What are the senses in English?

I've never been this tall in my life.

من هرگز در زندگی ام به این قد نبوده ام.

Hi.

سلام.

James from engVid.

جیمز از engVid.

Today, we will learn about the senses.

امروز با حواس آشنا می شویم.

We will learn about a famous artist called Picasso, and he will help teach us about touch,

ما در مورد هنرمند مشهوری به نام پیکاسو خواهیم آموخت و او به ما در مورد لمس،

smell, seeing, hearing, and tasting.

بوییدن، دیدن ، شنیدن و چشیدن آموزش خواهد داد.

Why these are important?

چرا اینها مهم هستند؟

I know you're not a basic student.

من می دانم که شما دانش آموز پایه نیستید.

You probably know these words, but what I want to do today is to show you how we take

شما احتمالاً این کلمات را می دانید، اما کاری که من امروز می خواهم انجام دهم این است که به شما نشان دهم چگونه

these words and we integrate, which means put together, these words in our language

این کلمات را می گیریم و ادغام می کنیم، که به معنای کنار هم قرار دادن این کلمات در زبان ما

to have a higher meaning.

برای داشتن معنایی بالاتر است.

So, we'll go over the basics, and then we'll go further than that.

بنابراین، ما به اصول اولیه می پردازیم، و سپس فراتر از آن خواهیم رفت.

Are you ready?

اماده ای؟

Let's begin.

شروع کنیم.

Okay.

باشه.

I'm going to start off with taste.

من با سلیقه شروع می کنم .

Okay?

باشه؟

Taste with your tongue.

با زبان خود بچشید.

When we talk about taste, we can talk about food.

وقتی از طعم صحبت می کنیم، می توانیم در مورد غذا صحبت کنیم.

We taste food.

طعم غذا را می چشیم.

You put it in your mouth.

تو دهنت میذاری

Now, when you put it in your mouth, you get the beginning of the taste of the food.

حالا وقتی آن را در دهان می گذارید، شروع به طعم و مزه غذا می کنید.

After a little while, you get what we call more taste, fuller body.

پس از مدتی، آنچه را که ما آن را طعم بیشتر، بدن پرتر می نامیم، دریافت می کنید.

But this is interesting because what it helps us to understand is the beginning of understanding.

اما این جالب است زیرا چیزی که به ما در درک آن کمک می کند آغاز درک است.

When you get a taste of something, you begin to understand it, just like when you put it

وقتی چیزی را می‌چشید، شروع به درک آن می‌کنید، درست مانند زمانی که آن را

on your tongue, you get a small piece of what the rest will be like.

روی زبانتان می‌گذارید، یک تکه کوچک از آنچه که بقیه خواهند بود به دست می‌آورید.

Okay?

باشه؟

Is that good?

آیا این خوب است؟

You like that?

شما آن را دوست دارید؟

So, taste leads us to beginning to understand.

بنابراین، ذائقه ما را به شروع درک سوق می دهد.

Here's the best part.

اینجا بهترین قسمت است.

After you begin to understand and you have a sophisticated or elevated understanding,

بعد از اینکه شروع به فهمیدن کردید و درک پیچیده یا عالی پیدا کردید

we lead to what's called class.

، به چیزی که کلاس نامیده می شود می رسیم.

Prince Charles and the Queen have class because they understand things the rest of us don't.

شاهزاده چارلز و ملکه کلاس دارند زیرا آنها چیزهایی را می فهمند که بقیه ما نمی دانیم.

They are higher, you'll see.

آنها بالاتر هستند، خواهید دید.

Yes.

آره.

So, they're not at the beginning of understanding with a taste.

بنابراین، آنها در ابتدای درک با ذوق نیستند.

They have class and are superior.

کلاس دارند و برترند.

Yes?

آره؟

So, when you say someone has class, it means they have a very deep understanding.

بنابراین، وقتی می گویید کسی کلاس دارد، به این معنی است که درک بسیار عمیقی دارد.

