50 Most Useful Phrasal Verbs with Examples and Quizzes! | JForrest English Phrasal Verbs

Hello my wonderful students.

سلام دانش آموزان خوبم

Today you'll learn how to sound more  advanced and natural in English.

امروز می آموزید که چگونه در انگلیسی پیشرفته تر و طبیعی تر به نظر برسید. به‌علاوه

Plus, you'll learn how to  understand native English speakers.

، یاد می‌گیرید که چگونه افراد انگلیسی زبان مادری را درک کنید.

You'll do that by adding the top 50 phrasal  verbs that native speakers actually use.

این کار را با افزودن 50 فعل عبارتی که گویشوران بومی واقعاً استفاده می‌کنند، انجام خواهید داد.

To make this lesson more engaging, interactive  and challenging, first I'm going to quiz you.

برای اینکه این درس جذاب‌تر، تعاملی‌تر و چالش‌برانگیزتر شود، ابتدا از شما سؤال می‌کنم.

Then you'll learn all the phrasal  verbs, and then I'll quiz you again.

سپس تمام افعال عبارتی را یاد می گیرید ، و سپس دوباره شما را امتحان می کنم.

Welcome back to JForrest English.

به JForrest English خوش آمدید.

Of course,

I'm Jennifer.

البته

من جنیفر هستم.

Now let's get started.

حالا بیایید شروع کنیم.

Question one I really because my  new kitten is so cuddly now I'll  

سوال اول من واقعاً چون بچه گربه جدید من خیلی نوازشگر است،

only give you 3 seconds to answer the questions.

فقط 3 ثانیه به شما فرصت می دهم تا به سؤالات پاسخ دهید.

So if you need more time, hit pause,  take as much time as you need.

بنابراین، اگر به زمان بیشتری نیاز دارید، مکث را فشار دهید، به اندازه‌ای که نیاز دارید وقت بگذارید.

I really lucked out Question two.

من واقعاً از سؤال دو خوش شانس بودم.

If we the deal now will lose our deposit.

اگر ما معامله در حال حاضر سپرده ما را از دست بدهد.

If we back out of question 3.

اگر از سؤال 3 عقب نشینی کنیم.

Your presentation is only 10 minutes so make  sure you don't you don't ramble on question four.

ارائه شما فقط 10 دقیقه است، بنابراین مطمئن شوید که این کار را نمی‌کنید و در مورد سؤال چهار صحبت نکنید.

We only have two days to fix all these errors.

ما فقط دو روز فرصت داریم تا همه این خطاها را برطرف کنیم.

I don't know how will how we'll pull it off.

نمی‌دانم چگونه می‌توانیم آن را از بین ببریم.

Question 5 All travelers have to the COVID Rules  and regulations have to abide by question six.

سوال 5 همه مسافران باید قوانین COVID را رعایت کنند و مقررات باید از سوال شش پیروی کنند.

I once saw Brad Pitt in a restaurant,  but I and couldn't even say hello.

من یک بار برد پیت را در یک رستوران دیدم، اما حتی نتوانستم سلام کنم.

But I clammed up.

اما من خودم را محکم کردم.

Question 7 if everything.

سوال 7 اگر همه چیز.

We'll finish the project  tomorrow if everything pans out.

اگر همه چیز درست شود، فردا پروژه را تمام می‌کنیم.

Question 8.

سوال 8.

The meeting was so long and  boring, I'm surprised I didn't.

جلسه آنقدر طولانی و کسل کننده بود، من تعجب کردم که این کار را نکردم.

I didn't nod off Question nine.

من از سوال نهم سر تکان ندادم.

It just that tomorrow's our anniversary.

فقط اینکه فردا سالگرد ماست

It just dawned on me and question 10.

همین الان به ذهنم خطور کرد و سوال 10 را دیدم.

The proposal looks good, but let's take  the afternoon two before we decide 2.

پیشنهاد خوب به نظر می رسد، اما اجازه دهید قبل از تصمیم گیری 2، دو بعدازظهر را در نظر بگیریم.

Mull it over Now if you want more  support to help you feel comfortable  

اکنون آن را در نظر بگیرید، اگر می خواهید حمایت بیشتری داشته باشید تا

and confident using phrasal verbs, you  can join the Finally Fluent Academy.

با استفاده از افعال عبارتی احساس راحتی کنید   و اعتماد به نفس داشته باشید، می توانید به آخر بپیوندید. آکادمی روان.

This is my premium membership program where  we study native English speakers and you'll  

این برنامه عضویت ممتاز من است که در آن به زبان مادری انگلیسی مطالعه می‌کنیم و شما

learn the most common phrasal  verbs, idioms, and expressions.

رایج‌ترین افعال، اصطلاحات و عبارات عبارتی را خواهید آموخت.

And you'll have me as your  personal coach to answer  

و من را به عنوان مربی شخصی خود خواهید داشت تا به

any questions you have and to give you feedback.

هر سؤالی که دارید پاسخ دهم و به شما بازخورد بدهم.

So you can look in the description for the  link to join the Finally Fluent Academy today.

بنابراین می‌توانید پیوند مربوط به پیوستن به آکادمی Finial Fluent امروز را در توضیحات جستجو کنید.

So how did you do with that quiz?

پس چگونه با آن مسابقه کار کردید؟

Was it easy?

آسان بود؟

Difficult.

Share your score in the comments below,  

دشوار.

امتیاز خود را در نظرات زیر به اشتراک بگذارید،

and now I'll explain every phrasal  verb in detail #1 to abide by.

و اکنون هر فعل عبارتی را با جزئیات توضیح خواهم داد .

This is more of a formal phrasal verb because  

این بیشتر یک فعل عبارتی رسمی است زیرا

it's used when you accept or  follow a rule or regulation.

وقتی یک قانون یا مقررات را می پذیرید یا  از آن پیروی می کنید استفاده می شود.

So we use it mainly with government rules,  court rules, even business rules as well.

بنابراین ما از آن عمدتاً با قوانین دولتی، قوانین دادگاه، حتی قوانین تجاری نیز استفاده می‌کنیم.

For example, as a tourist, you have to abide  by the rules of the country you're visiting.

برای مثال، به عنوان یک گردشگر، باید قوانین کشوری را که از آن بازدید می‌کنید، رعایت کنید.

So if you see a sign that says no  parking, you have to abide by that rule.

بنابراین اگر تابلویی می بینید که نشان می دهد پارک ممنوع است، باید از آن قانون پیروی کنید.

You have to follow that rule.

شما باید از آن قانون پیروی کنید.

Now remember, we also use  this to say you simply accept.

اکنون به یاد داشته باشید، ما همچنین از این استفاده می‌کنیم تا بگوییم شما به سادگی می‌پذیرید.

You accept, but then you follow it.

قبول میکنی ولی بعد دنبالش میکنی

For example, let's say you go  to court because of a dispute,  

برای مثال، فرض کنید به دلیل اختلاف به دادگاه می روید،

and the court doesn't rule in your favor.

و دادگاه به نفع شما رای نمی دهد.

You still have to abide by that decision.

شما همچنان باید به آن تصمیم پایبند باشید.

You have to accept it and then follow it.

شما باید آن را بپذیرید و سپس آن را دنبال کنید.

So this is a more formal phrasal verb,  but it's very useful because we all  

بنابراین این یک فعل عبارتی رسمی‌تر است، اما بسیار مفید است زیرا همه ما

have to abide by many different  rules, regulations, and policies.

باید قوانین، مقررات و خط‌مشی‌های متفاوتی را رعایت کنیم.

#2 to dawn on This is an excellent phrasal  verb to add to your daily vocabulary.

#2 to dawn on این یک فعل عبارتی عالی برای افزودن به واژگان روزانه شماست.

To dawn on is when you finally  realize or understand something.

سپیده دم زمانی است که بالاخره چیزی را می‌فهمی یا می‌فهمی.

For example, one day it just dawned  on me that I need to change careers.

برای مثال، یک روز متوجه شدم که باید شغلم را تغییر دهم.

So one day I just realized  I need to change career.

بنابراین یک روز تازه فهمیدم که باید شغلم را تغییر دهم.

So you can absolutely say realize we're just using  the phrasal verb dawn on an It's extremely common.

بنابراین می‌توانید کاملاً بگویید متوجه شوید که ما فقط از فعل عبارتی dawn در یک It's بسیار رایج استفاده می‌کنیم.

Now notice the sentence structure here?

حالا به ساختار جمله اینجا توجه کنید؟

It dawned on me something dawns on someone.

برای من سپیده دم چیزی برای کسی سپیده دم.

So the IT is the realization.

بنابراین فناوری اطلاعات تحقق است.

It dawned on me that I need to change careers.

متوجه شدم که باید شغلم را تغییر دهم.

So just keep that in mind because the  sentence structure is commonly used with,  

بنابراین فقط این را در نظر داشته باشید زیرا ساختار جمله معمولاً با آن استفاده می‌شود،

it dawns on and then someone #3 to pull off.

سپیده دم می‌شود و سپس شخص شماره 3 آن را اجرا می‌کند.

This is also a must know phrasal verb.

این نیز یک فعل عبارتی است که باید بدانید.

When you pull something off, you're able to do  something that is difficult or unlikely to do.

وقتی کاری را انجام می‌دهید، می‌توانید کاری را انجام دهید که انجام آن دشوار یا بعید است.

For example, let's say you're a wedding  planner and a couple comes to you and  

برای مثال، فرض کنید شما یک برنامه‌ریز عروسی هستید و یک زوج به شما می‌آیند و به

tells you they want to have this huge  300 person wedding in three weeks.

شما می‌گویند که می‌خواهند این عروسی عظیم ۳۰۰ نفری را در سه هفته برگزار کنند.

And they want you to.

و آنها از شما می خواهند.

Plan everything.

همه چیز را برنامه ریزی کنید.

That's really difficult and it might even be  

این واقعاً دشوار است و حتی ممکن است

unlikely that you're able to plan a  300 person wedding in three weeks.

بعید باشد که بتوانید یک عروسی 300 نفره را در سه هفته برنامه ریزی کنید.

So you could say I don't  know if I can pull that off.

بنابراین می‌توانید بگویید نمی‌دانم می‌توانم آن را انجام دهم یا نه .

I don't know if I can do that  because it's very difficult.

نمی‌دانم می‌توانم این کار را انجام دهم یا نه، زیرا خیلی سخت است.

I don't know if I can pull that off the  that being planning the 300 person wedding.

نمی‌دانم می‌توانم از برنامه‌ریزی عروسی 300 نفره این کار را انجام دهم یا نه.

Now let's say you do successfully plan the wedding  

حالا فرض کنید با موفقیت برنامه‌ی عروسی را انجام داده‌اید،

after you could say I can't  believe I pulled that off.

بعد از اینکه می‌توانید بگویید باورم نمی‌شود که این کار را انجام داده‌ام.

I can't believe I pulled off planning a 300 person  wedding in only three weeks #4 to back out of.

من نمی توانم باور کنم که برنامه ریزی یک عروسی 300 نفره را تنها در سه هفته شماره 4 انجام دادم تا از آن خارج شوم.

This is an excellent business phrasal verb.

این یک فعل عبارتی تجاری عالی است.

It's used when you fail to  keep a commitment or a promise.

زمانی استفاده می‌شود که تعهد یا قولی را رعایت نکنید.

Now in a business context, A commitment could  be something you agree to or arrange to.

اکنون در یک زمینه تجاری، تعهد می‌تواند چیزی باشد که شما با آن موافقت می‌کنید یا ترتیب آن را می‌دهید.

It can be formal and you have a contract in place,  

می‌تواند رسمی باشد و شما قراردادی دارید،

or it could be more informal and  you just agree to it verbally.

یا می‌تواند غیررسمی‌تر باشد و فقط شفاهی با آن موافقت کنید.

So if you don't keep that  commitment, then you back out of it.

بنابراین اگر به آن تعهد پایبند نباشید، از آن کنار می‌روید.

For example, I can't believe the  client backed out at the last minute.

برای مثال، نمی‌توانم باور کنم که مشتری در آخرین لحظه از این کار عقب نشینی کرده است.

Now notice here I just said backed out.

حالا توجه کنید اینجا من فقط گفتم عقب نشینی کردم.

I didn't use the of.

من از of استفاده نکردم

We only use the of when you  specify the noun, the something.

ما فقط زمانی از of استفاده می کنیم که اسم، چیزی را مشخص کنید.

I can't believe the client  backed out of the agreement,  

من نمی توانم باور کنم که مشتری در آخرین لحظه شماره 5 از توافق،

the project, the plan, the proposal  at the last minute #5 to clam up.

پروژه، طرح، پیشنهاد عقب نشینی کرده است.

This is an excellent phrasal verb for all  of you or anyone that does public speaking  

این یک فعل عبارتی عالی برای همه شما یا هرکسی است که در جمع صحبت می‌کند،

because when you clam up, you're unable to  speak, usually because of fear or nervousness.

زیرا وقتی صحبت می‌کنید، معمولاً به دلیل ترس یا عصبی بودن نمی‌توانید صحبت کنید.

