Let's Learn English! Topic: Basic Action Verbs! 🏃‍♀️😢🧗 (Lesson Only)

Well hello and welcome to this English lesson about action

خوب سلام و به این درس انگلیسی در مورد

verbs and you'll notice it says part one. I'm excited to do

افعال عمل خوش آمدید و متوجه خواهید شد که قسمت اول می گوید. من برای انجام

this lesson about some of the basic action verbs in English.

این درس در مورد برخی از افعال عملی اساسی در انگلیسی هیجان زده هستم.

But if you are an intermediate or advanced learner don't

اما اگر شما یک زبان آموز متوسط ​​یا پیشرفته هستید، آن را

leave. I will make sure to talk about other verbs every time I

ترک نکنید. هر بار که در مورد

talk about a basic action verb. So if I teach the verb to walk

یک فعل عمل پایه صحبت می کنم، مطمئن خواهم شد که در مورد سایر افعال صحبت خواهم کرد. بنابراین اگر فعل راه رفتن را آموزش دهم،

I'll also talk about stroll and brisk walk and other variations

در مورد قدم زدن و راه رفتن سریع و دیگر انواع

of that verb. So this will be an English lesson that is for

آن فعل نیز صحبت خواهم کرد. بنابراین این یک درس انگلیسی خواهد بود که برای

beginners but it will also have parts of it that are for

مبتدیان است، اما بخش هایی از آن نیز برای زبان آموزان

intermediate or advanced learners. It's really an

متوسط ​​یا پیشرفته خواهد بود . این واقعاً یک

English lesson for everyone. If you don't know what action

درس انگلیسی برای همه است. اگر نمی دانید افعال عملی چیست،

verbs are they're the things we do in life. The the things we

آنها کارهایی هستند که ما در زندگی انجام می دهیم. کارهایی که ما

do that you can see happening. So once again welcome to this

انجام می دهیم و می توانید ببینید که اتفاق می افتد. بنابراین یک بار دیگر به این

English lesson about action verbs part one. I'm not sure

درس انگلیسی در مورد افعال عملی قسمت اول خوش آمدید. من مطمئن نیستم که

how many parts there will be this is part one. So welcome.

چند قسمت خواهد بود این قسمت اول است. پس خوش آمدید

So the first verb I want to teach is the verb cook. When

بنابراین اولین فعل من می خواهم آموزش دهم فعل cook است. وقتی

you're hungry you need to cook food. I mean you can eat food

گرسنه هستید باید غذا بپزید. منظورم این است که می توانید غذایی را

that's already cooked. You can eat food that doesn't need to

که از قبل پخته شده است بخورید. می توانید غذایی بخورید که نیازی به

be cooked. But most of the tasty meals that I enjoy

پختن ندارد. اما بیشتر غذاهای خوشمزه ای که از

eating. Um I need to cook them before I eat them. Uh if I want

خوردن آنها لذت می برم. اوم باید قبل از خوردن آنها را بپزم. اگر بخواهم

to have some pizza I need to cook the pizza. You can't just

پیتزا بخورم باید پیتزا را بپزم.

eat the pizza after you make it. It needs to go in the oven.

بعد از درست کردن پیتزا نمی توانید فقط آن را بخورید . باید داخل فر برود.

You need to cook it. I do know there's a you other verbs for

شما باید آن را بپزید. من می دانم که شما افعال دیگری برای

cook you can bake things as well. Generally we use the verb

آشپزی وجود دارد که می توانید چیزهایی نیز بپزید . به طور کلی

to bake to talk about breads and cookies. You can also roast

برای صحبت در مورد نان و کلوچه از فعل bake استفاده می کنیم. همچنین می توانید

things and a variety of verbs. But the basic verb if you want

چیزها و انواع افعال را برشته کنید. اما فعل اصلی اگر می خواهید

to talk about preparing food is the verb cook. It's it's fun to

در مورد تهیه غذا صحبت کنید، فعل پختن است. آشپزی لذت بخش است

cook. You can smell things when they're cooking and it makes

. وقتی چیزها در حال پختن هستند می توانید بوی آنها را حس کنید و این باعث

you hungry. And then of course after you cook something you

گرسنگی شما می شود. و البته بعد از پختن چیزی،

will eat it. When you have food in front of you after you have

آن را می خورید. وقتی بعد از اینکه

sat down at the table and everyone has said hi to each

سر میز نشستید و همه به هم سلام کردند، غذا پیش روی خود دارید،

other you can start to eat. There's no other way to

می توانید شروع به خوردن کنید. هیچ راه دیگری برای

describe this. When you eat you put food in your mouth you then

توصیف این وجود ندارد. وقتی غذا می خورید، غذا را در دهان می گذارید، سپس

chew the food and then you swallow the food. So in order

غذا را می جوید و سپس غذا را قورت می دهید. بنابراین برای اینکه

you cook the food then you eat the food then you chew the food

غذا را بپزید سپس غذا را بخورید سپس غذا را بجوید و

then you swallow the food. That is what you do when you are

سپس غذا را قورت دهید. این همان کاری است که وقتی گرسنه هستید انجام می دهید

hungry. We also when we talk about cook can use the word

. ما همچنین وقتی صحبت از آشپزی می کنیم می توانیم از کلمه

prepare. You can prepare food. And when we talk about eating

آماده استفاده کنیم. می توانید غذا تهیه کنید. و وقتی در مورد خوردن صحبت می کنیم

we can use the verb consume. You can also consume food. It's

می توانیم از فعل مصرف استفاده کنیم. همچنین می توانید غذا مصرف کنید.

a little more formal to use the word consume. We usually use

استفاده از کلمه مصرف کمی رسمی تر است . ما معمولاً

this when we are talking about eating in general. People

وقتی در مورد غذا خوردن به طور کلی صحبت می کنیم از این استفاده می کنیم. مردم

consume a lot of fast food in North America. Catch. So you

در آمریکای شمالی فست فود زیادی مصرف می کنند . گرفتن بنابراین

might not think anything is happening but oh look this

ممکن است فکر نکنید که چیزی در حال رخ دادن است، اما اوه ببینید این

person is going to catch the keys. It looks like they got

شخص قرار است کلیدها را بگیرد. به نظر می رسد که آنها

into their car and they didn't have the keys so someone threw

سوار ماشین خود شدند و کلید نداشتند، بنابراین شخصی

the keys to them and they were able to catch them. If you have

کلیدها را به سمت آنها پرتاب کرد و آنها توانستند آنها را بگیرند. اگر

good coordination you are probably good at catching

هماهنگی خوبی داشته باشید احتمالاً در گرفتن

things. Coordination is when you can see something and move

چیزها خوب هستید. هماهنگی زمانی است که شما می توانید چیزی را ببینید و

your hands in a way to catch it or to touch it. So when you are

دستان خود را به گونه ای حرکت دهید تا آن را بگیرید یا لمس کنید. بنابراین وقتی

like this person in a car and when you don't have your keys

مثل این شخص در ماشین هستید و وقتی کلیدهایتان را ندارید،

it's nice if someone throws them to you so that you can

خوب است که کسی آنها را به سمت شما پرتاب کند تا بتوانید

catch them. This is a common verb when you're talking about

آنها را بگیرید. وقتی در مورد ورزش صحبت می کنید این یک فعل رایج است

sports. When someone passes you the basketball you catch it.

