- ⬜ LIGHT & DARK ⬛ - Words and Phrases / English Addict EXTRA - LIVE STREAM LEARNING - 22nd-NOV-23

Here we are again.

ما دوباره اینجا هستیم.

Yes, it is more of this.

بله، بیشتر از این است.

We are back together once more with a super duper live stream coming to you live

ما یک بار دیگر با یک پخش زنده فوق العاده دوپر که

from the birthplace of the English language,

از زادگاه زبان انگلیسی به شما می آید،

which just happens to be.

که اتفاقاً همینطور است، با هم برگشتیم.

Do you know where it is?

آیا می دانی که آن کجاست؟

I have a feeling You do?

من یک احساس دارم شما دارید؟

Yes. It's England.

آره. انگلستان است.

We are back.

ما برگشتیم.

There you are.

شما آنجا هستید.

It's ever so nice to see you here again.

خیلی خوشحالم که دوباره اینجا می بینمت.

Hi, everybody.

سلام به همه.

This is Mr.

این آقای

Duncan.

دانکن است.

That's me, by the way, in England.

اتفاقاً این من در انگلیس هستم.

How are you today?

امروز چطوری؟

Are you okay? I hope so.

حالت خوبه؟ امیدوارم.

Are you feeling happy?

آیا احساس خوشبختی می کنید؟

I hope you are feeling good today.

امیدوارم امروز حالتون خوب باشه

Because I am not too bad.

چون من زیاد بد نیستم.

I had a nice sleep.

خواب خوبی داشتم

As I always say, if you want to wake up in the morning

همانطور که همیشه می گویم، اگر می خواهید صبح

refreshed, always make sure you get a solid night sleep.

سرحال از خواب بیدار شوید، همیشه مطمئن شوید که خواب شبانه خوبی دارید .

A lovely dream, perhaps, as you drift away

یک رویای دوست داشتنی، شاید، در حالی که به

into the land of nod, as we call it.

سرزمین نود، به قول ما، دور می شوید.

Here we are then.

پس ما اینجا هستیم.

My name is Duncan. I talk about the English language.

اسم من دانکن است. من در مورد زبان انگلیسی صحبت می کنم.

You might say that I am an English addict

ممکن است بگویید که من یک معتاد انگلیسی هستم

and I have a feeling up my left leg that you might be one of those as well.

و احساس می کنم پای چپم را بالا می برم که شاید شما هم یکی از این افراد باشید. خیلی

It's lovely to have you here again.

خوبه که دوباره اینجا هستی

The introductions have been done, and I am here with you

مقدمه ها انجام شده است و من

for around about 50 minutes, maybe even one hour.

حدود 50 دقیقه، شاید حتی یک ساعت اینجا با شما هستم.

If you behave yourselves, perhaps.

اگر خودتان رفتار کنید، شاید.

We are back together. Hello to the live chat.

ما دوباره با هم هستیم. سلام به چت زنده

Of course it would not be this.

البته این نمی شود.

It would not be English addict without you getting involved as well.

بدون اینکه شما نیز درگیر آن شوید، معتاد به انگلیسی نخواهد بود.

So hello to the live chat.

پس سلام به چت زنده.

I see. I've noticed that.

می بینم. من متوجه شده ام که

Beatrice, you are first here today.

بئاتریس، امروز برای اولین بار اینجا هستید.

You are the first one on the live chat.

شما اولین نفر در چت زنده هستید.

Congratulations.

تبریک می گویم.

Very nice.

بسیار خوب.

It's good to know that your finger is very fast.

خوب است بدانید که انگشت شما بسیار سریع است.

We also have V tests close second, almost first.

ما همچنین تست های V را نزدیک دوم داریم، تقریباً اول.

But today? Second.

اما امروز؟ دومین.

My roots is here as well. Palmira.

ریشه من هم اینجاست پالمیرا.

We also have Zika.

زیکا هم داریم.

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Can you see the sheep behind me?

آیا می توانی گوسفندهای پشت سر من را ببینی؟

Look. There they are.

نگاه کن آنجا هستند.

There are some sheep in the field and.

چند گوسفند در مزرعه و.

Yes, that is the view right now out of my studio window.

بله، این منظره ای است که در حال حاضر از پنجره استودیوی من بیرون آمده است.

Everything is looking lovely today.

امروز همه چیز زیبا به نظر می رسد.

It does look like autumn.

انگار پاییز است

It looks very much as if Autumn is here.

خیلی به نظر می رسد که انگار پاییز اینجاست. با این

However,

حال،

I was watching the weather forecast last night

دیشب داشتم پیش بینی هواشناسی را تماشا می کردم

and they mentioned not directly, but they did say

و آنها مستقیماً اشاره نکردند، اما گفتند

over the weekend, the weekend that is coming this way,

در آخر هفته، آخر هفته ای که به این سمت می آید،

it is going to get very cold.

هوا بسیار سرد می شود.

And they did they didn't say it directly,

و آنها این کار را مستقیماً نگفتند،

but they did

اما

suggest that we might get

پیشنهاد کردند که ممکن است

some snow.

کمی برف بباریم.

I'm not sure if we will get any snow.

مطمئن نیستم که برف بباریم یا نه.

But as you know, I have already predicted

اما همانطور که می دانید، من قبلاً

a harsh winter.

زمستان سختی را پیش بینی کرده ام.

I think we are going to have a lot of snow this winter.

فکر می کنم در زمستان امسال برف زیادی خواهیم داشت. من

I will not be surprised.

تعجب نخواهم کرد. می

I know a lot of people are talking about global warming,

دانم که بسیاری از مردم در مورد گرم شدن زمین صحبت می کنند،

but I think we are going to have a chilly, harsh winter.

اما فکر می کنم زمستان سرد و سختی خواهیم داشت .

It is just a feeling that I have.

این فقط یک احساس است که من دارم.

I don't know why, but I just have a little feeling.

نمی دانم چرا، اما فقط کمی احساس دارم.

So we will see if I'm right about my my weather

بنابراین، خواهیم دید که آیا من در مورد پیش بینی آب و هوای خود درست می گویم

prediction, whether or not the weather will get worse

، آیا آب و هوا بدتر می شود

or whether or not we will get some snow.

یا نه یا اینکه مقداری برف خواهیم بارید یا نه.

We will have to wait and see.

باید منتظر بمانیم و ببینیم.

As you know, I love it when it snows.

همانطور که می دانید، من آن را دوست دارم وقتی برف می آید.

I get very excited, in fact.

در واقع خیلی هیجان زده می شوم.

who else is here today?

چه کسی دیگر امروز اینجاست؟

very nice.

بسیار خوب.

We have Lewis Mendez

ما داریم لوئیس مندز

is here today.

امروز اینجاست.

Hello, Lewis. Nice to see you back as well.

سلام، لوئیس. از بازگشت شما نیز خوشحالم.

Can I say also a big thank you, Lewis,

می‌توانم از شما تشکر کنم، لوئیس،

for your lovely photographs that you sent for your anniversary

برای عکس‌های دوست‌داشتنی‌تان که برای سالگردتان فرستادید

and your wife has the most beautiful smile.

و همسرتان زیباترین لبخند را دارد.

And can you pass that message on to your wife?

و آیا می توانید این پیام را به همسرتان منتقل کنید؟

That was lovely.

دوست داشتنی بود از

I did enjoy seeing your photographs that you sent to me the other day.

دیدن عکس های شما که روز قبل برای من فرستادید لذت بردم .

Christina loves snow.

کریستینا عاشق برف است.

I do.

انجام میدهم.

I like snow.

من برف را دوست دارم.

I'm not sure if I want to be out in the snow all the time.

مطمئن نیستم که بخواهم همیشه در برف باشم .

I could not live in a country that has a lot of snow.

من نمی توانستم در کشوری زندگی کنم که برف زیادی دارد.

Parts of Canada gets lots and lots of snow through winter.

بخش‌هایی از کانادا در زمستان برف زیادی می‌بارد.

And before winter, winter begins.

و قبل از زمستان، زمستان شروع می شود.

And as they go into the new year, quite often they have a lot of snow as well.

و همانطور که آنها وارد سال جدید می شوند، اغلب اوقات برف زیادی نیز می بارند.

I couldn't live in a place where it was always snowy or cold.

نمی توانستم در جایی زندگی کنم که همیشه برف یا سرد باشد.

I have to be honest with you, I couldn't live in a place

من باید با شما صادق باشم، من نمی توانستم در جایی

like I don't know, Switzerland where they get a lot of snow.

مانند سوئیس که نمی دانم زندگی کنم، جایی که برف زیادی می بارد.

I couldn't live anywhere like that.

من نمی توانستم در هیچ کجا آنطور زندگی کنم.

I do like to enjoy the snow and the cold weather for a short time,

من دوست دارم برای مدت کوتاهی از برف و هوای سرد لذت ببرم،

but I couldn't do it all the time.

اما همیشه نمی توانستم این کار را انجام دهم.

Who else is here today?

چه کسی دیگر امروز اینجاست؟

We. Yanni.

ما یانی

Yanni Hadad.

یانی حداد.

Hello to you.

درود بر تو.

I hope I pronounce your name correctly.

امیدوارم نام شما را درست تلفظ کرده باشم.

I know sometimes I do.

من می دانم که گاهی اوقات انجام می دهم.

Hello, Arielle.

