THINK and SPEAK in English

Vanessa: Are you ready to  

ونسا: آیا امروز آماده اید که

think and speak in English today? Let's do it. If you've ever watched an English movie or TV  

به انگلیسی فکر کنید و صحبت کنید؟ بیایید آن را انجام دهیم. اگر تا به حال یک فیلم یا برنامه تلویزیونی انگلیسی تماشا کرده باشید

show, I'm sure you've heard people ask, "Hey hun,  how was your day?" But have you ever asked this  

، مطمئن هستم که از مردم می پرسند: "هی هان، روزت چطور بود؟" اما آیا تا به حال این

question to yourself? If not, that changes today. Over the next 30 minutes, you are going to be  

سوال را از خود پرسیده اید؟ اگر نه، امروز تغییر می کند. در 30 دقیقه آینده، شما در حال

immersing yourself in English and learning  how to describe your daily routine and your  

غرق شدن در زبان انگلیسی خواهید بود و یاد می‌گیرید که چگونه کارهای روزمره و

vacations in English, so that you can  think in English and speak in English. 

تعطیلات خود را به زبان انگلیسی توصیف کنید تا بتوانید به انگلیسی فکر کنید و به انگلیسی صحبت کنید.

And like always, I have created a free  PDF worksheet for you with all of today's  

و مانند همیشه، من یک کاربرگ PDF رایگان با تمام

important vocabulary, expressions,  ideas, definitions, sample sentences.  

واژگان مهم امروزی، عبارات، ایده‌ها، تعاریف، جملات نمونه برای شما ایجاد کرده‌ام.

And at the bottom of the worksheet you  can answer Vanessa's challenge question  

و در پایین کاربرگ می‌توانید به سؤال چالشی ونسا پاسخ دهید

so that you never forget what you've learned. You can click on the link in the description  

تا هرگز آموخته‌های خود را فراموش نکنید.

to download that free PDF worksheet today. All right, let's get started by talking about  

برای بارگیری کاربرگ PDF رایگان امروز می‌توانید روی پیوند در توضیحات کلیک کنید. بسیار خوب، بیایید با صحبت در مورد

your daily routine and a phrase that you can  use to talk about the beginning of your day. 

روال روزانه‌تان و عبارتی که می‌توانید از آن برای صحبت درباره شروع روزتان استفاده کنید، شروع کنیم.

If I'm lucky, first thing in the morning,  I'll hear my alarm, maybe push snooze and  

اگر خوش شانس باشم، اول صبح، زنگ ساعتم را می شنوم، شاید چرت بزنم و به

get up slowly, but if I'm not lucky, I'll  hear one of my children screaming, "Mommy!"  

آرامی بلند شوم، اما اگر خوش شانس نباشم، صدای فریاد یکی از فرزندانم را می شنوم: "مامان!"

And I have to get out of bed. First thing. I used this expression,  

و من باید از تخت بلند شوم. اولین چیز. من از این عبارت،

first thing two times. The first time was at  the beginning of a phrase, first thing in the  

اولین چیز دو بار استفاده کردم. اولین بار در ابتدای یک عبارت، اول

morning. Make sure that you don't add, first of  things, or first of... It's only first thing.  

صبح بود. مطمئن شوید که اولین چیزها یا اولین چیزها را اضافه نکنید، این فقط اولین چیز است. اول

First thing in the morning, I hear my alarm. Or we could use it at the end of a phrase like  

صبح زنگم را می شنوم. یا می‌توانیم آن را در پایان عبارتی مانند    که

you just heard me say. I might say, "I wake up  and make coffee, first thing." I make coffee,  

همین الان از من شنیدی استفاده کنیم. ممکن است بگویم، " اولین کار از خواب بیدار می شوم و قهوه درست می کنم." من قهوه درست می کنم،

first thing. Actually for me, I don't make  coffee. I don't even know if I know how to  

اولین کار. در واقع برای من، من قهوه درست نمی کنم . حتی نمی دانم چگونه

make coffee. I always make tea. I'm quite an  amateur, maybe say newbie, or maybe clueless,  

قهوه درست کنم یا نه. من همیشه چای درست میکنم وقتی نوبت به قهوه می‌رسد، من کاملاً آماتور هستم، شاید بگوییم تازه‌کار، یا شاید بی‌اطلاع

when it comes to coffee. My husband Dan  likes coffee, but I could say, "I wake up  

. شوهرم دن قهوه دوست دارد، اما می‌توانم بگویم: «من از خواب بیدار می‌شوم

and make tea, first thing," beautiful phrase. Let's go to the next part of my morning. After  

و اولین چیز چای درست می‌کنم»، عبارت زیبا. بریم سراغ قسمت بعدی صبح من. بعد از

I'm awake, I head to the kitchen and start  to make some breakfast. Sometimes my kids  

بیدار شدن، به آشپزخانه می روم و شروع به درست کردن صبحانه می کنم. گاهی اوقات من

and I read a book or play a little game at  breakfast, because not everyone in our house  

و بچه‌هایم هنگام صبحانه کتاب می‌خوانیم یا کمی بازی می‌کنیم ، زیرا همه

is a morning person. Sometimes at least one  of us will wake up on the wrong side of the  

افراد خانه‌مان صبح‌دان نیستند. گاهی اوقات حداقل یکی از ما در سمت اشتباهی از تخت از خواب بیدار می‌شویم

bed. So having a little bit of fun lightens the  mood and helps you to start your day off right. 

. بنابراین داشتن کمی سرگرمی حال و هوا را روشن می‌کند و به شما کمک می‌کند روزتان را خوب شروع کنید.

Do you know what a morning person is? A  morning person is someone who wakes up happy,  

میدونی آدم صبح چیه؟ صبح کسی است که با خوشحالی از خواب بیدار می شود و

ready to start the day. Are you a morning person?  Or maybe you wake up on the wrong side of the bed? 

آماده شروع روز است. آیا شما یک فرد صبحگاهی هستید؟ یا شاید در سمت اشتباهی از تخت از خواب بیدار می شوید؟

This is a little bit metaphorical. There's  not really a good side of the bed and a bad  

این کمی استعاره است. واقعاً یک طرف خوب و یک طرف بد وجود ندارد

side of the bed, but it means that you  wake up grumpy, maybe a little cranky,  

، اما به این معنی است که شما با عبوس از خواب بیدار می شوید، شاید کمی بداخلاق،

maybe not so happy. You could say, "Oh, I  woke up on the wrong side of the bed today,  

شاید چندان خوشحال نیستید. می‌توانید بگویید: «اوه، امروز در سمت اشتباهی از رختخواب بیدار شدم، به

I need some coffee," or tea, if you're me. Then, after breakfast, I drop my son Theo  

قهوه نیاز دارم» یا اگر من هستید، چای. سپس، بعد از صبحانه، پسرم تئو را

off at preschool. This phrasal verb, to  drop off, can be used for people or for  

به پیش دبستانی رها می کنم. این فعل عبارتی، به‌دست آوردن، می‌تواند برای افراد یا برای

things. So you heard me use it for people. I  drop my son Theo off at school, or we could  

چیزها استفاده شود. بنابراین شنیدید که من از آن برای مردم استفاده می کنم. من پسرم تئو را در مدرسه رها می‌کنم، یا می‌توانیم

put it together, I drop off my son at preschool. But we could also drop something off. I dropped  

آن را جمع کنیم، پسرم را در پیش‌دبستانی رها می‌کنم. اما ما همچنین می توانیم چیزی را رها کنیم.

my computer off at the repair shop. Make sure  that you don't forget the word, off, because if  

کامپیوترم را در تعمیرگاه رها کردم. مطمئن شوید که کلمه خاموش را فراموش نکنید، زیرا اگر

you just say, "I dropped my computer at the repair  shop," it means your computer fell on the ground,  

