Have Better Conversations: The S.E.A. Small Talk Method

Hey, look. E on the sea. He's a seaman. He's got

هی، نگاه کن E روی دریا او یک دریانورد است. او

a little boat. I think he's in the American

یک قایق کوچک دارد. فکر کنم او در

Navy. He's got his little cap on. Why is he on the sea? Well, today is a specific method

نیروی دریایی آمریکا باشد. او کلاه کوچکش را بر سر دارد. چرا او در دریا است؟ خوب، امروز یک روش خاص است که

working on small talk. You might be thinking,

روی صحبت های کوچک کار می کند. ممکن است فکر کنید

"What is small talk? Why is it important?

"حرف کوچک چیست؟ چرا مهم است؟

I need to do big conversations and big presentations,

من باید گفتگوهای بزرگ و سخنرانی های بزرگ انجام دهم

and I need to make friends, and I want to

و باید دوستانی پیدا کنم و می خواهم

get a partner. All of these involve big talk

یک شریک پیدا کنم. همه اینها شامل صحبت های بزرگ

or a lot of talk, serious talk." I got to

یا صحبت های زیاد و صحبت های جدی است." من باید

tell you a little secret, and the secret is

یک راز کوچک را به شما بگویم و راز

this. Anything that goes big starts out from

این است. هر چیزی که بزرگ می شود از

something small. Small talk is the talk that

چیز کوچکی شروع می شود. صحبت های کوچک، صحبت هایی است که

you have with someone that gets them interested

با کسی انجام می دهید که او را

in you to want to have more conversations. Now, if you're an introvert and you speak

به شما علاقه مند می کند که بخواهد گفتگوهای بیشتری داشته باشد. اکنون، اگر درونگرا هستید و

English, this is something we need to work on as native speakers, but if you're also

انگلیسی صحبت می کنید، این چیزی است که ما باید به عنوان زبان مادری روی آن کار کنیم، اما اگر

a language learner learning English, small talk is your way to get into these larger

زبان آموزی هم هستید که انگلیسی را یاد می گیرد، مکالمه کوچک راه شما برای ورود به این

conversations because someone who's really good at small talk invites bigger, better

مکالمات بزرگتر است زیرا فردی که واقعاً در مکالمه کوچک مهارت دارد، مکالمات بزرگتر و بهتری را دعوت می کند

conversations because the people think you're capable of them. Okay?

زیرا مردم فکر می کنند شما توانایی انجام آنها را دارید. باشه؟

Now, E, we got the SEA method, right? S-E-A

اکنون، E، ما روش SEA را دریافت کردیم ، درست است؟ روش S-E-A

method, and there's three steps for this which

، و برای این کار سه مرحله وجود دارد که

leads to an easy conversation for you, good conversation starter, or how to go from one

منجر به یک مکالمه آسان برای شما می شود، شروع کننده مکالمه خوب، یا اینکه چگونه از یک

conversation, small one, to a larger one.

مکالمه کوچک به یک مکالمه بزرگتر بروید.

Excuse me. What I want to address is how we're

ببخشید آنچه من می خواهم به آن بپردازم این است که چگونه از صحبت های

going to use our small talk. There's many

کوچک خود استفاده خواهیم کرد .

different ways of getting to small talk, asking

راه‌های مختلفی برای رسیدن به صحبت‌های کوچک، پرسیدن

questions about something someone's wearing

سؤال در مورد چیزی که کسی پوشیده است

and other things. Today I want to really focus

و چیزهای دیگر وجود دارد. امروز می خواهم واقعاً

in on stories. Why stories? Because stories,

روی داستان ها تمرکز کنم. چرا داستان ها؟ چون داستان‌ها،

humankind, mankind, people have for thousands

انسان‌ها، انسان‌ها، مردم هزاران

of years sat around fires, you know, you can

سال دور آتش‌ها نشسته‌اند، می‌دانی، می‌توانی

imagine there's a fire, the cold's going up

تصور کنی که آتشی است، سرما بالا می‌رود

and the people sitting there, it's dark at night, and they hear "Woo-hoo", the wolves,

و مردمی که آنجا نشسته‌اند، شب تاریک است و «وو هو» را می‌شنوند، گرگ‌ها را می‌شنوند،

so they're in a circle, huddled, you know,

پس در دایره‌ای جمع شده‌اند، می‌دانی،

holding together, and then someone would tell

کنار هم نگه داشته‌اند، و بعد کسی

a story. "A long time ago when the great moon

داستانی را تعریف می‌کند. «مدتها پیش که قمر بزرگ

came down, and our fathers", and it brought

و پدران ما نازل شد » و

the people together. So, stories create

مردم را گرد هم آورد. بنابراین، داستان ها ارتباط ایجاد می کنند و

connection, bringing different people together.

