Learn English with Music | Learn Advanced Vocabulary (With Free PDF!)

Welcome back to JForrest English.

به JForrest English خوش آمدید.

I'm Jennifer, and today you're  going to learn English with music.

من جنیفر هستم و امروز قرار است انگلیسی را با موسیقی یاد بگیرید.

We're going to review four different songs  for very popular songs, and you're going  

ما چهار آهنگ مختلف را برای آهنگ‌های بسیار پرطرفدار بررسی می‌کنیم و شما

to learn a lot of advanced vocabulary, advanced  grammar and even pronunciation from these songs.

واژگان پیشرفته، گرامر پیشرفته و حتی تلفظ را از این آهنگ‌ها یاد خواهید گرفت. بیا

Let's get started.

شروع کنیم.

First, let's review the song  Someone Like You by Adele.

ابتدا بیایید آهنگ Someone Like You اثر ادل را مرور کنیم.

I heard that you're settled down.

شنیدم که سر و سامان گرفتی.

Settled down.

مستقر شد.

This is a common phrasal verb.

این یک فعل عبارتی رایج است.

To settle down means that you accept  responsibility and you live a calmer life.

آرام شدن به این معنی است که مسئولیت را می پذیرید و زندگی آرام تری دارید.

This is.

این هست.

Generally a natural thing  that happens when people.

به طور کلی یک چیز طبیعی که زمانی اتفاق می افتد که افراد.

Are in their.

در آنها هستند.

Early 20s, mid 20s.

اوایل دهه 20، اواسط دهه 20.

Use settle down in a different context that's  perhaps more common for your daily use,  

especially as a student in the classroom. Some people take longer to settle down.

در یک زمینه متفاوت که شاید برای استفاده روزانه شما رایج تر باشد،

به خصوص به عنوان دانش آموز در کلاس درس استفاده کنید. برخی افراد مدت بیشتری طول می کشد تا آرام شوند.

Some people take until they're  303540 or even later to settle down.

برخی افراد تا رسیدن به 303540 یا حتی دیرتر زمان می‌برند تا آرام شوند.

Now, Generally when you settle down,  you get married, you buy a house,  

حالا، عموماً وقتی ساکن می‌شوید، ازدواج می‌کنید، خانه می‌خرید،

you have kids, you find a stable job.

بچه دارید، شغل ثابتی پیدا می‌کنید.

All of these are the except  responsibility and live a calmer life.

همه اینها جز مسئولیت هستند و زندگی آرامتری داشته باشید.

Settle down now.

الان سامان بگیر

Because notice this word here,  calm calmer when you settle down.

از آنجا که به این کلمه در اینجا توجه کنید، وقتی آرام گرفتید، آرام‌تر شوید.

It is also used to tell everyone to calm down.

همچنین برای گفتن اینکه همه آرام باشند استفاده می شود.

So if you're.

بنابراین اگر شما هستید.

In a classroom and you're a teacher and.

در یک کلاس درس و شما معلم هستید و.

All these students are just talking  to each other, making a lot of noise.

همه این دانش‌آموزان فقط با یکدیگر صحبت می‌کنند و سر و صدای زیادی ایجاد می‌کنند.

You would say settle down, settle down.

شما می گویید آرام بگیرید، آرام بگیرید.

So you're telling everyone to calm, calm down.

بنابراین شما به همه می گویید آرام باشید، آرام باشید.

So it's also used in that context  when a teacher or a parent or even a.

بنابراین در آن زمینه زمانی که معلم یا والدین یا حتی یک معلم نیز استفاده می‌شود.

Boss might say everyone.

رئیس ممکن است بگوید همه.

Settle.

حل کن.

Down, and in this case it's the  same as the phrasal verb calm down,  

پایین، و در این مورد همان فعل عبارتی آرام کردن است،

which simply means to become  calmer, to become calmer.

که به سادگی به معنای آرام شدن، آرام‌تر شدن است.

Notice for pronunciation, there's no L in this  word is not call with an L no is calm ALM.

توجه داشته باشید برای تلفظ، هیچ L در این کلمه وجود ندارد تماس با یک L no آرام است ALM.

And notice the vowel even it's an ah ALM.

و به حروف صدادار توجه کنید حتی آن را یک ah ALM.

Calm, calm, calm down.

آرام، آرام، آرام.

Calm down.

آرام باش.

I heard that you're settled down.

شنیدم که سر و سامان گرفتی.

So Adele heard that the person that she used to be  

بنابراین ادل شنید که شخصی که قبلاً با او

in a romantic relationship  with has now settled down.

رابطه عاشقانه داشت اکنون آرام شده است.

So he's probably married someone else.

پس احتمالا با شخص دیگری ازدواج کرده است.

That you found a girl.

که دختری پیدا کردی

Oh, yes.

And you're married now.

آه بله.

و الان متاهل هستی

So as we discussed, this is an aspect of settling  down, which is finding a stable relationship.

بنابراین همانطور که بحث کردیم، این جنبه ای از تسویه حساب است که یافتن یک رابطه پایدار است.

I heard that your dreams came true.

شنیدم که رؤیاهایت واقعیت پیدا کرد.

Guess she gave you things I didn't give to you.

حدس بزن او چیزهایی را به تو داد که من به تو ندادم.

So Adele is saying, Well, you chose.

بنابراین ادل می گوید، خوب، شما انتخاب کردید.

This other woman to settle down with,  so likely because she gave you things,  

این زن دیگری که باید با او کنار بیایید، به احتمال زیاد به این دلیل که چیزهایی به شما داده است،

maybe love, attention, respect,  whatever those things were that I.

شاید عشق، توجه، احترام، هر چیز دیگری که من به

Didn't give you now notice.

شما توجه کرده‌ام.

It's guess guess.

حدس زدن است.

This.

این.

Is when you say, I guess because  of course Adele doesn't know 100%  

زمانی که شما می گویید، حدس می زنم به این دلیل است که البته ادل 100% را نمی شناسد

for certain that that's the reason that her.

.

Exboyfriend chose to settle down with  another woman instead of her, right?

دوست سابق ترجیح داد به جای او با زن دیگری زندگی کند، درست است؟

So she's using, I guess, to say  there's some doubt, doubt, uncertainty.

بنابراین او از، حدس می‌زنم، استفاده می‌کند تا بگوید که شک، تردید، عدم قطعیت وجود دارد.

Not 100% certain.

100% قطعی نیست

The subject is missing here.

موضوع در اینجا گم شده است.

This is commonly done in spoken English.

این معمولاً در زبان انگلیسی گفتاری انجام می شود.

Instead of saying, I guess you can just say guess.

به جای گفتن، حدس می‌زنم می‌توانید فقط حدس بزنید.

Guess she gave you things.

حدس بزنید او چیزهایی به شما داده است.

I guess she's late because she missed.

فک کنم دیر اومده چون از دست داده

Her bus.

Okay.

اتوبوسش

باشه.

So you might be discussing why a coworker is late.

بنابراین ممکن است در حال بحث باشید که چرا یک همکار دیر کرده است.

Oh, I guess she's late because she missed her bus.

اوه، حدس می زنم او دیر کرده است، زیرا اتوبوس خود را از دست داده است.

You can also get rid of this part, I guess.

شما همچنین می توانید از شر این بخش خلاص شوید، حدس می زنم.

I guess she missed her bus.

حدس می زنم اتوبوسش را از دست داده باشد.

So the question could be why  do you think Sarah is late?

بنابراین این سوال می تواند این باشد که چرا فکر می کنید سارا دیر کرده است؟

I guess she missed her bus.

حدس می زنم اتوبوسش را از دست داده باشد.

You're.

شما هستید.

Not 100% certain, so there's  some doubt or uncertainty there.

100٪ مطمئن نیست، بنابراین تردید یا عدم قطعیت وجود دارد.

I guess she missed her bus.

حدس می زنم اتوبوسش را از دست داده باشد.

Old friend, why are you so shy?

دوست قدیمی، چرا اینقدر خجالتی هستی؟

Ain't like you to hold back or hide.

مثل شما نیست که خودداری کنید یا پنهان شوید.

From the light.

از نور.

Let's talk about this word.

بیایید در مورد این کلمه صحبت کنیم.

I know students.

من دانش آموزان را می شناسم.

Ask a lot of questions about the word.

سوالات زیادی در مورد کلمه بپرسید.

Ain't, ain't you need to know that ain't is slang.

نیست، لازم نیست بدانید که ain't عامیانه است.

It is slang in spoken English.

به زبان انگلیسی گفتاری عامیانه است.

I don't use ain't in my speech because  I don't really speak with a lot of slang  

من از ain't در سخنرانی خود استفاده نمی‌کنم زیرا من واقعاً با عامیانه زیاد صحبت نمی‌کنم

and I don't recommend that you use  it to be honest, but the word ain't.

و توصیه نمی‌کنم صادقانه بگویم از آن استفاده کنید، اما این کلمه اینطور نیست.

Even though it's slang, and I recommend  avoiding it in spoken or written English,  

اگرچه این زبان عامیانه است، و توصیه می‌کنم از آن به زبان انگلیسی گفتاری یا نوشتاری اجتناب کنید،

it is extremely common in music.

در موسیقی بسیار رایج است.

Extremely common.

بسیار رایج است.

Even with musicians who wouldn't use slang in  their regular speech, they still use it in music.

حتی با نوازندگانی که از زبان عامیانه در سخنرانی معمول خود استفاده نمی‌کنند، همچنان از آن در موسیقی استفاده می‌کنند.

Why?

چرا؟

It's simply because ain't.

فقط به این دلیل است که نیست.

Is A1.

A1 است.

Syllable word and it's easier to say.

کلمه هجا و گفتن آن آسان تر است.

And in music, the timing is very important.

و در موسیقی، زمان بسیار مهم است.

It's the rhythm.

این ریتم است.

It's the beat.

این ضرب و شتم است.

Of the song.

از آهنگ.

So it's just a lot.

پس فقط زیاد است.

Easier to say the word.

گفتن کلمه راحت تر

Ain't now in this.

الان در این نیست

Ain't means, is not it?

یعنی نیست، نه؟

Isn't or is not, which means  isn't as a contraction.

نیست یا نیست، به این معنی که به عنوان یک انقباض نیست.

It's just very. So notice isn't isn't 2 syllables.

فقط خیلی بنابراین توجه کنید دو هجا نیست. تک هجا

Ain't ain't one syllable.

نیست

Rhythmically, it's easier to say ain't, and  it changes the sound of the song and that's.

از نظر ریتمیک، گفتن نیست، آسان‌تر است و صدای آهنگ را تغییر می‌دهد و این.

Common in music.

رایج در موسیقی

It isn't like you to hold back.

این مثل شما نیست که خودداری کنید.

Ain't like you to hold back again.

مثل این نیست که دوباره جلوی خودت را بگیری

I don't recommend using it in spoken English,  but you will hear it all the time in music.

من استفاده از آن را در گفتار انگلیسی توصیه نمی‌کنم، اما همیشه آن را در موسیقی خواهید شنید.

What does it mean to hold back?

عقب نگه داشتن به چه معناست؟

This is when you stop yourself from showing an  

این زمانی است که شما خود را از نشان دادن یک

emotion or you stop yourself  from sharing your opinion.

احساس باز می دارید یا از به اشتراک گذاشتن نظر خود جلوگیری می کنید.

For example, I held back my  anger in the meeting today.

برای مثال، من در جلسه امروز خشم خود را مهار کردم.

Generally, we want to share positive emotions,  but you might hold back your delight.

If we're talking about an emotion,  

به طور کلی، ما می خواهیم احساسات مثبت را به اشتراک بگذاریم، اما شما ممکن است از خوشحالی خود جلوگیری کنید.

اگر ما در مورد یک احساس صحبت می کنیم،

you would identify the emotion I held back  my anger, my frustration, my jealousy.

احساسی را که من جلوی خشم، ناامیدی و حسادتم را گرفتم، شناسایی می کنید.

Generally, it's negative emotions.

به طور کلی، این احساسات منفی است.

If you got promoted and your  coworker also wanted the promotion,  

اگر ارتقا پیدا کردید و همکارتان هم خواستار ترفیع بود،

but your coworker didn't get  the promotion, you got it.

اما همکارتان ترفیع را دریافت نکرد ، شما آن را دریافت کردید.

You might hold back your excitement,  

ممکن است هیجان و شادی خود را مهار کنید

your happiness because you don't want  to make the other person feel bad.

زیرا نمی خواهید احساس بدی در طرف مقابل ایجاد کنید.

So it is common to hold.

بنابراین برگزاری معمول است.

Back a positive?

پشتیبان مثبت؟

Emotion.

هیجانی.

But it is more generally  used with negative emotions.

اما عموماً با احساسات منفی استفاده می‌شود.

Now in this case, if you just use it in a  general context, you should have held back.

اکنون در این مورد، اگر فقط از آن در یک زمینه کلی استفاده می‌کنید، باید عقب‌نشینی می‌کردید.

It means you shouldn't have shared your opinion.

یعنی نباید نظرت رو میگفتی

You shouldn't have shared  your opinion, your opinion.

شما نباید نظر، نظر خود را به اشتراک می گذاشتید.

Now notice, you should have held back.

حالا توجه کنید، باید عقب نشینی می کردید.

Seeing this positively means you  shouldn't have shared your opinion,  

مشاهده مثبت این موضوع به این معنی است که شما نباید نظر خود را به اشتراک می گذاشتید،

because if you didn't hold back, it  means you did share your opinion.

زیرا اگر خودداری نکردید، به این معنی است که نظر خود را به اشتراک گذاشته اید.

So we're in a meeting and I  say, you know what everyone?

بنابراین ما در یک جلسه هستیم و من می‌گویم، می‌دانید همه چیست؟

I think this.

من فکر می کنم این.

Project is a terrible idea.

پروژه ایده وحشتناکی است.

Why?

چرا؟

Are we even doing this?

آیا ما اصلاً این کار را انجام می دهیم؟

Just now.

همین الان. من

I didn't hold back.

دریغ نکردم.

I shared my opinion.

من نظرم را به اشتراک گذاشتم.

Now my coworker might say.

حالا ممکن است همکارم بگوید.

Why did you say that, Jennifer?

چرا اینو گفتی جنیفر؟

You?

شما؟

Should have held back.

باید عقب نشینی می کرد

You shouldn't have shared your opinion,  so Adele is saying that it's not like.

شما نباید نظر خود را به اشتراک می گذاشتید، بنابراین ادل می گوید که اینطور نیست.

Her.

Exboyfriend to either not share his  emotions or not share his opinion.

او

دوست سابق یا احساسات خود را به اشتراک نگذارد یا نظر خود را به اشتراک نگذارد.

