How To Speak English Like a Native in 3 Simple Steps

hi there I'm Drew Badger the world's

سلام، من Drew Badger

number one English Fluency Guide and in

شماره یک راهنمای تسلط انگلیسی در جهان هستم و در

this video I'm going to help you improve

این ویدیو به شما کمک می کنم

your listening so you can understand

تا گوش دادن خود را بهبود بخشید تا بتوانید

native speakers much more easily with

با یک ترفند ساده، زبان مادری را خیلی راحت تر درک کنید،

one simple trick now typically i'll

اکنون معمولاً

receive a comment or question from a

یک نظر دریافت می کنم یا سوالی از یک

learner and they'll give me some phrase

زبان آموز و آنها عبارتی

like a whole sentence that they heard

مانند یک جمله کامل را که شنیده

and they're asking me what it means

اند به من می گویند و از من می پرسند معنی آن چیست،

so in this video hopefully i'll give you

بنابراین در این ویدیو امیدوارم

a way of correcting that yourself so

که خودتان راهی برای تصحیح آن به

that you don't have to mail a teacher

شما ارائه دهم تا این کار را نکنید. باید به یک معلم ایمیل بزنم

and say what does this mean when i

و بگویم این به چه معناست وقتی

received recently was a friend of mine

اخیرا دریافت کردم که یکی از

had food on the brain so someone sent me

دوستانم غذا روی مغز دارد، بنابراین یکی برای من

this sentence they're talking about like

این جمله را که در موردش صحبت می کنند فرستاده است، مثل

a friend of mine had food on the brain

اینکه یکی از دوستانم غذا روی مغزش خورده است،

so they heard this phrase they heard

بنابراین آنها این را شنیدند. عبارتی که آنها

this sentence a friend of mine had food

این جمله را شنیدند یکی از دوستان من غذا

on the brain

روی مغز داشت

now this is an ATM so you're thinking

حالا این یک دستگاه خودپرداز است، بنابراین شما فکر می

okay how does this work like what does

کنید خوب است که چگونه این کار را انجام می دهد.

that mean a friend of mine had food on

the brain food on the brain

if you don't know this idiom it was

این اصطلاح را نمی‌دانستم

obviously sound quite strange and

که کاملاً عجیب و غریب به نظر می‌رسد

interesting to you but before we get

برای شما خوب است، اما قبل از اینکه

into that let's just look at the phrase

وارد این موضوع شویم، اجازه دهید فقط به خود عبارت

or the whole sentence itself so a friend

یا کل جمله نگاه کنیم، بنابراین یکی

of mine had food on the brain and you

از دوستانم غذای مغزی داشت و شما

can think about this how do i how do i

می توانید در مورد این فکر کنید که چگونه می

take this and be able to search it on

توانم این را دریافت کنم و بتوانم آن را جستجو کنم. در

google or whatever search engine used so

گوگل یا هر موتور جستجوی دیگری که استفاده کرده

you have to first break down that

اید، بنابراین ابتدا باید آن

sentence into a couple of pieces and

جمله را به چند قسمت تقسیم کنید و به این

think about okay what's the part of the

فکر کنید که خوب چه بخشی از

sentence that I don't understand that

جمله است که من متوجه نمی

maybe I can try to figure out a search

شوم، شاید بتوانم سعی کنم

for online so if we think about like a

جستجوی آنلاین را پیدا کنم. اگر به این فکر کنیم که مثل یکی

friend of mine had food on the brain

از دوستانم مانند یک دوست من روی مغز غذا داشته باشد،

like a friend of mine so I think I

بنابراین فکر می کنم

already know what that means it's just

قبلاً می دانم معنی آن چیست، فقط

somebody I know a friend of mine so we

کسی است که یکی از دوستانم را می شناسم تا

can forget about that part and to have

بتوانیم آن قسمت را فراموش کنیم و روی آن

food on the brain

غذا بخوریم. مغز

okay so have food on the brain now i

خوب است، پس حالا نمی توانم غذا را روی مغزم

cant maybe I could search for that so

بگذارم، شاید بتوانم آن را جستجو کنم، بنابراین

maybe we forget about the friend part

شاید قسمت دوست را فراموش کنیم

and just search for having food on the

و فقط به دنبال داشتن غذا روی

brain but we might even try to go

مغز بگردیم، اما حتی ممکن است سعی کنیم

smaller than that where we look for on

کوچکتر از چیزی که در آن جستجو می کنیم برویم.

