5 ENGLISH FLUENCY TIPS THAT WILL CHANGE YOUR LIFE

Today, I am going to reveal five secrets that will transform your English.

امروز قصد دارم پنج راز را فاش کنم که زبان انگلیسی شما را متحول می کند.

Five secrets that native English speakers have known for a long time.

پنج راز که انگلیسی زبانان بومی مدت هاست می دانند.

And now you, my friend will know them as well.

و حالا شما دوست من آنها را نیز خواهید شناخت.

Are you ready?

آیا شما آماده اید؟

Well, then I'm teacher Tiffany.

خب، پس من معلم تیفانی هستم.

Let's jump right in to secret number one.

بیایید مستقیماً به راز شماره یک برویم.

Secret number one is use transition signals.

راز شماره یک استفاده از سیگنال های انتقال است.

Effectively use transition signals.

به طور موثر از سیگنال های انتقال استفاده کنید.

Effectively transition signals are like bridges that connect

به طور موثر سیگنال های انتقال مانند پل هایی هستند که

your ideas when you speak English.

وقتی انگلیسی صحبت می کنید ایده های شما را به هم متصل می کنند.

Instead of only using simple words like, and, or, but it's time for you

به جای استفاده از کلمات ساده مانند، و، یا، اما زمان آن رسیده است که

to start using more advanced phrases.

شروع به استفاده از عبارات پیشرفته تر کنید.

Let me break this down for you.

بگذارید این را برای شما تجزیه کنم. در

Here are some examples to add information, say.

اینجا چند نمونه برای افزودن اطلاعات، مثلاً وجود دارد.

Furthermore, in addition, or moreover, again, if you're trying to add

علاوه بر این، علاوه بر این، یا بیشتر، دوباره، اگر می‌خواهید

information, you're explaining something, you're telling someone something, and you

اطلاعاتی را اضافه کنید، چیزی را توضیح می‌دهید، به کسی چیزی می‌گویید، و

want to tell them more, here are three transition phrases or signals furthermore.

می‌خواهید بیشتر به او بگویید، در اینجا سه عبارت یا سیگنال انتقال وجود دارد.

In addition, and more over here's example, number two, in

علاوه بر این، و بیشتر در اینجا مثال، شماره دو،

order to show contrast, right?

برای نشان دادن تضاد، درست است؟ از طرف دیگر

Contrasting thoughts, ideas, or things you can say on the other hand, or however,

افکار، ایده‌ها یا چیزهایی متضاد که می‌توانید بگویید، یا با این حال،

Or nevertheless, I am giving you the transition signals that we as native

یا با این وجود، سیگنال‌های انتقالی را به شما می‌دهم که ما به‌عنوان

English speakers use on a regular basis to sound more confident to speak English

انگلیسی‌زبان بومی به طور منظم از آن استفاده می‌کنیم تا مطمئن‌تر به نظر برسیم تا دوباره انگلیسی روان صحبت کنیم،

fluently again, if you want to show contrast, you can say, on the other hand.

از سوی دیگر، اگر می‌خواهید تضاد نشان دهید، می‌توانید بگویید. با

You can say, however, and you can say, nevertheless, here's

این حال، می توانید بگویید، و می توانید بگویید، با این وجود، در اینجا

another set of examples.

مجموعه دیگری از نمونه ها وجود دارد.

If you want to show results, you can say consequently or as a result or therefore,

اگر می‌خواهید نتایج را نشان دهید، می‌توانید بگویید در نتیجه یا در نتیجه یا بنابراین،

again, if you're showing results, you can say consequently as a result or therefore.

دوباره، اگر نتایج را نشان می‌دهید، می‌توانید نتیجه یا نتیجه را بگویید.

So why is it so important for you?

پس چرا اینقدر برای شما مهم است؟

To understand secret number one, using transition signals effectively.

برای درک راز شماره یک، استفاده موثر از سیگنال های انتقال.

Here's the first reason why this is so important.

در اینجا اولین دلیل این است که چرا این بسیار مهم است.

It makes your speech flow more naturally, just like a flowing river.

این باعث می شود که گفتار شما به شکل طبیعی تری جریان یابد ، درست مانند یک رودخانه جاری.

Your words will connect smoothly from one idea to the next.

کلمات شما به راحتی از یک ایده به ایده دیگر متصل می شوند.

Remember, this is a secret that will transform your English.

به یاد داشته باشید، این رازی است که انگلیسی شما را متحول می کند.

My friend, you're intelligent, you are smart, and you have a lot to say.

دوست من، تو باهوشی، باهوشی و حرفهای زیادی برای گفتن داری.

Now I'm giving you the tools you need to make sure your thoughts

اکنون من ابزارهایی را در اختیار شما می گذارم که برای اطمینان از اینکه افکار

and ideas come out smoothly.

