5 questions to get the conversation going!

Well hi there, E. Let's talk.  Hi, James from www.engvid.com .  

خوب سلام، E. بیایید صحبت کنیم. سلام، جیمز از www.engvid.com.

I know what he's saying. He's talking about  today's lesson. What we want to study are - well,  

میدونم چی میگه او در مورد درس امروز صحبت می کند. آنچه ما می‌خواهیم مطالعه کنیم این است - خوب،

what I want to introduce you to are five questions  that you can use when you first meet somebody  

چیزی که می‌خواهم به شما معرفی کنم، پنج سؤال است  که می‌توانید در اولین ملاقات با کسی

to develop a bond, and a bond means sort of a  relationship that you can carry on later on.  

برای ایجاد پیوند از آنها استفاده کنید، و پیوند به معنای نوعی رابطه است که می‌توانید بعداً آن را ادامه دهید.

If you - a lot of people will suggest watching  movies for learning how to do conversation, and  

اگر شما - بسیاری از مردم برای یادگیری نحوه انجام مکالمه تماشای فیلم را پیشنهاد می‌کنند، و

I agree and I've mentioned it in several videos.  But let's be honest, what we need is in depth  

موافقم و در چندین ویدیو به آن اشاره کرده‌ام. اما بیایید صادق باشیم، آنچه ما نیاز داریم مشارکت عمیق است

involvement. What I mean by that is you need to  immerse yourself in language. And when you're  

. منظور من از آن این است که باید خود را در زبان غرق کنید. و وقتی در حال

immersing yourself in language, you want to do  something like talk to people. Now, the problem  

غرق شدن در زبان هستید، می‌خواهید کاری مانند صحبت کردن با مردم انجام دهید. اکنون

with talking to people, many students say, is  that you can't really get a good conversation.  

، بسیاری از دانش‌آموزان می‌گویند، مشکل صحبت با مردم این است که واقعاً نمی‌توانید مکالمه خوبی داشته باشید.

Today's lesson - I'm going to teach you five  questions and opening lines or bridging questions  

درس امروز - من به شما پنج سؤال و سطرهای آغازین یا سؤالات پل زدنی

that will help you to create natural conversations  which will get people to come back to you.  

را به شما یاد می دهم که به شما کمک می کند مکالمات طبیعی ایجاد کنید که باعث می شود مردم به شما بازگردند.

So, I'm going to start by coming over here and  explaining how conversations are like essays,  

بنابراین، من با آمدن به اینجا شروع می‌کنم و توضیح می‌دهم که چگونه مکالمات مانند مقاله هستند،

and do a small comparison before we get to the  questions and what those questions can possibly do  

و قبل از رسیدن به سؤالات و اینکه این سؤالات احتمالاً چه کاری می‌توانند انجام دهند،

to help you open up a conversation and  naturally make it flow, alright? So,  

توضیح می‌دهم که چگونه مکالمات مانند مقاله هستند. ، بسیار خوب؟ بنابراین،

we're not talking about language apps, we're not  talking about movies. They're all - they're good,  

ما در مورد برنامه‌های زبان صحبت نمی‌کنیم، درباره فیلم صحبت نمی‌کنیم. همه آنها خوب هستند،

they're great to start off with. But if you don't  get enough natural input from people to know  

برای شروع عالی هستند. اما اگر ورودی طبیعی کافی از مردم برای

the ebb and flow, or how conversation goes, what  pauses mean, which means stop in the conversation,  

دانستن جزر و مد، یا نحوه انجام مکالمه، معنی مکث، یعنی توقف در مکالمه را دریافت نکنید، در جایی که به نظر می‌رسد، مکالمه‌ای

you're going to have what we call a stilted  conversation where it seems more like an interview  

را انجام خواهید داد که ما آن را یک مکالمه بی‌حرکت می‌نامیم. بیشتر شبیه یک

or an interrogation where one person asks  questions and the other person says "Yes" or "No",  

مصاحبه   یا بازجویی است که در آن یک نفر سؤال می‌پرسد و دیگری می‌گوید «بله» یا «نه»،

but you don't go any further. And without further  ado, or not waiting anymore, let's go to the board  

اما شما بیشتر از این نمی‌روید. و بدون معطلی، یا دیگر منتظر نمانیم، بیایید به تابلو برویم

and start our conversation lesson, shall we? Now, conversations are like essays. Now, a lot of  

و درس مکالمه خود را شروع کنیم، درست است؟ اکنون، گفتگوها مانند مقاله هستند. اکنون، بسیاری از

you guys are doing essays in school right now, so  you're learning how the five paragraph essay, or  

شما در حال حاضر در مدرسه انشاء می‌کنید، بنابراین، می‌آموزید که چگونه مقاله پنج پاراگراف

how to write because you want to go to college or  university in Canada. Or you're writing a business  

را بنویسید، یا چگونه بنویسید زیرا می‌خواهید به کالج یا دانشگاه در کانادا بروید. یا در حال نوشتن یک

letter and you want to sell a product to somebody.  Not quite an essay, but you'll get the structure  

نامه تجاری هستید و می خواهید محصولی را به کسی بفروشید. کاملاً یک مقاله نیست، اما ساختاری را

that I'm talking about. When you write to someone,  especially an essay, you need an introduction.  

که من در مورد آن صحبت می‌کنم دریافت خواهید کرد. وقتی برای کسی می نویسید، مخصوصاً یک مقاله، به یک مقدمه نیاز دارید.

An introduction can be the thesis, the three major  points, and a - sort of a conclusion that leads to  

یک مقدمه می‌تواند پایان‌نامه، سه نکته اصلی، و نوعی نتیجه‌گیری باشد که منجر

the body where it sums it up, saying this is my  argument, right? This is what we're looking at  

به جمع‌بندی آن شود و بگوید این استدلال من است، درست است؟ این همان چیزی است که ما برای مقدمه مقاله به دنبال آن هستیم

for our introduction for an essay. When we move  from an introduction to an essay to the body,  

. وقتی از یک مقدمه به یک مقاله به متن حرکت می

we explore the subject. What that means are  things that we started to talk about here,  

کنیم،   موضوع را بررسی می کنیم. معنی آن چیزهایی است که ما اینجا شروع به صحبت در مورد آنها

we go in deeper here and try to explain why  this true, why this isn't true. We finally go  

کردیم، در اینجا عمیق‌تر می‌رویم و سعی می‌کنیم توضیح دهیم که چرا این درست است، چرا این درست نیست. ما در نهایت

from exploring the subject to the conclusion,  where we say, "Well, this is what I believe,  

از بررسی موضوع به نتیجه می‌رسیم، جایی که می‌گوییم: "خب، این همان چیزی است که من به آن اعتقاد دارم،

because of what I've said.", or "This is how  I've disproved something someone else has said."  

به دلیل آنچه گفته‌ام."، یا "اینگونه است که حرف دیگری را رد کردم."

And it motivates the person to follow up, because  if you write a really good essay, or if you're  

و به فرد انگیزه می‌دهد تا پیگیری کند، زیرا اگر یک مقاله واقعاً خوب بنویسید، یا اگر

doing a really good sales letter, somebody's  going to follow up, meaning they're going to want  

یک نامه فروش واقعاً خوب انجام می‌دهید، کسی می‌خواهد پیگیری کند، به این معنی که می‌خواهد

to find out more by contacting you or reading for  themselves. So they get a deeper understanding of  

با تماس با شما اطلاعات بیشتری کسب کند. یا برای خودشان می خوانند. بنابراین آنها درک عمیق تری

the subject and/or they understand what you were  writing. You motivate them to learn, basically is  

از موضوع پیدا می کنند و/یا می فهمند که شما چه می نویسید. شما به آنها انگیزه می دهید که یاد بگیرند، اساساً این

what I'm saying. That's what we do for essays. So, how does this compare with a conversation?  

