25 Smart Sentences for Daily Use in English Conversation | Improve English Conversation Skills

- Hello, lovely students, and welcome back to  English with Lucy. Today I'm going to bring you  

- سلام، دانش آموزان دوست داشتنی، و با لوسی به انگلیسی بازگردید. امروز قصد دارم

25 sentences for daily conversational use. When  we have conversations, we often use the same  

25 جمله برای استفاده روزانه در مکالمه برای شما بیاورم. وقتی مکالمه داریم، اغلب از جملات یکسانی استفاده می‌کنیم،

sentences again and again and again, so I've  got some alternatives for you, some new smart  

بنابراین من چند گزینه جایگزین برای شما دارم، چند جملات هوشمند جدید

sentences that you may not have heard before,  but they're definitely ones that we use a lot,  

که ممکن است قبلاً نشنیده باشید، اما قطعاً جملاتی هستند که ما زیاد استفاده می‌کنیم. ،

especially in the UK and around the rest of the  world as well. Now, as always, there is a free  

به ویژه در بریتانیا و سایر نقاط جهان نیز. اکنون، مثل همیشه، یک

PDF that goes with this lesson. We have all 25  phrases, some extra information, pronunciation,  

PDF  رایگان همراه با این درس وجود دارد. ما همه 25 عبارت، اطلاعات اضافی، تلفظ،

definitions, all that good stuff, and a quiz that  you can use to test your understanding. If you  

تعاریف، همه چیزهای خوب و آزمونی داریم که می‌توانید برای آزمایش درک خود از آنها استفاده کنید. اگر می‌خواهید

would like to download that free PDF, all you've  got to do is click on the link in the description  

آن PDF رایگان را دانلود کنید، تنها کاری که باید انجام دهید این است که روی پیوند موجود در کادر توضیحات کلیک کنید

box. You enter your name and your email address.  The PDF will arrive directly in your inbox,  

. شما نام و آدرس ایمیل خود را وارد کنید. PDF مستقیماً به صندوق ورودی شما می‌رسد،

and then after that you've joined the PDF club,  and you will automatically receive all of my free  

و پس از آن به باشگاه PDF ملحق می‌شوید، و به‌طور خودکار همه

PDFs each week, along with my news, offers,  and updates. It's a free service, and you can  

فایل‌های PDF رایگان   من را هر هفته به همراه اخبار، پیشنهادها، و به‌روزرسانی‌های من دریافت می‌کنید. این یک سرویس رایگان است و می‌توانید

unsubscribe at any time. Right, let's get started  with the lesson. First, let's discuss phrases we  

هر زمان که بخواهید اشتراک خود را لغو کنید. خوب، بیایید با درس شروع کنیم. ابتدا، بیایید عباراتی را که می‌توانیم

can use when we meet someone that we either do or  do not know. These are different situations. The  

هنگام ملاقات با کسی که می‌شناسیم یا نمی‌شناسیم استفاده کنیم، بحث کنیم. این ها موقعیت های متفاوتی هستند.

first phrase is, "Nice to bump into you. It's nice  to bump into you." Now, you would use this phrase  

اولین عبارت این است: "از برخورد با شما خوشحالم. برخورد با شما خوب است." اکنون،

if you are, at the very least, familiar with them,  so maybe you know of them. To know of someone is  

اگر حداقل با آنها آشنا هستید، از این عبارت   استفاده می‌کنید، بنابراین شاید از آنها اطلاع داشته باشید. شناختن کسی به معنای

to have heard about them, to know their name.  If you have seen someone recently, you can say,  

شنیدن در مورد او، دانستن نام اوست. اگر اخیراً شخصی را دیده‌اید، می‌توانید بگویید،

"Nice to bump into you again." Now, the literal  meaning of to bump into someone is to collide with  

«از اینکه دوباره با شما برخورد کردم خوشحالم». حال، معنای تحت اللفظی برخورد با کسی، برخورد با

someone. For example, "I bumped into someone at  the supermarket and dropped my milk," for example.  

کسی است. به عنوان مثال، برای مثال، «در سوپرمارکت به شخصی برخورد کردم و شیرم را انداختم».