و ایده های شما بدون مشکل به نمایش در می آیند را به شما می دهم.

Reason number two, it helps you organize your thoughts logically, like

دلیل شماره دو، به شما کمک می کند افکار خود را به طور منطقی سازماندهی کنید، مانند

organizing items in different boxes.

سازماندهی اقلام در جعبه های مختلف.

Transition signals, like however, therefore these signals help

سیگنال‌های انتقال، مانند با این حال، بنابراین این سیگنال‌ها به شما کمک می‌کنند تا

you sort and connect your ideas.

ایده‌های خود را مرتب کنید و به هم متصل کنید.

Clearly listen to me, this is just secret number one, but if you master

واضح است که به من گوش دهید، این فقط راز شماره یک است، اما اگر به این راز تسلط داشته باشید،

this secret, you will sound so much more confident when you speak English.

وقتی انگلیسی صحبت می کنید بسیار مطمئن تر خواهید بود.

Reason number three, it helps listeners.

دلیل شماره سه، به شنوندگان کمک می کند.

Follow your ideas more easily, clear transitions, act like road signs,

ایده‌های خود را راحت‌تر دنبال کنید، انتقال‌ها را روشن کنید، مانند تابلوهای جاده‌ای عمل کنید،

guiding your audience, the individuals listening to you through your message.

مخاطبان خود را راهنمایی کنید، افرادی که از طریق پیام شما به شما گوش می‌دهند.

When you're driving on the road, you see a stop sign.

وقتی در جاده رانندگی می کنید ، تابلوی ایست می بینید.

You see the lights.

شما چراغ ها را می بینید.

These are all signals to let you know what you can do as you're on your journey.

اینها همه سیگنال هایی هستند که به شما اطلاع می دهند که در سفر خود چه کاری می توانید انجام دهید.

And you need these signals.

و شما به این سیگنال ها نیاز دارید.

The same is true for English.

در مورد انگلیسی هم همینطور است.

As I'm listening to you, as someone listens to you, they need to know the

همانطور که من به شما گوش می دهم، همانطور که کسی به شما گوش می دهد، باید بداند

journey you're taking them on using transition signals will help you take

سفری که شما با استفاده از سیگنال های انتقال در آن انجام می دهید، به شما کمک می کند تا

them on the smoothest journey ever.

او را به آرام ترین سفری که تا کنون داشته اید ببرید.

Secret.

راز

Number one, use transition signals effectively.

شماره یک، از سیگنال های انتقال به طور موثر استفاده کنید.

Now it's time to go to secret.

حالا وقت رفتن به راز است.

Number two, secret.

شماره دو، راز

Number two is employ.

شماره دو استخدام است.

The rule of three, again, employ the rule of three.

قانون سه، دوباره، قانون سه را به کار می گیرد.

I say this all the time to my students in the speak English with Tiffany Academy.

من این را همیشه به دانش آموزانم در مکالمه انگلیسی با آکادمی تیفانی می گویم. از

Employ the rule of three.

قانون سه استفاده کنید.

What does this mean?

این به چه معناست؟

The rule of three is a powerful speaking technique.

قانون سه یک تکنیک قدرتمند صحبت کردن است.

Where you group things in sets of three, you've probably noticed that in

جایی که شما چیزها را در مجموعه های سه تایی گروه بندی می کنید، احتمالاً متوجه شده اید که در

most of my lessons, I group things in threes, three examples, three sentences.

بیشتر درس هایم، من چیزها را در سه، سه مثال، سه جمله گروه بندی می کنم.

It's something that great speakers.

این چیزی است که بلندگوهای عالی.

I would love to be a great speaker.

من دوست دارم یک سخنران عالی باشم.

Great speakers have used throughout history.

سخنرانان بزرگ در طول تاریخ استفاده کرده اند.

There's something about the number three, when you speak in threes, when

چیزی در مورد عدد سه وجود دارد، وقتی سه نفره صحبت می کنید، وقتی از

you follow this rule of three, the person listening to you will become more engaged.

این قانون سه پیروی می کنید، شخصی که به شما گوش می دهد درگیرتر می شود.

So let me explain this even more.

پس اجازه دهید این را بیشتر توضیح دهم.

Let's check out some examples.

بیایید چند نمونه را بررسی کنیم.

Here's the first one.

در اینجا اولین مورد است.

The restaurant was cozy, affordable, and delicious.

رستوران دنج، مقرون به صرفه و خوشمزه بود.

Again, there's a rhythm to it.

باز هم، ریتمی در آن وجود دارد.

The restaurant was cozy, affordable, and delicious.

رستوران دنج، مقرون به صرفه و خوشمزه بود.

I could just say the restaurant was cozy.

فقط می توانم بگویم رستوران دنج بود.

