BOX SET: 33 Confusing Words in English - Learners' Questions Mega Class!

What's the difference between 'advice'  and 'advice'? That's what Shahnaz on  

تفاوت بین «مشاوره» و «توصیه» چیست؟ این چیزی است که شهناز در

YouTube would like to know and that's what  we're doing in this Learners' Question.

YouTube دوست دارد بداند و این همان چیزی است که  ما در این سؤال زبان آموزان انجام می دهیم.

So, advice with a 'c' is an  uncountable noun - that's a d v i c e  

بنابراین، نصیحت با "c" یک اسم غیرقابل شمارش است - این یک d v i c e است

and notice the 's' sound - advice. It means  an opinion, recommendation or suggestion  

و به صدای "s" توجه کنید - توصیه. این به معنای نظر، توصیه یا پیشنهادی است

by someone that you should do something in a  certain situation. It's commonly followed by  

که از سوی شخصی مبنی بر اینکه باید کاری را در یک موقعیت خاص انجام دهید. معمولاً با

the prepositions 'about' or 'on' For example, you  need my advice about 'advice' - see what I did!  

حروف اضافه «درباره» یا «روی» دنبال می‌شود، برای مثال، شما به توصیه‌های من درباره «مشاوره» نیاز دارید - ببینید من چه کار کردم!

Advice strongly collocates with the verbs 'give'  and 'take'. You can give advice or you can take  

مشاوره به شدت با افعال «دادن» و «گرفتن» همراه است. می‌توانید نصیحت کنید یا می‌توانید

someone's advice. For example, my friend gave me  some relationship advice but I thought it was bad  

از توصیه‌های کسی استفاده کنید. برای مثال، دوستم به من توصیه‌هایی درباره رابطه داد، اما من فکر کردم بد است،

so I didn't take it. You can do something  on someone's advice. For example,  

بنابراین آن را قبول نکردم. شما می توانید به توصیه یک نفر کاری انجام دهید. برای مثال،

on my father's advice, I became a teacher  but I really wanted to be a lion tamer.

به توصیه پدرم، معلم شدم اما واقعاً می‌خواستم رام‌کننده شیر باشم.

It can be followed by an infinitive verb.  For example, John! Look out for that lion!

پس از آن می توان یک فعل مصدر نیز به کار برد. مثلا جان! مراقب آن شیر باشید!

My advice is to call a doctor  first thing in the morning.  

توصیه من این است که اول صبح با پزشک تماس بگیرید .

And, of course, as an uncountable noun, we can  make it countable by using 'a piece'. A piece  

و البته، به عنوان یک اسم غیرقابل شمارش، می‌توانیم آن را با استفاده از «یک قطعه» قابل شمارش کنیم. یک

of advice. I have three pieces of advice for  you: brush floss and use mouthwash every day!

نصیحت من سه توصیه به شما دارم: مسواک زدن نخ دندان و استفاده از دهانشویه هر روز!

Okay, this is a good time for me to remind  you about the Learners' Questions playlist!  

بسیار خوب، اکنون زمان خوبی است تا لیست پخش سوالات زبان آموزان را به شما یادآوری کنم!

All your favorite Learners' Questions in  one easy to access place! Just click on  

همه سؤالات زبان آموزان مورد علاقه شما در یک مکان آسان برای دسترسی! فقط

the link and you'll go straight through to  our YouTube playlist! Who knows - maybe your  

روی پیوند کلیک کنید و مستقیماً به فهرست پخش YouTube ما بروید! چه کسی می داند - شاید

question has already been answered! And if  you have a question for Learners' Questions,  

سؤال شما قبلاً پاسخ داده شده باشد! و اگر  سؤالی در مورد سؤالات زبان آموزان

you can email us on [email protected]  - and don't forget at the end of this video  

دارید،   می توانید به ما ایمیل بزنید [email protected] - و فراموش نکنید در پایان این

there is a full summary slide with all  of the information that i've mentioned!

ویدیو   یک اسلاید خلاصه کامل با همه  اطلاعاتی که من وجود دارد وجود دارد . ذکر کرده اند!

'Advise' is a regular verb - that's a d v  i s e and notice the 'z' sound -advise. It  

«توصیه» یک فعل منظم است - این یک d v i s e است و به صدای «z» -advise توجه کنید.

basically means give advice - in other words, give  someone your opinion, suggestion or recommendation  

اساساً به معنای مشاوره دادن است - به عبارت دیگر، نظر، پیشنهاد یا توصیه خود

as to what they should do in a certain situation.  Its prepositions are 'on' or 'about'. So, now I'll  

را به کسی در مورد اینکه در یک موقعیت خاص چه کاری باید انجام دهد، ارائه دهید. حروف اضافه آن «روی» یا «درباره» هستند. بنابراین، اکنون

advise you on 'advise'. Second time! I did it  again! You can advise something. For example,  

در مورد "مشاوره" به شما توصیه می کنم. بار دوم! دوباره انجامش دادم! میتونی یه چیزی راهنمایی کنی به عنوان مثال،

when working with lions I advise fear - lots of  fear! You can advise someone to do something.

هنگام کار با شیرها به ترس توصیه می کنم - ترس زیاد ! شما می توانید به کسی توصیه کنید که کاری انجام دهد.

For example, my father advised me to choose a  different career. You can advise someone against  

برای مثال، پدرم به من توصیه کرد که شغل دیگری را انتخاب کنم. می‌توانید به کسی توصیه کنید

doing something. For example, in the cage,  I advise against making any sudden movement.

که کاری را انجام ندهد. به عنوان مثال، در قفس، توصیه می‌کنم از انجام هرگونه حرکت ناگهانی خودداری کنید.

Finally, you can advise that. For example,  

در نهایت، شما می توانید این را راهنمایی کنید. برای مثال،

circus masters everywhere advise that people stop  disturbing lions - they recommend trying gorillas  

استادان سیرک در همه جا توصیه می‌کنند که مردم مزاحم شیرها نشوند -

instead! Thank you very much for your question,  Shahnaz. I hope you found the answer useful! If  

به جای آن، گوریل‌ها را امتحان کنید! خیلی ممنون از سوالت شهناز. امیدوارم پاسخ برای شما مفید بوده باشد! اگر

anyone else out there has a question for  Learners' Questions, you can email us on  

که افراد دیگری در مورد سؤالات زبان آموزان سؤالی دارند، می توانید به ما در   learning.english در bbc.co.uk ایمیل بزنید.

learning.english at bbc.co.uk. I'll see you  next time on Learners Questions. Bye, guys.

دفعه بعد در سؤالات یادگیرندگان شما را می بینم. خداحافظ بچه ها.

What's the difference between 'fault', 'flaw'  and 'weakness'? That's what Helen wants to know  

تفاوت بین «عیب»، «نقص» و «ضعف» چیست؟ این چیزی است که هلن می‌خواهد بداند

and that's what we're doing  on this Learners Questions!

و این همان کاری است که ما در مورد این سؤالات یادگیرندگان انجام می‌دهیم!

'Fault' is a noun which means a  mistake or problem in something.  

"عیب" اسمی است که به معنای اشتباه یا مشکل در چیزی است.

We commonly refer to technical faults, mechanical  faults and electrical faults when talking about  

معمولاً هنگام صحبت در مورد ماشین‌آلات یا رایانه‌ها به خطاهای فنی، عیوب مکانیکی و عیوب الکتریکی اشاره می‌کنیم

machinery or computers. For example, the  train was delayed due to a mechanical fault.  

. به عنوان مثال، قطار به دلیل نقص مکانیکی تاخیر داشت.

Fault can also be used to talk about who is to  blame for a mistake. You will often hear people  

همچنین می‌توان از خطا برای صحبت درباره اینکه چه کسی برای یک اشتباه مقصر است استفاده کرد. اغلب می شنوید که مردم

say: it's your fault, it's his fault, it's her  fault or it wasn't my fault. For example, it is  

می گویند: تقصیر شماست، تقصیر اوست، تقصیر اوست یا تقصیر من نیست. به عنوان مثال، این

completely my fault that this video is so awesome.  I do not apologize. Finally, 'fault' can be used  

کاملاً تقصیر من است که این ویدیو بسیار عالی است. من عذرخواهی نمی کنم. در نهایت، «تقصیر» را می‌توان با

in reference to what we believe is a negative part  of somebody's personality or character. But don't  

اشاره به چیزی که معتقدیم بخش منفی شخصیت یا شخصیت یک فرد است، استفاده کرد. اما

judge anybody too harshly because remember we  all have our faults. Except me! Now for the noun  

کسی را خیلی سخت قضاوت نکنید زیرا به یاد داشته باشید که همه ما ایراداتی داریم. جز من! حالا برای اسم

'flaw'. 'Flaw' is a mark or a blemish which spoils  something's appearance. For example, this copy of  

«نقص». «عیب» علامت یا عیبی است که ظاهر چیزی را خراب می‌کند . برای مثال، این نسخه

the book has a tiny printing flaw on the cover  which makes it very rare and very valuable.