فقط بگویید: "کامپیوترم را در تعمیرگاه انداختم "، به این معنی است که کامپیوتر شما روی زمین افتاد،

broke... Luckily, you're at the repair shop, but  it means something really different than to drop  

شکست... خوشبختانه، شما در تعمیرگاه، اما معنای آن چیزی واقعاً متفاوت از رها

off. So make sure that you say, "I dropped  off my computer at the repair shop," or,  

کردن است. بنابراین مطمئن شوید که بگویید: « کامپیوترم را در تعمیرگاه رها کردم» یا

"I dropped my computer off at the repair shop." Then I come home to start my workday. Usually I  

«کامپیوترم را در تعمیرگاه رها کردم». سپس برای شروع روز کاری به خانه می آیم. معمولاً

catch up on some emails. I go over any lessons  that I'm going to have for my students,  

به برخی از ایمیل‌ها پی می‌برم. هر درسی را که قرار است برای دانش‌آموزانم داشته باشم، مرور می‌کنم،

and sometimes I just call a friend to catch up. This phrasal verb, to catch up, or,  

و گاهی اوقات فقط با یک دوست تماس می‌گیرم تا درس‌ها را فراگیرم. این فعل عبارتی، به دست آوردن، یا، به

to catch up on, is often used in daily life.  And you can probably use it in your life too. 

دست آوردن، اغلب در زندگی روزمره استفاده می شود. و احتمالاً می توانید از آن در زندگی خود نیز استفاده کنید.

Let's take a look at some situations. Let's  imagine you've had a super busy week and it's  

بیایید نگاهی به برخی موقعیت ها بیندازیم. بیایید تصور کنیم یک هفته فوق‌العاده شلوغ را پشت سر گذاشته‌اید و

the weekend, and you look around and  your house is a disaster. Right now,  

آخر هفته است، و به اطراف نگاه می‌کنید و خانه‌تان یک فاجعه است. در حال حاضر،

my couch is covered in blankets. This table  has papers and everything, all over it. 

مبل من با پتو پوشیده شده است. این میز کاغذها و همه چیز را در سراسر آن دارد.

Oh boy, I need to catch up on chores. I need  to catch up on some cleaning that I didn't do  

اوه پسر، من باید به کارها برسم. من باید به تمیزکاری‌هایی که

during the week. Can you guess what this means?  There's something that you've delayed doing,  

در طول هفته انجام نداده‌ام برسم. آیا می توانید حدس بزنید این به چه معناست؟ کاری هست که انجامش را به تعویق انداخته‌اید،

maybe you don't want to or you don't  have time, and now it's time to do it. 

شاید نمی‌خواهید یا وقت ندارید، و اکنون زمان انجام آن است.

So I could say, "I need to  catch up on some emails," or,  

بنابراین می‌توانم بگویم، «باید به برخی از ایمیل‌ها رسیدگی کنم» یا،

"I need to catch up on some cleaning." But I also use this to talk about my friend,  

«نیاز دارم به تمیزکاری رسیدگی کنم». اما من همچنین از این برای صحبت در مورد دوستم استفاده می‌کنم،

"I call my friend to catch up." Well, it kind  of has the same idea. I haven't talked to my  

«به دوستم زنگ می‌زنم تا به او برسم.» خب، به نوعی همین ایده را دارد. مدتی است که با دوستم صحبت نکرده‌ام

friend for a while, and now we're talking about  everything that's happened since we last talked. 

، و اکنون درباره همه چیزهایی که از آخرین باری که با هم صحبت کردیم، صحبت می‌کنیم.

So if you see someone, maybe you're in the grocery  store and you run across someone who you haven't  

بنابراین اگر کسی را می‌بینید، شاید در خواربارفروشی هستید و با کسی برخورد می‌کنید که

seen for a while, you might say, "Hey, you  want to go get some coffee and catch up?" 

مدتی است او را ندیده‌اید، ممکن است بگویید: "هی، می‌خواهی برویم قهوه بخوریم و دنبالش برویم؟"

That means I haven't seen you for  a while, I want to hear everything  

یعنی مدتی است که شما را ندیده‌ام ، می‌خواهم همه چیزهایی را

that's been happening. Let's catch up. I also said in my little story that I go  

که در حال وقوع است بشنوم. بیایید پیگیری کنیم. من همچنین در داستان کوچکم گفتم که

over some lessons and this is a simply a really  common way to say, review. You can use this in  

دروسی را مرور می‌کنم و این یک روش واقعاً رایج برای گفتن، مرور است. می‌توانید از این در

the workplace a lot. You might ask someone to  help you out. You could say, "Hey, could you go  

محل کار زیاد استفاده کنید. ممکن است از کسی بخواهید که به شما کمک کند. می‌توانید بگویید: «هی، می‌توانی

over this email before I send it?" Maybe you're  writing a really important email and you want to  

قبل از ارسال این ایمیل، آن را مرور کنی؟» شاید در حال نوشتن یک ایمیل واقعاً مهم هستید و می خواهید

make sure you have everything right. You could  ask a coworker, "Hey, when you have a second,  

مطمئن شوید که همه چیز درست است. می‌توانید از یک همکار بپرسید: "هی، وقتی یک ثانیه فرصت داشتی،

could you go over this email before I send it?  I would really appreciate it." That's so polite. 

می‌توانی قبل از ارسال آن رایانامه را مرور کنی؟ من واقعاً متشکرم." این خیلی مودبانه

And also, if the other person is a kind  person, they might feel kind of good about  

و همچنین، اگر طرف مقابل فرد مهربانی باشد ، ممکن است نسبت به خود احساس خوبی داشته باشد

themselves, like, oh, you think my opinion and  my ideas are important and worthwhile? "Sure,  

، مثلاً، اوه، فکر می‌کنید نظر من و ایده‌های من مهم و ارزشمند هستند؟ "مطمئناً،

I'll go over that email for you. I  will give it my stamp of approval." 

من آن رایانامه را برای شما مرور می‌کنم. مهر تأیید خود را به آن می‌دهم."

When I finish my work, I pick up my son  from preschool and we head home. This verb,  

وقتی کارم را تمام می کنم، پسرم را از پیش دبستانی می گیرم و به خانه می رویم. این فعل،

to head somewhere, is used all the time.  Let me give you a couple of situations. 

سر زدن به جایی، همیشه استفاده می‌شود. اجازه بدهید چند موقعیت را به شما ارائه دهم.

You might say like I just did, "I'm heading home."  That means you're going in the direction of home.  

ممکن است مثل من بگویید: "من به خانه می روم." این بدان معناست که شما به سمت خانه می روید.

You're not there yet. You're not stopped, but  that's where you're going. I'm heading home. 

شما هنوز آنجا نیستید. شما متوقف نمی شوید، اما این جایی است که می روید. دارم میرم خونه

Or if someone calls you and says, "What are  you doing?" You could say, "I'm headed to the  

یا اگر کسی با شما تماس می‌گیرد و می‌گوید: « چیکار می‌کنی؟» می توانید بگویید، "من به سمت

store." I'm headed to the store... In American  English, the store usually means the grocery  

فروشگاه می روم." من به سمت فروشگاه می روم... در انگلیسی آمریکایی، store معمولاً به معنای

store or the supermarket. You're going to  go buy some food... I'm headed to the store. 

خواربارفروشی یا سوپرمارکت است. تو می‌روی غذا بخری... من به سمت فروشگاه می‌روم.

Or if you are ready to go and everyone  else is just taking their good old time,  

یا اگر آماده رفتن هستید و همه افراد دیگر فقط اوقات خوش گذشته خود را می گذرانند،

you could say, "All right, it's time to head out." This phrase, to head out, means out of the house,  

می توانید بگویید: "بسیار خوب، وقت آن رسیده است که برویم." این عبارت، به بیرون رفتن، به معنای بیرون رفتن از خانه است،

"Come on, it's time to head out. Let's go."  A great way to use, to head, to head out. 

