If you know these 15 Words, your English is AMAZING!

Hello, lovely students, and welcome back to English with Lucy.

سلام، دانش آموزان دوست داشتنی، و به انگلیسی با لوسی خوش آمدید.

How would you rate your English vocabulary range on a scale of 1 to 10?

دامنه واژگان انگلیسی خود را در مقیاس 1 تا 10 چگونه ارزیابی می کنید؟

One being, 'I know nearly nothing,' to ten, which is, 'I ate a dictionary for breakfast.'

یکی، «تقریباً هیچ نمی دانم» تا ده، که «من برای صبحانه یک فرهنگ لغت خوردم».

Well, today, I'm going to help you test your vocabulary knowledge with 15

خب امروز با 15 لغت زیبا به شما کمک می کنم دانش واژگان خود را محک بزنید

beautiful words.

.

We'll start with some fairly common

ما با برخی از کلمات نسبتاً رایج شروع می کنیم

words, and we'll gradually build up to super-advanced words that even proficient

، و به تدریج به کلمات فوق پیشرفته ای می پردازیم که حتی

speakers of English might not know.

سخنرانان ماهر انگلیسی ممکن است آنها را ندانند.

What do you think?

شما چی فکر میکنید؟ آیا

Are you ready for the challenge?

برای چالش آماده اید؟

Mega important!

مگا مهم!

There's a free PDF that you can download that goes with this video, and in this

یک PDF رایگان وجود دارد که می‌توانید آن را دانلود کنید که با این ویدیو مطابقت دارد، و در این

PDF, you won't just find the 15 words, we've also added 15 bonus words to really

PDF، شما فقط 15 کلمه را پیدا نمی‌کنید، ما همچنین 15 کلمه اضافی اضافه کرده‌ایم تا واقعاً

give your vocabulary a boost.

دایره لغات شما را تقویت کنیم.

There's also a link that will take you to

همچنین پیوندی وجود دارد که شما را به

some interactive vocabulary exercises to test you on the 30 words you'll learn in

چند تمرین واژگان تعاملی می برد تا شما را روی 30 کلمه ای که در PDF یاد می گیرید آزمایش کند

the PDF.

I've also included some top tips to help

.

من همچنین چند نکته مهم را برای کمک به

you memorise any words that are new for you.

شما در به خاطر سپردن کلماتی که برای شما جدید هستند، آورده ام.

To download this mega PDF and exercise

برای دانلود این مگا پی دی اف و

pack, just click on the link in the description box, or type in the link you

بسته تمرینی، کافیست روی لینک موجود در کادر توضیحات کلیک کنید، یا لینکی را که

see here, or

اینجا می بینید تایپ کنید، یا

you can even scan the QR code.

حتی می توانید کد QR را اسکن کنید.

Then just enter your name and your email address.

سپس فقط نام و آدرس ایمیل خود را وارد کنید.

After that, you'll automatically receive my free weekly PDFs alongside my news,

پس از آن، به‌طور خودکار فایل‌های PDF رایگان هفتگی من را در کنار اخبار،

course offers, and updates.

پیشنهادات دوره، و به‌روزرسانی‌های من دریافت خواهید کرد.

It's a totally free service, and you can

این یک سرویس کاملا رایگان است و می‌توانید

unsubscribe at any time.

در هر زمانی اشتراک خود را لغو کنید.

With these words, I will say them once so

با این حرف ها یک بار می گویم تا

you can think about whether you recognise it, and then when I say it the second

بتوانید به این فکر کنید که آیا آن را تشخیص می دهید یا نه، و بعد که بار دوم می گویم

time, I'll show it on screen.

، آن را روی صفحه نمایش می دهم.

Let's get the ball rolling with a

بیایید توپ را با یک

relatively easy word—'reckon.'

کلمه نسبتاً آسان به دست آوریم - "حساب کردن".

'Reckon.'

حساب کنید. آیا زنگی به

Does it ring any bells?

صدا در می آید؟

Here it is in a complete sentence.

اینجا در یک جمله کامل آمده است.

'I reckon it's gonna rain soon.'

"من فکر می کنم به زودی باران خواهد آمد." پیدا کردی؟ گرفتی

Have you got it?

؟

'Reckon' is an informal verb that means

"Reckon" یک فعل غیر رسمی است که به معنای

'think' or 'believe.'