However, in this context, the context of meeting  someone, to bump into someone means to meet  

با این حال، در این زمینه، زمینه ملاقات با کسی، برخورد با کسی به معنای ملاقات

someone unexpectedly. For example, I might say,  "I bumped into your mum at the swimming pool,"  

غیرمنتظره با شخصی است. به عنوان مثال، ممکن است بگویم، «در استخر با مادرت برخورد کردم»،

meaning, "I unexpectedly met your mum." Now, the  next one, number two, is a phrase that we use if  

یعنی «به طور غیرمنتظره ای با مادرت ملاقات کردم». حالا، عبارت بعدی، شماره دو، عبارتی است که اگر

we don't know someone, we haven't met them before,  but we have maybe heard of them before, or we have  

فردی را نمی‌شناسیم، قبلاً با او ملاقات نکرده‌ایم، اما شاید قبلاً درباره او شنیده باشیم یا

communicated with them digitally. Maybe we've been  talking over email or something like that. It is,  

به صورت دیجیتالی با او ارتباط برقرار کرده‌ایم، از آن استفاده می‌کنیم. شاید از طریق ایمیل یا چیزی شبیه به آن صحبت کرده‌ایم. این است،

"It's great to finally meet you in person. It's  great to finally meet you in person." I say this  

"بسیار عالی است که بالاخره شخصاً شما را ملاقات کردم. عالی است که بالاخره شما را شخصاً ملاقات کردم." من این را

so much after the pandemic. I met so many people  online, over Zoom, and now I can finally meet them  

خیلی بعد از همه گیری می گویم. من افراد زیادی را به صورت آنلاین، از طریق Zoom ملاقات کردم، و اکنون می‌توانم آنها را

in real life, so I say, "Ah, it's so nice to  finally meet you in person." Number three is  

در زندگی واقعی ملاقات کنم، بنابراین می‌گویم: "آه، خیلی خوب است که بالاخره شخصاً شما را ملاقات کردم." شماره سه

"Speak of the devil." "Speak of the devil." And  this has a very specific usage. This is said when  

«از شیطان صحبت کن» است. "سخنی از شیطان." و این کاربرد بسیار خاصی دارد. این زمانی گفته می‌شود که

a person appears just after being mentioned.  For example, if I'm talking to a colleague  

فردی درست پس از نام بردن ظاهر شود. برای مثال، اگر من با یک همکار

about someone's excellent presentation, and then  that person appears, I could say, "Speak of the  

درباره ارائه عالی شخصی صحبت می‌کنم، و سپس آن شخص ظاهر می‌شود، می‌توانم بگویم: "از

devil. We were just talking about your excellent  presentation." This can be a great way to make  

شیطان صحبت کن. ما فقط درباره ارائه عالی شما صحبت می‌کردیم ." این می تواند راهی عالی برای ایجاد

someone new feel included, especially if you have  been complimenting them behind their back. Number  

احساس در فرد جدید باشد، به خصوص اگر پشت سر او از او تعریف و تمجید کرده باشید. شماره

four, another one to use if you haven't met  someone before, but you want to pay them a nice  

چهار، یکی دیگر برای استفاده اگر قبلاً با کسی ملاقات نکرده‌اید، اما می‌خواهید تعریف خوبی از او بکنید،

compliment, you can say, "I've heard so much about  you. I've heard so much about you." Obviously only  

می‌توانید بگویید: "خیلی چیزها درباره شما شنیده‌ام. خیلی چیزها درباره شما شنیده‌ام." بدیهی است که فقط در صورتی

say this if you actually have heard good things  said about this person. A really good response  

این را بگویید که واقعاً چیزهای خوبی درباره این شخص شنیده باشید. یک پاسخ واقعاً خوب

to this is, "All good things, I hope," or, "All  positive, I hope." And the last one, number five,  

به این است: "همه چیزهای خوب، امیدوارم" یا، "همه مثبت، امیدوارم." و آخرین مورد، شماره پنج،

this is a nice way of saying, "I don't know who  you are, so please introduce yourself to me."  

این روش خوبی برای گفتن است، "من نمی دانم شما کی هستید، پس لطفا خود را به من معرفی کنید." از

Avoids an awkward situation. It is, "I don't think  we've crossed paths before. I don't think we've  

یک موقعیت ناخوشایند اجتناب می کند. این است، "فکر نمی‌کنم قبلاً راه‌های دیگری را متقاطع کرده‌ایم. فکر نمی‌کنم

crossed paths before." To cross paths with someone  is to meet someone by chance. And if we haven't  

قبلاً مسیرهایی را متقاطع کرده‌ایم." تقابل با کسی، یعنی ملاقات تصادفی با کسی. و اگر

crossed paths before, well, we've never met, but I  think it's a bit nicer than saying, "Who are you?  

