15 PHRASAL VERBS with meanings you can’t guess!

Hi, everybody. Welcome to www.engvid.com. I'm Adam. In today's video, I'm going to teach

سلام به همه. به www.engvid.com خوش آمدید. من آدام هستم. در ویدیوی امروز، من قصد دارم

you some more phrasal verbs, but these are a little bit tricky because we're going to

چند افعال عبارتی دیگر را به شما آموزش دهم، اما اینها کمی مشکل هستند زیرا ما قصد داریم

look at some eating phrasal verbs. These include food items or food cooking techniques, but

به چند افعال عبارتی خوردن نگاه کنیم. اینها شامل مواد غذایی یا تکنیک های پخت غذا می شود، اما

the meanings of the phrasal verbs have nothing to do with food or eating. So they're a little

معانی افعال عبارتی هیچ ربطی به غذا یا خوردن ندارد. بنابراین آنها از

bit confusing that way, but they're kind of interesting and very important to know because

این طریق کمی گیج کننده هستند، اما دانستن آنها به نوعی جالب و بسیار مهم است زیرا

we use all of these in regular, everyday English situations. So, again, this is an example.

ما از همه اینها در موقعیت های معمولی و روزمره انگلیسی استفاده می کنیم. بنابراین، دوباره، این یک مثال است.

On this side, I've listed food items, things that you can eat, like beef, chicken, fish,

در این سمت، مواد غذایی را فهرست کرده ام، چیزهایی که می توانید بخورید، مانند گوشت گاو، مرغ، ماهی،

duck, clam. "Veg" is short for vegetables or milk that you can drink. And here, we have

اردک، صدف. "Veg" مخفف سبزیجات یا شیری است که می توانید بنوشید. و در اینجا، ما

eating situations, eating actions or cooking actions. So, you can chew or you can swallow,

موقعیت های خوردن، کنش های خوردن یا کنش های آشپزی داریم. بنابراین، می توانید بجوید یا می توانید قورت دهید،

so you chew your food and then you swallow it. You can boil, cut, or use a pan in your

بنابراین غذای خود را بجوید و سپس آن را قورت دهید. می توانید بجوشانید، برش دهید یا از تابه در آشپزی خود استفاده کنید

cooking. But when we look at the meanings of these phrasal verbs, none of them have

. اما وقتی به معانی این افعال عبارتی نگاه می کنیم، هیچ یک از آنها

anything to do with food or cooking or eating or anything like that. So, very interesting

ربطی به غذا یا آشپزی یا خوردن یا چیزی شبیه به آن ندارند. بنابراین، دانستن آن بسیار جالب است

to know. So, let's get started with "beef up". What does it mean to beef up? It doesn't mean

. بنابراین، بیایید با "بیف تا" شروع کنیم. تقویت کردن یعنی چی؟ این بدان معنا نیست که

it has nothing to do with cows or bulls or the beef you have in your hamburger or in

ربطی به گاو یا گاو نر یا گوشت گاو که در همبرگر یا

your stew. "To beef up" has two meanings, actually. On a personal meaning, if a person

خورش خود دارید ندارد. در واقع "تقویت کردن" دو معنی دارد. از نظر شخصی، اگر فردی

wants to beef up, he or she wants to get bigger, more muscles. Usually, it could be muscles

بخواهد تقویت شود، می‌خواهد ماهیچه‌های بزرگ‌تر و بیشتری داشته باشد. معمولاً می‌تواند ماهیچه‌ها

or it could just be gaining weight, but most people who go to the gym and work out a lot

یا فقط افزایش وزن باشد، اما اکثر افرادی که به باشگاه می‌روند و زیاد ورزش می‌کنند

and get bigger and bigger muscles, they are beefing up. But you can also beef up something

و عضلات بزرگ‌تر و بزرگ‌تر می‌شوند، در حال تقویت هستند. اما شما همچنین می توانید چیزی

like security. So, the police will beef up security when the president comes to visit.