the brain or to have food on the brain

مغز یا داشتن غذا روی مغز،

so maybe research for that if we can't

پس شاید برای آن تحقیق کنیم نمی‌توانیم

quite find something we keep making it

چیزی را کاملاً پیدا کنیم، آن را

shorter and shorter trying to get to the

کوتاه‌تر و کوتاه‌تر

the colonel the like the smallest bit of

می‌کنیم، مثل کوچک‌ترین

something that we don't understand and

چیزی که نمی‌فهمیم و

then we can work out from there

سپس می‌توانیم از آنجا

so if i look for on the brain what I

کار کنیم، بنابراین اگر در مغز دنبال چه چیزی بگردم. من

find is that it's actually an idiom for

متوجه شدم که این در واقع یک اصطلاح برای

something that I'm thinking about a lot

چیزی است که من زیاد به آن فکر می کنم،

so when you have something on the brain

بنابراین وقتی چیزی در مغز

it just means

دارید به این معنی است

ok like something is on my mind it's

که خوب مثل چیزی در ذهن من است

really that it's really the same thing

، واقعاً همان چیزی است که

but people will use I have something on

من استفاده می کنم اما مردم از من استفاده می کنند. چیزی در

my mind where I have something on my

ذهن من است که در آن چیزی در

brain

مغزم وجود دارد،

so even though mind is more of a mind

بنابراین حتی اگر ذهن بیشتر یک ذهن

would actually be a better idea or a

باشد، در واقع ایده بهتری خواهد بود یا

better way to express it native speakers

راه بهتری برای بیان آن

will use both so if there's a girl I've

خواهد بود، افراد بومی از هر دو استفاده خواهند کرد، بنابراین اگر دختری وجود داشته باشد که من به

been thinking about for a long time I've

او فکر کرده ام. خیلی وقت است

got this girl on my brain I've got this

که این دختر را در ذهنم دارم، این

girl on my mind or if it's a young kid

دختر را در ذهنم دارم یا اگر بچه جوانی

who's it's cool and he's always thinking

است که باحال است و همیشه

about playing his instrument or playing

به نواختن سازش یا بازی کردن

some video games he's got his instrument

چند بازی ویدیویی فکر می کند، سازش را

on the brain or on his mind all the time

روی مغز گذاشته است. یا در

now when you're getting something like

حال حاضر وقتی چیزی دریافت می کنید همیشه در ذهن اوست مانند

this you can again begin with the whole

این، می توانید دوباره با کل

thing and start making it smaller and

چیز شروع کنید و شروع به کوچکتر کردن و

smaller until you get to a part of the

کوچکتر کردن آن کنید تا زمانی که به بخشی از

phrase that makes sense but then it's

عبارت منطقی برسید، اما

much easier if you start trying to

اگر شروع به تلاش برای

connect that thing to something you

اتصال آن چیز به چیزی کنید

already know where to create some kind

که قبلاً می دانید کجا باید ایجاد کنید، بسیار آسان تر است.