از کتاب دارای نقص چاپی کوچکی روی جلد است که آن را بسیار کمیاب و بسیار ارزشمند می‌کند.

A flaw can also be a minor fault or weakness  in something making it less valuable or less  

یک نقص همچنین می‌تواند یک نقص یا ضعف جزئی در چیزی باشد که آن را کم‌ارزش یا کمتر

effective and this is particularly common with  thinking or reasoning words, We can talk about a  

اثربخش می‌کند و این به ویژه در مورد تفکر یا کلمات متداول است، می‌توانیم درباره

flaw in an idea, a flaw in an argument, a flaw in  a concept, a flaw in a design. For example, it's a  

نقص یک ایده، نقص در یک استدلال، نقص در مفهوم، نقص در طراحی به عنوان مثال،

nice idea but it has a serious flaw in it. Finally  we can talk about a flaw in someone's character  

ایده خوبی است اما یک نقص جدی در آن وجود دارد. در نهایت می‌توانیم در مورد نقص شخصیت

or a character flaw. For example, my only  character flaw is that I'm very short-tempered.

یا نقص شخصیت صحبت کنیم. برای مثال، تنها نقص شخصیت من این است که من بسیار کوتاه مزاج هستم.

Okay let's stop for a second so i can tell you  about the Learners' Questions playlist - every  

بسیار خوب، اجازه دهید یک لحظه توقف کنیم تا بتوانم درباره لیست پخش سؤالات زبان آموزان به شما بگویم - هر

episode of learners questions is already there  for you and if you have a question maybe the  

قسمت از سؤالات زبان آموزان قبلاً برای شما وجود دارد و اگر سؤالی دارید، شاید

answer is there already. So go and have a look. If  you have a question for Learners Questions you can  

پاسخ آن قبلاً وجود داشته باشد. پس برو و نگاه کن اگر سؤالی درباره سؤالات زبان‌آموز دارید، می‌توانید به

email us on [email protected] and don't  forget at the end of the video there is a full  

ما ایمیل بزنید [email protected] و فراموش نکنید که در پایان ویدیو یک

summary slide. Now let's talk about the noun  'weakness' which is an area of something that  

اسلاید خلاصه کامل وجود دارد. اکنون بیایید در مورد اسم «ضعف» صحبت کنیم که ناحیه‌ای از چیزی است که

lacks resilience or strength. For example,  vampires have several weaknesses: garlic,  

انعطاف‌پذیری یا قدرت ندارد. به عنوان مثال، خون‌آشام‌ها چندین نقطه ضعف دارند: سیر،

sunlight, religious iconography  or a stake through the heart.

نور خورشید، نمادهای مذهبی یا یک چوب در قلب.

Like 'fault' and 'flaw', a 'weakness' can  be something that makes something else less  

مانند «عیب» و «نقص»، یک «ضعف» می‌تواند چیزی باشد که چیز دیگری را

attractive or less effective. For example, in  my opinion, the weakness of texting is that  

جذاب‌تر یا کمتر مؤثر می‌کند. به عنوان مثال، به نظر من، نقطه ضعف ارسال پیامک این است که

it doesn't communicate body language which is  so important. Finally like 'fault' and 'flaw',  

با زبان بدن ارتباط برقرار نمی‌کند که بسیار مهم است. در نهایت مانند «عیب» و «نقص»،

'weakness' can also be used to describe a  problem in someone's character. For example,  

«ضعف» نیز می‌تواند برای توصیف یک مشکل در شخصیت یک فرد استفاده شود. به عنوان مثال، به نظر من

their love of money is a  worrying weakness in my opinion.  

عشق آنها به پول یک ضعف نگران کننده است.

Thank you very much for your question  Helen. I hope I answered it for you.  

خیلی ممنون از سوالت هلن. امیدوارم به شما پاسخ داده باشم.

If you have a question for Learners Questions you  can email us on learning.english.bbc.co.dot.uk  

اگر سؤالی در مورد سؤالات زبان‌آموز دارید، می‌توانید به ما ایمیل بزنید در learning.english.bbc.co.dot.uk

and don't forget as soon as I finish this  there is a full summary slide. Thank you very  

و فراموش نکنید به محض اینکه این را تمام کردم یک اسلاید خلاصه کامل وجود دارد. از اینکه

much for joining me and I will see you next  time on Learners Questions. Bye everybody!

به من ملحق شدید بسیار سپاسگزارم و دفعه بعد شما را در سؤالات یادگیرندگان خواهم دید. خداحافظ همه!

What's the difference between the  verbs 'lie' and 'lay'? That's why  

تفاوت بین افعال «دروغ» و «لایه کردن» چیست؟ به همین دلیل است که

Alejandra emailed us and that's what we're  talking about on this Learners' Question.

آلخاندرا به ما ایمیل زد و این همان چیزی است که در مورد این سؤال زبان آموزان صحبت می کنیم.

Okay, our first verb is 'lie'. The past tense  is 'lay' and the past participle is 'lain'.  

خوب، اولین فعل ما "دروغ" است. زمان گذشته «lay» است و فعل ماضی «lain» است.

'Lie' means to move into a horizontal or flat  position as you would do if you were going to bed.  

«دروغ» به معنای حرکت به حالت افقی یا صاف است، همانطور که اگر قرار بود به رختخواب بروید.

For example, if you don't feel well lie on  the bed. The verb 'lie' also means be in a  

برای مثال، اگر احساس خوبی ندارید روی تخت دراز بکشید . فعل "دروغ" نیز به معنای قرار گرفتن در یک

particular place. If something lies somewhere,  it is somewhere. For example, the clothes lay  

مکان خاص است. اگر چیزی در جایی نهفته است، آن جایی است. برای مثال، لباس‌ها

all over the floor or my home lies five miles  east of London. In this way, using lie for place  

روی زمین قرار دارند یا خانه من در پنج مایلی شرق لندن قرار دارد. به این ترتیب، با استفاده از دروغ به عنوان مکان

we can talk about where blame or responsibility  lies. Blame or responsibility lies with someone.

می‌توانیم درباره جایی که سرزنش یا مسئولیت است صحبت کنیم . سرزنش یا مسئولیت با کسی است.

So, for example, the blame lies with him but as a  manager the responsibility lies with you. In the  

بنابراین، برای مثال، تقصیر متوجه اوست، اما به عنوان یک مدیر، مسئولیت با شماست. به

same way, and formally speaking now, you can use  'lie' to talk about the place where a person is  

همین ترتیب، و اکنون به طور رسمی، می‌توانید از «دروغ» برای صحبت درباره مکانی که یک شخص در آن

buried. For example, Charles Darwin and Isaac  Newton lie in Westminster Abbey. Okay, now let's  

دفن شده است استفاده کنید. برای مثال، چارلز داروین و آیزاک نیوتن در کلیسای وست مینستر خوابیده اند. خوب، حالا بیایید

talk about the verb 'lie'. The past tense of which  is 'lied' and the past participle of which is  

درباره فعل "دروغ" صحبت کنیم. زمان گذشته که  «دروغ» است و ماضی آن

'lied'. When you lie you speak falsely. You lie to  someone about something or about doing something.  

«دروغ» است. وقتی دروغ می گویید دروغ می گویید. در مورد کاری یا انجام کاری به کسی دروغ می‌گویید.

For example, he lied to his teacher about doing  his homework so he didn't get in trouble. Naughty!  

برای مثال، او به معلمش در مورد انجام تکالیفش دروغ گفت تا دچار مشکل نشود. شیطون!

Unfortunately, lying is a pretty common occurrence  and as a result we have lots of fixed phrases that  

متأسفانه، دروغ گفتن یک اتفاق بسیار رایج است و در نتیجه ما عبارات ثابت زیادی داریم که

you can use to talk about it. So you can lie your  way into something, you can lie your way out of  

می‌توانید برای صحبت در مورد آن استفاده کنید. بنابراین می‌توانید در چیزی دروغ بگویید، می‌توانید از چیزی خارج شوید

something, you can tell a bare-faced lie, you can  lie through your teeth or to emphasize that you're  

، می‌توانید دروغی با چهره برهنه بگویید، می‌توانید از بین دندان‌هایتان دروغ بگویید یا برای تأکید بر اینکه دارید

telling the truth you can say no word of a lie.  Okay, let's stop for a second so I can tell you  

راست می‌گویید، نمی‌توانید هیچ کلمه‌ای بگویید. دروغ. خوب، بیایید یک لحظه توقف کنیم تا بتوانم

all about the Learners Questions playlist! Yes,  all of your favorite Learners Questions in one  

همه چیز را درباره لیست پخش سؤالات یادگیرندگان به شما بگویم! بله، همه سؤالات زبان آموزان مورد علاقه شما در یک

easy to use place! Just click the link  and you'll be taken straight through!  

