Business English Vocabulary: MARKET, PRODUCTS, BRANDING, CONSUMERS, and more

Hello, and welcome back to EngVid with me, Benjamin. Today is a business

سلام، و به EngVid با من، بنیامین، خوش آمدید. امروز یک

English lesson in as far as it teaches words that are really essential for you

درس انگلیسی تجاری است تا جایی که کلماتی را آموزش می دهد که برای شما ضروری است که

to know if you're doing business in English. But it isn't just a lesson for

بدانید آیا در حال انجام تجارت به زبان انگلیسی هستید یا خیر . اما این فقط یک درس برای

those of you who are working in English. If you're able to master the words I'm

کسانی از شما که به زبان انگلیسی کار می کنند نیست. اگر بتوانید به کلماتی که

teaching in this lesson, you will appear more knowledgeable about the world

در این درس تدریس می کنم تسلط داشته باشید، در مورد دنیای

around you, and your vocabulary will improve. So what exactly are we talking

اطراف خود آگاه تر ظاهر می شوید و دایره لغات شما بهبود می یابد. پس دقیقاً در مورد چه چیزی صحبت می کنیم

about? In this lesson, we are going to be talking about customers, parts of the

؟ در این درس، ما در مورد مشتریان صحبت می کنیم، بخش هایی از

market as in, you know what you can buy: the things that you can sell, and

بازار که در آن، شما می دانید چه چیزی می توانید بخرید : چیزهایی که می توانید بفروشید و

customer behavior. So really everything to do with creating a product, selling

رفتار مشتری. بنابراین واقعاً همه چیزهایی را که با ایجاد یک محصول،

the product, we will cover in today's lesson... not everything, but just some

فروش محصول انجام می شود، در درس امروز پوشش خواهیم داد ... نه همه چیز، بلکه فقط برخی

key vocabulary, ready?

واژگان کلیدی، آماده هستید؟

So my understanding is that in business, it's important to analyze the current

بنابراین درک من این است که در تجارت ، تجزیه و تحلیل وضعیت فعلی مهم

situation: the competition, yep, the people who are doing what you want to

است: رقابت، بله، افرادی که کاری را انجام می دهند که شما می خواهید

do, and the people who are going to buy your product. So you will be doing some

انجام دهید، و افرادی که قرار است محصول شما را بخرند. بنابراین شما در حال انجام برخی

market research. So look, we've got "search": to look for. This prefix means

تحقیقات بازار خواهید بود. بنابراین نگاه کنید، ما "جستجو" داریم: برای جستجو. این پیشوند به معنای

back, yeah? Like to do it again. So we're like, what's everyone doing? What

بازگشت است، بله؟ دوست دارم دوباره این کار را انجام دهم. پس ما می گوییم، همه چه می کنند؟

is working? What's selling? What's not selling? What what are the customers?

چه کار می کند؟ چه چیزی می فروشد؟ چه چیزی نمی فروشد؟ مشتریان چه هستند؟

What's motivating them? So doing your research? Yep, getting a good picture of

چه چیزی آنها را تحریک می کند؟ بنابراین تحقیقات خود را انجام می دهید ؟ بله، گرفتن یک تصویر خوب

the situation.

از وضعیت.

"Saturated". "Saturated" means full up. So the market is like the place where

"اشباع شده". "اشباع" به معنای پر شدن است. بنابراین بازار مانند مکانی است که در آن

you buy and sell things. Yep, like a fruit and vegetable market. Except it

چیزها را خرید و فروش می کنید. بله، مانند بازار میوه و تره بار. به جز اینکه

might not be a physical place, the market. So if the market is saturated,

ممکن است یک مکان فیزیکی، بازار نباشد. بنابراین اگر بازار اشباع شده

it means full up. The market is saturated with people selling old used

باشد به معنای پر شدن است. بازار از افرادی که گوشی های قدیمی دست دوم می فروشند اشباع شده است

phones. Yep. So you could be talking about physical market or something on

. بله بنابراین ممکن است در مورد بازار فیزیکی یا چیزی

the internet, for example, the market is saturated. With people selling self-help

در اینترنت صحبت کنید، به عنوان مثال، بازار اشباع شده است. با افرادی که دوره های آموزشی خودیاری را می فروشند

courses, the market is saturated with people promoting their own books.