مانند امنیت را تقویت کنید. بنابراین، پلیس وقتی رئیس جمهور برای دیدار بیاید، تدابیر امنیتی را تشدید خواهد کرد.

That means increase or put more police officers or sort of agents all over the city to make

این بدان معناست که افسران پلیس یا ماموران بیشتری را در سراسر شهر افزایش داده یا قرار دهید تا

sure there's stronger and more security apparatus. Okay? So, that is "beef up".

مطمئن شوید که دستگاه های امنیتی قوی تر و بیشتری وجود دارد. باشه؟ بنابراین، این "بیف کردن" است.

"Chicken out". So, again, chicken you can eat. And if you think about a chicken, if

"جازدن". بنابراین، دوباره، مرغ می توانید بخورید. و اگر به یک مرغ فکر کنید، اگر

you go try to catch a chicken, it will run away. It's a little bit scared of you, right?

بروید سعی کنید یک مرغ را بگیرید، فرار می کند. کمی از شما می ترسد، درست است؟

So, that's what "chicken out" means. It means to be afraid and not do something at the last

بنابراین، "مرغ بیرون" به این معنی است. یعنی بترسید و کاری را در آخرین لحظه انجام ندهید

minute. So, let's say there's a group of friends and we go to the sea, and there's a big cliff.

. بنابراین، فرض کنید یک گروه از دوستان وجود دارد و ما به دریا می رویم، و یک صخره بزرگ وجود دارد.

And from the cliff, you can jump a very long way down into the water. So, we have five

و از صخره، می توانید از راه بسیار طولانی به داخل آب بپرید. بنابراین، ما پنج

friends and the first one jumps and lands in the water and he's okay. The second one,

دوست داریم و اولین نفر می پرد و در آب فرود می آید و او خوب است. دومی،

third, fourth one jumps. The fifth one, the fifth friend comes to the edge of the cliff

سومی، چهارمی می پرد. نفر پنجم، دوست پنجم به لبه صخره می آید

and looks down, gets very scared and decides to walk down to the water. So, he "chickened

و به پایین نگاه می کند، بسیار می ترسد و تصمیم می گیرد به سمت آب برود. بنابراین، او "جوجه

out". He changed his mind because he was scared. He didn't do the jump because he was scared. So,

بیرون آمد". نظرش عوض شد چون ترسیده بود. چون ترسیده بود پرش را انجام نداد. بنابراین،

"chickened out". He "chickened out". "To fish through". So, fish, basically, when you go

"مرغ بیرون". او "جوجه بیرون آمد". "از طریق ماهیگیری". بنابراین، ماهی، اساساً، وقتی به

fishing, you take your pole in the water and you're trying to find something. You're trying

ماهیگیری می روید، میله خود را در آب می گیرید و سعی می کنید چیزی پیدا کنید. شما سعی می کنید

to catch something. When you fish through some things, files or containers or boxes,

چیزی را بگیرید. وقتی از میان برخی چیزها، پرونده ها یا ظروف یا جعبه ها ماهی می گیرید، به

you're looking for something, right? It doesn't... You don't necessarily need to know what you're

دنبال چیزی هستید، درست است؟ اینطور نیست... لزوماً نیازی نیست که بدانید به دنبال چه هستید

looking for, but you're looking for something specific and you hope that you'll be able

، اما به دنبال چیز خاصی هستید و امیدوارید که بتوانید

to find it. So, you're fishing through the container, you're fishing through the file,

آن را پیدا کنید. بنابراین، شما از طریق ظرف ماهیگیری می کنید، از طریق پرونده ماهیگیری می کنید،

hoping to find something that you need, hoping to catch it. So, similar to going fishing

به امید یافتن چیزی که نیاز دارید، به امید اینکه آن را بگیرید. بنابراین، مانند رفتن به ماهیگیری

in the sea, you're fishing for something in a box, in a file. Okay?