"فکر کردن" یا "باور کردن" است.

We use it so often in British English.

ما اغلب از آن در انگلیسی بریتانیایی استفاده می کنیم.

'I reckon that I use it around 100 times a day!'

"من فکر می کنم که من از آن حدود 100 بار در روز استفاده می کنم!"

Number 2—'core.'

شماره 2 - "هسته".

'Core.'

'هسته.'

Notice how I don't pronounce the 'R' in 'core.'

توجه کنید که چگونه "R" را در "core" تلفظ نمی کنم.

There's no 'R' sound there.

صدای R وجود ندارد.

It's just that long vowel sound /ɔː/—'core.'

این فقط همان صدای مصوت بلند /ɔː/- 'هسته' است.

An example using 'core'—'My dad reading me

مثالی با استفاده از «هسته»—«پدرم

a story before bed is one of my core childhood memories.'

قبل از خواب برایم داستان می خواند، یکی از خاطرات اصلی دوران کودکی من است».

'Core' is such a beautifully versatile word.

"هسته" کلمه بسیار زیبا و همه کاره است.

As a noun, it means the central or middle

به عنوان یک اسم، به معنای بخش مرکزی یا میانی

part of something, like 'an apple core' or 'the Earth's core.'

چیزی است، مانند «هسته سیب» یا «هسته زمین».

When used as an adjective, it usually refers to the central or key part of something.

وقتی به عنوان صفت استفاده می شود، معمولاً به بخش مرکزی یا کلیدی چیزی اشاره می کند.

'A core memory' is a significant memory from your childhood.

"یک خاطره اصلی" یک خاطره مهم از دوران کودکی شما است.

It's often something that has a direct impact on your personality.

این اغلب چیزی است که تأثیر مستقیمی بر شخصیت شما دارد.

We also often talk about 'core beliefs' or 'core values.'

ما همچنین اغلب در مورد "باورهای اصلی" یا "ارزش های اصلی" صحبت می کنیم.

Number 3—'deliberate.'

شماره 3 - "عمدی".

'The teacher made a deliberate mistake to

"معلم اشتباه عمدی مرتکب شد تا

check if the students were  still paying attention.'

بررسی کند که آیا دانش آموزان هنوز توجه دارند یا خیر."

If you've never heard this word before,

اگر قبلاً این کلمه را نشنیده اید،

can you guess its meaning from the context?

می توانید معنای آن را از روی متن حدس بزنید؟

A 'deliberate' action is intentional.

یک اقدام "عمدی" عمدی است.

We can also say—'The teacher made a mistake on purpose.'

همچنین می‌توانیم بگوییم: «معلم عمداً اشتباه کرده است».

The opposite of 'deliberate' is 'unintentional' or 'by accident,' British English.

متضاد "عمدی" "غیر عمدی" یا "تصادفی" انگلیسی بریتانیایی است.

In American English, they also say 'on accident.'

در انگلیسی آمریکایی، آنها همچنین می گویند "در تصادف".

We favour 'by accident' in British English.

ما در انگلیسی بریتانیایی «تصادفی» را ترجیح می دهیم.

Now, 'deliberate' has an /ə/ sound at the end, the schwa, /dɪˈlɪbərət/.

اکنون، "عمدی" در پایان یک صدای /ə/ دارد ، schwa، /dɪˈlɪbərət/.

You will also hear it squeezed down to three syllables, /dɪˈlɪb rət/, in fast

همچنین می‌شنوید که به سه هجا فشرده می‌شود، /dɪˈlɪb rət/، در

spoken English.

زبان انگلیسی سریع صحبت می‌شود.

Be careful, though!

با این حال مراقب باشید!

There is also a verb that is spelled in exactly the same way, but it has a

یک فعل هم هست که دقیقاً به همین شکل نوشته می شود اما

different meaning and pronunciation.

معنی و تلفظ آن متفاوت است.

The verb form is 'to deliberate,'

شکل فعل "عمدی کردن" است،

/dɪˈlɪbəreɪt/, with /eɪ/ at the end.

/dɪˈlɪbəreɪt/، با /eɪ/ در پایان. به

Words like this are called heteronyms,

کلماتی از این دست، هترونم گفته می شود

and I've included some more examples in the PDF.

