8 Phrasal Verb Opposites in English: pass out, come to, talk into...

Hi, it's James from engVid, once again, with Test Your English.

سلام، این جیمز از engVid است، یک بار دیگر، با Test Your English.

Are you ready?

اماده ای؟

Today's test is on phrasal verbs, those naughty words that cause people so many difficulties.

آزمون امروز بر روی افعال عبارتی است، آن کلمات شیطانی که برای مردم مشکلات زیادی ایجاد می کند.

And I understand why.

و میفهمم چرا

You've got a verb and a preposition, and when the verb is by itself, it means something

شما یک فعل و یک حرف اضافه دارید، و وقتی فعل به خودی خود باشد، معنایی

almost completely different than when it's in its phrasal verb form.

تقریباً کاملاً متفاوت از زمانی دارد که در شکل فعل عبارتی آن باشد.

For example, "pick up".

به عنوان مثال، "برداشتن".

Pick means to choose, but when you say "to pick up", it means to meet a friend and take

انتخاب به معنای انتخاب کردن است، اما وقتی می گویید " برداشتن" به معنای ملاقات با یک دوست و بردن

them to a restaurant.

آنها به رستوران است.

You pick them up.

شما آنها را بردارید.

Crazy, I know.

دیوانه، می دانم.

So today, we're going to test your English with phrasal verbs that mean the exact opposite.

بنابراین امروز، ما قصد داریم انگلیسی شما را با افعال عبارتی که دقیقاً برعکس آن معنی دارند، آزمایش کنیم.

So I'm going to teach you four pairs of phrasal verbs, and how they're opposite, and how you

بنابراین من قصد دارم به شما چهار جفت افعال عبارتی و اینکه چگونه آنها متضاد هستند و چگونه می

can use this English to improve your English so you're like a native speaker.

توانید از این انگلیسی برای بهبود زبان انگلیسی خود استفاده کنید تا مانند یک زبان مادری باشید، به شما آموزش دهم.

So let's go to the board.

پس بیایید به هیئت مدیره برویم.

And I've noticed E is playing the game himself.

و من متوجه شده ام که E خودش بازی می کند.

Puss out.

ول کن

He's saying, "What happened?"

او می گوید: "چی شده؟"

Do you know what that means?

آیا میدانید چه معنایی میدهد؟

Let's go to the board and play.

بیا برویم روی تخته و بازی کنیم.

So question number one.

پس سوال شماره یک

Which phrasal verb means "to come to a place that was not planned or expected"?

کدام فعل عبارتی به معنای "آمدن به جایی است که برنامه ریزی یا انتظار نمی رفت"؟

Is it "end up" or "start out"?

آیا "پایان" است یا "شروع"؟

Were you able to guess?

تونستی حدس بزنی؟

The answer is "end up".

پاسخ "پایان" است.

Did you get it wrong?

اشتباه متوجه شدید؟

Did you get it right?

درست متوجه شدید؟

Don't worry.

نگران نباشید.

After this segment, we're going to take an opportunity to explain what each one means.

بعد از این بخش، از فرصت استفاده می کنیم تا معنی هر کدام را توضیح دهیم.

But you're still playing the game.

اما شما هنوز در حال انجام بازی هستید.

That would have got you 10 points if you got it right.

اگر درست می‌گفتید، 10 امتیاز می‌گرفتید.

If you didn't get it right, don't worry about it.

اگر درست متوجه نشدید، نگران آن نباشید.

How about the next one?

بعدی چطور؟

Put on your thinking cap.

کلاه فکری خود را بگذارید.

Which phrasal verb means "to accumulate something by putting parts or materials together"?

کدام فعل عبارتی به معنای "انباشتن چیزی با کنار هم قرار دادن اجزا یا مواد" است؟

And "accumulate" means to put things together, okay?

و "انباشته کردن" به معنای کنار هم قرار دادن چیزها است، خوب؟

In case you get confused.

در صورتی که گیج شوید.

So "accumulate", alright?

بنابراین "انباشته شدن"، خوب؟

So which phrasal verb means "to accumulate something by", and that means make it larger,

بنابراین کدام فعل عبارتی به معنای "انباشتن چیزی توسط" است، و این به معنای بزرگتر کردن آن است،

by gathering things, "by putting parts or materials together"?

