Clapingo English Conversation #32 with Sanya Pal | English Speaking Practice | Havisha Rathore

this was so nice, like this was so amazing that

این خیلی خوب بود، مثل این خیلی شگفت انگیز بود که

Hi! How are you? Hi! How are you? I'm good.  okay the background looks really nice. 

سلام! چطور هستید؟ سلام! چطور هستید؟ من خوبم. خوب پس زمینه واقعا زیبا به نظر می رسد.

Thank you! Most welcome! So did you  go through the document for today?

متشکرم! خیلی خوش آمدید! بنابراین آیا سند را برای امروز مرور کردید؟

Yes, I did it. The topic is bucket list. Yes. I  love your hand gestures. Totally I love your  

بله انجام دادم. موضوع فهرست سطلی است. آره. من حرکات دست شما را دوست دارم. کاملاً من حرکت دست شما را دوست دارم

hand gesture. Okay, so ready to express your  points. Yes. Okay, all right! You can start

. بسیار خوب، برای بیان نکات خود آماده باشید . آره. باشه، باشه! می‌توانید شروع کنید

Yes, uh bucket list is also good for us it is  good for us it is nice to make a bucket list  

بله، اوه فهرست سطلی برای ما هم خوب است، برای ما خوب است، ایجاد یک فهرست سطلی خوب است،

because it can it keeps a record of what we want  to do and what we will do. It reminds whenever we  

زیرا می‌تواند سابقه کاری را که می‌خواهیم انجام دهیم و انجام خواهیم داد، نگه می‌دارد. هر وقت می‌بینیم یادآوری می‌کند که به

see it reminds us that yes we should do this  and sometimes we achieve it also. A bucket list  

ما یادآوری می‌کند که بله باید این کار را انجام دهیم و گاهی اوقات به آن نیز می‌رسیم. فهرست سطلی   به این

is uh some people keep a bucket list and  some people don't. But I think I think that  

معناست که برخی افراد فهرست سطلی را نگه می‌دارند و برخی دیگر این کار را نمی‌کنند. اما من فکر می‌کنم

the people who keep a bucket list must be  clear about their thoughts but the people  

افرادی که فهرست سطلی را نگه می‌دارند باید درباره افکارشان شفاف باشند، اما افرادی

who don't, they can be clear or they cannot even  be clear. So, do you have a bucket list? No, I don't  

که این کار را نمی‌کنند، می‌توانند واضح باشند یا حتی نمی‌توانند واضح باشند. بنابراین، آیا شما یک لیست سطلی دارید؟ نه،

have a bucket list. Okay, if you were to put one  thing on your priority list what would it be?

فهرست سطلی ندارم. بسیار خوب، اگر بخواهید یک چیز را در فهرست اولویت‌های خود قرار دهید، آن چیز چیست؟

Ma'am, what is the meaning of priority list?

خانم منظور از لیست اولویت چیه؟

priority like you know your top most wanted  thing or what do you really want right now

اولویتی مثل اینکه می‌دانید بیشترین چیزی که می‌خواهید  یا واقعاً در حال حاضر چه چیزی را می‌خواهید، خیلی

okay that is good priority um okay so if you were  to choose something for your future what would  

خوب است، خیلی خوب، بنابراین اگر می‌خواهید چیزی برای آینده خود انتخاب کنید،

it be what do you want to do in your future  as priority i would like to study well and

چه کاری می‌خواهید در آینده انجام دهید به عنوان اولویت من دوست دارم خوب درس بخوانی و در

which stream do you want to go in like  where do you want to study i'm in a school  

کدام رشته تحصیلی می‌خواهی، مثلاً کجا می‌خواهی درس بخوانی، من در مدرسه هستم،

like what kind of a person do you want to be do  you want to study medicine engineering or what

مثلاً می‌خواهی چه نوع آدمی باشی، می‌خواهی مهندسی پزشکی بخوانی یا

i'll study what needs to well i don't know about  these all things i just know we study in school  

