20 common PHRASAL VERBS that are EASY to learn!

Hey, sweetie.

آهای عزیزم.

Yeah?

آره؟

Did you clean up your room?

اتاقت را تمیز کردی؟

Good.

خوب

And did you help out Mama?

و به مامان کمک کردی؟

Good, too.

خوبه هم

Okay, I have to record a video now, so Daddy has to go, okay?

باشه، الان باید ویدیو ضبط کنم، بابا باید بره، باشه؟

All right.

خیلی خوب.

I love you, too.

من هم شما را دوست دارم. خدا

Bye.

حافظ.

Mwah.

مواه

All right.

خیلی خوب.

Okay.

باشه.

Hey, everyone.

هی همه.

I'm Alex, thanks for clicking, and welcome to this lesson on 20 Intense Phrasal Verbs.

من الکس هستم، با تشکر از کلیک کردن، و به این درس در مورد 20 افعال عبارتی شدید خوش آمدید.

So, these phrasal verbs are actually quite simple when compared to a lot of other phrasal

بنابراین، این افعال عبارتی در مقایسه با بسیاری از افعال عبارتی دیگر در واقع بسیار ساده هستند،

verbs, because all you have to do with them is take the main verb and add the preposition

زیرا تنها کاری که باید با آنها انجام دهید این است که فعل اصلی را بگیرید و حرف اضافه

or add the particle, basically, and you intensify the main verb with these phrasal verbs.

یا ذره را اضافه کنید، و اساساً فعل اصلی را تشدید کنید. این افعال عبارتی

So, let me show you what I mean by starting at the top.

بنابراین، اجازه دهید منظورم را از شروع از بالا به شما نشان دهم.

So, "call", "call up".

بنابراین، "تماس"، "تماس".

So, "to call someone", "to call someone up", they both mean "to call someone".

پس «صدا كردن كسى»، «صدا كردن كسى »، هر دو به معناى «صدا كردن كسى» هستند.

"Call up" just sounds a little cooler, a little bit more intense, a little bit more informal

"تماس" فقط کمی سردتر، کمی شدیدتر، به نوعی کمی غیر رسمی تر به نظر می رسد

in a way.

.

So, for example, if you say, "Hey, I'll call you tomorrow."

بنابراین، برای مثال، اگر بگویید: "هی، فردا با شما تماس می‌گیرم."

or "Hey, I'll call you up tomorrow."

یا "هی، فردا بهت زنگ میزنم."

Both are fine, both mean almost the exact same thing, just "call up" sounds a little

هر دو خوب هستند، هر دو تقریباً به یک معنا هستند، فقط وقتی با کسی تماس می‌گیرید، «تماس بگیرید» کمی

bit more emphasized when you call someone.

بیشتر تأکید می‌شود .

Next, "clean" and "clean up".

بعد، "تمیز کردن" و "تمیز کردن".

So, if I tell you to "clean your room" or "clean up your room", now, "clean up" means

بنابراین، اگر به شما بگویم "اتاق خود را تمیز کنید" یا "اتاق خود را تمیز کنید"، اکنون "تمیز کردن" به معنای

to organize, to tidy, to make it as clean as possible, put everything away, and also

سازماندهی، مرتب کردن، تمیز کردن هر چه بیشتر آن، کنار گذاشتن همه چیز است، و همچنین

maybe, you know, wash your tables and things like that.

شاید شما بدانید، میزهای خود را بشویید و چیزهایی از این قبیل.

"Clean" is very general, so if you say, you know, "I need to clean the floor", this is

"تمیز" بسیار کلی است، بنابراین اگر بگویید، "من باید کف را تمیز کنم"،

a little different than if you say, "I need to clean up the floor".

کمی متفاوت است با اینکه بگویید "من باید کف را تمیز کنم".

So, "clean the floor" could mean that you need to, like, wet wash it with a mop or something

بنابراین، "تمیز کردن زمین" می تواند به این معنی باشد که شما باید آن را با یک دستشویی یا چیزی

like that.

شبیه به آن خیس کنید.

If you "clean up the floor", it could mean there are things on the floor.

اگر "زمین را تمیز کنید"، می تواند به این معنی باشد که چیزهایی روی زمین وجود دارد.