سلام، آریل.

how are you? Hello, Ariel.

چطور هستید؟ سلام آریل. از

Thank you very much for your super chat on the live chat.

شما برای چت فوق العاده شما در چت زنده بسیار سپاسگزارم.

Of course, you are welcome to do that.

البته، شما از انجام این کار استقبال می کنید.

If you are feeling a little generous.

اگر کمی سخاوتمند هستید.

Maybe you've recently won the lottery.

شاید اخیراً در لاتاری برنده شده باشید.

Perhaps.

شاید.

I don't know

نمی دونم

if you feel like it.

دوست داری یا نه

Thank you, Ira.

ممنون ایرا

I like the concept of light

من مفهوم نور را

regarding the spread of knowledge.

در مورد گسترش دانش دوست دارم.

Yes, I suppose we can talk about that particular thing, because that is today's subject by the way.

بله، فکر می‌کنم می‌توانیم در مورد آن موضوع خاص صحبت کنیم، زیرا اتفاقاً این موضوع امروزی است.

We are looking at words and phrases connected to light and dark.

ما به کلمات و عبارات مرتبط با روشنایی و تاریکی نگاه می کنیم.

It might seem like a strange thing to talk about,

ممکن است صحبت کردن در مورد آن چیز عجیبی به نظر برسد،

but in fact there are many ways of using light

اما در واقع راه‌های زیادی برای استفاده از نور

and dark in everyday English.

و تاریکی در زبان انگلیسی روزمره وجود دارد.

Not only connected to colour or shade,

نه تنها به رنگ یا سایه،

but also other things as well.

بلکه به چیزهای دیگر نیز متصل است.

The way we view certain things in a light way or a dark way.

روشی که ما بعضی چیزها را به روشی روشن یا تاریک می بینیم.

So quite often those words can be used in many different ways, of course.

بنابراین اغلب این کلمات می توانند به روش های مختلف استفاده شوند، البته.

Light can also be

نور همچنین می تواند

a sort of knowledge.

نوعی دانش باشد.

If you awaken your senses to the world around you,

اگر حواس خود را نسبت به دنیای اطراف خود بیدار کنید،

you might say you have been enlightened.

ممکن است بگویید که روشن فکر شده اید.

To be enlightened is to be informed.

روشنفکر بودن، آگاه بودن است.

Maybe you discover many things about the world around you.

شاید چیزهای زیادی در مورد دنیای اطراف خود کشف کنید.

Knowledge is often viewed as enlightenment.

دانش اغلب به عنوان روشنگری در نظر گرفته می شود.

Things that you learn about, things that you grow

چیزهایی که در مورد آنها یاد می گیرید، چیزهایی که

to understand over a period of time.

در طی یک دوره زمانی رشد می کنید تا آنها را درک کنید.

We often say that you see the light or you become enlightened.

اغلب می گوییم نور را می بینید یا روشن می شوید.

So that is what we are talking about today.

بنابراین این همان چیزی است که ما امروز در مورد آن صحبت می کنیم.

That is the big subject.

موضوع بزرگ همین است. در

Here is a phrase that I love and I I'm going to mention this phrase

اینجا عبارتی است که من آن را دوست دارم و من قصد دارم این عبارت را ذکر کنم

because I do like phrases in the English language,

زیرا من عبارات زبان انگلیسی را دوست دارم

and I suppose that is the reason why I'm here.

و فکر می کنم دلیل حضور من در اینجا باشد.

Do you ever find that you come alive

آیا تا به حال متوجه شده اید که

at certain moments or certain times to come alive

در لحظات خاصی زنده می شوید یا زمان های خاصی زنده می شوید

means to suddenly become excited or maybe interested,

یعنی ناگهان هیجان زده می شوید یا شاید علاقه مند می شوید

or suddenly you regain your energy?

یا ناگهان انرژی خود را به دست می آورید؟

I know I do.

من می دانم که انجام می دهم.

If I'm ever doing my livestream,

اگر روزی پخش زنده‌ام را انجام دهم،

I always feel a little bit more excited, a little bit more alive

همیشه کمی هیجان‌زده‌تر، شاید کمی سرزنده‌تر

and energetic, perhaps.

و پرانرژی‌تر هستم.

So I come alive

بنابراین

when I know that I'm doing one of my livestreams.

وقتی می دانم که دارم یکی از پخش زنده ام را انجام می دهم زنده می شوم.

And you can, of course use that phrase to come alive

و مطمئناً می توانید از این عبارت برای زنده شدن استفاده کنید به

means to suddenly become enthusiastic,

این معنی که ناگهان مشتاق شوید،

maybe a certain thing, maybe a certain day of the week.

شاید یک چیز خاص، شاید یک روز خاص از هفته.

Maybe there is something that is coming up in your calendar

شاید چیزی در تقویم

or your plans that you are excited about.

یا برنامه های شما در راه است که در مورد آن هیجان زده باشید.

You suddenly come alive.

شما ناگهان زنده می شوید.

A person who gains confidence from doing a certain thing.

فردی که از انجام یک کار خاص اعتماد به نفس پیدا می کند.

We can say that they come alive.

می توان گفت که آنها زنده می شوند.

Certain types of perform.

انواع خاصی از اجرا.

Those actors, singers,

آن بازیگران، خواننده ها،

anyone who performs in front of other people, quite often

هرکسی که در مقابل دیگران اجرا می کند، اغلب می

they will say that they come alive when they do that particular thing.

گویند که وقتی آن کار خاص را انجام می دهند، زنده می شوند.

And I know I do.

و من می دانم که انجام می دهم.

I love it when I do my livestreams.

وقتی پخش زنده ام را انجام می دهم دوست دارم.

I really do feel as if I come alive.

من واقعاً احساس می کنم که انگار زنده شده ام.

I feel suddenly lively, enthusiastic.

من ناگهان سرزنده و مشتاق شدم.

I feel as if I have a reason

احساس می کنم دلیلی

to live.

برای زندگی دارم.

It's a great feeling when you come alive.

وقتی زنده میشی خیلی حس خوبیه

So maybe a person who suddenly does something

بنابراین ممکن است فردی که ناگهان کاری را انجام دهد

that they really enjoy, they come alive.

که واقعاً از آن لذت می برد، زنده شود.

They suddenly become more in touch

آنها ناگهان با اطرافیانشان بیشتر در تماس هستند

with the people around them to come alive.

تا زنده شوند.

I love that expression.

من آن بیان را دوست دارم.

So something might make you come alive.

بنابراین ممکن است چیزی شما را زنده کند.

Maybe if you have a day off work,

شاید اگر یک روز مرخصی دارید،

maybe in the morning you wake up feeling very happy and excited.

شاید صبح با احساس خوشحالی و هیجان از خواب بیدار شوید.

You come alive because you don't have the stress

شما زنده می شوید چون استرس

of your work on your mind.

کارتان در ذهنتان نیست.

So you.

پس تو

You come alive, you wake up, you become very excited

زنده میشی، بیدار میشی،

like I do every Wednesday and Sunday.

مثل من هر چهارشنبه و یکشنبه خیلی هیجان زده میشی.

Don't forget, you can also find me on Sunday as well.

فراموش نکنید، شما می توانید من را در روز یکشنبه نیز پیدا کنید.

And every Sunday I am joined by Mr.

و هر یکشنبه آقای استیو به من ملحق می شود

Steve.

.

So you don't just get one of us on Sunday.

بنابراین شما فقط روز یکشنبه یکی از ما را دریافت نکنید.

You get two

شما دو

human beings to watch.

انسان را برای تماشا می گیرید.

Hello to Inaki.

سلام به ایناکی.

Hello to you.

درود بر تو.

Have you come alive today?

امروز زنده شدی؟

Maybe you are especially excited

شاید

or enthusiastic to join the live chat.

برای پیوستن به چت زنده به ویژه هیجان زده یا مشتاق باشید.

And don't forget, you are very welcome to say hello if it is your first time.

و فراموش نکنید، اگر اولین بار است که می توانید سلام کنید.

I know there are many people who are shy

من می دانم که افراد زیادی هستند که خجالتی هستند

and a little a little afraid of saying hello.

و کمی از سلام کردن می ترسند.

So if you are joining me for the first time,

بنابراین اگر برای اولین بار به من ملحق می شوید،

then please say hello.

لطفاً سلام کنید.

Don't be shy.

خجالتی نباش

Give it a try.

آن را امتحان کنید.

Hello, Selma.

سلام سلما

Hello, Selma.

سلام سلما

I come alive when I play with my son.

وقتی با پسرم بازی می کنم زنده می شوم.

Yes. Having your family around you.

آره. داشتن خانواده در اطراف شما

Maybe the things that you love or the things that you treasure.

شاید چیزهایی که دوست دارید یا چیزهایی که برایتان ارزش قائل هستید.

If they are nearby, you might feel more excited.

اگر آنها در نزدیکی باشند، ممکن است احساس هیجان بیشتری کنید.

You might feel more enthusiastic.

ممکن است احساس اشتیاق بیشتری داشته باشید.

You might have more energy because you are near

ممکن است انرژی بیشتری داشته باشید زیرا

to those you love.

به کسانی که دوستشان دارید نزدیک هستید.

I think that is great.

فکر میکنم که آن عالی است. به

I think that is very interesting.

نظر من که خیلی جالب است.

What does come alive mean?