چیزی است که من می گویم. این کاری است که ما برای مقاله انجام می دهیم. بنابراین، چگونه این با یک مکالمه مقایسه می شود؟

Well, when you meet somebody, because with  an essay, if you've - if they've never read  

خوب، وقتی با کسی ملاقات می کنید، زیرا با یک مقاله، اگر ملاقات کرده اید - اگر آنها هرگز

the topic, you are meeting. The essay is their  introduction, the first time they're meeting the  

موضوع را نخوانده باشند، شما در حال ملاقات هستید. این مقاله مقدمه آنهاست، اولین باری که با موضوع ملاقات می

subject. When you have conversation, we have  what's called an icebreaker. Icebreakers are  

کنند. وقتی مکالمه دارید، ما چیزی به نام یخ شکن داریم. یخ‌شکن‌ها

something we don't have now, but in the old days,  they would actually have frozen ice and they'd  

چیزی هستند که اکنون نداریم، اما در زمان‌های قدیم، آن‌ها در واقع یخ منجمد داشتند و باید

have to break it into pieces, because they would  make, you know, they'd have an ice bucket at the  

آن‌ها را تکه تکه می‌کردند، زیرا می‌دانید، یک سطل یخ در آنجا می‌داشتند.

door and whatnot, I can't remember exactly. But  they'd get big ice and they'd have to smash it  

در و چه چیز دیگری، دقیقاً یادم نیست. اما یخ بزرگ می‌گیرند و باید آن را بشکنند

and keep it. It wasn't like today where you can  get ice out of your fridge by pressing a button.  

و نگه دارند. مثل امروز نبود که بتوانید با فشار دادن یک دکمه یخ را از یخچال بیرون بیاورید.

So, you need an icebreaker, something  to - when we say "break the ice".  

بنابراین، شما به یک یخ شکن نیاز دارید، چیزی برای - وقتی می گوییم "یخ را بشکن". شاید بگویید

When you don't know someone, it's cold, you  might say. Two people can be frosty or ice-like.  

وقتی کسی را نمی‌شناسید، هوا سرد است. دو نفر می توانند یخ زده یا یخ مانند باشند.

To break the ice is to warm up to  communication to getting to know each other.  

شکستن یخ به معنای گرم کردن ارتباط برای شناخت یکدیگر است.

So, you need a sentence besides, you know, "Hey  baby, how you doin'?" Not a great ice breaker,  

بنابراین، شما به یک جمله نیاز دارید، می دانید، "هی عزیزم، چطوری؟" اتفاقاً یخ

by the way. But something that makes somebody -  will open up and turn towards you to say, "Ok,  

شکن خوبی نیست. اما چیزی که باعث می‌شود کسی -  باز شود و به سمت شما برگردد و بگوید: «خوب،

hi, hello", or whatever the next thing is. People usually go from an icebreaker to  

سلام، سلام» یا هر چیز بعدی. مردم معمولاً از یخ‌شکن به

open ended questions. You notice I  have something in here, I'm going to  

سؤالات باز می‌روند. متوجه شدید که من اینجا چیزی دارم، می‌خواهم

come back to this in a second. But similar to  the essay, they go to open ended questions.  

در یک ثانیه به این موضوع بازگردم. اما مشابه مقاله، آنها به سراغ سؤالات باز می روند.

That's like to explore the subject. Exploring the  subject is getting to know you. Who are you, what  

این مانند کشف موضوع است. کاوش موضوع، شناخت شماست. شما کی هستید، چه

do you like, what don't you like, who am I, do  we even want to get to know each other better?  

چیزی را دوست دارید، چه چیزی را دوست ندارید، من کی هستم، آیا حتی می خواهیم همدیگر را بهتر بشناسیم؟

Then we move to conclusion. I mean, I'm lucky I'm  doing videos so I can talk all night long. But  

سپس به نتیجه گیری می رویم. منظورم این است که من خوش شانس هستم که دارم ویدیو می‌سازم تا بتوانم تمام شب صحبت کنم. اما

fortunately, you have a job, you have a place to  go. You have to go home, you have to go to school.  

خوشبختانه، شما شغل دارید، جایی برای رفتن دارید. باید بری خونه، باید بری مدرسه.

So, in a conclusion for a conversation, if the  conversation has had a good introduction, you have  

بنابراین، در یک نتیجه‌گیری برای مکالمه ، اگر مکالمه مقدمه خوبی داشته

asked good questions to motivate interest,  when you conclude and you get to know a bit,  

باشد، سؤالات خوبی برای برانگیختن علاقه پرسیده‌اید، وقتی نتیجه‌گیری کردید و کمی با آن آشنا شدید،

you end the conversation. You wrap it up,  but in a way that you can talk again later.  

مکالمه را پایان می‌دهید. شما آن را جمع بندی می کنید، اما به گونه ای که بعداً می توانید دوباره صحبت کنید.

Maybe by email, maybe by Skype or Zoom or maybe on  Facebook, but you'll continue the conversation and  

شاید از طریق ایمیل، شاید از طریق اسکایپ یا زوم یا شاید در فیس بوک، اما شما مکالمه را ادامه خواهید داد و

get to know each other, right? Okay. So far, so good. They're very similar,  

با یکدیگر آشنا خواهید شد، درست است؟ باشه. تا اینجای کار خیلی خوبه. آنها بسیار شبیه به هم هستند،

except I added here, bridging questions.  Well, what is a bridging question? Well,  

به جز اینکه من در اینجا اضافه کردم، سؤالات پل زدنی. خوب، سوال پل زدن چیست؟ خب،

people and essays and books or sales letters  aren't the same. When you're talking to someone,  

آدم‌ها و مقاله‌ها و کتاب‌ها یا نامه‌های فروش یکسان نیستند. وقتی با کسی صحبت می کنید،

and this is where I said a movie or an app  isn't quite the same, it's real life, it's  

و اینجاست که گفتم یک فیلم یا یک برنامه کاملاً یکسان نیست، زندگی واقعی است،

happening now. There are things that are going to  happen between your body language, time of day,  

اکنون اتفاق می افتد. چیزهایی وجود دارد که بین زبان بدن شما، زمان روز، و

whether we're hungry where we are. That's going  to change that conversation. The speed of it,  

اینکه آیا در جایی که هستیم گرسنه هستیم، اتفاق می افتد. این مکالمه را تغییر می‌دهد. سرعت آن

the words coming out. If I'm listening, you  might slow down to make emphasis. It's real.  

، کلمه‌هایی که بیرون می‌آیند. اگر دارم گوش می‌دهم، ممکن است سرعتتان را کاهش دهید تا تأکید کنید. این واقعی است.

So, you can't just go from an introduction  to open ended questions, because,  

بنابراین، نمی‌توانید فقط از یک مقدمه به سؤالات پایانی بروید، زیرا،

you know, "Hi, my name's James, do you want  to go to dinner and get married?" Woah, where  

می‌دانید، "سلام، اسم من جیمز است، آیا می‌خواهید به شام ​​بروید و ازدواج کنید؟" وای،

the hell did that come from? You kind of got to  bridge, and what I mean by bridge is you're here,  

این لعنتی از کجا آمد؟ شما به نوعی باید بریج کنید، و منظور من از پل این است که شما اینجا هستید،

this person's here. You've done your introductions  so you can see each other and wave, but how do  

این شخص اینجاست. شما مقدمات خود را انجام داده‌اید تا بتوانید همدیگر را ببینید و دست تکان دهید، اما چگونه

you get over here so that you can take time to  get to know each other? Bridging questions.  

می‌توانید از اینجا عبور کنید تا بتوانید برای آشنایی با یکدیگر زمان بگذارید؟ سوالات پل زدن.