و من چند نمونه دیگر را در PDF قرار داده ام .

Bonus point if you know what /dɪˈlɪbəreɪt/ means.

اگر بدانید /dɪˈlɪbəreɪt/ به چه معناست، امتیاز جایزه.

If you 'deliberate something,' you think

اگر "چیزی را عمدی" می کنید، با

about it very carefully.

دقت در مورد آن فکر می کنید.

For example—'The judges deliberated for

به عنوان مثال - "قضات

hours before reaching their final decision.'

قبل از اینکه به تصمیم نهایی خود برسند، ساعت ها در مورد آن بحث کردند."

Time for number 4, 'elsewhere, elsewhere.'

زمان برای شماره 4، "جای دیگر، جای دیگر."

Notice how the main stress is on the second syllable, 'elsewhere.'

توجه کنید که چگونه تاکید اصلی روی هجای دوم، «جایی دیگر» است. در

Here is the word in context. Any idea what it means?

اینجا کلمه در متن است. هیچ ایده ای به معنای چیست؟

'The restaurant is fully booked — we'll have to go elsewhere.'

"رستوران به طور کامل رزرو شده است - ما باید به جای دیگری برویم." در

There is actually a bit of a clue in the word itself.

واقع یک سرنخ در خود کلمه وجود دارد.

'To go elsewhere' means 'to go somewhere else, elsewhere, somewhere else.'

«رفتن به جای دیگر» به معنای «رفتن به جای دیگری، جای دیگر، جای دیگر» است.

I think it is a beautiful word, the way 

من فکر می‌کنم این کلمه زیبایی است، روشی

that 'somewhere else' is  inverted to become 'elsewhere.'

که «جایی دیگر» وارونه می‌شود و به «جای دیگر» تبدیل می‌شود.

We usually use it after a verb, like we did in the example sentence.

ما معمولاً آن را بعد از یک فعل استفاده می کنیم، همانطور که در جمله مثال انجام دادیم.

Okay, how are you getting on so far?

باشه تا الان چطوری پیش میری؟

Let's do number 5—'grab, grab.'

بیایید شماره 5 را انجام دهیم — «بگیر، بگیر».

For example—'Someone just grabbed my bag and ran off with it.'

به عنوان مثال: "یکی فقط کیفم را برداشت و با آن فرار کرد."

'Grab' literally means to take hold of something very quickly, often using force.

چنگ زدن در لغت به معنای به دست گرفتن سریع چیزی است که اغلب با استفاده از زور انجام می شود.

But we can also use 'grab' as a casual expression, meaning to get something to

اما ما همچنین می‌توانیم از «چنگ زدن» به عنوان یک عبارت معمولی استفاده کنیم، به این معنی که به سرعت چیزی برای

eat or drink quickly.

خوردن یا نوشیدن بیاوریم.

It's a great phrase that we use all the time.

این یک عبارت عالی است که ما همیشه از آن استفاده می کنیم.

For example—'We've got 30 minutes before the next meeting. Should we go and grab a coffee?'

به عنوان مثال، ما 30 دقیقه تا جلسه بعدی فرصت داریم. آیا باید بریم قهوه بخوریم؟

Obviously, I'm not going to snatch the coffee like that, we're just going to get

بدیهی است که من قرار نیست قهوه را آنطوری قاپ بزنم، فقط

it quickly.

سریع آن را می گیریم.

It implies speed.

دلالت بر سرعت دارد.

Number 6, ready?

شماره 6 آماده است؟

I love this vowel sound, 'urge, urge.'

من عاشق این صدای مصوت هستم، "اصرار، اصرار".

I love this word, but it can be tricky to pronounce because of the long vowel sound

من این کلمه را دوست دارم، اما تلفظ آن به دلیل صدای مصوت بلند

at the beginning, /ɜː/.

در ابتدا، /ɜː/ ممکن است مشکل باشد.

Imagine you've just seen something that's

تصور کنید چیزی منزجر کننده را دیده اید

disgusting and say 'ur.'

و بگویید "ur".

It's the same sound you find in 'world' and

این همان صدایی است که در «دنیا» و

'work,'—'urge.'

«کار» پیدا می‌کنید. آیا

Have you heard this word before?

قبلاً این کلمه را شنیده اید؟

Okay, let's look at the meaning.

