5 Words Every English Learner Should Master

Hey, your goal is to speak English like a native English speaker, right?

سلام، هدف شما این است که مانند یک انگلیسی زبان بومی انگلیسی صحبت کنید، درست است؟

You'd like to sound like me, right?

دوست داری شبیه من بشی، درسته؟

In order to speak like me, you have to use the words that I use, so this

برای اینکه مثل من صحبت کنید، باید از کلماتی که من استفاده می کنم استفاده کنید، بنابراین این

week I am going to literally give you English words that you must know.

هفته به معنای واقعی کلمه به شما کلمات انگلیسی را می دهم که باید بدانید.

I'm gonna set them up in a way that you can learn one word per

من آنها را به گونه ای تنظیم می کنم که بتوانید هر روز یک کلمه را یاد بگیرید، بر

day, mastering each word, using it, and applying it to your life.

هر کلمه مسلط شوید، از آن استفاده کنید و در زندگی خود به کار ببرید.

Are you ready?

اماده ای؟

Well, then I'm teacher Tiffani.

خب، پس من معلم تیفانی هستم.

Let's jump right in.

بیایید به داخل بپریم.

The very first word is for you guessed it, Sunday.

اولین کلمه این است که شما آن را حدس زدید، یکشنبه.

All right.

خیلی خوب.

So the word I want you to learn and understand is right

پس کلمه ای که می خواهم یاد بگیری و بفهمی درست

here after me aspiration.

اینجا بعد از آرزوی من است.

Good job.

It's a little tricky, but again, after me aspiration.

آفرین.

کمی مشکل است، اما دوباره، پس از من آرزو.

Excellent.

عالی

Last time after me Aspiration.

آخرین بار بعد از من آرزو.

Great job.

کارت عالی بود.

Now, this word just means a hope or ambition of achieving something, a hope or

حال، این کلمه فقط به معنای امید یا جاه طلبی برای دستیابی به چیزی است، امید یا

ambition, something you want to achieve.

جاه طلبی، چیزی که می خواهید به آن برسید.

Think about it like this.

اینجوری درباره اش فکر کنید.

I'm your English teacher and ooh, I love teaching you English.

من معلم انگلیسی شما هستم و اوه، من عاشق آموزش زبان انگلیسی به شما هستم.

I am passionate about helping you finally achieve your English goals.

من مشتاقم به شما کمک کنم در نهایت به اهداف انگلیسی خود برسید.

And I also have ambitions related to teaching English.

و همچنین جاه طلبی هایی در رابطه با آموزش زبان انگلیسی دارم.

My biggest goal is to help and reach 1 billion English learners around the world.

بزرگترین هدف من کمک به 1 میلیارد زبان آموز انگلیسی در سراسر جهان است.

I have ambitions, I have hopes, I have aspirations.

من جاه طلبی دارم، امید دارم، آرزو دارم.

You got it right.

درست متوجه شدید.

Excellent.

Now, let me give you some example sentences.

عالی

حالا اجازه بدهید چند جمله مثال بزنم.

All right.

خیلی خوب.

Here's the first example sentence.

در اینجا اولین جمله مثال است.

The student's aspiration to attend a prestigious university motivated

آرزوی دانش آموز برای حضور در یک دانشگاه معتبر،

her to work hard in school.

او را به کار سخت در مدرسه تشویق کرد.

This is ironically, very true about me and about many other students.

این از قضا در مورد من و بسیاری از دانشجویان دیگر بسیار صادق است.

One of my aspirations was to work for nasa.

یکی از آرزوهای من کار در ناسا بود.

That was my aspiration when I was in college.

زمانی که در دانشگاه بودم این آرزوی من بود.

So I worked hard, I studied hard, and what happened?

بنابراین سخت کار کردم، سخت مطالعه کردم و چه شد؟

I worked for nasa.

من برای ناسا کار کردم من

I was hired upon graduating.

با فارغ التحصیلی استخدام شدم.

So once again, the student's aspiration to attend a prestigious university.

پس بار دیگر آرزوی دانشجو برای حضور در یک دانشگاه معتبر.

In this situation, a university motivated her to work hard in school.

در این شرایط، دانشگاه او را به کار سخت در مدرسه تشویق کرد.

For me, my aspiration was to work for nasa.

برای من آرزوی من این بود که برای ناسا کار کنم.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

عالی

Here's the second example sentence.

در اینجا مثال دوم جمله است.