But if you just tell someone to "clean their room", "clean up their room", or "clean their

اما اگر به کسی بگویید «اتاقش را تمیز کند »، «اتاقش را تمیز کند» یا «به

mess", or "clean up their mess", "clean up" gives it a little bit more intensity.

هم ریخته‌اش را تمیز کند» یا «به هم ریخته‌اش را تمیز کند»، «تمیز کردن» شدت آن را کمی بیشتر می‌کند.

So, if I say, "Hey, clean up your mess", if I, you know, I was talking with my daughter,

بنابراین، اگر بگویم، "هی، آشفتگی خود را پاک کن"، اگر من، می‌دانی، با دخترم صحبت می‌کردم، از

I asked her if she cleaned up her room, yes, she did, so that's a bit more intense, a bit

او می‌پرسیدم که آیا اتاقش را تمیز می‌کند، بله، او این کار را انجام داد، بنابراین این یک مقدار شدیدتر است. کمی

more casual, like most phrasal verbs, or all phrasal verbs are definitely a bit more casual.

گاه به گاه تر، مانند اکثر افعال عبارتی، یا همه افعال عبارتی قطعاً کمی غیر رسمی تر هستند.

So, "continue", "continue on".

بنابراین، "ادامه"، "ادامه در".

So, if I say, "Ah, he continued talking for another 30 minutes", because you had a long

بنابراین، اگر بگویم: "آه، او 30 دقیقه دیگر به صحبت ادامه داد"، زیرا شما

conversation with someone, and you didn't want to be rude and interrupt your friend,

با یک نفر صحبت طولانی داشتید و نمی خواستید بی ادبی کنید و حرف دوست خود را قطع کنید

and your friend wouldn't stop talking.

و دوست شما دست از صحبت نمی برد.

So, if I want to emphasize that even more, I could say, instead of, "He continued talking

بنابراین، اگر بخواهم بیشتر تأکید کنم، می‌توانم به جای «

for another 30 minutes", "He continued on talking for another 30 minutes".

30 دقیقه دیگر به صحبت ادامه داد»، « 30 دقیقه دیگر به صحبت ادامه داد».

Like you're saying "continue" and "continue on", "continue on".

مثل اینکه می گویید «ادامه» و «ادامه ادامه»، «ادامه ادامه».

There's a little bit of extra emphasis when you add "on" to this one.

هنگامی که "رو" را به این مورد اضافه می کنید کمی تأکید بیشتری وجود دارد.

"Fall", "fall down".

"سقوط"، "سقوط".

So, this one is a little redundant, because "to fall" does mean to, you know, do this.

بنابراین، این یکی کمی زائد است، زیرا "سقوط" به معنای انجام این کار است.

Ah.

آه

Okay.

باشه.

So, "I fell", or "I fell down".

بنابراین، "من افتادم"، یا "من افتادم".

When you fall, you naturally go down.

وقتی زمین می خورید طبیعتاً پایین می روید.

I hurt myself a little bit.

یه کم به خودم آسیب زدم

I'll be okay, though.

با این حال من خوب خواهم شد.

Is there a hospital near here?

اینجا بیمارستانی هست؟

I hope so.

امیدوارم.

All right.

خیلی خوب.

Not necessary.

لازم نیست.

It's okay.

مشکلی نیست. پس

So, yeah.

آره.

You can say, "I fell down", or "I fell", for example.

می‌توانید بگویید، مثلاً «افتادم» یا «افتادم».

So, this is the intransitive form.

بنابراین، این شکل ناگذر است.

You can fall down and add the thing that you fell down on.

می توانید بیفتید و چیزی را که روی آن افتاده اید اضافه کنید.

So, for example, "I fell down the stairs".

بنابراین، برای مثال، "از پله ها افتادم".

So, if you have a group of stairs, and you fall down the stairs, you can't say, "I fell

بنابراین، اگر گروهی از پله‌ها دارید و از پله‌ها به پایین می‌افتید، نمی‌توانید بگویید «از

the stairs".

پله‌ها افتادم».

It doesn't work.

این کار نمی کند.

You have to say, "I fell down the stairs" in that case.

در آن صورت باید بگویید «از پله ها افتادم پایین».

Okay.

باشه.

Just falling took my breath away.

فقط افتادن نفسم را قطع کرد.

"Fill" and "fill up".

"پر کردن" و "پر کردن".