. وقتی کسی بسکتبال را از شما رد می‌کند، آن را می‌گیرید.

When someone throws the baseball to you you catch it.

وقتی کسی توپ بیسبال را به سمت شما پرتاب می کند، آن را می گیرید.

We also sometimes say to receive in some sports you

ما هم گاهی می گوییم برای دریافت در برخی ورزش ها

receive a pass or you catch it. And of course in order to

پاس می گیرید یا آن را می گیرید. و البته برای

something someone has to throw it. Usually someone has to

چیزی که کسی باید آن را پرتاب کند. معمولاً یک نفر باید

throw it. So you can see this person is having fun. They are

آن را پرتاب کند. بنابراین می توانید ببینید که این شخص در حال تفریح ​​است.

throwing rocks into the water. I think they're rocks. So when

سنگ ها را به آب می اندازند. من فکر می کنم آنها سنگ هستند. بنابراین هنگامی که

you throw you take your arm with something in it and you

پرتاب می کنید، بازوی خود را با چیزی در آن می گیرید و

move it quickly forward and then you let go. In English we

به سرعت آن را به جلو حرکت می دهید و سپس رها می کنید. در انگلیسی ما

have an informal verb for throw as well. Sometimes we just say

یک فعل غیررسمی برای انداختن نیز داریم. گاهی اوقات فقط می گوییم

chuck. You can chuck something. And it means the same thing.

چاک. می تونی یه چیزی رو ول کنی و به همین معناست.

When you chuck something it means that you are throwing it.

وقتی چیزی را می کوبید به این معنی است که آن را پرتاب می کنید.

If someone throws something at you and you're not ready though

اگر کسی چیزی را به سمت شما پرتاب کرد و شما آماده نیستید، هر چند

you might have to duck so that it doesn't hit you. So there's

ممکن است مجبور شوید اردک بکشید تا به شما برخورد نکند. بنابراین

not a whole lot going on in this little video clip because

در این کلیپ ویدیویی کوچک اتفاق زیادی نمی افتد زیرا

this person has decided to sleep. We are awake during the

این شخص تصمیم گرفته است بخوابد. ما در طول روز بیدار هستیم

day which is the opposite of sleep. But at night we

که برعکس خواب است. اما شب ها

sometimes have to sleep for a long period of time or

گاهی مجبوریم برای مدت طولانی بخوابیم یا

sometimes for a short period of time. I myself usually need to

گاهی برای مدت کوتاهی . من خودم معمولاً باید

sleep for about eight and a half hours. If I sleep for less

حدود هشت ساعت و نیم بخوابم. اگر کمتر

than eight hours I'm usually a little bit tired the next day.

از هشت ساعت بخوابم، معمولاً روز بعد کمی خسته هستم.

So when you sleep it restores your energy. You close your

بنابراین وقتی می خوابید انرژی شما را بازیابی می کند . چشمانت را می بندی

eyes and you lay in bed. You put your head on the pillow and

و در رختخواب دراز می کشی. سرت را روی بالش می گذاری و

you sleep. So sleep is a wonderful thing. I love to

می خوابی. بنابراین خواب چیز شگفت انگیزی است. من عاشق

sleep. I also like to nap. A nap or to nap. It can be a noun

خوابیدن هستم. من هم دوست دارم چرت بزنم. چرت زدن یا چرت زدن. می تواند اسم

or a verb. Means to sleep during the day. When I have a

یا فعل باشد. به معنای خوابیدن در طول روز است. وقتی

nap or when I nap I usually do it sitting on that grey couch.

چرت می‌زنم یا وقتی چرت می‌زنم، معمولاً روی آن مبل خاکستری می‌نشینم.

I don't like to nap when by laying down because I sleep for

من دوست ندارم هنگام دراز کشیدن چرت بزنم زیرا

too long. Sometimes I just like to have a little ten nap.

خیلی طولانی می خوابم. گاهی دوست دارم فقط ده چرت بزنم.

Sometimes we call it a snooze, a 10 minute snooze.

گاهی به آن چرت زدن، چرت زدن 10 دقیقه ای می گوییم.

So there are four things that you need to do in order to

بنابراین چهار کار وجود دارد که باید برای

learn English. One is that you need to read. When you read you

یادگیری زبان انگلیسی انجام دهید. یکی اینکه باید بخونی. وقتی می خوانید

get a book or a magazine or you look at a computer screen and

یک کتاب یا مجله به دست می آورید یا به صفحه کامپیوتر نگاه می کنید و

you have words and you look at the words and somehow your

کلمات دارید و به کلمات نگاه می کنید و به نوعی

brain takes that information and makes sense out of it. I

مغز شما این اطلاعات را می گیرد و از آن معنا پیدا می کند.

love to read. In particular I love to read science fiction

عاشق خوندنم. به خصوص من عاشق خواندن

books. I love to read the news. I like to read in order to

کتاب های علمی تخیلی هستم. من عاشق خواندن اخبار هستم. من دوست دارم بخوانم تا

learn new things. So anytime you are looking at words you

چیزهای جدید یاد بگیرم. بنابراین هر زمان که به کلماتی که

are usually reading. And of course the opposite I guess of

معمولاً در حال خواندن آنها هستید نگاه می کنید. و البته برعکس read را حدس می زنم

read is write. When you write you get a pen and paper and you

نوشتن است. وقتی می نویسید یک قلم و کاغذ می گیرید و

put words onto the paper. Interestingly enough when you

کلمات را روی کاغذ می گذارید. به اندازه کافی جالب است که وقتی

type on a computer you are also writing. You are using the same

روی کامپیوتر تایپ می کنید در حال نوشتن نیز هستید . شما از همین فعل استفاده می کنید