"بیا، وقت آن است که برویم." یک راه عالی برای استفاده، سر زدن، بیرون رفتن.

When we get home, sometimes my son and I have a  little tea party together and chat about his day.  

وقتی به خانه می‌رسیم، گاهی اوقات من و پسرم با هم یک مهمانی چای می‌گیریم و درباره روز او با هم صحبت می‌کنیم.

Usually as we're eating and drinking, he kind of  opens up about his day. And if he doesn't open up  

معمولاً وقتی در حال خوردن و نوشیدن هستیم، او به نوعی درباره روزش صحبت می کند. و اگر در

while we're eating, sometimes I ask some specific  questions like, "How many holes did you dig  

حین غذا خوردن در را باز نکند، گاهی اوقات من چند سؤال خاص می‌پرسم ، مانند «امروز چند سوراخ حفر کردی

today?" "Did you jump in the leaf pile?" He goes  to an outdoor nature school. So they play outside  

؟» "آیا در انبوه برگ پریدی؟" او به یک مدرسه طبیعت در فضای باز می‌رود. بنابراین آنها

all day, all weather, any season... They're  pretty tough. They have lots of good warm clothes. 

تمام روز، در هر آب و هوا، هر فصلی در بیرون بازی می‌کنند... آنها بسیار سخت هستند. آنها لباس های گرم زیادی دارند.

But asking these types of specific questions  can help him to review his day in an easier  

اما پرسیدن این نوع سوالات خاص می‌تواند به او کمک کند تا روز خود را به روشی آسان‌تر مرور کند

way. You might hear people in movies and TV shows  using the phrase, "Tell me about your day?" Or,  

. ممکن است بشنوید که افراد در فیلم‌ها و برنامه‌های تلویزیونی از عبارت «درباره روزت به من بگو؟» استفاده می‌کنند. یا،

"What did you do today?" Or, "What did  you learn in school today?"... even worse. 

"امروز چه کار کردی؟" یا « امروز در مدرسه چه چیزی یاد گرفتی؟»... حتی بدتر.

These types of broad questions, usually we  don't really like to answer, especially at  

این نوع سؤالات گسترده، معمولاً ما واقعاً دوست نداریم به آنها پاسخ دهیم، به خصوص در

the end of the day, you feel like you just want  to detox, decompress. And it's tough to summarize  

پایان روز، احساس می‌کنید فقط می‌خواهید سم زدایی کنید، از فشار خارج شوید. و خلاصه کردن

your day in just a few words like that. So maybe when you were a kid, if your mom  

روزتان در چند کلمه مانند آن دشوار است. بنابراین شاید وقتی بچه بودید، اگر مادرتان از

asked you, "What did you learn in school  today?" You probably said, "Oh, nothing,"  

شما می‌پرسید: «امروز در مدرسه چه چیزی یاد گرفتی ؟» احتمالاً گفتید، "اوه، هیچی"،

because it's just too hard to summarize your day. So if you have a significant other, if you have  

زیرا خلاصه کردن روزتان خیلی سخت است. بنابراین، اگر فرد قابل توجهی دارید، اگر

kids, if you're just asking someone about their  day, I recommend, first of all, doing something  

بچه دارید، اگر فقط از کسی در مورد روز او می‌پرسید، توصیه می‌کنم اول از همه، کاری را

together, spending some quality time together.  You don't have to have a tea party, although I  

با هم انجام دهید، و مدتی را با هم با کیفیت بگذرانید. لازم نیست که یک مهمانی چای داشته باشید، اگرچه من

highly recommend it... Very fun. All you need is  some tea, maybe a little snack, cut up an apple,  

آن را به شدت توصیه می کنم... خیلی سرگرم کننده است. تنها چیزی که نیاز دارید این است که چای، شاید کمی میان وعده، یک سیب خرد کنید،

have some nuts or dried fruit, whatever you like. And just spending quality time together can help  

مقداری آجیل یا میوه خشک بخورید، هر چه دوست دارید. و صرف وقت باکیفیت با هم می‌تواند به

someone to open up. This is a phrase we're going  to use in just a minute. I want to tell you about  

کسی کمک کند که حرفش را باز کند. این عبارتی است که ما در عرض یک دقیقه از آن استفاده خواهیم کرد. می‌خواهم در مورد آن به شما بگویم

it, but I recommend if someone doesn't open up  ask him specific questions. This helps someone  

، اما توصیه می‌کنم اگر کسی صحبت را باز نکرد، سؤالات خاصی از او بپرسید. این به شخصی کمک می‌کند

to recall the information that happened to  them during the day. Especially with kids,  

اطلاعاتی را که در طول روز برای او اتفاق افتاده است به خاطر بیاورد . مخصوصاً در مورد بچه‌ها،

this is helpful because they're just  living their life. They're not thinking  

این مفید است زیرا آنها فقط زندگی خود را می‌گذرانند. آنها

about summarizing at the end of the day. So when you ask a specific question, "Oh,  

به جمع‌بندی در پایان روز فکر نمی‌کنند. بنابراین وقتی سوال خاصی می‌پرسید، "اوه،

what game did you play at recess today?" "Oh,  did you eat anyone else's food at lunch today?"  

امروز در تعطیلات چه بازی ای انجام دادید؟" "اوه، آیا امروز ناهار غذای دیگران را خوردی؟"

These specific questions can help your child  to open up. And this phrasal verb, to open up,  

این سؤال‌های خاص می‌توانند به فرزندتان کمک کنند که حرفش را باز کند. و این فعل عبارتی، باز کردن،

is beautiful. I love this concept. When you're talking with someone,  

زیباست. من عاشق این مفهوم هستم. وقتی با کسی صحبت می‌کنید،

usually at the beginning there's kind  of a wall. You don't immediately share  

معمولاً در ابتدا نوعی دیوار وجود دارد. شما بلافاصله

your deepest thoughts. If someone says,  "Hey Vanessa, how are you doing today?" 

عمیق ترین افکار خود را به اشتراک نمی گذارید. اگر کسی بگوید، "هی ونسا، امروز چطوری؟"

No matter how I'm really feeling, I'll always  say, "Oh, pretty good. What about you?" Because  

مهم نیست واقعاً چه احساسی دارم، همیشه  خواهم گفت: "اوه، خیلی خوب. تو چطور؟" زیرا

I'm not ready to open up. In those types  of passing situations, we're just not  

من برای باز کردن آماده نیستم. در این نوع موقعیت‌های گذرا، ما

comfortable sharing our inner thoughts. So when you spend quality time together,  

راحت نیستیم افکار درونی‌مان را به اشتراک بگذاریم. بنابراین وقتی زمان با کیفیتی را با هم سپری می‌کنید،

that wall kind of drifts away a little more and  someone might be more willing to be vulnerable,  

آن دیوار کمی بیشتر دور می‌شود و ممکن است فردی بیشتر مایل باشد که آسیب‌پذیر باشد،

and that's the idea. When you open up, that  means that you are willing to talk about your  

و ایده همین است. وقتی صحبت را باز می کنید، به این معنی است که شما مایلید در مورد مبارزات خود صحبت کنید،

struggles, something difficult in your life,  something really meaningful in your life,  

چیزی دشوار در زندگی تان، چیزی واقعاً معنادار در زندگی شما،

not just the surface, shallow things. But when you really open up to someone,  

نه فقط در مورد مسائل سطحی و سطحی. اما وقتی واقعاً به روی کسی باز می‌شوید،

you're being your authentic self. So  just remember these Vanessa tips the  

خودتان واقعی خود هستید. بنابراین،

next time that you want someone to open up to you. All right, let's go to the next part of my day.  

دفعه بعد که می‌خواهید شخصی به روی شما باز شود، فقط این نکات ونسا را ​​به خاطر بسپارید. خیلی خب، بریم سراغ قسمت بعدی روزم.