قبلاً راه‌هایمان را رد نکرده‌ایم، خوب، هرگز همدیگر را ندیده‌ایم، اما فکر می‌کنم کمی بهتر از این است که بگوییم "تو کی هستی؟"

I don't know who you are." "I don't think we've  crossed paths before." Okay, next section. Let's  

من نمی‌دانم کی هستی. «فکر نمی‌کنم قبلاً راه‌های دیگری را متقاطع کرده باشیم.» خوب، بخش بعدی بیایید

say for now that you've met someone that you do  know, you're going to want to catch up with them,  

فعلاً بگوییم که با فردی آشنا شده‌اید که می‌شناسید، می‌خواهید با او پیش بروید،

and to catch up with someone is to talk about  everything that's happened since you last saw  

و رسیدن به یک نفر به این معناست که درباره همه چیزهایی که از آخرین باری که

each other. So we have number six, which is, "How  is everything going? How is everything going?" And  

یکدیگر را دیده‌اید، صحبت کنید. بنابراین ما عدد شش را داریم که این است: " همه چیز چگونه پیش می رود؟ همه چیز چگونه پیش می رود؟" و

if you can't specifically remember what they've  been doing, how is everything going is a great way  

اگر نمی‌توانید به‌طور مشخص به یاد بیاورید که آن‌ها چه کار کرده‌اند، همه چیز چگونه پیش می‌رود، راهی عالی

to let them lead the conversation. It gives them  room to open up. This might refer to their family,  

برای هدایت گفتگو به آن‌ها است. این به آنها فضای باز کردن می دهد. این ممکن است به خانواده،

their work, their personal life, romantic  life. Who knows? But you can let them lead the  

کار، زندگی شخصی، زندگی عاشقانه آنها اشاره داشته باشد. چه کسی می داند؟ اما می‌توانید به آنها اجازه دهید

conversation, because they decide what everything  is. We also have number seven, which is,  

مکالمه را رهبری کنند، زیرا آنها تصمیم می‌گیرند که همه چیز چیست . ما همچنین شماره هفت را داریم که عبارت است از،

"What have you been up to? What have you been up  to?" And this is a really friendly phrase. I've  

"What been up to? What have you been up to?" و این یک جمله واقعا دوستانه است. من

used this before. I taught it in my "Stop saying  'How are you'" video? If you are up to something,  

قبلاً از این استفاده کرده ام. من آن را در ویدیوی «به گفتن «حالت چطور است» آموزش دادم؟ اگر قصد کاری دارید،   به این

it means that you are doing something mischievous.  You're doing something troublesome. But this  

معنی است که دارید یک کار شیطنت آمیز انجام می دهید. داری یه کار دردسر ساز میکنی اما این

phrase is very warm and friendly. It's saying,  you know, "What trouble have you been causing?  

عبارت بسیار گرم و دوستانه است. می‌گوید،  می‌دانی ، "چه مشکلی ایجاد می‌کردی؟

What have you been doing?" It's something that we  use a lot with children or animals. I often say to  

چه کار می‌کردی؟" این چیزی است که ما خیلی از آن برای کودکان یا حیوانات استفاده می‌کنیم. من اغلب به

my dog, "What have you been up to, Diego?" Because  I know he's been doing something mischievous. We  

سگم می گویم: "دیگو چه کار کردی؟" چون می‌دانم که او کار بدی انجام می‌دهد. ما از

use it with friends as well. It's very casual, so  it's not appropriate for professional situations,  

آن با دوستان نیز استفاده می‌کنیم. این بسیار معمولی است، بنابراین برای موقعیت‌های حرفه‌ای مناسب نیست،

but it is appropriate if you know the person quite  well. A good response to, "What have you been up  

اما اگر فرد را کاملاً  بشناسید مناسب است . یک پاسخ خوب به «چه کاری انجام داده‌اید

to," is, "Ah, not much," or, "I've not been up  to much." We also have number eight, which is,  

»، «آه، زیاد نیست» یا «من زیاد سرحال نبودم ». ما همچنین شماره هشت را داریم، که عبارت است از:

"What have I missed? What have I missed? Fill me  in." So if you haven't caught up with someone for  

«چه چیزی را از دست داده‌ام؟ چه چیزی را از دست داده‌ام؟ مرا پر کن ». بنابراین، اگر برای مدتی با کسی ارتباط برقرار نکرده‌اید،

a while, this is a good way to ask them, "What has  happened since you last spoke?" To fill someone in  

این راه خوبی است که از او بپرسید: « از آخرین صحبت‌تان چه اتفاقی افتاده است؟» پرکردن شخصی  به

is to give someone missing information or to  inform someone more fully of a situation. So  

معنای دادن اطلاعات گمشده به شخصی یا اطلاع دادن کاملتر به شخصی از یک موقعیت است. بنابراین

if I'm saying, "Fill me in," I'm saying, "tell me  all this missing information." Another good good  