مکان آسان برای استفاده! فقط روی پیوند کلیک کنید و مستقیماً وارد می شوید!

Who knows? Maybe your question is already there  and the answer is waiting for you to pick it up  

چه کسی می داند؟ شاید سؤال شما از قبل وجود داشته باشد و پاسخ در انتظار شماست تا آن را انتخاب کنید

and if you have a question for  Learners' Questions, you can email us on  

و اگر سؤالی برای سؤالات زبان آموزان دارید، می توانید به ما ایمیل بزنید

[email protected]. And don't forget -  immediately after I finish speaking there is a  

[email protected]. و فراموش نکنید - بلافاصله پس از پایان صحبت، یک

full summary slide with all the information you  need to know on it! So make sure to check it out!

اسلاید خلاصه کامل با تمام اطلاعاتی که باید بدانید در آن وجود دارد! پس حتما آن را بررسی کنید!

Now let's talk about the verb 'lay'. The past  tense of which is 'laid' and the past participle  

حالا بیایید در مورد فعل 'lay' صحبت کنیم. زمان گذشته که «گذاشته شده» و مضارع آن

is 'laid'. When you lay something, you put  it down in a horizontal or flat position,  

«لاید» است. وقتی چیزی را دراز می‌کشید، آن را در حالت افقی یا صاف،

often carefully. For example,  I laid the baby in her cot.  

اغلب با احتیاط قرار می‌دهید. برای مثال، کودک را در تخت خوابش گذاشتم.

There you go. Do not confuse this when you lie,  you put yourself in a flat or horizontal position.  

شما بروید. وقتی دروغ می‌گویید این را اشتباه نگیرید، خودتان را در حالت صاف یا افقی قرار می‌دهید.

When you lay something, you put it in a flat or  horizontal position. For example, I laid the baby  

وقتی چیزی را دراز می‌کنید، آن را در حالت صاف یا افقی قرار می‌دهید. به عنوان مثال، من کودک را

on the bed and then I lay next to the baby to  sleep. Because lay means put something down,  

روی تخت خواباندم و سپس کنار نوزاد دراز کشیدم تا بخوابم. از آنجایی که دراز کشیدن به معنای زمین گذاشتن چیزی است،

we can talk about laying things like carpet  or railway track or in a metaphorical way  

می‌توانیم درباره چیدن چیزهایی مانند فرش یا ریل راه‌آهن صحبت کنیم یا به روشی استعاری

we can lay a dead person to rest. So, for  example, Isaac Newton and Charles Darwin  

می‌توانیم یک مرده را برای استراحت بگذاریم. بنابراین، برای مثال، آیزاک نیوتن و چارلز داروین

were laid to rest in Westminster Abbey. The  verb lay can also mean prepare. We talk about  

در کلیسای وست مینستر به خاک سپرده شدند. فعل lay می تواند به معنای آماده کردن نیز باشد. ما در مورد

laying the table for dinner or laying a place for  someone. For example, Mom, how many places do I  

میز چیدن برای شام یا گذاشتن مکانی برای کسی صحبت می کنیم. برای مثال، مامان،

need to lay at the table for lunch? You can talk  about laying a fire - that's where you make a fire  

برای ناهار چند جا باید پشت میز بخوابم؟ می‌توانید درباره گذاشتن آتش صحبت کنید - اینجاست که

ready to burn or we can talk about laying a trap.  For example, the hunter laid three traps in the  

آتش را آماده می‌کنید یا می‌توانیم درباره گذاشتن تله صحبت کنیم. برای مثال، شکارچی سه تله گذاشت به

hopes of catching some dinner. And, of course any  animal which can push an egg out of its body lays  

امید اینکه بتواند مقداری شام بگیرد. و البته هر حیوانی که بتواند تخمی را از بدنش بیرون کند،

that egg. Thank you very much for your email,  Alejandra. I hope we answered your question.  

آن تخم می‌گذارد. از ایمیل شما بسیار متشکرم، الخاندرا. امیدوارم به سوال شما پاسخ داده باشیم.

If anybody else out there has a question  for Learners' Questions, you can email us on  

اگر هر کس دیگری در آنجا سؤالی برای سؤالات زبان آموزان دارد، می توانید به ما ایمیل بزنید

[email protected] And don't forget  - there is a full summary slide coming just  

[email protected] و فراموش نکنید - یک اسلاید خلاصه کامل درست

after I finish speaking. I'll see you next  time on Learners' Questions! Bye everybody!

پس از پایان صحبت در اختیار ما قرار می گیرد. دفعه بعد در مورد سؤالات یادگیرندگان شما را می بینم! خداحافظ همه!

What are the differences between 'peek', 'peak'  and 'pique'. That's what Farshid on YouTube would  

تفاوت‌های بین «نگاه کردن»، «پیک» و «پیک» چیست؟ این چیزی است که فرشید در YouTube

like to know and that's what we're going to  be talking about in this Learners' Question!  

دوست دارد بداند و این همان چیزی است که ما در این سؤال یادگیرندگان درباره آن صحبت خواهیم کرد!

Okay, let's talk about peek - that's p-e-e-k. When  you peek at something you take a quick look at it,  

خوب، بیایید در مورد peek صحبت کنیم - این p-e-e-k است. وقتی به چیزی نگاه می‌کنید، نگاهی سریع به آن

often sneakily so as not to be seen. For  example, you know when you see someone  

می‌اندازید، اغلب یواشکی برای اینکه دیده نشوید. برای مثال، می‌دانید وقتی کسی را

that you really really like but you don't  want them to see you looking at them? Well,  

می‌بینید که واقعاً دوستش دارید، اما نمی‌خواهید او شما را ببیند که به او نگاه می‌کنید؟ خوب،

she peeked at him over her textbook.  

او از روی کتاب درسی اش به او نگاه کرد.

Or, we often talk about peeking at something  or someone peeking over something like a wall.  

یا، ما اغلب در مورد نگاه کردن به چیزی یا کسی که از روی چیزی مانند دیوار نگاه می‌کند صحبت می‌کنیم.

You can peek through the curtains and you can  peek into somebody's window. The verb peek also  

می‌توانی از میان پرده‌ها نگاه کنی و می‌توانی به پنجره کسی نگاه کنی. فعل peek نیز

means protrude. If something peeks, it can  be partially seen from behind something.  

به معنای بیرون زدگی است. اگر چیزی نمایان شود، تا حدی می‌توان آن را از پشت چیزی دید.

This paper is peeking from my pocket or how did  you find me? I saw your shoes peeking from under  

این کاغذ از جیب من بیرون می آید یا چگونه مرا پیدا کردی؟ کفش هایت را دیدم که از

the curtain. Now the word 'peak' - p-e-a-k has  lots of meanings because it's applicable in a wide  

زیر پرده به چشم می خورد. اکنون کلمه "peak" - p-e-a-k دارای معانی زیادی است زیرا در طیف

range of contexts. It basically means the highest,  strongest or most extreme point of something.  

وسیعی از زمینه ها قابل استفاده است. اساساً به معنای بالاترین، قوی‌ترین یا شدیدترین نقطه چیزی است.

The highest point in a graph, the tip of a  mountain or the busiest time. For example,  

بالاترین نقطه در نمودار، نوک کوه یا شلوغ ترین زمان. برای مثال

the peak of this graph shows you shouldn't travel  to the peak of the mountain during peak times.  