So maybe they're talking, but he isn't really  discussing his new life with his new wife,  

بنابراین شاید آنها در حال صحبت کردن هستند، اما او واقعاً درباره زندگی جدیدش با همسر جدیدش،

his new house, his new kids, things like that.

خانه جدید، بچه های جدیدش و چیزهایی از این دست صحبت نمی کند.

Let's continue on.

بیایید ادامه دهیم.

I hate to turn up.

متنفرم از حضور

Out of the blue, Okay.

خارج از آبی، باشه. در

Right here we have a phrasal verb.

اینجا ما یک فعل عبارتی داریم.

To turn up and we have an idiom.

برای ظهور و ما یک اصطلاح داریم.

Out of the blue.

غیرمنتظره.

Out of the blue.

Means unexpected, Unexpected.

غیرمنتظره.

به معنی غیر منتظره، غیر منتظره.

Now, she says, uninvited, But it's almost  implied with the expression out of the blue.

حالا، او می‌گوید، دعوت نشده است، اما تقریباً با بیانی کاملاً تلویحاً مشخص می‌شود.

Because if you turn up which I  should tell you what this means.

زیرا اگر به آن مراجعه کنید، باید به شما بگویم که این به چه معناست.

I hate to turn up.

متنفرم از حضور

This just means arrive.

این فقط به معنای رسیدن است.

At a place.

در یک مکان

Now, most likely Adele turned  up at her ex boyfriend's house.

اکنون، به احتمال زیاد ادل در خانه دوست پسر سابقش آمده است.

Knock knock.

تق تق.

Oh my God, it's my ex-girlfriend.

وای خدای من، این دوست دختر سابق من است.

Out of the blue.

غیرمنتظره.

I wasn't expecting.

انتظار نداشتم

To see my exgirlfriend at my house,  which I own with my new wife, right?

برای دیدن دوست دختر سابقم در خانه ام که با همسر جدیدم مالک آن هستم، درست است؟

So she arrived at a place.

بنابراین او به مکانی رسید.

We don't know what the place is,  but most likely it's his house.

ما نمی دانیم مکان چیست، اما به احتمال زیاد خانه اوست.

It could also be his work.

همچنین می تواند کار او باشد.

It could be his favorite restaurant.

این می تواند رستوران مورد علاقه او باشد.

And she knows he goes to that  restaurant every Friday night.

و او می داند که هر جمعه شب به آن رستوران می رود.

And Adele turned up out of the blue.

و ادل کاملاً ظاهر شد.

She arrived at that.

او به آن رسید.

That restaurant, because she knew he  would be there and it was unexpected.

آن رستوران، چون می دانست که او آنجا خواهد بود و غیرمنتظره بود.

He did not know she was going to come uninvited.

او نمی دانست که او قرار است بدون دعوت بیاید.

But I couldn't stay away.

اما نمی توانستم دور باشم.

I couldn't fight it.

من نمی توانستم با آن مبارزه کنم.

So if you stay away, it means you leave him alone.

بنابراین اگر دوری کنید، به این معنی است که او را تنها می گذارید.

You don't turn up and you don't turn up.

نه می آیی و نه می آیی.

Out of the.

بیرون از.

Blue, which means unexpected.

آبی که به معنای غیرمنتظره است.

So of course she didn't say hey, I'm coming over.

پس البته او نگفت هی، من می آیم.

If she texted him and said I'm coming over, that  isn't out of the blue because it's expected now.

اگر او به او پیام داد و گفت که من می‌آیم، این امر غیرمعمول نیست زیرا اکنون انتظار می‌رود.

We use out of the blue a lot, you might say.

ممکن است بگویید ما از استفاده غیرمعمول زیاد استفاده می کنیم.

My boss gave me a promotion out of the blue.

رئیسم به من ترفیع داد.

Which is a.

که یک است.

Really good thing, right?

واقعا چیز خوبیه، درسته؟

My boss gave me a promotion out of the  blue, which means I wasn't expecting it.

رئیسم به من یک ترفیع غیرمنتظره داد ، یعنی انتظارش را نداشتم.

I didn't know that he was  giving promotions to anyone.

نمی دانستم که او به کسی ترفیع می دهد.

He didn't mention that.

او به آن اشاره نکرد.

Out of the blue.

غیرمنتظره.

Out of the blue.

غیرمنتظره.

Notice.

اطلاع.

The pronunciation of this because we really  combine these two words to sound like.

تلفظ این به این دلیل است که ما واقعاً این دو کلمه را با هم ترکیب می کنیم تا به نظر برسد.

Outta, outta.

بیرون، بیرون.

Out of the blue.

غیرمنتظره.

Out of the blue.

غیرمنتظره.

My boss gave me a promotion.

رئیسم به من ترفیع داد.

Out of the blue.

غیرمنتظره.

Out of the blue.

غیرمنتظره.

All right, let's continue on.

بسیار خب، بیایید ادامه دهیم.

I had hoped you'd see my face  and that you'd be reminded.

امیدوارم صورتم را ببینی و به تو یادآوری شود.

OK, so Adele turns up.

باشه، پس ادل میاد.

She arrives at his house, and she had hoped that.

او به خانه او می رسد و امیدوار بود.

Her boyfriend, her exboyfriend would  see her and be like, I miss you.

دوست پسرش، دوست پسر سابقش او را می‌دید و می‌گفت، دلم برایت تنگ شده است.

I miss you.

دلم برات تنگ شده.

I'm so.

من اینطور هستم.

Happy you're here.

خوشحالم که اینجایی

Because you'd be reminded.

زیرا به شما یادآوری می شود.

So when you're reminded of something  or someone, you have memories of them.

بنابراین وقتی چیزی یا شخصی به شما یادآوری می‌شود، خاطراتی از او دارید.

So maybe her exboyfriend, he sees her and then all  

پس شاید دوست پسر سابقش، او را ببیند و

of a sudden these positive  memories come back to him.

ناگهان این خاطرات مثبت به او بازگردد.

That for me, it isn't.

که برای من، اینطور نیست.

Over so by.

پس از آن.

Saying it isn't over, Adele is saying she's still.

ادل که می‌گوید تمام نشده است، می‌گوید که هنوز است.

Has.

دارد.

Feelings for this man?

احساسی نسبت به این مرد؟

She's still in love with him because we  use this a lot in a romantic context.

او هنوز عاشق اوست، زیرا ما از آن در زمینه‌های عاشقانه زیاد استفاده می‌کنیم.

It's over.

تمام شد.

It's over if I say.

اگه بگم تموم شد

To you, this to you.

به تو، این به تو

What am I doing?

دارم چیکار میکنم؟

It's over.

تمام شد.

I'm ending our relationship.

من دارم رابطه مون رو تموم میکنم

So this is used to end a romantic relationship.

بنابراین از این برای پایان دادن به یک رابطه عاشقانه استفاده می شود.

It's over.

تمام شد.

It's over.

تمام شد.

But Adele is saying for me, it isn't over.

اما ادل به جای من می گوید تمام نشده است.

I still love you.

من هنوز دوستت دارم.

I still have feelings for you.

من هنوز به تو احساس دارم

Never mind, I'll find Someone Like You.

مهم نیست، من یکی مثل تو را پیدا خواهم کرد.

So now the song, although she's confessing,  

بنابراین اکنون آهنگ، اگرچه او اعتراف می‌کند،

admitting she still loves this man, now she's  changing to saying I'll find Someone Like You.

اعتراف می‌کند که هنوز این مرد را دوست دارد، اکنون به این تغییر تغییر می‌کند که می‌گوید کسی مثل تو را پیدا خواهم کرد.

So I'll find another man who  has the same characteristics,  

بنابراین من مرد دیگری را پیدا خواهم کرد که دارای همان ویژگی ها،

personality, maybe even appearance that you have.

شخصیت و شاید حتی ظاهر شما باشد.

I wish nothing but the best for you.

برای شما چیزی جز بهترین ها آرزو نمی کنم.

Don't forget me, I beg.

منو فراموش نکن التماس میکنم

So when you beg, you're  saying please, please, please.

بنابراین وقتی التماس می کنید، می گویید لطفا، لطفا، لطفا.

So this is a verb.

پس این یک فعل است.

To beg, you might say.

برای التماس، ممکن است بگویید. به

I begged my boss to let me leave.

رئیسم التماس کردم که اجازه دهد بروم.

Early today, but he said.

اوایل امروز، اما او گفت.

No.

نه

Children beg their parents all the time.

بچه ها مدام به والدینشان التماس می کنند.

Oh please, please, can you buy me this?

اوه لطفا، لطفا، می توانید این را برای من بخرید؟

Can you take me here?

می تونی منو ببری اینجا؟

Can you do this for me?

آیا می توانید این کار را برای من انجام دهید؟

Children commonly beg.

کودکان معمولا التماس می کنند.

Adults.

بزرگسالان من

It's not, I guess, as common  to beg, but still possible.

حدس می‌زنم که التماس کردن چندان رایج نیست، اما همچنان ممکن است. به

I begged my boss to let me leave.

رئیسم التماس کردم که اجازه دهد بروم.

Notice you beg someone.

توجه کنید که به کسی التماس می کنید.

To do something.

برای انجام کاری.

That's the sentence structure.

این ساختار جمله است.

So you might say my kids have been  begging me to take them to Disney World.

بنابراین ممکن است بگویید بچه های من از من التماس می کردند که آنها را به دنیای دیزنی ببرم.

This is something that I personally begged my dad  

این چیزی است که من شخصاً

to do over and over again as a  child and he never did take me.

در کودکی بارها و بارها از پدرم التماس کردم که انجام دهد و او هرگز مرا نگرفت.

To Disney World.

به دنیای دیزنی

So it did not work.

پس کار نکرد.

It was not successful for me.

برای من موفقیت آمیز نبود.

But who knows, maybe it's successful for you.

اما چه کسی می داند، شاید برای شما موفق باشد.

And then so how do you beg you?

و پس چگونه به شما التماس می کنید؟

Just simply ask over and over again?

فقط بارها و بارها بپرسید؟

Or you try to provide different reasons why.

یا سعی می کنید دلایل مختلفی را ارائه دهید.

I'll remember you said sometimes it lasts  in love, but sometimes it hurts instead.

یادم می‌آید که گفتی گاهی عاشقانه دوام می‌آورد، اما در عوض گاهی درد می‌کشد.

So that's a very poetic thing to say.

بنابراین این یک چیز بسیار شاعرانه برای گفتن است.

If it lasts, obviously it means  you're you stay together as a couple.

اگر طول بکشد، واضح است که به این معنی است که شما به عنوان یک زوج با هم می‌مانید.

If it hurts, it's probably  because the relationship is over.

اگر درد دارد، احتمالاً به این دلیل است که رابطه تمام شده است.

And he said it's over.

و گفت تمام شد.

It's.

این است.

Over.

بر فراز.

And then she repeats it.

و سپس آن را تکرار می کند.

Sometimes it lasts, but  sometimes it hurts instead.

گاهی اوقات طول می کشد، اما گاهی اوقات درد دارد.

You know how the time flies.

میدونی زمان چطور میگذره

I think a lot of students know this expression  

فکر می‌کنم بسیاری از دانش‌آموزان این عبارت را می‌دانند،

because they have it in their  own native language as well.

زیرا آن‌ها آن را به زبان مادری خود نیز دارند.

But when time flies, this is an idiom to  simply say that time moves very quickly.

اما وقتی زمان می‌گذرد، این اصطلاحی است که به سادگی می‌گوییم زمان خیلی سریع می‌گذرد.

Time flies.

زمان میگذرد.

So if you're working on a project and  then all of a sudden you look at your  

بنابراین، اگر روی پروژه‌ای کار می‌کنید و ناگهان به ساعت خود نگاه می‌کنید

watch and it's five hours later, you  can say, wow, time flies, time flies.

و پنج ساعت بعد می‌گذرد، می‌توانید بگویید، وای، زمان می‌گذرد، زمان می‌گذرد.

Only yesterday was the time of our lives.

همین دیروز زمان زندگی ما بود.

We were born and raised in a summer haze.

ما در مه تابستان به دنیا آمدیم و بزرگ شدیم.

I don't know what a summer haze is, to be  honest, bound by the surprise of our glory days.

نمی‌دانم مه تابستانی چیست، صادقانه بگویم، غافلگیرکننده روزهای شکوه ماست.

I hate to turn up Okay, We already reviewed this.

من متنفرم که ظاهر شوم خوب، ما قبلاً این را بررسی کردیم.

I hate to turn up Out of the Blue.

من از حضور در خارج از آبی متنفرم.

Okay, we reviewed this and  then this is the chorus.

بسیار خوب، ما این را بررسی کردیم و سپس این گروه کر است.

So we reviewed this as well.

بنابراین ما این را نیز بررسی کردیم.

Here's a different part of the song.

اینم یه قسمت متفاوت از آهنگ

Nothing compares.

هیچ چیز برابری نمیکنه.

No worries or cares.

بدون نگرانی و نگرانی.

Regrets and mistakes, They are memories made.

حسرت ها و اشتباهات، خاطرات ساخته شده اند.

Let's take a look at regrets.

بیایید نگاهی به پشیمانی بیندازیم.

A regret is something that  you wish you didn't do or say.

پشیمانی چیزی است که آرزو می‌کنید آن را انجام نمی‌دادید یا نمی‌گفتید.

So something you wish you didn't do or say.

بنابراین چیزی که دوست داشتید انجام نمی دادید یا نمی گفتید.

The important thing.

مورد مهم.

About regret is that it is a gerund verb I regret.

در مورد پشیمانی این است که یک فعل گروندی است من پشیمانم.

Breaking up with him so oh sorry, I regret.

از او جدا شدم خیلی متاسفم، پشیمانم.

The gerund comes the verb that follows regret.

فاعلی که بعد از پشیمانی آمده است می آید.

So we have regret, and then the next verb  that follows it is the gerund I regret,  

بنابراین ما پشیمان هستیم، و سپس فعل بعدی که به دنبال آن می آید، فاعل من پشیمان هستم،

and then our verb ING, which is our gerund verb.

و سپس فعل ما ING است که فعل جین ماست. از

I regret breaking up with him.

قطع رابطه با او پشیمانم از

I regret quitting my job.

ترک شغلم پشیمانم از اینکه

I regret not quitting my job.

شغلم را رها نکردم پشیمانم.

So this is something you wish you didn't.

بنابراین این چیزی است که شما آرزو می کنید انجام نمی دادید.

Do or say?

بکن یا بگو؟

In this case, regret is used as a noun  in the song because you can have regrets.

در این مورد، پشیمانی به عنوان اسم در آهنگ استفاده می شود زیرا می توانید پشیمان شوید.

Which are things you wish you hadn't done or said?