در دریا، شما در حال ماهیگیری برای چیزی در یک جعبه، در یک فایل هستید. باشه؟

Next, "duck". So, "duck", again, very delicious meat, but that's not what we're talking about

بعد، "اردک". بنابراین، "اردک"، دوباره، گوشت بسیار خوشمزه، اما این چیزی نیست که ما در

here. When you "duck down" means you're bending down because something is coming at you. So,

اینجا صحبت می کنیم. هنگامی که شما "اردک" می کنید به این معنی است که شما خم می شوید زیرا چیزی به سمت شما می آید. بنابراین،

if a ball is flying at you, like in a baseball game, and somebody says "duck", and you "duck

اگر توپی به سمت شما پرواز می کند، مانند بازی بیسبال، و کسی می گوید «اردک»، و شما «اردک

down" means you avoid the ball hitting you in the head. Okay? And that's "duck down".

می کنید» به این معنی است که از برخورد توپ به سرتان اجتناب می کنید. باشه؟ و این "اردک پایین" است.

"Duck out". If you're at a party and you're maybe a little bit bored, or you don't like

"اردک بیرون". اگر در یک مهمانی هستید و شاید کمی حوصله دارید، یا از

the people there, or you just want to go home and sleep, but you don't want everybody to notice,

مردم آنجا خوشتان نمی آید، یا فقط می خواهید به خانه بروید و بخوابید، اما نمی خواهید همه متوجه شوند،

you "duck out" of the party. You leave quietly, like, in secret. So, "duck out" of the party,

"اردک" خارج از حزب تو بی سر و صدا می روی، مثل مخفیانه. بنابراین، از مهمانی،

the room, the office, etc. You can "duck out" of the office so the boss doesn't see you leaving.

اتاق، دفتر، و غیره "بیرون" بروید. باشه

Okay? "Clam". A "clam" is like a little shellfish, and it looks like this, and then it opens up in

؟ "صدف". صدف مانند صدف کوچک است و اینگونه به نظر می رسد و بعد در

the water, and it comes, and there's a little meat inside. Again, very delicious, but it's

آب باز می شود و می آید و داخل آن کمی گوشت است. باز هم بسیار خوشمزه است، اما

also a living thing. If you "clam up", which is a little strange because a "clam", like,

یک موجود زنده است. اگر «کلام کنید» که کمی عجیب است زیرا یک «صدف» مانند،

opens and closes its shell, when it's up, it's open. But when we say to "clam up", it means to

پوسته‌اش را باز و بسته می‌کند، وقتی بالاست، باز است. اما وقتی می گوییم «کلام» به معنای

shut the mouth. So, if somebody "clams up", they stop talking. They become very shy or very nervous,

دهان بستن است. بنابراین، اگر کسی "صدا کند"، دیگر صحبت نمی کند. آنها بسیار خجالتی یا بسیار عصبی می شوند

and they don't say anything because they don't want to make a mistake, or they don't want to

و به دلیل اینکه نمی خواهند اشتباه کنند یا نمی خواهند

embarrass themselves, whatever the situation. If you tell someone "clam up", which is a little bit

خود را شرمنده کنند، چیزی نمی گویند. اگر به کسی بگویید "خفه شو" که کمی

old-fashioned, people don't really say anymore, it basically means "shut up", don't talk anymore.

قدیمی است، مردم واقعاً دیگر نمی گویند، در اصل به معنای "خفه شو" است، دیگر صحبت نکن.

Older people might still say it, like, older teachers might say it to little kids, but

افراد مسن ممکن است هنوز آن را بگویند، مانند معلمان بزرگتر ممکن است آن را به بچه های کوچک بگویند، اما

a little bit old-fashioned. We usually talk about a person's reaction. So, a teacher called the

کمی قدیمی. ما معمولا در مورد واکنش یک فرد صحبت می کنیم. بنابراین، یک معلم

student, and the student was very nervous and "clammed up", just didn't speak and didn't say

دانش آموز را صدا کرد، و دانش آموز بسیار عصبی بود و "خاموش شد"، فقط صحبت نکرد و

anything, didn't do anything. "To veg out". So, a vegetable... If you think... What does a vegetable