،   قله این نمودار نشان می‌دهد که نباید در زمان اوج به قله کوه سفر کنید. این بازیگر پس از جمع‌آوری اسکار خود گفت:

Peak is also a verb and it means reach the  highest point - so you can peak a mountain,  

قله نیز یک فعل است و به معنای رسیدن به بالاترین نقطه است - بنابراین می‌توانید به یک کوه

or "I've peaked", said the actor after collecting  his Oscar. Although that means that the only way  

یا «من اوج گرفته‌ام» صعود کنید . اگرچه این بدان معنی است که تنها

is down! Okay, let's stop for a second so I can  take a breather - because all this explaining is  

راه پایین است! خوب، بیایید یک ثانیه بایستیم تا بتوانم نفسی بکشم - زیرا همه این توضیح دادن

tiring work! Why not take the opportunity  while I've paused to leave us a like or give  

کار خسته کننده است! چرا از فرصت استفاده نمی‌کنم، در حالی که من مکث کرده‌ام و ما را لایک می‌کنم یا

us an example sentence in the comments below! We would love to see the language that you've  

یک جمله مثال در نظرات زیر به ما می‌دهم! ما دوست داریم زبانی را که

learned so far! Remember - if you have a question  for Learners Questions, you can email us on  

تاکنون آموخته‌اید ببینیم! به خاطر داشته باشید - اگر سؤالی برای سؤالات زبان‌آموز دارید، می‌توانید به ما به آدرس   [email protected] ایمیل بزنید

[email protected]. We would love to hear  from you - and don't forget also that at the end  

. ما دوست داریم از شما بشنویم - و همچنین فراموش نکنید که در

of the video there is a summary slide with all the  information printed on it for you to read in your  

پایان   ویدیو یک اسلاید خلاصه با تمام اطلاعات چاپ شده روی آن وجود دارد تا بتوانید در

own time! Finally, we have pique - p-i-q-u-e. Now,  it's a verb and a noun and it's not very common  

وقت خود بخوانید! در نهایت، ما pique - p-i-q-u-e را داریم. حالا، این یک فعل و یک اسم است و خیلی رایج

but it's still used in two very nice expressions.  First of all, you can be in a fit of pique.

نیست   اما همچنان در دو عبارت بسیار زیبا استفاده می‌شود. اول از همه، شما می توانید در یک فیت پیک باشید.

This means become irritated because someone  has been rude to you or insulted your pride.  

این به این معنی است که عصبانی شوید زیرا شخصی با شما بی ادبی کرده یا به غرور شما توهین کرده است.

For example, she left the room in a fit  of pique because they insulted her work.  

به‌عنوان مثال، او اتاق را با حالتی هولناک ترک کرد، زیرا آنها به کار او توهین کردند.

Secondly, you can pique someone's interest or  curiosity - that means make them interested or  

ثانیاً، می‌توانید علاقه یا کنجکاوی کسی را برانگیختید - این بدان معناست که او را علاقمند یا

curious. For example, these new inventions have  really piqued my interest. OK, Farshid on YouTube,  

کنجکاو کنید. برای مثال، این اختراعات جدید واقعاً علاقه من را برانگیخته است. باشه، فرشید در یوتیوب،

thank you very much for writing to us.  I hope that has answered your question.  

خیلی ممنون که برای ما نوشتی. امیدوارم که به سوال شما پاسخ داده باشد.

If you have a question for us on Learners'  Questions, there's the email - you know what it is  

اگر سؤالی درباره سؤالات یادگیرندگان از ما دارید ، ایمیل وجود دارد - می‌دانید چیست

and don't forget there is a summary slide coming  immediately after this. See you next time, guys.

و فراموش نکنید که بلافاصله پس از آن یک اسلاید خلاصه ارائه می‌شود . دفعه بعد میبینمتون بچه ها

This week's Learners' Question comes from  

سؤال یادگیرندگان این هفته از

Marita in Spain who asks: could you explain the  difference between pop in, pop out and pop round?  

ماریتا در اسپانیا می‌آید که می‌پرسد: آیا می‌توانید تفاوت بین پاپ این، پاپ اوت و راند پاپ را توضیح دهید؟

OK, Marita, we'll do our best.

باشه، ماریتا، ما تمام تلاش خود را خواهیم کرد.

Now these three pieces of language you've chosen  are phrasal verbs - that means they are a verb  

اکنون این سه تکه زبانی که انتخاب کرده‌اید، افعال عبارتی هستند - به این معنی که آنها یک فعل

combined with a preposition. In this context, the  verb 'pop' means go somewhere for a short period  

ترکیبی با حرف اضافه هستند. در این زمینه، فعل «پاپ» به معنای رفتن به جایی برای مدت کوتاهی است

of time. If you pop out, you leave the building  that you are in - possibly your house or your  

. اگر بیرون بیایید، ساختمانی را که در آن هستید ترک می‌کنید - احتمالاً خانه

office and maybe you're going to run an errand, so  you might collect some milk, post a letter or go  

یا دفترتان و شاید قرار است کاری انجام دهید، بنابراین ممکن است مقداری شیر جمع‌آوری کنید، نامه‌ای ارسال کنید یا بروید

and have some lunch. For example, I'm just popping  out to get some milk. I'll be back in a minute.  

و ناهار بخورید. برای مثال، من فقط بیرون می‌روم تا کمی شیر بیاورم. من یک دقیقه دیگر برمی گردم.

Pop in has the opposite meaning. This means you go  inside a building for a short period of time, For  

Pop in معنای مخالف دارد. این بدان معناست که شما برای مدت کوتاهی به داخل ساختمان می روید، برای

example, oh wait a minute, I need to pop in this  shop and buy some toothpaste. And we also use pop  

مثال، اوه یک دقیقه صبر کنید، باید به این مغازه بروم و مقداری خمیر دندان بخرم. و همچنین

in when we visit someone in a very informal way  - so, oh you're home on Saturday, i'll pop in and  

هنگامی که به روشی بسیار غیررسمی به ملاقات شخصی می‌رویم، از pop in استفاده می‌کنیم - بنابراین، اوه، شما شنبه در خانه هستید، من وارد می‌شوم و

see you. It's in this kind of situation that we  also use pop round - although pop round puts more  

شما را می‌بینم. در چنین شرایطی است که ما از دور پاپ نیز استفاده می‌کنیم - اگرچه دور پاپ تمرکز بیشتری

focus on the traveling. So, for example, Sarah,  why won't you pop around and have a cup of tea?  

روی سفر قرار می‌دهد. بنابراین، برای مثال، سارا، چرا نمی‌خواهی آن‌طرف و یک فنجان چای بنوشی؟

I haven't seen you in ages! Remember that being  a phrasal verb, we can change the preposition to  

سالهاست ندیدهمت! به یاد داشته باشید که به عنوان یک فعل عبارتی، می‌توانیم حرف اضافه را

suit the context. Two slightly different examples  would be - I need to pop up on the roof and fix a  

متناسب با متن تغییر دهیم. دو مثال کمی متفاوت می‌تواند این باشد - من باید روی پشت بام بالا بیایم و یک

satellite dish, or are you looking for John?  He's just popped downstairs to speak to Tim.  

بشقاب ماهواره را تعمیر کنم، یا به دنبال جان هستید؟ او فقط به طبقه پایین آمده تا با تیم صحبت کند.

i hope that answers your question, Marita, thank  you very much for writing to us. If anybody else  

امیدوارم به سوال شما پاسخ دهد، ماریتا، بسیار متشکرم که برای ما نوشتید. اگر

out there has a question about English you  can email us on [email protected].  

کسی                                                   که در مورد انگلیسی سوالی در مورد انگلیسی داره، می تونید به ما ایمیل بزنید [email protected].

Please remember to include Learners' Questions  in the subject box and your name and the country  

لطفاً به یاد داشته باشید که سؤالات فراگیران را در کادر موضوع و نام خود و کشوری

that you're from. For more information, you  can go to our website bbclearningenglish.com.  

که اهل آن هستید قرار دهید. برای اطلاعات بیشتر، می‌توانید به وب‌سایت ما bbclearningenglish.com بروید.

I'll see you next time on Learners'  Questions - thanks for tuning in. bye.

دفعه بعد شما را در مورد سؤالات یادگیرندگان می بینم - با تشکر از حضورتان. خداحافظ.

What's the difference between remember,remind,  recall and recollect? That's what Augustine  

تفاوت بین یادآوری، یادآوری، یادآوری و یادآوری چیست؟ این چیزی است که آگوستین

from Spain wants to know and that's what  we're doing on this Learners' Questions.

از اسپانیا می‌خواهد بداند و این همان چیزی است که  ما در مورد سؤالات یادگیرندگان انجام می‌دهیم.

The verb remember is about having a  memory about something - it's kind of  

فعل به یاد داشته باشید درباره داشتن خاطره درباره چیزی است - به نوعی

complicated and it has lots of different verb  patterns so let's go through them together.  

پیچیده است و الگوهای مختلف فعل زیادی دارد، بنابراین بیایید آنها را با هم مرور کنیم.

First, there's remember + the object. For example,  

اول، به یاد داشته باشید + شی. برای مثال،

I remember this music from yesterday. Then  there's remember + a question word or that.  

این موسیقی دیروز را به یاد دارم. سپس به یاد داشته باشید + یک کلمه سوال یا آن.