خوب، بیایید به معنی نگاه کنیم. آیا

Can you replace 'urge' with a synonym in

می توانید در این جمله کلمه "اصرار" را با یک مترادف جایگزین کنید

this sentence?

؟

'The government urged the public to remain calm.'

"دولت از مردم خواست آرامش خود را حفظ کنند."

It's a pretty formal word; you might have heard it on the news.

این یک کلمه کاملا رسمی است. ممکن است آن را در اخبار شنیده باشید.

Still not sure?

هنوز مطمئن نیستید؟

Maybe you can think of another word that

شاید بتوانید به کلمه دیگری فکر کنید که

begins with the letters u, r, g, and e. We have 'urgent,' this has the same root or

با حروف u، r، g و e شروع می شود. ما "فوری" داریم، این همان ریشه یا

origin as 'urge.'

منشأ "اضطراب" است. از نظر

It's similar in meaning to 'recommend,' but

معنایی شبیه به "توصیه" است، اما

it's stronger.

قوی تر است.

The structure is 'to urge  somebody to do something.'

ساختار این است که " فردی را برای انجام کاری تشویق کنید."

It's also often used in the passive.

همچنین اغلب در حالت غیرفعال استفاده می شود.

For example—'She was urged to follow

به عنوان مثال - "از او خواسته شد تا

safety procedures at all times.'

همیشه از روش های ایمنی پیروی کند."

Okay, here comes lucky number 7, 'gig.'

بسیار خوب، در اینجا شماره خوش شانس 7 می آید، "گیگ".

'Gig.'

کنسرت.

'I've just bought tickets for the Coldplay

من به تازگی برای

gig in September.'

کنسرت Coldplay در سپتامبر بلیت خریدم.

'Gig' is another word for 'concert.'

"گیگ" کلمه دیگری برای "کنسرت" است.

We normally use it with popular music concerts like pop, rock, or jazz.

ما معمولاً از آن برای کنسرت های موسیقی محبوب مانند پاپ، راک یا جاز استفاده می کنیم.

We don't normally say a classical music gig.

ما معمولاً یک کنسرت موسیقی کلاسیک نمی گوییم.

Here, the word concert would be more appropriate.

در اینجا کلمه کنسرت مناسب تر است.

Musicians or comedians 'do' or 'play a gig,' but most of us 'go to a gig.'

نوازندگان یا کمدین‌ها یک کنسرت می‌نوازند یا می‌نوازند، اما بیشتر ما به یک کنسرت می‌رویم.

Sometimes it's used in a slang way to mean a job.

گاهی در اصطلاح عامیانه به معنای شغل به کار می رود. به عنوان مثال،

'I've got a gig as a children's party entertainer'—for example.

"من به عنوان یک سرگرم کننده مهمانی کودکان یک کنسرت دارم" .

It's like a one-off.

این مثل یک بار است.

It can also be used as a verb, and I've

همچنین می توان از آن به عنوان فعل استفاده کرد، و من

left more information about all of this and all of the other words, plus

اطلاعات بیشتری در مورد همه اینها و همه کلمات دیگر، به علاوه

more, in the PDF.

بیشتر، در PDF گذاشته ام.

The link's in the description.

لینک در توضیحات موجود است

Okay, we're over halfway through now, and we're moving things up a notch to some

بسیار خوب، ما در حال حاضر بیش از نیمی از راه را طی کرده‌ایم، و در حال ارتقاء سطح به برخی

advanced level words.

کلمات سطح پیشرفته هستیم.

Number 8, I love how this word

شماره 8، من عاشق صدای این کلمه،

sounds, 'cling.'

"چسبیدن" هستم.

'Cling.'

"چسب."

Here it is in a sentence.

اینجا در یک جمله آمده است.

'He always clings to his girlfriend's arm

او همیشه

when they watch horror films together.'

وقتی با هم فیلم های ترسناک تماشا می کنند به بازوی دوست دخترش می چسبد.

If you 'cling to or onto something,' you

اگر به چیزی بچسبید یا به چیزی بچسبید،

hold it very tightly, usually because you're afraid.

آن را خیلی محکم می گیرید، معمولاً به این دلیل که می ترسید.

You probably have some cling film in your kitchen.

احتمالاً در آشپزخانه خود یک فیلم چسبناک دارید.