They're no longer at here.

آنها دیگر اینجا نیستند

So, sometimes we say, "They have a lot of taste."

بنابراین، گاهی اوقات می گوییم: "آنها سلیقه زیادی دارند."

Good class.

کلاس خوب.

Like that?

مثل اون؟

So, we go from beginning to deep in the same word, taste.

بنابراین، ما از ابتدا به عمق یک کلمه می رویم، سلیقه.

What's the next one?

مورد بعدی چیست؟

Touch.

لمس كردن.

Touch.

لمس كردن.

Well, touch.

خوب لمس کن

Touch is, you know, ding, ding, ding, ding.

لمس کردن است، می دانید، دینگ، دینگ، دینگ، دینگ.

I'm sure right now you're doing this, okay, because I'm trying to touch you.

من مطمئن هستم که در حال حاضر شما این کار را انجام می دهید، خوب، زیرا من سعی می کنم شما را لمس کنم.

Yeah?

آره؟

It's like 3D.

مثل سه بعدی است.

Yeah?

آره؟

3D movie.

فیلم سه بعدی.

Special effects.

جلوه های ویژه.

Touch means contact.

لمس یعنی تماس.

When you touch something, contact means the two come together.

وقتی چیزی را لمس می کنید، تماس یعنی این دو به هم می رسند.

Touch.

لمس كردن.

Yeah?

آره؟

So, when we go from this, we can go up to two different things.

بنابراین، وقتی از این موضوع می‌رویم، می‌توانیم به دو چیز متفاوت برویم.

Many Canadians or English speakers say, "Stay in touch.", "Keep in touch."

بسیاری از کانادایی‌ها یا انگلیسی‌زبان‌ها می‌گویند: «در ارتباط باشید.»، «در ارتباط باشید».

And you're saying, "Why do you say 'keep in touch'?"

و شما می گویید "چرا می گویید "در تماس باشید"؟

Remember contact?

تماس را به خاطر دارید؟

It means the relationship we have, I want to keep together.

یعنی رابطه ای که داریم، من می خواهم با هم حفظ کنیم.

I want us to stay together.

میخوام با هم بمونیم

So, we will keep in touch, sometimes by mail, snail mail for you young folks, or email,

بنابراین، ما گاهی اوقات از طریق پست، پست حلزون برای شما جوانان یا ایمیل در تماس خواهیم بود،

right?

درست است؟

Email people or face each other, FaceTime, yeah?

به افراد ایمیل بزنید یا با هم روبرو شوید، FaceTime، بله؟

The other thing we talk about contact is feeling.

چیز دیگری که در مورد تماس صحبت می کنیم احساس است.

When I say something touched me, it touched my heart.

وقتی می گویم چیزی مرا لمس کرد، قلبم را لمس کرد.

It means it came from deep feeling.

یعنی از احساس عمیق ناشی شده است.

So, when you watch a little girl with a, you know, sitting there with a little dress on,

بنابراین، وقتی یک دختر بچه را با یک نگاه می‌کنید ، می‌دانید که آنجا با لباس کوچکی نشسته است،

and the sun is out, and a puppy comes up, and it has a flower in its mouth, and it looks

و خورشید بیرون می‌آید، و توله‌سگی طلوع می‌کند، و گلی در دهانش دارد، و

at the girl, and the girl looks down, and your eye starts to water, and you say, "That

به دختر نگاه می‌کند. و دختر به پایین نگاه می کند و چشمت شروع به آب انداختن می کند و تو می گویی: "این

touched my heart."

به قلب من رسید."

See, it touched my heart.

ببین، قلبم را لمس کرد.

It made me feel something, so that's a touching moment.

این باعث شد من چیزی را احساس کنم، بنابراین آن لحظه تاثیرگذاری است.

Or, "I was touched by what you did for me.

یا "از کاری که تو برای من کردی

I felt it in my heart."

متاثر شدم. آن را در قلبم احساس کردم."

So, we've done taste, we've done touch.