، بازار از افرادی که کتاب های خود را تبلیغ می کنند، اشباع شده است.

Saturated -- to be full fill up.

اشباع - پر شدن کامل.

"A segment of the market." Now with this word segment, I imagine a segment of

"بخشی از بازار." حالا با این قطعه کلمه، یک قطعه

tangerine, a piece of tangerine. Yep. "Segment" is like a part of. It's not

نارنگی، یک تکه نارنگی را تصور می کنم. بله "بخش" مانند بخشی از. این

the whole tangerine, it's one little bit. So a segment of the market means a

نارنگی کامل نیست، یک کمی است . بنابراین بخشی از بازار به معنای

part of the market. So a segment of the market are paying over 100 euros for

بخشی از بازار است. بنابراین بخشی از بازار بیش از 100 یورو

used phones, for used telephones.

برای تلفن های دست دوم، برای تلفن های دست دوم می پردازند.

To "rebrand". Brand. Now if you brand a cow with a number, then you're like

برای "تجدید نام تجاری". نام تجاری. حالا اگر یک گاو را با یک شماره علامت گذاری کنید، مثل این هستید

stamping on to the cow its number that you can tell which cow it is. Now a

که شماره آن را روی گاو مهر بزنید که بتوانید تشخیص دهید کدام گاو است. اکنون یک

brand in fashion in the world of commerce is like what identifies you?

نام تجاری در مد در دنیای تجارت چیزی است که شما را شناسایی می کند؟

Yep. What is your... what is your image? So if you're going to do that again,

بله شما چیه... تصویر شما چیه؟ بنابراین اگر قرار است دوباره این کار را انجام دهید، مواد بازاریابی

then you're going to change your marketing materials. If you rebrand,

خود را تغییر خواهید داد . اگر برند

then you're going to give your company a new look and a new identity.

خود را تغییر دهید، ظاهر و هویت جدیدی به شرکت خود خواهید داد.

"Market share." So let's imagine that I am selling bananas to UK supermarkets. I

"سهم بازار." پس بیایید تصور کنیم که من موز را به سوپرمارکت های بریتانیا می فروشم.

get the bananas from South America, I bring them to the UK. If someone asked

من موز را از آمریکای جنوبی می‌گیرم، آنها را به بریتانیا می‌آورم. اگر کسی از

me: "What is your market share?" It means what percentage of the bananas

من بپرسد: "سهم بازار شما چقدر است؟" یعنی چند درصد از

being sold in the UK do you sell? And my answer would be: "Well, my market share,

موزهای فروخته شده در انگلستان را می فروشید؟ و پاسخ من این خواهد بود: "خوب، سهم من از بازار،

our market share is about 46%" so all the bananas in the UK, we sell about 46%

سهم ما در بازار حدود 46٪ است" بنابراین همه موز در بریتانیا، ما حدود 46٪

of them. Our market share is about market position.

از آنها را می فروشیم. سهم ما در بازار مربوط به موقعیت بازار است.

"High. Low." Are you a high end product, or cheap and cheerful? So if you're

"بالا. کم." آیا شما یک محصول پیشرفته هستید یا ارزان و شاد؟ بنابراین اگر

selling watches, for example, are you going for the most elite, deluxe model

به عنوان مثال ساعت می فروشید، آیا به دنبال نخبه ترین و لوکس ترین مدل موجود

out there that costs thousands of pounds? Or are you selling the... I need

در بازار هستید که هزاران پوند قیمت دارد؟ یا در حال فروش... من به

a watch, don't I? Are you selling the very basic model that's on sale for 30

یک ساعت نیاز دارم، نه؟ آیا شما مدل بسیار ابتدایی را که در فروش است 30

to 40 pounds?