چیزی نگفت، کاری انجام نداد. " سبزی خوردن ". پس سبزی... اگر فکر می کنید... سبزی چه کار می کند

do? Well, a vegetable doesn't do anything. It's not an... It's not an animate thing, right? It's

؟ خوب، سبزی کاری نمی کند. این یک چیز نیست... این یک چیز متحرک نیست، درست است؟

not an animal. It just lies there. It just sits, doesn't do anything. So, "to veg out" means to

حیوان نیست. فقط اونجا نهفته فقط می نشیند، هیچ کاری نمی کند. بنابراین، "بیرون رفتن" به معنای

relax, to stay at home on your couch and do nothing, maybe watch TV. So, relax, veg out.

استراحت کردن، در خانه ماندن روی مبل خود و انجام هیچ کاری، شاید تماشای تلویزیون است. بنابراین، استراحت کنید، سبزی کنید.

"To milk for". Now, two ways. "To milk someone or something for something else" means to try to

"برای شیر دادن". حالا دو راه «دوشیدن کسی یا چیزی برای چیز دیگری» به معنای تلاش برای

squeeze something out of someone. So, if you milk... Like, if you think about a con artist,

فشار دادن چیزی از کسی است. پس اگر شیر می دوشی... مثلاً اگر به یک کلاهبردار فکر می کنی،

like a person who cheats people for money, this con artist will try to milk his victim

مثل کسی که برای پول مردم را فریب می دهد، این کلاهبردار سعی می کند قربانی خود را

for all the money they have. He will try to squeeze all their money out of them. So, think

با تمام پولی که دارند دوشیده باشد. او سعی خواهد کرد تمام پول آنها را از آنها بیرون بکشد. بنابراین، در

about a cow. You squeeze the udders trying to get all the milk out. If you... If you have a person,

مورد یک گاو فکر کنید. شما پستان ها را فشار می دهید تا تمام شیر خارج شود. اگر شما... اگر فردی دارید،

like a victim, and you're trying to cheat them for money, you squeeze all the money out of them. You

مانند یک قربانی، و سعی می کنید به خاطر پول او را فریب دهید، تمام پول را از او می گیرید. شما

milk them for all their money. And you can use it in other situations. "My boss is on vacation,

آنها را برای تمام پولشان می دوشید. و می توانید از آن در موقعیت های دیگر استفاده کنید. "رئیس من در تعطیلات است،

so I will milk the time he's away for all the pleasure I can get." So, I'm not going to work

بنابراین من برای تمام لذتی که می توانم به دست بیاورم، زمانی را که او دور است، شیر می دهم." بنابراین، من

too hard because the boss can't see anything. I will milk the situation and just relax for a

خیلی سخت کار نمی کنم زیرا رئیس چیزی را نمی بیند. من وضعیت را می دوشم و فقط برای

couple of weeks. Okay, so these are food items. Now, let's talk about eating or cooking.

چند هفته استراحت می کنم. خوب، پس اینها مواد غذایی هستند. حالا بیایید در مورد غذا خوردن یا آشپزی صحبت کنیم.

So, "to chew". That's chewing. You put the food in your mouth, you break it down with your teeth.

بنابراین، "جویدن". این جویدن است. غذا را در دهان می گذارید، با دندان می شکنند.

But if you chew over something, you're thinking about it, you're considering it. Okay? So,

اما اگر چیزی را بجوید، به آن فکر می کنید، به آن فکر می کنید. باشه؟ بنابراین،

"The boss offered me a raise and a promotion, but I have to work an extra day per week,

"رئیس به من پیشنهاد افزایش حقوق و ارتقاء داد، اما من باید هفته ای یک روز اضافه کار کنم

and my vacation time will be shorter." So, I say to him, "That's a good offer. Let me chew it over,

و زمان تعطیلات من کوتاه تر خواهد شد." بنابراین، من به او می گویم: "این پیشنهاد خوبی است. بگذارید آن را بجوم

and I'll tell you next week. Let me consider it. Let me think about it."