کدام کارها را دوست داشتید انجام نمی دادید یا نمی گفتید؟

I have a lot of regrets, or hopefully I don't.

خیلی پشیمانم یا امیدوارم اینطور نیست.

Have a lot of regrets.

پشیمونی زیاد.

Because you did and said exactly  what you wanted to do and say,  

از آنجا که شما دقیقاً همان کاری را که می‌خواهید انجام دهید و بگویید، انجام دادید و گفتید،

who would have known how  bittersweet this would taste?

چه کسی می‌دانست که طعم این طعم تلخ چقدر است؟

When you describe something as bittersweet,  it means that it's both negative and positive.

وقتی چیزی را تلخ توصیف می‌کنید، به این معنی است که هم منفی است و هم مثبت.

The negative you can think of as  sadness and the positive happiness.

موارد منفی را که می توانید به عنوان غم و شادی مثبت در نظر بگیرید.

Here's an example sentence.

در اینجا یک جمله مثال است.

You can say getting a promotion was bittersweet.

می توان گفت ارتقاء شغلی تلخ بود.

Now, of course, the happiness of a promotion  is the fact that it pays more money.

اکنون، البته، خوشحالی ترفیع این واقعیت است که پول بیشتری پرداخت می‌کند.

You have a nicer job title.

عنوان شغلی زیباتری دارید

Maybe you have some extra perks,  

شاید امتیازات اضافی،

More responsibility, more  interesting work, more fulfillment.

مسئولیت بیشتر، کار جالب تر، رضایت بیشتر داشته باشید.

Those are the positives.

اینها نکات مثبت هستند.

The.

.

Happy.

Part of a promotion.

خوشحال.

بخشی از یک تبلیغ بخش

What could be the negative,  the sad part of the promotion?

منفی و غم انگیز تبلیغ چه چیزی می تواند باشد ؟

Maybe you're no longer working  with the people you used to work  

شاید دیگر با افرادی که قبلاً

with because the promotion requires you  to go to another part of the company.

با آن‌ها کار می‌کردید کار نمی‌کنید، زیرا برای ارتقاء از شما می‌خواهد به بخش دیگری از شرکت بروید.

Maybe you're working way longer  hours and you're not spending as  

شاید ساعت‌های طولانی‌تری کار می‌کنید و

much time with your family, and  that's the negative part of it.

زمان زیادی را با خانواده‌تان نمی‌گذرانید، و این بخش منفی آن است.

So getting a promotion was bittersweet.

بنابراین گرفتن ترفیع تلخ بود.

This is a great.

این عالی است.

Expression to use as a gerund statement.

عبارتی برای استفاده به عنوان یک دستور جیروند.

A gerund statement is a sentence.

گزاره ژروند یک جمله است.

That.

که

Starts with ING, so we start with our gerund verb,  

با ING شروع می‌شود، بنابراین ما با فعل جنسی خود شروع می‌کنیم،

and you can use this to make more  of a statement, a general statement.

و می‌توانید از آن برای ساختن بیشتر یک عبارت، یک عبارت کلی استفاده کنید.

So you can try this and notice the  expression is to be bittersweet to.

بنابراین می‌توانید این را امتحان کنید و متوجه شوید که عبارتی تلخ است.

Be bittersweet.

تلخ و شیرین باش

And here of course I have my.

و در اینجا البته من خودم را دارم.

Verb to be conjugated in the past.

فعل صرف در گذشته.

Simple.

I could say.

ساده.

من میتوانم بگویم.

Getting a promotion is bittersweet if I want to  say that the emotions are still taking place now.

اگر بخواهم بگویم که این احساسات هنوز هم در حال حاضر وجود دارند، گرفتن ترفیع تلخ است.

But maybe my promotion was last year, so I'm more  talking about at that time of that transition.

اما شاید ارتقای شغلی من سال گذشته بود، بنابراین در آن زمان از آن انتقال بیشتر درباره آن صحبت می‌کنم.

It was bittersweet.

تلخ بود.

So maybe finishing university?

پس ممکنه دانشگاه رو تموم کنه؟

Was bittersweet.

تلخ و شیرین بود

Of course it was positive because  you don't have to study anymore,  

البته مثبت بود چون دیگر لازم نیست درس بخوانی،

but it's negative because of whatever reason.

اما به هر دلیلی منفی است.

So lots of things.

خیلی چیزها

So you can try an example in the comments  and try it with a gerund statement.

بنابراین می‌توانید یک مثال را در نظرات امتحان کنید و آن را با عبارت Gerund امتحان کنید.

And don't forget to conjugate your  verb to be OK and this is the same.

و فراموش نکنید که فعل خود را به عنوان OK به هم متصل کنید و این همان است.

Are big.

بزرگ هستند.

This is the.

I'm just seeing if anything is different,  

این است.

من فقط می بینم که آیا چیزی متفاوت است،

but it looks like it is the exact same  thing and then she just repeats it.

اما به نظر می رسد که دقیقاً همان چیز است و سپس او فقط آن را تکرار می کند.

Amazing.

حیرت آور.

Job with that song.

کار با آن آهنگ به

Feel free to take a break, listen to  the song, see all the vocabulary you  

راحتی استراحت کنید، به آهنگ گوش دهید، تمام لغاتی را که به تازگی

just learned, and when you're ready,  let's continue on with our next song,  

آموخته‌اید ببینید، و وقتی آماده شدید ، بیایید به آهنگ بعدی خود ادامه دهیم.

which is Antihero by Taylor Swift you're going  to learn a lot of advanced vocabulary from.

واژگان پیشرفته از.

This song let's get.

این آهنگ بیا بگیر

Started Let's start by reviewing the  name of the song, which is antihero.

شروع شد بیایید با مرور نام آهنگ، که ضد قهرمان است، شروع کنیم.

Antihero.

ضد قهرمان.

An antihero is someone who does not  have traditional heroic qualities.

ضدقهرمان کسی است که ویژگی‌های قهرمانانه سنتی ندارد.

So notice here heroic.

بنابراین به اینجا قهرمانانه توجه کنید.

This is an adjective to describe the qualities.

این یک صفت برای توصیف کیفیات است.

You can also describe a person as heroic.

شما همچنین می توانید یک فرد را قهرمان توصیف کنید.

So you could say firefighters.

بنابراین می توان گفت آتش نشان ها.

People who fight fires, firefighters are very  heroic, so we're using it as an adjective.

افرادی که با آتش می جنگند، آتش نشان ها بسیار قهرمان هستند، بنابراین ما از آن به عنوان یک صفت استفاده می کنیم.

So antihero is someone who does not have these  traditional heroic qualities like courage, but.

بنابراین ضدقهرمان کسی است که این ویژگی‌های قهرمانانه سنتی مانند شجاعت را ندارد، اما.

Even though they don't have those  qualities, they're still admired.

حتی اگر آن‌ها آن ویژگی‌ها را ندارند، هنوز مورد تحسین قرار می‌گیرند.

Now you probably hear about antiheroes  more in movies, plays, books.

اکنون احتمالاً درباره ضدقهرمان‌ها بیشتر در فیلم‌ها، نمایشنامه‌ها، کتاب‌ها می‌شنوید.

In this case, song lyrics, thinking of movies,  

در این مورد، متن آهنگ، فکر کردن به فیلم،

the first movie that came to  my mind is the movie Deadpool.

اولین فیلمی که به ذهنم رسید، فیلم Deadpool است.

If you haven't seen the movie Deadpool,  I highly recommend it because it's  

اگر فیلم Deadpool را ندیده‌اید، به شدت آن را توصیه می‌کنم زیرا

hilarious and this character is  a classic example of an antihero.

خنده‌دار است و این شخصیت نمونه کلاسیک یک ضدقهرمان است.

So now let's continue on  with the rest of the lyrics.

پس حالا بیایید با بقیه اشعار ادامه دهیم.

Now remember, this is a song, so it's not  going to sound the same just reading it.

حالا به یاد داشته باشید، این یک آهنگ است، بنابراین فقط با خواندن آن صدایش یکسان نخواهد بود.

But I am not going to sing this for you.

اما من قرار نیست این را برای شما بخوانم.

But I have selected some of the most common.

اما من تعدادی از رایج ترین ها را انتخاب کرده ام.

Expressions and idioms that I think you might  

عبارات و اصطلاحاتی که فکر می‌کنم ممکن است

not know and will be useful for  you to have in your vocabulary.

ندانید و داشتن آنها در واژگانتان برای شما مفید خواهد بود.

So we're just going to focus on these  specific expressions that I've highlighted,  

بنابراین ما فقط بر روی این عبارات خاصی که برجسته کرده‌ام تمرکز می‌کنیم،

and after I explain everything, I've  included the link to where you can.

و بعد از توضیح همه چیز، پیوند را به جایی که می‌توانید اضافه کردم.

Listen to.

گوش دادن به.

Song but with the lyrics as well,  so you can follow along with the  

آهنگ، اما با اشعار نیز، بنابراین می‌توانید با

lyrics so you can click this link  after you've watched the lesson.

اشعار آن را دنبال کنید تا بتوانید پس از تماشای درس، روی این پیوند کلیک کنید.

OK so this line is when my  depression works the graveyard shift.

خوب پس این خط زمانی است که افسردگی من تغییر قبرستان می کند.

So here what I have highlighted  to work the graveyard shift.

بنابراین در اینجا چیزی است که من برای کار در شیفت قبرستان برجسته کرده ام.

The graveyard shift.

جابجایی قبرستان

This is actually a time period, and it's a  time period at work that begins late at night,  

این در واقع یک دوره زمانی است، و یک دوره زمانی در محل کار است که اواخر شب شروع می‌شود،

so usually around midnight,  and ends early in the morning.

بنابراین معمولاً حدود نیمه‌شب و صبح زود به پایان می‌رسد.

So you might work from 12:00 midnight  to 6:00 AM and there are many people  

بنابراین ممکن است از ساعت 12:00 نیمه شب تا 6:00 صبح کار کنید و افراد زیادی هستند

who would have to work the graveyard  shift, such as doctors, nurses, police.

که مجبورند در شیفت قبرستان کار کنند ، مانند پزشکان، پرستاران، پلیس.

And firefighters, my earlier example,  and of course many others as well.

و آتش نشان ها، نمونه قبلی من، و البته بسیاری دیگر نیز.

What about you?

تو چطور؟ آیا

Have you ever worked the graveyard shift?

تا به حال در شیفت قبرستان کار کرده اید؟ به عنوان مثال

Share in the comments below  as an example sentence.

در نظرات زیر به اشتراک بگذارید .

You could say I'm exhausted from working the  graveyard shift all week, so that's what it means.

می توانید بگویید من از کار کردن در شیفت قبرستان در تمام هفته خسته شده ام، بنابراین معنی آن همین است.

Now she's saying my depression, so  she's saying her depression starts.

حالا او می‌گوید افسردگی من است، بنابراین می‌گوید افسردگی او شروع می‌شود.

Affecting her around midnight and  it lasts all night into the morning.

حوالی نیمه شب روی او تأثیر می گذارد و تمام شب تا صبح ادامه می یابد.

So that's a very negative thing because  obviously you're not going to sleep very  

بنابراین این یک چیز بسیار منفی است زیرا واضح است که

well if your depression works  the grave night shift, right?

اگر افسردگی شما در شیفت شب کار کند، خیلی خوب نخواهید خوابید ، درست است؟

So let's.

پس بیایید.

Go to our next sentence, she says.

او می گوید به جمله بعدی ما بروید.

All of the people I've.

تمام افرادی که من دارم

Ghosted stand there in the room.

در اتاق شبح ایستاده است.

Now I just want to point out, as we're  going through this song, just remember this.

اکنون فقط می‌خواهم به این نکته اشاره کنم که در حال بررسی این آهنگ هستیم، فقط این را به خاطر بسپاریم.

Is a song.

Taylor Swift wrote it, and the song  is kind of like a dream she had.

یک آهنگ است.

تیلور سوئیفت آن را نوشت، و آهنگ شبیه رویایی است که او دیده است.

The lyrics don't really make a lot of sense.

اشعار واقعاً معنی چندانی ندارند.

In terms of telling a story, it's like if you try  

از نظر گفتن یک داستان، مثل این است که اگر سعی کنید

to tell someone about your dream and it  probably wouldn't make a lot of sense.

رویای خود را به کسی بگویید و احتمالاً چندان منطقی نخواهد بود.

So just keep that in mind as  we're reviewing the lyrics.

بنابراین فقط این را در نظر داشته باشید که  در حال بررسی اشعار هستیم.

All of the people I've ghosted have you  heard this expression to ghost someone?

همه افرادی را که شبح کرده‌ام، این عبارت را شنیده‌اید تا کسی را روح ببخشید؟

I've been ghosted I.

من شبح شده ام.

Ghosted him.

او را شبح کردم.

I ghosted her.

من او را شبح کردم.

This is a new expression.

این یک بیان جدید است.

That has only been used probably  for the last five to 10 years.

احتمالاً فقط برای پنج تا 10 سال گذشته استفاده شده است.

When you go someone, you suddenly  disappear from that person's life,  

وقتی به کسی می روید، ناگهان از زندگی آن شخص ناپدید می شوید،

but you don't tell the person that  you're ending the relationship.

اما به آن شخص نمی گویید که در حال پایان دادن به رابطه هستید.

And the relationship could be  a romantic relationship, but it  

و این رابطه می تواند یک رابطه عاشقانه باشد، اما

could also be a friendship as well, so let's say.

می تواند یک دوستی نیز باشد، بنابراین بیایید بگوییم.

You started a new friendship with someone  and you hung out three or four times.

دوستی جدیدی با یک نفر شروع کردید و سه یا چهار بار با هم قرار گذاشتید.

You went to the movies, you got coffee,  you went out for dinner together,  

شما به سینما رفتید، قهوه خوردید، با هم برای شام بیرون رفتید،

and then all of a sudden in that  person doesn't talk to you anymore.

و ناگهان آن شخص دیگر با شما صحبت نمی کند.

You send them a message.

شما به آنها پیام دهید.

Hey, do you want to get together this weekend?

هی، میخوای این آخر هفته دور هم جمع بشیم؟

No reply.

بی پاسخ.

You send them another message.

شما یک پیام دیگر به آنها بفرستید.

Hey, did you get my last message?

سلام، آیا آخرین پیام من را دریافت کردید؟

No reply.

بی پاسخ.

That person just ghosted you.

آن شخص فقط شما را شبح کرده است.

So I wrote the definition here for you.

بنابراین من تعریف را اینجا برای شما نوشتم.

And let me give you another example sentence.

و اجازه دهید یک جمله مثال دیگر را برای شما بیان کنم.

We went out on three dates,  but then she ghosted me.

ما در سه قرار بیرون رفتیم، اما بعد او مرا شبح کرد.