It's also known as plastic wrap.

همچنین به عنوان پوشش پلاستیکی شناخته می شود. از

We use it to cover food tightly.

آن برای پوشش محکم غذا استفاده می کنیم.

If you describe a person  as 'clingy,' /ˈklɪŋi/ what

اگر فردی را به عنوان «چسبنده» توصیف کنید، /ˈklɪŋi/ چه می

are you saying?

گویید؟

It's a fairly disapproving adjective,

این یک صفت نسبتاً ناپسند است، به این

meaning that a person depends on another person too much and lacks independence.

معنی که یک فرد بیش از حد به شخص دیگری وابسته است و استقلال ندارد.

We often use it to describe children or partners who are perhaps a bit too possessive.

ما اغلب از آن برای توصیف کودکان یا همسرانی استفاده می کنیم که شاید کمی بیش از حد مالکیت داشته باشند.

For example—'Sarah is a clingy child —

به عنوان مثال - "سارا یک کودک چسبنده است -

che never leaves her mother's side.'

چه هرگز کنار مادرش را ترک نمی کند."

Ready for number 9?

برای شماره 9 آماده اید؟ اکنون در حال

We're moving into super advanced

حرکت به سمت قلمروی فوق پیشرفته هستیم

territory now.

.

'Gabble.'

"گبل."

'Gabble.'

"گبل."

'He got nervous in the interview and

"او در مصاحبه عصبی شد و

started to gabble.'

شروع به غر زدن کرد."

If you 'gabble,' you speak so quickly that

اگر شما "قبله" می کنید، آنقدر سریع صحبت می کنید که

people find it difficult to understand you.

درک شما برای مردم دشوار است.

We often use it with the prepositions 'on'

ما اغلب آن را با حروف اضافه "روی"

and 'away.'

و "دور" استفاده می کنیم.

What do you tend to 'gabble on about' or

تمایل دارید که «در مورد چه چیزی غرغر کنید» یا

'gabble away about?'

«در مورد چه چیزی غر بزنید؟»

'I have to admit, I tend to gabble on a

"باید اعتراف کنم، من تمایل دارم

bit about Spain…'

کمی در مورد اسپانیا حرف بزنم..."

I'm here right now and I love it.

من در حال حاضر اینجا هستم و آن را دوست دارم.

Number 10.

شماره 10.

This is a word that I learnt fairly

این کلمه ای است که اخیراً یاد گرفتم

recently, and now that I know what it means, I see and hear it everywhere.

و اکنون که معنی آن را می دانم همه جا می بینم و می شنوم.

It's a regular verb, 'gaslight.'

این یک فعل منظم است، "گاز لایت".

'Gaslight.'

چراغ گاز.

For example —'The boss made a mistake and then gaslighted me into thinking it was

به عنوان مثال: "رئیس اشتباه کرد و سپس به من گاز داد که فکر کنم

my fault.'

تقصیر من است."

'To gaslight' means to manipulate someone's

«روشن کردن گاز» به معنای دستکاری در

memory of an event, and this usually involves trying to make somebody believe

حافظه یک فرد از یک رویداد است، و این معمولاً شامل تلاش برای وادار کردن کسی به باور

things that aren't true in an attempt to control them.

چیزهایی است که درست نیست در تلاش برای کنترل آنها.

If someone gaslights you, you might start to doubt your memory of an event and

اگر کسی شما را با گاز روشن کند، ممکن است به خاطره خود نسبت به یک رویداد شک کنید و

you're probably thinking, where on earth does this come from?

احتمالاً فکر می کنید، این از کجا آمده است؟

Well, interestingly, this term comes from the 1930's British play called 'Gas Light,' in

خوب، جالب است که این اصطلاح از نمایشنامه بریتانیایی دهه 1930 به نام «نور گاز» می آید، که در

which a man manages to convince his wife that she has a mental illness.

آن مردی موفق می شود همسرش را متقاعد کند که او یک بیماری روانی دارد.

Really creepy!

واقعا ترسناک!

Number 11:

شماره 11:

We have 'ghost.'

ما "شبح" داریم.

'Ghost.'

'روح.'

Now, I know you're thinking, Lucy, there's no way that ghost is an advanced word.