When the weather's nice, usually our neighbors  come over and hang out. Sometimes we have snacks,  

وقتی هوا خوب است، معمولاً همسایه‌های ما می‌آیند و با هم می‌نشینند. گاهی اوقات تنقلات می خوریم،

sometimes we play games, sometimes we just  chat. But because my backyard is very sunny,  

گاهی اوقات بازی می کنیم، گاهی اوقات فقط گپ می زنیم. اما از آنجایی که حیاط خلوت من بسیار آفتابی است،

it's a favorite hangout spot. And this word, to hang out,  

یک مکان مورد علاقه برای پاتوق است. و این کلمه، برای پاتوق کردن،   را

can be used in two different ways. It can be  used as a verb. We love to hang out in the  

می توان به دو روش مختلف استفاده کرد. می توان از آن به عنوان فعل استفاده کرد. ما دوست داریم در

backyard... This means to casually spend time,  usually with other people. We hang out together. 

حیاط خلوت بنشینیم... این به معنای گذراندن وقت معمولی، معمولاً با افراد دیگر است. با هم می نشینیم.

Or it can be used as a noun. This is a  hangout, or as an adjective. So I guess  

یا می توان از آن به عنوان اسم استفاده کرد. این یک پاتوق یا به عنوان یک صفت است. بنابراین حدس می‌زنم

we can use this in three ways... A hangout spot.  So it's describing this location. What kind of  

می‌توانیم از این به سه روش استفاده کنیم... یک مکان پاتوق. بنابراین این مکان را توصیف می کند. چه نوع

location is it? It's a hangout spot. It's not  a professional place. It's not a private place,  

مکانی است؟ محل پاتوق است. این یک مکان حرفه‌ای نیست. این یک مکان خصوصی نیست،

instead it's a hangout spot. It's where we  just go to spend time with other people. 

در عوض یک مکان پاتوق است. اینجا جایی است که فقط برای گذراندن وقت با افراد دیگر می‌رویم.

After hanging out with friends, as the sun starts  to go down, usually we come inside and start to  

بعد از معاشرت با دوستان، وقتی خورشید شروع به غروب می‌کند، معمولاً وارد خانه می‌شویم و شروع به

cook dinner. While we're eating dinner, we try to  sit down at the table as a family. It's nice to  

پختن شام می‌کنیم. در حالی که در حال خوردن شام هستیم، سعی می کنیم به عنوان خانواده سر میز بنشینیم. خوب است

try to have a little bit of quality time together.  So we like to ask each other some questions. 

سعی کنید کمی با هم زمان با کیفیتی داشته باشید. بنابراین ما دوست داریم چند سوال از یکدیگر بپرسیم.

The most common questions... In fact, my  four-year-old son Theo loves to ask these  

رایج ترین سؤالات... در واقع، پسر چهار ساله من، تئو، دوست دارد اینها را

to us. He asks us one by one, "What  was the best part of your day?" And  

از ما بپرسد. او یکی یکی از ما می پرسد، " بهترین قسمت روز شما چه بود؟" و

when everyone has answered, he asks, "What  was the most challenging part of your day?" 

وقتی همه پاسخ دادند، او می پرسد، "چالش برانگیزترین بخش روز شما چه بوده است؟"

And it's so funny the things that kids  will say to these questions. So if you  

و چیزهایی که بچه ها به این سؤالات می گویند بسیار خنده دار است. بنابراین، اگر

haven't done this in your home, if your kids  aren't familiar with English, it's okay,  

این کار را در خانه انجام نداده‌اید، اگر بچه‌هایتان با انگلیسی آشنا نیستند، اشکالی ندارد،

you can ask in your native language. But  asking these questions helps to kind of  

می‌توانید به زبان مادری‌تان بپرسید. اما پرسیدن این سؤالات کمک می‌کند تا

prompt conversation a bit. And when you're opening  up about the best thing or the most challenging  

کمی مکالمه را تحریک کنید. و وقتی در مورد بهترین چیز یا چالش‌برانگیزترین

thing about your day, it kind of encourages  the other people at the table to open up too. 

چیز در روزتان صحبت می‌کنید، به نوعی دیگران را تشویق می‌کند که سر میز را هم باز کنند.

Oh, what a great phrasal verb  that we just learned about. 

اوه، چه فعل عبارتی عالی که ما به تازگی در مورد آن یاد گرفتیم.

There are two phrases I want to share with  you that I just mentioned. One of them is,  

دو عبارت وجود دارد که می‌خواهم با شما به اشتراک بگذارم که همین الان به آنها اشاره کردم. یکی از آنها،

as a family. Now this just means the group,  the whole group, the family group. But we can  

به عنوان یک خانواده است. اکنون این فقط به معنی گروه، کل گروه، گروه خانواده است. اما می‌توانیم از

use the same structure in other ways. We  could say as a family, as a neighborhood,  

همان ساختار به روش‌های دیگری استفاده کنیم. می‌توانیم بگوییم به‌عنوان یک خانواده، به‌عنوان یک محله،

as a community, as a department, as an office. So it's talking about all the people that are  

به‌عنوان یک جامعه، به‌عنوان بخش، به‌عنوان یک اداره. بنابراین درباره همه افرادی که

in that group. So for example, you could say  it's important to spend some time together as a  

در آن گروه هستند صحبت می‌شود. بنابراین، برای مثال، می‌توانید بگویید مهم است که مدتی را با هم به عنوان یک

couple without your kids. So if you have kids,  spending time without them is very important. 

زوج بدون فرزندانتان بگذرانید. بنابراین اگر بچه دارید، گذراندن وقت بدون آنها بسیار مهم است.

So you could say, as a couple, just you and  your significant other, it's important to be  

بنابراین، می‌توانید بگویید، به عنوان یک زوج، فقط شما و دیگری مهمتان، مهم است که

together without your kids occasionally. Another expression that I used is quality  

گهگاه بدون بچه‌هایتان با هم باشید. عبارت دیگری که استفاده کردم، زمان کیفیت است

time. I already mentioned this when I was  talking about the tea party... I think I  

. من قبلاً وقتی درباره مهمانی چای صحبت می‌کردم به این موضوع اشاره کردم... فکر می‌کنم

might've mentioned it. If not, having a tea  party is good quality time too, but it means  

شاید به آن اشاره کرده باشم. در غیر این صورت، داشتن یک مهمانی چای نیز زمان باکیفیتی است، اما به این معنی است

that you are not just having a shallow experience  together. It's not rushed. You don't have to go  

که شما فقط یک تجربه سطحی با هم ندارید. عجله ای نیست لازم نیست

anywhere. You're just enjoying each other's  presence. So I really encourage you to try to  

جایی بروید . شما فقط از حضور یکدیگر لذت می برید . بنابراین من واقعاً شما را تشویق می‌کنم که سعی کنید در

spend some quality time with someone this week. It means that you don't need to go anywhere. You  

این هفته زمان باکیفیتی را با کسی بگذرانید. یعنی نیازی نیست جایی بری. شما

don't have any kind of schedule. You have a  full hour just to take a walk with a friend,  

هیچ نوع برنامه زمانی ندارید. فقط برای قدم زدن با یک دوست،

or to chat on the phone, or to play a game with  your kids. Something that's quality time. There's  

یا گپ زدن تلفنی یا انجام یک بازی با بچه‌هایتان، یک ساعت کامل دارید. چیزی که زمان با کیفیت است.

no agenda. You're just enjoying being together. After dinner, we clean up. We put the kids to bed,  

دستور کار وجود ندارد. شما فقط از با هم بودن لذت می برید. بعد از شام، تمیز می کنیم. بچه‌ها را می‌خوابانیم،

we tuck them in and tell them, "Sleep tight."  So one of these expressions that I used,  