زنده شدن یعنی چی؟

Well, if you come alive, it means you wake up.

خوب اگر زنده شدی یعنی بیدار شدی.

You suddenly have a lot of energy, enthusiasm.

شما ناگهان انرژی و اشتیاق زیادی پیدا می کنید.

So we often use that phrase figuratively.

بنابراین ما اغلب از این عبارت به صورت مجازی استفاده می کنیم.

We are expressing the fact that that thing makes us

ما این واقعیت را بیان می کنیم که آن چیز به ما

feel excited.

احساس هیجان می دهد.

Thank you also to who else is here today?

همچنین از چه کسی دیگر امروز اینجاست متشکرم؟

we have Arielle, who is very busy on the live chat.

ما آریل را داریم که در چت زنده بسیار مشغول است.

Thank you once again for your super chat as well.

یک بار دیگر از شما برای سوپر چت شما نیز سپاسگزارم.

It's nice to see you here.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

So we are talking about a lot of things today.

بنابراین ما امروز در مورد چیزهای زیادی صحبت می کنیم.

Mr. Steve is excited at the moment because he is about

آقای استیو در حال حاضر هیجان زده است زیرا در شرف

to get some new tyres for his car.

تهیه لاستیک های جدید برای ماشینش است.

It is strange, I've noticed

عجیب است، من متوجه شده ام که

sometimes Steve gets very excited

گاهی اوقات استیو

by the strangest things

از عجیب ترین چیزها بسیار هیجان زده می شود

and at the moment he's getting excited, very excited

و در حال حاضر او هیجان زده می شود، بسیار هیجان زده است،

because I have predicted that we're going to get snow

زیرا من پیش بینی کرده بودم که ما برف خواهیم آمد

and Steve has decided to get some new tyres for his car

و استیو تصمیم گرفته است چند لاستیک جدید برای خود تهیه کند. ماشین

so he's not slipping and sliding all around the road.

به طوری که او در سراسر جاده سر نخورد و سر نخورد.

Lorella says I come alive

لورلا می گوید

when I travel around the world.

وقتی به دور دنیا سفر می کنم زنده می شوم. اگر از مکان دیگری دیدن کنید،

Travel is an exciting thing to do

سفر یک چیز هیجان انگیز است،

if you visit a different place, even if that place is within your own country,

حتی اگر آن مکان در داخل کشور شما باشد،

it's still exciting to explore or

باز هم برای کاوش یا

to find out new things about somewhere else.

یافتن چیزهای جدید در مورد مکان دیگری هیجان انگیز است.

It is amazing, even if you travel only a short distance.

شگفت انگیز است، حتی اگر فقط مسافت کوتاهی را طی کنید.

So even here within England,

بنابراین حتی در اینجا در انگلستان،

you can travel to different parts of England

می توانید به نقاط مختلف انگلستان سفر کنید

and still find out new things.

و همچنان چیزهای جدیدی را پیدا کنید.

You can still meet interesting people.

شما هنوز هم می توانید با افراد جالب ملاقات کنید.

So I would always say that travel, however short

بنابراین من همیشه می گویم که سفر، هر چند کوتاه

or far, however near or distant you are travelling,

یا دور، دور یا نزدیک،

it is always exciting.

همیشه هیجان انگیز است.

I know I used to travel a lot in my younger years,

می‌دانم در سال‌های جوانی زیاد سفر می‌کردم،

but of course now I have more responsibilities, I have more work to do

اما البته الان مسئولیت‌هایم بیشتر است، کارهای بیشتری برای انجام دادن دارم،

so I don't have as much time to travel as I used to.

بنابراین زمان زیادی برای سفر ندارم.

But when I do

اما وقتی این کار را انجام می دهم

it is very exciting.

بسیار هیجان انگیز است.

Yes, you come alive when you explore,

بله، وقتی کاوش می کنید زنده می شوید،

when you when you travel, maybe you are getting away

وقتی سفر می کنید، شاید

from your everyday stress and strain.

از استرس و فشارهای روزمره خود دور می شوید.

That is another good reason to come alive.

این یک دلیل خوب دیگر برای زنده شدن است.

I suppose

فکر می کنم

I come alive when I get out of the town

وقتی از شهر یا شهر خارج می شوم زنده می شوم

or the city, and I can breathe in

و می توانم در

the fresh air.

هوای تازه نفس بکشم.

I agree with you.

من با شما موافقم.

I think that's another good way of using

من فکر می‌کنم این یکی دیگر از راه‌های خوب استفاده از

the phrase Come alive.

عبارت Come Alive است.

Cristina says, I come alive whenever I play sport

کریستینا می‌گوید، هر وقت ورزش می‌کنم

or I am around or experiencing nature.

یا در اطراف هستم یا طبیعت را تجربه می‌کنم، زنده می‌شوم.

Again, very similar.

باز هم خیلی شبیه.

Getting outside, exploring, enjoying your surroundings.

بیرون رفتن، کاوش کردن، لذت بردن از محیط اطراف.

Yes. You feel

آره. شما

so energetic, you come alive.

خیلی پرانرژی هستید، زنده می شوید.

So I often think of it is something when that something that happens

بنابراین من اغلب به این فکر می‌کنم که وقتی چیزی اتفاق می‌افتد،

where when you do something that gives you pleasure

زمانی که شما کاری انجام می‌دهید که به شما لذت می‌دهد

or may be something that makes you feel relaxed

یا ممکن است چیزی باشد که باعث می‌شود احساس آرامش کنید

or of course something that you just enjoy doing

یا البته چیزی است که شما فقط از انجام آن لذت می‌برید

like this, for example, I enjoy doing this.

، برای مثال، من از انجام این کار لذت می‌برم. .

It gives me a lot of pleasure, so I would say that I come alive

این به من لذت زیادی می‌دهد، بنابراین می‌گویم

when I'm doing my livestreams.

وقتی پخش زنده‌ام را انجام می‌دهم زنده می‌شوم.

I do like it.

من واقعا آن را دوست دارم.

Hello, Shankar.

سلام شانکار.

Hello to you.

درود بر تو.

I will give you a lovely wave.

یه موج دوست داشتنی بهت میدم

Thank you very much for joining me today.

از اینکه امروز به من پیوستید بسیار سپاسگزارم.

We are looking at an interesting subject, light

ما به یک سوژه جالب، روشن

and dark.

و تاریک نگاه می کنیم.

Many words, many phrases, many ways of expressing

بسیاری از کلمات، بسیاری از عبارات، بسیاری از راه های بیان

those particular things.

آن چیزهای خاص.

Beatriz says, I come alive

بئاتریز می‌گوید، من

when I can travel and see my friends in Europe and I.

زمانی زنده می‌شوم که می‌توانم سفر کنم و دوستانم را در اروپا ببینم و خودم را ببینم.

I have more and more of

of my friends every year.

هر سال تعداد دوستانم بیشتر و بیشتر می‌شود.

Well, I am not surprised, Beatriz, to be honest.

خب، من تعجب نمی کنم، بئاتریز، صادقانه بگویم.

You are a person and this is something I've noticed about you.

شما یک شخص هستید و این چیزی است که من در مورد شما متوجه شده ام.

You do like travelling.

شما عاشق سفر هستید

And I would imagine that also when you travel around, you also make lots of friends.

و من تصور می کنم که وقتی به اطراف سفر می کنید، دوستان زیادی نیز پیدا می کنید.

So yes, I think so.

بنابراین بله، من فکر می کنم.

I think travelling really does

من فکر می کنم سفر واقعاً

broaden your horizons.

افق دید شما را گسترده تر می کند.

It is something that gives you a lot of new perspective on the world,

این چیزی است که به شما دیدگاه جدیدی در مورد جهان،

your view, the way you see the world around you.

دیدگاه شما، نحوه نگاه کردن به دنیای اطرافتان می دهد.

So that is what we are talking about today.

بنابراین این همان چیزی است که ما امروز در مورد آن صحبت می کنیم.

I was feeling a little bit nostalgic.

کمی حس نوستالژیک داشتم.

I was going to show probably something from the back of the house

قرار بود امروز چیزی را از پشت خانه نشان دهم

today, something that was there but isn't anymore.

، چیزی که آنجا بود اما دیگر نیست.

Unfortunately, they have vanished.

متأسفانه از بین رفته اند.

They have disappeared. They have gone.

ناپدید شده اند. آنها رفته اند.

Of course,

البته

I'm talking about the cows.

من در مورد گاوها صحبت می کنم.

And I know a lot of you love seeing the cows.

و من می دانم که بسیاری از شما عاشق دیدن گاوها هستید.

Sadly, they've gone.

متاسفانه رفته اند

They disappeared last week.

آنها هفته گذشته ناپدید شدند.

And also the sheep.

و همچنین گوسفند.

The sheep have also disappeared from the back of the house.

گوسفندها نیز از پشت خانه ناپدید شده اند.

But I will always have the memories.

اما من همیشه خاطراتش را خواهم داشت.

The memories of the lovely, lovely cows.

خاطرات گاوهای دوست داشتنی و دوست داشتنی.

English Addict for a Wednesday.

معتاد انگلیسی برای چهارشنبه.

I hope you are having a good day today and I hope you will stay with me.

امیدوارم امروز روز خوبی را سپری کرده باشید و امیدوارم در کنار من بمانید.

I am in the blue.

من در آبی هستم.

We move here together again.