بنابراین، ما طعم را انجام داده ایم، ما لمس را انجام داده ایم.

What's the next thing?

مورد بعدی چیست؟

Well, let's look, or can you see where I'm going with this?

خوب، بیایید نگاه کنیم، یا می توانید ببینید که من با این به کجا می روم؟

Can you see?

می توانی ببینی؟

Smart.

هوشمندانه.

Can you see where I'm going?

میتونی ببینی کجا دارم میرم؟

We're going to look at see.

ما می خواهیم نگاه کنیم ببینیم.

When we see something, we use our eyes, right?

وقتی چیزی را می بینیم، از چشمان خود استفاده می کنیم، درست است؟

We talked about touching, right?

ما در مورد لمس کردن صحبت کردیم، درست است؟

We touched, sorry, touching, we talked about tasting, but when we see, if you look over

ما لمس کردیم، ببخشید، لمس کردیم، در مورد چشیدن صحبت کردیم ، اما وقتی می بینیم، اگر به

here, see, we use our eyes to see.

اینجا نگاه کنید، ببینید، ما از چشمانمان برای دیدن استفاده می کنیم.

We see, with our eyes, pictures and movies, okay?

ما با چشمانمان، عکس ها و فیلم ها می بینیم، خوب است؟

Now, you look at pictures.

حالا، شما به تصاویر نگاه کنید.

What does that mean?

معنی آن چیست؟

When we look at it, we're actually searching for information.

وقتی به آن نگاه می کنیم، در واقع به دنبال اطلاعات هستیم.

I look at a picture for it to tell me what it is and what I'm looking for, but we can

من برای آن به یک عکس نگاه می کنم تا به من بگویم آن چیست و به دنبال چه چیزی هستم، اما می توانیم

also use the word see, or when we say see, look for information.

از کلمه دیدن نیز استفاده کنیم یا وقتی می گوییم ببین، به دنبال اطلاعات بگردیم.

So, we go from see to look for information, but you can also look at the emotion on someone's

بنابراین، ما از see به جستجوی اطلاعات می‌رویم، اما می‌توانید به احساسات در چهره یک نفر نیز نگاه کنید

face.

.

"He looked pained," pained, it's like, that's constipation, watch.

"او دردناک به نظر می رسید"، دردناک ، مثل این است که یبوست است، تماشا کنید.

Don't try it at home.

آن را در خانه امتحان نکنید.

It's not good.

این خوب نیست.

Constipation means you cannot go to the bathroom, you cannot go to the toilet.

یبوست یعنی شما نمی توانید به دستشویی بروید، نمی توانید به توالت بروید.

So he had a pained expression, if he looked pained, or he looked excited, all right?

بنابراین او حالت دردناکی داشت، اگر دردناک به نظر می رسید یا هیجان زده به نظر می رسید، خوب است؟

We're talking about the look or the emotion on a person's face, yeah?

ما در مورد ظاهر یا احساسات چهره یک شخص صحبت می کنیم، بله؟

Next, we can look at different types of seeing.

در مرحله بعد، می توانیم به انواع مختلف دیدن نگاه کنیم.

We talked about look, look for information, all right?

ما در مورد نگاه صحبت کردیم، به دنبال اطلاعات باشید، خوب است؟

Okay, did you see it on the Internet?

خوب، آیا آن را در اینترنت دیدید؟

We can talk about looks, the types of looking.

می توانیم در مورد ظاهر، انواع نگاه کردن صحبت کنیم .

So there's staring, this is staring, I'm still staring, see that, blink, stare, okay?

بنابراین خیره شدن وجود دارد، این خیره است، من هنوز خیره هستم، آن را ببینید، پلک بزنید، خیره شوید، باشه؟

We can glare.

ما می توانیم خیره کننده باشیم.

If you don't like this, watch Mexican soap operas, they're very good at this, "I am Don

اگر این را دوست ندارید، سریال های مکزیکی را تماشا کنید ، آنها در این کار بسیار خوب هستند، "من دون

Diego."