Grammar's good sentence is correct, but something happens

جمله خوب گرامر درست است، اما

when I add two other details.

وقتی دو جزئیات دیگر را اضافه می کنم، اتفاقی می افتد.

It was cozy.

دنج بود

It was comfortable, affordable, and delicious.

راحت، مقرون به صرفه و خوشمزه بود.

And I said four, but I meant to say affordable.

و من گفتم چهار، اما منظورم این بود که بگویم مقرون به صرفه است.

So again, the restaurant was cozy, affordable, and delicious.

بنابراین دوباره، رستوران دنج، مقرون به صرفه و خوشمزه بود.

The rule of threes, check out the second example.

قانون سه، مثال دوم را بررسی کنید.

I love summer because it's warm, bright, and energizing.

من تابستان را دوست دارم زیرا گرم، روشن و پرانرژی است.

I love summer because it's warm, bright, and energizing the rule of three.

من تابستان را دوست دارم زیرا گرم، روشن و انرژی بخش قانون سه است.

My friend, this is secret number two.

دوست من، این راز شماره دو است.

I'm giving you these secrets to help you on your English journey.

من این رازها را به شما می دهم تا در سفر انگلیسی به شما کمک کنم.

Example number three, to improve your English, you need to practice.

مثال شماره سه، برای بهبود زبان انگلیسی خود باید تمرین کنید.

Persist and stay patient.

پافشاری کنید و صبور باشید.

That felt good.

Didn't it?

حس خوبی داشت نشد

؟

That sounded good to your ear.

این به گوش شما خوب می رسید.

There's something about the rule of three when it comes to the way our

زمانی که صحبت از نحوه

brains operate, when it comes to the way we hear things, the rule of three.

عملکرد مغز ما می شود، در مورد نحوه شنیدن چیزها، قانون سه چیزی در مورد قانون سه وجود دارد.

It's like music to our ears again, to improve your English, you need to

دوباره مثل موسیقی به گوش ما می رسد، برای بهبود زبان انگلیسی خود، باید

practice, persist, and stay patient.

تمرین کنید، پافشاری کنید و صبور باشید.

So what are the exact reasons you're probably saying, Tiffany, why is this?

بنابراین، دلایل دقیقی که احتمالاً می‌گویید چیست، تیفانی، چرا اینطور است؟

Reason number one, when you employ the rule of three, it will create

دلیل شماره یک، وقتی از قانون سه استفاده می کنید،

memorable patterns in your speech.

الگوهای به یاد ماندنی در گفتار شما ایجاد می کند.

Our brains naturally remember things better in groups.

مغز ما به طور طبیعی چیزها را در گروه بهتر به یاد می آورد.

Of three, remember these secrets are going to transform your English reason.

از سه مورد، به یاد داشته باشید که این رازها عقل انگلیسی شما را متحول خواهند کرد.

Number two, it adds a natural rhythm to your communication.

شماره دو، یک ریتم طبیعی به ارتباطات شما می افزاید.

Like a good song groups of three create a pleasing pattern.

مانند یک آهنگ خوب، گروه های سه نفره یک الگوی دلپذیر ایجاد می کنند.

There's something about the rule of three.

چیزی در مورد قانون سه وجود دارد.

And reason number three, again, you notice I always use three, it helps

و دلیل شماره سه، دوباره، متوجه شدید که من همیشه از سه استفاده می‌کنم، این به

emphasize key points effectively.

تأکید مؤثر بر نکات کلیدی کمک می‌کند.

Three related ideas, support each other and make your message stronger.

سه ایده مرتبط، از یکدیگر حمایت کنید و پیام خود را قوی تر کنید.

It's like having a sandwich, the bread on top, the meat in the

مثل این است که یک ساندویچ داشته باشید، نان در بالا، گوشت در

middle and the bread on the bottom.

وسط و نان در پایین.

It helps make your message stronger when you have three points, as

این کمک می کند که پیام شما قوی تر شود زمانی که شما سه امتیاز دارید، در

opposed to just one, if one, two, three, Oh, you've thought about this.

مقابل فقط یک، اگر یک، دو، سه، اوه، در مورد این فکر کرده باشید.

Okay.

باشه

What you're saying, I can probably agree with because you've taken

آنچه شما می گویید، احتمالاً می توانم با آن موافق باشم، زیرا

the time to organize your thoughts and present enough information.

برای سازماندهی افکار خود و ارائه اطلاعات کافی وقت گذاشته اید.

Number two, secret number two is employ the rule of three.

شماره دو، راز شماره دو به کارگیری قانون سه است.

Now we go to secret number three.

حالا به سراغ راز شماره سه می رویم. از

Use purposeful repetition.

تکرار هدفمند استفاده کنید.

Again, use purposeful repetition.

باز هم از تکرار هدفمند استفاده کنید.

