of my  videos to help you improve your English.

با تماشای بیشتر ویدیوهای من به کتاب‌ها دست پیدا کنید تا به شما در بهبود زبان انگلیسی کمک کند.

If you agree, put let's do  it, let's do it, let's do it.

اگر موافقید، بگذارید اجازه دهید آن را انجام دهیم، بیایید انجامش دهیم، بیایید انجامش دهیم.

In the comments below, pick.

در نظرات زیر، انتخاب کنید.

The box.

جعبه.

Well, time to hit the books.

خوب، وقت آن است که کتاب ها را بررسی کنیم.

And #2 is let's do it to do something.

و شماره 2 این است که بیایید آن را برای انجام کاری انجام دهیم.

This is a casual, friendly way  of saying to complete something.

این یک روش معمولی و دوستانه برای کامل کردن چیزی است.

But native speakers use this  in many different situations.

اما گویشوران بومی از این در موقعیت‌های مختلف استفاده می‌کنند.

I could ask you, Are you ready to leave?

می‌توانم از شما بپرسم، آیا برای رفتن آماده هستید؟

And then you say, yes, I'm ready.

و سپس شما می گویید، بله، من آماده ام.

So I say let's do it, which means let's leave.

بنابراین من می گویم اجازه دهید این کار را انجام دهیم، یعنی بیایید ترک کنیم.

Let's complete that action, let's do it.

بیایید آن عمل را کامل کنیم، بیایید آن را انجام دهیم.

So let's practice this.

پس بیایید این را تمرین کنیم.

Do you want me to teach you the next expression?

میخوای تعبیر بعدی رو بهت یاد بدم؟

If you do again, put let's do it.

اگر دوباره انجام دادید، بگذارید این کار را انجام دهیم.

Let's do it.

بیایید آن را انجام دهیم.

Put let's do it in the comments.

بگذارید این کار را انجام دهیم در نظرات.

Let's do it, let's do it.

بیایید آن را انجام دهیم، بیایید آن را انجام دهیم.

Let's do it.

بیایید آن را انجام دهیم.

Let's do it.

بیایید آن را انجام دهیم.

#3 Yup.

شماره 3 بله

Or yuppers.

یا یوپرها

Have you ever heard yuppers?

آیا تا به حال صدای یاپر را شنیده اید؟

Oh, this is a great one.

اوه، این یکی عالی است.

Again, I can ask you, Are you ready to leave?

باز هم می‌توانم از شما بپرسم، آیا برای رفتن آماده هستید؟

And you can say, yes, I'm ready to leave.

و می توانید بگویید، بله، من آماده ترک هستم.

Or instead of Yas to sound more  casual, you can say Yup or yuppers.

یا می‌توانید به جای یاس، برای اینکه غیررسمی‌تر به نظر برسد، می‌توانید بگویید بله یا بله.

You can put it in a full sentence,  Yup, I'm ready, yuppers, I'm ready.

می‌توانید آن را در یک جمله کامل بیان کنید، بله، من آماده‌ام، بله، من آماده‌ام.

Or you can just use that one word Yup, yuppers.

یا فقط می توانید از آن یک کلمه استفاده کنید بله، بله.

And notice that S yuppers with an S.

و توجه کنید که S yuppers با S است.

So again, question for you.

پس باز هم از شما سوال می کنم.

Do you want me to keep teaching  you natural expressions?

آیا می‌خواهید من به آموزش عبارات طبیعی به شما ادامه دهم؟

Put yuppers with that S Put  yuppers in the comments.

yuppers را با آن S قرار دهید yuppers را در نظرات قرار دهید.

If you do, yuppers.

اگر این کار را می کنید، بله.

Yeppers #4 I'll see you at 8:00-ish.

Yeppers #4 من شما را ساعت 8:00 می بینم. آیا می

What time is 8:00-ish do you know?