تا 40 پوند می فروشید؟

"Market position" -- what level products you are producing and selling. Okay.

"موقعیت بازار" -- محصولاتی که در چه سطحی تولید و می فروشید. باشه.

So once you've done your analyzing the market, seeing what's out there, it's

بنابراین هنگامی که تجزیه و تحلیل بازار خود را انجام دادید، و دیدید چه چیزی وجود دارد،

time to come up with a new product. Consumer Goods. Consumer, I'm going to

وقت آن است که محصول جدیدی ارائه دهید. کالاهای مصرفی. مصرف کننده، من می خواهم

consume a blueberry, hm? Consume. So consumers get things, they take things,

یک بلوبری مصرف کنم، هوم؟ مصرف کردن. بنابراین مصرف کنندگان چیزهایی می گیرند، چیزهایی را می گیرند،

they want things yeah -- consume. Give me more, give me more -- consumer. Goods

چیزهایی می خواهند بله -- مصرف می کنند. بیشتر به من بده، بیشتر به من بده -- مصرف کننده. کالا

means products. "We're looking at developing a range of exciting new

یعنی محصولات. "ما به دنبال توسعه طیف وسیعی از کالاهای مصرفی جدید هیجان انگیز

consumer goods, particularly in particular, some shorts and T shirts."

، به ویژه، برخی از شورت ها و تی شرت ها هستیم."

Consumer behavior -- how is the blueberry being consumed? Is it being

رفتار مصرف کننده -- زغال اخته چگونه مصرف می شود؟ آیا

consumed slowly or really fast? The consumer: "we've noticed patterns in

آهسته مصرف می شود یا واقعا سریع؟ مصرف کننده: "ما متوجه الگوهایی در

consumer behavior: the consumers tend to be visiting the supermarkets between 5pm

رفتار مصرف کننده شده ایم: مصرف کنندگان تمایل دارند بین ساعت 5 بعد از ظهر

and 7pm". And the rest of the day is very quiet. So things we're noticing

تا 7 بعد از ظهر از سوپرمارکت ها بازدید کنند." و بقیه روز بسیار آرام است. بنابراین چیزهایی که ما در

about the consumer. The consumer profile, well, most people eating

مورد مصرف کننده متوجه می شویم. مشخصات مصرف کننده ، خوب، بیشتر افرادی که

blueberries tend to be health-conscious. Some of them are aware of the

زغال اخته می خورند، به سلامتی خود توجه دارند. برخی از آنها از

anti-oxi... something about the blueberry. So they're, they're really

آنتی اکسیدان آگاه هستند ... چیزی در مورد بلوبری. بنابراین، آنها واقعاً در

trying to maximize their health. The consumer profile typically, the

تلاش هستند تا سلامت خود را به حداکثر برسانند. مشخصات مصرف کننده معمولاً،

blueberry consumer is anywhere between 20 and 50. We're getting a range of men

مصرف کننده زغال اخته بین 20 تا 50 نفر است. ما طیفی از مردان

and women buying the blueberries and consumer behavior typically they will

و زنان را دریافت می کنیم که زغال اخته را می خرند و رفتار مصرف کنندگان معمولاً

buy blueberries once a week. Are the blueberries at market? Wow. These ones.

یک بار در هفته بلوبری می خرند. آیا زغال اخته در بازار است؟ وای. اینها.

Yes, you know, quite nice and round. They've been carefully chosen. That is

بله، می دانید، بسیار زیبا و گرد است. آنها با دقت انتخاب شده اند. این

an upmarket blueberry. It's an expensive blueberry. Compared to if I went to a

یک بلوبری لوکس است. این یک بلوبری گران قیمت است . در مقایسه با اگر به

different shop and bought this one and it was a bit sort of squished. Yep. Put

مغازه دیگری رفتم و این یکی را خریدم و کمی له شده بود. بله

that back in there. "Upmarket": like the best.