Notice that I repeat myself when I want to emphasize something.

توجه داشته باشید که وقتی می خواهم بر چیزی تأکید کنم، خودم را تکرار می کنم.

Here's the explanation.

در اینجا توضیح است.

Purposeful repetition means repeating important words or ideas

تکرار هدفمند به معنای تکرار کلمات یا ایده های مهم

in different ways to make them stick in people's minds, rephrasing things.

به روش های مختلف است تا آنها را در ذهن مردم بچسبانید و چیزها را دوباره بیان کنید.

Emphasizing them by using different words.

تاکید بر آنها با استفاده از کلمات مختلف.

Why?

When you do this, the information will stick in the mind of

چرا؟

وقتی این کار را انجام می دهید، اطلاعات در ذهن

the person listening to you.

شخصی که به شما گوش می دهد می ماند.

They'll become more engaged.

آنها بیشتر درگیر می شوند.

They'll want to listen to you more.

آنها می خواهند بیشتر به شما گوش دهند.

This is going to help you as an English learner because

این به شما به عنوان یک زبان آموز انگلیسی کمک می کند زیرا

you'll feel more confident.

اعتماد به نفس بیشتری خواهید داشت. عجب

Wow.

Sally actually, she wants to listen to me.

سالی در واقع، او می خواهد به من گوش دهد.

Mike is actually really engaged when I speak.

وقتی من صحبت می کنم مایک واقعا درگیر است.

Secret number three, use purposeful repetition.

راز شماره سه، از تکرار هدفمند استفاده کنید.

Let me give you some examples.

اجازه بدهید چند نمونه برایتان بیاورم.

Here's example.

Number one, learning English takes time, time to practice.

در اینجا مثال است.

شماره یک، یادگیری زبان انگلیسی به زمان و زمان برای تمرین نیاز دارد.

Listen closely, learning English takes time.

با دقت گوش کنید، یادگیری زبان انگلیسی به زمان نیاز دارد.

Time to make mistakes, learning English takes time, time to improve.

زمان برای اشتباه کردن، یادگیری زبان انگلیسی زمان می برد، زمان برای بهبود.

Something happened in your brain.

یه اتفاقی تو مغزت افتاده

As I repeated it each time, learning English takes time, time to practice

همانطور که هر بار تکرار کردم، یادگیری زبان انگلیسی زمان می برد، زمان برای تمرین

learning English takes time, time to make mistakes, learning English

یادگیری انگلیسی زمان می برد، زمان برای اشتباه کردن، یادگیری انگلیسی

takes time, time to improve.

زمان می برد، زمان برای بهبود.

Your brain finds this pattern and it feels good.

مغز شما این الگو را پیدا می کند و احساس خوبی دارد.

Here are three reasons why you must follow this secret reason.

در اینجا سه ​​دلیل وجود دارد که چرا باید این دلیل مخفی را دنبال کنید.

Number one, it reinforces important points like hammering a nail.

شماره یک، نکات مهمی مانند کوبیدن میخ را تقویت می کند.

Each repetition drives your message deeper.

هر تکرار پیام شما را عمیق تر می کند.

Reason number two, it creates memorable speech patterns.

دلیل شماره دو، الگوهای گفتاری به یاد ماندنی ایجاد می کند.

When people hear something multiple times in different ways, they remember it.

هنگامی که مردم چیزی را چندین بار به روش های مختلف می شنوند، آن را به خاطر می آورند.

Better secret number three, use purposeful repetition and reason.

راز شماره سه بهتر است، از تکرار و دلیل هدفمند استفاده کنید.

Number three, it builds emphasis.

شماره سه، تاکید را ایجاد می کند.

Naturally repetition helps highlight what's most important in your message.

به طور طبیعی تکرار به برجسته کردن آنچه در پیام شما مهم است کمک می کند.

What you're saying is important and you need the person listening

آنچه شما می گویید مهم است و نیاز دارید که شخصی که به شما گوش می دهد

to you to realize that what you're saying is important.

متوجه شود که آنچه می گویید مهم است. از

Use repetition secret number three.

راز تکرار شماره سه استفاده کنید.

Now we have secret number four, start with what is known.

اکنون راز شماره چهار را داریم، با آنچه شناخته شده است شروع کنید.

Start with what is known.

با آنچه شناخته شده است شروع کنید.

I actually love this one.

من واقعا این یکی را دوست دارم.

Let me explain.

بذار توضیح بدم

Start with what is known.

با آنچه شناخته شده است شروع کنید.

This technique means starting with familiar information

این تکنیک به معنای شروع با اطلاعات آشنا

before introducing new ideas.

قبل از معرفی ایده های جدید است.

Think of it like climbing stairs.

به آن مانند بالا رفتن از پله فکر کنید.