The actor's aspiration to win an Academy Award drove him

آرزوی این بازیگر برای برنده شدن جایزه اسکار او را

to take on challenging roles.

به سمت ایفای نقش های چالش برانگیز سوق داد.

He had hopes he had ambitions, so he decided to take on more challenging roles.

او امیدوار بود که جاه طلبی داشته باشد، بنابراین تصمیم گرفت نقش های چالش برانگیزتری را بازی کند.

Again, we're talking about the word for Sunday, which is aspiration.

باز هم در مورد کلمه یکشنبه صحبت می کنیم که آرزو است.

And finally, check out this example sentence.

و در نهایت، این جمله مثال را بررسی کنید.

It's right here.

درست اینجاست.

Having clear aspirations can help individuals stay focused and

داشتن آرزوهای روشن می تواند به افراد کمک کند تا

motivated in pursuing their goals.

در پیگیری اهداف خود متمرکز و با انگیزه بمانند.

Woo.

You know this applies to you.

وو

می دانید که این برای شما صدق می کند.

Your goal is to speak English fluently.

هدف شما این است که انگلیسی را روان صحبت کنید.

Your goal is to be comfortable, confident, and not nervous when you speak English.

هدف شما این است که وقتی انگلیسی صحبت می کنید راحت، با اعتماد به نفس و عصبی نباشید.

So once again, for you.

بنابراین یک بار دیگر، برای شما.

Having a clear aspiration will help you stay motivated and focused on your goal.

داشتن یک آرزوی روشن به شما کمک می کند تا با انگیزه و روی هدف خود متمرکز بمانید.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

عالی

So, Sunday's word is aspiration.

بنابراین، کلمه یکشنبه آرمان است.

Now we're gonna move on to the word for Monday, but I want to remind you,

اکنون می‌خواهیم به کلمه دوشنبه بپردازیم، اما می‌خواهم به شما یادآوری کنم، به

remember, every time we have a class together, after you watch my English

یاد داشته باشید، هر بار که با هم کلاس داریم، بعد از تماشای درس انگلیسی من

lesson, I need you to immediately go to my app English with Tiffani.

، باید فوراً با تیفانی به برنامه انگلیسی من بروید.

You're gonna go to the section that says Weekly English fluency

شما می خواهید به بخشی بروید که می گوید درس های هفتگی تسلط انگلیسی

lessons with teacher Tiffani.

با معلم تیفانی.

Why?

Because literally I have created practice lessons for you that go

چرا؟

چون به معنای واقعی کلمه برای شما درس های تمرینی درست کرده ام که

along with the weekly lessons.

همراه با درس های هفتگی است.

You'll be able to practice what you are learning.

شما می توانید آنچه را که یاد می گیرید تمرین کنید.

That's right.

درست است.

Today you're learning words you must know.

امروز در حال یادگیری کلماتی هستید که باید بدانید.

So you'll go there and you'll see aspiration.

بنابراین شما به آنجا خواهید رفت و آرزو را خواهید دید.

You'll be able to practice the pronunciation, practice making sentences,

شما قادر خواهید بود تلفظ را تمرین کنید، جملات بسازید، از

using the word, and so much more.

کلمه استفاده کنید و موارد دیگر.

So don't forget to download the app if you haven't already downloaded it.

پس فراموش نکنید که اگر برنامه را قبلا دانلود نکرده اید دانلود کنید.

And also to start practicing what you're learning today.

و همچنین شروع به تمرین آنچه امروز یاد می گیرید.

All right.

خیلی خوب.

All right, let's keep going.

باشه، ادامه بدیم

Let's move on to Monday's word.

بیایید به حرف روز دوشنبه برویم.

Monday's word is determination.

حرف دوشنبه قاطعیت است.

Could again, determination.

می تواند دوباره، عزم راسخ.

Exo.

Excellent.

Exo.

عالی

Last time after me.

آخرین بار بعد از من

Determination.

عزم.

Great job.

کارت عالی بود.

Now, this just means firmness of purpose or resoluteness.

حال، این فقط به معنای استحکام هدف یا عزم راسخ است.

Hey, I am going to do this.

هی، من می خواهم این کار را انجام دهم.

This is what I'm going to accomplish.

این چیزی است که من می خواهم انجام دهم.

I'm focused determination.

من بر عزم و اراده متمرکز هستم.

For example, I am determined to help you speak English fluently.