دوباره آن را در آنجا قرار دهید. «آپمارکت»: مانند بهترین.

"Disposable". Right? So we have the suffix "-able", meaning being "able to",

"قابل عرضه". درست؟ بنابراین ما پسوند "-able" را داریم، به معنای "توان بودن"،

you can, "dispose" meaning "to get rid of", so if this is a disposable

شما می توانید، "dispose" به معنای "خلاص شدن از شر"، بنابراین اگر این یک زغال اخته یکبار مصرف است

blueberry -- sorry, cameraman -- then I throw it. Yeah, I can get rid of it. It

- متاسفم، فیلمبردار - پس آن را پرت می کنم. آره میتونم از شرش خلاص بشم

doesn't matter. It's only a blueberry. Look how many more blueberries I've got.

مهم نیست. این فقط یک بلوبری است. ببین چند تا بلوبری دیگه دارم.

I've got loads, I can get rid of that one. What about how that relates to my

من بارهایی دارم، می توانم از شر آن خلاص شوم . چه ارتباطی با درآمد من دارد

income? Well, I've got you know, I've got this money in the bank. And that's

؟ خوب، فهمیدم، من این پول را در بانک دارم. و این

paying for my rent, my food, my childcare costs, etc. But I don't need

پرداخت هزینه کرایه خانه، غذا، هزینه های مراقبت از کودک و غیره است. اما من به

this one. Yeah, I don't really need this one. So I can get rid of it. That's my

این یکی نیازی ندارم. آره، من واقعا به این یکی نیاز ندارم . بنابراین می توانم از شر آن خلاص شوم. این

disposable income. I can use it for fun things. Wha-hey! Fun. Okay, I've got

درآمد قابل تصرف من است. من می توانم از آن برای چیزهای سرگرم کننده استفاده کنم . وای! سرگرم کننده. خوب، من

some more phrases for you. And it's time for me to pick up the blueberries.

چند عبارت دیگر برای شما دارم. و وقت آن است که زغال اخته ها را بردارم.

We managed to dispose of the blueberries. And in the process, we came

ما موفق شدیم زغال اخته ها را دور بریزیم. و در این روند به

up with a new product that we are going to launch. That we're going to start,

محصول جدیدی رسیدیم که قرار است آن را عرضه کنیم. این که ما شروع

that we're going to throw into the marketplace and allow the consumers to

می کنیم، آن را به بازار می اندازیم و به مصرف کنندگان اجازه می دهیم آن را

purchase it. We are going into business with retro shirts. And I'm not just

خریداری کنند. ما با پیراهن های یکپارچهسازی با سیستمعامل وارد تجارت می شویم. و من فقط

talking about some old smelly blue shirts. I'm talking about old smelly

در مورد چند پیراهن آبی بدبو قدیمی صحبت نمی کنم . من در مورد

yellow shirts, old smelly red shirts, old smelly green shirts for men, for

پیراهن های زرد بدبو قدیمی، پیراهن های قرمز بدبو قدیمی، پیراهن های سبز بدبو قدیمی برای مردان

women, and for children. That is my product range. Yep, "a range" -- a

، زنان و کودکان صحبت می کنم. این محدوده محصولات من است. بله، "یک محدوده" --

complete variety of product.

تنوع کاملی از محصولات.

"The product launch." Now the customer has to be aware of the old smelly shirt

"رونمایی محصول." حالا مشتری باید از پیراهن بدبو کهنه آگاه

to be able to buy one. Yep. So how are we going to make them aware of it? We're

باشد تا بتواند یکی را بخرد. بله پس چگونه می خواهیم آنها را از آن آگاه کنیم؟

going to use advertising, we're going to use promotions in the clothing stores so

قرار است از تبلیغات استفاده کنیم، از تبلیغات در فروشگاه‌های لباس استفاده کنیم تا

that people interact with the product and become aware of it and want to buy

مردم با محصول ارتباط برقرار کنند و از آن آگاه شوند و بخواهند

it.

