Learn the English Phrases "just happen to" and "It happens to the best of us!"

In this English lesson I wanted to help you learn the English phrase “just happen to”.

در این درس انگلیسی من می‌خواستم به شما کمک کنم که عبارت انگلیسی «فقط اتفاق می‌افتد» را یاد بگیرید.

This is something you say if you just happen to have something.

این چیزی است که اگر اتفاقی داشته باشید می گویید.

I'm having trouble thinking about how to describe this term without using this term.

من در فکر کردن در مورد چگونگی توصیف این اصطلاح بدون استفاده از این اصطلاح مشکل دارم.

Let me give you some examples and that might help.

اجازه دهید چند مثال برای شما بیاورم و شاید کمک کند. فرض کنید

Let's say you said, hey, I need to open this box.

شما گفتید، هی، من باید این جعبه را باز کنم.

Do you have a knife?

چاقو داری؟ می‌توانم

I could say, hey,

I just happen to have one, reach into my pocket and pull out a small jackknife.

بگویم، هی،

اتفاقاً یکی دارم، دست در جیبم می‌کنم و یک چاقوی جک کوچک بیرون می‌آورم. فرض کنید داشتید

Let's say that you were walking and it started to rain

راه می رفتید و باران شروع به باریدن کرد

and you said, Oh, no, we're going to get wet.

و گفتید، نه، خیس می شویم. می

I could say, Oh, don't worry, I just happen to have an umbrella.

توانم بگویم، اوه، نگران نباش، اتفاقاً من یک چتر دارم.

So anyways, when you use this phrase, it's like kind of you need something

بنابراین، به هر حال، وقتی از این عبارت استفاده می‌کنید، مثل این است که به چیزی نیاز دارید

and it's a surprise that you have it or someone else happens to have it.

و تعجب آور است که آن را دارید یا شخص دیگری آن را دارد.

You just happen to have what somebody needs.

شما اتفاقاً چیزی را دارید که کسی به آن نیاز دارد.

The other phrase I wanted to teach you today is: “It happens to the best of us.”

جمله دیگری که امروز می خواستم به شما یاد بدهم این است: "این برای بهترین ما اتفاق می افتد."

So when something bad happens to someone, let's say someone twists their ankle

بنابراین وقتی اتفاق بدی برای کسی می‌افتد، فرض کنید یک نفر مچ پایش را می‌پیچد

and they feel dumb because it was their own fault,

و او احساس خنگی می‌کند چون تقصیر خودش بود،

they they turned really fast while walking.

در حین راه رفتن خیلی سریع چرخید.

In order to make them feel better about it you might say, Hey,

برای اینکه آنها احساس بهتری نسبت به آن داشته باشند، ممکن است بگویید، هی،

it happens to the best of us.

این برای بهترین ما اتفاق می افتد.

Basically saying, you're not silly.

اساساً می گویم، شما احمق نیستید.

It's not a dumb thing that happened to you.

این چیز احمقانه ای نیست که برای شما اتفاق افتاده است.

It could have happened to anybody.

ممکن بود برای هرکسی اتفاق بیفتد

It happens to the best of us.

برای بهترین ما اتفاق می افتد.

So to review, when you just happen to have something or you just happen to...

بنابراین برای مرور، زمانی که شما اتفاقی چیزی دارید یا اتفاقی می افتد...

Yeah.

When you just happen to have something, it's

بله.

وقتی اتفاقی چیزی داری،

like someone needed something and you're like, Hey, I just happen to have one right here.

مثل این است که کسی به چیزی نیاز دارد و تو می گویی، هی، اتفاقاً همین جا یکی را دارم.

And when you say, “It happens to the best of us”, you're simply saying that

و وقتی می گویید "این برای بهترین ما اتفاق می افتد"، به سادگی می گویید که

if something

silly or bad or dumb happens to you, don't don't worry about it.

اگر چیزی

احمقانه یا بد یا احمقانه برای شما اتفاق افتاد، نگران آن نباشید.

Don't feel bad.

حس بدی نداشته باش

It happens to everybody.

برای همه اتفاق می افتد.

It's just something that's normal when you're a human being.

این فقط چیزی است که وقتی انسان هستید طبیعی است.

But hey, let's look at a comment from a previous video.

اما هی، بیایید به نظری از یک ویدیوی قبلی نگاه کنیم.

This comment is from Tara or Tara.

این نظر از تارا یا تارا است.

I have never thought that grapes can be grown in Canada.

من هرگز فکر نمی کردم که بتوان انگور را در کانادا کشت کرد.