For example, I suddenly remembered that I had  forgotten to lock the windows of my house.  

برای مثال، ناگهان به یاد آوردم که فراموش کرده بودم پنجره‌های خانه‌ام را قفل کنم.

Then there's remember + ing. This is  where you remember something that you did  

سپس یادآوری + ing وجود دارد. اینجا جایی است که کاری را که قبلا انجام داده‌اید به خاطر می‌آورید

before - so first the action and then remember.  For example, I remember making my first learners  

- پس ابتدا اقدام را انجام دهید و سپس به خاطر بسپارید. به‌عنوان مثال، یادم می‌آید که ویدیوی پرسش‌های اولین فراگیرانم را

Squestions video - it was a little while ago  now. And then there's remember + the infinitive.  

ساختم - این چند وقت پیش بود. و سپس به یاد داشته باشید + مصدر.

This is where you remember now to do something in  the future. So first remember and then the action.  

این جایی است که اکنون به یاد می آورید که در آینده کاری انجام دهید . پس اول به خاطر بسپارید و بعد عمل کنید.

For example, I must remember to make  another learners questions video tomorrow.  

برای مثال، باید به یاد داشته باشم که فردا یک ویدیوی دیگر از زبان‌آموزان را بسازم.

Remind means make someone remember and  like remember it has a few verb patterns.  

یادآوری به معنای وادار کردن کسی به یاد داشته باشد و مانند به یاد آوردن چند الگوی فعل دارد.

So we can talk about remind + question word or  that. For example, the teacher reminded the class  

بنابراین می‌توانیم درباره یادآوری + کلمه سؤال یا آن صحبت کنیم. برای مثال، معلم به کلاس یادآوری کرد

what was considered acceptable behavior. We can  talk about remind + somebody + an infinitive. For  

که چه رفتاری قابل قبول در نظر گرفته می‌شود. می توانیم درباره یادآوری + کسی + مصدر صحبت کنیم. به‌عنوان

example, I have an app on my phone that reminds me  to pick up my dry cleaning. And finally something  

مثال، من برنامه‌ای در تلفنم دارم که به من یادآوری می‌کند خشکشویی را تحویل بگیرم. و در نهایت چیزی

can remind somebody of something and in this way  we mean spark an associated memory. For example,  

می‌تواند چیزی را به کسی یادآوری کند و به این ترتیب، منظور ما جرقه زدن یک خاطره مرتبط است. برای مثال،

oh that smell reminds me of the  cake my grandmother used to make.

اوه آن بو مرا یاد کیکی می‌اندازد که مادربزرگم درست می‌کرد.

Okay, let's stop for a second so i can tell you  all about the Learners' Questions playlist. Yes,  

بسیار خوب، بیایید یک لحظه توقف کنیم تا بتوانم همه چیز را درباره لیست پخش سؤالات یادگیرندگان به شما بگویم. بله،

all of your favorite Learners' Questions  in one easy to access place - if you have  

همه سؤالات زبان آموزان مورد علاقه شما در یک مکان آسان برای دسترسی - اگر

a question for Learners' Questions maybe the  answer is there already - so go check it out!  

سؤالی برای سؤالات یادگیرندگان دارید، شاید پاسخ آن قبلاً وجود داشته باشد - پس بروید آن را بررسی کنید!

If you have a question for Learners' Questions,  you can email us on [email protected]  

اگر سؤالی در مورد سؤالات زبان آموزان دارید،  می توانید به ما ایمیل بزنید [email protected]

and don't forget as soon as i finish  talking there is a full summary slide.

و فراموش نکنید به محض اینکه صحبت را تمام کردم ، یک اسلاید خلاصه کامل وجود دارد.

Recall and recollect are both verbs that can  just mean remember - and like remember they  

یادآوری و یادآوری هر دو افعالی هستند که فقط می توانند به معنای به خاطر سپردن باشند - و مانند به یاد آوردن

have a couple of verb patterns in common. So we  can talk about recall or recollect + that or a  

آنها چند الگوی فعل مشترک دارند. بنابراین می‌توانیم درباره یادآوری یا یادآوری + آن یا یک

question word. For example, I don't recall what  I did with my keys, then I recollected that I'd  

کلمه سؤالی صحبت کنیم. برای مثال، به یاد نمی‌آورم که با کلیدهایم چه کار کردم، سپس به یاد آوردم

left them at work. we can also talk about recall  or recollect + ing - so do you recall seeing my  

که آن‌ها را در محل کارم گذاشته‌ام. ما همچنین می‌توانیم درباره یادآوری یا یادآوری صحبت کنیم - پس آیا به یاد می‌آورید که

last learner's questions episode? Do you recollect  learning about situation position and condition?  

آخرین قسمت سؤالات یادگیرنده من را دیده‌اید؟ آیا به یاد می آورید که در مورد موقعیت و شرایط موقعیتی یاد گرفته اید؟

If not, go check it out! Finally, recall  can be different from remember, remind and  

اگر نه، آن را بررسی کنید! در نهایت، یادآوری می‌تواند با به خاطر سپردن، یادآوری و یادآوری متفاوت باشد،

recollect because recall doesn't always just mean  remember. It can mean remember and communicate.  

زیرا یادآوری همیشه به معنای به خاطر سپردن نیست. می تواند به معنای به خاطر سپردن و برقراری ارتباط باشد.

For example, at his retirement party the professor  recalled some of the best moments in his career  

برای مثال، پروفسور در جشن بازنشستگی خود برخی از بهترین لحظات زندگی حرفه‌ای خود را برای همکارانش به یاد آورد

to his colleagues. Thank you very much for your  question Augustine, I hope I answered it for you.  

. از آگوستین برای سؤال شما بسیار سپاسگزارم ، امیدوارم به آن پاسخ داده باشم.

If you have a question for Learners' Questions,  you can email us on [email protected]  

اگر سؤالی در مورد سؤالات زبان آموزان دارید،  می توانید به ما ایمیل بزنید [email protected]

and don't forget at the end of this  video there's a full summary slide,  

و فراموش نکنید که در پایان این ویدیو یک اسلاید خلاصه کامل وجود دارد،

so make sure you check it out! I'll see you  next time on Learners Questions, bye everybody.

پس حتماً آن را بررسی کنید! دفعه بعد در سؤالات یادگیرندگان، خداحافظ همه شما را می بینم.

What's the difference between see, look and watch?  

تفاوت بین دیدن، نگاه کردن و تماشا کردن چیست؟

That's why Shanu emailed us and that's what  we're doing on this Learners' Question.

به همین دلیل است که Shanu به ما ایمیل زد و این همان کاری است که  ما در مورد این سؤال زبان آموزان انجام می دهیم.

Everybody knows that the verb  see means perceive something or  

همه می دانند که فعل دیدن به معنای درک چیزی یا

receive information through your eyes. For  example, if you look over here you will see  

دریافت اطلاعات از طریق چشمان شماست. برای مثال، اگر به اینجا نگاه کنید، من را خواهید

me. Don't forget that see in this meaning is a  state verb - there's no ing - just I see Dan.  

دید. فراموش نکنید که دیدن در این معنی یک فعل حالت است - هیچ ing وجود ندارد - فقط من دان را می بینم.

But did you know that the verb see can also mean  imagine? You can see something happening, see  

اما آیا می دانستید که فعل see می تواند به معنای تصور هم باشد ؟ می‌توانید اتفاقی را ببینید،

someone as something or see yourself as something  - where do you see yourself in five years time?  

کسی را به‌عنوان چیزی ببینید یا خودتان را به‌عنوان چیزی ببینید - پنج سال دیگر خود را کجا می‌بینید؟

In five years time, I see myself  as a serious news reporter.

بعد از پنج سال، من خودم را به عنوان یک خبرنگار جدی اخبار می بینم.

Now for the verb look. Look is a regular verb - so  look looked looked. And notice that when we look,  

حالا برای فعل نگاه کنید. Look یک فعل منظم است - بنابراین look looked looked است. و توجه کنید که وقتی نگاه می‌کنیم،

we direct our eyes to see something. For example,  if you look over here you'll see wait for it...me.  

چشمانمان را برای دیدن چیزی هدایت می‌کنیم. برای مثال، اگر به اینجا نگاه کنید، منتظر آن باشید... من.

