How to use the word THINK in English

Hi. I'm Gill at www.engvid.com,

سلام. من گیل در www.engvid.com هستم

and today we have a lesson on the word "think",

و امروز در مورد کلمه "فکر"

the use of "think". And it's used mostly as a verb, "I think".

، استفاده از "فکر" درسی داریم. و بیشتر به عنوان فعل استفاده می شود، "من فکر می کنم".

I know. I mean, I know it

میدانم. منظورم این است که می دانم

is used mostly as a verb. When we think, we are using our brain to think with, so okay.

بیشتر به عنوان فعل استفاده می شود. وقتی فکر می‌کنیم، از مغزمان برای فکر کردن استفاده می‌کنیم، پس باشه.

"I think", I know. Okay, sorry. I'm going to confuse you.

"فکر می کنم"، می دانم. باشه ببخشید من می خواهم شما را گیج کنم.

So, as a verb, then very simple use. We use the word all the time. But here was a French

بنابراین، به عنوان یک فعل، سپس استفاده بسیار ساده است. ما همیشه از این کلمه استفاده می کنیم. اما اینجا یک

philosopher who used the word in a very famous thing that he said, which he wrote down:

فیلسوف فرانسوی بود که این کلمه را در یک چیز بسیار معروفی که گفته بود به کار برد و نوشت:

"I think, therefore I am." So he was saying because he knows he's using his brain to think,

"من فکر می کنم، پس هستم". بنابراین او می‌گفت چون می‌داند از مغزش برای فکر کردن استفاده می‌کند،

that proves to him that he exists, that he is, because he thinks.

این به او ثابت می‌کند که وجود دارد، وجود دارد، زیرا فکر می‌کند.

So proof of existence,

بنابراین اثبات وجود،

using your brain. It's always a good idea to use your brain every day. Keep it active.

با استفاده از مغز شما. همیشه ایده خوبی است که از مغز خود هر روز استفاده کنید. آن را فعال نگه دارید.

Okay. Learning a language, anything like that. So, very simple. We use it all the time.

باشه. یادگیری زبان، هر چیزی شبیه آن. بنابراین، بسیار ساده است. ما همیشه از آن استفاده می کنیم.

"I think". Past tense, because it's an irregular verb: "thought".

"من فکر می کنم". زمان گذشته، زیرا یک فعل بی قاعده است: "فکر".

So: "I thought", "you thought",

پس: «فکر کردم»، «تو فکر کردی»،

"he thought", "we thought",

«او فکر کرد»، «فکر کردیم»،

"they thought".

«آنها فکر کردند».

Same all the time. Okay.

همیشه همینطور باشه.

It's also sometimes used as a noun. You can have "a think" and you can have "a thought",

گاهی اوقات به عنوان اسم نیز استفاده می شود. شما می توانید "یک فکر" داشته باشید و می توانید "یک فکر" داشته باشید،

except in America or Canada, you can't have "a think" apparently.

به جز در آمریکا یا کانادا، ظاهرا نمی توانید "یک فکر" داشته باشید.

I have been told on good authority that people in America and Canada do not say:

به من گفته اند که مردم در آمریکا و کانادا نمی گویند:

"Let me have a think."

"اجازه دهید فکر کنم."

They might say: "Let me think",

آنها ممکن است بگویند: "بگذار فکر کنم"،

but maybe only in Britain, in the U.K. I don't know.

اما شاید فقط در بریتانیا، در بریتانیا نمی دانم.

I can't speak for people in Australia, New Zealand, Africa, all the other places where

من نمی توانم به جای مردم استرالیا، نیوزلند، آفریقا و همه جاهایی که

English is spoken. But anyway:

انگلیسی صحبت می شود صحبت کنم. اما به هر حال:

"Let me have a think" is fine if you're in the U.K.

اگر در بریتانیا هستید، "بگذارید فکر کنم" خوب است،

But people in America and Canada will think you're a bit strange if you say that. So:

اما مردم آمریکا و کانادا فکر می کنند که شما کمی عجیب و غریب هستید اگر این را بگویید. بنابراین:

"Let me have a think."

"اجازه دهید من فکر کنم."

But you can say: "I've just had a thought!"

اما می توانید بگویید: "من فقط یک فکر کردم!"

And in America and Canada,

و در آمریکا و کانادا،

you can say that. So, there you go, the inconsistencies of language in different countries.

می توانید این را بگویید. بنابراین، ناهماهنگی زبان در کشورهای مختلف وجود دارد.

Very interesting.

بسیار جالب.

So, "a think", "a thought", that is a noun. Okay.

پس «یک فکر»، «یک فکر» که یک اسم است. باشه.