افراد مختلف را به هم نزدیک می کنند.

The other thing about stories, when we tell

نکته دیگر در مورد داستانها، وقتی ما

stories, we can take the everyday, and I meant

داستان می‌گوییم، می‌توانیم هر روز را بگیریم، و منظورم

it this way, the everyday means regular day, not

این بود، روزمره یعنی روز معمولی، نه

every day, Monday, Tuesday, but your regular day,

هر روز، دوشنبه، سه‌شنبه، بلکه روز عادی شما،

and we can make it extraordinary. Because in a

و می‌توانیم آن را فوق‌العاده کنیم. چون در یک

story, you take an everyday event, and we take

داستان شما یک اتفاق روزمره را می گیرید و ما

a regular person and we make them special. Now,

یک فرد معمولی را می گیریم و او را خاص می کنیم. حالا،

when you do that in small talk, you make the

وقتی این کار را در صحبت‌های کوچک انجام می‌دهید، باعث می‌شوید

person you're speaking to feel special. Now, how are we going to do that? Well,

شخصی که صحبت می‌کنید احساس خاص بودن کند. حال، چگونه می خواهیم این کار را انجام دهیم؟ خوب،

we have three steps, and as you can see, we're

ما سه مرحله داریم، و همانطور که می بینید، ما

missing them, but I'm going to fill them in and

آنها را از دست می دهیم، اما من آنها را پر می کنم و

explain them to you so you will be able to start

برای شما توضیح می دهم تا بتوانید

making your own stories and making the everyday

داستان های خود را بسازید و

extraordinary with small talk. You ready? Let's

با صحبت های کوچک، هر روز را خارق العاده کنید . آماده ای؟ بیایید

begin. The first one you see here is "S", right?

شروع کنیم. اولین موردی که اینجا می بینید "S" است، درست است؟

It's an acronym... "SEA" is an acronym for three

این مخفف است ... "SEA" مخفف سه

words. The first one is "S", and after it says

کلمه است. اولی "S" است و بعد از آن داستان

simple one-sentence story. Well, if you have

ساده یک جمله ای می گوید . خوب، اگر

a simple one-sentence story, it's going to be

یک داستان ساده یک جمله ای دارید ، کوتاه خواهد بود

short. And how short is it? One sentence. We

. و چقدر کوتاه است؟ یک جمله ما

don't want to make it too long. Why? You're

نمی خواهیم آن را زیاد طولانی کنیم. چرا؟ شما

learning about language. You're already having

در مورد زبان یاد می گیرید. شما در حال حاضر

a hard time, you're nervous using this language,

شرایط سختی را سپری می‌کنید، از استفاده از این زبان،

talking to people, so if you have a big story

صحبت کردن با مردم عصبی هستید، بنابراین اگر داستان بزرگی

in your head and you make mistakes and you're

در ذهن دارید و اشتباه می‌کنید و

getting it wrong, what's going to happen is you

اشتباه می‌کنید، اتفاقی که قرار است بیفتد این است که

get more nervous and you might forget parts of

عصبی‌تر می‌شوید و ممکن است بخش‌هایی از

the story and you're going to lose the person's

داستان را فراموش کنید و علاقه آن شخص را از دست بدهید

interest. So, why don't we make a story very,

. پس چرا داستانی خیلی

very short? In marketing and advertising, they

خیلی کوتاه نمی سازیم؟ در بازاریابی و تبلیغات به

call this type of thing a "elevator pitch",

این نوع چیزها «پیچ آسانسور» می‌گویند

and if you're wondering what an elevator pitch

و اگر می‌پرسید زمین آسانسور

is, you know when an elevator moves at a certain

چیست، می‌دانید که وقتی آسانسور با

speed going up or going down, and they would

سرعت خاصی به سمت بالا یا پایین می‌رود، می‌گویند

say you should be able to tell your story

باید بتوانید داستان خود را

between the floors. So, if you're going from the first floor to the second floor,

بین طبقات تعریف کنید. بنابراین، اگر از طبقه اول به طبقه دوم می‌روید،

if you are trying to sell something to someone,

اگر می‌خواهید چیزی را به کسی بفروشید،

you should give them all the information they

باید تمام اطلاعاتی را که

need within that movement. And if you can do that, that's called an "elevator pitch".