با جمع آوری چیزها، "با کنار هم قرار دادن قطعات یا مواد"؟

Is it "build up" or "die down"?

آیا "ساخت" است یا "از بین رفتن"؟

That's annoying for you?

برای شما آزاردهنده است؟

It's annoying for me, too.

برای من هم آزاردهنده است.

Kills my throat.

گلویم را می کشد.

Anyway, is it "build up" or "die down"?

به هر حال «ساختن» است یا «مرگ»؟

What did you guess?

چه حدس زدید؟

Did you guess "build up"?

آیا "ساخت" را حدس زدید؟

You got yourself 10 points.

خودت 10 امتیاز گرفتی

If you didn't, stick around.

اگر این کار را نکردید، بچسبید.

Alright, question number three.

باشه سوال شماره سه

Which phrasal verb means "to be conscious"?

کدام فعل عبارتی به معنای "آگاه بودن" است؟

Which phrasal verb means "to be conscious"?

کدام فعل عبارتی به معنای "آگاه بودن" است؟

Is it "pass out" or "come to"?

آیا "بیهوش شدن" است یا "به خود آمدن"؟

For 30 points, did you get "come to"?

برای 30 امتیاز ، "به" آمدید؟

I hope you did.

امیدوارم انجام داده باشید.

And if you got zero, I'm glad you're watching this lesson because you've got a lot of education

و اگر صفر گرفتید، خوشحالم که این درس را تماشا می‌کنید، زیرا

coming up in a second or two.

در یک یا دو ثانیه آموزش‌های زیادی دریافت کرده‌اید.

Now finally, our final question.

حالا بالاخره سوال آخر ماست.

This will show, and you can pat yourself on the back if you get this one and all of these

این نشان می‌دهد، و اگر این یکی و همه این‌ها را درست دریافت کنید، می‌توانید به پشت خود ضربه بزنید

correct.

.

Which phrasal verb means "to prevent someone from doing something by talking about it",

کدام فعل عبارتی به معنای "ممانعت از انجام کاری با صحبت کردن در مورد آن"،

sorry, "talking about good reasons for not doing it"?

متاسفم، "صحبت کردن درباره دلایل خوب برای انجام ندادن آن" است؟

That's a mouthful.

این یک لقمه است.

Which phrasal verb means "to prevent someone from doing something by talking about good

کدام فعل عبارتی به معنای "بازداشتن کسی از انجام کاری با صحبت در مورد

reasons for not doing it"?

دلایل خوب برای انجام ندادن آن" است؟

Is it "talk out of" or "talk into"?

آیا "حرف زدن از" یا "حرف زدن به" است؟

This is a tough one because they're both "talk".

این کار سختی است زیرا هر دو «حرف» هستند.

It's "talk out of".

این "حرف زدن از" است.

So, if you did this right, you got 40 points.

بنابراین، اگر این کار را به درستی انجام دهید ، 40 امتیاز دریافت می کنید.

If not, you need to join me in a second or two.

اگر نه ، باید در یکی دو ثانیه به من بپیوندید.

See you on the board.

می بینمت روی تخته

Wow.

وای.

These kids don't even appreciate the work I...

این بچه ها حتی قدر کار را نمی دانند من ...

Hi.

سلام.

We're back.

ما برگشتیم.

Game show.

مسابقه تلویزیونی - برنامه تلویزیونی.

That's right.

درست است.

Test your English.

انگلیسی خود را تست کنید.

Now, think back.

حالا دوباره فکر کن

What was your score before we went away?

قبل از رفتن ما چه امتیازی داشتید؟

Did you get perfect?

کامل شدی؟

Don't worry about it because here I'm going to give you the information you need to understand

نگران نباشید زیرا در اینجا اطلاعاتی را که برای درک نحوه کار این جفت ها نیاز دارید به شما می دهم

how these pairs work.

.

Now, if you recall rightly, I told you these were opposites and I placed them on the board

حالا اگر درست یادتان باشد، من به شما گفتم اینها متضاد هستند و آن‌ها را این‌طور روی تخته گذاشتم

that way, that one is the opposite of the other.

که یکی مخالف دیگری است.

Sometimes it's easy because you can see that they have opposite words, as in "start" or

گاهی اوقات آسان است زیرا می توانید ببینید که آنها کلمات متضاد دارند، مانند "شروع" یا

"end".

"پایان".