و هفته آینده به شما می گویم. بگذارید در نظر بگیرم. بگذارید در مورد آن فکر کنم."

And then the next week comes, and I say to my boss, "You know, no thank you. I'll keep my salary,

و هفته بعد می آید، و من به رئیسم می گویم: "می دانی، نه متشکرم. من حقوقم را حفظ می کنم،

I'll keep my position. I want to keep my vacations." So, my boss gets very, very angry,

موقعیتم را حفظ می کنم. می خواهم تعطیلاتم را حفظ کنم." بنابراین، رئیس من خیلی خیلی عصبانی می شود

and he chews me out. So, "to chew out" means to yell at someone, to be angry at someone and yell

و مرا بیرون می زند. پس «جویدن» یعنی بر سر کسی فریاد بزنی، بر کسی عصبانی شوی و بر سر او فریاد بزنی

at them and tell them all the bad things you want to say to them. So, it's almost like he puts me in

و تمام بدی هایی را که می خواهی به او بگوئی. بنابراین، تقریباً مثل این است که او مرا در دهانش می گذارد

his mouth and chews me and then spits me out, but not literally. Right? Just to yell at someone.

و می جود و سپس مرا بیرون می اندازد، اما نه به معنای واقعی کلمه. درست؟ فقط برای فریاد زدن سر کسی

"Boil over". So, think about if you've ever boiled anything, like if you're boiling potatoes,

"بجوشانید". بنابراین، به این فکر کنید که آیا تا به حال چیزی را آب پز کرده اید، مثلاً اگر سیب زمینی را آب پز می کنید،

for example, and you put the potatoes in the water, and you turn on the heat,

و سیب زمینی ها را در آب می گذارید، و حرارت را روشن می کنید

and you put a cover. After a while, the water will boil. If you don't take the cover off,

و درپوش می گذارید. بعد از مدتی آب به جوش می آید. اگر درپوش را بردارید،

the water will boil, boil, and then boil over the pot. Right? So, we can use the same situation,

آب می جوشد، می جوشد و سپس روی قابلمه می جوشد. درست؟ بنابراین، ما می توانیم از همان موقعیت،

the same scenario about, basically, situations. Difficult situations or dangerous situations.

همان سناریو، اساسا، در مورد موقعیت ها استفاده کنیم. موقعیت های دشوار یا موقعیت های خطرناک.

So, when something boils over, it goes past the point of being stable. It becomes... It

بنابراین، وقتی چیزی به جوش می‌آید، از نقطه پایداری می‌گذرد. می شود...

loses control. So, let's say two nations are... They don't like each other, and they always say

کنترل خود را از دست می دهد. بنابراین، فرض کنید دو ملت هستند... آنها همدیگر را دوست ندارند و همیشه چیزی می گویند

something, and say something, and say something, but then one day, somebody throws a rock over the

و چیزی می گویند و چیزی می گویند، اما یک روز یکی سنگی را روی

border fence. So then, that hatred that they have for each other boils over, and then everybody

حصار مرزی می اندازد. بنابراین، آن نفرتی که آنها نسبت به یکدیگر دارند به جوش می‌آید، و بعد همه

starts fighting, and then there's a war. So, when a situation becomes too hot, you could say,

شروع به دعوا می‌کنند و بعد جنگ می‌شود. بنابراین، زمانی که یک موقعیت خیلی داغ می شود، می توانید بگویید،

or too passionate, or too whatever, like the situation builds and builds until it loses

یا خیلی پرشور، یا بیش از حد هر چیز دیگری، مانند موقعیت می سازد و می سازد تا زمانی که کنترل را از دست بدهد

control. It boils over, and then there's a consequence. If something boils down to...