در آن جنبش نیاز دارند به او بدهید. و اگر بتوانید این کار را انجام دهید، به آن "پیچ آسانسور" می گویند.

It will be concise, which means short, it

مختصر خواهد بود، یعنی کوتاه،

will be informative, it'll have information,

آموزنده خواهد بود، اطلاعاتی خواهد داشت

and it will get them interested. All of these things in a short period of time.

و آنها را علاقه مند می کند. همه این موارد در مدت زمان کوتاه.

That's what a TV commercial does, and that's

این کاری است که یک آگهی تلویزیونی انجام می دهد، و این کاری است که

what you're going to do. We're going to make

شما قرار است انجام دهید. ما

a short story that's one sentence. Simple so you can remember it.

یک داستان کوتاه می سازیم که یک جمله باشد. ساده است تا بتوانید آن را به خاطر بسپارید.

Next, we have "e". Well, what is "e"?

بعد، "e" داریم. خوب، "e" چیست؟

Emotion. A story without emotion is like a house without colour,

عاطفه. داستان بدون احساس مانند خانه ای بدون رنگ

or food without seasoning. It's there, but you're not going to get much joy from it.

یا غذایی بدون چاشنی است. وجود دارد، اما شما از آن لذت زیادی نخواهید برد.

So we want emotion to bring that colour. In fact, what I've written here is

بنابراین ما می خواهیم احساسات آن رنگ را بیاورد. در واقع، آنچه من اینجا نوشتم این است که

emotion creates a picture that gets them

احساسات تصویری را ایجاد می کند که آنها را

involved. Who? The person you're speaking to.

درگیر می کند. سازمان بهداشت جهانی؟ شخصی که با او صحبت می کنید

Were you angry? Were you happy? Were you

عصبانی بودی؟ خوشحال بودی؟

surprised? Were you scared? Okay. English lesson

تعجب کردی؟ ترسیدی؟ باشه درس انگلیسی

aside for a second. In our brains, we have

یک ثانیه کنار. در مغز ما

something called "mirror neurons". What's that?

چیزی به نام " نرون های آینه ای" داریم. اون چیه؟

They're little cells in our head that helps us to

آنها سلول های کوچکی در سر ما هستند که به ما کمک می کنند تا

understand other people. And when we put emotion

دیگران را درک کنیم. و وقتی احساسات را

in the story, the other person's mirror neurons,

در داستان قرار می دهیم، نورون های آینه ای طرف مقابل،

it's like looking in a mirror, you can see

مانند نگاه کردن در آینه است، شما می توانید

yourself, they can see themselves in your story.

خودتان را ببینید، آنها می توانند خود را در داستان شما ببینند.

And because they can see themselves in your story,

و از آنجا که آنها می توانند خود را در داستان شما ببینند،

they think it's not them, but it's you are them.

فکر می کنند که این آنها نیستند، اما این شما هستید.

And they're, oh, I'm interested because this is

و آنها، اوه، من علاقه مند هستند زیرا این اتفاق

happening to me. Am I afraid? Why am I afraid?

برای من می افتد. آیا من می ترسم؟ چرا میترسم؟

Why am I excited? Why am I happy? See, I told you.

چرا هیجان زده ام؟ چرا خوشحالم؟ ببین بهت گفتم

Great method. We're using a bit of psychology

روش عالی ما در اینجا از کمی روانشناسی استفاده می کنیم

here to get them involved in your story,

تا آنها را در داستان شما درگیر کنیم،

and emotion creates that. Emotion creates a picture for them to get involved in,

و احساسات آن را ایجاد می کند. احساسات تصویری را برای آنها ایجاد می کند که درگیر آن شوند،

because when you're scared, they want to know

زیرا وقتی شما می ترسید، آنها می خواهند بدانند

why, because they're feeling scared, too.

چرا، زیرا آنها نیز احساس ترس می کنند.