But what do they mean?

اما منظورشان چیست؟

Let's find out.

بیایید دریابیم.

"To start out", it means to begin, just as "start" means the beginning, "to move" or

"شروع کردن" به معنای شروع است، همانطور که "شروع" به معنای آغاز، "حرکت کردن" یا

"to act".

"عمل کردن" است.

We usually use this with businesses when you can say something like, "I started out with

ما معمولاً از این در مورد مشاغل استفاده می کنیم که می توانید چیزی مانند "من با

$1 and I grew a multi-billion dollar business."

1 دلار شروع کردم و یک تجارت چند میلیارد دلاری رشد کردم."

Right?

درست؟

It means we began here and we moved to a certain place.

یعنی ما از اینجا شروع کردیم و به یک مکان خاص نقل مکان کردیم.

So, what does "end up" mean?

بنابراین، "پایان" به چه معناست؟

It doesn't just mean "end".

این فقط به معنای "پایان" نیست.

When we talk about phrasal verbs, and I mentioned at the beginning, a verb has a specific meaning,

وقتی در مورد افعال عبارتی صحبت می کنیم، و در ابتدا اشاره کردم، یک فعل معنای خاصی دارد،

but as soon as you end up at a preposition, it can slightly change it.

اما به محض اینکه به حرف اضافه ختم می شوید، می تواند کمی آن را تغییر دهد.

In this case, "end up" means, yes, you got to a certain place or ended there, but it's

در این مورد، "پایان" به این معنی است که بله، شما به یک مکان خاص رسیدید یا در آنجا به پایان رسیدید، اما آن

not what you planned on or expected.

چیزی نیست که در آن برنامه ریزی کرده اید یا انتظار داشتید.

Okay?

باشه؟

So, you could imagine going to a - this happened to me one time - I went to a bar, a popular

بنابراین، شما می توانید تصور کنید که به یک بار رفتم - این یک بار برای من اتفاق افتاد - من به یک بار رفتم، یک

bar, some friends invited me to, and I didn't know this at the time, but it was a drag show.

بار محبوب، برخی از دوستان من را به آن دعوت کردند، و من در آن زمان این را نمی دانستم، اما این یک نمایش درگ بود.

Maybe you don't know what that is.

شاید شما ندانید که چیست.

It's where men can dress up as women and they entertain people.

اینجاست که مردان می توانند لباس زنانه بپوشند و مردم را سرگرم کنند.

Right?

درست؟

So, I thought we were going to sit down and have a nice dinner, and I'm all dressed up

بنابراین، فکر کردم که می‌خواهیم بنشینیم و یک شام خوب بخوریم، و همه لباس‌هایم را

for it, and they've got, "Young man, do-do-do-do-do-do", and dancing in the middle floor, I'm like,

برای آن آماده کرده‌ام، و آنها می‌گویند: «ای جوان، انجام بده، انجام بده، و می رقصید در طبقه وسط،

I didn't know I was going to end up here.

من نمی دانستم که قرار است به اینجا برسم.

I wouldn't have dressed like this for that.

برای اون اینجوری لباس نمیپوشم

So, where I ended up, yes, it was dinner, but not the way I had planned.

بنابراین، جایی که من به پایان رسیدم، بله، شام بود، اما نه آنطور که من برنامه ریزی کرده بودم.

And that's "end up".

و این "پایان" است.

Okay?

باشه؟

So, the next one we have is "build up" and "die down".

بنابراین، مورد بعدی ما "ساختن" و "مرگ" است.

Okay?

باشه؟

So, when we talk about building up, it's to accumulate or assemble by putting parts together.

بنابراین، وقتی در مورد ساخت صحبت می‌کنیم، انباشته شدن یا مونتاژ با کنار هم قرار دادن قطعات است.

Some of you guys - I don't have it today.

بعضی از شما بچه ها - من امروز آن را ندارم.

I don't have my Batman shirt, or the Batman mask, and if you've been with me long enough,

من پیراهن بتمن یا ماسک بتمن را ندارم ، و اگر به اندازه کافی با من بودید،

you know I love Batman.

می دانید که من بتمن را دوست دارم.

Well, I have built up a collection of Batman - I probably have a thousand, and that's just

خب، من مجموعه‌ای از بتمن ساخته‌ام - احتمالاً هزار تا دارم، و این فقط

one section of things I've collected over years.