اگر می‌گویم، "مرا پر کن"، می‌گویم، " همه این اطلاعات گمشده را به من بگو." یکی دیگر از

one is, "We've got so much to catch up on." This  means we've got so much to talk about, so much has  

موارد خوب این است: "ما چیزهای زیادی برای رسیدن به آن داریم." این به این معنی است که ما چیزهای زیادی برای صحبت کردن داریم،

happened since we last saw each other. Now, number  10 is one that you can use if you've seen or met  

از آخرین باری که همدیگر را دیدیم خیلی اتفاق افتاده است. اکنون، شماره 10 یکی از مواردی است که می‌توانید از آن استفاده کنید اگر فردی را دیدید یا ملاقات کردید

someone that you know you need to spend along  talking to, but it's not the right time, it is,  

که می‌دانید باید با او صحبت کنید، اما زمان مناسبی نیست، این است:

"There's so much to say, but I can't go into it  now. I can't go into it now." To go into something  

«خیلی چیزها برای گفتن وجود دارد، اما من می‌توانم» اکنون وارد آن نشو . اکنون نمی توانم وارد آن شوم." وارد شدن به چیزی

is to discuss or explain something in a careful  and detailed way. And this implies that there  

بحث کردن یا توضیح دادن چیزی به روشی دقیق و مفصل است. و این نشان می‌دهد که

are lots and lots of details. Too many for now.  Maybe it would be impolite to talk a lot. Maybe  

جزئیات بسیار زیادی وجود دارد. فعلا خیلی زیاده شاید بی ادبی باشد که زیاد حرف بزنیم. شاید

there are some people around that shouldn't hear  what you're talking about. It's a good one to use,  

افرادی در اطراف باشند که نباید حرف شما را بشنوند. برای استفاده از آن خوب است،

or a good one to have up your sleeve. And that  means to have something ready for later. Right,  

یا برای داشتن آستین خوب است. و این به این معنی است که چیزی برای بعد آماده کنید. درست است،

so we've discussed talking to people that we  have met before. Now, what should we do with  

بنابراین ما درباره صحبت با افرادی که قبلاً ملاقات کرده‌ایم بحث کرده‌ایم. اکنون، با

people that we haven't met before? We should get  to know them, shouldn't we? We should ask some  

افرادی که قبلاً ندیده‌ایم چه کنیم؟ ما باید آنها را بشناسیم، اینطور نیست؟ ما باید چند

good open-ended questions to get them talking.  Often we want to ask people, "How did you get  

سؤال باز خوب بپرسیم تا آنها را به صحبت برسانیم. اغلب می‌خواهیم از مردم بپرسیم: "چگونه

your job? How did you end up working here?"  But that's not so polite. So a really good  

شغل خود را پیدا کردید؟ در نهایت چگونه اینجا کار کردید؟" اما این چندان مودبانه نیست. بنابراین یک جایگزین واقعاً خوب

alternative is number 11, which is, "How did you  get into X? How did you get into marketing? How  

شماره 11 است، که عبارت است از: "چگونه وارد X شدید؟ چگونه وارد بازاریابی شدید؟ چگونه

did you get into finance?" To get into something  in this context is to become involved with. "How  

وارد امور مالی شدید؟" وارد شدن به چیزی در این زمینه، درگیر شدن با آن است. "چگونه

did you become involved with marketing?"  Then they can tell you their life story.  

با بازاریابی درگیر شدید؟" سپس آنها می توانند داستان زندگی خود را برای شما تعریف کنند.

Another nice way of getting to know someone is  to ask them what they do for fun. And in American  

یکی دیگر از راه‌های خوب برای شناختن کسی این است که از او بپرسید برای سرگرمی چه می‌کند. و در

English, especially, "What do you do for fun" is  a very common question. I would say that it's not  

انگلیسی آمریکایی، به‌ویژه، «What do you do for fun» یک سؤال بسیار رایج است. می‌توانم بگویم که

so common in the UK, but we do see it in movies  and TV shows a lot. I just noticed this question  

در بریتانیا چندان رایج نیست، اما ما آن را در فیلم‌ها و برنامه‌های تلویزیونی زیاد می‌بینیم. من به تازگی متوجه این سوال شدم که

asked to me a lot when I visited the US, and I  thought it was really nice. It was a really good  

هنگام بازدید از ایالات متحده زیاد از من پرسیده شد، و فکر کردم واقعاً خوب است. این یک

way of making conversation that isn't about work.  "So what do you do for fun?" In British English,  