Now, how we make this even stronger is we want

اکنون، چگونه این را قوی‌تر کنیم، می‌خواهیم

to add something that's going to create energy.

چیزی اضافه کنیم که انرژی ایجاد کند.

Have you ever been at home lying down on your

آیا تا به حال در خانه بوده اید که روی صندلی خود دراز بکشید

chair? I know you have. Five, six, seven,

؟ میدونم داری پنج، شش، هفت،

eight hours, and then you think, "I should get up and exercise." And then you think,

هشت ساعت، و بعد فکر می‌کنید، "باید بلند شوم و ورزش کنم." و سپس فکر می کنید،

"No, I'm not going to." Or you've ever slept in

"نه، من این کار را نمی کنم." یا تا به حال

bed for too long. Instead of getting out of bed,

برای مدت طولانی در رختخواب خوابیده اید. به جای بلند شدن از رختخواب،

you stay there, hit the alarm, hit the alarm,

همان جا می مانید، آلارم را بزنید، آلارم را بزنید، زنگ

hit the alarm. You want to go back to sleep.

خطر را بزنید. میخوای برگردی بخوابی

That's because you're missing an important ingredient, because once you have this,

این به این دلیل است که شما یک عنصر مهم را از دست داده اید، زیرا هنگامی که این را داشته باشید،

this thing creates more and more energy and gets you more and more

این چیز بیشتر و بیشتر انرژی ایجاد می کند و شما را بیشتر و بیشتر

excited, and will help with the emotion, and that is

هیجان زده می کند و به احساسات کمک می کند و آن

action. Once you move, you keep moving. We are

عمل است. هنگامی که حرکت می کنید، به حرکت خود ادامه می دهید. ما

humans. We... That's all we do. We're in action

انسان هستیم. ما... این همه کاری است که انجام می دهیم. ما همیشه در حال عمل هستیم

at all times. I'm in action moving my hands,

من در حال حرکت دست هایم هستم،

speaking, looking, all these "g", "ing" words

صحبت می کنم، نگاه می کنم، تمام این کلمات "g"، "ing" که

we're using. Eating, sleeping, walking, playing,

استفاده می کنیم. خوردن، خوابیدن، راه رفتن، بازی کردن،

running. Right? That action creates energy.

دویدن. درسته؟ این عمل باعث ایجاد انرژی می شود.

Every time we do a little bit of it, we get a bit more energy to keep doing it.

هر بار که کمی از آن را انجام می دهیم، انرژی بیشتری برای ادامه دادن به آن می گیریم.

You add action-right?-the energy with the emotion being involved. In a short story,

شما انرژی را با احساسات درگیر می‌کنید، درست است؟ در یک داستان کوتاه،

you have an unbelievably powerful way to connect and communicate with people,

شما روشی باورنکردنی قدرتمند برای ارتباط و برقراری ارتباط با مردم دارید که

making the everyday extraordinary. All right? So,

هر روز را خارق العاده می کند. باشه؟ بنابراین،

I'm going to give you some examples of how you

من قصد دارم به شما چند مثال بزنم که چگونه

could use what I've just shown you, because you're

می‌توانید از چیزی که به شما نشان داده‌ام استفاده کنید، زیرا می‌گویید

like, "James, you talk about... I've got to get

: "جیمز، تو درباره آن صحبت می‌کنی... من باید

action in this story, I've got to get energy,

در این داستان اقدام کنم، باید انرژی بگیرم، باید

I've got to... And then it's got to be short.

... و سپس باید کوتاه باشد.

How am I going to do all of this? I barely speak

چگونه می‌خواهم همه اینها را انجام دهم؟ من به سختی

English." But that's the point. Because you don't

انگلیسی صحبت می‌کنم." اما نکته اینجاست. از آنجایی که شما مهارت های

have great English skills, we're going to keep

انگلیسی عالی ندارید ، ما

it simple. Right? We're going to keep it simple,

آن را ساده نگه می داریم. درسته؟ ما می خواهیم آن را ساده نگه داریم،

one sentence story. Right? We're going to use

داستان یک جمله ای. درسته؟ ما از

action and emotion. How? By using words with

عمل و احساسات استفاده خواهیم کرد. چگونه؟ با استفاده از کلمات با

action and emotion. And by doing that in one

عمل و احساس. و با انجام این کار در یک

sentence, you can convey... Convey, give a lot

جمله می توانید ... انتقال دهید،

of information to someone so that when you're

اطلاعات زیادی را به یک نفر بدهید تا وقتی کارتان

done, they're going to say, "Why did this happen?