به عنوان مثال، من مصمم هستم که به شما کمک کنم انگلیسی را روان صحبت کنید.

I am determined to help you achieve your English goals.

من مصمم هستم که به شما در دستیابی به اهداف انگلیسی خود کمک کنم.

I am firm.

من محکم هستم.

When it comes to that purpose, I wake up every morning excited to help you

وقتی نوبت به این هدف می رسد، من هر روز صبح با هیجان از خواب بیدار می شوم تا به شما کمک کنم

learn how to speak English fluently.

چگونه روان انگلیسی صحبت کنید.

We say determination.

ما می گوییم عزم.

Woo.

You got it.

وو

فهمیدی.

All right.

Check out these examples sentences first.

خیلی خوب.

ابتدا این جملات نمونه را بررسی کنید.

We have.

ما داریم.

The student's determination to get into medical school motivated her to study

عزم این دانش آموز برای ورود به دانشکده پزشکی، انگیزه او را برای مطالعه

long hours and achieve high grades.

ساعت های طولانی و کسب نمرات بالا فراهم کرد.

She was determined.

او مصمم بود.

She was focused.

او متمرکز بود.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

Here's the second example sentence.

عالی

در اینجا مثال دوم جمله است.

The athlete's determination to break the world record drove him

عزم این ورزشکار برای شکستن رکورد جهانی او را

to train harder than ever before.

به تمرین سخت تر از همیشه سوق داد.

He had a goal in mind.

او هدفی در سر داشت.

He said, no, I'm going to achieve this goal.

گفت نه من به این هدف خواهم رسید.

I'm going to break the world record.

من قصد دارم رکورد جهانی را بشکنم.

He showed determination.

او عزم راسخ نشان داد.

And finally, here's the third example sentence Determination is a key

و در نهایت، در اینجا سومین جمله مثال است که تعیین یک

attribute for individuals who want to achieve their goals despite challenges.

ویژگی کلیدی برای افرادی است که می خواهند با وجود چالش ها به اهداف خود برسند.

And setbacks.

و شکست ها.

This is very true.

این بسیار درست است.

Once again, determination is a key attribute for individuals

بار دیگر، عزم و اراده یک ویژگی کلیدی برای افرادی است

who want to achieve their goals despite challenges and setbacks.

که می خواهند با وجود چالش ها و مشکلات به اهداف خود برسند.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

So again, the word for Monday.

عالی

بنابراین دوباره، کلمه برای دوشنبه.

Is determination.

عزم است.

Remember to practice using this word.

یادتان باشد استفاده از این کلمه را تمرین کنید.

Apply it to your daily life.

آن را در زندگی روزمره خود اعمال کنید.

This is how you'll remember it.

اینگونه آن را به خاطر خواهید آورد.

All right, let's move on to the word I have for you for Tuesday.

بسیار خوب، بیایید به حرفی که برای سه شنبه برای شما دارم، بپردازیم.

All right.

خیلی خوب.

Tuesday, you're going to learn this word and use it.

سه شنبه، شما این کلمه را یاد می گیرید و از آن استفاده می کنید.

Drive.

راندن.

Good again.

بازم خوبه

Drive.

راندن.

Excellent.

عالی

Last time after me Drive.

آخرین بار بعد از من درایو.

Very good.

خیلی خوب.

Now, this just means a strong urge or desire to achieve something.

اکنون، این فقط به معنای یک میل یا میل شدید برای رسیدن به چیزی است.

So we're not talking about driving a car.

بنابراین ما در مورد رانندگی با ماشین صحبت نمی کنیم.

No.

We're talking about this desire to achieve something.

نه.

ما در مورد این تمایل برای رسیدن به چیزی صحبت می کنیم.

I have a desire to teach you English.

من می خواهم به شما انگلیسی یاد بدهم.

You have a desire to speak English fluently.

شما تمایل دارید که انگلیسی را روان صحبت کنید.

We say drive.

ما می گوییم رانندگی کنید.

Now.

Check out these example sentences.

اکنون.

این جملات نمونه را بررسی کنید.

They'll help you understand how to use this word.

آنها به شما کمک می کنند تا نحوه استفاده از این کلمه را درک کنید.

The entrepreneurs' drive to create a successful business led her to work

تلاش کارآفرینان برای ایجاد یک کسب و کار موفق باعث شد که او

long hours and take calculated risks.

ساعت های طولانی کار کند و ریسک های حساب شده را بپذیرد.

This is very true of me.