دانید ساعت 8:00 چند است؟

Adding ish to the time means around around  8:00, so this could be 7:45 or 8:15.

افزودن ish به زمان به این معنی است که حدود 8:00 صبح است، بنابراین این می تواند 7:45 یا 8:15 باشد.

To sound more professional, you can  say I'll see you at approximately 8.

برای حرفه‌ای‌تر به نظر رسیدن، می‌توانید بگویید تقریباً در ساعت ۸ می‌بینمت.

That's the more formal way to say  around, and the casual way is to add ish.

Native speakers use this a lot.

سخنرانان بومی از این بسیار استفاده می کنند.

Will be there soon.

به زودی آنجا خواهد بود.

Well, soon ish.

خب به زودی

This means in the near  future, but not immediately.

این یعنی در آینده نزدیک، اما نه فورا.

It's a little longer than soon.

کمی طولانی تر از زود است.

Just know that ish is not actually a word but  all native speakers understand it #5 My bad.

فقط بدانید که ish در واقع یک کلمه نیست، اما همه افراد بومی آن را درک می کنند #5 بد من.

You know this one right?

شما این یکی را درست می شناسید؟

This is used when you take  responsibility or accept fault.

این زمانی استفاده می‌شود که مسئولیت را بر عهده بگیرید یا تقصیر را بپذیرید.

Maybe you're in a meeting and your colleague  says the chart on page five is from 2023.

شاید در جلسه ای هستید و همکارتان می گوید نمودار صفحه پنج مربوط به سال 2023 است.

Shouldn't it be from 2024?

آیا نباید از سال 2024 باشد؟

My bad, I'll change that ASAP.

بد من، من آن را تغییر می دهم.

No worries my.

نگران نباش من

Bad.

بد

Not bad.

بد نیست.

Our next one is, of course, no worries.

بعدی ما البته جای نگرانی نیست.

You probably know this one.

احتمالا این یکی را می شناسید.

This means it's okay or don't worry about it.

این به این معنی است که مشکلی ندارد یا نگران آن نباشید.

Native speakers often use this instead of.

بومی زبانان اغلب از این به جای استفاده می کنند.

You're welcome, Jennifer.

خوش اومدی جنیفر

Thanks so much.

خیلی ممنون.

For the new.

برای جدید.

Lesson.

درس.

You might say that and I can reply to  you and say no worries, no worries.

شما ممکن است این را بگویید و من می توانم به شما پاسخ دهم و بگویم نگران نباشید، نگران نباشید.

But we also use this to apologize.

اما ما از این برای عذرخواهی نیز استفاده می کنیم.

Maybe you're shopping and you accidentally  hit some someone with your shopping cart  

شاید در حال خرید هستید و به طور تصادفی با سبد خریدتان به شخصی ضربه می‌زنید

and you can say oh I'm so sorry.

و می‌توانید بگویید اوه خیلی متاسفم.

And the person replies back  and says no worries, no.

و آن شخص پاسخ می‌دهد و می‌گوید نگران نباشید، نه.

Worries.

نگرانی ها. جای

No worries.

نگرانی نیست

No worries, no worries.

بدون نگرانی، بدون نگرانی.

Everything's all, no worries, no worries.

همه چیز تمام است، بدون نگرانی، بدون نگرانی.

#7 no big deal or no biggie.

شماره 7 هیچ چیز مهمی نیست یا مهم نیست.

This also means it's OK, don't worry about it.

این همچنین به این معنی است که مشکلی ندارد، نگران نباشید.

No worries or it's not  significant, it's not important.

نگران نباشید یا مهم نیست، مهم نیست.

So again, if you're shopping and you  accidentally hit someone with your  

بنابراین، دوباره، اگر در حال خرید هستید و به‌طور تصادفی با سبد خریدتان به شخصی ضربه می‌زنید

shopping cart and you say oh I'm so sorry,  the person can reply back and say no big deal.