آنها را داخل تخت می‌گذاریم و به آن‌ها می‌گوییم: «محکم بخواب». بنابراین یکی از این عباراتی که استفاده کردم،

you have to be very careful about, I said,  "We put the kids to bed." This means that  

باید خیلی مراقبش باشید، گفتم: «بچه ها را می خوابانیم.» این بدان معناست که

we help them sleep. So maybe we brush their  teeth, we read some books, we sing some songs,  

ما به آنها کمک می‌کنیم بخوابند. بنابراین شاید دندان‌های آن‌ها را مسواک می‌زنیم ، چند کتاب می‌خوانیم، چند آهنگ می‌خوانیم،

and we help them to relax. When you say, "We  put the kids to bed," that's what it means,  

و به آن‌ها کمک می‌کنیم تا آرام شوند. وقتی می‌گویید «ما بچه‌ها را می‌خوابانیم»، معنایش همین است،

but you have to be very careful because  if you change the word, bed, for sleep,  

اما باید خیلی مراقب باشید، زیرا اگر کلمه «تخت» را برای خواب تغییر دهید،

if you put someone to sleep, it's very different. Usually this is a pet. So if we said I had to put  

اگر کسی را بخوابانید، خیلی متفاوت است. معمولاً این یک حیوان خانگی است. بنابراین، اگر گفتیم که

my dog to sleep last week, it means you had  to euthanize, which is a nice way to say,  

هفته گذشته باید سگم را بخوابانم، به این معنی است که شما مجبور شده‌اید برای معتاد کردن، که راه خوبی برای گفتن این است که

kill your dog. Maybe that means he was really  old, he was suffering. It's a really tough  

سگتان را بکشید. شاید این بدان معناست که او واقعاً پیر شده بود، او رنج می برد.

thing to do, but it's often necessary. So make sure that you do not say,  

انجام این کار واقعاً سخت است، اما اغلب ضروری است. پس مطمئن شوید که نگویید:

"I had to put my kids to sleep." Instead, "I  had to put my kids to bed." Oh, much better. 

«من مجبور شدم بچه‌هایم را بخوابانم». در عوض، "من مجبور شدم بچه هایم را بخوابانم." اوه خیلی بهتره

Of course, if you say, your kids, people are  probably going to understand that you mean you  

البته، اگر بگویید بچه‌هایتان، مردم احتمالاً متوجه خواهند شد که منظورتان این است که شما

helped them sleep, but just to make certain that  you're using the best expression, you can say,  

کمک کرده‌اید بخوابند، اما فقط برای اطمینان از اینکه بهترین عبارت را به کار می‌برید، می‌توانید بگویید:

"I put my kids to bed every night at seven  o'clock." I put my kids to bed... Beautiful. 

«من هر روز بچه‌هایم را می‌خوابانم. شب ساعت هفت ». بچه هایم را می خوابانم... زیباست.

The final thing that I say to my kids before  they go to bed is, "Sleep tight." What? Tight?  

آخرین چیزی که به بچه‌هایم قبل از رفتن به رختخواب می‌گویم این است: «محکم بخواب». چی؟ تنگ؟

This is a fun expression that's actually shortened  from another full expression. It is, "Goodnight,  

این یک عبارت سرگرم کننده است که در واقع از یک عبارت کامل دیگر کوتاه شده است. "شب بخیر،

sleep tight. Don't let the bed bugs bite." Of course, we hope you don't have bugs in  

آرام بخواب. نگذارید ساس گاز بگیرد." البته، امیدواریم که در رختخواب خود حشرات نداشته باشید

your bed. This is a very old expression.  Sometimes we say that full expression,  

. این یک عبارت بسیار قدیمی است. گاهی اوقات این عبارت کامل را می گوییم،

"Goodnight, sleep tight." Sometimes we say,  "Goodnight, sleep tight. Don't let the bed bugs  

"شب بخیر، آرام بخواب." گاهی اوقات می گوییم: "شب بخیر، آرام بخواب. نگذارید ساس گاز

bite." But oftentimes we just shorten that to,  "Goodnight, sleep tight," or just, "Sleep tight."  

بگیرد." اما اغلب اوقات ما فقط آن را به «شب بخیر، آرام بخواب» یا فقط «محکم بخواب» کوتاه می‌کنیم.

And it just means, I hope you sleep well. So if you hear people say this in English  

و این فقط به این معنی است که امیدوارم خوب بخوابی. بنابراین اگر می‌شنوید که مردم این را در

movies or TV shows, or if you want to  say this yourself, it's great. A very  

فیلم‌ها یا برنامه‌های تلویزیونی انگلیسی می‌گویند، یا اگر می‌خواهید خودتان این را بگویید، عالی است. یک

natural thing to say at the end of the night. After the kids are in bed, Dan, my husband,  

چیز بسیار طبیعی برای گفتن در پایان شب. بعد از اینکه بچه‌ها در رختخواب هستند، من و دن، شوهرم،

and I have some precious downtime. Sometimes we  get caught up on chores, maybe get caught up on  

و چند وقت استراحت داریم. گاهی اوقات درگیر کارهای خانه می‌شویم، شاید درگیر

a book that we're reading, sometimes just  chat about our day and decompress. This is  

کتابی می‌شویم که در حال خواندن آن هستیم، گاهی اوقات فقط درباره روزمان گپ می‌زنیم و از فشار خارج می‌شویم. این

a great expression, downtime, it means you have  nothing else to do except decompress and relax. 

یک تعبیر عالی است، زمان از کار افتادن، به این معنی است که شما کاری جز رفع فشار و آرامش ندارید.

It's essential to have downtime, especially before  you go to bed. If you are looking at Instagram,  

ضروری است که استراحت داشته باشید، به خصوص قبل از رفتن به رختخواب. اگر به اینستاگرام نگاه می کنید،

while you're in your bed, oh no, no, no. Stop that  right away. It's very bad for your sleep. You need  

وقتی در رختخواب خود هستید، نه، نه، نه. فوراً آن را متوقف کنید . برای خوابت خیلی مضره شما باید

to have some downtime. Give yourself a one-hour  pause before you go to bed to try to slow your  

مدتی استراحت داشته باشید. قبل از رفتن به رختخواب یک ساعت مکث به خود بدهید و سعی کنید ذهن خود را کند کنید

mind down. Having some downtime with someone you  love or just by yourself, relaxing is essential. 

. داشتن مدتی استراحت با کسی که دوستش دارید یا فقط به تنهایی، استراحت ضروری است.

When the day's over, it's finally time to hit  the hay. If I've had a really busy day, I might  

وقتی روز تمام شد، بالاخره وقت آن است که به یونجه ضربه بزنید . اگر یک روز واقعاً شلوغ داشته باشم، ممکن است

just sleep like a log. But if I'm feeling a bit  stressed or there's a lot going on in my mind,  

مثل یک کنده بخوابم. اما اگر کمی استرس دارم یا اتفاقات زیادی در ذهنم می‌گذرد،

I might toss and turn a bit before finally falling  asleep. And fingers crossed that my children sleep  

ممکن است قبل از اینکه در نهایت به خواب بروم، کمی پرت کنم و بچرخم . و انگشتان به هم می‌خورد که بچه‌های من

all night so I don't have to wake up in the middle  of the night to help them. And that's my day. 

تمام شب را می‌خوابند، بنابراین من مجبور نیستم نیمه‌شب برای کمک به آنها بیدار شوم. و این روز من است.

Let's talk about some of those expressions I just  used. To hit the hay, does not mean that I'm a  

بیایید در مورد برخی از عباراتی که من استفاده کردم صحبت کنیم. ضربه زدن به یونجه به این معنی نیست که من یک

farmer and I have a last-minute chore at the end  of the day, I need to hit the hay. No, instead it  

کشاورز هستم و در پایان روز یک کار سخت در لحظه آخر دارم ، باید یونجه را بزنم. نه، به جای آن

just means sleep. I need to hit the hay. My head  needs to go on the pillow, I need to hit the hay. 