دوباره با هم اینجا حرکت می کنیم.

I hope you are enjoying my live streams.

امیدوارم از پخش زنده من لذت ببرید.

Yes, I am with you on Sunday and Wednesday.

بله، یکشنبه و چهارشنبه با شما هستم.

Some of these things will be changing,

by the way, as we go into December.

به هر حال، با رفتن به دسامبر، برخی از این چیزها تغییر خواهند کرد.

I'm not saying too much.

زیاد نمی گویم.

I don't want to give away the surprise, but there will be some slight changes

نمی‌خواهم غافلگیری را تقدیم کنم، اما تغییرات جزئی

taking place during December.

در ماه دسامبر رخ خواهد داد.

But of course, we have another week of November,

اما البته، ما یک هفته دیگر از نوامبر را داریم،

so even next week it will still be November.

بنابراین حتی هفته آینده همچنان نوامبر خواهد بود.

So this time next week it will be the 29th of November.

بنابراین این زمان هفته آینده 29 نوامبر خواهد بود.

So we seem to have a lot of Wednesdays

بنابراین به نظر می رسد

in November.

در ماه نوامبر چهارشنبه های زیادی داریم.

I have noticed that.

من متوجه شده ام که.

I don't know why there seem to be more than the usual amount of Wednesdays.

نمی دانم چرا به نظر می رسد بیشتر از حد معمول چهارشنبه ها است.

I'm sure there's a reason for it.

مطمئنم دلیلی برای آن وجود دارد.

Richard is here. Hello, Richard.

ریچارد اینجاست سلام ریچارد.

Thank you very much for joining me today.

از اینکه امروز به من پیوستید بسیار سپاسگزارم.

It's very nice to see you on the live chat.

خیلی خوشحالم که شما را در چت زنده می بینم.

We have a subject to talk about.

ما موضوعی برای صحبت داریم.

I will bring it up on the screen for you to see.

من آن را روی صفحه نمایش می دهم تا ببینید.

We are looking at words and phrases

ما به کلمات و عبارات

connected to light and dark

مرتبط با کلمات و عبارات روشن و تاریک نگاه می کنیم،

words and phrase is

So when we talk about light and dark,

بنابراین وقتی از روشنایی و تاریکی صحبت می کنیم،

we are often talking about contrast things that are the opposite.

اغلب در مورد چیزهایی متضاد صحبت می کنیم که برعکس هستند.

So quite often we are not just talking about whether there is light

بنابراین اغلب ما فقط در مورد وجود نور

or whether there is no light.

یا عدم وجود نور صحبت نمی کنیم.

We are also talking about the differences

ما همچنین در مورد تفاوت

between things light and dark.

بین چیزهای روشن و تاریک صحبت می کنیم.

You might describe truth

ممکن است حقیقت

and deceit as light and dark.

و فریب را نور و تاریکی توصیف کنید.

They are contrasts.

آنها تضاد هستند.

They are the opposites from each other.

آنها متضاد یکدیگر هستند.

So you might use light and dark in many ways.

بنابراین ممکن است از نور و تاریکی به طرق مختلف استفاده کنید.

And that's what we're looking at today.

و این چیزی است که ما امروز به آن نگاه می کنیم.

Different ways of looking at light and dark.

روش های مختلف نگاه کردن به نور و تاریکی

So when we talk about light,

بنابراین وقتی در مورد نور صحبت می کنیم، در

we are talking about, well, first of all, we can use it as a noun,

مورد آن صحبت می کنیم، خوب، اول از همه، می توانیم از آن به عنوان اسم،

an adjective or verb.

صفت یا فعل استفاده کنیم.

Light can be used in more than one way.

نور را می توان به بیش از یک روش استفاده کرد.

When we are talking dramatically light as a noun is the thing.

هنگامی که ما به طور دراماتیک صحبت می کنیم، به عنوان یک اسم سبک است.

The adjective refers to how light

صفت به سبک

something appears, The appearance of something.

ظاهر شدن چیزی اشاره دارد، ظاهر چیزی.

So the noun names light.

بنابراین اسم اسم را نور می نامد.

The adjective shows how something appears,

صفت نشان می دهد که چگونه چیزی ظاهر می شود،

whether it is light or dark.

خواه روشن باشد یا تاریک.

So quite often we use light as an adjective as well.

بنابراین اغلب ما از نور به عنوان صفت نیز استفاده می کنیم.

And of course you can also use light

و البته شما همچنین می توانید از نور

as a verb to light something.

به عنوان فعل برای روشن کردن چیزی استفاده کنید.

Maybe you light a fire, you light the room.

شاید شما آتش روشن می کنید، اتاق را روشن می کنید.

So you might say that my studio,

بنابراین ممکن است بگویید استودیوی من،

I have to light my studio so you can see me.

من باید استودیوی خود را روشن کنم تا بتوانید من را ببینید.

So in that particular situation,

بنابراین در آن موقعیت خاص،

we are using light as a verb.

ما از نور به عنوان فعل استفاده می کنیم.

You can have light from the sun.

شما می توانید نور خورشید داشته باشید.

So that is the noun.

پس این اسم است.

We are using light as a noun.

ما از نور به عنوان اسم استفاده می کنیم.

Light from the sun you feel the warmth,

نور خورشید گرما را احساس می کنی،

you see the light.

نور را می بینی.

Light

نور

is in that situation.

در آن شرایط است.

We are using it as a noun.

ما از آن به عنوان اسم استفاده می کنیم.

You can also use it as an adjective.

همچنین می توانید از آن به عنوان صفت استفاده کنید.

You might describe something as light.

ممکن است چیزی را سبک توصیف کنید.

You might describe a certain colour.

ممکن است یک رنگ خاص را توصیف کنید.

The appearance of that particular thing, a light blue hat

ظاهر آن چیز خاص، یک کلاه آبی روشن که

you are describing what that thing looks like, the adjective

دارید توصیف می کنید که آن چیز چگونه به نظر می رسد، صفتی که

you are showing, how that thing appears.

نشان می دهید، چگونه آن چیز ظاهر می شود.

So once again, you are using the word light in that situation.

بنابراین یک بار دیگر از کلمه نور در آن موقعیت استفاده می کنید.

You are showing how it appears.

شما نشان می دهید که چگونه ظاهر می شود.

And then, of course, as I said, you can use

و سپس، البته، همانطور که گفتم، می توانید از

light as a verb.

نور به عنوان فعل استفاده کنید.

You light a fire, you light the room,

شما آتش روشن می کنید، اتاق را روشن می کنید، از

you use the word light as

کلمه نور به عنوان

a verb.

فعل استفاده می کنید.

We can also use light

ما همچنین می توانیم از نور

as the overall shade of something.

به عنوان سایه کلی چیزی استفاده کنیم.

How much light is on an object?

نور روی یک جسم چقدر است؟

So, for example, you might notice that I have light.

بنابراین، برای مثال، ممکن است متوجه شوید که من نور دارم.

And also there is shade as well.

و همچنین سایه نیز وجود دارد.

So because I have bright lights shining on me, you can see that as I move,

بنابراین از آنجایی که من نورهای درخشانی دارم که به من می تابد، می توانید ببینید که همانطور که حرکت می کنم،

the light is changing

نور

the overall shade of something or the appearance of something.

سایه کلی چیزی یا ظاهر چیزی را تغییر می دهد.

So it is very obvious that when I move around, when I move my hands,

بنابراین بسیار واضح است که وقتی من در اطراف حرکت می کنم، وقتی دستانم را حرکت می دهم،

you can see that that my appearance is changing.

می بینید که ظاهر من در حال تغییر است.

The light is also changing as well as I move around.

همانطور که من در اطراف حرکت می کنم، نور نیز تغییر می کند.

So light can be the overall

بنابراین نور می تواند

shade of something or the appearance

سایه کلی چیزی یا ظاهر

of something in a certain type of light.

چیزی در نوع خاصی از نور باشد.

We might describe the

ما ممکن است

way a person looks with their complexion.

ظاهر یک فرد را با رنگ چهره اش توصیف کنیم.

So when we talk about complexion,

بنابراین وقتی از رنگ چهره صحبت می کنیم، در

we are talking about the shade of a person, their skin colour,

مورد سایه افراد، رنگ پوست

or maybe their skin tone as well.

یا شاید رنگ پوست آنها صحبت می کنیم.

So if you have a light complexion,

بنابراین اگر شما رنگ روشنی دارید،

maybe your skin is very

شاید پوست شما بسیار

pale, you might have very pale skin.

رنگ پریده است، ممکن است پوست شما بسیار رنگ پریده باشد.

I know some people who have red hair,

من برخی از افراد را می شناسم که موهای قرمز دارند،

they often have a very light complexion.

اغلب رنگ پوست روشنی دارند.

It means their skin is fair there.

یعنی پوستشون اونجا صافه

There is not much colour in their skin.

رنگ زیادی در پوست آنها وجود ندارد.

So I've noticed this.

بنابراین من متوجه این موضوع شده ام.

If you have red hair, you have to be careful how much time you spend in the sun.

اگر موهای قرمز دارید، باید مراقب باشید که چه مدت زمانی را زیر نور خورشید می گذرانید.

Quite often we use the word complexion.

اغلب ما از کلمه رنگ چهره استفاده می کنیم.

Complexion is the appearance of the skin.

رنگ چهره ظاهر پوست است.