تمام شد، بگویند "چرا این اتفاق افتاد؟

When did it happen? Who was there? What happened

چه زمانی اتفاق افتاد؟ چه کسی آنجا بود؟ بعد از آن چه اتفاقی افتاد

after?" without you having to add extra.

؟" بدون نیاز به اضافه کردن اضافی

So, let's go to the board and check it out. So, the first sentence we have,

بنابراین، بیایید به تابلو برویم و آن را بررسی کنیم. بنابراین، اولین جمله ای که داریم،

"My heart was racing in anticipation of her soft

"قلب من در انتظار بوسه آرام او تند می زد

kiss." Now, think about this. Your heart is racing.

." حالا به این فکر کن قلبت تند تند میزنه

Okay? You can go, "Oh my god, I've been nervous

باشه؟ می تونی بروی وای خدای من اینطوری عصبی شدم

like that. Why is his heart racing?" So,

چرا قلبش تند می زنه؟ بنابراین،

what is racing? Well, racing is action. We got our first part of our story done.

مسابقه چیست؟ خوب، مسابقه عمل است. ما قسمت اول داستانمان را انجام دادیم.

My heart is racing. I don't have to move, my heart

قلبم تند تند میزنه من مجبور نیستم حرکت کنم، قلبم داشت

was moving. What's the next thing? Anticipation.

حرکت می کرد. مورد بعدی چیست؟ پیش بینی.

It's when you're waiting for something to happen

زمانی است که منتظر اتفاقی هستید

and you don't know what's going to happen. Isn't

و نمی دانید قرار است چه اتفاقی بیفتد.

that scary? Yeah? The killer is in the kitchen,

این ترسناک نیست؟ آره؟ قاتل در آشپزخانه است،

he's got a knife. You turn the corner. Does he

او یک چاقو دارد. شما گوشه را بپیچید. آیا او

stab? Doesn't he stab? What's going to happen?

چاقو می زند؟ چاقو نمی زند؟ چه اتفاقی قرار است بیفتد؟

The anticipation is killing me. That's the motion,

انتظار داره منو میکشه این حرکت است،

right? So, we put this with this, and you can imagine my heart was racing.

درست است؟ بنابراین، ما این را با این قرار دادیم، و می توانید تصور کنید که قلب من در حال تپیدن است.

Oh, that's not racing. I'm going to die, it's

اوه، این مسابقه نیست. دارم میمیرم،

racing so hard. In anticipation, because here

مسابقه خیلی سخته. در انتظار، زیرا

she's coming. She's coming closer, closer.

او در اینجا می آید. او نزدیک تر می شود، نزدیک تر.

Is she going to kiss you? No. She goes, "Oh,

قراره ببوسمت؟ نه. او می گوید: "اوه،

I want to go to the washroom." Oh, what a

من می خواهم به دستشویی بروم." اوه، چه

letdown. Oh my god, energy. And everyone's going,

ناامیدی وای خدای من انرژی و همه دارن میگن

"What happened? You were waiting. Did she kiss

"چی شده؟ منتظر بودی. بوست کرد

you or not?" That is one sentence, my friend,

یا نه؟" این یک جمله است، دوست من،

and you've created a story with action and emotion.

و شما داستانی با اکشن و احساس خلق کردید.

But you know, this is engVid and this is me.

اما می دانید، این engVid است و این من هستم.

I'm not going to give you that. I'm going

من قرار نیست آن را به شما بدهم. من

to give you another example. Right? Give you

یک مثال دیگر برای شما می زنم . درسته؟

something concrete. "I almost peed my pants because I was so afraid of the dog."

چیزی ملموس بهت بده نزدیک بود شلوارم را آب کنم چون خیلی از سگ می ترسیدم.

As soon as I read that... Let me read it differently. Let me read it again.

به محض این که آن را خواندم... بگذارید جور دیگری بخوانم. بذار دوباره بخونمش

"I almost peed my pants. I was just... Because I was so afraid of the dog."

"نزدیک بود شلوارم را ادرار کنم. فقط... چون خیلی از سگ می ترسیدم."