So, let's move on, because it's mostly used as a verb, so we have some phrasal verbs where

بنابراین، اجازه دهید ادامه دهیم، زیرا بیشتر به عنوان یک فعل استفاده می شود ، بنابراین ما برخی از افعال عبارتی داریم که

the word "think" is combined with a preposition. So:

در آن کلمه "اندیشیدن" با حرف اضافه ترکیب می شود. بنابراین:

"What do you think of my idea?" That's:

"نظر شما در مورد ایده من چیست؟" این است:

What is your opinion?

نظر شما چیست؟

"What do you think of my idea?" Okay?

"نظر شما در مورد ایده من چیست؟" باشه؟

Or if you see your friend

یا اگر دیدید

looking very thoughtful, you can ask:

دوستتان بسیار متفکر به نظر می رسد، می توانید بپرسید:

"What are you thinking about?" Okay?

"به چه چیزی فکر می کنی؟" باشه؟

That's the subject in your mind: "What are you thinking about?"

این موضوع در ذهن شماست: "به چه فکر می کنی؟"

And then if you have a problem and you need to really think about it very deeply in detail:

و سپس اگر مشکلی دارید و باید واقعاً در مورد آن با جزئیات بسیار عمیق فکر کنید:

"I need to think this through." And here, sometimes with a phrasal verb,

"من باید به این موضوع فکر کنم." و در اینجا، گاهی اوقات با یک فعل عبارتی،

the phrasal verb "to think through something",

فعل عبارتی "فکر کردن از طریق چیزی"

to think about it in detail, is split and there's another

، فکر کردن در مورد آن به تفصیل ، تقسیم می شود و

word in between. "This" meaning the problem that you have to think through. So:

کلمه دیگری در این بین وجود دارد. "این" به معنای مشکلی است که باید به آن فکر کنید. بنابراین:

"I need to think this through." Okay.

"من باید به این موضوع فکر کنم." باشه.

Then if somebody has some idea to do something, but you're being a little bit negative about

سپس اگر کسی ایده ای برای انجام کاری داشته باشد، اما شما کمی در مورد

it, a little bit sarcastic because whenever that person has an idea, it can be a bit...

آن منفی باشید، کمی طعنه آمیز، زیرا هر زمان که آن شخص ایده ای داشته باشد، ممکن است کمی باشد...

Mm. A bit strange. Things don't really work out, so:

Mm. کمی عجیب است. همه چیز واقعاً درست نمی شود، بنابراین:

"What has he thought up now?"

"او اکنون چه فکری کرده است؟"

This person who's always having strange ideas, some new project which never really works.

این شخصی که همیشه ایده های عجیبی دارد، یک پروژه جدید که واقعاً کار نمی کند.

"Ah, no. What has he thought up now?"

"آه، نه. حالا چه فکری کرده است؟"

So "to think up something" is to create something,

بنابراین «اندیشیدن به چیزی » به معنای ایجاد چیزی

to invent something. And it could be a good idea, but if you say it like this:

، اختراع چیزی است. و این می تواند ایده خوبی باشد، اما اگر آن را اینگونه بگویید:

"What has he thought up now?" it can be fairly negative. Okay.

"او اکنون چه فکری کرده است؟" می تواند نسبتا منفی باشد. باشه.

Right, so moving on, we have another set of examples, here.

درست است، پس ادامه دهید، ما مجموعه دیگری از نمونه ها را در اینجا داریم.

So, you've been thinking of

بنابراین، شما به

moving house and it seemed like a good idea at the time, but then for various reasons,

تغییر خانه فکر کرده اید و در آن زمان ایده خوبی به نظر می رسید ، اما به دلایل مختلف

you start to think:

، شروع به فکر کردن می کنید:

"Mm, is it the right time?" So you might say to your partner:

"مم، آیا زمان مناسبی است؟" بنابراین ممکن است به شریک زندگی خود بگویید:

"I know we agreed to move house, but we need to think again."

"می دانم که توافق کردیم خانه را عوض کنیم، اما باید دوباره فکر کنیم."

So, "to think again" is to reconsider.

پس «فکر کردن دوباره » بازنگری است.

Think again. It may be the wrong decision, let's think again and maybe come up with a

دوباره فکر کن ممکن است تصمیم اشتباهی باشد، بیایید دوباره فکر کنیم و شاید به

different result. Maybe we'll stay where we are for another year or two until the circumstances

نتیجه دیگری برسیم. شاید یکی دو سال دیگر در همان جایی که هستیم بمانیم تا

are better. "To think again". All right.

شرایط بهتر شود. "برای دوباره فکر کردن". خیلی خوب.

If you read a plan for something and you think that's really good, very good:

اگر طرحی را برای چیزی می خوانید و فکر می کنید که واقعاً خوب است، بسیار خوب است:

"That plan has been really well thought out."

"این طرح واقعاً خوب فکر شده است."