So, I'm going to give you five questions  that you're going to ask that's going to give  

بنابراین، می‌خواهم پنج سؤال از شما بپرسم که به

you the power to be able to get to know someone,  but I'm also going to give you the bridging  

شما این قدرت را می‌دهد که بتوانید با کسی آشنا شوید، اما همچنین

questions you should ask first that can lead  from introduction to a question that makes sense,  

سؤالاتی را که باید ابتدا بپرسید، به شما می‌دهم. که می‌تواند از مقدمه به یک سؤال منطقی منتهی شود،

so your next question, which is an open ended  question where they won't say yes or no, but  

بنابراین سؤال بعدی شما، که یک سؤال باز  است که در آن بله یا خیر نمی‌گویند، اما

they'll give you information, will work nicely,  neatly, and lead to great conversations. Or,  

اطلاعاتی به شما می‌دهند، به خوبی، منظم و منظم کار می‌کند و منجر به گفتگوهای عالی یا،

sorry, great conclusions - so, for further  conversations. So, if you're ready to explore  

متاسفم، نتیجه‌گیری عالی - بنابراین، برای مکالمات بیشتر. بنابراین، اگر آماده کاوش در

that with me, get ready, and let's go. Okay, so you did all the work to understand  

آن با من هستید، آماده شوید و بیایید برویم. خوب، پس شما تمام کارها را انجام دادید تا بفهمید

what or how a conversation, a book or an essay or  a sales letter can be similar and how they match  

که یک مکالمه، یک کتاب یا مقاله یا یک نامه فروش چگونه می تواند شبیه باشد و چگونه با هم مطابقت

up, and I threw in that concept of, you know,  linking something or leading with something,  

دارد، و من این مفهوم را مطرح کردم که، می دانید، پیوند دادن چیزی یا رهبری با چیزی،

yeah? So, we're going to go over to the board and  I'm actually going to give you the five questions  

آره؟ بنابراین، ما به هیئت مدیره می‌رویم و در واقع پنج سؤال را به شما می‌دهم

that I think can generate an amazing conversation  with someone. I've not only done that, I've added  

که فکر می‌کنم می‌تواند یک مکالمه شگفت‌انگیز با کسی ایجاد کند. من نه تنها این کار را انجام داده‌ام، بلکه به آن چیزی اضافه

with that what I call leading questions, something  you will start with to get to that question that  

کرده‌ام که آن را سؤالات اصلی می‌نامم، چیزی که برای رسیدن به آن سؤال شروع

will develop a beautiful conversation. And - you  don't think I just stopped there - I'm going to  

می‌کنید و مکالمه زیبایی ایجاد می‌کند. و - فکر نمی‌کنید من همین‌جا متوقف شدم - من

try and give you some background on why you might  want to use this question or what makes this  

سعی می‌کنم پیش‌زمینه‌ای را به شما ارائه دهم که چرا ممکن است بخواهید از این سؤال استفاده کنید یا چه چیزی این

question special. So you're not just going to say,  "I'm going to ask this question in any situation."  

سؤال را خاص می‌کند. بنابراین شما فقط نمی‌خواهید بگویید: «در هر شرایطی این سؤال را می‌پرسم».

You might want to know if I use this question  if I want to learn this about a person.  

اگر بخواهم این را در مورد شخصی یاد بگیرم، ممکن است بخواهید بدانید که آیا از این سؤال استفاده می‌کنم .

Kind of good, right? Okay, cool. So, let's go to the board and we'll take a look.  

یه جورایی خوبه، درسته؟ باشه باحال بنابراین، اجازه دهید به هیئت مدیره برویم و نگاهی بیندازیم.

Question number one, okay. Before we - what we  want to ask is, "If you could only eat one meal  

سوال شماره یک، باشه قبل از ما - چیزی که می‌خواهیم بپرسیم این است: "اگر می‌توانستید تا آخر عمر فقط یک وعده غذا بخورید، آن غذا

for the rest of your life, what would it be?" So,  that's the question. And we can even go further  

چه می‌شد؟" بنابراین ،  سؤال این است. و حتی می‌توانیم

with that question, it would be like, "Where did  you first have that meal? Who made it for you?"  

با این سؤال جلوتر برویم، مانند این است: " اولین بار آن غذا را کجا خوردید؟ چه کسی آن را برای شما درست کرد؟"

And get some, you know, we can get a - have a  little bit of fun with it with a person. Because  

و مقداری دریافت کنید، می‌دانید، ما می‌توانیم دریافت کنیم - با یک نفر کمی با آن سرگرم شویم. زیرا

food is something we all love. So,  this is a question about having fun.  

غذا چیزی است که همه ما دوست داریم. بنابراین، این یک سؤال در مورد تفریح ​​است.

Now honestly, you can't walk up to someone and  say, "Hi, my name's change. So, if you could only  

حالا راستش را بخواهید، نمی‌توانید به سراغ کسی بروید و بگویید: "سلام، نام من تغییر کرد. بنابراین، اگر بتوانید تا

eat one food for the rest of your life, what would  you eat?" They'll look at you and back up and go,  

آخر عمر فقط یک غذا بخورید، چه می‌خورید؟" آنها به شما نگاه می کنند و پشتیبان می گیرند و می

"Back up, you're crazy, you're crazy!" So, how  do I get in there? Well, imagine walking down  

گویند،   "پشتیبانی کن، تو دیوانه ای، تو دیوانه ای!" بنابراین، چگونه وارد آنجا شوم؟ خوب، تصور کنید

the street, I see you and I walk up and go, "Hi",  and we're talking a bit, "My name's James. Oh,  

در خیابان قدم می زنم، من شما را می بینم و بالا می روم و می روم، "سلام"، و ما کمی با هم صحبت می کنیم، "اسم من جیمز است. اوه،

your name is Valerie or Valyeria, yeah, Valyeria,  great." "Hey, are there any good restaurants  

نام شما والری یا والریا است، بله، والریا، عالی است. " "هی، آیا رستوران خوبی

around here?" And she might go "Yeah, down the  street there's a good Italian restaurant. You  

در این اطراف وجود دارد؟" و او ممکن است بگوید "بله، در پایین خیابان یک رستوران ایتالیایی خوب وجود دارد.

might like it." I go "Really, cool. That sounds  fantastic. I've got a funny question for you. If  

ممکن است آن را دوست داشته باشید." من می گویم: "واقعاً، عالی است. به نظر می رسد فوق العاده است. من یک سوال خنده دار از شما دارم. اگر

you could only eat one meal for the rest of your  life, what would you eat?" And they might go "Good  

فقط می توانستید تا آخر عمرتان یک وعده غذایی بخورید ، چه می خورید؟» و ممکن است به «سوال خوب» بروند

question." As you're thinking about it, you could  ask, "Hey, is that restaurant around here that  

. همانطور که در مورد آن فکر می کنید، می توانید بپرسید: "هی، آیا آن رستوران در این اطراف است که

sells this kind of food?" And all of the sudden,  you've opened it up for a conversation, see?  

این نوع غذا را می فروشد؟" و ناگهان، آن را برای مکالمه باز کردید، می بینید؟

Now, when I'm giving you these leading questions,  don't think that you have to do this with that  

حالا، وقتی این سؤالات اصلی را به شما می‌کنم،  فکر نکنید که باید دقیقاً این کار را با آن انجام دهید

exactly. Think of context. Where are you? You  could be sitting eating dinner with a friend or  

. به زمینه فکر کنید شما کجا هستید؟ ممکن است با یک دوست یا

someone you've just met at a party and you're  not going to say to them, "Is there any good  

شخصی که به تازگی در یک مهمانی ملاقات کرده‌اید، در حال خوردن شام باشید و به آنها نگویید: "آیا رستوران خوبی وجود دارد

restaurants", or "Are there any good restaurants  around here?" That's just not paying attention.  

" یا "آیا رستوران خوبی در این اطراف وجود دارد؟" این فقط توجه نکردن است.

But while you're eating, you could say, "This food  is amazing. Do you enjoy it?" And they might say,  

اما وقتی در حال غذا خوردن هستید، می توانید بگویید: "این غذا فوق العاده است. آیا از آن لذت می برید؟" و ممکن است بگویند،

"Yeah". And you go, "Hey, you know what? If  you could only eat one food -" there you go,  

"بله". و شما می‌گویید: "هی، می‌دانی چیست؟ اگر فقط می‌توانستید یک غذا بخورید -"

there's that question. And it's a fun question,  this icebreaker. It gets to get - you know,  

این سوال وجود دارد. و این یک سوال جالب است، این یخ شکن. به دست می‌آید - می‌دانید،

you get to know the person by asking things like,  "Where did you first have it?" Maybe they were on  

شما با پرسیدن مواردی مانند «از کجا آن را دریافت کردید؟» شاید آنها در

vacation. "Who made it for you?" Maybe it was  a family member. So, this is a "getting to know  

تعطیلات بودند. "چه کسی آن را برای شما ساخته است؟" شاید یکی از اعضای خانواده بود. بنابراین، این یک سؤال "آشنایی با

you" question. And it's done over a fun way that's  not too invasive, which means it's not too strong.  