She just stopped.

او فقط متوقف شد.

Replying to my messages.

در حال پاسخ به پیام های من از

Stop sending me messages and she  didn't tell me or explain why.

ارسال پیام برای من خودداری کنید و او به من نگفت یا توضیح نداد که چرا.

The next sentence is I should  not be left to my own devices.

جمله بعدی این است که من نباید به حال خودم رها شوم.

This is an idiom to leave  someone to their own devices.

این اصطلاحی است برای اینکه فردی را به حال خود رها کنید. به

Notice the plural.

جمع توجه کنید.

It's devices.

دستگاه هاست

Plural devices.

دستگاه های جمع.

And this is to allow someone to make  their own decisions about what to do.

و این به این منظور است که به کسی اجازه می‌دهیم در مورد اینکه چه کاری باید انجام دهد، خودش تصمیم بگیرد.

So by saying I should not be left  to my own devices, Taylor Swift is  

بنابراین، تیلور سوئیفت با گفتن اینکه من نباید به حال خودم رها شوم، می‌گوید

saying that she should not be allowed to  make her own decisions about what to do.

که نباید به او اجازه داده شود که درباره کارهایی که باید انجام دهد تصمیم بگیرد.

Here's another example sentence.

در اینجا یک جمله مثال دیگر است.

My boss never leaves me to my own.

رئیس من هرگز مرا به حال خودم نمی گذارد.

Devices.

دستگاه ها

So my boss doesn't allow me to  make my own decisions, of course.

بنابراین، البته رئیسم به من اجازه نمی‌دهد که خودم تصمیم بگیرم.

In this context, it's about  a workplace decisions, right?

در این زمینه، درباره تصمیمات محل کار است، درست است؟

So it's a very.

بنابراین آن را بسیار.

Common expression more so  used in a business context,  

عبارت رایج بیشتر در زمینه کسب و کار استفاده می شود،

but as you can see with Taylor Swift, you  can use it in a general context as well.

اما همانطور که با تیلور سویفت می بینید، می توانید از آن در یک زمینه کلی نیز استفاده کنید.

Let's continue on with our lyrics.

بیایید با اشعار خود ادامه دهیم.

They come with prices and vices.

آنها با قیمت ها و رذایل می آیند.

Well, that rhymes, prices, vices.

خوب، این قافیه ها، قیمت ها، رذایل.

What does vice mean?

معاون یعنی چه؟

Well, a vice is a noun and  it simply means a bad habit.

خب، رذیله یک اسم است و به سادگی به معنای عادت بد است.

So remember, her line before is that she  shouldn't be left to her own devices.

بنابراین به یاد داشته باشید، خط قبلی او این بود که نباید او را به حال خودش رها کرد.

She shouldn't be able to make her own decisions.

او نباید بتواند خودش تصمیم بگیرد.

If she does well, then she has a lot of bad  habits that will influence her decision,  

اگر او خوب عمل کند، عادات بد زیادی دارد که بر تصمیم او تأثیر می‌گذارند،

so that could be a reason  why she shouldn't be left.

بنابراین این می‌تواند دلیلی باشد که چرا نباید او را ترک کند.

To her own devices.

به حال خودش

Now we use this quite a lot with bad habits  that aren't that bad of habits like chocolate.

اکنون ما از این بسیار با عادات بد استفاده می‌کنیم که عادت‌های بدی مانند شکلات نیستند.

A lot of people will say chocolate  is my main vice in life, which is  

بسیاری از مردم می گویند شکلات بد اصلی من در زندگی است، که می

saying you know you shouldn't eat so  much chocolate, but you do anyway.

گویند شما می دانید که نباید آنقدر شکلات بخورید، اما به هر حال این کار را می کنید.

It's a bad habit of yours, so you can use this  with more serious vices like drugs and alcohol,  

این یک عادت بد شماست، بنابراین می‌توانید از آن با مفاسد جدی‌تری مانند مواد مخدر و الکل استفاده کنید،

but we also use it with more light vices like  chocolate or McDonald's or things like that.

اما ما از آن با مذاهب سبک‌تری مانند شکلات یا مک‌دونالد یا چیزهایی مانند آن استفاده می‌کنیم.

Maybe listening to too much Taylor Swift  is your vice, because you should be.

شاید گوش دادن بیش از حد به تیلور سویفت اشتباه شما باشد، زیرا باید اینطور باشید.

Working and not listening to Taylor.

کار کردن و گوش نکردن به تیلور.

OK, let's continue on.

باشه ادامه بدیم

That I don't think you'll understand  because you got tired of my scheming.

که فکر نمی‌کنم بفهمی، چون از دسیسه‌کاری من خسته شدی.

So remember, we're skipping quite a lot  because we're just focusing on specific.

بنابراین به یاد داشته باشید، ما خیلی چیزها را نادیده می گیریم، زیرا فقط روی موارد خاصی تمرکز می کنیم.

Now, what does it mean to Scheme?

حالا منظور از Scheme چیست؟

When you scheme, it's when you make plans,  

وقتی برنامه‌ریزی می‌کنید، زمانی است که برنامه‌ریزی می‌کنید،

But those plans are secret and  the purpose of those plans is to.

اما این برنامه‌ها مخفی هستند و هدف آن برنامه‌ها این است.

Deceive others.

دیگران را فریب دهید.

Deceive simply means you want them to believe  

فریب دادن به سادگی به این معناست که می‌خواهید آنها را باور کنند

or do something that isn't  true or isn't good for them.

یا کاری را انجام دهند که درست نیست یا برایشان خوب نیست.

So it's a negative thing to scheme, to scheme.

بنابراین، طرح‌ریزی، برنامه‌ریزی، امری منفی است.

How can we trick someone?

چگونه می توانیم کسی را فریب دهیم؟

How can we do something that  will benefit us but not?

چگونه می توانیم کاری انجام دهیم که به نفع ما باشد اما نه؟

Them Here's an example for you.

آنها در اینجا یک مثال برای شما است.

My kids have been scheming to avoid chores.

بچه های من برای دوری از کارهای روزمره نقشه می کشند.

So imagine your kids are like, how can we tell  mom that we don't need to clean the bathroom?

بنابراین تصور کنید بچه‌هایتان اینطور هستند، چگونه می‌توانیم به مادر بگوییم که نیازی به تمیز کردن حمام نداریم؟

Or how can we get dad to do the dishes for us?

یا چگونه می توانیم پدر را وادار کنیم که ظرف ها را برای ما بشویید؟

That's scheming.

این نقشه کشی است.

And then they talk back and forth to each other.

و بعد با هم حرف می زنند.

We can tell them we have homework to do,  but then they don't actually have homework.

می‌توانیم به آن‌ها بگوییم که تکالیفی برای انجام دادن داریم، اما آن‌ها در واقع تکلیف ندارند.

It's just this scheme, right?

این فقط این طرح است، درست است؟

So.

بنابراین.

Of course this is more of a light hearted example,  but it can be used in a more negative way as well.

البته این بیشتر یک مثال ساده است، اما می‌توان از آن به شیوه‌ای منفی‌تر نیز استفاده کرد.

You can scheme to try to  cheat or steal, for example.

برای مثال می‌توانید برای تقلب یا سرقت برنامه‌ریزی کنید.

So because you.

پس چون تو

Got tired of my scheming.

از نقشه کشی من خسته شدم

So someone, whoever the you.

بنابراین کسی، هر که شما.

Is was tired of.

خسته شده بود

Taylor Swift always creating these plans  to deceive that person Scheming and it  

تیلور سوئیفت همیشه این نقشه‌ها را برای فریب آن شخص طراحی می‌کند و

makes sense that the person would get  tired of it, not want her to do that.

منطقی است که آن شخص از این کار خسته شود، نه اینکه او این کار را بکند.

The chorus is pretty.

گروه کر زیباست

OK then the?

خوب پس؟

There's just one word that I'll point out.

فقط یک کلمه وجود دارد که به آن اشاره می کنم.

I'll stare directly at the  sun, but never in the mirror.

مستقیم به خورشید خیره خواهم شد ، اما هرگز در آینه.

So to stare, this is.

بنابراین برای خیره شدن، این است.

The same as look.

همان نگاه.

So right now I'm looking here.

بنابراین در حال حاضر من اینجا را جستجو می کنم.

But notice when I look, you  know, sometimes my eyes will  

اما توجه کنید وقتی نگاه می‌کنم، می‌دانید ، گاهی اوقات چشم‌هایم

move a little bit or I'll blink my eyes,  but when you stare, it's really intense.

کمی تکان می‌خورند یا پلک می‌زنم، اما وقتی خیره می‌شوید، واقعاً شدید است.

And I look directly at you and  I don't blink, I'm just staring.

و مستقیم به تو نگاه می کنم و پلک نمی زنم، فقط خیره می شوم.

So it can be very intimidating  when you stare at someone,  

بنابراین، وقتی به کسی خیره می‌شوید، می‌تواند بسیار ترسناک باشد ،

and it's considered rude or impolite in  North American culture at least, to stare.

و حداقل در فرهنگ آمریکای شمالی، خیره شدن بی‌ادبانه یا بی ادبانه تلقی می‌شود .

But in this example.

اما در این مثال

Staring directly at the sun,  

خیره شدن مستقیم به خورشید،

which is actually something you should  not do because it can hurt your eyes.

که در واقع کاری است که نباید  انجام دهید زیرا می تواند به چشمان شما آسیب برساند.

You shouldn't stare at the sun.

شما نباید به خورشید خیره شوید.

So let me.

پس اجازه بده

Leave that as your example sentence.

آن را به عنوان جمله مثال خود بگذارید.

You shouldn't stare at the sun  because you could hurt your eyes.

شما نباید به خورشید خیره شوید زیرا ممکن است به چشمانتان آسیب برسانید.

So don't take that advice from Taylor Swift.

پس این توصیه تیلور سویفت را نپذیرید.

But she never stares in the mirror.

اما او هرگز در آینه خیره نمی شود.

So she doesn't look at herself.

بنابراین او به خودش نگاه نمی کند.

For a long period of time, intensely in  the mirror, so I left the definition of.

برای مدت طولانی، به شدت در آینه، بنابراین من تعریف را ترک کردم.

Stare for you as.

خیره به تو به عنوان.

Well, now let's continue on.

خب حالا ادامه بدیم

It must be exhausting always rooting for.

همیشه ریشه یابی باید خسته کننده باشد.

The antihero.

ضد قهرمان.

You know what antihero is, so  let's talk about the verb to root.

شما می دانید ضد قهرمان چیست، بنابراین بیایید در مورد فعل به ریشه صحبت کنیم.

And notice you root for someone or  you can root for something as well.

و متوجه شوید که برای کسی روت می کنید یا می توانید چیزی را نیز روت کنید.

Here's the definition.

در اینجا تعریف است.

When you root for someone,  you want that person or team.

وقتی کسی را ریشه‌یابی می‌کنید، آن شخص یا تیم را می‌خواهید.

To win or to achieve something specific  in the sense of a promotion or a job,  

برای برنده شدن یا دستیابی به چیزی خاص به معنای ترفیع یا شغل،

they win that promotion, they win that job.

آن ترفیع را برنده می‌شوند، آن شغل را برنده می‌شوند.

So you can think of it really as winning.

بنابراین می توانید آن را واقعاً به عنوان برنده در نظر بگیرید.

We do use.

ما استفاده می کنیم.

This a lot in sports, so  let's say it was the world.

این مقدار در ورزش زیاد است، بنابراین بیایید بگوییم این دنیا بود.

Cup and we had France and  Argentina in the playoffs, right?

جام حذفی و ما فرانسه و آرژانتین را در پلی آف داشتیم، درست است؟

So you would ask someone, Who are you rooting for?

بنابراین از کسی می‌پرسید که به دنبال چه کسی هستید؟

Who are you rooting for?

برای کی ریشه داری؟

Which team are you rooting for?

طرفدار کدام تیم هستید؟

You're asking them who do you want to win?

شما از آنها می پرسید که می خواهید چه کسی برنده شوید؟ آیا

Are you rooting for France or  are you rooting for Argentina?

طرفدار فرانسه هستید یا برای آرژانتین؟

Why are you rooting for France?

چرا برای فرانسه ریشه دوانید؟

And then you can explain why.

و سپس می توانید دلیل آن را توضیح دهید.

Now seeing, let's say there's two people.

حالا با دیدن، فرض کنید دو نفر هستند.

Up for a job promotion?

برای ارتقای شغلی آماده هستید؟

Fred and Nancy, are you rooting for Fred?

فرد و نانسی، آیا شما به دنبال فرد هستید؟

Or are you?

یا هستی؟

Rooting for Nancy.

ریشه یابی برای نانسی.

You have two candidates. Or it could be in a political.

شما دو نامزد دارید. یا ممکن است در زمینه سیاسی باشد.

Are you rooting for candidate X or candidate Y?

آیا شما برای نامزد X یا نامزد Y ریشه یابی می کنید؟

So let me just leave that example sentence with  sports, because that is probably the most common  

بنابراین اجازه دهید این جمله مثال را با ورزش بگذارم، زیرا احتمالاً رایج‌ترین

time you'll use it.

زمانی است که از آن استفاده می‌کنید. آیا

Are you rooting for France or Argentina?

طرفدار فرانسه یا آرژانتین هستید؟

And then whoever you're rooting  for is the person or team.

و پس از آن، هرکسی که به دنبال او هستید، آن شخص یا تیم است.

You want to win?

شما می خواهید برنده شوید؟

Okay.

باشه.

It must be exhausting.

باید طاقت فرسا باشد.

Always rooting for the antihero.

همیشه به دنبال ضد قهرمان است.

So you want the antihero to win, remember?

پس شما می خواهید ضدقهرمان برنده شود، یادتان هست؟

I highly recommend.

من به شدت توصیه می کنم.

You listen to the song with the.

شما آهنگ را با

Lyrics and then you can see all this new  vocabulary and you can listen to the song.

متن ترانه و سپس می توانید همه این واژگان جدید را ببینید و می توانید به آهنگ گوش دهید. آیا می

Did you know that?

دانستید که؟

Is the most popular song according to the  charts right now at the time of this recording.

محبوب‌ترین آهنگ بر اساس نمودارها در حال حاضر در زمان ضبط است. به

That's why I chose it, OK?

همین دلیل آن را انتخاب کردم، خوب؟

And remember I said it seems like the  lyrics don't really make a lot of sense.

و به یاد داشته باشید که گفتم به نظر می‌رسد که ترانه‌ها واقعاً معنایی ندارند.

They don't tell a story.

آنها داستان نمی گویند.

It's more like she's talking about her dream.

بیشتر شبیه این است که او در مورد رویایش صحبت می کند.

Sometimes I feel like everybody is a sexy baby.