یک بخش از چیزهایی است که در طول سال‌ها جمع‌آوری کرده‌ام.

Right?

درست؟

So, it builds up to accumulate over time.

بنابراین، به مرور زمان جمع می‌شود.

The opposite of that is to "die down", because as something builds up, it gets bigger and

نقطه مقابل آن «مرده شدن» است، زیرا هر چه چیزی ساخته شود، بزرگتر و بزرگتر می شود

bigger.

.

Well, "die down" means to go smaller and smaller.

خوب، «مرگ» به معنای کوچکتر و کوچکتر شدن است.

So, "In fact, the crowd was very loud, and then it died down."

بنابراین، "در واقع، جمعیت بسیار بلند بود، و سپس خاموش شد."

So, it means to go from something larger to something smaller.

بنابراین، به معنای رفتن از چیزی بزرگتر به چیزی کوچکتر است.

Right?

درست؟

So, if it's really windy, the wind can die down to nothing.

بنابراین، اگر واقعاً باد باشد ، باد می تواند خاموش شود.

So, the opposite of getting more is getting less, to gradually become less strong.

بنابراین، نقطه مقابل بیشتر گرفتن ، کم شدن است، کم کم قوی شدن.

Right?

درست؟

So, what about these ones, "pass out" and "come to"?

بنابراین، در مورد این یکی، "از حال رفتن" و "به خود آمدن" چطور؟

Well, if you love to drink like I do, and I love a nice glass of whiskey, sometimes

خوب، اگر شما هم مثل من عاشق نوشیدن هستید، و من عاشق یک لیوان ویسکی خوب هستم، گاهی

I drink too much and I pass out, and when I come to, I end up at the weirdest places.

اوقات زیاد می نوشم و بیهوش می شوم، و وقتی به خودم می آیم، به عجیب ترین جاها می رسم.

My bad Scottish accent, thank heavens no Scottish people will watch this video.

لهجه بد اسکاتلندی من، خدا را شکر هیچ اسکاتلندی این ویدیو را تماشا نخواهد کرد.

So, when you pass out, it means to suddenly become unconscious, and that's not about alcohol

بنابراین، وقتی بیهوش می شوید، به این معنی است که ناگهان بیهوش می شوید، و این فقط مربوط به الکل نیست

only.

.

A lot of people pass out because they drink too much.

بسیاری از مردم به دلیل نوشیدن بیش از حد از حال می روند.

So, you drink too much, you fall asleep unexpectedly.

بنابراین، شما بیش از حد می نوشید، به طور غیر منتظره به خواب می روید.

But you can pass out because it's too hot.

اما شما می توانید به دلیل گرمای بیش از حد از هوش بروید.

Like, if you're on a bus and it's very, very hot, and they don't take down the windows,

مثلاً اگر در اتوبوس هستید و هوا خیلی خیلی گرم است و شیشه‌ها را پایین نمی‌آورند،

someone might pass out beside you.

ممکن است یکی از کنار شما بی‌هوش شود.

Or, like my mom, my mom, I love you, mom, she hates the sight of blood.

یا مثل مامان من مامان من دوستت دارم مامان از دیدن خون بدش میاد.

If she sees blood, she'll pass out.

اگر خون ببیند از حال می رود.

Right?

درست؟

It means you just lose consciousness suddenly and unexpected.

این بدان معناست که شما به طور ناگهانی و غیرمنتظره هوشیاری خود را از دست می دهید .

So, what does "come to" mean?

بنابراین، "به آمدن" به چه معناست؟

Well, "pass out" means that, but "come to" means to come back to consciousness.

خوب، «بیهوش شدن» به این معنی است، اما « به خود آمدن» به معنای بازگشت به هوشیاری است.

Now, you're going to say, "Oh, James, I know.

حالا شما می خواهید بگویید: "اوه، جیمز، من می دانم.

When I go to sleep at night, I sleep, and then I come to in the morning."

وقتی شب می خوابم، می خوابم و بعد صبح به هوش می آیم."

Wrong.

اشتباه.

Just like passing out is unexpected, you come to after being knocked out.

همانطور که از دست دادن غیرمنتظره است ، پس از ناک اوت شدن به خود می رسید.

That could be from it being too warm, drinking too much, getting punched in the head, right?