But this can also be used if you simply  refuse to speak for whatever reason.

اما اگر به هر دلیلی به سادگی از صحبت کردن امتناع کنید، می‌توانید از این نیز استفاده کنید.

For example, I always clam  up when I'm public speaking.

به عنوان مثال، من همیشه وقتی در جمع سخنرانی می‌کنم، سخن می‌گویم.

When I'm public speaking, I become  unable to get the words out.

وقتی در جمع صحبت می‌کنم، نمی‌توانم کلمات را به زبان بیاورم.

You clam up.

تو خفه کن

Now, my advice to you is if you feel like you're  going to clam up, just take a deep breath.

اکنون، توصیه من به شما این است که اگر احساس می‌کنید می‌خواهید آرام شوید، فقط یک نفس عمیق بکشید.

Number six, to Mull over.

شماره شش، به Mull over.

When you Mull something over, you think about  it, or you consider it, And the something  

وقتی چیزی را بررسی می‌کنید، به آن فکر می‌کنید، یا آن را در نظر می‌گیرید، و چیزی که درباره آن

you're mulling over is simply an idea, an idea,  a proposal, a suggestion, and you Mull it over.

فکر می‌کنید، صرفاً یک ایده، یک ایده، یک پیشنهاد، یک پیشنهاد است و شما آن را بررسی می‌کنید.

You think about it, You consider it.

شما به آن فکر می کنید، آن را در نظر می گیرید.

So let's say you're in a meeting and a client  

بنابراین فرض کنید در یک جلسه هستید و مشتری

or colleague suggests a new tool to  use and you need to think about it.

یا همکارتان ابزار جدیدی را برای استفاده پیشنهاد می‌کند و شما باید درباره آن فکر کنید.

So you could say give me a few days to Mull it  over and I'll get back to you to Mull it over.

بنابراین می‌توانید بگویید چند روزی به من فرصت دهید تا آن را به پایان برسانم و من با شما تماس خواهم گرفت تا آن را کامل کنم.

the IT being using the tool, purchasing the tool,  

استفاده از فناوری اطلاعات از ابزار، خرید ابزار،

whatever you're going to do, give  me a few days to Mull it over.

هر کاری که می‌خواهید انجام دهید، چند روز به من فرصت دهید تا آن را بررسی کنم.

Now you can also specify the noun,  

اکنون می‌توانید اسم را نیز مشخص کنید،

and you can say I need to Mull the deal  over before I commit #7 to pan out.

و می‌توانید بگویید که باید قبل از اینکه شماره 7 را متعهد شوم، معامله را به پایان برسانم.

This is an extremely common phrasal verb.

این یک فعل عبارتی بسیار رایج است.

To pan out simply talks about  how a situation develops.

بیرون آمدن به سادگی درباره نحوه پیشرفت یک موقعیت صحبت می کند.

For example, I'm not sure  how this merger will pan out.

برای مثال، مطمئن نیستم که چگونه این ادغام انجام خواهد شد.

So the situation here is the merger and we're  talking about, well, how's the merger going to go?

بنابراین وضعیت اینجا ادغام است و ما در مورد این صحبت می کنیم، خوب، ادغام چگونه پیش می رود؟

How's it going to develop?

چگونه قرار است توسعه یابد؟ آیا

Will it be positive, Will it be negative?

مثبت خواهد بود، آیا منفی خواهد بود؟

Will there be challenges or difficulties,  benefits, That's how the situation develops.

آیا چالش‌ها یا مشکلات، مزایا وجود خواهد داشت، وضعیت به این ترتیب است.

So here I'm saying, I'm not sure, I'm  not sure how the merger will pan out.

بنابراین در اینجا می‌گویم، مطمئن نیستم، مطمئن نیستم که ادغام چگونه انجام می‌شود.

Now let's say the merger has  some difficulties or challenges.

اکنون فرض کنید ادغام دارای مشکلات یا چالش‌هایی است.

You could say the merger didn't pan out,  

می توان گفت که ادغام به نتیجه نرسید،

didn't develop, The merger didn't pan  out as we had expected #8 to ramble on.

توسعه پیدا نکرد، ادغام آنطور که انتظار داشتیم شماره 8 ادامه یابد، انجام نشد.

This is an excellent one for all you  public speakers because when you ramble on,  

این یک گزینه عالی برای همه شما سخنرانان عمومی است زیرا زمانی که در آن قدم می زنید،

you talk at lengths without getting to the point.

بدون اینکه به اصل مطلب برسید، طولانی صحبت می کنید.

So let's say I rambled on for 5 minutes  trying to explain the definition of ramble on,  

بنابراین فرض کنید من به مدت 5 دقیقه سعی کردم تعریف رامبل را توضیح دهم،

and at the end you didn't understand  it at all and you're confused.

و در پایان شما اصلاً آن را متوجه نشدید و گیج شدید.

You're a little annoyed  because I wasted your time.

تو کمی اذیت شدی چون وقتت را تلف کردم.

I rambled on.

من سر و صدا کردم.

So this is used as a negative and it's  used when you're communicating an idea.

بنابراین از این به عنوان منفی استفاده می‌شود و زمانی که در حال انتقال یک ایده هستید استفاده می‌شود.

So we generally use this as a complaint.

بنابراین ما به طور کلی از این به عنوان یک شکایت استفاده می کنیم.

The speaker rambled on for  20 minutes #9 to nod off.

بلندگو به مدت 20 دقیقه روشن شد #9 تا سرش را خاموش کند.

This is when you fall asleep,  but is when you fall asleep,  

این زمانی است که شما به خواب می روید، اما زمانی است که به خواب می روید،

usually for a very short period of time,  and usually when you're not supposed to.

معمولاً برای مدت زمان بسیار کوتاهی، و معمولاً زمانی که قرار نیست. پس

So this isn't.

این نیست

When you go to bed at the end of the night,  OK, so let's say you're in a meeting at work  

وقتی آخر شب به رختخواب می‌روید، خوب، بنابراین فرض کنید در محل کارتان در جلسه‌ای هستید

and your colleague is rambling on and the topic  is very boring and you start doing this that is  

و همکارتان در حال غوغا می‌کند و موضوع بسیار کسل‌کننده است و شما شروع به انجام این کار می‌کنید که

nodding off and this motion of your head, what  I'm doing, this is the verb to nod, nod your head.

تکان دادن سر و این حرکت است. سرت، من چه می‌کنم، این فعل تکان دادن سر است.

So when you fall asleep, what do you do?

پس وقتی به خواب می روید، چه کار می کنید؟

You nod your head.

سرت را تکان می دهی.

So that's where this phrasal  verb to nod off comes from.

بنابراین این فعل عبارتی برای سر زدن از آنجاست.

And remember, we use this  for short periods of time,  

و به یاد داشته باشید، ما از آن برای مدت زمان کوتاهی استفاده می‌کنیم،

usually when you're not supposed to fall  asleep, for example, when you're driving.

معمولاً زمانی که قرار نیست به خواب بروید، مثلاً در هنگام رانندگی.

So I might say, I always listen to loud music  when I'm driving at night, so I don't nod off.

بنابراین می‌توانم بگویم، من همیشه هنگام رانندگی در شب به موسیقی با صدای بلند گوش می‌دهم ، بنابراین سرم را تکان نمی‌دهم.

And #10, I love this phrasal verb to luck out.

و شماره 10، من عاشق این فعل عبارتی to luck out هستم.

When you luck out, you're very  lucky in a specific situation.

وقتی خوش شانس هستید، در یک موقعیت خاص بسیار خوش شانس هستید.

So let's say there's this major sale  on the new iPhone model and they're  

بنابراین فرض کنید این فروش عمده در مدل جدید آیفون وجود دارد و آنها

selling for 50% off and you go to the  store and you get the very last one.

با 50٪ تخفیف به فروش می‌رسند و شما به فروشگاه می‌روید و آخرین مورد را دریافت می‌کنید.

You could say, I can't believe I lucked  out and got the new iPhone for 50% off.

می‌توانید بگویید، باورم نمی‌شود که شانس آوردم و آیفون جدید را با 50 درصد تخفیف دریافت کردم.

You lucked out.

شانس آوردی

You were very lucky in this specific situation.

تو در این موقعیت خاص خیلی خوش شانس بودی.

Or let's say you're driving during rush  hour and you're going to an appointment  

یا فرض کنید در ساعات شلوغی رانندگی می‌کنید و به یک قرار ملاقات می‌روید

and you get a parking spot right in front  of the office in rush hour downtown,  

و در ساعات شلوغی مرکز شهر، درست جلوی دفتر، جای پارک می‌گیرید،

you can say I can't believe I lucked out  and got such an amazing parking spot.

می‌توانید بگویید باورم نمی‌شود که شانس آوردم و چنین چیزی گرفتم. جای پارک شگفت انگیز

Or if you're telling that story to a friend,  

یا اگر دارید آن داستان را برای دوستی تعریف می‌کنید،   در ساعات شلوغی،

I got this parking spot right in front of  the building downtown During rush hour.

من این پارکینگ را درست مقابل ساختمان مرکز شهر گرفتم.

They could say, wow, you really lucked out.

آنها می توانند بگویند، وای، شما واقعاً خوش شانس بودید.

You really lucked out by  getting that parking spot.

با به دست آوردن آن مکان پارک، واقعاً خوش شانس بودید.

Now that you feel more comfortable  with the phrasal verbs, let's do  

اکنون که با افعال عبارتی احساس راحتی بیشتری می‌کنید، بیایید

that exact same quiz again so you  can see how much progress you made.

همان امتحان را دوباره انجام دهیم تا بتوانید میزان پیشرفت خود را ببینید.

So here are the questions.

بنابراین سؤالات اینجا هستند.

Hit, pause.

Take as much time as you need, and when  you're ready, hit play to see the answers.

ضربه بزنید، مکث کنید. به اندازه‌ای

که نیاز دارید وقت بگذارید و وقتی آماده شدید، روی play ضربه بزنید تا پاسخ‌ها را ببینید. در

Here are the answers.

اینجا پاسخ ها آمده است.

Hit, pause and compare your  answers to the correct answers.

ضربه بزنید، مکث کنید و پاسخ‌های خود را با پاسخ‌های صحیح مقایسه کنید.

Question one, she's not.

سوال اول، او نیست.

She's just really good at basketball.

او فقط در بسکتبال خوب است.

She's not showing off.

او خودنمایی نمی کند

Question two, It's hard to meditate when  my kids keep, when my kids keep barging in.

سؤال دو، وقتی بچه‌هایم نگه می‌دارند، وقتی بچه‌هایم مدام وارد می‌شوند، مراقبه کردن سخت است.

Question three, we've been friends for 20 years.

سؤال سوم، ما 20 سال است که با هم دوست هستیم.

I'm not going to let this.

من این اجازه را نمی دهم.

I'm not going to let this come between us.

من نمی گذارم این بین ما بیفتد.

Question four.

سوال چهار.

It's amazing how fast the company after  the pandemic, the company bounced back.

شگفت‌انگیز است که شرکت با چه سرعتی پس از همه‌گیری، این شرکت بازگشته است.

Question five, I need to call the garage.

سوال پنجم، باید با گاراژ تماس بگیرم.

My car's been all week.

ماشین من تمام هفته است.

My car's been acting up.

ماشین من در حال فعال شدن است

Question 6.

سئوال 6.

His speech didn't the urgency of the situation.

سخنان او اضطرار وضعیت را نداشت.

His speech didn't get across.

صحبت هایش به جایی نرسید.

Question 7 just can close any deal we can.

سوال 7 فقط می تواند هر معامله ای را که می توانیم ببندیم.

We can count on her.

ما می توانیم روی او حساب کنیم.

Question eight.

سوال هشتم

I can't give you the day off tomorrow, but I can.

من نمی توانم فردا را به شما مرخصی بدهم، اما می توانم.

By letting you leave early,  I can make it up to you.

با گذاشتن زودتر رفتنت، می‌توانم جبران کنم.

Question nine.

سوال نهم.

They said the price is too high, but give  them a week they'll they'll come around.

آنها گفتند که قیمت خیلی بالاست، اما یک هفته به آنها فرصت دهید تا بیایند.

Question 10.

سوال 10.

My boss always makes me stay late.

رئیس من همیشه مرا مجبور می کند تا دیر وقت بمانم.

I don't know why I.

نمی دانم چرا.

I put up with it.

تحمل کردم.

How'd you do with the quiz?

با مسابقه چطور کار کردی؟

Share your score in the comments below.

امتیاز خود را در نظرات زیر به اشتراک بگذارید.

And don't worry if it was difficult, because now  I'm going to explain every phrasal verb in detail.

و نگران نباشید اگر مشکل بود، زیرا اکنون می‌خواهم هر فعل عبارتی را با جزئیات توضیح دهم.

Number one, to come around  to an opinion or an idea,  

شماره یک، رسیدن به یک نظر یا ایده،

and this means to change your opinion  or to see a new point of view.

و این به معنای تغییر نظر یا دیدن دیدگاه جدیدی است.

Now notice the sentence structure.