verb. I'm going to write an email to my mom later today. Um

. امروز بعداً می خواهم برای مادرم ایمیلی بنویسم. خیلی

it was nice that you were able to write me a nice letter. Um

خوب بود که تونستی برایم نامه خوبی بنویسی. ام

that can be on the computer or on paper. But of course read is

که می تواند روی کامپیوتر یا روی کاغذ باشد. اما مطمئناً خواندن

when you look at words And gain understanding and when you

زمانی است که به کلمات نگاه می کنید و درک می کنید و وقتی می

write it means you put your thoughts onto a piece of paper

نویسید به این معنی است که افکار خود را روی یک تکه کاغذ

or on the screen in words. And then listen of course. It was

یا روی صفحه در کلمات قرار می دهید. و بعد البته گوش کن

hard to find a clip showing someone listening. But this is

پیدا کردن یک کلیپ که نشان دهد کسی در حال گوش دادن است سخت بود. اما

a pretty common thing to do when you can't hear someone or

زمانی که نمی‌توانید کسی را بشنوید یا

you can't hear something. Sometimes when I'm watching the

چیزی را نمی‌شنوید، این یک کار بسیار رایج است. گاهی اوقات وقتی

TV in my backroom the volume isn't loud enough during

در پشت اتاقم مشغول تماشای تلویزیون هستم، صدا در

certain parts of the movies. So sometimes I go like this so

قسمت های خاصی از فیلم ها به اندازه کافی بلند نیست. پس گاهی اینجوری میرم

that I can hear it. Notice the difference between listen and

تا بشنوم. به تفاوت بین گوش دادن و

hear though. You decide to listen. I can decide to listen

شنیدن توجه کنید. تصمیم گرفتی گوش کنی می توانم تصمیم بگیرم

to some music. I can listen to Jen when she talks. But when

کمی موسیقی گوش کنم. وقتی جن صحبت می کند می توانم به او گوش دهم . اما وقتی می

you hear it's something that happens to you. If there's a

شنوید این چیزی است که برای شما اتفاق می افتد. اگر سر

noise outside I will hear it. And then of course speak. Um

و صدایی از بیرون باشد، آن را خواهم شنید. و البته بعد حرف بزن امم این کاریه که

it's what I'm doing right now. It's when you use your brain

الان دارم انجام میدم زمانی است که از مغز

and your mouth and your vocal cords to make sounds. It's the

و دهان و تارهای صوتی خود برای تولید صدا استفاده می کنید. این

number one thing that people learning English want to learn

اولین چیزی است که افرادی که انگلیسی را یاد می گیرند می خواهند آن را به خوبی یاد بگیرند

to do well. You all want learn to speak English really really

. همه شما می خواهید یاد بگیرید که به خوبی انگلیسی صحبت کنید

well. You obviously want to learn to read and write and

. واضح است که شما می خواهید خواندن و نوشتن را یاد بگیرید و

understand when you listen to English. But I think the one

وقتی به زبان انگلیسی گوش می دهید بفهمید. اما من فکر می کنم تنها

thing that people really really want to get good at is they

چیزی که مردم واقعاً می خواهند در آن خوب شوند این است که می

want to be able to speak English as best as they can. So

خواهند بتوانند به بهترین شکل ممکن انگلیسی صحبت کنند. بنابراین

I hope that as you continue to study this language you learn

امیدوارم با ادامه مطالعه این زبان، یاد بگیرید

to speak English really really well. So one of the most common

که انگلیسی را واقعاً خوب صحبت کنید. بنابراین یکی از رایج ترین

verbs now I just said run was more common. But walk is very

افعال در حال حاضر من فقط گفتم اجرا رایج تر بود. اما پیاده روی بسیار

common. You walk everywhere. Part of the thing that makes us

رایج است. همه جا قدم میزنی بخشی از چیزی که ما را انسان می کند این

human is that we are able to walk if I want to go to the

است که می توانیم راه برویم اگر بخواهم به

barn I can walk to the barn. If I want to go from one classroom

انبار بروم می توانم تا انبار راه بروم. اگر بخواهم از یک کلاس

to another I can walk. And as I mentioned we do use other words

به کلاس دیگر بروم می توانم راه بروم. و همانطور که اشاره کردم ما از کلمات دیگری

to talk about walking. A stroll is a very slow walk. If I go

برای صحبت در مورد پیاده روی استفاده می کنیم. قدم زدن یک پیاده روی بسیار آهسته است. اگر من

for a stroll or if I say he was strolling along it means

برای قدم زدن بروم یا اگر بگویم او در امتداد قدم می‌زد، به این معنی است که

someone is walking very very slowly. You can also go for a

کسی خیلی آهسته راه می‌رود. شما همچنین می توانید به

brisk walk That means that you are walking very very quickly

پیاده روی سریع بروید، به این معنی که شما خیلی سریع راه می روید

and you can also tiptoe when you walk to go quietly. There

و همچنین می توانید هنگام راه رفتن با نوک انگشتان پا حرکت کنید تا آرام بروید.

are many many different ways to walk. Run. So when you run it's

راه های مختلفی برای پیاده روی وجود دارد. اجرا کن. بنابراین وقتی می دوید

kind of like walking but you go a lot faster. Um when you run

شبیه راه رفتن است اما خیلی سریع تر می روید. اوم وقتی می دوی

your feet come off the ground. I think when you walk your feet

پاهایت از زمین جدا می شود. فکر می کنم وقتی راه می روی پاهایت

stay on the ground. So you can see this person has decided

روی زمین بماند. بنابراین می توانید ببینید که این شخص تصمیم گرفته است که

they need to get somewhere quickly. So they are going to

باید سریع به جایی برسد . بنابراین آنها قصد

run. So you can see that they are running. Now there are

فرار دارند. بنابراین می توانید ببینید که آنها در حال اجرا هستند. اکنون

different words for run. You can go for a jog. You can jog

کلمات مختلفی برای اجرا وجود دارد. می توانید برای دویدن بروید. شما می توانید

down the road which is similar to what this person is doing.

در جاده ای که شبیه کاری است که این شخص انجام می دهد، آهسته دویدن.