این می تواند ناشی از گرم بودن بیش از حد، نوشیدن بیش از حد، مشت زدن به سر باشد، درست است؟

Mike Tyson.

مایک تایسون

If Mike Tyson punches you in the head, you're going to come to next week.

اگر مایک تایسون به سر شما مشت بزند، هفته آینده می آیید.

That's right, Michael.

درست است، مایکل.

I'm making fun of you, but you don't know where I live.

من تو را مسخره می کنم، اما تو نمی دانی من کجا زندگی می کنم.

I shouldn't do that because I hear the man's making a comeback, and he looks really good.

من نباید این کار را بکنم زیرا می شنوم که مرد در حال بازگشت است و او واقعاً خوب به نظر می رسد.

So, "to come to" is if you get knocked out by something, something makes you fall asleep,

بنابراین، "به خود آمدن" این است که اگر چیزی شما را ناکام کند، چیزی شما را بخواباند،

or if you drank too much, and it's almost the opposite of "pass out".

یا اگر بیش از حد نوشیدید، و تقریباً برعکس "بیهوش شدن" است.

Right?

درست؟

Almost.

تقریبا.

Except we talk about being knocked out.

به جز اینکه در مورد ناک اوت شدن صحبت می کنیم.

When you pass out, then you're not going to be - it's not someone hitting you, right?

وقتی بیهوش می‌شوی، دیگر نمی‌شوی - این کسی نیست که تو را کتک بزند، درست است؟

It's other conditions that make you fall asleep unexpectedly.

این شرایط دیگری است که شما را به طور غیرمنتظره ای به خواب می برد.

So, "come to", you don't come to in the morning because you didn't fall asleep unexpectedly,

بنابراین، "به خود بیا"، شما صبح به خود نمی آیید زیرا به طور غیرمنتظره ای خوابتان نمی برد، درست است

did you?

؟

You went to bed with the idea of sleeping, so you wake up.

با خیال خوابیدن به رختخواب رفتی، پس بیدار می شوی.

Wow.

وای.

Remember that.

به یاد داشته باشید که.

All right.

خیلی خوب.

All right, grasshopper.

باشه ملخ

So, after we've done that, let's talk about "talk out of" and "talk into".

بنابراین، پس از انجام این کار، بیایید در مورد "حرف زدن از" و "صحبت کردن" صحبت کنیم.

These are very, very similar, and you might have been able to guess this simply because

اینها بسیار بسیار شبیه به هم هستند، و شما ممکن است بتوانید این را حدس بزنید صرفاً به این دلیل که

we go "talk out", "talk into", and you know "out" would mean to leave, and "in" means

ما به «حرف زدن»، «صحبت کردن» می‌رویم، و می‌دانید که «خارج» به معنای ترک است، و «در» به معنای

to come into.

وارد شدن است.

So, when we talk people out of something, we can do it in two ways.

بنابراین، وقتی از چیزی صحبت می کنیم، می توانیم آن را به دو صورت انجام دهیم.

You will find most of the dictionaries will say "to talk someone from doing something",

خواهید دید که بیشتر دیکشنری ها می گویند "از کسی صحبت کردن از انجام کاری"،

and talking about the good reasons not to do it, but you can also talk them out of doing

و در مورد دلایل خوب برای انجام ندادن آن صحبت می کنند، اما همچنین می توانید

it by telling them the bad things that will happen if they do it.

با گفتن چیزهای بدی که در صورت وقوع آنها اتفاق می افتد، آنها را از انجام آن منصرف کنید. انجام دهید.

Okay?

باشه؟

So, that's it.

پس همین است.

When you talk someone out of something, you prevent them from doing something they wanted

وقتی کسی را در مورد چیزی نادیده می گیرید،

to do by talking about either the good reasons not to do it...

با صحبت در مورد دلایل خوب انجام ندادن آن کار، او را از انجام کاری که می خواستند باز می

Don't quit school when you're 15.

دارید... در 15 سالگی مدرسه را رها نکنید.

It's going to be very bad and hard for you to get a job in the future.

این خیلی بد خواهد بود و برای شما سخت است که در آینده شغلی پیدا کنید.

Right?

درست؟

And if you don't quit school, you can get a good job.

و اگر مدرسه را رها نکنید، می توانید شغل خوبی پیدا کنید.

So, I've done both negative and positive, but I'm trying to talk you out of doing something.