حال به ساختار جمله توجه کنید.

Because we have two prepositions around and  two, and then after two we need something.

چون دو حرف اضافه در اطراف داریم و دو، و بعد از دو به چیزی نیاز داریم.

We need a noun, an opinion, or an idea.

ما به یک اسم، نظر یا ایده نیاز داریم.

For example, I came around to the new job  after I heard about the benefits package.

برای مثال، بعد از شنیدن بسته مزایا، به شغل جدید آمدم.

So remember, this means you changed your opinion.

بنابراین به یاد داشته باشید، این به این معنی است که شما نظر خود را تغییر دادید.

So previously you didn't want the new job,  

بنابراین قبلاً شغل جدید را نمی‌خواستید،

but now you've come around to it,  so you've changed your opinion.

اما اکنون به آن رسیده‌اید، بنابراین نظر خود را تغییر داده‌اید.

Now you want the new job.

حالا شما شغل جدید را می خواهید.

Because you heard.

چون شنیدی

About the benefits package, we commonly use  this without the preposition 2 and without  

درباره بسته مزایا، ما معمولاً از این بدون حرف اضافه 2 و بدون

specifying the something when the something has  already been mentioned, for example at first.

مشخص کردن چیزی استفاده می‌کنیم، زمانی که چیزی قبلاً ذکر شده است، مثلاً در ابتدا.

I.

من.

Didn't want to move to Boston,  but I came around after I visited.

نمی‌خواستم به بوستون نقل مکان کنم، اما بعد از بازدید آمدم.

So notice I didn't say I came around to something  because the something had already been mentioned.

بنابراین توجه کنید که نگفتم به چیزی رسیدم زیرا قبلاً به آن موضوع اشاره شده بود.

So I came around to the idea after I visited  #2 to get across a point or a message.

بنابراین پس از بازدید از  شماره 2 به این ایده رسیدم تا به یک نکته یا پیامی برسم.

And this is when you clearly and effectively  communicate a point or a message.

و این زمانی است که شما به طور واضح و مؤثر یک نکته یا پیامی را منتقل می کنید.

For example, make sure you get across  that the project is over budget.

برای مثال، مطمئن شوید که بودجه پروژه بیش از حد است.

So if you're having a meeting with a client  and your boss has this very particular message  

بنابراین، اگر با مشتری جلسه ای دارید و رئیس شما این پیام یا ایده بسیار خاص را دارد، بودجه

or idea, the project is over budget and your  boss wants you to communicate that in a clear,  

پروژه بیش از بودجه است و رئیس شما از شما می‌خواهد که به

effective way, Your boss wants  to make sure you get that across.

روشی واضح و مؤثر ارتباط برقرار کنید. که در سراسر.

Now we also use this when you're talking,  

اکنون ما همچنین از این زمانی استفاده می‌کنیم که شما در حال صحبت کردن هستید،

you're talking, you're talking, and the  ideas aren't really coming out very well.

شما در حال صحبت کردن هستید، در حال صحبت کردن هستید، و ایده‌ها واقعاً به خوبی بیرون نمی‌آیند.

And after a while you stop and you say what I'm  

و بعد از مدتی توقف می‌کنی و می‌گویی که من

trying to get across is and  then you state your point.

سعی می‌کنم به آن برسم و سپس نظر خود را بیان می‌کنی.

What I'm trying to get across is the  project is over budget #3 to show off.

چیزی که من سعی می‌کنم به آن بپردازم این است که این پروژه بیش از بودجه شماره 3 برای نشان دادن است.

This is when you deliberately display your skills  or abilities in a way to impress other people.

این زمانی است که شما عمداً مهارت‌ها یا توانایی‌های خود را به گونه‌ای نشان می‌دهید که دیگران را تحت تأثیر قرار دهید.

Now this is frequently used in the negative.

اکنون این اغلب به صورت منفی استفاده می شود.

Don't show off.

خودنمایی نکن

Don't show off.

خودنمایی نکن

But there's definitely a time and  a place when you want to show off.

اما قطعاً زمان و مکانی وجود دارد که می‌خواهید خودنمایی کنید.

For example, when you're going to a  job interview, you shouldn't be modest.

برای مثال، وقتی به یک مصاحبه شغلی می‌روید، نباید متواضع باشید.

You should show off your skills and abilities.

شما باید مهارت ها و توانایی های خود را به رخ بکشید.

You should talk about all your  awards, your accomplishments,  

شما باید در مورد همه جوایز، موفقیت‌هایتان،

your degrees, the compliments you've received.

مدرک‌هایتان، تعریف‌هایی که دریافت کرده‌اید صحبت کنید.

You want to show off all of your  experience to the interviewer.

شما می خواهید تمام تجربیات خود را به مصاحبه کننده نشان دهید.

So an interview is the perfect time to show off.

بنابراین مصاحبه بهترین زمان برای خودنمایی است.

Also, if you're going for your IELTS exam,  

همچنین، اگر برای امتحان آیلتس خود شرکت می‌کنید،

you don't want to be modest with your  knowledge of the English language.

نمی‌خواهید با دانش زبان انگلیسی خود متواضع باشید.

You want to show off your abilities  by using a range of grammatical  

می‌خواهید توانایی‌های خود را با استفاده از طیف وسیعی از

structures and a range of phrasal  verbs and idioms and expressions.

ساختارهای گرامری و طیفی از افعال، اصطلاحات و عبارات عبارتی نشان دهید.

You want to show off to the  interviewer, #4 to count on.

می‌خواهید خود را به مصاحبه‌گر نشان دهید، شماره 4 که روی آن حساب کنید.

Now this is exactly the same as  to rely on or to depend on South.

اکنون این دقیقاً مانند تکیه کردن یا وابستگی به جنوب است.

You have three different phrasal verbs all  with on that mean the exact same thing.

شما سه فعل عبارتی مختلف دارید که همگی با آنها به یک معنا هستند.

And this is of course when you trust someone  

و این البته زمانی است که

or something to complete a  specific task or objective.

برای انجام یک کار یا هدف خاص به شخصی  یا چیزی اعتماد می‌کنید.

For example, I can always count on  Selma to stay late, So you can trust  

برای مثال، من همیشه می‌توانم روی سلما حساب کنم تا دیر بماند، بنابراین می‌توانید به

Selma to complete the specific task  or objective which is to stay late.

سلما اعتماد کنید تا کار یا هدف خاصی را که دیر ماندن است، انجام دهد.

And remember you could replace this with rely on I  

و به یاد داشته باشید که می‌توانید آن را با تکیه بر «من

can always rely on Selma or depend  on I can always depend on Selma.

همیشه می‌توانم به سلما تکیه کنم» یا وابسته به «من همیشه می‌توانم به سلما متکی باشم» جایگزین کنید.

Now we frequently use this in a question response.

اکنون ما اغلب از این در پاسخ به سؤال استفاده می کنیم.

For example, can I count on you?

مثلا میتونم روی شما حساب کنم؟

Can I count on you to close the deal and then you  

آیا می‌توانم روی شما حساب کنم که معامله را ببندید و سپس

can reply back and say absolutely you  can count on me #5 to come between now.

می‌توانید پاسخ دهید و بگویید که کاملاً می‌توانید روی شماره 5 من برای رسیدن به این مرحله حساب کنید.

This is when something disturbs a  relationship and that relationship  

این زمانی است که چیزی یک رابطه را مختل می کند و آن رابطه

can be a professional relationship, a social  relationship, romantic family relationship.

می تواند یک رابطه حرفه ای، یک رابطه اجتماعی، یک رابطه خانوادگی عاشقانه باشد.

It can be any kind of relationship.

این می تواند هر نوع رابطه ای باشد.

For example, Jacob and Marcus were best  friends until Sylvie came between them.

برای مثال، جیکوب و مارکوس بهترین دوستان بودند تا اینکه سیلوی بین آنها قرار گرفت.

So that's the image you could have.

پس این تصویری است که می توانید داشته باشید.

They were close, Jacob and Marcus, but then  Sylvie came between them and now they're divided.

آنها به هم نزدیک بودند، جیکوب و مارکوس، اما پس از آن، سیلو بین آنها قرار گرفت و اکنون آنها از هم جدا شده اند.

Sylvie disturbed their relationship.

سیلو رابطه آنها را مختل کرد.

Now it's very common for a girl or  a guy to come between relationship,  

اکنون بسیار رایج است که یک دختر یا یک پسر بین یک رابطه قرار بگیرند،

but it doesn't have to be a person.

اما لزومی ندارد که یک فرد باشد.

It could be that Jacob and Marcus were very  close, but the promotion came between them,  

ممکن است یعقوب و مارکوس بسیار صمیمی باشند، اما ارتقاء بین آنها پیش آمد،

the new job came between them,  their family came between them,  

شغل جدید بین آنها قرار گرفت، خانواده آنها بین آنها قرار گرفت،

their politics came between them,  their religion came between them.

سیاست آنها بین آنها قرار گرفت، مذهب آنها بین آنها قرار گرفت.

It could be anything came between them.

ممکن است هر چیزی بین آنها آمده باشد.

Money.

پول

Is a good.

One as well that comes between  people in relationships.

خوب است.

یکی نیز که بین افراد در روابط ایجاد می شود.

And remember you can use this  in any type of relationship.

و به یاد داشته باشید که می‌توانید از آن در هر نوع رابطه استفاده کنید.

Number six to put up with something or someone.

شماره شش برای تحمل چیزی یا کسی.

And notice this is a 2 preposition  phrasal verb put up with, put up with.

و توجه کنید که این یک فعل عبارتی ۲ حرف اضافه put up with, put up with است.

And we use this to say that you tolerate bad  behavior or unwanted behavior to put up with.

و ما از این استفاده می کنیم تا بگوییم که شما رفتار بد یا رفتار ناخواسته را تحمل می کنید.

For example, I don't know how  you put up with your boss.

برای مثال، من نمی‌دانم چگونه با رئیس خود مدارا می‌کنید.

I don't know how you tolerate your boss.

من نمی دانم شما چگونه رئیس خود را تحمل می کنید.

Now of course we can be more specific and  specify the action that the boss does.

البته اکنون می‌توانیم دقیق‌تر باشیم و اقدامی که رئیس انجام می‌دهد را مشخص کنیم.

I don't know how you put up with your  boss's constant criticism, for example,  

نمی‌دانم چگونه انتقادهای دائمی رئیس‌تان را تحمل می‌کنید، مثلاً،

or your boss's distasteful jokes, for example.

یا مثلاً شوخی‌های ناپسند رئیس‌تان را.

I don't know how you tolerate it.

نمیدونم چطوری تحملش میکنی

Now, we commonly use this to say I'm not  going to put up with and then the behavior.

اکنون، ما معمولاً از این برای گفتن اینکه نمی‌خواهم تحمل کنم و سپس از این رفتار استفاده می‌کنیم.

I'm not going to put up with your constant  criticism any longer #7 to bounce back.

من دیگر نمی‌خواهم انتقاد دائمی شما را تحمل کنم تا به آن پاسخ دهم.

Now to bounce back.

حالا برای برگشتن.

This is when you recover or recuperate.

این زمانی است که شما بهبود می یابند یا بهبود می یابند.

Now you can use this when you recover from  a negative situation in a business context,  

اکنون می‌توانید وقتی از وضعیت منفی در زمینه کسب‌وکار بازیابی می‌شوید،

like for example a bad sales quarter  or a bad product launch for example.

مثلاً یک فصل فروش بد یا یک محصول بد راه‌اندازی می‌کنید.

But it can also be when you recover  or recuperate from an illness,  

اما همچنین می‌تواند زمانی باشد که شما بهبود می‌یابید یا پس از یک بیماری بهبود می‌یابید،

so you can use it in both those situations.

بنابراین می‌توانید از آن در هر دو موقعیت استفاده کنید.

For example, in a workplace  situation, you could say,  

برای مثال، در موقعیتی در محل کار ، می‌توانید بگویید،   نمی‌دانم

I don't know how we'll bounce  back from our loss in Q2.

چگونه می‌توانیم از ضرر خود در سه ماهه دوم بازگردیم.

So I don't know how we'll recover.

بنابراین من نمی دانم چگونه ما بهبود خواهیم یافت.

And then you could have a  discussion how can we bounce back.

و سپس می‌توانید بحث کنید که چگونه می‌توانیم به عقب برگردیم.

Does anyone have any ideas on how we can bounce  

آیا کسی ایده ای در مورد اینکه چگونه می توانیم

back now in terms of recovering  or recuperating from an illness?

اکنون از نظر بهبودی یا بهبودی از یک بیماری به عقب برگردیم، دارد؟

You could say it took me a while  to bounce back after my surgery,  

می‌توانید بگویید که مدتی طول کشید تا پس از عمل جراحی به حالت اولیه برگردم،

so it took me a while to  recover recuperate #8 to act up.

بنابراین مدتی طول کشید تا بهبودی شماره 8 را بهبود بخشم.

This means to behave badly or strangely.

این به معنای رفتار بد یا عجیب است.

This is very commonly used with  parents describing the actions of  

این مورد معمولاً در مورد والدینی که اعمال

their young children or even their older children.