. به جوش می آید، و سپس یک نتیجه وجود دارد. اگر چیزی به جوش بیاید

Boils down to, like, again, if you're thinking about cooking, if you put water and you boil it,

، مثل اینکه، دوباره، اگر به آشپزی فکر می کنید، اگر آب بریزید و آن را بجوشانید،

eventually, the water will boil down to the bottom, and there'll be nothing left. Boiled

در نهایت، آب تا ته آن می جوشد، و چیزی وجود ندارد. ترک کرد. Boiled

down to, in other situations, means the bottom line, which is another idiomatic expression.

down to در موقعیت‌های دیگر به معنای پایان است که عبارت اصطلاحی دیگری است.

If you have many things to consider, but when you have to make your final decision,

اگر چیزهای زیادی دارید که باید در نظر بگیرید، اما زمانی که باید تصمیم نهایی خود را بگیرید،

that decision will boil down to one aspect. Lots of things to consider,

این تصمیم به یک جنبه خلاصه می شود. موارد زیادی را باید در نظر گرفت،

but the most important thing, that's what it will boil down to.

اما مهمترین چیز این است که به آن خلاصه می شود.

Or, let's say you have... I'm a teacher, and I have two students. They're fighting,

یا فرض کنید شما دارید... من معلم هستم و دو شاگرد دارم. آنها دعوا می کنند

and they're being loud in class, and disrupting everybody. So, I try to make peace between them,

و سر کلاس با صدای بلند سرو صدا می کنند و همه را به هم می ریزند. بنابراین، من سعی می کنم بین آنها صلح برقرار کنم،

but then it boils down to me not being able to teach. So, the most important factor in this

اما بعد از آن به این نتیجه می رسم که نمی توانم تدریس کنم. بنابراین مهمترین عامل در این

situation is that I can't teach. So, I just kick them out of the class, and I tell them,

شرایط این است که نمی توانم تدریس کنم. بنابراین، من فقط آنها را از کلاس بیرون می کنم و به آنها می گویم:

"One, go to the principal. One, go to the guidance counselor. My class is quiet. I can teach. The

"یکی، برو پیش مدیر، یکی، برو پیش مشاور، کلاس من ساکت است، من می توانم تدریس کنم،

other students can learn." I hope that's a little bit clear. That's a long explanation there.

دانش آموزان دیگر می توانند یاد بگیرند." امیدوارم کمی واضح باشد. این یک توضیح طولانی است.

But boiled down to, focus on the main or most important part. Cut up. So, you can cut up your

اما به طور خلاصه، روی اصلی یا مهم ترین قسمت تمرکز کنید. قطع کن بنابراین، شما می توانید سبزیجات خود را خرد کنید

vegetables, you can cut up your meat, etc. You can cut up a person. Okay? If you cut up...

، می توانید گوشت خود را برش دهید، و غیره. می توانید یک نفر را خرد کنید. باشه؟ اگر یک نفر را قطع کردی...

If you cut up a person, means you're... One meaning could be you're insulting them,

اگر یک نفر را قطع کردی، یعنی هستی... یک معنی می تواند این باشد که به او توهین می کنی، داری

you're cutting them up, you're making jokes about them. You can also cut up people in general,

او را قطع می کنی، با او شوخی می کنی. شما همچنین می توانید مردم را به طور کلی کوتاه کنید،

means you make them laugh very much. A comedian, the comedian cut me up, he made me laugh really

یعنی آنها را بسیار بخندانید. یک کمدین، کمدین من را کوتاه کرد، او مرا به شدت خنداند

hard. Or... Well, actually, I'll leave it at that. There's other meanings to it, but in terms of the

. یا... خب، در واقع، من آن را به همین جا می گذارم. معانی دیگری برای آن وجود دارد، اما از نظر

ones you can't guess, that's the most important. To cut up someone, to insult them, or...

معانی که نمی توانید حدس بزنید، این مهمترین است. بریدن کسی، توهین کردن، یا...