Some people, of course, don't like to use that term

البته برخی از افراد به دلایل مختلف دیگر دوست ندارند از این اصطلاح استفاده کنند

any more for various reasons,

،

but you can also have a dark complexion as well if your skin tone is dark.

اما اگر رنگ پوست شما تیره است، می توانید پوست تیره نیز داشته باشید.

Now, when overall, if I go into the sun,

حالا، وقتی به طور کلی، اگر به آفتاب بروم،

if ever I go outside on a sunny day

اگر در یک روز آفتابی بیرون بروم

and I catch the sunlight,

و نور خورشید را بگیرم،

my skin will go dark, I will darken in the sun,

پوستم تیره می شود، در آفتاب تیره می شوم،

my skin reacts very quickly to direct sunlight.

پوستم خیلی سریع به نور مستقیم خورشید واکنش نشان می دهد.

So I would say that my complexion sometimes is dark.

بنابراین می توانم بگویم که پوست من گاهی تیره است.

Is dark because you can see the skin tone quite clearly

تیره است زیرا می توانید رنگ پوست را کاملاً واضح ببینید

to shed light on something.

تا چیزی را روشن کنید.

So this particular thing is being used as a phrase

بنابراین این چیز خاص به عنوان عبارتی

to shed light on something is

برای روشن کردن چیزی استفاده می شود، یعنی

to expose something or to show something.

افشای چیزی یا نشان دادن چیزی.

As it is, you shed light,

همانطور که هست، شما روشن می کنید،

you are exposing something, you are revealing something,

چیزی را فاش می کنید، چیزی را فاش می کنید،

you are trying to find out

سعی می کنید

something that say

چیزی را کشف کنید که می گوید می

you are trying to reveal

خواهید

something that has been a secret.

چیزی را فاش کنید که راز بوده است.

You try to shed light on something.

شما سعی می کنید چیزی را روشن کنید.

You try to find out more about a particular thing.

شما سعی می کنید در مورد یک چیز خاص اطلاعات بیشتری کسب کنید.

Complete shun the way you look, the skin tone.

دوری کامل از ظاهر شما، رنگ پوست.

Thank you, Beatrice.

متشکرم، بئاتریس.

Yes, It is a new word for you.

بله، این یک کلمه جدید برای شما است.

We do use it when we are talking about beauty products.

وقتی در مورد محصولات زیبایی صحبت می کنیم از آن استفاده می کنیم.

So beauty products quite often refer

بنابراین محصولات زیبایی اغلب

to a person's skin type.

به نوع پوست افراد اشاره می کنند.

Maybe it's very sensitive.

شاید خیلی حساس باشه

Like me, I have very sensitive skin

منم مثل خودم پوست خیلی حساسی دارم

because I'm so sensitive.

چون خیلی حساسم. می

You see, I'm a very delicate flower.

بینید، من یک گل بسیار ظریف هستم.

So to shed light on something means you are finding out

بنابراین روشن کردن چیزی به این معنی است که شما در

more about a certain thing you are revealing,

مورد چیز خاصی که فاش می‌کنید اطلاعات بیشتری کسب می‌کنید،

or you are trying to find out more about that thing.

یا سعی می‌کنید در مورد آن چیز بیشتر بدانید.

You want to let other people know about something

شما می خواهید دیگران را در مورد چیزی که

you shed light on that particular thing

در مورد آن چیز خاص روشن می کنید مطلع کنید

to find out more about something.

تا در مورد چیزی بیشتر بدانید.

I mentioned this earlier to see the light.

این را قبلاً برای دیدن نور ذکر کردم.

If you see the light, it means you have realised something.

اگر نور را دیدی به این معنی است که به چیزی پی برده ای.

You have received some sort of

شما به نوعی

like an epiphany.

شبیه یک تجلیل دریافت کرده اید.

Maybe you have realised something,

شاید چیزی را فهمیده باشید، تحت

you have been influenced by something, maybe some things that you didn't know before,

تأثیر چیزی قرار گرفته اید، شاید چیزهایی را که قبلاً نمی دانستید

and now you do.

و اکنون می دانید.

You see the light, You have seen the light.

نور را می بینی، نور را دیده ای.

So to see the light means to experience

بنابراین دیدن نور به معنای تجربه

something that gives you new knowledge,

چیزی است که به شما دانش جدیدی می دهد،

or maybe to be inspired by something.

یا شاید الهام گرفتن از چیزی.

We often refer to inspiration as seeing the light.

ما اغلب به الهام به عنوان دیدن نور اشاره می کنیم.

You suddenly understand something very clearly.

شما ناگهان چیزی را خیلی واضح می فهمید.

Maybe there is a certain subject that you are not very good at.

شاید موضوع خاصی وجود داشته باشد که شما در آن مهارت زیادی ندارید.

And yes, I am going to say this

و بله، من این را خواهم گفت:

I I'm terrible

من

at maths, mathematics,

در ریاضیات، ریاضیات وحشتناک هستم،

however long you, you put me

هر چقدر که شما مرا

in a mathematics class, even when I was at school, I was terrible.

در کلاس ریاضی قرار دهید، حتی زمانی که در مدرسه بودم، من وحشتناک بودم.

I have never been able to see the light with mathematics.

من هرگز نتوانستم نور را با ریاضیات ببینم.

However, there are other subjects that I am very good at.

با این حال، موضوعات دیگری وجود دارد که من در آنها بسیار خوب هستم.

I, I remember being in the classroom at school and being very interested

من به یاد دارم که در کلاس درس در مدرسه بودم و به

in English words, phrases, the way

کلمات، عبارات انگلیسی، نحوه

we use English in our everyday life.

استفاده ما از انگلیسی در زندگی روزمره بسیار علاقه مند بودم.

And you might say that I was inspired

و ممکن است بگویید که من از

to to use English in my life

زبان انگلیسی در زندگی خود

in all of the jobs that I've done in the past.

در تمام کارهایی که در گذشته انجام داده ام الهام گرفته ام.

I suppose I've always used English in some form because

فکر می کنم همیشه از زبان انگلیسی به شکلی استفاده کرده ام زیرا

I felt inspired by it.

احساس می کردم از آن الهام گرفته ام.

I always feel inspired by words and phrases

من همیشه احساس می‌کنم از کلمات و عبارات الهام می‌گیرم،

whenever I hear a person give a speech

هرگاه می‌شنوم فردی سخنرانی می‌کند

and it has some sort of deep meaning,

و نوعی معنای عمیق دارد،

I often feel as if I have seen the light.

اغلب احساس می‌کنم که نور را دیده‌ام. من

I have been inspired or moved

الهام گرفته یا تحت تاثیر قرار گرفته

or encouraged by.

یا تشویق شده ام.

Something that a person has said to me.

چیزی که یک نفر به من گفته است.

And I have to say it is a very powerful thing.

و باید بگویم که این یک چیز بسیار قدرتمند است.

As we all know, words and language are very powerful things.

همانطور که همه ما می دانیم، کلمات و زبان چیزهای بسیار قدرتمندی هستند.

They can build someone up or they can tear someone down,

آنها می توانند کسی را بسازند یا می توانند کسی را خراب کنند،

light.

سبک.

You might visit the bright lights

ممکن است

whenever we say that, by the way, that means you are going to a city,

هر زمان که می گوییم این به این معنی است که شما به یک شهر،

a big city, a lively city,

یک شهر بزرگ، یک شهر پر جنب و جوش و

maybe a place where lots of things happen.

شاید جایی می روید که در آن اتفاقات زیادی رخ می دهد، از چراغ های روشن دیدن کنید.

Maybe you are trying to find your own personal fortune.

شاید شما در حال تلاش برای یافتن ثروت شخصی خود هستید.

Maybe you are going down to London to become a superstar.

شاید برای تبدیل شدن به یک سوپراستار به لندن می روید.

You want to be famous.

شما می خواهید مشهور شوید.

So you go to the bright lights.

پس به سراغ چراغ های روشن می روید.

You go to the place where all the action is.

شما به جایی می روید که همه اقدامات در آنجا هستند.

You might visit a place

ممکن است از مکانی دیدن کنید

that is lively and busy like I did a few months ago.

که مانند چند ماه پیش من پر جنب و جوش و شلوغ است.

I went to London and I made a video lesson in London.

من به لندن رفتم و یک درس ویدیویی در لندن ساختم.

So you visit the bright lights, you go to a place

بنابراین از چراغ های روشن دیدن می کنید، به مکانی می روید

that is busy, lively there.

که در آنجا شلوغ و پر جنب و جوش است.

There are lots of things going on, and quite often we think of the bright lights

چیزهای زیادی در جریان است، و اغلب ما فکر می‌کنیم که نورهای درخشان

as being something that draws you towards it,

چیزی هستند که شما را به سمت خود می‌کشند،

rather like a moth flying around a flame.

نه شبیه پروانه‌ای که دور شعله می‌چرخد.

You want to get near, you want to get close to the action.

شما می خواهید نزدیک شوید، می خواهید به عمل نزدیک شوید.

You want to go and visit the bright lights.

شما می خواهید بروید و از چراغ های روشن دیدن کنید.

So you might visit the bright lights of New York.

بنابراین ممکن است از چراغ های روشن نیویورک دیدن کنید.

You might visit the bright lights of London.

ممکن است از چراغ های روشن لندن دیدن کنید.

You go to see what it's all about.