کودکان خردسال یا حتی بزرگترشان را توصیف می‌کنند استفاده می‌شود.

My son keeps acting up, behaving badly, but  we can also use this with devices and objects.

پسرم همچنان به بازی کردن ادامه می‌دهد، بد رفتار می‌کند، اما می‌توانیم از این کار با وسایل و اشیا نیز استفاده کنیم.

For example, my computer keeps  acting up, behaving strangely.

به عنوان مثال، رایانه من به عملکرد خود ادامه می‌دهد و رفتار عجیبی دارد.

My computer keeps acting up.

کامپیوتر من همچنان فعال است.

I hope it doesn't break #9  to make it up to someone.

امیدوارم شماره 9 را نشکند تا با کسی جبران کنم.

This is quite a long one, so pay attention to  this sentence structure to make it up to someone.

این یک جمله بسیار طولانی است، بنابراین به ساختار جمله توجه کنید تا آن را برای کسی جبران کنید.

Now we use this when you try  to compensate for a wrongdoing.

اکنون زمانی که شما سعی می‌کنید اشتباهی را جبران کنید، از این استفاده می‌کنیم.

For example, let's say it's your best friend's  birthday and you can't go for whatever reason.

برای مثال، فرض کنید تولد بهترین دوستتان است و به هر دلیلی نمی‌توانید بروید.

So this is the wrongdoing not going  to your best friend's birthday party.

بنابراین این کار اشتباهی است که به جشن تولد بهترین دوستتان نرفتید.

Now, if you want to compensate  for that wrongdoing, you could  

حالا، اگر می‌خواهید این اشتباه را جبران کنید، می‌توانید

say I'm so sorry I can't make your birthday party.

بگویید خیلی متاسفم که نمی‌توانم جشن تولدتان را برگزار کنم. بهت

I promise I'll make it up to you.

قول میدم جبران کنم

I'll make it up to you by taking  you out for a nice dinner.

من آن را با بردن شما برای یک شام خوب جبران می کنم.

I'll make it up to you by  going to the movies with you.

من آن را با رفتن به سینما با شما جبران می کنم.

I'll make it up to you by buying  you a really nice present.

من آن را با خرید یک هدیه واقعاً خوب برای شما جبران می کنم.

So those are the ways you're going to compensate.

بنابراین اینها راه هایی هستند که می خواهید جبران کنید.

Now you might be wondering what is  this it the make it up to someone.

اکنون ممکن است از خود بپرسید که این چه چیزی است که آن را برای کسی می سازد.

We use it with it because what you're  trying to compensate for has already  

ما از آن با آن استفاده می‌کنیم زیرا آنچه را که می‌خواهید جبران کنید قبلاً

been explained so you don't have to say it again.

توضیح داده شده است، بنابراین لازم نیست دوباره آن را بگویید.

Now you can use this in a business context.

اکنون می توانید از این در زمینه کسب و کار استفاده کنید.

Let's say you went over budget on a clients  project and you might say to your team,  

فرض کنید بودجه یک پروژه مشتریان را بیش از حد صرف کرده‌اید و ممکن است به تیم خود بگویید،

how are we going to make it up to the client?

چگونه می‌خواهیم آن را برای مشتری جبران کنیم؟

How are we going to compensate for our wrongdoing?

چگونه می خواهیم اشتباه خود را جبران کنیم؟

The wrongdoing is you went over budget and then  maybe someone would suggest we can make it up  

اشتباه این است که شما بودجه را بیش از حد صرف کردید و سپس شاید کسی پیشنهاد دهد که می‌توانیم

to them by offering a discount or offering  a free product, offering an extra service.

با ارائه یک تخفیف یا ارائه یک محصول رایگان و ارائه خدمات اضافی آن را جبران کنیم.

So those are how you're going to compensate for  

بنابراین به این صورت است که می‌خواهید

the wrongdoing to make it up  to someone, #10 to barge in.

اشتباه را جبران کنید تا آن را به کسی جبران کنید، شماره 10 برای وارد شدن به داخل.

When you barge in, you enter a  place a location unexpectedly,  

وقتی وارد می‌شوید، به طور غیرمنتظره‌ای وارد مکانی می‌شوید،

and you interrupt whatever's taking place.

و هر اتفاقی را که در حال وقوع است قطع می‌کنید.

For example, I was in my office working and  this kid just barged in and handed me his CV.

برای مثال، من در دفترم مشغول کار بودم و این بچه وارد شد و رزومه‌اش را به من داد.

But later I hired him.

اما بعداً او را استخدام کردم.

So by saying the kid barged in, it implies  that he didn't have an appointment.

بنابراین با گفتن اینکه بچه وارد شد، به این معنی است که او قراری نداشته است. از

He wasn't expected.

او انتظار نمی رفت

He just barged in unexpectedly and he  interrupted whatever I was working on.

او به طور غیرمنتظره ای وارد شد و هر کاری را که من کار می کردم قطع کرد.

But in this case, it was  successful because he got the job.

اما در این مورد، موفقیت آمیز بود زیرا او این کار را به دست آورد.

Now that you understand these  phrasal verbs a lot better,  

اکنون که این افعال عبارتی را خیلی بهتر می‌فهمید،

let's do that exact same  quiz from the very beginning.

بیایید همان آزمون را از همان ابتدا انجام دهیم.

Again, here are the questions for the quiz.

مجدداً در اینجا سؤالات مربوط به مسابقه وجود دارد.

You need to complete each sentence  using the correct phrasal verb.

باید هر جمله را با استفاده از فعل عبارتی صحیح کامل کنید.

So go ahead and hit pause  now and complete the quiz.

بنابراین ادامه دهید و اکنون مکث را فشار دهید و آزمون را کامل کنید. در

Here are the correct answers.

اینجا پاسخ های صحیح آورده شده است.

Go ahead and hit pause and see how well you did.

برو جلو و مکث را بزن و ببین چقدر خوب کار کردی.

Question one, you've been arguing for  months, you need to, you need to make up.

سوال اول، شما ماه‌هاست که بحث می‌کنید، باید، باید جبران کنید.

Question two, I said we need to diversify  our product line and I and I stand by that.

سوال دوم، من گفتم که باید خط تولید خود را متنوع کنیم و من و من روی آن ایستاده ایم.

Question three, I always have a cup of tea  at night to help me after a busy day to help.

سوال سوم، من همیشه یک فنجان چای در شب می‌نوشم تا بعد از یک روز پرمشغله به من کمک کند. من

Me.

Wind down, question four.

باد، سوال چهار.

My girlfriend is studying abroad and I'm  really and I'm really aching for her.

دوست دخترم در خارج از کشور تحصیل می کند و من واقعاً دلم برای او می سوزد.

Question 5.

سوال 5.

Your suit doesn't look comfortable.

کت و شلوار شما راحت به نظر نمی رسد.

Why don't you something more comfortable?

چرا چیز راحت تری سراغ ندارید؟

Why don't you slip into question six?

چرا به سوال ششم نمی خورید؟ داره

It's getting late so I'm going to.

دیر میشه پس میرم

I'm going to turn in question 7.

من می‌خواهم سؤال 7 را برگردانم.

Selma took this job to her accounting  experience to beef up Question 8.

سلما این شغل را به تجربه حسابداری خود برد تا سؤال 8 را تقویت کند.

Have you?

آیا دارید؟

Who's going to give the presentation?

چه کسی قرار است ارائه را ارائه دهد؟ آیا

Have you nailed down Question 9?

سوال 9 را حل کرده اید؟

Sometimes it's easier to a trained  professional to open up to question 10.

گاهی اوقات برای یک متخصص آموزش دیده راحت تر است که سؤال 10 را باز کند.

The party was fun, but I  when they started talking.

مهمانی سرگرم کننده بود، اما من وقتی آنها شروع به صحبت کردند.

About politics, but I zoned.

در مورد سیاست، اما من منطقه بندی کردم.

Out.

بیرون.

So how did you find that?

پس چگونه آن را پیدا کردید؟

Quiz.

Was it easy?

امتحان

آسان بود؟

Was it difficult?

سخت بود؟

Don't worry, because I'm going to  explain every phrasal verb in detail,  

نگران نباشید، زیرا من قصد دارم هر فعل عبارتی را با جزئیات توضیح دهم،

and it will definitely be  easy by the end of the lesson.

و قطعاً تا پایان درس آسان خواهد شد.

So let's do that now to ache 4.

پس بیایید این کار را اکنون انجام دهیم تا 4

To ache 4.

درد کند.

This is a very nice romantic phrasal verb.

این یک فعل عبارتی عاشقانه بسیار زیبا است.

Now we really.

حالا ما واقعا از

Use this in the context of a  romantic relationship, so make.

این در زمینه یک رابطه عاشقانه استفاده کنید، بنابراین بسازید.

Sure you use.

حتما استفاده میکنی

That appropriately and to ache  4 something or someone is when  

این به درستی و به درد آوردن 4 چیزی یا کسی، زمانی است که

you really really want that something or someone.

واقعاً آن چیزی یا کسی را می‌خواهید.

For example, he was lonely and aching for love.

مثلاً تنها بود و از عشق درد می کشید. پس

So this.

Is perhaps a little more of a poetic phrasal verb.

این

شاید کمی بیشتر یک فعل عبارتی شاعرانه باشد.

You will.

شما خواهد شد.

Probably hear it.

احتمالا آن را بشنوید.

In novels, stories, movies,  TV, he was aching for love.

در رمان‌ها، داستان‌ها، فیلم‌ها، تلویزیون، او عاشق عشق بود.

So maybe you won't use that in your  vocabulary, but you'll likely hear it.

بنابراین شاید از آن در فرهنگ لغات خود استفاده نکنید ، اما احتمالاً آن را خواهید شنید.

In romance movies or romance novels.

در فیلم های عاشقانه یا رمان های عاشقانه.

Now you may be more.

حالا ممکن است بیشتر باشید.

Likely to use ache for someone.

احتمالاً از درد برای کسی استفاده می کند.

Let's say your husband is overseas on a business  trip and he'll be gone for two or three weeks.

فرض کنید شوهرتان در یک سفر کاری در خارج از کشور است و برای دو یا سه هفته نخواهد رفت.

You might say I'm.

شاید بگویید من هستم. دردناک

Aching.

For my husband.

برای شوهرم

So if you're talking to your friends, your family.

بنابراین اگر با دوستان، خانواده خود صحبت می کنید.

Even your colleagues.

حتی همکارانت.

You could say, oh, I'm  really aching for my husband.

می توانید بگویید، اوه، من واقعاً دلم برای شوهرم می سوزد.

He's been gone for two  weeks already #2 to beef up.

او دو هفته است که رفته است شماره 2 تا تقویت شود.

This is a fun one.

این یکی باحاله.

When you beef something U you make  it stronger or more important.

وقتی چیزی را گوشت گوساله می‌کنید، آن را قوی‌تر یا مهم‌تر می‌کنید.

Now we do use this in the context  of bodybuilders and they can beef  

اکنون ما از این در زمینه بدنسازان استفاده می‌کنیم و آنها می‌توانند گوشت گاو

themselves U become more muscular so  you can use that in a fitness context.

خود را عضلانی‌تر کنند، بنابراین می‌توانید از آن در زمینه تناسب اندام استفاده کنید.

But we also use this in  more of a business context,  

اما ما همچنین از آن در زمینه‌های تجاری بیشتر استفاده می‌کنیم،

perhaps surprisingly because you  might say I need to beef up my resume.

شاید تعجب آور باشد زیرا ممکن است بگویید من باید رزومه خود را تقویت کنم.

I need to make my resume  stronger, or more important,  

من باید رزومه ام را قوی تر یا مهم تر کنم،

I need to beef up my communication skills.

باید مهارت های ارتباطی خود را تقویت کنم.

For example #3 to make up and  in this context we're talking  

به عنوان مثال شماره 3 برای آرایش کردن و در این زمینه ما

about to make up with someone with someone.

در مورد آرایش کردن با کسی با کسی صحبت می کنیم.

To make up with someone is when  you forgive someone after an  

جبران کردن با کسی زمانی است که بعد از یک

argument or a dispute in a family context, young.

بحث یا مشاجره در یک زمینه خانوادگی، فردی را ببخشید، جوان.

Kids argue a lot, right?

بچه ها خیلی بحث می کنند، درست است؟

And older kids, too.

و بچه های بزرگتر هم همینطور

But you might say.

اما ممکن است بگویید.

To.

Your son, your daughter.

به.

پسرت، دخترت

You need to make up with your.

باید با خودت جبران کنی

Sister, you need to make up with your brother.

خواهر، باید با برادرت جبران کنی.

You need to.

شما نیاز دارید.

Make up with.

آرایش کردن با.

Your cousin or a friend and  you list a specific person,  

پسر عمو یا دوست شما و یک فرد خاص را فهرست می‌کنید، به این

which means you need to forgive that person.

معنی که باید آن شخص را ببخشید.

Stop being angry at that person.

دست از عصبانیت نسبت به آن شخص بردارید. از

Stop fighting with that person.