و می‌گویید اوه خیلی متاسفم، آن شخص می‌تواند پاسخ دهد و بگوید چیز مهمی نیست.

This is often used after an of gratitude to  say it wasn't significant, it wasn't important.

این اغلب بعد از سپاسگزاری استفاده می‌شود تا بگویند مهم نبود، مهم نبود.

Maybe you say, wow, Jennifer, it's so  nice of you to provide a free lesson PDF.

شاید بگویید، وای، جنیفر، خیلی خوب است که یک PDF درس رایگان ارائه می‌دهید.

Remember, you can download  it in the description and  

به یاد داشته باشید، می‌توانید آن را در توضیحات دانلود کنید و

I can reply back and say no big deal, no biggie.

من می‌توانم پاسخ بدهم و بگویم نه چیز مهمی نیست، نه بزرگ. به

I'm letting you know that this wasn't a  

شما اطلاع می‌دهم که انجام این کار

significant task for me to  do so I'm happy to do it.

برای من کار مهمی نبود، بنابراین از انجام آن خوشحالم.

No big.

Deal.

No big deal, no biggie.

بزرگ نیست

معامله.

نه چیز مهمی، نه چیز بزرگی. چیز

No big deal.

مهمی نیست.

Number eight, 100%.

شماره هشت، 100%

This one is very trendy right now.

این یکی در حال حاضر بسیار مد روز است.

She doesn't do her fair share of the work, 100%.

او 100% سهم خود را از کار انجام نمی دهد.

This means I completely agree with you.

یعنی کاملا با شما موافقم

I 100% agree with you.

من 100% با شما موافقم

For pronunciation, native speakers  often say a 100%, a hundred 100%.

برای تلفظ، گویشوران بومی اغلب 100%، صد، 100% می‌گویند.

You can also say 100%.

شما هم می توانید بگویید 100٪.

Yeah, agreed 100%.

بله، 100% موافقم.

Absolutely.

کاملا.

Agree 100%.

100% موافقم.

Number 9, I'm really into yoga.

شماره 9، من واقعاً به یوگا علاقه دارم.

What about you?

تو چطور؟ به

What are you into?

دنبال چه هستی؟ به

To be into something.

چیزی بودن

This is when you enjoy doing something.

این زمانی است که از انجام کاری لذت می برید.

You have a strong interest in something.

شما علاقه شدیدی به چیزی دارید.

This question is commonly used when  you're getting to know someone, so.

این سؤال معمولاً زمانی استفاده می‌شود که با شخصی آشنا می‌شوید، بنابراین.

If you're on a first.

اگر در مرحله اول هستید.

Date you can ask the person  So what are you into and he  

قرار بگذارید، می‌توانید از آن شخص بپرسید پس به چه کاری مشغول هستید و او

replies back and says I love rebuilding cars.

پاسخ می‌دهد و می‌گوید من عاشق بازسازی ماشین‌ها هستم. این

It's my passion.

اشتیاق من است.

Just notice a verb a preference.

فقط به یک فعل ترجیحی توجه کنید.

Love is commonly used to reply to this question.

عشق معمولا برای پاسخ به این سوال استفاده می شود.

So what about you?

درمورد شما چطور؟ به

What are you into?

دنبال چه هستی؟

You could say I'm really into  learning English with J force English.

می توانید بگویید من واقعاً در حال یادگیری انگلیسی با J force English هستم.

Oh thanks so much.

اوه خیلی ممنون به

Notice that structure verb to be I am into, and  then you have your verb with ING learning English.

فعل ساختاری to be I am to توجه کنید، و سپس فعل خود را با ING در حال یادگیری زبان انگلیسی خواهید داشت.

If that describes you again, put let's do it.

اگر دوباره شما را توصیف می کند، بگذارید این کار را انجام دهیم.

Let's keep learning.

بیایید به یادگیری ادامه دهیم.

Let's do it.