تو برو ببین قضیه چیه

So there are many ways of using that particular phrase.

بنابراین راه های زیادی برای استفاده از آن عبارت خاص وجود دارد.

Quite often when you go to a busy place with lots of things going on,

اغلب وقتی به یک مکان شلوغ می روید که چیزهای زیادی در جریان است،

we describe it as the bright lights, the big city

آن را به عنوان چراغ های روشن، شهر بزرگ

and the bright lights.

و چراغ های روشن توصیف می کنیم.

One's face might light up,

ممکن است چهره یک نفر روشن شود،

a person's face lights up

چهره یک فرد

in a certain situation, you might suddenly find yourself feeling very happy and excited.

در یک موقعیت خاص روشن شود، ممکن است ناگهان احساس شادی و هیجان داشته باشید.

Maybe a person who receives a surprise

ممکن است شخصی که یک غافلگیری دریافت می کند،

their face will light up.

صورتش روشن شود.

So when a person's face lights up, it means they look pleased.

بنابراین وقتی چهره یک فرد روشن می شود، به این معنی است که او راضی به نظر می رسد.

They look happy, they seem excited.

آنها خوشحال به نظر می رسند، هیجان زده به نظر می رسند.

I gave Mr.

من

Steve a lovely Christmas present last year and

سال گذشته یک هدیه کریسمس دوست داشتنی به آقای استیو دادم و

as he opened it,

وقتی او آن را باز کرد،

his face lit up.

چهره اش روشن شد.

It means that he became very excited and very happy.

یعنی خیلی هیجان زده و خیلی خوشحال شد.

Joyous.

شادی آور

So if your face lights up,

بنابراین اگر چهره شما روشن شد، به این

it means you have become excited.

معنی است که هیجان زده شده اید.

You have become really, really enthusiastic.

شما واقعاً بسیار مشتاق شده اید.

Your face lights up.

صورتت روشن میشه

We can also say that your face beams

همچنین می توان گفت که پرتوهای صورت شما

be a m beam.

یک پرتو m هستند.

So if you beam it means you look excited

بنابراین اگر پرتو می کنید به این معنی است که هیجان زده

and happy and maybe also you have a smile

و خوشحال به نظر می رسید و همچنین ممکن است لبخند

on your face as well.

بر لب داشته باشید.

If you beam,

اگر بتابید،

your face lights up,

صورتتان روشن شود،

a person might be described

ممکن است شخصی

as the light of your life,

به عنوان نور زندگی شما توصیف شود،

maybe a person you love very may be a person

شاید شخصی که خیلی دوستش دارید ممکن است شخصی باشد

who is very dear to you, very close to you, very precious.

که برای شما بسیار عزیز است، بسیار به شما نزدیک است، بسیار ارزشمند است.

We describe them as the light of your life.

ما آنها را به عنوان نور زندگی شما توصیف می کنیم.

You are the light of my life.

تو نور زندگی من هستی

You are someone who is very special and precious to me.

شما کسی هستید که برای من بسیار خاص و ارزشمند هستید.

The word light

کلمه سبک

is also

نیز

referring in certain situations

در موقعیت های خاص

to weight how heavy something is.

به وزن سنگین بودن چیزی اشاره دارد.

So not only do we use light to refer

بنابراین نه تنها از نور برای اشاره

to being in a bright place light,

به نور بودن در یک مکان روشن استفاده می کنیم، بلکه

it can also mean something that is not very heavy, something that is light.

می تواند به معنای چیزی باشد که خیلی سنگین نیست، چیزی که سبک است.

For example, Mr.

مثلا

Steve's pen.

قلم آقای استیو.

This is not very heavy.

این خیلی سنگین نیست.

It is light.

این روشن است.

It is easy to lift.

بلند کردن آن آسان است.

So the word light can also be used in other ways as well.

بنابراین کلمه نور را می توان به روش های دیگری نیز به کار برد .

Light as a separate definition.

نور به عنوان یک تعریف جداگانه.

It is different from being in the light.

با بودن در نور فرق دارد.

Something light has very little weight.

چیزی سبک وزن بسیار کمی دارد.

Of course, the opposite Dark

البته نقطه مقابل Dark ربطی

has nothing to do with weight,

به وزن ندارد،

so the word dark can only be used in one way.

بنابراین کلمه تاریک را فقط می توان به یک صورت به کار برد.

Dark. Lack of light.

تاریک. کمبود نور.

There is no light.

هیچ نوری وجود ندارد.

But in this situation the word light

اما در این شرایط کلمه نور

can refer to the weight of something.

می تواند به وزن چیزی اشاره کند.

If something is not very heavy,

اگر چیزی خیلی سنگین نباشد،

it is light.

سبک است.

So there might at some point be some confusion

بنابراین ممکن است در برخی موارد

over the use of the word light

در مورد استفاده از کلمه

lighten.

lighten سردرگمی وجود داشته باشد.

Here's an interesting word light.

در اینجا یک کلمه جالب نور است.

And if you lighten something,

و اگر چیزی را روشن کنید،

then you make it brighter, you lighten,

سپس آن را روشن تر می کنید، روشن می کنید،

you might lighten a room, you make the room lighter,

ممکن است اتاقی را روشن کنید، اتاق را سبک تر می کنید،

you add more light to the room.

نور بیشتری به اتاق اضافه می کنید.

So if you lighten something,

بنابراین اگر چیزی را سبک کنید، به این

it means you are making something brighter.

معنی است که چیزی را روشن تر می کنید.

You are introducing more light into the room.

شما نور بیشتری به اتاق وارد می کنید.

You are adding more light to it.

شما نور بیشتری به آن اضافه می کنید.

So there are many ways of using the word light.

بنابراین راه های زیادی برای استفاده از کلمه نور وجود دارد.

Quite often we refer to the opposite of light as dark,

اغلب ما به نقطه مقابل نور به عنوان تاریکی اشاره می کنیم،

something dark you might notice behind me

چیزی تاریک که ممکن است متوجه شوید

it is getting very dark behind me because of course

پشت سر من بسیار تاریک می شود زیرا البته

at this time of year the days here are short.

در این زمان از سال روزها در اینجا کوتاه است.

So the darkness arrives much earlier.

بنابراین تاریکی خیلی زودتر می رسد.

So normally around about 3:30

بنابراین معمولاً حدود ساعت 3:30

or maybe even 4:00.

یا شاید حتی 4:00.

Quite often it will be dark at this time of year.

اغلب در این زمان از سال هوا تاریک خواهد بود.

So we look at things that are dark,

بنابراین ما به چیزهایی نگاه می کنیم که تاریک هستند،

unlit, something that is

روشن نمی شوند، چیزی که

an lit means it is dark.

روشن است یعنی تاریک است.

A room can be unlit.

یک اتاق می تواند بدون نور باشد.

If there is no light in the room,

اگر در اتاق نور نباشد،

you can say that it is an lit, there are no windows

می توان گفت که روشن است، هیچ پنجره ای وجود ندارد،

there is no lighting.

روشنایی وجود ندارد.

It is an lit.

روشن است.

Of course, when we are talking about weight

البته وقتی در مورد وزن صحبت می کنیم می

we can also say that something is light or lighter.

توان گفت که چیزی سبک یا سبک تر است.

There is little or no weight, something is lighter.

وزن کم است یا اصلاً وجود ندارد، چیزی سبک تر است.

Maybe one thing is heavy and the other thing is light.

شاید یک چیز سنگین باشد و چیز دیگر سبک.

You are comparing those two things.

شما این دو مورد را با هم مقایسه می کنید.

The light thing is lighter.

چیز سبک سبک تر است.

So when we talk about

بنابراین وقتی از

dark, we are talking about things that are unlit.

تاریکی صحبت می کنیم، در مورد چیزهایی صحبت می کنیم که روشن نیستند.

They have no light.

نور ندارند.

There is little or no light at all.

نور کم است یا اصلاً وجود ندارد.

So maybe at Night-Time you go out into the streets

بنابراین ممکن است در شب به خیابان ها بروید

and maybe there are no lights around you.

و شاید هیچ چراغی در اطراف شما نباشد.

Now, here in the UK, many of our roads

اکنون، اینجا در بریتانیا، بسیاری از جاده‌ها

and streets do have lights.

و خیابان‌های ما چراغانی دارند.

Street lights are everywhere.

چراغ های خیابان همه جا هستند.

However, in certain places you might find there is very little lighting,

با این حال، در مکان های خاصی ممکن است متوجه شوید که نور بسیار کمی وجود دارد،

there are no street lights and those places are unlit.

هیچ چراغ خیابانی وجود ندارد و آن مکان ها روشن نیستند.

There is little or no light around.

در اطراف نور کمی وجود دارد یا اصلاً وجود ندارد.

So if something is dark,

بنابراین اگر چیزی تاریک است،

you can describe the thing as being under lit.

می‌توانید آن را به عنوان زیر نور توصیف کنید.

A dark place, a dark room,

یک مکان تاریک، یک اتاق تاریک،

a dark street.

یک خیابان تاریک.

There are no lights along the street.

هیچ چراغی در کنار خیابان وجود ندارد.

It is completely dark.

کاملا تاریک است.

Another thing we can use,

چیز دیگری که می‌توانیم استفاده کنیم،

we can say that something is dark, moody,

می‌توانیم بگوییم که چیزی تاریک، بد خلق،

grim,

تاریک،

unpleasant.