Okay, let's stop for a second so I can check  if you have heard about the Learners Questions  

خوب، بیایید یک لحظه توقف کنیم تا بتوانم بررسی کنم که آیا درباره لیست پخش سؤالات یادگیرندگان شنیده اید

playlist - all your favourite learners questions  in one easy to access place. If you have a  

- همه سؤالات مورد علاقه زبان آموزان در یک مکان آسان برای دسترسی. اگر

question about English maybe the answer is there,  so click on the link and go there straight away -  

سؤالی درباره انگلیسی دارید، شاید پاسخ آن وجود داشته باشد، بنابراین روی پیوند کلیک کنید و فوراً به آنجا بروید -

if you have a question for Learners' Questions,  you can email us on [email protected]  

اگر سؤالی در مورد سؤالات زبان آموزان دارید،  می توانید به ما ایمیل بزنید [email protected]

and don't forget as soon as i finish  speaking there is a full summary slide.

و don فراموش نکنید به محض اتمام صحبت، یک اسلاید خلاصه کامل وجود دارد.

Look can also mean appear and it's usually  followed by an adjective - so a book can look  

نگاه همچنین می تواند به معنای ظاهر شدن باشد و معمولاً یک صفت به دنبال آن آمده است - بنابراین یک کتاب می تواند

interesting or food can look delicious. If we  combine look with the prepositions at into or  

جالب به نظر برسد یا غذا می تواند خوشمزه به نظر برسد. اگر نگاه را با حروف اضافه at into or

over, we get the meaning examine or investigate.  For example, police are looking into reports of  

over ترکیب کنیم، معنی بررسی یا بررسی را دریافت می کنیم. برای مثال، پلیس در حال بررسی گزارش‌های

fraud at a local bank. Now let's talk about  watch! Watch is a regular verb so watch,  

تقلب در یک بانک محلی است. حالا بیایید در مورد ساعت صحبت کنیم ! تماشا کردن یک فعل معمولی است، بنابراین تماشا،

watched, watched and there's that 't' again. If  you watch something you fix your vision on it  

تماشا، تماشا و دوباره آن «ت» وجود دارد. اگر چیزی را تماشا می‌کنید، دید خود را روی آن ثابت می‌کنید

to observe it. For example,  you are watching me - hooray.  

تا آن را مشاهده کنید. به عنوان مثال، شما در حال تماشای من هستید - هورا.

Watch can also mean be careful. We talk  about watching for something, watching out  

ساعت همچنین می تواند به معنای مراقب باشید. ما درباره تماشا کردن برای چیزی، مراقبت کردن از

for something or watch + a question word. For  example, watch what you say about him he sees  

چیزی یا تماشا کردن + یک کلمه سؤال صحبت می کنیم. برای مثال، مراقب آنچه درباره او می‌گویید باشید، او

everything. Finally, watch can mean guard or  protect and we might say watch or watch over.  

همه چیز را می‌بیند. در نهایت، ساعت می‌تواند به معنای نگهبان یا محافظت باشد و ممکن است بگوییم مراقب یا مراقب باشید.

For example, oh could you just watch my bag for  a second while I go to the loo, please? Thank  

برای مثال، اوه، لطفاً وقتی من به سرویس بهداشتی می روم، فقط یک ثانیه به کیف من نگاه کنید؟ با تشکر   از

you for your email, Shanu, i hope the answer was  useful to you if you have a question for learner's  

شما برای ایمیل شما، شانو، امیدوارم پاسخ برای شما مفید بوده باشد، اگر سؤالی در مورد سؤالات دانش‌آموز

questions you can email us on learning.english  @bbc.co.uk and don't forget immediately after I  

دارید، می‌توانید به ما ایمیل بزنید در learning.english @bbc.co.uk و بلافاصله پس از

finish speaking there is a full summary slide with  all the information that you need to know. Yhank  

پایان صحبت فراموش نکنید. یک اسلاید خلاصه کامل با تمام اطلاعاتی که باید بدانید. از

you very much for joining me on this Learners'  Questions, i'll see you next time everybody, bye.

اینکه در این پرسش‌های زبان‌آموزان به من ملحق شدید بسیار سپاسگزارم ، دفعه بعد شما را می‌بینم، خداحافظ.

What's the difference between situation,  position and condition? That's what Giti  

تفاوت بین موقعیت، موقعیت و شرایط چیست؟ این چیزی است که گیتی

from Iran wants to know and that's what  we're doing on this Learners Questions.  

از ایران می‌خواهد بداند و این همان چیزی است که ما در مورد این سؤالات یادگیرندگان انجام می‌دهیم.

Condition is a noun that describes the  physical state of something or someone.  

شرط اسمی است که وضعیت فیزیکی چیزی یا شخصی را توصیف می کند.

We usually talk about things being in good, bad or  terrible condition. For example, I bought this top  

ما معمولاً در مورد شرایط خوب، بد یا وحشتناک صحبت می کنیم. برای مثال، من این تاپ را

three years ago and it's still in good condition  look how white that 'f' is! Conditions as a plural  

سه سال پیش خریدم و هنوز در شرایط خوبی است ببینید که «f» چقدر سفید است! شرایط به‌عنوان جمع

can refer to the environment - we talk about doing  something under good, bad or terrible conditions.  

می‌تواند به محیط اشاره کند - ما در مورد انجام کاری در شرایط خوب، بد یا وحشتناک صحبت می‌کنیم.

For example, the storm meant that we had to  abandon climbing the mountain under such difficult  

به عنوان مثال، طوفان به این معنی بود که ما مجبور شدیم در چنین شرایط سختی صعود به کوه را رها

conditions. And in this way we can talk about  living conditions or working conditions - that's  

کنیم. و به این ترتیب می‌توانیم درباره شرایط زندگی یا شرایط کار صحبت کنیم -

the environment in which we live or work.  So, for example, this office needs more light  

این محیطی است که در آن زندگی یا کار می‌کنیم. بنابراین، برای مثال، این دفتر

to meet basic working conditions. Finally, we can  talk about a condition or conditions needing to  

برای برآوردن شرایط اولیه کار به نور بیشتری نیاز دارد. در نهایت، می‌توانیم درباره یک شرط یا شرایطی صحبت کنیم

be met or satisfied and that means that something  must be done before something else can happen. For  

که باید انجام شود یا ارضا شود و این بدان معناست که قبل از اینکه اتفاق دیگری رخ دهد، باید کاری انجام شود. به

example, in order to get this job you need to meet  certain conditions - qualifications, for example.  

عنوان مثال، برای به دست آوردن این شغل باید شرایط خاصی را داشته باشید - برای مثال، مدارک تحصیلی.

Situation is a noun that refers  to a specific set of conditions  

Situation اسمی است که به مجموعه خاصی از شرایط

in a particular place at a particular time.  After a natural disaster, for example,  

در یک مکان خاص در یک زمان خاص اشاره دارد. مثلاً بعد از یک بلای طبیعی،

we might say that the situation in the country  is not good. We often combine other words with  

ممکن است بگوییم که وضعیت کشور خوب نیست. ما اغلب کلمات دیگر را با موقعیت‌ها ترکیب می‌کنیم

situation to create more specific contexts - we  can talk about the economic or financial situation  

تا زمینه‌های خاص‌تری ایجاد کنیم - می‌توانیم درباره وضعیت اقتصادی یا مالی صحبت کنیم

and of course don't forget about situation  comedies or sitcoms as they're commonly known.  

و البته کمدی‌ها یا کمدی‌های موقعیتی را که معمولاً می‌شناسند فراموش نکنیم.

These are tv shows that put a bunch of characters  in a specific place at a specific time. Okay,  

اینها برنامه‌های تلویزیونی هستند که دسته‌ای از شخصیت‌ها را در یک مکان خاص در یک زمان خاص قرار می‌دهند. بسیار خوب،

this is a great time for me to remind you to  check out the Learners' Questions playlist  

این زمان عالی برای من است تا به شما یادآوری کنم که فهرست پخش سؤالات

all of your favorite learners questions in one  easy to access place on our YouTube channel.  

یادگیرندگان   همه سؤالات زبان آموزان مورد علاقه خود را در یک مکان آسان برای دسترسی در کانال YouTube ما بررسی کنید.

If you have a question for Learners Questions,  you can email us on [email protected]  

اگر سؤالی درباره سؤالات فراگیران دارید، می‌توانید به ما ایمیل بزنید [email protected]

and don't forget there is a full summary  slide immediately after this video.  

و فراموش نکنید که بلافاصله پس از این ویدیو یک اسلاید خلاصه کامل وجود دارد.