گاهی اوقات احساس می کنم همه بچه های جذابی هستند.

Like that's something you might have dreamt about.

مثل این چیزی است که شما ممکن است در مورد آن خواب دیده باشید.

Last night, right?

دیشب، درسته؟

So that's why I'm not going through.

پس به همین دلیل است که نمی گذرم.

It word for word, and I'm  focusing on specific words.

کلمه به کلمه است، و من روی کلمات خاصی تمرکز می کنم.

Did you hear my covert narcissism?

خودشیفتگی پنهان من را شنیدی؟

I disguise as altruism.

من خود را به عنوان نوع دوستی پنهان می کنم.

I'll explain some other words here because  you might be wondering about covert.

من در اینجا چند کلمه دیگر را توضیح خواهم داد زیرا ممکن است در مورد مخفی کاری فکر کنید.

Covert simply means secret.

پنهان به سادگی به معنای راز است.

Secret or Hidden?

راز یا پنهان؟

This is used a lot.

این بسیار استفاده می شود.

In a military context,  they're on a covert mission.

در زمینه نظامی، آنها در یک ماموریت مخفی هستند.

So it's a mission that's secret.

بنابراین این یک ماموریت مخفی است.

The general public has no knowledge of it.

عموم مردم از آن اطلاعی ندارند.

They're on a covert mission.

آنها در یک ماموریت مخفی هستند.

They're working on a covert project for.

آنها روی یک پروژه مخفی کار می کنند.

So it's used more in military,  but it could also be used at work.

بنابراین بیشتر در ارتش استفاده می شود، اما می توان از آن در محل کار نیز استفاده کرد.

You could be working.

شما ممکن است کار کنید

On a covert project within your company.

در یک پروژه مخفی در شرکت شما.

Now let's talk about narcissism and altruism.

حالا بیایید در مورد خودشیفتگی و نوع دوستی صحبت کنیم.

Narcissism is having too much  self-interest interest in your  

خودشیفتگی به معنای علاقه بیش از حد به نفع شخصی به

own appearance or it could also be your abilities.

ظاهر خود یا می تواند توانایی های شما باشد.

As well.

همچنین.

And covert narcissism is I'm trying to hide it.

و خودشیفتگی پنهان این است که من سعی می کنم آن را پنهان کنم.

I'm trying to keep this interest in  myself secret or hidden from others.

من سعی می‌کنم این علاقه را در خودم پنهان یا از دیگران پنهان نگه دارم.

Altruism, on the other hand.

از سوی دیگر نوع دوستی.

Is more of the opposite.

بیشتر برعکس است

Of narcissism.

از خودشیفتگی

Because altruistic people are more concerned  about others, not themselves, and it's that  

زیرا افراد نوع دوست بیشتر نگران دیگران هستند، نه خودشان، و این

willingness to do things for others, even  if it means sacrificing your own needs.

تمایل به انجام کارها برای دیگران است، حتی اگر به معنای فداکردن نیازهای شما باشد.

That's altruism.

این نوع دوستی است.

Now let's talk about disguise.

حالا بیایید در مورد مبدل کردن صحبت کنیم.

When you disguise something, you trying to hide  it, and in this case it's a feeling or an emotion.

وقتی چیزی را پنهان می کنید، سعی می کنید آن را پنهان کنید، و در این مورد این یک احساس یا یک احساس است.

But we also try.

اما ما هم تلاش می کنیم. می

You can try to disguise yourself.

توانید سعی کنید خود را پنهان کنید.

I could try to disguise myself  by wearing, oh, a black wig,  

می‌توانم سعی کنم با پوشیدن یک کلاه گیس سیاه، خودم را مبدل کنم،

so I could have black hair  instead of my normal hair.

تا بتوانم به جای موهای معمولی‌ام، موهای مشکی داشته باشم. می‌توانستم

I could wear glasses, and I could wear  different clothing so I don't look like myself.

عینک بزنم، و می‌توانستم لباس‌های متفاوتی بپوشم تا شبیه خودم نباشم.

Nobody would recognize me if they saw  me on the street, for example, you.

هیچ کس اگر مرا در خیابان ببیند، مثلاً شما را نمی شناسد.

So you can disguise yourself.

بنابراین می توانید خود را مبدل کنید.

But in this case, she's talking  about disguising an emotion,  

اما در این مورد، او درباره پنهان کردن یک احساس صحبت می‌کند،

so trying to hide that  emotion with another emotion.

بنابراین سعی می‌کند آن احساس را با یک احساس دیگر پنهان کند.

So she's trying to hide her narcissism,  which is interest in herself, her secret  

بنابراین او سعی می کند خودشیفتگی خود را پنهان کند، که علاقه به خودش است، خودشیفتگی پنهانی او

narcissism as altruism, interest in other people.

به عنوان نوع دوستی، علاقه به افراد دیگر.

So that's a very.

پس این خیلی

Interesting lyric, to be honest.

غزل جالبی است، صادقانه بگویم.

It's very well written.

خیلی خوب نوشته شده

Let's continue on.

بیایید ادامه دهیم.

OK, our chorus again.

خوب، دوباره گروه کر ما.

So remember we saw stare and rooting  and we already discussed that.

بنابراین به یاد داشته باشید که ما خیره شدن و روت کردن را دیدیم و قبلاً در مورد آن بحث کردیم.

Now let's take a look at daughterinlaw again.

حالا بیایید دوباره نگاهی به دختر دختر بیاندازیم.

This is what caused me to say this is  more like her talking about her dream.

این چیزی است که باعث شد بگویم این بیشتر شبیه صحبت او درباره رویای خود است.

Because when I first saw this, I was  really confused because Taylor Swift  

چون وقتی برای اولین بار این را دیدم، واقعاً گیج شدم زیرا تیلور سوئیفت

cannot have a daughterinlaw.

نمی‌تواند دختر عروس داشته باشد.

She's too young to have a daughterinlaw because a  

او برای داشتن یک عروس بسیار کوچک است زیرا

daughterinlaw is the woman who is  married to your son or daughter.

داماد زنی است که با پسر یا دختر شما ازدواج کرده است.

So if Taylor Swift had a daughterinlaw,  Taylor Swift would have to have a child,  

بنابراین اگر تیلور سوئیفت یک عروس داشت، تیلور سوئیفت باید یک فرزند،

a son or a daughter, but that child would  have to be old enough to be married.

یک پسر یا یک دختر داشته باشد، اما آن فرزند باید آنقدر بزرگ باشد که ازدواج کند.

And then the person her child marries  

و سپس شخصی که فرزندش با او ازدواج می‌کند،

is either her daughterinlaw for  a woman or soninlaw for a man.

یا برای یک زن، یا دختر پسرش است یا برای یک مرد، پسر پسرش.

Now obviously that's not possible,  but if you're in your mid.

اکنون بدیهی است که این امکان پذیر نیست، اما اگر در اواسط خود هستید.

To late 40s.

تا اواخر دهه 40

Or 50s, Sixties.

یا دهه 50، دهه شصت.

Then you could definitely have a daughterinlaw.

اونوقت مطمئنا می تونی دختر عروس داشته باشی

But.

ولی.

You possibly have a motherinlaw.

شما احتمالا مادرشوهر دارید

A motherinlaw is the mother  of your husband or wife.

مادر مادر، مادر شوهر یا همسر شماست.

So in the song she says I have this dream.

بنابراین در آهنگ او می گوید من این رویا را دارم.

My daughterinlaw kills me for the money.

دخترم به خاطر پولش مرا می کشد.

She thinks I left them in the will.

او فکر می کند من آنها را در وصیت نامه گذاشته ام.

OK, that sounds like a common  dream that one could have.

خوب، به نظر یک رویای معمولی است که می‌توان داشت.

Now the will a will is.

اکنون اراده یک اراده است.

A legal.

قانونی

Document and it outlines how your assets Now your  assets could be your money, your house, your car  

سند و نشان می‌دهد که چگونه دارایی‌های شما اکنون دارایی‌های شما می‌تواند پول شما باشد، خانه‌تان، ماشین شما

or any other possessions will be distributed  which means given to other people after.

یا هر دارایی دیگری توزیع می‌شود که به این معنی است که پس از آن به افراد دیگر داده می‌شود.

You die now.

تو الان بمیری

I wonder what?

شگفت زده ام که؟

This is in In your native language.

این به زبان مادری شماست.

Do you use the terminology will just  translated in your native language?

آیا از اصطلاحی که فقط به زبان مادری شما ترجمه می شود استفاده می کنید؟

I wonder.

Let me know in the comments.

من تعجب میکنم.

در نظرات به من اطلاع دهید.

I'm curious about that.

من در مورد آن کنجکاو هستم.

Okay, she thinks she, the daughterinlaw  thinks I left them in the will.

خوب، او فکر می کند او، دختر دختر فکر می کند که من آنها را در وصیت نامه گذاشته ام.

That's funny.

جالبه.

All right, so it's the chorus  again and oh, that's it.

بسیار خوب، پس دوباره آهنگ کر است و اوه، همین.

You are doing so awesome.

شما خیلی عالی انجام می دهید

Make sure you.

مطمئن شوید که شما.

Listen to the.

گوش کن به.

Song Listen to the vocabulary you just learned.

آهنگ به واژگانی که تازه یاد گرفتی گوش کن.

And when you're ready, let's move on with  our next song, Flowers by Miley Cyrus.

و وقتی آماده شدید، بیایید با آهنگ بعدی خود، Flowers از مایلی سایرس، ادامه دهیم.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Let's get started with the song review  and we'll go through this song together.

بیایید با بررسی آهنگ شروع کنیم و این آهنگ را با هم مرور می کنیم.

Now keep in mind, for copyright  purposes I'm not allowed to.

اکنون به خاطر داشته باشید، برای اهداف حق نسخه‌برداری، من اجازه ندارم.

Play the song, but I have included the link to.

آهنگ را پخش کنید، اما من لینک آن را قرار داده ام.

Where you can listen to the song.

جایی که می توانید آهنگ را گوش کنید.

With the lyrics, so you.

با اشعار، بنابراین شما.

Can learn what the lyrics mean and then after this  lesson you can listen to the song with the lyrics.

می توانید معنی اشعار را بیاموزید و بعد از این درس می توانید آهنگ را همراه با اشعار گوش دهید.

The song starts by saying.

آهنگ با گفتن شروع می شود.

We were good.

ما خوب بودیم

We were.

ما بودیم.

Gold kind of dream that can't be sold.

رویای طلایی که نمی توان آن را فروخت.

We were good.

ما خوب بودیم

We were gold.

ما طلا بودیم

I said I wasn't going to sing.

گفتم که قرار نیست آواز بخوانم.

Notice the.

توجه کنید.

Verb tense.

فعل زمان.

Here we were good.

اینجا ما خوب بودیم

What verb?

چه فعل؟

Tense is this.

Of course it's the past simple of the verb to be,  

تنش این است

البته فعل to be به گذشته ساده است،

so it means of course they are no longer good,  which implies this is a song about a breakup.

بنابراین به این معنی است که مطمئناً آنها دیگر خوب نیستند که به این معنی است که این آهنگی درباره جدایی است.

A breakup.

یک جدایی

A breakup is when a couple, a romantic couple, is  together, but then they break up and they're no.

جدایی زمانی است که یک زن و شوهر، یک زوج عاشقانه، با هم هستند، اما بعد از هم جدا می‌شوند و هیچ.

Longer together, That's a breakup.

طولانی تر با هم، این یک جدایی است.

So here I gave you some examples.

So you could say this is a breakup.

بنابراین در اینجا چند مثال برای شما آوردم.

بنابراین می توان گفت که این یک جدایی است.

Good.

خوب

This is a song about a breakup.

این آهنگ در مورد جدایی است.

This is our noun.

این اسم ماست

And here we're no longer together.

و اینجا ما دیگر با هم نیستیم.

We broke up.

ما جدا شدیم.

This is the phrasal verb break  up, and this is the past form.

این فعل عبارتی break up است و این شکل گذشته است.

Broke is the past simple of break we.

شکست گذشته ساده شکست ما است.

We're not anymore.

ما دیگه نیستیم

We were gold.

ما طلا بودیم

We're not anymore Kind of  dream that can't be sold.

ما دیگر رویایی نیستیم که نتوان آن را فروخت.

In music, it's very common to reduce certain words  

در موسیقی، کاهش کلمات خاص

for pronunciation purposes  because it flows smoother.

برای اهداف تلفظ بسیار رایج است، زیرا روان‌تر جریان می‌یابد.

Kinda is a reduction of the.

نوعی کاهش است.

Word kind of.

نوع کلمه.

And in this case it means the kind of dream.

و در این صورت به معنای نوع خواب است.

So it's talking about the type  of dream, the kind of dream,  

بنابراین صحبت از نوع رویا، نوع رویا،

the type of dream, kind of  dream that can't be sold.

نوع رویا، رویایی است که قابل فروش نیست.

We were right till we weren't.

حق با ما بود تا اینکه نبودیم

Built a home and watched it burn.

خانه ای ساخت و سوختن آن را تماشا کرد.

So here when they were still  a couple before they broke up.

بنابراین اینجا، زمانی که آنها هنوز یک زوج بودند قبل از اینکه از هم جدا شوند.

They built a home together, and then they  broke up, and now they're watching it burn.

آنها با هم خانه ای ساختند، و بعد از هم جدا شدند، و اکنون در حال تماشای سوختن آن هستند.

Of course, metaphorically, not literally.

البته به صورت استعاری نه به معنای واقعی کلمه.

They're watching all their  memories, their time together.

آنها در حال تماشای تمام خاطرات، زمان با هم بودن خود هستند.

Burn so this.

بسوزانید پس این

Sets the tone of the song.

لحن آهنگ را تنظیم می کند.

I didn't want to leave you.

We know it's going to be a  sad song about a breakup.

نمی خواستم ترکت کنم

می دانیم که این یک ترانه غم انگیز درباره جدایی خواهد بود.

Now this is the pre.

حالا این پیش است.

Wanna is a reduction.

Wanna یک کاهش است.

It's the word want to.

این کلمه خواستن است.

But when you're singing,  

اما وقتی در حال آواز خواندن هستید،

it's a lot easier to say I didn't wanna  than saying I didn't want to leave you.

گفتن اینکه نمی‌خواستم بسیار آسان‌تر از گفتن این است که نمی‌خواستم شما را ترک کنم.

So it's just easier to say in spoken  English, especially when you're singing.

بنابراین گفتن به زبان انگلیسی ساده‌تر است ، مخصوصاً وقتی در حال آواز خواندن هستید.

So this is.

بنابراین این است.

Saying that it wasn't Miley's decision.

گفتن که این تصمیم مایلی نبوده.

Break up to end the relationship.