دیگو هستم".

Mexican soap operas, very good, or Bollywood, they do it well as well, okay?

سریال های مکزیکی، خیلی خوب، یا بالیوود، آن ها هم خوب کار می کنند، باشه؟

There's a glance, sorry, glance, Americans and Canadians say, "I glanced at it."

یک نگاه وجود دارد، ببخشید، یک نگاه، آمریکایی ها و کانادایی ها می گویند: "من نگاهی به آن انداختم."

What that means is to look quickly at something, whoop, I'm finished, see, whoop, I'm finished,

معنیش اینه که سریع به یه چیزی نگاه کنی، وای، من تموم شدم، ببین، وای، تموم شدم،

there, I glanced at you.

اونجا، یه نگاه به تو انداختم.

So if somebody says, "I'll glance at your work," it means I'm not going to read every

بنابراین اگر کسی بگوید "من به کار شما نگاه می کنم" به این معنی است که من هر

word, no, I'm not, I'm going to look, one, two, three, four, I'm finished, I glanced

کلمه را نمی خوانم، نه، نمی خواهم، یک، دو، سه، چهار، من نگاه کنم. تمام شد، نگاهی

at it.

به آن انداختم.

And it means I quickly looked at something, right?

و این یعنی من سریع به چیزی نگاه کردم، درست است؟

Or if I glance at you, I look quickly and look away quickly.

یا اگر نگاهی به تو بیندازم، سریع نگاه می‌کنم و سریع به دور نگاه می‌کنم.

Instead of stare, I'm not like glare, which is angry eyes, okay?

به جای خیره شدن، من مثل خیره شدن نیستم، که چشم های عصبانی است، باشه؟

Now also, when I say, "I see what you're saying," I mean understand, I understand you.

حالا هم وقتی می‌گویم «می‌بینم چه می‌گویی»، یعنی می‌فهمم، شما را درک می‌کنم.

Remember we talked about taste as the beginning of understanding because it's on your tongue?

به خاطر دارید که ما در مورد ذائقه به عنوان آغاز درک صحبت کردیم زیرا این موضوع بر زبان شماست؟

When you look at something enough, you really understand it, so you get a clear picture.

وقتی به چیزی به اندازه کافی نگاه می کنید، واقعا آن را درک می کنید، بنابراین یک تصویر واضح به دست می آورید.

So you say, "It's clear, easy for me to understand," or I go, "I see what you mean, I actually

بنابراین شما می گویید، "روشن است، درک آن برای من آسان است" یا من می گویم، "منظور شما را می بینم، در واقع

do see a picture in my head."

تصویری را در ذهنم می بینم."

Do you like that?

آن را دوست داری؟

Good, because we have two more to do.

خوب است، زیرا ما دو کار دیگر داریم.

So I said we have two more, so let's take off.

بنابراین گفتم دو تا دیگر داریم، پس بیایید بلند شویم.

So we had these ones, looking and staring, but you don't always look and stare.

بنابراین ما اینها را داشتیم، نگاه و خیره شدن، اما شما همیشه نگاه نمی کنید و خیره می شوید.

Sometimes you -- do you smell that?

گاهی اوقات شما -- آیا آن را بو می کنید؟

Do you smell what the rock's cooking?

آیا بوی آنچه را که سنگ دارد می پزد؟

If you're from the '90s, you know it's a wrestler, but we're not talking about the rock.

اگر اهل دهه 90 هستید، می دانید که یک کشتی گیر است، اما ما در مورد سنگ صحبت نمی کنیم.

We're going to talk about scent, sniff, and bad.

ما در مورد بو، بو و بد صحبت خواهیم کرد.

When something smells, it gives off a scent.

وقتی چیزی بو می دهد، بویی از آن می دهد.