You can also sprint. When you sprint it means you run very

شما همچنین می توانید با سرعت دوید. وقتی می دوید یعنی خیلی خیلی

very fast. So this person I would say is just going for a

سریع می دوید. بنابراین این شخص که می توانم بگویم فقط برای یک

nice run. Uh they are running. So if you are here and you want

دویدن خوب می رود. اوه اونا دارن می دوند بنابراین اگر اینجا هستید و می خواهید

to go up you need to climb. You either need to climb the stairs

بالا بروید باید صعود کنید. شما یا باید از پله ها بالا بروید

or you need to climb a ladder. You need to get somewhere

یا باید از یک نردبان بالا بروید. باید به جایی

higher. And we use the verb climb to talk about that. You

بالاتر برسی و برای صحبت در مورد آن از فعل climb استفاده می کنیم.

can see this person is probably working on something in their

می بینید که این شخص احتمالاً روی چیزی در خانه خود کار می کند

house and they needed to climb the ladder to get up to a

و برای بالا رفتن از نردبان باید از

higher spot. The other thing that can happen when you are

نردبان بالا می رفت. چیز دیگری که می تواند در زمانی که در جایی بالا هستید اتفاق بیفتد

somewhere high is you can fall. Don't worry I'm sure this

این است که می توانید سقوط کنید. نگران نباش من مطمئنم که این

person is okay. But this person decided to climb a ladder. But

شخص خوب است. اما این شخص تصمیم گرفت از نردبانی بالا برود. اما

something wasn't safe and they lost their balance. And so now

چیزی امن نبود و تعادل خود را از دست دادند. و بنابراین اکنون

they are falling. It's not nice to fall. I'm sure he landed on

آنها در حال سقوط هستند. افتادن خوب نیست مطمئنم

something very very soft when he fell. So there's a nice

وقتی افتاد روی چیزی خیلی خیلی نرم فرود آمد . بنابراین یک

picture of the person. I shouldn't laugh. I'm not sure

تصویر زیبا از شخص وجود دارد. من نباید بخندم نمی دانم

why I'm laughing. Um but I'm sure that this person is okay.

چرا می خندم. اوم اما من مطمئن هستم که این شخص خوب است.

I'm sure that they weren't aware that they were going to

من مطمئن هستم که آنها نمی دانستند که قرار است

fall but then they did fall and hopefully they are okay. One of

سقوط کنند، اما پس از آن سقوط کردند و امیدوارم که حالشان خوب باشد. یکی از

the nicest things to do during the day is to laugh. I really

بهترین کارهایی که در طول روز انجام می شود، خندیدن است.

like it when I hear people laugh. I like it when I laugh.

وقتی صدای خنده مردم را می شنوم خیلی دوست دارم . وقتی میخندم دوست دارم

I like to hear laughter. Um when people laugh it just makes

من دوست دارم خنده بشنوم امم وقتی مردم می خندند،

the day nicer. I like to tell little jokes when I'm teaching

روز را زیباتر می کند. من دوست دارم وقتی در حال تدریس هستم جوک های کوچک بگویم

because I like to make people laugh. And there's a couple

زیرا دوست دارم مردم را بخندانم. و چند

different verbs. You can make someone giggle. So a laugh is

فعل مختلف وجود دارد. می توانید کاری کنید که کسی بخندد. بنابراین خنده

like ha ha ha. And a giggle is like that sorry that was really

مانند ها ها ها ها است. و یک قهقهه مانند آن متاسفم است که واقعاً

I guess it is how my giggle works. So a giggle is kind of a

من حدس می‌زنم که قهقهه من چگونه کار می‌کند. بنابراین یک قهقهه نوعی

small laugh. But it is always nice to hear people laugh. Or

خنده کوچک است. اما شنیدن خنده مردم همیشه لذت بخش است. یا

to hear people giggle when you go through your day. It just

شنیدن قهقهه‌های مردم وقتی روزتان را پشت سر می‌گذارید. این فقط

makes your day nicer. When you see people smile when you see

روز شما را زیباتر می کند. وقتی می‌بینی مردم لبخند می‌زنند، وقتی می‌بینی

people laugh when you see people giggling it makes you

مردم می‌خندند، وقتی می‌بینی مردم می‌خندند،

happy yourself. So this is something that you are all

خودت خوشحال می‌شوی. بنابراین این کاری است که همه شما

doing right now. You have decided to learn. You've

در حال حاضر انجام می دهید. تصمیم گرفتی یاد بگیری شما

decided that you want to learn English. One of the ways you

تصمیم گرفته اید که می خواهید انگلیسی یاد بگیرید . یکی از راه های

learn English is you watch YouTube videos. Or you come to

یادگیری زبان انگلیسی تماشای ویدیوهای یوتیوب است. یا به

my live lesson. Um when you learn something it means first

درس زنده من می آیی. اوم وقتی چیزی یاد می گیرید اول

of all that you don't know it. And you do things so that you

از همه به این معنی است که شما آن را نمی دانید. و شما کارهایی را انجام می دهید تا

will know it. Maybe you read something. Maybe you listen to

آن را بدانید. شاید شما چیزی بخوانید. شاید به کسی گوش می دهید که

someone explain something. But you've decided that you want to

چیزی را توضیح می دهد. اما شما تصمیم گرفته اید که می خواهید

know something. And so in order to learn it you need to do the

چیزی بدانید. و بنابراین برای یادگیری آن باید

action of learning. In order to know it. Um this is one of my

عمل یادگیری را انجام دهید. به منظور شناخت آن. امم این یکی از

favourite things to do by the way. I really really like

کارهای مورد علاقه من برای انجام دادن است . من واقعاً دوست دارم

learning. I like to learn. I like this little clip here. I

یاد بگیرم. من دوست دارم یاد بگیرم. من این کلیپ کوچک اینجا را دوست دارم. من

feel like this person has a lot of freedom. Uh they have

احساس می کنم این شخص آزادی زیادی دارد. اوه آنها

decided to ride a motorcycle. When you have a motorcycle or

تصمیم گرفته اند موتورسیکلت سواری کنند. وقتی موتورسیکلت دارید یا

if you have a horse you would ride your motorcycle you would

اگر اسب دارید سوار موتورتان می‌شوید،

ride your horse. If you have a bicycle you ride your bicycle.

سوار اسبتان می‌شوید. اگر دوچرخه دارید، دوچرخه خود را سوار می‌شوید.

Generally in English if you sit on something we use the verb to

به طور کلی در انگلیسی اگر روی چیزی بنشینید از فعل to

ride to talk about it. He is probably going to ride his

ride برای صحبت در مورد آن استفاده می کنیم. او احتمالاً قرار است

cycle for a long time. You can see he has his leather jacket.

برای مدت طولانی دوچرخه سواری کند. می بینید که او کت چرمی خود را دارد.

What I don't like though is he is not wearing his helmet. He

اما چیزی که من دوست ندارم این است که او کلاه خود را به سر ندارد. او

should be wearing his helmet. In Canada you must wear a

باید کلاه خود را به سر داشته باشد. در کانادا باید از

helmet. I think there are some states in the United States

کلاه ایمنی استفاده کنید. من فکر می کنم برخی از ایالت ها در ایالات متحده وجود دارند که در آنها

where you don't have to wear a helmet. But in Canada you are

نیازی به استفاده از کلاه ایمنی نیست. اما در کانادا شما

required to wear a helmet. Now if you are in a car or truck or

ملزم به استفاده از کلاه ایمنی هستید. حالا اگر سوار ماشین یا کامیون یا

van you will drive that vehicle. Um usually when you

ون هستید آن وسیله را رانندگی خواهید کرد . اوم معمولا وقتی

sit in something you use the verb drive. I drive my tractor.