The first thing you're going is, "What kind of

اولین چیزی که می روی این است: "

dog was it? Where were you? When did this happen?

این چه سگی بود؟ کجا بودی ؟ کی این اتفاق افتاد؟

Where was the owner?" All these questions are

صاحبش کجا بود؟" همه این سوالات

going on in your head. I don't have to say all

در ذهن شما می گذرد. لازم نیست همه

of them. I could. I could make a big story about,

آنها را بگویم. من می توانستم. می‌توانستم داستان بزرگی بسازم،

"There was this big dog, and it was winter, and it

"این سگ بزرگ وجود داشت، و زمستان بود، و

was icy outside, and it was cold, and I was

بیرون یخ بود، و هوا سرد بود، و من

walking..." No, I might make too many mistakes.

راه می‌رفتم..." نه، ممکن است اشتباهات زیادی انجام دهم.

I just say this, and you start asking questions

من فقط این را می گویم و شما شروع به پرسیدن سوالاتی

to your head that I didn't give you, like,

از سر خود می کنید که من به شما نداده ام، مثلاً

"What happened?" Hence, we've created a conversation.

"چی شده؟" از این رو، ما یک گفتگو ایجاد کرده ایم. به

Especially if I was afraid, and those mirror

خصوص اگر من می ترسیدم و آن

neurons are firing, you're like, "Wow, man,

نورون های آینه ای شلیک می کنند، شما می گویید "وای مرد،

that would have been scary." You might go,

این ترسناک بود." ممکن است بگویید:

"I... In my life, that happened to me, too."

"من... در زندگی من، این اتفاق برای من هم افتاد."

We created a bond. I used one sentence. That's

ما یک پیوند ایجاد کردیم. من از یک جمله استفاده کردم این

all you need. All right? So we're going to look

تمام چیزی است که شما نیاز دارید. باشه؟ بنابراین ما می خواهیم

here. Where are the elements I'm talking about?

اینجا را نگاه کنیم. عناصری که در مورد آنها صحبت می کنم کجا هستند؟

First, it's short. It's one sentence. We've got

اول اینکه کوتاهه یک جمله است ما

that. This is a bit embarrassing, but peeing

آن را داریم. این کمی خجالت آور است، اما

your pants, you know, almost like my... You can't

می‌دانی که شلوارت را ادرار می‌کنی، تقریباً شبیه من... تو نمی‌بینی

see it, but my legs are shaking. They're shaking.

، اما پاهایم می‌لرزند . می لرزند.

I'm almost going to pee. I'm trying to hold it

تقریبا دارم ادرار میکنم سعی می کنم

back because I'm so afraid. And that's the other

جلویش را بگیرم چون خیلی می ترسم. و این

thing. "Afraid" is an emotion we've all experienced.

چیز دیگری است. "ترس" احساسی است که همه ما تجربه کرده ایم.

Mirror neurons, again, you can imagine being

نورون های آینه ای، باز هم می توانید تصور کنید که

afraid of heights, of a snake, of anything,

از ارتفاع، از مار، از هر چیزی می ترسید

and being so afraid that you almost go to the washroom in your pants. That's scary.

و آنقدر می ترسید که تقریباً با شلوارتان به دستشویی می روید. این ترسناک است.

You've got to have questions. Right? And that's

شما باید سوال داشته باشید درسته؟ و این

that connection I was talking to you about.

همان ارتباطی بود که با شما صحبت می کردم.

Now, I'm going to give you one more example because, you know, it's just the way I am,

حالا، می‌خواهم یک مثال دیگر برای شما بیاورم، زیرا، می‌دانید، این دقیقاً همینطور است که من هستم،

and you paid so much... Oh, yeah, it's free. I

و شما هزینه‌های زیادی پرداخت کردید... اوه، بله، رایگان است. من

shouldn't be doing this, but I will because I

نباید این کار را می کردم ، اما این کار را می کنم زیرا

like you. You know, you keep coming back. So, the last one we have is this. "I felt

شما را دوست دارم. میدونی، مدام برمیگردی بنابراین، آخرین موردی که داریم این است.

so much love in my heart when they let me hold the baby for the first time."

وقتی برای اولین بار به من اجازه دادند بچه را در آغوش بگیرم، عشق زیادی در قلبم احساس کردم.»