دعوا با اون شخص دست بردار

So we definitely use this in a  social context of family context,  

بنابراین ما قطعاً از این در یک بافت اجتماعی از بافت خانواده استفاده می‌کنیم،

but you can absolutely use  this in a professional context.

اما شما کاملاً می‌توانید از آن در زمینه حرفه‌ای استفاده کنید.

Co workers fight as well.

کارگران شرکت نیز مبارزه می کنند.

There are disagreements in companies,  

در شرکت‌ها اختلاف نظر وجود دارد،

so you might say to one Co worker  Sally, you need to make up with Mark.

بنابراین ممکن است به یکی از همکاران سالی بگویید، باید با مارک جبران کنید.

You work on the same team.

شما در همان تیم کار می کنید.

You have to get.

شما باید بدست آورید.

Along you need to make up with each other #4  to nail down this is when you understand the  

علاوه بر این، باید با همدیگر هماهنگی شماره 4 را انجام دهید تا این موضوع زمانی است که شما

exact details of something or you  get a firm decision on something.

جزئیات دقیق چیزی را درک می کنید یا تصمیم قاطعانه ای در مورد چیزی می گیرید.

So let's say you're planning a conference and  you have a general idea of the conference.

بنابراین فرض کنید در حال برنامه ریزی یک کنفرانس هستید و ایده کلی از کنفرانس دارید.

It will take place.

برگزار خواهد شد.

In summer it will be on this general topic  or theme, but when are the exact dates?

در تابستان در مورد این موضوع یا موضوع کلی خواهد بود، اما تاریخ دقیق چه زمانی است؟

What specific topics?

چه موضوعات خاصی؟

Who specifically will be the keynote speaker?

چه کسی سخنران اصلی خواهد بود؟

Who specifically will be presenting?

چه کسی به طور خاص ارائه خواهد شد؟

Who will you hire to cater the conference?

چه کسی را برای برگزاری کنفرانس استخدام خواهید کرد؟

You need to nail down those details.

شما باید این جزئیات را مشخص کنید.

So you need to either understand  the exact details or you need to  

بنابراین یا باید جزئیات دقیق را بدانید یا باید

make a firm decision on who's going to cater  when the conference will exactly take place.

تصمیم قاطعانه ای در مورد اینکه چه کسی قرار است دقیقاً چه زمانی کنفرانس برگزار شود، بگیرید.

So that's a very useful phrasal verb, and you can  use it in a business context or a social context.

بنابراین این یک فعل عبارتی بسیار مفید است، و می‌توانید آن را در زمینه کسب و کار یا زمینه اجتماعی استفاده کنید.

#5 to open U.

شماره 5 برای باز کردن U.

When you open U to someone, you talk very  freely about your feelings or your emotions,  

وقتی U را به روی کسی باز می کنید، خیلی آزادانه در مورد احساسات یا احساسات خود صحبت می کنید،

things that make you quite vulnerable, things  you probably don't share with everybody.

چیزهایی که شما را کاملاً آسیب پذیر می کند، چیزهایی که احتمالاً با همه به اشتراک نمی گذارید.

For example, after years, she  finally opened up about his death.

به عنوان مثال، پس از سال‌ها، او بالاخره درباره مرگ او صحبت کرد.

So for many years there was this tragic death  perhaps, and she didn't really talk about it.

بنابراین برای سال‌های زیادی این مرگ غم‌انگیز وجود داشت، و او واقعاً در مورد آن صحبت نکرد.

She didn't talk about her feelings about the  death, but then after years, she opened up.

او درباره احساساتش درباره مرگ صحبت نکرد ، اما بعد از سال‌ها حرفش را باز کرد.

She started talking freely about  how she felt, the circumstances,  

او آزادانه درباره احساسش، شرایط،

how she's dealing with it, those types of  things, her inner feelings and emotions.

نحوه برخوردش با آن، آن نوع چیزها، احساسات و عواطف درونی اش صحبت کرد.

Now notice I didn't use to someone.

حالا توجه کنید که من به کسی عادت نکردم.

I could say she opened up.

می توانم بگویم او حرفش را باز کرد.

To.

به.

Her family.

خانواده اش.

About his.

در مورد او

Death.

مرگ.

So you have about and then the specific  topic and two and the specific people.

بنابراین شما درباره و سپس موضوع خاص و دو و افراد خاص دارید.

You'll commonly hear people say, I've never  opened up to anybody like this before.

معمولاً می‌شنوید که مردم می‌گویند، من قبلاً هرگز با کسی مثل این صحبت نکرده‌ام.

If someone says that to you, they're basically  saying they feel very comfortable around you.

اگر کسی این را به شما بگوید، اساساً می‌گوید که در کنار شما احساس راحتی می‌کند.

They feel like they can share  their inner thoughts, feelings,  

آن‌ها احساس می‌کنند می‌توانند افکار، احساسات،

emotions, and that's a very positive thing.

احساسات و عواطف درونی خود را به اشتراک بگذارند، و این یک چیز بسیار مثبت است.

It shows you have a very close relationship,  number six, to slip into something.

این نشان می‌دهد که شما یک رابطه بسیار نزدیک، شماره شش، دارید که در چیزی فرو می‌روید.

Now this is when you quickly  put on a piece of clothing, so.

اکنون زمانی است که شما به سرعت یک تکه لباس می پوشید، بنابراین.

This is a very specific phrasal verb.

این یک فعل عبارتی بسیار خاص است.

It's only used with.

فقط با استفاده میشه

Clothing.

تن پوش.

Now for example this.

حالا مثلا این

Shirt is quite pretty, isn't it?

پیراهن خیلی زیباست، اینطور نیست؟

But.

Let's be honest, it's not  the most comfortable shirt.

ولی.

بیایید صادق باشیم، این راحت‌ترین پیراهن نیست.

So after I'm done recording this video, I'm  going to slip into AT shirt I'm going to put on.

بنابراین بعد از اینکه ضبط این ویدیو تمام شد، به پیراهن AT که قرار است بپوشم بپوشم.

A T-shirt, or if it's.

یک تی شرت، یا اگر باشد.

First thing in the morning  and you're in your house.

اول صبح و شما در خانه خود هستید.

Coat, But then you hear your doorbell.

کت، اما بعد صدای زنگ در را می شنوی.

You might quickly slip into  some sweatpants and answer.

ممکن است به سرعت چند شلوار ورزشی را بپوشید و پاسخ دهید.

The door, So it's simply.

درب، پس ساده است.

Another way to say, put on  #7, to stand by something.

راه دیگری برای گفتن، پوشیدن # 7، ایستادن در کنار چیزی.

When you stand by something, it's used to show  that you still support or believe something.

وقتی کنار چیزی می ایستید، نشان می دهد که هنوز از چیزی حمایت می کنید یا به آن اعتقاد دارید.

So I might say we stand by our opinion  that interest rates need to increase.

بنابراین می‌توانم بگویم که ما بر این عقیده خود ایستاده‌ایم که نرخ بهره باید افزایش یابد.

So that's my opinion, That's my belief.

پس این نظر من است، این اعتقاد من است.

Interest rates need to increase.

نرخ بهره باید افزایش یابد.

I stand by that.

من روی آن ایستاده ام.

I still support that.

من هنوز از آن حمایت می کنم.

I still believe that.

من هنوز به آن اعتقاد دارم.

So you'll hear this a lot from people in  power, politicians, executives in business.

بنابراین شما این را از افراد دارای قدرت، سیاستمداران، مدیران تجاری بسیار خواهید شنید.

They'll have an opinion, have a belief, and then  they'll state, I stand by that to let you know.

آن‌ها نظری خواهند داشت، اعتقادی خواهند داشت، و سپس اعلام می‌کنند، من روی آن ایستاده‌ام تا به شما اطلاع دهم.

They.

Still believe that specific opinion.

آنها.

هنوز آن نظر خاص را باور کنید.

You stand by that?

شما روی آن ایستاده اید؟

And if so, why?

و اگر چنین است، چرا؟

I stand by that.

من روی آن ایستاده ام.

Yes, I stand by that.

بله، من روی آن ایستاده ام.

And the reason simply is.

و دلیل آن به سادگی این است.

Now we also use.

حالا ما هم استفاده می کنیم.

This.

With stand by someone, When you stand by  someone it means that you support someone,  

این.

با ایستادن در کنار کسی، وقتی در کنار کسی می ایستید به این معنی است که از کسی حمایت می کنید،

usually when something negative has happened.

معمولاً وقتی اتفاق منفی افتاده است.

So let's say that your.

پس بیایید بگوییم که شما.

Co worker was accused of.

همکار متهم شد

Stealing from the company.

دزدی از شرکت

But you know your Co worker didn't do it.

اما می دانید که همکار شما این کار را انجام نداده است.

You might say I I stand by her.

ممکن است بگویید من در کنار او ایستاده ام. کنارش می

I stand by her.

ایستم

Which means you're going to support.

یعنی حمایت میکنی

Her in this difficult time #8.

او در این زمان دشوار شماره 8.

To wind down.

باد کردن.

To wind down.

باد کردن.

This is an excellent phrasal verb because it  means to relax after a busy or stressful day.

این یک فعل عبارتی عالی است زیرا به معنای استراحت پس از یک روز پرمشغله یا پر استرس است.

So you might say I always read.

بنابراین ممکن است بگویید من همیشه می خوانم.

At the end of the day, to wind  down, to help me wind down.

در پایان روز، برای باد کردن، برای کمک به من در خاموش شدن.

I always read at the end of the day or  I go for a walk after work to wind down.

من همیشه در پایان روز مطالعه می‌کنم یا بعد از کار به پیاده‌روی می‌روم تا استراحت کنم.

So it just means to relax, but  it's another way of saying it,  

بنابراین فقط به معنای آرامش دادن است، اما روش دیگری برای گفتن آن است،

and it implies that you were  very busy or stressed out.

و به این معنی است که شما خیلی مشغول یا استرس داشتید.

To wind down #9 to zone out.

پایین آمدن شماره 9 تا منطقه خارج شود.

This is when you stop paying attention.

این زمانی است که دیگر توجه نمی کنید.

For a short.

برای کوتاه مدت

Period of time.

دوره زمانی.

Now we've all done this, especially when we were  

اکنون همه ما این کار را انجام داده‌ایم، مخصوصاً زمانی که ما

kids in school and your teachers  talking and you just zone out.

بچه‌های مدرسه بودیم و معلم‌های شما صحبت می‌کردند و شما فقط منطقه را بیرون می‌کشید.

Now, generally people zone out because they don't  

اکنون، عموماً افراد به دلیل نداشتن

have interests in a particular  topic, for example whenever.

علاقه به یک موضوع خاص، به‌عنوان مثال در هر زمان، از منطقه خارج می‌شوند.

People talk about.

مردم در مورد.

Sports.

ورزش ها.

I zone out.

من منطقه را خارج می کنم.

I just stop listening and I start  thinking about something else in  

من فقط گوش دادن را متوقف می‌کنم و شروع به فکر کردن به چیز دیگری در

my own head and I'm not listening  to the conversation about sports.

ذهنم می‌کنم و به مکالمه‌های مربوط به ورزش گوش نمی‌دهم.

I zone out.

من منطقه را خارج می کنم. دیگر

I stop paying attention.

توجه نمی کنم.

But then when the conversation.

اما پس از آن زمانی که گفتگو.

Changes, I'll pay attention again.

تغییرات، دوباره توجه خواهم کرد.

So it's always for that short period of.

بنابراین همیشه برای آن دوره کوتاه است.

Time #10 to turn in.

زمان شماره 10 برای ورود.

This is a very useful phrasal verb  because it simply means to go to bed.

این یک فعل عبارتی بسیار مفید است زیرا به معنای ساده رفتن به رختخواب است.

It's another way of saying to  go to bed and it's very common.

این روش دیگری برای گفتن رفتن به رختخواب است و بسیار رایج است.

So of course you can say I'm tired, I'm going  to bed, but you can also say I'm tired, I'm  

بنابراین مطمئناً می‌توانید بگویید خسته هستم، می‌روم به رختخواب، اما همچنین می‌توانید بگویید خسته هستم، می‌روم، می‌روم

going to turn in, I'm going to turn in and it's  extremely commonly used, so I suggest you use it.

و بسیار رایج است، بنابراین پیشنهاد میکنم استفاده کنید

You can use.

It as a suggestion, hey it's getting late and  

شما می توانید استفاده کنید.

به عنوان یک پیشنهاد، سلام، دیر می‌شود و                                                                                        که

you have that job interview  tomorrow you should turn in.

فردا باید شرکت کنی ،

You should go to bed or you can  use it in question form as well.

باید به رختخواب بروی یا می‌توانی آن را در فرم سؤال نیز استفاده کنی.

What time did you turn in?

ساعت چند تحویل دادی؟

What time did you go to bed?

ساعت چند به رختخواب رفتی؟

Now that you're more comfortable  with these phrasal verbs.

اکنون که با این افعال عبارتی راحت‌تر هستید.

How about we do that exact same quiz again?

