21 Confusing English Words | English Vocabulary

Don't be envious.

حسادت نکن

Don't be.

نباش.

Jealous.

حسود.

She's my elder sister, She's my.

او خواهر بزرگتر من است، او من است.

Older sister there.

خواهر بزرگتر اونجا

Are many confusing words in English that students.

بسیاری از کلمات گیج کننده در زبان انگلیسی هستند که دانش آموزان.

Often use incorrectly.

اغلب نادرست استفاده می شود.

Let's fix that.

بیایید آن را درست کنیم.

Today you'll learn how to use.

امروز یاد خواهید گرفت که چگونه از آن استفاده کنید.

These.

21 Confusing but very common  English adjectives welcome.

اینها

21 صفت گیج کننده اما بسیار رایج به انگلیسی خوش آمدید.

Back to JForrest English.

بازگشت به JForrest English.

Of course I'm Jennifer.

البته من جنیفر هستم.

Now let's get.

حالا بیایید بگیریم.

Started let's.

شروع کردیم بیایید

Review these confusing adjective pairs as a quiz.

این جفت صفت های گیج کننده را به عنوان یک مسابقه بررسی کنید.

Here's the first.

اینجا اولی است.

Pair envious and jealous.

جفت حسود و حسود. به

Which one do you need?

کدام یک نیاز دارید؟

Sarah was of her Co workers.

سارا از کارگران شرکت او بود.

Promotion and.

ارتقاء و.

That.

که

She be spending more time with their boss than.

او زمان بیشتری را با رئیس خود صرف می کند.

Her the 1st.

او نفر اول

One you need.

یکی که نیاز دارید

Sarah was envious.

سارا بغض کرده بود.

Of the promotion and jealous.

از ترفیع و حسادت.

Of the Co worker.

از همکار.

Spending time with the boss.

گذراندن وقت با رئیس

Now these are commonly confused.

اکنون اینها معمولاً اشتباه گرفته می شوند.

Because they both.

چون هردوشون

Relate to negative emotions  about what other people have.

با احساسات منفی درباره آنچه دیگران دارند ارتباط برقرار کنید.

The Co worker has the promotion,  has the time with the boss but.

همکار ترفیع را دارد، با رئیس وقت دارد اما.

They differ.

تفاوت دارند.

In the focus, so envious is wanting something  the promotion that someone else has.

در کانون توجه، حسادت این است که چیزی را بخواهید، ترفیعی که شخص دیگری دارد.

The Co worker.

همکار.

Has the promotion.

ترفیع را دارد.

Jealous is the fear of.

حسادت ترس از.

Losing something you already have often  

از دست دادن چیزی که قبلاً اغلب

in relationships Sarah has a  relationship with her boss, but.

در روابط دارید، سارا با رئیسش رابطه دارد، اما.

She's jealous of her coworker  because she fears that as the.

او به همکارش حسادت می‌کند، زیرا می‌ترسد که به عنوان همکارش.

Coworker spends more time with the boss.

همکار وقت بیشتری را با رئیس می گذراند.

She'll.

او خواهد شد.

Lose that relationship.

اون رابطه رو از دست بده

I'm so jealous.

من خیلی حسودیم

So you can say Anna was envious of her friend S  luxurious vacation, something Anna doesn't have.

بنابراین می توان گفت آنا به دوستش S تعطیلات مجلل حسادت می کرد، چیزی که آنا ندارد.

Or you can say he couldn't help but feel envious.

یا می توانید بگویید که او نمی تواند حسادت کند.

Notice you can use the verb feel.

توجه داشته باشید که می توانید از فعل احساس استفاده کنید.

You can feel these emotions,  feel envious when he saw his.

شما می توانید این احساسات را احساس کنید، وقتی او احساسات خود را دید، حسادت کنید.

Colleagues new laptop.

همکاران لپ تاپ جدید.

Again, he doesn't have this item now.

باز هم، او این مورد را در حال حاضر ندارد.

Using Jealous She became jealous when  she saw her boyfriend talking to.

استفاده از حسادت وقتی دوست پسرش را در حال صحبت با او دید حسادت کرد. سابقش

His ex.

Now notice you can become jealous, which  means to transition from not jealous.

اکنون توجه کنید که می‌توانید حسود شوید، که به معنای تغییر حالت از حسود نبودن است.

To jealous.

حسادت کردن

Or you can say, I know it's silly,  but I'm jealous to be jealous.

یا می‌توانید بگویید، می‌دانم احمقانه است، اما حسادت می‌کنم که حسادت کنم.

I'm jealous that you have a new friend because  I'm afraid that our relationship will suffer.

من از اینکه دوست جدیدی دارید حسادت می کنم زیرا می ترسم رابطه ما آسیب ببیند.

Now let's do one more quiz, Mark felt.

حالا بیایید یک مسابقه دیگر انجام دهیم، مارک احساس کرد.

Of his brother's new.

از جدید برادرش.

Car, and of all the time he spends  repairing it with their father.

ماشین، و تمام زمانی که او صرف تعمیر آن با پدرشان می کند.