You start on familiar ground before stepping up to something new.

قبل از اینکه به سراغ چیز جدیدی بروید، روی زمین آشنا شروع می کنید .

This is the same thing you want to do when you're speaking English.

این همان کاری است که وقتی انگلیسی صحبت می کنید می خواهید انجام دهید.

Start with something familiar.

با چیزی آشنا شروع کنید.

I like when I'm teaching a class to start with something my students already know.

دوست دارم وقتی در کلاسی تدریس می کنم با چیزی شروع کنم که دانش آموزانم قبلاً می دانند.

How was your day?

روزت چطور بود؟ به

Tell me what happened.

من بگو چه اتفاقی افتاده است.

Give me something that you're already familiar with.

چیزی به من بدهید که قبلاً با آن آشنا هستید.

It provides confidence, right?

این اعتماد به نفس را فراهم می کند، درست است؟

For example, check out this one again, understanding that the important

به عنوان مثال، دوباره این مورد را بررسی کنید و بدانید که

thing is to start with what is known.

نکته مهم این است که با آنچه شناخته شده است شروع کنید.

Example.

مثال.

I love coffee.

من عاشق قهوه هستم.

This is not about me.

این مربوط به من نیست.

I don't drink coffee.

من قهوه نمیخورم

Actually, I love coffee.

در واقع من عاشق قهوه هستم.

This delicious drink helps me start my day.

این نوشیدنی خوشمزه به من کمک می کند روزم را شروع کنم.

The caffeine in coffee also improves my focus.

کافئین موجود در قهوه نیز تمرکز من را بهبود می بخشد.

Notice how we kind of built upon the previous statement.

توجه کنید که چگونه ما بر اساس بیانیه قبلی ساخته شدیم.

I love coffee.

من عاشق قهوه هستم.

Many people can relate to loving coffee.

بسیاری از مردم می توانند با عشق به قهوه ارتباط برقرار کنند.

Then the next sentence, the delicious drink helps me start my day.

سپس جمله بعدی، نوشیدنی خوشمزه به من کمک می کند روزم را شروع کنم.

People, ah, okay.

مردم، آه، باشه

I like coffee.

Oh, it helps you start your day.

من قهوه دوست دارم

اوه، به شما کمک می کند روز خود را شروع کنید.

And then what happens?

و بعد چه اتفاقی می افتد؟ در مورد

The caffeine and coffee, you're getting more detailed.

کافئین و قهوه، جزئیات بیشتری دریافت می کنید.

Check out this example.

این مثال را بررسی کنید. از

I enjoy watching movies.

دیدن فیلم لذت می برم.

Many people can relate to that statement.

بسیاری از مردم می توانند با آن بیانیه ارتباط برقرار کنند.

These entertaining stories transport us to different worlds.

این داستان های سرگرم کننده ما را به دنیاهای مختلف منتقل می کند. ما

We're going deeper.

عمیق تر می شویم.

We start with familiarity.

با آشنایی شروع می کنیم.

We start with something that everyone can understand and

ما با چیزی شروع می کنیم که همه بتوانند آن را بفهمند و

follow, and then we go deeper.

دنبال کنند و سپس عمیق تر می شویم.

Example number three, I started learning to cook.

مثال شماره سه، من شروع به یادگیری آشپزی کردم.

This creative activity helps me relax after work.

این فعالیت خلاقانه به من کمک می کند تا بعد از کار استراحت کنم. آیا

Anyone else like to cook something familiar?

کسی دوست دارد چیزی آشنا بپزد؟

Then I go deeper.

سپس عمیق تر می شوم.

It helps me relax after work.

این به من کمک می کند بعد از کار آرام شوم.

Now, why is this secret so important?

حالا چرا این راز اینقدر مهم است؟

Starting with what is known reason number one, it makes complex ideas.

با شروع با دلیل شناخته شده شماره یک، ایده های پیچیده ای ایجاد می کند.

Easier to follow like building blocks.

دنبال کردن آن مانند بلوک‌های ساختمانی آسان‌تر است.

Each new idea builds on what listeners already know.

هر ایده جدید بر اساس چیزهایی است که شنوندگان قبلاً می دانند.

Oh, I like coffee.

اوه من قهوه دوست دارم

You like coffee.

قهوه دوست داری

Ah, it helps you start your day.

آه، به شما کمک می کند روز خود را شروع کنید.

Ah, the caffeine is what helps building blocks.

آه، کافئین چیزی است که به ساخت بلوک ها کمک می کند.

Reason number two.

دلیل شماره دو

It creates logical progression.

پیشرفت منطقی ایجاد می کند.

I love logic.

من عاشق منطق هستم

It pre it creates logical progression.

قبل از آن پیشرفت منطقی ایجاد می کند.

It helps listeners move smoothly from familiar concepts to new information.