ناخوشایند است.

So when we say something is dark, we can say there is no light.

بنابراین وقتی می گوییم چیزی تاریک است، می توانیم بگوییم روشنایی وجود ندارد.

We can also say that something is moody.

ما همچنین می توانیم بگوییم که چیزی بد خلق است.

Maybe if there are grey clouds over your house,

شاید اگر ابرهای خاکستری بالای خانه شما باشد،

you might say that it is a dark, moody,

ممکن است بگویید که روزی تاریک، بد خلق، تاریک و

grim, gloomy day.

تاریک است.

There is very little light around.

نور بسیار کمی در اطراف وجود دارد.

Maybe a type of thing that makes you feel unhappy or upset

شاید نوعی از چیزهایی که باعث ناراحتی یا ناراحتی شما می شود

can also be dark, Maybe a type of story or something

نیز می تواند تاریک باشد، شاید یک نوع داستان یا چیزی که

you hear in the news might be dark.

در اخبار می شنوید ممکن است تاریک باشد.

It is a dark story.

داستان سیاهی است.

Moody, grim.

بداخلاق، غمگین.

Maybe that is a new word for you.

شاید این یک کلمه جدید برای شما باشد.

I don't know.

من نمی دانم.

But if something is grim, it means it is unpleasant, it is unhappy.

اما اگر چیزی تلخ است، به این معنی است که ناخوشایند است، ناخوشایند است.

It is not a nice thing to experience.

تجربه کردن چیز خوبی نیست.

You might have a dark day like today.

ممکن است روز سیاهی مثل امروز داشته باشید. می

You can see behind me already it is getting dark outside.

توانی ببینی پشت سرم بیرون تاریک شده است.

The darkness is falling.

تاریکی در حال سقوط است.

You can see that the darkness is arriving here

می بینید که تاریکی به اینجا

in England because we have very short days.

در انگلیس می رسد زیرا روزهای بسیار کوتاهی داریم.

Here is a phrase connected

در اینجا عبارتی است که

to dark to be in the dark

به تاریک بودن در تاریکی متصل است،

so this can be used

بنابراین

figuratively when we are talking about a situation or something that we are confused

زمانی که در مورد موقعیت یا چیزی صحبت می کنیم که در

about or something that we don't know

مورد آن گیج شده ایم یا چیزی که درباره آن نمی دانیم

about, some things that we are unaware of,

، برخی چیزهایی که از آن بی خبر هستیم صحبت می کنیم، می توان از آن به صورت مجازی استفاده کرد.

we can say that that person is in the dark.

می توان گفت که آن شخص در تاریکی است.

They don't know about that certain thing.

آنها در مورد آن چیز خاص نمی دانند.

Maybe you go into a room

شاید به اتاقی بروید

and you find that there is no lighting in the room,

و متوجه شوید که در اتاق روشنایی وجود ندارد،

there are no lights in the room, you are in the dark.

هیچ چراغی در اتاق نیست، شما در تاریکی هستید.

But in this particular sense, in this sentence

اما به این معنی خاص، در این جمله

and this phrase, we are saying

و این عبارت، می گوییم

that you are unaware of something

که شما از چیزی که

you don't know about, something you are in the dark.

نمی دانید، چیزی که در تاریکی هستید، بی خبر هستید.

Maybe a friend has a secret that you don't know about.

شاید دوستی رازی داشته باشد که شما از آن بی اطلاع باشید.

They know about it, but you just your friend

آنها در مورد آن می دانند، اما شما فقط دوستتان

keeps you in the dark.

شما را در تاریکی نگه می دارد.

You are unaware.

تو بی خبر هستی

You don't know about it and

شما در مورد آن نمی دانید و

a phrase

یک عبارت

There are dark clouds ahead.

There are dark clouds ahead.

That means that the future might not be very pleasant.

این بدان معناست که آینده ممکن است چندان خوشایند نباشد.

There might be some difficulties, there might be some problems coming this way.

ممکن است مشکلاتی وجود داشته باشد، ممکن است مشکلاتی از این راه پیش بیاید.

So we might say that there are dark clouds ahead.

بنابراین ممکن است بگوییم که ابرهای تیره ای در پیش هستند.

The future is uncertain.

آینده نامشخص است.

We don't know what is going to happen next

ما نمی دانیم در آینده چه اتفاقی می افتد

because there are dark clouds ahead.

زیرا ابرهای تیره ای در پیش هستند.

We can also say dark days.

همچنین می توان گفت روزهای تاریک.

There are dark days ahead.

روزهای سیاهی در پیش است.

Maybe if you are in a situation where you are unsure

شاید اگر در موقعیتی هستید که مطمئن نیستید

of how you are going to to live or survive,

چگونه می خواهید زندگی کنید یا زنده بمانید،

maybe you you are about to lose your job.

شاید در شرف از دست دادن شغل خود هستید.

Maybe you are finding yourself in a different situation

شاید شما خود را در موقعیت متفاوتی می بینید

where things might be unpleasant.

که ممکن است همه چیز ناخوشایند باشد.

You might say there are dark days ahead,

ممکن است بگویید روزهای تاریکی در پیش است،

things are uncertain.

همه چیز نامشخص است.

As I mentioned earlier,

همانطور که قبلا ذکر کردم،

dark can refer to a type of thing, something dark,

تاریک می تواند به یک نوع چیز اشاره داشته باشد، چیزی تاریک،

gloomy or sombre.

تاریک یا تاریک.

So again, another interesting word.

پس باز هم یک کلمه جالب دیگر.

Maybe this is a new word for you, something sombre is something

شاید این یک کلمه جدید برای شما باشد، یک چیز غم انگیز چیزی

moody, unpleasant, sad,

بد خلق، ناخوشایند، غم انگیز،

or maybe something a little

یا شاید هم چیزی کمی

frightening as well.

ترسناک باشد.

Something that makes you feel afraid can be sombre,

چیزی که به شما احساس ترس می‌دهد می‌تواند غم‌انگیز باشد،

something that is a sad situation.

چیزی که یک وضعیت غم انگیز است.

A dark situation, A gloomy situation,

یک موقعیت تاریک، یک موقعیت غم انگیز،

a sombre situation.

یک موقعیت غم انگیز.

A type of story might be sombre

یک نوع داستان ممکن است غم انگیز

or dark, certain types of humour.

یا تیره باشد، انواع خاصی از طنز.

So some people like to make jokes about things

بنابراین برخی از افراد دوست دارند در مورد چیزهایی

that are serious or maybe things that are unpleasant.

که جدی یا شاید ناخوشایند هستند شوخی کنند. می

We can say that a person has dark humour,

توان گفت که یک فرد دارای شوخ طبعی است،

they like to make jokes about unpleasant things,

او دوست دارد در مورد چیزهای ناخوشایند شوخی کند،

maybe things that are

شاید چیزهایی که

difficult to talk about.

صحبت کردن در مورد آنها دشوار است.

Something can also be dark and shadowy.

همچنین ممکن است چیزی تیره و سایه باشد.

We might describe something that is unclear,

ما ممکن است چیزی را توصیف کنیم که نامشخص است،

something that hasn't been completely revealed

چیزی که به طور کامل فاش نشده است

can be dark, it can be shadowy.

می تواند تاریک باشد، ممکن است سایه باشد.

It is unclear.

نامشخص است.

So we often talk about things that may may be

بنابراین ما اغلب در مورد چیزهایی صحبت می کنیم که ممکن است

a little

کمی

wrong or illegal,

اشتباه یا غیرقانونی باشند،

some that you are not sure of, maybe a type of person.

برخی که شما از آنها مطمئن نیستید، شاید یک نوع شخص.

Maybe you meet a person and you are not sure what they are like.

شاید با فردی آشنا شوید و مطمئن نباشید که چگونه است.

They might be shadowy.

آنها ممکن است سایه باشند.

They might be a person who does not reveal

آنها ممکن است فردی باشند که

everything about themselves.

همه چیز را در مورد خودشان فاش نمی کنند.

And as we come towards the end of this,

و چون به آخر این می رسیم،

a dark deed,

کار سیاهی،

something that is done

کاری که انجام می شود

that is harmful, something that a person does that is unpleasant,

مضر است، کاری که انسان انجام می دهد ناخوشایند است،

maybe a person does something against another,

ممکن است انسان کاری علیه دیگری انجام دهد،

they perform a dark deed.

کار سیاهی انجام دهد.

It means they do something bad, unpleasant.

یعنی کار بد، ناخوشایند انجام می دهند.

So we do often find that the word light

بنابراین اغلب متوجه می‌شویم که کلمه نور

and the word dark do have very specific uses

و کلمه تاریک کاربردهای بسیار خاص

good and bad, light and dark,

خوب و بد، روشن و تاریک،

pleasant and unpleasant.

خوشایند و ناخوشایند دارند.

It something that happens quite often.

این چیزی است که اغلب اتفاق می افتد. می

What do I you

Can you think of any phrases using light and dark?

توانم به هر عبارتی فکر کنید که از روشن و تاریکی استفاده می کند؟

Maybe one that I've missed out there are others, of course,

البته شاید یکی از مواردی که من از دست داده‌ام، موارد دیگری باشد،

but we do generally often

اما ما معمولاً

tend to use light and dark

تمایل داریم از نور و تاریکی

as positive and negative things that are good.