این در مورد من بسیار صادق است.

I have worked long hours.

من ساعت های طولانی کار کرده ام.

Why I'm determined.

چرا مصمم هستم

To help you speak English fluently, so I work hard to record new

برای اینکه به شما کمک کنم انگلیسی را روان صحبت کنید، بنابراین سخت کار می کنم تا

lessons to improve my academy.

درس های جدید را ضبط کنم تا آکادمی خود را بهبود بخشم.

If you're a member of my academy, hey, if not, hey, you can join the family.

اگر عضو آکادمی من هستید، هی، اگر نه، هی، می توانید به خانواده بپیوندید.

Why?

چرا؟

Because I want to help you speak English fluently.

چون می‌خواهم به شما کمک کنم انگلیسی را روان صحبت کنید.

You got it?

فهمیدی؟

Excellent.

Check out this second sentence.

عالی

این جمله دوم را بررسی کنید.

The athlete's drive to win a championship motivated him to

تلاش این ورزشکار برای کسب عنوان قهرمانی به او انگیزه داد تا

train harder than ever before.

سخت تر از همیشه تمرین کند.

You got it.

فهمیدی.

Good, and the last one is right here.

خوب، و آخرین مورد همینجاست.

Having a strong drive can help individuals stay focused and

داشتن یک انگیزه قوی می تواند به افراد کمک کند تا

motivated in pursuing their goals.

در پیگیری اهداف خود متمرکز و با انگیزه بمانند.

It helps you when you have a strong drive, a strong urge, a

این به شما کمک می کند زمانی که یک انگیزه قوی، یک میل قوی، یک

strong desire to achieve something.

میل قوی برای رسیدن به چیزی دارید.

Oh yeah, you got it.

اوه بله، متوجه شدید.

So again, the word for Tuesday is drive.

پس دوباره کلمه سه شنبه درایو است.

Excellent.

عالی

All right.

Let's move on to the word for Wednesday.

خیلی خوب.

بریم سر حرف چهارشنبه.

Again, words you must know and don't forget to practice

باز هم کلماتی که باید بدانید و فراموش نکنید که

after you watch this lesson.

بعد از تماشای این درس تمرین کنید.

Wednesday's word is initiative.

حرف چهارشنبه ابتکار است.

Good again, initiative.

خوب دوباره، ابتکار عمل.

Good last time after me initiative.

ابتکار آخرین بار بعد از من خوب است.

Excellent.

عالی

Now, this just means the power or opportunity to act or

اکنون، این فقط به معنای قدرت یا فرصتی است که

take charge before others do.

قبل از اینکه دیگران انجام دهند، عمل کنید یا مسئولیت را بر عهده بگیرید.

I'm taking the initiative.

من ابتکار عمل را به دست می گیرم.

I'm taking the initiative to do something.

من برای انجام کاری پیشقدم هستم.

Again, the power or opportunity to act or take charge before others do.

باز هم، قدرت یا فرصتی برای عمل یا به عهده گرفتن مسئولیت قبل از انجام دیگران.

Taking the initiative.

ابتکار عمل.

Now, when you, uh, stay till the end, you'll hear my story time

حالا، وقتی تا آخر بمانید، زمان داستان من را

about when I took the initiative when I was living in Korea.

در مورد زمانی که در کره زندگی می کردم ابتکار عمل را به دست گرفتم، خواهید شنید.

I'll tell you that story at the end, but let's check out some example sentences.

من آن داستان را در پایان برای شما تعریف می کنم، اما اجازه دهید چند جمله نمونه را بررسی کنیم.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

The employee's initiative in proposing a new idea for the

ابتکار کارمند در ارائه یک ایده جدید برای

company was praised by her manager.

شرکت مورد ستایش مدیرش قرار گرفت.

Hey, we love that you took the initiative and did that.

سلام، ما دوست داریم که شما ابتکار عمل را به دست گرفتید و این کار را انجام دادید.

We love that you took the initiative and started a new project.

خوشحالیم که شما ابتکار عمل را به دست گرفتید و پروژه جدیدی را شروع کردید.

Again, the employee's initiative in proposing a new idea for the

مجدداً، ابتکار کارمند در ارائه یک ایده جدید برای

company was praised by her manager.

شرکت مورد ستایش مدیرش قرار گرفت.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

Here's the next example sentence.

عالی

در اینجا جمله مثال بعدی است.

