Vocabulary - 8 ways to use the word 'look' - Pride and Prejudice part 1

Hello, I'm Lizzie. Today I've got a story about unspoken love, romance and missed opportunities

سلام من لیزی هستم امروز داستانی در مورد عشق ناگفته، عاشقانه و فرصت های از دست رفته دارم

It's about a young, beautiful girl called Elizabeth, whose mother is looking for a

در مورد دختری جوان و زیبا به نام الیزابت است که مادرش به دنبال

good man to marry her. Elizabeth would love to meet the man of her dreams too

مرد خوبی برای ازدواج با او است. الیزابت دوست دارد مرد رویاهایش را نیز ملاقات

and thinks she has when she attends a very smart party

کند و فکر می کند که وقتی در یک مهمانی بسیار هوشمند شرکت

He's called William Darcy, a wealthy man who has the looks; very handsome,

می کند، ملاقات می کند. خیلی خوش تیپ،

thick black hair, dark brown eyes

موهای مشکی ضخیم، چشمان قهوه ای تیره با

smartly dressed, very tall and not only that, he has the look of someone very

لباس هوشمندانه، خیلی قد بلند و نه تنها این، او قیافه یک فرد بسیار

important

مهم را دارد

Oh and did I mention he's single? But there's a problem

اوه و آیا گفتم او مجرد است؟ اما یک مشکلی وجود دارد که

William is very proud and isn't big on talking, and being a wealthy and

ویلیام بسیار مغرور است و اهل حرف زدن نیست، و از آنجایی که مردی ثروتمند و

important man, he looks on someone from a lower status in society such as

مهم است، با تحقیر به کسی که از جایگاه پایین‌تری در جامعه است، مانند

Elizabeth's family with contempt.

خانواده الیزابت، نگاه می‌کند.

Oh but there's something about Elizabeth that interests him.

اوه، اما چیزی در مورد الیزابت وجود دارد که او را علاقه مند می کند.

However she hears about some bad things he's done and it looks like he's someone

با این حال او در مورد کارهای بدی که او انجام داده می شنود و به نظر می رسد که او

best to avoid, so she decides to steer clear of him.

بهترین کسی است که از او دوری کند، بنابراین تصمیم می گیرد از او دوری کند.

Then she gets some more bad news

سپس او خبرهای بد

one of Williams friends, who at one stage had been looking to marry her sister

دیگری دریافت می کند که یکی از دوستان ویلیامز که در یک مرحله به دنبال ازدواج با خواهرش

Jane, moved away.

جین بود، از آنجا نقل مکان کرد.

Elizabeth is angry and annoyed for her sister and decides to travel to see him

الیزابت برای خواهرش عصبانی و آزرده می شود و تصمیم می گیرد برای دیدن او

and his family to discover the real reason for his sudden departure and

و خانواده اش به سفر برود تا دلیل واقعی رفتن و

change of mind. By chance she bumps into William again and it looks as if he

تغییر عقیده او را کشف کند. به طور تصادفی او دوباره به ویلیام برخورد می کند و به نظر می رسد که او

still has the hots for Elizabeth,

هنوز هم علاقه زیادی به الیزابت دارد،

because he asks her to marry him.

زیرا از او می خواهد که با او ازدواج کند.

Oh, how romantic.

وای چقدر رمانتیک

But believing all the rumours, she thinks of him as someone not

اما با باور تمام شایعات، او را فردی

to be trusted

غیرقابل اعتماد می‌داند،

so she politely says no and returns home. He's surprised by her decision and writes

بنابراین مؤدبانه نه می‌گوید و به خانه برمی‌گردد. او از تصمیم او شگفت زده می شود و به او نامه می نویسد

to her, explaining why all of the bad things she's heard about him are untrue

و توضیح می دهد که چرا همه چیزهای بدی که درباره او شنیده است نادرست است

She looks over his letter and realises how stupid she has been to have judged

him so badly.

.

Awkward!

بی دست و پا - به شکلی نامناسب!

We'll leave the story there.

داستان را همانجا می گذاریم.

Join me again to find out what happens next.

دوباره به من بپیوندید تا بفهمید بعد چه اتفاقی می افتد .

See you!

به امید دیدار!

yeah

بله