آن را بخرند.

"Product life cycle": Now this is... let's think about it in a circular idea.

«چرخه عمر محصول»: حالا این است... بیایید در یک ایده دایره ای به آن فکر کنیم.

So we launch it into the market. Yep. And it becomes popular for a while, how

بنابراین ما آن را وارد بازار می کنیم. بله و برای مدتی محبوب می شود،

long does it become popular for? When does it start to decline? When does it

تا کی محبوب می شود؟ چه زمانی شروع به کاهش می کند؟ چه زمانی

start to sort of fade until we need to throw into the market our new design?

شروع به محو شدن می کند تا زمانی که لازم باشد طرح جدید خود را وارد بازار کنیم؟

Now, because this is a sort of slightly timeless style, it might last for a long

اکنون، از آنجا که این یک نوع سبک کمی بی‌زمان است، ممکن است برای مدت طولانی دوام بیاورد

time. But I guess we're not going to know at the beginning, quite how long

. اما من حدس می‌زنم که در ابتدا نمی‌دانیم،

the product lifecycle is, we hope it's going to be good and full and popular.

چرخه عمر محصول چقدر طولانی است، امیدواریم که خوب، کامل و محبوب باشد.

But we'll have to see.

اما باید ببینیم

We're certainly going to need an advertising budget, an allocated amount

ما مطمئناً به یک بودجه تبلیغاتی نیاز داریم،

of money to spend on advertising, so that we can have advertising in the

مقداری پول اختصاص داده شده برای تبلیغات، تا بتوانیم تبلیغات را در

right place for this product. probably not going to be on TV, maybe in

مکان مناسب برای این محصول داشته باشیم. احتمالا قرار نیست در تلویزیون، شاید در

magazines, maybe online. But the people that will decide where it is advertised,

مجلات، شاید آنلاین. اما افرادی که تصمیم می گیرند کجا تبلیغ شود،

are the advertising agency. These are specialists in the world of advertising,

آژانس تبلیغاتی هستند. اینها متخصصانی در دنیای تبلیغات هستند

who come up with a strategy for promoting the product. Strategy, often

که راهبردی برای تبلیغ محصول ارائه می کنند. استراتژی،

the actual idea for the commercial, for the advert, however, it is being

اغلب ایده واقعی برای تبلیغات، برای تبلیغات، با این حال، در حال

advertised.

تبلیغ است.

"An advertising campaign." So "campaign", used most often with

"یک کمپین تبلیغاتی." بنابراین "کمپین" که اغلب با

military: "a military campaign". So thinking in war, our military campaign,

نظامی استفاده می شود: "یک کمپین نظامی". بنابراین با فکر کردن در جنگ، کمپین نظامی ما،

we're going to go by sea, by air, and by land, our advertising campaign, we're

از طریق دریا، از طریق هوا، و از طریق زمین، کمپین تبلیغاتی خود،

going to target online advertising on click ads. We're going to be handing out

تبلیغات آنلاین را روی تبلیغات کلیکی هدف قرار خواهیم داد . ما قرار است بروشورهایی را

flyers in the street, whatever is deemed most appropriate for this product within

در خیابان پخش کنیم، هر آنچه که برای این محصول در

this budget, okay. However much money you've got to spend will dictate the

این بودجه مناسب‌تر باشد، بسیار خوب. هر چقدر پولی که باید خرج کنید،

type of campaign you carry out. Market penetration is what we're looking for.

نوع کمپین شما را تعیین می کند. نفوذ در بازار چیزی است که ما به دنبال آن هستیم.