Position is a noun and a verb that refers to the  way or where something is placed for example the  

Position یک اسم و فعل است که به راه یا جایی که چیزی قرار می‌گیرد اشاره دارد، به عنوان مثال،

position of this 'f' is on my chest but we can  also refer to positioning something somewhere' For  

موقعیت این "f" روی سینه من است، اما می‌توانیم به قرار دادن چیزی در جایی نیز اشاره کنیم. برای

example, please position the flowers on a window  ledge to get maximum sunlight. In another way,  

مثال، لطفاً گل‌ها را روی یک پنجره قرار دهید. طاقچه برای دریافت حداکثر نور خورشید به روشی دیگر،

position can refer to opinion -your position  is your opinion on something. For example,  

موقعیت می‌تواند به نظر اشاره داشته باشد - موقعیت شما نظر شما در مورد چیزی است. برای مثال،

my position is that recycling is essential and  everybody's responsibility. Finally, position  

موضع من این است که بازیافت ضروری است و مسئولیت همه است. در نهایت، موقعیت

can mean job or role - when writing  to apply for a job you might write,  

می‌تواند به معنای شغل یا نقش باشد - وقتی می‌نویسید برای درخواست کاری که ممکن است بنویسید،

I am writing to apply for the position of  producer as advertised on your website.  

من می‌نویسم تا برای موقعیت تولیدکننده همانطور که در وب‌سایت شما آگهی می‌شود درخواست بدهم.

Thank you for your question,  Git.iIi hope the answer was useful.  

از سوال شما متشکرم، Git.iIi امیدوارم پاسخ مفید بوده باشد.

If you have a question for Learners Questions,  you can email us on [email protected]  

اگر سؤالی درباره سؤالات زبان‌آموز دارید، می‌توانید به ما ایمیل بزنید [email protected]

and don't forget as soon as this video  finishes there is a full summary slide.  

و فراموش نکنید به محض اتمام این ویدیو، یک اسلاید خلاصه کامل وجود دارد.

Thanks very much for joining me on this Learners'  Questions, I'll see you next time. Bye, everybody.

از اینکه در این پرسش‌های زبان‌آموزان به من ملحق شدید بسیار متشکرم ، دفعه بعد شما را می‌بینم. خداحافظ همه

How do we use tough, rough and stiff?  That's what Eugele sent us an email for  

چگونه از سخت، خشن و سفت استفاده کنیم؟ این همان چیزی است که یوگل برای آن ایمیلی برای ما ارسال کرد

and that's what we're doing  on this Learners' Questions.

و این همان کاری است که ما در مورد این سؤالات یادگیرندگان انجام می دهیم.

All right, now before we get started it's  worth noting that these three words have  

بسیار خوب، اکنون قبل از شروع، لازم به ذکر است که این سه کلمه

lots of meanings and we're just going to cover the  most common ones. So for more information on them  

معانی زیادی دارند و ما فقط به رایج ترین آنها می پردازیم. بنابراین برای اطلاعات بیشتر درباره آنها

and other confusing words make sure to check  out our website bbclearningenglish.com. Okay,  

و سایر کلمات گیج کننده، حتماً به وب سایت ما bbclearningenglish.com مراجعه کنید. بسیار خوب،

tough is an adjective and its noun is  toughness - something which is tough is  

سخت یک صفت است و اسم آن استحکام است - چیزی که سخت است

very difficult to damage or very durable.  For example, this cup is very tough.

آسیب زدن به آن بسیار دشوار است یا بسیار بادوام است. به عنوان مثال، این جام بسیار سخت است.

Tough can also mean difficult or challenging -  we talk about things like tough questions, tough  

سخت همچنین می‌تواند به معنای دشوار یا چالش‌برانگیز باشد - ما در مورد مواردی مانند سؤالات سخت،

circumstances or a tough read. My maths exam, for  example, was very tough - it was a tough exam.  

شرایط سخت یا خواندن سخت صحبت می‌کنیم. برای مثال، امتحان ریاضی من بسیار سخت بود - امتحان سختی بود.

We can talk about food being tough -  that is food which is difficult to eat  

ما می‌توانیم در مورد سفت بودن غذا صحبت کنیم - یعنی غذایی که خوردن یا جویدن آن دشوار است

or to chew, you know when you get like a  really badly cooked steak and it's like

، می‌دانید وقتی شبیه یک استیک واقعاً بد پخته می‌شوید و مثل

Now let's talk about rough. Rough is also an  adjective and its noun is roughness. Something  

حالا بیایید در مورد خشن صحبت کنیم. Rough نیز یک صفت است و اسم آن ناهمواری است. چیزی

which is rough is not smooth. We talk about  things like rough cloth, rough skin or a rough  

که خشن است صاف نیست. ما درباره چیزهایی مانند پارچه خشن، پوست خشن یا سطح خشن صحبت

surface. For example, have you ever been  licked by a cat - their tongues are very rough.  

می کنیم. به عنوان مثال، آیا تا به حال توسط گربه لیسیده شده اید - زبان آنها بسیار خشن است.

Okay, let's just stop for a second so I can  remind you to click subscribe and hit that  

بسیار خوب، بیایید یک لحظه توقف کنیم تا بتوانم به شما یادآوری کنم که روی اشتراک کلیک کنید و آن

bell so you stay up to date with all of the latest  learners questions. You wouldn't want to miss out  

زنگ را بزنید تا از آخرین سؤالات زبان آموزان به‌روز بمانید. شما نمی خواهید

on anything, would you? If you have a question  for Learners Questions, you can email us on  

چیزی را از دست بدهید، درست است؟ اگر سؤالی درباره سؤالات زبان‌آموز دارید، می‌توانید به ما ایمیل بزنید به

[email protected] and don't forget at  the end of this video there is a full summary  

[email protected] و فراموش نکنید که در پایان این ویدیو یک اسلاید خلاصه کامل

slide with all of the mentioned information on it,  so sit back relax and enjoy. Rough can also mean  

با تمام اطلاعات ذکر شده در آن وجود دارد. راحت بنشینید و لذت ببرید. خشن همچنین می‌تواند به معنای

not exact. For example, you might make a rough  copy of something like a drawing or notes,  

دقیق نبودن باشد. برای مثال، ممکن است یک کپی تقریبی از چیزی مانند نقاشی یا یادداشت‌ها تهیه کنید،

or you can give someone a rough estimate. For  example, what time will you be here? Well,  

یا می‌توانید یک تخمین تقریبی به کسی بدهید. برای مثال، ساعت چند اینجا خواهید بود؟ خب،

probably around four but  it's just a rough estimate.  

احتمالاً حدود چهار، اما این فقط یک تخمین تقریبی است.

Rough can also mean difficult or challenging.  We can talk about rough circumstances or  

خشن همچنین می تواند به معنای دشوار یا چالش برانگیز باشد. می‌توانیم در مورد شرایط سخت یا

having a rough time. For example, John's  having a rough time, he just lost his job.  

گذراندن دوران سخت صحبت کنیم. برای مثال، جان روزهای سختی را سپری می‌کند، او شغل خود را از دست داده است.

Now let's talk about stiff. Stiff is also an  adjective and its noun is stiffness. Something  

حالا بیایید در مورد سفت صحبت کنیم. Stiff نیز یک صفت است و اسم آن stiffness است. چیزی

which is stiff is not flexible or not easily  moved. We talk about things like stiff card,  

که سفت است انعطاف پذیر نیست یا به راحتی جابه جا نمی شود . ما در مورد چیزهایی مانند کارت سفت،

a stiff collar on a shirt or when you take your  jeans out of the wash and put them on they've gone  

یقه سفت روی پیراهن صحبت می کنیم یا وقتی شلوار جین خود را از لباسشویی بیرون می آورید و می پوشید،

stiff it makes it very difficult to walk in them,  and in this way we can talk about stiff muscles.  

سفت شده است. در مورد عضلات سفت

This is when you have a part of your body a muscle  that doesn't want to bend or move. For example,  

این زمانی است که بخشی از بدنتان عضله ای دارید که نمی خواهد خم شود یا حرکت کند. به عنوان مثال،

if you sleep in a funny position and then wake  up, ah, with a stiff neck. Stiff can also mean  

اگر در حالت خنده‌دار بخوابید و سپس بیدار شوید ، آه، با گردن سفت. سفت همچنین می تواند به معنای

difficult or severe - we can talk about stiff  punishment in relation to a crime or stiff  

سخت یا شدید باشد - می توانیم در مورد مجازات سخت در رابطه با یک جرم یا رقابت سخت صحبت کنیم

competition. For example, there was a lot of stiff  competition at the job interview but I think I got  

. به عنوان مثال، در مصاحبه شغلی رقابت سختی وجود داشت، اما فکر می‌کنم

it. Thank you for your question, Eugele, I hope  the answer has been useful. If anybody else out  

آن را به دست آوردم. از سؤال شما متشکرم، یوگل، امیدوارم  پاسخ مفید بوده باشد. اگر کس

there has a question for Learners' Questions,  you can email us on [email protected]  

دیگری سؤالی برای سؤالات یادگیرندگان دارد، می‌توانید به ما ایمیل بزنید

and don't forget as soon as I finish  speaking there is a full summary slide  

[email protected]   و فراموش نکنید به محض اینکه صحبتم را تمام کردم ، یک اسلاید خلاصه کامل

with all the information I've already mentioned.  I'll see you next time on Learners' Questions.