شما" است. و این کار به روشی سرگرم‌کننده انجام می‌شود که خیلی تهاجمی نیست، به این معنی که خیلی قوی نیست.

Food - we all eat food, we all love  food. You can even change it to,  

غذا - همه ما غذا می خوریم، همه ما غذا را دوست داریم. حتی می‌توانید آن را به

"What food could you not eat ever again for the  rest of your life?" Why not? And they might go,  

«چه غذایی را نمی‌توانی تا آخر عمر بخوری؟» تغییر دهید؟ چرا که نه؟ و ممکن است بگویند،

"Oh, liver! I hate it! Oh, my mom made it, it's  disgusting" and it's a great conversation.  

"اوه، جگر! من از آن متنفرم! اوه، مادرم آن را درست کرد، منزجر کننده است" و این یک مکالمه عالی است.

Question number two, you could say - okay,  question number two is "What was your first job?"  

سوال شماره دو، می توانید بگویید - بسیار خوب، سوال شماره دو این است که "اولین شغل شما چه بود؟"

and you want to know why? Once again, this is a  fun question. Nobody ever has a great first job,  

و می خواهید بدانید چرا؟ یک بار دیگر، این یک سؤال جالب است. هیچ‌کس هیچ‌وقت یک شغل اول عالی ندارد،

well, very few of us have great first jobs.  Some of us, like I delivered newspapers as my  

خوب، تعداد کمی از ما اولین مشاغل عالی داریم. برخی از ما، مانند من روزنامه‌ها را به عنوان

first job at 6:00 in the morning. It was cold,  it was wet. But I learned the value of - ahh,  

اولین کارم ساعت 6 صبح تحویل می‌دادم. سرد بود ، خیس بود. اما من ارزش آن را یاد گرفتم - آه،

see, you got to know about me. Because I told  you about my first job. It wasn't a great job,  

ببینید، شما با من آشنا شدید. چون درباره اولین کارم به شما گفتم. کار خوبی نبود،

but I learned something from it, or I  was able to buy this because of it.  

اما چیزی از آن یاد گرفتم، یا به خاطر آن توانستم آن را بخرم.

How do you get there, though? How do you get  there? Because walking up to someone and asking  

با این حال، چگونه به آنجا می رسی؟ چطور به آنجا میرسی؟ زیرا نزدیک شدن به کسی و پرسیدن

about their first job, unless it's a business or  a job interview, is not a good question to ask.  

درباره اولین شغل او، مگر اینکه یک تجارت یا مصاحبه شغلی باشد، سؤال خوبی برای پرسیدن نیست.

But we could start off with, you know,  like, "Weather's pretty good, dadada. Hey,  

اما می‌دانی، می‌توانیم با این جمله شروع کنیم ، مانند: "آب و هوا خیلی خوب است، دادا

what do you do for a living?" "Well, I'm a  salesman." "Well, how do you like your job?"  

. "خب، من یک فروشنده هستم." "خب، شغلت را چگونه دوست داری؟"

Person's going to ask, "I love it!" or "You know,  it's okay, it's a job." I go, "Yeah, I know what  

شخص می خواهد بپرسد "من آن را دوست دارم!" یا "میدونی ، اشکالی نداره، کاره." می‌گویم، "آره، می‌دانم

you mean. Remember when we were kids? Remember  your first job?" "Yeah, I sold ice cream."  

منظورت چیست. یادت می‌آید وقتی بچه بودیم؟ اولین شغلت را به خاطر می‌آوری؟" "آره، من بستنی فروختم."

Remember I said to you at the beginning, the best  kind of way to get better at conversation is to  

به یاد داشته باشید که در ابتدا به شما گفتم، بهترین روش برای بهتر شدن در مکالمه

have natural input. These conversations lead  to natural input that you can't just practice  

داشتن ورودی طبیعی است. این مکالمات به ورودی‌های طبیعی منتهی می‌شود که نمی‌توانید مانند آن‌ها را فقط

like, from movie scripts or language apps. You  need to be able to get something that's real,  

از اسکریپت‌های فیلم یا برنامه‌های زبان تمرین کنید. شما باید بتوانید چیزی را بدست آورید که واقعی باشد،

that touches us that would naturally touch you.  And notice how we're talking about childhood here,  

که ما را تحت تأثیر قرار دهد و به طور طبیعی شما را تحت تأثیر قرار دهد. و توجه کنید که ما در اینجا در مورد کودکی چگونه صحبت می کنیم،

and these are fun and light because sometimes,  you just want to, as we said, break the ice.  

و اینها سرگرم کننده و سبک هستند زیرا گاهی اوقات ، همانطور که گفتیم، فقط می خواهید یخ را بشکنید.

We've broken the ice with a "Hello", we've led  in with a good question that is not too strong.  

ما با یک "سلام" یخ را شکستیم ، با یک سوال خوب که خیلی قوی نیست وارد شدیم.

Then we can go for a deeper question  that helps them to reveal themselves  

سپس می‌توانیم سراغ سؤال عمیق‌تری برویم که به آن‌ها کمک می‌کند تا خودشان را نشان دهند

without feeling that they're forced to. Okay. Question number three, let's go over here.  

بدون اینکه احساس کنند مجبور هستند. باشه. سوال شماره سه، بیایید به اینجا برویم.

"What is a relationship  deal-breaker for you?" Now, this  

«برای شما یک معامله‌شکن رابطه چیست؟» اکنون، این

changes. This isn't a fun question. This is a  question to find out someone's morals or what they  

تغییر می‌کند. این سوال جالبی نیست این سؤالی است برای اینکه بفهمید اخلاقیات یک نفر یا اینکه

feel is morally right or wrong. What they will  tolerate, what they will not tolerate, right? So,  

چه چیزی از نظر اخلاقی درست است یا غلط است. چه چیزی را تحمل خواهند کرد ، چه چیزی را تحمل نخواهند کرد، درست است؟ بنابراین،

tolerate means you'll say it's okay. I don't like  it, but it's okay. And if you don't tolerate it,  

tolerate به این معنی است که می گویید اشکالی ندارد. من آن را دوست ندارم، اما اشکالی ندارد. و اگر آن را تحمل نکنید،

you say it's not okay. I will not stand for this,  or I won't take it. It's over. So, a deal-breaker  

می گویید اشکالی ندارد. من این را نمی پذیرم، یا آن را نمی پذیرم. تمام شد. بنابراین، یک معامله‌شکن

in a relationship can be do they lie? Do they  cheat - have sex with somebody else? Will they  

در یک رابطه می‌تواند دروغ بگوید؟ آیا آنها خیانت می کنند - با شخص دیگری رابطه جنسی دارند؟ آیا آنها

say bad things to you? These are things that  you're saying these are the things I stand for  

به شما چیزهای بدی خواهند گفت؟ اینها چیزهایی هستند که شما می گویید اینها چیزهایی هستند که من از آنها دفاع می کنم

and I will not let someone do to me, okay? So, a  deal-breaker, because when you break a deal means  

و نمی گذارم کسی با من انجام دهد، باشه؟ بنابراین، یک معامله‌شکن، زیرا وقتی معامله را شکست می‌دهی به

the relationship will be cut  or broken if this happens.  

این معنی است که اگر این اتفاق بیفتد، رابطه قطع می‌شود یا شکسته می‌شود.

This also tells you what behavior, even if you're  not a girlfriend or boyfriend, husband or wife,  

این همچنین به شما می‌گوید چه رفتاری، حتی اگر دوست دختر یا دوست پسر، زن یا شوهر

that if you do these behaviors, they won't be your  friend either. So, if they say a deal-breaker is  

نباشید، که اگر این رفتارها را انجام دهید، آن‌ها هم دوست شما نخواهند بود . بنابراین، اگر می‌گویند معامله‌گر

someone who is always late, you better be  on time. Whether you're their girlfriend,  

کسی است که همیشه دیر می‌آید، بهتر است به موقع حاضر شوید. چه دوست دختر آنها باشید، چه

boyfriend, or just whatever. You understand?  Alright. Because that could be a deal-breaker.  

دوست پسر، یا هر چیز دیگری. می فهمی؟ بسیار خوب. زیرا این می تواند یک معامله شکن باشد.