چطور می شود که دوباره همان مسابقه را انجام دهیم؟

And you can see.

و می توانید ببینید.

How much you've improved?

چقدر پیشرفت کردی؟

So.

Here are the questions, of course.

بنابراین.

البته این سؤالات است.

Hit pause.

مکث را بزنید. به اندازه‌ای که نیاز

Take as much time as you  need, and when you're ready,  

دارید وقت بگذارید، و وقتی آماده شدید، روی

hit play and I'll share the answers  so you can go ahead and hit pause.

play ضربه بزنید و من پاسخ‌ها را به اشتراک می‌گذارم تا بتوانید ادامه دهید و مکث را فشار دهید.

Now, how'd you do on that quiz?

حالا، در آن مسابقه چگونه عمل کردید؟

Well, let's.

خوب، اجازه دهید. در

Find out here.

اینجا پیدا کنید.

Are the answers.

پاسخ ها هستند.

Go ahead and hit pause and figure.

جلو بروید و مکث و شکل را بزنید.

Out how you did question one.

سوال اول را چگونه انجام دادید

I used to play video games every  day, but eventually I grew out of it.

من قبلاً هر روز بازی‌های ویدیویی انجام می‌دادم ، اما در نهایت از آن خارج شدم.

Question two Do you know why?

سوال دوم آیا می دانید چرا؟

Sarah of the meeting earlier  today walked out of the meeting.

سارا که اوایل جلسه بود امروز جلسه را ترک کرد.

Question three Can you add  mustard to the shopping list?

سوال سوم آیا می توانید خردل را به لیست خرید اضافه کنید؟ من

I just.

فقط.

I just used it up.

تازه مصرفش کردم

Question 4.

سوال 4.

You should your old books to your community store.

شما باید کتاب های قدیمی خود را به فروشگاه انجمن خود مراجعه کنید.

You should give away.

باید بدی

Question 5 The bridge is because there  was an accident, the bridges blocked off.

سوال 5 پل به این دلیل است که تصادفی رخ داده است، پل ها مسدود شده اند.

Question six, my boss said we can with  canceling the contract, we can Go ahead.

سوال ششم، رئیس من گفت ما می توانیم با لغو قرارداد، می توانیم ادامه دهیم.

Question seven My company using  cell phones during work hours.

سوال هفتم شرکت من در ساعات کاری از تلفن همراه استفاده می کند.

My company frowns on question eight.

شرکت من در مورد سوال هشت اخم می کند.

I'm sorry I at you during the meeting  I overreacted last out question 9,  

متاسفم که در طول جلسه به شما پاسخ دادم  در آخرین سؤال 9 بیش از حد واکنش نشان دادم،

can you help me this error sort out question 10.

می‌توانید به من کمک کنید که این خطا سؤال 10 را مرتب کنم.

The presentation was really long,  so I for a bit, so I wandered off.

ارائه واقعاً طولانی بود، بنابراین من برای مدتی سرگردان شدم.

So how did you do with that quiz?

پس چگونه با آن مسابقه کار کردید؟

Was it easy or was it difficult?

آسان بود یا سخت؟

Well, now I'm going to explain  every phrasal verb in detail.

خب، اکنون می‌خواهم هر فعل عبارتی را با جزئیات توضیح دهم.

Number one, to block off.

شماره یک، برای مسدود کردن.

This is when you obstruct an exit  to prevent people from leaving.

این زمانی است که برای جلوگیری از خروج افراد، یک خروجی را مسدود می‌کنید.

This is a very common phrasal verb because on  your daily commute to work, you may have to  

این یک فعل عبارتی بسیار رایج است زیرا در رفت و آمد روزانه خود به محل کار، ممکن است مجبور شوید

take a detour, which means take an alternative  route because your regular exit is blocked off.

یک مسیر انحرافی داشته باشید، به این معنی که یک مسیر  جایگزین انتخاب کنید زیرا خروجی معمولی شما مسدود است.

So let's say you get to work 15 minutes late.

بنابراین فرض کنید 15 دقیقه دیر سر کار می روید.

You can say sorry I'm late.

میتونی بگی ببخشید دیر اومدم

Main Street was blocked off,  

خیابان اصلی مسدود شده بود،

and most likely that street or exit is  blocked off because of construction.

و به احتمال زیاد آن خیابان یا خروجی به دلیل ساخت و ساز مسدود شده است.

It's also possible that there was an  accident, or perhaps there's something  

همچنین ممکن است تصادفی رخ داده باشد، یا شاید چیزی

like a parade or a protest that's preventing  people from using that exit #2 to lash out.

مانند رژه یا اعتراضی وجود داشته باشد که مانع از استفاده از خروجی شماره ۲ برای حمله به مردم شود.

When you lash out, it means you react angrily.

هنگامی که شما انتقاد می کنید، به این معنی است که شما با عصبانیت واکنش نشان می دهید.

You react with very strong negative emotion.

شما با احساسات منفی بسیار قوی واکنش نشان می دهید.

So this phrasal verb is negative,  and it's used in a negative way.

بنابراین این فعل عبارتی منفی است و به صورت منفی استفاده می شود.

So you might say she lashed out when  I suggested a different approach.

بنابراین ممکن است بگویید که وقتی رویکرد متفاوتی را پیشنهاد کردم، او به شدت انتقاد کرد.

So you shared an opinion and the person  reacted very negatively, very angrily.

بنابراین شما نظری را به اشتراک گذاشتید و آن شخص بسیار منفی، بسیار عصبانی واکنش نشان داد.

They lashed out.

آنها شلاق زدند.

Now, for this phrasal verb, it's  very common to say at someone.

اکنون، برای این فعل عبارتی، گفتن به کسی بسیار رایج است.

She lashed out at me when I  suggested a different approach.

وقتی رویکرد متفاوتی را پیشنهاد کردم، او به من حمله کرد .

The at someone is optional.

در کسی اختیاری است.

You don't need to do it, but it  can be very useful to specify who.

لازم نیست این کار را انجام دهید، اما مشخص کردن چه کسی می‌تواند بسیار مفید باشد.

So if you want to specify the person,  then we use at someone she lashed out.

بنابراین، اگر می‌خواهید فرد مورد نظر را مشخص کنید، از فردی که او مورد انتقاد قرار داده است استفاده می‌کنیم.

At gym she lashed out at us.

در ورزشگاه او به ما حمله کرد.

It could be the entire group.

ممکن است کل گروه باشد.

She lashed out at the client.

او به مشتری حمله کرد.

And then you can explain the reason why she lashed  

و سپس می‌توانید دلیل سرزنش او

out at the client because the  payment was late #3 to walk out.

به مشتری را توضیح دهید، زیرا پرداخت با تاخیر شماره 3 انجام شد.

When you walk out, it means  you leave a place angrily.

وقتی بیرون می‌روید، به این معنی است که مکانی را با عصبانیت ترک می‌کنید.

So we have another phrasal verb with angrily.

بنابراین ما یک فعل عبارتی دیگر با angrily داریم.

You leave a place angrily.

شما با عصبانیت یک مکان را ترک می کنید.

So let's say you're meeting with your  boss to discuss your performance.

بنابراین فرض کنید با رئیس خود ملاقات می کنید تا در مورد عملکرد خود صحبت کنید.

Now, maybe you were expecting a 20% raise.

حالا، شاید شما انتظار افزایش 20 درصدی را داشتید.

A raise is a pay increase, a 20% pay increase.

افزایش حقوق، افزایش حقوق است، افزایش حقوق 20 درصد.

But your boss only offered you 2%, you might say.

اما رئیس شما فقط 2 درصد به شما پیشنهاد داده است.

After my boss offered Me 2%, I walked out.

بعد از اینکه رئیسم به من 2% پیشنهاد داد، من بیرون رفتم.

So you left the room, you  left the office, the meeting.

بنابراین اتاق را ترک کردید، دفتر و جلسه را ترک کردید.

But you didn't just leave,  you left angrily, angrily.

اما تو فقط ترک نکردی، با عصبانیت، با عصبانیت رفتی.

That's the key here.

این کلید اینجاست.

So combining our last phrasal  verb to lash out to react angrily,  

بنابراین، با ترکیب آخرین فعل عبارتی خود to lash out برای واکنش عصبانی،

we can say after she lashed out at  me, I walked out #4 to sort out.

می‌توانیم بگوییم بعد از اینکه او به من حمله کرد، من شماره 4 را ترک کردم تا مشکل را حل کنم.

This means to resolve a problem.

این به معنای حل یک مشکل است.

Now we can use this with a  business professional problem.

اکنون می‌توانیم با یک مشکل حرفه‌ای تجاری از آن استفاده کنیم.

For example, let's say your payment processor  isn't working and you can't accept payments.

برای مثال، فرض کنید پردازشگر پرداخت شما کار نمی‌کند و نمی‌توانید پرداخت‌ها را بپذیرید.

You might say we need to sort this out ASAP.

ممکن است بگویید ما باید این موضوع را در اسرع وقت حل کنیم.

We need to resolve this problem ASAP.

ما باید این مشکل را در اسرع وقت حل کنیم.

Or who can we call to sort this out?

یا با چه کسی می توانیم تماس بگیریم تا این مشکل را حل کند؟

O you can absolutely use this in a professional  business context when there's a problem.

O شما می‌توانید کاملاً از این در زمینه کسب و کار حرفه‌ای وقتی مشکلی وجود دارد استفاده کنید.

We commonly use this with personal issues,  

ما معمولاً از این برای مسائل شخصی استفاده می‌کنیم،

with relationship issues when you  have a problem with another person.

برای مسائل مربوط به روابط زمانی که با شخص دیگری مشکل دارید.

So let's say you and your sister haven't  spoken in months because of a disagreement.

بنابراین بیایید بگوییم که شما و خواهرتان چند ماه است که به دلیل اختلاف نظر با هم صحبت نکرده‌اید.

Maybe your sister lashed out at  you and then you walked out of  

شاید خواهرتان به شما حمله کرده و سپس شما از

her birthday party and you haven't spoken since.

جشن تولد او خارج شده اید و از آن زمان دیگر صحبت نکرده اید.

Well, someone might suggest  some ways you can sort it out.

خوب، ممکن است کسی راه‌هایی را پیشنهاد کند که بتوانید آن را مرتب کنید.

You need to sort it out with your sister.

باید با خواهرت حلش کنی

You need to resolve the problem, and in  this case the problem is a personal problem.

شما باید مشکل را حل کنید، و در این مورد مشکل یک مشکل شخصی است.

So this is a great phrasal verb to use for  a business context and a personal context.

بنابراین این یک فعل عبارتی عالی برای استفاده برای یک زمینه تجاری و یک زمینه شخصی است.

#5 to use up.

شماره 5 برای استفاده

This is when you finish or consume  100% of something, so all of something.

این زمانی است که شما 100٪ چیزی را تمام یا مصرف می کنید، بنابراین همه چیز را.

And that's very important because  I could say I used the olive oil,  

و این بسیار مهم است زیرا می‌توانم بگویم از روغن زیتون استفاده کردم،

so I consumed the olive oil, but when I  just say use, it doesn't tell you how much.

بنابراین روغن زیتون را مصرف کردم، اما وقتی فقط می‌گویم استفاده کنید، به شما نمی‌گوید چقدر است.

How much olive oil did I use?

چقدر روغن زیتون استفاده کردم؟

I used the olive oil, but if  I say I used up the olive oil,  

من از روغن زیتون استفاده کردم، اما اگر بگم روغن زیتون را مصرف کردم،

then you know I used 100% of the olive oil.

پس می‌دانید که از 100 درصد روغن زیتون استفاده کرده‌ام.

So there is none left for you or for  someone else and you have to get more.

بنابراین هیچ چیزی برای شما یا شخص دیگری باقی نمی ماند و باید بیشتر به دست آورید.

So I could say I used all the olive oil.

بنابراین می توانم بگویم که از تمام روغن زیتون استفاده کردم.

When I say all the olive oil, all means 100%.

وقتی می گویم تمام روغن زیتون، همه یعنی 100 درصد.

So that is exactly the same as I used up  the olive oil number six to wander off.

بنابراین دقیقاً همان چیزی است که من از روغن زیتون شماره شش برای سرگردانی استفاده کردم.

This is when you leave a place  when you're not supposed to,  

این زمانی است که مکانی را ترک می‌کنید در حالی که قرار نیست،

or you leave a place without telling other people.

یا مکانی را بدون اینکه به دیگران بگویید ترک می‌کنید.

Now this is commonly used with children,  

اکنون این معمولاً برای کودکان استفاده می‌شود،

so a mother might say I have to watch my  daughter like a hawk or she'll wander off.

بنابراین یک مادر ممکن است بگوید باید مانند شاهین دخترم را تماشا کنم وگرنه سرگردان خواهد شد.

So little kids, they might not stay in a room,  they might wander off and go into another room,  

بنابراین بچه‌های کوچک، ممکن است در یک اتاق نمانند، ممکن است سرگردان شوند و به اتاق دیگری بروند،

but of course that can be dangerous  if nobody is watching that child.