بنابراین، من هم منفی و هم مثبت انجام داده ام، اما سعی می کنم شما را از انجام کاری منصرف کنم.

To talk you into something is to get you to do something, right?

صحبت کردن با شما در مورد چیزی به معنای وادار کردن شما به انجام کاری است، درست است؟

Many of you have bought cars or clothing that maybe you didn't want, but that salesperson

بسیاری از شما ماشین یا لباسی خریده‌اید که شاید نمی‌خواستید، اما آن

was like, "You look just so good in it.

فروشنده می‌گفت: "تو در آن خیلی خوب به

You look amazing.

نظر می‌رسی. شگفت‌انگیز به نظر می‌رسی.

I tell you, you've got to have it.

من به شما می‌گویم، باید آن را داشته باشید.

Your friends are going to talk about it.

دوستان شما هستند. قرار است در مورد آن صحبت کنم.

You'll be the greatest.

You'll be the greatest ever.

تو بهترین خواهی بود. تو بهترین خواهی بود

I promise you."

.

See?

دیدن؟

They talked you into it, you bought it, and now you're at home regretting it.

آنها با شما صحبت کردند، شما آن را خریدید، و اکنون در خانه هستید و پشیمان هستید.

Talking to a whole bunch of you, aren't I?

با یک سری از شما صحبت می کنم ، اینطور نیست؟

Okay.

باشه.

So, people can talk you into something just as they can talk you out of something.

بنابراین، مردم می توانند شما را در مورد چیزی صحبت کنند، همانطور که می توانند شما را از چیزی منصرف کنند.

All right?

خیلی خوب؟

So, I've explained the pairs.

بنابراین، من جفت ها را توضیح داده ام.

Now, what I want you to do if that was...

حالا، اگر اینطور بود، چه کاری از شما می‌خواهم انجام دهید...

If you understand this, maybe go over the quiz I gave you at the beginning and check

اگر این را می‌فهمید، شاید امتحانی را که در ابتدا به شما دادم مرور کنید و بررسی کنید

to see the answers, and you'll go, "Oh, that just makes sense now", and clearly it will.

تا پاسخ‌ها را ببینید، و می‌گویید: "اوه، این منطقی است. اکنون" و به وضوح خواهد شد.

Now, this is a class and I consider it a full class that you're being given, so we have

حالا، این یک کلاس است و من آن را یک کلاس کامل می دانم که به شما داده می شود، بنابراین باید

to do the bonus section.

قسمت پاداش را انجام دهیم.

What's the bonus here?

امتیاز اینجا چیست؟

"But, James, you just taught me past out and come to.

"اما، جیمز، تو فقط به من یاد دادی که گذشته و

Did I?

بیام. آیا من؟

Did I?"

Well, the other thing about phrasal verbs, which is most interesting, that if you have

خوب، نکته دیگر در مورد افعال عبارتی، که بسیار جالب است، این است که اگر شما

a phrasal verb, or the reason why we as native speakers use it is because it can...

یک فعل عبارتی دارید، یا دلیل اینکه ما به عنوان زبان مادری از آن استفاده می کنیم این است که می تواند...

It's a very handy tool.

این یک ابزار بسیار مفید است.

It's like a level.

مثل یک سطح است.

It makes everything go straight.

باعث می شود همه چیز مستقیم پیش برود.

What I mean by that is we can use one phrasal verb in several different instances.

منظور من از آن این است که ما می توانیم از یک فعل عبارتی در چندین نمونه مختلف استفاده کنیم.

We don't have to change it, and all native speakers understand it.

ما مجبور نیستیم آن را تغییر دهیم، و همه افراد بومی آن را درک می کنند.

For instance, you can pick up your phone, right?

به عنوان مثال، شما می توانید گوشی خود را بردارید، درست است؟

You can pick up a signal.

می توانید سیگنال را دریافت کنید.

You can pick up a friend.

شما می توانید یک دوست را انتخاب کنید.

It's like, "How can you use that for so many?"

این مانند، "چگونه می توانید از آن برای این همه استفاده کنید؟"

We know.

ما میدانیم.

The same is here.

اینجا هم همینطور.

When I said "pass out", I told you it's to fall unconscious, unexpectedly.

وقتی گفتم «بیهوش شو»، به تو گفتم که بیهوش می شوی، غیرمنتظره.