Now, that's a hefty question. You cannot and  I am telling you, do not walk up after saying,  

حالا این یک سوال سنگین است. شما نمی‌توانید و به شما می‌گویم، بعد از گفتن

"Hi, my name is James. What's a relationship  deal-breaker for you?" Because right away,  

«سلام، نام من جیمز است. چه چیزی برای شما شکست‌دهنده رابطه است؟» بلند نشوید؟

they might be thinking, "But you want to date  me? I don't even know you. Who the hell are you?"  

زیرا ممکن است فوراً فکر کنند، "اما تو می خواهی با من قرار بگذاری؟ من حتی تو را نمی شناسم. تو کی هستی؟"

That could be the first thing going through  their mind, or you might just seem crazy.  

این می تواند اولین چیزی باشد که در ذهن آنها می گذرد، یا ممکن است دیوانه به نظر بیایید.

But how would you ever get there? You  could have a casual conversation, like "Hi,  

اما چگونه می توانید به آنجا برسید؟ می‌توانید یک مکالمه معمولی داشته باشید، مانند «سلام،

my name's James", dadada, you're talking. And  you could turn around and say something like,  

نام من جیمز است»، دادا، شما در حال صحبت کردن هستید. و می‌توانید برگردید و چیزی شبیه این بگویید:

"Hey, have you ever had a bad relationship?"  

«هی، آیا تا به حال رابطه بدی داشتی؟»

The answer to that is a yes/no, and I know here  these are not supposed to be yes/no questions,  

پاسخ به آن یک بله/نه است، و من می‌دانم که در اینجا اینها قرار نیست سؤالات

but in saying yes or no, if they say they  have had one, you don't have to get too  

بله یا خیر باشند،   اما در گفتن بله یا خیر، اگر آنها بگویند که داشته‌اند، لازم نیست خیلی

personal but you could say, "What was the  deal-breaker in that relationship for you?"  

شخصی باشید، اما می‌توانید بگویید، " معامله‌شکنی در آن رابطه برای شما چه بود؟"

And now they're answering that question for  you, see? If they say no, they've never had  

و اکنون آنها به این سوال برای شما پاسخ می دهند، می بینید؟ اگر آنها بگویند نه، هرگز رابطه بدی نداشته اند

a bad relationship, which is unusual, then you  can say, "That's funny. So, what would be a  

، که غیرعادی است، می توانید بگویید: "این خنده دار است.

deal-breaker for you?" Woah, yep. We went around.  They say yes, no, we got you, tap, boom. Alright.  

وای، بله دور زدیم. می گویند بله، نه، شما را گرفتیم، ضربه بزنید، بوم. بسیار خوب.

Remember though, I'm joking around, but this is a  serious question and it's going to lead to someone  

به خاطر داشته باشید که من دارم شوخی می کنم، اما این یک سوال جدی است و منجر به این می شود که کسی به

telling you what they morally think is right or  wrong. So, they're going to take it seriously.  

شما بگوید که از نظر اخلاقی چه چیزی درست است یا اشتباه. بنابراین، آنها آن را جدی خواهند گرفت.

You might want to share - and I should say in  all of these questions. To make the conversation  

ممکن است بخواهید به اشتراک بگذارید - و من باید در همه این سؤالات بگویم. برای ادامه مکالمه

continue, you want to share. You want them to  talk, because then you will probably, most likely,  

، می‌خواهید به اشتراک بگذارید. شما می خواهید آنها صحبت کنند، زیرا در این صورت احتمالاً، به احتمال زیاد،

if they're good conversationalists, ask you,  "What about you? What was your first job?" Or,  

اگر آنها مکالمه گر خوبی باشند، از شما می پرسید: "شما چطور؟ اولین شغل شما چه بود؟" یا،

"What food do you think would be the one you'd  want for the rest of your life?" There you go,  

«فکر می‌کنید چه غذایی برای بقیه عمرتان می‌خواهید؟» در اینجا می‌روید،

you've created a bond. And then, something like  this, what are deal-breakers. When they ask you  

یک پیوند ایجاد کرده‌اید. و سپس، چیزی شبیه به این، معامله‌گرها چه هستند. وقتی این سوال را از

that question, they're going to be looking at  you and finding out from you, what are important  

شما می‌پرسند، به شما نگاه می‌کنند و از شما می‌فهمند، چه

issues to you that you would break a relationship  over? So, see, we're having fun in the sun,  

مسائل مهمی برای شما وجود دارد که می‌توانید رابطه‌تان را به خاطر آن قطع کنید ؟ بنابراین، ببینید، ما در زیر نور خورشید سرگرم می‌شویم،

but now we're moving down to serious stuff that  you can actually use in real life situations.  

اما اکنون به سراغ چیزهای جدی می‌رویم که در واقع می‌توانید در موقعیت‌های زندگی واقعی از آنها استفاده کنید.

Next, question number four,  "Would you want to live forever?"  

بعد، سؤال شماره چهار، «آیا می‌خواهی برای همیشه زندگی کنی؟»

Now, I asked this question just now and  you might be thinking to yourself, "Oh,  

حالا، من این سوال را همین الان پرسیدم و شاید با خودتان فکر کنید، "اوه،

I've never thought about that. Hm, that tells  me a lot about you." People with imagination,  

من هرگز به آن فکر نکرده ام. هوم، این به من چیزهای زیادی درباره شما می گوید." افراد دارای تخیل،

creativity - I'm not saying it's a bad thing,  but a lot of people, if they think "If I could  

خلاق - نمی‌گویم این چیز بدی است، اما بسیاری از مردم، اگر فکر می‌کنند "اگر می‌توانستم

live forever..." it's like "Why would you live  forever?" These are philosophical questions,  

برای همیشه زندگی کنم..." مانند "چرا برای همیشه زندگی می‌کردی؟" اینها سؤالات فلسفی هستند،

so it gives you insight to somebody. If they  said, "Yeah, I do, because I want to drink and  

بنابراین به شما بینشی برای کسی می دهد. اگر آنها می‌گفتند: "بله، دارم، چون می‌خواهم همیشه مشروب بخورم و

party all the time!" it tells you yep, that's  all you need to know. Right? That'll give you  

مهمانی کنم!" به شما می گوید بله، این تنها چیزی است که باید بدانید. درست؟ این به شما

information whether or not you want to go deeper  into a friendship with this individual. And you  

اطلاعات می‌دهد که آیا می‌خواهید عمیق‌تر به دوستی با این فرد بروید یا نه. و

might find out something really deep about them,  like they want to find out how life evolves on the  

شما   ممکن است چیزی واقعاً عمیق در مورد آنها پیدا کنید، مانند آنها می خواهند دریابند که زندگی در   سیاره چگونه تکامل می یابد

planet and where it goes from there, and so on.  And you're like "Woah, I didn't see that coming!"  

و از آنجا به کجا می رود و غیره. و شما مانند "وای، من آن را ندیدم!"

but it gives you deep insight into them. So, how do you get into a question like that  

اما به شما بینش عمیقی نسبت به آنها می دهد. بنابراین، چگونه می‌توانید به چنین سؤالی وارد شوید

without, you know, how do you start there? You  might want to say something simple like this,  

بدون اینکه، می‌دانید، چگونه از آنجا شروع کنید؟ شاید بخواهید چیزی ساده مانند این بگویید،

"If you had an unlimited amount of time to learn  a skill, what would you want to learn?" Notice  

«اگر زمان نامحدودی برای یادگیری یک مهارت داشتید، چه چیزی را می‌خواهید یاد بگیرید؟» توجه داشته

this is not the same as living forever. When  you're saying this one, you're saying "Hey,  

باشید   این همان زندگی برای همیشه نیست. وقتی این یکی را می‌گویید، می‌گویید "هی،

what would you want to do if you could,  like, if you had enough time to do it?"  

اگر می‌توانستید ، مثلاً اگر زمان کافی برای انجام آن داشتید، می‌خواهید چه کار کنید؟"

Because we all have jobs and relationships and  obligations, but I'm saying in that question,  

از آنجا که همه ما شغل و روابط و تعهداتی داریم، اما من در این سوال می گویم

the lead in question, well, if you had  the time, what would you want to learn?  