جدا شدن برای پایان دادن به رابطه

I didn't want to leave you.

نمی خواستم ترکت کنم

I didn't want to lie.

من نمی خواستم دروغ بگویم.

I'm not sure what they're lying about.

من مطمئن نیستم که آنها در مورد چه دروغ می گویند.

A lie is, of course, when you do not tell.

دروغ البته زمانی است که نگویی.

The truth to lie.

حقیقت به دروغ.

Now notice the verb I'm using here.

حالا به فعل من در اینجا توجه کنید.

You tell the truth.

شما حقیقت را بگویید.

In this case, truth is a noun  and we do not use the verb say.

در این مورد حقیقت یک اسم است و ما از فعل say استفاده نمی کنیم.

You never say the truth and you never say lies.

شما هرگز راست نمی گویید و هرگز دروغ نمی گویید.

You always tell the truth or you tell lies.

شما همیشه راست می گویید یا دروغ.

But when you use tell, tell is  your verb and lies is a noun.

اما وقتی از tell استفاده می‌کنید، بگویید فعل شماست و دروغ‌ها یک اسم است.

It doesn't have to be plural.

لازم نیست که جمع باشد.

You could tell all lie, or you  can tell lies in the plural.

شما می توانید همه دروغ ها را بگویید، یا می توانید دروغ ها را به صورت جمع بگویید.

But for truth, there's only one truth, right?

اما برای حقیقت، تنها یک حقیقت وجود دارد، درست است؟ به

Which is why we use the truth and it's singular.

همین دلیل است که ما از حقیقت استفاده می کنیم و آن مفرد است.

But you can say all lie or lies in plural.

اما شما می توانید همه دروغ یا دروغ را به صورت جمع بگویید.

But again.

اما دوباره.

Lies and truth.

دروغ و حقیقت.

That's the noun, and the verb is tell.

این اسم است و فعل گفتن است.

But you can also use lie as a verb.

اما می توانید از دروغ به عنوان فعل نیز استفاده کنید.

For example, I lied to my boyfriend.

مثلا من به دوست پسرم دروغ گفتم.

This is our.

این ماست.

Verb lie And it's in the past.

فعل دروغ و در گذشته است.

Simple. I lied to my boyfriend.

ساده. به دوست پسرم دروغ گفتم

I didn't want to lie.

من نمی خواستم دروغ بگویم.

Started to cry, but then I remembered.

شروع کردم به گریه کردن، اما بعد یادم آمد.

Now the song goes into the chorus.

حالا آهنگ وارد گروه کر می شود.

And although this is a breakup song, the  song becomes more optimistic, more upbeat.

و اگرچه این یک آهنگ جدایی است، آهنگ خوشبینانه تر و شادتر می شود.

In the chorus.

در گروه کر.

I can buy myself flowers,  write my name in the sand.

من می توانم برای خودم گل بخرم، نامم را روی شن ها بنویسم.

Now notice she doesn't repeat this.

حالا توجه کنید که او این را تکرار نمی کند.

I can, but it's implied for every line.

من می توانم، اما برای هر خط به طور ضمنی اشاره شده است.

I can write my name in the sand, I can talk to  myself for hours, but that would sound quite.

می‌توانم نامم را روی شن‌ها بنویسم، می‌توانم ساعت‌ها با خودم صحبت کنم، اما کاملاً به نظر می‌رسد.

Repetitive to say it over and over, so this I  can applies to all the actions by myself Flowers.

گفتن آن بارها و بارها تکرار می‌شود، بنابراین این می‌توانم برای همه کارهای خودم اعمال شود Flowers.

So someone else usually gives you flowers, right?

بنابراین شخص دیگری معمولاً به شما گل می دهد، درست است؟

I can buy myself flowers,  write my name in the sand.

من می توانم برای خودم گل بخرم، نامم را روی شن ها بنویسم.

Because normally when you're in love,  you write your name with your initials  

چون معمولاً وقتی عاشق هستید، نام خود را با حروف اول خود

and your boyfriend or girlfriend's  initials in the sand with a big heart.

و نام دوست پسر یا دوست دخترتان را روی شن و با قلب بزرگ می‌نویسید.

Around it.

اطراف آن.

So she's saying I can write my name  in the sand, talk to myself for hours.

بنابراین او می گوید من می توانم نامم را روی شن بنویسم، ساعت ها با خودم صحبت کنم.

This is a good.

این خوب است.

Time reference here for hours.

مرجع زمان اینجا برای ساعت ها.

This is a nonspecific amount of  time, but it sounds like a long time.

این مدت زمان غیر مشخصی است ، اما به نظر طولانی است.

For example, we.

مثلا ما.

Worked on the project.

روی پروژه کار کرد.

For hours four hours.

برای ساعت چهار ساعت. به

That sounds like a long time.

نظر خیلی وقته

Even though you don't specify it now,  

حتی اگر اکنون آن را مشخص نکرده‌اید،

you can specify the time and say  we worked on the project for.

می‌توانید زمان را مشخص کنید و بگویید ما روی پروژه کار کردیم.

Three hours and be more specific, but if you don't  include a specific quantity and just say 4 hours.

سه ساعت و دقیق‌تر باشید، اما اگر مقدار خاصی را وارد نکنید و فقط بگویید 4 ساعت. به

It sounds like a long period of time.

نظر می رسد یک دوره زمانی طولانی است.

Now this time reference for hours is flexible  and you can use it in different verb tenses.

اکنون این مرجع زمانی برای ساعت‌ها انعطاف‌پذیر است و می‌توانید آن را در زمان‌های مختلف فعل استفاده کنید.

For example, you can use it in the  present perfect continuous and you  

به عنوان مثال، می‌توانید از آن در حالت فعلی استمراری کامل استفاده کنید و

can say we've been working  on the project for hours.

می‌توانید بگویید که ساعت‌ها روی پروژه کار می‌کنیم.

So remember 4 hours just means a long period  of time and it's in the present perfect  

بنابراین به یاد داشته باشید که 4 ساعت فقط به معنای یک دوره زمانی طولانی است و در زمان حال کامل است

continuous because it shows that the actions  started in the past and continues until now.

مداوم است زیرا نشان می‌دهد که اقدامات از گذشته شروع شده و تا کنون ادامه دارد.

Now, and we actually don't know when the  action will stop but this one in the past?

اکنون، و ما در واقع نمی‌دانیم چه زمانی این اقدام متوقف می‌شود، مگر این که در گذشته انجام شده است؟

Simple. It's a completed action.

ساده. این یک اقدام کامل است.

You're not working on it anymore,  but yesterday or last week.

شما دیگر روی آن کار نمی‌کنید، اما دیروز یا هفته گذشته.

You.

شما.

Worked on the project for hours.

ساعت ها روی پروژه کار کرد.

Coming back to our song Talk to myself for hours.

بازگشت به آهنگ ما برای ساعت ها با خودم صحبت کن.

I can talk to myself for a long period of time.

من می توانم برای مدت طولانی با خودم صحبت کنم.

I can see things you don't understand.

من می توانم چیزهایی را ببینم که شما نمی فهمید.

I can take myself dancing.

من می توانم خودم را به رقصیدن بکشم. به

Notice this sentence structure.

این ساختار جمله توجه کنید. می‌توانید

You can take someone and then you  have an activity or a location.

فردی را ببرید و سپس یک فعالیت یا مکان داشته باشید.

So generally someone else will take you dancing.

بنابراین به طور کلی شخص دیگری شما را به رقص خواهد برد.

They will come to your house  and you'll get in the car and  

آنها به خانه شما می آیند و شما سوار ماشین می شوید و با

you will go together to a club and go dancing.

هم به یک باشگاه می روید و می رقصید.

Right.

درست.

But Miley is saying I can take.

اما مایلی می گوید من می توانم تحمل کنم.

Myself dancing, You don't have to  use this in a romantic context.

من در حال رقصیدن هستم، لازم نیست از آن در یک زمینه عاشقانه استفاده کنید.

Of course, for example.

البته مثلا.

I took my mom, so I.

من مادرم را گرفتم، پس

Went.

رفتم.

I got my mom and then.

مادرم را گرفتم و بعد.

Together we went to.

با هم رفتیم.

The doctor's appointment.

قرار دکتر.

I took my mom to her doctor's appointment.

مادرم را به وقت دکتر بردم. ما

We waited 4 hours for a.

4 ساعت منتظر بودیم.

Long period of time.

مدت زمان طولانی.

So generally we use this when we  want to express some frustration.

بنابراین معمولاً وقتی می‌خواهیم کمی ناامیدی را ابراز کنیم، از آن استفاده می‌کنیم.

Oh, I was stuck in traffic for hours.

آخه من ساعت ها تو ترافیک گیر کردم

Okay, let's continue on  and I can hold my own hand.

خوب، بیایید ادامه دهیم و من می‌توانم دستم را بگیرم.

So of course, let's say this.

پس البته بیایید این را بگوییم.

Is your boyfriend or your husband?

دوست پسرت هست یا شوهرت؟

It's very common to hold hands, to hold hands.

دست گرفتن، دست گرفتن بسیار رایج است.

And she's just joking and saying I don't need you,  

و او فقط شوخی می‌کند و می‌گوید من به تو نیاز ندارم،

I can hold my own hand,  which I think is quite funny.

می‌توانم دست خودم را بگیرم، که به نظرم خیلی خنده‌دار است.

I can love me better than you can.

من میتونم بهتر از تو دوستم داشته باشم به

Notice our sentence structure here.

ساختار جمله ما در اینجا توجه کنید.

This is a comparative sentence.

این یک جمله مقایسه ای است.

I can.

من میتوانم.

And then a certain activity.

و سپس یک فعالیت خاص.

And then we have our comparative  adjective better than someone can.

و سپس ما صفت مقایسه ای خود را بهتر از کسی داریم.

Let's review these two sentences here.

این دو جمله را در اینجا مرور می کنیم.

Miley can sing better than I can.

مایلی می تواند بهتر از من بخواند.

That's true.

درست است.

Or I can say Miley can sing better than me.

یا می توانم بگویم مایلی بهتر از من می تواند بخواند. به

Notice the difference between these two sentences.

تفاوت این دو جمله توجه کنید.

In this one I have I.

در این یکی دارم I.

And then can because I'm using a verb.

و سپس can چون از یک فعل استفاده می کنم.

You need a subject before the verb.

قبل از فعل به فاعل نیاز دارید.

I can now, Miley.

من الان میتونم مایلی از

Uses this word.

این کلمه استفاده می کند.

Can a lot in her chorus, which is  probably why she ended it on can  

می تواند در گروه کر او زیاد باشد، احتمالاً به همین دلیل است که او آن را به جای

rather than just saying better than you,  better than you, better than you can.

گفتن بهتر از شما، بهتر از شما، بهتر از شما، می تواند به پایان رساند.

Now you can also just say better than  someone, and in this case you want a pronoun.

اکنون می‌توانید فقط بهتر از یک نفر بگویید، و در این مورد یک ضمیر می‌خواهید.

Miley can sing better than me  and the next part just repeats.

مایلی می تواند بهتر از من بخواند و قسمت بعدی فقط تکرار می شود.

Can love me better over  and over again in the song.

می‌تواند در آهنگ بارها و بارها مرا بهتر دوست داشته باشد.

Now the next part, paint my nails.

حالا قسمت بعدی، ناخن هایم را رنگ کنید.

So that's when you put nail Polish.

پس آن زمانی است که لاک ناخن می زنید.

You paint your nails with nail Polish.

شما ناخن هایتان را با لاک رنگ می کنید.

Paint my nails.

ناخن هایم را رنگ کن

Cherry Red the color match the roses  that you left, so match well what is?

رنگ قرمز گیلاسی با رزهایی که گذاشتید مطابقت دارد، بنابراین به خوبی با چه چیزی مطابقت دارد؟

Being matched here, when you match, you have  two or more things that are coming together.

با همسان شدن در اینجا، وقتی مطابقت می‌دهید، دو یا چند چیز دارید که با هم می‌آیند.

So we have cherry red which is a bright red  and then we have roses which are also red.

بنابراین ما قرمز گیلاسی داریم که قرمز روشن است و سپس گل رز داریم که آن هم قرمز است.

So I can say, oh look, my  nail Polish matches the roses.

بنابراین می توانم بگویم، اوه ببین، لاک ناخن من با گل رز مطابقت دارد.

The sentence structure is X matches Y.

ساختار جمله X مطابق با Y است.

Our verb is match and it just means X.

فعل ما match است و فقط به معنی X است.

The nail Polish combines well with Y,  combines well in the sense that it.

لاک ناخن به خوبی با Y ترکیب می شود، به این معنا که به خوبی ترکیب می شود.

Is similar to, similar to.

شبیه به، شبیه به.

So if I'm wearing this.

بنابراین اگر من این را می پوشم.

Sweater, I might say.

ممکن است بگویم ژاکت.

What lipstick will match this sweater?

چه رژ لبی با این پلیور هماهنگ می شود؟

Or what jewelry will match this sweater?

یا چه جواهراتی با این پلیور هماهنگ می شود؟

What combines well with this sweater?

چه چیزی با این پلیور ترکیب خوبی دارد؟

And you can do that for paint.

و شما می توانید این کار را برای رنگ انجام دهید.

When you're painting your room,  does the paint match the chair?

وقتی در حال رنگ کردن اتاق خود هستید، آیا رنگ با صندلی مطابقت دارد؟ آیا

Does the pillow match the chair, for example?

مثلاً بالش با صندلی همخوانی دارد؟

OK, let's continue on.

باشه ادامه بدیم

No remorse, no regret.

نه پشیمانی، نه پشیمانی.

These are two great words, especially  in the context of a breakup song.

این دو کلمه عالی هستند، مخصوصاً در زمینه آهنگ جدایی.

Remorse is a deep feeling  of sadness for a wrongdoing.

پشیمانی یک احساس عمیق غمگینی برای یک کار اشتباه است.

So let's say Miley cheated on her  boyfriend and that's why they broke up.

بنابراین فرض کنید مایلی به دوست پسرش خیانت کرده و به همین دلیل آنها از هم جدا شدند.

It's considered wrong to cheat on someone, right?

خیانت به کسی اشتباه تلقی می شود، درست است؟

So that's all wrong.

پس این همه اشتباه است.

A wrongdoing is something,  

عمل اشتباه چیزی است،

an action that is considered wrong by  society or by your own personal values.

عملی که توسط جامعه یا ارزش‌های شخصی شما اشتباه تلقی می‌شود.

So if Miley cheated on her boyfriend,  

بنابراین اگر مایلی به دوست پسرش خیانت کند،

she might feel remorse, which is  a really deep feeling of sadness.

ممکن است احساس پشیمانی کند، که واقعاً یک احساس غمگینی عمیق است. صادقانه بگویم

Now regret is very similar  to remorse, to be honest.