So, you can fill your gas tank of your car, and you can also say, "I need to fill up my

بنابراین، می توانید باک بنزین ماشین خود را پر کنید و همچنین می توانید بگویید: "باید

gas tank".

باک بنزین خود را پر کنم".

Now, "fill up", it can mean to, like, fill completely, but you can tell someone to fill

حالا «پر کردن»، می‌تواند به معنای پر کردن کامل باشد، اما می‌توانید به کسی بگویید که

something up halfway.

چیزی را تا نیمه پر کند.

But typically, it means to fill completely.

اما معمولاً به معنای پر کردن کامل است.

So, as you can see, "fill up" does add a little bit more emphasis to "fill".

بنابراین، همانطور که می بینید، "پر کردن" کمی بیشتر به "پر کردن" تاکید می کند.

Next, "freeze" and "freeze up".

بعد، "یخ زدن" و "انجماد کردن".

So, if you put something in your freezer, you know, above your fridge, or maybe you

بنابراین، اگر چیزی را در فریزر خود قرار دهید، می دانید، بالای یخچال خود، یا ممکن است

have a separate freezer, like you put meat in there or something, it will freeze or it

یک فریزر جداگانه داشته باشید، مانند اینکه گوشت را در آن قرار دهید یا چیز دیگری، یخ می زند یا

will freeze up.

یخ می زند.

The thing is, this one, you can also have an idiomatic meaning.

مسئله این است که این یکی، شما می توانید یک معنای اصطلاحی نیز داشته باشید.

So, if a person becomes really shy, and they don't know what to say, and they are speaking

بنابراین، اگر فردی واقعاً خجالتی شود و نداند چه بگوید و

in front of other people, and suddenly, "I am so nervous right now because I'm not comfortable

در مقابل دیگران صحبت کند و ناگهان بگوید: «من الان خیلی عصبی هستم، چون راحت نیستم

speaking in front of others", perfectly natural, perfectly normal reaction, if you, you know,

جلوی دیگران صحبت کنم. "، واکنش کاملا طبیعی، کاملا طبیعی، اگر شما، می دانید،

if you have some kind of anxious behaviors, you freeze.

اگر نوعی رفتارهای مضطرب داشته باشید، یخ می زنید.

So, if I say, "So, I started my speech, and then I saw everyone in front of me, and I

بنابراین، اگر بگویم: "پس من سخنرانی خود را شروع کردم و بعد همه را در مقابل خود دیدم و

just froze", or "and I just froze up".

فقط یخ زدم" یا "و من فقط یخ زدم".

So, if you say, "I froze up", you're really emphasizing and intensifying the idea that

بنابراین، اگر می گویید "من یخ زدم"، واقعاً بر این ایده تاکید و تشدید می کنید که

you froze, and you didn't know what to do and what to say.

منجمد شده اید و نمی دانستید چه باید بکنید و چه بگویید.

Help and help out.

کمک کنید و کمک کنید.

So, in this case, "help out" just sounds a little bit more casual, a little bit cooler

بنابراین، در این مورد، "کمک کردن" فقط کمی معمولی تر به نظر می رسد، کمی سردتر

than "help".

از "کمک".

So, if someone says, if you offer to help someone, and you say, "Oh, hey, I can help

بنابراین، اگر کسی بگوید، اگر پیشنهاد کمک به کسی را بدهید، و بگویید، "اوه، هی، من می توانم به

you", or you can say, "I can help you out", so it sounds a little bit more casual, there's

شما کمک کنم"، یا می توانید بگویید، "من می توانم به شما کمک کنم"، بنابراین کمی غیر عادی به نظر می رسد.

a little bit more oomph at the end of the "help" in that case.

در این مورد، در پایان «کمک» اندکی صدایی بیشتر وجود دارد.

All right, next, "hide" and "hideaway".

بسیار خوب، بعد، "پنهان کردن" و "مخفیگاه".

This is another case where it's a little redundant, because when you hide something, you put it

این مورد دیگری است که کمی زائد است، زیرا وقتی چیزی را پنهان می کنید، آن را

away from the eyesight of other people where they can't find it.

از دید دیگران در جایی که نمی توانند آن را پیدا کنند، دور می کنید.

So, if I say, "Hey, where did you put that bag?", and you say, "Oh, I hid it", or "Oh,

بنابراین، اگر بگویم «هی، آن کیسه را کجا گذاشتی ؟»، و شما بگویید «اوه، آن را پنهان کردم» یا «اوه، آن را

I hid it away", "hideaway" is very redundant in that case.