اما البته اگر کسی آن کودک را تماشا نکند، می‌تواند خطرناک باشد.

So this is commonly used with young  children, but we can also use it with adults.

بنابراین این معمولاً برای کودکان خردسال استفاده می‌شود ، اما ما می‌توانیم از آن برای بزرگسالان نیز استفاده کنیم.

So let's say you're on a museum tour and  you're in a foreign country on a museum tour.

بنابراین فرض کنید در یک تور موزه هستید و در یک کشور خارجی در یک تور موزه هستید.

Now you're supposed to stay with the museum tour.

حالا قرار است با تور موزه بمانید.

You're not supposed to wander off and  just go look at other areas of the museum,  

قرار نیست سرگردان شوید و فقط به مناطق دیگر موزه بروید،

but you might say the tour was boring,  

اما ممکن است بگویید که این گشت خسته کننده بود،

so I wandered off #7 to grow out of this  is when you lose interest in something.

بنابراین من از شماره 7 سرگردان شدم تا از این موضوع بیرون بیایم زمانی است که علاقه خود را به چیزی از دست می‌دهی.

So to lose interest, you're no longer interested  in something because you're older or more mature.

بنابراین برای از دست دادن علاقه، دیگر به چیزی علاقه ندارید زیرا بزرگتر یا بالغ هستید.

For example, a lot of young kids play  video games for hours and hours and hours,  

به عنوان مثال، بسیاری از بچه‌های خردسال ساعت‌ها و ساعت‌ها و ساعت‌ها بازی‌های ویدیویی بازی می‌کنند،

but as an adult you might grow out of it.

اما در بزرگسالی ممکن است از این بازی خارج شوید.

So you no longer do that.

پس دیگر این کار را نمی کنید.

You no longer play video games for hours  and hours and hours because you're older.

دیگر ساعت‌ها و ساعت‌ها و ساعت‌ها بازی‌های ویدیویی انجام نمی‌دهید چون بزرگ‌تر هستید.

You're more mature #8 To go  ahead, this means to proceed.

شما بالغ‌تر هستید #8 برای ادامه دادن، این به معنای ادامه دادن است.

This is a very useful phrasal verb.

این یک فعل عبارتی بسیار مفید است.

We use it commonly to give someone  permission to do something.

ما معمولاً از آن استفاده می‌کنیم تا به کسی اجازه انجام کاری بدهیم.

So your coworker might ask you, is it OK if I send  the e-mail to the client and you can say sure,  

بنابراین، همکارتان ممکن است از شما بپرسد، آیا اشکالی ندارد اگر ایمیل را برای مشتری ارسال کنم و شما مطمئن باشید،

go ahead, go ahead, which means proceed,  proceed with sending the e-mail, go ahead.

ادامه دهید، ادامه دهید، به این معنی که ادامه دهید، به ارسال ایمیل ادامه دهید، ادامه دهید.

Now you can just say go ahead.

حالا شما فقط می توانید بگویید ادامه دهید.

Or you can specify what the action is.

یا می توانید مشخص کنید که عمل چیست.

You can say go ahead and send the e-mail  or go ahead with and we need a gerund go  

می‌توانید بگویید ادامه دهید و ایمیل را بفرستید یا ادامه دهید و ما به یک جروند نیاز داریم که با

ahead with sending the e-mail and send  the e-mail with sending the e-mail.

ارسال ایمیل ادامه دهید و ایمیل را با ارسال ایمیل ارسال کنید.

So pay attention to that sentence structure #9  to give away this means to provide for free.

بنابراین به ساختار جمله شماره 9 توجه کنید تا این به معنای ارائه رایگان باشد.

So this is a great phrasal verb for me.

بنابراین این یک فعل عبارتی عالی برای من است.

I could say I give away my best tips and advice  

می‌توانم بگویم بهترین راهنمایی‌ها و توصیه‌هایم را

on how to become fluent right  here on this YouTube channel.

در مورد چگونگی مسلط شدن همین‌جا در این کانال YouTube ارائه می‌دهم.

Now, let's say you have a lot of items from  your kids, but your kids are grown up now,  

حالا، فرض کنید وسایل زیادی از بچه‌هایتان دارید، اما بچه‌هایتان الان بزرگ شده‌اند،

but you have a lot of their clothes,  their toys, even furniture for your kids.

اما شما بسیاری از لباس‌ها، اسباب‌بازی‌های آنها، حتی مبلمان بچه‌هایتان را دارید.

You might want to give that  away so you can provide it  

ممکن است بخواهید آن را ببخشید تا بتوانید آن را

to another parent or someone else for free.

به صورت رایگان در اختیار والدین دیگری یا شخص دیگری قرار دهید.

We gave away all our kids  clothes when they moved out.

همه لباس‌های بچه‌هایمان را وقتی از خانه نقل مکان کردند، دادیم.

So when you want to get rid of something in your  house, you can sell it, or you can give it away,  

بنابراین وقتی می‌خواهید از شر چیزی در خانه‌تان خلاص شوید، می‌توانید آن را بفروشید، یا می‌توانید آن را ببخشید،

provide it for free, and finally, #10 to frown  on this means to disapprove of something.

آن را به صورت رایگان تهیه کنید، و در نهایت، شماره 10 اخم کردن به این معنی است که چیزی را تأیید نمی‌کنید.

So you might say my boss  disapproves of casual clothes,  

بنابراین ممکن است بگویید رئیس من با لباس‌های غیررسمی موافق نیست،

so you can say my boss frowns  on wearing casual clothes.

بنابراین می‌توانید بگویید که رئیس من با پوشیدن لباس‌های معمولی اخم می‌کند. به

Notice our sentence structure frowns on wearing.

اخم های ساختار جمله ما در پوشیدن توجه کنید.

We need our gerund verb.

ما به فعل جین خود نیاز داریم.

Now that you feel more comfortable  with these phrasal verbs,  

اکنون که با این افعال عبارتی احساس راحتی بیشتری می‌کنید،

how about we do the exact same quiz again  so you can see how much you've improved?

چطور می‌شود دقیقاً همان آزمون را دوباره انجام دهیم تا بتوانید ببینید چقدر پیشرفت کرده‌اید؟

Here are the questions.

سوالات اینجاست.

Hit, pause.

ضربه بزنید، مکث کنید. به اندازه‌ای

Take as much time as you need, and when  you're ready, hit play to see the answers.

که نیاز دارید وقت بگذارید و وقتی آماده شدید، روی play ضربه بزنید تا پاسخ‌ها را ببینید. در

Here are the answers.

اینجا پاسخ ها آمده است.

Hit, pause, take as much time as you need.

ضربه بزنید، مکث کنید، هر چقدر که نیاز دارید وقت بگذارید.

Compare your answers, and  when you're ready, hit play.

پاسخ‌هایتان را مقایسه کنید و وقتی آماده شدید، روی play ضربه بزنید.

Question one.

سوال یک.

We should the party with some karaoke.

ما باید با کمی کارائوکه مهمانی کنیم.

We should kick off question two.

ما باید سوال دو را شروع کنیم.

You don't need to your team.

شما نیازی به تیم خود ندارید

I've heard great things about them.

من چیزهای خوبی در مورد آنها شنیده ام. در مورد

Talk up question three.

سوال سه صحبت کنید

Make sure your team doesn't.

مطمئن شوید که تیم شما این کار را نمی کند.

While the CEO is here, horse  the round question four.

در حالی که مدیر عامل اینجاست، سؤال چهار را در پیش بگیرید.

It really, when Jeremy took credit  for my work, ticked me off Question 5.

واقعاً، وقتی جرمی اعتبار کار من را به عهده گرفت، سؤال 5 را به من زد.

He's been since he lost the  contract, moping around Question six.

We're on a tight budget, but  we have enough to to get by.

ما از بودجه کمی استفاده می کنیم، اما  به اندازه کافی برای گذراندن آن در اختیار داریم.

Question 7, the expense reports have  been since Sarah left, piling up.

سؤال 7، گزارش‌های هزینه از زمانی که سارا رفته است، انباشته شده است.

Question eight I've learned to my mother  when she gives me relationship advice.

سوال هشتم وقتی مادرم به من مشاوره رابطه می دهد یاد گرفتم.

Tune out.

کوک کردن.

Question nine.

سوال نهم.

She used to be very serious,  but she's a bit loosened up.

او قبلاً خیلی جدی بود، اما کمی شل شده است.

Question 10 my boss is going to when she  learns we lost the account, flip out.

سؤال 10 که رئیس من می‌خواهد وقتی بفهمد حساب را از دست داده‌ایم، آن را ورق بزنید.

So how did you do with that quiz?

پس چگونه با آن مسابقه کار کردید؟

Don't worry if it was difficult, because now I'm  going to explain every phrasal verb in detail.

اگر مشکل بود نگران نباشید، زیرا اکنون می‌خواهم هر فعل عبارتی را با جزئیات توضیح دهم.

Let's get started.

بیا شروع کنیم.

Number one, to tune out.

شماره یک، برای تنظیم کردن.

This is a very useful phrasal verb because  it's used to say you stop listening to someone,  

این یک فعل عبارتی بسیار مفید است، زیرا  از آن استفاده می‌شود که به کسی گوش نمی‌دهی،

you stop paying attention to them because you  don't like what they're saying, basically.

به او توجه نمی‌کنی، زیرا اساساً از آنچه می‌گوید خوشت نمی‌آید.

So you tune someone out.

بنابراین شما یک نفر را تنظیم کنید.

This is something that kids do all  the time with their parents, right?

این کاری است که بچه‌ها همیشه با والدین خود انجام می‌دهند، درست است؟

If your parent is giving you advice and you  don't want to hear it, you just tune them out.

اگر والدینتان به شما توصیه می‌کنند و شما نمی‌خواهید آن را بشنوید، فقط آن‌ها را تنظیم کنید.

So your parent is talking, but  you're just not really listening.

بنابراین والدین شما صحبت می کنند، اما شما واقعاً گوش نمی دهید.

So you might say, I always tune out my  mom when she gives me relationship advice.

بنابراین ممکن است بگویید، من همیشه وقتی مادرم را به من توصیه‌های مربوط به رابطه می‌کند، گوش می‌دهم.

Now, this can also happen a  lot in a workplace situation.

اکنون، این می‌تواند در موقعیت‌های محل کار نیز بسیار اتفاق بیفتد.

Let's say the Co worker that sits beside you is  just a very negative person and complaints a lot.

فرض کنید همکار که کنار شما می نشیند، فقط یک فرد بسیار منفی است و زیاد شکایت می کند.

You might just simply tune them  out so you stop listening to them  

ممکن است به سادگی آنها را تنظیم کنید تا دیگر به آنها گوش نکنید

because you don't want to hear all  that negativity and complaining.

زیرا نمی خواهید آن همه منفی و شکایت را بشنوید.

So you just tune them out.

بنابراین شما فقط آنها را تنظیم کنید.

They're talking, but you're  not listening #2 to tick off.

آنها دارند صحبت می کنند، اما شما به شماره 2 گوش نمی دهید.

This is a useful one because it means  to annoy, to anger, or to irritate.

این یک مورد مفید است زیرا به معنای آزار دادن، عصبانی کردن یا تحریک کردن است.

Now we use this in two very  specific sentence structures.

اکنون ما از آن در دو ساختار جمله بسیار خاص استفاده می کنیم.

It ticks someone off.

کسی را تیک می زند.

It ticks me off when my coworker  doesn't help, so it ticks someone off.

وقتی همکارم کمکی نمی‌کند، من را خسته می‌کند، بنابراین باعث می‌شود که کسی از کار بیفتد.

And then you explain the situation that causes  the anger, the frustration or the irritation.

و سپس موقعیتی را توضیح می دهید که باعث خشم، ناامیدی یا عصبانیت می شود.

Now the other sentence structure is just  to say someone or something ticks me off.

اکنون ساختار جمله دیگر این است که بگویم کسی یا چیزی من را ناراحت می کند.

John really ticks me off.

جان واقعاً من را خسته می کند.

He's so negative.

او خیلی منفی است.

John really irritates me,  frustrates me, annoys me.

جان واقعاً مرا عصبانی می‌کند، ناامیدم می‌کند، آزارم می‌دهد.

John really ticks me off.

جان واقعاً من را خسته می کند.

He's so negative.

او خیلی منفی است.

But I just tune him out.

اما من فقط او را کوک می کنم.

Number three, to talk up and you  talk someone or something up and  

شماره سه، صحبت کردن و شما با کسی یا چیزی حرف می‌زنید، و

that means you speak in a way that makes that  someone or something sound really beneficial,  

این بدان معناست که طوری صحبت می‌کنید که باعث می‌شود آن شخص یا چیزی واقعاً مفید،

really positive, really amazing,  maybe even more so than the reality.

واقعاً مثبت، واقعا شگفت‌انگیز باشد، شاید حتی بیشتر از واقعیت.

So let's say you're in sales and you're trying  to sell this piece of software to a company.

بنابراین فرض کنید در حال فروش هستید و سعی می کنید این نرم افزار را به یک شرکت بفروشید.

Well, you're going to.