راه خوب   برای ایجاد مکالمه ای بود که در مورد کار نیست. "پس برای تفریح ​​چه کار می کنی؟" در انگلیسی بریتانیایی،

we might say something more like, "What do you do  outside of work?" Or, "what do you do when you're  

ممکن است چیزی بیشتر بگوییم، "چه کار می‌کنید خارج از محل کار؟" یا «وقتی

not working?" It's maybe a bit nicer than asking  someone what they do for fun, because I know when  

کار نمی‌کنید چه می‌کنید؟» شاید کمی بهتر از این باشد که از کسی بپرسم برای سرگرمی چه می‌کند، زیرا می‌دانم وقتی

someone asks me what I do for fun, I think, "Oh my  word, I'm not that fun a person. I like running.  

کسی از من می‌پرسد برای سرگرمی چه کار می‌کنم، فکر می‌کنم، "اوه، من آنقدرها هم آدم سرگرم‌کننده‌ای نیستم. من دویدن را دوست دارم.

Is running fun enough to answer this question?  Do they think that running's fun enough?" Yeah,  

برای پاسخ به این سوال به اندازه کافی سرگرم کننده است؟ آیا آنها فکر می کنند که دویدن به اندازه کافی سرگرم کننده است؟» بله،

so there's other alternatives, "What do you do  when you're not working? What do you do outside  

بنابراین گزینه های دیگری وجود دارد، " وقتی کار نمی کنی چه کار می کنی؟ خارج

of work?" They're pretty safe. Another good thing  to talk about is motivation, and we want to know  

از کار چه می کنی؟" آنها کاملا امن هستند. یکی دیگر از چیزهای خوب که می‌توان درباره آن صحبت کرد، انگیزه است، و ما می‌خواهیم بدانیم

what motivates people. But instead of just simply  saying, "What motivates you?" You could say, "What  

که چه چیزی باعث ایجاد انگیزه در افراد می‌شود. اما به جای اینکه به سادگی بگویید، "چه چیزی به شما انگیزه می دهد؟" می‌توانید بگویید: "چه چیزی

makes you tick? what really makes you tick?" And  this is sort of asking, "What are you passionate  

باعث می‌شود شما تیک تیک بزنید؟ چه چیزی واقعا باعث می‌شود شما تیک بزنید؟" و این به نوعی پرسیدن است، "به چه چیزی علاقه دارید

about? What keeps you going?" For example,  helping my students gain confidence really  

؟ چه چیزی شما را نگه می دارد؟" به عنوان مثال، کمک به دانش‌آموزانم برای کسب اعتماد به نفس واقعاً باعث می‌شود که

makes me tick. Another similar one is, "What gets  you out of bed in the morning? What do you get up  

تیک تیک بزنم. یکی دیگر از موارد مشابه این است، "چه چیزی شما را صبح ها از رختخواب بیرون می آورد؟ برای چه از خواب بیدار می شوید

for?" Or a really fun and cheeky one is, "What  floats your boat?" That means, "what brings you  

؟" یا یک مورد واقعاً سرگرم کننده و گستاخانه این است: "چه چیزی در قایق شما شناور است؟" این بدان معناست که "چه چیزی برای شما شادی می آورد

joy?" That comes from the phrase "Whatever floats  your boat, whatever you like." This is something  

؟" این از عبارت "هرچه در قایق شما شناور است، هر چه دوست دارید" آمده است. این چیزی است

that we say when someone says they like something  that we think is a bit strange. So, for example,  

که وقتی کسی می گوید چیزی را دوست دارد می گوییم که فکر می کنیم کمی عجیب است. بنابراین، برای مثال،

if someone says, "They like running marathons  every weekend," I might say, "Whatever floats  

اگر کسی بگوید، "دویدن ماراتن‌های آخر هفته را دوست دارند،" ممکن است بگویم، "هر چیزی که روی

your boat. Not my thing but good for you." The  question, "What floats your boat," is a variation  

قایق شما شناور است. نه چیز من، بلکه برای شما خوب است." سؤال، «چه چیزی در قایق شما شناور است»، نوعی

of that. Now, when we meet people and we have  a really, really good conversation, the next  

از آن است. اکنون، وقتی با مردم ملاقات می‌کنیم و گفتگوی واقعاً بسیار خوبی داریم،

step is to ensure further contact, to create  further contact. But we don't just want to say,  

قدم بعدی اطمینان از تماس بیشتر، ایجاد ارتباط بیشتر است. اما ما فقط نمی‌خواهیم بگوییم،

"What's your number? I would like to talk again."  Although, I quite like the direct approach. There  