حالا، می دانم که داری فکر می کنی، لوسی، هیچ راهی وجود ندارد که روح یک کلمه پیشرفته باشد.

Well, you're not wrong.

خب اشتباه نمیکنی

The noun 'ghost' is definitely an

اسم "شبح" قطعا یک

intermediate word, but could you use 'ghost' as a verb?

کلمه میانی است، اما آیا می توانید از "شبح" به عنوان فعل استفاده کنید؟ در

Here's an example.

اینجا یک مثال است.

'We chatted online for over a year and

ما بیش از یک سال به صورت آنلاین چت کردیم و

then she completely ghosted me.'

سپس او کاملاً مرا مجسم کرد.

If you 'ghost somebody,' you suddenly stop

اگر «شبح کسی شوید»، ناگهان

all communication with  someone without explanation.

بدون هیچ توضیحی، ارتباط با کسی را متوقف می کنید.

You simply, and then I'll go down like

تو به همین سادگی و بعد من همینطور پایین میروم

this, disappear!

ناپدید میشوی!

We often use the term with online

ما اغلب از این اصطلاح برای روابط آنلاین استفاده می‌کنیم

relationships, but you could also be ghosted by a friend or someone you're

، اما ممکن است توسط یک دوست یا شخصی که

dating in person or in real life.

شخصاً یا در زندگی واقعی با او قرار می‌گذارید، شما را مجهول کند.

It's quite sad, actually.

خیلی غم انگیز است، در واقع.

Let's move on to number 12, to another word I love saying, 'finicky.'

بیایید به شماره 12 برویم، به کلمه دیگری که دوست دارم بگویم، "سرسخت".

'Finicky.'

سخت است.

This word has two meanings, so let's hear

این کلمه دو معنی دارد، پس بیایید

it in context.

آن را در متن بشنویم.

'I'm a bit finicky when it comes to

وقتی صحبت از قهوه به میان می‌آید کمی سختگیر هستم،

coffee so I always buy from the same independent coffee shop.'

بنابراین همیشه از یک کافی‌شاپ مستقل خرید می‌کنم.

Another example, different meaning:

مثال دیگر، به معنای متفاوت:

'Can you help me put this shelf together —

"می‌توانید به من کمک کنید این قفسه را کنار هم بگذارم -

it's a bit finicky.'

کمی سخت است."

So, in the first sentence,  'finicky' means 'fussy.'

بنابراین، در جمله اول، 'finicky' به معنای 'پرهیجان' است.

It's a disapproving adjective which means that you worry too much about certain things.

این یک صفت ناپسند است که به این معنی است که شما بیش از حد نگران چیزهای خاصی هستید.

This worrying can make it difficult for you to be happy or satisfied with something.

این نگرانی می تواند شادی یا رضایت از چیزی را برای شما دشوار کند.

In the second sentence, assembling the furniture is 'finicky' because it requires

در جمله دوم، مونتاژ مبلمان دشوار است زیرا نیاز به

a lot of attention to detail as there may be lots of small parts.

توجه زیادی به جزئیات دارد زیرا ممکن است قطعات کوچک زیادی وجود داشته باشد.

Okay, we are on the home straight now.

خوب، ما الان مستقیم در خانه هستیم.

Our final 3 words.

3 کلمه پایانی ما

Number 13, 'situationship.'

شماره 13، "موقعیت".

'Situationship.'

"وضعیت."

An example—'I'd love to move things on from being in a situationship to actually

یک مثال: "من دوست دارم همه چیز را از موقعیتی بودن به

being boyfriend and girlfriend.'

دوست پسر و دوست دختر بودن تبدیل کنم."

Any ideas?

هر ایده؟

This is a great word to use when you're more than friends with somebody but

این یک کلمه عالی برای استفاده زمانی است که بیشتر از دوست با کسی هستید اما به طور

you're not officially dating or in a serious relationship.

رسمی قرار ملاقات ندارید یا در یک رابطه جدی هستید.

It's a blend of the word 'situation' and 'relationship,' and it's being used more and

این ترکیبی از کلمه "وضعیت" و "رابطه" است و بیشتر و

more frequently.

بیشتر مورد استفاده قرار می گیرد.

Number 14, 'ableism.'

شماره 14، "توانایی". آیا

Do you recognise any parts of this word, 'able-' or '-ism'?