پنهان کردم»، در آن صورت «مخفیگاه» بسیار زائد است.

Now, "Why did you hide that bag?", "Oh, I didn't want", you know, if it's my wife and

حالا، «چرا آن کیف را پنهان کردی؟»، «اوه، من نخواستم»، می‌دانی، اگر من و همسرم با هم

me talking, then maybe we want to hide something, like a gift from our daughter or something

صحبت می‌کنیم، شاید بخواهیم چیزی را پنهان کنیم، مثلاً هدیه‌ای از دخترمان یا چیزی

like that.

شبیه به آن. که

So, "I hid it away" or "I hid it", "hid" is the past of "hide".

پس «پنهانش کردم» یا «پنهانش کردم»، «پنهان» گذشته «پنهان» است.

Okay, next, "hurry" and "hurry up".

خوب، بعد، "عجله" و "عجله کن".

So, again, "hurry up" just emphasizes "hurry".

بنابراین، دوباره، "عجله کن" فقط بر "عجله" تأکید می کند.

So, if I say, "Come on, hurry, hurry, hurry", or "Come on, hurry up, hurry up, hurry up",

بنابراین، اگر بگویم "بیا، عجله کن، عجله کن" یا "بیا، عجله کن، عجله کن، عجله کن"،

the "up" really emphasizes "hurry" two times, right?

"بالا" واقعاً دو بار بر "عجله" تأکید می کند، درست است؟

Like, "Hurry, hurry, hurry up", "Hurry as much as you can".

مانند «عجله، عجله، عجله کن»، «تا می توانی عجله کن».

"Lend" and "lend out", so remember, if you give something to someone for a short period

«قرض دادن» و «قرض دادن»، پس به خاطر داشته باشید، اگر چیزی را برای مدت کوتاهی به کسی بدهید

of time because they ask to borrow it, you lend them something.

زیرا او آن را قرض می خواهد، چیزی به او قرض می دهید.

"Libraries lend books to the public", right?

"کتابخانه ها کتاب به مردم امانت می دهند"، درست است؟

So, you can say, "Libraries lend books" or "Libraries lend out books".

بنابراین، می توانید بگویید: "کتابخانه ها کتاب امانت می دهند " یا "کتابخانه ها کتاب ها را امانت می دهند".

If you lend something out to a...

اگر چیزی را به یک ... قرض بدهید، مثلاً

You can lend something out to a friend, for example.

می توانید چیزی را به یک دوست قرض دهید .

Alright, let's continue, "lift" and "lift up".

بسیار خوب، بیایید ادامه دهیم، "بلند کردن" و "بالا بردن".

This is a case where it's, again, redundant.

این موردی است که در آن، دوباره، اضافی است.

To "lift" means to elevate something or raise something, like in an up position.

«بلند کردن» به معنای بالا بردن چیزی یا بالا بردن چیزی است، مانند یک موقعیت بالا.

So, "lift" already means move something up.

بنابراین، "بالا" در حال حاضر به معنای بالا بردن چیزی است.

So, if you say, "Lift it up", it doesn't add too much, it's kind of redundant, but you're

بنابراین، اگر بگویید «بلندش کن»، چیز زیادی اضافه نمی‌کند، به نوعی زائد است، اما

really emphasizing the lifting, right?

واقعاً بر بلند کردن تأکید می‌کنید، درست است؟

You're like, "Lift", "Lift up", "More", "Lift more", kind of.

شما مانند "بالا بردن"، "بالا بردن"، "بیشتر"، "بیشتر بلند کردن"، نوعی هستید.

"Mix" and "mix up", so if you are cooking something, let's say you're making pancakes,

«مخلوط کردن» و «مخلوط کردن»، بنابراین اگر چیزی می‌پزید، فرض کنید در حال درست کردن پنکیک هستید، برای

what do you need to make pancakes?

درست کردن پنکیک به چه چیزی نیاز دارید؟

Okay, it depends if they're vegan, okay.

خوب، بستگی به گیاهخوار بودن آنها دارد، خوب.

I'll tell you how I make pancakes.

من به شما می گویم که چگونه پنکیک درست می کنم.