of story

so if you think about maybe even your

نوعی داستان،

بنابراین اگر حتی به ذهن فیزیکی خود فکر می کنید

physical head once you understand what

، زمانی که

on the brain means then try to create

معنی مغز را فهمیدید، سعی کنید

that story so either the origin story

آن داستان را بسازید، بنابراین یا داستان اصلی را

that you know because you research that

که می دانید زیرا در مورد آن تحقیق می کنید

or because you just created that origin

یا به این دلیل که به تازگی آن

story in your own mind and again the

داستان اصلی را در خود ایجاد کرده اید. ذهن خودم و دوباره

story is something that you should be

داستان چیزی است که شما باید

connecting in English either a visual

به زبان انگلیسی به آن وصل کنید یا یک

thing I've got water on the brain so

چیز بصری من آب روی مغز دارم بنابراین

literally it's like on on my brain as an

به معنای واقعی کلمه مانند روی مغز من است به عنوان

example maybe I'm talking with you and I

مثال شاید من با شما صحبت می کنم و می

say yeah I was like with this girl and

گویم بله من مثل این دختر بود

you know we were talking and like I

و میدونی که داشتیم با هم حرف میزدیم و مثل

really like her but maybe she's not

اینکه من واقعا دوستش دارم اما شاید اون

really interested in me so much and i'm

خیلی به من علاقه ای نداره و دارم

talking talking I'm like wow I've really

حرف میزنم مثل اینکه وای من واقعا

got this girl on the brain

این دختر رو روی مغزم گذاشتم

now you can think about that like what

الان تو می تواند در مورد آن مانند wh فکر کند

is the larger context of that what's the

در زمینه بزرگ‌تر آن چیزی است که

main idea not really the words I'm

ایده اصلی چیست نه واقعاً کلماتی که من می‌گویم،

saying but what is the conversation

بلکه

about some talking about

صحبت درباره صحبت کردن بعضی‌ها در مورد چیست

ok I'm like thinking about a girl i'm

خوب من مثل فکر کردن به دختری هستم که

talking about her she's a focus of my

درباره او صحبت می‌کنم او کانون

attention she's on my brain so I'm kind

توجه من است. روی مغزم، بنابراین دارم

of reviewing that and saying I really

آن را مرور می‌کنم و می‌گویم که من واقعاً

got this girl on my brain

این دختر را به مغزم رسانده‌ام،

I can't get her out of my head so just

نمی‌توانم او را از ذهنم بیرون کنم، بنابراین فقط

an example obviously you can use it for

یک مثال واضح است که می‌توانید از آن

like sports or anything or business

برای ورزش یا هر چیز یا تجارت

whatever it is you're focusing on or

هر چه که هست استفاده کنید. شما روی آن تمرکز می کنید

that you can't stop thinking about when

یا نمی توانید از فکر کردن به آن دست

you've got something on the brain now to

بردارید وقتی چیزی روی مغز دارید تا

make sure this is clear let's try

مطمئن شوید که این موضوع واضح است، بیایید

another one so suppose you here i'm

یک مورد دیگر را امتحان کنیم، بنابراین فرض کنید شما در اینجا

talking with a friend of mine you know

با یکی از دوستانم صحبت می کنید، می دانید که

we were i was going to the wedding and

ما آیا من به عروسی می

I'm like describing the wedding story to

رفتم و می خواهم داستان عروسی را برای

him so hey man I went to this wedding

او تعریف کنم، پس هی مرد، من به این عروسی

I and you know it seemed like a really

رفتم و می دانید که به نظر می رسد یک

great occasion lots of people were

مراسم واقعاً عالی است، بسیاری از مردم در حال

having fun but right before the ceremony

تفریح ​​بودند، اما درست قبل از مراسم نزدیک

was about to begin the bride got cold

بود برای شروع، عروس سرد شد

feet and left so the Brad got cold feet

و رفت، بنابراین براد در