So this should be easy.

بنابراین این باید آسان باشد.

Because you know the first one is envious of  

زیرا می‌دانید که اولین نفر به

something of of the new car and  jealous about a relationship.

چیزی از ماشین جدید حسادت می‌کند و به رابطه حسادت می‌کند.

The time the brother spends repairing it.

زمانی که برادر صرف تعمیر آن می کند.

Don't worry about.

نگران نباشید

Taking these notes, I summarize  everything in a free lesson PDF.

با گرفتن این یادداشت‌ها، همه چیز را در یک درس رایگان PDF خلاصه می‌کنم. می

You can find the link in the description.

توانید لینک را در توضیحات پیدا کنید.

Now let's review Childish and Childlike.

حال بیایید به بررسی کودکانه و کودکانه بپردازیم.

Here's the quiz.

در اینجا مسابقه است.

Emma has a sense of wonder,  but can act when she doesn't.

اما حس شگفتی دارد، اما می‌تواند در زمانی که این کار را نمی‌کند، عمل کند.

Get her way.

راهش را بگیر

Well, one of them sounds positive,  

خوب، یکی از آنها مثبت به نظر می رسد،

childlike sense of wonder, and one of them  sounds negative, childish when she doesn't.

حس شگفتی کودکانه، و یکی از آنها منفی به نظر می رسد، کودکانه در حالی که اینطور نیست.

Get her way.

راهش را بگیر

Now these are.

Confused because both relate to.

حالا اینها هستند.

گیج شده است زیرا هر دو مربوط به.

Behaving like.

شبیه رفتار کردن

A child.

یک کودک

But different in their connotation, like I said.

اما همانطور که گفتم در مفهوم آنها متفاوت است.

Positive for childlike it suggests.

مثبت برای کودکانه آن را نشان می دهد.

Innocence.

بی گناهی

Enthusiasm.

اشتیاق.

Wonder.

عجب.

But childish.

اما کودکانه.

Is negative.

منفی است.

It suggests other qualities that.

این ویژگی های دیگری را نشان می دهد که.

Children have immaturity, bad behavior.

کودکان ناپختگی، رفتار بد دارند.

So you can say she approaches.

بنابراین می توان گفت که او نزدیک می شود.

Speaking in English.

صحبت کردن به زبان انگلیسی.

With a childlike.

با یه بچه گانه

Enthusiasm.

اشتیاق.

That's a positive.

این یک نکته مثبت است.

Thing to have.

چیزی که باید داشت.

Would that describe you as well?

آیا این شما را نیز توصیف می کند؟

If it does put, that's.

اگر قرار داده باشد، همین است.

Me.

That's me.

من

این من هستم.

Put that's me in the comments or you.

این من هستم یا شما را در نظرات بنویسید.

Can say he looked at the stars.

می توان گفت به ستاره ها نگاه کرد.

With childlike amazement, throwing  a tantrum because the flight.

با حیرت کودکانه، عصبانیت به خاطر پرواز.

Is delayed, is childish or his childish refusal?

تأخیر است، کودکانه است یا امتناع او کودکانه؟

So this is an adjective.

پس این یک صفت است.

It describes his.

او را توصیف می کند.

Refusal as childish.

امتناع به عنوان کودکانه

His childish refusal to apologize.

امتناع کودکانه او از عذرخواهی.

Made things worse.

اوضاع را بدتر کرد.

It's childish.

بچه گانه است

Very childish mouth, very childish.

دهان بسیار کودکانه، بسیار کودکانه.

Let's try another quiz.

بیایید امتحان دیگری را امتحان کنیم.

The artist work.

کار هنرمند

Had a simplicity, but his.

سادگی داشت، اما او.

Refusal to accept.

امتناع از پذیرش.

Criticism was.

انتقاد بود.

Rather well.

نسبتا خوب.

Which one's positive or negative?

کدام یک مثبت یا منفی؟ .

The.

First one sounds.

اولی به صدا در می آید.

Positive, a childlike.

مثبت، کودکانه.

Simplicity, but the second one sounds.

سادگی، اما دومی به نظر می رسد.

Negative, so it's childish.

منفی است، پس کودکانه است.

The next pair, anxious and eager  Olivia, was to start her new job.

جفت بعدی، اولیویا مضطرب و مشتاق ، قرار بود کار جدید خود را شروع کند.

But felt about.

اما احساس در مورد.

Making a good first impression, she.

او اولین تاثیر خوبی گذاشت.

Was eager to.

مشتاق بود.

Start her job.

کارش را شروع کن

Anxious about?

مضطرب در مورد؟

The impression now both describe  anticipation, thinking about something,  

این تصور اکنون هر دو پیش‌بینی، فکر کردن به چیزی،

expecting something in the future,  but with different connotations.

انتظار چیزی در آینده را توصیف می‌کند، اما با مفاهیم متفاوت.

So feelings.

پس احساسات

Either is.

هر دو هست.

Positive it means excited, enthusiastic.

مثبت به معنای هیجان زده، مشتاق است.

Anxious is of course.

البته مضطرب است.