فقط به معنای خواب است. من باید یونجه را بزنم. سرم باید روی بالش برود، باید یونجه را بزنم.

And I also said that I might sleep like a log.  Does a log move? Does a log make any sounds?  

و من هم گفتم شاید مثل کنده بخوابم. آیا یک چوب حرکت می کند؟ آیا لاگ هیچ صدایی تولید می کند؟

Nope. It's just a tree that fell over and there  it is. Nice and silent and still. It means you  

جواب منفی. فقط درختی است که افتاد و آنجاست. خوب و ساکت و آرام. این بدان معناست که شما

slept very soundly, very quietly, and peacefully. But to toss and turn on the other hand, to toss  

خیلی آرام، بسیار آرام و آرام خوابیدید. اما از طرف دیگر پرتاب کردن و

and turn means that you did not sleep  peacefully, or at least you didn't go to  

چرخاندن به این معنی است که شما آرام نخوابیدید یا حداقل با

bed peacefully. Your body and your mind  is too active, you tossed and turned. 

آرامش به رختخواب نرفتید. بدن و ذهن شما بیش از حد فعال است، شما در حال چرخش هستید.

And what about the last one I used? Fingers  crossed. This is just a fun way to say,  

و آخرین موردی که استفاده کردم چطور؟ انگشت‌های ضربدری. این فقط یک راه سرگرم کننده برای گفتن است،

I hope that my kids sleep all night. Fingers  crossed that my kids sleep all night, and me too. 

امیدوارم بچه هایم تمام شب بخوابند. انگشتان به هم خوردند که بچه‌هایم تمام شب را می‌خوابند، و من هم.

Thank you for joining me for my daily  routine. I'm curious if your daily  

از اینکه برای کارهای روزمره ام به من ملحق شدید متشکرم . من کنجکاو هستم که آیا برنامه روزانه شما

routine is similar to mine. Let's move on and  advance your English skills to help you think  

شبیه من است یا خیر. بیایید پیش برویم و مهارت های انگلیسی خود را ارتقا دهیم تا با

and speak in English by talking about another  important part of your life, which is vacation. 

صحبت در مورد یکی دیگر از بخش مهم زندگی خود، که تعطیلات است، به شما کمک کنیم به انگلیسی فکر کنید و صحبت کنید.

I hope that you had a special vacation this past  summer, and I'd like to help you speak about it in  

امیدوارم در تابستان گذشته تعطیلات خاصی را سپری کرده باشید و می‌خواهم به شما کمک کنم در مورد آن به

English. So I want you to hear about my vacation  and learn some important words that you can use to  

انگلیسی صحبت کنید. بنابراین می‌خواهم درباره تعطیلات من بشنوید و چند کلمه مهم را یاد بگیرید که می‌توانید از آنها

help you think and speak in English. Let's watch. 

کمک کنید به انگلیسی فکر کنید و صحبت کنید. بیایید تماشا کنیم.

My family went on a four-hour road trip  to West Virginia to meet up with Dan's  

خانواده من به یک سفر جاده ای چهار ساعته به ویرجینیای غربی رفتند تا با

side of the family. Unfortunately, Dan's  brother got bronchitis so he couldn't come. 

اعضای خانواده دن ملاقات کنند. متأسفانه، برادر دن برونشیت گرفت و نتوانست بیاید.

A road trip is when you drive a long  distance and usually the journey is  

سفر جاده ای زمانی است که مسافت طولانی را رانندگی می کنید و معمولاً سفر

also important. These are common trips in  the US, maybe because the US is so big. 

نیز مهم است. اینها سفرهای رایج در ایالات متحده هستند، شاید به این دلیل که ایالات متحده بسیار بزرگ است.

Let's take a look at another sample sentence. Some  of my favorite memories from childhood vacations  

بیایید نگاهی به جمله نمونه دیگری بیندازیم. برخی از خاطرات مورد علاقه من از تعطیلات دوران کودکی

are taking road trips across the country. You also heard me use the phrase, to meet up with.  

سفرهای جاده ای در سراسر کشور است. شما همچنین شنیدید که من از این عبارت برای ملاقات استفاده کردم.

This is used when you are getting together with  someone who you already know. Let's take a look  

این زمانی استفاده می‌شود که با فردی که از قبل می‌شناسید دور هم جمع می‌شوید. بیایید نگاهی

at this sentence, "We made plans to meet up with  our friends while we were traveling in Spain." 

به این جمله بیندازیم، «ما برنامه‌ای برای ملاقات با دوستانمان در حین سفر در اسپانیا انجام دادیم.»

All right, let's continue with my summer vacation  story. We rented a cabin in the woods that also  

بسیار خوب، بیایید به داستان تعطیلات تابستانی خود ادامه دهیم . ما یک کابین در جنگل کرایه کردیم که

had a hot tub or jacuzzi that my kids loved.  The word, rent, is commonly used for vacations.  

دارای جکوزی یا جکوزی بود که بچه‌هایم آن را دوست داشتند. کلمه اجاره معمولاً برای تعطیلات استفاده می شود.

You might rent an Airbnb, you might rent a car,  or maybe you could say we rented an RV so that  

ممکن است یک Airbnb کرایه کنید، ممکن است یک ماشین کرایه کنید، یا شاید می‌توانید بگویید که ما یک RV اجاره کرده‌ایم تا

we could take a road trip around the US. All right, let's continue. We went hiking  

بتوانیم یک سفر جاده‌ای در سراسر ایالات متحده داشته باشیم. باشه ادامه بدیم پیاده روی

and rock-climbing. We made a bonfire and we ate  amazing food, including a five-course wine-tasting  

و صخره نوردی رفتیم. آتش زدیم و غذای شگفت‌انگیزی خوردیم، از جمله طعم شراب پنج وعده‌ای

that Dan's parents put on. That was amazing. On our vacation, we did three common activities  

که والدین دن درست کردند. شگفت انگیز بود. در تعطیلات خود، سه فعالیت معمولی انجام دادیم

that we do outdoors on vacation. We went hiking,  we went rock-climbing, and we had a bonfire. 

که در تعطیلات در خارج از منزل انجام می‌دهیم. پیاده‌روی کردیم، سنگ نوردی کردیم، و آتش گرفتیم.

I'm curious if having a bonfire is common in your  country. I know sometimes this is really common,  

من کنجکاو هستم که آیا آتش زدن در کشور شما رایج است . من می دانم که گاهی اوقات این واقعاً رایج است،

but sometimes it's almost unbelievable, especially  if you live in a big city. But personally,  

اما گاهی اوقات تقریباً غیرقابل باور است، مخصوصاً اگر در یک شهر بزرگ زندگی می کنید. اما شخصاً،

I love having a bonfire, especially  because I like to eat marshmallows. 

من عاشق آتش گرفتن هستم، مخصوصاً به این دلیل که دوست دارم مارشمالو بخورم.

All right, let's continue with my story. Because  it was the summertime and we were in the woods,  

خوب، بیایید به داستان من ادامه دهیم. از آنجا که تابستان بود و ما در جنگل بودیم،

we made sure that everyone wore bug spray  and sunblock because nothing can ruin a  

مطمئن شدیم که همه از اسپری حشرات و ضد آفتاب استفاده کنند زیرا هیچ چیز نمی‌تواند

vacation faster than lots of bug bites and  getting a sunburn. I don't know if this is  

تعطیلات را سریع‌تر از گزش حشرات و آفتاب سوختگی خراب کند. نمی‌دانم این

true in your country, but where I live, there  are a lot of mosquitoes. So we have to wear  

در کشور شما درست است یا نه، اما جایی که من زندگی می‌کنم، پشه‌های زیادی وجود دارد. بنابراین باید

bug spray often. And what happens if you  don't wear bug spray? You get a bug bite. 