،  سرب مورد بحث، خوب، اگر وقت داشتید، چه چیزی را می خواهید یاد بگیرید؟

Play guitar? They might say, "Yeah man, play  guitar, do some art, and I would like to travel  

نواختن گیتار؟ آنها ممکن است بگویند: "آره مرد، گیتار بزن، کمی هنر انجام بده، و من دوست دارم به مریخ سفر کنم

to Mars!" And then you go, "Okay, now, what  if you could live forever, what would you do?"  

!" و سپس می‌روید، "خوب، حالا، اگر بتوانید برای همیشه زندگی کنید، چه می‌کردید؟"

"Oh dude, you know what I want?" And all of the  sudden, you've got them excited and you're getting  

"اوه رفیق، میدونی من چی میخوام؟" و ناگهان، آنها را هیجان زده کرده اید و

insight into who they are. Maybe they're artists.  Their job might not be that way, but the way they  

بینش خود را نسبت به اینکه چه کسی هستند به دست می آورید. شاید آنها هنرمند هستند. کار آنها ممکن است اینطور نباشد، اما طرز

think is that way. Or maybe they'd want to, you  know, explore. They're explorers, you don't know.  

فکر آنها اینطور است. یا شاید بخواهند، می‌دانید، کاوش کنند. آنها کاوشگر هستند، شما نمی دانید.

If we have forever, it changes what you might  want to do in life versus when you're limited  

اگر برای همیشه داشته باشیم، کاری را که ممکن است بخواهید در زندگی انجام دهید در مقایسه با زمانی که محدود

and you have to make money. So, this is a great  way to get insight into people. Alright?  

هستید و مجبور به کسب درآمد هستید، تغییر می‌دهد. بنابراین، این یک راه عالی برای دریافت بینش نسبت به افراد است. بسیار خوب؟

Now, question number five. "Who is your celebrity  crush?" A crush - okay, you may not know,  

حالا سوال شماره پنج "هنرمند محبوب تو کیه؟" دلسوختگی - خوب، ممکن است ندانید،

but a crush is when you have like, romantic  feelings towards someone. Like, okay, I know. He's  

اما علاقه زمانی است که نسبت به کسی احساسات عاشقانه و دوست داشتنی دارید . مثل، باشه، میدونم او در

getting older, sorry, Tom Cruise. There was a time  you was the man. I don't know who the man is today  

حال پیر شدن است، متاسفم، تام کروز. زمانی بود که تو آن مرد بودی. من دیگر نمی دانم آن مرد امروز کیست

anymore. But there was a time, Tom Cruise was  considered like, the heartthrob. People loved him,  

. اما زمانی بود که تام کروز به عنوان یک دلخور در نظر گرفته می‌شد. مردم او را دوست داشتند

and many women loved him because he was  dangerous. He was adventurous. Some people  

و بسیاری از زنان او را دوست داشتند زیرا خطرناک بود. او ماجراجو بود. برخی از افراد

liked Harrison Ford because he was mature, like  as in Indiana Jones. Intelligence and bravery.  

هریسون فورد را دوست داشتند، زیرا او بالغ بود، مانند ایندیانا جونز. هوش و شجاعت.

Some people had a crush on Arnold Schwarzenegger,  because Mr. Schwarzenegger was just very huge.  

برخی از مردم به آرنولد شوارتزنگر علاقه داشتند، زیرا آقای شوارتزنگر بسیار بزرگ بود.

You know, he had the muscles. Anyway. So, that told you a lot about what they found  

می دانی، او ماهیچه ها را داشت. به هر حال. بنابراین، این به شما چیزهای زیادی درباره چیزهایی که آنها را

attractive. So, when someone tells you their  celebrity crush is somebody, they're telling  

جذاب می‌دانست، می‌گوید. بنابراین، وقتی کسی به شما می‌گوید علاقه‌اش به سلبریتی شخصی است، به شما می‌گوید

you I find this attractive in a man or a woman.  And you've got to go, "Okay, how do I use that?"  

که من این را در یک مرد یا یک زن جذاب می‌دانم. و شما باید بروید، "خوب، چگونه از آن استفاده کنم؟"

I told you you're not here just to  learn English. It's a vehicle, okay.  

من به شما گفتم که اینجا نیستید فقط برای یادگیری انگلیسی. این یک وسیله نقلیه است، خوب.

So, how do you go there? Because that's kind  of like a funny question to ask someone you've  

خب، چطوری میری اونجا؟ زیرا این سؤال خنده‌دار است که از کسی که به

just met. But something that's not so  funny and is very interesting is, "Hey,  

تازگی ملاقات کرده‌اید بپرسید. اما چیزی که خیلی خنده دار نیست و بسیار جالب است این است: "هی

is there any famous person you'd like to meet?"  Most people have somebody that they want to meet  

،  آیا شخص مشهوری هست که بخواهی با او ملاقات کنی؟" بیشتر مردم کسی را دارند که می خواهند در زندگی با او ملاقات

in life. Now, that's not a sexual question. Like,  you might want to say - a person might want to say  

کنند. حالا این یک سوال جنسی نیست. مثلاً ممکن است بخواهید بگویید - یک نفر ممکن است بخواهد بگوید

Barack Obama. Maybe not him, maybe Boris Yeltsin.  He's dead - no, I'm joking. He's a Russian leader.  

باراک اوباما. شاید نه او، شاید بوریس یلتسین. او مرده است - نه، شوخی می کنم. او یک رهبر روسیه است.

I don't know. Who is your - like, Thor. Chris  Hemsworth. Ah, that's the new heartthrob, forgot.  

من نمی دانم. ثور مثل تو کیست. کریس همزوورث. آه، این دلباز جدید است، فراموش شده است.

They might want to meet him. But it doesn't mean  they have a crush on him. They might want to  

شاید بخواهند با او ملاقات کنند. اما این بدان معنا نیست که آنها او را دوست دارند. آنها ممکن است بخواهند

meet him because he's got a great body and they  want to look like him. But you can lead for that  

با او ملاقات کنند زیرا او اندام فوق العاده ای دارد و می خواهند شبیه او شوند. اما می‌توانید برای آن

question into something about celebrity crush,  because they're about the same. They're parallel.  

سؤال به چیزی در مورد علاقه افراد مشهور هدایت کنید، زیرا آنها تقریباً یکسان هستند. موازی هستند

You're talking about famous people, ones  you want to meet because they're famous and  

شما در مورد افراد مشهور صحبت می کنید، افرادی که می خواهید با آنها آشنا شوید زیرا مشهور و

interesting. And then the other one because  maybe you're physically attracted to them.  

جالب هستند. و بعد دیگری چون شاید از نظر فیزیکی جذب آنها شده باشید.

That one leads to, as I said, attraction. Now, somebody helped me coin this phrase, I'm  

همان‌طور که گفتم آن یکی منجر به جذابیت می‌شود. حالا، کسی به من کمک کرد تا این عبارت را بسازم، من

going to use it. If you master questions like this  - and now remember, I didn't tell you you had to  

از آن استفاده خواهم کرد. اگر به سؤالاتی از این دست تسلط دارید - و اکنون به یاد داشته باشید، من به شما نگفتم که باید

use exactly this. I'm giving you ideas that will  give you the time to sit down, maybe write out,  

دقیقاً از آن استفاده کنید. من به شما ایده‌هایی می‌دهم که به شما فرصت می‌دهد بنشینید، شاید بنویسید

come up with your own lead in questions and  you use these questions. You can get insight,  

،   در سؤالات پیشرو خود را مطرح کنید و  از این سؤالات استفاده کنید. می‌توانید بینش،

attraction. You can get morality. You  can get fun with these five questions  

جذابیت کسب کنید. شما می توانید اخلاق را بدست آورید. هنگام صحبت کردن با کسی، می‌توانید با این پنج سؤال سرگرم شوید

while talking to someone. And they can  go from five minutes to five hours.  

. و می‌توانند از پنج دقیقه تا پنج ساعت بروند.