However, it also means to give something out.

با این حال ، همچنین به معنای بخشیدن چیزی است.

In schools, you hear people say, "Can you please pass out the books?" or "Pass out the

در مدارس، می شنوید که مردم می گویند، "لطفا می توانید کتاب ها را پخش کنید؟" یا "

tests."

تست ها را قبول کنید."

So, don't think that somebody is getting a test and falling asleep unconscious all of

بنابراین، فکر نکنید که کسی یکدفعه دارد آزمایش می دهد و بیهوش به خواب می رود

a sudden.

.

They might say, "Can you pass this out, please?"

آنها ممکن است بگویند، "لطفا می توانید این را از دست بدهید؟"

And it means to give out.

و به معنای تسلیم شدن است.

That's another meaning of "pass out".

این معنای دیگری از "بیهوش شدن" است.

And what about "come to"?

و در مورد "بیا به" چطور؟

This is an interesting one, because you'll see native speakers go, "Okay, Ford..."

این یک مورد جالب است، زیرا می بینید که افراد بومی می گویند: "خوب، فورد..."

It means to add up to.

این به معنای جمع کردن است.

It means a total.

به معنای کل است.

A total.

یک کل

If you put this, and this, and this, it comes to this.

اگر این و این و این را بگذارید به این می رسد.

For example, you buy, I don't know, some water, "agua", or what is my little cousin saying?

مثلا شما نمی دونم آب می خرید «آگوا» یا پسر عموی کوچکم چه می گوید؟

"Apa".

"آپا".

Yes, if you're a Romanian, you know "apa" is water.

بله، اگر رومانیایی هستید، می دانید که "آپا" آب است.

So, you buy this and this, and then you go to the counter to pay for it, and the guy

بنابراین، شما این و این را می‌خرید، و سپس برای پرداخت هزینه آن به پیشخوان می‌روید، و آن مرد

goes, "The pan's $3.50, and the water's $2."

می‌گوید: "قابلیت 3.50 دلار است و آب 2 دلار."

That comes to $5.50.

این به 5.50 دلار می رسد.

You're thinking, "They're going to come alive?

شما فکر می کنید، "آنها زنده می شوند؟

They're unconscious right now?"

آنها الان بیهوش هستند؟"

No.

نه.

They're saying if you add this and this, the amount comes to or adds up to this.

آنها می گویند اگر این و این را اضافه کنید ، مقدار به این می رسد یا به این می رسد.

So, if someone says, "This comes to that", comes to this amount, they're saying, "If

بنابراین، اگر کسی بگوید: "این به آن می رسد" ، به این مقدار می رسد، می گوید: "اگر

I add this and this, this is the final total."

این و این را اضافه کنم، این مجموع نهایی است."

Kind of cool, huh?

یه جورایی باحاله، ها؟

But that's why you come here.

اما به همین دلیل است که شما به اینجا می آیید.

It's not just the lessons, it's the bonus information.

این فقط دروس نیست، بلکه اطلاعات پاداش است.

Of course, finally, we have my favourite of yours, the homework, in which I allow you

البته در نهایت ما تکلیف مورد علاقه شما را داریم که در آن به شما اجازه می دهم

and give you the opportunity to make millions and millions and millions of points.

و به شما فرصت می دهم که میلیون ها و میلیون ها و میلیون ها امتیاز کسب کنید.

Yes.

آره.

And this is going to be a tough one.

و این کار سختی خواهد بود.

It's a story about E and I going out.

این یک داستان در مورد E و من بیرون رفتن است.

I don't know the last time that happened.

آخرین باری که این اتفاق افتاد را نمی دانم.

But I need you to fill out the story, which I will read, and it will give you for each

اما من از شما می خواهم داستان را پر کنید که من آن را می خوانم و به ازای هر

answer you get correct.

پاسخ صحیح به شما می دهد.

Now, they're in pairs, so even though there are six spaces, it's a pair.

اکنون، آنها به صورت جفت هستند، بنابراین با وجود اینکه شش فاصله وجود دارد، یک جفت است.

Let me see.

بذار ببینم.

But because it's a pair, let's say you can get 2,000 points for each pair you get correct.

اما از آنجایی که یک جفت است، فرض کنید می‌توانید برای هر جفتی که درست می‌گیرید، 2000 امتیاز بگیرید.