به عنوان چیزهای مثبت و منفی استفاده کنیم که خوب هستند.

You look on the light side of life,

شما به سمت روشن زندگی نگاه می کنید،

you look on the dark side of life.

به سمت تاریک زندگی نگاه می کنید.

Even in movies and literature.

حتی در سینما و ادبیات.

In Star Wars, for example, you have the dark side.

به عنوان مثال، در جنگ ستارگان، شما جنبه تاریک را دارید.

That means the evil side.

یعنی طرف شیطانی.

So it is interesting

بنابراین جالب است که

to see how these particular phrases and also these words

ببینید این عبارات خاص و همچنین این کلمات

here are used in general life.

در اینجا چگونه در زندگی عمومی استفاده می شوند.

I will be going in a moment.

یه لحظه دیگه میرم

Ariel, says, Mr.

آریل، می گوید، آقای

Duncan, you are an enlightened sir.

دانکن، شما یک آقا روشن فکر هستید.

I hope so.

امیدوارم.

I like to think that maybe I'm not.

من دوست دارم فکر کنم که شاید من نیستم.

Maybe I am.

شاید من هستم.

Maybe some people learn something from me and maybe others don't.

شاید برخی از مردم چیزی از من یاد بگیرند و شاید برخی دیگر نتوانند.

I don't know.

من نمی دانم.

I'm not here to say whether that is true or not.

من اینجا نیستم که بگویم درست است یا نه.

But thank you very much. Anyway.

بهرحال خیلی ممنونم. به هر حال.

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم.

To enlighten someone.

برای روشن کردن کسی

Yes, to enlighten

بله، روشن کردن

someone is to inform someone.

کسی، آگاه کردن کسی است.

You are telling them something.

یه چیزی بهشون میگی

You are giving someone a useful piece of information.

شما به کسی اطلاعات مفیدی می دهید.

Something that is useful. Yes,

چیزی که مفید باشد. بله،

Beatrice, says. Mr.

بئاتریس، می گوید. آقای

Duncan, there is a great phrase

دانکن، یک عبارت عالی وجود دارد

that Inaki used earlier.

که ایناکی قبلاً استفاده کرده بود.

There is always light at the end of the tunnel.

همیشه در انتهای تونل نور وجود دارد.

You are right.

حق با شماست.

Yes, there is light at the end of the tunnel.

بله، در انتهای تونل نور وجود دارد.

When we say that, we mean that there is always something

وقتی این را می گوییم، منظورمان این است که همیشه چیز

good approaching, even if the period of time that you are living in now

خوبی نزدیک می شود، حتی اگر دوره زمانی که اکنون در آن زندگی می کنید

seems bad or gloomy, there is always light

بد یا تاریک به نظر برسد، همیشه

at the end of the tunnel.

در انتهای تونل نور وجود دارد.

If you look ahead, if you look far into the future,

اگر به آینده نگاه کنید، اگر به آینده دور نگاه کنید،

maybe things will be better

شاید همه چیز بهتر شود

and it is something we often use.

و این چیزی است که ما اغلب از آن استفاده می کنیم.

It is a phrase we often say when we are trying to encourage another person

این عبارتی است که اغلب وقتی می‌خواهیم شخص دیگری را تشویق کنیم که

to look on the positive side.

جنبه مثبت را ببیند، می‌گوییم.

Don't worry too much.

زیاد نگران نباش

There is always light at the end of the tunnel.

همیشه در انتهای تونل نور وجود دارد.

I know many people were

من می دانم که بسیاری از مردم از

using that particular phrase during the pandemic.

آن عبارت خاص در طول همه گیری استفاده می کردند.

A lot of people were saying there is light at the end of the tunnel.

خیلی ها می گفتند در انتهای تونل نور است.

Do not fear, do not worry, things will get better

نترس، نگران نباش، همه چیز مثل همیشه بهتر خواهد شد

as they often do.

. آیا

Have you noticed that in life?

در زندگی به آن توجه کرده اید؟

Quite often things do get better and life does improve?

اغلب اوقات همه چیز بهتر می شود و زندگی بهتر می شود؟

Yes, that's right, Beatrice, says.

بله، درست است، بئاتریس، می گوید.

Mr. Duncan, during the pandemic you said this every day

آقای دانکن، در طول همه گیری همه گیر، شما این را هر روز

when you were doing your live streams, your special live streams.

هنگامی که پخش زنده خود را انجام می دادید ، پخش زنده ویژه خود را می گفتید.

Yes, I did.

بله، انجام دادم.

I said that quite often.

من اغلب این را گفتم.

There is always light at the end of the tunnel.

همیشه در انتهای تونل نور وجود دارد.

Good days, bright

روزهای خوب،

days will always be there.

روزهای روشن همیشه وجود خواهند داشت.

Sometimes you just have to wait for them.

گاهی اوقات فقط باید منتظر آنها بود. کار

It's not easy.

آسانی نیست.

I know.

میدانم.

I am going in a moment.

من یه لحظه میرم کریستینا می‌گوید

As the daylight disappears behind me and it starts to get dark

وقتی نور روز پشت سرم ناپدید می‌شود و هوا شروع به تاریک شدن می‌کند،

because winter is approaching here in England

زیرا زمستان اینجا در انگلیس نزدیک‌تر می‌شود

and the days get shorter and shorter,

و روزها کوتاه‌تر و کوتاه‌تر می‌شوند،

Christina says, I am still waiting for the light to come.

من هنوز منتظر روشنایی هستم .

Well, it will.

خوب، خواهد شد.

And that's that is the positive part of that phrase.

و این بخش مثبت آن عبارت است. می

You see.

There is always light at the end of the tunnel.

بینید.

همیشه در انتهای تونل نور وجود دارد. به

You travel forwards, you keep moving,

جلو سفر می کنید، به حرکت ادامه می دهید،

you don't stop, you don't give up.

متوقف نمی شوید، تسلیم نمی شوید.

There is always light at the end of the tunnel.

همیشه در انتهای تونل نور وجود دارد.

And on that positive note,

و با این نکته مثبت،

I will leave you for today.

شما را برای امروز ترک می کنم.

I hope you enjoyed today's live stream.

امیدوارم از پخش زنده امروز لذت برده باشید.

I hope it's been interesting.

امیدوارم جالب بوده باشه

I really do hope it's been interesting.

واقعا امیدوارم جالب بوده باشه

I will be back with you on Sunday at 2 p.m.

یکشنبه ساعت 2 بعدازظهر با شما خواهم بود. به

UK time.

وقت انگلستان

Mr. Steve will also be here on Sunday.

آقای استیو هم یکشنبه اینجا خواهد بود.

We have a busy couple of days coming up by the way,

اتفاقاً چند روز پرمشغله داریم،

because we are moving furniture

زیرا

over the next couple of days.

در یکی دو روز آینده در حال اسباب کشی هستیم.

So myself and Mr.

بنابراین من و آقای

Steve, we will be driving around in a large white van

استیو، با یک ون سفید بزرگ در حال

moving furniture.

جابجایی مبلمان خواهیم بود.

We might talk more about that on Sunday.

ممکن است یکشنبه در مورد آن بیشتر صحبت کنیم.

We will see what happens.

خواهیم دید چه اتفاقی می افتد.

So I have to be careful not to myself,

پس باید مواظب خودم باشم،

not to break my back or to damage any other part of my body.

کمرم نشکند یا به قسمت دیگری از بدنم آسیبی وارد نشود.

I will be very gentle.

من بسیار ملایم خواهم بود.

Thank you very much for your company.

از همراهی شما بسیار سپاسگزارم.

Thank you very much, Beatrice.

خیلی ممنون، بئاتریس.

Christina Lewis.

کریستینا لوئیس.

Thank you, Vitus. Thank you, Alex.

ممنون ویتوس متشکرم، الکس.

Sandra Thank you, Arielle, for your lovely super chats

ساندرا از شما متشکرم، آریل، برای گفتگوهای فوق العاده دوست داشتنی شما

and I will be back with you on Sunday.

و من یکشنبه با شما باز خواهم گشت. ساعت

Don't forget 2 p.m.

2 بعد از ظهر را فراموش نکنید

UK time is when I'm back with you.

زمان انگلستان زمانی است که من با شما برگشتم.

And of course, until the next time we meet here, you know what's coming next.

و البته، تا دفعه بعد که در اینجا ملاقات می کنیم، می دانید که چه چیزی در راه است.

Yes, you do.

بله، شما انجام می دهید. شاد بمان

Stay happy.

.

Stay cheerful.

شاد باشید.

also,

همچنین،

if you don't mind,

اگر مشکلی ندارید،

could you please give me one of these as well?

لطفاً یکی از اینها را به من بدهید؟

I will be very pleased if you could do that.

اگر بتوانید این کار را انجام دهید بسیار خوشحال خواهم شد.

Give me one of these and I will be a happy man.

یکی از اینها را به من بده و من مرد خوشبختی خواهم شد. از

Thank you very much for that company.

شما برای آن شرکت بسیار سپاسگزارم.

And of course, until Sunday, you know what's coming next.

و البته، تا یکشنبه، شما می دانید که در آینده چه چیزی در راه است.

My stomach is making a strange sound.

معده ام صدای عجیبی می دهد.

I think I might be a little bit hungry.

فکر می کنم ممکن است کمی گرسنه باشم.

Ta ta for now.

تا تا فعلا