این به شنوندگان کمک می کند تا به آرامی از مفاهیم آشنا به اطلاعات جدید حرکت کنند.

Maybe you didn't know that there was a lot of caffeine and coffee.

شاید نمی دانستید که کافئین و قهوه زیاد است.

I started off with, I like coffee.

من شروع کردم با قهوه دوست دارم.

I drink it in the morning again, helping them with this logical progression.

من دوباره صبح آن را می نوشم و به آنها در این پیشرفت منطقی کمک می کنم.

Think about the way you're speaking.

به نحوه صحبت [ __ ] فکر کن

These secrets are going to change your fluency.

این رازها تسلط شما را تغییر خواهند داد.

And reason number three, it helps listeners stay engaged when people

و دلیل شماره سه، این به شنوندگان کمک می کند تا زمانی که افراد

understand the foundation, they're more interested in learning new details.

اساس را درک می کنند، درگیر بمانند، آنها بیشتر علاقه مند به یادگیری جزئیات جدید هستند.

I'm following you.

من دنبالت می کنم

I understand you started off with something I was familiar

من می دانم که شما با چیزی شروع کردید که من با آن آشنا بودم

with so I can follow along.

تا بتوانم آن را دنبال کنم.

Secret number four, start with what is known secret.

راز شماره چهار، با آنچه راز شناخته شده است شروع کنید.

Number five, end with impact.

شماره پنج، با تاثیر به پایان برسد.

You got to end with some impact and with some power.

شما باید با مقداری تاثیر و قدرت به پایان برسید.

Listen very closely.

خیلی دقیق گوش کن

Secret number five, you cannot miss this.

راز شماره پنج، شما نمی توانید این را از دست بدهید.

This principle suggests putting your most important information at the

این اصل پیشنهاد می کند که مهمترین اطلاعات خود را در

end of your sentences or statements.

انتهای جملات یا عبارات خود قرار دهید.

It's like saving the best for last.

مثل این است که بهترین ها را برای آخر ذخیره کنید.

This is what you're doing as you're speaking English.

این همان کاری است که شما در حالی که انگلیسی صحبت می کنید انجام می دهید.

Let me explain by giving examples.

بگذارید با ذکر مثال توضیح بدهم.

Here's the first example.

در اینجا اولین مثال است.

The exciting news is that I got promoted today.

خبر هیجان انگیز این است که امروز ترفیع گرفتم.

You see what happened?

دیدی چی شد؟

I said, the exciting news is, and you're waiting like, yeah, yeah.

گفتم، خبر هیجان انگیز این است، و شما منتظر هستید، بله، بله.

What is it?

چیست؟

It keeps you engaged until the very end.

این شما را تا انتها درگیر می کند.

I didn't say I got promoted today.

من نگفتم امروز ترفیع گرفتم.

That was exciting.

این هیجان انگیز بود.

Uh, uh, reverse it.

اوه، اوه، برعکسش کن

The exciting news is, oh my goodness.

خبر هیجان انگیز این است که خدای من.

I got promoted today end with impact example, number two, again, instead

من امروز ترفیع گرفتم با مثال ضربه ای شماره دو خاتمه دهید، دوباره به جای

of saying the exciting news is that I got promoted today, you can also

اینکه بگوییم خبر هیجان انگیز این است که امروز ترفیع گرفتم، می توانید

say today at work, I got some news.

امروز در محل کار هم بگویید، یک خبر دریافت کردم. من

I received a promotion.

ترفیع گرفتم در

Now the first one I ended with impact, but then now I'm expanding

حال حاضر اولین مورد را با تأثیرگذاری به پایان رساندم ، اما اکنون در حال گسترش

it even more today at work.

آن هستم امروز در محل کار.

Now I've pulled you in.

حالا من تو را به داخل کشاندم.

Now you're with me at work.

حالا تو سر کار با من هستی.

I got some news, I received a promotion, so I built up even more.

من چند خبر دریافت کردم، ارتقاء یافتم، بنابراین حتی بیشتر هم ساختم.

Now the first one is still good.

الان اولی هنوز خوبه

The exciting news is that I got promoted today.

خبر هیجان انگیز این است که امروز ترفیع گرفتم.

I still had you.

من هنوز تو را داشتم

I ended with impact, but the second one is even more powerful today at work.

من با تاثیرگذاری به پایان رسیدم، اما دومی امروز حتی در محل کار قدرتمندتر است.

I got some news already.

من قبلا یه خبر داشتم

Okay.

What happened?

باشه

چه اتفاقی افتاد؟ من

I received a promotion.

ترفیع گرفتم

So again, with both examples, I've pulled you in and ended with impact,

بنابراین، دوباره، با هر دو مثال، من شما را جذب کردم و با تأثیرگذاری به پایان رساندم،

but the second one is more impactful because I built it up even more.