من چیزهایی را که باید به خوبی مطالعه کنیم من درباره این همه چیز نمی‌دانم، فقط می‌دانم که ما در مدرسه درس می‌خوانیم

and after growing we have to choose that what  we have to be and then we'll become that's all  

و بعد از بزرگ شدن باید انتخاب کنیم که چه باشیم و

after giving an exam that's all i know okay okay  and what are your favorite subjects right now  

بعد از امتحان کردن فقط همین می‌شویم. خوب باشه و موضوعات مورد علاقه شما در حال حاضر چیست   در

right now i love social science social  fun yes okay so what attracts you in  

حال حاضر من علوم اجتماعی را دوست دارم سرگرمی اجتماعی بله خوب پس چیزی که شما را در

social science is it the history is  it the geography what attracts you

علوم اجتماعی جذب می کند تاریخ است جغرافیا است آنچه شما را جذب می کند در بین

i'll among among the three parts  of social science i love history  

سه بخش علوم اجتماعی من تاریخ عشق

because it talks about something which is very old  

چون در مورد چیزی صحبت می‌کند که بسیار قدیمی است

so okay i'll give you five words you're supposed  to make a small story revolving around those five  

بنابراین بسیار خوب، من به شما پنج کلمه می‌گویم که قرار است داستانی کوچک حول آن پنج نفر بسازید.

people okay any story it could be an imaginary  story a magical story a story including fairies  

or pixies right it could be anything okay so  one word is um do you know what are elves elves  

درست است، ممکن است هر چیزی مشکلی نداشته باشد، بنابراین یک کلمه است اوم، آیا می‌دانید جن‌ها چیست

yes there are tiny fairy boy fairies so one  word is elves the second word is santa claus

بله، پری‌های پسر پری کوچک وجود دارند، بنابراین یک کلمه جن است، کلمه دوم بابا نوئل است،

okay the third word is feathers feathers  right fourth word is glitter glitter  

باشه، کلمه سوم پر، پر سمت راست کلمه چهارم زرق و برق است پر زرق و برق

right okay and the fifth word  is um okay coffee coffee coffee

درست باشه و پنجمین کلمه اوم باشه قهوه قهوه قهوه

okay it was about to be christmas when all the  children were very happy then suddenly then at  

باشه نزدیک بود کریسمس باشه که همه بچه‌ها خیلی خوشحال شدند و ناگهان

the night they all waited for santa claus saying  that santa claus will come so suddenly santa claus  

شبی که همه منتظر بابا نوئل بودند گفتند که بابا نوئل خیلی ناگهانی میاد بابا نوئل

did not come but they saw an elf a tiny elf under  their bed and they they told the elf elf what are  

نیامدند اما یک جن کوچک را زیر تختشان دیدند و به جن گفتند تو

you doing here yes what are you doing here aren't  you supposed to be there in the sky and come to  

اینجا چه کار می‌کنی بله اینجا چه می‌کنی، مگه قرار نیست در آسمان باشی و بیایی

gift then you told her no i'm just roaming around  i lost my way santa i have to i was living in this  

هدیه بگیری بعد به او گفتی نه، من فقط در اطراف پرسه می زنم، راه را گم کردم بابا نوئل، باید در این

house only under uh in your garden under a hole  so and i have to and every day i go to somewhere  

خانه زندگی می کردم، فقط در باغ تو زیر یک سوراخ، بنابراین، مجبورم و هر روز به جایی می روم،

i go to out of your house and to another  city there i will meet santa claus and  

می روم بیرون از خانه شما و به شهر دیگری در آنجا با بابا نوئل ملاقات خواهم کرد و

i'll come with him i'll come with him because  i have magic feathers magic feathers because  

با او می آیم، با او می آیم زیرا پرهای جادویی دارم پرهای جادویی چون پرهای جادویی پرهای

they're glitter the glitter generally feathers  don't glitter that so they so that's what glitter  

جادویی دارم زیرا پرهای جادویی پرهای جادویی هستند.

so these so i have magic feathers this and  santa claus has lost his uh has uh has lost his  