بیایید آن را انجام دهیم.

Put let's do it in the comments.

بگذارید این کار را انجام دهیم در نظرات. در

Right now I'm into.

حال حاضر من به.

Yoga.

یوگا.

I'm really into fashion #10 let's Uber it.

من واقعاً به مد شماره 10 علاقه دارم، اجازه دهید آن را Uber کنیم.

What does this?

Mean this means let's take an Uber.

این چه کار می کند؟

یعنی بیایید Uber بگیریم.

Native speakers frequently  turn nouns Uber into a verb.

افراد بومی معمولاً اسم‌های Uber را به فعل تبدیل می‌کنند.

A native speaker would commonly say  I'll e-mail you, I'll WhatsApp you,  

یک سخنران بومی معمولاً می‌گوید  به شما ایمیل می‌زنم، برایتان واتس‌اپ می‌فرستم،   با

I'll zoom you using them as verbs.

استفاده از آنها به عنوان فعل شما را بزرگ‌نمایی می‌کنم.

Remember you have to conjugate the verb  with the subject in time reference.

به یاد داشته باشید که باید فعل را با فاعل در مرجع زمانی مرتبط کنید.

Last night we Ubered to the conference.

دیشب ما Ubered به کنفرانس.

Last night we took an Uber to the conference.

دیشب با اوبر به کنفرانس رفتیم.

I'll e-mail you the address.

آدرس را برای شما ایمیل می کنم.

#11 that's wild.

شماره 11 وحشی است.

This is used to show surprise,  amazement or astonishment.

این برای نشان دادن شگفتی، شگفتی یا حیرت استفاده می شود.

A lot of Ubers won't accept my ride  because I live outside of the city.

بسیاری از Ubers سواری من را نمی‌پذیرند، زیرا من خارج از شهر زندگی می‌کنم.

This is true.

درست است.

You can reply back and say that's  wild, which means I'm surprised.

می‌توانید پاسخ دهید و بگویید این وحشی است، به این معنی که من متعجبم.

That's wild.

این وحشی است.

That's wild.

این وحشی است.

#12 really with a question, really.

شماره 12 واقعا با یک سوال، واقعا.

This is also.

این هم هست

Used to show surprise, amazement or astonishment.

برای نشان دادن تعجب، حیرت یا حیرت استفاده می شود.

I don't get Uber eats, it won't come to my area.

اوبر نمی خورد، به منطقه من نمی آید.

Also true.

همچنین درست است.

You can reply and say really?

شما می توانید پاسخ دهید و بگویید واقعا؟

And you can even ah that's wild.

و شما حتی می توانید آه که وحشی است.

Put them both together, really.

واقعاً هر دو را کنار هم بگذارید.

Really.

واقعا

Really.

واقعا

#13 shoot, this means ask your question,  Jennifer, I have a question about #11.

شلیک شماره 13، این یعنی سوال خود را بپرسید، جنیفر، من یک سوال در مورد شماره 11 دارم.

Shoot.

شلیک.

Ask me your question, Jennifer, can  I ask you a question about #5 shoot?

سوالت را از من بپرس، جنیفر، آیا می‌توانم درباره عکسبرداری شماره 5 از شما سؤالی بپرسم؟

Yes, you can ask me your question  #14 give me a shout first.

بله، می‌توانید سوال خود را از من بپرسید.

Notice in the last one, shoot pronunciation.

در آخرین مورد، به تلفظ شلیک توجه کنید.

Oot.

اوت.

This one out.

این یکی بیرون

Shout, shoot, shout.

فریاد بزن، شلیک کن، فریاد بزن.

This means call me or contact me.

این یعنی با من تماس بگیرید یا با من تماس بگیرید.

Give me a shout when you land.

وقتی فرود آمدی مرا فریاد بزن ساعت

Give me a shout at 8:00-ish.

8:00 به من داد بزن.

Give him a shout.

Give him a shout.