Make them look bad, or to make people laugh. Swallow up. Swallow up means accept. Like,

بد جلوه دادن او، یا خنداندن مردم. قورت بده قورت دادن یعنی قبول. مثلاً

when you take food, you swallow it, you accept it into your body. When somebody is trying to

وقتی غذا می‌خورید، آن را قورت می‌دهید، آن را وارد بدن خود می‌کنید. وقتی کسی می خواهد

sell you something and you swallow it up, it means you accept it without any questions, right? So,

چیزی را به شما بفروشد و شما آن را قورت می دهید، یعنی بدون هیچ سوالی آن را می پذیرید، درست است؟ بنابراین،

a good salesman will make his buyers swallow up anything he gives them. In school, some teachers

یک فروشنده خوب، خریدارانش را وادار می کند که هر چیزی را که به آنها می دهد قورت دهند. در مدرسه، برخی از معلمان به

will teach their students, and their students will love the teacher so much they will swallow up

دانش آموزان خود آموزش می دهند و دانش آموزان آنها آنقدر معلم را دوست دارند که

anything he says, which is a very dangerous thing. But if it's a good teacher, it can be a very good

هر چیزی را که او می گوید، قورت می دهند، که این یک چیز بسیار خطرناک است. اما اگر معلم خوبی باشد، می تواند چیز بسیار خوبی باشد

thing. And pan out. So, you know a pan, like for frying. If something pans out, it means it was

. و پانچ کنید. بنابراین، شما یک ماهیتابه را می شناسید، مانند برای سرخ کردن. اگر چیزی از بین رفت، به این معنی است که با

completed successfully. So, all your plans panned out means they were successful, they were completed

موفقیت کامل شده است. بنابراین، تمام برنامه های شما به این معنی است که آنها موفق بودند، آنها به

the way they were intended to. Another meaning for pan out is if you're thinking about a camera

روشی که در نظر گرفته بودند تکمیل شدند. معنای دیگر پان اوت این است که اگر به دوربین فکر می‌کنید

and you're focusing on the scene or whatever, and then you pan out, it means you get a wider

و روی صحنه یا هر چیز دیگری فوکوس می‌کنید، و سپس خارج می‌شوید، به این معنی است که

view of what's around this particular scene, like the panoramic. So, the camera pans out,

دید وسیع‌تری از آنچه در اطراف این صحنه خاص است، مانند پانوراما، دریافت می‌کنید. بنابراین، دوربین بیرون می‌آید و

gets a wider scene there. Okay? So, that's all there is for these phrasal verbs. Again,

صحنه وسیع‌تری در آنجا می‌گیرد. باشه؟ بنابراین، این تمام چیزی است که برای این افعال عبارتی وجود دارد. باز هم،

remember, phrasal verbs, verb and preposition, always remember that there probably is at least

به یاد داشته باشید، افعال عبارتی، فعل و حرف اضافه، همیشه به یاد داشته باشید که احتمالاً حداقل

one or two or even three more meanings than the words themselves. Okay? And you have to make sure

یک یا دو یا حتی سه معنی بیشتر از خود کلمات وجود دارد. باشه؟ و شما باید مطمئن شوید که

you understand what those are. If you want to make sure you understand these phrasal verbs,

آنها را درک کرده اید. اگر می خواهید مطمئن شوید که این افعال عبارتی را فهمیده اید،

go to www.engvid.com. There's a quiz. You can take the quiz and test your knowledge of these

به www.engvid.com بروید. یک مسابقه وجود دارد. می توانید در مسابقه شرکت کنید و دانش خود را از این

phrasal verbs. You can also ask me questions in the comments section at www.engvid.com.

افعال عبارتی تست کنید. همچنین می توانید در قسمت نظرات در www.engvid.com سوالات خود را از من بپرسید.

And if you like the video, give me a like. Don't forget to subscribe to my channel,

و اگر ویدیو را دوست داشتید به من هم لایک کنید. فراموش نکنید که در کانال من مشترک شوید

and come back next time for more vocab, grammar, and other English tips to help you improve. Okay?

و دفعه بعد برای آشنایی بیشتر با لغات، گرامر و سایر نکات انگلیسی که به شما در پیشرفت کمک می کند، بازگردید. باشه؟

See you then. Bye-bye.

بعدا می بینمت. خداحافظ.