The Athlete's Initiative in developing a new training regimen

ابتکار ورزشکار در ایجاد یک رژیم آموزشی جدید به

helped him improve his performance.

او کمک کرد تا عملکرد خود را بهبود بخشد.

Again, taking that step, maybe others aren't doing it, but you're taking

باز هم، برداشتن این مرحله، شاید دیگران آن را انجام نمی‌دهند، اما شما

charge and doing it first initiative, and finally, check out this example sentence.

مسئولیت را بر عهده می‌گیرید و اولین ابتکار عمل را انجام می‌دهید، و در نهایت، این جمله مثال را بررسی کنید.

Taking initiative can be a key factor in achieving one's goals

ابتکار عمل می تواند عاملی کلیدی در دستیابی به اهداف

and advancing in one's career.

و پیشرفت در حرفه باشد.

Take the initiative.

ابتکار عمل را به دست بگیرید.

You can do it.

شما می توانید آن را انجام دهید.

Makes sense.

منطقی است.

Excellent.

So again, the word for Wednesday is initiative.

عالی

پس دوباره، کلمه چهارشنبه ابتکار است.

Now don't worry if you're watching this lesson or listening to it at

حالا نگران نباشید اگر این درس را تماشا می‌کنید یا بعداً به آن گوش می‌دهید،

a later date, it's totally okay.

کاملاً اشکالی ندارد.

Just remember to learn or use these words one at a time per day, right?

فقط به یاد داشته باشید که این کلمات را یکی یکی در روز یاد بگیرید یا استفاده کنید ، درست است؟

Applying them to your daily life.

استفاده از آنها در زندگی روزمره.

That's what's important.

این چیزی است که مهم است.

Now, let's move on to the word for Thursday.

حالا بیایید به حرف برای پنجشنبه برویم.

Thursday's word is milestone.

کلمه پنجشنبه نقطه عطفی است.

Excellent.

عالی

Again, milestone.

باز هم نقطه عطف.

Great job last time after me.

آخرین بار بعد از من کار عالی بود.

Milestone.

نقطه عطف.

Nice.

Now, this just means a significant event or stage in the progress or

خوب.

اکنون، این فقط به معنای یک رویداد یا مرحله مهم در پیشرفت یا

development of something milestone.

توسعه یک نقطه عطف است.

For example, one milestone for my YouTube channel was when

به عنوان مثال، یک نقطه عطف برای کانال یوتیوب من زمانی بود که به

I hit 1 million subscribers.

1 میلیون مشترک رسیدم.

Then I hit 2 million subscribers.

سپس به 2 میلیون مشترک رسیدم.

Thank you so much.

خیلی ممنونم.

I was so appreciative, so honored that you and many other English learners

من بسیار قدردان بودم، بسیار مفتخر بودم که شما و بسیاری دیگر از زبان آموزان انگلیسی

around the world decided to subscribe.

در سراسر جهان تصمیم گرفتید مشترک شوید.

That was a milestone.

این یک نقطه عطف بود.

Again, a significant event or a stage in the progress or development of something.

باز هم یک رویداد مهم یا مرحله ای از پیشرفت یا توسعه چیزی.

You caught it.

گرفتی

Excellent.

عالی

Now here's the first example sentence.

حالا این اولین جمله مثال است.

The company celebrated a major milestone when it reached its 10th anniversary.

این شرکت با رسیدن به 10 سالگی خود، یک نقطه عطف بزرگ را جشن گرفت .

You got it?

فهمیدی؟

Good.

Here's the next one.

خوب

اینم بعدی

The athlete's milestone was breaking the world record.

نقطه عطف این ورزشکار شکستن رکورد جهانی بود.

In her event she was the fastest.

در مسابقه خود او سریعترین بود.

She broke the world record.

او رکورد جهانی را شکست.

And finally, achieving significant milestones can provide motivation

و در نهایت، دستیابی به نقاط عطف قابل توجه می تواند انگیزه

and a sense of accomplishment in pursuing one's goals one more time.

و احساس موفقیت در پیگیری اهداف خود را یک بار دیگر ایجاد کند.

Achieving significant milestones can provide motivation and a sense of

دستیابی به نقاط عطف قابل توجه می تواند انگیزه و احساس

accomplishment in pursuing one's goals.

موفقیت در پیگیری اهداف را ایجاد کند.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

عالی

So again, Thursday's word is milestone.

بنابراین دوباره، کلمه پنجشنبه نقطه عطفی است.