Humans give off scents, food gives off scents, flowers give off scents, and your cologne

انسان ها بو می دهند، غذا بو می دهد، گل ها رایحه می دهند، و ادکلن

or hopefully you're wearing some deodorant, that gives off a scent, which means a smell,

شما یا امیدواریم مقداری دئودورانت می پوشید، که بویی می دهد، که به معنای بویی است،

usually a pleasant smell.

معمولاً بوی خوش.

So if I like your scent, I like your cologne.

پس اگر عطر شما را دوست دارم، ادکلن شما را دوست دارم.

All animals have scents, which means individual body smell.

همه حیوانات رایحه دارند، که به معنای بوی بدن فردی است.

Humans have a scent.

انسان ها بویی دارند.

Trust me, don't have a shower for two to three days, go someplace, they'll tell you.

باور کن دو سه روزه دوش نگیر برو یه جایی بهت میگن.

You have a scent, a very strong scent, but they'll change the word to odor.

شما یک عطر دارید، یک رایحه بسیار قوی، اما آنها کلمه را به بو تغییر می دهند.

So when somebody says, "That is a nice scent," it means you smell well or you smell good.

بنابراین وقتی کسی می گوید: "این عطر خوبی است" به این معنی است که شما بوی خوبی دارید یا بوی خوبی دارید.

You have an odor, usually bad, that's an odor, okay?

شما بویی دارید، معمولاً بد، این یک بو است، خوب؟

Sniff.

بو کشیدن.

Well, how do you know something smells?

خوب، از کجا می دانید چیزی بوی می دهد؟

You do this.

شما این کار را انجام دهید.

So I'm smelling this.

بنابراین من این را بو می کنم.

Don't smell that, it's good.

بو نکن، خوبه

Sniff means to take in a little bit of air to get a taste, remember?

اسنیف یعنی گرفتن کمی هوا برای چشیدن، یادت هست؟

A taste, beginning understanding of what something is.

یک ذوق، شروع درک چیزی است.

So what does that smell?

پس این چه بویی می دهد؟

Sniffing, you will find out because you'll get some air that will give you the smell.

با استشمام، متوجه خواهید شد زیرا مقداری هوا دریافت خواهید کرد که به شما بو می دهد.

Now sometimes we talk about smell as in something smells bad.

در حال حاضر گاهی اوقات ما در مورد بوی صحبت می کنیم به عنوان در چیزی بوی بد است.

Remember we said bad smell for food or for people, right, dead fish?

یادت هست گفتیم بوی بد غذا یا مردم، درسته ماهی مرده؟

Watch out for dead fish, okay?

مراقب ماهی مرده باشید، باشه؟

I'm just saying that.

من فقط همین را می گویم.

Figure it out.

آن را دریابید.

You'll learn when you learn more English, okay?

وقتی بیشتر انگلیسی بیاموزید یاد خواهید گرفت، خوب؟

Watch out for dead fish.

مراقب ماهی های مرده باشید

Anything that smells bad, we say that smells bad.

هر چیزی که بوی بد می دهد، ما می گوییم که بوی بد می دهد.

But because of that, we don't like it.

اما به همین دلیل ما آن را دوست نداریم.

When we say something smells bad, we can talk about situations.

وقتی می گوییم چیزی بوی بدی دارد، می توانیم در مورد موقعیت ها صحبت کنیم.

I'll give you an example.

من برای شما یک مثال می زنم.

You come to my house and I say, "Okay, here's what we do.

شما به خانه من می آیید و من می گویم: "خوب، این کار را انجام می دهیم.

You're going to leave me $1,000, okay?

شما 1000 دلار برای من می گذارید، باشه؟

You're going to leave me $1,000 on this table here.

1000 دلار برای من روی این میز اینجا می گذارید.

You leave it on the table.

آن را روی میز بگذارید

Then what you're going to do is you're going to leave, you see, you're going to leave and

. شما می خواهید انجام دهید این است که می خواهید بروید، می بینید، شما می خواهید بروید و

you're going to come back in two weeks.