اما دومی تأثیرگذارتر است زیرا من آن را حتی بیشتر ساختم.

Why is this so powerful?

چرا اینقدر قدرتمند است؟

Reason number one, it makes key points memorable.

دلیل شماره یک، نکات کلیدی را به یاد ماندنی می کند.

People often remember the last thing they hear most clearly.

مردم اغلب آخرین چیزی را که به وضوح می شنوند به خاطر می آورند.

Reason number two, it creates this natural emphasis ending

دلیل شماره دو، این تأکید طبیعی را ایجاد می کند که

with important information, gives it more power and more impact.

با اطلاعات مهم خاتمه می یابد، به آن قدرت و تأثیر بیشتری می بخشد.

And finally, reason number three, it helps structure your thoughts effectively

و در نهایت، دلیل شماره سه، به ساختار موثر افکار شما کمک می کند تا

knowing where to place information, specifically important information

بدانید کجا اطلاعات را قرار دهید، به ویژه اطلاعات مهم،

makes your speech more organized.

گفتار شما را منظم تر می کند.

Think about what's happening in your mind right now.

به آنچه در حال حاضر در ذهن شما می گذرد فکر کنید.

Ah, when I speak, I want to end with impact.

آه، وقتی صحبت می کنم، می خواهم با تاثیرگذاری تمام کنم.

I do want to make sure I use a repetition.

من می خواهم مطمئن شوم که از تکرار استفاده می کنم.

I want to make sure dot, dot, dot.

من می خواهم مطمئن شوم که نقطه، نقطه، نقطه. به

This is why the secrets are so powerful.

همین دلیل است که رازها بسیار قدرتمند هستند.

Secret number five, end with impact.

راز شماره پنج، پایان با تاثیر.

I hope this lesson helped you and I'll talk to you next time.

امیدوارم این درس به شما کمک کرده باشد و دفعه بعد با شما صحبت خواهم کرد.

You still there?

هنوز آنجایی؟

You know what time it is.

میدونی ساعت چنده

It's story time.

زمان داستان است

Hey, I said it's story time.

هی گفتم وقت داستانه

All right.

بسیار خوب.

So my story is about food.

بنابراین داستان من در مورد غذا است.

Today I was talking about my favorite pizza and I want to

امروز داشتم در مورد پیتزای مورد علاقه ام صحبت می کردم و می خواهم

tell you about something else I ate when I was in South Korea.

در مورد چیز دیگری که در کره جنوبی خوردم به شما بگویم.

So one of my closest friends, we decided to go out one Saturday night.

بنابراین یکی از نزدیکترین دوستانم، تصمیم گرفتیم یک شنبه شب بیرون برویم.

We were kind of bored.

یه جورایی بی حوصله بودیم

So we said, Hey, let's go downtown.

بنابراین ما گفتیم، هی، بیا به مرکز شهر برویم.

They were having this big food festival downtown in South Korea.

آنها این جشنواره بزرگ غذا را در مرکز شهر در کره جنوبی داشتند.

And so we decided to go downtown and we were just kind of walking around,

و بنابراین تصمیم گرفتیم به مرکز شهر برویم و فقط در حال قدم زدن در اطراف بودیم و

looking at the different food trucks.

به کامیون‌های مواد غذایی مختلف نگاه می‌کردیم.

And all of a sudden we saw this long line and she and I, we both looked at

و ناگهان این صف طولانی را دیدیم و من و او، هر دو به

each other and said, wait a minute.

هم نگاه کردیم و گفتیم یک دقیقه صبر کنید.

It's a long line at that food truck.

این یک صف طولانی در آن کامیون مواد غذایی است.

We're not in a rush.

ما عجله نداریم

Let's wait in the line and see what they're selling.

بیایید در صف منتظر بمانیم و ببینیم آنها چه چیزی می فروشند.

Now, let me tell you something about Korea and Koreans, Koreans, no good food.

حالا اجازه بدهید در مورد کره و کره ای ها به شما چیزی بگویم، کره ای ها، غذای خوبی ندارند.

So when I lived in Korea, whenever I saw a long line, it was nine times

بنابراین وقتی در کره زندگی می‌کردم، هر زمان که صف طولانی می‌دیدم، 9 برابر

out of 10, a very good indication that the restaurant sold amazing food.

از 10 بود، که نشانه بسیار خوبی بود که رستوران غذاهای شگفت‌انگیزی فروخت.

So when we were at this outdoor food market, food festival,

بنابراین وقتی در این بازار غذای بیرونی، جشنواره غذا بودیم،

We thought the same thing.

همین فکر را کردیم.

So we waited in line for about 30 to 40 minutes.

بنابراین حدود 30 تا 40 دقیقه در صف منتظر ماندیم.