If you think something out, you consider all the

اگر به چیزی فکر کنید، تمام

details, all the possibilities, everything that could happen. If things go wrong, what

جزئیات، همه احتمالات، هر چیزی که ممکن است اتفاق بیفتد را در نظر می گیرید. اگر همه چیز اشتباه پیش رفت، اگر همه چیز خراب شد

to do if things go wrong. If you think something out, it means you're planning really well

چه باید کرد. اگر به چیزی فکر می کنید، به این معنی است که برای هر احتمالی واقعاً خوب برنامه ریزی می کنید

for every possibility. Okay?

. باشه؟

This one, somebody makes a suggestion for you, but you need to think about it, so you say:

در این مورد، کسی پیشنهادی به شما می دهد، اما شما باید در مورد آن فکر کنید، بنابراین می گویید:

"Let me think it over, and I'll let you know."

"اجازه دهید در مورد آن فکر کنم، و من به شما اطلاع می دهم."

If you think something over, again,

اگر دوباره به چیزی فکر کنید ، دوباره

you consider it in detail. You don't make a quick decision, you need to think over all

آن را با جزئیات در نظر می گیرید. شما سریع تصمیم نمی گیرید، باید به

the implications of it, and then when I've thought it over, I will let you know what

همه پیامدهای آن فکر کنید، و بعد از آن که به آن فکر کردم، به شما اطلاع

I think about it, what decision I've come to. Okay?

خواهم داد که درباره آن چه فکر می کنم، به چه تصمیمی رسیده ام. باشه؟

This one is when you're planning what could happen in the future.

این زمانی است که شما در حال برنامه ریزی برای اتفاقاتی است که ممکن است در آینده بیفتد.

"We need to think ahead",

"ما باید به آینده فکر کنیم"،

meaning into the future. "We need to think ahead, before deciding."

یعنی به آینده. "ما باید قبل از تصمیم گیری از قبل فکر کنیم."

Maybe thinking for the next five years, thinking ahead what sort of things could happen.

شاید فکر کردن برای پنج سال آینده، فکر کردن از قبل چه چیزهایی ممکن است رخ دهد.

What do we need to plan for before we decide? Maybe still, the idea of moving house,

قبل از تصمیم گیری باید برای چه چیزی برنامه ریزی کنیم؟ شاید هنوز، ایده جابجایی خانه،

we need to think ahead.

باید از قبل فکر کنیم.

What are our plans for the next five years? Think ahead before deciding. Okay?

برنامه های ما برای پنج سال آینده چیست؟ قبل از تصمیم گیری از قبل فکر کنید. باشه؟

And then finally, instead of thinking into the future this time, we have someone thinking

و سرانجام، این بار به جای اینکه به آینده فکر کنیم، کسی را داریم که

back to the past, and somebody says:

به گذشته فکر می کند، و یکی می گوید:

"I was thinking back to my childhood."

" به دوران کودکی خود فکر می کردم."

Maybe a very elderly person, they have a certain look on their face, and you say:

شاید یه آدم خیلی مسن قیافه ی خاصی داشته باشه و بگی

"Ohh, what are you thinking about?"

: اوه، به چی فکر می کنی؟

And they say: "Ah, I was thinking back to my childhood."

و می گویند: آه، داشتم به دوران کودکی خود فکر می کردم.

Thinking what life was like when they were very young.

به این فکر کردن که وقتی خیلی جوان بودند زندگی چطور بود.

So, thinking back to the past is fairly obvious,

بنابراین، فکر کردن به گذشته کاملاً بدیهی است،

thinking back.

فکر کردن به گذشته.

Okay, so that's a few examples of phrasal verbs using "think",

خوب، پس این چند نمونه از افعال عبارتی است که از "think"

and "think" as a noun,

و "think" به عنوان اسم استفاده می کنند،

"think" as a very simple verb that's used a lot.

"think" به عنوان یک فعل بسیار ساده که زیاد استفاده می شود.

So I hope that's been helpful.

بنابراین امیدوارم که مفید بوده باشد.

If you'd like to test yourself on this verb and this noun, please go to the website: www.engvid.com,

اگر می‌خواهید خودتان را روی این فعل و این اسم امتحان کنید، لطفاً به وب‌سایت www.engvid.com بروید،

where there is a quiz. And if you enjoyed this lesson

جایی که یک مسابقه وجود دارد. و اگر از این درس لذت بردید

and would like to keep track of future ones,

و دوست دارید درس های آینده را پیگیری کنید

you might like to subscribe to my YouTube channel.

، ممکن است بخواهید در کانال یوتیوب من مشترک شوید.

Okay, so hope to see you again very soon.

خوب، پس امیدوارم خیلی زود دوباره شما را ببینم.

Bye for now.

فعلا خداحافظ.