"شماره شما چیست؟ می‌خواهم دوباره صحبت کنیم." اگرچه، من کاملاً رویکرد مستقیم را دوست دارم.

are some other ways of doing this, like number 16,  "I'd love to carry this on at a later date," or,  

روش‌های دیگری برای انجام این کار وجود دارد، مانند شماره 16، «دوست دارم این کار را در آینده ادامه دهم» یا،

"I'd love to carry this on at another  time." And this is basically saying,  

«دوست دارم این کار را در زمان دیگری ادامه دهم ». و این اساساً می گوید،

"I would like to continue this conversation."  So you're sort of stopping them there, saying,  

"من می خواهم این گفتگو را ادامه دهم." بنابراین شما به نوعی آنها را در آنجا متوقف می کنید و می گویید،

"Pause, but let's continue this later on." Another  good one to use if you can see that a conversation  

"مکث کنید، اما اجازه دهید بعداً این کار را ادامه دهیم." یکی دیگر از موارد خوب برای استفاده اگر می‌بینید که مکالمه در

is coming to an end, maybe it's like a break in  a conference, and you know that the next lecture  

حال پایان است، شاید مانند یک وقفه در یک کنفرانس باشد، و می‌دانید که سخنرانی بعدی

is starting, but you still want to make sure  that you remain in contact with this person,  

شروع می‌شود، اما همچنان می‌خواهید مطمئن شوید که با آن در تماس هستید. به این شخص،

you could say something like, "I feel we've got  so much more to talk about. I feel we've got so  

می‌توانید چیزی شبیه این بگویید: "من احساس می‌کنم که ما چیزهای بیشتری برای صحبت کردن داریم. احساس می‌کنم

much more to talk about." And this one is really  nice, because it's sort of passing the baton.  

خیلی چیزهای بیشتری برای صحبت کردن داریم." و این یکی واقعاً خوب است، زیرا به نوعی پاس دادن به باتوم است.

It's passing the responsibility over to the other  person, and it gives them the opportunity to say,  

این مسئولیت به شخص دیگر واگذار می‌شود و به آن‌ها این فرصت را می‌دهد که بگویند: «

"Well, let's stay in touch. Let's exchange contact  details." It's good to use if you don't know if  

خب، بیایید در تماس باشیم. بیایید اطلاعات تماس را با هم تبادل کنیم .» اگر نمی‌دانید آیا

they want to stay in touch, if you're kind of  testing the water. If they say, "Yeah let's stay  

می‌خواهند در تماس باشند یا خیر، اگر به نوعی آب را آزمایش می‌کنید، از آن استفاده کنید. اگر آنها بگویند، "بله بیایید با هم

in touch," brilliant. If they don't, well, there  we are. At least we know. The next one, number 18,  

در ارتباط باشیم"، عالی است. اگر این کار را نکردند، خب، ما هستیم. حداقل ما می دانیم. مورد بعدی، شماره 18،

is to discuss something over a consumable, a food  or a beverage. For example, "We should discuss  

بحث درباره چیزی در مورد یک ماده مصرفی، یک غذا یا یک نوشیدنی است. به‌عنوان مثال، «ما باید

this over lunch," or "We should chat over coffee.  We should talk over dinner." If you think about  

در سر ناهار درباره این موضوع بحث کنیم» یا «باید با قهوه گپ بزنیم. باید هنگام شام صحبت کنیم». اگر به

it, using the word over is quite appropriate,  because normally two people having a meeting at  

آن فکر می‌کنید، استفاده از کلمه over کاملاً مناسب است، زیرا معمولاً دو نفر که در هنگام شام جلسه دارند،

dinner are speaking over the top of the food.  The conversation flows over the food or drink.  

بالای غذا صحبت می‌کنند. گفتگو روی غذا یا نوشیدنی جریان دارد.

Another very simple, very casual one is number  19, "We should do this again." We should do this  

یکی دیگر از موارد بسیار ساده، بسیار معمولی، شماره 19 است، "ما باید این کار را دوباره انجام دهیم." ما باید دوباره این کار را انجام دهیم

again." It's implying, "We should see each other  again." And the last one, number 20, if you want  

.» به این معناست که «باید دوباره همدیگر را ببینیم .» و آخرین مورد، شماره 20، اگر می‌خواهید

to be very direct and give your contact details,  you can say, "Here's my email. Here's my number.  