پس من این پرهای جادویی دارم و بابا نوئل گوزن‌هایش را از دست داده است،

uh reindeers so i use this magic i use this  magic feather to ride his cart whatever it is

بنابراین من از این پر جادویی استفاده می‌کنم و از این پر جادویی برای سوار شدن به سبد خریدش

so can you use coffee yeah i'll use later

استفاده می‌کنم.

so so that this children told okay so what you  have to okay we'll help you get out of our garden  

به طوری که این بچه ها به شما گفتند خوب است، پس شما چه باید بکنید، ما به شما کمک می کنیم از باغ ما بیرون بروید   باغ من،

my garden but you have to answer me some questions  they have told okay let's see what questions you  

اما شما باید به چند سؤال به من پاسخ دهید  آنها گفته اند باشه، بیایید ببینیم چه سؤالاتی

do you have the children told that does santa  claus have any so far to sit and watch tv  

دارید   بچه ها به شما می گویند که بابا نوئل انجام می دهد. claus تا به حال هر کسی را داشته است که بنشیند و تلویزیون تماشا کند

the elf told no then they told that dust and the  claws drink coffee then they told yes he does so  

الف گفت نه، سپس آنها گفتند که گرد و خاک و پنجه ها قهوه می نوشند، سپس گفتند بله او این کار را می کند

that then all the children told that if he drinks  coffee he must be drinking coffee and he can  

که بعد همه بچه ها گفتند که اگر قهوه بنوشد حتماً قهوه می خورد و می تواند

so let him drink coffee first till till then  we stay so the elf was waiting waiting the  

پس بگذارید اول قهوه بنوشد تا آن وقت ما می مانیم پس جن منتظر بود

children was also waiting for santa claus to  finish his coffee they thought that he was  

بچه ها نیز منتظر بابا نوئل بودند تا قهوه اش را تمام کند. آنها فکر کردند که او دارد

drinking but really santa claus was not drinking  coffee he was drinking tea then then nice one

می نوشد اما واقعاً بابا نوئل قهوه نمی نوشید او چای می خورد سپس خوب بود. یک

thank you then then santa claus was drinking  tea while the children were waiting his tea was  

تشکر سپس بابا نوئل داشت چای می‌نوشید در حالی که بچه‌ها منتظر بودند چایش

finished till then the children slept  and the and no one got gifts instead  

تمام شد تا آن‌وقت بچه‌ها خوابیدند و هیچ‌کس به جای آن هدیه‌ای دریافت

santa claus came walking  and distributed them gifts

نکرد.

you have the power harisha of spinning story  this was so nice like this was so amazing that  

خیلی خوب بود، خیلی شگفت‌انگیز بود که

you instantly spin such a beautiful story now that  you have a good hold on your grammar i have told  

شما فوراً یک داستان زیبا را می‌چرخانید، اکنون  که به گرامر خود تسلط دارید،

you this before also you have to start working on  using less number of words to say something right  

قبلاً به   این را به شما گفته‌ام، همچنین باید شروع به کار کنید از تعداد کلمات کمتری برای گفتن چیزی درست استفاده کنید

very you know young kids very young kids use  a lot of sentences to say the same thing right  

خیلی که می‌دانید بچه‌های جوان بچه‌های خیلی خردسال از جملات زیادی برای گفتن یک چیز درست استفاده می‌کنند

but you have a good command on your  english so your job is to connect  

اما شما به انگلیسی خود تسلط خوبی دارید، بنابراین وظیفه شما این است که

sentences in order to reduce their  number right for example if you want  

جملات را به هم وصل کنید تا تعداد آنها را به درستی کاهش دهید، مثلاً اگر می‌خواهید

to tell me about the else try to tell me  in two sentences what you told me in four

درباره موارد دیگر به من بگویید. سعی کن در دو جمله به من بگو آنچه را که به من گفتی در چهار جمله

right right okay so i'll give you two no i'll  give you three sentences combine it for me  

درست است، پس من به شما دو تا نه می دهم، سه جمله به شما می دهم آن را برای من ترکیب کنید

and tell me what would be one sentence for it  okay okay okay um i have a car my car does not  