Now for Friday we have a bonus expression.

اکنون برای جمعه یک عبارت جایزه داریم.

So on Friday, this is the expression you're going to focus on.

بنابراین در روز جمعه، این عبارتی است که قرار است روی آن تمرکز کنید.

Now you're seeing the first example.

حالا شما اولین نمونه را می بینید.

I'm gonna take it away, but I will bring it back.

من آن را می گیرم، اما آن را برمی گردانم.

The expression is go the extra mile.

تعبیر این است که مایل بیشتر برو.

Excellent.

عالی

Again, after me go the extra mile.

دوباره، بعد از من یک مایل اضافی بروید.

Good job Last time after me.

کار خوب آخرین بار بعد از من.

Go the extra mile.

مایل اضافی برو.

Great job.

کارت عالی بود.

Now, this just means to put in extra effort beyond what is expected or

در حال حاضر، این فقط به معنای انجام تلاش اضافی فراتر از آنچه انتظار می رود یا

required in order to achieve a goal.

لازم است برای رسیدن به یک هدف است.

For example, it's only required to do this amount of work,

به عنوان مثال، تنها به انجام این مقدار کار نیاز است،

but you do two hours extra.

اما شما دو ساعت اضافی انجام دهید.

You went the extra mile, you decided to go the extra mile to put in extra effort

شما مایل اضافی را طی کردید، تصمیم گرفتید یک مایل اضافی را طی کنید تا

beyond what is expected or required.

بیش از آنچه انتظار می رود یا مورد نیاز است تلاش کنید.

You got it?

فهمیدی؟

Excellent.

عالی

Now I'll bring back that first example sentence.

اکنون اولین جمله مثال را باز می گردانم.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

The first example sentence.

جمله مثال اول

The employee went the extra mile by working overtime to finish

کارمند مایل بیشتری را با اضافه کاری انجام داد تا

a project ahead of schedule.

یک پروژه را زودتر از موعد مقرر به پایان برساند.

Again, working extra hours in order to get the project done.

مجدداً، ساعت‌های اضافی کار کنید تا پروژه انجام شود.

Hey, I love that you went the extra mile.

هی، من دوست دارم که شما یک مایل اضافی را طی کردید.

You always go the extra mile to get things done.

شما همیشه برای انجام کارها مایل اضافی را طی می کنید.

Make sense?

معنی دارد؟

Excellent.

Check out the next example sentence.

عالی

جمله مثال بعدی را بررسی کنید.

The athlete went the extra mile by hiring a personal trainer to

این ورزشکار با استخدام یک مربی شخصی به

help her improve her performance.

او کمک کرد تا عملکرد خود را بهبود بخشد.

She wanted to improve.

او می خواست پیشرفت کند.

She wanted to get better, so she knew she had to do a little bit more.

او می خواست بهتر شود، بنابراین می دانست که باید کمی بیشتر کار کند.

She went the extra mile and hired a personal trainer.

او یک مایل اضافی را طی کرد و یک مربی شخصی استخدام کرد.

You got it.

فهمیدی.

Excellent.

عالی

Now check out this example sentence again.

حالا دوباره این جمله مثال را بررسی کنید.

Using the expression, go the extra mile.

با استفاده از عبارت، مایل اضافی را طی کنید.

Going the extra mile can make the difference between achieving

رفتن مایل بیشتر می تواند تفاوت بین دستیابی به

a goal and falling short.

هدف و کوتاهی را ایجاد کند.

Going the mile, doing just a little bit more can really make a difference.

قدم زدن، انجام کمی بیشتر واقعاً می تواند تفاوت ایجاد کند.

Make sense?

معنی دارد؟

Excellent.

عالی

So again, for Friday, you have this bonus expression, go the extra mile.

بنابراین، دوباره، برای جمعه، شما این عبارت پاداش را دارید، مایل اضافی بروید.

Now remember, these are words and expressions used in real

اکنون به یاد داشته باشید، اینها کلمات و عباراتی هستند که در

life by native English speakers.

زندگی واقعی توسط انگلیسی زبانان بومی استفاده می شوند.

So right now I want you to, as soon as you listen to the.

بنابراین در حال حاضر از شما می خواهم که به محض گوش دادن به آن.

Story time.

زمان داستان.

I want you to go to the app English with Tiffani and I want you to practice

می‌خواهم با تیفانی به اپلیکیشن English بروید و می‌خواهم

what you learned during this lesson.

