Improve Your English Vocabulary: 8 ways to say 'WANT'

Hi. Welcome back to www.engvid.com. I'm Adam. Today's lesson is a little bit interesting

سلام. به www.engvid.com بازگردید. من آدام هستم. درس امروز کمی جالب است

because what we're doing is looking at other ways to say "want". Now, you're thinking:

زیرا کاری که ما انجام می دهیم این است که به روش های دیگری برای گفتن "خواستن" نگاه کنیم. اکنون، شما فکر می کنید:

"It's a simple word, just say 'want' every time." But native speakers like to mix up

"این یک کلمه ساده است، فقط هر بار بگویید "خواستن ". اما گویشوران بومی دوست

their language a little bit; they like to use different things, different expressions

دارند زبان خود را کمی مخلوط کنند. آنها دوست دارند از چیزهای مختلف، عبارات

for different moods, different feelings, they want to emphasise something or they want to

مختلف برای حالات مختلف، احساسات مختلف استفاده کنند، آنها می خواهند بر چیزی تأکید کنند یا واقعاً می خواهند

really exaggerate something, make it more than it is. So we're going to look at different

چیزی را اغراق کنند، آن را بیش از آنچه هست بسازند. بنابراین ما به

ways to say "want". I have eight different expressions for you.

روش های مختلف برای گفتن "خواستن" نگاه خواهیم کرد. من هشت عبارت مختلف برای شما دارم.

Now, I know that everybody knows this one: "would like". -"Would you like some tea?"

حالا، من می دانم که همه این یکی را می دانند: "دوست دارم". -"چایی میل دارید؟"

-"Yes, I would like some tea. Thank you. Please and thank you." Very polite, a little bit

-بله، من چای می‌خواهم، ممنون، خواهش می‌کنم و ممنون. بسیار مودب، کمی

more formal than "want", no problem.

رسمی تر از "خواستن"، مشکلی نیست.

But then we have "feel like". -"Hmm. Let's go out for dinner tonight."

اما پس از آن ما "احساس" داریم. -"هوم. بیا امشب شام بریم بیرون."

-"Hmm. What do you feel like?" -"I don't know. I feel like a pizza. I feel like a pizza."

-"هوم. چه حسی داری؟" -نمی دونم حس می کنم مثل پیتزا هستم حس می کنم مثل پیتزا هستم.

It means I want a pizza. That's what I have the feeling for. But basically, this means: "I want this."

یعنی من پیتزا میخوام این چیزی است که من به آن احساس دارم . اما اساساً این به این معنی است: "من این را می خواهم."

I could say: "I want a pizza", but that's kind of boring. "I feel like a pizza" means:

می توانم بگویم: "من یک پیتزا می خواهم"، اما این یک جور خسته کننده است. "احساس می کنم مثل یک پیتزا هستم" یعنی:

"Mm, that would really satisfy me right now. That would make me feel good."

"مم، همین الان واقعا مرا راضی می کند. این باعث می شود احساس خوبی داشته باشم."

In the same way... Oh, okay, we have it down here. "I could go for". -"Hmm. What could you go for?"

به همین ترتیب... اوه، باشه، اینجا داریم. "میتونم برم". -"هوم. برای چی میتونی بری؟"

-"I could go for a hamburger. I could go for a lobster." Go for... And usually

-"میتونم برم همبرگر بگیرم. میتونم برم خرچنگ." برو برای... و معمولا

we say "could go for", because it's just an idea. Right? I might not get it, but

ما می گوییم "می تواند برای"، زیرا این فقط یک ایده است. درست؟ من ممکن است آن را دریافت نکنم، اما

"I could go for" means I want this. Whether we can have this or not, I'm not sure, but that's

"من می توانم برای رفتن" به این معنی است که من این را می خواهم. مطمئن نیستم که آیا می توانیم این را داشته باشیم یا نه، اما این چیزی است که در

what I'm craving right now. That's the mood I'm in right now. Okay? So,

حال حاضر هوس می کنم. این روحیه ای است که من الان در آن هستم. باشه؟ بنابراین،

"I could go for a hamburger" means let's go get a hamburger, if one's available.

"من می توانم برای یک همبرگر بروم" به این معنی است که اگر همبرگر در دسترس است، برویم.

And you just heard me say "in the mood for". "In the mood for" is similar to "feel like".

و فقط شنیدی که گفتم "در حال و هوای". "در حال و هوای" شبیه "احساس" است.

"Mood" is basically a feeling, but it's more of a mental feeling than a physical feeling.

"خلق" اساسا یک احساس است، اما بیشتر یک احساس ذهنی است تا یک احساس فیزیکی.

So if I'm in the mood for something, that's what I want. That's the only thing that will

بنابراین اگر من در خلق و خوی چیزی هستم، آن چیزی است که می خواهم. این تنها چیزی است که در

satisfy me right now. This is what I want now; nothing else. Later, I'll be in the mood

حال حاضر مرا راضی می کند. این چیزی است که اکنون می خواهم ؛ هیچ چیز دیگر. بعداً حال و هوای چیز دیگری را خواهم داشت

for something else. Okay? So: -"What are you in the mood for?"

. باشه؟ پس: -"تو برای چی حال داری؟"

-"I don't know. I'm in the mood for pizza."

-نمیدونم حال و هوای پیتزا دارم.

I already used pizza. Let me think of something else.

من قبلا از پیتزا استفاده کردم. بگذار به چیز دیگری فکر کنم.

"I'm in the mood for a falafel", because that's yummy.

"من در حال و هوای فلافل هستم"، زیرا خوشمزه است.