و به من بگویید که یک جمله برای آن چیست  باشه باشه باشه اوم من ماشین داشته باش ماشین من

my car is not used much my car keeps standing in  the garage i have a car my car is not used much  

زیاد استفاده نمی‌شود ماشین من در گاراژ می‌ایستد من ماشین دارم ماشینم زیاد استفاده نمی‌شود

the car keeps standing in the garage three  sentences try to combine it and put it in one okay  

ماشین در گاراژ می‌ایستد سه جمله سعی کنید آن را با هم ترکیب کنید و آن را در یک جا قرار دهید خوب

i have a car i have a car in the  garage but but i don't use it much

من ماشین داشته باشم من ماشینی در گاراژ دارم اما از آن خیلی کامل استفاده نمی‌کنم.

perfect perfect this is it right  so you understood what i'm saying

okay so do you know of any any  old story that inspired you  

any story from history that  inspires you inspires me about what  

این الهام‌بخش شما می‌شود به من الهام می‌دهد در

about any any lesson that they gave you any moral  that you attained from those stories you know  

مورد هر درس اخلاقی که به شما داده‌اند از آن داستان‌هایی که می‌دانید به دست آورده‌اید

maybe wars are bad or any history story  that talked about someone being smart witty

شاید جنگ‌ها بد هستند یا هر داستان تاریخی که در مورد فردی باهوش صحبت می‌کند

yes while some in the summer vacations that before  are entering this sixth standard i would simply go  

بله، در حالی که برخی در تعطیلات تابستانی که قبلاً با وارد کردن این استاندارد ششم، من به سادگی

through the pages randomly so then i there i saw  one story in which a beggar came to some people  

صفحات را به صورت تصادفی مرور می‌کنم، بنابراین در آنجا یک داستان را دیدم که در آن گدای به سراغ برخی از مردم آمد.

they asked he has the food but the people said  no we will not be able to give you enough food  

otherwise it will be not enough for ourselves then  the beggar said then you worship the universal  

برای خودمان کافی نخواهد بود سپس گدا گفت پس شما روح جهانی را می پرستید

soul right there they sold yes then you worshiped  them whom universal soul i don't know what it  

همانجا آنها فروختند بله سپس آنها را پرستش کردید که روح جهانی آنها را نمی دانم

really means but yes i know that it was this they  are saying instead of god there is some soul out  

واقعاً به چه معناست اما بله می دانم که آنها در عوض همین را می گویند. به خدا روحی وجود دارد

there and the whole universe has the same soul  like that is why they're calling it universals  

و کل جهان روح یکسانی دارد، به همین دلیل است که آن را جهانی می‌خوانند،

okay so they do they told yes so they tell that  so the universal soul must be present in me too  

خوب پس می‌گویند بله، بنابراین می‌گویند که پس روح جهانی باید در من نیز حضور داشته باشد.

so he told yes though so the people told yes then  the beggar told so if you don't give food to me  

بله، پس مردم گفتند بله، سپس گدا گفت پس اگر به من غذا ندهی

means you're not giving food to the universal soul  then they gave food but i only know this happened  

یعنی به روح جهانی غذا نمی‌دهی پس آنها غذا دادند اما من فقط می‌دانم که این اتفاق افتاده است

but i don't know exactly what this and that  because it was a random thing okay but nice story  

اما دقیقاً نمی‌دانم چه چیزی این و آن چون یک چیز تصادفی بود خوب است اما داستان قشنگ

nice story with a nice moral all right so okay so  do you do you do have younger siblings right you  

داستان خوب با اخلاقی خوب خیلی خوب پس  آیا شما خواهر و برادرهای کوچکتر دارید درست است   خواهر و

have younger siblings right yes i have one yes you  have two okay so how how do you give them you know  

برادر کوچکتر دارید درست است بله من یکی دارم بله شما دوتا دارید خوب پس چگونه چگونه آیا به آنها می‌دانید

morals or how do you try to inspire them  do you do something nice anything special  