با تمام اطلاعات من وجود دارد. قبلا ذکر شده است. دفعه بعد در مورد سوالات زبان آموزان می بینمت.

What's the difference between win,  earn and gain? That's why Esra 

تفاوت بین برد، کسب درآمد و سود چیست؟ به همین دلیل اسرا به

emailed us and that's what we're  doing in this Learners' Questions.  

ما ایمیل زد و این کاری است که ما در این سؤالات یادگیرندگان انجام می دهیم.

Win is an irregular verb so win, won have won.  It means achieve first place in a competition,  

Win یک فعل بی قاعده است بنابراین win, won have won. این به معنای دستیابی به مقام اول در یک رقابت،

contest, fight, argument, bet or  attempt at something. For example,  

مسابقه، مبارزه، بحث، شرط بندی یا تلاش برای چیزی است. به عنوان مثال،

let's play a game - are you ready?  One, two, three, you lose, I win!

بیایید یک بازی انجام دهیم - آیا آماده هستید؟ یک، دو، سه، شما باختید، من برنده شدم!

Win can also mean get something that other  people are also trying to get and this is  

برد همچنین می‌تواند به معنای دریافت چیزی باشد که افراد دیگر نیز در تلاش برای به دست آوردن آن هستند و این

especially useful in a business context where we  talk about winning an order, winning a contract  

به‌خصوص در زمینه کسب‌وکار که در آن درباره برنده شدن در یک سفارش، برنده شدن در قرارداد

or winning the right to do something. For example,  the most successful bid will win the contract to  

یا کسب حق انجام کاری صحبت می‌کنیم، مفید است. برای مثال ،  موفق‌ترین پیشنهاد، برنده قرارداد

build the bridge. Win can also mean gain the  support of someone - we talk about winning  

ساختن پل می‌شود. برد همچنین می‌تواند به معنای جلب حمایت کسی باشد - ما در مورد جلب

support, winning approval, winning the heart of  someone or winning someone over. For example,  

حمایت، جلب تایید، به دست آوردن قلب یک نفر یا جلب کسی صحبت می‌کنیم. برای مثال

the politician's speech won over the hostile crowd  and they started cheering. Now, let's talk about  

،   سخنرانی سیاستمدار جمعیت متخاصم را به خود جلب کرد و آنها شروع به تشویق کردند. اکنون، بیایید در مورد

earn, earned and have earned. And notice the 'd'  - when you earn, you receive an amount of money  

کسب، کسب درآمد و کسب درآمد صحبت کنیم. و به "d" توجه کنید - وقتی درآمد کسب می کنید،

in exchange for your work. People earn an  amount of money but never ask them about it. Or  

در ازای کارتان مقداری پول دریافت می کنید. مردم مقداری پول به دست می‌آورند اما هرگز در مورد آن از آنها سؤال نمی‌کنند. یا

a person can earn a living which is make money to  survive. For example, I could never earn a living  

یک نفر می تواند امرار معاش کند که برای زنده ماندن پول درآورد. برای مثال، من هرگز نمی‌توانم

as a translator because I'm not fluent in any  other language. Professional monkey, though....

به عنوان مترجم امرار معاش کنم زیرا به هیچ زبان دیگری مسلط نیستم . با این حال، میمون حرفه ای...

In a business context, earn means receive as  profit. Companies earn, shares earn and accounts  

در زمینه کسب و کار، کسب به معنای دریافت به عنوان سود است. شرکت‌ها درآمد کسب می‌کنند، سهام کسب می‌کنند و حساب‌ها

earn. For example, so far the movie has earned  three million, billion, squillion, jillion pounds  

کسب درآمد می‌کنند. به عنوان مثال، تا کنون فیلم سه میلیون، میلیارد، اسکیلیون، ژیلیون پوند

(not a real number!) Alright, let's take a  break for a second so I can make sure that  

(عدد واقعی نیست!) درآمد داشته است. خوب، اجازه دهید یک لحظه استراحت کنیم تا مطمئن شوم که

you have subscribed and clicked that bell  to stay up to date with all of our latest  

شما مشترک شده اید و روی آن زنگ کلیک کرده اید تا بیدار بمانید. تا با تمام آخرین

learners questions - we wouldn't want you missing  out now, would we? And if you have a question for  

سوالات دانش‌آموزان خود آشنا شوید - ما نمی‌خواهیم که شما اکنون این سؤال را از دست بدهید ، درست است؟ و اگر سؤالی برای

Learners Questions, you know what to do. Email  [email protected] and don't forget  

سؤالات یادگیرندگان دارید، می‌دانید چه کاری باید انجام دهید. به [email protected] ایمیل بزنید و فراموش نکنید

as soon as I finish talking there is a full  summary slide, so sit back relax and enjoy.  

به محض اتمام صحبت، یک اسلاید خلاصه کامل وجود دارد، پس بنشینید و استراحت کنید و لذت ببرید.

Earn can also mean receive something deserved  - we can talk about things like earning praise,  

کسب درآمد همچنین می‌تواند به معنای دریافت چیزی شایسته باشد - می‌توانیم درباره چیزهایی مانند کسب تمجید،

earning respect or earning your place at a  particular organization. And quite frankly,  

کسب احترام یا کسب جایگاه خود در یک سازمان خاص صحبت کنیم. و کاملاً صادقانه بگویم،

after this video i think I've earned a nice cup of  tea. Now, let's talk about gain, gained and have  

بعد از این ویدیو فکر می‌کنم یک فنجان چای خوب به دست آورده‌ام . اکنون، بیایید در مورد سود، به دست آمده و به

gained. And there's that 'd' sound again. When  we gain, we get or obtain something positive.  

دست آمده صحبت کنیم. و دوباره آن صدای 'd' شنیده می شود. وقتی به دست می آوریم، چیز مثبتی به دست می آوریم یا به دست می آوریم.

We can talk about gaining support, gaining an  advantage or gaining confidence. For example,  

می‌توانیم درباره جلب حمایت، کسب مزیت یا کسب اعتماد صحبت کنیم. به عنوان مثال،

in my first video I was quite nervous but since  then I have gained confidence. Gain can also mean  

در اولین ویدیوی من کاملاً عصبی بودم، اما از آن زمان به بعد اعتماد به نفس پیدا کردم. افزایش همچنین می‌تواند به معنای

increase in amount - things gain height, they  gain weight, they gain speed or they gain value.  

افزایش مقدار باشد - چیزها قد می‌گیرند، وزن اضافه می‌کنند، سرعت می‌گیرند یا ارزش پیدا می‌کنند.

For example, actually my jeans are a little  bit tight today - oh no, have i gained  

به عنوان مثال، در واقع امروز شلوار جین من کمی تنگ است - اوه نه،

weight?Finally we can talk about something  gaining ground or gaining traction or popularity,  

آیا وزنم اضافه شده است؟ در نهایت می‌توانیم در مورد چیزی صحبت کنیم که جایگاه خود را به دست می‌آورد یا جلب توجه می‌کند یا محبوبیت پیدا می‌کند،

and this means becoming more popular and more  accepted by society. Things like ideas or  

و این به معنای محبوب‌تر شدن و پذیرش بیشتر توسط جامعه است. برای مثال، چیزهایی مانند ایده‌ها یا

movements, for example. Veganism is gaining ground  at the moment as more and more people become  

حرکت‌ها. وگانیسم در حال حاضر رو به افزایش است زیرا افراد بیشتری

vegan. Thank you very much for your email, Ezra.  I hope I answered your question - if you have a  

وگان می شوند. ازرا از ایمیل شما بسیار متشکرم. امیدوارم به سؤال شما پاسخ داده باشم - اگر

question for Learners' Questions, you can email us  on [email protected] and don't forget as  

سؤالی برای سؤالات یادگیرندگان دارید، می توانید به ما ایمیل بزنید به آدرس [email protected] و فراموش نکنید   به

soon as I finish talking, there is a full summary  slide with all the information you need to know.  

محض اینکه صحبت را تمام کردم، یک اسلاید خلاصه  کامل با آن وجود دارد. تمام اطلاعاتی که باید بدانید

I'll see you next time on Learners' Questions,  thanks for joining me. Bye, everybody!

دفعه بعد شما را در مورد سؤالات یادگیرندگان می بینم، از اینکه به من ملحق شدید متشکرم. خداحافظ، همه!