Now, imagine it's a baby. It's eight pounds.

حالا تصور کنید بچه است. هشت پوند است.

It's so soft. Its eyes aren't even open. It's

خیلی نرمه چشماش حتی باز نیست

warm to the touch. How would your heart feel if

در لمس گرم است. اگر

it was, like, your grandchild, or your daughter,

نوه ات، یا دخترت،

or your brother's child, your niece, and you're

یا فرزند برادرت، خواهرزاده ات، و تو

holding it. It's looking you in the eyes,

آن را در آغوش بگیری، قلبت چه حسی خواهد داشت. به چشمان تو نگاه می کند

and you're just like, "Oh my god, this is life."

و تو فقط مثل این می گویی: "اوه خدای من، این زندگی است."

I've expressed all of that here. "I felt so much

من همه اینها را اینجا بیان کرده ام.

love in my heart when I held the baby, when

وقتی بچه را در آغوش گرفتم، وقتی

they let me hold the baby for the first time."

برای اولین بار به من اجازه دادند بچه را در آغوش بگیرم، عشق زیادی در قلبم احساس کردم.»

All of that I said in this one sentence, and anybody with you, be it male or female,

همه چیزهایی که در این یک جمله گفتم، و هر کسی که با شما باشد، چه مرد باشد یا زن،

woman or man, would be like, "What was it

زن یا مرد، اینگونه خواهد بود که "چه

like?" They're asking you questions. Once again,

شکلی بود؟" ازت سوال میپرسن یک بار دیگر،

creating connection, creating an extended

ایجاد ارتباط، ایجاد یک

conversation. I know there's lots of videos,

مکالمه گسترده. می‌دانم که ویدیوهای زیادی وجود دارد،

and I've done them myself, saying, "You need

و خودم آنها را انجام داده‌ام و گفته‌ام، "شما باید

to do these things for conversation to get..."

این کارها را انجام دهید تا مکالمه به نتیجه برسد..."

And it's true. It is. But let's start one step

و این درست است. هست. اما بیایید گام

at a time with a simple one-sentence story

به گام با یک داستان ساده تک جمله ای

that's short, that involves emotions, creates

که کوتاه است، شامل احساسات، ایجاد

action, and creates relationships. And before

کنش و ایجاد روابط، شروع کنیم. و قبل از اینکه

I end it, I'm going to give you a second or

آن را به پایان برسانم، یک یا دو ثانیه به شما فرصت می‌دهم

two to figure out what word gives us the action

تا بفهمید چه کلمه‌ای به ما

for the energy, and what word gives us the emotion to create the picture.

انرژی می‌دهد، و چه کلمه‌ای به ما احساس ایجاد تصویر را می‌دهد.

Yeah, yeah, you know. Everybody knows this word. Come on.

آره آره میدونی این کلمه را همه می دانند. بیا

Love boats. Do-do-do-do. Yeah, you're too young to know about the love boat.

عاشق قایق ها انجام دهید - انجام دهید. آره، تو خیلی جوان هستی که در مورد قایق عشق بدانی.

Don't worry, Captain Steuben. Or is it Meryl

نگران نباش، کاپیتان استوبن. یا مریل

Steuben? Lovely guy. Do-do-do. And what's the

استوبن است؟ پسر دوست داشتنی انجام بده . و

action? What's the action? There we go. They let

عمل چیست؟ عمل چیست؟ آنجا می رویم. به تو اجازه دادند

you hold that baby. They let you hold it. Right?

آن بچه را در آغوش بگیری. آنها به شما اجازه می دهند آن را نگه دارید. درسته؟

So, you hold that baby, you feel that love,

بنابراین، شما آن کودک را در آغوش می گیرید، آن عشق را احساس می کنید،

you tell this story. Trust me. You just put in

این داستان را تعریف می کنید. به من اعتماد کن شما فقط

"niece", "granddaughter", "grandson", whatever,

«خواهرزاده»، «نوه»، «نوه»، هر چیزی را وارد می‌کنید،

and people are going to go, "Whose baby? When did

و مردم می‌روند، «بچه کی؟ کی

this happen? Congratulations", and then start

این اتفاق افتاد؟ تبریک می‌گویم» و بعد شروع به

asking you all sorts of questions. Right?