اغلب از اسپری حشرات استفاده کنیم. و اگر از اسپری حشرات استفاده نکنید، چه اتفاقی می‌افتد؟ شما گزش حشره می گیرید.

We also have to wear sunblock. Sometimes  people call this sunscreen. What happens  

ما همچنین باید از ضد آفتاب استفاده کنیم. گاهی افراد به این ضد آفتاب می‌گویند.

if you don't wear sunscreen? Well, you get a  sunburn. Not good. Let's go on with my story. 

اگر ضد آفتاب نزنید چه اتفاقی می‌افتد؟ خوب، شما دچار آفتاب سوختگی می شوید. خوب نیست. بیایید به داستان من ادامه دهیم.

Well, we were having so much fun in West Virginia  that we decided to extend our vacation and drive  

خب، ما در ویرجینیای غربی آنقدر سرگرم بودیم که تصمیم گرفتیم تعطیلات خود را تمدید کنیم و برای پنج روز دیگر

four hours further north to Dan's sister's house  for five more days. And thankfully our generous  

چهار ساعت جلوتر به سمت شمال به سمت خانه خواهر دن رانندگی کنیم . و خوشبختانه همسایه سخاوتمند ما

neighbor said that she could watch our cats, our  chickens, and our house for a little bit longer. 

گفت که می‌تواند برای مدتی بیشتر گربه‌ها، جوجه‌ها و خانه ما را تماشا کند.

Let's take a look at this word, to watch.  Yes, we can use, to watch, for I watch TV,  

بیایید نگاهی به این کلمه بیندازیم، برای تماشا. بله، برای تماشای تلویزیون می‌توانیم از آن استفاده کنیم،

but it's also often used for taking care of  something. I watched two kids over the summer.  

اما اغلب برای مراقبت از چیزی نیز استفاده می‌شود . در تابستان دو بچه را تماشا کردم.

Okay, that means you were a babysitter or a nanny  over the summer. You took care of those two kids. 

خوب، این بدان معناست که شما در تابستان پرستار بچه یا پرستار بچه بودید . تو مراقب اون دوتا بچه بودی

So we could also say, "Could you watch my  house while I'm gone next week?" That means  

بنابراین می‌توانیم بگوییم: «آیا می‌توانی خانه‌ام را تماشا کنی تا زمانی که هفته آینده نمی‌روم؟» این به این معنی است که   آیا

could you take care of my house while I'm  gone next week? All right, let's continue. 

می‌توانید از خانه من مراقبت کنید تا زمانی که من هفته آینده نباشم؟ باشه ادامه بدیم

In Pittsburgh, we hung out a lot  together. We went to the zoo,  

در پیتسبورگ، ما با هم زیاد بودیم. ما به باغ وحش رفتیم،

and you know what? I got stuck in the elevator at  the zoo for 20 minutes. It was a little bit scary. 

و می دانید چیست؟ 20 دقیقه در آسانسور باغ وحش گیر کردم. کمی ترسناک بود.

This is a lovely phrasal verb that you can use at  any time in your life. To hang out with someone  

این یک فعل عبارتی دوست داشتنی است که می توانید در هر زمانی از زندگی خود از آن استفاده کنید. وقت گذرانی با کسی

is simply to spend casual time together... "Hey,  you want to hang out?" "Oh, it was great hanging  

صرفاً صرف وقت معمولی با هم است... "هی، می‌خواهی با هم معاشرت کنی؟" "اوه، خیلی عالی بود

out last week." Great phrasal verb to use. What about this one? To get stuck. This  

هفته گذشته بود." استفاده از فعل عبارتی عالی در مورد این یکی چی؟ برای گیر افتادن. این

could be used physically. I got stuck in  the elevator. He got stuck in traffic. 

می تواند به صورت فیزیکی استفاده شود. در آسانسور گیر کردم . او در ترافیک گیر کرد.

But we can also use this mentally. If you are  speaking in English and you just can't remember  

اما می توانیم از این موضوع به صورت ذهنی نیز استفاده کنیم. اگر به انگلیسی صحبت می‌کنید و فقط نمی‌توانید

the words that you're trying to say, you might  say, "Oh, I just got stuck and I can't remember  

کلماتی را که می‌خواهید بگویید به خاطر بیاورید، ممکن است بگویید: "اوه، من تازه گیر کردم و

the next word." You're not physically stuck,  but your brain will not go to the correct word. 

کلمه بعدی را به خاطر نمی‌آورم." شما از نظر فیزیکی گیر نکرده اید، اما مغزتان به سمت کلمه صحیح نمی رود.

So I hope this lesson will help you to  find more words in your vocabulary so you  

بنابراین امیدوارم این درس به شما کمک کند تا کلمات بیشتری را در واژگان خود بیابید تا

can speak exactly the way that you would like. All right, let's continue my story. During our  

بتوانید دقیقاً همانطور که دوست دارید صحبت کنید. بسیار خب، بیایید داستان من را ادامه دهیم. در طول

trip, my sister-in-law found out the gender of  her third baby. It was quite a surprise and it  

سفرمان، خواهر شوهرم متوجه جنسیت نوزاد سومش شد. خیلی غافلگیرکننده بود و

was so fun to celebrate with her. This is another  phrasal verb... To find out something means that  

جشن گرفتن با او بسیار سرگرم کننده بود. این یک فعل عبارتی دیگر است... برای پیدا کردن چیزی به این معنی است که  در حال

you are learning a new piece of information. Let's take a look at the sample sentence...  

یادگیری یک قطعه اطلاعات جدید هستید. بیایید نگاهی به جمله نمونه بیندازیم...

"I found out about the surprise party because  I heard them talking on the phone." Oops. All  

"من از مهمانی غافلگیرکننده مطلع شدم زیرا شنیدم که آنها با تلفن صحبت می کنند." اوه بسیار

right, let's continue with my story. During the week, we rented a private  

خب، بیایید به داستان من ادامه دهیم. در طول هفته، یک

karaoke room for Dan's sister's birthday and  there were about 20 people there. Dan and his  

اتاق کارائوکه خصوصی برای تولد خواهر دن اجاره کردیم و حدود 20 نفر آنجا بودند. دن و

friend sang an improvised Happy Birthday song  and it was hilarious and quite a crowd-pleaser. 

دوستش یک آهنگ بداهه تولدت مبارک را خواندند که خنده دار بود و برای جمعیت بسیار خوشحال کننده بود.

This word, a crowd-pleaser means that  everyone loves it. You might say this,  

این کلمه، crowd-pleaser به این معنی است که همه آن را دوست دارند. ممکن است این را بگویید،

"I went to the circus and I saw a woman shoot  flaming arrows from her bow with her feet. It  

"من به سیرک رفتم و دیدم زنی با پاهایش تیرهای شعله ور از کمانش پرتاب می کند. این خیلی

was a crowd-pleaser. It was incredible." All right, let's keep going. Then we went  

خوشحال کننده بود. باورنکردنی بود." باشه، ادامه بدیم سپس

to our friend's wedding, which was actually at  her mom's house and it was perfect. This was my  

به عروسی دوستمان رفتیم، که در واقع در خانه مادرش بود و عالی بود. این

kids' first wedding, and I think it was the best  wedding they could have gone to. The ceremony was  

اولین عروسی بچه‌های من بود، و فکر می‌کنم بهترین عروسی بود که می‌توانستند به آن بروند. مراسم

blessedly short. They had homemade pizza made  for each person, and they had a blast dancing. 

بسیار کوتاه بود. آن‌ها برای هر نفر پیتزای خانگی درست کرده بودند ، و آن‌ها با صدای بلند رقصیدند.

This is a lovely expression, to have a blast, and  it just means that you're having so much fun. You  

این یک عبارت دوست‌داشتنی است، برای لذت بردن، و فقط به این معنی است که شما بسیار سرگرم می‌شوید.

might say, "We went to the beach last week and  you wouldn't believe it. We had a blast just  

ممکن است بگویید، "ما هفته گذشته به ساحل رفتیم و باورتان نمی‌شود. ما خوشحال شدیم که

staying in our beach house laughing and playing  games. We only went to the beach two days."  