در چیزی می نشینید از فعل درایو استفاده می کنید. من تراکتورم را می‌رانم.

I drive my car. I drive my mini van. If I want to have pizza

من ماشینم را می‌رانم. من مینی ونم را می‌رانم. اگر بخواهم امشب پیتزا بخورم،

tonight I might have to drive to the store to buy some of the

ممکن است مجبور شوم برای خرید برخی از

ingredients. So drive is anytime you are moving in a

مواد اولیه به فروشگاه بروم. بنابراین رانندگی هر زمانی است که در یک

vehicle and controlling it with the steering will. By the way

وسیله نقلیه حرکت می کنید و آن را با اراده فرمان کنترل می کنید. به هر حال

here's a I hope this doesn't confuse you. But you can ride

اینجا یک مورد است که امیدوارم این شما را گیج نکند. اما

in a car if you're not the driver. If I drive a car I'm

اگر راننده نباشید می توانید سوار ماشین شوید . اگر من ماشین سواری کنم،

the driver. But if I go in the car then I ride in the car.

راننده هستم. اما اگر سوار ماشین شوم، سوار ماشین می شوم.

Interesting isn't it? A little little bit of a distance

جالبه نه؟ کمی

difference there. Not distance difference. Hey as humans we

تفاوت فاصله وجود دارد. اختلاف فاصله نیست هی به عنوان انسان

can walk but sometimes we get tired and we want to sit down.

می توانیم راه برویم اما گاهی خسته می شویم و می خواهیم بنشینیم.

You can also use the verb sit like I'm going to sit on this

شما همچنین می توانید از فعل sit مانند I'm going to sit on this

chair. But we often use the verb sit down to talk about

chair استفاده کنید. اما ما اغلب از فعل نشستن برای صحبت در مورد

when someone goes from standing to a sitting position. So I

زمانی که کسی از حالت ایستاده به حالت نشسته می رود استفاده می کنیم. بنابراین من

might use it as a command. I might say to my students sit

ممکن است از آن به عنوان یک دستور استفاده کنم. شاید به شاگردانم بگویم

down. The lesson is going to start. Or I might say hey I

بنشینند. درس قرار است شروع شود. یا ممکن است بگویم هی

would like everyone to sit down. I want to start the

دوست دارم همه بنشینند. میخوام

lesson. Some of you are probably standing right now. Um

درس رو شروع کنم برخی از شما احتمالاً در حال حاضر ایستاده اید. اوم

if you're getting tired you can sit down. You can go from a

اگه خسته شدی میتونی بشینی می توانید از

standing position to a sitting position. This is this is by

حالت ایستاده به حالت نشسته بروید. این با

action. Me acting it out. I guess this this person acts it

عمل است. من آن را بازی می کنم. من حدس می زنم این شخص کمی بهتر عمل می کند

out a little better. He's standing and now he has decided

. او ایستاده است و حالا تصمیم گرفته است

to sit down. Now of course the opposite would be to stand up.

بنشیند. حالا البته برعکس این است که بایستیم.