او را فریاد بزن

او را فریاد بزن

If he pops out, give me a shout.

اگر او بیرون زد، من را فریاد بزنید.

#15 Can you flip me the invite?

#15 می توانید دعوتنامه را برای من برگردانید؟

To flip means to send electronically.

تلنگر به معنای ارسال الکترونیکی است.

You flip someone something just  like you send someone something.

شما چیزی را برای کسی ورق می‌زنید، درست مثل اینکه چیزی برای کسی ارسال می‌کنید. آیا

Can you flip the team  someone the invite something?

می‌توانید تیم را به کسی برگردانید و چیزی را دعوت کنید؟

You can also flip something to someone.

شما همچنین می توانید چیزی را به کسی برگردانید.

Same with send something to someone.

همان ارسال چیزی برای کسی. آیا می

Can you flip the invite something to the team?

توانید چیزی را به تیم دعوت کنید؟

Someone #16 Now let's look at the invite.

یک نفر شماره 16 حالا بیایید به دعوتنامه نگاه کنیم.

Can you flip me the invite?

می تونی دعوت نامه رو برام ورق بزنی؟

Invite is a shortened form of  invitation To invite is a verb.

Invite شکل کوتاه شده دعوت است دعوت کردن یک فعل است.

She invited the team to the party.

او تیم را به مهمانی دعوت کرد.

An invitation is a noun.

دعوت یک اسم است. آیا

Have you sent out the invitations for the party?

دعوت نامه های مهمانی را ارسال کرده اید؟

An invite is a noun.

دعوت یک اسم است. آیا

Have you sent out the invites for the party?

دعوت نامه های مهمانی را ارسال کرده اید؟

Notice because it's a noun, it  has a singular or plural form I.

توجه کنید چون یک اسم است، به شکل مفرد یا جمع I است.

Have to send you an invite.

باید برای شما دعوت نامه بفرستم.

I can send you an invite if you want.

در صورت تمایل می توانم برای شما دعوت نامه بفرستم.

#17 I'll flip it to you in a SEC.

#17 من آن را در SEC برای شما تلنگر خواهم کرد.

In a SEC means in a second,  which is a short period of time.

در SEC به معنای در یک ثانیه است که مدت زمان کوتاهی است.

Soon you can say I'll be there in a SEC.

به زودی می توانید بگویید من در SEC آنجا خواهم بود.

You can also get someones attention  by saying do you have a SEC?

همچنین می‌توانید با گفتن اینکه آیا SEC دارید، توجه دیگران را به خود جلب کنید؟

Do you have a small amount of time,  maybe a few minutes in this case and  

آیا زمان کمی دارید، شاید چند دقیقه در این مورد، و

I can reply back and say Yup  yuppers there it is SEC wait.

می‌توانم پاسخ بدهم و بگویم بله، بله، SEC منتظر بمانید.

You in a SEC?

شما در SEC هستید؟

Wait a second, number 18.

یک لحظه صبر کنید، شماره 18.

She's a newbie.

او تازه کار است.

A newbie is a new member of a team or a group.

یک تازه کار عضو جدیدی از یک تیم یا یک گروه است.

You might say, can you show  Sarah how to file the reports?

ممکن است بگویید، آیا می‌توانید به سارا نشان دهید چگونه گزارش‌ها را ثبت کند؟

She's a newbie.

او یک تازه کار است.

Or your boss might say keep an  eye on the newbies while I'm gone.

یا ممکن است رئیستان بگوید تا وقتی من نیستم مراقب تازه‌کارها باشید.

What about you?

Are you a new member of this community?

تو چطور؟

آیا شما عضو جدید این انجمن هستید؟ آیا

Have you recently subscribed  or started watching my videos?

اخیراً مشترک شده‌اید یا شروع به تماشای ویدیوهای من کرده‌اید؟

If you have then put I'm a newbie I'm a  newbie, put I'm a newbie in the comments.