اکنون پشیمانی بسیار شبیه پشیمانی است .

It's a feeling of sadness over something  that has happened so very similar.

این یک احساس غم و اندوه به خاطر اتفاقی است که بسیار مشابه اتفاق افتاده است.

Both of them are negative emotions.

هر دوی آنها احساسات منفی هستند.

I would say remorse.

من می گویم پشیمانی.

It's.

این است.

A deeper feeling.

یه حس عمیق تر

It's a more painful feeling and also there's  always a wrong doing associated with it.

این احساس دردناک‌تر است و همچنین همیشه یک کار اشتباه در ارتباط با آن است.

Whereas regret you didn't  necessarily do something wrong.

در حالی که پشیمانی که لزوماً کار اشتباهی انجام ندادید.

Maybe you regret.

شاید پشیمان شدی

Not applying for a job, but it isn't  wrong to not apply for that job.

درخواست نکردن برای شغل، اما اشتباه نیست که برای آن شغل درخواست نکنید.

It's just a decision that you made.

این فقط تصمیمی است که شما گرفته اید.

So there's very similar, but  just used in different context.

بنابراین بسیار مشابه است، اما فقط در زمینه های مختلف استفاده می شود.

So no remorse.

پس عذاب وجدان نداره

She doesn't feel a deep feeling of  sadness for a wrongdoing and no regret.

او احساس غم و اندوه عمیقی برای یک کار اشتباه و پشیمانی ندارد.

She doesn't regret ending the relationship.

او از پایان دادن به رابطه پشیمان نیست.

She doesn't regret telling the person  that she doesn't love them anymore.

او از اینکه به آن شخص می‌گوید که دیگر او را دوست ندارد، پشیمان نمی‌شود.

No regret.

بیهیچ احساس پشیمانی.

I forgive every word you said.

هر حرفی که زدی میبخشم

When you forgive someone, it means  you're no longer mad at them.

وقتی کسی را می بخشید، به این معنی است که دیگر از دست او عصبانی نیستید.

Now we got into the course again  and it's the same as before.

حالا دوباره وارد دوره شدیم و مثل قبل است.

Before, she said.

قبلش گفت

I didn't want to lie and now she's  saying I didn't want to fight.

من نمی خواستم دروغ بگویم و حالا او می گوید من نمی خواستم دعوا کنم.

When two people fight, it's when they're  in an argument or a disagreement.

وقتی دو نفر با هم دعوا می‌کنند، این زمانی است که آنها در حال دعوا یا اختلاف هستند.

Ba ba ba ba ba. That's.

بابا بابا بابا. یعنی.

You know, they're fighting.

میدونی دارن دعوا میکنن

Oh, my parents are.

اوه، پدر و مادر من هستند.

Fighting again or?

دعوا دوباره یا؟

My two friends are fighting again.

دو دوست من دوباره دعوا می کنند.

You don't just.

شما نه فقط.

Have to fight.

باید مبارزه کرد

With a romantic relationship, you can fight with  your sibling, You can fight with your friend.

با یک رابطه عاشقانه، می‌توانید با خواهر یا برادرتان دعوا کنید، می‌توانید با دوستتان دعوا کنید.

So when you get into a disagreement and  you're mad at each other, you can say.

بنابراین وقتی با هم اختلاف پیدا می‌کنید و از دست هم عصبانی می‌شوید، می‌توانید بگویید.

We're.

بود.

Here are two example sentences.

در اینجا دو جمله مثال آورده شده است.

My sister and I fight a lot.

من و خواهرم خیلی دعوا می کنیم.

Very common for siblings to fight.

دعوای خواهر و برادر بسیار رایج است.

My husband and I rarely fight.

من و شوهرم به ندرت دعوا می کنیم.

So fight is the only word that's different here.

بنابراین مبارزه تنها کلمه ای است که در اینجا متفاوت است.

And then it goes right into the  chorus, which we already reviewed.

و سپس مستقیماً وارد گروه کر می‌شود که قبلاً آن را بررسی کردیم.

So now.

بنابراین در حال حاضر.

And we reviewed this already.

و ما قبلاً این را بررسی کردیم.

And this is the chorus again.

و این دوباره گروه کر است.

And this is the chorus again.

و این دوباره گروه کر است.

So that is the end of the song.

پس این پایان آهنگ است.

So now you know all the lyrics from the song.

بنابراین اکنون تمام متن آهنگ را می دانید.

So again.

پس دوباره

Click on this link, it will be in the description  

روی این لینک کلیک کنید، در توضیحات زیر خواهد بود

below and I want you to listen to  Miley Cyrus's song and you can.

و می‌خواهم آهنگ مایلی سایرس را گوش کنید و می‌توانید.

Follow along with the lyrics as well.

با متن آهنگ نیز همراه باشید.

Oh, you have already learned.

اوه، شما قبلاً یاد گرفته اید.

So.

بنابراین.

Many advanced expressions, grammar  concepts, and pronunciation as well.

بسیاری از عبارات پیشرفته، مفاهیم گرامر، و تلفظ نیز.

I have one more song for you.

یه آهنگ دیگه برات دارم

This is.

این هست.

A.

A.

Classic song yesterday by The B.

آهنگ کلاسیک دیروز توسط B.

Beatles. Let's do it.

Beatles. بیایید آن را انجام دهیم.

It's an oldie but a goodie.

این یک قدیمی است اما خوب است.

We're reviewing the song yesterday by The  Beatles, so let's go through the lyrics together.

ما در حال بررسی آهنگ دیروز توسط The Beatles هستیم، پس بیایید با هم شعر را مرور کنیم.

Yesterday all my troubles seemed.

دیروز همه مشکلاتم به نظر می رسید.

So far away, Of course you'll need to notice  that our keyword is yesterday, so notice all the.

خیلی دور، البته باید توجه داشته باشید که کلمه کلیدی ما دیروز است، بنابراین به همه موارد توجه کنید.

Verbs that are.

Going to be in the past?

افعالی که هستند.

قرار است در گذشته باشد؟

Simple, because we're talking about yesterday.

ساده است، زیرا ما در مورد دیروز صحبت می کنیم.

Yesterday, all my troubles, all my troubles.

دیروز، تمام مشکلات من، همه مشکلات من.

This is another way of saying  problems or difficulties.

این روش دیگری برای بیان مشکلات یا مشکلات است.

All my problems, all my  difficulties seemed so far away.

همه مشکلاتم، همه سختی های من خیلی دور به نظر می رسید.

Of course our verb in the past simple seemed.

البته فعل ما در گذشته ساده به نظر می رسید.

They seemed so far away.

خیلی دور به نظر می رسیدند.

Now it looks as though they're here to stay.

حالا به نظر می رسد که آنها اینجا هستند تا بمانند.

Let's take a look at this.

بیایید نگاهی به این بیندازیم. به

It looks as though this is used to.

نظر می رسد که به این عادت شده است.

Show probability you can think of.

احتمالی را که می توانید به آن فکر کنید نشان دهید.

As 75% probable, so 75% chance  that something will happen.

به احتمال 75 درصد، بنابراین 75 درصد احتمال وقوع اتفاقی وجود دارد.

So here the something is that his  problems, his troubles are here to stay.

بنابراین در اینجا چیزی که وجود دارد این است که مشکلات او، مشکلات او اینجا باقی می مانند.

Now it looks as though.

حالا به نظر می رسد.

Is not the most commonly used.

رایج ترین مورد استفاده نیست.

It sounds a little outdated,  a little formal perhaps.

کمی قدیمی به نظر می رسد، شاید کمی رسمی.

And remember, The Beatles are  from quite a long time ago.

و به یاد داشته باشید، بیتلز مربوط به مدت‌ها قبل است.

Today, more commonly we say it looks as.

امروزه بیشتر می گوییم که به نظر می رسد.

You know what?

It looks as if they're here to stay.

میدونی چیه؟ به

نظر می رسد که آنها اینجا هستند تا بمانند.

So it looks as though is grammatically correct,  

بنابراین به نظر می‌رسد که از نظر گرامری درست است،

but in my opinion it's more common to  say it looks as if they're here to stay.

اما به نظر من این امر رایج‌تر است که می‌گویند به نظر می‌رسد که آنها اینجا هستند تا بمانند.

They have the exact same.

آنها دقیقاً همین را دارند.

Meaning now, to show you an example sentence,  you could say it looks as though or as if  

یعنی اکنون، برای نشان دادن یک جمله مثال به شما، می‌توانید بگویید که به نظر می‌رسد یا انگار  باران

it'll rain, it'll rain.

خواهد بارید، باران خواهد بارید.

Here, notice I use a contraction.

در اینجا، توجه کنید که من از انقباض استفاده می کنم.

It'll it'll rain.

باران خواهد آمد

The full form is it will rain.

فرم کامل این است که باران خواهد آمد.

So again I might look out my window, see some dark  clouds and then say oh it looks as if it'll rain.

بنابراین دوباره ممکن است به بیرون از پنجره نگاه کنم، چند ابر تاریک ببینم و سپس بگویم اوه، انگار باران خواهد آمد.

I'm saying it's about 75% probable.

من می گویم احتمالش حدود 75 درصد است.

You can also use.

همچنین می توانید استفاده کنید. به

It looks like and in this case  you could say it looks like rain.

نظر می رسد و در این مورد می توان گفت که شبیه باران است.

A little difference.

کمی تفاوت.

When we use it looks like generally  what comes next is a noun.

وقتی از آن استفاده می‌کنیم، به نظر می‌رسد به طور کلی آنچه بعداً می‌آید یک اسم است.

So in this case rain is a noun.

بنابراین در این مورد باران یک اسم است. به

It looks like plus noun is more common.

نظر می رسد اسم به علاوه رایج تر است.

When you use it looks like.

وقتی استفاده می کنید به نظر می رسد.

And then when you use, it looks  as though as if we have a clause.

و سپس وقتی استفاده می‌کنید، به نظر می‌رسد که یک بند داریم. به

It looks as though they're here to stay.

نظر می رسد که آنها اینجا هستند تا بمانند.

Oh, I believe in yesterday.

آه من گمان کردم دیروز است.

Now just quickly notice the preposition  

اکنون سریعاً متوجه شوید که حرف اضافه

is always important to remember which  prepositions are used with which words.

همیشه مهم است که به یاد داشته باشید کدام حروف اضافه با چه کلماتی استفاده می‌شوند.

Believe in you, believe in something.

به تو ایمان داشته باش، به چیزی ایمان داشته باش.

And a very nice thing to say  to someone is I believe in you.

و یک چیز بسیار خوب برای گفتن به کسی این است که من به تو ایمان دارم.

So if your friend tells.

پس اگر دوستت بگوید.

You They want to be the next Beatles.

آنها می خواهند بیتل های بعدی باشند.

They want to be.

آنها می خواهند باشند.

An amazing singer-songwriter,  you can say I believe in you.

یک خواننده و ترانه سرای شگفت‌انگیز، می‌توان گفت من به تو ایمان دارم.

I believe in your vision, your goals, your dreams.

من به چشم انداز، اهداف و رویاهای شما ایمان دارم.

I believe in you.

من به تو ایمان دارم.

It's a very nice thing to say so.

گفتن این حرف خیلی خوب است.

Say that to.

به آن بگو

Someone today.

It will make them very happy and  I believe in you, all of you,  

کسی امروز

این آنها را بسیار خوشحال خواهد کرد و من به شما، همه شما،

and your ability to become a fluent, confident  English speaker, hopefully with my help.

و توانایی شما برای تبدیل شدن به یک انگلیسی مسلط و با اعتماد به نفس ، امیدوارم با کمک من، ایمان دارم.

Let's continue on now.

حالا ادامه بدیم

I will also let you know that  

همچنین به شما اطلاع می‌دهم که

you can download the free lesson PDF so you  don't need to worry about writing everything  

می‌توانید PDF درس رایگان را بارگیری کنید تا نباید نگران نوشتن همه چیز باشید

down because you can download the free lesson  PDF that will have all the notes from the lesson.

زیرا می‌توانید PDF درس رایگان را دانلود کنید که همه یادداشت‌های درس را در خود دارد.

So you can look in the description of this video,  

بنابراین می‌توانید به توضیحات این ویدیو نگاه کنید،

or you can look in the chat in  the first comment pinned to.

یا می‌توانید در اولین نظر پین‌شده به چت نگاه کنید.

Find the lesson PDF.

پی دی اف درس را پیدا کنید.

Let's continue on.

بیایید ادامه دهیم.

Suddenly I'm not half the man I used to be.

ناگهان نصف مرد سابقم نشدم.

Suddenly we use this of course for time.

ناگهان ما از این البته برای زمان استفاده می کنیم.

Suddenly there is not a lot of  time when an action happens.

ناگهان زمان زیادی برای انجام یک عمل وجود ندارد.

So you can say suddenly the phone rang suddenly.

بنابراین می توانید بگویید ناگهان تلفن ناگهان زنگ خورد.

My boss gave me a promotion,  

رئیسم به من ترفیع داد،

so this expresses that it happened very  quickly and often unexpectedly as well.

بنابراین این بیانگر این است که خیلی سریع و اغلب غیرمنتظره اتفاق افتاد.

So quickly and I'll put in  brackets and unexpectedly,  

خیلی سریع و به‌طور غیرمنتظره‌ای در پرانتز می‌گذارم،

suddenly I'm not half the man I used to be.

ناگهان نصف مرد سابقم نیستم.

Let's take a look at this, a very  common past simple expression.

بیایید نگاهی به این بیندازیم، یک عبارت بسیار رایج در گذشته.

I used to be a writer.

من قبلا نویسنده بودم.

For example, I used to be a writer.

مثلاً من قبلاً نویسنده بودم.

This means I am not a writer  now, but it was a routine action.

این بدان معناست که من اکنون نویسنده نیستم ، اما این یک اقدام معمولی بود.

In the past.

در گذشته.

I used to, I used to notice my pronunciation.

عادت داشتم، متوجه تلفظم می شدم.

You don't hear this D at all.

شما اصلا این D را نمی شنوید. من

I used to.

قبلا من

I used to.

قبلا

I used to be a writer.

من قبلا نویسنده بودم.

I used to work.

من قبلاً کار می کردم.

At a bank I used to live.

در بانکی که قبلا زندگی می کردم.

In Hawaii, that's not true.

در هاوایی، این درست نیست.

None of these are true, actually.

هیچ کدام از اینها حقیقت ندارد، در واقع.

So you try 1.

بنابراین شما سعی کنید 1.

Leave an example sentence with I used to.

یک جمله مثال با I used to بگذارید.

Now you could say she used to.