You can just use the verb stand. That does work. But we

شما فقط می توانید از فعل stand استفاده کنید . این کار می کند. اما

do often say stand up. Um I would like everyone to stand

اغلب می گوییم بایستید. اوم دوست دارم همه

up. I would like everyone to sit down. Stand up if you have

بایستند دوست دارم همه بنشینند. اگر سوالی دارید بایستید

a question. Um so it's one little tiny extra word the word

. اوم، پس این یک کلمه کوچک اضافی کلمه

up but it does indicate that someone is moving from a

بالا است، اما نشان می دهد که شخصی در حال حرکت از

sitting position to a standing position. They have decided to

حالت نشسته به حالت ایستاده است. آنها تصمیم گرفته اند

stand up. So in English we use the verb to fight to talk about

بایستند. بنابراین در انگلیسی ما از فعل مبارزه برای صحبت در مورد

two different things. When you argue with someone like these

دو چیز متفاوت استفاده می کنیم. وقتی با شخصی مثل این

two people are doing we would use the verb fight. You know I

دو نفر بحث می کنید، از فعل جنگ استفاده می کنیم. میدونی امروز

had a fight with my friend today. That doesn't mean that

با دوستم دعوا کردم این بدان معنا نیست که

you and your friend were hitting each other. It can mean

شما و دوستتان همدیگر را می زدید. می تواند به

that. So you have to be careful with the verb fight. If I say

این معنی باشد. پس باید مراقب فعل جنگ باشید. اگه بگم

ah ah my friend and I got in a fight yesterday. It means we

آه آه من و دوستم دیروز با هم دعوا کردیم. یعنی ما

had an argu argument. It means we disagreed with each other

دعوا داشتیم. یعنی با هم اختلاف نظر داشتیم

and we only used words. If I said there was a fight at

و فقط از الفاظ استفاده می کردیم. اگر بگویم در مدرسه دعوا شده است

school, two students were fighting or I think those two

، دو دانش آموز دعوا می کردند یا فکر می کنم آن دو

students are angry and they're going to fight. Then I mean

دانش آموز عصبانی هستند و می خواهند دعوا کنند. بعد منظورم این است

that they're going to hit or punch each other. So fight I

که آنها همدیگر را می زنند یا مشت می کنند. بنابراین دعوا

think I've explained this before has two meanings and you

فکر می‌کنم که قبلاً این را توضیح داده‌ام دو معنی دارد و شما

really need to listen to what the person is saying to

واقعاً باید به آنچه آن شخص می‌گوید گوش دهید تا

understand them. If I said to you I got in a fight with my

متوجه شوید. اگه بهت بگم امروز با رئیسم دعوا کردم

boss yeah today. Um that would mean we argued. So sometimes

آره. اوم این بدان معنی است که ما دعوا کردیم. بنابراین گاهی اوقات

things make us sad and one of the actions that happens is we

چیزهایی ما را ناراحت می کند و یکی از کارهایی که اتفاق می افتد

cry. When you cry tears come out of your eyes and tears roll

گریه کردن است. وقتی گریه می کنی اشک از چشمانت جاری می شود و اشک

down your cheeks. You can see this older lady here is very

روی گونه هایت سرازیر می شود. شما می توانید ببینید این خانم مسن در اینجا بسیار

very sad. The younger lady is trying to comfort her to make

بسیار غمگین است. خانم کوچکتر سعی می کند او را دلداری دهد تا

her feel better. But the older lady something has happened

حالش بهتر شود. اما خانم مسن اتفاقی افتاده

that has made her cry. So she is very sad. I don't actually

که گریه اش را در آورده است. بنابراین او بسیار غمگین است. در واقع

see tears on her cheeks. But I couldn't find a video clip of

اشک روی گونه هایش نمی بینم. اما من نتونستم کلیپی از

someone with actual tears rolling down their cheeks. But

کسی پیدا کنم که اشک واقعی روی گونه‌هایش می‌ریخت. اما

when you're sad when something happens to you that makes you

وقتی غمگین هستید وقتی برایتان اتفاقی می افتد که شما را غمگین می کند

sad you sometimes will cry. One thing kids do a lot is they

گاهی گریه می کنید. یکی از کارهایی که بچه ها زیاد انجام می دهند این است که

play. One thing adults don't do enough is they don't play

بازی می کنند. یک کاری که بزرگسالان به اندازه کافی انجام نمی دهند این است که به

enough. They don't take time to enjoy life and to do fun

اندازه کافی بازی نمی کنند. آنها برای لذت بردن از زندگی و انجام کارهای سرگرم کننده وقت نمی گذارند

things. This little boy has a kite and he has decided to go

. این پسر کوچولو یک بادبادک دارد و تصمیم گرفته برود

outside and play. He's decided to enjoy his time outdoors.

بیرون و بازی کند. او تصمیم گرفته است از اوقات خود در فضای باز لذت ببرد.

Kids will often play with toys when kids get a new toy on

وقتی بچه ها در روز تولدشان یک اسباب بازی جدید می گیرند، بچه ها اغلب با اسباب بازی ها بازی می کنند

their birthday. Sometimes instead of in enjoying the

. گاهی اوقات به جای اینکه از مهمانی لذت ببرند،

party they want to play with their toy because it's a new

می خواهند با اسباب بازی خود بازی کنند زیرا

toy. Uh in Canada we give gifts at Christmas and kids often

اسباب بازی جدیدی است. در کانادا ما در کریسمس هدیه می دهیم و بچه ها اغلب

want to play with their toys. Their new toys as soon as

می خواهند با اسباب بازی های خود بازی کنند. اسباب بازی های جدید خود را در اسرع

possible. So when you play it means you usually you're a kid

وقت. بنابراین وقتی بازی می کنید به این معنی است که شما معمولا یک بچه هستید

and you do something fun. You can play with toy cars. You can

و کار سرگرم کننده ای انجام می دهید. می توانید با ماشین های اسباب بازی بازی کنید. می توانید

play with a kite. You can also as an adult you can play games

با بادبادک بازی کنید. شما همچنین می توانید به عنوان یک بزرگسال می توانید

with other people. So you can play sports as well. Like I

با افراد دیگر بازی کنید. بنابراین می توانید ورزش نیز انجام دهید. مثل من

when I was younger I like to play soccer. I like to play

وقتی کوچکتر بودم دوست دارم فوتبال بازی کنم. من دوست دارم

baseball. So it can also be used when talking about a

بیسبال بازی کنم. بنابراین هنگام صحبت در مورد یک

sport. This is one another one of my favourite things to do. I

ورزش نیز می توان از آن استفاده کرد. این یکی دیگر از کارهای مورد علاقه من است.

like to think. In fact I really like this video clip because

دوست دارم فکر کنم در واقع من این کلیپ ویدیویی را خیلی دوست دارم زیرا

this is exactly how I think. I usually have a pen or pencil in

این دقیقاً همان چیزی است که من فکر می کنم. من معمولا یک خودکار یا مداد در

my hand and I fidget a little bit. Fidget is a word like if

دست دارم و کمی بی قراری می کنم . فیجت کلمه ای است مانند اگر

you twirl a pen in your hand and you you kind of do little

یک خودکار را در دست بچرخانید و

things like this. It's called fidgeting. So I usually fidget

کارهای کوچکی از این دست انجام دهید. به این میگن بیقراری بنابراین من معمولا با یک خودکار بی قراری می کنم

with a pen. Sometimes I do tap my head. And I do that because

. گاهی اوقات به سرم ضربه می زنم . و من این کار را انجام می‌دهم چون

that's how I think. When I want to think of a new lesson or a

اینطور فکر می‌کنم. وقتی می‌خواهم به یک درس جدید یا

new way of teaching English on YouTube I usually sit like this

روش جدیدی برای آموزش انگلیسی در یوتیوب فکر کنم، معمولاً مانند این

gentleman and I think. When you think you're having thoughts in

آقا می‌نشینم و فکر می‌کنم. وقتی فکر می کنید افکاری در

your mind noone else can see them. Um but yes you think for

ذهنتان وجود دارد، هیچ کس دیگری نمی تواند آنها را ببیند. اوم، اما بله،

a bit and then hopefully you come up with new ideas. Hey I

کمی فکر می کنید و امیدوارم که ایده های جدیدی به ذهنتان برسد. سلام من

have a couple verbs here to turn on. And then of course to

اینجا چند فعل برای روشن کردن دارم. و سپس البته برای

turn off the opposites. Let's go back to this one. If a light

خاموش کردن مخالفان. به این یکی برگردیم. اگر

is off when you push the upper button or when you flip the

وقتی دکمه بالایی را فشار می‌دهید یا وقتی

switch up you turn on the light. Uh so if it's dark in a

کلید را بالا می‌برید، چراغ خاموش است، چراغ را روشن می‌کنید. پس اگر در

room you might want to turn on the light. We also use this to

اتاق تاریک است، ممکن است بخواهید چراغ را روشن کنید. ما همچنین از این برای

talk about things. You can turn on your computer you can turn

صحبت در مورد مسائل استفاده می کنیم. شما می توانید کامپیوتر خود را روشن کنید، می توانید

on the TV. Um I can Also turn on my camera which is right

تلویزیون را روشن کنید. اوم من همچنین می‌توانم دوربینم را که

here. Sorry little bit of a a lapse in my thinking there. I'm

اینجاست روشن کنم. با عرض پوزش، یک وقفه در فکر من وجود دارد. من

trying not to think about too many things at once and I'm

سعی می کنم در یک زمان به چیزهای زیادی فکر نکنم و در یک زمان

thinking about too many things at once. Uh you can also use a

به چیزهای زیادی فکر می کنم . اوه شما همچنین می توانید از یک

switch to turn off. So when you flip a switch you can turn off

سوئیچ برای خاموش کردن استفاده کنید. بنابراین وقتی یک سوئیچ را می‌چرخانید، می‌توانید

a light. You can turn off your TV. You I can turn off this

چراغ را خاموش کنید. می توانید تلویزیون خود را خاموش کنید . تو می توانم این

light. Whoa that's really dark isn't it? I shouldn't do that

چراغ را خاموش کنم. وای واقعا تاریک است، اینطور نیست؟ من نباید

during a lesson. I I shouldn't turn off the light during a

در طول درس این کار را انجام دهم. من نباید در حین درس چراغ را خاموش کنم

lesson. I should turn the light back on. There we go. It's

. باید دوباره چراغ را روشن کنم ما میرویم آنجا.