It was a long line.

صف طولانی بود.

And when we got to the front, we realized it was for Italian food.

و وقتی به جبهه رسیدیم، متوجه شدیم که برای غذای ایتالیایی است.

I like Italian food and she also likes Italian food.

من غذاهای ایتالیایی را دوست دارم و او نیز غذاهای ایتالیایی را دوست دارد.

So at that time we decided to, Hey, let's just get it.

بنابراین در آن زمان تصمیم گرفتیم، هی، بیایید آن را دریافت کنیم.

So they had a special, uh, spaghetti.

بنابراین آنها یک اسپاگتی خاص داشتند.

I think it was all the only pasta.

فکر کنم تنها پاستا بود.

I can't remember the exact name of the pasta, but we said, okay, we'll get that.

اسم ماکارونی رو دقیق یادم نیست ، اما گفتیم باشه، میگیریمش.

So she got her bowl and I got my bowl and we stepped out of the line after

پس او کاسه اش را گرفت و من کاسه ام را گرفتیم و بعد از پرداخت پول از صف بیرون آمدیم

paying our money and we were walking and we found a spot to sit down and

و راه می رفتیم و جایی برای نشستن پیدا کردیم و

we both sat down, you know, said prayer and we took our first bite.

هر دو نشستیم، می دانید نماز خواندیم و اولین لقمه را خوردیم.

So I took a bite.

پس لقمه ای خوردم.

And I paused, I chewed, I looked at my bowl and then I looked up at her and

و مکث کردم، جویدم، به کاسه ام نگاه کردم و بعد به او نگاه کردم و

she looked at me and she said, Tiff, I think we got to go back to that line.

او به من نگاه کرد و گفت، تیف، فکر می کنم باید به آن خط برگردیم.

I said, I 100 percent agree with you.

گفتم 100 درصد با شما موافقم.

That was the best spaghetti I had ever had.

این بهترین اسپاگتی بود که تا به حال خورده بودم.

We started eating.

شروع کردیم به خوردن

It was so delicious.

خیلی خوشمزه بود

So we finished our bowls and then we went and got back in line.

پس کاسه هایمان را تمام کردیم و بعد رفتیم و به صف برگشتیم.

Now this time the line was even longer.

حالا این بار صف طولانی تر شده بود.

It was about an hour long line.

حدود یک ساعت صف بود.

And we stood there happily, just ready to get our spaghetti.

و ما با خوشحالی آنجا ایستادیم، فقط آماده دریافت اسپاگتی خود بودیم.

And we got to the front of the line again after an hour and happily paid our

و بعد از یک ساعت دوباره به جلوی خط رسیدیم و با خوشحالی پولمان را پرداخت کردیم

money to get the exact same spaghetti.

تا دقیقا همان اسپاگتی را تهیه کنیم.

We walked back to our seat with our second bowl, took out our fork again,

با کاسه دوم به سمت صندلی برگشتیم، دوباره چنگالمان را بیرون آوردیم،

looked at each other and said, Enjoy.

به هم نگاه کردیم و گفتیم: لذت ببرید.

And we crushed the second bowl.

و کاسه دوم را خرد کردیم.

I will never forget that time because my friend could cook very well.

من هرگز آن زمان را فراموش نمی کنم زیرا دوستم می توانست خیلی خوب آشپزی کند.

I like cooking and she likes cooking.

من آشپزی را دوست دارم و او آشپزی را دوست دارد.

So we know good food.

بنابراین ما غذای خوب را می شناسیم.

It was just so shocking how delicious the spaghetti was.

خیلی تکان دهنده بود که چقدر اسپاگتی خوشمزه بود.

So maybe you've tried something like that spaghetti that literally

بنابراین شاید چیزی شبیه به آن اسپاگتی را امتحان کرده باشید که به معنای واقعی کلمه

caused you to be speechless.

باعث لال شدن شما شده است.

Like it stopped you.

مثل اینکه مانعت شد

And you really thought to yourself, wait a minute, I need to go back

و تو واقعا با خودت فکر کردی، یک لحظه صبر کن، من باید برگردم

and get the exact same thing.

و دقیقا همان چیزی را بگیرم.

It was absolutely delicious.

کاملا خوشمزه بود

Now.

I hope you enjoyed this story.

در حال حاضر.

امیدوارم از این داستان لذت برده باشید.

And I hope you also enjoy good food.

و امیدوارم شما هم از غذای خوب لذت ببرید.

I'll talk to you next time.

دفعه بعد باهات صحبت میکنم

Don't forget to join us by going to www.

فراموش نکنید که با رفتن به www.

letsjumprightin.

letsjumprightin.

com.

We'll see you there.

com

ما شما را آنجا خواهیم دید.

And I'll talk to you next time.

و دفعه بعد باهات صحبت میکنم