خیلی مستقیم صحبت کنید و اطلاعات تماس خود را بدهید، می‌توانید بگویید: «این ایمیل من است. این شمارهی من است. برای

Drop me a line and we'll sort something out." To  drop someone a line is to write a brief message,  

من یک خط رها کنید و ما چیزی را مرتب می‌کنیم." گذاشتن یک خط به کسی، نوشتن یک پیام کوتاه است،

so it could be a text, a WhatsApp, an email.  We can also say, "Drop me a text, or, "Drop me  

بنابراین می‌تواند یک پیام متنی، یک WhatsApp، یک ایمیل باشد. همچنین می‌توانیم بگوییم: "یک پیامک برای من ارسال کنید، یا , "

a WhatsApp." To sort something out is to organise  something. We'll arrange another meeting. And the  

یک واتساپ برایم بفرست." مرتب کردن چیزی به معنای سازماندهی چیزی است. یه جلسه دیگه ترتیب میدیم و

last set of phrases, and for me, the hardest part  of any conversation, is leaving the conversation.  

آخرین مجموعه عبارات، و برای من، سخت‌ترین بخش هر مکالمه، ترک مکالمه است.

I'm terrible at parties. I end up talking to one  person intensely for the whole event, and then  

من در مهمانی ها وحشتناک هستم. من در نهایت برای کل رویداد به شدت با یک نفر صحبت می کنم، و سپس

it comes to the end, and I think, "Ugh , I have  not met many people here." It's just so awkward,  

به پایان می رسد، و فکر می کنم، "اوه، من با افراد زیادی اینجا ندیده ام." خیلی ناخوشایند است، اینطور

isn't it? If you don't have much time, you can  use 21, which is, "Ooh, I'm a bit pressed for  

نیست؟ اگر زمان زیادی ندارید، می‌توانید از 21 استفاده کنید، که عبارت است از: "اوه، من برای مدت زمان کمی تحت فشار هستم

time. I'm a bit pressed for time." And this is  a nice way of saying, "I don't have any time,  

. من برای زمان کمی تحت فشار هستم." و این روش خوبی برای گفتن است، "من هیچ وقت ندارم،

I need to go." Or number 22 , "Right, I need to  make a move." And in the UK, we always sort of  

باید بروم." یا شماره 22، "درسته، باید حرکتی انجام دهم." و در بریتانیا، ما همیشه

clap our hands together, or if we're sitting  down, we slap our thighs and say, "Right,  

دست‌هایمان را به هم می‌کوبیم، یا اگر نشسته‌ایم، به ران‌هایمان سیلی می‌زنیم و می‌گوییم: «درسته،

I've got to be going." To make a move is to begin  to leave or to leave. "I'm going to make a move.  

من باید بروم». حرکت کردن یعنی شروع به ترک یا ترک کردن. "من قصد دارم حرکتی انجام دهم.

I'm going to leave." It's a nicer way of saying  it, because we're beating around the bush. We're  

من می روم." این روش بهتری برای گفتن آن است، زیرا ما در اطراف بوته می‌کوبیم. ما از

avoiding the topic. I don't want to say "I'm  leaving," so I'm gonna say, "I'm making a move."  

موضوع اجتناب می کنیم. من نمی‌خواهم بگویم "من می‌روم"، بنابراین می‌گویم: "من یک حرکتی انجام می‌دهم." یکی

Another similar one is, "I'm going to have to  get going. I'm going to have to get going," or,  

دیگر از موارد مشابه این است، "I'm going to to get going. I'm going to to get going" یا "

"I need to get going." Again, this is to begin to  leave. But by saying I have to, it's implying that  

I'm going to get going." باز هم، این شروع به ترک است. اما با گفتن من مجبورم، به این معنی است که

you don't want to, I just have to. I'm obliged  to leave. It's not my choice. I need to. Now,  

شما نمی خواهید، من فقط باید. من موظف به ترک هستم. این انتخاب من نیست. من نیاز دارم. اکنون،

a really nice one, it's interesting, but ever  so slightly manipulative, but I learned it from  

واقعاً خوب است، جالب است، اما همیشه خیلی کمی دستکاری‌کننده است، اما من آن را از

someone that I really respect, an older woman  in my village. I always enjoy talking to her  

کسی که واقعاً به او احترام می‌گذارم یاد گرفتم، یک زن مسن در روستای من. من همیشه از صحبت کردن با او

at parties in our village, but I probably enjoy  speaking to her more than she enjoys speaking with  

در مهمانی های روستایمان لذت می برم، اما احتمالاً از صحبت کردن با او بیشتر لذت می برم تا او از صحبت کردن با

me. And once she said this wonderful thing when  she wanted to leave our conversation, but she did  

من. و یک بار وقتی می خواست گفتگوی ما را ترک کند، این حرف فوق العاده را گفت، اما این

it in such a nice way. She said, "I don't want to  hog you, so I'm going to go over here." And I felt  