آنچه را که در طول این درس آموخته‌اید تمرین کنید.

Download the app if you haven't already downloaded it and start practicing

اگر قبلاً آن را دانلود نکرده اید، برنامه را دانلود کنید و تمرین را

with the practice lessons in the app.

با درس های تمرینی در برنامه شروع کنید.

Again, thank you so much for coming by.

باز هم از حضور شما بسیار سپاسگزارم

I hope you enjoyed the lesson.

امیدوارم از درس لذت برده باشید.

I will talk to you in the next one.

در قسمت بعدی با شما صحبت خواهم کرد.

You still there?

هنوز اونجایی؟

You.

شما.

No, what time it is.

نه ساعت چنده

Come on, join with me.

بیا با من بپیوند

It's story time eight.

زمان داستان هشت است.

I said it's story time.

گفتم وقت داستان است.

Alright.

بسيار خوب.

Now, earlier we were talking about the word initiative, right?

حالا، قبلاً در مورد کلمه ابتکار صحبت می کردیم، درست است؟

And I told you I would tell you a story.

و من به شما گفتم که یک داستان برای شما تعریف خواهم کرد.

Story about when I was in South Korea.

داستان زمانی که من در کره جنوبی بودم.

Now I have always been a person that enjoys organization.

اکنون من همیشه فردی بوده ام که از سازماندهی لذت می برم. از

I enjoy helping people.

کمک به مردم لذت می برم.

I enjoy leading things out, but I'm not trying to take anything over normally.

من از هدایت کردن چیزها لذت می برم، اما سعی نمی کنم به طور معمول چیزی را به عهده بگیرم.

Right?

درست؟

So when I got to Korea, I was placed at one of the largest schools.

بنابراین وقتی به کره رسیدم، در یکی از بزرگترین مدارس جای گرفتم.

There were about 25 English teachers at the institute.

حدود 25 معلم زبان انگلیسی در این مؤسسه حضور داشتند.

And every Friday evening we would have a Christian program.

و هر جمعه عصر یک برنامه مسیحی داشتیم.

And while I was there for the first two months, I noticed that the

و در حالی که دو ماه اول آنجا بودم ، متوجه شدم که

program was kind of struggling.

برنامه به نوعی مشکل دارد.

We weren't getting as many students to attend the program.

ما تعداد زیادی دانش آموز برای شرکت در برنامه نداشتیم.

The programs were okay, but I felt like there were some things that could

برنامه ها مشکلی نداشتند، اما من احساس می کردم مواردی وجود دارد که می توان

be tweaked to make it even better.

آن را تغییر داد تا حتی بهتر شود.

But I was just observing first.

اما من فقط اول مشاهده می کردم.

However, we came to a meeting and our manager, the boss at the time,

با این حال، ما به یک جلسه آمدیم و مدیر ما، رئیس وقت،

was saying that he wanted the Friday evening programs to be improved.

می‌گفت که می‌خواهم برنامه‌های عصر جمعه بهتر شود.

He was trying to figure out ways to bring out more students.

او در تلاش بود راه‌هایی بیابد تا دانش‌آموزان بیشتری را بیرون بیاورد.

Now, as soon as he said that, I realized, okay, I can take the initiative and come

حالا به محض اینکه او این را گفت، متوجه شدم، خوب، من می توانم ابتکار عمل را به دست بگیرم و

up with a plan, come up with a strategy that will help the program improve.

یک طرح ارائه کنم، یک استراتژی ارائه کنم که به بهبود برنامه کمک کند.

Remember I told you I love helping people and I love creating plans.

به یاد داشته باشید که به شما گفتم من عاشق کمک به مردم هستم و دوست دارم برنامه ریزی کنم.

So I took the initiative.

بنابراین من ابتکار عمل را به دست گرفتم.

I didn't say anything at the time, and for about a week to two

من در آن زمان چیزی نگفتم و حدود یک هفته تا دو

weeks, I came up with a plan that included each and every teacher.

هفته به طرحی رسیدم که شامل تک تک معلمان بود.

And different members of the staff that weren't English teachers and I created

و اعضای مختلف کارکنان که معلم زبان انگلیسی نبودند و

different groups and each group had a certain personality type, certain skills

گروه های مختلفی ایجاد کردم و هر گروه تیپ شخصیتی خاصی داشت، مهارت ها

and talents, and I separated everyone out into these groups so that it wouldn't fall

و استعدادهای خاصی داشت و همه را به این گروه ها تقسیم کردم تا

on one person, all of the duties, right?