about the wedding and left so i'm i'm

مورد عروسی سرد شد و رفت بنابراین

saying this whole phrase the bride got

من دارم تمام این عبارت را می گویم: عروس در

cold feet about the wedding so the Brad

مورد عروسی پاهایش سرد شد، بنابراین

got cold feet about the wedding now

براد اکنون در مورد عروسی پاهایش سرد شد،

maybe if I searched that whole thing I

شاید اگر کل آن چیز را جستجو کنم

might find something because this is a

ممکن است چیزی پیدا کنم زیرا این یک

pretty common usage but again if I

کاربرد بسیار رایج است، اما دوباره اگر

understand most of the parts of this and

من بیشتر قسمت‌های این را

I understand the whole context

می‌فهمم و کل زمینه را درک می‌کنم،

ok maybe like we're talking about a

شاید مثل اینکه داریم درباره یک عروسی صحبت می‌کنیم و مثل این‌ها،

wedding and like so so I'm describing

بنابراین من توصیف می‌کنم که

things is happening in like a good way

همه چیز به خوبی اتفاق می‌افتد، به

so that like everybody was happy things

طوری که مثل همه خوشحال

were going very well but then the bride

بودند، همه چیز خیلی پیش می‌رفت. خوب، اما بعد عروس

got cold feet about the wedding so I'm

در مورد عروسی سرد شد، بنابراین من یک

describing something happy and then

چیز شاد را توصیف می کنم و سپس

using but then as ok now we're going to

استفاده می کنم، اما خب حالا ما

introduce something that's contrasting

چیزی را معرفی می کنیم که در تضاد

to that so maybe the opposite situation

با آن است، بنابراین ممکن است وضعیت برعکس،

so something that's kind of sad so

بنابراین چیزی که یک جور غم انگیز است، بنابراین

you're getting clues about what

شما در حال دریافت سرنخ‌هایی در مورد

something might mean so you really have

معنای چیزی هستم، بنابراین شما واقعاً باید

to listen for these in the conversation

در مکالمه به آن‌ها گوش دهید،

so I got the bride and groom so we

بنابراین من عروس و داماد را گرفتم تا از

already know about that and about the

قبل در مورد آن بدانیم و در مورد

wedding we already know like a marriage

عروسی که قبلاً می‌دانیم مانند ازدواج

or a wedding we already know what that

یا عروسی از قبل می‌دانیم به این معنا

is so we can forget about those other

که بنابراین می‌توانیم چیزهای دیگر را فراموش کنیم

things and just focus on searching the

و فقط روی جستجوی

thing that we don't understand which is

چیزی تمرکز کنیم که نمی‌دانیم سرماخوردگی چیست،

to get cold feet so to get cold feet

بنابراین سرد شدن

means that you're having maybe second

به این معنی است که شما ممکن است

thoughts about something or you're

در مورد چیزی فکر دومی داشته باشید یا در مورد چیزی عصبی هستید.

nervous about something typically right

معمولاً درست

before you have to do it so if I'm going

قبل از اینکه مجبور شوید این کار را انجام دهید، بنابراین اگر قرار است سوار هواپیما

to get in an airplane and jump out of

شوم و از آن هواپیما بیرون بپرم

that plane to go skydiving maybe I'm

تا به چتربازی بروم، شاید

really prepared i'm excited i get on the

واقعاً آماده باشم، هیجان‌زده هستم، سوار

plane and no and then when I look out I

هواپیما می‌شوم و نه و بعد وقتی نگاه می‌کنم بیرون من

get really scared about that and then

واقعاً از این می ترسم و

maybe I decide not to so I could

شاید تصمیم بگیرم که این کار را نکنم، بنابراین می توانم

describe that is I got cold feet about

توصیف کنم که در مورد

jumping out of the airplane so the bride

پریدن از هواپیما سردم شد، بنابراین عروس

got cold feet about the wedding I got

در مورد عروسی سرد شد، من

cold feet about the jumping out of the

از پریدن از هواپیما سرد شدم.