دو هفته دیگر برمی گردید

And in two weeks, that money will then become $2,000, just like that.

و در عرض دو هفته، آن پول به 2000 دلار تبدیل می شود، دقیقاً به همین ترتیب

I guarantee it.

من آن را تضمین می کنم.

Now you just go and leave the money, okay?"

حالا تو برو و پول را بگذار، باشه؟"

Well here's what's going to happen.

خوب اینجا چیزی است که قرار است اتفاق بیفتد.

Your friend will go, "Okay."

دوست شما خواهد گفت: "خوب."

If you've got Mr. E, "Mr. E's not here.

اگر آقای E را دارید، "آقای E اینجا نیست.

Now he is.

اکنون او است.

Mr. E is here to save the day."

آقای E اینجاست تا روز را نجات دهد."

He'll go, "James, this smells like a bad situation.

او می گوید: "جیمز، این بوی بدی می دهد.

I don't think we should leave the money."

فکر نمی کنم ما باید پول را بگذاریم."

Because he's saying, "I don't like it.

چون او می گوید: "من آن را دوست ندارم.

Like I don't like the smell of bad fish."

مثل اینکه بوی ماهی بد را دوست ندارم."

Understand?

فهمیدن؟

So situation's smelling bad.

بنابراین وضعیت بوی بدی می دهد.

Now finally, we're going to go to hearing.

حالا در نهایت، ما به سراغ شنیدن می رویم.

Dumbo, big ears, hearing.

دامبو، گوش های بزرگ، شنوایی.

Hearing, right?

شنیدن، درست است؟

With your ears.

با گوش هایت

"Listen to me when I'm speaking.

"وقتی دارم صحبت می‌کنم به من گوش کن.

When I say that, I mean I want you to focus, because if you listen now, I will go over

وقتی این را می‌گویم، منظورم این است که می‌خواهم تمرکز کنی، زیرا اگر الان گوش کنی،

this very quickly and you'll understand all of this, okay?

خیلی سریع به این موضوع می‌پردازم و همه اینها را می‌فهمی، خوب؟

So you need to focus."

پس نیاز داری برای تمرکز."

Or in that case, when I say, "Listen to me, pay attention."

یا در آن صورت وقتی می گویم به من گوش کن، توجه کن.

Interestingly enough, the word "understand" comes up again.

جالب اینجاست که کلمه "درک" دوباره مطرح می شود.

I'll finally explain "understand" in two seconds.

در نهایت در دو ثانیه "درک" را توضیح خواهم داد.

When I say, "Listen", I'm trying to say, "Try to understand.

وقتی می‌گویم "گوش کن"، سعی می‌کنم بگویم: "سعی کن بفهمی.

I don't think you understand now.

فکر نمی‌کنم الان بفهمی.

I want you to try.

می‌خواهم تلاش

So you need to listen and focus, pay attention, and try."

کنی. پس باید گوش کنی و تمرکز کنی، توجه کنی و تلاش کنی."

That's why we say, "Listen to me."

به همین دلیل است که می گوییم به من گوش کن.

But here's something really interesting.

اما اینجا یک چیز واقعا جالب است.

If we go from hearing and we go just to hear for sound, boom, that's a sound.

اگر از شنیدن دور شویم و فقط برای شنیدن صدا برویم، بوم، این یک صدا است.

You weren't focused and not paying attention because you didn't know I was going to do

تو تمرکز نداشتی و توجه نمی کردی چون نمی دانستی قرار است این کار را انجام

that.

دهم.

But you heard the sound.

اما تو صدا را شنیدی

It's usually unexpected, like, boom, didn't expect that either.

معمولاً غیرمنتظره است، مانند رونق، انتظار آن را هم نداشتم.

That's just the sound.

فقط صدا همینه

Or traffic.

یا ترافیک

If you hear the cars, you're hearing sound.

اگر صدای ماشین ها را می شنوید، صدا را می شنوید.

You're not focused.

شما متمرکز نیستید

There's things coming out.