Negative.

منفی.

It means worried, nervous.

یعنی نگران، عصبی.

She was.

او بود.

Eager.

So here our verb to be in the past.

مشتاق.

بنابراین در اینجا فعل ما to be در گذشته است.

Simple.

ساده او

She.

Was eager to share.

مشتاق به اشتراک گذاشتن بود

Her good news?

خبر خوب او؟

Or he feels.

یا او احساس می کند.

Eager you can use to.

مشتاق شما می توانید استفاده کنید.

Feel, he feels.

احساس کند، او احساس می کند.

Eager to begin his new adventure.

مشتاق برای شروع ماجراجویی جدید خود. اما

But.

He was anxious about the client's feedback.

او نگران بازخورد مشتری بود.

Oh, that negative feeling.

اوه اون حس منفی

Or she felt anxious.

یا احساس اضطراب می کرد.

Before giving her speech.

قبل از ایراد سخنرانی

I'm sure you can relate to that another.

من مطمئن هستم که شما می توانید با آن ارتباط دیگری برقرار کنید.

Quiz.

The team was to launch the  product, but the investors?

امتحان

تیم قرار بود محصول را راه‌اندازی کند، اما سرمایه‌گذاران؟

Were.

بودند.

About potential risks, the first one sounds.

در مورد خطرات احتمالی، اولین مورد به نظر می رسد.

Positive.

مثبت.

So eager the second.

پس مشتاق دومی.

One with.

یکی با.

The risks.

خطرات به

That sounds negative.

نظر منفی می رسد.

So anxious.

خیلی مضطرب

Now let's talk about elder and older.

حالا بیایید در مورد بزرگتر و بزرگتر صحبت کنیم.

My brother bought an house.

برادرم خانه خرید.

This is easy.

این آسان است.

Right, my elder brother bought an.

درست است، برادر بزرگتر من خرید.

Older house.

خانه قدیمی تر

Now both.

حالا هر دو

Relate to age, but they are used.

مربوط به سن است، اما آنها استفاده می شوند.

Differently elder is mainly used.

به طور متفاوتی از بزرگتر عمدتا استفاده می شود.

For people, brother, sister specifically.

مخصوصاً برای مردم، برادر، خواهر.

When comparing family members  and it means born before another.

وقتی اعضای خانواده را با هم مقایسه می‌کنیم ، به این معنی است که قبل از دیگری متولد شده‌اند.

I am the.

من هستم.

Elder brother, now older is more general.

برادر بزرگتر، در حال حاضر بزرگتر عمومی تر است.

It can describe people, so you can absolutely  say my older brother, but it can also describe.

می‌تواند افراد را توصیف کند، بنابراین می‌توانید کاملاً بگویید برادر بزرگتر من، اما می‌تواند توصیف کند.

Objects like a house or.

اشیایی مانند خانه یا.

Concepts.

مفاهیم.

Philosophical concepts.

مفاهیم فلسفی

Now here's what I want you to know.

حالا این چیزی است که می خواهم شما بدانید.

Native.

Speakers.

بومی. بلندگوها

Including me prefer older when referring  to family members, I would not say my.

از جمله اینکه وقتی به اعضای خانواده اشاره می‌کنم، بزرگ‌تر را ترجیح می‌دهم، نمی‌گویم من.

Elder Brother.

برادر بزرگتر.

That does not sound natural  to me as a native speaker.

این برای من به عنوان یک زبان مادری طبیعی به نظر نمی رسد.

It sounds more formal and to be honest, outdated.

رسمی تر به نظر می رسد و صادقانه بگویم، منسوخ شده است. اما از نظر

But.

It is grammatically correct.

گرامری صحیح است.

So grammatically you can say.

بنابراین از نظر گرامری می توانید بگویید.

His elder sister, always.

خواهر بزرگش همیشه به

Gives him advice, but just now a native.

او توصیه می کند، اما اکنون یک بومی است.

Speaker will say his older sister always.

گوینده همیشه خواهر بزرگترش را خواهد گفت. به

Gives him advice.

او نصیحت می کند.

Now natives.

الان بومی ها از

Do use the word elders.

کلمه بزرگان استفاده کنید

In this context.

در این زمینه.

You should respect your elders.

شما باید به بزرگترها احترام بگذارید.

In this context, elders represents.

در این زمینه بزرگان نمایندگی می کنند.

Older people.

افراد مسن تر.

I instantly think of grandparents or  senior citizens, so they're older.

من فوراً به پدربزرگ و مادربزرگ یا شهروندان سالخورده فکر می کنم، بنابراین آنها مسن تر هستند.

People.

مردم

With life experience and wisdom, elders now of.

با تجربه زندگی و خرد، بزرگان اکنون از.

Course older.

البته بزرگتر

Is more general, so you can say this.

کلی تر است، پس می توانید این را بگویید.

Is the older.

بزرگتر است.

Section of the library, my dog.

بخش کتابخانه، سگ من.

Is older.

بزرگتر است.

Than my cat.

از گربه ام

So let's try the quiz.

پس بیایید امتحان را امتحان کنیم.