پرسیدن انواع سؤالات از شما می‌کنید. درسته؟

And I will give you another video later on to give you the answers. But for right now,

و بعداً یک ویدیوی دیگر به شما خواهم داد تا پاسخ شما را بدهم. اما در حال حاضر،

take your small step, take your small story, use

قدم کوچک خود را بردارید، داستان کوچک خود را بردارید، از

the "see" method. Right? With our semen, here.

روش "دیدن" استفاده کنید. درسته؟ با منی ما، اینجا.

Semen-y. All right? Use it today. And here's what

Semen-y. باشه؟ امروز از آن استفاده کنید. و در اینجا چیزی است که

I'm going to ask you to do or challenge you to do,

من از شما می خواهم انجام دهید یا شما را به انجام آن دعوت می کنم،

and there's a reason for it. I gave you three

و دلیلی برای آن وجود دارد. من سه مثال برای شما آوردم

examples for a reason, to give you the structure

تا ساختار

of how to do it. What I want you to do is do five

نحوه انجام آن را به شما بگویم. کاری که من از شما می خواهم این است که پنج

sentences on your own. You go, "Oh, homework. It's

جمله را خودتان انجام دهید. می روی، "اوه، تکلیف، این

more than homework." If you notice when I did one

بیشتر از تکلیف است." اگر متوجه شدید که وقتی یکی

of these sentences, this one here, let's say I do

از این جملات را انجام دادم، این یکی را اینجا، فرض کنید

this one. I can read it like this. "My heart was

این یکی را انجام می دهم. من می توانم آن را اینگونه بخوانم. قلبم

racing in anticipation of her soft kiss." I'm sure

در انتظار بوسه آرام او تند تند می زد. من مطمئنم که

you were like, "Oh, is she still speaking?" Now, if

شما اینگونه گفتید: "اوه، او هنوز صحبت می کند؟" حالا اگر

I said this, "My heart was racing in anticipation

این را بگویم، قلبم در انتظار

of her soft kiss." Suddenly you're like, "Okay,

بوسه آرام او تند می زد. ناگهان می گویی: "باشه،

tell me more. Tell me more." I want you to come

بیشتر به من بگو. بیشتر به من بگو ." من از شما می خواهم که

up with five of your own stories of things that

با پنج داستان از چیزهایی که

have happened to you. Okay? And practice them,

برای شما اتفاق افتاده است بیاورید. باشه؟ و آنها را تمرین کنید،

because in practicing them you're going to practice putting emotion into your speech.

زیرا در تمرین آنها، قرار دادن احساسات در گفتار خود را تمرین خواهید کرد.

That will draw people even more into your story.

این باعث می شود مردم بیشتر به داستان شما جذب شوند.

Like, "I was just so afraid because the dog was

مثل: "من خیلی می ترسیدم چون سگ

so big. I almost peed my pants." You need

خیلی بزرگ بود. تقریباً شلوارم را ادرار کردم." شما باید

to practice that. Not to make it artificial,

آن را تمرین کنید. نه برای ساختن آن مصنوعی،

but to practice putting life into what you say to bring life to your conversations.

بلکه تمرین دادن زندگی به آنچه می گویید تا به مکالمات شما جان بخشد. به

Anyway, I hope you enjoyed the lesson. I did. I

هر حال امیدوارم از درس لذت برده باشید. من انجام دادم.

hope it benefits you. Don't forget the SEA method.

امیدوارم برای شما مفید باشد. روش SEA را فراموش نکنید.

Right? For easy conversation. Anyway, have a great day. Oh, but before I go,

درسته؟ برای مکالمه آسان به هر حال روز خوبی داشته باشید. اوه، اما قبل از رفتن،

don't forget to go to www.engvid.com and subscribe,

فراموش نکنید که به www.engvid.com بروید و مشترک شوید،

because if this is, like, your third video you're

زیرا اگر این سومین ویدیوی شما باشد که در حال

watching, I think you're getting some benefit.

تماشای آن هستید، فکر می کنم از مزایایی برخوردار خواهید شد.

Why not make it easier on yourself and have us

چرا کار را برای خودتان آسان نمی کنید و از ما بخواهید که

send the videos directly to you? Anyway, have a great day. Talk to you soon.

ویدیوها را مستقیماً برای شما ارسال کنیم؟ به هر حال روز خوبی داشته باشید. زود باهات حرف بزن