اگر من تازه وارد هستم I'm a newbie I'm a newbie قرار داده اید، در نظرات بنویسید I'm a newbie.

I love newbies.

من عاشق تازه کارها هستم.

I'm happy to have you.

خوشحالم که شما را دارم.

She's a total newbie.

او یک تازه کار است.

I'm a newbie.

من یک تازه کار هستم.

Sure, newbie.

حتما، تازه وارد

#19 My study routine is dialed in.

شماره 19 روال مطالعه من شماره گیری شده است.

To be dialed in means to be  fully optimized or perfected.

شماره گیری به معنای کاملاً بهینه یا کامل شدن است.

And here dialed in functions as an adjective.

و در اینجا توابع به عنوان صفت شماره گیری شده است.

So is your study routine fully optimized?

بنابراین آیا روال مطالعه شما کاملاً بهینه شده است؟

Perfected.

کامل شده.

If it is, you can say it's my  study routine, it's dialed in.

اگر اینطور است، می‌توانید بگویید این روال مطالعه من است، شماره‌گیری شده است.

If not, you can say I need 2 dial it in.

اگر نه، می‌توانید بگویید I need 2 dial it in.

In this case it's the verb.

در این مورد این فعل است.

I need to dial it in.

من باید آن را شماره گیری کنم.

I need to perfect it, optimize it.

باید آن را کامل کنم، بهینه کنم.

How?

Dialed in were you?

چگونه؟ با

شما تماس گرفتید؟

#20 I'm crushing it.

#20 دارم آن را خرد می کنم.

To crush something means to do a great job.

خرد کردن چیزی به معنای انجام یک کار عالی است.

So if you're enjoying this  video, you can say, Jennifer,  

بنابراین، اگر از این ویدیو لذت می برید ، می توانید بگویید، جنیفر، داری

you're crushing it, you're doing a great job.

آن را خرد می کنی، کار عالی انجام می دهی.

Do you agree?

موافقید؟

If you do put crushing it, crushing  it, crushing it in the Commons.

اگر آن را خرد کردن، خرد کردن آن، خرد کردن آن را در Commons قرار دهید.

This is a verb.

این یک فعل است.

So in the past, simple you would  say I crushed the job interview.

بنابراین در گذشته، ساده می‌گفتید که مصاحبه شغلی را شکست دادم.

I did a great job.

من یک کار عالی انجام دادم.

I'm crashing it.

دارم خرابش میکنم

I'm really crushing it.

واقعا دارم لهش میکنم

Exactly.

دقیقا.

See, I'm crushing it.

ببین دارم لهش میکنم

#21 I'm loving it.

#21 من آن را دوست دارم.

You probably recognize this because of McDonald's.

احتمالاً به خاطر مک دونالدز متوجه این موضوع هستید.

McDonald's slogan is I'm loving  it and notice loving in loving it.

شعار مک دونالد این است که من آن را دوست دارم و در دوست داشتن آن متوجه عشق می شوم.

Now this technically breaks an English  grammar rule because love is a state of verb.

اکنون این از لحاظ فنی یک قانون دستور زبان انگلیسی را می شکند زیرا عشق حالتی از فعل است.

So you would say I love this song even  if the action takes place right now.

بنابراین شما می‌گویید که من این آهنگ را دوست دارم، حتی اگر این اکشن در حال حاضر انجام شود.

But McDonald's popularized this,  so now it's very friendly, casual,  

اما مک‌دونالد این آهنگ را محبوب کرد، بنابراین اکنون بسیار دوستانه، معمولی

and acceptable to say I'm loving this song.

و قابل قبول است که بگوییم من عاشق این آهنگ هستم.

And by putting it in the present continuous, it  emphasizes that the action is taking place now.

و با قرار دادن آن در حال استمراری، تأکید می کند که عمل در حال انجام است.

I love it.

عاشقشم.