So, you add some flour, you add some milk, and you add an egg, and you mix it.

پس مقداری آرد اضافه می‌کنید، مقداری شیر اضافه می‌کنید و یک تخم‌مرغ اضافه می‌کنید و مخلوط می‌کنید.

And if you really want to emphasize the verb "mix" in that case, you "mix it up", right?

و اگر واقعاً می خواهید روی فعل "مخلوط کردن" در آن مورد تأکید کنید، "آن را مخلوط کنید"، درست است؟ پس

So, "mix up flour with egg and milk".

آرد را با تخم مرغ و شیر مخلوط کنید.

So, yeah, so first, you know, you take the flour, take the egg, take the milk, and then

بنابراین، بله، پس ابتدا، می دانید، آرد را بردارید، تخم مرغ را بردارید، شیر را بردارید، و سپس

mix it up, or mix it.

آن را مخلوط کنید، یا مخلوط کنید.

And "mix up" just adds a little bit more emphasis.

و "مخلوط کردن" فقط کمی تأکید بیشتری می کند.

"Pack" and "pack up".

"بسته بندی" و "بسته بندی".

So, if you are preparing for a vacation, you have to pack your clothes, pack the things

بنابراین، اگر برای تعطیلات آماده می‌شوید، باید لباس‌هایتان را ببندید، چیزهایی را که

you need to bring on the vacation, on your trip, and you can say, "I need to pack things",

باید در تعطیلات، در سفر بیاورید، ببندید، و می‌توانید بگویید: «باید وسایل را جمع کنم»

or "I need to pack everything", or "I need to pack everything up".

یا «من باید همه چیز را بسته بندی کنم، یا "من باید همه چیز را جمع کنم".

Now, the "up", it's almost like a more complete packing in this case, like you want to make

اکنون، "بالا"، در این مورد تقریباً مانند یک بسته بندی کامل تر است، مانند اینکه می خواهید

sure you don't miss anything.

مطمئن شوید چیزی را از دست ندهید.

So, if I ask my mother-in-law, she likes to go on vacations a lot, on cruises and things

بنابراین، اگر از مادرشوهرم بپرسم، او خیلی دوست دارد به تعطیلات، سفرهای دریایی و چیزهایی از این قبیل برود،

like that, and, you know, I can ask her, "Oh, are you all packed?" or "Are you all packed

و می‌دانید، می‌توانم از او بپرسم: "اوه، همه چیز شلوغ است؟" یا "آیا همه چیز را جمع و

up?"

جور کرده اید؟"

And if I say, "Are you all packed up?", it means, like, have you packed everything, everything.

و اگر بگویم "آیا همه چیز را جمع کرده اید؟"، به این معنی است که آیا همه چیز و همه چیز را بسته اید.

So, I'm really emphasizing, "Are you all packed?", "Are you all packed up?"

بنابراین، من واقعاً تأکید می کنم، " همه شما جمع و جور هستید؟"، "همه وسایلتان را جمع کرده اید؟"

It's almost like a triple redundancy, like "all packed" and "all packed up".

این تقریباً مانند یک افزونگی سه گانه است، مانند "همه بسته بندی شده" و "همه بسته بندی شده".

You can see that you can really emphasize the level of packing in that case.

می بینید که در آن صورت واقعاً می توانید بر سطح بسته بندی تأکید کنید.

Return to, return back to.

بازگشت به، بازگشت به.

If you really, really want to emphasize return, right, to return does mean to send something

اگر واقعاً، واقعاً می‌خواهید بر بازگشت تأکید کنید، درست است، بازگشت به معنای ارسال چیزی

in the back, in the direction where it came from, right?

در پشت، در جهتی است که از آنجا آمده است، درست است؟

So, "Hey, can you return this to my mom?", "Can you return this back to my mom?"

بنابراین، "هی، می‌توانی این را به مامانم برگردانی؟"، "می‌توانی این را به مامانم برگردانی؟"

This one, it's almost unnecessary to put the "back" in it.

این یکی، قرار دادن "پشت" در آن تقریباً غیر ضروری است.

It is a little redundant because "to return" does mean to, you know, give it in the direction

این کمی زائد است زیرا "بازگشت" به این معنی است که، می دانید، آن را در جهتی

where it came from, to put it back in that direction.

که از آنجا آمده است، قرار دهید تا آن را در آن جهت بازگردانید.