going to be a little bright while my camera adjusts a bit

در حالی که دوربین من کمی

there. There we go. Back to normal. So you can turn

در آنجا تنظیم می شود، کمی روشن می شود. ما میرویم آنجا. بازگشت به حالت عادی. بنابراین می توانید

something on. You can also turn something off. And then another

چیزی را روشن کنید. شما همچنین می توانید چیزی را خاموش کنید. و سپس یک

pair here you can open something and you can also

جفت دیگر در اینجا می توانید چیزی را باز کنید و همچنین می توانید

close something that went a little quickly there. Let's go

چیزی را که کمی سریع به آنجا رفته است ببندید. بیا

back. You can open a door. You can open a box. You can open a

برگردیم. می توانید دری را باز کنید. می توانید یک جعبه را باز کنید. می توانید یک

can of food. Uh anytime something is inside something

قوطی غذا را باز کنید. اوه هر زمان چیزی درون چیز

else. Or when you want to go into something you might need

دیگری است. یا زمانی که می خواهید وارد چیزی شوید، ممکن است لازم باشد

to open the box or open the door. I'm not sure I'm doing a

جعبه را باز کنید یا در را باز کنید. مطمئن نیستم که

good job of explaining this one. This person is going to

این یکی را به خوبی توضیح داده ام . این شخص قرار است

turn the door handle and open the door. After they have open

دستگیره در را بچرخاند و در را باز کند . بعد از اینکه در را باز کردند،

the door they can go through the doorway and then they could

می توانند از درب عبور کنند و سپس می توانند

close the door. So once again close is the opposite of open.

در را ببندند. بنابراین بار دیگر بستن برعکس باز است.

So when someone goes away if someone visits you eventually

بنابراین وقتی کسی می رود اگر کسی شما را ملاقات کند در نهایت

they will leave. If someone comes over for tea you'll have

او را ترک می کند. اگر کسی برای چای بیاید، شما چای می نوشید،

tea you'll talk and then at a certain point they will leave.

صحبت می کنید و سپس در یک نقطه مشخص می رود.

They might even say I have to leave now. I have to leave at 4

حتی ممکن است بگویند الان باید بروم. ساعت 4 باید برم

o'clock. I often use this verb when I'm talking about going to

. من اغلب زمانی که در مورد رفتن به

work. I'll say and I don't have to say this today. I'll say I

سر کار صحبت می کنم از این فعل استفاده می کنم. من می گویم و مجبور نیستم امروز این را بگویم. میگم

need to finish the lesson soon because I need to leave for

باید زودتر درس رو تموم کنم چون باید برم

work. That means I to physically get up put on my

سرکار. این بدان معناست که من به صورت فیزیکی بلند شوم

coat and drive to the school. So if you are in one place and

کتم را بپوشم و به سمت مدرسه رانندگی کنم. بنابراین اگر در یک مکان هستید و

you decide to go to another place you will leave the place

تصمیم دارید به مکان دیگری بروید، مکانی را که

you're in. Don't get confused with go and leave. We do use

در آن هستید ترک خواهید کرد. با رفتن و ترک اشتباه نگیرید. ما

them interchangeably. I have to leave for work in an hour. I

آنها را به جای یکدیگر استفاده می کنیم. یک ساعت دیگه باید برم سرکار

have to go to work in an hour. A slight difference in usage

یک ساعت دیگه باید برم سر کار یک تفاوت جزئی در استفاده

but it definitely means to go from one location to a

اما قطعاً به معنای رفتن از یک مکان به

different location. This is going to freak you out. I don't

مکان دیگر است. این قرار است شما را هول کند. نمی

know if you know the verb freak out. It's like when something

دانم فعل freak out را می شناسید یا نه. مثل زمانی است که چیزی

scares you a bit. But this person is going to look at you.

شما را کمی می ترساند. اما این شخص قرار است به شما نگاه کند.

Wait for it. It's going to happen. He is currently oh

منتظرش باش. قرار است اتفاق بیفتد. او در حال حاضر اوه وجود

there it is. Like that is someone is definitely looking

دارد. مثل این است که یک نفر قطعاً به شما نگاه می کند

at you. When I look over there it feels like I'm not talking

. وقتی به آنجا نگاه می کنم احساس می کنم

to you. But when I look at the camera we make eye contact and

با شما صحبت نمی کنم. اما وقتی به دوربین نگاه می کنم، تماس چشمی برقرار می کنیم و

it feels like I'm talking to you. Um so yes I I thought this

احساس می کنم دارم با شما صحبت می کنم. اوم، بله، من فکر کردم این

clip was good because you can see this man look in wonder

کلیپ خوب است، زیرا شما می توانید ببینید که این مرد در اکشن شگفت انگیز است

Action and then eventually he will look at you. So when you

و در نهایت او به شما نگاه خواهد کرد. بنابراین وقتی از

use your eyes and you point your eyes I guess at someone.

چشمان خود استفاده می کنید و چشمان خود را به سمت کسی نشانه می گیرید حدس می زنم.

It's a kind of a weird way to describe it. We would use the

این یک نوع روش عجیب و غریب برای توصیف آن است. ما از

verb look. I'm going to look at you. I'm going to look outside.

فعل look استفاده می کنیم. من می روم به شما نگاه کنم. من می روم بیرون را نگاه کنم.

I'm going to look in the kitchen because I lost my keys.

من می روم توی آشپزخانه نگاه کنم چون کلیدهایم را گم کرده ام.

I'm going to look in the kitchen. I guess that means to

من میرم توی آشپزخونه نگاه کنم من حدس می زنم این به معنای

search for too right? So it has two meanings. Like I can look

جستجو برای خیلی درست است؟ پس دو معنا دارد. مثل اینکه میتونم نگاهت کنم

at you. I can also look for something if I add the verb

همچنین اگر فعل for را اضافه کنم می توانم به دنبال چیزی بگردم

for. This guy looks relatively into his video game and

. این مرد نسبتاً به بازی ویدیویی خود نگاه می کند و

suddenly he will lose. So he's playing something. You have the

ناگهان شکست می خورد. پس داره یه چیزی بازی میکنه

ability to win when you play something. But you also can

وقتی چیزی را بازی می کنید توانایی برنده شدن را دارید . اما شما همچنین می توانید

lose. It's not fun to lose. When two teams play a sport.