کار را به طرز خوبی انجام داد. او گفت: "من نمی‌خواهم شما را بغل کنم، پس می‌خواهم به اینجا بروم." و من احساس کردم

like, "Oh, she doesn't want to hog me ." To hog  something is to take or use something good all for  

: "اوه، او نمی‌خواهد مرا بغل کند." گراز داشتن چیزی به معنای برداشتن یا استفاده از چیزی خوب برای

yourself, so that other people can't have it. And  she was saying, "I don't want to keep you all to  

خود است تا دیگران نتوانند آن را داشته باشند. و او می‌گفت: "من نمی‌خواهم همه شما را پیش خودم نگه دارم

myself, so I'm going to make sure other people  can talk to you too." And it's implying that  

، بنابراین مطمئن می‌شوم که دیگران نیز می‌توانند با شما صحبت کنند." و این به این معناست که

whoever you are talking to is so great that they  need to talk to lots of people. Lots of people  

هرکسی که با او صحبت می‌کنید آنقدر عالی است که باید با افراد زیادی صحبت کند. افراد زیادی

can benefit from talking to them. It wouldn't be  right to deny others the chance of talking to this  

می‌توانند از صحبت کردن با آنها سود ببرند. درست نیست که دیگران را از صحبت کردن با این

person. I thought it was really interesting, kind  of like reverse psychology, instead of making me  

شخص محروم کنیم. فکر می‌کردم واقعاً جالب بود، مثل روان‌شناسی معکوس، به‌جای اینکه باعث شود من

feel abandoned, it made me feel flattered. "Oh,  I'm so weak." Okay, and the last one, number 25,  

احساس کنم که رها شده‌ام، به من احساس چاپلوسی می‌داد. "اوه، من خیلی ضعیفم." بسیار خوب، و آخرین مورد، شماره 25،

"I've already taken so much of your time. I've  already taken so much of your time." That's a  

"من قبلاً خیلی از وقت شما را گرفته‌ام. قبلاً خیلی از وقت شما را گرفته‌ام." این یک

lovely way of saying, "You know, I don't want to  leave, but I've wasted your time, so I'm going to  

روش دوست داشتنی برای گفتن است، "می دانید، من نمی خواهم ترک کنم، اما وقت شما را تلف کرده ام، بنابراین می

go, because it's fair on you." Okay, those are  your 25 smart sentences for daily conversation.  

روم، زیرا این برای شما منصفانه است." بسیار خوب، اینها 25 جمله هوشمندانه شما برای مکالمه روزانه هستند.

Really good if you're going to a new place, you're  going to meet lots of new people, or you're going  

واقعاً خوب است اگر به مکان جدیدی بروید، با افراد جدید زیادی آشنا خواهید شد، یا

to see lots of people that you haven't seen in a  while. It's also great for networking, if you're  

افراد زیادی را خواهید دید که مدتی است ندیده‌اید . همچنین برای شبکه‌سازی بسیار عالی است، اگر می‌خواهید

going to have to have lots of conversations and  leave conversations frequently. As I said before,  

مکالمه‌های زیادی داشته باشید و مکرراً مکالمه را ترک کنید. همانطور که قبلاً گفتم،

we have the full list and explanations and  a quiz in the free PDF that goes with this  

لیست کامل و توضیحات و یک مسابقه در PDF رایگان که با این

lesson. Just click on the link in the description  box to get that. That's all from me. I hope you  

درس همراه است داریم. برای دریافت آن کافیست روی پیوند موجود در کادر توضیحات کلیک کنید . این همه از من است. امیدوارم از

enjoyed the lesson. I hope you learned something.  Don't forget to check out my English courses.  

درس لذت برده باشید. امیدوارم چیزی یاد گرفته باشید فراموش نکنید که دوره های زبان انگلیسی من را بررسی کنید.

We've just launched B1, B2 and C1, and if I do  say so myself, they are bloody brilliant. If  

ما به‌تازگی B1، B2 و C1 را راه‌اندازی کرده‌ایم، و اگر خودم این را بگویم، بسیار عالی هستند. اگر می‌خواهید به سطح

you want to achieve the intermediate, upper  intermediate, or advanced level of English,  

متوسط، متوسط ​​یا پیشرفته انگلیسی برسید،

check them out. The link is in the description  box too. I will see you soon for another lesson.  

آن‌ها را بررسی کنید. پیوند در کادر توضیحات نیز موجود است. به زودی برای یک درس دیگر می بینمت.

Mwah!

مواه!