I thought the climate is too cold out there.

من فکر می کردم آب و هوا آنجا خیلی سرد است.

Beautiful scenery.

It reminds me of Crimea with all the vineyards.

مناظر زیبا.

من را به یاد کریمه با تمام تاکستان ها می اندازد.

Thanks for the lesson.

ممنون از درس

And my response: There are three places in Canada where you can grow grapes.

و پاسخ من: سه مکان در کانادا وجود دارد که می توانید در آن انگور بکارید.

I just happen to live close to one of them.

من اتفاقاً نزدیک یکی از آنها زندگی می کنم.

So thank you, Tara, for that comment.

بنابراین، تارا، برای آن نظر متشکرم.

Yeah, there's another grape growing area out in the province of British Columbia,

بله، یک منطقه کشت انگور دیگر در استان بریتیش کلمبیا وجود دارد،

and there is a grape growing area in eastern Canada, I think in the province of Nova Scotia.

و یک منطقه کشت انگور در شرق کانادا، فکر می کنم در استان نوا اسکوشیا وجود دارد.

And there's one in Ontario, and I just happen to live close to it.

و یکی در انتاریو وجود دارد، و من اتفاقاً نزدیک آن زندگی می کنم.

Anyways, I'm in a small Ontario town right now.

به هر حال، من در حال حاضر در یک شهر کوچک انتاریو هستم.

I'm actually parked in the parking lot of

من در واقع در پارکینگ

what's the grocery store in this town.

فروشگاه مواد غذایی این شهر پارک شده ام.

It's called No Frills.

اسمش No Frills هست.

It's the kind of grocery store where the food is really cheap.

این نوعی از خواربار فروشی است که در آن غذا واقعاً ارزان است.

When you say no frills in English, it means that there's nothing

وقتی به انگلیسی می گویید هیچ زوایدی وجود ندارد، به این معنی است که هیچ چیز

extra, there's nothing special.

اضافی وجود ندارد، چیز خاصی وجود ندارد.

They don't have.

I think you even have to, like, put a quarter into the handle of the shopping cart

آنها ندارند.

فکر می‌کنم برای استفاده از سبد خرید باید یک ربع در دسته سبد

in order to use a shopping cart so that you make sure you remember to bring it back.

خرید قرار دهید تا مطمئن شوید که آن را برگردانید.

What else is here?

اینجا چه چیز دیگری است؟

Just a couple of small stores, a little cafe.

فقط چند فروشگاه کوچک، یک کافه کوچک.

Across the road, though.

هر چند در سراسر جاده

There's a small bakery and those...

یک نانوایی کوچک وجود دارد و

that bakery makes really good donuts.

آن نانوایی ها دونات های خیلی خوبی درست می کنند.

Sorry, I was already starting the sentence.

ببخشید من قبلا جمله رو شروع کردم

Those donuts from that bakery are amazing.

آن دونات های آن نانوایی شگفت انگیز هستند.

They're very, very tasty.

خیلی خیلی خوشمزه هستن

They make them in an old, traditional Dutch way.

آنها آنها را به روش قدیمی و سنتی هلندی درست می کنند.

I think the people who started the bakery were originally from Holland,

من فکر می کنم افرادی که نانوایی را راه اندازی کردند اصالتا هلندی بودند،

so it is a really nice place to get donuts.

بنابراین مکان بسیار خوبی برای تهیه دونات است.

In fact, I think I might get donuts there to celebrate my birthday.

در واقع، فکر می کنم ممکن است برای جشن تولدم آنجا دونات تهیه کنم.

Or maybe I already did get donuts there to celebrate my birthday.

یا شاید قبلاً برای جشن تولدم دونات تهیه کرده بودم.

I'm still keeping that a mystery.

من هنوز آن را یک راز نگه می دارم.

So anyways, I'm just out here on a Thursday morning.

بنابراین به هر حال، من فقط صبح پنجشنبه اینجا هستم.

You'll be watching this on a Friday, hanging out in a small Canadian town,

شما این را در روز جمعه تماشا خواهید کرد، در یک شهر کوچک کانادا وقت گذرانی خواهید کرد،

just teaching a little bit of English

فقط کمی زبان انگلیسی را آموزش می دهید

and no one's looking at me strangely, so that's good.

و هیچ کس عجیب به من نگاه نمی کند، پس این خوب است.

Anyways, have a good day.

به هر حال روز خوبی داشته باشید

I'll see you in a few days with another short English lesson. Bye.

چند روز دیگر با یک درس کوتاه انگلیسی دیگر می بینمت. خدا حافظ.