از دست بدهید. از دست دادن جالب نیست. وقتی دو تیم یک ورزش را انجام می دهند.

Eventually one team will win. And one team will lose. When

در نهایت یک تیم برنده خواهد شد. و یک تیم بازنده خواهد شد. وقتی

you lose you're usually sad. Um you usually go home a little

میبازی معمولا غمگینی اوم معمولا

bit sad or upset. Uh or disappointed because it's not

کمی غمگین یا ناراحت به خانه می روید. آه یا ناامید چون

fun to lose. It's much more fun to win. When you play a game

از دست دادن سرگرم کننده نیست. برنده شدن بسیار سرگرم کننده تر است . وقتی

with someone maybe you play checkers or chess. When you win

با کسی بازی می کنید شاید چکرز یا شطرنج بازی می کنید. وقتی برنده میشی

you are very very happy. We also use it to talk about when

خیلی خیلی خوشحال میشی ما همچنین از آن برای صحبت در مورد زمانی که

things go well at work. You could say something like today

همه چیز در محل کار خوب پیش می رود استفاده می کنیم. شما می توانید چیزی شبیه به امروز بگویید که

we had a win at work. We sold a lot of things to another

ما یک برد در کار داشتیم. ما چیزهای زیادی را به یک

company. So it's not used as a verb but it's used as a noun.

شرکت دیگر فروختیم. بنابراین به عنوان فعل استفاده نمی شود بلکه به عنوان اسم استفاده می شود.

Sorry to get a bit confusing there. Let's go back to games.

ببخشید که آنجا کمی گیج شدم . به بازی ها برگردیم.

You can lose a game or you can win a game. When you win you're

شما می توانید یک بازی را ببازید یا می توانید یک بازی را برنده شوید. وقتی برنده میشی

happy. When you lose you are sad. And sometimes you meet

خوشحالی وقتی میبازی غمگینی و گاهی اوقات با مردم ملاقات می کنید

people. So maybe you go and you meet someone somewhere. You

. بنابراین شاید شما بروید و در جایی با کسی ملاقات کنید.

might say let's meet today at four o'clock for coffee. I can

شاید بگویید بیایید امروز ساعت چهار برای خوردن قهوه همدیگر را ببینیم. من می توانم

meet you at noon and we can talk about the new project. Can

ظهر شما را ملاقات کنم و می توانیم در مورد پروژه جدید صحبت کنیم. می‌توانی

you meet me in three days at the school and we'll make some

سه روز دیگر در مدرسه با من ملاقات کنی و چند

lessons. So when you meet it's when you go to the same place

درس بسازیم. بنابراین وقتی ملاقات می کنید، زمانی است که به همان مکان

as another person. Um it can also mean I'm going to use the

با شخص دیگری می روید. اوم می تواند به این معنی باشد که من

word meet again but when you meet someone for the first time

دوباره از کلمه meet استفاده می کنم اما وقتی برای اولین بار با کسی ملاقات می کنید

we use the word meet as well. So I'm going to meet you at

ما نیز از کلمه meet استفاده می کنیم. بنابراین من می خواهم شما را در

school or I would like you to meet my new friend. That means

مدرسه ملاقات کنم یا دوست دارم که دوست جدیدم را ملاقات کنید. یعنی

you are seeing them for the first time.

شما برای اولین بار آنها را می بینید .

To give. I really like this clip. So two things happen

دادن. من این کلیپ رو خیلی دوست دارم بنابراین دو چیز

here. One the man gives flowers to the woman. And then the

در اینجا اتفاق می افتد. یکی مرد به زن گل می دهد . و بعد

woman is happy and she gives the man a kiss. Actually they

زن خوشحال می شود و مرد را می بوسد. در واقع آنها

give each other a kiss. So certainly this is a happy

یکدیگر را می بوسند. پس مطمئناً این وضعیت خوشحال کننده ای است

situation. The person has decided to buy flowers. And

. شخص تصمیم به خرید گل گرفته است. و

then he has decided to give them to the woman. So when you

سپس تصمیم گرفته است که آنها را به زن بدهد. بنابراین وقتی

give something you have it. And then After you do this then the

چیزی می دهید آن را دارید. و بعد از اینکه شما این کار را انجام دادید،

other person has it. You understand what I'm saying.

شخص دیگر آن را دارد. میفهمی چی میگم

Like when you give something you have it. After you give it

مثل زمانی که چیزی می دهید که آن را دارید. بعد از اینکه آن را دادید،

the other person has it. Maybe that's a good way to describe

طرف مقابل آن را دارد. شاید این روش خوبی برای توصیف

it. So you can give things like flowers. Uh I can also give an

آن باشد. بنابراین می توانید چیزهایی مانند گل بدهید. اوه من هم میتونم یه

English lesson. So I'm giving an English lesson right now.

درس انگلیسی بدم بنابراین من در حال حاضر یک درس انگلیسی می دهم.

The action of teaching it. We can use give as well. So always

عمل آموزش آن. می توانیم از give نیز استفاده کنیم. بنابراین همیشه

nice to give things to people. This guy's really excited. He's

خوب است که چیزهایی را به مردم بدهید. این پسر واقعا هیجان زده است. او می

running and now he's going to jump. When you jump both feet

دود و حالا می پرد. وقتی می پرید هر دو پا از

come off the ground. It's not something I do very often. It

زمین جدا می شوند. این کاری نیست که من اغلب انجام می دهم.

takes a lot of energy to jump. But when you jump you kind of

برای پریدن انرژی زیادی لازم است. اما وقتی می پرید به نوعی

crouch down and then you use all your leg muscles and your

خم می شوید و سپس از تمام عضلات پا و

arm muscles to go into the air. It's a little bit like flying.

عضلات بازو برای رفتن به هوا استفاده می کنید. کمی شبیه پرواز است.

It's like flying but for like half a second. So often people

مثل پرواز است اما برای نیم ثانیه. بنابراین اغلب افراد

will jump when they play a sport. People will also jump

هنگام انجام یک ورزش می پرند . مردم همچنین

when they're excited. Um people will always always enjoy

هنگامی که هیجان زده هستند می پرند. امم مردم همیشه از

running and jumping as long as they're young enough to still

دویدن و پریدن لذت خواهند برد تا زمانی که به اندازه کافی جوان باشند که هنوز

do it. As I said I don't often jump but sometimes I do.

این کار را انجام دهند. همانطور که گفتم من اغلب نمی پرم اما گاهی اوقات می پرم.