حالا می توان گفت که او قبلا این کار را می کرد. البته

There'd be no difference in  the conjugation, of course,  

تفاوتی در صرف وجود نخواهد داشت،

because this is a past simple verb  and it's the same for all subjects.

زیرا این یک فعل ماضی ساده است و برای همه موضوعات یکسان است.

So here I could put they used to work.

بنابراین در اینجا من می توانم آنها را در کار قرار دهم.

At a bank.

در یک بانک

She used to live in a in Hawaii,  so try some example sentences.

او قبلاً در هاوایی زندگی می‌کرد، بنابراین چند جمله مثال را امتحان کنید.

Remember the spelling?

املا را یادت هست؟

Here we have an Ed, but you  don't hear it in pronunciation.

در اینجا ما یک Ed داریم، اما شما آن را در تلفظ نمی‌شنوید.

Let's continue on.

بیایید ادامه دهیم.

There's a shadow hanging over me.

سایه ای روی من آویزان است

This is a very poetic.

این خیلی شاعرانه است.

Line.

خط.

Of course a shadow is.

البته یک سایه است.

An area of darkness caused by  the absence of light, actually.

منطقه ای از تاریکی که در واقع به دلیل فقدان نور ایجاد می شود.

You can see a little.

شما می توانید کمی ببینید.

Bit of a shadow right here in the corner.

کمی سایه درست اینجا در گوشه.

It's a little bit of a dark spot,  

این یک نقطه تاریک است،

just the way the light is reflecting against  an object on my wall that you can't see.

درست به همان شکلی که نور در برابر یک شی روی دیوار من که شما نمی توانید آن را ببینید منعکس می شود.

There's a little bit of a shadow, so the.

کمی سایه وجود دارد، بنابراین.

Shadow hanging over him could be  the the image of this woman that  

سایه‌ای که روی او آویزان است می‌تواند تصویر این زن باشد که

he's talking about in this song and it's just.

او در این آهنگ از آن صحبت می‌کند و این درست است.

Her image is just there with him.

تصویر او فقط با اوست.

I'm not sure if.

مطمئن نیستم.

That's what it means.

معنی آن همین است.

It's very poetic, but that's  what a shadow is, at least.

خیلی شاعرانه است، اما حداقل سایه همین است.

So when you're taking a picture,  you want to be mindful of shadows.

بنابراین وقتی در حال گرفتن عکس هستید، می‌خواهید مراقب سایه‌ها باشید.

Because you.

چون تو. آیا

Want to remove as many shadows as you can?

می خواهید تا جایی که می توانید سایه ها را حذف کنید؟

Oh, yesterday, came suddenly notice.

آه، دیروز، ناگهان متوجه شدم.

Here suddenly.

اینجا ناگهان

We have before we had it at the beginning.

ما قبلا آن را در ابتدا داشته ایم.

Suddenly I'm not the I'm not  half the man I used to be.

ناگهان من آن مردی که بودم نیستم.

And here we have it at the end.

و در اینجا ما آن را در پایان داریم.

This adverb is quite flexible,  you can put it at different parts.

این قید کاملاً انعطاف‌پذیر است، می‌توانید آن را در قسمت‌های مختلف قرار دهید.

Yesterday came suddenly, I said  before suddenly the phone rang.

دیروز ناگهان آمد، گفتم قبل از اینکه ناگهان تلفن زنگ خورد.

I could also say the phone rang suddenly.

همچنین می توانم بگویم تلفن ناگهان زنگ خورد.

Suddenly so it's a flexible adverb.

ناگهان پس آن یک قید انعطاف پذیر است.

Of course, our past simple  came because it's yesterday.

البته گذشته ساده ما به این دلیل است که دیروز است.

So this is a great beginner song  to practice the past simple.

بنابراین این یک آهنگ مبتدی عالی برای تمرین گذشته ساده است.

Why she had to go.

چرا مجبور شد برود

Remember this is a song.

یادت باشه این یه آهنگه

This is actually not grammatically correct though.

اگرچه این در واقع از نظر گرامری صحیح نیست.

Do you know why?

میدونی چرا؟

What's the grammar error here?

خطای گرامری اینجا چیست؟

Why she had to go?

چرا او مجبور شد برود؟

Why she had to go.

چرا مجبور شد برود

Well, we know this is a question  because there's a question mark here,  

خوب، ما می دانیم که این یک سؤال است زیرا یک علامت سؤال در اینجا وجود دارد

and it starts with why, which is a question mark.

و با چرا شروع می شود که یک علامت سؤال است.

When we have a WH question  in this form, we need why.

وقتی سؤال WH به این شکل داریم، به دلیل نیاز داریم.

Do you know how to correct this?

آیا می دانید چگونه این را اصلاح کنید؟

Why did she have to go?

چرا او باید برود؟

Why did she have to go?

چرا او باید برود؟

Now notice I change.

حالا توجه کنید که تغییر می کنم.

Had to have.

باید داشت.

Why?

چرا؟

Because my past simple is here.

چون گذشته ساده من اینجاست.

Why did and then you use the base.

چرا انجام دادید و سپس از پایه استفاده می کنید.

Verb because my past simple  is already indicated with the  

فعل چون گذشته ساده من قبلاً با

auxiliary verb do conjugated in the past simple.

فعل کمکی do در گذشته ساده نشان داده شده است.

Why did she have to go as a song?

چرا باید به عنوان آهنگ برود؟

It probably sounds better to say this,  even though it is grammatically correct.

شاید بهتر به نظر برسد که این را بگوییم، حتی اگر از نظر گرامری درست باشد.

Incorrect.

غلط.

So let me just write this so you  don't say this in your speech.

پس اجازه دهید این را بنویسم تا در سخنرانی خود این را نگویید.

Grammatically incorrect.

از نظر گرامری نادرست است.

And then this is grammatically correct.

و سپس این از نظر گرامری صحیح است.

Why did she have to go?

چرا او باید برود؟

I don't know.

من نمی دانم.

She wouldn't say.

او نمی گوید.

She wouldn't say wouldn't is our modal verb.

او نمی گوید willn't فعل ما است.

In this case, it's being used  to suggest a unwillingness.

در این مورد، از آن برای نشان دادن عدم تمایل استفاده می‌شود.

For example, she wouldn't help me.

به عنوان مثال، او به من کمک نمی کند.

She wouldn't help me, She wouldn't help me.

او به من کمک نمی کرد، او به من کمک نمی کرد.

There's an unwillingness.

یک عدم تمایل وجود دارد.

She could help me.

او می تواند به من کمک کند.

She had the ability.

او این توانایی را داشت.

To help me.

برای کمک به من.

But she didn't.

اما او این کار را نکرد.

She wouldn't help me.

او به من کمک نمی کند.

Now important, grammatically,  when you have a modal verb,  

حالا از نظر دستوری مهم است، وقتی یک فعل معین دارید،

your next verb needs to be the base verb,  not the infinitive modal plus base verb.

باید فعل بعدی شما فعل پایه باشد، نه فعل مبدر به اضافه مدال.

So we don't say she wouldn't to say because that's  the infinitive to say she wouldn't to help me.

بنابراین ما نمی‌گوییم که او نمی‌خواهد بگوید، زیرا این حرف مصدر است که می‌گویم او نمی‌خواهد به من کمک کند.

No, that's incorrect.

نه، این نادرست است.

Now it's also possible she.

اکنون او نیز ممکن است. به

Would help me, she would help me.

من کمک می کند، او به من کمک می کند.

And here it's not.

و اینجا نیست.

She would to help me because  that's the infinitive.

او می خواهد به من کمک کند زیرا این مصدر است.

We don't want that.

ما این را نمی خواهیم.

We want our base burp.

ما آروغ پایه خود را می خواهیم.

She would help me.

او به من کمک می کرد.

She wouldn't help me.

او به من کمک نمی کند.

She refused to help me.

او از کمک به من امتناع کرد.

I don't know.

من نمی دانم.

She wouldn't say I said something wrong.

او نمی گفت من اشتباه گفتم.

Now I long for yesterday.

حالا دلم برای دیروز تنگ شده است.

This is a very poetic.

این خیلی شاعرانه است.

Expression.

اصطلاح.

Honestly, I don't think you'll  use it too much in your speech,  

راستش را بخواهید، فکر نمی‌کنم در سخنرانی‌تان زیاد از آن استفاده کنید،

but it is a very nice poetic expression and  you may hear it in other songs, movies, TV and.

اما این یک بیان شاعرانه بسیار زیباست و ممکن است آن را در آهنگ‌ها، فیلم‌ها، تلویزیون و تلویزیون دیگر بشنوید. به

Most likely poetry as well.

احتمال زیاد شعر هم همینطور.

I long for When you long for  something, you really, really, really.

من آرزو دارم وقتی برای چیزی آرزو می کنی، واقعاً، واقعاً، واقعاً.

Want it?

خواستن آن؟

That you might say I long for summer, for example.

که ممکن است بگویید من برای مثال آرزوی تابستان دارم.

There's a strong desire. Right now it's winter.

میل شدیدی وجود دارد فعلا که زمستان است

It's very.

این خیلی

Cold I.

سرد I.

Long for summer.

آرزوی تابستان.

I long to see the trees in bloom, the  trees in bloom, the flowers in bloom.

من مشتاق دیدن درختان در حال شکوفه، درختان در حال شکوفه، گل ها در حال شکوفه هستم.

Notice, because I have a verb here, I use the  infinitive I long to see the trees in bloom.

توجه کنید، چون من در اینجا یک فعل دارم، از مصدر I long to see the trees in bloom استفاده می کنم.

I long for summer.

دلم برای تابستان تنگ شده است.

Summer is a noun.

تابستان یک اسم است.

So we use.

بنابراین ما استفاده می کنیم.

4 plus noun.

اسم 4 بعلاوه

Let me write this 4 plus.

بگذارید این 4 پلاس را بنویسم.

Noun and then you use infinitive if you're  going to use a verb so long plus infinitive  

اگر می‌خواهید از فعل so long به اضافه مصدر استفاده کنید اسم و سپس از مصدر استفاده می‌کنید

and this is long plus 4 plus.

و این طولانی به اضافه 4 به علاوه است.

Noun.

اسم.

Now, because long is a verb,  you do need to conjugate it.

اکنون، از آنجایی که long یک فعل است، باید آن را با هم ترکیب کنید.

She longs for summer.

او مشتاق تابستان است.

She longed for summer.

او آرزوی تابستان را داشت.

That would be in the past.

این در گذشته خواهد بود.

Simple, of course.

البته ساده

She longs for summer.

او مشتاق تابستان است.

I long to see the trees in bloom.

من مشتاق دیدن درختان در حال شکوفه هستم.

It sounds very poetic.

بسیار شاعرانه به نظر می رسد.

Honestly, I probably wouldn't say that  because it does sound very poetic.

صادقانه بگویم، احتمالاً این را نخواهم گفت، زیرا بسیار شاعرانه به نظر می رسد.

I probably wouldn't say it to my  friends, but it sounds beautiful to me.

احتمالاً آن را به دوستانم نمی گویم ، اما برای من زیبا به نظر می رسد.

So why don't you try that in the comments below?

پس چرا آن را در نظرات زیر امتحان نمی کنید؟

Try.

تلاش كردن.

Sharing something that you long for  or you can use a hypothetical she, he.

اشتراک‌گذاری چیزی که آرزویش را دارید یا می‌توانید از او فرضی استفاده کنید.

We long for as well.

ما هم مشتاقیم

Let's continue on.

بیایید ادامه دهیم.

Yesterday, Love was such an easy game to play.

دیروز، عشق بازی بسیار آسانی بود.

Of course, our verb to be in the past simple  conjugated with our subject, which is love.

البته، فعل ما to be در گذشته ساده با فاعل ما که عشق است، ممزوج است. به

That's why it's was.

همین دلیل بود.

Now I need a place to hide A way.

حالا من به مکانی برای پنهان کردن یک راه نیاز دارم.

Oh, I believe in yesterday again.

آه، من دوباره به دیروز ایمان دارم.

I believe in you.

من به تو ایمان دارم.

I believe in your abilities.

من به توانایی های شما ایمان دارم.

I believe in your talent.

من به استعداد شما ایمان دارم.

You got this.

تو متوجهش شدی.

Let's continue on.

بیایید ادامه دهیم.

Okay, this is back to the course.

خوب، این به دوره بازگشت.

So I don't think there's anything new here.

بنابراین فکر نمی کنم چیز جدیدی در اینجا وجود داشته باشد.

Why she had to go?

چرا او مجبور شد برود؟

We already talked about this.

قبلاً در این مورد صحبت کردیم.

This is the same as before,  and that's the end of the song.

این مثل قبل است، و این پایان آهنگ است.

So it's a simple song, but it's a great  reminder of the past simple because it's  

بنابراین این یک آهنگ ساده است، اما یادآور گذشته ساده است زیرا

about yesterday and there's some very  nice expressions in this song as well.

درباره دیروز است و همچنین عبارات بسیار خوبی در این آهنگ وجود دارد.

So now what I recommend is that you.

بنابراین اکنون آنچه من توصیه می کنم این است که شما.

Listen to the song.

به آهنگ گوش کن

So the link to listen to the song  and follow along with the lyrics  

بنابراین پیوند گوش دادن به آهنگ و دنبال کردن متن به همراه متن آن

is in the free lesson PDF that  you can download this exact PDF.

در پی‌دی‌اف درس رایگان موجود است که می‌توانید این پی‌دی‌اف را دقیقاً دانلود کنید.

And you can listen to this song.

و شما می توانید به این آهنگ گوش دهید.

I hope you enjoyed this lyric review.

امیدوارم از این نقد شعر لذت برده باشید.

So what did you think about this lesson?

پس نظرت در مورد این درس چی بود؟ آیا از

Did you enjoy learning English with music?

یادگیری زبان انگلیسی با موسیقی لذت بردید؟

Would you like me to create more lessons?

آیا دوست دارید درس های بیشتری ایجاد کنم؟

Where we review song lyrics?

کجا شعر آهنگ را مرور می کنیم؟

If so, put more, more, more in the comments so  I know you enjoyed this lesson and you can get  

اگر چنین است، بیشتر، بیشتر، بیشتر در نظرات قرار دهید تا بدانم از این درس لذت بردید و می‌توانید

this free speaking guide where I share 6 tips on  how to speak English fluently and confidently.

این راهنمای مکالمه رایگان را دریافت کنید، جایی که من 6 نکته درباره نحوه صحبت کردن به انگلیسی روان و مطمئن را به اشتراک می‌گذارم.

You can click here to download it or look for the.

برای دانلود یا جستجوی آن می توانید اینجا را کلیک کنید.

Link in the description.

لینک در توضیحات

And why don't you get started  with your next lesson right now?

و چرا همین الان با درس بعدی خود شروع نمی کنید؟