به یک نفر نیفتد. همه وظایف، درست است؟

We would take turns leading out, but each group would be in charge

ما به نوبت رهبری می‌کردیم، اما هر گروه مسئول

of coming up with the program ideas.

ارائه ایده‌های برنامه بود.

So two weeks after I, when I came up with the idea, We had a meeting, I hadn't

بنابراین دو هفته بعد از من، وقتی به این ایده رسیدم، جلسه ای داشتیم،

told anyone yet, but at this meeting, our manager was again saying he's trying

هنوز به کسی نگفته بودم، اما در این جلسه، مدیر ما دوباره می گفت سعی می کند

to improve the Friday evening programs.

برنامه های عصر جمعه را بهبود بخشد.

So I raised my hand and I said, Hey, I have an idea that I came up with.

بنابراین دستم را بلند کردم و گفتم: هی، من یک ایده دارم که به ذهنم رسید.

Would it be okay to share it?

آیا اشکالی ندارد که آن را به اشتراک بگذارید؟

He said, okay, sure, TIFF.

او گفت، باشه، مطمئنا، TIFF.

Go ahead and share it.

ادامه دهید و آن را به اشتراک بگذارید.

So I came up to the front.

بنابراین به جلو آمدم.

I went to the front by him, and I broke down the plan that I had, came

من توسط او به جبهه رفتم و نقشه‌ای را که داشتم به هم زدم،

up with the strategy, how we were gonna have different groups and the

به استراتژی رسیدم که چگونه گروه‌های مختلف داشته باشیم و

teachers would work together, and how we could come up with new ideas for

معلمان با هم کار کنند و چگونه می‌توانیم ایده‌های جدیدی برای

programs based on the group ideas.

برنامه‌های مبتنی بر داشته باشیم. در مورد ایده های گروه

And when I finished presenting the idea, I had the plan.

و وقتی ارائه ایده را تمام کردم، نقشه را داشتم.

He said, TIFF, that's amazing.

او گفت، TIFF، این شگفت انگیز است.

You're in charge of it.

شما مسئول آن هستید.

I was like, oh, I was just trying to give it to you.

انگار میخواستم بهت بدمش.

He said, no, you came up with the idea.

گفت نه، تو به این فکر افتادی.

We like it.

ما آن را دوست داریم.

Run with it.

با آن بدوید

And I was okay with that because again, I don't mind leading, I don't

و من با آن مشکلی نداشتم، زیرا باز هم، من اهمیتی نمی‌دهم که رهبری کنم،

mind helping to solve a problem.

برای حل یک مشکل مشکلی ندارم.

And I'll say within two months after we implemented the plan that I had

و من می گویم ظرف دو ماه پس از اجرای طرحی که من در عرض

created within two months because of teamwork, we all worked together.

دو ماه به دلیل کار گروهی ایجاد کرده بودم، همه با هم کار کردیم.

Not only did we get.

نه تنها گرفتیم.

Better programs started.

برنامه های بهتری شروع شد.

We started bringing in tons of students.

ما شروع به آوردن هزاران دانشجو کردیم.

It went from about maybe 30 students to literally being about a hundred to

از حدود 30 دانش آموز به معنای واقعی کلمه حدود 100 تا

200 students coming to our programs every Friday night because initially I

200 دانش آموز بود که هر جمعه شب به برنامه های ما می آمدند زیرا در ابتدا من

took the initiative to come up with an idea, and then the other teachers and

ابتکار عمل برای ارائه یک ایده را به عهده گرفتم و سپس سایر معلمان و

other staff members were willing to work together as a team to make it happen.

سایر کارکنان مایل به همکاری با یکدیگر بودند. به عنوان یک تیم برای تحقق آن.

This is the result of taking an initiative and also working

این نتیجه ابتکار عمل و همچنین

together with other people.

همکاری با افراد دیگر است.

So maybe you've taken an initiative before as well.

پس شاید شما هم قبلاً ابتکاری داشته اید. اگر در حال تماشای ویدیو هستید،

Let us know in the comment section if you're watching the video.

در بخش نظرات به ما اطلاع دهید .

I hope you enjoyed this short story, and I will talk to you in the next lesson.

امیدوارم از این داستان کوتاه لذت برده باشید و در درس بعدی با شما صحبت خواهم کرد.