That's right, I'm being generous.

درست است، من سخاوتمند هستم.

All right?

خیلی خوب؟

2,000 points.

2000 امتیاز

So, whether you're on engVid, the website, or you're on YouTube, or whatever platform

بنابراین، چه در engVid، وب‌سایت، یا در یوتیوب یا هر پلتفرمی

you're using, students, if they got the right answer, give them a thumbs up, and for each

که استفاده می‌کنید، دانش‌آموزان، اگر پاسخ درست را دریافت کردند، به آن‌ها پاسخ مثبت بدهید، و به ازای

one thumbs up they get, they'll get 2,000 points.

هر شست بالا، دریافت می‌کنند. ، آنها 2000 امتیاز می گیرند.

Cool, yeah?

باحال، آره؟

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

So, E blank - sorry, I blank Mr. E blank.

بنابراین، E خالی - ببخشید، من آقای E را خالی می کنم.

What the hell could that be?

این چه لعنتی می تواند باشد؟

I don't even know.

من حتی نمی دانم.

Going to a bar with me.

با من به یک بار می روید.

He - blank, blank - after drinking too much, and we - blank, blank - going home.

او - خالی، خالی - پس از نوشیدن بیش از حد، و ما - خالی، خالی - به خانه می رویم.

You will deserve all the points you get if you get this correct, okay?

شما مستحق تمام امتیازاتی خواهید بود که اگر این را درست به دست آورید، خوب؟

So, do that.

بنابراین، آن را انجام دهید.

Make sure you give people the thumbs up, let them know, and you can also write any other

مطمئن شوید که انگشت شست را به مردم بدهید، به آنها اطلاع دهید، و همچنین می توانید هر

phrasal verbs you might find confusing, and we can play the phrasal verb game and test

افعال عبارت دیگری که ممکن است گیج کننده باشد بنویسید، و ما می توانیم بازی فعل عبارتی را انجام دهیم و

your English with it.

انگلیسی شما را با آن تست کنیم.

Anyway, I've got to get going pretty soon, because otherwise I'll end up being late for

به هر حال، من باید خیلی زود شروع کنم، زیرا در غیر این صورت

my next appointment.

در قرار بعدی خود دیر می‌مانم.

So, we started out with the game, and I'm going to give you a little bit of information

بنابراین، ما با بازی شروع کردیم، و من اطلاعات کمی را به شما

I want you to take down, so make sure you go to www.engvid.com to do a quiz.

می‌دهم که می‌خواهم آن را حذف کنید، بنابراین مطمئن شوید که برای انجام یک مسابقه به www.engvid.com بروید.

That's right, a further quiz on this to make sure you really understand it, right?

درست است، یک مسابقه بیشتر در این مورد برای اطمینان از اینکه شما واقعا آن را درک کرده اید، درست است؟

Don't forget to like and subscribe, and why do I say that?

لایک و سابسکرایب را فراموش نکنید و چرا این را می گویم؟

Well, I'm still talking, and it's the end of the video, so you like it because you keep

خوب، من هنوز دارم صحبت می کنم، و این پایان ویدیو است، بنابراین شما آن را دوست دارید زیرا مدام

wanting more.

بیشتر می خواهید.

So, like it, it helps us, and then we can get more videos to you.

بنابراین، آن را لایک کنید، به ما کمک می کند، و سپس می توانیم ویدیوهای بیشتری را برای شما دریافت کنیم.

And subscribe, I'm not going to ask you to do that right now unless you've watched two,

و مشترک شوید، من در حال حاضر از شما نمی خواهم این کار را انجام دهید، مگر اینکه دو،

three, four videos, whether myself or other people like Ronnie or Adam, then subscribe

سه، چهار ویدیو را تماشا کرده باشید، چه من یا افراد دیگری مانند رونی یا آدام، سپس از

already.

قبل مشترک شوید.

Clearly like what we have to offer you, and we want to keep giving it to you.

واضح است که آنچه را که ما به شما پیشنهاد می کنیم، دوست دارید و می خواهیم آن را به شما ارائه دهیم.

Anyway, as always, thank you very much, you make it all possible, and I'll talk to you

به هر حال، مثل همیشه، خیلی ممنون، شما همه چیز را ممکن کردید، و من به زودی با شما صحبت خواهم کرد

soon.

.

Bye-bye.

خداحافظ.