Again.

دوباره

She is the of the two sisters, but her.

او یکی از دو خواهر است، اما او.

Husband is much than her,  so the first one is elder.

شوهر خیلی از او است، بنابراین اولین نفر بزرگتر است.

Because.

It compares age within a family, but her  husband is much older than her and again,  

چون.

این سن را در یک خانواده مقایسه می‌کند، اما شوهرش بسیار بزرگ‌تر از او است و دوباره،

I would personally say older in both.

من شخصاً می‌گویم در هر دو بزرگ‌تر است.

Now let's.

Talk about effective.

حالا بیایید.

در مورد موثر صحبت کنید.

And efficient, even native speakers  confuse these the new marketing strategy.

و کارآمد، حتی سخنرانان بومی، اینها را با استراتژی بازاریابی جدید اشتباه می گیرند.

Was very.

خیلی بود

At increasing sales, but it wasn't.

در افزایش فروش، اما اینطور نبود.

Very because it.

خیلی به این دلیل.

Took too much time and money.

زمان و پول زیادی گرفت.

Now the second I see time and money I know  it's efficient and a result increasing.

اکنون وقتی زمان و پول را می بینم، می دانم که کارآمد است و نتیجه آن افزایش می یابد.

Sales that tells.

فروش که می گوید.

Me, the first one is.

من، اولی هستم.

Effective.

موثر.

So we can be efficient and effective cogs.

بنابراین ما می توانیم چرخ دنده های کارآمد و موثری باشیم.

I always considered your father a  very effective and efficient man.

من همیشه پدرت را مردی بسیار مؤثر و کارآمد می دانستم.

Both.

Relate to results, but they  focus on different aspects.

هر دو

به نتایج مربوط می شود، اما آنها روی جنبه های مختلف تمرکز دارند.

Effective means something  achieves its intended result.

موثر یعنی چیزی به نتیجه مورد نظر خود می‌رسد.

Efficient means something  achieves a result with minimal.

کارآمد به این معنی است که چیزی با حداقل نتیجه به دست می‌آید.

Waste of.

ضایعات از.

Time or resources.

زمان یا منابع

Now they are often used together.

در حال حاضر آنها اغلب با هم استفاده می شوند.

I'm looking for an efficient.

من به دنبال یک کارآمد هستم.

And effective.

و موثر.

Way to become fluent I'm.

راه برای مسلط شدن من هستم.

Sure you are.

حتما هستی می

You can say this new study method is very.

توان گفت این روش جدید مطالعه بسیار است.

Effective it produces the desired  result, you can say this study method.

اگر نتیجه دلخواه را ایجاد کند ، می‌توانید بگویید این روش مطالعه است.

Is very efficient.

بسیار کارآمد است.

It doesn't waste time, it  doesn't waste money or any other.

نه زمان را هدر می دهد، نه پول یا هیچ چیز دیگری را هدر می دهد.

Resources.

منابع

Let's try another quiz.

بیایید امتحان دیگری را امتحان کنیم.

This medicine is at treating headaches, but  a more solution would be to find the root.

این دارو در درمان سردرد است، اما یک راه حل بیشتر، یافتن ریشه است.

Cause, well, the.

علت، خوب،

First one.

Talks about.

اولی

صحبت می کند.

Achieving a result.

رسیدن به نتیجه.

So effective.

خیلی موثره

And then the second one is talking about.

و سپس دومی در مورد آن صحبت می کند.

Using resources so.

استفاده از منابع بنابراین.

Efficient.

کارآمد.

Now let's talk about.

حالا بیایید در مورد صحبت کنیم.

Respectable versus respectful.

محترم در مقابل محترم.

Here's the quiz the.

در اینجا مسابقه است.

Professor's students are in his class because.

شاگردان استاد در کلاس او هستند زیرا. او .

He's.

The.

Students are respectful because he's respectable.

دانش آموزان محترم هستند زیرا او قابل احترام است.

So both relate to.

بنابراین هر دو مربوط به.

The concept of respect, but they  describe things differently.

مفهوم احترام، اما آنها چیزها را متفاوت توصیف می کنند.

Respectable describes.

قابل احترام توصیف می کند.

Someone or something?

کسی یا چیزی؟

Worthy of respect.

شایسته احترام

The professor deserves respect.

استاد شایسته احترام است.

That's respectable.

این قابل احترام است.

Respectful describes.

محترمانه توصیف می کند.

Someone who shows.

کسی که نشان می دهد.

Respect to others.

احترام به دیگران.

So you can say he became a respectable manager.

پس می توان گفت مدیر محترمی شد.

Through hard work.

از طریق کار سخت.

You are very focused, I respect that.

شما بسیار متمرکز هستید، من به آن احترام می گذارم.

Or you can say becoming fluent  in a second language is quite.

یا می توانید بگویید که مسلط به زبان دوم کاملاً خوب است.

Respectable, worthy of respect.

قابل احترام، قابل احترام.

Now respectful is giving, so the students were.

در حال حاضر محترمانه دادن است، بنابراین دانش آموزان بودند.