اخلاقیات را می‌دانید یا چگونه سعی می‌کنید به آنها الهام دهید  آیا کار خوبی انجام می‌دهید، کار خاصی انجام می‌دهید

i don't do anything nice and inspire them but  yes sometimes in place my sister does something  

من کار خوبی انجام نمی‌دهم و به آنها الهام می‌دهم، اما بله، گاهی خواهرم در جای خود کار

bad that she cheats or do something something  so i said uh someone that they i definitely  

بدی انجام می‌دهد که خیانت می‌کند یا کاری انجام می‌دهد. من گفتم اوه کسی که قطعاً او این کار را

doesn't do that because she's fond of becoming a  devotee so i should have told that he isn't one  

نمی کند زیرا او دوست دارد یک فداکار شود، بنابراین باید می گفتم که

of one she's one of one she's fond of becoming a  devotee devotee of whom devotee of uh god got it  

او یکی از یکی از یکی نیست. فهمیدم

so she is a little bit uh spiritual type so she  told she would do something bad she's small so  

پس او کمی روحی است پس به او گفت که کار بدی انجام می دهد او کوچک است بنابراین

she doesn't understand that this all but yes  she copies so she does this and that then i  

نمی فهمد که همه اینها اما بله کپی می کند بنابراین این کار را انجام می دهد و آن را انجام می دهد و سپس به

tell her this yeah you don't do this then she  listens to me and she doesn't do that sometimes  

او می گویم که بله شما نمی کنید این کار را بکن، سپس او به من گوش می دهد و گاهی اوقات این کار را نمی کند،

okay all right so if you were ever to  be a teacher right never how would you  

بسیار خوب، پس اگر قرار بود معلم می شدی، هرگز چگونه به

how would you tell the kids to not lie what kind  of method would you adopt to tell them not to lie

بچه ها می گفتی دروغ نگویند، چه روشی را برای گفتن در نظر می گیری آنها دروغ نگویند دوست

like would you straight away tell them no  don't lie or would you tell them any story  

دارید فوراً به آنها بگویید نه دروغ نگویید یا هر داستانی به آنها بگویید   آیا به آنها

would you tell them something funny

چیز خنده داری می گویید

i would tell them a story and  the consequences of telling lie

من برای آنها داستان تعریف می کنم و عواقب دروغ گفتن به آنها

tell what i would i would tell them a story  and as all the consequences of telling lie  

بگویید که من به آنها چه می گفتم. داستان و همه عواقب دروغ گفتن

okay okay one second all right okay  so okay and what consequences would  

باشه، یک ثانیه باشه، باشه، پس باشه و چه عواقبی   به آنها می

you tell them what are the consequences  of lying yeah people will not trust you  

گویید  عواقب دروغ گفتن چیست، بله، مردم به شما اعتماد نخواهند کرد

and you'll become uh i'll you'll become  a liar then you will always say lies we  

و شما تبدیل خواهید شد آه، من خواهید شد یک دروغگو، آنوقت همیشه دروغ خواهی گفت ما به

will not trust you and when there will be  real trouble then no one will trust you

تو اعتماد نخواهیم کرد و وقتی دردسر واقعی پیش بیاید، کسی به تو اعتماد نخواهد کرد، آیا

do you remember any story with this thing is there  any story which story i can remember it can you  

هر داستانی را با این چیز به یاد می آوری، هر داستانی وجود دارد که من می توانم آن را به خاطر بسپارم.

yes i can there was a shepherd who would  graze the car cows or goats then he would  

چوپانی بود که گاوهای ماشینی یا بزها را چرا می کرد سپس به

tell eyes that ah someone saved me tigers coming  everyone would come but he would tell lies so  

چشمان می گفت آه یکی نجاتم داد ببرها می آمدند همه می آمدند اما او دروغ می گفت تا

they would come back then when a real tiger came  nobody came for help then the tiger rat up all his  

وقتی یک ببر واقعی آمد کسی برای کمک نیامد بعد موش ببر. همه

sheeps and himself also okay so let's say um  i am giving you a dialogue right and you have  