But you can say, in casual situations, "Return it back to someone."

اما می‌توانید در موقعیت‌های معمولی بگویید: «آن را به کسی برگردان».

Next, we have "send" and "send out".

بعد، "ارسال" و "ارسال" را داریم.

So, if you work at a job and your boss asks you to send an email to the entire team, so

بنابراین، اگر در شغلی کار می‌کنید و رئیستان از شما می‌خواهد که برای کل تیم ایمیل بفرستید،

your boss might ask you, "Did you send that email I asked you to send?" or "Did you send

ممکن است رئیس‌تان از شما بپرسد: "آیا شما آن ایمیلی را که از شما خواسته بودم ارسال کردید؟" یا "آیا

out that email I asked you to send?"

ایمیلی را که از شما خواسته بودم ارسال کردید؟"

So, "to send out", "to send", again, it means to send it away from you, right?

بنابراین، "فرستادن"، "فرستادن"، باز هم به معنای فرستادن آن از شماست، درست است؟

Like, send it out, away to other people.

مانند، آن را برای افراد دیگر ارسال کنید.

So, it already means to send out.

بنابراین، از قبل به معنای ارسال است.

So, you can say "send" or to emphasize, to intensify the verb "send", you can say

بنابراین، می‌توانید بگویید «ارسال» یا برای تأکید، برای تشدید فعل «ارسال»، می‌توانید بگویید

"send it out" or "Hey, did you send it?"

«ارسال کن» یا «هی، فرستادی؟»

"Yeah, I sent it out yesterday."

"آره، دیروز فرستادم."

Next, "shake" and "shake up".

بعد، "لرزیدن" و "تکان دادن".

So, to shake, like if I have a...

بنابراین، برای تکان دادن، مانند اگر من یک ... در

Here we go.

اینجا ما می رویم.

I have a water bottle.

من یک بطری آب دارم.

I can shake the water in this bottle, or if I want to really intensify, I can shake it

من می توانم آب این بطری را تکان دهم یا اگر بخواهم واقعاً تشدید شود، می توانم آن را تکان

up.

دهم.

I'm shaking up the bottle.

من بطری را تکان می دهم.

This is similar to "mix" and "mix up", "shake" and "shake up".

این شبیه به "مخلوط کردن" و "مخلوط کردن"، "تکان دادن" و "تکان دادن" است.

So, hey, don't forget to shake up the juice, or don't forget to shake up the bottle before

بنابراین، هی، فراموش نکنید که آبمیوه را تکان دهید، یا فراموش نکنید که بطری را قبل از

you drink it, for example.

نوشیدن آن تکان دهید.

Okay.

باشه.

"Sit", "sit down", "stand", "stand up".

«بنشین»، «بنشین»، «ایستاده»، «ایستاد».

I'm going to do these together because you have probably asked the question, "Alex, why

من می خواهم این کارها را با هم انجام دهم زیرا احتمالاً این سؤال را پرسیده اید که "الکس، چرا می

do you say'stand up'?"

گویی "بایستی"؟

"Stand" already means, like, elevate yourself, don't sit or don't lie down.

"ایستادن" از قبل به این معنی است، مانند، خود را بالا بیاورید ، ننشینید یا دراز نکشید.

I can't tell you that.

من نمی توانم این را به شما بگویم.

The reason is it just intensifies the standing, or it intensifies the sitting.

دلیلش این است که فقط ایستادن را تشدید می کند یا نشستن را تشدید می کند.

If I just say "sit" or "sit down", I'm really, really emphasizing and intensifying that I

اگر فقط بگویم «بنشین» یا «بنشین»، واقعاً، واقعاً تأکید و تشدید می کنم که

want you to sit.

می خواهم شما بنشینید.

So, these are very common as imperatives, as commands to people.

بنابراین، اینها به عنوان دستورات، به عنوان دستور به مردم بسیار رایج هستند.

"Stand" or "stand up".

"ایستادن" یا "ایستادن".

Now, if you are in a church and, you know, the priest asks you to stand, normally he

حالا، اگر در کلیسا هستید و می‌دانید، کشیش از شما می‌خواهد که بایستید، معمولاً او

says, "Please stand", but if you're in a more casual situation that is not a religious service,

می‌گوید: «لطفا بایستید»، اما اگر در موقعیت معمولی‌تری هستید که یک مراسم مذهبی نیست،

somebody might say, "Hey, stand up, stand up", like if you're in a karate class or something

ممکن است کسی بگوید: «هی، بایست، بایست»، مثلاً اگر در کلاس کاراته هستید یا چیزی

like that.