airplane that kind of thing

چنین چیزی

and speaking of being up in an airplane

و صحبت از حضور در هواپیما،

i'll give you one more example just to

من یک مثال دیگر به شما می‌زنم

make sure this is really clear to you

تا مطمئن شوم که این موضوع واقعاً برای شما واضح است،

so this example maybe I'm talking with

بنابراین این مثال شاید من با

someone I'm like yeah we're we're we're

کسی صحبت می‌کنم که انگار بله، ما هستیم. ما در حال

trying to decide what we want to do with

تلاش برای تصمیم گیری هستیم که

the company i said i wanted to do this

با شرکتی که گفتم می‌خواهم این کار را انجام دهم چه

and a friend of mine said you know maybe

کنیم دوست من گفت می دانی شاید

we should do this other thing we're kind

ما باید این کار را انجام دهیم،

of up in the air about it

ما در مورد آن در هوا

we don't really know what to do now

هستیم، واقعاً نمی دانیم چه کنیم اکنون

again again again listen carefully

دوباره دوباره دوباره با دقت گوش کنید

what's happening in this conversation so

که در این مکالمه چه اتفاقی می افتد، بنابراین

we're describing something like i'm

ما داریم چیزی را توصیف می کنیم مثل

saying i'm setting the stage i'm

اینکه می‌گویم دارم مرحله را آماده می‌کنم،

explaining what's happening in our

توضیح می‌دهم که در موقعیت ما چه اتفاقی می‌افتد،

situation so in this case we've got many

بنابراین در این مورد ما

different options or at least two

گزینه‌های مختلف یا حداقل دو

different options we can use and I could

گزینه متفاوت داریم که می‌توانیم استفاده کنیم و می‌توانم

say something or do something and maybe

چیزی بگویم یا کاری انجام دهم و شاید

somebody else says something else

شخص دیگری چیز دیگری می‌گوید،

so this is describing indecision so we

بنابراین این توصیف بلاتکلیفی است، بنابراین ما

don't know what to do we're trying to

نمی‌دانیم چه باید بکنیم،

figure out the best way to solve

سعی می‌کنیم بهترین راه حل

something or what choice we should make

چیزی را پیدا کنیم یا چه انتخابی باید انجام دهیم،

so I'm describing that and then again i

بنابراین من آن را توصیف می‌کنم و سپس

come back at the end and this is what

دوباره برمی‌گردم در پایان و این همان کاری است که

native speakers will often do they

گویشوران بومی اغلب انجام می‌دهند، آنها

explain something in regular everyday

چیزی را به زبان انگلیسی معمولی و روزمره توضیح می‌دهند

English that most people understand but

که اکثر مردم آن را می‌فهمند، اما

then though using adium after that to go

بعد از آن از آدیوم برای برگشتن استفاده می‌کنند

back and kind of recap to to really

و به نوعی خلاصه می‌کنند تا واقعاً

explain the whole thing but in a

همه چیز را توضیح دهند، اما در یک

conversation away time describing

مکالمه دور از ذهن توصیف

indecision and then i use an idiom that

بلاتکلیفی روشن است و سپس من از اصطلاحی استفاده می کنم که

explains indecision so to be up in the

بلاتکلیفی را توضیح می دهد، بنابراین در

air about something just means you don't

هوا بودن در مورد چیزی فقط به این معنی است که نمی

know what to do

دانید چه کاری باید انجام دهید

imagine I jump up like I'm holding a

تصور کنید من می پرم

basketball and I like in the rules of

مثل توپ بسکتبال در دست دارم و دوست دارم در قوانین

basketball you can't hold the ball jump

بسکتبال شما می توانید توپ را نگه نده

up and then come back down again

و دوباره به پایین برگرد،

so if i hold the ball and I jump up i

بنابراین اگر توپ را نگه دارم و بالا بپرم

have to figure out what to do i'm up in

باید بفهمم چه کار کنم،

the air i can't come back down i have to

در هوا هستم، نمی توانم برگردم پایین، باید

throw the ball to somebody else or it

توپ را پرتاب کنم. توپ به شخص دیگری می رسد یا این

would be any legal play

می تواند یک بازی قانونی باشد،

so just thinking about that same idea

بنابراین فقط با فکر کردن به همان ایده

i've understood the whole the whole

، کل

conversation or at least this part of

مکالمه یا حداقل این بخش

the conversation and then we say like

از مکالمه را فهمیده ام و سپس می گوییم که انگار

we're up in the air about what to do so

در هوا هستیم در مورد اینکه چه کار کنیم. این کار

like what to do okay that makes sense so

را انجام دهید، بسیار منطقی است، بنابراین

we know that like about what to do yet

ما می‌دانیم که در مورد چه کاری باید انجام دهیم هنوز

where we're focusing on that but the

روی آن تمرکز کرده‌ایم، اما

part I don't understand is up in the air

بخشی که من نمی‌فهمم در هوا پخش می‌شود،

but if I still don't understand what

اما اگر هنوز نمی‌دانم آن چیست

that is

آیا

I've removed the things from that

من چیزهایی را از آن

sentence that I don't quite understand

جمله حذف کرده ام که کاملاً متوجه آنها نمی

and then I can use that to search for

شوم و سپس می توانم از آن برای جستجوی

specifically so i go to google and type

خاص استفاده کنم بنابراین به گوگل می روم و تایپ می کنم

up in the air and then typically when

در هوا و سپس معمولاً هنگامی

you're searching for something like this

که در حال جستجو برای چیزی شبیه به این هستید

add the word idiom as well so if you're

، کلمه اصطلاح را نیز اضافه کنید، بنابراین اگر در

searching for it like or English phrase

جستجوی آن هستید مانند یا عبارت انگلیسی

it's a it's much faster that's a quick

، سریعتر است، این یک نکته سریع

tip for you to be able to find things

برای شماست تا بتوانید آن را پیدا کنید.