Respectful.

محترمانه

During the guest lecture or you  can use this in the imperative.

در طول سخنرانی مهمان یا می‌توانید از آن در امر ضروری استفاده کنید.

Please be.

لطفا باش

Respectful of all.

قابل احترام برای همه

The different cultures and customs in this.

فرهنگ ها و آداب و رسوم مختلف در این.

Group.

گروه.

Now let's try another quiz despite  working in a male dominated industry.

حالا بیایید امتحان دیگری را با وجود کار کردن در یک صنعت تحت سلطه مردان امتحان کنیم.

Her colleagues are always towards her.

همکارانش همیشه به سمت او هستند.

And treat her like a engineer.

و با او مانند یک مهندس رفتار کنید.

Will her colleagues show respect?

آیا همکاران او احترام خواهند گذاشت؟

So they're respectful because she deserves  respect, because she's a respectable.

بنابراین آنها محترم هستند زیرا او سزاوار احترام است، زیرا او فردی قابل احترام است.

Engineer.

مهندس

Let's talk about.

بیایید در مورد صحبت کنیم.

Lonely and alone, even though he.

تنها و تنها، هرچند او.

Was.

بود.

In the house he didn't feel because.

در خانه او احساس نمی کرد زیرا.

He was busy.

او مشغول بود. در

Reading, he was alone in the house.

حال خواندن، او در خانه تنها بود.

He didn't feel lonely.

او احساس تنهایی نمی کرد.

So they both relate to.

بنابراین هر دو با هم ارتباط دارند.

Being by yourself.

تنها بودن

But again they have different meanings.

اما باز هم معانی متفاوتی دارند.

Lonely means feeling sad and is due to a lack  of social connection so it sounds negative.

تنهایی به معنای احساس غم و اندوه است و به دلیل فقدان ارتباط اجتماعی است، بنابراین منفی به نظر می رسد.

Alone just means.

تنهایی فقط یعنی

Physically by yourself.

از نظر فیزیکی به تنهایی

It's not positive or negative.

مثبت یا منفی نیست.

It's neutral.

خنثی است. می

You can say he felt lonely.

توان گفت احساس تنهایی می کرد.

Again, this is an adjective  that you feel the emotion.

باز هم، این یک صفت است که احساس می کنید.

He felt lonely after moving to a new city.

او پس از نقل مکان به شهر جدید احساس تنهایی می کرد.

I am lonely.

من تنها هستم.

Even though she has a big family,  she sometimes feels lonely.

حتی با وجود داشتن خانواده بزرگ، گاهی اوقات احساس تنهایی می کند.

Now you can say.

حالا می توانید بگویید.

I prefer to.

من ترجیح می دهم.

Study alone so.

تنها درس بخون پس

How do you?

چطوری؟

Study alone, without anyone else.

به تنهایی و بدون هیچ کس دیگری درس بخوان.

Or I usually.

یا من معمولا

Eat lunch alone in the garden  by myself without anyone.

ناهار را به تنهایی در باغ تنها بدون کسی بخورم.

Let's try another quiz.

بیایید امتحان دیگری را امتحان کنیم.

Although she likes.

اگرچه او دوست دارد.

Spending time working remotely can get  She likes spending time alone by herself,  

وقت گذرانی برای کار از راه دور می تواند باعث شود او دوست دارد زمانی را به تنهایی بگذراند،

but working remotely can get lonely, so notice.

اما کار از راه دور ممکن است باعث تنهایی شود، پس توجه کنید.

Here to.

Get lonely.

اینجا به.

تنها شو

Talks about that.

در مورد آن صحبت می کند.

Transition from not lonely to lonely.

گذار از نه تنها به تنهایی.

Now let's talk about incredible and incredulous.

حالا بیایید در مورد باور نکردنی و باور نکردنی صحبت کنیم.

Do you know this adjective?

آیا این صفت را می شناسید؟

It's an advanced one.

این یک پیشرفته است.

Incredulous.

ناباورانه

She had an opportunity to.

او فرصتی داشت که

Receive a free scholarship abroad.

دریافت بورسیه تحصیلی رایگان در خارج از کشور

But her parents were When she told them about it,  

اما پدر و مادرش وقتی این موضوع را به آنها گفت،

she had an incredible opportunity,  but her parents were incredulous.

فرصتی باورنکردنی داشت، اما والدینش باور نداشتند.

So both relate to believability, but they differ.

بنابراین هر دو به باورپذیری مربوط می شوند، اما با هم تفاوت دارند.

In meaning incredible means a  amazing or unbelievable in a.

به معنای باور نکردنی به معنای شگفت انگیز یا غیر قابل باور در یک.

Positive way.

راه مثبت

But incredulous it describes someone.

اما ناباورانه کسی را توصیف می کند.

Who is skeptical, doubtful, or?

چه کسی مشکوک است، مشکوک است یا؟

Disbelieving.

کافر.

So the parents were.

بنابراین پدر و مادر بودند.

Skeptical about this?

در این مورد شک دارید؟

Incredible opportunity.

فرصت باورنکردنی

So of.