در خانه ساحلی خود می‌خندیدیم و بازی می‌کردیم. ما فقط دو روز به ساحل رفتیم."

I hope that you have a blast on your vacation. All right, let's keep going. Something amazing  

امیدوارم در تعطیلات به شما خوش بگذرد. باشه، ادامه بدیم

happened at that wedding. Our friend, the  bride, hired a silhouette artist to cut  

در آن عروسی اتفاق شگفت انگیزی افتاد. دوست ما، عروس، یک هنرمند سیلوئت را استخدام کرد تا

a silhouette for each of the guests. It was an  amazing souvenir. I'll show it to you here. This  

برای هر یک از میهمانان یک سیلوئت برش دهد. این یک سوغاتی شگفت‌انگیز بود. اینجا به شما نشان خواهم داد. این

is really something that I'll treasure forever.  Can you believe she hand-cut that by just looking  

واقعاً چیزی است که برای همیشه آن را ارزشمند می دانم. آیا باورتان می‌شود که او با نگاه کردن

at us in about 10 seconds? Incredible. This word, a silhouette, is a fun one. It  

به ما در حدود 10 ثانیه آن را با دست قطع کرد؟ باور نکردنی این کلمه، یک شبح، یک کلمه سرگرم کننده است.

usually means the outline of something. So you  might say, "Before I got glasses I could only  

معمولاً به معنای طرح کلی چیزی است. بنابراین، ممکن است بگویید، "قبل از اینکه عینک بگیرم، فقط می توانستم

see the silhouette of the trees, and then when I  got glasses I could see the leaves... Amazing." 

نمای درختان را ببینم، و سپس وقتی عینک گرفتم، می توانستم برگ ها را ببینم... شگفت انگیز." آیا

Have you ever been traveling and gotten  a souvenir? For my son, you know what he  

تا به حال سفر کرده اید و سوغاتی گرفته اید ؟ برای پسرم، می‌دانی چه چیزی را

loves to get as a souvenir? A rock. Wherever  we go, it might be a rock from a parking lot,  

دوست دارد به عنوان سوغات بگیرد؟ یک صخره. هر جا که می‌رویم ، ممکن است سنگی از یک پارکینگ باشد،

it might be a rock from a creek,  his favorite souvenirs are rocks. 

ممکن است سنگی از نهر باشد، سوغاتی‌های مورد علاقه او سنگ‌ها هستند.

All right, let's keep going. In both West  Virginia and Pittsburgh, we had so much fun  

باشه، ادامه بدیم هم در ویرجینیای غربی و هم در پیتزبورگ، با هم

bonding and just spending quality time together.  Both of these words, to bond with someone, and  

بودن و صرف وقت باکیفیت با هم بسیار سرگرم شدیم. هر دوی این کلمات، پیوند با کسی، و

to spend quality time with someone, mean that you  are deepening your relationship with someone else. 

گذراندن زمان با کیفیت با کسی، به این معنی است که شما در حال تعمیق رابطه خود با شخص دیگری هستید.

Let's take a look at this sentence... "The  COVID-19 pandemic was a really hard time,  

بیایید به این جمله نگاهی بیندازیم... " همه‌گیری COVID-19 واقعاً زمان سختی بود،

but my family got to spend a lot of  quality time together and in the end  

اما خانواده من زمان زیادی را با هم با کیفیت سپری کردند و در نهایت

we really bonded during that tough time." All right, let's continue and go to the  

ما در آن دوران سخت واقعاً به هم پیوستیم." بسیار خوب، بیایید ادامه دهیم و به

end of my vacation story. Finally, after our  eight-hour trip home, which ended up being  

پایان داستان تعطیلات من برویم. سرانجام، پس از هشت ساعت سفر به خانه، که در

something like 11 hours total, we made it home  and it was time to get back to the real world. 

نهایت حدوداً 11 ساعت طول کشید، به خانه برگشتیم و زمان بازگشت به دنیای واقعی فرا رسید.

This phrase, to get back to the real world,  is one we often use at the end of vacation.  

این عبارت، برای بازگشت به دنیای واقعی، عبارتی است که اغلب در پایان تعطیلات استفاده می‌کنیم.

You've almost been living in a fantasy  world. Maybe you've been at the beach,  

تقریباً در یک دنیای خیالی زندگی می‌کنید . شاید در ساحل بوده‌اید،

maybe you went to another country,  and then when you get home, boom,  

شاید به کشور دیگری رفته‌اید، و وقتی به خانه می‌رسید، رونق می‌گیرد،

the real world hits. So you might say, "Oh,  I'm not ready to get back to the real world." 

دنیای واقعی به راه می‌افتد. بنابراین ممکن است بگویید، "اوه، من برای بازگشت به دنیای واقعی آماده نیستم."

Or on the other hand, you might say, "You  know what? I'm kind of ready to get back  

یا از سوی دیگر، ممکن است بگویید، "می دانید چیست؟ من به نوعی آماده بازگشت

to the real world. This vacation  was great, but it was long enough." 

به دنیای واقعی هستم. این تعطیلات عالی بود، اما به اندازه کافی طولانی بود."

Well, thank you for joining me for my  summer vacation. And congratulations  

خوب، از اینکه برای تعطیلات تابستانی به من ملحق شدید متشکرم . و به شما تبریک می‌گوییم

on leveling up your English skills to  help you think and speak in English. 

برای ارتقاء سطح مهارت‌های انگلیسی خود برای کمک به شما در فکر کردن و صحبت کردن به زبان انگلیسی.

Let me know in the comments, where did you go or  what did you do for your summer vacation? Let me  

در نظرات به من اطلاع دهید، کجا رفتید یا برای تعطیلات تابستانی خود چه کار کردید؟ به من

know and I can't wait to read it and find out. Don't forget to download the free PDF worksheet  

اطلاع دهید و من نمی توانم صبر کنم تا آن را بخوانم و بفهمم. فراموش نکنید که کاربرگ PDF رایگان

with all of today's important vocabulary,  expressions, definitions, sample sentences,  

با همه واژگان مهم امروزی، عبارات، تعاریف، جملات نمونه    را

over this useful 30-minute lesson. You can click on the link in the description  

در این درس مفید 30 دقیقه ای دانلود کنید.

to download that free PDF worksheet today. Well, thank you so much for learning English  

برای بارگیری کاربرگ PDF رایگان امروز می‌توانید روی پیوند در توضیحات کلیک کنید. خوب، از اینکه انگلیسی را با من یاد گرفتید بسیار سپاسگزارم

with me, and I'll see you again next Friday for  a new lesson here on my YouTube channel. Bye. 

، و جمعه آینده دوباره شما را برای یک درس جدید اینجا در کانال YouTube من می بینم. خدا حافظ.

But wait, do you want more? I recommend  watching this video next, where you'll  

اما صبر کنید، آیا بیشتر می خواهید؟ توصیه می‌کنم این ویدیوی بعدی را تماشا کنید، جایی که

learn advanced English in 30 minutes. Including  some important verbs that you probably know the  

در 30 دقیقه انگلیسی پیشرفته را یاد خواهید گرفت. شامل برخی از افعال مهم که احتمالاً

simple meaning of, but you will learn how to use  them in an advanced way that English speakers  

معنی ساده آنها را می دانید، اما یاد خواهید گرفت که چگونه از آنها به روشی پیشرفته استفاده کنید که انگلیسی زبانان

use all the time in daily conversation. Watch  that video to find out and I'll see you there.

همیشه در مکالمه روزانه استفاده می کنند. آن ویدیو را تماشا کنید تا متوجه شوید و من شما را آنجا خواهم دید.