I'm loving it.

من آن را دوست دارم.

I'm loving it.

من آن را دوست دارم.

I'm loving it.

من آن را دوست دارم.

#22 Learning English is a piece of cake.

#22 یادگیری زبان انگلیسی یک تکه کیک است.

You know this one right?

شما این یکی را درست می شناسید؟

To be a piece of cake means to be very easy.

تکه کیک بودن یعنی خیلی راحت بودن.

Maybe learning English is a piece of  cake when you have a great teacher.

شاید یادگیری زبان انگلیسی در زمانی که یک معلم عالی دارید، یک تکه کیک باشد.

If you agree, you can say 100% so  put that in the comments piece.

اگر موافق هستید، می توانید 100٪ بگویید، بنابراین آن را در قسمت نظرات قرار دهید.

Of cake.

از کیک.

Piece of cake.

یک تکه کیک.

It's a piece of cake.

این یک تکه کیک است.

It's a piece of cake.

این یک تکه کیک است.

#23 we shot the breeze in the  elevator to shoot the breeze.

شماره 23 نسیم را در آسانسور شلیک کردیم تا نسیم را شلیک کنیم.

This is to make small talk so to have  casual light hearted conversation.

این برای ایجاد یک گفتگوی کوچک است تا مکالمه ساده و معمولی داشته باشید.

Notice those conjugations shoot, but in  the past shot and the past participle shot,  

به عکس‌های صرف‌شده توجه کنید، اما در شات گذشته و شات فعل،

you might say, my neighbor  and I always shoot the breeze.

ممکن است بگویید من و همسایه‌ام همیشه به نسیم شلیک می‌کنیم.

When we take out the garbage, we see each  other and we have a light hearted conversation.

وقتی زباله‌ها را بیرون می‌آوریم، همدیگر را می‌بینیم و گفتگوی سبکی با هم داریم.

We shoot the breeze and  finally #24 you're on fire.

ما نسیم را شلیک می کنیم و بالاخره #24 شما در آتش هستید.

To be on fire.

آتش گرفتن

This means to perform well, to do a great job.

این به معنای عملکرد خوب، انجام یک کار عالی است.

I could say you just added 24 common  and natural expressions to your speech.

می توانم بگویم شما فقط 24 عبارت رایج و طبیعی را به گفتار خود اضافه کردید.

You're on fire, so let's celebrate this.

شما در آتش هستید، پس بیایید این را جشن بگیریم.

Put I'm on fire, I'm on fire.

بگذار من در آتش هستم، من در آتش هستم.

You just did an amazing job.

شما فقط یک کار شگفت انگیز انجام دادید.

Put I'm on fire in the comments.

در کامنت ها من در آتش هستم.

Congratulations, you just added  600 words to your vocabulary.

تبریک می‌گوییم، شما فقط 600 کلمه را به دایره لغات خود اضافه کردید.

Amazing job.

کار شگفت انگیز

Make sure you like this lesson, share  it with your friends and subscribe so  

مطمئن شوید که این درس را دوست دارید، آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید و مشترک شوید تا

you're notified every time I post a new lesson.

هر بار که درس جدیدی را پست می‌کنم به شما اطلاع داده شود.

And you can get this free speaking  guide where I share 6 tips on how  

و می‌توانید این راهنمای مکالمه رایگان را دریافت کنید، جایی که من ۶ نکته را در مورد نحوه

to speak English fluently and confidently.

صحبت کردن روان و مطمئن انگلیسی به اشتراک می‌گذارم.

You can click here to download it or  look for the link in the description.

می‌توانید برای دانلود آن اینجا را کلیک کنید یا به دنبال پیوند در توضیحات بگردید.

And I have another master class I know you'll  love, so make sure you watch it right now.

و من کلاس استاد دیگری دارم که می‌دانم دوست خواهید داشت، پس حتماً همین الان آن را تماشا کنید.