بنابراین از.

Course with incredible you can say the view  from the top of the mountain was incredible.

البته با باور نکردنی می توان گفت منظره از بالای کوه باورنکردنی بود.

Incredible view.

منظره باور نکردنی

Or he told an incredible.

یا باورنکردنی گفت.

Story about his travels.

داستانی در مورد سفرهای او

Now with.

Incredulous, She gave.

در حال حاضر با.

ناباور، او داد.

Him an incredulous look when he claimed  he learned English in one month.

وقتی ادعا کرد که انگلیسی را در یک ماه یاد گرفته است، نگاهی ناباورانه داشت.

So a skeptical look like I don't.

بنابراین یک نگاه مشکوک مانند من نیست.

Believe you or my boss was  incredulous when I said that my.

باور کنید شما یا رئیس من وقتی این را گفتم باور نکردید.

Dog ate the proposal.

سگ خواستگاری را خورد.

So my boss did not believe my excuse.

بنابراین رئیس من بهانه من را باور نکرد.

Now let's.

Try a quiz now that you  understand what incredulous means.

حالا بیایید.

اکنون که می‌فهمید ناباوری یعنی چه، امتحان کنید.

At first I was of the discount.

در ابتدا من از تخفیف بود.

But it was.

اما این بود.

An deal in the end.

یک معامله در پایان.

So at first I was skeptical.

بنابراین در ابتدا شک داشتم.

Doubtful.

مشکوک.

I didn't believe.

من باور نکردم.

It I was.

من بودم

Incredulous, but it was an incredible deal.

باور نکردنی، اما یک معامله باورنکردنی بود.

Let's talk about famous and infamous.

بیایید در مورد معروف و بدنام صحبت کنیم.

Here's the quiz.

در اینجا مسابقه است.

The director is for his blockbuster.

کارگردان برای فیلم پرفروش خود است.

Films but his former partner  became after a scandal on set.

فیلم‌ها اما شریک سابقش پس از یک رسوایی سر صحنه فیلمبرداری شد.

The director is.

کارگردان است.

Famous, but the partner scandal  that tells you you need infamous.

معروف، اما رسوایی شریک که به شما می گوید به بدنام نیاز دارید.

So both relate to being widely known,  but again with different connotations.

بنابراین هر دو مربوط به شناخته شدن گسترده هستند، اما باز هم با مفاهیم متفاوت.

Famous, it sounds.

معروف است، به نظر می رسد.

Positive.

مثبت.

Or at least a neutral reputation  of being well known but infamous.

یا حداقل شهرت خنثی به معروف بودن اما بدنام بودن.

There's a.

یک وجود دارد.

Negative reputation.

شهرت منفی

You're well known for something  negative, like a wrongdoing or a scandal.

شما به‌خاطر چیزهای منفی، مانند اشتباه یا رسوایی، شناخته شده هستید. به

Notice that pronunciation.

آن تلفظ توجه کنید.

Because it's infamous.

چون بدنام است

The syllable stress is on  the in, so it's not infamous.

تاکید هجا روی in است، بنابراین بدنام نیست.

No, that's not how you say it.

نه اینطوری نمیگی

Infamous.

بدنام

Infamous.

بدنام

So let's see these two together.

پس بیایید این دو را با هم ببینیم.

Positive and negative.

مثبت و منفی.

The city is.

شهر است.

Famous for.

Its historic architecture.

معروف برای.

معماری تاریخی آن

But infamous for its high crime rate.

اما به دلیل نرخ بالای جرم و جنایت بدنام است.

Or the author.

یا نویسنده

Became famous after publishing a best  selling novel about an infamous politician.

پس از انتشار یک رمان پرفروش درباره یک سیاستمدار بدنام به شهرت رسید.

Infamous.

Really now?

بدنام

واقعا الان؟

Here's your quiz.

امتحان شما اینجاست.

Question, Martha.

سوال، مارتا.

Stewart.

استوارت

Once celebrated as a homemaker, later became  for her involvement in insider trading Well,  

زمانی که به‌عنوان یک خانه‌دار شناخته می‌شد، بعداً به دلیل مشارکت او در معاملات داخلی تبدیل شد،

if you know that insider trading is a crime,  

اگر می‌دانید که تجارت داخلی جرم است،

then you know that she became infamous  for insider trading, although.

پس می‌دانید که او به دلیل تجارت داخلی بدنام شد.

She has.

او دارد.

Always been a famous homemaker.

همیشه یک خانه دار معروف بود.

Now let's talk about  complimentary and complimentary.

حالا بیایید در مورد تکفیف و تعارف صحبت کنیم.

Notice that.

توجه کنید که

Different spelling the.

املای متفاوت

Hotel offered.

هتل ارائه شده است.

Us a meal and the wine paired with  dinner was truly So the first one  

یک وعده غذایی ما و شراب همراه با شام واقعاً بود، بنابراین اولین مورد

is it spelled with a middle I or a middle E?

با یک I وسط نوشته می‌شود یا یک E وسط؟

It's a middle IA complimentary meal and the  wine paired with dinner was complimentary.