خوب، شما می خواهید. با

Talk up that software.

اون نرم افزار صحبت کن

You're going to talk about that software in a way  

در مورد آن نرم افزار به گونه ای صحبت خواهید کرد

that really highlights all  of its positive features.

که واقعاً همه ویژگی های مثبت آن را برجسته می کند.

And you probably won't  mention any negative features.

و احتمالاً هیچ ویژگی منفی را ذکر نخواهید کرد.

You're going to talk it up, or let's say  that your really close friend applied for a.

قرار است در مورد آن صحبت کنید، یا فرض کنید که دوست واقعاً صمیمی شما درخواست داده است.

Job in your company?

شغل در شرکت شما؟

Well, you're probably going to.

خوب، احتمالاً می خواهید. با

Talk up your friend.

دوستت صحبت کن

You're going to speak about your friend  very enthusiastically, very positively,  

شما قرار است در مورد دوستتان بسیار مشتاقانه، بسیار مثبت صحبت کنید،

because you want your friend to get the job.

زیرا می‌خواهید دوستتان این شغل را پیدا کند.

You're going to talk up your friend?

میخوای با دوستت حرف بزنی؟

#4 to pile up.

شماره 4 برای انباشتن.

This means simply to increase in amount,  and we generally use this with work.

این به معنای صرفاً افزایش مقدار است، و ما معمولاً از آن با کار استفاده می‌کنیم.

So in general you could say  work is really piling up.

بنابراین به طور کلی می توانید بگویید کار واقعاً در حال انباشته شدن است.

Work is increasing in amount.

مقدار کار در حال افزایش است.

You can use this with specific work.

شما می توانید از این با کار خاص استفاده کنید.

So you might say my expense reports are  piling up, or even with household chores.

بنابراین ممکن است بگویید گزارش‌های هزینه‌های من در حال انباشته شدن هستند، یا حتی در مورد کارهای خانه.

You might say the laundry is piling  up, The Dirty dishes are piling up.

ممکن است بگویید لباس‌های شسته شده روی هم انباشته می‌شوند، ظروف کثیف روی هم انباشته می‌شوند.

They're increasing in amount #5  to mope around, to mope around.

آنها به مقدار # 5 افزایش می یابند .

This is when someone moves from one location to  another, but they do it in a very unhappy way.

این زمانی است که شخصی از یک مکان به مکان دیگر نقل مکان می کند ، اما این کار را به شیوه ای بسیار ناراضی انجام می دهد.

A lazy way.

یک راه تنبل

A disappointed way.

یک راه ناامید کننده

And it's generally because something is wrong.

و به طور کلی به این دلیل است که چیزی اشتباه است.

Something specific is wrong.

چیز خاصی اشتباه است.

So maybe they just lost their job or  they just broke up with their girlfriend.

بنابراین شاید آنها به تازگی شغل خود را از دست داده اند یا به تازگی از دوست دختر خود جدا شده اند.

So they mope around the house all day.

بنابراین آنها در تمام طول روز در خانه چرخ می زنند.

They go from the couch to the  kitchen back to the couch,  

آنها از کاناپه به آشپزخانه برمی‌گردند،

but they look really upset and lazy and no  energy, so this isn't really a positive thing.

اما واقعاً ناراحت و تنبل به نظر می‌رسند و انرژی ندارند، بنابراین این واقعاً چیز مثبتی نیست.

We generally say stop moping around.

ما به طور کلی می گوییم دست از غوغا نزنید. اگر به همین دلیل است که در اطراف غواصی می‌کنید،

You need to stop moping around  and start looking for a job if  

باید دست از آب‌پاشی بردارید و به دنبال شغل بگردید

that's the reason why you're moping around.

.

Because you lost your job.

چون کارتو از دست دادی

Stop.

Moping around and look for a  job number six to loosen up.

متوقف کردن.

دور و بر کنید و به دنبال شغل شماره شش باشید تا شل شوید.

This is a great one.

این یکی عالی است.

It means to be more relaxed,  more comfortable or less serious.

این به معنای آرامش بیشتر، راحت تر یا کمتر جدی بودن است.

So you might say she was very shy at first,  

بنابراین ممکن است بگویید او در ابتدا خیلی خجالتی بود،

but then she loosened up so she  became more relaxed, more comfortable.

اما بعد شل شد تا راحت‌تر و راحت‌تر شود.

Now we often use this as advice to someone.

اکنون ما اغلب از این به عنوان توصیه به کسی استفاده می کنیم.

If someone is just being too serious,  you might say loosen up, loosen up.

اگر کسی خیلی جدی است، ممکن است بگویید شل کن، شل کن.

It's similar to saying relax a  little, relax a little, loosen up.

شبیه به این است که بگوییم کمی استراحت کن، کمی آرام باش، شل کن.

You need to loosen up.

باید شل کنی

Oh, just loosen up #7 to kick off.

اوه، فقط شماره 7 را شل کنید تا شروع کنید.

This is a great one because when you  kick something off it means you start.

این بسیار عالی است زیرا وقتی چیزی را شروع می کنید به این معنی است که شروع می کنید.

But we use this in the context of a sports  event, a meeting, a conference or even a party.

اما ما از این در زمینه یک رویداد ورزشی، یک جلسه، یک کنفرانس یا حتی یک مهمانی استفاده می‌کنیم.

So some sort of event with people.

بنابراین نوعی رویداد با مردم.

So in sports, it's very common to  say the game the match kicks off at,  

بنابراین، در ورزش، بسیار معمول است که می‌گوییم بازی در آن مسابقه شروع می‌شود،

and then you say the time the match  kicks off at 3, the game kicks off at 7.

و سپس می‌گوییم زمانی که مسابقه در ساعت 3 شروع می‌شود، بازی در ساعت 7 شروع می‌شود.

And that's just when the game starts.

و این درست زمانی است که بازی شروع می‌شود.

Now you could also say, let's kick  off the meeting by and then you can  

اکنون همچنین می‌توانید بگویید، بیایید جلسه را شروع کنیم و سپس می‌توانید

explain how you're going to start the meeting.

توضیح دهید که چگونه جلسه را شروع می‌کنید.

Let's kick off the meeting  by introducing the new CFO.

بیایید جلسه را با معرفی مدیر مالی جدید آغاز کنیم.

Or let's kick off the meeting  by sharing the good news #8.

یا اجازه دهید جلسه را با به اشتراک گذاشتن خبر خوب شماره ۸ آغاز کنیم.

This is a fun one to horse around.

این یک سرگرمی برای اسب سواری است.

When you horse around, you  behave in a silly or noisy way.

وقتی اسب سواری می‌کنید، رفتار احمقانه یا پر سر و صدایی دارید.

So basically what children do all the time.

بنابراین اساساً کاری که بچه ها همیشه انجام می دهند.

They horse around, but you might say the kids were  horsing around and they broke my favorite vase.

آنها دور و بر اسب سواری می کنند، اما ممکن است بگویید بچه ها اسب سواری می کردند و گلدان مورد علاقه من را شکستند.

Now, although this is commonly used in children,  

اکنون، اگرچه این معمولاً در کودکان استفاده می‌شود،   البته

it can of course be used for adults  as well, because adults act in silly.

می‌توان از آن برای بزرگسالان نیز استفاده کرد، زیرا بزرگسالان احمقانه عمل می‌کنند.

And noisy ways.

و راه های پر سر و صدا

All the time, right?

همیشه، درست است؟

Even in workplace context.

حتی در محیط کار.

So you might be talking about how your  team is constantly horsing around,  

بنابراین ممکن است در مورد این صحبت کنید که چگونه تیم شما دائماً در حال اسب‌سواری است،

and as a bonus you can also say goof around.

و به عنوان یک امتیاز، می‌توانید به عنوان مزخرف نیز بگویید.

It's an alternative, but  they're both very commonly used,  

این یک جایگزین است، اما از هر دو بسیار رایج استفاده می‌شود،

so horse around or goof around #9 to get by.

بنابراین برای گذراندن مسیر، با اسب در اطراف یا شماره 9 مسخره کنید.

This is when you have just enough money  to live on, but not very much extra,  

این زمانی است که شما فقط پول کافی برای زندگی دارید، اما نه خیلی اضافی،

so you can basically pay all  your bills and that's about it.

بنابراین می‌توانید اساساً تمام صورت‌حساب‌هایتان را بپردازید و همین.

So you might say, sense our twins were  born, it's been more difficult to get by.

بنابراین ممکن است بگویید، احساس کنید دوقلوهای ما به دنیا آمده‌اند، سخت‌تر است.

You have two new babies in the house.

شما دو بچه جدید در خانه دارید.

Well, first, congratulations.

خب اول بهت تبریک میگم

But of course, that's very expensive.

اما البته، این بسیار گران است.

So now you only have enough money  to pay your bills to buy the food,  

بنابراین اکنون شما فقط پول کافی برای پرداخت قبوض خود برای خرید غذا،

buy the diapers, buy the groceries,  pay your mortgage, things like that.

خرید پوشک، خرید مواد غذایی، پرداخت وام مسکن و مواردی از این دست دارید.

We're getting by, We're getting by.

داریم می گذریم، داریم می گذریم.

You're just surviving.

تو فقط داری زنده میمونی

So if someone knows you're going  through a tough time financially,  

بنابراین، اگر کسی بداند که از نظر مالی دوران سختی را پشت سر می‌گذارید،

maybe you lost your job and  they ask you, how's it going?

شاید شغلتان را از دست داده‌اید و از شما بپرسند که چطور پیش می‌رود؟ آیا

Is everything OK?

همه چیز خوب است؟

You could say, well, I'm getting by, I'm getting  by, which lets them know you're surviving.

می‌توانید بگویید، خوب، من از پسش برمی‌آیم، که به آنها اجازه می‌دهد بدانند که شما زنده می‌مانید.

You have enough to pay all your core  expenses, and finally, #10 to flip out.

شما به اندازه کافی برای پرداخت تمام هزینه های اصلی خود، و در نهایت، شماره 10 برای پرداخت هزینه دارید.

Now this can mean to become very excited, but it  can also mean to become very angry or agitated.

اکنون این می‌تواند به معنای بسیار هیجان‌زده شدن باشد، اما می‌تواند به معنای بسیار عصبانی یا آشفته شدن نیز باشد.

O It's when you have a very strong emotion.

O این زمانی است که شما یک احساس بسیار قوی دارید.

But that emotion can be positive  excitement or it can be negative anger,  

اما این احساس می تواند هیجان مثبت یا خشم منفی باشد،

and it will be obvious based on context.

و بر اساس زمینه آشکار خواهد بود.

So if you just won a competition  or a prize or the lottery,  

بنابراین، اگر فقط در یک مسابقه یا جایزه یا قرعه‌کشی برنده شوید،

you might flip out and become  very, very excited, right?

ممکن است آن را تلنگر کنید و بسیار بسیار هیجان‌زده شوید، درست است؟

The sports team flipped out  when they won the gold medal  

تیم ورزشی وقتی مدال طلا را به دست آورد

or the team flipped out when they lost the game.

یا وقتی که بازی را باخت تیم ورزش از زمین خارج شد.

The team became very angry.

تیم بسیار عصبانی شد.

So you can use it in both situations and for  

بنابراین می‌توانید در هر دو موقعیت از آن استفاده کنید و برای

this expression you can also say  freak out, freak out, flip out.

این عبارت نیز می‌توانید بگویید freak out, freak out, flip out.

They mean the same.

منظورشون هم همینه

And again, positive excitement or negative anger.

و دوباره، هیجان مثبت یا خشم منفی.

So now that you're more comfortable  with these phrasal verbs, how about  

پس اکنون که با این افعال عبارتی راحت‌تر هستید، چطور می‌شود که

we do that exact same quiz again so  you can see how much you've improved.

ما دقیقاً همان امتحان را دوباره انجام دهیم تا بتوانید ببینید چقدر پیشرفت کرده‌اید.

So here are the questions.

بنابراین سؤالات اینجا هستند.

Hit, pause, take as much time as you need, and  when you're ready, hit play to see the answers.

ضربه بزنید، مکث کنید، به اندازه‌ای که نیاز دارید وقت بگذارید، و وقتی آماده شدید، روی play ضربه بزنید تا پاسخ‌ها را ببینید. در

Here are the answers.

اینجا پاسخ ها آمده است.

Go ahead and hit pause.

جلو بروید و مکث را بزنید.

And figure out how you did  amazing job with this lesson.

و بفهمید که چگونه با این درس کار شگفت انگیزی انجام دادید.

Now make sure you get your free speaking guide  

اکنون مطمئن شوید که راهنمای مکالمه رایگان خود را دریافت کرده‌اید،

where I share 6 tips on how to speak  English fluently and confidently.

جایی که من 6 نکته را در مورد نحوه صحبت کردن به انگلیسی روان و مطمئن به اشتراک می‌گذارم.

You can download it from my website right here.

شما می توانید آن را از وب سایت من از اینجا دانلود کنید.

And then, when you're ready, get  started with your next lesson.

و سپس، وقتی آماده شدید، با درس بعدی خود شروع کنید.