چیزهایی در حال بیرون آمدن است

But when we use the word "hear", we also use it to say, "I do understand."

اما وقتی از کلمه "شنیدن" استفاده می کنیم، از آن برای گفتن "من متوجه شدم" نیز استفاده می کنیم.

Notice this is different.

توجه کنید این متفاوت است.

"Listen" tells you to focus so you can try to understand.

"گوش دادن" به شما می گوید که تمرکز کنید تا بتوانید سعی کنید درک کنید.

When I hear you, I do understand.

وقتی صدایت را می شنوم، متوجه می شوم.

I don't need to focus.

نیازی به تمرکز ندارم

I have sympathy.

من همدردی دارم

We are the same.

ما مثل هم هستیم.

I understand completely.

کاملا میفهمم

Now, if you look here, we have "understand" for "listen".

حالا، اگر به اینجا نگاه کنید، برای «گوش دادن» «فهم» داریم.

We have "understand" for "look".

برای «نگاه» «فهم» داریم.

We have "understand" for "taste", beginning, middle, and end.

ما برای «طعم»، ابتدا، میانه و پایان «فهم» داریم.

Why?

چرا؟

Because we use our senses, which is what we're studying, to understand the world.

زیرا ما از حواس خود استفاده می کنیم، چیزی که در حال مطالعه آن هستیم تا جهان را درک کنیم.

We get a beginning of it, we can try to, which is the middle, and then we fully understand

ما یک شروع آن را می گیریم، می توانیم تلاش کنیم، که وسط است، و سپس کاملاً درک

and get a picture.

می کنیم و یک تصویر می گیریم.

Do you get the picture?

آیا شما عکس میگیرید؟

Does this look like it's right to you?

آیا این به نظر شما درست است؟

Does it seem right?

درست به نظر می رسد؟

Do you hear what I'm saying?

میشنوی چی میگم؟

If you do, you're just getting the smallest taste of English, but it tastes good, yeah?

اگر این کار را می‌کنید، کوچک‌ترین طعم انگلیسی را می‌بینید، اما طعم خوبی دارد، بله؟

It doesn't smell bad.

بوی بدی نمیاد

It tastes good.

مزه اش خوب است.

And what I want you to do, though, to get more of a taste is this, because you're just

و کاری که من از شما می‌خواهم انجام دهید تا بیشتر طعم آن را بچشید، این است، زیرا شما تازه

beginning to get a taste of it.

شروع به چشیدن طعم آن کرده‌اید.

Go to www.engvid.com, where you can go and learn more of the lessons, other lessons we

به www.engvid.com بروید، جایی که می توانید بروید و از درس ها بیشتر بیاموزید، درس های دیگری

have for you.

که برای شما داریم.

And we like to keep contact with you, so we want you to stay in touch.

و ما دوست داریم با شما در تماس باشیم، بنابراین از شما می خواهیم که در تماس باشید.

You can go there and do our quizzes, and go and leave comments.

می توانید به آنجا بروید و آزمون های ما را انجام دهید، و بروید و نظرات خود را بنویسید.

It's a fantastic way.

این یک راه فوق العاده است.

It'll touch your heart, right, leaving you feel good when you're done, right?

قلب شما را تحت تأثیر قرار می دهد، درست است، و وقتی کارتان تمام شد احساس خوبی به شما می دهد، درست است؟

Okay, so I'm done.

باشه پس کارم تمومه

I've talked too much.

من زیاد حرف زدم

This is a long lesson.

این یک درس طولانی است.

I see you get the picture now.

میبینم که الان عکس رو گرفتی

You understand what I'm saying, right?

میفهمی چی میگم، درسته؟

I hear you're saying it's time to go, so I'm going to take off, and I'm looking forward

من می شنوم که می گویید وقت رفتن است، بنابراین من می روم، و

to you staying in contact and coming to the website.

مشتاقانه منتظرم که در تماس باشید و به وب سایت بیایید.

Ciao.

سیائو.