این یک غذای میانی IA است و شراب همراه با شام رایگان بود.

Now notice the pronunciation is the same.

حالا توجه کنید که تلفظ یکسان است.

Spelling is similar.

املا مشابه است.

But different.

اما متفاوت

And the meanings are different,  so let's repeat the pronunciation.

و معانی متفاوت است، بنابراین بیایید تلفظ را تکرار کنیم.

Complimentary, complementary.

مکمل، مکمل.

Now complementary with an I means.

در حال حاضر مکمل با I معنی.

Free of charge $0.00 or.

0.00 دلار رایگان یا.

It can also.

Mean giving praise.

همچنین می تواند.

یعنی ستایش کردن.

Giving compliments but complementary  with the middle E means two things.

تعریف کردن اما مکمل با E وسط به معنای دو چیز است.

Go well together so if you're.

خوب با هم بروید پس اگر هستید

At a hotel, you might ask?

در یک هتل، ممکن است بپرسید؟

Is this water?

آیا این آب است؟

Complementary, which means.

مکمل یعنی.

Is this water free?

آیا این آب رایگان است؟

Or you can say she was very complimentary.

یا می توانید بگویید که او بسیار تعارف کننده بود.

About his proposal, she.

در مورد پیشنهاد او، او. به

Gave him a lot of.

او مقدار زیادی داد.

Praise A.

ستایش A.

Lot of compliments.

بسیاری از تعارف.

Now you can say she's more  data-driven and he's more creative.

اکنون می‌توانید بگویید که او اطلاعات محورتر است و او خلاق‌تر است.

Their.

Skills are complementary.

آنها

مهارت ها مکمل هم هستند.

So they go well together.

بنابراین آنها به خوبی با هم پیش می روند.

Or how about this one?

یا این یکی چطوره؟

Apple pie and ice cream are highly complementary.

پای سیب و بستنی بسیار مکمل هم هستند.

They go together.

با هم می روند.

Here's the quiz.

در اینجا مسابقه است.

I'm not just being.

من فقط نیستم

Your skills are truly well, your  skills, they go well together.

مهارت‌های شما واقعاً خوب هستند، مهارت‌های شما، به خوبی با هم پیش می‌روند.

So the.

بنابراین مورد

Second one, you want the middle E complimentary  

دوم، شما می‌خواهید E وسط را به‌عنوان تحسین برانگیز کنید

and I'm not just saying this  to be nice to give you praise.

و من فقط این را نمی‌گویم که خوب باشد و شما را ستایش کنم.

I'm not just complimentary the middle eye.

من فقط برای چشم وسط تعریف نمی کنم. در

How about this?

Pair continual, continuous.

مورد این چطور؟

جفت پیوسته، پیوسته.

Here's the quiz The Babies.

در اینجا مسابقه The Babies است.

Crying was exhausting, and the noise  from traffic made it even more.

گریه طاقت‌فرسا بود و صدای ترافیک آن را بیشتر می‌کرد.

Difficult to sleep.

خوابیدن مشکل است.

What do you need?

چه چیزی نیاز دارید؟

Well, this is.

خوب، این است.

A trick question because grammatically  and logically, both of them.

یک سوال حقه‌ای چون از نظر دستوری و منطقی، هر دوی آنها هستند.

Would work.

کار خواهد کرد.

In both situations, now both  adjectives refer to repetition.

در هر دو موقعیت، اکنون هر دو صفت به تکرار اشاره دارند.

But they differ.

اما با هم فرق دارند.

In frequency, so continual means happening  repeatedly, but there's breaks between.

در فرکانس، بنابراین پیوسته به این معنی است که مکرر اتفاق می‌افتد، اما وقفه‌هایی بین آن‌ها وجود دارد.

So the baby cries for 20 minutes  and then doesn't cry for an hour,  

بنابراین کودک به مدت 20 دقیقه گریه می کند و سپس یک ساعت گریه نمی کند،

cries for an hour, then doesn't cry again.

یک ساعت گریه می کند، سپس دوباره گریه نمی کند.

Continuous means the whole  time the baby cried for.

پیوسته یعنی تمام مدت گریه کودک.

Three hours without.

سه ساعت بدون

Stopping so you can say grammatically  and logically the dogs continual  

توقف تا بتوانید از نظر دستوری و منطقی بگویید سگ‌ها به طور مداوم

or continuous barking annoyed the neighbors.

یا پارس کردن مداوم همسایه‌ها را آزار می‌دهد.

Now, if you say the rain was continual for  three days, it means some periods of rain break.

اکنون، اگر بگویید که باران برای سه روز مداوم بوده است، به معنای دوره‌های استراحت باران است.

Other periods break so.

دوره های دیگر شکسته است.

On and off but.

روشن و خاموش اما.

If you see.

The rain was continuous for three days  is another way of saying non-stop.

اگر می بینید.

باران برای سه روز مداوم بود راه دیگری برای گفتن بی وقفه است.

So let's try this.

پس بیایید این را امتحان کنیم.

Quiz question where I designed it so only one.