"Craving". Now, "craving", basically means want, but a very, very strong want, like a

"میل شدید به". حالا «هوس» اساساً به معنای خواستن است، اما میل بسیار بسیار قوی، مانند

really strong desire for something. Right? Like nothing else will satisfy you except

میل واقعاً شدید به چیزی. درست؟ مثل این که هیچ چیز دیگری شما را راضی نمی کند به

for this particular thing. Your mouth is already tasting it before you even have it. It's a

جز این چیز خاص. حتی قبل از اینکه آن را داشته باشید، دهان شما در حال چشیدن آن است. این یک

craving. -"I'm going to go get some sweets. What can I get for you?" -"Mm. I'm craving a donut."

ولع است. -من برم شیرینی بیارم چی برات بیارم؟ -"مم. من هوس یک دونات دارم."

It means that's what I really want right now. That's what I, mm, like the juices

یعنی این همان چیزی است که من در حال حاضر واقعاً می خواهم . این چیزی است که من، میلی متر، دوست دارم آب میوه

are coming. I'm salivating already. "Salivating" means like the juices are flowing in the mouth

ها می آیند. من از قبل آب دهانم ترشح می شود. "بزاق" یعنی آب میوه ها در دهان جاری است

because I want something delicious.

زیرا من چیز خوشمزه می خواهم.

"Dying for". "I'm dying for something" means I really, really, really want. Again, all

"مردن برای". "من برای چیزی میمیرم" یعنی واقعاً، واقعاً، واقعاً می خواهم. باز هم،

of these basically mean "want", but there's different degrees of want. So if you're dying

همه اینها اساساً به معنای "خواستن" هستند، اما درجات مختلفی از خواست وجود دارد. بنابراین اگر

for something, it means probably you haven't had it for a long time, and that's why you're

برای چیزی می‌میرید، به این معنی است که احتمالاً برای مدت طولانی آن را نداشته‌اید، و به همین دلیل است که

dying for it. You feel like if you don't get it, you're going to die. Of course, you're

برای آن می‌میرید. احساس می کنید اگر آن را نگیرید، خواهید مرد. البته، شما

exaggerating, but that gets that... Gets the idea across much more strongly.

اغراق می‌کنید، اما این باعث می‌شود... این ایده را بسیار قوی‌تر منتقل می‌کند.

Now, we have another couple of expressions. If something will "hit the spot"... So, for

اکنون، ما یکی دو عبارت دیگر داریم. اگر چیزی "به نقطه برخورد کند"... بنابراین، برای

example: "Wings will really hit the spot right now" means the spot is right here and a little

مثال: "بالها واقعاً در حال حاضر به نقطه برخورد خواهند کرد " به این معنی است که نقطه درست اینجاست و

bit here, too. Right? So if something hits the spot, means that's the only thing that's

کمی اینجا نیز. درست؟ بنابراین اگر چیزی به نقطه‌ای رسید، به این معنی است که این تنها چیزی است که

going to satisfy you. So if you say something is going to hit the spot or something would

شما را راضی می‌کند. بنابراین اگر بگویید چیزی قرار است به نقطه‌ای برسد یا چیزی

hit the spot, usually... If something would hit the spot, then that's what you really

به نقطه‌ای برخورد کند، معمولاً... اگر چیزی به نقطه‌ای برخورد می‌کند، پس این همان چیزی است که در

want right now. This is a very common idiom, actually.

حال حاضر واقعاً می‌خواهید. این یک اصطلاح بسیار رایج است، در واقع.

The last one, I just put it in for fun. It's pretty rare. You won't hear it very often.

آخرین مورد را فقط برای سرگرمی گذاشتم. خیلی نادر است. شما آن را اغلب نمی شنوید.

It comes from Shakespeare from the play King... Sorry, Richard III, he says:

از شکسپیر از نمایشنامه شاه می آید... ببخشید ریچارد سوم می گوید:

"A horse, a horse, my kingdom for a horse."

"اسب، اسب، پادشاهی من برای اسب."

He will trade everything he has if somebody will just bring him a horse.

اگر کسی فقط برایش اسب بیاورد، هر چه دارد معامله خواهد کرد.

That's all he wants, a horse. So we can say this for anything:

این تمام چیزی است که او می خواهد، یک اسب. بنابراین ما می توانیم این را برای هر چیزی بگوییم:

"My kingdom for a beer."

"پادشاهی من برای یک آبجو".

Means all I want right now is a beer, but I can't find a beer. I will give you everything

یعنی در حال حاضر تنها چیزی که می خواهم یک آبجو است، اما نمی توانم آبجو پیدا کنم.

I have, if you bring me a beer right now. That's all I want right now. Okay? So, keep

اگر همین الان برایم آبجو بیاوری هر چه دارم به تو می دهم. این تمام چیزی است که در حال حاضر می خواهم. باشه؟ بنابراین،

in mind, native speakers use these all the time. This one a little bit more rare. This

به خاطر داشته باشید که افراد بومی همیشه از این موارد استفاده می کنند. این یکی کمی کمیاب تر است.

is very dramatic. If you want to be very dramatic about your desire, you can use this expression.

این خیلی دراماتیک است. اگر می خواهید نسبت به خواسته خود بسیار دراماتیک باشید، می توانید از این عبارت استفاده کنید.

You can check all of these at www.engvid.com. We have a quiz.

می توانید همه این موارد را در www.engvid.com بررسی کنید. ما یک مسابقه داریم.

Make sure you understand how to use them.

مطمئن شوید که نحوه استفاده از آنها را می دانید.

Don't forget to subscribe to my YouTube channel. If you have any questions,

فراموش نکنید که در کانال یوتیوب من مشترک شوید . اگر سوالی دارید،

you can ask me at www.engvid.com, again.

می توانید دوباره در www.engvid.com از من بپرسید .

And I'll see you again soon. Bye-bye.

و به زودی دوباره می بینمت خداحافظ.