Now, I'm going to call you guys future  native speakers. Why? Because if you  

اکنون، من می‌خواهم شما را به زبان مادری آینده صدا کنم . چرا؟ زیرا اگر به

master questions like this, you will  become a native speaker. Because this  

سوالاتی از این دست تسلط داشته باشید، به زبان مادری تبدیل خواهید شد. زیرا

is the kind of thing we would ask each other.  In fact, I'll tell you the truth. Most people  

این همان چیزی است که از یکدیگر می‌پرسیم. در واقع من حقیقت را به شما خواهم گفت. اکثر مردم

don't ask questions like this. These are questions  that will put you above that so even though your  

چنین سؤالی نمی‌پرسند. اینها سؤالاتی هستند که شما را بالاتر از اینها قرار می دهند، بنابراین حتی اگر

English - English isn't your first language, it  will make it seem like it's your first language.  

انگلیسی شما - انگلیسی زبان اول شما نیست،  باعث می شود به نظر برسد که زبان اول شماست.

And that's a power we all want to have in the  end, right? The ability to communicate well  

و این قدرتی است که همه ما می خواهیم در نهایت داشته باشیم، درست است؟ توانایی برقراری ارتباط خوب

in any situation with any person. So, hope you've had fun with that. Before you go,  

در هر موقعیتی با هر شخصی. بنابراین، امیدوارم که با آن لذت برده باشید. قبل از رفتن،

I've got a couple of things. Because we always  have a bonus, that you've stuck around to do this,  

من چند چیز دارم. از آنجایی که ما همیشه یک امتیاز داریم، این که شما برای انجام این کار گیر کرده‌اید،

I'm going to give you the bonus question.  Then we'll talk about your homework, okay?  

من می‌خواهم سوال پاداش را به شما ارائه کنم. سپس در مورد تکالیف شما صحبت می کنیم، باشه؟

Bonus question number one. I think it's funny  because you're going to say "What's your name?"  

سوال جایزه شماره یک فکر می‌کنم خنده‌دار است، زیرا می‌خواهید بگویید "اسم شما چیست؟"

is like, of course. Everybody asks people their  name. I go yeah, but we are - as I said, future  

مانند است، البته همه نام افراد را می پرسند. من می‌روم بله، اما ما - همانطور که گفتم،

native English speakers, and you're going to do  something different. You're going to say, "Hey,  

انگلیسی‌زبان مادری آینده هستیم، و شما کار متفاوتی انجام خواهید داد. قرار است بگویید: "هی،

so what's your name?" And they're going to say "My  name is Mr. E." And you're going to say, "Sorry,  

پس اسمت چیه؟" و آنها خواهند گفت " نام من آقای E است." و شما خواهید گفت، "ببخشید،

so that's Mr. E, right?" And they go, "Yes, Mr.  E." Then you'll say, "So, Mr. E, I was wondering,  

پس این آقای E است، درست است؟" و آنها می‌گویند: "بله، آقای E." سپس می گویید، "بنابراین، آقای E، من فکر می کردم،

are there any good -" what did I do? I used the  name three times. One, I asked them to say it so  

آیا چیز خوبی وجود دارد -" من چه کار کردم؟ من از این نام سه بار استفاده کردم. یکی، از آنها خواستم آن را بگویند تا

I'd listen to it. Then I repeated it back to them  to make sure I said it to get it in my memory.  

به آن گوش کنم. سپس آن را برای آنها تکرار کردم تا مطمئن شوم که آن را گفته‌ام تا در حافظه‌ام بماند.

And then I used it right way in a sentence to  help it stay in my head. Why is this important?  

و سپس آن را به شکلی درست در یک جمله به کار بردم تا کمک کنم در ذهنم بماند. چرا این مهم است؟

You know this is true and I'm going to tell you  right now. You've been in a conversation. Somebody  

شما می دانید که این درست است و من همین الان به شما می گویم . شما در یک مکالمه بوده اید. شخصی

said their name, said "Hi, my name is James." And  their name dropped to the floor and you forgot it.  

نام آنها را گفت و گفت: "سلام، نام من جیمز است." و نام آنها روی زمین افتاد و شما آن را فراموش کردید.

And you spent the next ten to fifteen minutes  trying to remember their name. Not listening  

و ده تا پانزده دقیقه بعدی را صرف به خاطر سپردن نام آنها کردید.

to what they said, because you were afraid you  wouldn't say their name. They would say - so  

به حرف‌های آنها گوش نمی‌دهید، زیرا می‌ترسیدید نام آنها را نگویید. آنها می گفتند - پس

you'd have to introduce them and you wouldn't know  it. And that's embarrassing. It's happened to me;  

باید آنها را معرفی کنید و نمی دانید . و این شرم آور است. برای من اتفاق افتاده است؛

it happens to everyone. So, by trying to get  their name said at least three times right  

برای همه اتفاق می افتد بنابراین، با تلاش برای اینکه نام آنها حداقل سه بار درست

at the beginning of the conversation, and of  course, try to say it again in the conversation,  

در ابتدای مکالمه گفته شود، و البته سعی کنید دوباره آن را در مکالمه

you'll find you will remember their name so  you can focus on what they're saying to you.  

بگویید، متوجه خواهید شد که نام آنها را به خاطر خواهید آورد تا بتوانید روی آنچه آنها تمرکز کنید. به تو می گویم

It's a small hint but a big one. Try it out. Now, here's a question you should not ask, okay?  

یک اشاره کوچک اما بزرگ است. آن را امتحان کنید. حالا سوالی هست که نباید بپرسید، باشه؟

Do not ask people any body-related questions.  If you say to somebody, "Hey, are those real?"  

هیچ سوالی در رابطه با بدن از مردم نپرسید. اگر به کسی بگویید: "هی، آیا اینها واقعی هستند؟"

Don't ask, okay? Body-related questions  are things that are personal to people and  

نپرس، باشه؟ سوالات مربوط به بدن چیزهایی هستند که برای افراد شخصی هستند و آنها نمی خواهند شما بپرسید،

unless you know them well, even in beginning  conversations, they don't want you to ask.  

مگر اینکه آنها را به خوبی بشناسید، حتی در شروع مکالمات.

One question you should not ask a lady, and this  is a great example of body-related question is,  

یکی از سوالاتی که نباید از یک خانم بپرسید، و این نمونه‌ای عالی از سؤالات مربوط به بدن است،

"Are you pregnant?" or "When are you due?"  Don't ask that question, don't ask it.  

«آیا باردار هستید؟» یا "چه زمانی موعد مقرر دارید؟" این سوال را نپرس، نپرس.

There are several reasons why a woman might -  a woman's body might have changed. Don't ask  

چند دلیل وجود دارد که یک زن ممکن است - بدن یک زن ممکن است تغییر کرده باشد.

that question, or any other question about - you  look at the guy's hair, you go, "Is that real,  

آن سوال یا هر سوال دیگری در مورد - شما به موهای آن مرد نگاه می کنید، می گویید: "واقعی است،

or is that a wig?" What do they call them? I  can't remember, it's wigs? A man's wig - men  

یا کلاه گیس است؟" آنها را چه می نامند؟ یادم نمی آید، کلاه گیس است؟ کلاه گیس مردانه - مردان

wear toupees. It's been a long time, nobody  wears them anymore. They shave their head off,  

توپی می پوشند. مدت زیادی می‌گذرد، دیگر کسی آن‌ها را نمی‌پوشد. سرشان را می تراشند،

right? So, don't ask those questions about  body-related issues unless you really know  

درست است؟ بنابراین، این سوالات را در مورد مسائل مربوط به بدن نپرسید، مگر اینکه واقعاً

them or you're family. Don't, even then. If it  has to come it, it will come up in its own way.  

آنها را بشناسید یا از اعضای خانواده خود باشید. نکن، حتی در آن زمان. اگر باید بیاید، به روش خودش پیش خواهد آمد.

So, for the last two questions. "What is your  name?", and the rule there is trying it three  

بنابراین، برای دو سوال آخر. « نام شما چیست؟»، و قانون وجود دارد که آن را سه

times. Ask their name, repeat their name back to  them, then ask the next question starting with  

بار امتحان کنید. نام آنها را بپرسید، نام آنها را برای آنها تکرار کنید، سپس سؤال بعدی را که با نام آنها شروع می شود بپرسید

their name. And by the way, we all love our names,  so it's not like they're going to get upset by you  

. و اتفاقاً، همه ما عاشق اسم‌هایمان هستیم، بنابراین اینطور نیست که از گفتن آن ناراحت شوند

saying it. And repeat it as many times you can  in the conversation in a natural way so you don't  

. و آن را هر چند بار که می توانید در مکالمه به روشی طبیعی تکرار کنید تا آن را

forget it, so you can focus on the conversation.  Don't ask any body-related questions.  