سوال مسابقه جایی که من آن را طراحی کردم، بنابراین فقط یک.

Choice fits logically.

انتخاب منطقی است.

Let's see if you can identify it  the flow of the waterfall made.

بیایید ببینیم آیا می‌توانید جریان آبشار ایجاد شده را تشخیص دهید.

It easy to.

آسان است.

Catch.

Fish but the.

گرفتن

ماهی اما.

Changes in the water level made it.

تغییرات در سطح آب باعث شد.

Difficult to predict the.

پیش بینی آن مشکل است.

Best fishing spots What do you think?

بهترین نقاط ماهیگیری نظر شما چیست؟

Well, to me a.

خوب، به من یک.

Waterfall.

آبشار.

Is generally non-stop.

به طور کلی بدون توقف است.

So I think.

Continuous sounds more.

بنابراین من فکر می کنم.

صدای پیوسته بیشتر است.

Logical, but it could also.

منطقی است، اما می تواند.

Be the other one, to be honest.

صادقانه بگویم، دیگری باشید.

And then the water.

و بعد آب

Level it probably.

سطح آن را احتمالا.

Doesn't non-stop go up and down?

آیا بی وقفه بالا و پایین نمی رود؟

It goes up.

For a period of time and then it changes  for a period of time, so I think.

بالا می رود.

برای یک دوره زمانی و سپس برای یک دوره زمانی تغییر می کند، بنابراین فکر می کنم.

Logically.

از نظر منطقی

Continual changes makes more  sense, but again, it is absolutely.

تغییرات مداوم منطقی تر است، اما باز هم کاملاً اینطور است.

Possible that it's the reverse.

ممکنه برعکس باشه

Our final pair Fun versus funny.

جفت نهایی ما سرگرم کننده در مقابل خنده دار.

You may think you know this, but I hear  mistakes with this one all the time.

ممکن است فکر کنید این را می‌دانید، اما من همیشه اشتباهاتی در این مورد می‌شنوم. .

The.

Party was so especially because of  Jake's stories, the party was so.

مهمانی به‌ویژه به خاطر داستان‌های جیک خیلی زیاد بود، مهمانی همینطور بود.

Fun because of Jake's funny stories.

سرگرم کننده به دلیل داستان های خنده دار جیک.

Both describe positive experiences,  but they focus on different aspects.

هر دو تجربیات مثبت را توصیف می‌کنند، اما بر جنبه‌های مختلف تمرکز می‌کنند.

Fun is of course, enjoyable.

لذت البته لذت بخش است.

Funny.

خنده دار.

Makes you laugh so if.

باعث خنده شما می شود پس اگر.

You said to me, Jennifer, the piano  concert was so fun, I would think.

به من گفتی، جنیفر، کنسرت پیانو خیلی سرگرم کننده بود، فکر می کنم.

That's great.

این عالی است.

But if you said Jennifer, the  piano concert was so funny.

اما اگر می‌گویید جنیفر، کنسرت پیانو خیلی خنده‌دار بود.

I'd say, oh really?

من می گویم، اوه واقعا؟

Why?

چرا؟

Why did the piano concert?

چرا کنسرت پیانو برگزار شد؟

Make you laugh.

شما را بخنداند.

Now let's try another quiz.

حالا بیایید امتحان دیگری را امتحان کنیم. در

Here you go.

We had a weekend because we saw a really.

اینجا شما بروید.

ما یک آخر هفته داشتیم زیرا واقعاً دیدیم.

Movie Easy, right?

فیلم آسان است، درست است؟

We had a fun weekend because we saw a funny movie.

آخر هفته خوبی داشتیم چون یک فیلم خنده دار دیدیم.

Now you can use these 21 confusing adjectives.

اکنون می توانید از این 21 صفت گیج کننده استفاده کنید.

Correctly.

درسته

Do you?

Want me to keep teaching you?

آیا شما؟

میخوای بهت آموزش بدم؟

Confusing.

Word pairs.

گیج کننده.

جفت کلمات

If you do put, let's go, let's go, put.

اگر گذاشتی، برویم، برویم، بگذار.

Let's go in the comments and of course,  

بیایید در نظرات برویم و البته،

make sure you like this lesson, share  it with your friends and subscribe.

مطمئن شوید که این درس را دوست دارید، آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید و مشترک شوید.

So you're notified every time I post a new lesson.

بنابراین هر بار که یک درس جدید ارسال می کنم به شما اطلاع داده می شود.

And you can get this free speaking  guide where I share 6 tips on how  

و می‌توانید این راهنمای مکالمه رایگان را دریافت کنید، جایی که من ۶ نکته را در مورد نحوه

to speak English fluently and confidently.

صحبت کردن روان و مطمئن انگلیسی به اشتراک می‌گذارم. می‌توانید

You can click here to download it or  look for the link in the description.

برای دانلود آن اینجا را کلیک کنید یا به دنبال پیوند در توضیحات بگردید.

And here's another lesson I know you'll love.

و این یک درس دیگر است که می دانم دوست خواهید داشت.

Watch it now.

حالا تماشاش کن