بخشی از این کلمه، "توان-" یا "-یسم" را می شناسید؟

Perhaps you're familiar with the words 'racism,' 'sexism,' and 'feminism.'

شاید شما با کلمات «نژادپرستی»، «سکسیسم» و «فمینیسم» آشنا باشید. در

Here's the word in context.

اینجا کلمه در متن است.

'As a wheelchair user, Sally is forced to

سالی به عنوان یک کاربر ویلچر مجبور است هر

face ableism on a daily basis.'

روز با توانایی‌گرایی روبرو شود.

'Ableism' refers to discrimination against

«توانایی» به تبعیض علیه

disabled people, and I love this word because it draws attention to

افراد معلول اشاره دارد، و من این کلمه را دوست دارم زیرا توجه را به

unacceptable attitudes and behaviours 

نگرش‌ها و رفتارهای غیرقابل قبول

towards people with mental  and physical disabilities.

نسبت به افراد دارای معلولیت ذهنی و جسمی جلب می‌کند.

Okay, now it's time for our final word of the day and this is a word that I most

بسیار خوب، اکنون زمان آن است که آخرین کلمه ما در روز را بگوییم و این کلمه ای است که من

definitely relate to, 'nomophobia.'

قطعاً با آن ارتباط برقرار می کنم، "نوم هراسی".

Perhaps you recognise the last part of

شاید قسمت آخر

the word, '-phobia.'

کلمه "-فوبیا" را تشخیص دهید. در

Here's the word in context.

اینجا کلمه در متن است.

'She has a severe case of nomophobia —

او یک مورد شدید نوموفوبیا دارد -

she can't go anywhere without her mobile phone.'

بدون تلفن همراهش نمی تواند جایی برود.

So, a 'phobia' is an extreme fear of something, and 'nomophobia' is a fear of not

بنابراین، "فوبیا" یک ترس شدید از چیزی است، و "نوموفوبیا" ترس از

having your mobile phone, something I can kind of relate to, although I'm trying to

نداشتن تلفن همراه است، چیزی که می توانم به نوعی با آن ارتباط برقرار کنم، اگرچه سعی می کنم

spend more time away from my mobile phone.

زمان بیشتری را دور از تلفن همراه خود بگذرانم.

Okay, that brings us to the end of

خوب، این ما را به پایان

today's lesson.

درس امروز می رساند.

How many of these wonderful words did you

چند تا از این کلمات فوق العاده را

already know and which one is your favourite?

قبلاً می دانستید و کدام یک را مورد علاقه شماست؟

Let me know in the comments section.

در قسمت نظرات به من اطلاع دهید.

As I said, there are 15 more words in the PDF, and we go into loads more detail, and

همانطور که گفتم، 15 کلمه دیگر در PDF وجود دارد، و ما به جزئیات بیشتر وارد می‌شویم، و

you'll also find that link for the interactive exercise pack.

شما آن پیوند را برای بسته تمرینی تعاملی نیز خواهید یافت.

I think you'll really like it.

من فکر می کنم شما واقعا آن را دوست خواهید داشت.

Just click on the link in the description

فقط روی پیوند در جعبه توضیحات کلیک کنید

box to join the mailing list and get that right away.

تا به لیست پستی بپیوندید و فوراً آن را دریافت کنید .

If you enjoy learning advanced English with me, I think you will love my

اگر از یادگیری زبان انگلیسی پیشرفته با من لذت می برید، فکر می کنم

Beautiful British English C1 Programme.

برنامه زیبای انگلیسی انگلیسی انگلیسی C1 من را دوست خواهید داشت.

In the C1 Programme, we really dive into nuance.

در برنامه C1، ما واقعاً به تفاوت های ظریف می پردازیم.

We differentiate between those little shades of meaning.

ما بین آن سایه های کوچک معنا تفاوت قائل می شویم .

We also look at your pronunciation, conversation skills, and of course,

ما همچنین به تلفظ، مهارت های مکالمه و البته

advanced C1 grammar.

گرامر پیشرفته C1 شما نگاه می کنیم.

If you're interested, visit

اگر علاقه مند هستید، به englishwithlucy.com مراجعه کنید

englishwithlucy.com.

.

I will see you soon for another

به زودی برای یک درس دیگر می بینمت

lesson!

!

Muah!

موح!