much more easily typically when you're

معمولاً وقتی

speaking with natives or you're just

با بومیان صحبت می کنید یا فقط

listening with them you can understand a

به آنها گوش می دهید،

lot more than you think you can if

خیلی بیشتر از آنچه فکر می کنید می توانید درک کنید،

you're just a bit more strategic about

اگر فقط کمی استراتژیک تر

how you think you have to not pay

باشید که فکر می کنید باید به آن توجه نکنید.

attention to like the individual words

دوست داشتن تک تک کلمات

but first try to understand what's

اما ابتدا سعی کنید بفهمید واقعاً در موقعیت چه اتفاقی می‌افتد،

really happening in the situation

is somebody sad somebody happy are

یک نفر غمگین است،

describing an adventurous situation or

یک نفر خوشحال یک موقعیت ماجراجویانه یا

something else and then from that are

چیز دیگری را توصیف می‌کند و سپس از آنجا

they are they explaining something or

چیزی را توضیح

using simple things like and so or but

می‌دهند یا از چیزهای ساده‌ای استفاده

that is going to indicate a change in

می‌کنند. نشان دهنده تغییر در

that or a continuation of whatever it is

آن یا ادامه هر چیزی است

they're talking about and then when you

که آنها در مورد آن صحبت می کنند و سپس

get to the part that you don't

وقتی به بخشی که نمی

understand eliminate the pieces of that

فهمی می رسید، تکه هایی از

that sentence that you do understand and

آن جمله را که می فهمی حذف کنید و سپس متوجه می شوید.

then you're left with just that one

فقط یک چیز باقی مانده

thing that you can search and remember

است که می توانید آن را جستجو کنید و به یاد

to put medium next to that now even if

داشته باشید که اکنون رسانه را در کنار آن قرار دهید، حتی اگر

it's not a medium it doesn't matter but

رسانه نباشد، مهم نیست، اما

typically the word medium also helps you

معمولاً کلمه رسانه به شما کمک می کند تا

find things much more clearly are much

چیزها را با وضوح بیشتری پیدا کنید و خیلی

more quickly and easily when you're

سریعتر و آسان تر هستند. وقتی

using a search engine for them

از یک موتور جستجو برای آنها

well that's it for this video if you

استفاده می کنید، اگر

have enjoyed it do click that like

از آن لذت برده اید، روی

button become a subscriber to the

دکمه لایک کلیک کنید و در نهایت مشترک

YouTube channel

کانال YouTube شوید

finally and most importantly if you have

و مهمتر از همه اگر در

trouble understanding native speakers or

درک زبان مادری

if you have trouble expressing yourself

مشکل دارید یا اگر در بیان مشکل دارید. خودتان

fluently and confidently take our free

روان و با اطمینان در آزمون تسلط رایگان ما شرکت

fluency quiz it will tell you exactly

کنید، دقیقاً به شما می گوید

what you need to do for your specific

که برای موقعیت خاص خود چه کاری باید انجام دهید

situation the biggest problem that you

، بزرگترین مشکلی که

have with your fluency whatever that may

با تسلط خود دارید، هر چه ممکن است این باشد که ممکن است

be

it could be that you have trouble

در درک افراد مشکل داشته باشید

understanding people or that you can't

یا اینکه می توانید.

use grammar automatically without

از گرامر به طور خودکار و بدون

thinking or maybe you have trouble with

فکر کردن استفاده نکنید یا شاید در

your pronunciation all of these things

تلفظ همه این موارد

we can help you solve absolutely free

مشکل دارید، ما می توانیم به شما کمک کنیم کاملاً رایگان حل کنید

and we'll give you specific advice for

و توصیه های خاصی به شما خواهیم داد.

those by taking this free quick fluency

با شرکت در این مسابقه سریع روانی رایگان

quiz have a fantastic day and i'll see

یک روز فوق العاده داشته باشید و من شما را

you in the next video bye bye

در ویدیوی بعدی می بینم بای بای