فراموش نکنید تا بتوانید روی مکالمه تمرکز کنید. هیچ سوالی در رابطه با بدن نپرسید.

Okay? This is a North American thing. I don't  know every culture in the world. Maybe there are  

باشه؟ این یک چیز آمریکای شمالی است. من همه فرهنگ‌های دنیا را نمی‌شناسم. شاید

cultures where it's okay to ask certain things.  In North American cultures or Western cultures,  

فرهنگ‌هایی وجود داشته باشند که پرسیدن چیزهای خاصی اشکالی ندارد. در فرهنگ‌های آمریکای شمالی یا فرهنگ‌های غربی،

generally it's not allowed or not acceptable.  Especially beginning conversations.  

معمولاً مجاز نیست یا قابل قبول نیست. به خصوص شروع مکالمه.

And what's our homework? Well, you know you've  got to have homework. You know you've gotta  

و تکلیف ما چیست؟ خوب، می دانید که باید تکالیف داشته باشید. میدونی که باید

have homework with me, alright? Because I love  these conversations that we have. They're one  

با من تکلیف داشته باشی، باشه؟ چون من این مکالمه‌هایی را که داریم دوست دارم. آنها یک

sided because I do all the talking and you do the  listening, but I want you to practice this stuff,  

طرفه هستند، زیرا من همه حرف زدن را انجام می‌دهم و شما گوش می‌دهید، اما من می‌خواهم این چیزها را تمرین کنید،

not just take it from me. You know,  I say it to you and you believe it.  

نه اینکه آن را از من بگیرید. می‌دانی، به تو می‌گویم و تو باورش می‌کنی.

Go out in the real world, come up with your  own lead in questions. And in order to do that,  

در دنیای واقعی بیرون بروید، سؤالات خود را مطرح کنید. و برای انجام این کار،

you've got to understand what the question is your  asking, or what question to want to ask next.  

باید بفهمید سؤالی که می‌پرسید چیست یا سؤال بعدی را می‌خواهید بپرسید.

So, I have three questions here. Each question  is worth 1000 points because underneath the  

بنابراین، من در اینجا سه ​​سوال دارم. هر سوال 1000 امتیاز دارد زیرا در زیر

comments here, you're going to write in the  answer, whether you think it's morals or fun,  

نظرات اینجا، می‌خواهید پاسخ را بنویسید ، چه فکر می‌کنید اخلاقی است یا سرگرم‌کننده،

insight/attraction, ask or don't ask. And  people will vote on it, and every thumbs up  

بینش/جذاب است، بپرسید یا نپرسید. و مردم به آن رأی می‌دهند، و با هر

you get - if it's on YouTube, you're going to get  1000 points. If it's on www.engvid.com , they'll  

بار تأیید - اگر در YouTube باشد،  1000 امتیاز دریافت خواهید کرد . اگر در www.engvid.com باشد، آن‌ها

make a comment in the comment section there.  So, make sure you go to www.engvid.com , we'll  

در بخش نظرات آنجا نظر می‌دهند. بنابراین، مطمئن شوید که به www.engvid.com می‌روید،

talk more about that in a second. And your three questions are the following.  

در عرض یک ثانیه بیشتر در مورد آن صحبت خواهیم کرد. و سه سوال شما به شرح زیر است.

Remember I told you each question and I kind of  went over and said this question gives you this  

به یاد داشته باشید که من هر سوالی را به شما گفتم و به نوعی رفتم و گفتم این سوال این را به شما می

into somebody. Is it insight? It tells you about  their morals. I want to see how well you were  

دهد. آیا بینش است؟ این به شما درباره اخلاق آنها می گوید. می‌خواهم ببینم چقدر خوب

listening, because a conversation is two parts.  It's listening as well as speaking. So, if you  

گوش می‌دادی، زیرا مکالمه دو بخش است. این گوش دادن و همچنین صحبت کردن است. بنابراین، اگر

listened, you know the answer to this. This is  silly, silly question. They are silly questions.  

گوش کرده باشید، پاسخ این را می‌دانید. این سؤال احمقانه و احمقانه است. سوالات احمقانه ای هستند

If you weren't, watch the video again, listen  carefully because I explain each one to you.  

اگر نبودید، دوباره ویدیو را تماشا کنید، با دقت گوش کنید زیرا هر کدام را برای شما توضیح می‌دهم.

So, the first question we want to do for your  homework, and that's in the comments below us:  

بنابراین، اولین سؤالی که می‌خواهیم برای تکالیف شما انجام دهیم، و آن در نظرات زیر ما است:   برای

What is a relationship deal-breaker for you. Is  this a question based on finding out somebody's  

شما چه چیزی باعث ایجاد رابطه‌شکنی می‌شود. آیا این سؤال مبتنی بر پی بردن به اخلاقیات شخصی

morals, or is this a fun question? Just getting  to know each other? Think about it carefully,  

است یا این سؤال جالبی است؟ تازه با هم آشنا می شوید؟ در مورد آن با دقت فکر کنید،

don't forget to write in the comments section. Who is your celebrity crush? Does this give you  

فراموش نکنید که در بخش نظرات بنویسید. شخص مشهور مورد علاقه ات کیست؟ آیا این به شما

insight into the person, or is it finding out  about their attraction, what makes them attracted  

بینشی نسبت به فرد می‌دهد، یا این است که در مورد جذابیت او، چه چیزی او را

to a person, or what is attractive to them? And the third one is, is this a question you  

به سمت یک شخص جذب می‌کند، یا چه چیزی برای او جذاب است، آشنا شوید؟ و مورد سوم این است که آیا این سوالی است که

should ask? Are you pregnant? Should you ask this  question, or you don't ask this question? Okay?  

باید بپرسید؟ آیا شما باردار هستید؟ آیا باید این سؤال را بپرسید یا این سؤال را نمی‌پرسید؟ باشه؟

Listen, I had a lot of fun. And I've run out of  questions for you, but I'm sure you have some  

گوش کن خیلی بهم خوش گذشت و سؤالات من تمام شده است، اما مطمئن هستم که سؤالاتی برای من دارید

for me. Leave them in the comment section and  before you go there, I want you go to go a very  

. آنها را در بخش نظرات بگذارید و قبل از اینکه به آنجا بروید، می‌خواهم به یک

special place where you can do a quiz and find  out more about the questions that are there.  

مکان بسیار خاص بروید که می‌توانید یک مسابقه انجام دهید و درباره سؤالات موجود در آنجا اطلاعات بیشتری کسب کنید.

You go to www.engvid.com , do the questions  there. Meet some wonderful teachers, and if  

شما به www.engvid.com بروید، سؤالات را در آنجا انجام دهید. با چند معلم فوق‌العاده آشنا شوید، و اگر

you liked this lesson and you learned anything  from it. You were like, "Wow, I didn't know that,  

این درس را دوست داشتید و چیزی از آن آموختید. شما اینطور گفتید: "وای، من این را نمی دانستم

that was interesting." Subscribe. But  don't just subscribe, ring the bell.  

، جالب بود." اشتراک در. اما فقط مشترک نشوید، زنگ را به صدا درآورید.

There's a little bell on - by the  subscription bar. Ring that bell,  

زنگ کوچکی وجود دارد - کنار نوار اشتراک. آن زنگ را به صدا درآورید،

because if you ring that bell there, you add it,  any new video I come with will come up for you.  

زیرا اگر آن زنگ را در آنجا به صدا درآورید، آن را اضافه کنید، هر ویدیوی جدیدی که من با آن می‌آیم برای شما نمایش داده می‌شود.

And that's something that will save you time and  you'll get to learn from me a little bit more.  

و این چیزی است که در وقت شما صرفه جویی می کند و کمی بیشتر از من یاد خواهید گرفت.

Anyway, it's been fun being with you. You  have a great day, evening, or afternoon,  

به هر حال، بودن با شما لذت بخش بود. هرکجا که هستید، روز، عصر یا بعدازظهر بسیار خوبی

wherever you are. And we'll see each other  again soon. Ciao!

دارید. و به زودی دوباره همدیگر را خواهیم دید . سیائو!