گوسفندهایش و خودش هم خوب است، پس بیایید بگوییم اوم، من به شما یک دیالوگ درست می‌دهم و شما باید

to tell this dialogue to let's say one of your  friends right how would you tell this oh my god  

این دیالوگ را بگویید تا به یکی از دوستانتان بگویید درست چگونه می‌گویی خدای من،

it's so hot now you are supposed to tell your  friend that i said this how would you do it

حالا خیلی گرم است که باید به دوستت بگو که من این را گفتم تو چطور این کار را انجام می دهی

that i have to tell my friend that uh this is the  dialogue i said okay the heat is scorching what  

که باید به دوستم بگویم اوه این دیالوگ است من گفتم باشه گرما سوزان است چه

the heat is scorching okay the heat is scorching  okay uh what about the oh my god are you not gonna  

گرما سوزان است خوب گرما سوزان است. آیا نمی خواهی

express that i shouted literally shouted right  i would shout and say the heat is scorching  

بیان کنی که من فریاد زدم به معنای واقعی فریاد زدم درست فریاد زدم، فریاد می زدم و می گفتم گرما سوزان است

no but how would you tell her  that i shouted when i said this

نه اما چگونه به او می گویی که وقتی این را گفتم فریاد

you shouted when i have to tell  her that you said this yes yes

زدم، وقتی باید به او بگویم که این را گفتی بله بله، فریاد زدی به

then i'll simply say that oh my god the heat  is squashing said i uh my madam that's all  

سادگی می گویم که اوه خدای من گرما در حال له شدن است، گفتم آه خانم من فقط همین است

i'll say yeah and if you don't want to repeat the  exact dialogue you don't want to repeat the exact  

من می گویم بله و اگر نمی خواهید دیالوگ دقیق را تکرار کنید، نمی خواهید دقیقاً

dialogue like my exact dialogue then how would  you say it uh let's say let's say you just told  

دیالوگ را مانند دیالوگ من تکرار کنید. پس چگونه می گویید اوه، بیایید بگوییم که شما همین الان به

me that your sister is a devotee right and i'll  go and tell this to someone so how would i say it  

من گفتید که خواهر شما یک فداکار است، درست است و من می روم و این را به کسی می گویم، پس چگونه می گویم.

i'll say havisha said that her sister is a  devotee right that is how i'll talk i'll use that

درست است که من چگونه صحبت خواهم کرد من از این

right similarly if you were to tell your friend  how will you say you'll say my mom said that  

حق به طور مشابه استفاده خواهم کرد اگر به دوست خود بگویید چگونه می گویید می گویید مامانم گفته است

it was very hot right so why i'm telling this  to you havisha because when you are conveying  

خیلی گرم بود درست است پس چرا این را به شما می گویم حویشا وقتی

a message you know when you convey a message you  kind of do not change the tense right if you are  

پیامی را منتقل می‌کنید، می‌دانید وقتی پیامی را منتقل می‌کنید، اگر داستانی را تعریف می‌کنید، زمان را درست تغییر نمی‌دهید،

telling a story if you are telling what someone  else said you are supposed to use which tense  

اگر می‌گویید که دیگران چه گفته‌اند، باید از کدام زمان استفاده کنید،

past tense right so we know this right you do  know this but you're also supposed to use it  

پس ما این را بدانیم. درست است، این را می‌دانید، اما باید از آن نیز استفاده کنید

right so the session will auto cut now  please work on connectors all right  

بنابراین جلسه اکنون به طور خودکار قطع می‌شود لطفاً روی کانکتورها کار کنید

connectors i'll see you soon bye bye your name  on my phone yeah three o'clock in the morning  

کانکتورها به زودی شما را می‌بینم خداحافظ نام شما روی تلفن من بله ساعت سه صبح

we've been going and going back and forth cause we  don't know better and i thought we'd be different

ما رفتیم و برگشتیم چون بهتر نمی‌دانیم و فکر می‌کردم متفاوت خواهیم بود

should go

باید برویم