شبیه به آن.

And, you know, you're sitting, listening to your sensei, and he says, "Stand up".

و می‌دانی، نشسته‌ای و به صدای سنسی خود گوش می‌دهی، و او می‌گوید: «بایست».

Karate's on my mind because I've been watching Cobra Kai on Netflix, which is a pretty amazing

کاراته در ذهن من است، زیرا من در نتفلیکس سریال Cobra Kai را تماشا می‌کردم، که یک سریال بسیار شگفت‌انگیز است،

series, but also a ridiculous series, but I kind of love it.

اما همچنین یک سریال مسخره است، اما من به نوعی آن را دوست دارم.

"Wait" and "wait up".

"صبر کن" و "صبر کن".

Similar to "hurry" and "hurry up", you can tell someone to, "Hey, wait", like, "Wait

مشابه "عجله" و "عجله کن"، می توانید به کسی بگویید: "هی، صبر کن"، مانند، "منتظر

for me", or, "Hey, wait up", like, "Wait up, wait, don't go".

من باش"، یا، "هی، صبر کن"، مانند "صبر کن، صبر کن، صبر کن" برو".

So, you really want to emphasize, you really want to intensify the waiting in this case.

بنابراین، شما واقعاً می خواهید تأکید کنید، واقعاً می خواهید انتظار را در این مورد تشدید کنید.

Next, to "wrap", finally, "wrap" and "wrap up".

بعد، برای "پیچیدن"، در نهایت، "پیچیدن" و "پیچیدن".

So, you can wrap a present, wrap a gift, right?

بنابراین، می توانید یک هدیه بپیچید، یک هدیه بپیچید، درست است؟ می‌دانید،

You take the paper around, you know, for a birthday or for a holiday where you give gifts

کاغذ را برای تولد یا تعطیلاتی که

to other people, you wrap presents or you wrap up presents.

به دیگران هدیه می‌دهید، هدایا می‌پیچید یا هدایایی می‌پیچید، می‌برید.

If you hurt yourself and you need to use a bandage, you need to wrap your arm or you

اگر به خودتان صدمه می زنید و نیاز به استفاده از بانداژ دارید، باید بازوی خود را بپیچید یا

want to, like, emphasize the wrapping, you can say, "Oh, I need to wrap up my arm", like,

می خواهید، مثلاً روی بسته بندی تاکید کنید، می توانید بگویید: "اوه، باید بازویم را ببندم"، مانند

every morning with a clean bandage for the next seven days or something if you have had

هر روز صبح با یک باند تمیز برای هفت روز آینده یا چیزی مشابه اگر

a bad accident or something.

تصادف بدی داشته اید یا چیزی مشابه. بسیار

Okay, that was a long one, but look, I hope you got some amazing, useful phrasal verbs

خوب، طولانی بود، اما نگاه کنید، امیدوارم در این ویدیو افعال عباراتی شگفت انگیز و مفیدی داشته باشید،

in this video, and if you want to make sure that you understand everything and test if

و اگر می خواهید مطمئن شوید که همه چیز را متوجه شده اید و اگر به

you remember which, you know, is it up, is it on, is it down, is it away, if you want

یاد داشته باشید، امتحان کنید، می دانید که کدام است، آیا روشن است، آیا پایین است، آیا دور است، اگر می خواهید

to test your knowledge of the phrasal verbs, go to www.engvid.com, do the quiz that is

دانش خود را در مورد افعال عبارتی تست کنید، به www.engvid.com بروید، آزمونی را که در

under the video, and let me know how you do in the comments.

زیر ویدیو است انجام دهید و به من اطلاع دهید که چگونه در این ویدیو انجام می دهید. نظرات.

Until next time, thanks for clicking, and I'll see you next time.

تا دفعه بعد، ممنون که کلیک کردید، دفعه بعد شما را می بینم.

Wait up, yeah, somebody's waiting, well, they're waiting for me, I got to go, bye.

صبر کن، آره، یک نفر منتظر است، خوب، آنها منتظر من هستند، من باید بروم، خداحافظ.