Yep. That the product becomes goes into the consciousness of the customer. So

بله اینکه محصول تبدیل شود به آگاهی مشتری می رود.

the customer identifies the product and goes, "Oh, yes, I want that." So here

بنابراین مشتری محصول را شناسایی می کند و می گوید: "اوه، بله، من آن را می خواهم." بنابراین در اینجا

we're talking about the clothes. Yep. Now I've got this is up here. I've got a

ما در مورد لباس صحبت می کنیم. بله حالا من دارم این بالاست من یک

graph. Yep. This is sort of volume of products sold. So I've got one shirt

نمودار دارم بله این به نوعی حجم محصولات فروخته شده است. بنابراین من یک

company doing quite nicely. Yeah, I've got another company selling even more.

شرکت تولید پیراهن دارم که خیلی خوب کار می کند. بله، من یک شرکت دیگر دارم که فروش بیشتری دارد.

Now, if I'm down here, I'm not selling much. I'm not penetrating the market

حالا اگر اینجا باشم زیاد نمی فروشم . من زیاد به بازار نفوذ نمی

much. Yeah, I need to be up here disrupting it. Yeah, making sure that

کنم. بله، من باید اینجا باشم و آن را به هم بزنم . بله، مطمئن شوید که

people buy the smelly old shirt.

مردم پیراهن قدیمی بدبو را می خرند.

"Sales Forecast", we all know what that is with the weather. Good old Michael

"پیش بینی فروش"، همه ما می دانیم که با آب و هوا چیست. مایکل فیش قدیمی

Fish at the BBC saying there's going to be no hurricane. "Forecast" means a

در بی‌بی‌سی می‌گوید طوفانی در کار نیست. «پیش‌بینی» به معنای

prediction. Our sales forecast: "we're expecting it to be a little slow to

پیش‌بینی است. پیش‌بینی فروش ما: "ما انتظار داریم شروع آن کمی کند

start with, but within six months, we are expecting dah dah dah dah dah dah

باشد، اما ظرف شش ماه آینده، ما انتظار داریم که داه داه ده داه داه

dah dah dah."

داه داه داه باشد."

"Sales figures" -- these are the actual results. So imagine six months in the

"ارقام فروش" -- اینها نتایج واقعی هستند . بنابراین شش ماه

future. Here we are. I'm still wearing the smelly old shirt. How are the smelly

آینده را تصور کنید. اینجا هستیم. من هنوز پیراهن قدیمی بدبو را می پوشم.

old shirts selling? In Albania we have sold 4000 in the last month. In the

پیراهن های قدیمی بدبو چگونه به فروش می رسند؟ در آلبانی ما در ماه گذشته 4000 فروخته ایم. در

Ukraine, we have sold 20,000. In the UK, we have sold 9000 in the past two

اوکراین، ما 20000 فروخته ایم. در بریتانیا، ما در دو ماه گذشته 9000 فروخته ایم

months. As an average of, statistics, numbers. Our "sales target": so we have

. به طور میانگین، آمار، اعداد. "هدف فروش" ما: بنابراین

sold 9000 in the UK in the last month. But our target was 10,000. What were we

در ماه گذشته 9000 دستگاه در بریتانیا فروخته ایم. اما هدف ما 10000 بود. ما

trying to do? Our sales target.

سعی داشتیم چه کار کنیم؟ هدف فروش ما

Okay, that is it for today's lesson. Time for you to do a bit of revision by

خوب، این برای درس امروز است. وقت آن است که با انجام مسابقه کمی تجدید نظر کنید

doing the quiz. testing yourself and making sure you have learned this vocab.

. خودتان را امتحان کنید و مطمئن شوید که این لغت را یاد گرفته اید.

If you want anymore help from me, I occasionally have availability to teach

اگر دیگر از من کمک می‌خواهید، من گه‌گاه می‌توانم

via Skype, improving people's writing, written and spoken English. The website

از طریق اسکایپ تدریس کنم و نوشتار و گفتار انگلیسی افراد را بهبود بخشم. وب سایت

is honeyourenglish.com Thank you for watching, and I'll see you in the next

honeyourenglish.com است از اینکه تماشا کردید متشکرم و در ویدیوی بعدی شما را می بینم

video.

.